راسخون

اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

من که هستم؟ سگ دربار غریب الغربا
همه عزّت سگ چیست؟ وفا داشتن است!
آنچه که در حرمش زود برآورده شود
آرزوی حرم کرب و بلا داشتن است

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در طریقت با ادا بودن نمى آید بکار
از عبودیت جدا بودن نمى آید بکار

تا زمانى که نگاه ما بدست مردم است
روز و شب گرمِ دعا بودن نمى آید کار

سعى کن جبران کنى هر اشتباهى کرده اى
شرمسار از هر خطا بودن نمى آید بکار

چند وقتى غافلیم و چند وقتى زاهدیم
کافرِ زاهد نما بودن نمى آید بکار

وقتى از دریاى علم و فضلشان بى بهره ایم
در جوارِ اولیاء بودن نمى آید بکار

هرچه هستى بازهم رو برنگردان از درش
عهد کردن، بى وفا بودن نمى آید بکار

با حسین و با ابالفضلش رفاقت کن فقط
با اَجانِب آشنا بودن نمى آید بکار

وقت دفن پیکرى که زیر سم ها مانده است
جز به فکرِ بوریا بودن نمى آید بکار

 سید پوریا هاشمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اهل نجوا ز چه از دور زمان بی خبرید
از غم و غربت ماه رمضان بی خبرید

روزه داران که در امساک دهان می کوشید
سبب از چیست ز امساک زبان بی خبرید

 

روزه را فلسفه و حکمت و روحی باشد
قانع از روزه به جسمید و ز جان بی خبرید

تا کی از اشک شبانگاه یتیمان غافل
تا کی از درد و غم بیوه زنان بی خبرید

گاه افطار که بر سفره ی رنگارنگید
آری از سفره ی محتاج به نان بی خبرید

سحر از ماه شب عشق نشانی هرگز
وقت افطار هم از صاحب اذان بی خبرید

ای کسانی که در آئینه ی خود پیر شدید
تا کی از سوز دل نسل جوان بی خبرید

تا کی از یاد شهیدان خدا رو گردان
گویی از همت ایثارگران بی خبرید

دوره ی جنگ مگر جبهه نرفتید شما
که از آن شور و خلوص و هیجان بی خبرید

قامت شیعه دو تا گشت و نیامد دلبر
تا کی از سختی این بار گران بی خبرید

روزی آید که به میزان الهی آئیم
روزِ پاسخ به خدایی که از آن بی خبرید

اسم اعظم ببرید و همه گویید حسین
ز چه از معجزه اشک روان بی خبرید

سید محمد میرهاشمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در آتش هوا و هوس دل سیاه شد
ساعات عمر من همه خرج گناه شد
خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم
اوقات خوب زندگی من تباه شد
خیلی دلت گرفته ازین توبه های من
شرمنده ام رفاقتمان نیمه راه شد
خندید بر دورویی من نفس بی حیا
ذکرم همین که《اشهد ان لا اله 》شد
اما به لطف سفره ماه مبارکت
این روزها خرابه دل رو به راه شد
شکر خدا که واشده با روضه ، روزه ام
ذکرم دم غروب حسین ، آه آه ، شد
هم لرزه ای به پیکر شمر لعین نشست
هم شرمگین ز فاطمه آن قتلگاه شد


محمد حسین رحیمیان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

سیزده شب با تو بودم از سرِ شب، تا سحر
یاد تاریکیِ قبرم بودم هرشب تا سحر

دیدم آلوده تر از من بینِ خوبان تو نیست
ناله بر احوال خود کردم مرتب تا سحر

 

جامه ی تقوای من را دست عصیان پاره کرد
زین سبب در کنجی افتادم مُعَذَّب تا سحر

با همه شرمندگی یک بار دیگر رو زدم
دستگیری کن ز من، یاربی یارب تا سحر

سیزده شب رفت و، بارم روی دوشم مانده است
دارم استغفار امشب هم روی لب، تا سحر

نوبتی هم باشد آقا، نوبت من آمده
لاعلاجم که نشستم بینِ مَطَّب تا سحر

روضه خوان تا گفت اَلعَفوَ الهی بِاالحسین
حسرت طوف حرم را خوردم اغلب تا سحر

سیزده روز از عطش، لبهای خشکم شاهد است
گریه کردم بر غم سالار زینب تا سحر

بشکند دستی که بنویسد بدون معجر است
عمه ی ما روز و شب بوده مُحَجَّب تا سحر

از فشار سُمِ اسب و، خاک مقتل، مانده است
روی جسم شاه، رَدّ پای مرکب تا سحر

رضاباقریان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

بازهم نیمه ى شب گریه و آه آوردم
به در خانه ى تو باز پناه آوردم

روسیاهم که نشد توبه ى من مقبولت
واى بر من که فقط بار گناه آوردم

مهربانِ دل من..رد مکنم از درِ خویش
من پشیمان شده ام..روى سیاه آوردم

اشک هاى منِ بیچاره سراب است،ولى
دل خوش از اینکه به درگاهِ تو چاه آوردم

جان زهرا کمکم کن آبرویم را بخر
به درِ خانه ى تو باز پناه آوردم

آرمان صائمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

کاش در بندگی ات کم نگذاریم دمی

جزبه خشنودی تو دل نسپاریم دمی

کاش یک ذره ز اعمال علی در ما بود

تا به درگاه تو اخلاص بیاریم دمی

دهر، منت کش یک عمر عبادت، ورنه

ماکه هستیم که منت بگذاریم دمی

نیست احوال مناجات حسینی در دل

ما به ارباب شباهت که نداریم دمی

کی چنان فاطمه داریم قنوتی جانسوز

کی به مانند حسن سجده گذاریم دمی

قطره ای گریه ی سجاد نکردیم هنوز

اشک،چون زینب مظلومه نباریم دمی

کربلا را سفری تا تَه گودال کنیم

مثل یک قافله،خونگریه بباریم دمی

نیزه ها را زتن خسته درآریم کمی

بوریایی به تن بی کفن آریم دمی

حتم دارم که کنون مادرش این دورو بَر است

کاش با نالۀ او جان بسپاریم، دمی

 

محمود ژولیده

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

من نه ازدوست,نه اغیارخودم میترسم

دم آئینه زدیدارخودم میترسم

بس که رنجیده ام ازتکیه ی برغیرخدا

دیگرازتکیه به دیوارخودم میترسم

آنقدرباربه دوشم زگناهانم هست

که زپاوکمر,ازبارخودم میترسم

تاروپودم شده سنگین ز شماررنگم

ازبه هم ریختن دارخودم میترسم

نکندآخرش اوهام به کفرم بکشد؟

به خداازخم افکارخودم میترسم

ماه بخشندگی واشک والعفواست خدا!

من ولی باز,زکردارخودم میترسم

نکندلایق این ماه نباشم,یارب!

دردلم سخت,زافکارخودم میترسم

توکمک کن که ز بزمت نروم خالی دست

روزمحشر,زرخ خارخودم میترسم

گرفروریزداجل,پیکربی رکنم را

درمزارازتن آوارخودم میترسم

نکندمهدی ات آزرده ز,,هاتف,,باشد

به لله ازعاقبت کارخودم میترسم

 

.سعیدحضرتی “هاتف”

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

دل و یاد خدا الحمدلله

سر و شور دعا الحمدلله

پس از عمری رفاقت با بدی ها

من و یاد خدا الحمدلله

به پایم بند و زنجیر گنه بود

شدم ناگه رها  الحمدلله

من و پرونده ای یکسر تباهی

نشد چون بر ملا الحمدلله

نباشم قابل این میهمانی

من و جمع شما  الحمدلله

ز درد معصیت بیمار بودم

دل و دارالشفاء الحمدلله

کسی در ظلمت این سینه گاهی

مرا می زد صدا الحمدلله

از آن دل مردگیِ بی هویت

رسیدم تا کجا الحمدلله

دلم دنبال خود اینجا کشانده

نگاهی آشنا الحمدلله

کجا دیدی که سلطانی نشیند

کنار یک گدا الحمدلله

سحرها بعد از این یاد تو هستم

امیر هل اتی الحمدلله

یقین دارم شبی آیی سراغم

گل خیرالنساء الحمدلله

اگر نوشم ز صهبای شهادت

شوم بهرت فدا  الحمدلله

به دست خویش خاکم گر نمایی

به صحن کربلا الحمدلله

 

سید محمد میر هاشمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

هر چند نگاهم همه بر این در خانه است

ای صاحب خانه نگهی خانه بهانه است

باز آمده ام تا که نشان از تو بجویم

وین کعبه به پیش نظرم سنگ نشانه است

تا آب وصالی دهی از زمزم غیبم

چون سیل روان از مژه ام اشک روانه است

بر من که به کوی تو یکی مرغ اسیرم

نام تو بود دانه و ذکر تو ترانه است

لالی به از آن است که بی ذکر تو باشم

زیرا که به جز ذکر تو هر ذکر فسانه است

رفتم به حجر بوسه زنم گفت به گوشم

هشدار که دل بیت خداوند یگانه است

بی شرمی من بین که گنه کردم و دیدم

هم پیش توام هم دو مَلَک بر سرشانه است

تو بر من مسکین در این خانه گشودی

من هر چه که دارم همه از این در خانه است

"میثم" به دلت مهر علی، در گرانیست

این دُر گران هستی این کهنه خزانه است

 

غلامرضا سازگار

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

دامنم آلوده شد گرچه ز دنیا دوستى

جان به قربانت که بخشیدى مرا با دوستى

 

ناسپاسم، ناپسندم، نارفیقم، یا رفیق

از تو امّا من ندیدم چیزى اِلّا دوستى

 

مى توانستى بسوزانى، نسوزاندى مرا

اى فداى مهربانى ات که حقّا دوستى

 

در جوابت یا لجاجت کرده ام یا سرکشى

در جوابم یا محبّت مى کنى یا دوستى

 

یا زمین گیرند مردم یا زمینم مى زنند

تو بلندم میکنى، یارب تو ما را دوستى

 

واقعاً ناراحت از قهر و عِتابت نیستم

میشود محکمتر اصلاً بعدِ دعوا، دوستى

 

رو به قبله سجده آوردم، نجف لبّیک گفت

حق پرستى بس خلاصه شد به مولا دوستى

 

وصف مجنون بودن من را بپرس از فاطمه

در میان قوم مشهورم به لیلا دوستى

 

دوستانت گر شهیدان حریم زینب اند

فاصله داریم ما بیچاره ها تا دوستى

 

از گناهت کم نکردى، کربلایت دیر شد

اى دلى که ادّعا دارى که آقا دوستى

 

میشود فهمید از بابُ الحسینِ محشرت

بیشتر از دیگران با سینه زنها دوستى

 

از بُنَىَّ گفتن زهرا دلِ گودال ریخت

تا قیامت تر شده هر چشمِ زهرا دوستى .

 

محمد جواد پرچمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

دورهم جمعند هرشب دلبر و دلدارها
خوش به احوال پریشان همه بیدارها

توبه کردم هی شکستم توبه ها را پشت هم …
خسته ام من از خودم ازینهمه تکرارها

درد دین دیگر ندارم …دل به غفلت داده ام
وای اگر اسمم رود در زمره ی بی عارها

ربی ” افنیت شبابی” دست خالی آمدم
ورشکسته بنده ام سرخورده از بازارها

عاقبت این بنده آلوده لایق می شود
بی نتیجه که نمی ماند همه اصرارها

نا امید از رحمتت هرگز نبودم ، نیستم
بدتر ازمن را تو بخشیدی خدایا بارها

خسته و زخمی بدرگاه تو برگشتم کنون
دیدم از شیطان و نفسم لطمه و آزارها

روضه ارباب آزادم کرده از دام بلا
دستگیری می کند ارباب از بدکارها

بعد مغرب بود آب آزاد شد در کربلا
آب خوش پایین نرفت از ین گلو افطارها

حسین رحمانی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات -ماه مبارک رمضان
می پذیرد همه را هرشبِ این ماه، اله
می شود منتظر بنده جامانده ز راه

هرسحر فیض دعا حال دلم خوش سازد
می رود سمتِ عبادات دراین ماه، گناه

با حسین آمده ام زود مرا عفو نما
گریه بر شاه رِه دور نماید کوتاه

تا عطش بر لبم آمد دلم از روضه گرفت
وقتِ افطار نم دیده من هست گواه

آخرش هم حرمت دست مرا می گیرد
آخِرت هم که ضریح تو مراهست پناه
علی احمدیان-جنت

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

گاهی برای عرض ادب یک وضو خوش است
گاهی به پیشگاه خدا گفتگو خوش است

هر چند عشق اهل مناجات دائمیست
گاهی مرور سوره و آیات او خوش است

گاهی نماز و روزه گهی خمس ، گه زکات
گه در جهاد ، هدیه خون گلو خوش است

هر سال حج واجب و هر سال مفرده!؟
گاهی به خانه فقرا جستجو خوش است

گاهی طنین امر به معروف ، واجب است
گاهی سخن ز نهی ز منکر بگو ، خوش است

زیباست روز و شب ز ولایت سخن کنیم
اما برائت از ستم فتنه جو خوش است

گفتی فروع دین خدا را ولی بگو
در راه دین نثار همه آبرو خوش است

گاهی خواص هم سر غواص میبرند
گاهی شکایت و گله از ما و او خوش است

یاد حرم خوش است ولی یاری اش چه خوب
ذکر مدافعان حرم کو به کو خوش است

باید خودی نشان بدهی در ره دمشق
گاهی به کربلای خودت جستجو خوش است

مردان فکه سینه زنان حقیقی اند
سینه سپر مقابل دشتی عدو خوش است

کانال خون و حنظله ها و کمیل ها
هان تشنه لب گرفتن جام و سبو خوش است

روزی که با امام زمان روبرو شویم
تأیید مدعای من از روبرو خوش است

ای وای اگر که نامه من آبرو برد
وقتی حسین میخردم آبرو خوش است

   محمود ژولیده

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ای آنکه گشودی به رویم باز دری را
خرج منِ آلوده نمودی نظری را

شرمنده تر از نوبت قبل آمدم ای وای
دیدی ز من آیا تو گرفتارتری را

من نوسفرم، راه دراز است، غریبم
کو خضرِ رهی راه بَرَد نو سفری را

قانع نشده دل که گنهکارترینم
غفلت زده از دست دَهَم هر سحری را

از خجلت جرم و گنه آتش نگرفتم
تا اینکه گرفتند ز من چشم تری را

ستاری تو گرچه شده شامل حالم
من ترک نکردم صفت پرده دری را

گفتند شهادت هنر مرد الهی است
باید به کجا برد غم بی هنری را

در راه پُر از فتنه ی این آخر دوران
با نام علی دفع کنم هر خطری را

ایوان نجف آرزوی هر شب شیعه است
از ما مَسِتان فیض دیار پدری را

ما چشم به راهیم که با فاطمه آید
همراه برد نوسفرِ محتضری را