راسخون

اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

یا رب بیا این عبد رسوا را مسوزان

این ناسپاس ناشکیبا را مسوزان

بنگر سپر بر آتش قهرت ندارم

این بنده ی بی حرز تقوا را مسوزان

اقرار دارم بنده ای دنیا پرستم

این جاهل سرمست دنیا را مسوزان

خجلت مرا سوزانده ، آبم کرده دیگر

در شعله ها این بی سر و پا را مسوزان

دل مرده ای با آرزوهای بلندم

این غرق در آمال بیجا را مسوزان

از همرهیِ عاشقان مَحرم نگشتم

جا مانده از اهل تولّا را مسوزان

هم صحبتم با هر کس و نا کس الها

این غافلِ از فضل بَرّا را مسوزان

فریاد از دل می کشم روز قیامت

سینه زنِ فرزندِ زهرا را مسوزان

در بین آتش ناله ای از دل بر آرم

یا رب محبِّ آل طاها را مسوزان

یا فاطمه ، فردای محشر سر بر آور

بر گو ، خدا گریه کنِ ما را مسوزان

 

سید محمد میرهاشمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

به سویت آمدم با رو سیاهی

قدی خم دارم و بار گناهی

دلم را زنده کن با گوشه چشمی

"إلهـی یـا إلهـی یـا إلهـی"

***

اگر این راه و رسم بندگی نیست

نصیب من به جز شرمندگی نیست

پشیمانم پشیمانم پشیمان

مرام تو مگر بخشندگی نیست؟

***

شده پیمانه ام از خونِ دل پُر

امان از غفلت و جهل و تکبر

گنهکار آمده "یا غافرَ الذَنب"

پشیمان آمده "یا کاشفَ الضُّر"

 

یوسف رحیمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

 عمری ست همه بندگی ام تکراری ست

در توبه، سرافکندگی ام تکراری ست

باید به خدا آدم دیگر بشوم

بی تو همۀ زندگی ام تکراری ست

 

سید مهدی حسینی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امشب که هر درمانده ای،با خویش تنها می شودم

امشب بساط آشتی،با تو مهیا می شود

امشب سرِ سال من است،شرمندگی حال من است

آیا نصیبم بخشش است،این شام احیا می شود

در ازدحام خوبها،در این حضور بی ریا

آیا گدا یِ بی نوا،در گوشه ای جا می شود

ای کاش می گفتی به من،با این همه شرم و محن

آیا برای در زدن،یک خانه پیدا می شود

گفتم چگونه می شود،با این همه بار گناه

ما را بگیرد در پناه،گفتند حالا می شود

گفتم به داد بی کسان،گفتند ز مولا می رسد

گفتم پناه خستگان،گفتند زهرا می شود

حالم اگر بد حالی است،دستم اگر چه خالی است

امشب روا حاجات ما،با نام سقا می شود

با صاحب تیغ وعلم،امشب گریبان می درم

تا نام او را می برم،کربُبَلا پا می شود

ای سر به زیر زینبین،یا کاشف الکرب الحسین

ام البنین با رفتنت،غرق تماشا می شود

امشب برای روضه ات،زهرا صدایم کرده است

امشب برات کربلا،انگار امضا می شود

ابرو نگو از هم گسست،از کتف افتاده دو دست

وقتی سری در هم شکست،مثل معما می شود

بس خنده بر آقا زدند،آتش به مشعلها زدند

می گفت دختر بچه ای،قد پدر تا می شود

می زد به معجرها اگر،عمه گره ها بیشتر

چشمان خیره قاتلی،بر طفلان نوپا می شود

تا پر نشسته تیرها،وا کرده جا شمشیرها

از حجم تیر حرمله،تا پشت سر وا می شود

بعد هزاران زخم و ضرب،بستند بر افسار اسب

هر بار وقت بردنت،بد جور دعوا می شود

شاعر: حسن لطفي

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

ای دل به دست موج هوس هر طرف مرو

با این حباب در پی کسب شرف مرو

چشم کریم مانده به راهت که در زنی

بیهوده پس به این طرف و آن طرف مرو

هرجا که بنگری سخن از روی یار ماست

قبله یکیست هر طرفی  بی هدف  مرو

دنیا محل خوف و رجای قیامت است

بی غصه هیچ جا پی شور و شعف مرو

کنجینه میان جهان عشق حیدر است

بی عشق مرتضی پی صید صدف مرو

ایل تو سائل علی و  راهشان علی است

درسائلی خلف شو ولی نا خلف مرو

**

گر طالبی به چشم ببینی بهشت را

جایی به غیر مرقد شاه نجف مرو

 

موسی علیمرادی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

آمده در گذرش باز کسی آلوده

عاشقی در به دری،مستحقی فرسوده

 مراهانید مرا از در او بیهوده

کار من بوده گدائیش فقط،تابوده

 بی جهت نیست که شد خاطر من آسوده

چونکه هاتف سحرِ روز ازل فرموده:

 

بنشین بر سر این سفره اگر گمراهی

راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی

 

دستمان از جگر نخل ثمر می چیند

پر پرواز بده،عشق که پر می چیند

نقشه های است که تقدیر سحر، می چیند

پای مان را علی از کوی و گذر می چیند

روزی سائل خود را دم در می چیند

نان و خرما به سر سفره، پدر می چیند

 

بنشین با پدر خاک،ندارد راهی

راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی

 

منم و چشم وی و جام،بده دستم می 

تا فراموش کنم غیر، به لب بستم می

 

با وجود تب شوقش نکند مستم می

 

کرده پاگیر شرابش، نه که پابستم می

 

تا که ساقی است علی پای تو پا هستم می

 

قابل التوبه خود اوست، مکن پستم می

 

 

نذر کن بر در این میکده سالی ماهی

راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی

 

شب این طایفه بی دوست،مگر سر شدنی است

او جمیل است و نوشتند که اظهر شدنی است

 مالک خاک درش مالک اشتر شدنی است

کاسهء پس زده اش بادهء کوثر شدنی است

 چون ترازوست گناهان، همه کمتر شدنی است

چون صراط است، ورود تو به محشر، شدنی است

 

سعی کن با مدد شاه،نمانده راهی

راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی

 

فکر کن محشر کبراست،علی هست و بتول

روضه برپا شده با رخصت چشمان رسول

 می کند شور مصیبت کمی از عُرف،عدول

می کشد چند دقیقه،سپس این مرثیه طول

 اشکها می کند از روزنهء چشم،حلول

تا شود روضهء برپا شده در عرش، قبول

 

ای که تا صبح قیامت پی ثاراللهی

راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی

 

بعد آن روز که شد،روضهء محرابی، سر

 

عمرها می شود از غربت اربابی،سر

 

می شود محفل این جمع،به بی تابی،سر

 

می کند مادر تشنه به کفِ آبی ، سر

 

می رسد بعد به سرنیزه،ز هر بابی، سر

 

می شود وارد محشر تنی امّا، بی سر

 

 

می کشند آه،ملائک پی زهرا آهی

 

راه گم کرده بیا، بر باب اللهی

 

 

صحنه ای باز مجسم شده است از گودال

 

کاش می داد یکی بر تن ارباب، مجال

 

پشت هم نیزه پران بود که می زد در خال

 

ضربه می خورد لبی تشنه و می رفت از حال

 

خنجری سر به هوا خورد به سر از دنبال

 

بعد شد بر سر انگشتر و کاکل جنجال

 

 

مادرش گفت چه از پیرهنش می خواهی

 

 راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی

 

 شاعر: رضا دین پرور

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

ای خالق دادارم، پاکم کن و خاکم کن

من جز تو که را دارم؟ پاکم کن و خاکم کن

این ناله و این آهم این اشک سحرگاهم

این سوز دل زارم پاکم کن و خاکم کن

سر تا به قدم دردم رو سوی تو آوردم

با محنت بسیارم پاکم کن و خاکم کن

شد حبس دعای من، العفو خدای من

ای خالق غفّارم پاکم کن و خاکم کن

مسکین و تهی دستم دل بر کرمت بستم

من مستحق نارم پاکم کن و خاکم کن

من بنده ی شرمنده تو خالق بخشنده

ای در دو جهان یارم پاکم کن و خاکم کن

مولا و حبیب من محبوب و طبیب من

آلوده و بیمارم پاکم کن و خاکم کن

راه از همه سو بسته، گشتم ز گنه خسته

رو سوی تو می آرم پاکم کن و خاکم کن

با این تن فرسوده با این دل آلوده

من مهر علی دارم پاکم کن و خاکم کن

"میثم" شده جان بر لب یا رب تو ببخش امشب

بر میثم تمّارم پاکم کن و خاکم کن

 

غلامرضا سازگار

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

حجاب پشت حجاب و غبار روی غبار

ترک بر آینه افتاد یا اولی‌الابصار

دعای چله‌نشینان نمی‌کند اثری

بسوز لیس دواء الفراق الا النار

اگرچه کورم و در کوره راه بی خبری

شنیده‌ام که خبرهاست پشت این دیوار

شهید و شاهد و ساقی علیهم‌الصلوات

میان میکده مستند اولئک الابرار!

سرشت ظلمت و روح لطیف من؟ هیهات!

نسیم شعله نشینم کجاست مشعل دار؟

سراغ حجله‌ی دنیا نمی‌روم دیگر

قسم به توبه‌ی مستغفرین بالاسحار

سر بهشت ندارم که هر که شد درویش

نشست بر سر تختی که تحته‌الانوار

هوای خدمت این معبد مقدس بود

که می‌زدود از آیینه‌ی دلم زنگار

فرشتگان به تو امّید بسته اند بمان

بمان که سکه‌ی یوسف کم است در بازار

من و تو از ازل آیینه آفریده شدیم

برای « آینه ماندن » کمی قدم بردار!

 

علیرضا محمد علی بیگی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

نوکر این دریم، می ارزد

سوز دل می خریم، می ارزد

گر خدای کرم حسین بود

رو زدن بر کریم می ارزد

 

خسته بالی اگر، حسین بگو

باز کن بال و پر، حسین بگو

حُر به من گفت اگر کنهکاری

تو از این در نَپَر، حسین بگو

 

حر به من گفت: منی که بد بودم

روبروی حسین سد بودم

دم آخر به خیمه ی آقام

آمدن را ولی بلد بودم

 

حر به من گفت: پر بگیر نترس

دامن شاه را بگیر نترس

مثل من توبه کن به پاش بیفت

یا حسینی بگو، بمیر نترس

 

امیر عظیمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

ای خدا امشب گریبان دلم را چاک کن

چشم خشکم را ز اشک خجلتم نمناک کن

باز از زنگار عصیان تیره شد دلهای ما

ازغبار معصیت دامان ما را پاک کن

تا به معراج نیایش این براق آه را

شب همه شب میهمان خانۀ افلاک کن

ما ز پا افتادگان را دستگیری کن، سپس

در ره آزادگی و بندگی چالاک کن

لذت حال دعا را در مذاق ما بریز

نالۀ ما را سر سجاده آتشناک کن

تا که فردا حاصل امروز را پیدا کنیم

با تولای علی ما را به زیر خاک کن

گلشن جان «وفائی» پر گل است از یاد تو

این گلستان وفا را خالی از خاشاک کن

 

سید هاشم وفایی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

عبدآلوده منم کز چشم یار افتاده ام

بس خطا کردم ز اوج اعتبار افتاده ام

توبه هایم را گناهانم خرابش می کند

میوۀ خامم که باز از شاخسار افتاده ام

کاروانِ عشق شب های دعا در رفتن است

من ولیکن گوشه ای از رهگذار افتاده ام

از در خویشم مران، جانِ علی، جانِ حسین

دل پریشانم که دست روزگار افتاده ام

کـربلایم را بیـا امشب دگـر امضـا بـزن

خسته گردیدم ز بس زار و نزار افتاده ام

 

وحید دکامین

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

گفتم از زشتی گفتار بدم ، گفت بیا

از سیه‌کاری رفتار بدم ، گفت بیا

گفتم از غفلت دل از هوسم از نَفَسم

صاحب آن همه کردار بدم ، گفت بیا

گفتم از سرکشی‌ام ، سینه سپر داد زدم

نیستم خسته‌ دل از کار بدم ، گفت بیا

گفتم از دوست گریزانم و در خود غرقم

دائما در پی پندار بدم ، گفت بیا

گفتم از گوهر ذکر تو ندارم بهره

غوطه‌ور مانده در افکار بدم ، گفت بیا

گفتم ای چشمه ی خوبی ، سحری چشم گشا

نگر اعمال شرر بار بدم ، گفت بیا

گفتم آیینه‌ی شیطان شده بودم عمری

خسته از دست همین یار بدم ، گفت بیا

 

سید محمد میر هاشمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

شکر خدا دیدم بهار اهل دین را

مهمانی ماه امیرالمومنین را

اهل مناجات و دعا گرد هم آیید

سازید از نور دعا روشن زمین را

هر دل مدد گیرد ز سوز ناله هاتان

سرکوب سازد فتنه ی نفس لعین را

یا رب به من از سفره ات ته مانده ای دِه

از میهمانی ات مران این بدترین را

نیت نمودم بعد از این ننگت نباشم

یا رب مدد کن عبد با زشتی قرین را

آلوده تر از من تو مهمانی نداری

هرگز ندیدی روسیاهی اینچنین را

بگذار آیم هر سحر تا پاک گردم

شاید ببینم جلوه ی مهتاب دین را

من با همه آلودگی ارباب دارم

یا رب مگیر از دل تو این حبل المتین را

تا میهمان سفره ی مولا حسینم

دیگر نخواهم روضه ی خُلد برین را

ارباب دل ، شاه شهید کربلایی

او می خرد اشک محبِّ دل غمین را

 

سید محمد میرهاشمی

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در بارگاه قدس مرا نیست منزلت

بویی نبرده ام ز بزرگان معرفت

بخشنده ای و بنده ی شرمنده ات منم

بین منو تو نیست خدایا مشابهت

من مدتی است بندگی ات را نکرده ام

عبد خودش نوشته مرا نفس بد صفت

از زهر هر گناه دلم مرد و زنده شد

من را به نار می برد این نفس عاقبت

خیلی گناه می کنم و توبه می کنم

این توبه های گرگ ندارد ولی صحت

قبل از عذاب کار مرا حل و فصل کن

اینجا بگیر گوش مرا جای آخرت

من قصد کرده ام نروم سمت معصیت

می خواهد این مسیر تلاش و مقاومت

چندیست کفش جفت کن بزم هیئتم

دارم من از تمام مقامات این سِمُت

آب و هوای شهر نجف مرحم من است..

بالی گشوده ایم برای مهاجرت

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مناجات با خدا

 

عبدآلوده منم کز چشم یار افتاده ام

بس خطا کردم ز اوج اعتبار افتاده ام

توبه هایم را گناهانم خرابش می کند

میوۀ خامم که باز از شاخسار افتاده ام

کاروانِ عشق شب های دعا در رفتن است

من ولیکن گوشه ای از رهگذار افتاده ام

از در خویشم مران، جانِ علی، جانِ حسین

دل پریشانم که دست روزگار افتاده ام

کـربلایم را بیـا امشب دگـر امضـا بـزن

خسته گردیدم ز بس زار و نزار افتاده ام

 

وحید دکامین