راسخون

اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

گرچه من پشت درم، راه ندی حق داری

گرچه من دربدرم، راه ندی حق داری

 

بسكه من اين در و آن در زده ام حالا كه

خورده اينجا گذرم، راه ندی حق داری

 

همه جا پرسه زدم غير در خانه ی تو

حال بشكسته پرم، راه ندی حق داری

 

از رفيقان شهيدم به خدا جاماندم

حال كه يك نفرم، راه ندی حق داری

 

گرچه بر سفره تو شاه و گدا مهمانند

بسكه من خيره سرم، راه ندی حق داری

 

بس كه تو شاهد عصيان مني امشب كه

من گداي سحرم، راه ندی حق داری

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

***

خورشید پشت ابر نشانی به ما بده

ای ماه مژده رمضانی به ما بده

 

مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و

باد صبای مشک فشانی به ما بده

 

بی کس تر از همیشه رساندیم خویش را

آواره ایم... جا و مکانی به ما بده

 

از بس که در پی همه غیر از تو بوده ایم

از پا نشسته ایم... توانی به ما بده

 

از سفره ای که وقت سحر پهن می کنی

مانده غذا و خورده ی نانی به ما بده

 

"با روضه حسین نفس تازه می کنیم"

روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

فصل رمضان جز به خدا کار ندارم
غیر رطب اشک به افطار ندارم

افسوس که ایام خدا رفت زدستم
زین غصه به جز چشم گهر بار ندارم

گفتم رخ دلدار در این ماه ببینم
چشمی که شود لایق دیدار ندارم

از بغض شکسته دل خونم چه بگویم
در بی کسی ام غیر تو غمخوار ندارم

من خسته شدم از خود و این نفس پرستی
یا رب مددی , جز دل بیمار ندارم

هر وقت که مشغول مناجات تو گشتم
آن دم به جهان غصه ی بسیار ندارم

صد قافله رفت و من بیچاره بماندم
زین درد به جز آه گهر بار ندارم

بر سیب دلم آفت عصیان چو ضرر زد
آن میوه ی کالم که خریدار ندارم

گر آمده ام بر سر بازار مناجات
جز عشق حسین درهم و دینار ندارم

گر ساىلم ، صاحب خانه تو کریمی
من دست گدایی سوی اغیار ندارم

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

سلام من به قرآن بر سر تو
سلام من به قبر مادر تو

اگر زائر شدی صحن نجف را
سلام من به بابا حیدر تو

اگر زائر شدی بین الحرم را
سلام من به جدّ اطهر تو

بگو از جانب من با حسینت
سلام من به خون پیکر تو

اگر رفتی کنار قبر عبّاس
سلام من به آن آب آور تو

شب احیا کند ناله سه ساله
پدر جان، کی بریده آن سر تو

اگر رفتی کنار قبر زینب
سلام من به آن چشم تر تو

به مشهد هم که رفتی یابن زهرا
بگو من هم بیایم در بر تو

خلاصه گویمت در بین سرداب
سلام من به سوز اطهر تو

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

رمضان آمد و من آمده ام

باز هم قید خودم را زده ام

 

راه گم کرده ترین بنده منم

پیش چشمان تو شرمنده منم

 

میزبانی و منم مهمانت

لقمه ای اشک بده از خانت

 

رمضان آمده با طعم دعا

سفره انداخته اند در همه جا

 

سر این خوان همه نوع آدم هست

شاه اگر هست گدایی هم هست

 

عمر یک سال جلوتر رفته

از خودم حوصله ام سرفته

 

یازده ماه گناه آلودم

من همانم که همیشه بودم

 

چشم، حقّ بدنم را خورده

هر کسی خواست دلم را برده

 

خو گرفته است به بن بست خودم

طاقتم طاق شد از دست خودم

 

سالها در تن خود گم شده ام

تاجر سفره ی گندم شده ام

 

لحظه هایم به تجارت رفته

از کفم این همه فرصت رفته

 

مددی من به خودم برگردم

جان بگیرم به تنم برگردم

 

روسیاهم خدایا چه کنم ؟

بی پناهم خدایا چه کنم؟

 

من بدم شاه ولی بد نکند

پشت در آمده را رد نکند

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم

دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم

 

رسیدم اول کاری که معترف بشوم

نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم

 

کسی به جز تو خبردار نیست از حالم

میان محکمه آرم که را گواه خودم ؟

 

قشون اشک فرستاده ام به درگاهت

ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم

 

به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم

فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم

 

چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا

چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم

 

حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم

شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم

 

چه صبر داری و خسته نمی شوی از من

خودم که خسته ام از این همه گناه خودم

 

تمام ترس من این است مرگ من برسد

که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم

 

به دست های خودم ساختم قفس ها را

ببین که حبس شدم در میان چاه خودم

 

" بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست "

بگو به من که : بیا بنده در پناه خودم

 

میان قبر بگویم حسین و گریه کنم

دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است

شبی به خاطر او سر به را شدن خوب است

تمام حرف همین است که گنه نکنیم

ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است

شده به یک سحری صاف کن دل خود را

به آیه های خدا با صفا شدن خوب است

به دل حقیقت محبوب را تو پیدا کن

ز عشق های مجازی رها شدن خوب است

چرا به پیش خلائق تو خم کنی سر خود ؟

شبی مقابل دلدار تا شدن خوب است

صدای اهل قبور است می رسد بر گوش

که : آی بنده رفیق دعا شدن خوب است

از این دو دیده به غیر از گنه نشد حاصل

ببند چشم ، که اهل بکا شدن خوب است

ببین که قافله ی عمر می رود از پیش

مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است

مگر که بخت کند رو ، طبیب را بینی

به درد بندگی اش مبتلا شدن خوب است

در این لیالی رحمت اگر خدا خواهد

مسافر حرم کربلا شدن خوب است

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 



شب های احیا در فراق تو گذر شد

عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد

ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی

آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد

از اول ماه خدا یاد تو هستم

اما چرا این ناله هایم بی اثر شد

آقا اجازه شب شب قدر است و روضه

از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد

مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد

در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد

اما امان از روضه ای که خون تو گریی

آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد

بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن

مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد

طشت طلا و خیزران ها بر حسینت

بزم شراب و دختری غرق نظر شد

وقتی جسارت بر سر ببریده کردند

مویش سپید و زینب تو خون جگر شد

این بار در شام و پلیدی های بسیار

گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد

مولا حلالم کن ولی ای صاحب من

چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

وقتی هلال ماه خدا آشکار شد
ماه خدا، امام زمان روزه دار شد

طوبای خیر و برکت شعبان به گُل نشست
قرآن شکوفه داد و زمان بهار شد

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

روندارم که به این خانه بیارند مرا

با مناجات مگرکه بکشانند مرا

 

یازده ماه فراری شدنم می ارزید

تا در این ماه سرسفره نشانند مرا

 

چون غباری به سردامنتان بنشستم

کرمی کن که معاصی نتکانند مرا

 

آمدم توبه کنم بسکه سرم خورده به سنگ

پس بگو پای برهنه ندوانند مرا

 

من بیچاره که از فیض رجب جاماندم

چه کنم تا که به یاران برسانند مرا

 

روسیاهم تو که احوال مرا می دانی

وای اگر از در این خانه برانند مرا

 

راه بخشیده شدن درمه غفران این است

ازغلامان حسین تو بخوانند مرا

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

شب ها که گرم اشک و مناجات می شویم

قدری شبیه مادر سادات می شویم

 

از نور فاطمه به سحر فیض می بریم

تا معتکف به کنج خرابات می شویم

 

ما آمدیم تا که گرفتارمان کنی

زلفی نشان دهی همه اثبات می شویم

 

لب وا نکرده برگه ی عفو تو می رسد

از این همه گذشتن تو مات می شویم

 

این نفس ، دست از سر ما که نمی کشد

در عمر خویش خرج مکافات می شویم

 

ذکر "علی علی" است که آزادمان کند

وقتی اسیر دام بلیات می شویم

 

حق من است تا بزنی ام ، نمی زنی

با چشم رحمت تو مراعات می شویم

 

با روضه ی حسین ز بس گریه می کنیم

غافل ز عرض کردن حاجات می شویم

 

هر چه صلاح ماست به کشکول مان بریز

ورنه گدا به شیوه ی عادات می شویم

 

در پیش روزی است که انگشت بر دهان

حسرت نصیب از این همه اوقات می شویم

 

باور نمی کنیم که با بودن حسین

در آتش عذاب مجازات می شویم

 

تا مرگ ما رسد ، علی از راه می رسد

آماده پس برای ملاقات می شویم

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در این شب احیا فقط وردم همین است

ذکر امیرالمومنین حصن حصین است

دیگر نمی آید ز کوفه آن اذانش

امشب عزای مرتضی مولای دین است

من آمدم آلوده و با دست خالی

امّا خدایم رحمتٌ لِلعالمین است

در منجلاب معصیت افتاده ام من

ای چاره ساز من ببین شیطان کمین است

قرآن به سر کردم،مقرّب در سرایت

از بس خطا کردم دل آقا غمین است

با یاد روز واقعه اشکم چو زمزم

بر گونه هایم جاری و حکمت در این است

دیدم کنار علقمه دستی جدا شد

زهرا کنار پیکرش، مادر غمین است

یک لحظه یاد آورده ام در ظهر عاشور

عرش خدا گویی فتاده بر زمین است

وقتی که شمر روسیاه آمد به مقتل

در دل ز بغض مرتضی،دنیای کین است

دیدم غروب و خیمه و آتشفشانی

در هر طرف یک دامنی پر آتشین است

دیدم سه ساله در خرابه آرمیده

این زجر ملعون در پی طفل حزین است

سالار زینب را ببین شیب الخضیب است

افضل ترین ذکر شب قدرم همین است

بعد از تمام روضه ها ،(عَجِّل فَرَج) گو

زیرا اجابت در دعای آخرین است

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ماهت  آغاز شد و غرق در احسان شده ام
سفره ات پهن شد و شامل غفران شده ام
عبد فرار توام راه بده برگردم
سر به زیر آمده ام، سخت پشیمان شده ام
همه جا سر زده ام با همه کس دوست شدم
باز برگشته ام و باز پریشان شده ام
چه قدر توبه شکستم چه قدر بخشیدی
از همه بیشتر از ستر تو حیران شده ام
باعث شادی ابلیس شدم وای به من
بی سبب نیست که اینگونه هراسان شده ام
من که آلوده شدم قلب علی محزون شد
باعث اشک دو چشم شه مردان شده ام
هر چه بودم به دعای علوی برگشتم
مستمند کرم خسرو خوبان شده ام
چشمه ی چشم من از بار گنه خشک شده
بی سبب نیست پناهنده به سلطان شده ام
ماه ماه علی و رحمت حق در جوش است
پر کشیده دل من راهی ایوان شده ام
تشنه ام پس دم افطار کنم یاد حسین
یاد لبهای ترک خورده ی عطشان شده ام
گر چه پر خون بدنش روی زمین افتاده
ولی از داغ غم خواهر خود جان داده

مجتبی قاسمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

سکوت می وزد و باد ها پریشانند

و در به در همه در کوچه های بارانند

 

شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند

یتیم های خدا هم گرسنه ی نانند

 

قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند

به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند

 

هزار آدم آواره ی پشیمان گرد

دوباره منتظر سوره های انسانند

 

تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست

و چاه ها که پر از ناله های پنهانند

 

شکست فرق نماز خدا به شمشیری

به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!

 

هنوز خون سرش روی فرق محراب است

و جمع قبله نشینان هنوز گریانند

 

هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند

و بین یک در و دیوار روضه میخوانند

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

دل چون حرم و دفتر و دیوان حسین است 
از روز ازل بر سر پیمان حسین است

زیبا سخن از عشق اگر آمده هر جا
نقشی است که سر لوحه ی دیوان حسین است

 

دلدادگی اهل سما، حور و ملائک 
آیینه ای از چهره ی تابان حسین است

جبریل که قرآن به نبی کرده تلاوت 
در کرببلا قاری قرآن حسین است

آشفتگی عشق نه سامان بپذیرد 
تا صحبت گیسوی پریشان حسین است

وقتی سخن از وجه خدا آید و حُسنش 
چشم دو جهان واله و حیران حسین است

تا اشک غم از دیده ی ماتم زده جاری است 
قلب و دل ما یکسره مهمان حسین است

در اوج گرفتاری و در محشر و برزخ 
دست همه ی خلق به دامان حسین است

هر چند شفاعت همه با حضرت زهراست 
او منتظر گردش چشمان حسین است

در روز قیامت که همه گریه نمایند 
شاد است هر آن دیده که گریان حسین است

محمد مبشری