راسخون

اشعار ولادت امام سجاد (ع)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مژده ای شیعه که باشد شب میلاد امشب
پا نهاده به جهان حضرت سجاد امشب
شهربانو بکند فخر به نسوان جهان
که خدا طرفه گلی ناز به داد امشب
مرحبا پنجم شعبان شد و روز صلوات
زین بشارت دل عشاق بود شاد امشب
ای گدایان به در حضرت زهرا بروید
عیدیانه دهد آن مادر عباد امشب
که ز غم آل محمد شده آزاد امشب
کاخ ظلم از برکات قدمش ویران امشب
خانه آل امیه شده بر باد امشب
دوش رو بر سجاد ((کلامی)) می گفت
باد ای ساجد حق خانه ات آباد امشب
 

شاعر : کلامی زنجانی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

سرچشمۀ فیض کردگار آمده است
در هودجی از قدر و وقار آمده است
وقتی که شکفت غنچۀ باغ حسین
گفتند به گلها که بهـار آمده است

 

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

دل فرشته در اطراف آسمان می رفت
به خواب شاه زنان ، سرور زنان می رفت
به خواستگاری والا عروس خود زهرا
سحر به خطه ایران نظر کنان می رفت
خدا ، برای حسین انتخاب کرده عروس
به خواب ناز دلش تا دم اذان می رفت
به گِردِ مادر داماد با سلام و درود
فرشته بود که مانند کاروان می رفت
زمان ، زیاد ز رویای ناز او نگذشت
میان جمع اسیران به بیکران می رفت
نشان فاطمه بود و نگاه های علی
در آن میانه نگاهی دوان دوان می رفت
همین که چشم علی نو عروس خود را یافت
حسین بود و نگاهش که خوش گمان می رفت
چه خواستگاری نابی عجیب جاذبه ای است
عروس در پی داماد ناگهان می رفت
خلاصه پای عروسِ علی به خانه رسید
و نو عروس پی ، مادری جوان می رفت
نبود، بانوی رؤیاییِ شب وصلش
و یادش آمد از آن شب که قد کمان می رفت
کجاست فاطمه بیند که میهمان آمد
چه زود ، شاه زنان سوی میزبان می رفت
خبر رسید که پور حسین در راه است
پسر رسید ولی مادرِ جوان می رفت
چه با صفا پسری آمده ولی مادر
به شوق فاطمه هنگام زایمان می رفت
گزاف نیست ، بگوییم این عبارت را :
ز هیبت پسرش مادر از جهان می رفت
□□□
به دست حکمت گلچین چو باغبان می رفت
ز ره رسید گلستان و گل ستان می رفت
چه بانویی که شده نُه امام را مادر
چه کودکی که از او نور تا جنان می رفت
چه کودکی که جهان شد ز نور او روشن
شعاع روشنی اش تا به کهکشان می رفت
امامِ بعد حسین آمده خدا را شکر
و گرنه کرب و بلا نیز بی گمان می رفت
ارادة ازلی در سرشت او پیداست
شهادتین ز لعلش ، چه خوش بیان می رفت
گرفت عمه در آغوشِ خویش آقا را
چه خوش ز هوش به لالای عمه جان می رفت
تمام عمر دلش با عمو هم آوا بود
دلش به گفتنِ ذکر حسین جان می رفت
□□□
به همنشینیِ هر بینوا عنایت داشت
کنار سفرة سائل چه مهربان می رفت
دعای خیر دریغ از کسی نمی فرمود
به یاری فقرا با همه توان می رفت
به خانه ، دشمن خود را پناه و جا می داد
اگر که خصم به امید یک امان می رفت
گهی به درد غریبان رسیدگی می کرد
گهی به دیدن بیمار بی نشان می رفت
صحیفه اش همه دریایی از معارف اوست
به جنگ دشمن دین با دعا ، عیان می رفت
□□□
حقوق جملة ذرات را بیان فرمود
اگرچه حقِّ خودش دست ساربان می رفت
تمام زندگی و هستی اش به غارت رفت
کسی که یاری هر پیر و هر جوان می رفت
یکی ز سلسلة قتلِ صبر اینجا بود
که در عبور ، ز یک قتلگاه ، جان می رفت
صدای عمه رسد : یا بقیه الماضین
ز آه تو همة جان کاروان می رفت
تحملی که دل خواهر صغیرت سوخت
صبور باش که جانت از این فغان می رفت
به تازیانه و تحقیر ، قافله برخاست
بهار عالَم اسلام چون خزان می رفت
میان سلسله یک کاروان ز عصمت بود
بدون قافله سالار و سایبان می رفت
عفاف بود که آنجا مقاومت می کرد
و زیوری که در آنجا به ارمغان می رفت
به نیزه بود که هجده سر بریده چو ماه
کنار زینب و سجادِ قهرمان می رفت
ز کربلا سوی کوفه ز کوفه تا سوی شام
هزار کرب و بلا بود کز توان می رفت
هزار جا ، جگر زین العابدین خون شد
گهی که نالۀ یا صاحب الزمان می رفت

شاعر : محمود ژولیده

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

  سرچشمۀ فیض کردگار آمده است
در هودجی از قدر و وقار آمده است
وقتی که شکفت غنچۀ باغ حسین
گفتند به گلها که بهـار آمده است

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 ای که خورشید جمالت پرتو افشانی کند
عالمی را جلوه ات زیبا و نورانی کند
تو همان خورشید تقوائی که عرش و فرش را
از فروغ وجلوۀ تو حق چراغانی کند
جای دارد رهگذارت را ز گلهای بهشت
جبرئیل از عالم بالا گل افشانی کند
ای بهشتی رو عجب نبود اگر رضوان خلد
از جنان گرد سرت اسپند گردانی کند
می زند لبخند بر رویت حسین ین علی
تا تماشا در رخت آیات قرآنی کند
امشب از یمن قدوم با شکوه تو حسین
هرکجا سائل بود دعوت به مهمانی کند
زینت عبادی و شایسته باشد تا خدا
نام زین العابدین را برتو ارزانی کند
شب همه شب بردعا و نغمه ات مرغ سحر
گوش جان را می سپارد تا غزلخوانی کند
سر زند ازچشم تو تا عرش  یک رنگین کمان
هر زمانی دیده ات را اشک بارانی کند
هیچ کس را با چنین تقوا ندیدم غیر تو
سجده های خویش را اینقدر طولانی کند
ای شهید زنده جز تو کیست بعد از کربلا
تا از این گلشن به اشک خود نگهبانی  کند
شمع جمع محفل امروز مائی و زما
غیر تو فردا چه کس رفع پریشانی کند
کوثر توفیق می خواهد ز درگاه خدا
تا «وفائی» درمدیح تو ثنا خوانی کند
 

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

از آسمون می باره ستاره         دل همه مست و بی قراره
 هر چی پسر حق بده به ارباب  اسم اونو باز علی میذاره
 دلها از غم داره میشه آزاد    می خونم از تو سینه با فریاد
امشب دیگه به همه واجبه  عشق امام سجاد
به زیر پاش وا بکنید سجاده های آسمونو
جشن بگیریم تولد یه مقتدای مهربونو
مولا مولا یا امام سجاد
*****
     تا پرده از صورتش میندازن تو آسمون جون و دل می بازن
    ملایکه با ستاره و ماه     برا آقا منبری می سازن
دلها مست زین العابدینه  روح تقوا به خدا همینه
مدح آقا پره نقطه چینه عشقش رکن دینه
مفاتيح الجنان پر از ردپاهای این امامه
این پسر خون خدا قبله ی مسجد الحرامه
مولا مولا یا امام سجاد
*****
     با شوق و شور وسط مناجات از اون قدیم همیشه میگفتم
     با دعای ابوحمزه ی تو     ماه رمضون یاد تو می افتم
       ای دستگیر همه افتاده ها    مدیون تو همه آزاده ها
به عشق تو پهنه سجاده ها دلبر دلداده ها
با خطبه های آتشین شامو به زانو درآوردی
همه میگن پیش یزید آقاجونم نبرد و بردی
مولا مولا یا امام سجاد

 

شاعر : رضا تاجیک

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در تشنگی سراب به دردی نمی خورد
تنها خیال آب به دردی نمی خورد
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری
این جام بی شراب به دردی نمی خورد
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد
در سایه، آفتاب، به دردی نمی خورد
از این به بعد مَعْطلِ این دل نمی شوم
این خانه ی خراب به دردی نمی خورد
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی ست
عکس بدون قاب به دردی نمی خورد
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر
چشمه بدون آب به دردی نمی خورد
چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند
گریه مرا کنار تو با آبرو کند

ما را به جز هوای شما پر نمی دهند
ما را به جز برای شما سر نمی دهند
بال وَبالْ مانع اوج است پس اگر...
...بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است
دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
جبریل هم به قبّه ی تو ره نیافته
معراج را به غیر پیمبر نمی دهند
آن جا که میل یار، اسیری عاشق است
در بند می روند ولی سر نمی دهند
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای
جز خاندان فاطمه دختر نمی دهند
تا زنده ایم ترک ولایت نمی کنیم
با غیر آل فاطمه وصلت نمی کنیم

هر دیده ای به دیده ی گریان نمی رسد
فصل خزان به فصل بهاران نمی رسد
در بین گریه حاصل ما رشد می کند
باران بدون سیل به پایان نمی رسد
یک جا اگر تمامی خلقت گدا شود
نقصی به آستان کریمان نمی رسد
روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم
عیب از کریم نیست که مهمان نمی رسد
با دوری از صحیفه سجادیه قسم
علامه هم به معنی قرآن نمی رسد
بفرست سمت دشت غلام سیاه را
یک چند وقتی است که باران نمی رسد
کیسه به دوشی تو اگر کار هر شب است
این پینه های شانه به درمان نمی رسد
ما مستمند کیسه ی خیراتی توأیم
ذاتاً فقیر آن کرم ذاتی توأیم

آقای من! حریم تو از عرش برتر است
با این که خاکی است، بهشت معطر است
عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست
حیف از حریم تو که بدون کبوتر است
فرصت غنیمت است، ابوحمزه ای بخوان
امشب برای پاکی این قوم بهتر است
با تربت حسین به «تسبیح» می رسیم
این تربت حسین عجب بنده پرور است
اول فدایی قدمت مادر تو بود
پس مادرت به تو ز همه با وفاتر است
تو یادگار فاطمه بودی برای او
حالا که شد فدای تو عالم فدای او

یعقوب کربلا! چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکست و تو
داری برای چند نفر گریه می کنی
وقتی که چشم هات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی
این طفل را به جان خودت آب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه می کنی
از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند
داری به «قتل صبرِ» پدر گریه می کنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی؟!
با دیدن اسیر کجا می رود دلت؟!
با دیدن فقیر کجا می رود دلت؟!

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امشب رواق دیده را آذین ببندید
همراه اشک شوق خود چون گل بخندید
امشب فروغ آسمان ها را ببینید
نور چراغ کهکشان ها را ببینید
امشب سپهر زهد و تقوا ماهتابی ست
چون روز در شب آسمان ها آفتابی ست
امشب که اشک چشم من آئینه بسته
با ذوق، اشک شوق در چشمم نشسته
با اشک، شوق خویش را ابراز کردم
بر آسمان چشم دلم را باز کردم
دیدم تمام عرشیان را در سماوات
دارند بر درگاه لطف حق مناجات
جبریل می گوید که نور نور آمد
شیدائی آمد عشق آمد شور آمد
امشب مریدان شام میلاد مراد است
امشب دل آل رسول الله شاد است
ای دل حسین بن علی فرزند دارد
زین غنچه ی زیبا به لب لبخند دارد
ای اهل عالم زینت عباد آمد
من فاش گویم سید سجاد آمد
سجاده از او رنگ و بویی تازه دارد
اخلاص و تقوا آبرویی تازه دارد
وقت ولادت هم پر از شور نماز است
رخساره ی نورانیش نور نماز است
پیچیده در هفت آسمان راز و نیازش
پُل بسته تا عرش برین روح نمازش
عشق و محبت با دل او همنشین است
او مظهر تقوا و زین العابدین است
در هر دلی بذر ولایش ریشه دارد
آن دل برای حشر خود اندیشه دارد
مهرش کلید باغ فردوس خدا شد
هر کس ز مهرش شد جدا از حق جدا شد
آن کس که گردد ذره ی این مهر پر نور
روز جزا هم با همان نور است محشور
هر کس دلش پر می زند در صحن سینه
پروانه ی پرواز دارد تا مدینه
بر ما «وفائی» می رسد بوی مدینه
ای کاش ما را خواند او سوی مدینه

 

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

آی همه مردم دنیا         بیاین برا تماشا
اولین حیدر ارباب ما اومده به دنیا
باز شب عزت دینه      مه امشب رو زمینه
ذکر آسمونیا فقط یا زین العابدینه
یابن الزهرا سیدی روحی فداک   از تو دارم من آقا این عشق پاک
یه جور دیگه تو رو دوست دارن  همه ی بچه های این آب و خاک
علی ولی الله      علی ولی الله

باز چشاش ابر بهاره            حسین وقت نظاره
وقتی که علی اکبر به تو احترام میذاره
حیف که دست تقدیر اینه    ته غصه همینه
کربلا نشد حماسه های رزمتو ببینه
یه روزی میاد که دیده ها تره    دیگه آقا شب غصه سحره
پشت دیوار بقیع دم می گیرم    حرمت جنتو از رو می بره
علی ولی الله      علی ولی الله

ای معلم عبادات           تویی قبله حاجات
دعا کن برای کشور ما توی انتخابات
ای امیر عزت و شور           تویی منبع پُر نور
دعا کن یه بچه هیأتی بشه رییس جمهور
با دل غرق سرور و اشتیاق         منتظر تا بیس چهارم می شینم
من فقط میخوام که بعد رأی گیری      خنده رو لبای رهبر ببینم
علی ولی الله     علی اسدالله

شاعر : رضا تاجیک

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

قطره ها می رقصد امشب، چون که سجّاد آمده
شعله ها می لرزد امشب، زینِ عبّاد آمده
زانوان بس که مهیّایِ سجودش گشته اند
پینه بسته رویِ ماهش، فخرِ زُهّاد آمده
روزِ محشر چون ندا آید که: کو زین العباد؟
از میانِ خوب رویان، چهره ای شاد آمده
در نمازش چون شَوَد محوِ جمالِ ایزدی
گر شَوَد شیطان چو ماری، همچو صیّاد آمده
بو محمّد، بوالحسن، صابر به گستاخیِّ دون
تا سِتاند حقِّ محرومین زِ بیداد، آمده
روزِ عاشورا اگر حکمت تبِ جسمش نبود
کاروانِ کربلا فی الجمله بر باد آمده
رودِ چشمانش زِ بعدِ کربلا موّاجِ اشک
بهرِ رسواییِّ ظلم و جورِ شدّاد آمده
هر شبی را تا سحربس قوتِ مسکینان بَرَد
شانه ها از دردِ سنگینش به فریاد آمده
نخلِ دین پر بهره می گردد از آن اُختُ القُری
از دعایش ذکرِ حق، هر لظه در یاد آمده
گر غریبم، سرخوشم، زیرا که مولایم تویی
چون که شیرینِ جمالت، نزدِ فرهاد آمده

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مدینه میخندد زیمن میلادت                      نشسته بر لبها سرود زیبایت
حسین زند بوسه، هماره بر رویت            چون آسمان ریزد، ستاره بر کُویت
                                                                    خوش آمدی سجاد(2)
تو ماه تابانی، تو جان جانانی                   رسیده ای از راه، خوش آمدی مولا
بیا گل زهرا، نظر نما بر ما                     نشسته بر لبها، خوش آمدی مولا
                                   خوش آمدی سجاد(2)
عزیز زهرایی، امید دلهایی                   به ما گنهکاران، شفیع فردایی
به خوبی گلها، به لالۀ صحرا                 به مادرت زهرا، عیدی بده بر ما
                                  خوش آمدی سجاد(2)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ساقی قدحی باد مرا جام نیاز است
لبریز کن این باده که تا صبح دراز است
امشب شب بذل و کرم شاه حجاز است
میلاد دلم روز مسیحای نماز است
علی علی علی علی
زین بزم چنین بزم مگر خواب ببینی
لبخند تماشایی ارباب ببینی
علی علی علی علی
مجنون زده کوچه حیرانی ام امشب
در حلقه گیسوی غزل خوانی ام امشب
از شوق به رقص آمده طوفانی ام امشب
خاک ره شه بانوی ایرانی ام امشب
علی علی علی علی
هر چند که از آب و گل ایل حسینیم
با آمدنش ما همه فامیل حسینیم
 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

با قامت عصمت و حیا می آید                             با بانگ مناجات و دعا می آید
میلاد عبادت است یعنی سجّاد                       از سوی خدا به سوی ما می آید
محبوب حریم حقّ تعالی آمد                                        تفسیر گر نور تجلّی آمد
در وقت شکفتنش سروشی می گفت                         سجاده نشین عرش اعلی آمد
میلاد امام چهارمین است امشب
میلاد امام چهارمین است امشب                روشن زرخش خلد برین است امشب
تبریک بگویید به عالم زیرا                          مسرور امام پنجمین است امشب
امشب که در بهشت وا می گردد
امشب که در بهشت وا می گردد               هر درد نگفتنی دوا می گردد
از یمن ولادت امام سجّاد                       حاجات دل خسته روا می گردد
امشب مدینه بهتر از خلد برین است
امشب مدینه بهتر از خلد برین است                  میلاد مسعود امام ساجدین است
امشب همه دست دعا بلا بگیرد                           عیدی زدست حضرت زهرا بگیرد
امشب خروشان می شود درهای رحمت          بر روی عالم باز شد درهای رحمت
 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

نور حق می دمد از مشرق سجاده‌ی تو
چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو
می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستین شده دلداده‌ی تو
زمزم و کوثر و تسنیم به وجد آمده اند
از زلالی می و روشنی باده‌ی تو
هر کسی معجزه‌ی چشم تو را باور کرد
می شود بنده ولی بنده‌ی آزاده‌ی تو
با کرامات نگاهت دل هر عاشق را
می برد سمت خدا روشنی جاده‌ی تو
آمدی تا به جهان نور یقین برگردد
نور ایمان و سعادت به زمین برگردد
مکه با مقدم تو عطر بهاران دارد
دیده‌ی روشن تو رحمت باران دارد
کعبه بر شانه‌ی لطف تو توکل کرده
با نفس های مسیحایی تو جان دارد
مثل جدّت تو نهادی حجر الاسود را
ور نه بی مرحمتت قامت لرزان دارد
هر کسی در دل او نور ولایت جاری ست
به کرامات تو و چشم تو ایمان دارد
از نگاهت همه اعجاز و یقین می بارد
چشمهایت چقدر تازه مسلمان دارد
آیه آیه کلمات تو همه روشنی اند
خط به خط مصحف تو جلوه‌ی قرآن دارد
لحظاتت همه از نور خدا لبریزند
مگر این شوق الهی تو پایان دارد
شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده
در عروجی تو ولی شوق عبادت مانده 
با تو هر لحظه‌ی من بوی خدا می گیرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد
تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم
رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد
تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن
عشق از گوشه‌ی چشمان تو پا می گیرد
آنقدر بنده نوازی که دل چون من هم
عاقبت تذکره‌ی کرب و بلا می گیرد
بانی روضه‌ی اربابی و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد
از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده
با فداکاری تو شور حسینی مانده
رهبر جان به کف اهل ولایی آقا
مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا
به تو و عزت و ایثار و شکوهت سوگند
علم افراشته‌ی خون خدایی آقا
بیرق نهضت ارباب به روی دوشت
وارث سرخی خون شهدایی آقا
خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نبرد راه به جایی آقا
کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
همه دیدند که مصباح هدایی آقا
مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد
راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا
دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده
تو عزادار چهل سال منایی آقا
اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید
زائر جان به لب کرب و بلایی آقا
چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند
دم بدم در همه جا داشت مصیبت می خواند
غربت و بی کسی قافله یادت مانده
شام اندوه و شب هلهله یادت مانده
خار غم چشم تو را باز نشانده در خون
پای زخمی و پر از آبله یادت مانده
در خرابه تو هم از پای نشستی آخر
قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده
زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا
سالها سلسله در سلسله یادت مانده
سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده
تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده
قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست
سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست
شاعر:یوسف رحیمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

از سکوتم صدا درست کنید
ذکر یا ربنا درست کنید
ببرید و بیاورید مرا
بلکه از من گدا درست کنید
در دلم گر بناست خانه کنید
اول این خانه را درست کنید
می شود سنگ دستتان بدهم
میشود که طلا درست کنید
هر چه میل شماست تسلیمیم
یا خرابم و یا درست کنید
فقر ما را کسی درست نکرد
ای کریمان شما درست کنید
شد اگر شکر، اگر نشد یک وقت
می نشینم تا، درست کنید
بعد از آن که مدینه ام بردید
سفر کربلا درست کنید
از لب ما دعا نمی افتد
کربلا، کربلا نمی افتد
این قبیله همه شبیه هم اند
این کرم زاده ها چه با کرم اند
چه نیازی است تا بزرگ شوند
در همان کودکی مسیح دم اند
زنده ام می کنند مثل مسیح
بر تن مرده ام اگر بدمند
همه آماده ی بلا هستند
جاده های عروج، پیچ و خم اند
عاشقان بیشتر پی نامند
عاشقانی که عاشقند کم اند
عاشقان در نگاه آل علی
گر اسیرند باز محترم اند
دختران قبیله های عرب
خادم شهربانوی عجم اند
عجمی کرده اند جانان را
آبرو داده اند ایران را  
ای مناجات تا خدا رفته
عرش را تا به انتها رفته
کیسه کیسه به شانه نان برده
خانه خانه سوی گدا رفته
بی تو معراج هم کسی برود
بی وضو محضر خدا رفته
بس که در حال سجده افتاده
رنگ پیشانی شما رفته
برکت می رسد، غلامت اگر.
سر سجاده ی دعا رفته
محمل ما به گِل فرو رفته
محمل ما شکسته وا رفته
چاره ای کن برای ما ور نه
رمضان، آبروی ما رفته
آبرو دار پنجم شعبان
دارد از راه می رسد رمضان
ای مناجاتی سرای حسین
ذکر آمین ربنای حسین
ای تمام صحیفه ات شرحِ
آخرین ناله و دعای حسین
مقتل تو صحیفه ات باشد
داده ای شرح کربلای حسین
کاش مثل تو روضه خوان بشویم
تا اقامه کنیم عزای حسین
به زبانِ دعا بیان کردی
چه کشیدند بچه های حسین
آه تیر سه شعبه و حلق
طفل معصوم بی خطای حسین
الامان از حکایت زینب
وای از روز ماجرای حسین
چقدر کریه می کنی یعقوب
مژه ات ریخته برای حسین
بعد از آن که بدن مرتب شد
سر بنه روی بوریای حسین
روی قبرش نوشتی یا مظلوم
لک روحی فدا اباالمهموم
شاعر:علی اکبر لطیفیان