جامعه و جهان سیاست
ابتدا باید نگاهی کلی به یمن انداخت:
نگاهی اجمالی بر کشور یمن
شعار ملی :
God, Nation, Revolution, Unity
خدا، ملت، انقلاب، وحدت
پایتخت : صنعا
بزرگترین شهر : صنعا
زبان رسمی : زبان عربی
نوع حکومت: جمهوری
رئیس جمهور : علی عبدالله صالح
نخستوزیر : علی محمد مجر
تاریخ وحدت : یمن شمالی و جنوبی ۲۲ مه ۱۹۹۰
مساحت : ۵۲۷۹۶۸
جمعیت ( برآورد ۲۰۰۸) : ۲۳٬۰۱۳٬۳۷۶
واحد پول : ریال یمن ( YER )
یمن (به عربی: الجمهوریة الیمنیة) کشوری عربی است که در جنوب غربی آسیا و در جنوب شبهجزیره عربستان و در خاورمیانه واقع شدهاست، و پایتخت آن شهر صنعا
است . یمن ۵۲۷٬۹۶۸ کیلومتر مربع وسعت دارد. یمن دارای دو ساحل مهم است، ساحلى غربی در کرانهٔ دریای سرخ و ساحلى جنوبی در کرانهٔ دریای عرب، همچنین دارای
چند جزیرهاست که مهمترین آنها: جزیره سقره در دریای عرب و جزیره حنیش در دریای سرخ است. یمن تا قبل از سال ۱۹۹۰ میلادی دو کشور مجاور بوده به نامهای:
جمهوری عربی یمن (یمن شمالی) و جمهوری دمکراتیک یمن (یمن جنوبی). در سال ۱۹۹۰ طی پیمانی این دو کشور با هم متحد شدند و جمهوری یمن بوجود آمد.
أما در سال ۱۹۹۴ جنگ خونینی بین دو طرف رخ داد، که سرانجام شمالیها بر جنوبیها چیره شدند و اتحاد پابرجا ماند.
محدودهٔ یمن
محدودهٔ یمن: از شمال عربستان سعودی، از جنوب دریای عرب، از مغرب ساحل دریای سرخ و از سمت مشرق به سلطنت عمان و دریای عرب محدود میشود.
کشور یمن در جنوبی ترین منطقه شبه جزیره عربستان قرار دارد و سرزمینی است سبز و خرم. از لحاظ مذهبی حدود 45 درصد جمعیت یمن را پیروان مکتب زیدیه تشکیل می دهند در حالیکه اهل سنت که اغلب شافعی مذهبند 53 درصد و درصد اندکی هم شیعیان اسماعیلیه هستند. شیعیان و اهل سنت یمن همگی محب و شیفته اهل بیت (علیهم السلام) هستند و آداب و رسوم مذهبی آنان بسیار مشابه به شیعیان دوازده امامی است. ولی با کمال تاسف در سالهای اخیر وهابیت در این کشور قدرتمند شده و تلاش دارد اصالت های فرهنگی و مشترکات مذاهب را تحت پوشش باورهای خود قرار دهد. یمنی ها اسلام خود را مدیون حضرت علی(ع) می دانند چراکه نخستین بار پیامبراعظم(ص) حضرت علی(ع) و چند نفر دیگر از صحابه را برای تبلیغ اسلام به یمن فرستادند. نکته جالب توجه اینکه از جمعیت 20 میلیونی یمن حدود 5 ملیون از سادات و ذریه پیامبر بوده که %90 آنها سادات حسنی و بقیه سادات حسینی اند.
زیدیه به تفکری گفته میشود که پیروان آن پس از شهادت امام حسین(ع) امامت علیبن حسینبن علی را نپذیرفتند و امامت فرزند ایشان "زید " را پذیرفتند. شیخ مفید در تعریف زیدیه میگوید: زیدیه به امامت علی، حسن، حسین و زید بن علی قایل هستند و نیز امامت هر فاطمی را که عادل و اهل علم و شجاع باشد، میپذیرند.
زید در سال 122 هجری قمری به خونخواهی شهدای کربلا، علیه حکومت وقت یعنی هشام بن عبدالملک اموی قیام کرد و سرانجام کشته شد. این در حالی است که زید خود را هیچگاه امام نمیدانست، اما بهدلیل عقاید خاص، پیروانش وی را امام میدانستند و در قیام وی نیز شرکت کردند.
تعدادی از پیروان زید در این قیام که به خونخواهی امام حسین انجامید، کشته شدند.
"ابن اثیر " مینویسد که پس از خروج زید، جماعتی از پیروان وی، نظرش را درباره ابوبکر و عمر جویا شدند که او در پاسخ گفت: "خداوند آن دو را رحمت کند، من از اهلبیت هستم و چیزی جز نیکی درباره آن دو نشنیدم؛ اما ما نسبت به خلافت بیش از همه سزاوارتریم. " آن جماعت پرسیدند: "پس اگر این دو ظالم نبودند، بنابراین اینها (امویان) نیز ظالم نیستند " که زید گفت: "امویان مانند این دو نیستند؛ اینها (امویان) به ما و شما و به خود ظلم میکنند و من شما را به کتاب خدا و سنت و بر پا داشتن سنتها و از میان بردن بدعتها دعوت میکنم. "
بنابراین بهنظر میرسد زید میخواسته در بحبوبه جهاد ضدبنیامیه، مسایل اختلافی دیگر مطرح نشود و با بیان تفاوت بنیامیه و دو خلیفه اول قیام خود را علیه امویان توجیه کند. با توجه به این دیدگاه زید، پیروان وی اصل جواز خلافت مفضول با وجود افضل را بهعنوان یک اساس پذیرفتند. (برگفته از "آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی " اثر رضا برنجکار.)
عقاید زیدیه که بیشتر گروههای زیدی هنوز هم به آن اعتقاد دارند، عبارت است از:
1- قیام علیه حاکمان ظالم در هر شرایطی واجب است؛
2- لازم نیست که امام حتما از علم غیب آگاه باشد؛
3- عصمت لازمه امامت نیست.
پس از کشته شدن زید بسیاری از پیروان وی در سراسر سرزمینهای اسلامی قیام کردند که بیشتر این قیامها سرکوب شدند.
البته برخی هم توانستند حکومتهای قدرتمندی را تشکیل دهند که مهمترین آنها حکومت زیدیها در یمن است که نزدیک به هفت قرن ادامه داشت.
از سال چهارصدوچهلوچهار هجری قمری تا پانصدونودوچهار، حوثیها وارث این حکومت هفتصد ساله بودند؛ حکومتی که بنیانگذار آن "یحیی بن حسین " در سال دویستوهشتادوچهار در استان صعده یمن است. یحیی در واقع رهبر فرقه هادویه است.
1- جارودیه
مؤسس این فرقه، ابوالجارود زیاد بن منذر معروف به سرحوب است. وی در آغاز از یاران اماممحمد باقر(ع) بود، اما پس از کشته شدن زید برادر امام محمدباقر از ایشان جدا شد و به قیام زید پیوست.
اعتقادات آنها از این قرار است:
1- پیامبر اسلام به جانشینی و امامت علی، حسن و حسین به نام اشاره نکرده است و این موضوع را تنها در حد یک توصیف بیان داشتهاند؛
2- امامت تنها در خاندان فاطمه(س) است و از نسل وی بیرون نمیرود؛
3- علی(ع) برترین مسلمانان پس از پیامبر است اما خلافت عمر و ابوبکر و عثمان را نیز باید پذیرفت چراکه علی با آنها بیعت کرده بود.
2- سلیمانیه
مؤسس این فرقه سلیمان بن جرید است و اعتقادات آنها به شرح زیر است:
1- علی برترین صحابه پیامبر است؛
2- صحابه در سقیفه و در انتخاب ابوبکر اشتباه کردند، اما چون این خطا از روی اجتهاد بود، گناه بهشمار نمیرود. براین اساس، آنها اجتهاد و قیاس را در تعیین حکم شرعی خاص تعیین جانشینی پیامبر جایز میدانستند؛
3- تبری از عثمان بهدلیل اشتباهاتش در زمینهسازی برای سلطه امویان بر امور مسلمانان، لازم است؛
4- هرکس که باعلی جنگ کرده است کافر است (منظور طلحه؛ عایشه و زبیر)؛
5- تقیه در هیچ حالتی جایز نیست؛
6- لازم نیست که امام از نسل حضرت فاطمه باشد بلکه عدالت و شجاعت و توانایی وی و قیام به شمشیر کافی است.
3- صالحیه
مؤسس این فرقه حسین بن صالح است و اعتقادات آنها نیز بدین شرح آمده:
1- علی برترین صحابه است؛
2- علی برای امامت بر دیگران اولویت دارد.
(از لحاظ تاریخی، زیدیه به دو دسته زیدیان جارودی و زیدیان غیرجارودی تقسیم می شوند.)
این سه فرقیه (جارودیه، سلیمانیه، صالحیه) از گروههای اصلی مذهب زیدیه بهشمار میروند.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، زیدیه توانست حکومت در یمن را در دست گیرد و در سال 1964 در برابر ناسیونالیسم افراطی عربی شکست خورد. بدرالدین حوثی رهبر این گروه از جایگاه ویژهای در بین یمنیها برخوردار بود. وی دارای سه فرزند به نام حسین بدرالدین الحوثی، یحیی بدرالدین الحوثی و عبدالملک بدرالدین الحوثی است.
حسین بدرالدین حوثی در حقیقت بنیانگذار جنبش الحوثی است که در تاریخ هشتم سپتامبر 2004 بهدست نیروهای دولتی یمن کشته شد و اکنون برادر وی پسر کوچک شیخ بدرالدین رهبری این جنبش را بر عهده دارد و تاکنون چندین جنگ را علیه دولت مرکزی یمن رهبری کرده است.
شعارهای مخالفت با آمریکا و اسراییل که در میان این گروه رواج یافت به مخالفت جدی آمریکاییها با آنها انجامید. از سوی دیگر، این شعارها به توجیه دولت یمن برای متهم کردن جمهوری اسلامی ایران به دخالت در امور داخلی یمن تبدیل شد.
براساس باور گروههای مختلف زیدی میتوان گفت که تفکر زیدیه در برخی اصول مبنایی بر پایه واقعگرایی استوار است نه حقگرایی. آنها با آنکه امامت علیبن ابیطالب را حق میدانند اما نتیجه سقیفه را بهعنوان یک امر واقع پذیرفتهاند
سوال :
وضعیت مذهبی شیعیان مخصوصا مبارزین یمن چگونه است؟ توضیح اینکه بعضی جاها شنیده ایم که اینها به شیعه دوازده امامی گرایش پیدا کرده اند (مثلا در مصاحبه های دکتر عصام العماد که این مصاحبه را در طی این سلسله مقاله خواهیم آورد) یا اینکه یکسری تحولات مذهبی پیدا کرده اند مثلا مراسم عاشورا می گیرند یا منتظر فرج آقا (عج) هستند. بعضی جاها هم خیلی عادی می گویند که اینها زیدی مذهبند و نکته خاصی در مورد تحول مذهبی نمی گویند. کلا الان با چه مشی مذهبی و ایدئولوژیک دارن مبارزه می کنند؟
پاسخ :
در حال حاضر تنها منبع موثق و معتبری که به زبان فارسی تدوین شده کتاب درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه است. این کتاب توسط مهدی فرمانیان و سید علی موسوی نژاد به رشته تحریر درآمده و بوسیله نشر ادیان چاپ شده است.
درباره مذهب زیدیه، مطالب بسیاری قابل طرح می باشد. اجمالا به خلاصه ای از کتاب مطمح الآمال اشاره می کنیم که در قرن دوازدهم هجری توسط یکی از علمای زیدیه (العلامة الحسین بن ناصر النیسائی الشرفی الیمنی/ المعروف بالمهلا) در معرفی ائمه (ع)، تألیف شده است:
باب اول: به معرفی سیره پیامبر گرامی اسلام (ص) اختصاص یافته
باب دوم: به معرفی امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) پرداخته
باب سوم: معرفی ائمة العترة من الزهراء علیها السلام
۱) الامام الحسن بن علی (ع) / ۲) الامام الحسین بن علی (ع) / ۳) الامام علی بن الحسین زین العابدین (ع) / ۴) الامام محمد بن علی بن الحسین (الباقر) (ع) / ۵) الامام جعفر بن محمد بن علی (الصادق) (ع) / ۶) الامام موسی بن جعفر (الکاظم) (ع) / ۷) الامام علی بن موسی (الرضا) (ع) / ۸) الامام محمد بن علی بن موسی (الجواد) (ع) / ۹) الامام علی بن محمد بن علی (العسکری) (ع) / ۱۰) الامام الحسن بن علی الهادی (الخالص) (ع) / ۱۱) الامام المهدی المنتظر علیه السلام: درباره ایشان نظر امامیه را آورده و نظر خودش را اینچنین گفته: ایشان در آخر الزمان قیام می کند و از اولاد امام حسن (ع) یا امام حسین (ع) می باشد.
باب چهارم: معرفی ائمه دیگر از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسین (ع)
۱) الامام الحسن بن الحسن بن علی (ع) / ۲) فاطمة بنت الحسین بن علی (ع) / ۳) سکینة بنت الحسین بن علی (ع) / ۴) الامام زید بن علی بن الحسین (ع) / ۵) الامام یحیی بن زید بن علی (ع) / ۶) الامام محمد بن عبدالله بن الحسن (النفس الزکیة) (ع) / ۷) و الی آخر
شیعیان زیدی به جانشینی بلافصل حضرت علی (ع) پس از پیامبر (ص) اعتقاد دارند و خلفای سه گانه را غاصب می دانند. شیعیان زیدی برای امامت، چهارده شرط قائلند که تقریبا همان شرایط ما برای ولی فقیه است الا اینکه امام باید از اولاد حضرت زهرا (ع) باشد. شیعیان زیدی فقط برای پنج تن آل عبا قائل به عصمت هستند. در حوزه های علمیه ایشان، از روایات امام باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) بسیار استفاده می شود. در کنار نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، کتاب اربعین حدیث امام خمینی (ره) نیز تدریس می شود.
در سده های دوم تا چهارم، پیروان زید بن علی (ع) به مبارزه علیه بنی امیه و بنی عباس مشغول بوده و لذا زیدیه بیشتر به یک حزب سیاسی شباهت دارد تا یک فرقه مذهبی مستقل و یا بهتر است بگوییم شاخه نظامی مذهب شیعه بوده است. برخی از زیدیان برای پر کردن خلأهای مذهبی، فکری و فرهنگی از فقه حنفی و کلام معتزله استفاده کرده اند. در طول تاریخ همیشه اقلیتی از زیدیه بوده اند که به اهل سنت گرایش داشته اند ولی اغلب زیدیه به مذهب شیعه اثنی عشری نزدیکتر بوده و با این مذهب اشتراکات فراوانی دارند. برای مثال زیدی ها در اذان، حی علی خیرالعمل می گویند و هنگام نماز دستهای خود را مانند امامیه باز می گذارند ولی استفاده از مهر هنگام نماز را واجب نمی دانند.
در چند دهه اخیر که نظام لائیک در صنعاء حاکم شد، زیدیه اصیل به حاشیه رانده شد و زیدیه اقلیت و متمایل به اهل سنت مجال بروز و ظهور بیشتری پیدا کرد. خصوصا آنکه عربستان و وهابیت، امکانات فراوانی در اختیار این اقلیت قرار داد تا زیدیه اصیل کاملا از جامعه یمن حذف شود. این برنامه ای بود که دولت یمن و عربستان در طول ۴۷ سال گذشته در حال پیاده سازی آن بودند. اکنون هم بسیار تلاش می کنند تا ثابت کنند گروه الحوثی از مذهب زیدیه جداست و علما و حوزه های علمیه زیدیه را در مقابل جنبش الحوثی قرار دهند. این پروژه بسیار خطرناک است. در همین چارچوب، تلاش وهابیت و دولت یمن بر ایجاد اختلاف بین مذهب زیدیه و امامیه متمرکز شده است. اما حقیقت آن است که زیدیه اصیل با مذهب شیعه اثنی عشری اشتراکات فراوان دارد. دقیق تر آنست که بگوییم امامیه و زیدیه دو روی یک سکه هستند. تفکر امامیه و سلاح زیدیه در طول تاریخ، مکمل یکدیگر بوده است.
مثلا در تاریخ ایران، در دیلم و طبرستان (گیلان و مازندران فعلی) زیدی ها در قرن سوم حکومت تشکیل دادند که به علویان طبرستان معروف بود. در قرن چهارم آل بویه از میان پیروان این مذهب سربرآورد و تا قرن پنجم، سراسر ایران و عراق را تحت سیطره خود درآورد. در زمان آل بویه، جمعیت شیعه ایران از ۱۰٪ به ۵۰٪ رسید. قدرت خلیفه عباسی در بغداد محدود شد. مراسم عاشورا و مراسم عید غدیر، در بغداد (مرکز اهل سنت آن زمان) برگزار شد. علمای طراز اول امامیه در زمان آل بویه فرصت پیدا کردند فعالیتهای فکری و فرهنگی خود را گسترش دهند و کتب اربعه ما در آن دوران تدوین شد. بتدریج تا قرن دهم، زیدی مذهبان شمال ایران نیز به آیین مذهب اثنی عشری درآمدند.
در مقدمه صحیفه سجادیه نیز مطلبی درباره یحیی بن زید آمده که مطالعه آن، به سروران عزیز توصیه می شود.
علمایی از زیدیه
از علمای معاصر زیدیه می توان علامه مجد الدین المویدی که با 100 سال عمر هم اکنون در قید حیات است را نام برد. او نماینده فعلی جریان زیدیه جارودی و صاحب تالیفات بسیار است و ساکن استان صعده، مرکز جریان جارودی زیدیه می باشد. عالم دیگر سید بدر الدین الحوثی است که از سادات طباطبایی و از علمای بنام و صاحب تالیف است. تالیفات او بسیار نزدیک با مکتب امامیه است مثلا کتابی دارد به عنوان "من هم الرافضه" و در این کتاب تلاش می کند ثابت کند رافضی ها امامیه و پیروان امام صادق(ع) نیستند بلکه در مرحله اول، بنی امیه و دشمنان اهل بیت(ع) هستند و در تالیف دیگری با عنوان "آل محمد لیس کل امه" به اثبات این مطلب می پردازد که سادات و اهل بیت(ع)، مقام بلندی داشته و دارند. ایشان در ایام جنگهای یمن در دهه 90 به ایران کوچ کرد و چند سالی در ایران به همراه فرزند خود حسین الحوثی میهمان بود و زندگی بسیار ساده و زاهدانه ای داشت.
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدسالعربی
منبع:ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35
این جنبش، توسط « حسین الحوثی » آغاز شد و اکنون توسط « عبدالملک الحوثی » (برادر او) رهبری میشود. آن دو از فرزندان « بدرالدین الحوثی » اند که عالم نامور زیدی در یمن است. بدر الدین الحوثی، در سال 1345 ه.ق در شهر «ضحیان» به دنیا آمد و در صعده پرورش یافت. او از خاندان علمی و مولفان پرکار معاصر زیدی است که هم اکنون با کهولت سن زیاد در حال حیات است و از قیام فرزندان خود حمایت کرده و رهبری دومین جنگ علیه دولت یمن (پس از کشته شدن فرزندش حسین) را بر عهده داشت. او دارای آثار متعددی چونان: اسانید الزیدیه، الایجاز فی الرد علی فتاوی الحجاز، تفسیر القرآن الکریم، التحذیر من الفرقه و... . او در سالهای جنگ داخلی یمن، مدتی به ایران پناه آورد و چندی در شهر قم زیست.
در میان فرزندان او، 3 نام مشهورترند: حسین (رهبر مقتول جنبش)، عبدالملک (رهبر فعلی جنبش)، و یحیی (که نماینده پیشین پارلمان یمن بود و اکنون درآلمان به سر میبرد و از جنبش حمایت میکند).
«حسین الحوثی» در 1956 م. (6 سال قبل از سقوط سلسله هزار ساله امامان زیدی در یمن) در استان صعده به دنیا آمد. تحصیلات خود را نزد پدر دانشمندش و علمای زیدی فرا گرفت. همچنین در مدارس سنیهای سلفی تحصیل کرد و در دانشکده شریعت صنعا مدرک لیسانس خود را در رشته فقه وحقوق گرفت. در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و فکری از دوره جوانی حضور فعال داشت. در تشکیلات شباب المومن و «حزب الحق» نقش موثری داشت. در 1993 م. در انتخابات پارلمان یمن، به نمایندگی مجلس انتخاب شد و تا سال 1997 م. نماینده پارلمان یمن بود. پس از آن با تاسیس مراکز علمی و ادامه فعالیتهای اجتماعی، نقش چشمگیری در تربیت و پرورش نیروهای زیدی و غیر زیدی داشت. همچنین در مقاومت علیه گسترش نفوذ وهابیت و حرکتهای رو به گسترش القاعده در یمن نقش موثری ایفا کرد.
فراز و نشیبهایی که جنبش «الحوثی» گذراند
در سال 1986 م. تشکیلاتی با عنوان «اتحاد شباب» (جوانان) برای آموزشهای جوانان شیعه زیدی تشکیل شد که تحت نظارت عالمان دینی بنام زیدی از جمله بدرالدین الحوثی بود. با اتحاد دو یمن (شمالی و جنوبی) در 1990 م. این تشکیلات در حزب «الحق» که یک تشکیلات سیاسی زیدی بود، جذب شد.
تشکیلات حزب الحق، از سال 2002، وجهه ضد آمریکایی غلیظ یافت و شعارهای ا...اکبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، لعنت بر یهود و اسلام پیروز است را در مساجد و مراسم و پس از هر نماز جماعت مطرح و علنی ساخت.
جریان فوق، تا سال 2004، روند سیاسی علنی داشت و در انتخابات پارلمانی و فعالیتهای سیاسی علنی حضور مییافت. به عنوان نمونه «حسین الحوثی» (اولین رهبر جنبش الحوثی) نماینده پارلمانی یمن در دوره انتخاباتی 1993 بود.
از سال 2004 م. دولت یمن با این جریان در منازعات جدی قرار گرفت و تا کنون 6 مرحله جنگ بین آن دو، در جریان بوده است:
جنگ اول: در 2004 م.، اتفاق افتاد. در این جنگ، «حسین الحوثی» (اولین رهبر جنبش و نماینده پارلمان) کشته شد.
سید حسین الحوثى عالمی دینى و بسیار تأثیرگذار بود، ایشان برخوردار از منظومهاى فکرى قرآنى بود و در سخنرانی های او مفاهیم قرآنى موج مىزند. حسین الحوثی با سخنان پرجاذبه، انقلابی و آتشین و در عین حال روشنفکرانه و مصلحانه خود تلاش داشت جامعه خمود و رخوت زده زیدیه را با بازگشت به روح و مفاهیم قرآن احیا کند.او به کار با نوجوان و جوانان پرداخت و سعی نمود یک روحیه آگاهی بخشی و بیداری در آنها براساس مؤلفه های زیر ایجاد کند:
1. شیعی بودن و حضور پررنگ مبانی شیعه در آن.
2. نقد وضعیت موجود.
3. ترویج افکار امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران در زمینههایی همچون مبارزه با استکبار و آمریکا و اسرئیل.
او در بیشتر سخنرانی های خود که در جمع جوانان ایراد کرده، از امام و انقلاب ایران نام می برد و می بینیم که علاقه و گرایش شدیدی به جریانهای شیعی مثل حزب الله لبنان و شخص سید حسن نصرالله دارد و پرچمهای حزب الله در سراسر منطقه صعده برافراشته می شود.
مهمترین اعتراضات حسین الحوثى در سال 2003 و پس از نفوذ آمریکا در یمن به بهانه فعال شدن نیروهای القاعده در این منطقه مطرح شد. مهمترین اعتراض او این بود که چرا حکومت یمن اجازه داده است نیروهاى نظامى آمریکا در یمن مستقر شوند و استقلال و حاکمیت سیاسى آنها را زیر سوال ببرند. بعد استکبارستیزى، به ویژه مبارزه با صهیونیزم در این جنبش بسیار چشمگیر است.او معتقد بود نمازى که بعد از آن مرگ بر اسرائیل گفته نشود و برائت از صهیونیزم نباشد، مورد رضایت و قبول خداوند نیست. همیشه بعد از نماز، فریادشان به این شعارها بلند بود:"الله اکبر، الموت لامریکا، الموت لاسرائیل، اللعنة علىالیهود،النصر للاسلام" . هم اکنون نیز در جنگها و حرکتهای نظامی پرچم سفیدی به دست دارند که این شعارها روى آن نوشته شده است.
تحمل چنین جنبش شجاع و صریحی، براى حکومت مرکزى یمن که رابطه محکمی با آمریکا داشت و این حوثی ها را خطری برای حکومت خود می دید بسیار سنگین بود. حکومت یمن فعالیتهاى متنوعى را مانند تطمیع ، تحریک اهل سنت و حتی بدبین کردن زیدی ها نسبت به الحوثی انجام داد ، ولى نتوانست حوتی ها را سرکوب کند و به ناچار وارد فاز نظامى شد. نهایتا دولت یمن 18 شاخه نظامى را براى دستگیرى الحوثى مىفرستد و حسین الحوثی و یارانش را محاصره مىکند، ولى آنها در کوهستانها 90 روز مقاومت جانانه مىکنند و دست آخر کشته می شوند. البته شعله اندیشه های انقلابی الحوثی با شهادتش خاموش نشد، بلکه این شعله مقدس فروزانتر و آشکارتر گردید.
از آن زمان تاکنون رژیم دیکتاتور یمن جنایات غیر انسانی وسیعی را در مورد شیعیان و صعده وزنان و کودکان بی گناه انجام داده اما گویا روح حسین در برادران و همرزمانش دمیده شده و در عین نابرابری تسلیحاتی و بایکوت رسانه ای دلیرانه مقاومت کرده اند.برای شناخت پاره ای از این جنایات بجاست که بخشهایی از نامه شیخ بدرالدین به آیت ... سیستانی را در اینجا بیاوریم. دقت کنید که این نامه متعلق به چهار سال پیش است و چه جنایات بزرگتری که تاکنون درمورد آنها انجام شده است. و حقیقتا مظلومیت عاشورایی این شیعیان امام علی(ع) و پیروان مکتب خمینی کبیر ، که در این سکوت رسانه ای 5 ساله مضاعف شده است دل هر مسلمان مؤمنی را به درد می آورد:
در این نامه خطاب به آیتالله العظمی سیستانی آمده است: « از حضرت عالی به خاطر بیانیهای که در آن مظلومیت ما را برای جهانیان آشکار کردید، تشکر و قدردانی میکنیم.»
این نامه میافزاید: «بیشک، اعلام جنگ وحشیانه و ظالمانة نظام نژادپرست یمن بر ضد مستضعفان شیعه تاکنون به گوش شما رسیده است؛ جنگی که در آن، برای کشتار برادرانتان از همة سلاحهای ممنوعه بینالمللی استفاده میشود، و دودمان شیعیان را برباد میدهد.»
نویسندگان این نامه تصریح کردهاند: «اجساد سوخته و پیکرهای متلاشی شدهای که نظام یمن به کشیدن آنها در خیابانها افتخار میکند، چیزی جز اثبات وحشیگریهای پیروان مذهب زیدیه علیه علما، دانشجویان، روزنامهنگاران، معلمان و شیعیان مظلوم نیست.تعداد بازداشت شدگان در سلولهای زندانهای رژیم از مرز هزاران تن گذشته و زشتترین شیوههای شکنجة روحی و جسمی علیه آنان اعمال میشود. آنها پس از تحمل این شکنجهها، مجبور میشوند برای عدم تدریس در مساجد و مدارس، ترک خطبه خواندن و وعظ دینی و امر به معروف و نهی از منکر تعهد کتبی بدهند.»
این نامه میافزاید: «این رژیم علاوه بر انهدام خانهها، مدارس و آواره کردن هزاران خانواده، با هدف قرار دادن اندیشة اهل بیت(ع) و ریشهکنی میراث آنان، به سوزاندن برخی کتابخانههای خصوصی که دارای دستنوشتههای منحصر به فردی از فرهنگ اسلامی است، پرداخته است.این جنایت به آنجا رسیده که تمامی نسخههای دو کتاب ارجمند نهجالبلاغه و صحیفة سجادیه کاملاً از بین رفته است.»
جنگ دوم: در 2005 م. به رهبری «بدرالدین الحوثی» (پدر حسین الحوثی و از عالمان بنام زیدی یمن) با نیروی دولتی یمن رخ داد.
جنگ سوم: به رهبری «عبدالملک الحوثی» (برادر حسین و رهبر فعلی جنبش الحوثی) با دولتیهای یمن انجام شد.
در تداوم این نبردها، در سال گذشته میلادی، تحت نظارت امیر قطر، توافقنامهای میان دو طرف برگزار شد که جز بند تبادل اسرا، باقی بندهای موافقت نامه اجرا نشد و در نتیجه نبردها ادامه یافتند و اکنون جنگ ششم را شاهد هستیم.
به گفته « سلطان سامعی » نماینده پارلمان یمن، این جنگ تا کنون 12 هزار کشته، 25 هزار زخمی وموجب آوارگی تعدادی فراوان و خرابیهای بسیار شده است.
حسین بدرالدین الحوثی و پیروی از امام خمینی (ره)
حسین بدرالدین الحوثی همچون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی در ایران و شهدای حزب الله در لبنان و همه آزادگان حق طلب در سراسر جهان، به امام خمینی (ره) اقتدا کرد و با تمسک به اصل برائت از دشمنان اسلام، حرکت خود را پس از آن آغاز نمود که آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم القاعده، نیروهای نظامی و امنیتی خود را در خاک یمن مستقر کرده بود.
او با درک درست زمان خود، مسئولیت تاریخی اش را به خوبی انجام داد و به همراهی یارانش، شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را به مدت یک سال در مساجد بزرگ یمن فریاد زد. تلاشهای دولت مزدور یمن در خاموش کردن این صدا بی فایده بود. حسین در مقابل حمله نظامی ارتش یمن به دفاع پرداخت و پس از سه ماه جهاد به همراه جمعی از یارانش به شهادت رسید. حسین بدرالدین نوری بود در آسمان تاریک یمن و چون قیامش خدایی بود هرگز فانی نخواهد شد. قیام حسین الگویی شد برای پیروان مکتب اهل بیت در یمن که در برابر ظلم سکوت نکنند. همه منتظران گوش به زنگ هم، صدای پای مهدی (عج) را شنیدند.
حسین بدرالدین تقریبا در تمامی سخنرانی هایش از امام خمینی (ره) نام برده و به سخنان ایشان اشاره کرده است. این اشارات کافی بود تا دولت یمن، تصور کند ایران از حسین بدرالدین حمایت مالی و نظامی کرده یا دست حزب الله را در جریان صعده ببیند و علامه بدرالدین و یارانش را اثنی عشری بداند. غافل از آنکه ارتباط حسین بدرالدین و یا شیعیان یمن با انقلاب اسلامی ایران، ارتباطی روحی، فکری، معنوی و عاطفی بوده است. آنان براساس اعتقادات و معیارهای خود، از اندیشه های امام و انقلاب اسلامی الگو گرفته اند. سخنرانی های حسین بدرالدین که در واقع تدریس معارف اسلامی توسط وی در مدارس علمیه زیدی بوده به صورت جزوه و فایل PDF درآمده است. ذیلا به برخی از این سخنرانی ها در رابطه با حضرت امام خمینی (ره) اشاره می شود:
در سخنرانی خطر دخول أمریکا الیمن (خطر ورود آمریکا به یمن) چنین می گوید: امام خمینی رحمة الله علیه، همانا آمریکا را شیطان بزرگ نامید چون در ورای هر فتنه ای قرار دارد و حاکمان اصلی آمریکا و کسانی که بر آمریکا مسلط شده اند یهودی هستند) در همین سخنرانی می گوید چون امام خمینی (ره) امامی عادل و متقی است لذا دعوتش رد کردنی نیست، سپس می افزاید: مشاهده کردیم تمام کسانی که در زمان امام خمینی، در مقابل انقلاب اسلامی ایران ایستادند، و تمام کشورهایی که در کنار عراق ضد جمهوری اسلامی جنگیدند یکی پس از دیگری به سزای اعمال خود رسیدند. جمهوری اسلامی تا به امروز هم دشمن اصلی آمریکا و اسرائیل است، امام خمینی رحمة الله علیه نسبت به آزادی اعراب و مسلمین از سلطه آمریکا به شدت علاقمند بود و برای نابودی اسرائیل تلاش می کرد ولی همه کشورها در مقابلش صف آرایی کردند و دیدیم کشورهایی که مقابل امام قرار گرفتند چگونه از سوی آنها که به کمکشان رفته بودند ضربه خوردند. کویت و همچنین عربستان سعودی از سوی عراق مورد تجاوز قرار گرفتند. کشور یمن هم تعداد زیادی نیروی نظامی برای جنگ با انقلاب اسلامی در ایران، به عراق فرستاده بود، پیش بینی می شود که رئیس و ارتش یمن، کیفر اعمال خود را ببینند. (تکبیر حاضران)
در سخنرانی دیگری ضمن نقل حوادث جنگ صفین و فتنه ای که در صفوف سپاه امام علی (ع) ایجاد شد، کلامی از امام خمینی (ره) را در این خصوص ذکر می کند. سپس با ذکر تبعات هیمنه آمریکا بر کشورهای منطقه و خطرات ورود آمریکا به یمن، چنین می گوید: بر یمنی ها واجب است که به سلطه آمریکا بر کشورشان با هر بهانه ای که بوده، راضی نشوند و آنان را اخراج کنند. در یکی دیگر از سخنرانی هایش به نام الإرهاب والسلام (تروریسم و صلح) درباره معنای دو اصطلاح ارهاب و جهاد در فرهنگ اسلامی و تفاوت معنای آن در فرهنگ آمریکایی مطالبی را مطرح می کند. سپس درباره حزب الله می گوید: آیا حزب الله در لبنان سکوت پیشه کرد؟ یا اینکه آنان گروه های مؤمن سیراب شده از روح قرآنی هستند که تماما عمل و جهاد است، سراسر وحدت، برادری، انفاق و بخشش است؟ و آن حزب سربلند زندگی می کند. گروه های مؤمنی هستند که سرافرازند و بر ضد اسرائیل هرچه بخواهند می گویند...)
سپس با انتقاد از ورود آمریکا به یمن، سؤال می کند آیا برای مبارزه با سه ارهابی نیازی به آمدن آمریکایی ها جهت آموزش ارتش یمن بود؟ آمدن آمریکایی ها به یمن ابتدای شر است. آمده اند که پایگاه های نظامی راه بیاندازند. پس از آن آمریکا بر یمن مسلط خواهد شد و همه امور ما را فاسد خواهند کرد.
در سخنرانی دیگری با عنوان لا عذر للجمیع أمام الله (در پیشگاه خدا هیچ عذری پذیرفته نیست) می گوید: امام خمینی کسی که حج را به معنای قرآنی و کامل آن معرفی کرد و طریقه ادای حج را روشن ساخت، به ایرانیان آموخت شعار برائت از آمریکا، برائت از مشرکان، برائت از اسرائیل را سردهند
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدسالعربی
منبع:ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35
ارتباط عربستان با تحولات یمن را به صورت چند قسمت مجزا برای راسخونی های عزیز خلاصه کرده ام، امید که مفید فایده واقع شود:
1- ورود علنی و عملیاتی عربستان به درگیری با شیعیان صعده به تنهایی از عجز دولت ملی عبدالله صالح و قدرت فزاینده مبارزان حوثی حکایت می کند. در عین حال ورود عربستان سعودی به این درگیری از خامی مقامات ریاض هم خبر می دهد چرا که ورود ارتش کلاسیک به درگیری با چریک ها اگر کارساز بود، پیش از ارتش سعودی، ارتش یمن به آن نایل شده بود.
با این وجود ورود علنی و عملیاتی ارتش سعودی به درگیری با شیعیان می تواند اسماعیلی های جنوب عربستان که در سه استان مرزی جیزان، عسیر و نجران سکونت دارند را تحریک کند و به پشتیبانی عملی از شیعیان صعده وادارد شاید از همین رو بود که عربستان خیلی زودتر از آنچه دولت صنعا تصور می کرد به گفت وگوهای دیپلماتیک روی آورد و حتی زمزمه اعزام یک هیات سیاسی به ایران را سر داد.
2- برای ارتش کلاسیک، پیروزی در جنگ پارتیزانی متصور نیست، مگر آنکه در درون ارتش کلاسیک واحدهای چریکی تعبیه شده باشند و این واحدهای چریکی آنقدر قوی باشند که بر چریک های طرف مقابل غلبه کنند. با بررسی رفتار ارتش های صنعا و ریاض بنظر نمی آید چنین امکانی در اختیار دولت های عربستان و یمن باشد. در جنگ ارتش کلاسیک و چریک منافع طرف چریک در طولانی کردن زمان درگیری نهفته است این در حالی است که چنین نبردی برای ارتش کلاسیک هزینه های فوق العاده ای را به همراه داشته و روحیه نیروها را تضعیف می کند. در صحنه کنونی مبارزان صعده بر سلسله جبال یمن که از شهر کوچک طائف (در جنوب مکه) آغاز و تا شهر عدن امتداد دارد، کاملا تسلط دارند و از آن بعنوان منبع مهم عملیاتی، غذایی و... استفاده می کنند و می توانند سالها به مقاومت خود ادامه دهند کما اینکه سالهاست مقاومت می کنند. با این وصف پیروزی بر چنین نیرویی در مرز محال قرار دارد.
3- دامنه سیطره حوثی ها به نحو غیرمنتظره ای در حال گسترش می باشد. امروز هواداران این گروه از دهها هزار تن فراتر رفته اند و بر کل استان استراتژیک صعده- به جز شهر صعده- تسلط دارند. دو جاده مهم و استراتژیکی که صعده را به شمال و شرق این استان وصل می کند در اختیار آنان است، شیعیان صعده اینک بیش از 60 پادگان نظامی ارتش در استانهای صعده و عمران را در اختیار داشته و از نظر نظامی توانایی مواجهه با جنگ افزارهای نیروی هوایی را دارند.
4- روزی که درگیری های صعده آغاز شد، مبارزان حوثی روی دو نکته تاکید داشتند؛ رفع تبعیض از مردم صعده و اعطای آزادی های مذهبی. آنان می گفتند با وجود آنکه صعده ثروتمندترین استان یمن است ولی از سایر استانها فقیرتر می باشد و نیز می گفتند با وجود آنکه وهابی ها که بیشتر از یک درصد جامعه یمن نیستند از آزادی عمل زیادی برخوردارند و توانسته اند با سوء استفاده از فقر مردم، اکثر پست های حساس را در دولت و مجلس این کشور بدست آورند ولی گروههای شیعه که بین 40 تا 55 درصد جمعیت یمن را به خود اختصاص داده اند در حاشیه به سر می برند و هیچ مشارکتی در حکومت ندارند اما اینک دایره خواسته ها فراتر رفته است آنان اینک خواستار پایان دادن به سیطره عربستان بر بخش هایی از سرزمین یمن -شامل سه استان و حدود 10 جزیره- می باشند و حکومت سکولارها را قبول ندارند. و همچنین خواستار برچیده شدن سیطره سیاسی غرب بر یمن هستند با این وصف باید گفت حکومت های عربستان و یمن با توسل به زور، عملاً فقط خواسته های مبارزان را توسعه داده و خود را در معرض فروپاشی قرار داده اند.
5- یکی از خطاهای یمن و عربستان به میان کشیدن پای ایران است. گاهی ادعاهای آنان علیه ایران بشدت خنده دار است مثلاً سعودی ها برای توجیه محاصره دریایی شمال یمن مدعی شدند « نیروهای امنیتی مشترک عربستان و یمن، پنج ایرانی سوار بر یک کشتی ایرانی که در حال حمل سلاح به سمت استان حجه بوده اند را دستگیر کرده اند» و نیز مدتی پیش سفیر یمن در لبنان در دیدار با سعدالدین حریری نخست وزیر این کشور مدعی شد اسنادی در اختیار دارد که نشان می دهد حزب الله لبنان به آموزش مبارزان صعده مشغول است. این در حالی است که از یک سو در یمن یک بازار رسمی خرید و فروش سلاح- از انواع سبک تا نیمه سنگین- وجود دارد و نیز تصرف نزدیک به 60 پادگان ارتش نیاز حوثی ها به اسلحه را برطرف کرده است و ایرانی ها هوشیارتر از آن هستند که دست به کاری غیرضروری بزنند. ادعای آموزش حوثی ها توسط حزب الله هم از بلاهت مخالفان آن خبر می دهد چرا که سابقه فعالیت های چریکی نبردهای الحوثی و هواداران احیاء نظام امامیه در یمن از سابقه فعالیت های چریکی حزب الله و شیعیان در لبنان بیشتر است، اولی یک سابقه 100 ساله و دومی حداکثر سابقه ای 30 ساله دارد.
دولت های ریاض و صنعا با میان کشیدن پای ایران دچار یک خطای استراتژیک شده اند چرا که شکست آنان به حساب شکست از ایران گذاشته می شود و این بر ابهت ایران می افزاید و به مخالفان داخلی آنان نیز قوت قلب می دهد، ضمن آن که دشمنی شناخته شده و عملی ایران اسلامی با آمریکا و اسرائیل باعث می شود مخالفت دولت های یمن و سعودی با ایران به حساب همراهی آنها با آمریکا و اسرائیل نوشته شود که اینگونه نیز هست.
6- جنگ فعلی مبارزان صعده در مردادماه امسال آغاز شده است. وقتی جنگ آغاز شد حوثی ها فقط به دروازه های شمالی صعده احاطه داشتند ولی اینک مناطق حرف سفیان- ورودی جنوبی- الملاحیط- ورودی غربی- و کتاف- ورودی شرقی- نیز در سیطره حوثی ها قرار دارد. آنان اینک حتی یک منطقه که تا چند هفته پیش در سیطره سعودی ها بود را آزاد کرده اند در مناطق عملیاتی حوثی ها نه یک سرباز ایرانی و نه یک گلوله ایرانی دیده شده و کمترین نشانه ای از علاقه ایران به آغاز یا ادامه درگیری ها دیده نشده و نمی شود، براین اساس به نظر می آید دولت یمن به جای اذعان به ضعف خود و تلاش برای حل و فصل داخلی مشکلات خود، پای ایران را به میان می کشد تا با جلب کمک های منطقه ای و بین المللی و با مرعوب کردن حوثی ها مشکل خود را حل کند و یا تخفیف دهد.
7- برخی از خبرها بیانگر آن است که دولت علی عبدالله صالح تلاش داشت تا از طریق دست زدن به قتل عام گسترده بر منطقه صعده سیطره یابد. این تصمیم پیش از آغاز درگیری های دوره ششم در مردادماه گذشته اتخاد شده است. پایه اصلی این عملیات بر متهم کردن حوثی ها به انجام عملیات های تروریستی علیه اتباع غرب و کشورهای همسایه قرار داشت.
اساساً حمله ارتش به مبارزان صعده در دوره اخیر با این بهانه دروغین شروع شد که حوثی ها 9 تبعه خارجی- شامل 7 تبعه آلمانی، یک تبعه انگلیسی و یک تبعه کره ای- را ربوده و سه تن از آنان را به قتل رساندند. یکبار نیز فرماندهی ارتش یمن با صراحت از ریشه کن کردن مبارزان صعده خبر داد ولی روند امور به گونه ای پیش رفت که اقدامات مشترک یمن و عربستان با دشواری زیادی مواجه گردید و به نظر می آید «فعلا» از دستور کار خارج شده است.
8- صهیونیست ها با همکاری رژیم سعودی قصد دارند ضمن سیطره بر باب المندب، یمن را دچار تنگنا و در صورت امکان دچار تجزیه و چند پارچگی کنند.
براساس طرح مشترک صهیونیستی سعودی، حکومت عربستان که به مدت 50 سال دشمن استراتژیک مردم یمن بوده، می کوشد برباب المندب مسلط شود. براساس اطلاعات دقیق و شواهد تاریخی و میدانی فراوان، هم اکنون دولت سعودی می کوشد استان حضر موت را به شکل کامل از یمن جدا سازد تا یک مجرای نفتی به سوی دریای سرخ باز کند و به این ترتیب کشورهای عربی صادر کننده نفت و مشتریان آنها از تنگه هرمز بی نیاز شوند.
این سعودیها بودند که عبدالفتاح اسماعیل رهبر جنوب یمن و متحد کننده مردم یمن در برابر طرحهای سعودی را به قتل رساندند و ابراهیم الحمدی نخست وزیر نیز که از بخش های اشغال شده یمن چشم نمی پوشید به دست سعودیها کشته شد و اکنون جانشینی دست نشانده به جای وی بر یمن حکومت می کند.
سعودیها یمن را به منطقه ای برای انتشار اندیشه تروریستی بدل کرده اند تا عقاید القاعده را دریک پایگاه نظامی بزرگ در خارج از کشور خود در مغز نیروهایی فرو کنند که به عنوان فداییان سعودی به مناطق مختلف جهان فرستاده می شوند و بنا به خواست سعودی ها در هر ماجرایی و به هر شکلی که آنها بخواهند، عملیات تروریستی انجام دهند.
علاوه بر جیزان و نجران و عسیر که دراشغال سعودی است نیروهای این کشور هر روزه به مناطق داخل خاک یمن از دریای سرخ گرفته تا گوشه و کنار حضرموت نفوذ کرده و هرگونه خواسته ای را به انجام می رسانند.
جست و جوی جایگزین برای تنگه استراتژیک هرمز، راهبرد چند سال اخیر آمریکا، رژیم صهیونیستی و سعودی ها در منطقه بوده است. آنها همواره گفته اند مادام که بخش عمده ای از انرژی مصرفی دنیا از تنگه هرمز و تحت نظارت ایران عبور می کند، امکان حمله به ایران یا تحریم اقتصادی و نفتی آن وجود ندارد.
9- در فوریه 2005-اسفندماه 1384- ساموئل هانتینگتون استراتژیست معروف آمریکایی و صاحب تئوری «جنگ تمدن ها» که چند ماه قبل، جهان از لوث وجودش پاک شد، در یک همایش بین المللی با عنوان دموگرافی که در نیکوزیا، پایتخت قبرس برپا شده بود گفت؛ «مرتجع ترین کشور منطقه خاورمیانه یعنی عربستان سعودی که در آن هیچگونه انتخاباتی نیست و مردم آن کمترین نقشی در حاکمیت ندارند و یک خانواده به گونه قرون وسطایی بر آن کشور ثروتمند حکومت می کند، نزدیک ترین روابط دوستانه را با آمریکا دارد و در همان حال، آمریکا با جمهوری اسلامی ایران که دموکراتیک ترین کشور منطقه است و مجلس و دولت آن با رأی مردم انتخاب می شوند، بیشترین دشمنی ها را دارد. البته می دانم که دیپلماسی آمریکا در نگاه به عربستان و ایران، قابل توضیح نیست و متناقض به نظر می رسد، اما در آینده از کشور عربستان خبرهای قابل توجهی به گوش خواهد رسید.»
در همان روزها، اظهارات هانتینگتون با اعتراض رسمی وزیر خارجه آل سعود به وزارت خارجه آمریکا روبرو شد و خبرگزاری آمریکایی یونایتدپرس که این بخش از سخنان هانتینگتون را منتشر کرده بود در گزارش کوتاهی احتمال خطا در نقل قول از وی را منتفی ندانست!
چند هفته بعد از حضور رسمی اوباما در کاخ سفید، «سیمون هاندرسون» مسئول «موسسه پژوهشی واشنگتن» که یک مرکز اطلاعاتی مشترک «سیا» و «پنتاگون» است و با تابلوی «بررسی های استراتژیک در سیاست خارجی آمریکا» فعالیت می کند، در فصل مربوط به «عربستان سعودی» از گزارش مفصل خود به اوباما، نوشت «پیش بینی می شود که نظام حکومتی عربستان طی 5 سال آینده شاهد تحولات و تغییرات گسترده ای باشد و احتمال می رود که در این فاصله چند پادشاه در این کشور به سلطنت برسند» در این گزارش اگرچه به اظهارات 4 سال قبل ساموئل هانتینگتون در نیکوزیا اشاره ای نشده است ولی برخی از بخش های آن می تواند توضیح روشنی برای نکته ناگفته در اظهارات هانتینگتون باشد. آنجا که از 3 عامل اصلی در تشریح علت ناپایداری منجر به سقوط احتمالی حاکمیت آل سعود یاد می کند. این 3 عامل در گزارش یاد شده عبارتند از؛ اول: تشکیل جمهوری اسلامی در ایران که علی رغم تقابل 30 ساله آمریکا با آن، گام های بلندی در عرصه های تکنولوژیک و اقتدار منطقه ای برداشته است و برگزاری انتخابات مجلس و ریاست جمهوری در آن، تمایل شدید مردم عربستان مخصوصاً جوانان و تحصیلکردگان را به داشتن کشوری دموکراتیک و شرکت در اداره امور کشور خویش برانگیخته است. گفتنی است در این بخش از گزارش آمده است جوانان عربستان در مواجهه با جوانان سایر کشورها از اینکه، یک خانواده بر سرنوشت آنها حاکم است و مردم هیچ نقشی در سرنوشت خود ندارند، دچار افسردگی و گاه شرمندگی می شوند.
دوم: در گزارش فوق از ثروت سرشار و افسانه ای شاهزادگان سعودی در کنار فقر بسیاری از مردم این کشور، مخصوصاً شیعیان و سنی های غیروهابی که تمایل فراوان دینی به ایران دارند، به عنوان عامل دوم یاد شده و آمده است که هر چند حکومت عربستان در سال های اخیر با اختصاص بودجه ویژه برای تأمین رفاه و مسکن اقشار کم درآمد، به منظور کاستن از فشار بر این اقشار اجتماعی تلاش کرده است، اما بررسی های میدانی نشان می دهد که این اقدامات در جلب رضایت آنان موفقیت زیادی نداشته است.
سوم: ارتباط نزدیک آل سعود با آمریکا و مواضع خنثی و در بسیاری از موارد، حمایت گونه سعودی ها از اسرائیل که با توجه به کینه ملت های مسلمان از اسرائیل، پادشاهان سعودی را به عنوان متولیان اصلی زیارتگاه مسلمانان- منظورش خادم الحرمین است- با پرسش های آزاردهنده ای روبرو کرده است. این اعتراض ها مخصوصاً بعد از جنگ 33 روزه لبنان و 22روزه غزه شتاب بیشتری گرفته است، در حالی که ایران، رقیب قدرتمند عربستان به دلیل حمایت گسترده از حزب الله لبنان و حماس و ارسال اسلحه -!!- و تدارکات دارویی و غذایی برای تروریست های حزب الله و حماس!! - نامی که شایسته آمریکا، اسرائیل و سعودی هاست- توانسته است تحسین مسلمانان را به خود جلب کند.
10- گزارش فوق و شواهد فراوان دیگری که شرح آن از محدوده این نوشته محدود بیرون است، نشان می دهد، عمر حاکمیت دست نشانده آل سعود به پایان رسیده است و آمریکا اگر هم تمایل داشته باشد - که دارد - ولی نمی تواند از این سقوط جلوگیری کند. از این روی به نظر می رسد، آمریکا با درگیر کردن سعودی ها در جنگ با شیعیان صعده، دو هدف جداگانه را دنبال می کند. از یکسو تضعیف نهضت مقاومت الحوثی با قتل عام وحشیانه شیعیان صعده که از حمایت و همراهی تمامی نهضت های مقاومت اسلامی- چه شیعه و چه سنی- برخوردارند و در صورت به دست گرفتن حاکمیت یمن، قطب مستحکمی از مقاومت اسلامی را در برابر نظام سلطه و جریان سازشکار عرب شکل می دهند و از دیگر سو؛ برای مقابله با نهضت اسلامی مردم صعده، حاکمیت آل سعود را که عمر آن رو به پایان است و به مهره سوخته تبدیل شده است، هزینه می کند.
11- برخلاف ادعای رسانه های غربی و مطبوعات و شبکه های تلویزیونی آل سعود، در حمله هوایی و زمینی- و اخیرا محاصره دریایی- سعودی ها علیه مقاومت اسلامی صعده، مقاومت با صلابت ادامه دارد و تلفات سنگینی به نظامیان متجاوز و شکم باره و عیاش آل سعود وارد شده است. حمله هوایی و زمینی ارتش سعودی به مردم بی دفاع شهرها و روستاها و جنایات وحشیانه ای که علیه زنان و کودکان مرتکب می شوند، ضمن آن که با هدف ایجاد رعب و وحشت صورت می پذیرد، نشانه ناکامی در مقابله با مردان مقاومت نیز هست، تا آنجا که بسیاری از تحلیل گران منطقه ای و بین المللی، نتیجه این حملات وحشیانه را با نتیجه هجوم وحشیانه صهیونیست ها به لبنان و غزه مقایسه می کنند و از هم اکنون شکست آل سعود را رقم می زنند.
12- بعد از فتنه اخیر در انتخابات ریاست جمهوری دهم که به گواهی اسناد غیرقابل انکار از مدت ها قبل طراحی شده بود، این پیام به طور همزمان از سوی منابع رسمی آمریکا برای رهبران نهضت های مقاومت اسلامی منطقه، از جمله حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین و الحوثی، رهبر مقاومت شیعیان یمن ارسال شد. مضمون مشترک پیام ها آن بود که ایران به عنوان پشتوانه و عقبه استراتژیک مقاومت های اسلامی با بحران در حاکمیت روبرو شده!! و از رهبران نهضت های مقاومت خواسته شده بود، این فاکتور را در مناسبات آینده خود به حساب آورند!! البته آمریکایی ها درهمه جا از سیاست گرفته تا اقتصاد جهانی و هالیوود و تولید شرک 1 تا 3 و غیره نشان داده اند که قوه تخیل فوق العاده ای دارند و کلا در این دنیا سیر نمی کنند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدسالعربی
منبع :ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35
پیوندهای تاریخی و فرهنگی ایران و یمن، محکم تر از آن است که با اراده حکومت فعلی یمن و یا عربستان سعودی، از هم گسسته شود. حتی بعد مسافت، نتوانست مانع از سفر یا مهاجرت یمنی ها به ایران و همینطور عزیمت ایرانیان به یمن شود. در قرن اول هجری دو قبیله یمنی به ایران مهاجرت کردند (کتاب تاریخ تشیع در ایران، تالیف رسول جعفریان) در ادبیات فارسی هم، عبارتهایی همچون عقیق یمنی، سهیل یمانی، نگار یمنی و... به فراوانی دیده می شود.
اما ایرانیان دو مرتبه حضور تأثیرگذار در تاریخ یمن داشته اند. برخی از شخصیتهای ایرانی نیز بصورت انفرادی به آن دیار سفر کرده اند از جمله دانشمند ایرانی فیروزآبادی صاحب قاموس المحیط که در قرن هشتم هجری به آنجا رفت و از سوی حاکم وقت یمن به سمت مفتی نائل آمد و پس از ۱۰ سال زندگی، دار فانی را وداع گفت و در شهر زبید واقع در ساحل دریای سرخ مدفون گشت.
مرتبه اول حضور ایرانیان در یمن:
چند دهه قبل از اسلام، زمانی که پادشاه ساسانی ایران، لشگری را به درخواست سیف بن ذی یزن حاکم یمن، به آن سرزمین اعزام کرد. سپاه ساسانی به فرماندهی وهرز، پس از جنگ با حبشی های متجاوز و اخراج آنان از یمن، در همان جا رحل اقامت افکنده و با همسران یمنی ازدواج کردند. فرزندانشان به ابناء الفرس معروف شدند. اکنون در بنی حشیش نزدیک صنعاء، دو روستا با نام ابناء و فرس وجود دارد و نام خانوادگی مردم این دو روستا الجیلانی (گیلانی) است. هنگام بعثت رسول گرامی اسلام (ص) حاکم یمن، ایرانی زاده ای به نام باذان بود. با سفر امام علی (ع) به صنعاء و دعوت اهل یمن به دین اسلام، باذان مسلمان شد و سپس بقیه مردم و قبایل صنعاء بدون جنگ و خونریزی اسلام آوردند. آنگاه باذان، باغ خود را به پیامبر (ص) هدیه کرد. پیامبر رحمت نیز آن باغ را وقف مسجد نمود. اکنون جامع الکبیر صنعاء یکی از مساجد تاریخی جهان اسلام، در وسط صنعای قدیمه قرار دارد.
مرتبه دوم حضور ایرانیان در یمن:
قرن سوم هجری، یحیی بن الحسین ملقب به الهادی، موسس امامت زیدیه در یمن، به همراه حدود ۸۰۰ تن از یاران ایرانی اش از دیلم و طبرستان، بسوی صعده رهسپار شد. قبایل همدان، خولان و بکیل با او بیعت کردند و اولین حکومت شیعی در یمن پایه گذاری شد. اکنون امام زیدی، یحیی بن الحسین در جامع الهادی صعده مدفون است و قبرش زیارتگاه شیعیان. یاران ایرانی او نیز در قطعه زمینی به نام مقبره طبریون در کنار حرم او آرمیده اند. پس از یحیی بن الحسین، امامان زیدی ۱۱ قرن در سرزمین یمن حکومت کردند.
ایرانی ها در اسلام آوردن مردم یمن و گرایش ایشان به مذهب تشیع، نقش موثر و بسزایی داشته اند. چه بلند نظر و بلند همت بودند ایرانیانی که در زمانهای قدیم، رنج سفر به جان خریدند و بدون امکانات، چنین مسافت طولانی تا جنوب شبه جزیره را پیمودند و تاریخ آن کشور را تغییر دادند.
ایران و سکوت در برابر جنگ یمن
سکوت طولانی رسانهها، گروههای سیاسی و جنبشهای دانشجویی ایران در رخدادهای اخیر، کاملا محسوس و غیر قابل قبول بوده است؛ ادامه این روند، سبب خواهد شد این پرسش ایجاد شود که چرا مردم و جریانهای غیرحکومتی که در موضوعاتی مانند فلسطین و لبنان، فعالانه و گسترده اعتراضهای خود را ابراز میکنند، در این وضعیت سکوت کردهاند؟ آیا در آینده و مواقعی که این جریانها فعال خواهند شد، این پرسش به عنوان نقطه ضعفی مطرح نخواهد شد؟
در ایران، جریانی خاص تحلیلشان این بوده و هست که رئیس جمهور یمن همانند حافظ اسد یا بشار اسد می تواند متحد ایران باشد. ایشان برای اثبات این نظریه، دوستان واقعی انقلاب اسلامی را فدای یک دوستی خیالی با علی عبدالله صالح کردند. مبنای تحلیلشان هم این است که اگر علی عبدالله صالح نباشد سلفی ها و حامیانشان در یمن به قدرت می رسند. غافل از اینکه سعودی ها در یمن فعال ما یشاء هستند و حوادث اخیر نشان داد که بود و نبود علی عبدالله صالح، فرقی به حال ما نمی کند و میزان نفوذ سلفی ها در حکومت و جامعه یمن، به وجود حاکم فعلی ربطی ندارد.
اما علت پیدایش این تحلیل در ایران چه بوده است؟
شناخت ناقص و ضعیف از مولفه های قدرت در یمن و عدم آگاهی از میزان نفوذ و تأثیرگذاری هر یک، منشأ پیدایش تحلیلهای نادرست است. کما اینکه، این جریان تصور نمی کرد که جنبش الحوثی تا اینجای کار بتواند مقاومت کند. همچنین تصور هم نمی کرد که علی عبدالله صالح، حرمت ایران را زیر پا گذاشته و روابط رسمی را چنین لت و پار کند.
واقعیت آن است که سعودی ها در شبه جزیره ارباب و کدخدا هستند و دولت یمن نوکر و دست نشانده است. ما بدون هماهنگی با ارباب، سراغ نوکر رفتیم و خواستیم اموراتمان را در یمن پیش ببریم ولی کارمان به جایی رسید که یک مشت بی سر و پا، جلوی سفارت ایران در صنعاء جمع شدند و تعطیلی سفارت و اخراج سفیر ایران را شعار دادند. خلاصه خیابان ایران، درمانگاه و بیمارستان ایرانی و کرسی زبان فارسی و ... و حضور رسمی ایران و ایرانی ها در یمن یک شبه رفت هوا.
البته ممکن است تحت شرایطی (مثلا یک کودتای سلفی در ارتش) علی عبدالله صالح دست کمک بسوی ایران دراز کند.
نظری که در بالا آمد، صرفا یک نظر و تحلیل است و کسی چه می داند شاید عدم اعلام حمایت ما از الحوثی ها به نفع آنها باشد. و این دلیل توجه کمتر کشورمان به این حوادث باشد.
علی عبدالله صالح خودش هم فهمیده که تاریخ مصرفش تمام شده لذا آخرین قمار خود را در جنگ صعده بازی می کند. در جنگ ششم از علی محسن الاحمر خبری در رسانه ها منتشر نشده است. انگار علی محسن و طیف سلفی مسلک ارتش، علی عبدالله صالح و پسرش را در جنگ صعده تنها گذاشته اند تا شکستهای نظامی در مقابل یاران الحوثی، پایه های حکومت صنعاء را سست کند و زمینه های حذف این مهره سوخته فراهم شود. در حال حاضر مقر ریاست جمهوری در صنعاء توسط ۶۰ هزار نیروی نظامی حراست می شود.
ادعای رابطه الحوثی با ایران را اثبات کنید
دفتر مطبوعاتی "عبدالمللک بدرالدین الحوثی"، رهبر حوثی های یمن با ارسال نامه یی سرگشاده به "عمرو موسی"، دبیرکل اتحادیه عرب تاکید کرده است که شیعیان یمن تابع هیچ گروه یا کشوری نیستند و از دولت یمن می خواهند که هرگونه ارتباط آنان را با گروه یا کشور ادعایی خود، به همراه ارایه دلیل ثابت کند.
این نامه می افزاید: "اگر طرفی، ادعای دخالت ایران را مطرح می کند، اتحادیه عرب با حمایت از گفتمان ملی عربی می تواند بر چنین ادعایی خط بطلان بکشد."
حوثی های یمن در نامه خود گفته اند که رژیم یمن با هر وسیله ای تلاش کرد تا عربستان را به سمت جنگ علیه مردم یمن بکشاند، اما ما با محکوم کردن این حملات از اتحادیه عرب می خواهیم تا در این زمینه مسئولیت پذیر باشد و با پیگیری وقایع برای توقف این حملات از هیچ تلاشی دریغ نکند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدسالعربی
ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35
درگیریهای شدید در منطقه مرزی صعده یمن، میان نیروهای دولتی که با هلیکوپترها و جنگندهها پشتیبانی میشوند و جنبش شیعیان حوثی که خواهان بازگرداندن حکومت علوی به یمن هستند، همچنان ادامه دارد.
این درگیریها از سالها پیش شروع شده و اخیرا وارد مراحل حساس، خونین و وحشتناکی شده است؛ بهگونهای که براساس گزارشهای خبری موجود تاکنون طی این درگیریها صدها تن کشته و هزاران تن نیز زخمی شدهاند، بدون آنکه از سوی کشورهای عربی یا سازمانهای بینالمللی هیچ توجهی در خصوص این افراد صورت بگیرد. و مبالغه نیست اگر که بگوییم این مسئله "توطئه سکوت منطقهای و جهانی " نسبت به این جنگ و قربانیان آن است انگار که آنها انسان نیستند و یا اینکه جنگ در کره دیگری در حال وقوع است.
وظیفه ما بهعنوان یک انسان در قبال این قربانیان چیست؟ کسانی که در این جنگ با جان و خونشان بهای گزافی را میپردازند. اینها انسانند و از نظر خونی و اعتقادی برادران ما هستند؛ پس درست نیست که با آنها همدردی نکنیم و به دردهایشان بیتوجه باشیم.
از سوی دیگر، گزارشهای نیمه رسمی رسانههای یمن حاکی از آن است که بیش از 150 هزار تن از شهروندان گرسنه یمنی، در مناطق درگیری سرگردانند و نمیتوانند خود را بهجای امن برسانند؛ این در حالی است که اکثر این افراد را هم زنان و کودکان خردسال تشکیل میدهند. ضمن اینکه این مناطق اولا کوهستانی و دوما شدیدا تحت محاصره هستند؛ علاوه بر آن عربستان که تنها کشور نزدیک به آنهاست، مانع ورود آنها به خاک خود است. اینکه چرا عربستان مرزهایش را به روی این شهروندان عرب مسلمان بسته و آنها را از دسترسی به یک مکان امن موقت محروم میکند، قابل درک نیست. کشوری غنی که مناطق جنوبی آن در "جیزان " و "نجران " اساسا جزو خاک یمن بهشمار میروند و به اقتضای معاهده طائف به این کشور پیوستهاند. علاوه بر آن، روابط قبیلهای و خویشاوندی هم میان اهالی صعده و ساکنان مناطق مرزی عربستان وجود دارد. این بیتوجهی عربستان در حالی است که این کشور در سال 1990 زمان جنگ عراق علیه کویت، مرزهایش را به روی شهروندان فراری کویتی گشود و تمامی وسایل یک میهمانی شایسته را برایشان فراهم کرد؛ اما چرا اینک همان کارها را برای یمنیها انجام نمیدهد؟
برخیها میگویند دلیل این مسئله آن است که اکثر آنها از شیعیان زیدی هستند، یعنی مذهبشان مخالف با مذهب وهابیهای عربستان است، اما این حرف مردود است. مسایلی وجود دارد که این حرف را بیاهمیت جلوه میدهد. مثل استقبال سعودیها از نزدیک به 30 هزار تن سربازان عراقی که زمان جنگ آزادسازی کویت به آنها پناه بردند که اکثریتشان شیعی مذهب بودند و بعد هم همگی پادگان صحرایی رفح را که برای آنها اختصاص داده شده بود ترک کرده و به عراق و کشورهای اروپایی پناهنده شدند. پس چرا حالا این برخورد با یمنیها صورت نمیگیرد؟ بهویژه اینکه این کشور نامزد پیوستن به شورای همکاری خلیج فارس با حمایت عربستان هم هست؟
موضع اکثر دولتهای عربی نسبت به پناهندگان و پناهندگی به آنها عجیب و گاهی خارج از فهم و درک انسان است. سوریه که بیش از یک میلیون پناهنده عراقی را در پنج سال اخیر در خود جای داد و با نزدیک به 200 هزار فلسطینی همانند خود سوریها رفتار کرد و درها و قلبهایش را به روی نیممیلیون لبنانی فراری از جنگ 2006 رژیم صهیونیستی گشود، بر چند صد پناهنده فلسطینی موجود در مرزهایش با عراق سخت میگیرد و یا اردن که آن هم همینگونه عمل میکند. قابل درک است که پناه دادن به پناهندگان برای کشورهای فقیری چون اردن و سوریه امری سخت و هزینهبر است، اما عربستان و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس که سالیانه نزدیک به 500 میلیارد دلار درآمد نفتی به خزانههایشان وارد میشود، دیگر چرا؟ این کشورها که نباید درهایشان را به روی پناهندگان آن هم با آنهمه قساوت ببندند؟
شاید بهتر باشد یادآوری کرد که سازمانهای بینالمللی پیگیر امور پناهندگان هم هستند؛ اما آنهایی که مسئولیت رسیدگی به حال این دسته از افراد را دارند، چرا کاری در اینباره از پیش نمیبرند؟ آنها (یمنیها) که همکیش خودشان هستند و به یکپارچگی سرزمینهای عربی و وحدت امت اعتقاد دارند. یا اینکه نه آن وحدت و آن امت واحده تنها یک شعار است؟
اتحاد ارتجاع عرب برای قتل عام شیعیان صعده
شورای همکاری خلیج فارس با صدور بیانیه ای، حمایت قاطعانه کشورهای عضو را از تجاوز ارتش عربستان به خاک یمن اعلام کرده است.
در بیانیه ای که از سوی «یوسف بن علوی» وزیر خارجه عمان در یازدهمین نشست این شورا قرائت شد، آمده است: ما اطمینان کامل داریم که عربستان قادر به پاسخ به تجاوزات است و امنیت یمن و عربستان با امنیت کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس مرتبط است.
«حمد بن جاسم آل ثانی» نخست وزیر و وزیر خارجه قطر نیز تاکید کرد: تزلزل در امنیت عربستان، تزلزل در امنیت کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است.
«عمروموسی» دبیرکل اتحادیه عرب، نیز هرگونه تلاش یا اقدام برای تعرض به حاکمیت عربستان و یمن را غیرقابل قبول دانست و درباره عملیات نظامی عربستان علیه شیعیان الحوثی در یمن گفت: بسیاری از مسائل در دست بررسی است و در تلاش هستیم که اطلاعات بیشتری در این زمینه به دست آوریم.وی اضافه کرد: در هر حال ما معتقدیم که تعرض به حاکمیت کشوری چون عربستان یا یمن، اقدامی غیرقابل قبول است و هر اقدامی که موجب بی ثباتی در یمن شود، پذیرفتنی نیست.
این در حالی است که « شیخ جابرالمبارک» وزیر دفاع کویت در دیدار با ملک عبدالله پادشاه عربستان، ضمن ارائه پیام امیر این شیخ نشین، از سرکوب شیعیان صعده حمایت کرد.
مشارکت اردن در جنگ علیه حوثیها
اخیرا نیروهای اردنی در منطقه جبل الدخان واقع در جیزان در مرزهای یمن و عربستان، وارد جنگ علیه حوثیها شده و تعدادی از آنها در این حملات کشته شدهاند.
مشارکت نیروهای اردنی در پی تماس تلفنی ملک عبدالله بن عبدالعزیز پادشاه عربستان با ملک عبدالله دوم همتای اردنیاش مبنی بر درخواست کمکهای فوری و اعزام نیروهای اردنی به مناطق درگیر صورت گرفته است و تمامی هزینههای مالی این حمایت نظامی اردن را ریاض متقبل شده است.
تعداد نیروهای اردنی که برای کمک به عربستان اعزام میشوند 450 سرباز و افسر از نیروهای ویژه ارتش اردن هستند و انتظار میرود به 1500 نفر برسند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدسالعربی
منبع:ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35
با اینکه یمن از موقعیت ژئوپلیتیک ویژه ای برخوردار است و منافع زیرزمینی آن در کنار اقتصاد آبراه باب المندب می تواند، به حداقل های معیشتی مردم یمن پاسخ گوید، حکومت علی عبدالله صالح از پاسخ مناسب به مطالبات مردم این کشور ناتوان بوده و در کنار فقر، سیاست تبعیض را نیز به اجرا گذاشته است.
اگر چه مقامات یمن و دولت های اقتدارگرای عرب منطقه در پی پاسخ انحرافی به بحران صعده بوده و آن را بشکل غیرواقعی تصویر می کنند، ولی ایستادگی شیعیان شمال یمن، هر دو را رسوا نموده و این راهبرد منطقه ای را برملا خواهد کرد.
جنگ اخیر در صعده که تا کنون به طول انجامیده و حکومت یمن از تمامی توان نظامی هوایی و زمینی و دیپلماسی منطقه ای بهره گرفته، حاصلی جز فرسایش و شکست برای حکومت یمن به جای نگذاشته است. ارتش منظم حکومتی و بکارگیری ابزارهای برتر هوایی، زرهی، زمینی، توپخانه و عقبه مطمئن لجستیکی و حمایت های پنهان و آشکار خارجی در مقابل امکانات محدود مردم شمال یمن کارآمدی نشان نداده و بجز تلفات، اسارت نظامیان ، دادن غنائم جنگی و ستمدیدگی و آوارگی و کشتار مردم عادی و بی دفاع در شمال یمن کارنامه دیگری ارائه نکرده است.
از همان ابتدای این جنگ، آوارگان و جنگ زدگان به شکل طبیعی از صحنه معرکه فرار کرده و به نقاط امن تر پناه برده و منتظر اقدامات بشردوستانه سازمان های بین المللی در نزدیکی مرزهای یمن با عربستان بوده اند، که با سیاست محدودیت و فشار مقامات عربستان مواجه بودند. حتی سازمان های بین المللی از اینکه نمی توانند از طریق مرزهای عربستان، امدادرسانی خود را به اجرا بگذارند، زبان انتقاد گشوده اند و این جنگ نابرابر را مقدمه یک فاجعه انسانی ارزیابی کردند.
اگر از نگاه سعودی ها، رویدادهای صعده و نزاع مردم شمالی یمن و حکومت آن کشور، پدیده ای داخلی قلمداد می شد، نباید شاهد اقدامات غیرانسانی و سپس حمله گسترده نظامیان عربستان و بکارگیری سلاح های ممنوعه مانند بمب های فسفری علیه شیعیان شمالی یمن باشیم.
مقامات عربستان که سال ها است از طریق رونق مدارس سلفی و وهابی در سراسر یمن و بویژه جنوب این کشور و حمایت های مالی از برخی سران عشایر و قبایل و شخصیت های یمنی، بدنبال نفوذ و سلطه بر یمن می باشند و حتی برخی مناطق مرزی در شمال یمن را به استان های مجاور خود ضمیمه نموده اند، باید برای سیاست های خود محمل و توجیهی داشته باشند.
شهروندان جنوب عربستان و بویژه مناطق هم جوار با شمال یمن، اقلیت های زیدی و اسماعیلی زندگی می کنند که مانند بقیه مناطق عربستان، با سیاست سرکوب، تبعیض اجتماعی و اقتصادی و سلطه وهابیون و خفقان مذهبی روبه رو هستند. در طول تاریخ این جمعیت های سعودی، پیوند طبیعی با شیعیان زیدی شمال داشته اند، که در شرایط مشابه در یمن زندگی می کنند.
در واقع، حکومت عربستان که به علت سیاست سرکوب مذهبی و تبعیض، با سرافکندگی در محیط منطقه ای و بین المللی روبه رو است، حاصل ایستادگی و مقاومت مردم صعده و حوثی ها را برای خود نگران کننده می داند. با اینکه اقلیت های زیدی، اسماعیلی و شیعه در عربستان همواره با سرکوب و زندان و محدودیت های گوناگون زندگی می کنند، با این حال برای کسب حقوق اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی خود کوتاهی نکرده اند. راهبرد ملک عبدالله ، پادشاه عربستان برای اصلاحات داخلی و کاهش فشار به اقلیت ها و راه اندازی برخی نمادهای تدریجی اجتماعی، با هدف جلوگیری از انفجار سیاسی - اجتماعی است. حکومت یمن و حامیان سعودی آن برای توجیه رفتار و اقدامات غیرانسانی و جنگ افروزی علیه شیعیان یمن، تلاش می کنند با شبیه معرفی کردن شعارهای مردم صعده با شعارهای مردم ایران، این جریان مردمی و مقاومت تحسین برانگیز را وابسته به ایران معرفی کنند، تا هم بر مطالبات معمولی مردم شمال یمن سرپوش بگذارند و هم برای اقدامات غیرانسانی در کشتار مردم شمال یمن توجیه سازی کنند.
تمامی مقامات یمنی به خوبی واقف هستند و بارها در گزارش های رسمی نیز اعتراف نموده اند که سواحل شمالی یمن در دریای مدیترانه، محل مناسبات مردم یمن با مردم اریتره بوده و نیازهای خود را از آن طریق به اشکال مختلف پاسخ گفته اند.
ناکامی حکومت یمن برای سرکوب حوثی ها در حالی مطرح است که مقامات یمنی از حمایت مالی، رسانه ای، دیپلماتیک و لجستیکی عربستان بطور کامل بهره مند شده اند.
جالب است با علنی تر شدن مداخله سعودی ها در جنگ صعده و علیه شیعیان یمن، محمد راشد از رهبران القاعده در جزیره العرب!! نیز خواستار جنگ علیه شیعیان در سراسر منطقه شده است و فراموش نمی کنیم که همزمان با انفجار مزدوران جریان ریگی در استان سیستان و بلوچستان، روزنامه الوطن سعودی، خواستار به آتش کشیدن هزار نقطه دیگر در ایران شد. با اینکه سال ها تلاش شده تا «دست آموز» بودن القاعده توسط سعودی ها و دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و برخی کشورهای منطقه، پنهان بماند ولی گاهی کنترل از دست این مقامات خارج شده و «دم خروس» پیدا می شود.
جنگ صعده امروز با وارد شدن علنی عربستان به جنگ با مردم این منطقه، ماهیت جدیدی بخود گرفته، بویژه اینکه، هزاران نفر از روستاهای همجوار با صعده از شهروندان زیدی و اسماعیلی از این محورها تخلیه شده و مقامات نظامی عربستان به دنبال یک کمربند امنیتی تخلیه شده در داخل یمن و منطقه صعده نیز می باشند و گلوله باران و بمباران ممتد در طی تقریبا دو هفته گذشته، حکایت از این اهمیت ویژه دارد. خصوصاً اینکه دیپلماسی منطقه ای عربستان در کنار یک جنگ رسانه ای تمام عیار علیه حوثی ها و شیعیان و ایران در سطح منطقه، به دنبال جلب حمایت های لازم برای مداخله گری در یمن است که عملاً حاکمیت و استقلال یمن را تحقیر و نقض نموده است. در بخش دیگری نیز مقامات آمریکایی از اقدامات عربستان، تحت عنوان «تدابیر دفاعی» و «حق مشروع عربستان»، تأیید به عمل آورده اند و پادشاه اردن که فتنه سازی را از اجداد انگلیسی آموخته با اعزام دو یگان کماندویی برای همراهی با ارتش عربستان در سرکوب شیعیان حوثی یمن، به این «جنگ هویت کاملا منطقه ای» داده است. مواضع وزیر خارجه مصر در حمایت از عربستان که با «پز» ناسیونالیسم عربی هم چاشنی سازی شده، معتقد است که «کشورهای عربی می توانند با مداخله غیر عربی مقابله کنند.» البته این مواضع شجاعانه!! هیچگاه برای دفاع از فلسطین و مردم غزه در مقابل حمله نظامی و وحشیانه رژیم صهیونیستی اتخاذ نشده و حتی همراه با آن تا امروز در محاصره مردم غزه مشارکت هم نموده اند. این دلاوری حکومت مصر آن زمان نمایان تر می شود که بدانیم جنایت های جنگی رژیم صهیونیستی توسط گلدستون که یک قاضی یهودی است محکوم شد ولی مقامات مصری برای کسب محبت رژیم صهیونیستی و مقامات کاخ سفید، از این خط قرمز عبور نکردند. بهتر است ماهیت این رویداد منطقه ای را بازکاوی کنیم تا ریشه رفتار سعودی- مصری- اردنی که از حمایت آمریا نیز برخوردار است، روشن شود.
کارشناسان غربی براساس نظرسنجی ها و برآوردهای دیگر معتقدند عربستان و مصر نفوذ و جایگاه و موقعیت خود در منطقه خاورمیانه را از دست داده اند، که این پدیده با همراهی آنان با سیاست های غربی و صهیونیستی پیوند دارد.
این سه کشور عربی آشکارا از گفت وگوی آمریکا با ایران نگران هستند و مانند رژیم صهیونیستی، هرگونه توافق و در هر سطحی را با ایران به زیان خود ارزیابی می کنند. این کشورهای عربی از یکسو، از گسترش چالش و تنش بین ایران و آمریکا که ممکن است به درگیری نظامی منتهی شود، خسارت می بینند و از سوی دیگر نمی توانند بپذیرند که آمریکا برای خروج از بن بست های منطقه ای و یا اعتراف به حقوق هسته ای و یا جایگاه منطقه ای، امتیازی به ایران بدهد. نخبگان سیاسی این سه کشور معتقدند، باید یک «تشنج هدایت شده، منطقه ای» علیه ایران با زمینه مذهبی را فعال کنند تا موقعیت آنان در هر معادله منطقه ای جدید، حفظ شود. این کار به روشنی در فلسطین، لبنان، عراق ، یمن از سوی کشورهای یاد شده در حال اجرا است و «ابزار فتنه مذهبی» را برای کسب موقعیت جدید الزامی می دانند. عربستان، مصر و اردن، این سیاست «منازعه ساز» را در سه محور کارآمد می دانند:
1- چنین فضایی از درگیری نظامی غرب با ایران جلوگیری می کند و آسیبی به کشورهای عربی یاد شده نمی زند.
2- به فعال کردن این تشنج منطقه ای از هر گونه توافق آمریکا با ایران جلوگیری می کند.
3- این راهبرد، امکان ایجاد توازن در تعامل کشورهای منطقه با ایران را فراهم می کند.
لذا ماهیت جنگ نابرابر و ظالمانه در صعده و شمال یمن از یکسو با راهبردهای منطقه ای این سه کشور گره خورده و از سوی دیگر، بخشی از سیاست منطقه ای عربستان است که در سه دهه اخیر با جنگ افروزی منطقه ای و تضعیف کشورهای رقیب، موقعیت خود را ارتقا داده است.
مشکل دولت یمن با الحوثیها چیست؟
سابقه درگیری دولت یمن و ناراضیان صعده که بعدها به گروه الحوثی معروف شدند به سال 1383 مطابق با 2004 میلادی باز میگردد و این درگیرها با نوساناتی، طی 5 سال ادامه یافته است.
نیروهای ارتش یمن با نقض موافقتنامه دوحه، به همراه قبایل سنی واقع در استان صعده، از تاریخ 20/5/1388 عملیاتی را با نام زمین سوخته برای پاکسازی شمال این کشور از شیعیان زیدی آغاز کرد و این ششمین جنگ علیه گروه الحوثی از شروع درگیریها در سال 2004 است.
با کشته شدن حسین بدرالدین الحوثی توسط دولت یمن در شهریور سال 83 درگیری گروه الحوثی با دولت وارد مرحله جدیدی شد. دولت یمن در مواضع رسمی و علنی خود گروه الحوثی را به شورش و ایجاد ناامنی در مناطق مسکونی و حمله به پاسگاههای امنیتی در صعده متهم نمود و از ابتدای درگیری تلاش کرد تا با استفاده از توان نظامی به موجودیت الحوثی و طرفداران وی خاتمه دهد.
دولت از ابتدا با تبلیغات منفی خود، گروه الحوثی را به عنوان مخالف صلح، آرامش امنیت و رفاه عمومی و باعث اصلی فرار سرمایه و گرانی معرفی کرد و اذهان مردم عادی یمن را منحرف کرد.
در کنار این تفسیر رسمی، برخی معتقدند رویکرد سیاسی و مذهبی الحوثی در شمال یمن، مخالفتهای گروه با سیاستهای آمریکا در منطقه، سازماندهی تفکر انقلابی در شمال یمن و گرایش مذهبی عمیق به مذهب زیدی از جمله برگزاری مناسبتهای مذهبی از جمله مراسم با شکوه غدیر در صعده و برگزاری دورههای آموزشی جوانان، نگرانیهایی را برای برخی در یمن به همراه داشت و این باعث شد تا دولت خود را در مواجهه با گروه مزبور قرار داده و طی 5 سال جنگ تمام عیار را تجربه کند.
مسئول اصلی ناآرامیهای یمن کیست؟
گرچه یمن تلاش کرده تا طی 5 سال گذشته، مشکلات فراروی خود را با رویکردی نظامی حل کند و در این میان جریانات ذی نفوذ بعثی، سلفی و امنیتی، دولت را به این جهت سوق دادند لیکن دیدگاه متفاوت سیاسیون و بافت قبیلهای یمن (که رییسجمهور یمن خود را منتسب به هاشمیها میداند) و همچنین نفوذ گسترده زیدیها در کنار سرسختی گروه الحوثی، مانع از آن شد که راه حل نظامی بتواند گره مشکل را باز کند.
در سال 2007، عبدالله صالح رییسجمهور یمن در هماهنگی و مشورت با "الشامی" فرزند برادر وی که فردی معتدل، فهیم و قابل اعتماد بود را به عنوان استاندار صعده منصوب کرد تا به تدریج اوضاع را آرام کند و در این راستا فرصت مناسب را برای برکناری علی محسن الاحمر ( فرمانده نظامی عالیرتبه یمنی که دامن زدن به حوادث صعده به وی باز میگردد) بدست آورد.
در حقیقت علی محسن الاحمر با قدرت نظامی که در منطقه برای خود ایجاد کرد و روابطی که با عربستان و سلفیها برقرار کرده بود عامل اصلی ناآرامیها در این منطقه محسوب میشد. او با پولهای عربستان، بسیاری از قبایل منطقه را با خود همراه کرد و به صورت فردی که میتواند در مقابل رییس جمهور بایستد و نافرمانی کند در آمده بود.
علیرغم تلاش سیاسیون و گروههای زیدی برای حل سیاسی مشکل، اقدامات تندروانه جنگطلبان علیه ساکنان صعده و گروه الحوثی، آتش این فتنه را شعلهور کرد و کوششهای افرادی مانند الشامی بدون نتیجه باقی ماند.
تفاهمات صلحی که میان گروه الحوثی و دولت بسته شده بود اغلب از سوی این جریان جنگطلب و الاحمر نادیده انگاشته شده و به عنوان خلاف وعده گروه الحوثی وانمود شد.
لیبی و عربستان و خصومت های قدیمی
موضوع دیگری که به پیچیدگی درگیری صعده کمک کرد، دخالتهای عربستان و لیبی در این ماجراست. لیبیاییها به دلیل دشمنی با سعودیها، کمکهای مالی در اختیار گروه الحوثی قرار دادند تا منطقه صعده که در نزدیکی مرز عربستان است، ناامن بماند و قبایلی که در داخل عربستان هم عقیده با زیدیه و اسماعیلیه هستند نیز تحریک شدند و این ناحیه دچار مشکل شد.
لیبی در اعتراضی که از سوی رییسجمهور یمن به عمل آمد، گفته بود: هاشمیان و زیدیها مخالف وهابیون سعودیاند و هر کجا دشمن سعودی وجود داشته باشد ما آنجا خواهیم بود. رییسجمهور یمن در پاسخ اظهار داشت: شما مشکل با عربستان را نباید در سرزمینهای یمن حل کنید.
از سوی دیگر سعودیها نیز با درک این شرایط، به مقامات یمن فشار آوده و خواستار حل نهایی قضیه الحوثی شدند چرا که احساس میکنند از این ناحیه آسیبپذیر خواهند بود. به نظر میرسد گروه الحوثی به نوعی در چرخه سیاستهای سعودی و لیبی قرار گرفت و موقعیت خود را به خاطر فضای ناشی از درگیریها داخلی تضعیف کرد.
دلایل استمرار درگیری در صعده
علاوه بر آنچه در خصوص اختلاف بستر سیاسی و مذهبی طرفداران الحوثی و دولت مرکزی گذشت، موارد زیر را میتوان در ادامه درگیریهای فیمابین با اهمیت تلقی کرد.
1- ادامه تضییع حقوق زیدیها با ادامه محدودیت و سختگیری علیه آنها از جمله ممانعت از برگزاری جشنهای غدیر
2- عملکرد نامناسب و خشن نیروهای انتظامی در استانهای زیدینشین
3- عدم وفای عهد رییسجمهور درخصوص آزادی علما و بزرگان بازداشتی و برخورد ملایمتر با زیدها
4- فراهم شدن زمینه برای ابراز نارضایتی عمومی مردم نسبت به گرانی، لغو یارانهها و اعتصاب و تظاهرات عدهای از تجار و مغازهداران و نیز برخی از مدرسین و اساتید دانشگاهها
5- تشدید حملات به شیعیان و زیدیها و محدود کردن مطبوعات آنها و زندانی کردن نویسندگان برجسته آنها
6- اعمال فشار سلفیهای به حاشیه رانده شده پس از حادثه 11 سپتامبر و سعی دولت در ایجاد موازنه
7- فعالیت شدید بعثیهای رانده شده از عراق وفعالیت آنان علیه زیدیها
8- ادعای واهی انتساب این گروه به جمهوری اسلامی ایران و دامن زدن به تبلیغات منفی در این خصوص علیه کشورمان
9- سرسختی گروه الحوثی در مبارزه با دولت به همراه برخورداری این گروه از حمایتهای قبیلگی مردمی و همچنین حضور نظامی در مناطق کوهستانی
10- توسعه دامنه درگیری به مناطق خارج از صعده
چند نکته دیگر
1- سناریوی عربستان برای کشور استراتژیک یمن این است که حکومت مرکزی را متلاشی کند و در همان حال به تضعیف موقعیت زیدیها هم نایل گردد. شواهد زیادی حکایت از آن دارد که دولت ریاض همزمان به دو طرف درگیر کمک میکند و از رسیدن این دو گروه زیدی به توافق ممانعت بعمل میآورد. درگیریهای جاری در استان صعده که امکان دارد به استانهای دیگر هم سرایت کند این نگرانی را به وجود آورده است که وهابیها که اقلیت بسیار ناچیزی هستند، یمن را هم مانند عربستان به تصرف خویش درآورند. اگر این اتفاق بیفتد یمن روزهای خونینی را پیش روی خواهد داشت و این میتواند ثبات کشورهای عربی را نیز بر هم بزند و بخصوص بر تحولات سومالی، جیبوتی و اتیوپی تاثیری منفی بگذارد.
2- قطعا در این صحنه عربستان به نمایندگی از غرب عمل میکند کما اینکه ما امروز شاهد هم پوشانی خبری از سوی شبکه سعودی العربیه با بیبیسی ، سیانان، فرانس24 و تلاش مشترک برای انحراف افکار عمومی از مسئله اصلی درگیریهای یمن هستیم. بر این اساس باید گفت عربستان تلاش میکند تا از یمن به مثابه«پاشنه آشیل» تغییرات در حوزه عربی استفاده کند و روند عمومی این حوزه که مقابله با استیلای غرب است را متوقف و معکوس نماید. ابعاد این توطئه حتما بسیار بزرگتر از آن است که دیده میشود. از این رو باید گفت دولت مرکزی یمن که بارها قرارداد آتشبس با گروه حوثیها را نقض کرده است عملا در مسیر فروپاشی یمن گام برمیدارد.
3- درگیریهای یمن ماهیت مذهبی ندارد اما دستگاههای خبری غرب و عربستان خبرهای آن را از منظری مذهبی منعکس مینمایند. آنان حوثیها را افراطگرایان تجزیه طلب شیعی لقب میدهند تا با تلاش شیعیان در عراق و لبنان برای احیای قدرت خود پیوند بزنند. از این رو آنان به دروغ ایران، عراق و حزبالله لبنان را متهم به تسلیح حوثیها میکنند و حال آنکه برای دولتهای ایران و عراق و حزب الله لبنان در عمل امکان دسترسی به یمن وجود ندارد و دلیلی هم ندارد که آنان از یک جنبش طایفهای حمایت نمایند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدسالعربی
منبع:ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35
رویداد حرکت یمانی در روایات یکی از پنج نشانه معروف از رویدادهای پیش از قیام ولی عصر(عج)، بر شمرده شده است:
امام صادق فرمود: از نشانه های پیش از قیام مهدی(عج)، پنج مورد است: صدایی از آسمان، خروج سفیانی، فرو رفتن زمین در بیابان، خروج یمانی و کشته شدن نفس زکیه (از نوادگان امام حسن مجتبی(ع)) . (صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 454، مکتبه الصدر، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص 649، مؤسسه النشر الاسلامی، محمد النعمانی، کتاب الغیبه، ص 252، مکتبه الصدوق).
در روایات دیگر نیز از وی به عنوان اسب مسابقه دهنده نام برده شده است، از جمله: امام صادق(ع) فرمود: یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه هستند. ( معجم احادیث الامام المهدی(عج)، ج 3، ص 478، مؤسسه المعارف الاسلامیه، محمد النعمانی، کتاب الغیبه، ص 305، مکتبه الصدوق )
به نظر می رسد تشبیه سفیانی و یمانی به دو اسب مسابقه از دو جهت باشد، یا این که هر دو همزمان بر حضرت مهدی(عج) خروج می کنند، یا از آن روی که، هر دو درباره تصرف کوفه با یکدیگر به مسابقه می پردازند. (احمدی فهری زنجانی، ترجمه کتاب غیبت از نعمانی، ص 359، دارالکتب الاسلامیه).
احادیث شریف ما جنبش یمانی را به عنوان پرچم هدایت معرفی میکنند که همزمان با شورش سفیانی در شام، او هم در یمن قیام کرده و مردم را به حق و حقیقت دعوت میکند و اجابت دعوتش واجب است. پس از حرکت به سمت عراق و شام و ملاقاتش با سیّد خراسانی، در جنگ با سفیانی او را یاری میرساند. یمانی از فرزندان زیدبن علیبنالحسین(ع) است.
از امام باقر(ع) روایت شده که فرمودند:
خروج سفیانی و یمانی و سید خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز است که مانند دانههای تسبیح به دنبال هم میآیند و جنگ همهجانبهای رخ میدهد. وای بر کسی که در مقابل آنها بایستد! در میان این پرچمها هیچ کدام به اندازه پرچم یمانی بر حق نیست؛ چرا که شما را (به تبعیت از) امامتان دعوت میکند. پس از قیام یمانی خرید و فروش اسلحه برای مردم و به خصوص مسلمانان ممنوع میشود و هرگاه (یمانی) قیام کرد به سوی او حرکت کن و بشتاب که آن را پرچم هدایت خواهی یافت. احدی از مسلمانان اجازه ندارد با او مقابله کند و هر کس چنین کند، جهنمی است؛ چرا که یمانی به حق و صراط مستقیم دعوت میکند.( الغیبة، نعمانی، ص171، بحارالانوار، ج52، ص232.)
در آن زمان اوضاع کلی جهان، در یک جنگ بزرگ فرهنگی تمدنها خلاصه میشود که میدان این جنگ شام، فلسطین، عراق، ایران و حجاز است. در این معرکه دو دسته و دو سپاه در برابر یکدیگر به مبارزات سیاسی ـ نظامی مشغولند و این دو دسته عبارتند از: یاوران حضرت مهدی(ع) و زمینهسازان قیام ایشان در یک سوی میدان و حرکت سفیانی و یاری رسانان غربی او و به تعبیر روایات رومیان و یهودیان در سوی دیگر میدان. هدف این جنگ بزرگ تمدنها و کانون بحرانهای سال ظهور حضرت مهدی(ع) قدس است.
با این حساب اینطور نیست که جنبش حضرت مهدی(ع) ـ که از مسجدالحرام و مکه مکرمه شروع میشود ـ اولین حرکتی باشد که هدفش رسیدن به مسجدالاقصی در فلسطین است، بلکه گل سرسبد و تاج سر تمام حرکتهای امت اسلامی است که به سوی قدس در شتابند. در واقع باید ابتدای حرکت امت اسلام برای رهایی قدس را از ایران توسط سید خراسانی و از یمن توسط رهبر مسلمانشان یمانی دانست که البته روایات حرکت یمانی را هدایتجویانه و نماد هدایت توصیف میکنند.
چند درس از قیام یمانی
از جنبش یمانی و تمجیدهایی که پیشوایان معصوم (ع) از این شخصیت کردهاند چند درس میتوان آموخت:
1ـ بر خلاف این تلقی عمومی که عصر آخرالزمان را در زمان گسترش فساد و تباهیها میداند و سالم زیستن در چنین دورانی را غیر ممکن میداند وجود شخصیتهای مثبت و حقگرایی چون یمانی به روشنی باطل بودن این تلقی را آشکار مینماید.
2ـ دومین پیام جنبش یمانی بطلان اندیشه انتظار منفی است اندیشهای که انتظار را به سکوت و سکون و کنار آمدن با بدیها تفسیر میکند. جنبش یمانی و تعظیم و بزرگداشتی که از ناحیه پیشوایان معصوم(ع) از او شده است به ما میآموزد که حقیقت انتظار اصلاح و ایجاد زمینههای مناسب برای ظهور امام مهدی(عج) است.
3ـ سومین درسی که از این رخداد میتوان آموخت این است که جنبشهای حق طلب و اصلاح گر در عصر آخرالزمان، مطلوب و مورد تایید امامان معصوم(ع) است و نسبت دادن اندیشه حرمت قیام بر علیه طاغوت در عصر غیبت به پیشوایان معصوم(ع) بی اساس است.
ماموران اطلاعاتی آمریکا در پی یافتن « سید یمانی » در یمن
بنا بر گزارشهای رسیده از منابع غیر رسمی، تعدادی از افراد خارجی، با شمایل غیر شرقی، در استانهای شمالی یمن، مشغول تحقیق پیرامون شخصی بنام «یمانی» دیده شده اند. بنا بر این گزارشها رئیس جمهور یمن، پس از گفتگو با سران کاخ سفید، شروع به یافتن سادات و به قتل رساندن آنان کرده است.جالب توجه اینجاست که کشتارهای یمن محدود به فرقه خاصی نشده و حتی علمای اهل تسننی که نسب آنها به پیامبر اکرم (ص) میرسد، به قتل رسیده اند.
بنا بر گزارشهای رسیده از منابع غیر رسمی، تعدادی از افراد خارجی، با شمایل غیر شرقی، در استانهای شمالی یمن، مشغول تحقیق پیرامون شخصی بنام «یمانی» دیده شده اند. بنا بر این گزارشها رئیس جمهور یمن، پس از گفتگو با سران کاخ سفید، شروع به یافتن سادات و به قتل رساندن آنان کرده است.جالب توجه اینجاست که کشتارهای یمن محدود به فرقه خاصی نشده و حتی علمای اهل تسننی که نسب آنها به پیامبر اکرم (ص) میرسد، به قتل رسیده اند.
همچنین گفتنی است، مشابه این اقدامات چندی قبل در شهرهای کوفه و حله صورت گرفته بود که طی آن شماری از نیروهای نظامی اطلاعاتی آمریکا، در جستجوی مهدی موعود (ع) بوده اند. و در این راستا علاوه بر کشتار مردم بیگناه، در بازجویی های خود از افراد شاخص منطقه درباره محل سکونت و اختفای مهدی موعود (عج) پرس و جو میکردند. که در این میان جمعی از اساتید دانشگاههای عراق نیز به چشم میخوردند.
در همین راستا، به عللی ناگفته، یهودیان یمن به دستور دولت این کشور از استان صعده به صنعا منتقل شدند.
به گزارش روزنامه عکاظ ، چاپ عربستان سعودی در شماره جدید خود نوشت بیش از 45 خانواده یهودی به دلیل درگیریهای نظامی در استان صعده از این مکان به پایتخت یمن شدند.
روزنامه عکاظ در خبر خود آورده است تمامی هزینه های انتقال، اسکان و برقراری یک مقرری ماهیانه برای یهودیان را دولت یمن تقبل کرده است.
پیش از این اسرائیل و امریکا به بهانه احتمال مهاجرت اجباری یهودیان به خارج از یمن به دولت صنعا اعتراض کرده بودند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدسالعربی
منبع:ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35
جنبش شیعیان یمن، در پنج سال گذشته، روند رو به رشدی داشته است. نگاهی گذرا به حوادث پنج سال گذشته نشان می دهد مقاومت شیعیان به رهبری عبدالملک الحوثی، از نظر کمی و کیفی وضعیت به مراتب بهتری نسبت به آغاز درگیری ها پیدا کرده است. از نظر جغرافیایی، جنگ اول تا سوم داخل استان صعده محدود بود ولی جنگ چهارم و پنجم به خارج از استان کشیده شد و در جنگ ششم از مرزهای یمن عبور کرد. عربستان سعودی وارد معرکه شده و نیروهایی از دیگر کشورهای عربی نیز عربستان را در این جنگ یاری می دهند. از نظر نیروی انسانی، یاران الحوثی در جنگ اول ۳۰۰ نفر، جنگ دوم حدود ۵۰۰ نفر، جنگ سوم حدود ۸۰۰ نفر، جنگ چهارم حدود ۲ هزار نفر، جنگ پنجم حدود ۱۰ هزار بودند و اکنون در جنگ ششم گفته می شود حداقل ۲۰ هزار نفر و حداکثر ۵۰ هزار نفر از جوانان شیعه، سازماندهی شده اند. تا به اینجا، رزمندگان مقاومت شیعی، مقتدرانه ایستادگی کرده اند. اکنون برای همه ثابت شده که حذف شدنی نیستند.
یاران الحوثی در مدت اخیر موفق شده اند کنترل بیش از ۱۰۰ پایگاه نظامی ارتش در استان صعده را در دست گرفته و تمام سلاح و تجهیزات نظامی این پایگاهها را به غنیمت بگیرند. علاوه بر این، غنیمتهای بسیاری هم از سعودی ها بدست آورده اند و از نظر تسلیحاتی خیلی قوی تر از سالهای گذشته شده اند. لذا در صورت ادامه دار بودن جنگ در صعده، شیعیان توان مقاومت برای زمانهای طولانی را دارند.
از نظر جغرافیایی نیز استان صعده 15 فرمانداری دارد که 14 فرمانداری و منطقه مهم این استان در کنترل الحوثیها است، تنها شهر صعده که اطراف آن با پادگان نظامی پوشیده شده در اختیار دولت یمن است که فشار الحوثیها برای تصرف این شهر نیز ادامه دارد.
شهر صعده دارای آثار باستانی زیادی است، گفت: الحوثیها نمیخواهند با جنگ کنترل این شهر را در دست بگیرند برهمین اساس تاکنون این شهر به تصرف در نیامده درحالیکه دولت نیز با تمام تجهیزات در این شهر مستقر است.
دولت یمن یک پانزدهم استان صعده را در اختیار دارد و این قدرت را ندارد که در مناطق بیشتری حاکمیت کند. جنگ و درگیری ادامه دار خواهد بود و به پایان نخواهد رسید مگر اینکه دولت یمن حقوق شیعیان زیدی را به رسمیت بشناسد، و سادات یمن، شیعیان زیدی و جنبش الحوثی سمهی از حاکمیت داشته باشند و عربستان نیز اگر دخالتهایش را ادامه دهد، قطعا دچار جنگ داخلی میشود و شبه جزیره درگیر این جنگ میشود.
در هر حال حوثیها و مبارزان صعده در این میدان مظلوم واقع شدهاند چرا که دست توافق را گشودهاند ولی دولت صنعا بارها توافقات فیمابین - و از جمله توافق سال 1386 دوحه -را نقض کرده است که طبعا باید پاسخگوی عواقب آن باشد.
در حال حاضر جنگ صعده، ابعاد منطقه ای و بین المللی بخود گرفته چرا که امنیت عربستان سعودی و شبه جزیره، در معرض تهدید جدی واقع شده و چنانچه روند جنگ از سوی قدرتهای منطقه ای و بین المللی، مدیریت و کنترل نشود، هیچ بعید نیست در ادامه ماجرا، شاهد گسترش دامنه جنگ به کشورهای دیگر باشیم. بویژه آنکه امنیت شبه جزیره عربستان، با امنیت خلیج فارس و دریای سرخ و خلاصه منطقه خاورمیانه گره خورده است.
هم اکنون، تلاشهایی از سوی برخی میانجیگران در حال انجام است. وساطت ها چه از سوی علما و شیوخ یمن و چه از سوی کشورهای دیگر همچون قطر، تاکنون بی ثمر و بی نتیجه بوده است. زیرا هدف سعودی و دولت یمن، نابودی و سرکوبی جنبش الحوثی بوده است و چنانچه دم از وساطت بزنند قصدشان این است به اهدافی که از طریق جنگ نرسیده اند بوسیله وساطت برسند. یعنی توقع دارند یاران الحوثی، بر سر میز مذاکره بنشینند و تعهد نمایند که سلاحهای خود را تحویل بدهند و پس از خلع سلاح، ارتش یمن با خیال راحت، همه آنها را دستگیر و زندانی کند و یا به قتل برساند. ماجرای نیرنگ در سوء استفاده از وساطت علما در جنگ اول منجر به شهادت حسین بدرالدین الحوثی شد. و یا اعضای کمیته وساطت در جنگ چهارم و پنجم که هم اکنون در زندانهای صنعاء بسر می برند.
بگذریم از اینکه، در خاورمیانه همه توقع داشتند عربستان سعودی، میان دولت یمن و گروه الحوثی میانجیگری کند. اما سعودی ها نه تنها میانجیگری نکردند بلکه وساطت قطر را هم عقیم کردند. با حمله ارتش سعودی به استان صعده، برای همگان آشکار شد که کارفرما و سرمایه گذار اصلی جنگ علیه شیعیان، خود سعودی بوده است. اکنون ارباب به میدان آمده است.
همه جریانهای سیاسی داخل و خارج یمن، بر این نکته تاکید دارند که جنگ، راه حل مناسبی برای پایان دادن به این بحران نیست. حتی عبدالملک الحوثی و سخنگویش در بیانیه های متعدد، اعلام کرده اند که برای گفتگو آمادگی دارند. این نشان می دهد علیرغم برتری شان در میدان نبرد، جنگ طلب نیستند. پرواضح است وساطتی که بدنبال خلع سلاح گروه الحوثی باشد باز هم به نتیجه نمی رسد. تنها راه پایان جنگ در صعده به رسمیت شناختن حقوق شیعیان زیدی توسط دولت یمن و اعطای آزادی های مذهبی و مدنی به آنان در مناطق خود می باشد. بدیهی است در فضایی آرام، شیعیان یمن با پشتوانه فکری و فرهنگی و برخورداری از میراث گرانقدر شیعی، مراحل رشد و بالندگی را به سرعت طی خواهند کرد. از طرفی تجربه شیعیان در ایران، لبنان و عراق، افقهای روشنی را پیش روی آنان قرار داده است. خصوصا آنکه شیعیان زیدی تجربه ۱۱ قرن حکومت را در این سرزمین پاک (البلد الطیب/سوره الاعراف آیه ۵۸) داشته اند.
منازعه داخلی در یمن تنها از طریق یک گفت وگوی ملی و تکیه بر روش های مسالمت آمیز قابل حل است که بازیگران داخلی و یا نهادهای منطقه ای و بین المللی می توانند به عنوان «مساعی جمیله» به اجرا بگذارند. نهادهای بین المللی باید به وظایف قانونی در حمایت از شهروندان شمال یمن و کمک رسانی و جلوگیری از «بکارگیری سلاح های ممنوعه» و یا «بکارگیری نامتناسب قدرت» اقدام کنند.
عربستان باید بداند که تشویق مصری و اردنی برای ورود به جنگ صعده ، دامی برای حاکمان ریاض است تا بحران را به داخل عربستان نیز گسترش دهند و از یک رقیب در عرصه منطقه ای، راحت شوند. آمار اسرا، زخمیان و تلفات ارتش سعودی در مقابل مقاومت حوثی ها، قابل تأمل است و ادامه جنگ افروزی و مداخله نظامی در جنگ صعده، عربستان را به «فرسایش مهلک» دچار خواهد کرد و زمینه تغییر در ساخت و ترکیب قدرت پادشاهی سعودی را مهیا می کند.
دولتهای منطقه باید در جهت خاموش کردن آتش جنگ صعده و تشویق دو طرف به مذاکره و توافق گام بردارند. این درگیریها میتواند به کشورهای دیگر هم سرایت کند. جالب این است که آسیبپذیری عربستان از این درگیریها بیش از دیگران است چرا که بافت طایفهای عربستان غلیظتر از کشورهای دیگر است. در واقع باید گفت در این معرکه دولت ریاض با آتش، بازی میکند.
خلاصه آنکه دوران انزوای شیعه در یمن به پایان رسیده و سادات و شیعیان یمن در مسیر رشد و تکامل قرار گرفته اند. جنگ یا صلح، نتیجه یکی است: حضور پرقدرت شیعه در جنوب شبه جزیره عربستان. هضم این واقعیت برای سعودی ها کمتر از مرگ نیست. این واقعیتی است که پذیرش آن برای همه از جمله دولت یمن غیرممکن است. اگر سعودی و دولت یمن، راه جنگ را در پیش بگیرند ناخواسته به تحقق این روند سرعت بیشتری می دهند و آینده سختی را برای خود ترسیم خواهند کرد.
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدسالعربی
منبع:ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35
اما چه کنیم که کارت پرس پاس ما راباید معاونت بین الملل صداوسیما که مستقیماً با ایشان مرتبط بود، امضاء می کرد تا ما امکان تردد در کشورعراق را داشته باشیم. سرانجام22 خرداد موفق شدیم حرکت کنیم. دو روز هم در خرمشهرمعطل شدیم تا زمینه برای عبورمان ازمرزمهیا شود. بنده وآقای ابوطالب و آقای پورصالح واردعراق شدیم وبه بصره رفتیم وچهار- پنج روزی ماندیم که آقای پورصالح به خاطر امتحانات دانشگاه شان به تهران برگشتند وما کار را ادامه دادیم و حدود هجده روزدرهمه موضوعات تصویر ضبط کردیم. بعد هم گرفتار آمریکایی ها شدیم و چهارماه و اندی هم زندانی آنان بودیم!
کشوری با زمان متوقف شده!
عراق آن روز کشوری بود که گویی چهل سال راکد بوده است! یعنی از وسایل نقلیه تا ساخت و سازشهری و راه ها، همه به سی- چهل سال قبل مربوط می شد. انگار زمان درآنجا متوقف شده بود! یعنی شما حتی اگر می خواستی ازبصره به فاو تلفن بزنی، امکانش نبود! به خاطر شرایط بسته امنیت ی دوره صدام، حتی تلفن بین شهری هم درکار نبود؛ چه رسد به اینترنت وموبایل و اینها. اگردرالزبیرکه سی کیلومتری بصره بود کاری داشتی، باید حضوری می رفتی! حتی اگر وارد خانهء شخصیت های بزرگ که ظاهرخانه شان بزرگ ومجلل بودهم می شدی، پیش پا افتاده ترین ابزار و تکنولوژی روز را نمی دیدی. خانه یک ژنرال عراقی (لواء) با یک چوپان فرق جدی نداشت، جز مساحتش! فکر می کنم حتی اگر پولی هم داشتند چیزی برای خرید نبود! آن زمان که ما وارد شدیم، برق وآب هم قطع شده بود.
عناصرمبهم ومشکوک!
از همان ابتدای ورودمان برخی عناصررامی دیدیم که متوجه مفهومشان نمی شدیم. مثلاً می دیدیم سنگرها و دژهایی که با کمک اسرائیلی ها و انگلیس و فرانسه و آمریکا ساخته شده بودند ودرعملیات کربلای پنج بچه های ما نتوانستند خیلی از آنها را هم فتح کنند، ازدرون منفجرشده اند !یعنی توی مسیر شلمچه تا تنومه که بعیداست درگیری ای هم بوده باشد، این سنگرها منفجرشده بودندو نحوه متلاشی شدن آن سنگرهای بتنی هم به نحوی بود که مشخص بود موشک آنها را به این صورت در نیاورده است واز داخل منفجر شده اند.! تناقضات ، مدام برای ما بیشترمی شد. چرا که تحلیل های کارشناسان رابه یاد می آوردیم که ازامکان مقاومت و درگیری عراقی ها گفته بودند، ولی آن جا نشان ازمقاومت دیده نمی شد ومشکوک بود! داخل شهرها هم وضعیتی مشابه بود، یعنی مثلاًدربصره که بزرگترین شهرتجاری شان است ، برخی ساختمان های اصلی اداری و ساختمان استخبارات- سازمان امنیتی عراق- کاملاً منهدم شده بود، ولی ساختمان های دیگرهیچ خراشی هم برنداشته بودند! با خودمان فکرمی کردیم که حتماً سلاح های خاص و دقیقی داشته اند! به محض ورود، به مقر انگلیسی ها در بصره رفتیم و با مسئوولشان، آقای کینگ اسمیت هماهنگ کردیم تا بعداً مشکلی پیش نیاید! قرارمان هم همین بود که بعد ازهمه چیزعراق تصویر بگیریم تا بعداً بتوانیم مجموعه های متنوعی را آماده کنیم. لذا از مردم، طبیعت، آداب و رسوم، مراکز تاریخی و ... تصویر برداری می کردیم.
غارت شهر توسط مردم!
به ساختمانی رسیدیم و دیدیم که یک عده دارند آجر پی آن را می برند! یعنی وقتی ما رسیدیم دیگر به آجر پی رسیده بودندو داشتند روی صندلی ها وصندوق عقب ماشینشان را پرمی کردند! مردم می گفتند چند روزبعداز اعلام جنگ، تنها یک راکت به ساختمان استخبارات اصابت کردو بعد دیگر به تحریک بعثی ها، خود مردم همه ادارات راغارت کرده بودند! و این شده بود که از وسایل داخل ادارات تا حتی در و پنجره و تیر آهن وآجرهای آنها را مردم برده بودند.!
می گفتیم: پس جنگ چی؟ و جواب می دادند که جنگی درکارنبود! در حالی که خبرنگارهای ما جرأت نمی کردند بروند داخل ومدام از پشت مرزگزارش می دادند که جنگ برقرار است! ولی هیچ کدام از مردم وجود جنگ را تأیید نکردند!
اعترافات ژنرال های عراقی
آمریکایی ها ازاتوبان ام القصردر مرزکویت (وباعبورازکمربندی غربی بصره) مستقیماً به بغداد رفته وبعدازچند روزهم به بصره آمده بودند. خبری ازمقاومت نبود! بعداً هم که برخی ژنرال های عراقی را دیدیم، دست خط خود صدام را به ما نشان دادند که دستور داده بود به هیچ وجه مقاومت نکنید و سلاح ها را در منازلتان نگاه دارید واگرخواستند، تحویلشان بدهید! مردم را دعوت به شورش کنید وبه خیابان ها برزید تا احساس وجود جنگ ایجاد بشود! یکی ازاین ژنرال ها که از اول هم ازما ترسید، فرمانده سابق نیروهای بعثی در بصره بود که ما به خانه اش رفتیم. اودست خط علی المجید، معروف به علی شیمیایی را آورد که خودش با یک خودکار سبز نوشته بود که همان دستورات را داده بود! آن زمان هم اوضاع جوری بود که به هر هتلی می رفتیم، صاحبش می گفت اگر راه زنان مسلح نصف شب آمدند و وسایلتان را گرفتند من تضمین نمی دهم!
با راهنمایی بچه های مجلس اعلا به برخی روستاهای دورافتاده می رفتیم. این ژنرال ها را پیدا می کردیم. ازآنها اطلاعات جالبی درباره جنگ ایران وعراق و همچنین دوران صدام و حمله آمریکا گرفتیم. آنها هم دوربین را که می دیدند عکس صدام را با افتخار پشت سرشان می گذاشتند و با لباس ودرجه نظامی اعتراف می کردند.من33 حلقه ازاین فیلم ها را از ترس راه زن ها که آمریکایی ها به آنها « علی بابا» می گفتند در سه نوبت به لب مرز آوردم و به ایران فرستادم وآنها ترجمه هم شدند تا ما که آمدیم بلافاصله پخش شوند که البته دوستان تاکنون از آنها استفاده نکردند! چهارده حلقه دیگرهم بود که به دست آمریکایی ها افتاد.
یکی ازدلایل شکنجه من در هفته اول دستگیری، موضوعاتی بود که من به عنوان شات لیست فیلم ها نوشته بودم! مثلاً من در توضیح یکی از نوارها بودم نوشته« تبانی آمریکا و صدام» و مفصل کتک می خوردم تا بگویم چطور به این مسأله دست پیدا کرده ام!؟
البته در برخی روستاهای شیعه نشین واطراف بصره مثل«قرمه ی علی» که بچه های حرکه ی حزب الله عراق- که همگی مقلدآقا و جریان مخلصی بودند- درآنجا مستقربودند، بمباران هایی با بمب خوشه ای صورت گرفته بود و برخی کشته و مجروح شده بودند، ولی هیچ فرد نظامی عراقی، نه حمله کرده بود ونه مورد حمله قرارگرفته بود! جالب بود که آقای رضا برجی و دوستانشان هم که مدتی پیش از ما از سمت شمال عراق، یعنی کرکوک به پایین آمده بودندهم، همین وضعیت را تعریف می کردند و فقط هرج و مرج دیده بودند نه جنگ!
همان طورکه می دانید توی شهرهایی مثل کربلا ونجف هم که اساساً وارد نشده بودند وبا همکاری بچه های سپاه بدرتحت کنترل درآمده بودند!
همان ایام البته بمب گذاری های مختلفی صورت می گرفت که بعضاً کارفدایی های صدام بود! آنها گروه هایی بودند که چریکی عمل می کردند و به صورت خودجوش وصرفاً به خاطر ارادت خاص شان به صدام، اقدام به این کارها کرده بودند وما خیلی هایشان را در زمان اسارت دیدیم.
علاقه به ایرانی ها
مسئله ای که برای ما جالب بود این بود که به هر منطقه ای که می رفتیم وباهرتیپ آدمی که برخورد می کردیم، چه سنی، چه شیعه وچه لائیک مثل دارودسته چلبی، تامی می فهمیدند ما ایرانی هستیم، مثل پروانه دورمان می چرخیدند وتحویل مان می گرفتند! با این که سابقه هشت سال جنگ خونین میان ایران و عراق وجود داشت، اما اینها خیلی به ما علاقه داشتند واکثراً با دیدن ما از خاطرات جنگ وعملیات ها می گفتند و با این که بعضامجروح جنگ بودند، اصلاً احساس بدی نسبت به ما نداشتند که برای ما عجیب بود!
ذکرخاطرات جنگ با ایران!
پس ازاسارت، من و همکارم از هم جدا شدیم وهردو در دو کمپ مجزا از هم و دراردوگاه مطار( فرودگاه بغداد) مستقرمان کردند. من در کمپی بودم که اکثر هم بندی هایم شیعه بودند. یکی ازآنها فردی بود که به نام ابوعلی که سابقه زیادی درجنگ داشت و مدام کارش این بود که عده ای جوان عراقی را دور خودش جمع می کرد و برای شان با زبانی خیلی شیرین ازخاطرات جنگ و رشادت های بسیجی های امام می گفت. مثلاً از درگیری در مناطق که با « الله اکبر» بچه های ما ترسیده بودند وبعد ازحمله ی آنها فرار کرده بودند تعریف می کرد و این جوان ها هم از خنده غش می کردند! از شجاعت بچه های ما می گفت و بعد هم می گفت شیعه یعنی این! اینها شیعه واقعی هستند.
به خاطر اجباری بودن حضور همه عراقی ها درجنگ با ایران، در آن مدت، ما آدم سی سال به بالایی که توی جنگ هشت ساله نبوده باشد را ندیدیم! یعنی بین آن همه آدم، ما حتی یک نفر را هم ندیدیم که توی جنگ با ایران نبوده باشد! علتش هم این بود که در کشورما همه چیز توی جبهه بود و شهرها کمتر رنگ و بوی جنگ داشتند و خیلی ها برای شان مسأله ی جنگ مهم نبود! اما صدام، با یک استراتژی موفق، جنگ را به شهرهایش برده بود و همه را درگیر جنگ کرده بود!
وضعیت کمپ اسارت آمریکایی ها
ما حدود 126 روز در بند آمریکایی ها بودیم که هر روزش ده ها خاطره دارد. من درمدتی که بغداد بودم به شکل مخفیانه، خاطراتم را نوشتم. از زرورق سیگاربگیرید تا تا کاغذ روی بطری خالی آب معدنی سربازان آمریکایی که به این طرف کمپ پرتاب می کردند، برگه های دفتر خاطرات من بود! حسن ازبچه های بصره که راننده ما بود و با ما دستگیرشد، در کمپ کناری بود و چون درهفته ی اول اسارت (در دیوانیه) من مدام یاداشت های روزانه را می نویسم، به من گفت اینجا خودکارهست. و برایم در ازای روزی دوتا سیگار، هر روز دو ساعت خودکارجورمی کرد و من هرشب، زیر روشنایی نور افکن ها و دور از توجه دیگران، خاطراتم را می نوشتم.
توی هر کمپ سه چادر28 نفره بود که حداقل پنجاه نفر توی هرکدام بودند و همیشه باید دور چادرها بالا می بود و به همین خاطر شب و روز روشن بود! روزها به خاطر گرمای شدید، همگی وسط چادر به صورت چمباده می نشستیم! دریک ماه اول، من نه زیر انداز داشتم، نه روانداز و نه چیزی که زیر سرم بگذارم! یک برادر کرد اهل حلبچه بود به نام کمال که پتوی نازکش را باز کرده و روی سنگلاخ آنجا پهن کرده تا مورد استفاده ی من و یک کرد دیگر به نام ابومصطفی قرار بگیرد، من هم رویش می خوابیدم و کفشم هم بالشتم بود! با یک تکه شیشه،لبه، دولای کاور خبرنگاری ام را از داخل پاره کرده بودم و این خاطرات روزانه را درون آن جا می دادم! دور تا دور این لباس پر ازکاغذ بود و درطول روزاین قدربا آن ور می رفتم که کاغذها جزیی از پارچه شده بودند! وقتی هم که از این اردوگاه به آن اردوگاه منتقل می شدیم و بعد از چند ماه هم به ایران برگشتیم، از شش- هفت بازرسی هم شدید رد شدم وکسی متوجه آنها نشد!
در اردوگاه ها همه جور آدم وجود داشت. از دزد و قاچاقچی تا برخی ژنرال های خاص بعثی و وزیر صنایع و رئیس مجلس عراق(سعدون حمادی) هم با ما در کمپ بودند. پسر خواهر صدام به نام عباس که دندان پزشک هم بود، آن جا با ما رفیق شد! و در زمان اسارت نیز یکی از دندان های پوسیده مرا هم مورد لطف خود قرارداده واز ریشه کشید و چون در بهداری آمریکایی ها مشغول شده بود، چند مسواک و خمیر دندان هم به من داد تا به صورت قاچاق برای دیگر ایرانی ها ببرم!
روزهای پایانی
در روزهای آخر که ما در اردوگاه بوکا (Bucca ) در حومه بندر ام القصربودیم، تعداد ایرانی های اسیربه59 نفر رسیده بود که چهارنفرازاین افراد از سران منافقین بودند که در حین فرار از مرز اردن توسط آمریکایی ها دستگیر شده بودند وقراربود به اردوگاه اشرف منتقل بشوند (و درمدتی هم که آنجا بودند در چادر بچه های لبنان زندگی می کردند). الباقی هم یا زائرعتبات بودند و یا تعدادی ازمرزبانان که در درگیری های مرزی به اسارت در آمده بودند. این تعداد ایرانی درسه چادراز17 چادر درکمپ ما ( در این اردوگاه جمعاً 13 کمپ وجود داشت که کمپ ما با 250 اسیراز18 کشوردنیا، کمپ بین المللی حساب می شد) مستقر بودند. در روزهای اول انتقالمان، اوضاع روحی بچه ها که تعدادشان زیاد شده بود خوب بود، ولی با یکنواخت شدن روزها، سرد شدن هوا،فرا رسیدن ماه رمضان، نبود امکانات اولیه و استمرار بلاتکلیفی، بچه ها دچار افسردگی و شرایط روانی بدی شدند. باید یک جوری خودمان را مشغول می کردیم. اول یک سری بازی فوتبال بین المللی راه انداختیم که ایران در بین 18 کشورنفرآخرشد! شرایط همچنان داشت بد می شد که یک شب من پیشنهاد دادم برویم بازی های بومی و محلی را در بین بچه ها شایع کنیم.
دو دسته، چهارنفری شدیم و دایره ای روی رمل های ساحل ام القصر کشیدیم وبازی «زو» را شروع کردیم. اول چند تا ازبچه های فلسطینی و لبنانی، بعد سوری ها و بعد سودان وعربستان و مالزی و سومالی وهند و اردن و لیتوانی و ... همگی مشتاق این بازی شدند. حتی افسران آمریکایی هم در تاریکی شب پشت سیم های خاردار صف کشیده بودن و از نظامی هایی که از ابتدای شروع بازی درآنجا حضور داشتند، در خصوص و کیفیت بازی می پرسیدند. واین طوری بود که اول بازی «زو» و بعد« خر، پلیس» را بین المللی کردیم!
یکی، دو روز بعدهم خبری آزادی مان را از رادیوآبادان شنیدیم، بدون آنکه کوچکترین اطلاعی ازموضوع داشته باشیم ساعاتی بعد در مرز شلمچه بودیم.
کاش دیکتاتوری های دنیا حافظه تاریخی داشتند و با مراجعه به آنها متوجه می شدند که آمریکا و دیگر کشورهای سلطه گر دنیا تا زمانی از آنها حمایت کرده و می کنند که منافع شان اقتضاء کند و وقتی وجود آنها را غیرقابل استفاده بدانند، یا به تبعیدشان می فرستند (رضا شاه) یا در دنیا تنهایشان می گذارند (محمدرضا شاه) و یا وحشیانه به دارشان می آویزند (صدام).
صدام حسین عبدالمجید تکریتی (۸ اردیبهشت ۱۳۱۶ - ۹ دی ۱۳۸۵) (۲۸ آوریل ۱۹۳۷ - ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶) از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۲ (۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳) رئیسجمهور سابق و دیکتاتور جنگطلب کشور عراق بود.
نام کامل : صدام حسین عبدالمجید تکریتی
زادروز : ۲۸ آوریل ۱۹۳۷ زادگاه : العوجه , تکریت، عراق تاریخ مرگ :۳۰ دسامبر ۲۰۰۶ محل مرگ : اردوگاه عدالت , شمال بغداد، عراق همسران :
ساجده طلفاح 1963 - 2006
سمیرا شاهبندر 1986 - 2006
ندال الحمدانی ۲۰۰۶-??۱۹ فرزندان:
عدی , قصی حسین , رعنا , رغد، حلا
اطلاعات سیاسی:
تاریخ ریاست: ۱۹۷۹-۲۰۰۳(۱۳۵۸-۱۳۸۲)
پنجمین رئیسجمهور عراق ( قبل از غازی مشعل عجیل یاور، بعد از احمد حسن البکر )
جناح سیاسی: حزب بعث عراق
چکیده
کاش دیکتاتوری های دنیا حافظه تاریخی داشتند و با مراجعه به آنها متوجه می شدند که آمریکا و دیگر کشورهای سلطه گر دنیا تا زمانی از آنها حمایت کرده و می کنند که منافع شان اقتضاء کند و وقتی وجود آنها را غیرقابل استفاده بدانند، یا به تبعیدشان می فرستند (رضا شاه) یا در دنیا تنهایشان می گذارند (محمدرضا شاه) و یا وحشیانه به دارشان می آویزند (صدام).
صدام حسین عبدالمجید تکریتی (۸ اردیبهشت ۱۳۱۶ - ۹ دی ۱۳۸۵) (۲۸ آوریل ۱۹۳۷ - ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶) از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۲ (۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳) رئیسجمهور سابق و دیکتاتور جنگطلب کشور عراق بود.
وی که یکی از اعضای برجستهٔ حزب بعث عراق محسوب میشد. مبانی نظری این حزب بر پانعربیسم، نوسازی اقتصادی و سوسیالیسم استوار است. او نقشی کلیدی در کودتای سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۸) که منجر به حکومت درازمدت حزب بعث شد داشت. صدام به عنوان نائبرئیس تحت فرمان دائی خود، ارتشبد احمد حسن البکر، توانست به سختی کشمکشهای بین دولت و نیروهای مسلح را در زمانی که گروههای بسیاری توانایی براندازی دولت را داشتند کنترل کند. او این کار را با تشکیل نیروهای امنیتی سرکوبگر و تحمیل نیروی خود به دولت انجام داد. وی توانست اقتصاد عراق را با یک رشد نسبتاً تند در دههٔ ۷۰ میلادی به پیش ببرد.
صدام به عنوان یک رئیسجمهور دیکتاتور توانست نوعی پرستش شخصیتی فراگیر برای خود و در بین مردم به وجود آورد. او دولتی به شدت مستبد تشکیل داد و توانست در طول جنگ ایران و عراق (۱۳۶۷-۱۳۵۹) (۱۹۸۸-۱۹۸۰) و جنگ اول خلیج فارس (۱۳۷۰) (۱۹۹۱) که هر دو عامل کاهش استانداردهای زندگی و وضع حقوق بشر در عراق شدند قدرت را حفظ کند. دولت صدام تمام جنبشهایی را که به باور خود تهدیدکننده تلقی میکرد، به ویژه آنهایی را که برآمده از گروههای دینی یا قومی بودند و خیال استقلال یا خودمحتاری داشتند سرکوب کرد.
صدام در حالی که در نظر بسیاری از اعراب به دلیل مقاومت در برابر غرب و حمایت بیشائبه از فلسطینیها رهبری بزرگ تلقی میشد، پس از جنگ خلیج فارس از سوی جامعهٔ بینالملل و آمریکا طرد شد.
صدام پس از حملهٔ آمریکا و متحدانش به عراق در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) مقام خود را از دست داد. او در ۲۲ آذر ۱۳۸۲ (۱۳ دسامبر ۲۰۰۳) توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد. او را در دادگاه ویژهٔ جرائم سران عراق که توسط دولت موقت عراق تشکیل شد محاکمه و در تاریخ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۵ (۵ نوامبر ۲۰۰۶)، به اعدام با چوبه دار محکوم کردند و سرانجام در تاریخ شنبه ۹ دی ۱۳۸۵ در بغداد به دار آویخته شد.
دوران جوانی
صدام حسین عبدالمجید تکریتی در هشتم اردیبهشت ۱۳۱۶معادل ۲۸آوریل ۱۹۳۷ در روستای العوجه تکریت در کشور عراق و در خانوادهای چوپان به دنیا آمد. مادرش او را صدام نام نهاد که در عربی به معنای فردی است که بسیار آسیب میرساند. او هیچگاه پدر خود «عبدالمجید» که پنج ماه پیش از تولدش ناپدید شده و یا فوت کرده بود را ندید. کمی بعد برادر دوازده سالهاش بر اثر بیماری سرطان مرد و مادر صدام را در آخرین ماههای حاملگی در اندوه فرو برد. او تلاش کرد جنین خود را سقط کرده و خود را بکشد. پس از تولد صدام از نگهداریش سر باز زد. صدام تا سه سالگی در خانوادهٔ داییاش، خیرالله طلفاح به سر برد. مادرش، صبحه طلفاح المسلط بار دیگر ازدواج کرد و صدام دارای سه برادر ناتنی شد. پس از بازگشت صدام نزد مادر، ناپدریش رفتار خشنی با او داشت. او مرد شیادی بود و صدام را مجبور به دزدی مرغ و گوسفند میکرد.
معلم صدام میگوید : هر روز صدام را میدیدم که به بیابان میرفت و تیغ و خار و خاشاک جمع میکرد و با آنکه دستانش خون آلود میشود اینکار را ادامه میداد . وی می افزاید : من ابتدا فکر میکردم که وی این ها را برای فروش جمع میکند اما وقتی یکبار تعقیبش کردم به صحنه عجیبی برخوردم
صدام تمام این تیغ هائی را که جمع کرده بود به کنار جاده میبرد و آنها را آتش میزد و سپس یک میله آهنی در آتش میگذاشت تا داغ شود . سپس هر الاغ ، گوسفند و حیوانی که از آنجا عبور میکرد را با این میله گداخته میسوزاند و غش غش میخندید .
بالاخره صدام با عقده هایش بزرگ شد و حس کینه جویی و انتقام گیری در نهاد او شعله می کشید. او در نهان به قهرمان قومش فکر می کرد : به سردار صلاح الدین که با فتوحات بیشمارش امت عرب را متحد کرد.
در ده سالگی از تکریت فرار کرده و به بغداد رفت تا با عمویش که یک سنی متعصب بود زندگی کند. بستگان تکریتی وی، بعدها تأثیرگذارترین و پرنفوذترین مشاوران و حامیان او شدند. بنابر اظهارات خود صدام، او چیزهای زیادی از عمویش یاد گرفت، به ویژه اینکه هیچگاه به دشمنانش پشت نکند حتی اگر تعداد و امکانات آنها بسیار بیشتر از امکانات او باشد. او با راهنمایی عمویش به یک دبیرستان ملیگرا رفت. در سال ۱۳۳۶ (۱۹۵۷) و در سن ۲۰ سالگی به حزب انقلابی و پانعربی بعث که عمویش هم از طرفداران آن بود پیوست.
احساسات انقلابی از بارزترین شاخصههای آن دوره در عراق و تمام خاورمیانه بود. طبقهٔ مستبد عراق (شامل سلطنتطلبان محافظهکار، خانوادههای مشهور و بازرگانان) در حال فروپاشی بود. به علاوه، ملیگرایی پانعربی و مردمی جمال عبدالناصر در مصر، تأثیر ژرفی بر این بعثی جوان (حتی تا به امروز) گذاشت. ظهور ناصر پیش درآمد موج انقلابهایی بود که در دهههای پنجاه و شصت میلادی در خاورمیانه رخ دادند و باعث سقوط نظامهای سلطنتی کشورهای عراق، مصر و لیبی شدند. ناصر با انگلیس و فرانسه در افتاد، کانال سوئز را ملی اعلام کرد و تلاش کرد مصر را مدرنیزه و دنیای عرب را از نظر سیاسی با هم متحد سازد.
خلاصه این که در این روزگار «حزب بعث سوسیالیست عرب» بیش از هر جریان دیگری ایده ناسیونالیسم عرب را در عراق نمایندگی می کرد. گرایش حزب به کاربرد زور در پیشبرد مقاصد سیاسی، بی گمان با طبع و خوی خشن او سازگار بود. او پیرو وفادار حزب شد : برای حزب اعلامیه پخش می کرد ، یقه جر می داد ، عربده می کشید و با مخالفان راست و چپ گلاویز می شد.
حزب خانه واقعی او گشت. جایگزین خانواده ای شد که او از آن محروم مانده بود. حزب برای نخستین بار در زندگی اندوهبارش مزه پیروزی را به او چشاند. لذت غلبه بر دیگران را . حزب بر غرور جریحه دار او مرهم پاشید. او اینک برای ضعف شخصیت و عقده های حقارت خود پوششی درخور یافته بود : قدرت سیاسی
صدام جوان در کوى و برزن براى حزب اعلامیه پخش مى کرد، روزنامه مى فروخت و به طور خستگى ناپذیر براى آرمان حزب، یعنى تشکیل "امت واحد عرب" دوندگی مى کرد. او به زودى از اعضای کادر فعال حزب شد و بیشتر اوقاتش در بغداد به شرکت در میتینگ ها و جلسات حزبى مى گذشت. مبارزه سیاسى براى او از درگیرى دایمى با مخالفان سیاسى جدا نبود. مخالفان را "خائن" مى خواند، به آنها فحش مى داد، تهدیدشان مى کرد، و از آنجا که زور بازویى به هم زده بود، با آنها دست به گریبان مى شد.
در ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸ سرانجام یک گروه شانزده نفرى از ارتشیان ناسیونالیست که خود را به پیروى از الگوى قیام مصر "افسران آزاد" مى خواندند، به نظام سلطنتى در عراق خاتمه دادند. بیشتر افراد خاندان سلطنتى به همراه نخست وزیر مقتدر وقت، نورى السعید، به طرز فجیعى به قتل رسیدند.
در عراق یک "شوراى فرماندهى انقلاب" به رهبرى ژنرال عبدالکریم قاسم قدرت را به دست گرفت. دولت انقلابى، دست کم در آغاز کار، وفادارى خود را به آزادى هاى دمکراتیک اعلام کرد
عناصر افراطى حزب مانند صدام حسین رفته رفته به این نتیجه رسیدند که با مبارزه سیاسى آرام و تبلیغ مسالمت جویانه نمى توان به هدف اصلى حزب، یعنى کسب هرچه سریعتر قدرت سیاسى، دست یافت. آنها بر آن شدند که ضعف حزب و نفوذ ناچیز آن را با اقدامات ضربتى و عملیات توطئه گرانه جبران کنند.
زندگی شخصی صدام
صدام سه بار ازدواج کرد. ازدواج اول وی در سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۳) با ساجده طلفاح دختر دایی بزرگش که یک معلم بود انجام شد. نتیجهٔ این ازدواج با دختر خیرالله طلفاح، دایی و قائممقام صدام، دو پسر به نامهای «عدی حسین» و «قصی حسین» و سه دختر به نامهای «رعنا»، «رغد» و «حلا» بود. ساجده در اواخر سال ۱۳۷۵ (اوایل سال ۱۹۹۷) به همراه رعنا و رغد به گمان دست داشتن در ترور عدی در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۷۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۹۶) در خانه تحت نظر قرار گرفتند. این طور گفته میشود که ژنرال عدنان خیرالله طلفاح برادر ساجده و دوست ایام کودکی صدام، به دلیل رشد محبوبیت بین مردم کشته شد.
صدام همچنین دو ازدواج دیگر نیز انجام داد: او سمیرا شاهبندر را در سال ۱۳۶۵ (۱۹۸۶) و پس از گرفتن طلاق اجباری از شوهرش به عقد خود درآورد. (گفته میشود که سمیرا همسر مورد علاقهٔ وی بوده است). همسر سوم وی ندال الحمدانی مدیرکل مرکز تحقیقات انرژی خورشیدی در شورای تحقیقات علمی عراق بود که مانند سمیرا مجبور به ترک شوهرش شده بود. ظاهراً هیچ مسئلهٔ سیاسی پشت دو ازدواج آخر وی وجود نداشته است. صدام از سمیرا دارای یک پسر به نام علی شد.
در مردادماه سال ۱۳۷۴ (اوت ۱۹۹۵) رعنا و همسرش حسین کامل المجید به همراه رغد و همسرش صدام کامل المجید با فرزندانشان به اردن فرار کردند. اما هنگامی که صدام قول داد در صورت بازگشت هیچ آسیبی به آنها نمیرساند به عراق بازگشتند. برادران المجید درست سه روز پس از بازگشت به عراق در بهمن ۱۳۷۵ (فوریه ۱۹۹۶) کشته شدند.
حلا، دختر دیگر صدام با جمال مصطفی رئیس دفتر امور طوایف عراق ازدواج کرد. او تا به حال هیچ فعالیت سیاسی نداشته است. پسرعموی دیگر صدام به نام علی حسن المجید که به علی شیمیایی مشهور است به اتهام فرمان استفاده از گاز سمی در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) در بازداشت نیروهای آمریکایی است.
همانطور که در بالا هم اشاره شد، عدی و قصی در تیرماه ۱۳۸۲ (ژوئیه ۲۰۰۳) طی عملیاتی توسط نیروهای آمریکایی کشته شدند.
رعنا و رغد در مرداد ۱۳۸۲ (اوت ۲۰۰۳) به همراه تمامی نه فرزندشان به اردن پناهنده شدند. آنها در همین ماه با سیانان و شبکهٔ ماهوارهای العربیه مصاحبه کردند. هنگامی که مجری سیانان از رغد دربارهٔ پدرش پرسید او پاسخ داد: "او پدر خیلی خوبی بود. دوست داشتنی بود و قلب بزرگی داشت." مجری از او خواست که اگر بخواهد میتواند پیغامی به پدرش بدهد. او نیز گفت: "دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده." خواهرش رعنا نیز گفت: "او خیلی احساساتی بود و نسبت به همهٔ ما مهربان بود."
در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵) مجلهٔ Gentlemen's Quarterly با چهار تن از نگهبانان ملی آمریکا که از اهالی پنسیلوانیا بودند و مسئولیت نگهبانی از صدام را بر عهده داشتند مصاحبهای انجام داد. آنها گفتند که صدام گهگاه با انگلیسی شکسته میگفت: "ریگان و من، خوب.... کلینتون، خوب. بوش پدر و پسر، بد." صدام دربارهٔ اینکه چطور ریگان "هواپیما و بالگرد" به او فروخته و "کمکهای نقدی برای جنگ با ایران" به او داده است با آنها سخن گفته بود. او همچنین به آنها گفته بود "آرزو دارم اوضاع به همان وضع دوران رونالد ریگان برگردد."
صدام ، مدیر باندهای وحشت :
صدام حسین به زودى مهارت بى نظیر خود را در سازماندهى باندهاى ضربت نشان داد. او نخست موافقت رهبرى حزب را با تشکیل یک بازوى ضربتى برای انجام عملیات مخفیانه علیه دشمنان حزب جلب نمود و سپس فعالیت عضوگیرى را شروع کرد. او خود با عده بیشمارى از بزن بهادرهای پایتخت ارتباط داشت. از سوى حزب به آنها پول و مقام داد و از آنها خواست که نیروى شرارت و خرابکارى خود را در راه حزب به کار اندازند.
بدین ترتیب دسته هاى چماقدار بعثى جولان خشونت بار خود را در خیابان هاى بغداد آغاز کردند. آنها خودسرانه "خائنان" را شناسایى و مجازات مى کردند. با زنجیر و دشنه و چماق به گروه ها و چهره هاى سیاسی مخالف حمله مى بردند. تجمعات سیاسى و فرهنگى را به هم مى ریختند. به دفاتر روزنامه ها و سازمان هاى سیاسى هجوم مى بردند. اعلامیه و پوستر گروه هاى سیاسى را پاره مى کردند. دکه روزنامه فروش ها را به آتش مى کشیدند و.....
یک سالى پس از انقلاب، صدام حسین از میدان مبارزه به پشت صحنه نقل مکان کرده بود. رهبران جاه طلب حزب تشکیلات مخفی را یکسره به دست او سپرده بودند و او خود را براى یک ضربه کارى آماده مى کرد.
طراح ترور نخست وزیر عبدالکریم قاسم :
صدام حسین و رفقای متعصب او در حزب بعث از روند رویدادها سخت ناراضی بودند. از نظر آنها قاسم به «اهداف انقلاب و آرمان ملت عرب» خیانت کرده بود. از نظر آنها به خاطر عدم قاطعیت قاسم بود که کمونیست ها در همه جا نفوذ کرده و آشکارا از «برتری اهداف بین المللی بر منافع ملی» سخن می گفتند.
صدام طرح ترور قاسم را در حزب مطرح کرد و برای اجرای آن یک دسته مسلح تشکیل داد.
روز هفتم اکتبر ۱۹۵۹ قاسم برای شرکت در مهمانی سفارت آلمان شرقی از اقامتگاه همیشگی خود در «وزارت دفاع» بیرون آمد. هنگامی که شورلت بزرگ و سفید او از خیابان الرشید می گذشت، چند جوان مسلح از کوچه ای به خیابان ریختند، ماشین «زعیم» را به رگبار بستند، و از کوچه روبرو پا به فرار گذاشتند. نگهبان قاسم در جا کشته شد، و خود او غرق در خون به کف ماشین افتاد. او هشت هفته بعد به سلامت از بیمارستان مرخص شد.
عبدالکریم قاسم هم اکنون از چهره های محبوب عراق است
اما در دوران زمامداری صدام حسین از این ماجرا افسانه ای حماسی ساخته شد که سی سال تمام در اشعار و داستان ها و فیلم های بیشمار تکرار گشت
در کتابهای تاریخ مدارس عراق نقل کرده اند که :
صدام مغز متفکر این «عملیات قهرمانانه» بود که با «درایت و شجاعت» آن را هدایت کرد. او پیشاپیش گروه به خیابان رسید، راه بر ماشین قاسم بست و با نعره ای ماشین را مجبور به توقف کرد. پس از تیراندازی به ماشین، او بود که با تیراندازی های پراکنده راه خیابان را بند آورد، تا رفقایش بتوانند از محل حادثه بگریزند. به خاطر همین «فداکاری» بود که سرانجام تیری به پایش اصابت کرد.
صدام آخر از همه خیابان را ترک کرد. با گلوله ای در پا خود را به نخلستان رساند و در ساحل شرقی دجله به طرف شمال شروع به دویدن کرد. پس از چهار روز به حوالی تکریت رسید. در نزدیکی روستای «دور» در آب یخبندان شط شیرجه زد و شناکنان از رود گذشت. در کرانه روبرو با نیش چاقو گلوله را از پا بیرون کشید و به طرف بیابان شام قدم برداشت.
صدام حسین از راه سوریه به مصر رفت، که آن روزها ستاد اصلی ناسیونالیسم عرب به شمار می رفت.
او را هنگامی که در عراق حضور نداشت به مرگ محکوم کردند.
در زندگینامه رسمی صدام آمده است که او در رشته حقوق دانشگاه قاهره ثبت نام کرد و در کنار تحصیل مبارزات ملت عراق را در دستیابی به «آزادی» هدایت می کرد.
اما برخی از اهالی سالمند قاهره هنوز آن جوان عراقی را با اندام ورزیده و سبیل پرپشت به یاد می آورند، با «فعالیت های» درخشانش: از ولگردی و هرزگی در خیابان ها تا شرارت و کتک کاری در کافه ها...
برخی از پژوهشگران از تماس های مشکوک او در این دوران با محافل اطلاعاتی غرب نیز خبر داده اند...
کودتای نخست وزیر :
قاسم که خود را "فرزند خلق" می خواند، هیچ تشکیلاتی نداشت. او خود را برتر از سازمان های سیاسی و بی نیاز از آنها می دانست. با خوش خیالی گمان می کرد که با تکیه بر حمایت توده مردم و ارتش بر همه دشمنان چیره خواهد شد. در سومین سال حکومت خود، با فخر و مباهات اعلام کرده بود که تا کنون ۲۹ توطئه کودتا را خنثی کرده است. معلوم نیست کودتای نظامی که سرانجام به سقوط او انجامید، چندمین توطئه بود.
صبح نهم فوریه ۱۹۶۳ مردم عراق با سرود رزمی "الله اکبر" از خواب بیدار شدند تا خبر کودتا را بشنوند و ساعتی بعد سر بریده "زعیم" را روی صفحه تلویزیون ببینند. مقاومت پراکنده مردم بی سلاح در برابر تانکهای ارتش چند ساعت بیشتر نپائید.
رهبران اصلی کودتا که از درون زندان قاسم، کودتا را هدایت کرده بودند، دو افسر ارتش بودند: یک سرتیپ ناسیونالیست به نام عبدالسلام عارف و یک سرهنگ بعثی به نام احمد حسن البکر. بدین ترتیب ائتلافی از نیروهای ملی گرا به قدرت رسید.
رژیم کودتا کار خود را با سرکوب بیرحمانه هواداران عبدالکریم قاسم شروع کرد. در شهرهای بزرگ مانند بغداد، بصره، موصل و دیوانیه به معنای واقعی کلمه جوی خون راه افتاد: ظرف چند روز هزاران دمکرات، سوسیالیست و کمونیست کشته شدند. گروه بیشماری به زندان "قصر النهایه" رهسپار شدند، سیاهچال مخوفی که بازگشتی از آن وجود نداشت.
بازگشت صدام به بغداد :
سرنگونی عبدالکریم قاسم سرورانگیزترین خبری بود که صدام حسین در قاهره دریافت کرد. در عراق نه تنها حزب او به قدرت رسیده بود، بلکه بکر، یکی از دو فرمانده کودتا، خویشاوند و همشهری او بود. صدام بی درنگ راه بازگشت به میهن را در پیش گرفت. در بغداد با دختر دایی خود، ساجده طلفاح، ازدواج کرد. از این همسر او صاحب سه دختر و دو پسر شد.
حاکمیت تازه در بغداد برای این جوان جاه طلب ۲۶ ساله میدان وسیعی بود. ماشین سرکوب و ترور با شدتی بی سابقه به کار افتاده بود. اهرم اصلی این اعمال خشونت نیروهای شبه نظامی حزب بعث بودند به نام گارد ملی (الحرس القومی). صدام به زودی در رأس این باندها قرار گرفت.
جوانان مسلح با فهرست های طولانی، شبانه به شکار مخالفان می رفتند. در میان مردم عراق شایع شده بود که این فهرست ها راعوامل سیا به دست کودتاگران رسانده بودند.
دوران ترس و نکبت عناصر "حرس قومی"، هفت ماه ادامه یافت. رئیس جمهور وقت عبدالسلام عارف که از قدرت روزافزون آنها به وحشت افتاده بود، در نوامبر ۱۹۶۳ با یک عملیات ضربتی به ترکتازی آنها پایان داد. مردم زجرکشیده نفس راحتی کشیدند.
بسیاری از فعالان حزب بعث و به ویژه سران "گارد ملی" تحت تعقیب قرار گرفتند. صدام حسین یکی از آنها بود که دستگیر شد و دو سالی را در زندان گذراند.
صدام در سال ۱۹۶۶ از زندان گریخت و بی درنگ به سازماندهی مبارزه مخفیانه حزب بعث پرداخت. او اینک ستاره اصلی حزب بود که مهارت و کاردانی خود را در اجرای عملیات توطئه گرانه نشان داده بود. او با جدیت نیروهای حزبی را برای نیل به هدف نهایی رهبری کرد: کسب انحصاری قدرت در عراق. رسیدن به این هدف زیاد طول نکشید: در روز ۱۷ ژوئیه سال 1968 کودتای نظامیان بعثی پیروز شد و بکر به ریاست جمهوری رسید.
از فردای کودتا حزب بعث یک رژیم پلیسی را به سر کار آورد، که ستون فقرات آن را دستگاه امنیتی می ساخت، و مرد اول این دستگاه صدام حسین بود. او تنها ۳۱ سال داشت.
صدام حاکم مطلق عراق :
پس از کودتای نوامبر ۱۹۶۳ که به یکه تازی حزب بعث در عراق پایان داد، سران شکست خورده این حزب یک اندیشه بیشتر در سر نداشتند: بازگشت به قدرت به هر قیمتی.
صدام حسین که مسئول جوان و پرتوان شبکه زیرزمینی حزب بود، طی دو سال تشکیلات مخفی را فعال کرده، برای عملیات ضربتی آماده ساخته بود.
روز ۱۷ژوئیه ۱۹۶۸رژیم میانه روی عبدالرحمن عارف با کودتای نظامی آرامی سقوط کرد؛ دو سرهنگ جاه طلب ارتش در رأس جریان بودند: عبدالرزاق نایف و ابراهیم داوود. حزب بعث به رهبری احمد حسن بکر از پس پرده جریان را هدایت می کرد.
حزب بعث در ظاهر از کودتای نظامیان حمایت می کرد، اما نیت واقعی بعثی ها استفاده ابزاری از کودتاگران برای رسیدن به هدف اصلی خود بود: کسب انحصاری حاکمیت در عراق.
تنها دو هفته بعد از پیروزی شورش نظامی، یعنی در سی ام ژوئیه، بعثی ها علیه متحدان پیشین خود دست به کودتا زدند و آنها را از قدرت برکنار کردند.
هدف بعث برقراری نظامی متمرکز و تمامت خواه بر پایه ایدئولوژی واحد، حزب واحد و رهبر واحد بود که در آن، تمام شئون جامعه باید طبق مرام ناسیونالیستی حزب بعث اداره می شد.
احمد حسن بکر مقام ریاست جمهوری را به عهده داشت اما ستون فقرات رژیم را شبکه مخفی حزب و دستگاه امنیتی آن می ساختند که صدام حسین جوان بر رأس آن قرار گرفته بود و روز به روز بر قدرت خود می افزود.
صدام حسین در دنبال کردن هدف خود برای قبضه کردن قدرت از حربه های کهن قبیله ای استفاده می کرد: گردآوری جمعی از اطرافیان وفادار و مورد اعتماد، توطئه علیه رقبا و حذف یا دور کردن آنها از پیرامون قدرت، نزدیک شدن به مرکز قدرت و وابسته کردن رئیس جمهور به خود.
صدام موفق شده بود گروه بیشماری از جوانان خشن و ماجراجوی قبایل زادگاه خود، تکریت را تربیت و متشکل کند و به تدریج در رأس مهمترین پست های امنیتی قرار دهد. او به هواداران متعصب و خشن خود چنین تلقین کرده بود که مقامات اداری و مدنی هیچ اهمیتی در اداره کشور ندارند، و زمامداران واقعی کشور، مقامات امنیتی آن هستند.
سرکوب مخالفان و رقبا :
صالح مهدی عماش معاون بکر، قوی ترین رقیب صدام حسین و بزرگترین مانع در راه نقشه های جاه طلبانه او بود.
او یکی از مبارزان قدیمی بود که در قدرت گیری حزب نقش مهمی ایفا کرده بود. صدام موفق شد بکر را به عماش بدبین سازد و او را با اشتغال به مأموریت های خارجی، از بغداد دور کند.
با کنار رفتن صالح مهدی عماش، صدام حسین معاون اول بکر شد و سالها بعد در سال 1982 سرانجام عوامل صدام عماش را به عراق فراخواندند و او را سر به نیست کردند.
در طول دهه ۱۹۷۰ صدام مهمترین رقبای خود را در حزب و دولت از میان برداشت: عدنان خیرالله، ژنرال مقتدر حردان تکریتی، شفیق کمالی، عبدالکریم شیخلی، شاذل طاقه، عبدالکریم مصطفی نصرت و بسیاری دیگر...
اوج تصفیه های خونین صدام در شامگاه هشتم اوت ۱۹۷۹ صورت گرفت که عوامل صدام برخی از برجسته ترین رجال حزب و دولت را سر بریدند.
صدام پس از پایان "عملیات" با خونسردی از کنار اجساد گذشت، با چکمه خونین به بالکن کاخ ریاست جمهوری رفت تا برای جمعیتی که فریاد می زدند: "مرگ بر خائنان" دست تکان دهد.
تحکیم اقتدار و نوسازی اقتصاد عراق توسط صدام
صدام در حالی قدرت را به دست گرفت که ملت عراق در میان بحرانهای عمیقی غرق شده بودند. عراق بسیار پیشتر از صدام، بین گروههای اجتماعی، قومی، مذهبی و اقتصادیاجتماعی تقسیم شده بود. سنی دربرابر شیعه، عرب علیه کرد، رئیس قبیله در مقابل بازرگان شهری و کوچنشین ضد روستایی. ثبات قدرت در کشوری که توسط چنددستگیها و درگیریهای سیاسی به هم ریخته بود، نیازمند پیشبرد استانداردهای زندگی بود.
صدام با جدیت، نوسازی اقتصاد عراق را به همراه تشکیل یک دستگاه امنیتی قدرتمند برای جلوگیری از بروز کودتا در ساختار قدرت و جلوگیری از شورشهای مردمی پیگیری میکرد. او که همیشه به دنبال گسترش محبوبیت خود بین عناصر جامعهٔ عراق و بسیج قشر توده به پشتیبانی از خویش بود، به دقت روی برنامههای توسعه و رفاه اجتماعی نظارت میکرد.
در مرکز این استراتژی، نفت عراق واقع شده بود. صدام حسین در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۵۱ (۱ ژوئن ۱۹۷۲) فرآیند سلب مالکیت شرکتهای نفتی غربی را که امتیاز انحصاری نفت عراق را در اختیار داشتند آغاز کرد. یک سال بعد بهای نفت در بازارهای جهانی بر اثر شوک نفتی سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) به شدت افزایش یافت و صدام توانست از رهگذر سود بالای نفت، مقاصد جاهطلبانهٔ خویش را با شدت بیشتری دنبال کند.
در خلال چند سال پس از آن، دولت عراق شروع به ارائهٔ خدماتی به مردم کرد که تا پیش از آن در دیگر کشورهای خاورمیانه سابقه نداشتند. صدام طرح «نهضت ملی سوادآموزی» و «آموزش اجباری رایگان» را راهاندازی کرده و نظارت میکرد. تحت حمایت او بود که دولت آموزش رایگان همگانی تا آخرین درجهٔ آموزشی را تشکیل داد؛ ظرف چند سال بعد هزاران نفر توانستند خواندن و نوشتن را یاد بگیرند. دولت همچنین شروع به حمایت مالی از خانوادههای سربازان کرده، درمان عمومی را رایگان ساخته و به کشاورزان وام بلاعوض میداد. با اینکار عراق توانست یکی از بهترین سیستمهای بهداشت عمومی در خاورمیانه را به وجود آورد. همین امر باعث شد تا سازمان علمی فرهنگی آموزشی ملل متحد (یونسکو)، جایزهای به صدام اعطا کند.
صدام به منظور ایجاد تنوع در اقتصاد تکمحصولی و متکی به نفت، طرح ملی تقویت زیربنای اقتصادی عراق را آغاز کرده و از آن پشتیبانی میکرد. این طرح باعث پیشرفت زیادی در ساخت جادهها، ارتقای صنعت معدن و توسعهٔ صنایع غیرنفتی شد. همچنین این طرح باعث انقلاب قابل توجهی در صنایع تولید انرژی گردید. تقریباً تمامی شهرهای عراق از جمله روستاها و نواحی دورافتاده دارای برق شدند.
پیش از دههٔ هفتاد میلادی، بیشینهٔ جمعیت عراق در روستاها زندگی میکردند و کشاورزان تقریباً دو سوم کل جمعیت به حساب میآمدند. این رقم در دههٔ هفتاد میلادی به شدت کاهش یافت. دلیل آن، اسکان مردم در شهرها و صنعتیسازیای بود که صدام از طریق تزریق پول نفت، آن را به جلو میراند.
با اینحال صدام در مناطق روستایی به شدت بر ایجاد حس وفاداری به حزب بعث کوشش میکرد. او پس از ملیسازی صنعت نفت، شروع به نوسازی و پیشرفت مناطق روستایی، مکانیزهسازی کشاورزی در مقیاسی وسیع و توزیع زمین بین کشاوزران کرد. او تصرفات زمینداران بزرگ را گرفت و به کشاورزان روستایی بخشید. بعثیها چندین شرکت تعاونی تأسیس کردند که سودهای بدست آمده را بنابر میزان کار روستاییان بین آنها تقسیم میکردند و بقیه را صرف تربیت بیتجربهها میساختند. تعهد دولت عراق بر اصلاحات ارضی، خود را در دو برابر شدن هزینههای توسعهٔ کشاورزی در سال ۱۳۵۴-۱۳۵۳ (۱۹۷۵-۱۹۷۴) نشان داد. اصلاحات ارضی همچنین باعث پیشرفت استانداردهای زندگی لشکر بزرگ دهقانان و رشد تولید شد. البته این میزان هنوز به اندازهٔ دلخواه صدام نرسیده بود.
صدام توانست با تکیه بر نقش اجرایی (گاهی اوقات تا حد مدیریت جزئی)، خود را پیشبرندهٔ برنامههای توسعهٔ اقتصادی و رفاهی حزب بعث نشان دهد و بدینگونه محبوبیت خود را در قشرهای مختلف عراق بالا ببرد. او با دنبالکردن تاکتیکهای «هویج و چماق» و گسترش خدمات دولتی توانست بنیان حمایتی مستحکمی بین طبقهٔ کارگر و کشاورز و داخل حزب و ادارات دولتی برای خود ایجاد کند.
مهارت تشکیلاتی بیرحمانهٔ صدام در پیشرفت سریع عراق در دههٔ هفتاد میلادی به بار نشست؛ پیشرفت عراق با آنچنان سرعتی جلو میرفت که دو میلیون نفر از دیگر کشورهای عربی و یوگوسلاوی در عراق کار میکردند تا نیاز به کارگران در عراق تأمین شود.
آخرین گام : حذف البکر
احمد حسن بکر که با صدام حسین بستگی فامیلی داشت، سیاستمداری کم توان بود و خود را دربست به اراده صدام سپرده بود.
او هرچه بیشتر به صدام و دستگاه ترور او وابسته می شد تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۷۹ صدام به مقام تشریفاتی او هم خاتمه داد و او را "به دلیل ناتوانی جسمی" محترمانه از تمام مسئولیت هایش خلع کرد.
آخرین نمونه از تصفیه های خونین صدام، قتل دو داماد او، صدام و حسین کامل بود که در فوریه ۱۹۹۶ به گونه ای فجیع و به همراه چند تن از بستگانشان کشته شدند.
در این سالها تنها چند تن انگشت شمار از سران حزب از تصفیه های خشونت بار صدام حسین در امان ماندند: طه یاسین رمضان (جزراوی)، عزت ابراهیم دوری، و علی حسن المجید، معروف به علی شیمیایی.
حکومت عشیره ای :
مشی اساسی صدام در اداره کشور بر اصول ساده قبیله ای استوار بود و او درست مثل رؤسای قبایل بر ملت عراق حکومت می کرد: تکیه بر پیوندهای عشیره ای، بی اعتمادی مطلق به بیگانگان، مهربان و سخاوتمند با دوستان، خشن و بیرحم با مخالفان.
صدام حسین بهترین عوامل خود را از عشایر سنی مذهب تکریت و پیرامون آن برگزید که گفته می شود قساوت و خشونت و تعصب خونی در آنها ریشه دار است.
این افراد برای رسیدن به مکنت و ثروت آماده هر جنایتی بودند و صدام آماده بود وفاداری آنها را با مزایای فراوان جبران کند.
جانشینی و تصفیه
صدام چندی بعد در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۵۸ (۲۲ ژوئیه ۱۹۷۹) دستور به برگذاری گردهمایی مجمع رهبران حزب بعث داد. او در این مراسم که بنابر سفارش وی فیلمبرداری هم میشد، نام چند تن از اعضا را که به زعم وی جاسوس و خیانتکار بشمار میآمدند خواند و به آنهادستور داد بیرون بروند. این اعضا که برچسب «خائن» به آنها زده شد، از جلسه بیرون برده شدند تا در مقابل جوخهی آتش، تیرباران شوند. پس از اینکه فهرست به پایان رسید، صدام به همهٔ کسانی که هنوز در جلسه حضور داشتند به خاطر وفاداریهای گذشته و آیندهشان تبریک گفت.
صدام به عنوان یک رهبر سکولار
صدام خود را یک رهبر انقلابی سکولار و نوگرای اجتماعی همانند ناصر میدانست. دولت وی به زنان آزادیهای مضاعف داده و به آنها امکان کار در شغلهای صنعتی و تحصیل در مدارج عالی تحصیلی داد. همچنین صدام نوعی سیستم قضایی غربی در کشور به اجرا گذاشت. با این کار عراق تبدیل به تنها کشور خلیج فارس شد که طبق قوانین سنتی اسلام (شریعت) اداره نمیشد. او فعالیت دادگاههای مبتنی بر شریعت را به جز برای رسیدگی به دعاوی آسیبهای شخصی ممنوع اعلام کرد.
کشمکشهای داخلی ادامهٔ کار پروژههای نوسازی صدام را با مشکل مواجه ساخت. جامعهٔ عراق بین گروههای زبانی، دینی و قومی تقسیم شده است؛ دولت بعثی عراق تنها از سوی ۲۰ درصد مردم که از طبقهٔ کارگر، کشاورز و خردهتاجران سنی مذهب بودند حمایت میشد. این روال مانند زمانی بود که حاکمان انگلیسی در این سرزمین حکومت میکردند.
شیعیان که اکثریت جمعیت عراق را تشکیل میدادند به دلیل سیاستهای ضددین دولت، عَلم مخافت با آن را برداشته بودند و حزب بعث از تأثیر گرفتن آنها از انقلاب ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) ایران واهمه داشت. کردهای شمال عراق (که سنی هستند ولی عرب نیستند) نیز مخالف سیاستهای عربسازی حزب بعث بودند. در این شرایط بود که صدام برای حفظ رژیم خود، هستهٔ مرکزی دولت را از خویشاوندان و اهالی قبیلهٔ تکریت انتخاب میکرد.
رژیم صدام برای مقابله با خطر فزایندهٔ شیعیان، کردها، کمونیستها و دیگر مخالفان بالقوه، دو راه پیش رو داشت. اول اینکه آنها را هم وارد رژیم ساخته و منافع را با آنها تقسیم کند یا اینکه با تدابیر شدید پیشگیرانه مانع از اقدامات آنها شود. ابزار اصلی این هدف، سازمانهای پلیسی و نظامی بودند. در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴)، طه یاسین رمضان ریاست ارتش خلق را بر عهده داشت که وظیفهاش حفظ امنیت داخلی بود. این گروه به عنوان شاخهٔ نظامی حزب بعث به عنوان وزنهای علیه کودتاهایی بود که توسط نیروهای عادی مسلح انجام میشدند. در کنار ارتش خلق، سازمان اطلاعات کل عراق (استخبارات) قرار داشت که مشهورترین بازوی سیستم امنیتی دولت بود و از استفاده از هرگونه ترور و شکنجه ابایی نداشت. این سازمان توسط برزان ابراهیم التکریتی که برادر کوچکتر و ناتنی صدام بود اداره میشد. ناظران خارجی از سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲) به بعد بر این باور بودند که این سازمان در عملیاتهای مختلف، مخالفان صدام حسین در داخل و خارج از کشور را نابود میکند.
سوءقصد در دُجیل
در سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲) سوءقصدی علیه صدام حسین در شهرک دجیل در ۴۰ کیلومتری شمال بغداد انجام شد. نیروهای امنیتی نیز در پاسخ به این اقدام به شهر حمله کرده و بالغ بر ۱۶۰ نفر از ساکنین را کشته و اعدام کردند که در میان آنها چند کودک نیز وجود داشتند. حدود ۱٬۵۰۰ تن از اهالی شهر به زندان فرستاده شدند تا تحت شکنجه قرار گیرند. جریمهٔ تمامی اهالی هم این بود که ۱٬۰۰۰ کیلومتر مربع از زمینهای زراعیشان نابود شود؛ تا ده سال بعد هم به کسی اجازهٔ کاشت دوباره داده نشد. واقعهٔ دُجیل یکی از جرائم اصلی صدام بود که وی به خاطر دستور آن جرایم غیرانسانی به اعدام به وسیله جوخه دار محکوم شد.
صدام، میهنپرستی عراقی را با این ادعا که عراق نقش تعیین کنندهای در تاریخ جهان عرب داشته است تصدیق و تشویق میکرد. او به عنوان رئیسجمهور، غالباً به دورهٔ عباسیان که در آن بغداد مرکز سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهان عرب بود اشاره میکرد. صدام همچنین به دوران پیش از اسلام در عراق اشاره میکرد و میانرودان را به عنوان گهوارهٔ تمدن بشری میستود و شخصیتهایی چون بختالنصر و حمورابی را گرامی میداشت. او منابع مالی زیادی را صرف اکتشافات باستانشناسی میکرد. وی در عمل به دنبال ترکیب پانعربیسم و ملیگرایی عراقی و ارائهٔ تصویری از یک دنیای عربی متحد، تحت رهبری عراق بود.
یکی از نشانههای تحکیم قدرت وی، پرستش شخصیت او بین جامعهٔ عراق بود. هزاران تصویر، پوستر، مجسمه و نقاشی دیواری در گوشه و کنار عراق نصب شده بودند. چهرهٔ وی را میشد روی ساختمانهای اداری، مدارس، فرودگاهها، مغازهها و اسکناس عراق دید. پرستش شخصیتی وی نمایانگر تلاشهای او در جهت پاسخگویی به عناصر گوناگون جامعهٔ عراق بود. صدام گاهی در لباس اعراب بدوی، گاهی در لباسهای سنتی کشاورزان عراقی (که خود در هنگام کودکی به تن میکرد) و حتا گاهی در لباس کردها ظاهر میشد. همچنین او گاهی در لباسهای غربی نمایان میشد و با این کار میخواست تصویری از یک رهبر شهری و نوگرا را در اذهان تداعی کند. برخی اوقات خود را به شکل یک مسلمان مؤمن در میآورد و با عمامه و ردا به سوی قبله نماز میخواند و در مقابل، گاهی اوقات لباسهای غربی به تن میکرد، عینک دودی به چشم میزد و تفنگی را روی شانهٔ خود نگه میداشت.
ارتباط با خارج
تلاش صدام در ارتباطات خود با خارج بر این استوار بود که عراق نقش تعیینکنندهای در خاورمیانه داشته باشد. عراق در سال ۱۳۵۱ (۱۹۷۲) یک پیمان کمکرسانی با شوروی امضا کرد که پس از آن محمولههای زیادی اسلحه و هزاران مشاور به عراق فرستاده شدند. اما اعدام کمونیستهای عراقی در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۸) و قرار گرفتن غرب به عنوان طرف تجاری عراق باعث کدورت روابط با شوروی شد. پس از آن نیز غربگرایی عراق روز به روز بیشتر میشد تا اینکه جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱) واقع شد.
او در سال ۱۳۵۵ (۱۹۷۶) دیداری از فرانسه به عمل آورد و طی آن روابط مستحکمی با محافل سیاسی محافظهکار و بازرگانی فرانسه بر قرار کرد. صدام در مخالفت با پیمان صلح کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل (۱۳۵۸) (۱۹۷۹) پیشگام اعراب بود. او در سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) پیمانی با ایران امضا کرد که به موجب آن عراق دست از ادعاهای مرزی خود برداشته و در مقابل ایران هم دست از حمایت کردهای مخالف عراق بر میداشت.
صدام در دههٔ هشتاد میلادی طرح غنیسازی اتمی عراق را با کمک فرانسه آغاز کرد. اولین راکتور اتمی عراق اوسیراک نام گرفت. اوسیراک نام خدای مرگ در مصر باستان بود. این راکتور بعدها توسط حملهٔ هوایی اسرائیل نابود شد زیرا اسرائیل بر این باور بود که عراق میخواهد از این راکتور برای تولید سلاحهای اتمی استفاده کند.
پس از اینکه شاه ایران به موجب معاهدهٔ سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) حمایت خود از کردهای عراقی را سلب کرد، صدام از فرصت استفاده کرده و شکستی سنگین بر آنها وارد ساخت. از آغاز تشکیل عراق به عنوان یک کشور مدرن در سال ۱۲۹۹ (۱۹۲۰) کردهای جداییطلب جزو مخالفان دول عراقی بوده و خواستار استقلال شمال عراق بودهاند. صدام در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) توافقنامهای با کردها امضا کرد که در آن به رهبران کرد خودمختاری داد، ولی این توافقنامه به زودی از سوی صدام شکسته شد. نتیجهٔ آن، نبردی بیرحمانه بین دولت و گروههای کرد بود. در این نبردها حتی روستاهای کردنشین ایران نیز بمباران شدند که این کار باعث تیرگی روابط ایران و عراق گردید.
صدام حسین و دربار پهلوی
محمد رضا شاه پهلوی، پادشاه وقت ایران که حزب بعث و رییس آن صدام حسین را بانی قتل خاندان سلطنتی فیصل که روابط نزدیک و صمیمانهای با دربار و خاندان سلطنتی پهلوی داشتند، میدانست هرگز روابطی صمیمانه و گرم با صدام حسین برقرار نکرد.
تنها دیدار محمد رضا شاه پهلوی با صدام در جریان اجلاس سران کشورهای صادرکننده نفت "اوپک" بود که در کشور الجزایر رخ داد. پس از آن نه صدام به تهران دعوت شد و نه شاه به عراق سفر کرد.مهمترین سفر رسمی ایرانیان پس از روی کار آمدن صدام در عراق، دیدار فرح پهلوی از این کشور بود که در بهبوحه روزهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران انجام شد.
روابط صدام و امام خمینی (ره)
پیش از آن در هنگامی که صدام رییس شورای انقلاب عراق بود، اخراج امام خمینی (ره) از عراق که در تبعید در این کشور به سر میبرد به تصویب شورای انقلاب عراق رسیده بود. حضور امام خمینی (ره) که رهبر انقلاب کبیر ایران بود صدام را از پیوستن شیعیان عراق به وی نگران کرده بود.
تلاش های دربار ایران که رابطه چندان گرمی هم با دولت وقت عراق نداشت برای موافقت با حضور امام خمینی (ره) در نجف راه به جایی نبرد. با اخراج امام خمینی (ره) از عراق و عزیمت وی به کشور فرانسه، انقلاب ایران شتابی گرفت که تصمیم صدام هم در لایههای زیرین آن برخلاف خواست وی نقش پیدا کرده بود.
جنگ ایران و عراق
در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) حکومت محمد رضا شاه پهلوی در ایران با انقلاب اسلامی سرنگون شد و نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) بر سر کار آمد. مبانی انقلابی اسلام شیعی روی مردم کشورهای منطقه به ویژه کشورهایی که شیعیان بیشتری داشتند به ویژه عراق تأثیر به سزایی گذاشت. صدام از این میترسید که عقاید اسلامی شیعی (که مخالف حکومت ضددین او بودند) در بین جمعیت زیاد شیعهٔ ساکن عراق رخنه کنند.
همچنین صدام کینهٔ کهنهای نیز از امام خمینی (ره) به دل داشت که به دههٔ هفتاد میلادی بر میگشت. امام خمینی (ره) که در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) از ایران تبعید شده بود به شهر شیعهنشین نجف رفته و ساکن شده بود. او در نجف ارتباطات مستحکمی با شیعیان عراقی برقرار ساخته و پیروانی دینی-سیاسی در سراسر جهان برای خود به وجود آورد. پس از توافقنامهٔ سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) بین شاه و صدام برای ایجاد روابط حسنه بین دو کشور ایران و عراق، صدام زیر فشار شاه قبول کرد تا امام خمینی (ره) را از عراق اخراج کند.
پس از اینکه امام خمینی (ره) قدرت را به دست گرفت کشمکشهای مرزی بین ایران و عراق به مدت ده ماه در مورد تسلط بر اروندرود که دو کشور را از هم جدا میسازد بالا گرفت. عراق در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ (۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰) به فرودگاه مهرآباد تهران حمله کرد و سپس وارد استان نفت خیز خوزستان شد. صدام،خرمشهر را استان تازه عراق نامید. در طول این جنگ، هم آمریکا و هم شوروی از صدام پشتیبانی کردند.
ملاقات صدام حسین و دونالد رامسفلد در سال ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) در بغداد. رامسفلد در آن زمان فرستادهٔ ویژهٔ رونالد ریگان به خاورمیانه بود.
در روزهای آغاز جنگ، درگیریهای سنگینی گرد بندرگاههای سوقالجیشی به وجود آمد. اما پس از اینکه صدام پیروزیهایی به دست آورد، حملات نیروهای مردمی ایران باعث شد خسارات زیادی به نیروهای عراق وارد شود. در سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۰) عراق به دنبال راهی بود تا جنگ را به پایان برساند.
عراق ناگهان خود را در میان یکی از طولانیترین و ویرانگرترین جنگهای فرسایشی قرن بیستم یافت. در طول جنگ ارتش عراق از سلاحهای شیمیایی بر علیه نیروهای ایرانی و جداییطلبان کُرد استفاده کرد. بسیاری از این سلاحهای شیمیایی به همراه برنامههای هستهای عراق به کمک آلمان تهیه شده بودند.
نیروهای عراقی در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ (۱۶ مارس ۱۹۸۸) به منظور سرکوب شورش مردم کرد شمال عراق طی عملیاتی به نام الانفال بهوسیله گاز سمی و اعصاب به شهر کردنشین حلبچه حمله کردند. در این عملیات تقریباً پنجهزار نفر که غالباً غیرنظامی بودند کشته شدند. در آن زمان عراق ، ایران را مسئول این قتلعام و چند عملیات شیمیایی دیگر دانست ولی هیچ مدرکی در این باره پیدا نشد.
صدام برای دریافت کمکهای نقدی و سیاسی به دیگر کشورهای عرب روی آورد. او با موفقیت توانست حمایت رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا را به دست آورد. ایران با این دلیل که جامعهٔ جهانی باید عراق را مجبور به پرداخت خسارت جنگ کند هیچگونه پیشنهاد آتشبسی را نمیپذیرفت.
جنگ خونین هشت ساله دیگر به بن بست رسیده بود. ایران قطنامهٔ ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفت. در این جنگ تقریباً میلیون ها نفر جان خود را از دست دادند. اقتصاد هر دو کشور که پیش از این سالم و رو به رشد بود، نابود شد.
همچنین عراق در حدود ۷۵ میلیارد دلار بدهی جنگی به بار آورد. استقراض از آمریکا باعث شد که عراق تبدیل به کشوری بدهکار شود. این وضعیت برای مردی که به دنبال ملیگرایی عربی بود شرمآور به نظر میرسید. همچنین صدام در طول جنگ با ایران در دههٔ هشتاد میلادی مبالغ بسیار زیادی را از دیگر کشورهای عربی قرض گرفته بود. اکنون که صدام با هزینههای گزاف ساخت دوبارهٔ زیربنای عراق روبهرو بود با ناامیدی به دنبال پول میگشت، این بار برای ساخت زیربنای عراق پس از جنگ.
کشمکش با کویت
پایان جنگ با ایران مقارن با بروز کشمکش با همسایهٔ ثروتمندی به نام کویت بود. صدام بر این باور بود که جنگ او با ایران باعث شدهاست که کویت از حملهٔ قریبالوقوع ایرانیان در امان باشد. او همچنین معتقد بود چون جنگ او با ایران به سود کشورهای حوزهٔ خلیج فارس بودهاست، دول عربی باید بخشی از بدهی عراق را ببخشند. صدام با اصرار از کویت خواست که بدهی ۳۰ میلیارد دلاری عراق را که برای جنگ با ایران گرفته شده بود ببخشد، ولی کویتیها زیر بار نرفتند.
صدام که در پی جمعآوری پول برای ساخت مجدد عراق بود، به کشورهای صادرکنندهٔ نفت فشار آورد تا کمی از تولید خود بکاهند تا قیمت نفت بالاتر رود. کویت از کاهش تولید نفت سر باز زد. این کشور همچنین پیشگام کشورهای مخالف کاهش تولید نفت در اوپک شد. کویت مقادیر زیادی نفت استخراج میکرد تا بهای نفت را پایین نگه دارد، در حالی که عراق برای بازپرداخت بدهیهای خود نیاز به فروش نفت به قیمت بالا داشت.
در همین زمان بود که صدام مخالفت خود با خطوط مرزی عراق-کویت (که در اصل توسط استعمارگران پادشاهی بریتانیا در سال ۱۳۰۱ (۱۹۲۲) تعیین شده بودند) را نشان داد. دلیل او این بود که این وضعیت باعث جدایی عراق از دریا میشود. یکی از اندک مقولاتی که باعث وحدت در کشوری میشد که مملو از تقسیمات اجتماعی، قومی، مذهبی و اقتصادیاجتماعی بود، در مرحلهٔ اول، باور بر این نکته بود که کشور کویت هیچ حقی برای موجودیت هم ندارد. ملیگرایان عراقی دستکم به مدت نیم قرن بر این نکته پافشاری میکردند که کویت از دیرباز بخش لاینفک عراق بوده و تنها زمانی موجودیت مستقلی پیدا کرده که امپریالیستهای بریتانیایی اراده کردهاند.
ذخایر نفتی کویت نیز خود باعث افزایش تنش در منطقه بود. این ذخایر تقریباً با ذخایر نفت عراق برابر بودند (در حالی که جمعیت کویت تنها ۲ میلیون و جمعیت عراق ۲۵ میلیون نفر بود). عراق و کویت روی هم ۲۰ درصد ذخایر شناختهشدهٔ نفت جهان را دارا بودند؛ تنها برای مقایسه ذکر میشود که عربستان سعودی دارای ۲۵ درصد ذخایر جهانی نفت است.
کمی بعد پادشاهی کویت با حفر چاههایی که عراق فکر میکرد داخل منطقهٔ مرزی مورد مشاجرهٔ دو کشور است، باعث خشم صدام شد. صدام در زمانی که عراق هنوز جزو کشورهای منفور به حساب نمیآمد به آمریکا شکایت کرد. هر چند که بحران اقتصادی عراق به مدت چندین سال بود که ادامه داشت ولی صدام میخواست بهوسیلهٔ پول نفت به آن پایان دهد. او هنوز ارتش با تجربه و تا بن دندان مسلح خود را داشت و گهگاه از آن برای تأثیرگذاری روی روابط منطقهای استفاده میکرد. صدام چندی بعد دستور حرکت نیروهایش به مرز کویت را داد.
در حالی که روابط عراق و کویت روز به روز به وخامت میگرایید، صدام اخباری مبنی بر تهدیدات آمریکا دربارهٔ پاسخگویی نظامی به عراق دریافت میکرد. واشنگتن تقریباً یک دهه بود که سیاست گسترش ارتباطات خود با عراق را در پیش گرفته بود. حکومت ریگان در طول جنگ دههٔ هشتاد عراق با ایران مبلغی در حدود ۴۰ میلیارد دلار به عراق کمک کرده بود که تقریباً همهٔ آن به صورت اعتباری بود. همچنین دولت آمریکا میلیاردها دلار به صدام باج داده بود تا او با شوروی طرح دوستی نریزد.
صدام در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۶۹ (۲۵ ژوئیه ۱۹۹۰) طی یک ملاقات اضطراری با آوریل گلاسپی، سفیر آمریکا در عراق تمایل خود به ادامهٔ گفتگوها را ابراز داشت. دولت آمریکا میخواست در این بین نقش میانجی را بازی کند. با همین هدف بود که جرج اچ دبلیو بوش و جیمز بیکر اظهار داشتند که نمیخواهند در این میان از زور استفاده شود و همچنین آنها نسبت به اختلافات مرزی عراق و کویت بیطرف میمانند و خود را وارد ماجرا نخواهند کرد. کمی بعد مذاکرات سران عراق و کویت به شکست انجامید. سپس صدام فرمان پیشروی نیروهای خود به داخل خاک کویت را داد.
هر چند که اطلاعات دست اولی پیرامون انگیزهٔ صدام از حمله به کویت در دست نیست، ولی با در نظر گرفتن دیدگاه صدام پیش از جنگ و علامتهای واشنگتن، میتوان حدس زد که دلیل اصلی حمله به کویت مشکل بدهیهای بعد از جنگ عراق و تلاشهای بیهودهٔ صدام برای بازسازی زیربنایی، احیای اقتصاد نابود شده و تثبیت موقعیت سیاسی عراق بود.
منابع تحقیق:
باشگاه اندیشه
سایت جامع دفاع مقدس
سایت سازمان تبلیغات اسلامی
ویکی پدیا
جهان نیوز
روزنامه همشهری
روزنامه ابتکار
صدام در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۲ اوت ۱۹۹۰) به کویت حمله کرده و خاک آن را به عراق ضمیمه کرد و با این کار خود باعث بروز بحرانهای بینالمللی گشت. اشغال کویت به معنای آن بود که صدام با احتساب ذخایر نفتی عراق دارای ۲۰ درصد ذخایر نفت جهان شده بود. آمریکا در طول جنگ عراق با ایران، میلیاردها دلار به صدام کمک کرده بود ولی این بار چون اشغال امیرنشین ثروتمند کویت به سودش نبود، در بهمنماه سال ۱۳۷۰ (فوریه ۱۹۹۱) با ائتلافی از نیروهای سازمان ملل متحد به کویت یورش برده و نیروهای عراقی را از این کشور بیرون راند.
صدام در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۲ اوت ۱۹۹۰) به کویت حمله کرده و خاک آن را به عراق ضمیمه کرد و با این کار خود باعث بروز بحرانهای بینالمللی گشت. اشغال کویت به معنای آن بود که صدام با احتساب ذخایر نفتی عراق دارای ۲۰ درصد ذخایر نفت جهان شده بود. آمریکا در طول جنگ عراق با ایران، میلیاردها دلار به صدام کمک کرده بود ولی این بار چون اشغال امیرنشین ثروتمند کویت به سودش نبود، در بهمنماه سال ۱۳۷۰ (فوریه ۱۹۹۱) با ائتلافی از نیروهای سازمان ملل متحد به کویت یورش برده و نیروهای عراقی را از این کشور بیرون راند.
جرج اچ دبلیو بوش، رئیسجمهور آمریکا در روزهای اول با احتیاط رفتار کرد. کویت قبل از اشغال، از سویی یکی از دشمنان سرسخت اسرائیل بود و جزو کشورهای سلطنتی حوزهٔ خلیج فارس به شمار میرفت که با شوروی روابط دوستانه داشت. از سوی دیگر سیاستگذاران خارجی، کارشناسان خاورمیانه و منتقدان نظامی واشنگتن و کارخانجاتی که سرمایهگذاریهای سنگینی در منطقه کرده بودند، نگرانیهای زیادی در مورد ثبات منطقه داشتند. این حمله باعث ترس از این شد که بهای نفت جهانی و در نتیجه اقتصاد جهانی در خطر قرار گیرد؛ کویت تقریباً ده درصد کل ذخایر نفت خام را در اختیار داشت. به احتمال زیاد، هنگامی که مارگارت تاچر نخستوزیر سرسخت بریتانیا که از دوستان وفادار آمریکا در دورهٔ ریگان-بوش به شمار میرفت به آمریکا رفته بود، بوش را به این کار راضی کرد. بریتانیا نسبت به آمریکا روابط تاریخی بیشتری با کویت داشت. این روابط به سالهای استعمار کویت از سوی بریتانیا بر میگشت. این کشور همچنین سود زیادی از بابت سرمایهگذاریهای خود در کویت برداشت میکرد.
همکاری بین ایالات متحده و جماهیر متحد شوروی باعث شد تا موضوع به شورای امنیت سازمان ملل فرستاده شود. این شورا تصمیم گرفت که اگر صدام نیروهای خود را طبق برنامهٔ زمانبندیشده از کویت خارج نکند، اجازهٔ استفاده از زور بر علیه این کشور را خواهد داد. سیاستمداران آمریکایی از این میترسیدند که عراق قصد حملهٔ تلافیجویانه به کشور نفتخیز عربستان سعودی که از دههٔ چهل میلادی از دوستان نزدیک آمریکا به شمار میرفت و مخالف اشغال کویت بود را داشته باشد. پس از آن بود که آمریکا و گروهی از کشورهای متحد دیگر که از کشورهای مختلفی نظیر مصر، سوریه و چکسلواکی تشکیل شده بودند، دستههای بزرگی از نیروهای خود را به مرز عربستان و کویت و عراق فرستادند تا ارتش عراق را که در آن زمان بزرگترین ارتش خاورمیانه بود دور بزنند.
هنگامی که گفتگوها و تهدیدهای پس از جنگ هنوز در جریان بود، صدام توجه مجددی به قضیهٔ فلسطین کرده واعلام کرد که اگر اسرائیل از نوار غربی رود اردن، بلندیهای جولان و نوار غزه عقبنشینی کند او نیز از کویت باز پس مینشیند. این پیشنهادِ صدام باعث بروز شکاف بین کشورهای عرب شد و آمریکا و کشورهای عرب غربی را در مقابل فلسطینیها قرار داد. ائتلاف ضداشغال در پایان، هرگونه ارتباطی بین موضوع فلسطین و کویت را رد کرد.
صدام ضربالعجل شورای امنیت را نپذیرفت. آمریکا و متحدانش با پشتیبانی شورای امنیت در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۷۰ (۱۶ ژانویه ۱۹۹۱) حملهٔ هوایی گستردهای را علیه عراق آغاز کردند. اسرائیل نیز توسط موشکهای عراقی مورد اصابت قرار گرفت ولی از آنجا که نمیخواست کشورهای عرب از ائتلاف ضدعراق خارج شوند درصدد انتقامجویی برنیامد. یک نیروی زمینی که اغلب افرادش از قوای مسلح آمریکایی و انگلیسی و تیپهای پیادهنظام بودند ارتش صدام را در بهمن ماه سال ۱۳۷۰ (فوریه ۱۹۹۱) از کویت بیرون رانده و بخش جنوبی عراق را تا رود فرات اشغال کردند.
جرج اچ بوش در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۷۰ (۶ مارس ۱۹۹۱) با اشاره به درگیریهای منطقه اعلام کرد: "موضوع، تنها یک کشور کوچک نیست، هدف ما یک عقیدهٔ تازه است- یک نظم نوین جهانی، نظمی که در آن کشورهای مختلف تحت یک جنبش گرد هم آمده تا به آرزوهای جهانی بشریت، یعنی: صلح و امنیت، آزادی و حاکمیتِ قانون دست یابند." که البته بوی نفت بیشتر در گفته هایش به مشام می رسید.
ارتش پرتعداد و کمسلاح عراق در نهایت نشان داد که دیگر نمیتواند در برابر نیروهای زمینی سریعالانتقال ائتلاف و پشتیبانی هوایی قدرتمند آنها دوام بیاورد. تقریباً ۱۷۵,۰۰۰ عراقی اسیر شده بودند و بنابر آمارهای اعلامشده از سوی آمریکا شمار تلفات عراقیها به ۲۰,۰۰۰ نفر میرسید. منابع دیگر شمار کشتهها را تا ۱۰۰,۰۰۰ نفر هم بر آورد میکردند. عراق براساس توافقنامهٔ آتشبس قبول کرد که همهٔ جنگافزارهای شیمیایی و بیولوژیک خود را از بین برده و به بازرسان سازمان ملل اجازهٔ بازرسی از پایگاههای خود را بدهد. تحریم تجاری سازمان ملل تا زمانی که عراق تمامی شروط را اجرا نکرده بود باقی میماند.
پیامد جنگ خلیج فارس
گروههای قومی و دینی عراق با استفاده از وضعیت به وجود آمده زمینه را برای شورشی جدید در کشور آماده دیده و به آن اقدام کردند. با اوضاع جاری پس از جنگ در عراق، ناآرامیهای اجتماعی و قومی بین شیعیان، کردها و واحدهای نظامی ناراضی میتوانستند خطر بزرگی برای دولت صدام باشند. شورشهای کردها در شمال و شیعیان در جنوب و مرکز عراق با بیرحمی تمام پاسخ داده شد.
آمریکا که خود، عراقیها را تشویق به شورش بر علیه صدام کرده بود هیچ کمکی جز کنترل منطقهٔ پرواز ممنوع عراق نکرد. ترکیه با هرگونه استقلال کردها مخالف بود و عربستان سعودی و دیگر کشورهای محافظهکار عرب از به وجود آمدن یک انقلاب شیعی دیگر مانند انقلاب اسلامی ایران هراس داشتند. صدام که توانسته بود پس از شکست در جنگ، بحرانها را نیز کنترل کند، با کشوری مواجه بود که از نظر اقتصادی و نظامی به شدت آسیب دیده بود و او هرگز نتوانست آسیبها را جبران کند. او دائماً بقای خود را نشانهٔ پیروزی عراق در جنگ با آمریکا اعلام میکرد. این پیغام صدام شهرت زیادی در جهان عرب پیدا کرد.
صدام با اصرار زیاد میخواست خود را مسلمانی مؤمن نشان دهد تا بتواند نظر گروههای دینی محافظهکار جامعهٔ عراق را به خود جلب کند. بعضی از عناصر شریعت اسلام به قانون عراق بازگردانده شدند. برای نمونه وی در سال ۱۳۸۰ (۲۰۰۱) حکم اعدام همجنسگرایان، تجاوزگران و فاحشهگان را به قوانین عراق بازگرداند و عبارت «الله اکبر» را با دستخط خود به پرچم عراق افزود.
۱۳۸۲-۱۳۷۰
پس از اتمام جنگ رابطهٔ بین ایالات متحده آمریکا و عراق همچنان متشنج ماند. در فروردین ماه سال ۱۳۷۲ (آوریل ۱۹۹۳) سرویس امنیتی عراق تلاش کرد تا جرج اچ بوش رئیسجمهور سابق آمریکا را هنگام دیدار وی از کویت ترور کند اما ماموران امنیتی کویت بمب کار گذاشته شده در یک خودرو را خنثی کردند. آمریکا در پاسخ به این اقدام در تاریخ ۵ تیر ۱۳۷۲ (۲۶ ژوئن ۱۹۹۳) حملهای موشکی به ساختمان مرکزی اطلاعات عراق در بغداد کرد.
تحریمهای سازمان ملل که به دلیل حملهٔ عراق به کویت وضع شده بودند و از صادرات نفت عراق نیز جلوگیری میکردند، همچنان بر جای خود باقی ماندند. این تحریمها موجب سختی اوضاع زندگی و نابودی زیربنای اقتصاد عراق شدند. تنها، قاچاق کالا در مرز سوریه و کمکهای انسانی باعث بهبود نسبی این بحران میشد. سازمانهای بینالمللی (مانند یونیسف و بهداشت جهانی WHO) تخمین میزنند که این تحریمها بین ۵۰۰,۰۰۰ تا ۲/۱ میلیون مرگ در پی داشتهاند. اکثر جانباختگان، افراد زیر ۵ سال بودهاند. برخی افراد دیگر نیز که به این آمار شک دارند، برآورد میکنند که ۳۵۰,۰۰۰ تن بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۰ (۱۹۹۱ تا ۲۰۰۰) بر اثر تحریمها جان خود را از دست دادهاند و بیشتر مرگها به خاطر بمباران زیرساختهای عراق بوده است. سازمان ملل در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۷۵ (۹ دسامبر ۱۹۹۶) به دولت عراق اجازه داد تا مقدار محدودی از نفت خود را در ازای دریافت غذا و دارو به فروش برساند. درآمد محدودی که از بابت برنامهٔ نفت در برابر غذای سازمان ملل متحد بدست میآمد به عراق جاری شد.
سیاستمداران آمریکایی همچنان صدام حسین را متهم به تخلف از موارد آتشبس نظیر توسعهٔ سلاحهای کشتار جمعی و دیگر سلاحهای ممنوعه، خودداری از انتشار اطلاعات دربارهٔ این سلاحها و تخلف از تحریمهای سازمان ملل و «منطقهٔ پرواز ممنوع» میکردند. حملات نظامی یکطرفهٔ آمریکا و انگلیس گاه و بیگاه در عراق انجام میشدند، که بزرگترین آنها عملیات روباه صحرا نام داشت که در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸) انجام شد. دلیل اصلی بحرانها بین سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۷ (۱۹۹۷ تا ۱۹۹۸) که موجب بمباران شدید عراق از سوی انگلیس و آمریکا در ۲۵ تا ۲۸ آذر ۱۳۷۷ (۱۶ تا ۱۹ دسامبر ۱۹۹۸) گشت، در اختیار داشتن سلاحهای غیرقانونی توسط عراق اعلام شد. دو سال پس از فعالیتهای مداوم، جنگندههای آمریکایی و انگلیسی در بهمن ماه سال ۱۳۸۰ (فوریه ۲۰۰۱) با شدت بیشتری به پایگاههای نزدیک بغداد حمله کردند.
تمام این بازی ها به بهانه اقدام برای دستیابی به سلاح های کشتار جمعی بود که بعد ها معلوم شد صدام سالها پیش از آن دست برداشته است.
پس از جنگ، حمایت از صدام بین حامیان تکریتی وی، اعضای خانواده و دیگر پشتیبانان او تقسیم گشت. آنها مشارکت زیادی در فعالیتهای سرکوبگرانه و مستبدانهٔ دولت داشتند. سرکوب مخالفان داخلی به شدت افزایش پیدا کرد و پسران صدام، عدی حسین و قصی حسین به شدت نیرومند گشته و موجی از ترورهای پنهان را به وجود آوردند. این دو به احتمال زیاد عوامل مؤثر در فرار دامادهای صدام (حسین کامل و صدام کامل) به اردن در مردادماه سال ۱۳۷۴ (اوت ۱۹۹۵) بودند. دامادهای صدام که جزء ردهبالاترین نظامیان ارتش عراق به حساب میآمدند، پس از بازگشت به عراق در بهمن ماه همان سال (فوریهٔ سال بعد) کشته شدند.
همکاری عراق با بازرسان سازمان ملل در طول دههٔ ۹۰ میلادی متناوب بود. دسترسی بازرسان به پایگاههای مورد نظر سرانجام در سال ۱۹۹۸ قطع شد. این طور گفته میشود که عراق در حال بازی دادن قدرتهای غربی و دیگر کشورهای عرب بود و میخواست این طور نشان بدهد که مقادیر زیادی مواد ممنوعه در اختیار دارد که با استفاده از آنها میتواند به دوران اقتدار خویش بازگردد.
حمله به عراق در سال ۱۳۸۲
شبکههای ماهوارهای جهانی در ۱۵ فروردین (۴ آوریل) تصویر رهبر عراق را در حالی که توسط طرفدارانش احاطه شده بود و در خیابانهای پایتخت بمبارانشدهاش قدم میزد پخش کردند. دود حاصل از سوختن نفت در دوردست قابل مشاهده بود. در حالی که نیروهای زمینی ائتلاف به رهبری آمریکا در حال پیشروی به سمت پایتخت بودند، صدام حسین با لبانی خندان به مردم سلام کرده و با شعارهای آنها همراهی میکرد.
صدام از نقطهنظر آمریکاییها همچنان به عنوان تهدیدی برای همپیمانان غربی مثل کشور نفتخیز عربستان سعودی و اسرائیل، خطری برای محمولههای نفتی خلیج فارس و ثبات خاورمیانه به شمار میرفت. بیل کلینتون رئیسجمهور آمریکا (۱۳۸۰-۱۳۷۲) (۲۰۰۱-۱۹۹۳) که جانشین بوش شده بود، تحریمهای اقتصادی تازهای در کنار تحریمهای نظامی برای عراق وضع کرده و منطقهٔ پرواز ممنوع را نیز کنترل میکرد.
کلینتون در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸) در پاسخ به ممانعت عراق از حضور بازرسان سازمان ملل، لایحهٔ آزادسازی عراق را امضا کرد. این لایحه بر تغییر رژیم عراق به منظور "بازگشت عراق به خانوادهٔ بینالمللی" تأکید داشت و طبق آن دولت آمریکا به گروههای تبعیدی خارج از عراق کمک مالی میکرد. پس از آن به زودی عملیات سه روزهٔ روباه صحرا انجام گرفت و طی آن کارخانههای تولید سلاح صدام منهدم گشتند؛ در حالی که استراتژیستهای پنتاگون نقشه حملههای زمینی به عراق را میکشیدند برخی از تحلیلگران آمریکایی بر این باور بودند که فشار خارجی برای ایجاد یک شورش به منظور عزل صدام کافی به نظر میرسد. این دو نظر باعث بروز شکاف در تصمیمگیریهای ضد صدام بین دولتمردان واشنگتن شد. اما پس از حملات ۲۰ شهریور ۱۳۸۰ (۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱) توازن سیاسی داخلی آمریکا تغییر کرده و باعث شد تا نومحافظهکاران بتوانند در مدیریت کشور آمریکا تأثیر به سزایی داشته باشند. رئیسجمهور آمریکا جرج دبلیو بوش (پسر جرج اچ دبلیو بوش) در بیانیهٔ اتحاد خود به کنگره، در دی ماه ۱۳۸۱ (ژانویه ۲۰۰۲) از «محور شرارت» که به زعم وی از کشورهای ایران، عراق و کرهٔ شمالی تشکیل شدهاند سخن به میان آورد. همچنین او احتمال داد که برای براندازی دولت عراق از زور استفاده خواهد کرد. او اعلام کرد: «رژیم عراق طرح تولید گاز اعصاب و سیاهزخم و سلاحهای اتمی را به مدت یک دهه دنبال کرده است.» او همچین ادامه داد: «عراق همچنان درصدد است دشمنی خود را به آمریکا نشان دهد و از ترور حمایت کند.»
صدام حسین در تاریخ ۵ اسفند ۱۳۸۱ (۲۴ فوریه ۲۰۰۳) و در حالی که وقوع جنگ تزدیک بود، با دَن رَدِر مجری شبکهٔ خبری سیبیاس نیوز (CBS News) به مدت بیش از سه ساعت مصاحبه کرد. در یک دههٔ گذشته این اولین مصاحبهٔ وی با یک خبرنگار آمریکایی بود. این شبکه یک هفته بعد نوار مصاحبه را به روی آنتن فرستاد.
دولت و ارتش عراق در طول سه هفته پس از حملهٔ آمریکا و همپیمانانش در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) نابود شدند. ایالات متحده دستکم دوبار کوشید تا با حملات هوایی، صدام را به قتل برساند ولی در هر دوبار، هدف مورد اصابت واقع نشد. با شروع ماه آوریل (اواسط فروردین) نیروهای ائتلاف بخش زیادی از عراق را اشغال کرده بودند. مقاومتهای بسیار ضعیف ارتش عراق یا به راحتی در هم میشکستند و یا تبدیل به تاکتیکهای پارتیزانی میشدند. این وضعیت، نشاندهندهٔ خروج کنترل از دست صدام بود. صدام برای آخرین بار در فیلمی ویدئویی که او را در حومهٔ بغداد نشان میداد دیده شد. هنگامی که بغداد در تاریخ ۲۰ فروردین (۹ آوریل) به دست نیروهای ائتلاف افتاد، دیگر کسی صدام را ندید. نا گفته نماند که حمله به عراق که بهانه آن سلاح های کشتار جمعی عراق بود، با اهداف پنهان تری و بالاتری طرحریزی شده بود. حمله ای که دستیابی به نفت عراق و حضور بلند مدت نظامی در خاور میانه از اهداف اصلی آن بود.
تعقیب و دستگیری
مکان صدام حسین تا هفتهها پس از سقوط بغداد و پایان درگیریهای اصلی نامعلوم بود. افراد زیادی گزارش دادند که وی را دیدهاند ولی هیچکدام تأیید نشد. یک سری نوارهای صوتی که ادعا میشد با صدای صدام ضبط شدهاند، هر چند وقت یکبار پخش میشدند ولی اعتبار هیچکدام از آنها مورد تأیید قرار نگرفت.
صدام حسین در بالاترین ردهٔ «فهرست تحت پیگردترینها» قرار گرفت. بسیاری از دیگر رهبران عراق دستگیر شدند ولی تلاشهای گسترده برای دستگیری وی بیثمر بودند. پسران وی، عدی و قصی که جانشینان سیاسی وی تلقی میشدند در تیرماه ۱۳۸۲ (ژوئیه ۲۰۰۳) پس از درگیری با نیروهای آمریکایی و با گزارش یک منبع آگاه عراقی کشته شده بودند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۸۲ (۱۴ دسامبر ۲۰۰۳) به نقل از جلال طالبانی رهبر کردها، گزارش داد که صدام حسین دستگیر شده است. این گزارش سپس توسط دیگر اعضای هیئت حاکمه، منابع ارتش آمریکا و تونی بلر نخستوزیر وقت انگلستان تأیید شد. کمی بعد پل برمر حاکم موقت آمریکایی عراق در کنفرانسی مطبوعاتی در بغداد خبر دستگیری وی را اینچنین اعلام کرد: «خانمها و آقایان، او را گرفتیم.» او را در ساعت ۸:۳۰ به وقت محلی روز ۲۲ آذر (۱۳ دسامبر) در عملیاتی به نام سپیدهدم سرخ و در یک چاله در خانهای در روستای الدور در نزدیکی تکریت دستگیر کرده بودند. برمر در آن کنفرانس مطبوعاتی تصاویر ویدئویی صدام پس از دستگیری را پخش کرد.
تصویر صدام حسین را با صورتی پر از ریش و موی بلند به هم ریخته نشان دادند. کمی بعد هویت وی با آزمایش دیانای (DNA) تأیید شد. وضعیت سلامت وی خوب اعلام شد و او را «پرحرف و با همکاری بالا» توصیف کردند. برمر اعلام کرد که صدام را به زودی محاکمه خواهد کرد ولی جزئیات محاکمهٔ وی را اعلام نکرد. اعضای هیئت حاکمهٔ موقت عراق پس از گفتگو با وی اعلام کردند که او از گذشتهٔ خود پشیمان نیست و معتقد است که تنها یک «حاکم سختگیر» بوده است. بعدها اینچنین اعلام شد که مکان اختفای وی با اعتراف یکی از دستگیرشدگان به دست آمد.
واحدهایی که در دستگیری وی دخالت داشتند عبارت بودند از تیپ یک ارتش، رستهٔ چهارم پیادهنظام و بسیاری از سربازان عملیاتهای ویژه. نام این عملیات در پروندهٔ سربازانی که در آن شرکت داشتند ثبت شد و از طرف ارتش آمریکا به تمامی آنها جوایزی اعطاء گردید.
گفته های موفق الربیعی از چگونگی بازداشت صدام
رابطه مستقیم من با "صدام" پس از بازداشت وی در دسامبر 2003 میلادی آغاز شد. از زمان سقوط بغداد تا بازداشت "صدام" حدود هشت ماه زمان بود. در تمام این مدت دیکتاتور سابق عراق در مخفیگاه بود. در گفتگوهایی که در آن زمان با آمریکایی ها داشتیم به این نتیجه رسیدیم که "صدام" نمی تواند بدون تکیه بر اقوام و نزدیکان خود، در مخفیگاه بماند و همه چیز و به اصطلاح مبارزات خود علیه اشغالگران را کنترل کند. بالطبع "صدام" هم که می دانست حتما نزدیکانش زیر نظر هستند، با آنان ارتباط مستقیم برقرار نمی کرد. از همین رو مطمئن شدیم که او با نزدیکان و اقوام دورترش ارتباط خواهد داشت، یعنی افرادی که سرشناس نبوده اند. به همین دلیل شجره نامه کامل اقوام و نزدیکان "صدام" را ترسیم نمودیم. تک تک آنها زیر نظر بودند و به مرور زمان یا در عملیات های مختلف علیه ارتش آمریکا کشته می شدند و یا از عراق فرار می کردند. روز به روز دایر اقوام او کوچکتر و محدود تر می شد تا اینکه در مجموع سه چهارم آنان باقی ماندند. الربیعی افزود: در یکی از عملیات ها، ارتش آمریکا به طور ناگهانی و اتفاقی چندین نفر را بازداشت کرد که یکی از آنان جزو نزدیکان "صدام" درآمد. ما نام او را در شجره نامه ای که داشتیم، پیدا کردیم. البته او ابتدا نام جعلی داد، اما در بازداشت ها نام واقعی خود را اعتراف کرد و گفت: حاضرم با شما همکاری کنم و مخیفگاه "صدام" را به شما نشان بدهم به شرط اینکه پناهنده شدن من به یکی از کشورهای خارجی را تضمین کنید. موفق الربیعی در ادامه گفت: بر سر این موضوع به توافق رسیدیم. او هم فورا مخفیگاه دیکتاتور سابق عراق را به ما نشان داد. پس از آن، نیروها فورا برای بازداشت "صدام" به محل اعزام شدند. بعد از دستگیری او، "صدام" گفت: "من صدام هستم، رئیس جمهور عراق، بیائید با هم به توافق برسیم." دبیر شورای امنیت ملی عراق در ادامه گفت: پس از بازداشت "صدام"، پیش از اینکه خبر بازداشتش را به رسانه ها اعلام کنیم، بنده و احمد چلبی، عدنان پاچه چی، عادل عبدالمهدی با یکدیگر دیدار و جلسه ای محرمانه داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که چگونه و در چه زمانی این خبر را اعلام کنیم. الربیعی همچنین گفت: وقتی برای اولین بار رفتم که "صدام" را ببینم، وارد اتاق شدم، نام او را صدا زدم، وقتی سرش را بلند کرد به او گفتم: خدا تو را لعنت کند. چرا با ما (مردم عراق) اینطور کردی؟ آیا کسی هست که با ملت خود اینطور می کند؟! آیا کسی هست که علیه ملت خود بمب شیمیایی استفاده کند.
وضعیت صدام در حبس
در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۸۳ (۲۰ مه ۲۰۰۵) روزنامههای سان انگلیس و نیویورک پست که توسط روبرت مردوک اداره میشوند، عکسی از صدام را در زندان در حالی که تنها یک زیرشلواری به پا داشت، با عنوان «ستمگر با زیرشلواری» چاپ کردند. صفحهٔ سوم این روزنامه که معمولاً اختصاص به نمایش دختران مدل نیمهعریان دارد، صدام حسین را در حالی که با یک زیرشلواری سفید در حال شستن لباس است نشان میداد. در عنوان این صفحه نوشته شده بود: «شخصیتی رقتانگیز در حال شستن شلوارش در زندان. (...) اکنون او روی یک چهارپایهٔ کوچک پلاستیکی صورتی مینشیند و وظایف یک زن رختشور را انجام میدهد.» این عکسها که گفته میشد "توسط منابع نظامی آمریکا، برای تخریب روحیهٔ شورشیان عراقی تهیه شده بودند" مجوز رسمی انتشار نداشتند.
صدام چگونه در بازجویی شکسته شد
بازجویی از صدام بر خلاف رویه معمول بازجویی از مظنونین در سالهای اخیر در آمریکا بود. مبنای اصلی این بازجوییها در سالهای اخیر از مظنونان تروریستی، استفاده از تکنیکهای پرفشار و سخت برای بیرون کشیدن اطلاعات از مظنونان و متهمان باارزش است.
سلاحهای کشتار جمعی عراق بالاخره کجا بود؟ رابطه صدام حسین با القاعده چگونه بوده است؟
اینها در کنار صدها پرسش دیگر، ابهاماتی بود که وقتی صدام حسین را از پناهگاه سوراخگونهاش در دل زمین بیرون کشیدند، کسی هنوز پاسخ آن را نمیدانست.
در آن زمان یعنی در دسامبر سال 2003 عملیات نظامی آمریکا هنوز در مرحله نامعلوم و خطرناکی قرار داشت و تکلیف خیلی موضوعات روشن نبود. تنها یک نفر میتوانست پاسخ این همه پرسش را بدهد و آن مردی بود که نظامیان آمریکایی حالا او را در اختیار داشتند.
برای حرف کشیدن از صدام هم یک راه وجود داشت و آن شکستن او بود.
اف بیآی به خاطر موفقیت در اعتراف گرفتن از چهرههای مهمی چون رمزی یوسف، عامل بمبگذاری مرکز تجارت جهانی در سال 1993 و همچنین میرعیمل الکسی متهم بمبگذاری در مقر سیا بهخود افتخار میکرد. بر خلاف متهمان دیگر، در بازجویی از صدام فشار و استرس و محدودیت زمانی برای اعتراف گرفتن و یافتن مثلا یک بمب زماندار وجود نداشت. به همین دلیل قرار براین شدهبود که بازجویی با دقت و صرف وقت زیاد و سر فرصت انجام شود.
استراتژی این بود که حملات احساسی در بازجوییها به صدام وارد شود و نقاط ضعف او پیدا شده و مورد استفاده قرار گیرد. سیا و افبیآی بعد از دستگیری صدام تلاش میکردند تا در کوتاه ترین زمان ممکن بفهمند که آیا سلاحهای کشتار جمعی در عراق وجود داشته و ارتباطات او با القاعده چگونه بودهاست. آنها میخواستند صدام را وادار کنند تا اتهام جنایت علیه بشریت را در جریان بمباران شیمیایی مردم کشورش بپذیرد. در اواخر ژانویه سال 2004 دیویدکی، مسئول ردیابی سلاحهای کشتار جمعی در سیا ناامید شده و استعفا کرده بود و دیگر مقامات باقیمانده بهشدت تلاش میکردند تا به نتیجه برسند. فشار بسیار زیاد بود.
یک مامور جوان لبنانی آمریکایی اف بیآی به نام جورج پیرو که به زبان عربی صحبت میکرد مسئول اعتراف گرفتن از صدام شد. برنامههای دقیق و مفصلی برای بازجویی و اعتراف گرفتن از صدام تهیه شد و پیرو در مقابل یکی از بیرحمترین رهبران جهان در اواخر قرن 20 قرار گرفت. او آماده بود تا با کسی وارد بازی شطرنج شود که بهره هوشیاش نامشخص بوده اما ادعا میشود که یکی از باهوشترین سیاستمداران دنیاست.
نخستین جلسه دیدار این بازجو با صدام شنیدنی است. این جلسه بازجویی که اف بیای نام آن را «عنکبوت صحرا »گذاشته، در تاریخ 7 فوریه سال 2004 در یک سلول تاریک در فرودگاه بینالمللی بغداد برگزار شد. یادداشتهای مربوط به این جلسه که براساس قانون آزادی اطلاعات بعد از 5 سال باید منتشر میشد، نشان میدهد که اف بیای ابتدا تصمیم میگیرد بازجو را بهعنوان نماینده دولت آمریکا معرفی کند؛به همین دلیل صدام فکر میکرد که پیرو یکی از دستیاران بوش است نه یک مامور نه چندان رده بالای بازجویی اف بیآی.
صدام در جلسه نخست بعد از برانداز کردن مامور بازجویی به او گفته که میداند طرفش مرد باهوشیاست. سخن بعدی صدام این بوده که قضاوت مردم و آنچه در 500 تا 1000 سال آینده دربارهاش میگویند و فکر میکنند، برای او خیلی مهم است.
سپس صدام درباره کارهایی که برای عراق کرده و اینکه 40سال پیش عراق چه بوده و حالا چه هست، سخنرانی کرده است. پیرو از او میپرسد که آیا در سالهای اخیر در مقام رهبر عراق ناکامی داشتهاست یا نه؟ صدام پاسخ میدهد: فکر میکنی اگر هم ناکامی داشتهباشم به دشمنم میگویم؟ صدام که به گفته بازجویش اصلا مبهوت جلسه بازجویی نشدهبود به پیرو میگوید که از حالا تا سالهای آینده تنها احزاب سیاسی فعال درعراق گروههای مسلح خواهند بود. او بهطور غیرمستقیم به حملات و ناآرامیها و کشتارهای بعد از سقوط دولتش در عراق اشاره کرده و در ادامه هم گفتهاست که مردم بعد از مرگش او را بسیار بیشتر از حالا دوست خواهند داشت.
پیرو جلسه بازجویی را با پرسیدن سؤالاتی از صدام درباره اتهام اصلیاش یعنی جنایت علیه بشریت ادامه میدهد تا غرور و احساسات زندانی را آزموده باشد. در روز دوم بازجویی او موضوع بمباران شیمیایی ایران در جنگ 8ساله با عراق را مطرح میکند. صدام محکم میگوید: من جواب نمیدهم. دوباره این سؤال از او پرسیده میشود و این بار او شروع میکند برای بازجویش توضیح دادن که وقتش را تلف نکند زیرا او با هیچ تکنیکی گرفتار نمیشود و ادامه بازجویی فایده ندارد اما پیرو اصرار میکند و میگوید که سازمان ملل درباره حملات شیمیایی سند و مدرک دارد. صدام میگوید: تاریخ نوشتهشده و تغییر نخواهد کرد. هر چند بار هم که این سؤال را بپرسید من جواب نمیدهم.
در این روز مامور پیرو یادداشتی به واشنگتن میفرستد مبنی بر اینکه تبدیلکردن صدام به شاهدی علیه خودش در دادگاه، کار سادهای نیست. پیرو در سومین جلسه بازجویی صدام درباره کمک عراق به گروههای فلسطینی میپرسد و او پاسخ میدهد که آنها مهمان بغداد بودهاند. او بهطور غیرمستقیم هر گونه کمک به سازمان آزادیبخش فلسطین را که در بغداد دفتر داشته ردکرد اما گفت که بغداد حق داشته هر وقت که بخواهد به مبارزه فلسطین علیه اسرائیل کمک کند.
وقتی بازجو ساعتی بعد درباره کمک به ساف در بعضی حملات خود سخن میگوید، صدام با صدای بلند فریاد میزند: من نگفتم به این سازمان در حملاتش کمک کردهام؛ در دهان من حرف نگذارید. در ادامه این جلسه صدام که خود را در موضع برتر حفظ کرده به پیرو توصیه میکند که پرسشهایش را در غالب گفتوگو مطرح کند نه بازجویی. از آن به بعد پیرو و تیمش تصمیم میگیرند که نوعی مکالمه با صدام برقرار کنند.
صدام در روزهای نخست بهشدت سرسختی نشان میداد اما در هفتههای بعد اوضاع فرق کرد.
موضوع مکالمه بعد از تلاش برای وادارکردن او به پذیرفتن اتهاماتش، به روزهای پایانی حکومتش در بغداد رسید. صدام در بازجویی گفت که در جلسه آخرش با نیروهای اطرافش در بغداد در آوریل سال 2003 دستورات لازم و نهایی را به آنها داده است. پیام این بوده که نبرد در خفا ادامه مییابد. محافظان صدام در روزهای بعدی یکییکی متفرق شدهاند تا توجه گروه ویژه جستوجوی صدام جلب نشود و او راحتتر بتواند مخفی شود. صدام 9 ماه به این صورت زندگی کرد و اولویت نخست او در این مدت فرار از چنگ نیروهای آمریکایی بود. مامور بازجویی از صدام پرسید که آیا هیچ وقت از بدلهایش استفاده کردهاست؟ صدام نیشخندی زد و گفت: اینها داستان فیلمهاست و واقعیت ندارد.
در جلسه چهارم بازجویی این صدام بود که از پیرو سؤال کرد. او گفت: بگذار رک و صریح سؤالی از تو بپرسم. این اطلاعاتی که از من میگیری به کجا میرود؟ اگر میخواهی رابطه ما روشن و شفاف باشد باید به این سؤال من جواب بدهی. پیرو جواب داد که نماینده دولت آمریکاست و بسیاری از مقامات آمریکایی گزارشهای این جلسات بازجویی را میبینند و از جمله خوانندگان این گزارشها رئیسجمهوری ایالات متحده است. صدام از این جواب راضی شد و گفت که برایش مهم نیست اگر این مکالمات انتشار عمومی هم پیدا کند.
پیرو درباره انبارهای سلاح کشتار جمعی عراق از صدام پرسید و او جواب داد که آنها نابود شدهاند و این را قبلا هم گفتهاست. صدام به خدا قسم میخورد که دیگر از این سلاحها خبری نیست که اگر بود در جنگ علیه آمریکا از آنها استفاده میشد.
جلسات بازجویی در ماه فوریه ادامه یافت و با ادامه آن صدام بیشتر تاکید میکرد که از اخبار بیرون مطلع شود اما پیرو با این درخواست مخالفت میکرد و فقط به گفتن این جمله خبری بسنده میکرد که بازسازی عراق در جریان است. او به زندانیاش میگفت: در طول زمان بعضی چیزها تغییر کرده و بعضی دیگر هم نه.
در جلسات بعدی آنها درباره به قدرت رسیدن صدام در اواخر دهه 1960 صحبت کردند و پیرو شنونده صحبتهای صدام درباره نفوذ صهیونیستها بر سیاستهای غرب بود. صدام درباره لحظات مهم در جریان به قدرت رسیدنش و طی مسیر و تبدیل شدن از یک انقلابی به یک دیکتاتور سخن میگفت. او این ماجراها را مانند یک فیلم تعریف میکرد و بعد در لابهلای حرفهایش میگفت: امیدوارم در نوشتن تاریخ، منصفانه عمل کنید. پیرو هم در جواب میگفت: متأسفانه یا خوشبختانه من نقش زیادی در تاریخ زندگی تو دارم.
در دهمین جلسه بازجویی صدام در 27 فوریه، پیرو صدام را درباره حمله سال 1990 به کویت و جنایات نظامیان عراقی در این کشور تحت فشار گذاشت. صدام با گوش دادن به این حرفها گفت که این نخستین بار است که این مطالب را میشنوم. پیرو در خلال این بازجویی، صدام را رئیسجمهوری سابق عراق خطاب کرد که این باعث خشم صدام شد و گفت: من رئیسجمهوری سابق نیستم؛ من هنوز رئیسجمهوری عراق هستم.
صدام عاشق صحبت کردن بود و در طول بازجوییها این یکی از بارزترین نشانههای او بود. هر هفته که میگذشت او ساعات بیشتری را با بازجو میگذراند و بیشتر حرف میزد. بازجو دریافته بود که شیوه شکستن او نشان دادن اسناد و مدارک جنایاتش است. او با دیدن این اسناد و فیلمها و عکسها درمییافت که تاریخ چگونه دربارهاش قضاوت میکند. بعد از پایان بعضی از این جلسات بازجویی صدام به نشانه اعتراض، اعتصاب غذا میکرد اما چنان به بازجو وابسته شدهبود که همه خواستههایش را به او میگفت و حتی یک بار به درخواست پیرو اعتصاب غذایش را پایان داد.
بعد از این نزدیکی، بازجو وارد مسائل و اتهامات پیچیدهتری چون بمباران شیمیایی کردها و سرکوب شیعیان شد. در جلسه نخست، صدام حتی از صحبت کردن درباره این موارد خودداری میکرد اما وقتی وارد بحث در این باره میشد. او ابتدا این موارد را تکذیب میکرد اما بعد از روبهرو شدن با عکسها و اسناد میپذیرفت.
پیرو در یک مورد گزارش سازمان دیدبان حقوق بشر را جلوی صدام گذاشت که در آن آمده بود تانکهای ارتش عراق در جریان سرکوب شیعیان در سال 1991 به بصره هجوم بردهاند و کودکان را بهعنوان سپر انسانی به جلوی تانک بستهاند. صدام در پاسخ گفته که این دروغ است و کاملا هم معلوم است. سپس پیرو یک فیلم مستند در این زمینه پخش میکند. صدام بعد از دیدن چند دقیقه از این فیلم از دیدن ادامه آن امتناع میکند و میخواهد که جلسه تمام شود. او این درخواست را مطرح میکند و بعد میگوید: ارتش شما کشور من را اشغال کرده و شما آزاد هستید و من زندانی. من از هیچچیز و هیچ کس نمیترسم.
محاکمه
صدام حسین در تاریخ ۹ تیر ۱۳۸۳ (۳۰ ژوئن ۲۰۰۴) (درحالیکه هنوز در اردوگاه کراپر در بغداد نگهداری میشد) به همراه ۱۱ تن از سران حزب بعث به صورت حقوقی (و نه به صورت فیزیکی، زیرا زندانهای کافی و امنی برای نگهداری از آنها در عراق وجود نداشت) تحویل دولت موقت عراق شد تا به اتهام جرایم جنگی، جرایم ضدبشری و قتلعام محاکمه گردد. قرار شد تا در طول این محاکمه توجه ویژهای به فعالیتهای وحشیانهٔ وی بر علیه کردهای شمال عراق در طول جنگ با ایران و بر علیه شیعیان جنوب در خلال سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۸ (۱۹۹۱ تا ۱۹۹۹) بشود.
اولین استماع دادرسی پروندهٔ صدام در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۸۳ (۱ ژوئیه ۲۰۰۴) در دادگاه ویژهٔ رسیدگی به جرائم سران عراق انجام شد. کمی بعد تصاویر این دادرسی روی شبکههای تلویزیونی عربی و غربی پخش شد. این اولین تصویر وی پس از دستگیری در آذر ماه (دسامبر) قبل توسط نیروهای آمریکایی بود.
رهبر مخلوع ۶۷ سالهٔ عراقی در طول ۲۶ دقیقه دادرسی، اعتماد به نفس و شهامت بالایی از خود نشان داد. صدام، قانونی بودن دادگاه را مورد سوال قرار داد. او دادگاه را "بازیچهٔ بوش برای رای آوردن در انتخابات آمریکا" خواند. او تمامی اتهمات وارده را به شدت رد کرد و گفت: "همهٔ اینها نمایش است. مجرم اصلی بوش است." هنگامی که قاضی از او خواست تا خود را معرفی کند او پاسخ داد: "من صدام حسین عبدالمجید، رئیسجمهور عراق هستم. من هنوز هم رئیسجمهور عراق هستم و اشغالگران نمیتوانند آن را انکار کنند." صدام در طول بازرسی از حملهٔ خود به کویت در سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) دفاع کرده و حاکمان کویت را «سگ» خطاب کرد. این جمله باعث شد که قاضی نسبت به استفاده از واژههای توهینآمیز در دادگاه به او تذکر بدهد. کمی بعد در همان روز، ابوالحسن وزیر ارتباطات کویت اعلام کرد که "از صدام انتظار میرفت که اینچنین سخن بگوید."
با اینکه در روز استماع دادرسی در روز ۱۰ تیر (۱ ژوئیه) هیچ وکیل مدافعی در دادگاه وجود نداشت، ولی ساجده طلفاح همسر اول صدام، یک گروه ۲۰ نفرهٔ چندملیتی به ریاست محمد رشدان (اردنی) و متشکل از عایشه قذافی (لیبیایی)، کورتیس دوبلر (آمریکایی)، امانوئل لودوت (فرانسوی)، مارک هنزلین (سوییسی)، جیووانی دی استفانو (ایتالیایی) و چند تن دیگر را برای دفاع از صدام استخدام کرده بود. هنگامی که دادرسی به پایان رسید، رهبر مخلوع عراق حاضر به امضای برگهٔ تأیید تفهیم اتهامات خود نشد. این طور گفته میشود که صدام طی دیداری با دونالد رامسفلد در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵) پیشنهاد آزادی خویش مشروط بر اعلام آتشبس با نیروهای ائتلاف را رد کرده است.
دادگاه ویژه در تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۸۴ (۱۸ ژوئیه ۲۰۰۵) صدام را متهم به قتلعام اهالی روستای دجیل به بهانهٔ همکاری آنها در ترور وی در سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲) کرد.
خانوادهٔ صدام در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۸۴ (۸ اوت ۲۰۰۵) اعلام کردند که تیم وکلای صدام را منحل کرده و تنها عضو عراقی این گروه به نام خلیل الدلیمی به عنوان مشاور حقوقی به کار خود ادامه خواهد داد.
سرانجام صدام در تاریخ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۵ (۵ نوامبر ۲۰۰۶) به اعدام با طناب دار محکوم شد. ادعای وی مبنی بر اینکه هنوز هم یک نظامی است و در صورت اثبات جرم باید تیرباران شود، از سوی دادگاه نادیده گرفته شد.
روزشمار محاکمه صدام
- ۸۴/۳/۱۵سخنگوی دولت عراق اعلام کرد صدام حسین، دیکتاتور سابق به اتهام ارتکاب ۱۲مورد عمل جنایی محاکمه خواهد شد.
- ۸۴/۳/۱۷مسوولان دادگاه ویژه صدام با رد بیانیههای دولت عراق مبنی بر اینکه صدام حسین در دو ماه آینده محاکمه خواهد شد اعلام کردند هیچ جدول زمانی مشخصی برای محاکمه وجود ندارد.
- ۸۴/۳/۱۸سخنگوی نخست وزیر عراق تاکید کرد برای محاکمه صدام دیکتاتور سابق عراق هنوز تاریخ مشخصی توسط دادگاه تعیین نشده است.
- ۸۴/۳/۲۱تیم دفاع از صدام حسین از وضعیت جسمانی وی ابراز نگرانی و ادعا کرد در صورت برگزاری محاکمه وی در یک سرزمین امن مدرک کافی برای ابطال اتهامهای صدام مبنی بر جنایت بر ضد بشریت در اختیار دارند.
- ۸۴/۳/۲۸سرلشگر عبدالحنین محمود فرمانده نیروهای پلیس شهر کوت گفت برخی گزارشها از برگزاری جلسه محاکمه صدام حسین در شهر کوت حکایت دارد.
- ۸۴/۴/۳نماینده آیتالله سیستانی دولتهای سابق و فعلی عراق را مسوول تاخیر در برگزاری محاکمه صدام حسین معرفی کرد.
- ۸۴/۴/۱۷یکی از اعضای تیم دفاع از صدام حسین کنارهگیری خود را از همکاری با این تیم اعلام کرد.
- ۸۴/۴/۲۰پارلمان عراق قانونی را برای ساماندهی و بازنگری مجدد دادگاه محاکمه صدام و لغو قانون تدوین شده توسط پل برمر تصویب میکند.
- ۸۴/۴/۲۳قاضی عراقی مسوول بازجویی صدام حسین و دیگر سران رژیم سابق عراق اعلام کرد بیش از ۸۰درصد بازجوییهای صدام و یارانش انجام شده است.
- ۸۴/۵/۱۹طارق عزیز معاون سابق نخست وزیر عراق احتمال شهادت دادن علیه صدام حسین را در جلسه محاکمه وی تکذیب کرد.
- ۸۴/۶/۱۳لیث کبه، سخنگوی رسمی دولت عراق اعلام کرد ۲۷مهرماه محاکمه صدام و هفت نفر از سران رژیم بعث آغاز میشود.
- ۸۴/۷/۲۷یک منبع رسمی عراق از آغاز محاکمه صدام حسین خبر داد. صدام در ابتدای نخستین جلسه محاکمه خود به پرسشهای قاضی پاسخ نداد، اما تاکید کرد چون رئیس جمهوری قانونی عراق هستم، دادگاه و قاضی را قبول ندارم.
جلسه بعدی دادگاه به ۷آذر ۱۳۸۴موکول شد.
- ۸۴/۸/۲۲تیم دفاع از صدام با انتشار بیانیهای از کنارهگیری ۱۱۰۰وکیل مرد و زن عراقی از این تیم خبر داد.
- ۸۴/۹/۷دومین جلسه دادگاه محاکمه شروع و صدام حسین و هفت نفر از سران رژیم بعث وارد دادگاه شدند. صدام حسین در این جلسه به رئیس دادگاه حمله کرد و گفت بدون کاغذ از خود دفاع میکنم.
- ۸۴/۹/۱۴سومین محاکمه صدام حسین شروع شد و در این روز ۹۰دقیقه وقفه در دادگاه محاکمه آغاز شد. شاهدان علیه جنایت صدام در دجیل شهادت دادند.
- ۸۴/۹/۱۵دادگاه صدام کار خود را در حالی از سر گرفت که قانون حمایت از شاهدان و خانوادههای آنها تصویب و اجرایی شده بود.
- ۸۴/۹/۱۶صدام حسین در دادگاه حضور پیدا نکرد.
- ۸۴/۹/۲۷دادستان دادگاه جنایی عراق و مامور رسیدگی به پرونده سران حزب بعث گفت: تیم دفاع از صدام و هفت نفر از دستیارانش درخواست شنیدن اظهارات ۴۰شاهد را ارائه کردند.
- ۸۴/۹/۳۰جلسه رسیدگی به جنایتهای صدام و هفت نفر از همکارانش در رژیم بعثی سابق عراق در بغداد آغاز شد.
- ۸۴/۱۰/۱۲صدام حسین برای دفاع از خود در دادگاه ۳وکیل جدید گرفته است.
او در دادگاه گفت: ترجیح میدهد با گلوله کشته شود تا با طناب دار.
- ۸۴/۱۱/۴نخستین جلسه دادگاه در سال ۲۰۰۶و هشتمین جلسه وی از زمان شروع دادگاه برگزار شد. صدام در اعتراض به مدیریت قاضی، دادگاه را ترک کرد.
- ۸۴/۱۱/۱۲نهمین جلسه دادگاه صدام بدون حضور وی و ۴نفر از همدستانش برگزار شد.
- ۸۴/۲/۴جلسه محاکمه صدام دیکتاتور سابق عراق به جرم کشتار ۱۴۸نفر از شیعیان منطقه دجیل از سرگرفته شد. صدام در دادگاه حاضر شد.
- ۸۴/۲/۲۵دیکتاتور سابق عراق در بیست و چهارمین جلسه رسیدگی به جنایاتش از دادن پاسخ به اتهامها درباره کشتار دجیل امتناع کرد.
- ۸۴/۳/۳بیست و هشتمین جلسه رسیدگی به پرونده مستبد عراق آغاز شد.
- ۸۴/۴/۱صدام حسین و هفت نفر از همدستانش در اعتراض به قتل یکی از وکلای مدافع صدام اعتصاب غذا کردند.
- ۸۵/۶/۲۹رئیس دادگاه محاکمه صدام که متهم به جانبداری از دیکتاتور سابق عراق شد با موافقت دادگاه عالی جنایی عراق برکنار شد.
- ۸۵/۷/۳صدام حسین بار دیگر از جلسه دادگاه محاکمه خویش اخراج شد.
- ۸۵/۷/۲۴نشست دادگاه جنایی عراق برای مشخص کردن زمان اعلام حکم متهمان جنایت دجیل (صدام) به روزهای بعد موکول شد.
۸۵/۰۸/۱۴دادگاه عالی جنایی عراق در نشست دیروز خود در رسیدگی به احکام متهمان پرونده دجیل، صدام حسین را به اعدام با طناب دار محکوم کرد.
منابع تحقیق :
باشگاه اندیشه
سایتسازمان تبلیغات اسلامی
سایت جامع دفاع مقدس
ویکی پدیا
جهان نیوز
روزنامه همشهری
روزنامه ابتکار
صدام از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۲ (۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳) که نیروهای ائتلاف بینالملی به رهبری آمریکا به عراق حمله کردند رئیس جمهور عراق بود.
زمان و مکان اعدام
صدام حدوداً در ساعت ۶ بامداد به وقت محلی در تاریخ ۹ دی ۱۳۸۵ (۳۰ دسامبر ۲۰۰۶) در صبح روز عید قربان به دار آویخته شد. مراسم اعدام در اردوگاه عدالت در شهر کاظمین در شمال عراق برگزار شد. این مرکز سابقاً محل حضور سران اطلاعات نظامی بود. این اردوگاه بعدها با نام اردوگاه بانزای شناخته میشد که در آن شهروندان عراقی زیادی توسط مأموران صدام شکنجه و کشته شدند.
برخلاف گزارشهای اولیه صدام به تنهایی و در غیاب دو همدست خود به نامهای برزان ابراهیم التکریتی و عواد حامد البندر اعدام شد. این دو نفر پس از عید قربان اعدام شدند.
مراسم اعدام
آخرین اقدام قانونی پیش از اعدام صدام حسین دادن کارت قرمز به وی بود. این کار توسط یکی از مقامات دادگاه انجام شد و به معنای آن بود که اعدام وی حتمی است. بر اساس گفتههای یکی از شاهدان، صدام پیش از اعدام «بسیار آرام بود و نمیلرزید». با اینحال برخی گزارشها مبنی بر این است که درگیری کوچکی هنگام خارج کردن وی از سلول اتفاق افتاد. موفق الربیعی، مشاور شورای امنیت ملی عراق به العربیه گفت که «صدام حاضر نشد که نقاب مخصوص اعدام را به سر کند». صدام پیش از اعدام ذکر شهادتین بر لب آورد اما تا زمان اعدامش حرف خاص دیگری نزد.
هیچ مقام آمریکایی در محل اعدام وی حضور نداشت. گفته میشود که رفتار صدام «مطیعانه» بوده است. در هنگام اعدام همچنان همان قرآنی را که در تمام طول محاکمات در دست داشت به همراه خود آورده بود.
موفق الربیعی گفت که صدام پیش از اعدام بارها فریاد «مرگ بر ایرانیها» را تکرار کرد.
سامی العسکری که یکی از شاهدان مرگ صدام بود گفت: «پیش از آنکه طناب به گردن صدام انداخته شود او فریاد الله اکبر سر داد و ادامه داد: ملت پیروز است و فلسطین عربی است». سپس صدام صلوات فرستاد و گفت: «درود بر محمد و پیروان او» که ناگهان چند نگهبان با فریاد ادامه دادند: «زندهباد مقتدا» صدام با نگاهی تحقیرآمیز به آنها نگاه کرد. فیلمی که توسط شبکهٔ الجزیره به دست آمده بود، نشان داد که برخی از اعدام کنندگان گفتند: «انشاالله به جهنم بروی» و شخص دیگری به آنها تذکز داد: «آقایان تمامش کنید. او در حال اعدام است». سپس صدام لفظ شهادتین را بر زبان آورد و پس از آن سکوی زیر پای او باز شد. یکی از منابع آگاه اطلاع داد که آخرین گفتههای صدام این بود: «مرگ بر خائنین، آمریکاییها، جاسوسها و ایرانیها» اما این جملهها در فیلم منتشر شده مشخص نیست.
صدام در هنگام اعدام، حاضر نشد تا نقاب به سر کند. یکی از شاهدان، وی را «مردی ضعیف و شکسته» توصیف کرد؛ دیگران او را آرام و مطمئن وصف کردند. پیش از اعدام، دعایی برای وی خوانده شد و او نیز تکرار کرد. تصاویر منتشر شده از اعدام صدام حسین تنها لحظات پیش از انداختن طناب به گردن وی را نشان دادند.
فیلم تلویزیونی آماده کردن صدام برای اعدام ابتدا از طریق تلویزیون عراق و سپس در سراسر جهان پخش شد. در فیلم پخش شده تنها لحظات پیش از انداختن طناب به گردن وی نشان داده شد. اما چند ساعت بعد تصاویر جسد صدام که در کفن پیچیده شده بود توسط دولت عراق و به منظور اثبات مرگ وی انتشار یافت. البته در خبر ها آمده که فیلم به طورت HDTV ضبط شده. سیانان گزارش داد که پس از اعدام صدام، مردم اقدام به برگزاری جشن در مکان اعدام وی کردند و گروهی به دور جسد وی رقصیدند.
خاکسپاری
خانوادهٔ صدام درخواست کرد تا جسد وی را به کشور یمن انتقال داده و دفن کنند تا سپس در صورت به گفتهٔ خودشان «آزاد شدن عراق» به این کشور برگردانده شود. با وجود گفتههای ضد و نقیض مسئولان عراقی در مورد جایگاه و شیوهٔ خاکسپاری صدام، سرانجام جنازه او را برای تدفین در روستای محل تولدش به نام عوجه در تکریت به سران عشیرهٔ بوناصر تحویل دادند. جسد صدام حسین نزدیک محل دفن پسرانش قصی و عدی به خاک سپرده شد.
محل دفن صدام
در این مکان صدام با عباراتی همچون "قهرمان عرب" و " شهید" توصیف شده است. همچنین بعضی از وسایل شخصی صدام مانند تسبیح وی در این مکان قرار داده شده است. از سوی دیگر تصاویر بسیاری از صدام در حالت های مختلف نصب شده اند که وی در یکی از این تصاویر سیگار برگ بزرگی بر لب دارد. پارچه نوشته ای به رنگ سیاه که با رنگ طلایی بر روی آن نوشته شده:"هدیه ای از طرف مجاهدین الاعظمیه"، نیز در این مکان به چشم می خورد. الاعظمیه نام یکی از مناطق سنی نشین بغداد است که شاهد حملات زیادی به نظامیان آمریکایی بود.در ادامه این گزارش می خوانیم:" صدام در روستای العوجه دفن است. این تنها محلی است که همچنان ساکنان آن از صدام تمجید و از وی به نیکی یاد می کنند. نظامیان آمریکایی پس از اشغال عراق در سال 2003 در حکمی برپایی هرگونه راه پیمایی یا برافراشتن تصاویر وی را ممنوع اعلام کردند و این حکم همچنان در دولت فعلی عراق پابرجاست." سالن اجتماعات قدیمی این شهر که صدام در آن دفن است هیچ شباهتی به قصرهایی که صدام در طول 24 سال حکمرانی برعراق بنیان نهاد، ندارد. صدام صبح گاه روز 20 دسامبر در بغداد به حکم دادگاه جنائی عراق و به جرم دخالت در کشتار های واقعه انفال به وسیله طناب دار، اعدام شد.سپس جنازه وی به وسیله بالگرد به شهر تکریت و روستای العوجه انتقال و تحویل رئیس قبیله آل بوناصر شد.از زمان دفن صدام در این مکان تاکنون شمار افراد بازدید کننده بسیار کم شده است. هم اکنون روزانه دو تا سه نفر از این مکان بازدید می کنند و به ندرت تعداد حاضران در این محل به چهار یا شش نفر برسند.افرادی که می خواهند به این منطقه بیایند با خطر مرگ روبه رو هستند. از زمانی که صدام در این محل دفن شد تاکنون هیچ خبرنگار غربی نتوانست به این روستا دسترسی داشته باشد و این در حالی است که روستای العوجه تنها سه مایل با شهر تکریت فاصله دارد; شهری استراتژیک که هم اکنون توسط ارتش و پلیس عراق اداره می شود.رسیدن به این مکان به ضمانت شیخ عشیره آلبوناصر یعنی عشیره صدام و همچنین اشخاص دیگری که به آنها مقاومت ملی گفته می شود، نیاز دارد. "مقاومت ملی" شامل افراد مسلح عرب و سنی مذهبی است که بر تعدادی از روستاها و شهرهای نزدیک به شهر تکریت سیطره دارند.محل دفن صدام جای بسیار عجیبی است. در منطقه ای مخروبه خارج از سالن محل دفن صدام، شش نفر از خانواده وی از جمله دو پسر وی - عدی و قصی - نیز دفن شده اند. همچنین محل دفن سه نفر از دستیاران نزدیک به صدام که به همراه وی محاکمه و سپس اعدام شدند نیز در اینجا واقع شده است.این روستا همچنین در نزدیکی راهی است که شمال وجنوب عراق را به یکدیگر متصل می کند.این مسیرشاهد بمب گذاری های روزانه در مسیر عبور نظامیان است. البته بسیاری از اهالی این شهر و استان از دوران حکمرانی صدام به خوبی یاد نمی کنند.
واکنشها نسبت به اعدام صدام
واکنشها نسبت به اعدام صدام گوناگون بودند. بسیاری از افراد که اکثراً آسیبهایی از نظام دیکتاتوری صدام دیده بودند به شدت از اعدام وی حمایت کردند. برخی از این قربانیان نیز خواستار آن بودند که صدام برای دیگر جنایتهایش که موجب مرگ افراد بسیار بیشتری (نسبت به مقدار مذکور در پرونده) شده محاکمه و مجازات شود. گروهی بر این باور بودند که اعدام صدام باعث افزایش روحیه مردم خواهد شد اما در مقابل کسانی هم فکر میکردند که این کار موحب افزایش خشونتها خواهد گردید. در جامعهٔ بینالمللی افراد زیادی از اجرای عدالت در مورد صدام حمایت کردند. مدافعان صدام هم اعدام وی را ناعادلانه خواندند. اعدام برای کسی که در کشوری مسلمان به مردم مسلمان آن کشور و کشورهای همجوار ظلم کرده است، بر طبق موازین شرعی و قانونی کاملا صحیح است.
سخنگوی دختران صدام گفت: «از اینکه پدرمان با شجاعت با اعدامکنندگانش برخورد کرد به خود میبالیم».
خبرگزاری رویتر از افغانستان گزارش داد که یکی از فرماندهان ارشد طالبان گفت: «اعدام صدام باعث تقویت روحیهٔ مسلمانان خواهد شد. جهاد در عراق شدیدتر خواهد شد و حمله به اشغالکنندگان افزایش خواهد یافت».
در کنار تمامی جشنهای مردم، نیروهای آمریکایی آمادهٔ حملات انتقامجویانهٔ طرفداران صدام شدند. پلیس تکریت هر گونه ورود و خروح به شهر را تا چهار روز ممنوع اعلام کرد.
در آمریکا نیز جشنهایی برای اعدام صدام برگزار شد که مهمترین آنها در شهر دیربورن ایالت میشیگان که محل سکونت جمعیت زیادی از شیعیان عراقی آمریکایی است انجام شد.
واکنشهای داخلی عراق
نوری المالکی، نخست وزیر عراق گفت: «عدالت به نام مردم و در حق صدام مجرم اجرا شد تا سرنوشت او مانند سرنوشت همهٔ ستمگران باشد و ترسان و لرزان در روزی سخت شاهد چیزی باشد که اصلاً انتظارش را نداشت.» او همچنین گفت: «سرزمین بخشنده و پاک شما برای همیشه از لوث وجود یک دیکتاتور پاک شد و صفحهای سیاه از تاریخ عراق ورق خورد و ستمگر مُرد». او در ادامه به این نکته اشاره کرد که صدام حسین نمایندهٔ هیچکدام از گروهها و مذاهب مردم عراق نبوده و نیست.
حسین شهرستانی وزیر نفت عراق گفت: «[عراقیها] در انتظار اجرای عدالت بودند و من فکر میکنم امروز آنها خبری را دریافت کردند که سالها منتظرش بودند».
عدنان پاچهچی گفت: «فکر نمیکنم وضعیت فرق زیادی کرده باشد زیرا اوضاع به حدی نابسامان شده که هر نوع اقدام مؤثری باید برای مقابله با شبهنظامیان اتخاذ شود و نظم و قانون برقرار شوند. هر چند ممکن است وی طرفدارانی در عراق داشته باشد که بعضی از آنها مسلّح بوده و دست به اعمال خشونتآمیز بزنند ولی صراحتاً باید بگویم که این اعدام تغییری در اوضاع ایجاد نخواهد کرد».
شیعیان عراق اعدام صدام را در حالی جشن گرفتند که برخی از شهرهای سنینشین شاهد اعتراض مردم بود. در شهرک صدر بصره و شهر نجف مردم در خیابانها به پایکوبی پرداخته و با شادمانی بوقهای ماشینهایشان را به صدا در میآوردند. در عین حال تکریت، سامرا و رمادی شاهد اعتراض مردم بود.
مردم عراق واکنشهای احساسی متفاوتی داشتند. شهروندی عراقی به نام جواد عبدالعزیز که پدر، سه برادر و ۲۲ پسرعموی خود را به خاطر صدام از دست داده است گفت: «اکنون او در زبالهدان تاریخ است». علی حمزه استاد دانشگاه در شهر شیعهنشین دیوانیه گفت: « اکنون همهٔ خانوادههای قربانیان خوشحال هستند زیرا صدام به جزایش رسید». برخی از مردم از رفتن صدام خشنود بودند ولی نمیتوانستند نگرانیهایشان را از ادامهٔ ناآرامیها در عراق پنهان کنند.
دیگران ناراحت بوده و صدام را یک شهید میدانستند.
واکنشهای بینالمللی
ایران نسبت به اعدام صدام اظهار خرسندی کرد ولی نگرانی خود را نسبت به وضعیت رسیدگی به پروندهٔ صدام و جنایتهای او علیه ایران اعلام کرد. سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران گفت: «ما همچنان خواستار رسیدگی به اتهامات رژیم صدام علیه ایران و دیگر کشورهای منطقه هستیم».
کویت نیز از معدود کشورهایی بود که از اعدام صدام استقبال کردند. جابر المبارک الصباح معاون اول نخستوزیر و وزیر کشور و دفاع کویت با ابراز خرسندی از اجرای حکم اعدام صدام، آن را قصاص عادلانهای برای وی دانست و افزود: « صدام دشمن ملت عراق و ملتهای عرب و مسلمان بود».
برخی از کشورها همچون انگلستان، استرالیا و فرانسه اعلام کردند که از حکم اعدام دفاع نمیکنند ولی نسبت به تصمیم دادگاه احترام میگذارند.
هند در پاسخی محتاطانه نسبت به اعدام صدام حسین رئیسجمهور سابق عراق، اعلام کرد که نسبت به این واقعهٔ «تأسفبار» «مأیوس» شده ولی احزاب سیاسی و رهبران مسلمان هند به شدت اعدام «غیرقانونی» یک وطندوست را نکوهش کردند.
سازمانهای مستقل
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، کمیسر لوییز آربر: «همهٔ فرقههای جامعهٔ عراق به همراه تمامی اعضای جامعهٔ بینالملل علاقه دارند که حکم اعدامی که در قانون عراق وجود دارد تنها در ادامهٔ محاکمه و استینافی عادلانه، موثق و بیطرفانه صادر شود. این موضوع دربارهٔ پروندهای استثنایی همچون این پرونده هم صدق میکند».
رئیس سازمان دیدبان حقوق بشر - ریچارد دیکر: «صدام حسین مرتکب تخلفات بیشماری از حقوق بشر بود ولی این مسئله توجیهکنندهٔ دادن حکم اعدام به وی که مجازاتی ستمگرانه و غیرانسانی است نمیباشد.» «تاریخ دربارهٔ محاکمهٔ خدشهدار وی در مورد ماجرای دجیل و اعدام وی قضاوت خواهد کرد».
گاه شمار روابط صدام و آمریکا
در ذیل خلاصه ای از تاریخچه رابطه صدام و آمریکا و چگونه مسلح شدن صدام به سلاح های شیمیایی و غیره جهت یادآوری آورده می شود:
1- سپتامبر 1980 آغاز حمله عراق به ایران و شروع جنگ بین دو کشور.
2 - فوریه 1982 پرزیدنت ریگان عراق را از لیست کشورهای تروریستی علیرغم مخالفت کنگره آمریکا خارج کرد.
3- دسامبر 1982 شصت هلی کوپتر تدافعی توسط HUGES AIR GRAFT به عراق فرستاده شد.
4 - 1988-1982 وزارت دفاع آمریکا اطلاعات و مشخصات دیپلمات های ایرانی و برنامه های تدوین شده برای حمله به ایران، با ذکر نقاط حساس برای بمباران نقاط مختلف ایران را به طور دائم دراختیار دولت عراق قرار می داد.
5- نوامبر 1983 آمریکا در بیانیه ای اعلام کرد که "دولت آمریکا آنچه لازم است انجام می دهد تا عراق در جنگ با ایران مغلوب نشود".
6- اکتبر 1983 کابینه ریگان به اردن؛ عربستان سعودی، کویت و مصر اجازه داد تا سلاح های آمریکایی مثل هویزر، هلی کوپتر خیکی و بمب افکن به عراق بفرستند، که این عمل خلاف قانون بین المللی کنترل سلاح های صادراتی بود.
7- نوامبر 1983 شعبه بانک ایتالیایی EDL LAVERO در آتلانتا مخفیانه وامی به مبلغ پنج میلیارد دلار به عراق داد تا با آن وسایل لازم برای تهیه موشک های دوربرد، سلاح های هسته ای و شیمیایی خریداری کند.
8- نوامبر 1983 جورج شولتز گزارش می دهد که عراق هر روزه از سلاح های شیمیایی علیه ایران استفاده می کند.
9- دسامبر 1983 رامسفلد با صدام ملاقات کرده و مراتب دوستی آمریکا و پشتیبانی از عراق و ارسال سلاح های جنگی علیه ایران را تضمین می کند.
10- جولای 1984 سیا را به کمک های فنی جهت به کار بردن گازشیمیایی خردل به عراق ارائه می دهد.
11- ژانویه 1986 وزارت دفاع آمریکا تایید می کند که ارسال تکنولوژی که DUAL – USF
شامل انواع کامیون های سنگین، کامپیوتر، آمبولانس و دیگر تکنولوژی های لازم برای استفاده در جنگ را در اختیار عراق قرار داده است.
12- مارچ 1986 آمریکا وانگلیس بیانیه سازمان ملل را در جهت عدم استفاده عراق ازسلاح های شیمیایی در جنگ با ایران را وتو کرده و دست رژیم صدام را برای نابودی کردها، ایرانیان و دیگر مخالفین خود با سلاح های شیمیایی باز می گذارد.
13- می 1986 وزارت بازرگانی آمریکا با ارسال هفتاد نفر متخصص سلاح های شیمیایی به عراق کاربرد بیشتر سلاح های شیمیایی در جنگ را تقویت می کند.
قابل توجه این است که ماده شیمیایی ANTHRAX که بعدها کاربرد آن حتی در آمریکا توسط
گروه های نژادپرست آمریکایی، هر روزه اخبار این کشور و دنیا را تحت الشعاع قرار داده بود، بین سالهای 1986-1985 به میزان بسیار زیاد توسط آمریکا به عراق فرستاده می شود.
14- می 1986 وزارت بازرگانی آمریکا ارسال ماده شیمیایی بوتولین( از باکتری بوتولیسم گرفته می شود) به عراق را مورد تایید قرار می دهد.
15- مارچ 1987 ریگان به کمپانیTOWER COMMISSION اجازه فروش سلاح جنگی به ایران را می دهد که پول آن توسط OLIVIER NORTH به مخالفین حکومت قانونی نیکاراگوئه داده می شود تا در جهت براندازی دولت ساندنیست ها اقدام شود(ایران کنترا)
16- دسامبر 1987 صدام سلاح های شیمیایی علیه مخالفین کرد را به مرحله اجرا در می آورد.
17- در فوریه 1988 صدام رسماً با کردهای مخالف وارد جنگ شده و با استفاده از سلاح های شیمیایی باعث نابودی 100000 نفر شهروند غیرمسلح و 1200 دهکده کردنشین می شود.
18- آپریل 1988 وزارت بازرگانی آمریکا صادرات گاز خردل به عراق را رسماً تایید می کند.
19- آگوست 1988 آتش بس بین ایران و عراق اعلام می گردد.
20- پنج روز پس از امضاء قرارداد آتش بس رژیم صدام با استفاده از سلاح های شیمیایی به شمال عراق حمله کرده و به کشتار فجیعی از کردها دست می زند.
21- سپتامبر 1988 رسماً مقدار بیشتری سلاح شیمیایی BOTULINUMو ANTHRAX به عراق فرستاده می شود.
22- در همین ماه ریچارد مورفی روابط دوستانه بین عراق و آمریکا را به نفع منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا اعلام می کند.
23- دسامبر 1988 مبلغ 105 میلیون دلار مواد شیمیایی توسط کمپانی OWCHEMICAL به عراق فروخته می شود.
24- جولای سال 1990 سفیر آمریکا در عراق با صدام ملاقات می کند و به او اطمینان می دهد که پرزیدنت بوش خواهان "روابط بهتر و عمیق تر" با عراق است. خیلی ها بر این باور هستند که این دامی بوده برای صدام که دیگر کم کم به وجودش نیازی نبوده است.
25- آگوست 1990 رژیم صدام کویت را اشغال می کند.
26- جولای 1991 روزنامه فاینشنال تایمز لندن نوشت که کمپانی سینمایی فلوریدا
تولید و ارسال گاز سیانور به عراق در سال های 80 را با کمک فنی سیا انجام داده که این گاز
به مقدار وسیع در جنگ علیه ایرانیان به کار برده شده است.
27- آگوست 1991 رئیس شعبه بانک ایتالیایی آتلانتا برای ارسال وام به عراق جهت تهیه سلاح های جنگی محاکمه و محکوم به 347 فقره کار غیرقانونی می گردد، ولی آمریکا او را متهم کرده و خود را بی تقصیر معرفی می کند.
28- ژوئن 1992 در شبکه ای بی سی گفته می شود که "کابینه بوش به مقدار وسیع رژیم صدام را از نظر مالی، کمک های فنی و تهیه اسلحه های جنگی مورد حمایت قرار داده است.
29- جولای 1994 هنری گونزالز نماینده تگزاس، در مقابل کنگره اعتراف می کند که کابینه بوش با ارسال کمک های مالی و سلاح های شیمیایی، کمک های تکنیکی و وسایل جنگی و تدافعی به عراق، رژیم صدام را حمایت کرده است و احتمال دارد که این وسایل و سلاح های شیمیایی در جنگ خلیج علیه نیروهای آمریکایی استفاده شده باشد. در آگوست 1994
سناتور رایجل از میشیگان درمقابل سنا اعتراف به ارسال محموله های جنگی و تدافعی و
سلاح های شیمیایی به عراق می کند و می گوید بیماری سربازان آمریکایی در جنگ خلیج فارس موسوم به سندرم جنگ خلیج فارس می تواند ناشی از استفاده عراق از این سلاح های شیمیایی باشد.
30- بالاخره در آگوست 2002 کلنل والتر لانگ مامور اطلاعاتی وزارت دفاع در یک مصاحبه با نیویورک تایمز می گوید "استفاده از سلاح های شیمیایی مسئله ما نبود، ما فقط می خواستیم که ایران در جنگ پیروز نشود".
تاریخچه بالا نشان می دهد که آمریکا قانونی و غیرقانونی با ارسال کمک های عدیده به حمایت از رژیم صدام در جنگ هشت ساله ایران و عراق پرداخته و سلاح های شیمیایی مصرفی در این جنگ علیه کردها ، نه تنها توسط آمریکا بلکه متحدین اروپایی او به عراق فرستاده شده است. و اگر در دادگاهی عادلانه صدام به محاکمه کشیده می شد به طور حتم ریشه همه این جنایت ها شناخته شده و به جهانیان اعلام می شد.
منابع تحقیق :
باشگاه اندیشه
سایت جامع دفاع مقدس
سایت سازمان تبلیغات اسلامی
ویکی پدیا
جهان نیوز
روزنامه همشهری
روزنامه ابتکار
این فصل از کتاب، نظریه ارتباطات برای توسعه و اقتدارگرایی در کشورهای جهان سوم را مورد کنکاش قرار می دهد. بررسی نظریات، مفاهیم و روششناسیهای ارتباطات توسعه چالشهای منحصر به فردی را در مطالعات رسانه ای به وجود آورده است. این کنکاشها نیازمند بررسی مفاهیم کلیدی است. اینکه چگونه معنای این مفاهیم در قیاس و تقابل با یکدیگر قرار می گیرند؟ این مفاهیم در طی دورههای مختلف تاریخی به چه شکل تعریف می شدند؟ و چگونه به کار گرفته میشدند؟
اصلیترین مفاهیم این بحث عبارتند از ارتباطات، نوسازی، توسعه و اقتدارگرایی. از ترکیب این اصطلاحات مفاهیم دیگری حاصل شده است که مباحث و جدال های دیگری را با خود به همراه می آورد. بنابراین دشواری در بکارگیری واژگان فنی برای طرح مسایل ارتباطات توسعه و گستره مفاهیم مربوط به آن، مسئلهساز شده است و تفاوتهای عمده ای را از متنی تا متن دیگر و از مفهومی تا مفهوم دیگر ایجاد کرده است.
توسعه برای محققان مختلف معانی متفاوتی می دهد؛ بنابراین تا تعریف درستی از مفاهیم توسعه و ارتباطات ارائه نشود نمی توان به طور کامل به نظریه و نظریه های ارتباطات توسعه پرداخت. با وجود اینکه اهمیت تعریف این مفاهیم کاملاً مشخص است، تعداد کمی از مطالعات ارتباطات توسعه زحمت انجام این کار را برای خود هموار می کنند. در تحلیل های اخیر که توسط فیر و شاه (1997 ,Fair and shah) صورت گرفته است، نزدیک به 140 تحقیق ارتباطات توسعه مورد بررسی قرار گرفت که فقط یک سوم آنها به مفهوم توسعه پرداخته بودند. اگر چه بیشتر این تحقیقات در این موضوع که "توسعه بهبود سطح زندگی اجتماعی است" اتفاق نظر دارند، اما مهمترین بحثی که پیش می آید این است که چه چیزهایی سطح زندگی را ارتقا می دهند و این مولفهها چگونه حاصل می شوند؟
تعاریف و مرزبندیهای ارایه شده در این زمینه، در دههی گذشته در مرز مشترک میان رشتهها متغیر و مبهم بوده است؛ در اواخر جنگ سرد و اوایل دهه 1990، در کنار افزایش قطبیشدن جهان بر مبنای قوم و مذهب، "ملیگرایی همراه با جریان آزاد اطلاعات" رو به افزایش گذاشت و از سوی دیگر اثرگذاری، رشد آگاهی توده مردم و کمبود منابع مورد چالش قرار گرفت.
بعد از سالها حداقل چهار شیوه عقیدتی در مورد گذار به توسعه وجود داشت:
- اولین شیوه نگاه مبتنی بر نوسازی است که بر اساس نظریههای: اقتصاد نئو کلاسیک (اقتصاد تمرکز بیشتری بر روی تقاضاهای مصرف کننده و روشهای ریاضی دارد)، ترقی و پشتیبانی از توسعهی اقتصادی سرمایهداری، بنا نهاده شده است. این دیدگاه مدل غربی رشد اقتصاد را برای دیگر کشورها قابل اجرا می داند و همچنین به تکنولوژیهای مدرن بسیار اهمیت می دهد.
-دیدگاه انتقادی شیوهی دیگری برای تفکر در باره توسعه است که توسعهطلبی و امپریالیسم اقتصادی و فرهنگی مبتنی بر مدرنیزاسیون را مورد انتقاد قرار داده است. آنها برای یک بازسازی اقتصادی و سیاسی برای تولید و توزیع پاداشها و منافع در میان جوامع و درون جوامع تلاش می کردند.
-دیدگاه لیبراسیون سومین دیدگاهی است که مطرح شده است و معتقد است که آزادیهای شخصی و گروهی، کلیدی برای دستیابی به اعتماد به نفس و در نهایت رسیدن به توسعه است.
-چهارمین مفهوم از توسعه مبتنی بر اقتدارگرایی است. این طرح اغلب در ادبیات توسعه و ارتباطات در دهه 90 مطرح شد. اما اصطلاحات، مثالها و مراحل تحلیل و نتیجه آن به طور کامل روشن نشده است و لازم است در ابتدا مفاهیمی مانند قدرت، کنترل و اجبار که در نظریه توسعه و الگوی آن مطرح می شود، تعریف شود چرا که تا وقتی که به مفهوم قدرت نپردازیم نمیتوان اقتدارگرایی ر ا به طور کامل درک کرد. بنابراین در این مقاله به بررسی دیدگاههایی در باره ارتباطات، توسعه و اقتدار می پردازیم.
در واقع محققان توسعه هنوز تمایل دارند میان کسانی که ارتباطات را به عنوان سیستم انتقالی سازماندهیشده تلقی می کنند و کسانیکه به ارتباطات به شکل بسیار گسترده تر مینگرند (تا جاییکه آن را به عنوان اصل جدا نشدنی از فرهنگ و از همه سطوح و اشکال تغیرات اجتماعی میدانند) تفکیک قائل شوند. اساس این جهت گیری بر فرضیات مشخص دیدگاههای اقتدار و ارتباطات و توسعه متکی است که در این مقاله تلاش می شود تحلیلی از نظریههایی که در ارتباطات و توسعه موجود است ارائه شود؛ همچنین مباحثی از مدرن شدن و تاریخچه و اساس مفهومی آن که از پارادایم مدرنیسم، نهادها و روابط بین متنی آنها اصولی را به ارث می برد؛ بررسی می شود.
و پس از آن به نقد و بررسی درباره "نظریه ارتباطات برای توسعه" و مطالعه در مورد موقعیتهای اجتماعی و سیاسی در جوامع در حال توسعه پرداخته می شود که توسط روابط قدرت نابرابر و بیعدالتیهای بنیادین شکل گرفته است و آنگاه به دیدگاههای ارتباطات اشارهای میشود که به بهترین شکل در جوامع جهان سوم به چالش کشیدهاند.
الگوی نوسازی (The paradigm of modernization)
قدرتمندترین الگو بعد از جنگ جهانی دوم با مفاهیم بیشمار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برای کشورهای جهان سوم، نوسازی بود.
نوسازی مفهومی ساختگی از مفهوم توسعه بود که نظریه آزادی سیاسی، اصول عصر روشنگری (عقل گرایی، خرد باوری، عینیت گرایی) و اصول فلسفه علم غرب در شکل گیری آن نقش داشته است.
در نظریه نوسازی مفهوم ملت مدرن با مفهوم ملت صنعتی شدهی غربی شباهت داشت که رفتارهای سیاسی، اقتصادی، نهادها و نگرشهایی را در مقابل تکنولوژی، علم، آداب و سنن فرهنگی شکل میداد.
مدل اقتصادیای که نظریه نوسازی در آن ریشه داشت دیدگاه نئوکلاسیک بود که به عنوان پایه و بنیاد "الگوی اقتصاد غربی" خدمت می کرد.
"الگوی غالب"(The Dominant Paradigm) اساساً به رشد اقتصادی که (به وسیله ی درصد تولید ناخالص ملی (GNP) اندازه گیری می شود) بسیار توجه می کرد. این الگو شرکتها و سازمانها را به رشد صنایع، تکنولوژیهای سرمایهبر با مالکیت خصوصی، تجارت آزاد و اصل عدم مداخلهی شرکتها در اقتصاد تشویق می کرد.
البته الگوی نوسازی تنها از نظریههای اقتصادی نشأت نگرفت بود بلکه از "نظریههای تکامل اجتماعی" نیز تأثیر گرفته بود. در سطح کلان، نظریه داروین برای مراحل پیشرفت جوامع انسانی و نظریه تحولات اجتماعی در شکلگیری مفاهیمی از توسعه مانند "نظریههای چند قطبی نوسازی" نقش داشت.
در این الگو جوامع جهان سوم اغلب به عنوان جوامع سنتی و جوامع صنعتی در مقابل آنها شناخته میشوند؛ جوامع پیشرفته غربی به استقلال خودمختار (حاکمیت ملی مستقل) دسترسی گستردهای دارند و گنجایش روبرو شدن با مسائل اجتماعی، فرهنگی، تکنولوژیکی و موضوعات اقتصادی در فرایند (پروسه) تغییرات اجتماعی را دارند. در این میان جوامع جهان سوم به تحولی فراگیر در نهادها و نقشهای تفکیک شدهی عالی رتبه و دیگر مشخصههای کیفی جامعه شناختی احتیاج دارند. در واقع جوامع صنعتی توان غلبه بر مشکلات یا حتی تسلط بر روی منابع و طبیعتشان را دارند. در پایینترین سطح، نظریه های روانشناختی فردی بر تغییرات ارزشی و نگرشی میان افراد پافشاری می کنند که پیشنیاز پدید آمدن جامعهی مدرن است.
محققانی مانند مک کلند(1967)، لرنر(1958)، اینکلس (1966) و راجرز (1969) مجموعه هنجارهای ارزشی شخصی را توصیف می کنند که در انسانهای مدرن درونی شده و در جوامع جهان سومی وجود ندارند و ادعا میکنند که نوسازی در جوامع جهان سوم بستگی به تغییر شخصیت زندگی افراد دارد که با مشخصههای ارزشی و نگرشی مردم اروپای غربی و آمریکای شمالی شباهت نزدیک داشته باشد. نظریه نوسازی بنیاد معرفت شناختیای برای اولین نظریههای ارتباطات توسعه آماده می کند؛ این الگو از تحقیقات سیاسی که در ایالات متحده در میان دو جنگ جهانی صورت گرفت نشأت گرفته است؛ در این میان وسایل ارتباط جمعی به عنوان وسایل پرقدرتی در نظر گرفته می شوند که به صورت کاملاً موفق افکار و عقاید و نگرشها و همچنین رفتار افراد را در یک زمان کوتاه دستکاری می کنند (گلاندر و سیمپسون ). این تحقیقات از سوی منابع قدرتمندی مانند دولت، ارتش، نیروی هوایی و سازمان سیا حمایت می شدند. جانبداری از تأثیرات قدرتمند رسانهها با نظریههای ارتباطات و توسعه در دههی 50 و 60 ترکیب شد.
بنابراین حمایتهای اولیه، مجموعهای از هنجارها در زمینهی ارتباطات توسعه که مناسب شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی موجود در آسیا، آفریقا، حوزه کارائیب و آمریکای لاتین بوجود آمد. زمانی موضوع پیچیدهتر شد که محققان جوان از کشورهای در حال توسعه به ایالات متحده آمریکا آمدند و تحت برنامهی مساعدت غذایی، با الگوی آمریکایی آموزش داده شدند.
اوایل دهه ی 70 انتقادات جدیای (به ویژه از سوی محققان آمریکای لاتین و آسیایی) الگوی نوسازی را نشانه گرفت. آنها مدعی شدند که فعالیتهای توسعه در کشورهای جهان سوم با فرضیات الزامی پارادایم نوسازی منطبق نیست. این الگو بیشتر از اینکه پیشگوییای از تغییرات در کشورهای در حال توسعه محسوب شود به مثابهی توصیفی برای تغییرات اجتماعی کشورهای اروپای غربی وآمریکای شمالی کاربرد داشت.
همچنین مدل اقتصادی نئوکلاسیک که رویکردی تدریجی به توسعه داشت در دههی 70 شروع به از دست دادن اعتبار خود کرد و رکود اقتصادی جهان و اصلاحات اقتصادی نئولیبرالها در کشورهای جهان سوم آنها را از قبل عقب ماندهتر کرد.
منتقدان الگوهای جامعه شناسی توسعه به سمت نظریههای اجتماعی و موضوعات غیر تاریخی و شاخصهای نادرست توسعه جذب شدند که توسط محققانی مانند پارسونز مطرح شده بودند و مشتمل بر تحولات همهگیر جهانی بود. همچنین الگوهای ارزشمحور مککلند، هاگن، اینکلس، اسمیت، لرنر، راجرز و دیگران به خاطر قوممداری و چشمپوشی از برخی محدودیتهای ساختاری موجود در کنشهای فردی مورد نقد قرار گرفتند.
الگوی نوسازی بیشتر به خاطر نگاه منفی به فرهنگ و مخصوصاً فرهنگ مذهبی و تعصبات پدرسالارانه و نگاه عاقل اندر سفیه خود به مسایل اجتماعی، مورد نقد قرار میگرفت. در نگاه غالب، اگر کشورهای جهان سوم و مردمان آن بخواهند که مدرن شوند سنتهای غالب باید که از بین بروند. این دیدگاه مدت زمان زیادی مورد قبول واقع نشد اگرچه کارکرد فرایندهای مدرنیزه شدن هنوز تخریب و جذب سنتهای بومی بود.
نئومارکسیستها بسیاری از انگارههای الگوی نوسازی را مورد نقد قرار دادند. برای آنها توسعه نیافتگی یک فرایند کاملاً متمایز از توسعه یافتگی نیست. در واقع آنها دو روی یک سکهاند و گسترش توسعه نیافتگی در ملتهای جهان سوم، محصول توسعهی اقتصادی کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی است. من به طور خلاصه به برخی از جانبداریهای صریح و ضمنی از "الگوی مسلط" و گفتمان آن اشاره میکنم. این لیست جامع نیست اما باید آن را به عنوان نقطه شروع در واسازی الگوی مسلط به شمار آورد.
- عقلانیت و پیشرفت مترادف با عقلانیت اقتصادی و رشد به وسیلهی نخبگان سیاسی اقتصادی در شمال و به وسیلهی سازمانها چند جانبه که توسط نخبگان و بورکراتهای دولتی و همچنین توسط علایق اعطا شده در جنوب، صورتبندی شده است.
- استانداردهای هر چه بالاتر زندگی (که با شاخصهایی مانند درصدی از درآمد، مصرف و تولید ناخالص ملی مورد ارزیابی قرار میگیرند) تبدیل به ارزشهای کلیدی می شود. خوب بودن (که شامل جنبههای مادی و غیر مادی زندگی فرد یا جامعه میشود( چندان مورد توجه قرار نمیگیرد اما خوب داشتن (آن هم به معنی حداکثر مصرف مادی) ترجیح داده می شود.
- گفتمان غالبی که مورد توجه روش علمی پوزیتویستی است مدعی است که حقیقت را درباره توسعه می گوید. بنابراین فرضیات و تصاویر مدرنیته و پیشرفت به عنوان اشکال گسترش یافتهی غربصنعتیشده توسط رهبران بسیاری از کشورهای دریافت کننده پذیرفته شده است (فوکو، 1980). این فرضیات غالباً تحلیلهای دیگر مانند توصیفات علمی _ بومی از طبیعت را رد میکنند.
- کشورهای در حال توسعه به اقدامهای نامربوط نوسازی در زمانهای گذشته توجه میکردند و این جوامع، فرهنگها و تاریخها و برنامههایی را در نظرنمیگرفتند که متخصصان برای آینده تدوین میکردند. بنابراین اهداف توسعه در یک خلا (که مانع ابتکارات پیشین میشد و اثرات مضر آن مورد توجه قرار می گرفت) مورد بررسی قرار گرفت.
- ابتکارات و مزایای احتمالی مفاهیم توسعه (که توسط مدیران جغرافیایی ساخته شده بود و توسط دولتهای مسلط هدایت میشد) باعث شد که ملل جهان سوم مانند شرق، آفریقا و آمریکای جنوبی درگیر مفاهیمی کلیشهای و قالبی شدند و در این کشورها عقیدهای نادرست شکل گرفت که دستیابی به توسعه توسط یک شبکهی دریافتی صورت می گیرد. در گفتمان توسعه یک استعارهی عجیب زیست شناختی وجود دارد که به شباهت تغییرات نژادی در نظام زیست شناختی توجه میکند و رشد را تقلیدی برگشتناپذیر و خطی میداند که منتج از تکامل نژادی است.
- مشکلات اجتماعی به مثابهی رخدادهای طبیعی تفسیر شدهاند تا به عنوان نتیجهی سیاستها، بیکفایتی مدیریتی، فساد، طمع یا عملکرد قدرت. مخاطرات طبیعی مانند قحطی و خشکسالی برای مثال به عنوان نتیجه قصور سیاسی و کوتاهی در الگوهای تحقیقاتی یا بحرانهای ناشی از اقدامات نوسازی سرمایهداری در نظر گرفته نمی شود.
علوم پوزیتویستی ادعا می کنند که به طور ذاتی داور نهایی حقیقت هستند. همانگونه که ارزشهای روشنگری، علوم سازگار با سیستمهای سیاسی-اقتصادی مدرن را تقویت میکنند و گفتمانهای علوم اقتصادی و سیاسی متشکل از سیستمهای اصلاحی دو طرفه است. بنابراین دولتهای مدرن، بورکراتها و نخبگان در موضع قدرت و همچنین تکنوکراتهای علمی میتوانستند تعیین کننده و تصمیمگیرنده باشند. پساساختارگرایانی مانند فوکو که ادعا میکنند خادمان دولت و علم صرفاً وظیفهی توصیف واقعیت را ندارند و بلکه تولید؛ کنترل و هنجارمند کردن (واقعیت) را نیز انجام میدهند. فرایند هنجارمند کردن، ناهمگونی را به وسیلهی همگون کردن احساسات شخصی، امیال و کنشهای افراد کاهش می دهند.
نظریههای ارتباطات برای توسعه
نظریههای ارتباطات برای توسعه را می توان در دو دسته طبقه بندی کرد:
1. نظریههای مربوط به الگوی مسلط نوسازی که در بالا شرح آن آورده شد.
2. دسته ی دوم پارادایم بدیلی است که یک مدل تجویزی از بالا به پایین برای نوسازی است.
نظریههای معروف در طبقه بندی اول، ترکیبی از نظریههای ارتباطات و نوسازی هستند مانند نظریهی اشاعه و نوآوری و رویکرد بازاریابی اجتماعی و راهبردهای آموزشی و تفریحی.
نظریههای معروف دسته بندی دوم که می توان از میان آنها الگوی تحقیق کنش مشارکتی و اقتدارگرایی را نام برد.
بررسی نظریههای دسته اول
در این نظریهها، ارتباطات فراتر از یک ارتباط ما بین منبع و گیرنده است و به عنوان یک سیستم پیچیدهی سرشار از کارکردهای اجتماعی مشخص است بنابراین وسایل ارتباط جمعی به عنوان عوامل ارائه دهندهی خدمات و شاخصها و نشان دهندهی نوسازی در کشورهای جهان سوم است.
در ورای این تحلیل محققان در سطح کلان به نقش وسایل ارتباط جمعی میپرداختند و تحقیقات مربوط به اثر و الگوهای تشریح کنندهی ویژگیهای روانشناسی- اجتماعی افراد (که نیاز عبور جامعهی سنتی به مدرن است) را مورد توجه قرار می دادند.
دانیل لرنر (Daniel Lerner) در "گذر از جامعهی سنتی" (The Passing of Traditional Society ) (1958 ) ایدههای اصلی رویکرد نوسازی و رسانههای جمعی در دورههای متقدم را توصیف میکند. لرنر یک الگوی روانشناختی در افراد، که نیاز یک جامعهی مدرن است را توصیف میکند.
شخصیت انتقالی
این فرد ظرفیت بالایی از همدلی با سوژههای جدید محیطی خود دارد و خواستههای جدیدی را که در درون یک جامعهی بزرگ ساخته میشود را درونی میکند به عبارت دیگر این فرد حد بالایی از همدلی را دارا است و ظرفیت دیدن خودش را در جایگاه دیگری دارد.
لرنر می گوید: همدلی دو وظیفهی مهم در بردارد: اولاً فرد را قادر میسازد که به شکل کارآیی در جامعه مدرن (جامعهای که به شکل پیوستهای در حال تغییر است) عمل کند.
ثانیاً همدلی مهارتی رای افراد ایجاد میکند که میخواهند از مجموعههای سنتی به سمت بالاتر و بهتری حرکت کنند.
دومین عنصر در الگوی لرنر "رسانهی جمعی" بود که کارکرد ویژهای را بر عهده داشتند. آنها با نشان دادن مردم، ایدهها و نگرشهای جدید به افراد سبب تسریع در فرایند نوسازی میشدند. بنابراین رسانهها عامل بسیار مهمی در نوسازی هستند و مردم در جهان سوم می توانستند همدلی خودشان را با رسانههای جمعی گسترش دهند. رسانهها، مکانها و رفتارها و فرهنگهای جدید را نشان میدادند. به طور خلاصه رسانههای جمعی پتانسیل نیروی مدرن شدن را در جوامع سنتی و دور افتاده دمیدند و ارزشها و رفتارهای کشورهای سنتی را با جوامع مدرن جایگزین میساختند.
نقش قدرتمند رسانههای جمعی در نوسازی در تحقیقات لرنر (1958) و شرام (1964) و بسیاری از تحقیقات در دههی 50 و 60 به وضوح مورد تاکید قرار گرفته است. این مطالعات پارادایم غالب توسعه را تایید میکند. رسانهها وسیلهای برای انتقال ایدهها و الگوهای جدید از غرب به جهان سوم و از مناطق شهری به حومههای روستایی بود.
مهمتر اینکه آنها به رسانهها این وظیفه را محول می کنند که افراد را برای تغییرات سریع اجتماعی آماده کنند و فکر میکردند که رسانهها قدرت زیاد و تاثیر مستقیم بر افراد دارند. از سوی دیگر هنگامی الگوی نظریهی گلولهای در مورد تاثیرات رسانههای جمعی در دهههای 1960 و 1950 در کشورهای جهان سوم جا میافتاد، این الگو قبل از آن در شمال آمریکا کنار گذاشته شده بود. قدرت رسانههای جمعی در یک سویه بودن آنها، از بالا به پایین بودن، همزمانی و پخش گسترده است.
نظریهی اشاعه و نوآوری (The diffusion of innovation theory)
تا جاییکه اندیشمندان و سیاستگذاران در راستای ارائه مباحث خرد و پیدا کردن تجربیاتی از نقش رسانهها در پشتیبانی از نوسازی بودند، نظریهی اشاعه و نوآوری به خوبی به عنوان یک چارچوب راهنما در برنامهریزی ارتباطی نوسازی در سطح محلی مد نظر قرار گرفت. نظریه اشاعه و نوآوری همچنین ارتباط نظری مهمی با تحقیقات اثرات ارتباطات داشت و تاکید بر تاثیرات خاص و ویژهی ارتباطات داشت که توانایی پیامهای رسانهای رهبران عقاید، برای خلق دانش و کنشهای جدید و ایدههای جدید و اقناع مخاطبان با هدف تطبیق با سویههای ناشناختهی اختراعات معرفی شده بود. رویکرد اشاعه و نوآوری ریشه در ادعاها و اشارات فرض شده داشت که از بیرون اعمال می شد.
تعریف اولیه از توسعه عبارت بود از نوعی تغییر اجتماعی در ایدههای جدید که به یک سیستم اجتماعی اعمال می شد تا سطح بالاتری از درآمد و سطوح بالایی از زندگی را به وسیلهی روشهای تولید مدرنتر و سازمانهای اجتماعی پیشرفته محقق سازد. تنها مسیر ایجاد تغییر از یک فرد سنتی به یک فرد مدرن عبارت است از پذیرش و ارتباط با ایدههای جدید از منابع بیرونی در یک مجموعهی اجتماعی.
راجرز (Rogers) مهمترین متفکری است که در این زمینه کار کرده است. او عناصر اصلی در هر گونه تحلیل اشاعه نوآوری یا ایدهای جدید را اینگونه بیان می کند:
1. نوآوری
2. ارتباط از طریق کانالهای ویژه
3. رسوخ در بین اعضای یک مجموعه
انطباق مجموعه فرایندهایی است که از زمان آشنایی فرد با نوآوری و به واسطهی آنها بر مبنای تصمیمی مبتنی بر انطباق یا واپس زدن نوآوری صورت میگیرد و شامل پنج مرحلهی:
آگاهی
علاقه
سنجیدن
پیشروی
انطباق
رویکرد بازاریابی اجتماعی (social marketing approach)
نظریه اشاعه به عنوان راهنمایی در برنامهریزی ارتباطاتی حوزههای توسعه کافی نبود مفهوم اشاعه مبهم بود. با اشاره به اینکه "بازخورد" نقشی محوری در موفقیت ارتباطات دارد اما الگوی اشاعه برای گیرندگان بازخورد توجه کافی قائل نمیشد. فرایندهای بازاریابی اجتماعی به تلاشهای ارتباطیای اطلاق میشود که در بافت کشورهای جهان اول و جهان سوم به طور فزایندهای به سوی راهکارهای بازاریابی تجاری علممحور بازگشته است تا در راستای انتشار ایدهها، انگیزشهای اجتماعی را گسترش دهد. از نمونههای آن در کشورهای جهان اول میتوان جلوگیری از مصرف تنباکو، تشویق کردن استفاده از کمربند ایمنی خودکار، جلوگیری از مصرف مشروبات الکلی و رانندگی در حال مستی، بهبود بخشی رژیم غذایی سلامت محور، تشویق نکردن روابط جنسی نوجوانان و یا تشویق به روابط سالم سالم و جلوگیری از ایذر ... را نام برد.
همچنین در بافت کشورهای جهان سومی موضوعات اساسیای مانند برنامهریزیهای خانوادگی، حقوق برابر برای زنان، مسئولیت پذیری در روابط جنسی، سواد رشدیافته، مسئولیتپذیری والدین و پیشگیری و کنترل ایذر تا اوایل دهه 1970 مطرح میشد که کلیشههای منابع فعال و گیرندههای منفعل را تقویت می کرد.
در حیطهی ارتباطات؛ مدلهای انتقالی یکطرفه، بالا به پایین، فرستنده به گیرنده با باور به اینکه این اثرات می توانند به صورت غیر ارادی رخ دهند مورد توجه قرار گرفتند.
رهبران عقاید و عاملان تغییر و مجاری ارتباط جمعی مانند رادیو در انتقال پیامهای اقناعی مورد استفاده قرار می گیرد. فرضیهی موجود در این استراتژیها عبارت بود از اینکه دانش، حلقهی مفقوده در انطباق و استفاده از خدمات و تولیدات است. تکنیکهای بازاریابی اجتماعی در دههی 70 بر کشمکش ایجاد شده میان ارزشهای متغیر و دانش تاکید میکرد. همانگونه که در الگوهای رفتاری خدمات بر چنین کشمکشی تاکید میکردند بازاریابی اجتماعی نیز مفاهیم جدیدی در اشاعهی ایدهها و خدمات معرفی کرد: تقسیم بندی مخاطبان، تحقیقات بازار، توسعهی تولید، ایجاد انگیزه و تسهیل در به حداکثر رساندن پاسخ گروههای هدف.
بازاریابی اجتماعی یک دیدگاه کلینگر در فرایندهایی است که بر روی چهار اصل تاکید می کند:
تولید
قیمت گذاری
جانشینی
ترفیع.
از دههی 90 سرویسهای ارتباطات عامه به وسیله آژانس آمریکایی توسعه بین المللی مورد حمایت قرار گرفت که در نتیجه یک ساختار ارتباطی استراتژیک، جهت فائق آمدن بر کاستیهای موجود در ارتباطات برنامهریزیکننده خانواده را توانست سر لوحه کار خود قرار دهد.
ارتباطات استراتژیک به تشریح یک چارچوب عملیاتی میپردازد که مفاهیم بازاریابی اجتماعی و الگوهای تغییر رفتاری را در طراحی، اجرا و ارزیابی استراتژیهای ارتباطی در راستای تغییرات رفتاری موثر به هم دیگر متصل میکند.
مفاهیم تحقیق درباره مخاطب، تقسیمبندی بازار، توسعهی تولید، انگیزهها و پیشرفت از تحقیقات بازاریابی اجتماعی منتج شدهاند که در برنامهریزی خانوادگی استراتژیک ارتباطات مورد استفاده قرار میگیرند.
به علاوه فرایندهای ارتباطی به سوی یک مدل همگرا که اطلاعات را در راستای میل به فهم متقابل قرار می دهند در حرکت است بر این اساس محققان از روشهای گروههای متمرکز، پیمایش مخاطبان و پیشآزمونهای پیامها مرتبط با سیاستگذاریهای خانوادگی استفاده میکنند، مدلهای چند مرحلهای در برخی از رشتهها مانند روانشناسی اجتماعی، بازاریابی، جامعهشناسیروستایی، رواندرمانی از مراحلی استفاده می کنند که یک فرد از اول نقطهی آگاهی تا رسیدن به انطباق کامل آن را طی میکند. این سلسله مراتب تاثیراتی در رفتار ایجاد میکند.
استراتژیهای آموزشی- تفریحی (Entertainment-education strategies)
در نظریههای ارتباط جمعی نظریههایی که از فرضیهی تاثیرات محدود ارتباطات حمایت میکردند از اوایل دهه 70 به تدریج جذابیت خود را از دست دادند از اوایل دهه 40 تحقیقات نشان میداد که رسانههای جمعی در تغییر عقاید و نگرشهای مخاطبان خود موثر نیستند.
اما تحقیقات جدید نشان میداد که ارتباط جمعی در سطوح شناختی مخاطبان بسیار قدرتمندند و میتوانند حوادث کم اهمیت را مهم جلوه بدهند (شاو - مک کومبز) حیطهی دیگر تحقیقات دیدگاه استفاده و رضامندی بود (بلومر- کاتز ) که تمرکز خود را بر روی مخاطبان فعال به عنوان تقابلی با کلیشهی گیرندهی منفعل قرار داد که در نظریههای تاثیرات محدود وجود داشت در مدل استفاده و رضامندی مخاطبان به شکل فعالی محصولات رسانهای را انتخاب میکنند تا یک حدی از نیازهای (اطلاعات جدید، تفریح، اخبار، آرامش و ...) خود را جواب دهند.
این تحقیق نشان داد که مخاطبان برنامه رادیو و تلویزیون را در راستای ارضای نیازهای خود انتخاب می کنند به موازات این در جهان سوم روندهایی شکل گرفت که به سمت تجاریکردن و خصوصیسازی شبکه تلویزیون و رادیویی حرکت میکرد. چنین توسعههای بهم پیوستهای زمینهی باروری در جهت رشد و همهگیر شدن برنامههای آموزشی_تفریحی فراهم آورد در این رویکرد محتوای آموزشی درقالب برنامههای تفریحی رسانههای جمعی مانند رادیو _تلویزیون، دستگاه ضبط صوت و تئاتر فولکور جاسازی شده بود.
سینگال و راجرزSinghal and Rogers) ) تذکر شدند که برنامههای آموزشی و تفریحی تغییرات اجتماعی را به شکل مستقیم یا غیر مستقیم تسهیل می کنند. در سطح فردی برنامههای آموزشی و تفریحی آگاهی افراد را تحت تاثیر قرار میدهند و توجه و رفتار آنها را به سوی موضوعات اجتماعی مطلوب جلب میکنند و در یک سطح بالاتر (سطح اجتماعی) آنها به عنوان یک عامل برجسته کننده یا تاثیرگذار در افکار عمومی و سیاستگذاری در راستای یک جامعه مطلوب عمل میکنند.
برنامههای آموزشی و تفریحی یک نوع بی همتا از بازاریابی اجتماعی است که در واقع ایدههای پیشین اجتماعی را که در تولیدات رسانهای بازاریابی شده است را مطرح میکنند.
نتایج نشاندهنده تغییرات شناختی اولیه است که برخی تغییرات، برخی نیازهای رفتاری و انتقال ارزشی را ثبت کرده است.
رویکردهایی در راستای پارادایمی بدیل برای تغییرات اجتماعی
حال زمان مناسبی است که به بررسی تغییرات در نظریهی توسعه و تغییر اجتماعی بپردازیم. اولین دستنوشتههای نظریههای توسعه مبتنی بر جبرگرایی تکنولوژیک و تمرکز بر شاخصهای قابل سنجش مانند تولید ناخالص ملی بود این نظریهها بر صنعتیشدن و رشد اقتصادی تاکید میکردند تا جاییکه سایر فاکتورهای انسانی و غیرتکنولوژیک را رد میکردند.
در دهه 70 رشته ارتباطات توسعه در راستای ارائه این تعاریف مبتنی بر رشد همراه با مساوات، ارضای نیازهای اساسی، کار معنادار و روابط میان فردی متنوع روی آوردند. توصیفات ارائه شده از تغییرات مستقیم همچنین از حمایت از محیط زیست و فرهنگهای بومی ترکیب شده بود. در حال حاضر تعاریف به سمت سویههای کیفی و متکثر حرکت کرده است در این بخش توسعه به مثابهی فرایندی که برای مردم همراه با دسترسی به فرصتهای مناسب و درخور است در نظر گرفته شدهاست که سطح زندگی آنها (و سایر افرادی را که در اجتماع آنها زندگی می کنند) را ارتقا میدهد.
رویکردی که از 20 سال گذشته از حمایت بسیار گستردهای برخوردار بوده است رویکرد مشارکتی به ارتباطات و توسعه است.
در این رویکرد از مشارکت به عنوان هدف از سوی اندیشمندان و مدیران حمایت می شود آنها ادعا می کنند مشارکت را می بایست به عنوان یکی از حقوق اساسی انسانها در نظر گرفت و از آن در قالب یک هدف و در ذات خود حمایت شود نه به خاطر نتایج آن.
نیاز به تفکر، بیان نفس (خود افشاگری)، تعلیق به یک گروه، در نظر گرفته شدن به عنوان یک انسان، تقدیر شدن، مورد احترام واقع شدن و در نهایت تصمیمات جدیای که زندگی یک فرد را تحت تاثیر قرار می دهد؛ جز عوامل بنیادین توسعهی یک فرد میباشند که هم عرض خوردن، خوابیدن و آشامیدن است و مشارکت در فعالیتهای معنادار وسیلهای جهت ارضای نیازهای فوق به شکل کامل آن است.
بسیاری از اندیشمندان در دو دهه گذشته علاقمند به مشارکت فعال مردم در امور پایهای بودند در سطوح بالا یک انحراف مثبت از رویکردهای اولیه از بالا به پایین و تجویزی صورت گرفته است با اینحال ساختار تسلط نخبگان از بین نرفته است گر چه مردم تشویق شدهاند در فعالیتهای خودجوش شرکت کنند اما هنوز راهحلهای بنیادین برای مشکلات محلی به دست عوامل توسعهای خارجی مورد گزینش قرار میگیرد. منتقدان معتقدند مشارکت واقعی می بایست مروج کنش سیاسی و اجتماعی مردم در تمام سطوح باشد.
هدف تلاشهای مشارکتی باید تسهیل آگاهیدهی به مردم در حاشیه نگه داشته شدهی جهانی باشد که نابرابری اجتماعی، سیاسی و ساختارهای اجتماعی در جامعهی آنها وجود دارد با آگاهسازی و کنش جمعی است که آنها نیازهای خود را تشخیص میدهند محدودیتهای خود را میشناسند تا نیارهای خود را تشخیص دهند و برای حل مشکلاتشان برنامه ریزی کنند واژهی ارتباطات مشارکتی مکرراً بدفهمی شده و بد به کار برده شده است. مشارکت به اشکال مختلفی از شبه مشارکت تا تلاشهای اصیل جهت اتخاذ تصمیمات مشارکتی مولد تعریف عملیاتی شده است.
اغتشاش بسیاری میان نمونههای کنشهای عالی و برآیندها یا علایق وجود دارد. گرچه کنش موجود در ارتباطات مشارکتی به همکاری میان مردم و کارشناسان تاکید میکند و به اشتراک مساوی دانش میان مردم و کارشناسان معتقد است و به یک بافت محلی و مجاورت فرهنگی توجه میکند اما برآیند عمل در بسیاری از نمونهها با تفویض اختیار و قدرت به مردم همراه نیست که این با بسیاری از آنچه که در پارادایم نوسازی صورت بندی میشد نزدیک است.
بنابراین رویکرد مشارکتی به طرح و کنترل پیام و عوامل توسعه می پردازد. همچنین موضوعات قدرت و کنترل به وسیلهی اقتدار، استقلال ساختاری و بیعدالتی قدرت نتوانسته است به میزان کافی در جوامع جهان سوم اعمال شود بنابراین بسیاری از دیدگاههای مشارکتی شراب کهنه ای هستند در جامهای نو.
این واسازی پست مدرنیستی از الگوی توسعه مشارکتی، تمرکزی مضاعف بر روابط قدرت در جوامع معاصر و بیعدالتیهای ساختاری ایجاد و تقویت شده در این جوامع دارند.
برای تغییرات اجتماعی واقعی برای افراد و گروههای در حاشیه نگهداشته شده، تحقیق یا کاوش عبارت است از مدلهای ارتباط توسعه و ابزارهای تحلیلی که امکانات لازم جهت فائق آمدن بر موانع سیستماتیک (نظام مند) را فراهم آورد.
دو حوزه یامفهومی که دراین راستا مفید هستند عبارتند از :
1.تحقیقات کنش مشارکتی
2.استراتژیهای تفویض قدرت و اختیار
تحقیقات کنشهای مشارکتی
شامل یک روش شناسی تجربی است. در این فرایند، مردم در آگاهی رو به فزایندهی خود از موقعیت خود قرار دارند. این آگاهی دانشی است که به وسیله ابزارهای اجتماعی و دمکراتیک احیا میشود. در بازاریابی انتقادی نیز این روش دنبال میشود تا به کنش اجتماعی درونزا منجر شود. این جانمایهی کنشهای مختلف اجتماعی است. این تحقیقات به عنوان یک رویکرد روششناختی مبتنی بر کنش اساساً به عنوان واکنشی در مقابل تنزل شرایط اجتماعی و اقتصادی مردم فقیر و گروههای به حاشیه رانده شده عمل میکنند. این رویکردها تلاش میکنند که دانش خاص، محلی، غیر غربی و غیرپوزیتیویستی فراهم آورند. در واقع تسلط مردم فقیر و به حاشیه رانده شده از سه طریق حاصل می شود:
1. کنترل ابزارهای مادی تولید
2. کنترل ابزارهای تولید دانش
3. کنترل قدرت که ثروت و مطلوبیت دانش و معرفت را قانونمند می کند.
نظریه پردازان انتقادی نشان داده اند که چگونه روایتهای محلی، دانش عامه، معانی فرهنگی و نظمهای اجتماعی به وسیلهی گفتمان مسلط توسعه تولید شده اند بیارزش و مردود شدهاند. آنها الام کردند که تمام دانش و تواناییهای مردم ستمدیده و به حاشیهرانده شده مردود اعلام شده است چرا که نیروهای مسلط آنها را ناکارا و غیرمفید تلقی میکند (فوکو، 1980).
همارز با نابرابری در روابط دانش بین بخشهای مختلف جامعه، نوعی بیعدالتی دیگر در روابط مادی تولید وجود داشته است. این رویکرد با قدرت دادن به دانش عامه، تلاش میکند گفتمان تقابلی و متضادی را ایجاد کند که موقعیت گفتمان مسلط توسعه را قطع کند و فضایی برای گروههای به حاشیه رانده ایجاد کند که بتوانند در تغییرات اجتماعی موثر واقع شوند.
تفویض اختیار و قدرت
اغلب پژوهشهای انجام شده در این حوزه مشتمل بر سازمان اجتماعی، آموزشی و روانشناسی ارتباطی و آنچیزی است که ما ممکن است با قرض گرفتن مفاهیمی از توسعه مورد بررسی قرار دهیم. گرچه "تفویض اختیار" از مجموعهای از ایدههای مرکزی تشکیل شده است لیکن می تواند در سطوح مختلف فردی، سازمانی، اجتماعی و در بافتهای مختلف عملیاتی به شکلهای مختلف تعریف شود و همچنین تعاریف مختلفی هم از این واژه در دسترس است.
با اینحال، ما در این راستای آنچه را که میتواند به تغییر اجتماعی مستقیم و بیعدالتی قدرت در جوامع مربوط باشد به عنوان مهمترین عناصر تعریفی در نظر میگیریم که به شکل مستقیمی به قدرت در جوامع مرتبط است. توصیفات زیر از واژهی تفویض اختیار مفید خواهد بود:
تفویض اختیار اجتماعی فرایند افزایش کنترل توسط گروهها به پیامدهایی است که برای اعضای آن و سایر اعضا (در اجتماع گستردهتر) مهم و حیاتی است.
از سوی دیگر تفویض اختیار یک معنای روانشناختی برای کنترل شخصی یا تحت تاثیر درآوردن افراد است و مرتبط با تاثیرگذاری واقعی اجتماعی، قدرت سیاسی و حقوق قانونی است؛ سازهای چند سطحی که قابل ارائه به شهروندان است تفویض اختیار و قدرت مطالعهی مردم در بافت را پیشنهاد میکند.
تفویض قدرت به معنای «فرایندی بینالمللی و در حال پیشرفت است که حول محور مسایل اجتماعی شکل میگیرد و مشتمل بر احترام متقابل، تامل در نفس انتقادی و مشارکت گروهی در بین مردمی است که از سطح پایینی از "تساوی در اشتراک منابع ارزشی" برخوردارند» نیز به کار میرود.
این متن ترجمه فصلی از کتاب زیر است:
- Melkote R. Srinivas & Steeves, H Leslie (2001), Communication for Development in the Third World: Theory and Practice for Empowerment, London, Sage Publications