صحیفه نور امام خمینی
بیانات امام خمینی در جمع گروهی از بانوان فرهنگی و مربیان قرآن کاشمر
تاریخ: 1358/06/22
مطلب اصلی ما اسلام است که باید به آن تحقق بدهیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم آقای طالقانی رفتند و روسفید رفتند. ایشان باید گفت یک عمر تقریباً خدمت کردند و جهاد کردند و رفتند و ما باید ببینیم که چه بکنیم تا ما هم روسفید برویم. ما همه در این نهضت سهیم هستیم و شما خانم ها سهم بزرگ دارید یعنی آمدن شما خانم ها به خیابان ها و میدان های مبارزه موجب این شد که مردها هم قوه پیدا بکنند، تقویت بشوند، روحیه آنها هم با آمدن شما تقویت بشود. شما سهم بزرگی در این نهضت دارید لکن در نیمه راه هستیم الان، بیشتر راه مانده است. ما فقط رفتن محمدرضا و کوتاهی دست اجانب مقصد اعلایمان نبود، آن مقدمه بود یعنی اینها یک خاری بودند بین راه که باید این خارها از بین راه برداشته بشود تا ما بتوانیم آن مقصدی که مقصد اصلی است به آن برسیم و آن مطلبی را که مطلب اصلی ماست و اصلی اسلام است به آن تحقق بدهیم. ما همه رای به جمهوری اسلامی دادیم شما هم دادید رای، رای تنها کافی نیست رای همین قدر است که رسماً الان مملکت ایران رژیمش جمهوری اسلامی است لکن وقتی به حسب واقع جمهوری اسلامی می شود که شما خانم ها به وظیفه تان عمل کنید و این آقایان هم به وظیفه شان و همه ما خودمان را وظیفه دار و مکلف بدانیم.
باید این فرم غربی برگردد به یک فرم اسلام
یک مملکتی که پس از رفتن خرابکارها یک مملکت جنگزده است، یک مملکت غربزده است، یک مملکتی است که همه چیز ما را عقب رانده اند و همه جهت ما را شکست داده اند و حیثیت ملی ما را گرفتند از دست ما و فرهنگش، اقتصادش، همه چیزش درهم و برهم است، این به یک کلمه رئیس جمهوری اسلامی درست نمی شود. با رفتن دزدها و چپاولگرها هم درست نمی شود فعالیت می خواهد. الان ما مکلفیم که برای جبران این خساراتی که به مملکت ما وارد شده است، چه خسارت های معنوی که جوان های ما را اعم از زن و مرد به واسطه تبلیغات فاسدی که کرده بودند از آن وضعی که باید داشته باشند آنها را عقب زده اند و چه خسارات مادی که مملکت ما را به فقر کشانده اند، به اسم اصلاحات ارضی بیچاره کردند کشاورزهای ما را و مملکت را به تباهی کشیدند و چه مدارس و
صحیفه نور جلد 9 صفحه 110
فرهنگ ما که عقب نگه داشتند نگذاشتند که یک فرهنگ صحیح باشد، مترقی باشد. این آشفتگی ها باید به دست ما و شما، به دست ملت و دولت، تنها هیچ کدام نمی توانند این کارها را درست بکنند. اگر خانم ها خیال کردند که کنار بروند و مردها این کارها را انجام بدهند و یا مردها خیال کنند که کنار بروند و خانم ها این کار را انجام بدهند یا هر دو خیال بکنند دولت انجام بدهد و یا هر سه خیال کنند روحانیت انجام بدهد، این خیال، خیال صحیحی نیست برای اینکه کارها اینقدر آشفته است، گرفتاری ها اینقدر زیاد است که هر شخصی باید در هر محلی هست تکلیفی که دارد این است که آنجا را خوب بسازد. اگر شما در محلی هستید که در آنجا مثلاً باید تعلیم و تربیت خانم کوچولوها را بکنید باید خوب تربیت کنید، اگر در جائی هستید که در آنجا تبلیغ باید بکنید، باید تبلیغاتتان، تبلیغات صحیح باشد و هر قشری در هر جا هست باید همان پستی را که دارد خوب عمل بکند.
اگر در وزارتخانه است، آنجا پشت هر میزی که نشسته تکلیفی را که دارد نسبت به آن وضعی که دارد، خوب عمل کند. اگر در ادارات دیگر هست، هر اداره ای که هست کاری که انجام می دهد صحیح انجام بدهد که وضع سابق که همه چیز را در هم کرده بود و ادارات ما را اداراتی کرده بود که قابل ذکر نیست، وزارتخانه ها همین طور و سایر قشرها همین طور و جوان های ما را به طوری تربیت کرده بودند که تعهد دیگر نداشتند نسبت به گرفتاری هائی که برایشان پیش می آمد، اینها باید در هر محلی که هست، محول به هر کسی که هست یا بر هر گروهی که هست، اینها باید هر کسی در محل خودش، هر گروهی در محل خودش، هر کسی در پست خودش انجام وظیفه زمان جمهوری اسلامی بکند. یعنی باید این فرم غربی برگردد به یک فرم اسلامی. تا حالا ما همه چیزمان را تقریباً باید بگوئیم غربی بود، همه چیز غربی بود. حالا باید بعد از اینکه ما دست آنها را کوتاه کردیم اینطور نباشد که باز دنبال آنها باشیم، همه چیزهای خودمان را فراموش بکنیم و دنباله رو غرب یا دنباله رو شرق باشیم. باید ما توجه داشته باشیم که ما خودمان کی هستیم و چی هستیم و مملکت ما احتیاج به چی دارد و به کی دارد. اگر ما این وابستگی های معنوی را، این وابستگی هائی که جوان های ما را و دانشگاه ما را و همه چیز ما را به صورت غربی در آورده بود، اینها را اگر برگردانیم به حال خودش، و پیدا کردیم خودمان را، می توانیم یک ملت مستقل باشیم و یک ملت آزاد باشیم، پیوند به غیر نداشته باشیم و خودمان سر پای خودمان بایستیم و کارهای خودمان را خودمان انجام بدهیم و اما اگر چنانچه از این معنا غفلت بشود و باز همان خیالات و همان بساط غرب در اینجا باشد امید اینکه بتوانیم ما مستقل باشیم و بتوانیم آزاد باشیم، آزاد فکر بکنیم، آزاد عمل بکنیم، این امید دیگر نیست. بر همه ماست که از این غربزدگی بیرون بیاییم، افکارمان را عوض بکنیم، اعمالمان را عوض بکنیم، وضعیت فرهنگمان عوض بشود، وضعیت دادگستری مان عوض بشود. همه اینها سوغات غرب است. این دادگستری ما به این ترتیبی که بود در زمان طاغوت، این یک سوغاتی بود از غرب آمده بود باید تغییر بکند و یک وضع دیگری پیدا بکند. و همین طور فرهنگمان هم همان طور بود. تمام چیزهائی هم که وسیله قرار داده بودند برای اینکه جوان های ما را تباه کنند، همه اینها سوغات های غرب بود یعنی بنابراین بود که وسایلی تهیه بکنند که
صحیفه نور جلد 9 صفحه 111
هم زن ها را و هم مردها را تباه بکنند نگذارند یک رشد انسانی پیدا بکنند. همه وسایل را تهیه کرده بودند برای همین مقصد. در سینما می رفتند، وضع سینما را جوری قرار داده بودند که تباه می کرد. در هر جا که می رفتند همین مسائل بود. ما باید خودمان را تغییر بدهیم تا اینکه بتوانیم سرپای خودمان بایستیم و بفهمیم که ما شرقی هستیم و ما در اسلام هستیم و برنامه ما اسلام است. انشاءالله خداوند همه شما را حفظ کند و همه را موفق کند به اینکه به این مملکت خدمت بکنید که مملکت الان مال خود شماست و خود شما موظفید که او را حفظ بکنید.
سلام بر همه شما باشد.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
بیانات امام خمینی در جمع اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و گروهی از نمایندگان مجلس خبرگان
تاریخ: 1358/06/23
همه با هم تفاهم داشته باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
در این نوشته این است که شما از مشکلات مملکت بحث کرده اید و اما راه حل این است که همه با هم تفاهم داشته باشید، دولت با شورای انقلاب، شما با حزب جمهوری اسلامی، و اگر بشود با حزب های دیگر بتوانید تفاهم بکنید و درگیری واقع نشود بین مثلاً دولت و حزب و یا دولت و شورا، یا مثلاً رادیو تلویزیون و دیگران. در یک وقتی که الان درگیری ها صددرصد مضر است، یعنی ما الان احتیاج داریم به اینکه یک آرامشی باشد و یک تفاهمی باشد، مشکلات شک ندارم که زیاد است و شک ندارم که به این زودی رفع شدنی نیست، یعنی شما بخواهید یک رادیو تلویزیون که پنجاه و چند سال در خدمت رژیم فاسد بوده و افرادی که در او بوده است از آن سنخ که جور کرده اند و از آن سنخ بودند، حالا یک دفعه اینها تبدیل بشوند به یک اشخاص مومنی، اشخاص مسلمانی که فکرشان فکر اسلامی و ملی باشد، این یک مطلبی است که آرزویش هست، اما به این زودی درست نمی شود. چنانچه دولت هم بخواهید که در ظرف مدت کم بتواند این کارها را انجام بدهد این هم نمی شود، یا اجزاء دولت بخواهید که صد در صد در طریق ما باشد این هم نیست. من از آنان می بینم اشخاصی که در این راه نیستند، لکن علاج این نیست که ما یک درگیری حالا ایجاد کنیم و یک مثلاً به هم زدن اوضاع و برویم سراغ دولت و هی افراد را بگوئیم که این کنار برود و آن کنار برود و آن دیگری کنار برود. برویم سراغ تلویزیون و بگوئیم که باید امروز این عوض بشود و فردا دوباره یکی دیگر بیاید، یک دسته با او مخالف باشند او هم عوض بشود، و همین طور سایر قشرها.
به نظر من می رسد که امروز باید ما کوشش کنیم که حتی الامکان اشکالات وارد را هم یک قدری غمض عین بکنیم تا اینکه یک استقراری پیدا بکنیم، تا اینکه مجلس خبرگان کارشان انشاءالله به همت آقایان زودتر تمام بشود و برویم سراغ مجلس شورا درست بکنیم و محول بشود کار به ملت و به نمایندگان ملت، و کارها انشاء الله با محول شدن به ملت و به اشخاصی که متعهد هستند و توانستیم و توانستند که یک منتخباتی داشته باشید که آنها صددرصد انشاء الله اسلامی و ملی و متفکر و همه جهات در آنان جمع باشد، آنوقت انشاء الله با آنها کارها انشاء الله اصلاح بشود. حالا ما بخواهیم که اوضاع را حفظ بکنیم و هی هر روز به هم بزنیم و هر کس از آنوقت تا حالا
صحیفه نور جلد 9 صفحه 123
- و از آن وقت تا حالا - من دیدم که هر کس آمده توی کار و در راس کاری شده، یک عده ای فورا آمده اند به اینکه این چطور مثلاً آقایان بعد از تفتیش و تفحص زیاد یک نفر را برای ستاد ارتش رئیس درست کردند، به مجرد اینکه او را گذاشتند، یک عده شروع کرده اند که این چه و چه و چه، نمی شود که ما تا چهار نفر گذاشتیم بگویند نه، آنی که انتخاب شده کنار بگذاریم و یکی دیگر بیاوریم، باز یک دسته دیگر بیایند و بگویند این چطور، این اسباب این می شود که کاری نتوانیم انجام بدهیم باید ما الان یک قدری دست به عصا راه برویم، نه تضعیف کنیم دولت را به طوری که بعضی از آقایان همت گماشته اند به اینکه مثلاً تضعیف کنند و از بین ببرند دولت را، هر فردی در دولت هست، یک دفعه می بینیم می گویند که این آنی است که از همه خیانتکارتر بوده، این آنی است که از همه جنایتکارتر بوده، و اینطور حرف ها که گاهی وقت ها به واسطه یک سوء نیتی است لکن به واسطه سوء تشخیص است واقع می شود. و شورا مثلاً که ما افرادش را می شناسیم و می دانیم چه اشخاصی هستند و آنهائی که نمی شناسند به طور اجمال و کلی انتقاد می کنند، شورائی که هیچ معلوم نیست چه جوری است و فلان مجلس خبرگانی که با رای مردم حاصل شده است و همه می دانند که این مجلس یک مجلس معمولی نبوده است، هیچ کس تحمیل نکرده، خود مردم اشخاصی را انتخاب کرده اند. منتها فرض کنید که حزب جمهوری هم کاندید داشته، دنیا هم اینطور است که کاندید دارند احزاب، احزاب دیگر هم کاندید داشتند، حالا شکست خوردند، آنها که شکست خوردند می گویند خوب، چرا ما نیستیم خوب شما در ملت وجهه نداشتید که کاندید بشوید. کسی که نیامده جلو رای مردم را بگیرد، شماها جلو رای مردم را می گرفتید والا حزب جمهوری اسلامی که جلو مردم را نمی گرفت که رای به او ندهید، به من بدهید نه، اینها خودشان را چه کردند که ما در جبهه کذا هستیم. خوب، بسیار خوب، حالا ما فرض می کنیم راست باشد، دروغ است این، اما راست فرضش می کنیم، اگر فرض کنید که یک طائفه ای گفت که ما با آقای بهشتی رفیق هستیم، آقای بهشتی هم در بین مردم وجاهت داشت و به واسطه وجاهتش مردم به او رای دادند، این خلاف واقعیتی است، این یک زوری است در کار، یا مردم خودشان اینجور تشخیص داده اند و عمل کردند. الان هم که که می بینید در مجلس خبرگان هر کس از هر طرف می رود یک چیزی می گوید. و آن چیزی که روی هم رفته هست راجع به مجلس خبرگان و راجع به حزب جمهوری اسلامی و راجع به همه اینها، آن خوفی است که عده زیادی در اسلام دارند، اینهامی ترسند مبادا یک وقت نظام اسلامی پیدا بشود که ما نتوانیم دیگر هر کاری که دلمان می خواهد بکنیم و هر طوری که دلمان می خواهد بشود. مساله به نظر من اینطور است که روی هم رفته وقتی حرف ها را گوش می کنید می بینید که ناراحتند از اینکه یک عده که آمده اند در مجلس خبرگان، اینها هستند که می خواهند اسلام را سرپا کنند و برای جمهوری اسلامی قانون را بنویسند، اینها از این ناراحتند، می گویند خوب، چرا ما نیستیم خوب، شما را انتخاب نکردند، یکی دو تا که از شما را انتخاب کردند آن هم با خیانت انتخاب کردند. اینها ملت نیستند درست کرده اند، بازی درست کرده اند، قاسملو را ملت انتخاب کردند؟ یا خود کردها هم با او مخالفند، خوب او سرنیزه داشت و همه جور اسبابی داشت
صحیفه نور جلد 9 صفحه 124
خودش را معرفی کردو کاش هم که آمده بود، نیامد، من خیال داشتم که بیاید، همین جا نگهش دارم یک ماهی یا بیشتر.
اینها خوفشان از اسلام است و از آن نظامی که آقایان بنا دارند، انشاء الله موفق خواهند شد، یک نظام اسلامی می خواهند درست بکنند که این چپاول ها نباشد، این غارتگری ها نباشد، این غربزدگی ها نباشد و این انحرافات نباشد.
چون آخوند خدمتگزار اسلام است مردم از آنها حمایت می کنند
و همه ناراحتی ها این است آخوند چطور است. به آخوندش خیلی کار ندارند، اگر آخوند هم مثل خود آنها بود، هیچ کاری به او نداشتند، لکن از آخوند می فهمند که این دارد اسلام را پیاده می کند، از این جهت می گویند چرا در مجلس خبرگان همه آخوندند، خوب برای اینکه یک مملکت اسلامی است، مردم ببینند احکام اسلام دارد اجرا می شود هر آخوندی که در آنجا نیست، آخوندهای منتخبی هستند که مردم انتخابشان کردند و آوردند آنجا برای اینکه جمهوری اسلامی را می خواهند درست بکنند، بلی اگر می خواستند یک جمهوری غربی درست بکنند، آنوقت یک افراد دیگری باید باشند، آنوقت یک آخوند هم اصلش نباید باشد، آخوند را باید کنار گذاشت. اما ما که می خواهیم جمهوری اسلامی و قانون برای جمهوری اسلامی درست کنیم برویم از اروپا افراد پیدا بکنیم، برویم از آنهائی که طرفدار اروپا و طرفدار غرب هستند، طرفدار کمونیست ها هستند از آنها یک افرادی پیدا بکنیم، آقایان بروند آنها را پیدا بکنند که ناراحت نشوند این آقایان، خوب آقایان هم اگر پیدا می کردند و معرفی می کردند و ملت می فهمید که این برخلاف مسیر اسلام است،از آقایان هم انصراف پیدا می کردند، آقایان عقد اخوتی مردم نیستند. مردم به عنوان اینکه اینها اسلامی هستند و معرف اسلام هستند، همه ما این طوری هستیم، به عنوانی که ما یک آدمی هستیم خدمتگزار به اسلام، مردم ما را می پذیرند والا چشم و ابروی سیاهی که ما نداریم که مردم برای خاطر او ما را بپذیرند. اینها می دانند که ماها خدمتگزار هستیم به آنها و خدمتگزارها را مردم علاقه دارند.
این آقایانی که برای آقای طالقانی اینقدر اظهار چیز کردند، این واقعا برای این است که آن آقا نوشته است که چون دموکراسی بود از این جهت اینقدر مردم احترام گذاشتند، آن چیزها را که مردم می بوسیدند که با آنها قبرش را کنده بودند، آن برای این بود که ایشان یک مردی بود دموکرات بود، اینجوری بود؟! یا نه، این یک روحانی بود و مردم روحانی را مظهر نبوت می دانند و مظهر امامت می دانند و باید ببینیم مردم چه می گویند ما یک وقت این است که می رویم توی اتاق نشینیم و هر چه دلمان می خواهد می نویسیم، این برای خاطر این بود، این برای خاطر آن بود... یک وقت می خواهیم ببینیم که این مردم که انقلاب کردند و همچو اظهار مصیبت کردند چه چیزمی گفتند، جز این بود که می گفتند، ای سید ما، سرور ما، جای تو خالی، ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی است. آنها به عنوان نایب پیغمبر می شناختند ایشان را، از این جهت آن کلنگ را می بوسیدند، مثل آن است که ضریح
صحیفه نور جلد 9 صفحه 125
حضرت معصومه را می بوسند. این به طلا و نقره و به آهن علاقه نیست، این یک اظهار علاقه ای است نسبت به خدا و نسبت به پیغمبر و نسبت به امام، به اینها. اینها از این مسائل خوفشان باید باشد. یک سید پیرمرد وقتی توی این جمعیت می رود اینطور می شود و هزار از حزب دموکرات اگر از بین برود، مردم شادی می کنند این خوف دارد از اینها، و ما هم نباید آنها را تاییدشان کنیم برای اینکه آنها می خواهند یک جائی داشته باشند و دست و پا می زنند که یک فکری برای خودشان بکنند ولکن ما باید فکر این معنی باشیم که این ملت ما از چه ضربه دیده تا حالا و باید با چه عصائی حالا راه برود آن ضربه ها را نخورد. ما پنجاه و چند سال است که ضربه خوردیم از اجانب خوردیم از گرایش به اجانب، از اینکه همه چیز ما توجه به آنجا داشته، ما ضربه را خوردیم، حالا باز ما تکرار بکنیم آن ضربه ها را، تکرار بکنیم آن مسیر را یا نه.
آنها که اعتقاد ندارند مکتب ما مترقی ترین است، تجربه کنند
ما باید منقلب کنیم مسیر را به یک انقلاب دیگری، لااقل آنهائی هم که اعتقاد ندارند که مکتب ما مترقی ترین مکتب است خوب تجربه کنند، پنجاه سال آن طرف را تجربه کرده اند، پنج سال هم این طرف را تجربه کنند، آنوقت اگر این طرف هم همانجوری هائی که در کار آمد و همان قلدری ها، و همان آدمکشی ها، همان غارتگری ها، در این طرف هم اگر بود، آنوقت بیایند بگویند هر دوتان کنار، یک فکر دیگری باید کرد. اما بی تجربه و بدون اینکه اینها بفهمند که حالا بنا چیست، حالا از افراد اینها بشناسند، افرادی که در آن رژیم و افرادی که در این رژیم هست. یک وقت این است که این فرد قاطع نمی دانم خیلی نمی تواند کار بکند یک مساله است، یک وقت این است که بگوئید نه این فرد همان کارهای رژیم سابق از دزدی، از غارتگری، از خیانتگری، از خدمت به اجانب می کرد، اینها هم بروند همان کار را بکنند، گمان ندارم یک همچو حرفی بخواهند بزنند انصاف باشد، این خلاف انصاف است.
ما افراد را می شناسیم، افرادی که در شورای انقلاب هستند، آنها را می دانیم کجاها هستند، افرادی که در دولت هستند به استثناء یکی، بعضی شان خوب می دانیم اینها خیانتکار به آن معنا که همانطور که رژیم، هی به ما می گویند که فرقی نکرده است. این انصاف است که ما بگوئیم که این رژیم با سابق فرق نکرده. آنی که همان مردم را غارت می کرد و کتک هم می زد و غارت می کرد، مالش را می برد و داغش هم می کرد، حالائی که نه حبسی برای مردم عادی و برای غیر جنایتکارها هست و نه چپاولگری هست، نه خوردنی هست، حالا اگر فرض کنید یک جا هم یک کسی دزدی بکند این هم باز از ارث رژیم سابق است والا رژیم اسلامی اگر پیش بیاید، دیگر دست اینها بریده می شود. و مهم قضیه این است که از شماها می ترسند برای همین خاصیت، برای اسلام است همه مخالفت های با روحانیت هم برای اسلام، نه برای روحانی، و آنها چیزی نیست خودش مستقل. همه مخالفت ها برای این است که اسلام را اینها مخالفت با منافع خودشان، مخالف آنهایی که اینها برایشان
صحیفه نور جلد 9 صفحه 126
فکر دارند کار بکنند و آنها هم اینها را وادار به این عمل ها می کنند، اینها هم می بینند که با آمدن اسلام احساس کرده اند که اسلام قدرت دارد، آن یک مساله ای بود که دیگر احساس کردند که اسلام همچو قدرتی داشت که رژیم سابق با آنهمه قدرت و با آن همه پناهگاه که به ما دائما فشار می آمد در پاریس که بود دائما از طرف آمریکا فشار می آوردند شما با اینها اینطور نکنید، بعد از رفتن شاه هم با بختیار چه نکنید، اینها چطورند، بگذارید تا کارها انجام بگیرد حالا. خوب، حالا هم می بینند که اینهمه قدرت هاشان را روی هم گذاشته اند و یک جبهه ملت، ما هم با نداشتن هیچ چیز، یک طرف جبهه، لکن فریادش اسلام بود.
حالا آنی که آنها می خواستند نگهدارند نتوانستند نگهدارند و حالا خارج فهمیدند، عینا فهمیدند که یک قدرت است این، و این قدرت ممکن است که تا آخر هم نگذارد دیگر دست اینها باز بشود در این مملکت باز بشود انشاء الله، از این جهت می ترسند باید هم بترسند، چاره ای هم ندارند. در خارج هم آنهمه فعالیت می شود و آنهمه چیزها نوشته می شود خوب برای همین است که می ترسند از این قضیه و چه. دیروز آن زنی که آمده بود اینجا و مصاحبه ای با من کرد و یکی از حرف هایش این بود که شما را می بینم که یک چهره آرامی دارید ولی در خارج یک طور دیگر شما را معرفی کرده اند، این شما را ناراحت نمی کند، گفتم از جهتی چرا و آن این است که چرا باید انسان اینطور باشد که برای مقاصد خودش یک مسائل خلاف واقع بگوید. خوب آنها گفتند که خمینی وادار کرده است که پستان های زن ها را ببرند، حالا هم شما آمدید اینجا، بروید توی مردم بپرسید که آیا تا حالا پستانی بریده شده است تا اینکه آمرش یک کسی باشد. به او نگفتم لکن واقع این است. می گویند شیطان را خواب دیدند با یک صورت خوبی، گفتند خوب این غیر آن است که به ما ارائه دادند، گفت قلم دست دشمن است. مساله این است، دیروز هم ورقه ای آورده اند اینجا گفتند این هیتلر است، هیتلر آن طرف دستش را پشتش زده و دارد اینطور نگاه می کند، از من هم کاریکاتوری زده اند و یک شمشیری کشیده اند و یک عده هم سر، جمجمه ها هم آنجا هست که اینها همه آنهائی است که من سرهایشان را بریده ام، و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها برای ما خوب بگویند، معلوم می شود ما خیانتکاریم. آن روزی که، من آنوقت ها می گفتم که نمی فهمد این دستگاه، برای سقوط من این است که آنها شروع کنند به تعریف کردن، آنها هر روز فحاشی می کنند، این غلط است. هر چه فحاشی بکنید این مردم می گویند که این مخالف آنهاست. اگر شروع کرده بودند به تعریف کردن، چه کردن و احترام کردن و اینها، ما کم کم تمام می شدیم کارمان خراب می شد. اگر چنانچه آمریکا از ما تعریف کند و روزنامه ها از ما تعریف کنند، آنوقت است که باید مردم بگویند که این چه است قضیه، قضیه ای است که دارند تعریف می کنند. البته باید از ما تکذیب کنند و از شماها هم باید تکذیب کنند، جمهوری اسلام را هم باید تکذیب بکنند. در هر صورت اینها خوفشان برداشته از این نظامی که امید است انشاء الله، امید است انشاء الله این نظام در خارج تحقق پیدا کند، از این خوفشان برداشته، یک دسته خیانتکار خوفشان برداشته، یک دسته آدم سالم، لکن توجه ندارند به اینکه مساله اینطورها نیست، مساله این است که اگر فقیه را در شورای
صحیفه نور جلد 9 صفحه 127
انقلاب چیز کردند که باید مثلاً چه باشد، اینها خیال می کنند که حالا که اینطور شد پس دیگر دنیا به هم می خورد، اینها می ریزند به جان مردم، این فقها می ریزند هر کاری دلشان بخواهد بکنند و بعدها هم چه خواهد شد و ما هم به شکست خواهیم رسید.
ملت اسلام را می خواهد و در اسلام دیکتاتوری نیست
این مملکتی است اسلامی، یک مملکتی که مردم بیل و کلنگ - چیز - را که مرحوم آقای طالقانی را دفن کردند می بوسند. ما با این مردم می خواهیم، برای این مردم می خواهیم قانون بنویسیم، برای این مردم می خواهیم چه بکنیم، اینها هستند که به اینها رای می دهند، اگر ما فشار آوردیم به اینکه آقا رای بدهید، حتماً به این مساله رای بدهید، البته، هم به ما اشکال است، هم به آنها، اما اگر به دست مردم دادیم و گفتیم آقا این مساله است شما قبولش دارید یا نه، ممکن است همین یک چیز را به آراء عموم بگذارید که آیا شما قبول دارید که عالم مثلاً درجه اول اسلام این کارها را مثلاً نظارت در آن بکند. ببینند سی و پنج میلیون (الا آنهائی که همه دست هایشان را توی هم داده اند، و یک میلیون نتوانسته اند درست کنند) ببینند اینجا هم همین طور است و مساله این است که می خواهیم ما به زور تحمیل بکنیم. اگر مساله این است، پس شمائی که خلاف این را می گوئید دیکتاتور هستید و می خواهید به ما تحمیل بکنید. دیکتاتوری این است که برخلاف مسیر ملت، برخلاف رای ملت یک چیز را به زور گردن ملت بگذارند. شما می خواهید که این مطلب را به زور گردن ملت بگذارید که نه، شما این مثلاً راجع به ولایت فقیه را کنار بگذارید، ما قطع نظر از این می کنیم که دولت ما دولت اسلامی است، خداست، خدا این کار را کرده، ما آمدیم چندین درجه پائین. و ما مطابق میل آقایان رفتار کردیم، زیادتر، برای اینکه ما یک دفعه یک مجلسی درست کردیم با آراء مردم که، بیایند بگویند آرا کجایش زور بوده است؟ کجا فشار آورده اند؟ یک نظامی را گذاشته اند آنجا که تو باید این طوری رای بدهی؟ یا یک صندوقی را بردند و خلافش کرده اند؟ بیایند بگویند هر جا هست باطلش می کنیم. اینکه یک دفعه آراء عمومی به این هم اکتفا نشده ثانیاً آقایان با اینکه منتخب خود مردم هستند این را گفتند مورد تصدیق ماست، ثانیاً به آراء همه مردم کجایش اشکال دارد که آقایان اینقدر سوز و گداز می کنند، جز این است که همان رگ خلاف اسلامی است که اینها را وادار می کند به اینها، گاهی ملتفت نیستند به آن، گاهی ملتفت هستند. مساله این طوری است و حالا باید آن چیزی را که اینجا عرض کنم و برای هم آقایانی که در حزب جمهوری اسلامی هستند و آقایانی که در اینجا هستند و آن این است که ما حالا باید تهیه قضیه مجلس شورا ببینیم، مهم این است که اگر چنانچه مجلس شورای مورد خواست اسلام تحقق پیدا کرد، ما هم می رویم سراغ کارمان، آنها هم مشغول کارشان می شوند، کارشان را انجام می دهند، دیگر ما نمی توانیم هی تا آخر در زحمت باشیم. خود آنها، ملت خودش دارد کارش را انجام می دهد و وقتی که یک ملتی خودش کار خودش را انجام می دهد، دیگر هر که می خواهد هر صدائی بکند، هر داد و فریادی بکند، ملت خودش می خواهد. من یک وقت گفتم اگر ملت خواست بگوید نه، ما دیکتاتوریم، اشکال
صحیفه نور جلد 9 صفحه 128
ندارد، همه ملت گفتند دیکتاتوریم شما چه حقی دارید بگوئید نه، اگر فرض کنند چون غرب دیکتاتوری نیست، و هست آن، خودشان بدتر از اینها هستند، لکن ملت ما اسلام را می خواهند و در اسلام اصلا دیکتاتوری در کار نیست، هیچ ابداً، هیچ وقت نبوده و هیچ وقت نیست، هیچ وقت نخواهد بود. و ما باید کوشش کنیم به اینکه انشاء الله یک مجلسی، یک مجلس صحیحی واز این حرف ها هم هیچ نترسیم، شما هر چه بهترش را درست کنید، آنها بیشترش می خواهند.
این را من یک دفعه، دو دفعه هم گفته ام، مرحوم آقا میرزا محمد فیض -رحمه الله تعالی- ازعلماء اینجا بود، آنوقتی چیز کرده بودند که باید طلبه ها امتحان بدهند و نمی دانید چه فضاحتی سر ما در آوردند. توی مدرسه فیضیه هم داشتم من می رفتم خدمت ایشان، ایشان فرمودند، اینها می خواهند تشخیص بدهند خوب و بد را، چه اشکال دارد، من به ایشان عرض کردم اینها از خوب هایش می ترسند. اینها می خواهند تشخیص بدهد، خوب ها را می خواهند از بین ببرند، بله اگر می خواستند بدها را از بین ببرند مورد تصدیق ما بود، اما اینها می خواهند خوب ها را از بین ببرند، از خوب می ترسند اینها. رضاخان از مدرس می ترسید، از آن کسی که با خودش موافق بود که چه ترسی داشت. خارجی از امثال مدرس می ترسند نه اینکه از فلان آدمی که با رای آنها موافق است یا فرقی به حالش نمی کند این دستگاه باشد چیزش درست باشد بساطش، آن دستگاه هم باشد، آن تابع آن دستگاه است، تابع این است که اتومبیلش خوب باشد، این اتومبیل را عمر سعد به او بدهد یا امام حسین (علیه السلام) ، هیچ فرقی به حالش نمی کند برای اینکه اتومبیل میزان است، آن که زندگی برایش میزان است، مکتب توی کارش نیست، زندگی توی کارش است، این زندگی را اگر رضاخان بدهد اهلا و سهلا و اگر هم شما بدهید اهلا و سهلا، فرقی به حالش نمی کند، برای اینکه اتومبیلش که فرق نمی کند شما بدهید یا او.
مساله این است آنهائی که مکتب دارند، آنهائی که گرایش دارند به اسلام، انشاء الله شما پیدا کنید، از حالا شروع کنید. این دفعه دیگر مصیبت تان زیادتر است برای اینکه یک مجلس خبرگانی بود که یک مدت کوتاهی بود، یک مجلسی است که مدت بلندی است و استفاده توی آن است، باید خیلی دقت بکنید، خیلی زحمت بکشید، کاندیدتان را تعیین کنید و ارائه بدهید به مردم، این کاندید ماست، این است که برای اسلام کار می کند، ترویج کنید از آن، اسلام، شمشیر دستتان باشد، شمشیر هم هست دستتان، با این شمشیر کارها را انجام بدهید. این شمشیر برنده اسلام، یک شمشیری که خائن ها را از بین می برد و خادم ها را در امان نگه می دارد، مردم را حالی کنید که ما کاندیدهامان عبارت از این ششصد نفر مثلاً یا پانصد نفر هر چقدری که هست کاندیدهامان عبارت از اینها هستند، البته از ملاها و علما. از این نترسید که آخوندیش کردند، اسلام آخوندیش کرده به ما چه ربط دارد و عرض می کنم آخوند و آخوند مسلک یعنی اسلامی و اسلامی مسلک، همه باید اینطور باشند و آنوقت راحت شما دیگر بروید، شما اگر خودتان نرسیدید، در مجلس هم می آئید انشاء الله، راحت بروید، استراحت کنید و خود ملت کارش را انجام می دهد.
بیانات امام خمینی در جمع دانشجویان، اساتید و دانشگاهیان شیراز و روسای ادارات آموزش و پرورش استان فارس
تاریخ: 1358/06/24
لزوم وحدت و دوری از اختلاف جهت اخراج اخلالگران از صحنه
بسم الله الرحمن الرحیم
این نهضت تمام بشود و دسته هائی بروند در دبیرستان ها و در دانشگاه خصوصاً دانشگاه ها - در هر جائی که محل آموزش و پرورش و اینهاست، یک دسته هائی البته خواهند مزاحمت ایجاد کرد و از تهران و از جاهای دیگر هم مراجعه شده راجع به اینکه باید چه بکنیم. آنها در فکر هستند که یک ترتیبی بدهند، لکن مهم این است که اینها در این جمعیتی که اخلالگرند در اقلیت واقعند، اکثر که اینطور نیستند که اخلالگر باشند و این جمعیت اکثر باید از اختلافاتی که خودشان، اگر در بینشان هست دست بردارند و با اجتماع خودشان بدون اینکه یک درگیری، یک اختلاف عملی بشود، با اجتماع خودشان آنها را از صحنه خارج کنند که نتوانند آنها فعالیت بکنند. مهم این است که خود کسانی که در دانشگاه ها هستند، در مواردی هستند که آموزش و پرورش هست در آن، چه اساتید و چه جوان هایی که آنجا هستند، اینها خودشان به طور معقولی جلوگیری بکنند چون اینها حرفی ندارند، اخلالگرها حرفی ندارند همان فقط می خواهند اخلال کنند. اگر هر کدام چیزی شد جلویش بروند بگویند (خوب شما چه حرفی دارید، حرفت را بزن) خواهید فهمید که حرفی ندارند، فقط حرف همه شان این است که اخلال کنند، نگذارند یک کاری انجام بگیرد و این مهمش دست خود دانشگاهی ها و دانشسراها و خود اساتید و غیر اساتید هست که در این امر کمک کنند. ما هم انشاء الله یک اقدامی می کنیم و دولت هم بنا دارد که یک کارهائی بکند. من اینها را نگاه می کنم ببینم اینها چه هست و باید چه کرد.
سخنان یکی از حضار خطاب به امام: ما می گوییم اگر حقوق متقابل شاگرد و معلم که تقریباً ده میلیون نفر در سطح سرتاسر مملکت می شوند، از لحاظ اسلام برای ما روشن بشود، هر کس، چه دانش آموز و چه معلم خواست از این مسیر منحرف بشود، ما شدیداً در مقابلش می ایستیم. یعنی اگر حقوق متقابل دانش آموز و معلم از دیدگاه اسلام برای ما روشن بشود که لطف بکنید پیامی در این زمینه بفرستید، هر کس خواست از این مسیر منحرف بشود...
صحیفه نور جلد 9 صفحه 130
امام: من هم، من هم می خواهم شما را مستعد این بکنم که اگر ما یک وقتی یک چیزی نوشتیم و منتشر کردیم شما مستعد باشید که مهم خود شما هستید. ما نصیحت می کنیم آنها را و اگر چنانچه خدای نخواسته یک وقتی دیدیم که توطئه می کنند، یک جور دیگر با آنها رفتار می کنیم لکن مهم این است که در دانشگاه ها خود آقایان، خود دانشجوها، خود معلمین، خود آنها، اینهائی که هستند، در آنجا خودشان با هم، دیگر خودشان اختلاف نداشته باشند.
در هر جائی اگر چنانچه خود جمعیتی که همه اسلامی اند و اکثریت هم اینطور هستند و منحرفین در اقلیت واقع شده اند، بین خودشان اگر چنانچه اختلافی نباشد، آنها را زود از بین می برند. عمده این است که گاهی بین خودشان اختلاف است، اختلاف بین خودشان اسباب می شود که آنها نفوذ کنند و نگذارند کاری انجام گیرد.
شما سعی کنید در اینکه بین خود ، در هر مدرسه ای یا در هر دانشگاهی، بین خود جمعیت های متعهد و مسلم دیگر اختلاف نباشد، گروه گروه نشوند که هر کدام یک چیزی بشوند. گروه هستند اما در اصل مطلب که باید تحصیل بشود، باید موازین، موازین اسلامی باشد، باید اخلاق و عرض کنم اینها تهذیب بشود، اینها در یک مسائل مشترکی با هم باشند، حالا به هر حال یک اختلاف سلیقه ای هم دارند، خارج از این باشد که همه با هم باید جلوی یک مفسده ای را بگیرند.
این مثل را برایتان عرض کنم. این بختیاری که آن وقت خیلی هم قدرتمند بودند اینها دو طایفه بودند، من می دانستم این را یک طایفه ایلخانی بودند و یک جمعیتی داشتند، یک طایفه هم حاجی ایلخانی ها بودند و آنها هم یک جمعیتی داشتند، اینها هم غالباً با هم بد بودند، مخالف بودند. من شنیده ام که اگر یک دشمنی برای یکی از اینها پیدا می شد، این دو جنبه و جهت مخالف با هم مجتمع می شدند این دشمن ها را بیرون می کردند، بعد که آن بیرون رفت برمی گشتند به حال اختلاف خودشان. یک مسأله عقلائی است که شما وقتی که همه تان مسلمان هستید، همه تان بنا دارید که این نهضت انشاء الله اسلامی پیش برود، اکثریت با شماست، یعنی یک اکثریت قاطع با شماست، لکن اختلافات اسباب این نشود که حتی اختلاف با هم داشته باشید در مقابل آنها، اگر متحد در مقابل آن تیپی که دشمن اصل انقلاب و دشمن اصل اسلام است، در مقابل آنها مجتمع باشید، آنها هیچ کاری از آنها دیگر برنمی آید. ولی مهم این است که با هم اجتماع داشته باشید، خودتان با هم اجتماع داشته باشید. آنها هم بتوانید نصیحت شان کنید، بتوانید وادارشان بکنید که ساکت باشند. اگر نتوانستید و نکردند، البته یک طوری دیگر با آنها رفتار می شود. (در اینجا یکی از حاضرین در مورد نقش تفرقه انگیز روحانی نماها مطالبی بیان داشت.
امام: خوب، حالا آن هم، آن هم یک دردی است که آن هم انشاء الله خداوند هدایت شان کند.
پاسخ امام خمینی به تلگرام حافظ اسد رئیس جمهور سوریه
تاریخ: 1358/06/24
حضرت حافظ اسد رئیس جمهوری عربی سوریه
بسم الله الرحمن الرحیم
تلگرام تسلیت آن حضرت را به مناسبت در گذشت اسف انگیز برادر مجاهد حجت الاسلام والمسلمین آقای سید محمود طالقانی طاب ثراه دریافت داشتم. آنچه مسلم است نام آن فقید سعید به لحاظ خدمات ارزنده ای که به اسلام و مسلمین نموده اند و همچنین به خاطر مبارزات مداوم و مستمر آن مرحوم علیه جور و ستم و استبداد و استعمار شرق و غرب، در تاریخ آزادیخواهان و طالبان حق و عدالت ثبت خواهد شد. ضمن سپاس و آرزوی سعادت و سلامت برای آن حضرت، رفاه و تعالی ملت برادر سوریه و نصرت و سعادت عموم مسلمانان جهان را تحت لوای اسلام عزیز از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم.
روح الله الموسوی الخمینی
بیانات امام خمینی در جمع خانواده آیت الله طالقانی
تاریخ: 1358/06/23
مکلفیم که مردم را دعوت کنیم به راه مستقیم، به همان صراط الله
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
نمی دانم من باید به شما تسلیت بدهم و یا شما باید به من، یا هر دو به هم. من به شما تسلیت بدهم که یک پدر بزرگی را از دست داده اید و شما به من که یک برادر عزیزی را از دست داده ام و همه به ملت که یک خدمتگزاری را ملت از دست داده و همه به اسلام که یک مجاهدی را از دست داده است لکن ما از خدا هستیم و از آنجا آمدیم و به آنجا بر می گردیم (انا لله) ما از خدائیم، مال خدائیم، ما چیزی نداریم خودمان، هر چه هست از اوست و به سوی او می رویم و باید ببینیم چطور از آنجا آمدیم و چطور در اینجا هستیم و چطور به آنجا می رویم آیا در اینجا که هستیم، در اینجا که هستیم در خدمت حق تعالی در خدمت خلقیم، مجاهده می کنیم در راه خدا،به صراط مستقیم، ربوبیت مشی می کنیم یا انحراف داریم؟ اگر انحراف داشته باشیم، چه به چپ و چه به راست، چه طرف چپ که تعبیر به (مغضوب علیهم) شده است و چه طرف راست که تعبیر به (ضالین) شده است در مقابل طریق مستقیم و صراط مستقیم، اگر از این راه مستقیم رفتیم، از اینجا که حرکت کردیم راه مستقیم باشد، منحرف نباشد، شرقی نباشیم غربی نباشیم، مستقیم باشیم، یمین و شمال نباشد در کار، مستقیم حرکت کنیم از اینجا به لانهایت، سعادتمندیم و ملتی را سعادتمند کردیم و اگر چنانچه خدای نخواسته انحراف به چپ، انحراف به راست، انحراف به یمین، انحراف به یسار باشد، منحرف هستیم و اگر چنانچه در بین ملت یک مقامی داشته باشیم، ملتی را منحرف می کنیم.
مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود، مستقیم فکر می کرد، مستقیم عمل می کرد انحراف به چپ و راست نداشت، نه غربزده بود و نه شرق زده اسلام زده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود و رفتنش ضایعه است لکن او پیوست به آنجایی که برای او تهیه شده است ، مقامی که برای او تهیه شده است و ما باید فکر این باشیم که ماهم مستقیم باشیم. اگر مستقیم باشیم و ملت را دعوت به استقامت کنیم از این غربزدگی که در طول تاریخ و خصوصاً در این پنجاه و چند سال ما را به آن طرف کشیدند، از آن طرف ما را کشیدند طرف شرق، از آن طرف ما را کشیدند طرف غرب و ما را از خود بیخود کردند، جوان های ما را تهی کردند از آنکه باید باشند. ما مکلفیم همه مان، مکلفیم همه آقایان
صحیفه نور جلد 9 صفحه 113
و همه خانم های محترم، مکلفیم که مردم را دعوت کنیم به راه مستقیم، به همان صراط الله، راه الله که راه مستقیم است و از انحراف ها جلوگیری کنیم. نه منحرف به آن طرف باشیم که دیکتاتوری به تمام معنا است و نه منحرف به غرب باشیم که ظلم و ستم و به اسم حقوق بشر، بردن همه حقوق بشر است. مکتب هائی که در دنیا هست غیر از مکتب های توحیدی، اینها مکتب هائی هستند انحرافی که آن اشخاصی که این مکتب ها را درست کرده اند، آنها برای یک مقصدی و توطئه ای درست کرده اند، برای به دام انداختن جوان های غافل. آنهائی که دعوی می کردند به این که ما برای ملت هستیم، خدمتگزار ملت ها هستیم، برادریم با مردم، با لفظ برادری و قارداشی از هم تعبیر می کردند، شاید بعضی از شما یادتان باشد یا هیچ کدامتان که وقتی که سران کشورها بناشد بیایند به ایران و آنجا یک اجتماعی داشته باشند، وقتی که چرچیل آمد، آنطور که آنوقت معروف شد و نقل کرده اند، آمد به فرودگاه و با یک تاکسی رفت به محل خودش، وقتی که رئیس جمهور آمریکا آمد آن هم با یک ترتیب لکن وقتی استالین آمد طیاره ای که او را حمل می کرد، گاو هم همراهش آوردند که مبادا یک شیری از این طرف ها ناسالم باشد. با یک تشریفات زیاد، در عین حال که او آنطور با سلطنت و فوق سلطنت زندگی می کرد و از قراری که به ما گفته اند کالسکه طلا هم داشته است و من اطلاع ندارم لکن آنهایی که مشاهد من بود، سربازهای آمریکا که اینجا بودند و سربازهای انگلستان که اینجا بودند، برای شان خیلی چیزها از آنجا می آوردند حتی آنطور که در ذهن من است لیموی ساییده شده، پودرش را می آوردند، لباس برای شان می آوردند ولی آنکه من خودم مشاهدش بودم، بین اینجا و مشهد ما سوار - چیز بودیم - اتومبیل بودیم می رفتیم - اتوبوس بودیم این سربازهای روسی که به آنان اینطور فهمانده بودند که ما برادریم با آنها، فرقی ما بین ما و شما نیست، اینها برای یک سیگار گدایی می کردند، از این مردم، مسافرین.
بازی می دهند جوان های ما را، هر دو دسته بازی می دهند، هم غرب ما را بازی می دهد، ملعبه کردند ما را، هم غرب ما را ملعبه کرده هم شرق ما را ملعبه کرده است و تا این گول خوردن ها هست، تا این غربزدگی و شرق زدگی در ملت ما هست، هیچ امیدی به اصلاح نیست. ما باید اول تمام همتمان را صرف کنیم که خودمان را از این وابستگی فکری بیرون بیاوریم. ما فکرهای مان وابسته است، ما فرهنگمان وابسته است. ما باید سعی کنیم از این فرهنگ وابسته خارج بکنیم خودمان را، چه فرهنگ آن طرف که همه اش فساد و چه فرهنگ این طرف که همه فساد است یعنی همه اش برای به دام انداختن ماهاست، به دام انداختن بشر است.
رفتار حاکمان صدر اسلام رسواگر مدعیان خلق و حقوق بشر
ما تا این راه مستقیمی که راه انسانیت است، راه اسلام است و از حکومت هایش ما فرق را می فهمیم، آنوقتی که اسلام به دست ماها نیفتاده بود که مثل یک پوستین این طرف، آن طرف باشد آن وقتی که اسلام صریح بود، زمان خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و زمان علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) شما وقتی
صحیفه نور جلد 9 صفحه 114
آنوقت را ملاحظه کنید و سران قوم را در آنوقت، سردارهای اسلام را در آنوقت، آن که در راس واقع شده بود به حسب نظم مملکتی، وقتی که ملاحظه بکنید چه جور زندگی می کردند، وضع خودشان چه جور بود، آن که پیغمبر اسلام بود در یک مسجدی که نه مثل این مسجد ماها، مساجدی که حالا هست، یک مسجدی که شاید حصیر هم نداشتند، یک دیوار یک متری آنقدری تقریباً بوده است و با این چیزهای، چوب های خرما یک جائیش را سقف زده بودند. مسجد، آن مسجد و اطاق ها، یک دانه اطاق برای یک عده بود وقتی که نشسته بودند (در مسجد می نشستند با اصحابشان) کسی که از خارج می آمد نمی فهمید اینها کدام یکی پیغمبرند و کدام یکی دیگرانند، پرسید کدام یکی شما او هستید. اینطور می نشستند، مثل، مثل سایرین حتی یک همچو پتوئی نبوده است که زیرشان بیندازند که یک امتیازی در کار باشد و آن که حضرت امیر (سلام الله علیه) است و تاریخش را همه می دانیم، همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر و رای دادند به ایشان، همان روز وقتی فارغ شد از این قضیه بیل و کلنگش را برداشت رفت پی کار. کار می کرد، یک جا رفت آنجا سراغ کارش. یک همچو حکومتی، خودش کار می کرد. این حکومت یک حکومتی است که اگر بگوید ما برادر هستیم، راست می گوید یعنی یک برادری است که از برادر دیگرش، از سایر برادرهای دیگرش در زندگی پائین تر است. حضرت امیر سر آن آنطور که در تاریخ است آن چیزی که تویش آرد جو درست کرده بود برای اینکه از آرد جو میل می فرمود سرش را مهر زده بود که مبادا دخترهایش به واسطه عطوفتی که به او دارند یک روغنی، یک چیزی داخلش بکنند، مثلاً چیزی که تغییر مزه داشته باشد. زندگی این زندگی بود و می فرمود که من می ترسم که در آن طرف مملکت نمی دانم کجا، یک کسی باشد که گرسنه باشد، نان نداشته باشد و من می خواهم همانطور باشم این حکومت یک حکومتی است که می تواند حاکم بگوید که ما با دیگران برادر هستیم، ما همه هستیم، همه باهمیم، با اینکه وضعش کمتر از دیگران است. یک پوستی داشتند که شب زیر خودش و عیالش حضرت زهرا می انداختند می خوابیدند روی آن، روز همین پوست را یک قدری علف می ریختند برای شترشان. این زندگی بود. این حکومت هائی که ادعا می کنند که ما برای خلق هستیم، برای چه هستیم، وضع خودشان را بروند ببینند، وضع خلقشان را هم بروند ببینند آنهائی که می گویند که ما برای حقوق بشر چه و مجلس حقوق بشر درست کردیم، از این حرف ها، ببینند اینها با بشر چه جور رفتار کردند، کجا حق بشر را به او دادند. یکی از بشرها ما بودیم دیگر، ما هم یک دسته ای بشر هستیم، پنجاه و چند سال است که ماها یادمان است، همه حقوق ما را از بین بردند، همه چیزمان را از بین بردند همین هایی که دعوی می کنند حقوق بشر، همین ها فوج، فوج بشر را می کشند و فریاد می زنند حقوق بشر. وقتی در ایران نصیری را می کشند یا هویدا را می کشند، هیاهو بلند می کنند چرا کشتید، این جز این است که می خواهند ماها را اغفال کنند و نهضت ما را بدنام کنند؟ اینها بشر را نمی شناسند، چه تا حقوق بشر را. اینها برای بشر وضعی قائل، حیثیتی قائل نیستند اینها هر چه در نظرشان است همان جهت اقتصاد است و جهت چاپیدن مردم، چیز دیگری نیست در کار، زیر بنا اقتصاد است، زیر بناست. همه چیز از آنجا پیدا شده است که کسی اطلاع ندارد انسان
صحیفه نور جلد 9 صفحه 115
چیست، یک همچو چیزی هم می گوید.
مرگ علمای اسلام ضایعه است، نه شکست
در هر صورت گرفتاری های کشور ما زیاد است و ما احتیاج داشتیم به یک شخصی مثل آقای طالقانی لکن اینطور نیست که ما وقتی آقای طالقانی بروند، شکست خورده باشیم. اسلام است، پیغمبر هم رفت اما وقتی وحی آمد که اگر پیغمبر کشته بشود یا بمیرد، شما برمی گردید از دینتان؟ اسلام هم پیغمبرش هم می رود، امامش هم می رود، عالمش هم می رود، همه می روند و مملکت ما الان بحمدالله تعالی و امیدوارم که یک بیداری برای قشرهای مملکت ما پیدا شده و کشور ما پیدا شده ملت ما یک بیداری پیدا کردند که خودشان دارند می روند، خودشان دیگر بیدار شدند، دیگر خودشان راه می روند. و ما امیداریم که انشاء الله خداوند آن خدمتگزار را رحمت کند و همه ما را هم خدمتگزار قرار بدهد و ملت ما را هم از این بیدارتر کند که راه را بروند و من تسلیت به خانم ها اول و به آقایان ثانیاً عرض می کنم و من بدانید که شریکم در این مصیبت. خداوند همه ما را در این راه مستقیم هدایت کند.
والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
پاسخ امام خمینی به تلگرام یاسر عرفات
تاریخ: 1358/06/24
مجاهد محترم حضرت یاسر عرفات رئیس کمیته اجرائی سازمان آزادیبخش فلسطین
بسم الله الرحمن الرحیم
تلگرام تسلیت جنابعالی به مناسبت درگذشت حجت الاسلام والمسلمین آقای سید محمود طالقانی طاب ثراه را دریافت داشتم، موجب تسلی گردید. نام آن مرحوم به خاطر خدماتی که به اسلام کرده و به لحاظ مبارزات پیگیرش با ظلم و با استبداد و دیکتاتوری شرق و غرب در تاریخ مجاهدان راه حق و آزادی ثبت باشد. جا دارد ضمن سپاسگزاری از تلگرام تسلیت جنابعالی، در گذشت آن مرحوم را به حضرتعالی که خود از پیشگامان مبارزه در راه حق هستید، تسلیت بگویم. آمرزش خداوندی را برای آن مرحوم و مزید توفیق مبارزه در راه احقاق حقوق برادران مسلمان فلسطین را برای جنابعالی از درگاه باریتعالی مسئلت می نمایم.
روح الله الموسوی الخمینی
بیانات امام خمینی در جمه گروهی از اعضای شورای انقلاب و سازمان مقاوت فلسطین
تاریخ: 1358/06/24
مسلمین باید بر علیه ستمگران ید واحده باشند
بسم الله الرحمن الرحیم
من از آقای ابو عمار و از ایشان تشکر می کنم. گر چه این مصیبت برای ما ناگوار و سنگین بود لکن ما باید در مقابل مصیبت و مشکلات مقاوم باشیم و با مقاومت انشاءالله مشکلات را رفع کنیم. و من از خداوند می خواهم که برای ما حس مقاومت عنایت کند و همین طور برای برادران ما در فلسطین و در لبنان، با همه مصیبت هائی که مواجه هستند، امیدواریم که با مقاومتی که آقایان دارند و ابوعمار دارد بر مشکلات فائق بشوند و امور مسلمین انشاءالله اصلاح بشود.
سلام و تحیت من را به ابوعمار برسانید و از قول من به ایشان بگوئید که مشکلات شما مشکلات ماست، چنانکه مشکلات ما مشکلات شماست. و مسلمین باید ید واحده باشند بر ضد همه ستمگران و امیدوارم که با وحدت کلمه بین ما و شما که بحمدالله حاصل است و با وحدت کلمه بین سایر قشرهای مسلم و خصوصاً دولت های اسلامی موجب بشود که گرفتاری های ما و گرفتاری شما و گرفتاری سایر مسلمین رفع بشود.
منشاءگرفتاری های مسلمین
ما می دانیم و مسلمین هم، بلکه مهم دولت های اسلامی هم، همه دانند که آنچه به ما می رسد و رسیده است از دو مشکل است: یکی مشکل بین خود دولت هاست که مع الاسف تاکنون نتوانسته اند این مشکل را حل بکنند و آن مشکل اختلاف بین خودشان است و آنکه می دانند منشاء همه گرفتاری های مسلمین این اختلافات است و ما هم قریب به بیست سال است که در این موضوع هی سفارش کردیم، گفتیم، نوشتیم، دعوت کردیم سران دولت ها را بر این اتحاد، لکن مع الاسف تاکنون حاصل نشده است و مشکل دوم مشکل دولت ها با ملت هاست که دولت ها با ملت ها طوری رفتار کردند که ملت پشتیبان آنها نیستند. مشکلاتی که برای دولت ها پیدا می شود و باید به دست ملت ها این مشکلات رفع بشود، برای تفاهمی که بین آنها نیست، اگر ملت ها دامن نزنند به مشکلات دولت ها، لااقل بی تفاوت هستند. و من این مطلب را شاید کراراً گفتم که خوب است دولت ها از دولت سابق ما و دولت فعلی ما عبرت بگیرند. دولت سابق در رژیم طاغوتی اگر مشکلی برای آن پیدا می شد، ملت یا بر
صحیفه نور جلد 9 صفحه 134
مشکلات او می افزود و یا بی تفاوت بود.
کوشش وپشتیبانی ملت درحل غائله کردستان
و الان دولت ما به اعتبار اینکه دولت اسلامی است و بنای اینکه به ملت ستم بکند ندارد، مشکلات او را ملت رفع می کند. شما دیدید که یک مشکل بزرگی برای ما در کردستان پیدا شد و به مجرد اینکه اعلام شد که همچو مشکلی است، از تمام ایران ملت پشتیبانی کردند و بنای حرکت به طرف کردستان برای رفع غائله را داشتند که ما به واسطه اینکه به زحمت نیفتند و مطمئن بودیم که قوای انتظامی تواند حل بکند، از آنها خواهش کردیم که صبر داشته باشند. و من می دانم که روزی که برای ما مشکلی پیدا بشود، ملت ما در رفع آن کوشش خواهند کرد و اعلام موافقتشان را با ما کردند. اگر دولت ها هم با ملت خودشان اینطور رفتار کنند، برای مملکت اسلامی مشکلی باقی نمی ماند و من از خدای تبارک و تعالی می خواهم که ما همه را بیدار کند و این مشکلات رفع بشود تا اینکه از دست جنایتکاران تاریخ ما مستخلص بشویم.
دعا می کنیم که خداوند قضایای فلسطین را حل بکند به طوری که منفعت مسلمین در آن باشد. من از شما و ابو عمار متشکرم. دعا می کنم به همه شما و دعا را وظیفه اسلامی می دانم و امیدوارم خداوند حل همه مشکلات را به دست خودش بکند.
والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
بیانات امام خمینی در جمع اعضای مجتمع آموزشی طیبه پیراسته لنگرود
تاریخ: 1358/06/25
جدائی دین ازسیاست،توطئه ابرقدرت ها
بسم الله الرحمن الرحیم
قبلاً تشکر می کنم از خانم ها که از راه دور آمدند و برای تسلیت، من هم به آنها تسلیت عرض می کنم. آنچه که در این نهضت مطرح است این است که ما وضعیت نهضت را بفهمیم و مقصد از جمهوری اسلامی را آگاهانه تعقیب کنیم تاکنون رژیم طاغوتی تمام احکام اسلام را در همه کشور و در کادرهای آموزشی و غیر آموزشی، در وزارتخانه ها و ادارات، در ارتش و در سایر جاها بر خلاف اسلام سیر داده بود. دستور اصلاً این بود که نگذارند اسلام در ایران به معنائی که دارد تحقق پیدا بکند، برای اینکه خارجی هائی که می خواستند از ما استفاده ببرند و بی زحمت هم استفاده ببرند، اینها تبلیغاتشان و طرحشان این بود که اسلام را نگذارند ظهور پیدا بکند، آن مقداری که کاری به استفاده های آنها ندارد، آن مقدار را مضایقه نداشتند لکن آن بعدهای دیگری که با استفاده آنها مخالف بود، آنها را اصلاً می خواستند نگذارند تحقق پیدا بکند. اینها کوشش داشتند به اینکه این معنا را به باور همه بیاورند که دین از سیاست جداست. دیانت یک احکامی است که بروند نمازی بخوانند و چند تا از این مسائلی که هیچ ربطی به این چیزهائی که آنها می خواهند نداشته باشد، بگویند و برگردند مشغول کارشان بشوند. آنها مشغول چپاولگری باشند و مشغول ظلم و جور و قشرهائی که دینی هستند، اینها مشغول به اعمال دیانتی خودشان باشند، کاری نداشته باشند که چه می گذرد بر این مملکت، کار نداشته باشند که خارجی ها چه به سر این مملکت آورند. برنامه دولت ها در زمان طاغوت این بود و دامن زده بودند بر اینکه نگذارند روحانیون در سیاست دخالت بکنند و شاید بسیاری از خود روحانیون هم باورشان آمده بود که نباید در امور سیاسی دخالت کنند، و بسیاری از جوان های ما هم باورشان بکنند آمده بود که نباید اینها در امور سیاسی دخالت بکند، حتی از قراری که گفتند یکی از همین افراد فاسد وابسته، در همین چند روز، در یک جائی به این صورت گفته بود که می خواهیم قد است روحانیون محفوظ باشد، اینها دخالت در امور مملکتی نکنند تا قداستشان محفوظ باشد. این یک شیوه ای است که غربی ها به کار بردند و وابستگان آنها هم از آنها تقلید کردند به اسم اینکه قداست اینها محفوظ باشد، یعنی اینها همان بروند توی مسجدها و دعا بخوانند تا قداستشان محفوظ باشد و کاری به مملکت و کاری به دولت و کاری به مجلس و کاری به دیگر قشرهایی که باید باشد نداشته باشند، اینها را بگذارند برای
صحیفه نور جلد 9 صفحه 136
چپاولگرها و دعا و ذکر خودشان را بگویند و کاری نداشته باشند. این یک برنامه ای است که ریخته شده است و ریخته شده بوده است در سال های طولانی، و در زمان این پدر و پسر دامن زیاد زده شده است، این حرف آنهاست.
اسلام دینی است عبادی که همه چیزش سیاست است حتی عبادتش
حرف ما این است که نه روحانی تنها، همه قشرها باید در سیاست دخالت بکنند. سیاست یک ارثی نیست که مال دولت باشد یا مال مجلس باشد یا مال افراد خاصی باشد، سیاست معنایش همین وضع آن چیزهایی که در یک کشوری می گذرد از حیث اداره آن کشور، همه اهالی این کشور در این معنا حق دارند. خانم ها حق دارند در سیاست دخالت بکنند، تکلیف شان این است، روحانیون هم حق دارند در سیاست دخالت بکنند، تکلیف آنهاست. دین اسلام یک دین سیاسی است که همه چیزش سیاست است حتی عبادتش. شما ملاحظه کنید همین نماز جمعه ای که در زمان طاغوت نمی شد درست بجا بیاورند، گاهی آهسته در داخل یک مسجدی نماز را می خواندند، در صورتی که وضع نماز جمعه این نبود، وضع نماز جمعه این است که حالا انجام می گیرد و انجام گرفت چند هفته و مع الاسف آقای طالقانی فوت شدند و بحمدالله به جای ایشان یک فرد بسیار ارزنده ای است، ملای متعهدی است، ایشان هم حبس ها دیده است، زجرها کشیده است و پخته شده است در این امور. نماز جمعه یک اجتماع سیاسی در عین حالی که عبادت است. در خطبه نماز جمعه باید مسائل سیاسی روز طرح بشود، گرفتاری های مسلمان طرح بشود، در نماز جماعت هم اینطور است. نماز جماعت، اجتماع مردم در یک محلی، این برای این است که اینها مطلع بشوند از حال مملکت خودشان، مطلع بشوند از حال برادرهای خودشان، گرفتاری هاشان را اطلاع پیدا بکنند و رفع بکنند. اجتماع در مکه، آن اجتماع عظیم در جاهای مختلف، هی اجتماع، اجتماع در منا، اجتماع درعرفات، اجتماع در مشعر، اجتماع در مکه، اجتماع در مدینه، اجتماع، اجتماع از همه قشرهای ممالک اسلامی، همه مسلمین، کسانی که استطاعت دارند و مشرف می شوند، اینها همه یک امور سیاسی است، هر کدام به مقدار شعاع خودش یک جا، یک شهر است، یک ده است، جماعاتی که در این شهر و ده است، مجمع سیاسی است به اندازه خودش.
در صدر اسلام مسجد مرکز تبلیغ احکام سیاسی اسلامی بود
مع الاسف ما استفاده نتوانستیم بکنیم از این اجتماعاتمان، نه از آن اجتماعات بزرگمان و نه از این اجتماعات کوچکمان، این برای این بود که تبلیغات اسباب این شده بود که مسجدی ها را در آن مسجد محصور کرده بود. مسجد مرکز تبلیغ است. در صدر اسلام از همین مسجدها جیش ها، ارتش ها راه می افتاده، مرکز تبلیغ احکام سیاسی اسلامی بوده مسجد، هر وقت یک گرفتاری پیدا می شد صدا می کردند که (الصلوه بالجماعه) اجتماع می کردند، این گرفتاری را طرح کردند، صحبت ها را
صحیفه نور جلد 9 صفحه 137
می کردند. مسجد مرکز اجتماع سیاسی است و از این یک قدری وسعتش زیادتر، می شود نماز جمعه. در هر هفته همه مجتمع بشوند در یک جائی، به حسب اختلافات، این شهر کوچکی است به اندازه وسعت خودش، یک شهر بزرگی است مثل تهران به این ترتیبی که هست، این یک اجتماع بزرگتر در هر هفته، آن اجتماع کوچک ها در هر روز چند دفعه، این یک اجتماع بزرگ در هر هفته یک دفعه، با خطبه ها و با روشنگری ها که باید خطیب یک آدم روشن روشنگر باشد و مردم را به وظائف سیاسی خودشان، به وظائف اجتماعی، به وظائف فرهنگی خودشان آشنا بکند. اجتماعات در هر سال یک دفعه یا برای دو تا عید، دو اجتماع بزرگ، باز و یک اجتماع همگانی برای همه مسلمین، اشخاصی که می توانند به مکه بروند، کسانی که مستطیع هستند، به طور الزام که باید در این مجتمع شرکت کنند و مجتمع هم یک مجتمع سیاسی است که باید اشخاصی که از اطراف می روند، از ممالک مختلف می روند، مسائل را با هم طرح بکنند، مسائل مسلمین را طرح بکنند. و مع الاسف با اینکه اسلام این اجتماعات را به رایگان تحت اختیار قرار داده، شما ملاحظه کنید اگر امیر حجاز بخواهد یک پانصد نفر آدم در حجاز در غیر مورد حج دعوت کند، چقدر خرج دارد، چقدر تشریفات دارد، چقدر زحمت دارد تا پانصد نفر جمع بشوند آنجا، خدای تبارک و تعالی بدون اینکه برای اشخاص مثل دولت ها زحمت زیادی داشته باشد، مردم را خودشان را وادار کرده که مجتمع بشوند آن هم چندین میلیون جمعیت، میلیون جمعیت مجتمع بشوند، به رایگان این را تحت اختیار ما قرار داده و ما هم بدون استفاده از دست می دهیم. این برای این است که از آن طرف تبلیغات بسیار دامنه دار خارجی ها و داخلی های وابسته به خارجی ها دامن زده به اینکه دیانت کاری به سیاست ندارد، آنها را برای خودشان، سیاست را وا دارید به امپراطور، و دیانت هم مال پاپ و افراد پاپ. در اینجا هم سیاست را وا دارید برای محمدرضا پهلوی ،شما پهلوی، شما هم بروید مسأله بگوئید و هر کاری هم آنها می کنند کاری نداشته باشید، قداست خودتان را حفظ کنید. این یک مساله است که با کمال توطئه و شیطنت در همین چند روز در یک محلی طرح شد که نمی خواهم اسمش را ببرم،اینها گرفتاری است که ما داشتیم و من امیدوارم که در این نهضت، یکی از آثار بزرگ این نهضت این تحولی است که حاصل شده است برای همه تان، برای خانم ها، برای برادرها، برای خواهرها حاصل شده است و آن احساس وظیفه است که ما همه وظیفه داریم در مملکتمان، وظیفه آموزش داریم، آموزش چیزهائی که به دردشان می خورد در دین و در دنیا. اسلام یک چیزی نیست که برای یک طرف قضیه فکر کرده باشد، اسلام همه اطراف قضایا را در آن حکم دارد، تمام قضایای مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع ، مربوط به اقتصاد، تمام قضایای مربوط به آن طرف قضیه که اهل دنیا از آن بی اطلاعند. ادیان توحیدی آمده اند برای اینکه هر دو طرف قضیه را نگاه بکنند و طرح بدهند، نسبت به هر دو طرف قضیه آنها حکم دارند، طرح دارند، اینطور نیست که یا این طرف را و از آن طرف غافل باشند، یا آن طرف را و از این طرف غافل باشند، نه، آن طرف هم نظر دارند، این طرف هم نظر دارند و خصوصاً اسلام که از همه ادیان بیشتر در این معنا پافشاری دارد، که همه احکامش یک احکام مخلوط به سیاست است، دست به گردن از احکام
صحیفه نور جلد 9 صفحه 138
سیاست، نمازش مخلوط به سیاست است، حجش مخلوط به سیاست است، زکاتش سیاست است، اداره مملکت است، خمسش برای اداره مملکت است، دیگر حدود تعزیرات و اینهائی که قصاص، این احکامی هست که تمامش را گذاشتند کنار و یک عده احکامی که از غرب آمده است اینجا، در این زمان های طولانی به آن عمل کرده اند. من امیدوارم که این تحولی که حاصل شده است از برای همه، یعنی هم خانم ها و خواهرهای محترم ما و هم برادرهای محترم ما احساس وظیفه کردند، این احساس وظیفه بود که همه تان را آورد در خیابان ها و با فریاد، دشمن خودتان را بیرون کردید. این دخالت در سیاست مستقیم شما بود، همانی بود که آنها می گفتند شما چکار دارید، همانی بود که خواستند این خواهرها را بکشند به یک کارهائی که نه اینکه بی تفاوتشان کنند، فاسدش بکنند و اسباب این بشوند که دیگران را هم به فساد بکشند. مقصد این بود اینکه طرح می کردند که بله، ما آزاد زنان و آزاد مردان، ما آزاد کردیم، مثلاً پانزده میلیون زن را آزاد کردیم، آن آزادی که آنها می خواستند چه بود؟ مردها آزاد بودند تا زن ها آزاد باشند؟ یا آزاد مردان و آزاد زنان در چی؟ شما آزاد بودید در چی؟ ما آزاد بودیم در چه؟ مردها آزاد بودند؟ بله، در یک چیزهائی آزاد بودند و آنها هم دامن می زدند در اینکه یک مراکز فسادی درست بکنند. آن زن ها که سنخ خودشان هست با آن جوان ها که هم سنخ هستند، در آن مراکز فاسد آزاد بودند بروند هر کاری دلشان می خواهد در این کنار دریاها که شماها دانید که چه خبر بود، همان جا آزاد بودند، آزاد زن و آزاد مرد این طوری بود، والا یکی از مطبوعات ما در آن زمان آزاد بود که یک کلمه بگویند؟! یکی از شما آزاد بودید که یک صحبت بکنید؟! اینکه آزاد نبودید. آنی که آنها می خواستند آزاد باشند، همانی بود که فساد بود و فساد آور بود، رنج بود و رنج آور بود، زحمت بود و زحمت آور بود. باد داد این قشر جوان ما را در این چند سال و از بین برد این قشر را و امسال الحمدلله در این چند سال اخیر یک تحول بزرگی حاصل شد و شما خواهرها و برادرها همه فهمیدید که باید خودتان مملکت خودتان را اداره بکنید، خودتان آن قشرهای فاسد را بیرون کنید و بیرون کردید و خود شما مشغول آموزش باشید و مشغول پرورش دخترها و پسرها باشید و مشغول هستید و البته شغل، بسیار شغل شریف، ولی مسؤولیتش هم زیاد است یعنی مسؤولید که این بچه ها را تربیت بکنید، این دختر بچه ها تربیت، تربیت اسلامی، تربیت انسانی، روح های آنها آنها را متحول کنید به یک روح انسانی و اسلامی تا برای مملکتتان مفید باشد، در مقابل اینکه آنها بنا داشتند این جوان های ما را فاسد کنند تا اینکه بی تفاوت بشوند راجع به مسائل خودشان و هر قضیه ای و هر بلائی سرشان بیاید. این جوان هروئینی دیگر نمی تواند فکر بکند به اینکه سر این مملکت چه آمده است. آن جوانی که عادت کرده هر روز برود سینماهای آن ترتیبی و نمی دانم کذا، این دیگر نمی تواند فکر کند که مملکتش چه دارد می شود. آنها هم می خواستند همین طوری بشود و من امیدوارم که با این نهضتی که ارواح شما هم نهضت کرده است، اجساد شما هم نهضت کردند و همه توجه به اسلام و توجه به قرآن کریم، انشاءالله این مملکت به زودی اصلاًح بشود. و بدانید این مطلب را که تاکنون انقلابی به خوبی انقلاب ایران نبوده است. انقلاب هائی که در عالم واقع شده است، میلیون ها جمعیت کشته شده اند و میلیون خانه از
صحیفه نور جلد 9 صفحه 139
بین رفته است. همین انقلاب اکتبری که در شوروی واقع شده است، می گویند الان شصت و چند سال از عمر این گذشته، باز به جا نیامده، باز نتوانسته درست اداره کند، باز آزاد نیستند مردم، از باب اینکه نتوانستند درست اداره کنند، لکن این انقلاب پنج ماهه ما و طفل پنج، شش ماهه ما، این الحمدلله بسیاری از امور را درست کرده و در صدد است درست بکند، برای اینکه انقلاب اسلامی، فرق ما بین انقلاب اسلامی و غیر اسلامی همین است که انقلاب وقتی اسلامی شد، توده های مردم همراه با آن هستند و وقتی که توده های مردم با یک شیئی همراه شوند زود پیش می رود و کم فساد است، فسادش کم است، البته هست، نمی گویم که الان صد در صد نیست، هر انقلابی یک همچو چیزهائی را دارد، یک همچو لوازمی دارد لکن هیچ انقلابی مثل انقلاب ایران ما،به این خوبی و به این کم زحمتی و به این سرعت نگذشته است. و من امیدوارم که خداوند همه شما را سلامت، عزت، عظمت عنایت کند و همه ما خدمتگزار باشیم به این مملکت و اسلام که همه امور ما را انشاءالله اصلاح کند.
فرمان امام خمینی به حجت الاسلام لاهوتی
تاریخ: 1358/06/25
فرمان امام خمینی به حجت الاسلام لاهوتی
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای لاهوتی دامت افاضاته سرپرست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به موجب این حکم به شما ابلاغ می گردد که لازم است در تمام جلسات شورای عالی هماهنگی و تصمیم گیری سپاه پاسداران شرکت نموده و نظارت مستقیم داشته باشید و گزارش کار سپاه را هر هفته به اطلاع اینجانب برسانید. لازم به تذکر است که بیش از پیش باید به اخلاق اسلامی سپاه توجه شود تا سپاه از هر جهت مظهر کامل سرباز اسلام باشد. توفیق و تأیید جنابعالی را در ارشاد و هدایت سپاه که بیش از هر چیز مورد نظر است، از خداوند متعال خواستار است.
والسلام
روح الله الموسوی الخمینی
بیانات امام خمینی در جمع اعضای گروه فرهنگی و تربیتی انقلاب اسلامی و اعضای خانواده های شهدای انقلاب
تاریخ: 1358/06/26
آتیه روشن و نورانی ایران به برکت تحول روحی ملت
بسم الله الرحمن الرحیم
هم سرودی که خواندید دلپذیر بود و مؤثر و راهنما و هم مسائلی که طرح کردید. باید بگویم که شما خودتان پیشاپیش راه را رفتید و مجالی برای اینکه من صحبتی بکنم خیلی نمانده است و من به همین جهت دلخوشم که ملت ما خودش راه را پیدا کرده و دارد راه را می رود. این تحول روحی که در ملت پیدا شده است و در شما جوان ها، مردها،زن ها پیدا شده است، این موجب امیدواری است و من امیدوارم که این راه را ما به آسانی، مشکلاتمان کم باشد، به آسانی این راه را طی بکنیم. وقتی یک جامعه متحول شد از آن صورتی که در زمان طاغوت بود به یک صورت اسلامی، به یک صورت انسانی، این کارهائی که شما انجام می دهید انسانی است، اسلامی است و از روی رضا و رغبت عمل می کنید، با اشتیاق عمل می کنید. این یک تحول روحی است، یک تحقق روحانی است که باید ما امیدوار به آن باشیم و امیدوار هستیم و امید است که آتیه بسیار روشنی را در ایران ببینیم و شما انشاءالله بهترش را ببینید.
سرکوبی روحانیت و دانشگاه گامی مؤثر در جهت وابستگی به اجانب
اینها که گفتید که نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، کجامان نقص ندارد؟ کوشش کردند که نگذارند این مملکت، نگذارند این کشور یک رشد انسانی بکند، یک رشد اقتصادی بکند، یک رشد فرهنگی بکند، یک رشد نظامی بکند. در طول تاریخ و در این پنجاه و چند سال اخیر مأموریت داشتند اینها برای اینکه ما را عقب نگه دارند، نگذارند که یک دانشگاهی داشته باشیم، نگذارند که یک دبیرستان صحیح داشته باشیم. یک ماموریتی بود که آن مراکزی که از آن مراکز ممکن است که انسان های آگاه پیدا بشوند آن مراکز را نگذارند رشد بکند.
رضاخان، اولی که وارد شد البته با صورت اسلامی وارد شد و در مجالس تعزیه داری و در مجالس روضه و در تکیه ها در ماه محرم راه می افتاد دور، تکیه ها هم می رفت. ابتدا این طوری با این اسلحه پیش آمد، بعد از اینکه قدرتش محکم شد و توانا شد، شروع کرد به کارهائی که مأمور بود، در رأس مأموریتش کوبیدن روحانیون بود. این مدرسه فیضیه که ملاحظه کنید که آنوقت ها تمام
صحیفه نور جلد 9 صفحه 144
حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه یا سه تا طلبه داشت، روز هیچ نمی توانستند تو حجره ها بمانند، قبل از آفتاب حرکت کردند تو باغات، باغهای شهر و اواخر شب می آمدند برای اینکه کارآگاه ها و پاسبان ها و اینها می آمدند اینها را می بردند که لباسشان را تغییر بدهند. حمله ها شد به این طایفه. دانشگاه را نمی توانستند آن وقت روی اینکه مثلاً از دنیا یک چیزی داشتند، نمی توانستند به آن ترتیب حمله کنند به آن، آن وقت از راه تبلیغات و از راه تعلیمات برخلاف مسلک صحیح پیش آمدند و برنامه های استعماری داشتند. این دو قدرت را اینها اعتقادشان این بود که اگر اینها قوه پیدا بکنند، ممکن است که سایر ملت هم دنبال اینها بیایند و نگذارند کارها انجام بگیرد و لهذا در رأس برنامه کوبیدن روحانیت بود و کوبیدن دانشگاهی ها.
اغفال مردم و نابودی اقتصاد مملکت از طریق سالوسی و ادعای دیانت
در زمان این دومی هم که دنبال این معنا بود که با سالوسی ابتدا تا کارها را انجام بدهد و معلم هائی هم در این باب داشت، شروع کرد سالوسی از جهاتی، یکی راجع به اینکه خودش را به دیانت می بست، قرآن چاپ کرد، هر چند وقت یک دفعه می رفت در حرم حضرت رضا و می ایستاد و نماز می خواند و زیارت می کرد. این یک راه بود. یک راه دیگر هم که برای طبقات دیگر پیش گرفته بود این بود که ما می خواهیم این مملکت را به تمدن بزرگ برسانیم. کتاب (مأموریت برای وطنم) را یکی دیگر نوشته و به ایشان نسبت داده. خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. این هم یک دامی بود برای اینکه مردم را غافل کند از اینکه دارد همه چیزشان را از بین می برد. از این طرف اینکه (ما می خواهیم برای ملت چه بکنیم، و می خواهیم مملکت را صنعتی اش کنیم. می گویند که کلاغ می گویند که مثل کبک می خواست راه برود راه رفتن خودش هم یادش رفت. این نمی خواست اصلاً مثل کبک راه برود، می خواست بازی بدهد مردم را. در صدد بودند اینها که مردم را اغفال کنند، سر خوش کنند به اینکه ما مملکت مان بعدها صنعتی می شود و بعد از یکی دو سال دیگر ما در، ادعا بود دیگر، بعد از یکی دو سال دیگر ما می رسیم به همان ابر قدرت ها، می شویم مثل ژاپن!! ژاپنی که الان به آمریکا تنه می زند و صنعتش در خود آمریکا جلو از آمریکاست، اینها می گفتند ما می شویم مثل ژاپن!! چه کردند؟ آن چیزی که در ایران لازم بود باشد و اقتصاد ایران به او بستگی داشت که عبارت از کشاورزی بود، از بین رفت. کشاورزی را به صورت اینکه ما می خواهیم، به اسم اینکه ما می خواهیم صنعتی کنیم مملکت را، اول کشاورزیش را از بین بردند. کشاورزی که از بین رفت اشکالاتی پیدا شد. یکی اینکه ما شدیم برای آمریکا یک بازاری برای خرید کالاهای امریکا، یعنی گندم ها و سایر حبوباتی را که آنها زیادی داشتند و باید بریزند به دریا یا بسوزانند، به ما به قیمت اعلا می فروختند و پول ما را می گرفتند. یکی دیگر اینکه این کشاورزها را از اطراف ایران کوچ داد، این طرح را آورد اطراف تهران و اطراف شهرهای دیگر، بیشترش در تهران. این همه محله هائی که در تهران درست شده، محله گودال ها و محله نمی دانم چه و حصیرها و این خانه های حصیری و این خانه های چه، این
صحیفه نور جلد 9 صفحه 145
بیچاره هائی که در محل خودشان کشاورز بودند، کشاورزی را از بین بردند به اسم اینکه می خواهیم، می خواهیم ما ارباب رعیتی را برداریم، همه بشوند ارباب ما هم چقدر غافل، ملت ما هم چقدر حالا یا غافل بود یا خوب، سرنیزه بود، چه، همه دهقان، این بیچاره هائی که الان اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توی سوراخی هستند. آنی که خانه دارد، خانه شان را نمی دانم شما دیدید یا نه، من در تلویزیون یک دفعه، دو دفعه دیدم که خوب، اسباب تأسف است یک سوراخی است، یک عده ای بچه و بزرگ از تویش بیرون می آید. اینها دهقان هائی است که ایشان می خواست دهقانشان کند و زندگیشان را بکلی به هم زد. مملکت ما را از حیث کشاورزی که می توانست خودکفا باشد بلکه صادر کند، مملکت ما از حیث کشاورزی یک مملکت غنی است اگر کشاورزی صحیح در این مملکت بشود ممکن است آذربایجان کافی باشد برای همه مملکت، باقیش باید صادر بشود، یا خراسان برای همه مملکت کافی باشد و باید باقیش صادر بشود.
ما الان در زمان ایشان، نمی دانم شما در روزنامه ها گاهی دیدید یا نه، خیلی افتخار می کردند که ما چند صد، مثلاً هزار چیز خریدیم. این افتخارشان این بود که ما گندم خریدیم، جو خریدیم. یک مملکت را از این جهت ساقط کرده اند و فریاد هم می زدند که ما همچو هستیم که گندم و جو را از آمریکا خریدیم و امسال گرسنگی نمی میریم. اینطور اینها وارد شدند، هم آن قوه های، قدرت های انسانی را در این مملکت متوقف کردند و یا عقب راندند. من در پاریس که بودم از جاهای مختلف، ممالک مختلف پیش من زیاد می آمدند منجمله آلمان که خوب نزدیک بود، اینهائی که در این چیز اتمی بودند و در آنجا کار می کردند از طرف ایران، اینها هم آمدند پیش من گفتند که این کاری که ما انجام می دهیم اولاً مضر برای ایران است، ثانیاً نمی گذارند ما بفهمیم، می خواهند نگه دارند به یک سطحی که نتوانیم بفهمیم، اگر هم درست بشود برای ایران مضر است. یک همچو طرح هائی بود، جوان ها را ببرند در خارج نگذارند، الان، حالا الانش که من خیلی اطلاع ندارم، در زمان ایشان این جوان های ما که می رفتند در آمریکا و اروپا و پخش شده بودند در آنجا همه جا را پرکرده بودند (از قراری که برای ما نقل کردند) دیپلم هائی که آنها می دادند، تصدیق هائی که آنها به جوان های ما می دادند غیر از آن تصدیق هائی بود که به خودشان می دادند. جوان های ما را زود به آنها یک تصدیق می دادند (نخوانده ملا) مال خودشان را دقت می کردند. این طور به من کراراً شاید گفته باشند. برای چه، برای اینکه نگذارند این رشد بکند، این قدرت را نگذارند پیدا بشود، از این قدرت آنها می ترسیدند. همانطوری که از آخوند اینها می ترسیدند، از دانشگاهی هم می ترسند. این دو تا را می خواهند کنار بگذارند. ملت هم اگر این دو قدرت را نداشته باشد نمی تواند جلو برود و اینها با این دو قدرت مخالفند.
تبلیغ برای آزادی زن و مرد، حقه ای پلید به منظور شیوع فحشا و استثمار جوانان
حالا الحمدلله یک تحولی در مملکت ما پیدا شده، یعنی وقتی که ملاحظه می کنید خانم ها را از آن وضعی که سابق می خواستند برایشان پیش بیاورند به اسم اینکه (آزاد زنان و آزاد مردان!!) فهمیدند
صحیفه نور جلد 9 صفحه 146
همه اش حقه است و بازی. نه مردها آزاد بودند در زمان ایشان، نه زن ها و نه مطبوعات و نه رادیو و نه هیچی. آزادی در کار نبود. اسم، صحبتش و تبلیغاتش زیاد بود. آن آزادی هم که آنها می خواستند برای مملکت ما (حالا هم بعضی از نویسنده های ما پیشنهاد همان را دارند) آن آزادی است که هم جوان های پسر ما را و هم جوان های دختر ما را به تباهی می کشد. آن آزادی را آنها می خواهند که من از این تعبیر می کنم به آزادی وارداتی، آزادی استعماری، یعنی یک آزادی که در ممالکی که می خواهند وابسته به غیر باشد این آزادی ها را سوغات می آورند، هروئین آزاد، مثلاً مشروبات هم آزاد، محل فساد که می دانید آن طوری که می گفتند از تهران تا آخر شمیران صدها محل فساد به بدترین فسادها، آن هم آزاد. اینها آزاد اما قلم نه، بیان هم نه، اینها آزاد نه. آن آزادی که آنها می گفتند و هی آزاد آزاد می کردند این معنا بود که مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی باشد و مراکز فحشا بیشتر از مراکز علم باشد، جوان های ما را بکشند به آن مراکز فحشا. جوان است و اول جوانی است وقتی راه باز باشد و تبلیغات باشد و آسان کنند کار را برایشان، کشیده می شوند به آن طرف. وقتی یک جمعیت که باید برای مملکت شان فاعل باشند، مؤثر باشند، این را کشیدند به طرف فحشا، این دیگر نمی تواند، این مغز عادت کرده به فحشا، فکر بکند که نفت ما را کی می برد، به فکرش نمی آید هیچ وقت و اینها می خواهند اینطور باشد.
بحمدالله آنی که حالا به ما مژده می دهد همین تحولی است که پیدا شده، یعنی جوان ها از آنطرف کشیدند به خیابان ها و فریاد زدند بر ضد استعمار و بر ضد دیکتاتوری. حالا هم رشد همچو شده است که مشغولند خودشان به طور خودکار، بدون اینکه تبلیغاتی لازم داشته باشد به طور خودکار مشغولند به اینکه تربیت کنند بچه ها را. تربیت کنید این بچه ها را به تربیت انسانی، تربیت اسلامی که همان تربیت انسانی است. اگر این مملکت مسلمان بشود، تربیت، تربیت اسلامی باشد، هیچ قدرتی نمی تواند مقابلش بایستد. چنانچه دیدید که این قدرت که شکست داد این قدرت بزرگ را، همین قدرت ایمان بود، همین بود که فریاد می کردند که شهادت می خواهیم. حالا هم دارند هی می گویند زن ها هم می گویند، مردها هم می گویند. این قدرت بود که جلوی این فسادها را گرفت و شکست داد اینها را. این قدرت را حفظش کنید.
منطق روحانیت رسیدن به خودکفائی و مخالفت با بی بند و باری است
اگر بخواهید مملکت تان یک مملکتی باشد از خودتان باشد، کشورتان یک کشور سالم باشد، یک کشور مفید باشد، خودکفا باشد، باید از این سوغاتی هائی که غرب برای ما فرستادند و می فرستند، ما این معنا را گفته بشود که ما با صنعت خارجی ها یا علم مربوط به صنعتشان مخالفیم، ابداً مخالف نیستم، ما با این آزادی هائی که از غرب می آیند و اینها هم دامن به آن می زنند و آزادی وارداتی است با این مخالفیم، اینکه جوان های ما را رو به تباهی می کشید و به تباهی می کشد. ما با صنعت مخالف نیستیم، ما با هیچی مخالف نیستیم. اصلاً سر تمدن، ما می گوئیم کلاه سر ما می گذارند، غربی و شرقی
صحیفه نور جلد 9 صفحه 147
کلاه سر ما می گذارید که ما می خواهیم به شما تعلیمات بدهیم می خواهند ما را نگه دارند، متوقف کنند، می خواهند ما را محتاج به مستشار بکنند. نظاممان مستشار داشته باشد، فرهنگمان هم مستشار داشته باشد و همه چیزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اینکه بیایند به ما تعلیم و تربیت یاد بدهند، بیایند ما را تا یک حدودی نگه دارند، ما با این مخالفیم روحانیت با ترقی مخالف نیست، با ترقی محمدرضائی مخالف است، با این تمدن، دروازه تمدن مخالف است، این دروازه تمدنی که همه چیز ما را به باد داد. با این آزادی آزاد زنان و آزاد مردانی که ایشان می گویند، مخالفند، نه با آزادی. آزادی سر جای خودش اما بی بند و باری؟ آزادی یعنی هر که دلش می خواهد هر کاری بکند!! می خواهند هروئین بکشند، به شما چه!! می خواهند قمار کنند!! می خواهند کارهای زشت بکنند!! با این مخالف است روحانیت، نه با آزادی بیان، نه با آزادی قلم، نه با آزادی گفتار، نه با روشنگری ها، نه با صنعت. شما صنعت درست کنید، کی مخالف باشد؟ اما یک قضیه ذوب آهن را حالا چندین سال است که اینها درست کردند حالا هم می گویند باز اگر بخواهیم که ضرر ندهیم، چند سال دیگر لازم است که کار بکنیم تا ضرر نکنیم والا در هر ماه چقدر میلیون ضرر ما داریم می کنیم. ما ضرر می بریم در اینها. ما چشممان از اینها بدی دیده است. آن چیزهائی هم که عرضه می کنند، به صورت خوب عرضه می کنند، ما از باب اینکه آدمی هستیم که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد، ما از آن قبیل هستیم، ما از این پیشنهادهای اینها می ترسیم برای اینکه ما از اینها بدی دیدیم. ما ندیدیم هیچ وقت اینها بخواهند ما را تربیت کنند، ما را مثلاً صنعت یاد ما بدهند. صنعتشان این است که دارید می بینید که ذوب آهنشان حالا تا چند سال دیگر آیا بشود، آیا نشود. حالا ماهی چقدر، چند میلیون، چند، چقدر میلیون (که من حالا یادم نیست) ضرر دارد می دهد. زراعتمان را از آن طرف از بین بردند، فرهنگ را از آن بین بردند، ارتش را وابسته کردند، همه چیز را در هم ریختند و اموال هم هر چه توانستند جواهر و هر چه توانستند بار کردند و رفتند و فرار کردند.
کار برای خدا شکست ندارد
انشاءالله خداوند این تحولی که برای شما حاصل شده است که مایه امیدواری ماست حفظ کند و شما این بچه ها را تربیت کنید و یک همچو خوی انسانی، یک همچو تحول روی به روی انسانیت که در صدد این هستید که این بچه هائی که باقی ماندند از این شهدا و موجب تأثر ما، تأسف ماست و باید بگویم یک بار سنگینی است به دوش من وقتی که ببینم یک بچه پدرش را از دست داده و می آید پیش من یا یک پدر پیر بچه اش را از دست داده، لکن آن چیزی که ما را دلخوش می کند این است که برای خدا بوده است، چیزی که برای خداست آسان می شود، همانطوری که در این چیز خواندید، از کربلا شروع کردید، خوب، کربلا هم همین مسائل بود اما برای خدا بود، چون برای خدا بود آسان بود. شما هم انشاءالله برای خداست و همانطوری که چیز خواندید که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا این
صحیفه نور جلد 9 صفحه 148
یک عبارت آموزنده است، نه معنایش این است که هر روز کربلاست هر روز بنشینید گریه بکنید. ببینید چه کرده، کربلا چه صحنه ای بوده، هر روز این صحنه باید باشد. مقابله اسلام با کفر، مقابله عدل با ظلم، مقابله عدد کم با ایمان زیاد، در مقابل عدد زیاد با بی ایمانی. نه از جمعیت کم بترسید و نه از شکست بترسید و شکستی تو کار نیست . وقتی کار برای خدا باشد، شکست تویش نیست. کشته بشوید بهشتی هستید، بکشید هم بهشتی هستید. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ کند و همه مؤفق باشید. من خدمتگزار همه تان هستم و دعاگو.
بیانات امام خمینی در جمع گروهی از پاسداران کمیته مرکزی و اعضای خانواده های شهدای انقلاب اسلامی
تاریخ: 1358/06/26
جنت لقاءالله بالاترین پاداش خادمین اسلام است
بسم الله الرحمن الرحیم
من نمی دانم با چه بیانی از این جوان هائی که در طول این مدت فداکاری کردند تشکر کنم آنقدری که می توانم عرض کنم این است که این مطلب برای خداست و ما هم از خدا هستیم (انالله) و به سوی او هم می رویم، دیر و زود خواهیم رفت و چه بهتر که در این راهی که داریم قهرا به آن طرف می رویم با یک توشه باشد و آن توشه، توشه توحید است، توشه خدمت به اسلام است. من نمی توانم برای -خدمتگزاری- جوانی که برای خدمتگزاری به اسلام شب تا صبح، شب زنده داری می کند، در حال خطر واقع می شود، مجاهده می کند، ارزش برای این ما نمی توانیم حساب بکنیم که چه ارزش این چقدر است، اجرت این چقدر است مگر غیر از خدا می تواند کسی به این اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبیعت و زینت های طبیعت پاداش یک موجودی است که برای خدا قیام کرده است و برای خدا خودش را به خطر انداخته است؟ آن چیزی که دل ما را خوش می کند این است که برای شما پیش خدای تبارک و تعالی یک حسابی باز است والا ما نمی توانیم از شماها تشکر کنیم یا خدای نخواسته به شما اجر بدهیم. ما همچو قدرتی نداریم، آنچه هست این است شما از خدا هستید، برای خدا هم خواهید بود و خدا هم اجر شما را می دهد. اجری که خدا می دهد، آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است که خدا به شما می دهد، (ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه جنت، آن جنتی) که لقاء خداست، جنتی که لقاء دوستان خداست، آن برای شما کافی است و از آن که گذشت، دیگر در عالم طبیعت نمی شود برای اعمالی که برای خداست یک چیزی قرار داد او هر چه مربوط به عالم طبیعت است مادون آن چیزی است که برای خداست.
پیشبرد و پیروزی نهضت با اتصال و عنایت قلوب به دریای رحمت الهی
و شما برای خدا قیام کردید و برای خدا هم مجاهده کردید و برای خدا انشاءالله تا آخر مجاهده می کنید و این نهضت را به پیروزی می رسانید برای خدا باز. و این لله بودن شما را به پیروزی رساند والا با یک همچو قدرت شیطانی و قدرت های دیگری که دنبال او بودند، اصرار می کردند، تشر می زدند، تهدید می کردند، شما جوان ها ایستادید، قدرت ایمان بود که شما را جلو برد، نه قدرت طبیعت
صحیفه نور جلد 9 صفحه 150
و مادی، از حیث مادیت آنها به ما طرف نسبت نبودند. این که دنیا را به تحیر واداشته است و حساب ها را همه خطا از کار در آورده است این است که چطور یک ملتی که نه ساز و برگ دارد، نه نظام، نظامی در کار نبود که، فکری در این باب نبود که ما بخواهیم یک فکر نظامی بکنیم، یک نیروی نظامی داشته باشیم، نه نظامی ما داشتیم و نه ساز و برگ مقابله با آنها. شما خیال می کنید که اگر نبود اراده خدا که منصرف کرد اینها را از اینکه مقابله کنند و نبود آن که رعب در بسیاری از آنها ایجاد کرد، اینها با یک شب می توانستند همه تهران را خراب کنند، همه چیز دستشان بود، همه مراکزی که یک نفر آدم را که گوشش می جنبید همه را بمباران کنند، نه اینکه برای خدا نکردند، خدا اذهان اینها را همچو منصرف کرد و دل های اینها را همچو پر از خوف کرد که دست به آن آلاتی که باید بزنند نزدند. این یکی از معجزاتی بود که در این قضیه واقع شد و معجزه دیگر همین توطئه ای بود که برای کودتا در همان شب های آخر که ما در تهران بودیم اینها دیده بودند و قبلش توطئه این بود که حکومت نظامی را روز هم اعلام بکنند ما هم هیچ خبر از هیچ نداشتیم. اعلام بکنند مردم توی خیابان ها نیایند، قوای انتظامی هم تمام را بگیرند، تمام خیابان ها و اینها را قوای انتظامی و آلاتی که آنها دارند، تانک ها را بیاورند مستقر کنند و بنابراین بود که در همان شب بریزند و هر کس را که احتمال بدهند که این یک مثلاً چیزی هست، از بین ببرند و بعد هم چه بکنند، ما هم هیچ اطلاع نداشتیم (من حیث لایحتسب) قضایا واقع شد که مثلاً گفته شد که بشکنید این اعتصاب را، این نظام را، این حکومت نظامی را، خوب، مردم شکستند و آنها نتوانستند که بیاورند چیزشان بکنند، بعد آن درگیری ها پیدا شد مرحوم قرنی، خدا رحمتش کند، اینجا بود به من گفت که مقاتله بین، جنگ ما بین مردم و قوای دولتی در آن شب سه ساعت و نیم بود. با سه ساعت و نیم دست های خالی بر تانک و توپ و مسلسل و اینها غلبه کرد. این غلبه، غلبه الهی بود یعنی نظر خدا بود. این نظر خدا را حفظش بکنید، خودتان را متصل کنید به آن دریای بی پایان الوهیت، قلب هایتان را متصل کنید به مبداء خیر، همه چیز از اوست، او کس همه کس است، همه پیروزی ها با اراده او حاصل می شود، همه خوبی ها با اراده او تحقق پیدا می کند، هر چه بدی هست از ماست و هر چه خوبی است از اوست. خودتان را به او متصل کنید. آن قطره های ضعیفی ما هستیم بلکه لاشی ءایم، هیچیم، اما اگر متصل بشویم به آن دریای رحمت الهی، همه چیز می شویم، قدرت پیدا می کنیم.
روحیه شهادت طلبی، رحمت و امانتی الهی است
صدر اسلام هم یک دسته از اعرابی که نه نظامی داشتند و نه پرورش نظامی شده بودند و نه ساز و برگی داشتند، آنها از شما دستوری تر بودند، هر چندتایشان یک شمشیری با یک چیز خرمابند، بندشان بود لیف های خرما، هر چند تایشان هم یک اسبی و یک شتری. وضع این طوری بود عدد هم بسیار کم، تمام لشکر اسلام سی هزار بود و روم ها که، رومی ها که آمدند با اسلام مواجه شدند پیشقر اول آنها شصت هزار تا بود، همه لشکر اسلام سی هزار، به حسب تاریخ پیشقر اول آنها شصت هزار بود
صحیفه نور جلد 9 صفحه 151
دنبالش هشتصد هزار تا، یا هفتصد هزار. یکی از سرداران اسلام گفت که ما اگر چنانچه بخواهیم به طور عادی با اینها مقابله کنیم، اینها هم طلیعه شان که همان پیش قراولشان باشد در مقابل ما هستند، ما باید یک کاری بکنیم که اینها را بترسانیم، سی نفر همراه من بیاید ما می رویم با آنها جنگ می کنیم، با این شصت هزار تا جنگ می کنیم، باشد؟ گفتند آخر نمی شود چون، بالاخره چک و چک کردند تا قبول کرد که شصت نفر باشند، شصت تا یک نفری شبیخون زدند به آنها، شکستشان دادند. شصت هزار جمعیت را شصت نفر مومن، شصت نفر که برای خدا داشت کار می کرد این طلیعه را شکست دادند، اسباب این شد که این سی هزار جمعیت بر روم غلبه کرد، بر ایران هم که غلبه کرد، در صورتی که آنها همه چیز داشتند، آنها یراق های اسب هایشان از قراری که گفتند طلا بوده است لکن ایمان نداشتند، میانشان تهی بود، هر چه بود یک صورت بود، هر چه بود یک ساز و برگ بود اما میان تهی بود، این روحیه در آنها نبود که ما اگر بکشیم هم بهشت می رویم، اگر کشته بشویم هم بهشت می رویم، این روحیه در آنها نبود، در اینها بود و این روحیه غلبه کرد و من مطمئنم به اینکه شما پیروز می شوید انشاءالله برای اینکه یک همچو روحیه ای امروز من در بین ملتمان می بینم، یک دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اینجا مواجه شدم من با جوان های زیبا، جوان هائی که اول جوانی شان است و اینها یکی شان آمد در نجف، آمد جلو من نشست بنا کرد قسم دادن من را که شما، قسم، قسم داد که من شهید بشوم، بعداً که ما در اینجا آمدیم زن این تقاضا را کرده، جوان ها این تقاضا کرده اند، زنی که بچه هایش را از دست داده است باز می گوید که من یکی دو تا دارم این هم می دهم، این روحیه، روحیه ای است که اطمینان برای ما می آورد. این بر همه تانک های عالم مقدم است، یعنی پیروز می شوید. این روحیه، روحیه ای است که خدای تبارک و تعالی انعام کرده است، مرحمت کرده است، این مرحمت الهی را حفظ کنید، این امانت است، این را کوشش کنید محفوظ بماند. مادامی که این روحیه الهی، این هدیه الهی در بین شماها هست از هیچ نترسید، نگرانی هیچ وقت نداشته باشید، به فکر این نباشید که چرا به ما احسنت نگفتند، چرا به ما اجر ندادند، چرا به ما مثلاً همراهی نکردند. خدا همراه شماست، امام زمان سلام الله علیه دعاگوی شماست، از چه ما می ترسیم؟ ما چرا بترسیم؟ مائی که راهمان راه خداست، مائی که در مقابل این قدرت شیطانی که همه چیز ما را، اسلام ما را، جوانان ما را، همه چیز ما را از بین برد، قیام کردیم، از چه بترسیم؟ از این بترسیم که کشته می شویم؟ خوب، بشویم، جوان های ما همه کشته شدند. از این می ترسیم که غلبه بکنند؟ غلبه هم بکنند ما ترس نداریم برای اینکه ما حقیم وقتی حق هستیم غالب هم بشویم ما حق هستیم، مغلوب هم بشویم ما حق هستیم و انشاءالله غالب می شویم. مطمئن باشید، دلتان را به این مبداء خیر متصل کنید، با خدا مناجات کنید. این شب هائی که در این تاریکی ها اسلحه ها به دوش است و در این تاریکی ها راه می روید دلتان را به آن مبدا متوجه کنید، متصل بشوید به آن دریای بزرگ رحمت و از هیچ چیز دیگر باک نداشته باشید، از هیچ کس توقع نداشته باشید، نظرتان هم به هیچ کسی نباشد و غیر از آن یک قدرت هم هیچ چیزی نشناسید. همه اوست، همه هر چه هست آنجاست. خداوند
صحیفه نور جلد 9 صفحه 152
انشاءالله به شما اطمینان عنایت کند، ایمان کامل عنایت کند، و شماها را در شمار شهدای کربلا محسوب کند و همه ما را موفق کند که این وظیفه ای که الان به دوش همه مان هست این وظیفه را بتوانیم خوب عمل کنیم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
بیانات امام خمینی در جمع رؤسا و سرپرست های ادارات آموزش و پرورش تهران و شهرستانها
تاریخ: 1358/06/27
تکرار و تلقین، یک روش موثر قرآنی برای تربیت انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
من مطالبی که می خواهم عرض کنم، مطالب تازه ای نیست، شما هم این مطالب را می دانید لکن در گرفتاری ها، هر کس گرفتار است، باید گرفتاری خودش را تکرار کند. ممکن است در این تکرارها گاهی یک وضعی پیش بیاید که به واسطه آن وضع تاثیراتی داشته باشد. شما می دانید که قرآن کتاب معجزه است و در عین حال در قرآن راجع به مسائل، تکرار زیاد است، البته در هر تکراری مسائلی طرح شده است اما برای اینکه برای رشد مردم قرآن آمده است و برای انسان سازی، مسائلی که برای ساختمان انسان است نمی شود یک دفعه بگویند و از آن رد بشوند، باید هی بخوانند، توی گوشش مکرر کنند. تلقین است، تلقین با یک دفعه درست نمی شود، باید اگر بخواهید یک بچه ای را شما تربیت بکنید، باید یک مساله را چندین دفعه با چند زبان، با چند وضع به او بخوانید، مطلب یکی باشد لکن طرز بیانش اینها به طوری که در قلب او نقش ببندد.
به تباهی کشانیدن نسل جوان طبق نقشه های دقیق استعمار
مسائلی که من مکرراً عرض کردم و حالا هم تکرار است این است که گرفتاری ما در طول تاریخ و خصوصاً در این پنجاه و چند سال اخیر این بود که آنی که به میدان ما آمده بود، آگاهانه آمده بود، طرح ریزی شده بود، برنامه داشت، همین طور خود به خود واقع نمی شد و هر جا را شما ملاحظه کنید اگر درست مطالعه بشود، انسان می بیند که یک برنامه خاصی است برای یک مقصد خاص. از اولی که رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن کودتا را کرد (که شاید شماها یادتان نباشد، اکثراً یادتان نیست شاید بین شما کسی باشد یادش باشد، لکن من یادم هست و شاهد قضایا بودم) از اول، به تدریج البته، نه یکدفعه، آنوقتی که آمد ابتدا شروع کرد همان مقدس بازی ها که پسرش در می آورد و سالوسی را آن هم شروع کرد. مثلاً در یک محرمی من یادم است که گفتند که همه تکایای تهران را این رفته دیدن کرده، شرکت کرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبلیغی و همه اینها را داشتند تا کم کم وقتی مستقر شد، پایش محکم شد آنوقت آن صورت دیگرش را نشان داد، تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قدغن کرد. در قم مجلس این طوری بود که آقای صدوقی یک مجلس
صحیفه نور جلد 9 صفحه 154
داشتند قبل از اذان صبح شروع می شد، اوایل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال می دهم که آن را هم آمدند جلویش را گرفتند. تمام چیزهایی که مربوط به دیانت بود شروع کرد آنها را یکی یکی جلویش را گرفت، شروع کرد با شدت با روحانیت عمل کرد به طوری که من در مدرسه فیضیه آنوقت یک درسی می گفتم، یک عده چند نفری بودند، یک روز که رفتم یک نفر بود این شخص گفت که این آقایان همه فرار کردند رفتند به باغات. طلبه های مدرسه هم قبل از آفتاب آنطور که می گفتند فرار می کردند به باغات می رفتند و آخر شب آنوقت ها می آمدند و بنابراین بود که این لباس بکلی خلع بشود و آنها این جبهه را در زمان او محکم جلوگیری کردند. در دانشگاه ها که بعدها هم باز در زمان این بدتر از او شد، اینطور عمل نکردند که یک جور، با شیطنت بیشتر و اخیراً هم در حوزه های ما باز با یک شیطنت دیگر. در دانشگاه ها دنبال این بودند که آنهائی که می خواهند بچه ها را تربیت کنند، اشخاصی باشند که تربیتی که می کنند تربیت نباشد، عقب راندن باشد و از حیث اخلاق هم تربیت اخلاقی نباشد به آن معنائی که ما می گوئیم، تربیت اسلامی توی کار نباشد، بلکه تبلیغاتی باشد که این جوان های ما را تباه کند. (برنامه آنکه از رویهمرفته مسائل که حالا آدم بخواهد بگوید، یک محتاج به یک کتابی است) برنامه این بود که این دو قشری که ممکن بود که برای یک مملکت مفید باشد و ممکن بود که دیگر قشرها هم دنبال این باشند، این دو قشر را نگذارند که به کار خودشان به طوری که شایسته است انجام وظیفه کنند. در طرف روحانیت از باب اینکه اختیار معلم و متعلم به آن وضع دست آنها نبود، اینجا به یک جور دیگر رفتار کردند، به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانه ها و امثال ذلک که شکست بدهند حوزه ها را، و در قشر فرهنگ که اختیارات را دست شان گرفته بودند می خواستند که باز، این فرهنگ را یک فرهنگ دلخواه خودشان بلکه دلخواه آنهائی که می خواهند استفاده از ما بکنند قرار بدهند و این دو تا قوه ای که به منزله قوه مفکره جامعه است از آنها بگیرند و تباه کنند و کسی پیدا نشود که اگر همه چیز ما را بردند، یک صحبتی بکند یا یک چیزی بنویسد.
رویهمرفته اگر ملاحظه کنید، از همه کارهائی که در آن زمان انجام می گرفت در زمان این پدر و پسر (در زمان پسر شاید بیشتر) در یک معنا مشترک بود و آنکه جوان ها را بکشند به غیر آنطوری که باید تربیت بشوند. اینطور نیست که ما همچو ساده تصور بکنیم که بدون نقشه قضیه اینطور بشود که آنقدر مشروب خانه در سرتاسر ایران باز باشد، و اینقدر مراکز فساد در همه جا و خصوصاً تهران که به وضع وحشتناکی مراکز فساد، هر جوری که جوان می پذیرد برای آن فراهم کنند و دامن بزنند. نمی توانیم ما باورمان بیاید که این مجله ها و این مطبوعات، این مجله هائی که هم جوان وقتی چشمش بیفتد به آن و هم وقتی بخواند، جوان است و به تباهی کشیده می شود، این بدون اینکه نقشه ای باشد و اینها من باب اتفاق اینجور شده باشد. مساله اینها نیست. یک طرحی بوده است که جوان های ما را، آنهائی که می خواهند، می توانند تربیت کنند، آنها را یک جوری کنند که نتوانند، ازشان قدرت تربیت را بگیرند، یا اشخاصی را که خودشان می خواهند، در دانشگاه ها و در دبیرستان و آنجا بگذارند به آنطوری که می خواهند تربیت کنند و از آن طرف تمام راه های تعیش را به روی جوان ها باز کنند که هر
صحیفه نور جلد 9 صفحه 155
ساعتی که این بخواهد یک عیش و نوشی بکند برایش فراهم باشد، آسان باشد و دامن هم به آن بزنند و تبلیغات هم بکنند و عرض کنم اعلام هم بکنند و اینها را بکشند به طرف آن. نتیجه چی می شد؟ نتیجه این می شد که این نسل جوانی که باید برای این کشور مفید باشد، این نسل جوان بی تفاوت باشد نسبت به مسائل جدی. یک مغزی که دنبال این رفت که موسیقی گوش کند (موسیقی که الان هم قلم ها هست که خیر، موسیقی یک چیزی مثلاً تربیتی است) یک مغزی که دنبال این رفت که موسیقی گوش کند و عادت به این کرد، این مغز مریض می شود، این نمی تواند فکر این بکند که کشورش به چه حال دارد می گذرد، چه می گذرد در آن، دیگر دنبال این نیست، مثل یک آدم هروئینی می ماند. اینهائی که عادیات هست که انسان به آن عادت می کند منجمله همین هائی که، مثلاً سینماهائی که اینها درست کرده بودند، تأترهائی که اینها درست کرده بودند، اینها تمام یک نقشه ای بوده است که ما را، جوان های ما را نگذارند به مسائل روزشان، به مسائل جدیشان فکر بکنند، توی ذهن شان هم نیاید همچو فکری، همه چیز هم برای آنها فراهم کردند، همه جور هم فراهم کردند. خوب جوان هم وقت جوانی اش است و وقتی عیش و نوش برایش فراهم باشد کشیده می شود به آنجا. اینهمه نقشه ها این بود که از آن طرف نیروهائی که می توانند تربیت کنند جوان ها را، یا از بین ببرند یا لااقل محدودش کنند و یک طورش کنند که روی همان مسائل آنها فکرها به کار بیفتد و از آن طرف باز به این قانع نشدند، جوان ها را از راه های دیگر، باز کردن مراکز فساد و فحشا و همه چیز، اینها را به تباهی بکشند با صورت های مختلف، با وضع های مختلف، با برنامه های مختلف که همه شرکت در این معنا داشتند که ما از آن چیزی که هستیم تهی بشویم، مغزهای ما از آنی که هست تهی بشود، به جای مغز آدم جدی یک مغز لهو و لعبی جایش بنشیند، یا یک مغز غربی جایش بنشیند. آن مقدار از آزادی که برای مملکت ما در این زمان ها بود، این آزادی های تباهی آور بود، آزادند که شرب خمر کنند، آزادند قمار کنند، آزادند لب دریا زن و مرد با هم بریزند به جان هم، آزادند که در این مراکز فساد بروند، اینها آزادند. آنهائی که آزاد نبود، آزاد نیستند که یک قلم بر خلاف آنها و بنا به مصلحت مملکت بنویسند، آزاد نیستند یک کلمه راجع به او بگویند. این (آزاد زنان و آزاد مردان) ، درست می گفت اما آزادی چی بود؟ آن بود که آنها می خواستند که من از آن تعبیر می کنم به آزادی وارداتی، آزادی استعماری. اینها نقشه بوده است، نه این است که همین طوری، مغز خود این پدر و پسر هم آنقدرها کار نمی کرد که بتواند این چیزها را درست کنند اینها یک چیزهائی بوده است که مفکرها، آنهائی که در این امور نقشه دارند، در این امور تحصیل کردند، اینها طرح می کردند و چی می کردند، آنوقت یک کسی هم برای این کتاب می نوشت اسمش را هم می گذاشت مثلاً (تمدن بزرگ) اسم چی و آن لاطائل ها را می نوشت برای اغفال ما و برای اینکه مردم را خیال کند که نه الحمدلله ما دیگر، اگر یکی، دو سال دیگر ایشان باشند، دیگر اینجا می شود ژاپن، دیگر مملکت ما می شود ژاپن که ادعایش هم همین بود که ما به همین زودی، همین زودی ما جزو ابرقدرت ها می شویم. این مغز خود این کار نمی کرد، نقشه ای بود که آنها می دادند و چی می دادند و آنهائی که اطراف بودند و - عرض می کنم که - داشتند در اطراف و آنها هم برای او می نوشتند و
صحیفه نور جلد 9 صفحه 156
برای او می گفتند و ترویج می کردند.
صحیفه نور جلد 9 صفحه 156
بروز یک تحول روحی به دست خداوند تعالی برای نجات ملت ایران
این اجمالی است از این تفسیر پنجاه سال که موفق هم خوب شدند و جوان های ما را هم خوب تباه کردند و اگر چنانچه به این منوال می رفت، باید ما دیگر مایوس باشیم از همه چیز، لکن خداوند خواست که به داد این مملکت برسد. این خواست خدا بود و یک قدرت مافوق الطبیعه، هیچ قدرتی نمی توانست یک همچو کاری را، یک همچو چیزی که در ظرف پنجاه و چند سال اقلاً و به حسب واقع در طول تاریخ، این مملکت را به یک جور دیگر درست کرده بودند، این مرد و زن را یک جور دیگری درستشان کرده بودند و تربیت کرده بودند، همچو تحولی که الان هر جا بروید می بینید که انسان هایش غیر آن انسان هایند که بودند. همین جوان هایی که آنوقت کشیده می شدند طرف شمیران و آن قضایای شمیران، حالا کشیده می شوند طرف جاهائی که جهاد سازندگی است، همین، همین جوان ها، همان زن هائی که آن وقت که هیچ بی تفاوت بودند راجع به کشور خودشان، راجع به همه چیز، همین ها هم وارد شدند در میدان و دیدیم که خوب هم می توانند انجام وظیفه بکنند.
این یک تحول روحی بود که با دست تبارک و تعالی و اراده خدای تبارک و تعالی برای نجات ملت ما آمد و ما متحول شدیم از یک صورتی که آنطور بود، به یک صورت دیگری. از آمریکا یک عده جوان چند روز، چند وقت پیش از این آمده بودند که ما آمدیم برای جهاد سازندگی. این یک تحولی است، جوان در امریکا برای عرض بکنم که بیاید از آنجا راه بیفتد که برود توی دهات اینجا برای جهاد سازندگی. من به آنها گفتم که شما (البته، هم آنها، هم شماها، فرق ندارد البته شما نمی توانید مثل رعیت ها بروید و کار بکنید و شما یک جور دیگر زندگی کردید اما این را بدانید که وقتی این رعیت، این کشاورز دید از آمریکا یک عده محصل، یک عده مهندس، یک عده دکتر آمدند توی صحرا مثلاً کجا مشغول شدند به درو، این قدرت فوق العاده ای به آنها می دهد یعنی آنها امیدوار می شوند به مملکت خودشان، امیدوار می شوند به عرض می کنم که نظام خودشان. آن قدرتی که آنها دارند و فرض کنید در یک روز پنج ساعت، شش ساعت کار می کنند، اینکه شما حالا آمدید و رفتید و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت کار می کنند. آنی که یک جریب زمین را درو می کرد حالا دو جریب زمین را درو می کند، ضمیمه کنید به اینکه وقتی چشم این کشاورزها بیفتد که یک عده زن از توی خانه هایشان در آمدند (کسانی که خوب هیچ وقت اهل این کار نبودند که بروند در جهاد سازندگی و بروند با رعیت ها شرکت کنند در چیز) وقتی که ببینند اینها که یک همچو جمعیتی زن ها آمدند برایشان دارند کمک می کنند، این ارزشش پیش آنها خیلی زیاد است، واقع ارزش هم زیاد است ولو کارش کم است، نمی تواند یک زن یک کار مثبت زیادی انجام بدهد لکن ارزش زیاد است. کارهائی که الان می شود، کارهای ارزش داری است. در نظر من بسیار بعضی از این کارها ارزش دار است ولو کم باشد ارزشش زیاد است یعنی کم کم این اسباب این می شود که زیاد بشود این و موج پیدا
صحیفه نور جلد 9 صفحه 158
بکند و سرتاسر کشور را بگیرد.
امدادهای غیبی الهی عاملی جهت پیروزی
شما که به فکر این هستید و بودید به اینکه الان یک فعالیت فرهنگی مثبت انجام بدهید، شما مواجه هستید با یک فرهنگی که فرهنگ خودتان نبوده است. فرهنگ غیر، تحمیل به ما بوده است. وقتی مواجه با این هستید و حالا به فکر این معنا افتادید که ما فرهنگ غیر را کنار بگذاریم و فرهنگ خودمان را شروع بکنیم این خودش یک تحولی است، یک چیزی است که خدا این کار را انجام داده است و من از باب اینکه کارها دارد به یک وضع غیر عادی انجام می گیرد، اگر ما این قدرت را، ملت، ملت ما این قدرت را شکست داد، این یک امر عادی نبود که ما حساب کنیم که یک امر عادی بود - و ما جمع شدیم یک ما مگر می توانستیم؟ این یک امر مهمی که خداوند برای ملت ما انجام داد این بود که همه این سران را منصرف کرد از اینکه با فشار عمل کنند. شما خیال کردید که اگر اینها می خواستند با فشار عمل کنند و طیاره ها را از بالا و عرض می کنم که چیزهای دیگر را از پائین و قوای انتظامی و کذا، ما می توانستیم به این زودی کارمان را انجام بدهیم؟ اگر هم می شد مثل افغانستان می شد که حالا آن بیچاره ها مبتلا هستند. اما کار یک کاری بود که بزرگترها ترسیدند، خدا نصر، گاهی نصر به رعب است. در اسلام اینطور بوده است که گاهی پیغمبر اسلام را نصر می داد خدا به اینکه طرف مقابل می ترسید، شاید توی ذهنشان می آمد که این عرب ها ما را می خورند.این اینطور بود، اینطور به نظرشان وحشتناک می آمد، یک وقت می دیدی که یک گروه زیادی در مقابل چند نفر که اینطور اعتقادها نسبت به آنها پیدا کرده بودند فرار می کردند. این نصر به رعب بود، در ذهنشان القاء می شد به اینکه خوب ملت ما را چه می کند؟ همین جا اینطور بود، این بزرگ هایشان ترسیدند و این ترسیدن یک نصرتی بود که خدا به ما مرحمت فرمود. دنبال این معنا، این ملحق شدن همه دستجاتی که مال آنها بود به ما، این یک امر عادی نبود که یک وقت ما دیدیم که نیروی زمینی و نیروی هوائی و نیروی نمی دانم چی و همه اینها متصل شدند یک وقت به خود مردم و کار را آسان کرد. نتوانستند، آنطوری که به ما گفتند، بختیار وقتی که می خواسته برود امر کرده بوده که بمباران کنند تهران را، به او گوش نکردند و در این آخری که یک بنای کودتا داشتند و بعد به ما اطلاع دادند، آنوقتی که روز، حکومت نظامی را اعلام کردند، ما اطلاعی نداشتیم از چیزی، بعد به ما اطلاع دادند که این برای این بود که مردم در خیابان ها نباشند، قوا در آنجا جاگیر بشود یعنی همه قوای انتظامیه با جهازاتشان بیایند و خیابان ها را بگیرند و شب بنای بر این داشتند که آنکه از روز حکومت نظامی درست کردند شبش کودتا کنند و هر کس را احتمال بدهند که یک حرفی بزند، بکشند. این هم خدا خواست، ما هیچ اطلاع از هیچ جا نداشتیم، این هم خدا خواست که یک همچو صحبت پیش آمد که نه اعتنا نکنید به این و بیائید بیرون و مردم آمدند بیرون، آن خنثی شد. آن نقشه ای که آنها داشتند که خلوت بشود و تانک هایشان را بیاورند مستقر بکنند و مجهز بشوند برای کار، این هم خنثی شد، این هم یک کار غیبی
صحیفه نور جلد 9 صفحه 158
بود، یک کار الهی بود، هیچ کار بشر اینها نبوده، همه یک کارهائی بود که بر خلاف عادت واقع شد.
مسؤولیت سنگین و شریف تعلیم و تربیت، تداوم رسالت انبیا جهت هدایت انسان
و من امیدوارم که با کوشش شماها نسبت به آن وضعی که دارید، یعنی شماها یک شغل بسیار شریفی دارید، یعنی شغل آدم سازی، یعنی شغل انبیا، همه انبیا از اول تا آخر یک کار داشتند و آنکه آدم درست کنند، برای آدم سازی آمده بودند، برای هدایت آمده بودند این شغل را الان شما دارید که شغل انبیاست چنانچه شغلی هم که آقایان دارند همین شغل است همان مقداری که شغل شریف شماست و شغل انبیاست، مسؤولیت تان زیاد است و مسؤولیت انبیاست منتها انبیا مسؤول بودند و با قدرتی که داشتند انجام دادند وظایفشان را و ما هم باید تبعیت کنیم و آنقدری که می توانیم، آقایان در محیط خودشان، شما در محیط خودتان این شغلی که آدم سازی است، آدم سازی کنید، متبدل کنید این جوان هائی که متوجه شدند که هر چه هست از بیرون می آید برای ما، از بیرون می آید اما آنهائی می آید که تباه می کند ما را. آنها هیچ وقت یک مطلبی که برای ما فایده داشته باشد، هیچ وقت این را به ما نمی دهند، آنها هر کاری بکنند یک کاری انجام می دهند که برای ما مفید نباشد یا مضر باشد. این باید در فرهنگ توجه به آن داشته باشید و کوشش بشود که خودتان را پیدا کنید. ما گم کردیم خودمان را، ما تمام مفاخر شرقی را کنار گذاشتیم و هی رفتیم سراغ مفاخر غرب، آن هم نه آنی که آنها دارند، آنی که به ما می دهند. اگر آنی که آنها داشتند بسیار خوب، آنها در جهات طبیعی جلو هستند اما آنی که به ما تحویل می دهند، آن مستشاری که می آید اینجا می خواهد فرض کنید فرهنگ ما را درست کند، این نمی خواهد برای ما فرهنگ درست کند، این می خواهد یک فرهنگ غربی برای ما درست کند که در خدمت غرب باشد. آن مستشاری هم که می آید نظامی را می خواهد درست کند آن هم به - یک نظامی می خواهد درست کند که در خدمت اسلام باشد؟! در خدمت مسلمین؟! در خدمت ملت باشد؟! آن می خواهد یک چیزی درست بکند که اگر همه چیز ما را هم بردند یا موید باشد، یا کار نداشته باشد. هر چه از غرب برای ما می آید، یا از شرق برای ما می آید که سوغات برای ما می آورند آنهائی است که ما را تباه کرده است و می کند.
ما با تربیت و فرهنگ استعماری مخالفیم، نه با علوم و مظاهر تمدن
ما مخالف با ترقیات نیستیم. یکی از تبلیغاتی که بعد از زمان همین محمدرضا از آن اوایل که وقتی دید در قم یک شورشی شد، یک جنبشی شد، این در صحبت هایش کرد که این آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند، اینها می گویند ما الاغ سواری می خواهیم. در یکی از نطق هایش بود که من در دنبال او این صحبت را کردم که تو این حرف را که داری می زنی همین وقتی است که بعضی مراجع ما با طیاره رفتند به مشهد، چطور تو می گویی ما الاغ سواری می خواهیم؟ ترویج می کردند یعنی تبلیغ می کردند برای اینکه این فعالیتی که ممکن است این طایفه داشته باشند فلج کنند و آن فعالیت که ممکن
صحیفه نور جلد 9 صفحه 159
است جوان ها داشته باشند فلج بکنند و آن فعالیتی که ممکن است معلمین و - عرض می کنم که - دانش آموزها داشته باشند فلج کنند. حالا که مادر یک همچو مقطع از زمان واقع شدیم که آنها بحمدالله رفتند، دیگر تمام شد کارشان، جهنم انشاءالله رفتند. حالا که نوبت به شما رسیده است و شما سرپرستی می خواهید بکنید از فرهنگ، باید حالا توجه تان در این باشد که آنی که آنها به ما می خواهند تحویل بدهند تحویل نگیرید، خودتان کار انجام بدهید. نمی گویم من تمدن آنها را تحویل نگیرید، آنی که آنها می خواهند به ما بدهند تمدن نیست. آن، آنی است که تباه می کند ما را، آن همان تمدنی است که دروازه تمدن به ما می داد، آن همان است. چه بود؟ هر جایش بروید خراب است. الان بیچاره دولت چه بکند؟ این سد شکسته، پشت این سد همه چیز خراب است. خوب، نمی توانند انجام بدهند، این باید با کمک همه قشرها انجام بگیرد، یعنی هر کس مشغول هر کاری هست آن کار را خوب انجام بدهد. من نمی گویم شما باید بروید مثلاً یک اداره مالیه را درست بکنید، نه این درست نمی شود، شما باید در فرهنگ که هستید، فرهنگ را خوب انجام بدهید، وظیفه هر شخص، وظیفه خودش را در آن پستی که دارد خوب انجام بدهد و دو چشمی هم مواظب این باشد که کلاه غربی سرش نرود، ما بازی خور هستیم.
کلمه اسلام جامع تمامی ارزش های انسان ساز
یکی از خبرنگارها آمد گفت که (همین چند روز پیش از این) در یک مصاحبه گفت که شما چرا می گوئید که جمهوری اسلامی و حتی دموکراتیکش هم از پهلویش بر می دارید؟ گفتم اولاً اینکه (آنکه به او گفتم) اولاً اینکه این دموکراتیک و دموکراسی تفسیرهای مختلف شده است، ارسطو یک جور تفسیر کرده است، الان هم که ما هستیم، غربی های سابق یک جور تفسیر می کردند، غربی های لاحق یک جور، شوروی یک جور تفسیر می کند. ما وقتی یک قانون می خواهیم بنویسیم، باید صریح باشد و معلوم. یک لفظ مشترکی که هر کس یک جوری به یک طرف می کشدش، ما نمی توانیم استعمالش کنیم و ثانیاً - ما این را دیگر به شما - عرض می کنم که - ما مثل مار گزیده ای که از افسار، از ریسمان سفید و سیاه می ترسد است، ما مار گزیده هستیم، ما از غرب بد دیدیم، تباه کردند ما را اینها، حالا ما باز بیائیم همان لفظی که غربی دلش می خواهد، تحمیل به ما بکند، ما می ترسیم از این. ما خودمان لفظ داریم چه داعی داریم به اینکه برویم و ثالثا به او گفتم این را که ما ناراحت می شویم از اینکه خیال بشود که اسلام ندارد چیزی، تهی است از دموکراتیک به اصطلاح شما، از دموکراسی به اصطلاح شما، بهترش را دارد. ما وقتی اسلام را گفتیم، همه چیز در آن هست، آنی که ما می خواهیم هست در آن، آنی که ملت می خواهد هست در آن. این قید گذاشتن معنایش این است که این اسلام تهی است از این، ما می خواهیم یک چیزی هم پهلویش بگذاریم. و ما ناراحت می شویم از اینکه شما خیال کنید که ما نداریم چیزی و باید حتماً از خارج وارد بکنیم آنی که از خارج وارد می کنند آنهائی است که برای ما مضر است و آنهائی هم، بیچاره هائی هم که مبتلای به این مرض هستند و قلم ها را دست شان می گیرند و هی
صحیفه نور جلد 9 صفحه 160
می نویسند، هی می نویسند، هی می نویسند، اینها هم مریض شده اند از بس که به آنها تزریق شده است. از بچگی رفتند به خارج، آنجا و در آن محیط بزرگ شدند، نه آن محیطی که آنها هستند، یک محیطی که برای ما تهیه شده است. بدبختی این است که ما در خارج هم که می رویم در یک محیطی که آنها تربیت می شوند آنطور نیست برای ما، حتی آن دیپلم هایی که به ما می دهند، غیر از آنی است که به آنها می دهند، آن درسی که به ما می دهند، فرق دارد با آنکه می دهند. درسی که به ما می دهند درس استعماری است، درس ممالک استعماری است، دیپلمش هم دیپلم مملکت استعماری است. برای ما یک جور دیگر وضع هست و برای خودشان یک وضع دیگری. این بیچاره ها در آنجا در یک محیط استعماری یعنی جائی که برای استعمار می خواهند افراد را تربیت کنند رفتند به آنجا و حالا اگر تحصیل هم کرده باشند، این طوری. اگر هم مثل بسیاری شان که تحصیل هم نکردند فقط رفتند رود سن آب شنا بکنند (به ما می گفتند که فرات، به آنها می گفتند رود سن) اینها حالا آمدند اینجا نشستند و توی اطاق هایشان نشستند و خوب یک مقاله ای که باید بنویسند، توی روزنامه هم یک مقاله ای را بنویسند یک اسمی هم پیدا بکنند. هی از این چیزها بر می دارند می نویسند، از همان حرف هائی که یاد گرفتند و دیکته کردند و به آنها دادند، نمی گذارند که این ملت به حال خودش باشد، خودش را پیدا بکند، بفهمد که خودش جزو عالم است، این طرف دنیا و این شرق هم جزو یک ممالک مترقی بوده است و ما به این حال رساندیم آن را و غربی ها ما را به این حال رساندند. کتاب شیخ الرئیس حالا هم شاید در دانشگاه های آنها تدریس می شود، استفاده از آن می شود. ما آن چیزی که داشتیم کنار گذاشتیم، آن چیزی هم که آنها داشتند نتوانستیم پیدا بکنیم. یک لی فروش از کار در آمدیم، یک چیزی که نه شرقی نه غربی و نه اسلامی و نه اروپائی، هیچی، بله شرقی هستیم، به معنای همان شرقی استعماری. غربی هم هستیم، به همان غربی استعماری. از این باید بیرون بیائیم. مادامی که این مرض را ما داریم، این مرض نمی گذارد یک حال صحتی برای ما پیدا بشود، از این مرض باید بیرون بیائیم ما در سهم خودمان، آقایان در سهم خودشان، شما هم در سهم خودتان که کارتان حساس و مسؤولیت زیاد. تربیت، یک تربیت صحیح باید بشود، برنامه ها یک برنامه های صحیح باید بشود و ما با همه علوم و با همه ترقیات موافقیم الا آنهائی که با اسم ترقی آوردند اینجا، به اسم آزادی آوردند اینجا برای تباه کردن ما، ما آنش را مخالف هستیم.
انشاء الله خداوند همه شما را حفظ کند، موفق باشید، حالایی که مملکت مال خودتان است و انشاء الله تا آخر هم مال خودتان است. این جوان ها، جوان هایی، بچه هائی که پیش شما، این جوان هایی که می آیند، اینها فرزندان شما هستند یک تربیت با محبت و همانطوری که فرزند خودتان را می خواهید تربیت بکنید، اینها را هم همانطور انشاء الله تربیت کنید.
بیانات امام خمینی در جمع عشایر استان آذربایجان شرقی و کارکنان اداره دارائی کرمان.
تاریخ: 1358/06/28
محمدرضا و آمریکا مانع بودند از اینکه نیروهای انسانی ما رشد بکنند
بسم الله الرحمن الرحیم
من از همه آقایان و خواهرها تشکر می کنم که از راه های دور آمده اند زحمت کشیده اند و در این اطاق محقر با ما ملاقات کرده اند تا اینکه بعضی مطالب که حالا باید تنبه بدهم و مکرراً در همه جلساتی که شده است عرض کردم حالا هم عرض می کنم. مقصد ما از این نهضت دو چیز بود که یکی از آن اصلی و یکی فرعی، یکی مقدمه و یکی هم مقصد. مقدمه این بود که یک گروه ها، یک اشخاص، اشخاص وابسته، اینها مانع بودند از اینکه این مملکت سروسامان پیدا بکند. که در راس آنها از داخلی ها محمدرضا بود و از خارج هم آمریکا، دیگران هم بودند لکن این دو تا بیشتر، اینها مانع بودند از اینکه نیروهای انسانی ما رشد بکنند، اینها نمی گذاشتند که فرهنگ ما یک فرهنگ صحیح باشد (آنها با نقشه و این هم که بی چون و چرا سرسپردگی داشت با آنها، هر چه آنها می گفتند عمل می کرد) و نگذارند به اینکه این مملکت یک سر و سامانی خودش داشته باشد. مقصد آنها این بود که اینجا را یک بازاری برای آمریکا درست کنند و همه چیزش وابسته به آنجا باشد و این آدم هم از باب اینکه می خواست خودش را حفظ کند و می دید که حفظش به این است که تبعیت کند از آنها، بی چون و چرا تسلیم آنها بود.
رمز پیروزی ما وحدت کلمه قشرهای مختلف و ایمان بود
الحمدلله این مقدمه که عبارت از برداشتن مانع از سر راه ملت بود با زحمت ملت، همراهی همه قشرها این انجام گرفت و در این دو چیز موثر بود، در این پیروزی که نصیب ملت ما شد دو چیز موثر بود، یکی که از همه چیز بالاتر است اینکه مقصد همه مقصد الهی بود، انگیزه اسلام بود. می دیدیم که در شعارهایشان، در فریادهایشان شعارهای اسلامی بود، فریادهای (الله اکبر) . مقصد این بود که آنها را که مخالف اسلام می دانستند بروند کنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقیقی که آن مقدمه این است تحقق پیدا بکند. پس یک جهت، جهت این بود که همه تان فریادتان این بود که ما اسلام را می خواهیم و شاهنشاهی و اینها را نمی خواهیم. جهت دیگرش هم که به تبع آن آمده بود وحدت همه قشرها بود یعنی ملت سرتاسر این کشور بپا خاستند و با هم مقاصد خودشان را کنار گذاشتند مطالبی که مال شخص بود
صحیفه نور جلد 9 صفحه 164
کنار گذاشتند و همه به یک مقصد متوجه شدند. پس رمز پیروزی ما وحدت کلمه قشرهای مختلف و ایمان بود، ایمان به خدای تبارک و تعالی. با این رمز شما پیروز شدید و که معجزه آسا بود، نه پیروزی یک پیروزی آسانی، یک پیروزی که بشود حساب کرد، یعنی پیروزیی بود که جز با اراده خدای تبارک و تعالی هیچ امکان تحقق نداشت.
مخالفین ما و شما، دشمن های ملت همه جور ابزار جنگی در دستشان بود، قدرت در دستشان بود، تانک ها دست آنها، توپ ها دست آنها، مسلسل ها دست آنها و نظامی ها هم دست آنها، همه چیز دستشان بود، از آن طرف پشتیبانی همه جانبه هم از آنها می شد. آمریکا، شوروی، انگلستان، همه پشتیبانی می کردند، بلکه دولت های اسلامی، دولت های اسلامی هم پشتیبانی می کردند. تمام ابزار جنگی که آنها داشتند و تمام پشتیبانی های ابر قدرت ها و قدرت های بعدی، اینها همه بودند لکن باید بگویم خدای تبارک و تعالی همه حربه ها را کند کرد یعنی اینها می توانستند که در یک روز با این قوه هائی که دارند سرکوب کنند ملت را، تهران را به خاک و خون بکشند، می توانستند لکن حربه هایشان کند شد یعنی خدا خواست که سران اینها خوف در دلشان افتد. تتمه آنها هم یک دسته شان که ایمان داشتند ملحق شدند به ملت، یک دسته دیگر هم می ترسیدند خداوند گاهی اسلام را با همین نصر، به رعب نصرت می داده اسلام را در صدر اسلام به اینکه دشمن ها را ترساندند. از یک گروه کم، دشمن های دارای همه ساز و برگها می ترسیدند. این ترس اسباب آن می شد که شکست بخورند. اینها اگر نترسیده بودند، اگر خداوند تبارک و تعالی در دل اینها آن ترس را نینداخته بود، ممکن بود که در یک روز همه ما را از بین ببرند، برایشان امکان داشت لکن همچو شد که استعمال اسلحه نتوانستند بکنند، یعنی هیچ بمباران نکردند اینها، تهران را اینها می توانستند بکنند، امر هم گاهی کرده بودند بالائی ها، پائینی ها نشنیدند امرشان را. این یک نصرتی بود که خدا به ما داد که ما که هیچ نداشتیم یعنی نه نظامی بودیم و نه ملت ما نظامی بود، که اینها مشق نظامی نکرده بودند، اینها مدرسه نظام نرفته بودند و هیچ ابزار جنگی هم نداشتیم، هر چه بود دست دشمن بود، هم نظام را آنها داشتند و قدرت نظامی داشتند، تحصیلات نظامی داشتند و اینها و ما نداشتیم و هم همه ابزار دست آنها بود و ما نداشتیم. می توانستند اینها آب و برق را از تهران یا از شهرستان ها ببرند، شما را در تشنگی بگذارند. خداوند منصرفشان کرد، کاری کرد خدا که آن چیزهائی که، حربه هائی که دست آنها بود استعمال نتوانستند بکنند، حالا از خوف بود، انصراف بود، هر چه بود این پیروزی شما مهمش این معنا بود که دشمن را یا به خوف یا به انصراف از کار انداخته بود. و لهذا در آن شبی که اینها بنا بود که، بنا داشتند که کودتا کنند، همان شب های آخری که ما در تهران بودیم و اینها می خواستند کودتا کنند و بعدها ما فهمیدیم، همان وقت که اعلام حکومت نظامی در روز کردند که حکومت نظامی روز هم باید مردم بیرون نیایند بعد ما فهمیدیم که اینها بنای بر این داشتند که حکومت نظامی بکنند در روز و تانک ها و توپ ها همه را بیاورند مستقر کنند در خیابان ها و شب وارد بشوند و همه اشخاصی که احتمال می دادند که با آنها مخالف باشند بکشند. خدا این را هم خنثی کرد به اینکه یک جوری شد که مردم اطاعت
صحیفه نور جلد 9 صفحه 165
نکردند و روز هم بیرون آمدند، همه ریختند بیرون اینها یک چیزهایی بود که با دست غیب انجام گرفت و شما را پیروز کرد.
ما الان در بین راه هستیم یعنی - مانع - را برداشتیم مانع دیگر اینها، این ریشه های گندیده نمی توانند دیگر مانع بشوند. مانع از سر راه برداشته شده است لکن حالا ساختن می خواهد و پاکسازی می خواهد. من می دانم که نه در ادارات طرف شما، نه ادارات طرف آن آقایان، همه جا الان یک مخلوطی از صحیح هست. الان مملکت ما یک مخلوطی هست از اشخاص صحیح و اشخاصی که صحیح و غیر صحیح نیستند لکن خودشان را به صحت زده اند. پیشتر که آن ورق بوده است دنبال او بوده اند، حالا که دیده اند قدرت این طرف است حالا آمده اند به این صورت در آمده اند. این معلوم است که الان یک مملکت مخلوطی الان دست ما هست و انشاء الله این کار درست خواهد شد. این مساله طرحش انشاء الله ریخته می شود که تصفیه عمومی بشوند اما یک قدری، یک قدری باید صبر کرد. یعنی ما الان یک قانونی نداریم که مملکتمان یک قانون رسمی، البته قانون ما اسلام است لکن به حسب رسمیات دنیا خوب، یک چیزی هم باید نوشته شود بر همان اساس اسلام. یک رئیس جمهور نداریم ما الان، یک مجلس شورای ملی نداریم الان. اینها را باید انشاء الله درست بکنیم و آن طرح هم که باید در همه قشرها طوری بشود که اشخاص صالح مشغول کار باشند، اشخاصی هم که ناصالح بوده اند و حالا دیگر صالح شدند و یا فرض کنید توبه کرده اند آنها هم باشند و در هر جا کسانی که کارشکنی می کنند و موذی هستند و ناصالح هستند و توبه هم نمی کنند و قابل این حرف ها نیستند آنها کنار بروند یا اگر مجرم هستند به جرمشان رسیدگی بشود. اینها البته باید بشود لکن یک قدری باید به تدریج بشود. مهم این است که شما این دو تا خاصیتی که شما را تا اینجا آورده حفظش کنید یعنی همانطوری که در وقت انقلاب هیچ یک از شما آنوقت که می آمدید به توی خیابان ها و می رفتید به پشت بام ها و می رفتید جلوی توپ و تانک ها، هیچ کدام به فکر این نبودید که مثلاً فرض کنید اگر اهل اداره هستید حقوقتان کم است، هیچ ابداً این مطرح نبود آن روز، اگر اهل مثلاً زراعت هستید، زراعتتان امسال خشک شده است یا خوب نیست این در آن حال هیچ کس به فکر این مسائل نبود، همه یک فکر داشتند و آن اینکه این دشمن باید برود و به جای او یک مملکت، یک کشور اسلامی صحیح باشد. بعد از هر انقلابی این امور کم کم رو به ضعف می رود لکن باید بعد از انقلاب رو به ضعف برود. ما حالا در حال انقلاب هستیم یعنی ما الان همانطوری که در اول محتاج بودیم به اینکه هم شعار بدهیم و هم راهپیمائی کنیم و هم اعتصاب کنیم و همه کارهایی را که باید بکنیم حالا هم باز باید در مواقعی که لازم است برای اینکه نهضت را ما به پیش ببریم آن مسائل باز هر وقت لازم شد بکنیم.
اگر کشور شما یک کشور اسلامی شد هیچ خوفی به دلتان راه ندهید
نگذاریم این انقلابی که حاصل شده و این نهضتی که حاصل شده و آن چیزی که ما را پیروز کرده، نگذاریم سست بشود. این توجه به مقصد که عبارت از این است که اسلام باید در این مملکت
صحیفه نور جلد 9 صفحه 166
حکمفرما باشد، این باید در ذهن ما تا آخر باشد. تا آخر، همانطوری که تا آخر ما انشاءالله مسلم هستیم، تا آخر هم طرز ما و طرح ما این باشد که باید این مملکت، مملکت اسلامی باشد، این وزارتخانه ها باید اسلامی باشد، این ادارات باید اسلامی باشد، این بازار باید اسلامی باشد، این کشاورزی و نمی دانم کارگری و همه اینها باید اسلامی باشد. و اگر اسلامی باشند از هیچ نباید بترسید. اگر مملکت شما، اگر کشور شما یک کشور اسلامی شد هیچ خوفی به دلتان راه ندهید برای اینکه اسلام غمخوار همه است اسلام غمخوار بشر است، نه همین غمخوار شما. اسلام آمده است روی غمخواریی که به بشر دارد اینکه بشر را از این اعوجاج ها و از این انحراف ها و از این اموری که برای خود بشر تباهی می آورد نجات بدهد، برای نجات ملت ها، همه ملت ها. پیغمبر اسلام غصه می خوردند برای مردم، برای کفار که اینها چرا مسلمان نمی شوند، چرا اینها هدایت نمی شوند. اسلام را از آن نترسید و اگر اسلام تحقق پیدا بکند همه آمال و آرزوی همه شماها در اینجا و در آنجا، نه فقط اینجا، آنجا هم هست، هم اینجا و هم آنجا، همه اینها تحقق پیدا می کند. اسلام همه ترقیات و همه صنعت ها را قبول دارد، با تباهی ها مخالف است، با آن چیزهائی که تباه می کند جوان های ما را، مملکت ما را، با آنها مخالف است اما با همه ترقیات، همه تمدن ها موافق است. اسلام وابستگی شما را و ما خودمان را به دیگران منکر است، می گوید نباید صنعت ما وابسته باشد، نباید زراعت ما وابسته باشد، نباید ادارات ما وابسته باشد، نباید اقتصاد ما وابسته باشد، نباید فرهنگ ما وابسته به غیر باشد، نباید مستشارها بیایند ما را اداره کنند. خودمان، ما خودمان را اداره می کنیم. نباید نظام ما را مستشارهای آمریکائی بیایند درست بکنند. آنها که نمی خواهند درست بکنند، آنها می خواهند خراب بکنند. مستشارهای آمریکا نمی خواهند که ما را تعلیم بدهند می خواهند نگذارند ما تعلیم بگیریم، ما را متوقف کنند، دانشگاه های ما را نمی گذارند که درست طوری که باید، اداره بشود. دانشگاه وابسته است، دانشگاه وابسته شد باید تا آخر همین باشد که هی دستش در از باشد. وابستگی فکری را بیرون بیاوریم، خودمان را از وابستگی فکری بیرون بیاوریم که فکرهایمان این نباشد که ما چیزی خودمان نداریم، هر چه هست آنجاست. این معنا که با تبلیغات به ما تحمیل شده است، تبلیغات دامنه داری که در چند قرن کردند و اخیراً زیاد شده است، به ما تحمیل شده است که خودتان هیچ چیز نیستید و هر چه هست آن شرق و غرب است. به جوان های ما این را تحمیل کردند. این جوان های ما، این جوان های گول خورده ما خودشان را گم کردند. الان خودشان، خودشان نیستند مغز اینها شده یک مغز یا شرقی یا یک مغز غربی، بیش از این نمی توانند ادارک کنند، نمی توانند بفهمند که ما هم خودمان کشوری هستیم، ما هم خودمان باید استقلالی داشته باشیم و ما خودمان هم فرهنگی باید داشته باشیم و فرهنگ ما فرهنگ غنی است، نمی توانند اینها ادارک کنند و این برای این است که اینقدر، از بچه اینقدری که توی جامعه آمده است و در ظرف این پنجاه سال و پنجاه و چند سالی که ما شاهدش بودیم این بچه کوچک تا آن آخر تمام تعلیم و تربیت، تعلیم و تربیت فرهنگ خارجی بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است تعلیم و تربیت این بوده، وابستگی بوده. مغزهای این بچه های ما را از کوچکی وابسته تربیت کرده اند تا رسیده اند به جوان ها که حالا
صحیفه نور جلد 9 صفحه 167
می بینید که همین جوان ها نمی توانند تفکر کنند که ما خودمان آدمیم، می گویند حتماً باید یا وابسته به مثلاً فلان مملکت باشیم یا وابسته به فلان مملکت.
شما روشنفکرها رشد ندارید که نمی توانید اسلام را ادراک کنید
اول چیزی که بر ملت لازم است و بر دانشگاه ها لازم است و بر دانشکده ها لازم است و بر همه ملت لازم است این است که این مغزی که حالا شده است یک مغز اروپائی یا یک مغز شرقی، این مغز را بر می دارند یک مغز انسان خودمانی، انسانی ایرانی اسلامی، همانطور که آنها شستشو کردند مغزهای ما را، مغزهای بچه های ما را و به جای مغز خودشان مغز دیگری را نشاندند، ما هم حالا عکس العمل نشان بدهیم و شستشو کنیم مغز خودمان و بچه های خودمان را و یک مغز اسلامی - انسانی جایش بنشانیم تا از این وابستگی فرهنگی و وابستگی فکری بیرون بیائیم. اگر ما از وابستگی فکری بیرون بیائیم، همه وابستگی ها تمام می شود. اینکه ما وابسته شدیم، در اقتصاد وابسته هستیم، در عرض می کنم که فرهنگ وابسته هستیم، در همه چیز وابسته هستیم مبدا این همین است که در فکر وابسته هستیم. فکرمان نمی تواند بکشد این را که ما خودمان هم فرهنگ داریم، خودمان هم فرهنگمان غنی است، خودمان هم همه چیز داریم، یک مملکت غنی ما داریم، یک مملکتی داریم که برای صد و پنجاه میلیون جمعیت مهیاست که اداره بکند. مع الاسف ماسی و چند میلیون هستیم و زندگیمان تباه و این طوری است برای اینکه آنها کشاندند به اینطور، آنها می خواستند نگذارند که شما استفاده فرهنگی خودتان را بکنید، استفاده اقتصادی خودتان را بکنید. همه چیزمان را به هم زدند تا اینکه دست ما همیشه دراز باشد، یک دستمان طرف آمریکا دراز باشد، یک دستمان طرف شوروی دراز باشد، از این بخواهیم و از آن بخواهیم. همه هستی ما را آنها ببرند و ما نفهمیم، بلکه بسیاری از ما به اینکه دست آنها حالا کوتاه شده ناراحت بشوند، حتی از آنهائی که مدعی روشنفکری هستند. این برای این است که فکر این روشنفکر (همه را نمی گویم، بسیاریشان) فکر این الان دیگر فکر یک انسان شرقی نیست، فکر یک انسان اروپائی است. مغزش این است، قلمش، قلم اروپائی است. این نمی تواند یک کسی که فکرش اروپائی است، فکر بکند که ما خودمان هم یک چیزی هستیم، ما خودمان آدم هستیم. از خود آدمیت خودمان را اینها منکرند، می گویند ما، ما چیزی نیستیم، ما نرسیدیم باز با آنجا. کجا نرسیدید؟ (ما باز قابل این نیستیم که آزادی داشته باشیم) این منطق شاه بود. اخیراً هم کارتر می گفت زود بوده است که به اینها آزادی داده اند. او خیال می کرد اصلاً آزادی - که داده اند تا زود بوده است و آزادی زیاد داده اند. اینهمه مردم فریاد می کردند که آقا به ما آزادی بدهید، آن مردی که می گفت که آزادی زیاد به اینها داده اند که اینطور شده اند، وقت این نبود که به اینها آزادی بدهند. خود اینها می گفتند که باز حالا نشده وقت این، اصلاً ایرانی رشد ندارد که یک کسی را تعیین کند برای وکالت. این منطق است، منطق حالاست که باز ایرانی ها رشد ندارند، خودشان نمی توانند سرنوشت خودشان را تعیین بکنند. چطور ایرانی ها رشد ندارند در صورتی که دشمنان خودشان را، ابر قدرت ها را، همین زن ها و همین
صحیفه نور جلد 9 صفحه 168
مردها ریختند و مثل زباله بیرون کردند از ایران؟ چطور اینها رشد ندارند؟ شما رشد ندارید که رشد اینها را نمی توانید ادراک کنید. شما رشد ندارید که نمی توانید اسلام را ادراک کنید که اسلام بود که زن و مرد را ریخت توی خیابان و مقابل تانک و توپ و آنهمه قدرت و همه را ریخت توی جهنم فرستاد. شماها رشد ندارید که نمی توانید بفهمید این را، نه اینکه ملت ما رشد ندارد. ملت ما خیلی هم رشد دارد، خیلی هم ادارک دارد، خوب هم می فهمد. ملت ما اگر رشد نداشت اینقدر تظاهر می کرد برای یک پیرمرد هفتاد و چند ساله که خدمتگزار او بود؟ این رشد است، این ادراک این است که آن کسی که خدمتگزار است باید به او ارج گذاشت، باید از او تقدیر کرد. آقای طالقانی را که شما از او تقدیر کردید برای اینکه یک عالم عامل، یک عالمی که به درد مردم می رسید، نه یک روشنفکر و نه یک آدم، یک شخص مثلاً دموکرات. مردم دموکرات نمی دانند چی است آنها هم که می دانند، می فهمند که غلط است. این به عنوان اینکه یک عالمی بود که به درد مردم می رسید، رنج کشیده بود برای این مردم، حبس رفته بود برای این مردم، خدمت کرده بود به این مردم، رشد مردم اقتضا می کرد که از این احترام کنند. حالا نویسنده ها هر چه می خواهند بگویند، مردم با آن رشد خودشان ریختند به خیابان ها و به سر و سینه خودشان زدند و گفتند که این عالم و این نایب پیغمبر ما از دنیا رفته است حالا روشنفکر هر چه می خواهد بنشیند بگوید که (این چون مثلاً در فلان جبهه بود و چون در فلان) مردم آن جبهه را اصلاً نمی شناسند تا این در آن جبهه چون بود از این جهت احترام کردند. مردم اینقدر توی سر خودشان زدند، خوب، رئیس آن جبهه ها بمیرند ببینیم که هیچ کس فاتحه می خواند برایشان. این برای اسلام بود. مردم هیاهوشان برای خداست. اینهمه خون دادند مردم برای این بود که مثلاً در ایران فقط چه چیز ارزان بشود؟! چه چیز گران بشود؟! برای خدا مردم این خون را می دهند. مگر عقلشان را شیطان برده است که بیخودی خون خودشان را بدهند. آنها برای خداست. همانطوری که انبیا برای خدا زحمت می کشیدند، ملت ما برای خدا، شهادت می خواهند ملت ما.ملت ما می آیند می گویند دعا کنید که ما شهید بشویم برای اینکه شهادت را فوز می دانند. شهادت را همانطوری که اسلام فرموده است که کسی که شهید می شود در آنجا چه خواهد بود، چه خواهد بود. اینها رشد دارند. خیال نکنند این آقایانی که چهار روز رفتند به نمی دانم خارج و معلوم هم نیست که درس خوانده باشند رشد مال آنهاست. و این ملت ما با آن صراحت ذاتی خودشان، با آن روشنی فکر خودشان، با آنکه وابسته نشده این افکارشان به افکار غیر و غرب، با همان تز، با همان وضع دارند پیش می روند و فکر می کنند و با همان وضع وکیل تعیین می کنند و با همان وضع بعد رئیس جمهور تعیین می کنند و با همان وضع باز وکلای داراالشوری تعیین می کنند. حالا این نویسنده ها هر چه دلشان بخواهند بگویند. دیگر جای اینها نیست توی این مملکت مگر خودشان را اصلاًح کنند. اگر اینها برگردند، پیوند پیدا کنند به همین توده مردم، به همین توده زحمتکش و به همین توده بازاری و فرهنگی و عرض بکنم که جاهای دیگری و دبستانی و بعد دبیرستانی و فرهنگستانی و همه اینها و این چیزها، اگر اتصال به اینها پیدا بکنند، آنها هم مثل سایر برادرها بر حسب مقاماتی که دارند از این فرهنگ استفاده می کنند و
صحیفه نور جلد 9 صفحه 169
از این مملکت استفاده می کنند و برادر با هم هستند. اما اگر هی بگویند ملت ما حالا نمی شود، حالا نرسیده اند به آنجائی که آزاد بشوند، حالا نرسیده اند به آنجائی که مثلاً وکیل تعیین بکنند، اینها محتاج به قیم اند، این همان حرفی است که از خدا می خواهد آمریکا که نویسنده های ما بگویند مملکت ما احتیاج به قیم دارد، قیم شان چه کسی باید باشد؟ مستشارهای آمریکائی؟ نمی فهمند اینها که دارند چه می کنند، توهین می کنند، اهانت می کنند به یک ملت رشیدی که با رشد خودش کارها را به اینجا رسانده و به آخر هم می رساند. اینها باز ادراک نکرده اند که این ملت چی هست و چکاره است. من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی همانطور که به شما توفیق داد که تا اینجا آمدید و موانع رفع شده اند، دیگر احتمال اینکه اعلیحضرت آریا مهر تشریف بیاورند به اینجا، این نیست و احتمال اینکه آمریکا دوباره بیاید و بخواهد به ما حکومت کند این هم دیگر نیست، تمام شد.
من امیدوارم که همین طور که موانع را رفع کردید این پاکسازی ها و این تصفیه ها و این سازندگی ها همه با قدرت خودتان، آقایان عشایر که در مرز هستند و در آنجا هستند با قدرت خودشان و عرض می کنم که جوان های رشید، خودشان از مرزهای خودشان پاسداری کنند. همه، همه ما هم از شما اطاعت می کنیم، من هم مطیع شما هستم اما همه مطیع خدا، همه ما مطیع خدا. خدا از شما می خواهد که مرزهائی که آنجا هست و حالا ژاندارمری خیلی قوی نیست در آنجا یا ارتش خیلی قوی نیست در آنجا، لکن جوان های شما قوی هستند، ای عشایر! شما آن سرحدات را حفظ بکنید نگذارید این اشخاص از خارج بیایند اسلحه بدهند یک وقت خدای نخواسته یک غائله ای آنجا هم پیدا بشود. خودتان حفظ بکنید، کمک کنید به دولت و همین طور شما آقایان هر جا هستید کمک کنید به این نهضت، نهضت را حفظش بکنید تا انشاء الله مطالب به آخر برسد. یک مملکت اسلامی پاکیزه، اسلامی که نه هروئین در آن باشد، نه مشروبات در آن باشد، نه این مراکز فساد باشد، این مراکزی که به تباهی کشید جوان های ما را. یک مملکت صحیح آرام دلپسند با رفاه و دلگرم باشد و من دعاگوی همه تان هستم و خدمتگزار به همه تان.
بیانات امام خمینی در جمع پرسنل پایگاه شکاری اصفهان
تاریخ: 1358/06/28
مخالفت با ولایت فقیه، تکذیب ائمه و اسلام است
بسم الله الرحمن الرحیم
من از همه طبقات ملت و همه قوای انتظامی تشکر می کنم. من از این گروه که از اصفهان آمدند، از قوای انتظامی تقدیر و تشکر می کنم. امروز همه قشرها و خصوصاً قوای انتظامی باید بدانند که مملکت مال خودشان است کشور ما از دست خائنین نجات پیدا کرد، کشور ما از دست اجانب و آنهائی که می خواستند همه چیز ما را به باد بدهند نجات پیدا کرد. من به همه ملت، به همه قوای انتظامی اطمینان می دهم که امر دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت نخواهد وارد شد. گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامی و نترسند از ولایت فقیه. ولایت فقیه که آنطور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرموده اند به کسی صدمه وارد نمی کند، دیکتاتوری بوجود نمی آورد، کاری که بر خلاف مصالح مملکت است انجام نمی دهد، کارهائی که بخواهد دولت یا رئیس جمهوری یا کس دیگر بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مصالح کشور انجام دهد، فقیه کنترل می کند، جلوگیری می کند. شما از اسلام نترسید، از فقیه نترسید، از ولایت فقیه نترسید. شما هم مسیر همین ملت را طی کنید و با ملت باشید، حساب خودتان را از ملت جدا نکنید، ننشینید پیش خودتان طرح بریزید و پیش خودتان برنامه درست کنید. شما باید دنبال ملت باشید، باید هوادار ملت باشید. شما اینقدر اشکال به برنامه اسلامی نکنید. شمایی که از اسلام هستید لکن از اسلام درست اطلاع ندارید، مسلم هستید لکن از احکام درست مطلع نیستید، شیعه هستید لکن از احکام ائمه علیهم السلام درست مطلع نیستید، اینقدر کارشکنی نکنید. ملت رای داده است به جمهوری اسلامی، همه باید تبعیت کنید، اگر تبعیت نکنید محو خواهید شد. بر خلاف مسیر ملت، برخلاف مسیر اسلام راهی را پیش نگیرید، گمان نکنید که آن طرحی را که اسلام داده است موجب نابودی اسلام می شود. این منطق، منطق آدم ناآگاه است. نگوئید ما ولایت فقیه را قبول داریم، لکن با ولایت فقیه اسلام تباه می شود. این معنایش تکذیب ائمه است، تکذیب اسلام است و شما من حیث لایشعر این حرف را می زنید، بیائید دنبال ملت که همه با هم به جمهوری اسلامی رای داده اند و در مقابل آنها یک عده، یک عده بسیار معدود، یک از صد، یک و نیم از صد با اینکه همه قوای خودشان را جمع کردند رای خلاف دادند. شما تبعیت بکنید از اکثریت قریب به اتفاق ملت، تبعیت بکنید از اسلام، تبعیت بکنید از قرآن
صحیفه نور جلد 9 صفحه 171
کریم، تبعیت بکنید از پیغمبر اسلام. مخالفت نکنید اینقدر، از مجلس خبرگان کناره گیری نکنید. این کناره گیری از ملت است، کناره گیری از اسلام است. کارشکنی نکنید برای مجلس خبرگان، که این بر خلاف مسیر ملت است، بر خلاف مسیر اسلام است. خودتان را پیش ملت مفتضح نکنید - شما باید از شما کار صحیح انجام بگیرد، وقتی ملت شما را برخلاف مسیر خود دانست طرد می کند. آگاهانه عمل کنید، آگاهانه حرف بزنید، آگاهانه رای بدهید، بدون توجه، بدون ادراک، بدون فهم رای ندهید.
لزوم تسریع در فعالیت ها و مصوبات مجلس خبرگان
من از مجلس خبرگان می خواهم که اینقدر معطل نکنند مردم را، البته باید بررسی بشود، لکن معطلی نشود، اشخاص بیخود معطل نکنند مجلس را، ما می خواهیم که زودتر این مسائل انجام بگیرد و مجلس شورای ملی انشاء الله برقرار بشود و رئیس جمهور برقرار بشود و مسائل، مسائل ملی و مسائل به دست خود ملت حل بشود. آقایان زودتر کار خودشان را انجام بدهند و آنهائی که گمان می کنند که با اسم روشنفکری باید مخالفت بکنند با اموری که روشنفکرها، غربی ها قبول ندارند، خطا می کنند. خداوند خطاکاران را رحمت کند، خداوند از سر گناه اشخاصی که خطاکار هستند برگردد، خداوند به شما دوستان و همه ملت ایران سلامت و سعادت و عزت و عظمت عنایت کند، خداوند اسلام را قدرت و عظمت بدهد و دست جنایتکاران را از کشور ما کوتاه کند.
و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
بیانات امام خمینی در جمع گروهی از علما و نمایندگان مردم تبریز
تاریخ: 1358/06/27
آذربایجان، حامی همیشگی اسلام و کشور
بسم الله الرحمن الرحیم
ما می دانیم که آذربایجان همیشه در این مسائل پیشقدم بوده است، از قبل از مشروطیت و در خود مشروطیت و بعدها. و علمای آذربایجان در این مسائل رنج دیده اند و ما شاهد تبعید مرحوم آقای انگجی و مرحوم آقا میرزا صادق آقا بودیم و همین جا هم خدمتشان رسیده ایم بعد از این هم که از تبعید برگشتند و مرحوم آقا میرزا صادق آقا اینجا ماندند تا آخر هم ما اینجا خدمتشان می رسیدیم. این مساله هم مسلم است که آذربایجان با آن غیرتی که دارند و معروف به این معنا هستند آنها و با آن دیانت سختی که دارند آنها همیشه در مقابل چیزهائی که کشور ما را تهدید می کرده است یا خدای نخواسته دیانت ما را، اینها همیشه کوشا بوده اند و حالا هم باز امید ما به همه ملت است و خصوص آذربایجان.
انحراف ملت علاقه مند به اسلام از هیچ طریقی میسر نیست
و من امیدوارم که همین طور که دیدید که وقتی ملتی یک چیزی را خواست کسی نمی تواند مخالفت کند، ملت ما خواست که خانواده پهلوی و شاهنشاهی غیر قانونی و غیر اسلامی نباشد و همه قدرت ها دنبال این بودند که باشد و نتوانستند برای اینکه ملت یک چیزی را می خواهد. ایران خانه ملت است، ملت خانه اش می خواهد که اینطور باشد، نمی تواند کسی مخالفت کند. من در صحبت هایم گاهی گفته ام که ما بر فرض اینکه، نمی شود اینطور که یک قدرتی بیاید و ایران را خدای نخواسته بگیرد، فرض می کنیم این طوری، لکن تجربه شده است که هر قدرتی که رفته است و یک ناحیه ای را گرفته است، بعد حل شده است و آنجا، اگر شوروی هم یک وقتی بخواهد بیاید و آمریکا هم یک وقتی بخواهد بیاید، با قوائی که دارند و ما نداریم در مقابلشان و بخواهند بیایند و مملکت ما را بگیرند، ما بعد از چندی غلبه خواهیم کرد، یا آنها را در خودمان حل می کنیم و مسلمانشان می کنیم و یا اگر مسلمان هم نیستند، نمی توانند دیگر بمانند. یک مملکتی که همه افرادش مسلمانند و علاقه مند به اسلام هستند، نمی شود اینها را منحرف کرد، این قلم ها نمی توانند منحرف کنند مملکت ما را و ملت ما را. این نوشته ها و این نطق ها و این کارهای خلاف و این قیام مثلاً دموکرات و این حرف ها، یک مملکتی که همه افرادش مسلمانند الا یک مقدار کمی، یک مملکتی که در رفراندمش شما دیدید که تمام آنها یک
صحیفه نور جلد 9 صفحه 162
طرف شدند مقابل مسلمان ها، مسلمان ها 98، یک قدری بیشتر یا 99، در صورتی که اینها روی اسلامیت شان فشاری به کسی نیاوردند و - عرض می کنم که - الزامی نکردند و آزادی بود و آنها خرابکاری هم کردند و تحریم هم کردند و - عرض می کنم که - سوزاندند هم باز بعضی از صندوق ها را، در عین حال تقریباً 98 و چند، این طرف بودند و یک عده کمی، یک و چند آن طرف بودند. یک همچو مملکتی که 98 یا بیشترش مسلمانند، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به کشور اسلامی، علاقه دارند به ملت خودشان، این را نمی شود هیچ وقت با این حرف ها و با این قلم ها، اینها بیخود خودشان را معطل کرده اند، این نمی شود، نشدنی است. پیروزی شما بیمه شد پیش خدا و خداوند انشاء الله که این حالی که، تحولی که برای ملت ما پیدا شد که همه علاقه مند به یک مطلب و آن اینکه جمهوری اسلامی بشود، این دیگر نتواند کسی جلویش را بگیرد.
میزان برتری در اسلام بر اساس تقوا و اطاعت خداست
و من به وسیله شما به همه برادرهای آذربایجانی سلام می رسانم و بدانند که ما دعا می گوئیم و ابداً پیش ما مطرح نیست زبان، مطرح نیست عرض می کنم ناحیه و این حرف ها، حرف های غیر اسلامی است، طاغوتی است. اسلام آمده است برای همه بشر و می خواهد همه بشر را وارد کند در سعادت. در قرآن که به پیغمبر اکرم می فرماید که تو چرا اینقدر غصه می خوری برای اینهائی که مسلمان نمی شوند، پیغمبر غصه می خورد برای کفار، کفار که نمی آیند. در یک جنگی که یک دسته ای را اسیر کرده بودند و بسته بودند و می آوردند، فرمود که ببین، ما با زنجیر می خواهیم اینها را به بهشت ببریم، اینها را ما اسیر کردیم، آوردیم آدمشان کنیم و بفرستیمشان به بهشت. پیغمبر و همین طور سایر پیغمبرهای آسمانی اصلاً بنایشان بر این است که همه بشر را سعادتمند کنند، هیچ نظری ندارند که یک ناحیه ای باشد و یک ناحیه دیگر، در عین حالی که خوب پیغمبر اکرم عرب است و عربستانی است لکن می فرماید هیچ عربی بر هیچ عجمی تفوق ندارد و هیچ عجمی هم بر هیچ عربی. میزان، اطاعت خداست و تقواست. وقتی این طوری باشد خوب همه ما برادر هستیم و همه ما چه هستیم و با همه بشر ما خوب هستیم و می خواهیم اصلاًح بشوند. منتها یک دسته ای هستند که در مقابل یک همچو مطلبی که اسلام می خواهد همه را اصلاًح بکند، قیام می کنند و آدمکشی می کنند اینها، در مقابل آنها اسلام هم با قوت و قدرت می ایستد و نابودشان می کند و از بین می بردشان. مثل یک غده سرطان که باید عمل کرد و بیرونش کرد و الا فاسد می کند، این اشخاص که در آنجا شلوغ کردند و مسلمان ها و ارتش و اینها رفتند و آنها را از بین بردند، اینها همان غده سرطانی بودند که اگر اینها را می گذاشتند فردا می آمدند آذربایجان را چه می کردند و پس فردا می رفتند جاهای دیگر و سیستان و همه جا را خراب می کردند. اینها را باید از بین برد اما برادرها برادر هستند. و من دعاگوی شما هستم و خدمتگزار همه شما هستم. خداوند همه شماها را انشاء الله حفظ بکند، موفق و موید باشید و سلام مرا به همه آقایان برسانید.
والسلام علیکم