بیانات مقام معظم رهبری
بیانات در دیدار جمعی از مسئولان نهادها و سازمانهای خدماتی و حمایتکننده از مستضعفان و محرومان
تاریخ: 1368/07/12
بیانات در دیدار جمعی از مسئولان نهادها و سازمانهای خدماتی و حمایتکننده از مستضعفان و محرومان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از همهی شما برادران و خواهران، مخصوصاً آقایان علمای اعلام و خانوادههای مکرّم شهدا و جانبازان عزیز و خدمتگزاران به قشرهای محروم، به خاطر این اجتماع پرشور با محبتی که تشکیل دادید، صمیمانه متشکرم.
مسألهی تشخیص حق از باطل، یکی از آن مسایلی است که در طول تاریخ بشر و تاریخ نبوتها، نقطهی دشوار زندگی انسانها به حساب میآمده است. همه مایلند حق را تعقیب کنند و به آن عمل نمایند. همه مایلند از باطل اجتناب کنند. البته، غیر از انسانهایی که وجودشان به آتش قهر الهی تبدیل شده است و مظهر شیطانند، عموم مردم و انسانهای دارای عقل و انصاف و صفات انسانی، میخواهند از باطل اجتناب بکنند و به حق گرایش پیدا نمایند؛ اما تشخیص اینها، همیشه آسان نیست.
امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) در یکی از خطبههایی که دردمندی آن بزرگوار، در کلمات و جملات آن آشکار است، همین مطلب را بیان میکنند. میفرمایند: اگر حق صریح و خالص بود، کسی به شبهه نمیافتاد و اگر باطل لخت و عریان ظاهر میشد، کسی از آن تعقیب نمیکرد. (ولکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشّیطان علی اولیائه)(1). یعنی دستهای کجاندیش و ترفندکار، قسمتی از حق را با باطل مخلوط میکنند و لعابی از حق روی باطل میدهند تا باطل قابل عرضه شود و برای مردم سادهلوح ، قابل قبول باشد. اینجاست که شیطان بر دوستانش مستولی شده و حق مشتبه میشود.
ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاریخ انبیا و در طول تاریخ اسلام بارها خوردهایم. شاید یکی از علل این که دوران اختناق در این کشور طولانی شد و اقلاً دو قرن استعمار در این کشور حضور موذیانهیی داشت و ما مردم نتوانستیم آنچنان به دهان استعمار بکوبیم که برود و نیاید، همین بود که حق و باطل مشتبه میشد و صریح نبود و صراط روشن برای مردم وجود نداشت. لذا چه در مشروطه و چه در قضایای قبل و بعد آن، ما ملت ایران چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم.
البته، نهضت عظیم روحانیت و ملت به رهبری امام عظیمالشّأن بزرگوار ما، شعارهایی را مطرح کرد که نگذاشت حق و باطل با یکدیگر ممزوج بشود. وقتی مردم در طول پانزده سال، بتدریج حق را شناختند و آن را از باطل جدا کردند، مسأله فیصله پیدا کرد. انقلاب پیروز شد و بعد از انقلاب هم، امام(رضواناللَّهتعالی علیهواعلی اللَّهکلمتهومقامه) با آن دم عیسوی نگذاشتند حق با باطل ممزوج بشود.
اگر حق و باطل قابل امتزاج و اشتباهند، معیاری برای تشخیص لازم است؛ چون ممکن نیست که خداوند مردم را بدون معالم و نشانهها رها کند. این معیار شناخت حق و باطل چیست؟ آن را باید از قرآن و حدیث و کلمات اولیا و بزرگان با دقت جستجو کرد. باید معیار حق و باطل را شناخت. البته، در مواردی معیار کتاب و سنت مطرح میشود. هر چه را دیدید که بر طبق شرع است، حق میباشد و هر چه بر خلاف شرع بود، باطل است. البته، در همه جا این معیار برای همهی مردم قابل استفاده نیست؛ چون تشخیص شرع و خلاف شرع هم کار آسانی نیست.
در سیاستهای کلی و امور عمومی جامعه، معیار دیگری هم هست و آن، خواست ومنافع و جهتگیری مصلحت مردم است. یعنی هر کار و حرکتی که در جهت مصلحت و خواست مردم مسلمان و آگاه بود، حق است. در سیاستهای جهانی، این یک معیار است.
امروز مسألهی لبنان، یک مسألهی اساسی و اسلامی است. علت این هم که میبینید منادیان و سخنگویان، به نام اسلام دربارهی مسایلی مثل مسألهی لبنان یا افغانستان و امثال آن حرف میزنند و اقدام میکنند و دل میسوزانند، همین است که مسأله در چارچوب مرزهای یک ملت محدود نمیشود. مسألهی لبنان، محدود به همان چند هزار کیلومتر زمین نیست؛ بلکه متعلق به همهی دنیای اسلام است. فشار روی لبنان، ناشی از اصرار استکبار بر حفظ دولت صهیونیستی است. آنها میخواهند دولت صهیونیستی را از خشم روزافزون مسلمانان مبارز حفظ کنند. به همین خاطر، روی لبنان فشار میآورند تا این کشور را پشتوانهی اسرائیل غاصب قرار بدهند. بنابراین، مسأله یک مسألهی بینالملل اسلامی است که به همهی مسلمانان مربوط است.
شما میبینید همهی قدرتمندان عالم، همان کسانی که در دنیا به دخالتِ در کشورها و اقدام علیه مصالح آنها شناخته شدهاند و استعمار را به وجود آوردند و جنگهای خونین را به راه انداختند و ملتها را ذلیل کردند و سرمایههای مردم را نابود و ضایع کردند، در تلاشند تا به قول خودشان برای مسألهی لبنان راه حلی پیدا کنند. این راه حل چیست؟ آیا راه حلِ مشکل مردم است یا راه حلِ مشکل استکبار؟! چون در لبنان فقط مردم نیستند که مشکل دارند؛ امریکا و دولتهای مرتجع هم در لبنان بهخاطر بیداری مردم و شیوع و رواج تفکر اسلام ناب محمدی(صلّیاللَّهعلیهوالهو سلّم) و اعتقاد مردم به مجاهدت و مبارزه و عدم سکوت و عدم ذلت، مشکل پیدا کردهاند. این راه حلی که میخواهند پیدا کنند، راه حلِ کیست؟ آیا راه حلِ مشکل استکبار را میخواهند جستجو کنند یا راه حلِ مشکل مردم را؟ اینجاست که حق و باطل، ملاک و معیار و علامت پیدا میکند.
اگر تلاشهایی که انجام میگیرد، برای حفظ سیادت ملی مردم لبنان و بیرون کردن اسرائیل و دور کردن دست امریکا و دیگر طمعورزان در آن کشور میباشد، خوب و حق است. اگر به عکس، تلاشی که میشود و راه حلی که جستجو میگردد،برای تثبیت و تحکیم نظام طایفی و فرقهگرایانه و مرتجعانهی لبنان میباشد، باطل است.
مرتجعترین نظامها در دنیا، نظامی است که بر مبنای تبعیض - چه تبعیض نژادی، چه تبعیض قومی و چه تبعیض مذهبی - باشد. لبنان، یکی از همینهاست. کشوری که ادعا میکردند قلب تمدن کشورهای عربی است، سیستم حکومتییی دارد که با سیستم حکومتی آفریقای جنوبی، خیلی تفاوت ندارد. در آن جا یک اقلیت - به ناحق - بر اکثریت حکومت میکند، در لبنان هم یک اقلیت مارونی - به ناحق - بر اکثریتی که یا سه برابر و یا دو برابر و نیم آنهایند - یعنی مسلمانان - حکومت میکند؛ آن هم حکومتی بر مبنای خیانت به وحدت و تمامیت و استقلال لبنان و در خدمت هدفهای صهیونیسم و حکومت صهیونیستی.
بنابراین، خیر و صلاح و تمایل و مصلحت اکثریت مردم، ملاک شد. البته مصلحت اکثریت، درست مصلحت همه است. در بلند مدت این گونه است. در کوتاه مدت، اگر ما مصلحت اکثریت را رعایت کردیم، هر چند خلاف مصلحت اقلیت است؛ اما رعایت مصلحت اکثریت در یک کشور، در بلند مدت مصلحت همه - حتّی مصلحت آن اقلیت - است. اگر دقت کنید، این معنا آشکار خواهد شد.
پس، میبینید که در سیاستها و حکومتها ونظامها، میل و صلاح و خواست و شوق مردم، یکی از ملاکات حقانیت است. نظام جمهوری اسلامی ایران، حکومتی است که این کشور را اداره میکند. قبل از آن، دهها حکومت این کشور را اداره کردند. ما که میگوییم این حکومت حق است و آن حکومتها باطل بودند، غیر از جنبهی اسلامی و پایبندی و تقید مبنایی به اسلام در این حکومت، مسألهی مصالح و خواست مردم مطرح است.
شما به حکومتهایی که در طول این چند صد سال در ایران بودهاند، از حکومت منحوس و وابسته و فاسد پهلوی تا حکومت ضعیفِ وابستهی بیعرضهی بیلیاقت قاجاری تا حکومتهای قبل از قاجار که بعضی نام و نشان و عنوان فاتح هم دارند، نگاه کنید، ببینید در کدامیک از این حکومتها، آحاد ملت ایران نسبت به اولیای حکومت، احساس علقه و رابطه میکردند. خواهید دید که در هیچ کدام چنین وضعی وجود نداشته است. مردم جدا بودند، آنها هم جدا بودند. آنها سیاست خارجی را تنظیم میکردند و مردم هم خبر و علاقهیی به آن نداشتند.
کارها بر طبق مصالح مردم هم نبود. حتّی کارهایی که به وسیلهی حکومتها بهعنوان خدمت در این کشور انجام میشد، غالباً - مگر در موارد خیلی معدودی - به نفع و صلاح بیگانگان و یا همان اولیای حکومت فاسد بود. همین راهآهن سرتاسری که در زمان رضاخان کشیده شد، تحقیقاتِ هم بیگانگان و هم خودیها نشان میدهد که مسیر این راهآهن، صرفاً به مصلحت انگلیسیها و بر ضد مصلحت ملت ایران انتخاب شد. از این قبیل کارها زیاد بود. آنچه مطرح نبود، میل و اراده و مصلحت و عواطف و علایق مردم بود. در حقیقت آنچه مطرح و ملاک بود، منفعت بیگانگان یا سردمداران فاسد قدرتمدار بود. لذا مردم هم نسبت به آنها رابطه و محبتی نداشتند و هر کدام از این سلاطین یا سلسلههای سابق که از بین رفتند، رفتن آنها با خوشحالی مردم مواجه شد.
کسانی که یادشان است، میدانند که وقتی رضاخان رفته بود، مردم خوشحالی میکردند. ما هم از بزرگترهای خود، چنین چیزی را شنیدهایم. وقتی این سلسلهی منحوس در ایران منقرض شد، شما دیدید که مردم چه جشن عظیمی به راه انداختند که آن جشن و خوشحالی، غیر از خوشحالیِ پیروزی انقلاب بود. این، یک چیز دیگر بود و آن، یک چیز دیگر. آن واقعه، مستقلاً برای مردم شادیآور بود؛ چون مردم از اینها بیگانه بودند و بدشان میآمد. این، ملاک بطلان است. باطل بودن، یعنی این. رژیمی که وقتی هست، مردم ناراحتند و وقتی میرود، مردم خوشحالند؛ وقتی قدرت پیدا میکند، مردم در فشار میافتند و وقتی ضعیف میشود، علیه او مشت گره میکنند؛ این رژیم، رژیم باطلی است.
نظامی که آحاد مردم، خودشان دست به دست هم میدهند و آن را بهوجود میآورند و بعد با همهی وجود، به ایجاد کنندهی آن نظام عشق میورزند نظام حقی است. اگر این ابراز عشق مردم را در زمان حضرت امام (رضواناللَّهعلیه) میگفتیم، در آن وقت یاوهگویانی بودند که بگویند: نخیر، این طور نیست، مردم به امام عشق نمیورزند!! لیکن رحلت این بزرگوار و آن حوادث عظیم، واقعیتها را نشان داد. ده سال و چند ماه، امام در میان ما مردم زندگی کرد و در تمام این لحظات، آحاد مردم به آن مرد بزرگ عشق ورزیدند و هر چه گفت، آن را دین خودشان دانستند و فریضهی الهی فرض کردند.
چنین نظامی، حق است و مردم او را میخواهند؛ چون برای مردم است، نه بر مردم و چون آنها را به راه حق و هدایت میکشاند؛ در حالی که شما میدانید در این ده سال، سختترین حوادث بر این ملت وارد آمد. در همین ده سال، جنگ هشتسالهیی بر مردم وارد آمد و تحمیل شد. چه قدر مردم شهید دادند، چه قدر جوانان معلول و از سلامتی محروم شدند، چه قدر بر اثر فشار و محاصرهی اقتصادیِ دشمنان جهانی، از لحاظ وضع معیشت بر ضعفا و مردم سخت گذشت. در عین حال، عاشقترین عشاقِ امام و انقلاب، همان ضعفا بودند. چرا؟ چون میدانستند که راه درست است و فشارها هم ناشی از درستی راه میباشد.
یک وقت در جریانی، امام بزرگوار(رضواناللَّهتعالیعلیه) میفرمودند که وقتی دشمن از انسان تعریف کند و دشمنی نکند، انسان در خودش شک میکند. وقتی بدگویی میکند و فشار میآورد، انسان خوشحال میشود و اطمینان پیدا میکند که راه درست است. این که دشمن فشار میآورد و الان هم با کمال شدت فشار میآورد، بهخاطر درستی راه است. این حکومت - که راهش درست است و برای مصلحت مردم و در خدمت آنهاست - حکومت حق است. ملاک حق و باطل، در اینجا معلوم میشود.
لذا امام در تمام مدت دهساله، اصرار داشتند که مردم باید از دولت و مسؤولان دولتی و قوّهی مجریه و قوّهی قضاییه حمایت کنند. این، به معنای آن نبود که قوّهی قضاییه یا قوّهی مجریه یا مسؤولان دولتیِ آن روز، هیچ خطا و یا اشتباهی نداشتند. خیر، هیچ انسانی خالی از خطا نیست. این، به معنای آن بود که وقتی خط و راه درست است و حکومت در جهت صحیح حرکت میکند، دشمن فشار میآورد و بنابراین، آحاد مردم به حمایت و پشتیبانی از کسانی که این کاروان عظیم را پیش میبرند و هدایت و پشتیبانی میکنند، موظفند.
امروز هم، همانگونه است. من، به تبعیت از امام بزرگوارمان(رضواناللَّهتعالی علیه) اعلام میکنم که امروز حمایت و کمک به مسؤولان کشور، یک واجب و فریضهی شرعی است. همهی مسؤولان کشور - کسانی که این بار سنگین را بر دوش گرفتند - شایستهی این هستند که مردم از آنها حمایت کنند. واجب است که از رئیس جمهور و دولت و قوّهی قضاییه حمایت شود. حمایت کنید تا تقویت شوند و بتوانند توقعاتی را که از آنها میرود، برآورده کنند.
یک وقت، چند سال قبل از این - سال 61 و شاید 62 - در مجلس شورای اسلامی شرکت کردم. در آن زمان، انتقاداتی از دولت در مجلس میشد. من در آنجا گفتم که یک گردنه و شیب بسیار تندی وجود دارد و این ماشین هم با کمال فشار و نالهکنان از اینجا بالا میرود. حالا شما توقع دارید که مثلاً سرعتش به صد برسد، ولی سرعت این ماشین چهل است. علاجش چیست؟ آیا علاجش این است که یک سنگ بردارید و به ماشین بزنید و بگویید چرا سرعتت کم است؟! طبیعی است که سرعتش کمتر خواهد شد. علاج این است که اگر دیدید سرعتش کم است، پشت ماشین دست بگذارید و شما هم هُل بدهید تا به آن سرعت مورد نظر شما نزدیک شود. عاقلانه و منصفانهاش این است.
آن وقت، این توصیه را به نمایندگان مجلس شورای اسلامی میکردم و امروز هم به همهی آحاد مردم و کسانی که نسبت به مسایل جامعه دلسوز و ذیعلاقهاند و حقیقتاً مصلحت جامعه را دنبال میکنند - که اگر کسی دلسوز نباشد، حرف ما در او اثر هم نخواهد کرد - میگویم که پشتیبانی و حمایت از قوّهی مجریه و قوّهی قضاییه و مسؤولان بالای کشور لازم است و تضعیف آنها حرام میباشد. همه باید این را رعایت کنند.
همهی شما برادران و خواهرانی که در اینجا تشریف دارید، تقریباً از جمله دستگاههایی هستید که در خدمت متن مردمید و من باید از یکایک شما تشکر کنم. هم سازمان بهزیستی که یکی از سنگینترین و سختترین کارها را بر دوش دارد و هم کمیتهی امداد امام که یکی از مبارکترین نهادهای انقلاب بعد از پیروزی انقلاب بودهاست و حقاً و انصافاً آثار بسیار خوبی را بیسروصدا داشته و بحمداللَّه همیشه هم مورد تأیید امام بزرگوار و فقیدمان(رضواناللَّهتعالیعلیه) بوده است. باید باز هم انشاءاللَّه آن خدمات را دنبال کنند.
صندوقهای قرضالحسنه، یکی از نهادهای اسلامی اصیل هستند و من لازم میدانم روی این نکته تکیه کنم. قبلاً هم در سال گذشته به مناسبتی در جمعی، دربارهی صندوقهای قرضالحسنه صحبت کردم و الان هم لازم است این نکته را بگویم که صندوق قرضالحسنه، یک عمل اسلامی و یک حسنه است و اگر کسی به انجام این کار اقدام کند و نیت خیر داشته باشد، در صورتی که سودجویی نخواهد بکند و از روشهای غلط استفاده نکند (که شنیدم در گوشه و کنار، بعضی از صندوقها این کارها را میکنند و صندوقهای قرضالحسنه را بدنام میکنند)، یکی از حسنات و انفاقهای بزرگی است که کسی انجام میدهد. این کار را دنبال کنید.
قبل از پیروزی انقلاب، کسانی که تفکرات چپ و التقاطی داشتند، از این که کسی به فقرا و مستمندان کمک و احسان کند، ناراحت و ناراضی بودند. به ما میگفتند: چرا وقتی که زمستان میشود، میآیند به شما ذغال میدهند که به فقرا بدهید و شما هم قبول میکنید و به آنها میدهید؟! آن وقت در مشهد معمول بود که آدمهای اهل خیر میآمدند و حوالههای ذغال را به امثال ما میدادند و ما هم به فقرا میدادیم که بروند بگیرند و استفاده کنند. میگفتند: چرا این کار را میکنید؟! بگذارید اینها سرما بخورند تا در سایهی سرما خوردن، از دستگاه عصبانی بشوند و انقلاب جلو بیفتد! یک تحلیل ابلهانهی غلط و متکی به تفکرات مادّی، و درست دور از واقعیات و حقایق اسلامی.
آنها با احسان و همین کارهای قرضالحسنه و امثال اینها هم مخالف بودند. همان وقت در روزهای اختناق، بعضی از همین برادرانی که امروز هم میبینم بحمداللَّه در کارهای این صندوقها هستند، در ابتدا چند صندوق و بعد بیشتر تشکیل دادند و این کار در آن وقت، چه کمکهایی میکرد. ما که در جریان بودیم، میفهمیدیم که این پولها به چه کسانی قرضالحسنه داده میشد و چه گرههایی را باز میکرد.
تشکیل صندوق قرضالحسنه، کار بسیار خوبی است. البته، بعضیها موافق نیستند؛ ولی ما موافقیم و وجود این صندوقها را مفید میدانیم. هیچ مشکل اقتصادی هم بر تشکیل صندوقهای قرضالحسنه مترتب نیست که بعضیها میآمدند و میگفتند فعالیت این صندوقها تورمزاست و از این قبیل. نه تورمزاست و نه مشکل اقتصادی ایجاد میکند؛ بلکه چیز بسیار خوبی است. تورم را بانکها - که در صورت نیاز و احتیاج، مجبورند نشر اسکناس بکنند - به طور ناگزیر ایجاد میکنند، نه صندوقهای قرضالحسنه که پول انبوه و انباشتهیی را از دست صاحبش میکشند و در اینجا میگذارند و به صد نفر آدم محتاج میدهند. او هم اگر دستش بود، از این پول استفاده میکرد و آن را به گردش میانداخت، این بیچاره هم از آن پول استفاده میکند و مریضش را میبرد و درمان میکند، یا برای زمستانش آذوقهیی میخرد، یا لباس شب عید بچههایش را تأمین میکند. از لحاظ موازین و معیارهای اقتصادی، هیچ اشکالی ندارد و اصلاً مشکلی ایجاد نمیکند؛ بلکه علاوه بر سد فقرِ فقرا و مستمندان در محدودهی خود، در جامعه خیر هم ایجاد میکند.
من، جداً از مسؤولان ذیربط - چه در وزارت اقتصاد و دارایی و چه در وزارت کشور و چه در جاهایی که با این صندوقهای قرضالحسنه ارتباطی دارند - میخواهم که به توسعه و جریان صحیح این صندوقها کمک کنند تا مردم استفاده نمایند. البته، آدمهای بدخواهی هستند که از همهی نامهای نیک و لباسهای مقدس و شعارهای خوب و نیز از این صندوقهای قرضالحسنه سوء استفاده میکنند. اینها را به دستگاه معرفی کنید و نگذارید ناشناخته بمانند و به سوءاستفادهی خود ادامه بدهند. مواظب باشید کار را دقیق و صحیح و طبق مقرارت - آن چنان که حقیقتاً موجب فایده و صلاح مردم باشد - انجام بدهید. خداوند انشاءاللَّه به شما توفیق بدهد.
من، همچنین از برادران دیگری که از سایر بخشها تشریف آوردند و نامشان در ذهن من نیست و مخصوصاً از مردمی که از نقاط دوردست تشریف آوردند، تشکر میکنم. خداوند انشاءاللَّه به همهی شما توفیق و خیر بدهد و همهی ما را در راه انجام مسؤولیتهای الهی و شرعی، با تأییدات خود مؤیّد بفرماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار مسئولان نظام بهمناسبت میلاد پیامبر(ص)
تاریخ: 1368/07/26
بیانات در دیدار مسئولان نظام بهمناسبت میلاد پیامبر(ص)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این میلاد مسعود را که هم انتسابی به نبیّ مکرّم اسلام، حضرت محمدبنعبداللَّه (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) و هم نسبتی به امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) دارد، به همهی شما آقایان و ملت ایران تبریک عرض میکنم.
مهم این است که ما به عنوان ادامهدهندگان راه آن بزرگواران - که لااقل ادعای ما این است و مردم دنیا ما را به این ادعا شناختهاند - سعی کنیم ابعاد گوناگون آن شخصیتهای عظیم و الهی را در وجود شخص خودمان - ولو به نحو ضعیف - به وجود آوریم و احیا کنیم. کافی نیست که مجاهدان فیسبیلاللَّه و مبارزان راه حاکمیت اسلام، صرفاً در فکر ساختن جامعه و نظام اسلامی باشند - اگر چه این یک وظیفهی اعلی و یک واجب بزرگ و شاید اصلیترین واجبات یک مؤمن و مسلم است - اما در کنار مجاهدتی که برای ایجاد نظام اسلامی و تکمیل و پیروزی آن میکنیم، مجاهدت دیگر و شاید سختتری لازم است تا در وجود و دل و جان خود هم تحول و انقلابی به وجود آوریم.
اگر دربارهی شخصیت اولیای دین - چه نبیّ مکرم و چه ائمهی معصومین و چه فاطمهی زهرا و زینب کبری(سلاماللَّهعلیهماجمعین) - حرف میزنیم، غالباً ناظر به همین قسمت دوم است. حقیقتاً امروز جمهوری اسلامی احتیاج دارد که در درجهی اول ما مسؤولان و سپس آحاد مردم، به صورت دقیق و منظم و مرتب سعی کنیم در وجود و دل خود، تحولی در جهت هدفهای اخلاقی اسلام بهوجود آوریم. البته، این درست است که اگر تحول در دلها و جانها پدید نمیآمد، انقلاب پیروز هم نمیشد. نفس پیروزی انقلاب، به معنی آن است که در مجموع، دگرگونی و تحولی در دلها انجام گرفت. بدون این دگرگونی،انقلاب پیروز نمیشد؛ اما برای تداوم انقلاب و پیروزیها و استقامت این خط و عدم انحراف - که این از همه مهمتر است - همهی ما احتیاج داریم که در وجود و اخلاق و روحیات خود، تغییرات بدهیم.
مکرراً در طول این چند سال فکر میکردم وبه ذهنم میرسید که بخش مهمی از پیروزیهای ما، ناشی از روحیات شخص امام(ره) است. یعنی آن بزرگوار، علاوه بر این که حقاً و انصافاً یک ذات ممتاز و تربیت شده و ریاضت کشیده و روی خود کار کرده بود - همهی کسانی که از قدیم ایشان را میشناختند، این نکته را تصدیق میکنند - اما احساس میکردیم که در همین دوران انقلاب هم، ایشان در درون خود متوقف نبودند و مثل اولیای خدا و وجود مقدس پیامبر و ائمه - که دایماً در حال پیشرفت و تحول و تکامل بودند - سیر پیشرفت و تکامل را طی میکردند.
لحظهی بعثت رسولاکرم(ص)، مثل لحظهی رحلتشان نبود. در این بیستوسه سال، ایشان خیلی پیشرفتها و ترقیات داشتند که برای ما افراد عادی، دهشتانگیز است. مؤمن اینگونه است و لحظه به لحظه در حال پیشرفت میباشد. امام(ره) نیز عیناً همینطور بودند و ما آن را - مخصوصاً در مواقع خاص - احساس میکردیم. مثلاً در ماه رمضان، ایشان معمولاً هیچ ملاقاتی نداشتند و بیشتر به خودشان میپرداختند. بعد از ماه رمضان که انسان با ایشان ملاقات میکرد، محسوس بود که نورانیتر و معنویتر شدهاند. یقیناً بسیاری از موفقیتهای انقلاب و این ملت، ناشی از همان کانون جوشان منوّر بود.
البته، بخش عظیم دیگری هم به همین اخلاصها و صفاها و فداکاریها و نورانیتهایی که در آحاد مردم ماست، مربوط میشود؛ بخصوص این جوانها و جبههبروها؛ کسانی که برای خدا از عیش و لذت زندگی در دوران جوانی صرفنظر میکردند و به سمت جبههها میرفتند. الان هم هستند و الان هم همان فداکاریها را در صحنههای مختلف میکنند. مهمترینش جنگ بود، ولی فقط جنگ نبود. ما به این روحیات و فداکاریها احتیاج داریم. هر کدامِ ما باید تلاش کنیم در درون خود، صفا و نورانیتی به وجود آوریم. این، درس ولادت پیامبر(ص) است و بدون آن، این بارِ سنگین قابل حمل نیست.
بار سنگین انقلاب اسلامی، با هیچ بار و تکلیفی قابل مقایسه نیست. حقیقتاً انقلاب را سالم نگهداشتن و سالم جلو بردن، کار سنگینی است و این ملت بحمداللَّه در این سالهای دشوار و در آزمایشهای گوناگون، این بار را خوب تحمل کرده و پیشبرده است. انقلاب و حکومت ما، مثل انقلابها و حکومتهای دیگر نیست. خدای متعال به رسولاکرم(ص) خطاب فرمود: (یا ایّهاالمزّمّل. قماللّیل الّا قلیلا. نصفه او انقص منه قلیلا. اوزد علیه ورتّل القران ترتیلا. انّا سنلقی علیک قولا ثقیلا)(1). این سخن و بار سنگین، حتّی بر دوش پیامبر آنچنان سنگین است که او را محتاج به تربیت معنوی و نفسانی و تزکیهی روحی و تمرین مداوم میکند و ما افراد ضعیف در مقابل آن چشمههای جوشانِ قدرت و نیروی الهی، جای خود داریم. راز این که تاکنون انقلاب پیشرفته، نیز همین است.
سیاستها و قدرتهای جهانی اشتباه کردند که خیال نمودند با جمهوری اسلامی هم مثل بقیهی کشورها و دولتهایی که در همین حدود، قدرت مادّی و سعهی ظاهری دارند، میشود برخورد کرد و با تهدید و تطمیع و فشار، میتوانند کشور ما را از میدان خارج کنند. نه، اشتباه بزرگشان همین بود که این معنویت و روح توجه به خدا و معنا را در مردم و انقلاب ما درک نکرده بودند.
اگر این روح تقوا و توجه به خدا باشد، بگومگوها هم نخواهد بود. به نظر من، این اختلافهای کوچک و کم عمق - و البته غیرمهم - کم اهمیتتر از آن است که بدان خیلی توجه بشود. هرچه یکپارچگی و وحدت از همه جهات بیشتر باشد، زیباتر و باشکوهتر خواهد بود و برای دشمن شکنندهتر و برای دوست امیدوارکنندهتر است.
امیدوارم که خدای متعال، به برکت این روز مقدس و این دو مولود مبارک، به همهی ملت عزیز و آحاد مردم فداکار ما، توفیق و فضل و رحمت خود را نازل کند و به مسؤولان هم توانایی روحی و قوّت اراده و عزم و همچنین توانایی در عمل را ببخشد تا بتوانند آن چنان که برای این ملت شایسته است، تلاش کنند.
خدا را شکر میکنیم که امروز، مدیران کشور و دستگاههای مسؤول در مقابل مردم و خدا، با صدق و صفا مشغول تلاشند. بحمداللَّه همیشه همینطور بوده است و همه در جمهوری اسلامی، همینطور با صدق و صفا کار کردهاند. بحمداللَّه وضعِ خوب و منسجمی است و ملت، با روحیههای خوب در صحنه و آمادهاند. ما هم بایستی از خدای متعال قوّت و مدد بخواهیم و تلاشمان را بکنیم و این بار سنگین را به سر منزل مقصود برسانیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) مزّمّل: 1 تا 5
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
تاریخ: 1368/07/05
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از همهی برادران و خواهران که از راههای دور و نقاط مختلف، برای تجلیل از روزهایی که یادآور خاطرهی با شکوه دفاع ملت ماست، تشریف آوردهاند، مخصوصاً از علمای اعلام و خانوادههای معظّم شهدا و رزمندگان و دلاوران عزیز، صمیمانه تشکر میکنم.
باید به این سؤال پاسخ گفت که بعد از آن که جنگ تحمیلی، با گذشت قریب هشت سال به پایان رسید، نیروهای بسیجی و رزمندگان جوان و پرشور، چه موقعیت و جایگاهی در جامعهی ما دارند؟ شاید این هم یکی از شگردهای دشمن باشد که وانمود کند بعد از پایان جنگ، رزمندگان - چه آنهایی که در میدان جنگ امتحان دادند و توفیق یافتند که مجاهدت و فداکاری کنند و چه جوانان پرشوری که قدرت و روح دفاع را در خود مییابند، ولی از این که در میدانهای جنگ حضور زیادی داشته باشند، ناامیدند - نسبت به نقش دفاع از انقلاب، دلسرد و نومید شدهاند.
ما میگوییم که دفاع از جامعهی انقلابی، همیشه یک واجب اهم و ضروری است؛ چون تهدید علیه جامعهی انقلابی، موضوعی تقریباً دایمی است. نمیگوییم جنگ دایمی است. تهدید وجود دارد؛ اما بسته به این است که ملت ما چگونه در مقابل تهدید، خود را نشان بدهد و آمادگی خود را در چه حدّی حفظ کند. اگر ملت انقلابی، همیشه آمادگی خود را حفظ کرد، یعنی جوانها عضویت در بسیج و کار در میدان تمرین و آموزش را همیشه برای خودشان نگه داشتند و اگر مردم، روحیهی دفاع را برای خودشان حفظ کردند و اگر چهره و قیافهی جامعه طوری بود که هرکس به آن نگاه کرد، احساس کند ملت آماده و مستعد دفاع از کشور است، در اینصورت تهدیدها عملی نخواهد شد و نیّت دشمن به تحقق نخواهد پیوست.
از رفتار یک جامعه میشود فهمید که آیا این جامعه، قادر به دفاع از هویت و حیثیت خود هست یا نه. جامعهیی که مردمِ آن به مسایل شخصی بیشتر اهمیت بدهند تا مسایل کشور و مسایل جمعی، جامعهیی که در آن جوانان رو به فساد روند، جامعهیی که افراد مؤثرِ آن نسبت به مصالح انقلاب و کشور بیتفاوت و بیاعتنا شوند، جامعهیی که در آن اختلافهای سیاسی و مذهبی و گروهی و صنفی و قومی اوج بگیرد و رشد کند، جامعهیی که زن و مرد آن به عشرت و زندگی مرفه و توأم با فساد گرایش پیدا کنند، بدانید که این جامعه قادر به دفاع از خود نیست. چنین جامعهیی از مصالح و شرف و حیثیت خود نمیتواند دفاع کند.
این که شما مشاهده کردید و افراد مسن خودشان دیدند و افراد جوان خبرش را شنیدند که در صد و پنجاه سال اخیر، استعمار روی فرهنگ کشور و جوانان و آموزش و پرورش ما اعمال نفوذ کرد و مردم را به بیکارگی و فساد و تباهی و اختلاف سوق داد، بدین علت بود که میخواستند ملت ما از منافع و شخصیت و مصلحت و آیندهی خود نتواند دفاع کند. اگر دشمن به این نتیجه رسید که جامعه دیگر نمیتواند از خودش دفاع کند، بدانید که تهدید جدی است و نیت دشمن عملی خواهد شد و ضربهاش را وارد خواهد کرد.
علت این که ما ملت ایران، در ده سال بعد از انقلاب توانستیم در مقابل تهاجم گوناگون دشمن - با همهی مشکلات آن - بایستیم و مقاومت کنیم و ضرر بیشتری متوجه آنان بکنیم، این است که به برکت دین و ایمان و انقلاب و اسلام و آموزش قرآنی و اسلامیِ شخصیت عظیمالشّأنی که بیان و سخن و کلامش، مفاد و مضمون قرآن و اسلام بود، در میان مردم ما روحیهی انقلابی و پارسایی انقلابی و وحدت کلمهی بیشتر حکمفرما بود.
دشمنان ما - عراق و امریکا و شرق و غرب - از اتحاد خود و حمله و فشار به نظام جمهوری اسلامی، طرفی نبستند. علت موفقیت ما این بود که شما جوانان در صحنه بودید، ملت آماده بود و روحیهی انقلابی بر جریانهای غیرانقلابی و ضد انقلابی غلبه داشت. تا وقتی اینگونه باشد، تهدیدهای دشمن عملی نخواهد شد. تهدید و سوء نیت دشمن و خطر وجود دارد؛ اما تا شما در صحنه هستید، این خطر تحقق پیدا نخواهد کرد.
نقش جوانان بسیجی و بسیج، در این آمادگی عمومی کاملاً روشن است. من در جواب آن سؤال آغازین که جایگاه بسیج در کشور ما بعد از دوران جنگ کجاست؟ میگویم که بسیج باید با همان روحیه و شور و قدرتِ دوران جنگ باقی بماند و جوانان آموزش ببینند و سازماندهی شوند و آمادگی و حضور پیدا کنند.
بسیج، یکی از نیروهای مسلح نیست. بسیج، متن ملتی است که در مراکز نظامی و صنعتی و اجتماعی و دینی و آموزشی حضور دارد. اینطور نیست که ما ارتش و سپاه داریم و یک نیروی مسلح دیگر هم به نام بسیج داریم. خیر، بسیج متن ملتی است که در سایهی آموزش، سلاح به دست گرفته و در وقت نیاز کشور، همراه نیروهای مسلح، بیشترین و سنگینترین بار را به دوش میگیرد؛ چنانکه در جنگ دیده شد. البته، سازماندهی و نظم و ترتیب و ادب و برخورد اسلامی، اساس قضیه است.
من، به برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سفارش مؤکد کردهام که مسألهی بسیج را جدی بگیرند. اداره و ترتیب بسیج، در حدود نیمی از مأموریت و مسؤولیت سپاه پاسداران است. در کنار این موضوع، باید بگویم که رفتار و ادب و نظم و انضباط افراد بسیج باید از دیگران به رفتار اسلامی نزدیکتر باشد و روحیهی آمادگی بسیجی در تمام دستگاهها و سازمانهای کشور، باید انشاءاللَّه حکمفرما شود.
بهمناسبت حضور جمعی از برادران گمرک در این مجلس، تأکید میکنم که روحیهی بسیجی و انقلابی توأم با آمادگی کامل برای کار و تلاش، به نحو صحیح و صادقانه، در سازمانهای مالی و اقتصادی و اجتماعی حکمفرما شود. گمرک، از جمله مراکز انحصاری بیگانگان در زمان سلطهی آنان بر ایران بود که از طریق آن، علیه مصالح ملت کار میکردند. دروازههای ورودی و خروجی کشور، در اختیار بیگانگان و افراد و مؤسسات و دولتهای وابسته به آنان بود؛ بیگانگانی که هیچ علاقهیی به مصالح کشور نداشتند و این جز ذلّت و رقت نبود. بعدها هم که از دست بیگانهها گرفته بودند، فساد دستگاههای مالی - از جمله گمرک - در دوران رژیم گذشته آنچنان بود که باز برای ملت ضرر و زحمت به همراه داشت. البته، عناصر خوب و امین همه جا بودند - آن جا هم بودند - لیکن گاهی یک آدم فاسد، دستگاهی را به فساد میکشاند. البته در دوران انقلاب، بحمداللَّه مدیران خوب و مسؤولان دلسوز، بر این مجموعهها مدیریت کردهاند و تلاش فراوانی شده است، ولی همچنان کارهای زیادی باقی است.
گمرک جمهوری اسلامی، اولین منزل و دروازهی ورودی برای خارجیهاست و در همین منزل اول، ادب و امانت و میهماننوازی و حدود مسلمانیِ ما را میسنجند و امیدوارم تلاش شود تا کار، با مقررات آسان و در کمال سلامت و سهولت و اتقان و استحکام و بدون هیچگونه فشار غیرقانونی و ناشی از سلیقهی شخصی انجام بگیرد؛ بهطوریکه منافع ملت از این طریق مورد خطر و تهدید قرار نگیرد. گرچه امروز، تلاش و زحمت زیادی جهت گرهگشایی مشکلات توسط دستگاههای دولتی صورت میگیرد؛ ولی در شرایط فراغت از جنگ، باید گمرک انشاءاللَّه به بهترین شکلِ مطلوب ظاهر شود.
من، اشارهیی نیز به مناسبت حضور جمعی از برادران اهل سنّتِ ایرانی و خارجی در این محفل بکنم؛ برادرانی که به برکت اسلام و بدون در نظر گرفتن مرزها، برادر یکدیگرند و چنانکه در روایت آمده است: (المؤمن اخ المؤمن لابیه و امّه)(1): مؤمن، برادر پدر و مادریِ مؤمن است. امروز، بیشتر از همیشه باید به وحدت کلمهی مسلمین اهمیت داد؛ چون اختلاف، راه همیشگی نفوذ دشمنان در جوامع اسلامی است. راههای بلند مدت اختلاف و شکاف که صد یا دویست و یا پانصد سال به طول میانجامیده، آیینی استعماری بهوجود میآورده تا زخمی در پیکر و مجموعهی عالم اسلامی ایجاد کند که درمانش به سادگی میسر نباشد؛ مثل وهابیت و برخی مذاهب و ادیان ساختگی که با هدف ایجاد شکاف در دنیای اسلام پدید آمده است.
اگر بنا باشد که تاریخچهی استفادههایی که استعمار از این شکاف و زخم کرده است، بیان شود، یک کتاب خواهد شد. من، نمونههای مفصلی را از این سوء استفادههای گوناگون در همه جای دنیای اسلام - از صد سال قبل به این طرف - سراغ دارم که با حربه و یا تهمت وهابیت، ایجاد اختلاف و شکاف کردهاند.
دشمن، با همهی راههای مختلفی که برای ایجاد شکاف در جامعهی اسلامی آزموده است، امروز با پدیدهیی بدون سابقه که مرکز وحدت همهی مسلمین شده است، روبهروست و آن (جمهوری اسلامی) است. این پرچم بلند و صدای رسا، پدیدهیی نوظهور است که قانون اساسی و شعار و عمل آن، مطابق اسلام است و بهطور طبیعی دلهای مسلمانان در اقطار عالم، برای آن میتپد. امروز، جای دیگری با این قاطعیت و جدیّت، دنبال احکام اسلامی نیست. منظور، ملتها نیستند؛ چرا که ملتهای مسلمان، همه جا عاشق اسلام و آماده برای عمل به اسلامند. منظور، سیاستها و نظامها و دولتهاست که اگر بهنام اسلام هم شروع کردند، وقتی با امواج شدید تهاجمهای جهانی مواجه شدند، عقب نشستند.
همانطور که دیدید، در این دهسال بهخاطر اسلام به ما همه چیز گفتند: کهنهپرست، مرتجع، بیتمدن، فناتیک! در سفری که من به پاکستان میرفتم، امام امت(رضواناللَّهعلیه) فرمودند که شما به علمای پاکستان بگویید: فشارهای وارده بر ما از سوی امریکا و ارتجاع و شرق و غرب، نه بهخاطر ایرانی بودن ماست؛ بلکه بهخاطر اسلام است. آن روزی که دنیا احساس کند - العیاذباللَّه - ما نسبت به اسلام جدّی نیستیم، آن روزی که دنیای مستکبر احساس کند ما حاضریم روی اسلام معامله کنیم و بیتفاوت شدهایم، این فشارها تمام خواهد شد. من، عین بیان حضرت امام را به علمای پاکستان - که جمع کثیری از علمای مسلمین بودند و از همهی اقطار پاکستان آمده بودند - گفتم.
برای ما محسوس و ملموس است که علت فشار، اسلام است. مسلمانهای عالم این نکته را میفهمند و احساس میکنند که اینجا امّالقرای اسلام و وطن اصلی و مرکز حقیقی اسلام است. لذاست که دلهاشان برای ایران و نظام جمهوری اسلامی میتپد و به این عاملِ وحدت شوق پیدا میکنند. امروز، استعمار با توجه به وجود عامل وحدت، سعی میکند شکافها و اختلافها را از طرق مختلفِ قومی و مذهبی، میان شیعه و سنّی بهوجود آورد. در بین اهل تسنن، بهنام مکتب فلان مدرسه، اهل حدیث و...؛ و در بین شیعه، بهنامهای دیگر.
ما که مسلمان هستیم، باید حواسمان جمع باشد. ما باید بفهمیم که پول نفت فلان کشوری که به نوکری امریکا و غرب، در میان ملتهای مسلمان شناخته شده و روسیاه است و به استکبار وابستگی دارد، اگر صرف انتشار کتابی در رد تشیع شد، محض رضای خدا و علاقهی به تسنّن نیست و غرض خبیثی را دنبال میکند. عکس قضیه هم صادق است. اگر دیدیم عواملی در جامعهی شیعی، مشغول تحریک و برانگیختن حساسیت نسبت به برادران اهل سنّت یا مقدّسات آنها هستند، اگر حمل بر کجسلیقگی و بد فهمی نکنیم، باید بدانیم که قطعاً دست دشمن است. دشمن، از کجی سلیقه نیز بیشترین استفاده را میکند. لذا امروز، اتحاد مسلمین و صفای دل برادران مسلمان با یکدیگر، شرط اصلی اعلای کلمهی اسلام است.
اگر کسی اعلای کلمهی اسلام را نمیخواهد، شما در برابر او تعهدی نداشته باشید؛ اما اگر طرفداران قرآن و اسلام - از هر فرقه و مذهبی - راست میگویند و واقعاً دل میسوزانند و میخواهند که قرآن عزیز و عظیم بماند، باید بدانند که این فریادها و این قلمهای مزدور و این پولهای پلید و خبیث که در بعضی از کشورها برای ایجاد اختلاف خرج میشود، مانع از سربلندی اسلام است و این، کار دشمن است. لذا توصیه میکنم هفتهی وحدت را - که نزدیک هم است - هم دستگاهها و هم مردم و بخصوص علمای شیعه و سنی در داخل و خارج از کشور، با جدّیت برگزار کنند و نشانهی وحدت و برادری قرار دهند. اگر ما متحد و برادر باشیم و بر اختلافات خویش فایق بیاییم، حربهی دشمن کُند و از ضربهپذیری دنیای اسلام کاسته خواهد شد.
مجدداً از همهی شما برادران و خواهران و قشرهای مختلفِ داخل و خارج کشور که تشریف آوردید، تشکر میکنم و امیدوارم که خدای متعال به شما توفیق بدهد و همهی ما را در راه خود ثابت قدم نگهدارد و روح مقدّس امام عزیزمان را از همهی ما شاد بفرماید و قلب مقدّس ولیّعصر را از ما خشنود بگرداند و دعای آن بزرگوار را انشاءاللَّه شامل حال ما بفرماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در مراسم اعطای نشان فتح به فرماندهان سپاه و ارتش
تاریخ: 1368/07/05
بیانات در مراسم اعطای نشان فتح به فرماندهان سپاه و ارتش
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا، به برادران عزیزی که اولین نشان افتخار و نشان حضور فداکارانه در جنگ را در جمهوری اسلامی دریافت کردهاند، صمیمانه تبریک عرض میکنم. به نیروهای مسلح هم تبریک میگویم که بالاخره این رسم و سنتِ مطلوبِ قدردانیِ مشخص و معیّن را از کسانی که فداکاری نمودند، شروع کردند و با این نشانها، آن را همیشگی ساختند.
این نشان، اولاً نشان سپاسگزاری و قدردانی جمهوری اسلامی از شما عزیزانی است که خدمتی بزرگ و ارزنده را در جنگ تحمیلی، از خودتان نشان دادید. ثانیاً، یک یادگار ماندنی است تا در آینده همه بدانند که در یک فصل بسیار خطرناک و دشواری از زندگی و تاریخ جمهوری اسلامی، صاحبان این نشانها، چه فداکارییی نشان دادند و چه عظمت انسانییی از خودشان بروز دادند. این نشان، یک کار سمبلیک است، والّا قدر کار شما بیش از اینهاست و امیدواریم که همهی ملت و کشور و مسؤولان، قدر شما و مجاهداتتان را بدانند و انشاءاللَّه همیشه از شما قدردانی کنند.
نکتهی دیگر این است که گرچه ما به چند ده نفر از برادران (نشان) دادیم و عملاً و رسماً از آنها قدردانی شد؛ اما کسانی که در خور این نشانها هستند، فقط جمعِ امروز نیستند. همان طور که برادران بیان کردند، عملیات بزرگ دیگری در جبهه بوده و رشادتهای بزرگی در آن عملیاتها نشان داده شده است و چهرههای گمنام و بیادعا و کمادعا و متواضع و گوشهگیر - چه ارتشی و چه سپاهی و چه از آحاد نیروهای بسیجی - بودند و هستند که شایسته و درخورِ این نشانها میباشند و باید مورد احترام و قدردانی قرار بگیرند. انشاءاللَّه در آینده باید این کار انجام بشود و یکی از برنامههایی را که ستاد کل تعقیب خواهد کرد - چه مباشرتاً و مستقیماً و چه بهوسیلهی دستگاههای دیگر - باید همین باشد که افرادی که در طول این سالیان فداکاری کردند - چه امروز در خدمت باشند یا نباشند - شناخته و برآورده و برکشیده شوند و مورد احترام قرار گیرند و از آنها قدردانی به عمل آید؛ زیرا عمل خیر هیچوقت از بین نمیرود.
آن شبی که شما تا صبح بیدار ماندید، آن ساعات متوالی که شما در قرارگاهتان نشستید و این طرحها را ریختید، آن حضور شجاعانهیی که شما در صحنهی جنگ انجام دادید، آن قدرت روحی که شما از خودتان نشان دادید و موجب شد تا نیروهای شما جلو بروند و نیروی دشمن سرکوب گردد، حتّی آن گلولهیی که شما شلیک کردید و یا دستور دادید شلیک بشود، همه و هر یک از اینها، حادثهیی نبود که یک روز واقع شد و بعد هم تمام گشت. نه، عین آن حادثه، الان موجود است و در دو جای دیگر محفوظ میباشد و اگر خواستید بگویید سه جای دیگر، جای سوم را به قدر آن دو، نباید خیلی اهمیت داد؛ زیرا گاهی هست و گاهی نیست.
اما آن دو جای اصلی که وجود دارد، اول در میزان و علم و دفتر محاسبهی الهی است که (لایغادر صغیرة ولاکبیرة الّا احصاها)(1): هیچ کار کوچک و بزرگی از شما سرنزده، مگر این که در آن صحیفهی الهی نوشته شده و موجود است و تمام نخواهد شد و در روز قیامت، به شکل چیزی شیرین و مطلوب و دلنشین و آرامبخش و نجاتبخش مجسم خواهد شد. بنابراین، کاری را که شما در ساعتی و لحظهیی و زمانی انجام دادید، آن کار در آن جا باقی است.
دومین جایی که کار شما باقی میماند، عبارت از همین وضع موجود شماست. مگر شما نمیگویید که جمهوری اسلامی، یک نظام مستقر و نیرومندی است و مجموعه و محصولی است که در ذات و خلال او، کار آن روز شما موجود است و اگر آن کار نبود، امروز این مجموعه نبود؛ پس تلاش شما در وضع موجود ما مستقر است و اگر تا قیامت این وضعیت باشد، آن تلاش هم خواهد بود. مثل آن دانهیی که شما در زمین مینشانید و یک درخت سیب میشود. میوههایی که از این درخت سیب بهعمل میآید، آن دانه به نحوی در همهی اینها وجود دارد. اگر آن دانه نبود، هیچیک از این میوهها هم نبودند.
اگر شما نظام مستقر و حرکت بهنگام و بسامانی را میبینید و مشاهده میکنید که آینده روشن و امیدبخش است، اگر میبینید ابهت جهانی یافتهایم، اگر میبینید دارای کشوری هستیم که در جهت آبادی و عمران و استقلال و سیادتِ روزافزون حرکت میکند، فشرده و متراکم شدهی همان هزاران کاری است که شما در طول زمان انجام دادید و محصول یا مجموعهی آن، این شده است. اگر هر کدام از آنها نبود، این ثمرات نیز نبود. اگر تلاش آن شب شما که تا صبح زحمت کشیدید تا نیروها را در سنگرها مستقر کنید، یا از آب عبور بدهید، یا دشمن را دور بزنید، یا در مراکزِ کمین مستقر بشوید، یا آمادگیها و یا نقشه را بهوجود آورید، اگر آن تلاشها نبود، امروز این نتیجه نبود. پس، آن تلاش شما در این وضع موجود ما مستقر است و تا قیامت وجود خواهد داشت.
سومین جا، حافظهی ملتها و خاطرهی تاریخ است که گاهی هست و گاهی نیست و همانطور که گفتیم، خیلی هم به قدر آن دو مهم نیست؛ اما خالی از اهمیت هم نمیباشد. تاریخ و آیندهی ما و گزارش گزارشگران و یاد یادآوران، کارها و تلاشهای شما را همواره در خود حفظ خواهد کرد. بنابراین، آن کارها موجود است.
از نیروهای سپاه و ارتش، افراد زیادی بوده و هستند که بعضی شهید شدند و بعضی هم بحمداللَّه زنده و سرپا هستند و تلاشهای زیادی کردهاند و انشاءاللَّه بایستی شناسایی بشوند و نامشان مشخص گردد و انشاءاللَّه با اعطای نشان، از آنها قدردانیِ مشخص و مجسم و متبلور انجام بگیرد. البته، لیستها محفوظ و گزارشها مشخص است، خیلی هم زحمت ندارد؛ اما این شروع کار بوده و انشاءاللَّه در ادامهی کار، حقوق همهی کسانی که در این زمینه ذیحق هستند، باید حفظ و رعایت بشود.
آنچه که صحبت شد، مربوط به گذشته بود؛ ولی آنچه که مربوط به آینده میباشد، این است که برادران نیروهای مسلح جمهوری اسلامی باید قوی بشوند و قدرت دفاعی خود را بالا ببرند. این، دو کلمه حرف است؛ اما پشت سر این حرف، هزاران تلاش قرار دارد. اگر تلاش نکردیم، آن دو محقق نخواهد شد و اگر نشد، ملت و کشور و انقلاب و نظام جمهوری اسلامیمان، تهدید خواهد شد. آن گونه که من استنباط کردهام، باید بر طبق فهم خودم عمل بکنم و این تکلیف شرعی من است و در نیروهای مسلح، هر کس موظف است که بر طبق همین روال عمل بکند.
ما باید ارتش و سپاه را به عنوان دو سازمان و دو بازوی مسلح و دو تشکیلاتی که امام تا آخرین روزها اصرار داشتند این دو سازمان بمانند و قوی بشوند، نگهداریم و تقویت کنیم و هر کدام تشکیلات خودشان را به بهترین وجه ممکن اداره کنند و ستاد کل هم با وظایف مشخص و معیّنی که وجود دارد و بر اساس آنها تشکیل شد، برنامهریزی و سیاستگذاری خواهد کرد.
برنامهریزیهای کلی و سیاستگذاریهای عمومیِ نیروهای مسلح مثبت است و درخشندگیها و نیز کمبودها و کاستیها و ضعفهایی دارند. هم باید کاستیها برطرف بشود و ضعفها به قوّت تبدیل گردد و هم باید درخشندگیهای هر یک از این دو سازمان، برای دیگری درس و آموزش و الگو بشود. هر کدام امتیازاتی دارند که آن امتیاز، مطلوب و یادگرفتنی و پیروی کردنی است و هرکس ندارد، یاد میگیرد و پیروی کند. هر کدام هم ضعفها و نقصهایی دارند که باید برطرف بشود.
این که گفته بشود ما میخواهیم به نفع ارتش، سپاه را ضعیف کنیم یا به نفع سپاه، ارتش را ضعیف سازیم، به طور قاطع وجود نخواهد داشت و ندارد. البته، در گذشته هم تا آنجا که من از سیاستها و تدابیر حضرت امام(رضواناللَّهتعالیعلیه) و کاری که بر اساس تدابیر ایشان از سوی مسؤولان و جانشین محترمشان انجام میگرفت، باخبرم؛ چنین چیزی وجود نداشته است. البته، شایعه و سوءظن و روح وسوسه و نگرانی دایمی و قلق و این که چه خواهد شد و این کار به چه نیّتی انجام گرفت و از این قبیل چیزها همیشه بوده؛ اما اکنون نیست و حالا ما بحث امروز را میکنیم.
محققاً ارتش و سپاه، دو سازمانی هستند که موازی هم نمیباشند. علیالاصول مأموریت ارتش بامأموریت سپاه متفاوت است و دو گونه مأموریت میباشد. هر دو هم نیروی مسلح و نظامیند و هر کسی بگوید نیروی سپاه، یک نیروی انتظامی است، برخلاف آن چیزی که نظر ما بوده و دنبالش هستیم، حرف بیخود زده است. همچنین هر کس بگوید که سپاه یک نیروی ویژه به معنای کوچک کردن و کوچک گرفتن است، بیخود گفته است. خیر، سپاه هم یک سازمان رزمی و نظامی است و مأموریت مشخصی هم دارد. ما این مأموریتها را به طور رسمی به هر سازمانی ابلاغ خواهیم کرد.
باید هر دو سازمان بنشینند و حدود و مرزهای دقیق این مأموریتها را طبق تدبیری که داده میشود، معیّن بکنند و بر طبق آن، هر سازمانی خودش را منطبق نماید. بنابراین، ارتش و سپاه به عنوان دو سازمان باقی میمانند؛ اما باید هر چه ممکن است، از جهاتی که لازم میباشد، به هم شباهت پیدا کنند. البته، چون مأموریتها جداگانه است، اقتضائات خاصی دارد که هر دو مأموریت، اقتضائات خودش را دنبال خواهد کرد و طبیعتاً ممکن است هر مأموریتی، اقتضای خاصی هم در شیوهی سازماندهی یا بقیهی چیزها داشته باشد؛ اما در برخی موارد، اینطور نیست.
لازم نیست در مأموریتشان به هم شباهت پیدا کنند؛ اما در آن چیزهایی که دو سازمان رزمی باید به هم شباهت پیدا کنند، بایستی روزبهروز به همدیگر نزدیکتر و شبیهتر و از حالِ هم آگاهتر و به هم مهربانتر و نسبت به سرنوشت یکدیگر علاقهمندتر باشند. حقیقتش هم همین است. یعنی اگر ارتش توجه بکند، خواهد دید که حضور سپاه پاسداران در کنار او، به وی کمک خواهد کرد. سپاه هم اگر درست دقت بکند، خواهد دید که حضور ارتش جمهوری اسلامی ایران در کنار وی، به کمک او خواهد آمد. این دو سازمان، دو بازو هستند و دو بازو از یک بازو بهتراست.
این تعبیرِ دو بازو، عیناً همان تعبیری است که امام(رضواناللَّهتعالیعلیه) به خود من گفتند. راجع به همین مسألهی سپاه و ارتش صحبت بود که ایشان دو بازوی مبارکشان را بلند کردند و گفتند: (هر دو، دو بازوی جمهوری اسلامی هستند و باید باشند). حقیقتش هم همین است. من هم بدون این که در این نظر شکی داشته باشم، از اول اعتقادم همین بوده است که این دو سازمان وجود دارند و هر دو لازم و مکمل یکدیگرند. تدبیر این است که هر دو سازمان، با این دید به مسایل خود و سازمانشان و مسایل سازمان دیگر نگاه کنند؛ نه این که با دید حدسی، ارزیابی نمایند.
ارتش فکر نکند که چون سپاه پاسداران برادران خوبی هستند و جنگ هم که تمام شد، پس از این دیگر فقط سازمان او مطرح است. نمیگویم شما برادران ارتشی این فکر را میکنید. من شاهد همکاریها و علاقهمندیهای شما بودهام و در جبههی جنگ و بیرون از جنگ هم بودهام؛ اما نباید از این که در گوشه و کنار، کسانی این فکر را ترویج کنند و دشمن هم به آنها کمک کند، غافل بود. از طرف دیگر، سپاه هم نباید فکر کند که چون این همه عملیات موفق و پیروز انجام داده است، دیگر هیچ چیز کم و کسر ندارد و لزومی هم ندارد که حتماً ارتش در کنارش باشد. خیر، ارتش یک سرمایه و ذخیره و اندوخته برای این ملت است. هیچ کس به دست خودش، اندوختهی خویش را از بین نمیبرد.
هر دوی اینها - همان طور که امام(ره) فرمودند و من هر چه فکر میکنم، بهتر از این تعبیر پیدا نمیکنم - دو بازو هستند و هیچ آدم عاقلی، یکی از دو بازوی خودش را قطع و یا ضعیف نخواهد کرد. این دو بازو، جز به سود شخص حرکت نخواهند کرد و هماهنگی نخواهند داشت. اگر شما هم بخواهید این دستتان با آن دستتان هماهنگی نکند، نمیتوانید. به طور طبیعی، این دو دست با همدیگر حرکت و هماهنگی میکنند؛ مگر آن که خدای ناکرده یکی فلج باشد یا شما تمرین کرده باشید و بِزور بخواهید چنین چیزی را به یک دستتان تحمیل کنید.
برای این کشور، تهدید وجود دارد. نمیگویم جنگ وجود خواهد داشت - ممکناست وجود داشته باشد و یا نداشته باشد - اما تهدید قطعی است. این تهدید، چه زمانی عملی میشود؟ آن وقتی که شما ضعیف باشید و دچار اختلاف شوید و خدای نکرده در صحنه حضور نداشته باشید و کارایی و آموزش و تجهیزات و نیروی انسانی و انضباط نداشته باشید؛ والّا دشمن در مرحلهی تدبیر خواهد ماند و امیدواریم که بماند و هرگز این توان را پیدا نکند که به جمهوری اسلامی چشم زخمی وارد کند. البته، من صریح بگویم که تا شما باشید و با هم خوب کار کنید و آماده بهخدمت و پا بهرکاب و دامن همت به کمر زده و کاردان و با چشم باز در صحنه باشید، چشم زخمی زده نخواهد شد و دشمن، این قدرت را پیدا نخواهد کرد.
من، به نیروهای مسلح رسیدگی خواهم کرد. وجود ستاد مشترک ارتش و ستاد مرکزی سپاه پاسداران و ستاد کل نیروهای مسلح، به معنای عدم حضور و عدم رسیدگیِ من نیست. آن جا که لازم باشد، من به همهی امور رسیدگی خواهم کرد و این حق برای من محفوظ است که تا پایینترین ردهها وارد بشوم و چیزی را سؤال و استفسار و تصرف کنم. البته، سلسله مراتب آنچنانی که مقرر است، به جای خود محفوظ میباشد؛ اما سلسله مراتب، مانع از حق فرمانده برای رسیدگی در حیطهی فرماندهی - به هر شیوهیی که مصلحت بداند - نیست و از این حق برای خدا و تجهیز نیروهای مسلح و برای این که در این روزگار بتوانیم نیروهای مسلحمان را نیرومند کنیم، به نحو شایسته استفاده خواهم کرد.
این بازوها باید قدرتمند شده و این مشتها باید گره شوند. ما کسی را تهدید نمیکنیم، از اول هم تهدید نکردیم، دنیا هم این را میداند. نگویند که جمهوری اسلامی ایران، ما را تهدید کرده و خودش را آماده میکند. بلی، ما انشاءاللَّه روزبهروز خودمان را بیشتر آماده خواهیم کرد و باید هم بکنیم، وظیفهی مردم هم این است که پشتیبانی کنند. ما تهدید نمیکنیم؛ بلکه در مقابل تهدیدهای دشمنان که ثابت شده به هیچ اصلی از اصول انسانی پایبند نیستند، ایستادگی خواهیم کرد.
انشاءاللَّه دیدارهای دیگری هم به مناسبتهای کاری، با شما برادران سپاهی و ارتشی خواهم داشت و توصیههای لازم را خواهم کرد؛ اما امروز که یک تجمع خوبی در این جا ایجاد شده است، مایلم نکاتی را به شما توصیه بکنم:
اولاً - همان طور که قبلاً گفتم - این دو سازمان، صمیمانه با هم کار کنند. اگر صمیمیت نباشد، طرف مقابل آن را زود میفهمد. نباید به زبان بگوییم بله، اینگونه است؛ اما در باطن صمیمیت نباشد. باید بدانیم خدای متعال چنین قرار داده است که بی صمیمیتی زود فهمیده شود. آدمهای بیواقعیت و بیصداقت خیال میکنند زرنگند، نمیدانند که افراد زیادی هستند که با همدیگر مینشینند و دیگران را به بیصداقتی و بیصمیمیتی متهم میکنند و میگویند فلانکس آدم بیصداقتی است و صمیمیت ندارد؛ در حالی که خودش خیال میکند هیچ کس عدم صداقت او را نفهمیده است. او اصرار ورزیده که صمیمی جلوه کند؛ اما بالاخره حقیقت آشکار شده است و در جمع افراد، این معنا واضحتر هم خواهد شد. اگر یک مجموعه نسبت به مجموعهی همجوار خود، صمیمیت نداشته باشد، زود آشکار خواهد شد و در عمل، تناقضها و درگیریها و اصطکاکها پدیدار خواهند گردید.
دو سازمان باید نسبت به هم صمیمیت و برادری داشته باشند و به هم کمک کنند و هدف را بالاتر از اهداف سازمانی قرار بدهند. الان اگر به یکی از لشکرها - چه لشکرِ ارتش و چه لشکرِ سپاه - بگویند شما ده بیست تانک یا یک مقدار وسایل و تجهیزات و آشپزخانه و... را به لشکر دیگر بدهید تا اصلاً متعلق به خودشان باشد، خواهید دید که از همهی امکانات برای ندادن آن وسایل استفاده میکنند؛ در حالیکه بناست آن لشکر هم بجنگد. گاهی هم آن لشکر، وسایل و تجهیزات ندارد و به آنها احتیاج دارد و آن دیگری زیادی هم دارد؛ اما نخواهد داد. البته، در دستگاههای غیرنظامی هم همین گونه است و این چیزی نیست که مخصوصِ شما باشد. بنابراین، میبینید که در برخی موارد، متأسفانه هدفهای سازمانی و حتّی کوچکتر از سازمانی، از اهداف اصلی بالاتر قرار میگیرند. باید با این روحیه مبارزه کرد. چه کسی باید مبارزه کند؟ طبیعی است که اول خودمان باید این کار را بکنیم و حقیقتاً گشادهدستانه با آن دیگری برخورد کنیم تا برادریِ بیشتری بین ارتش و سپاه برقرار شود.
نکتهی دیگر این است که مأموریتهای دفاعی مرزی را خیلی جدی بگیرید. من، قبلاً هم به شما گفتهام و اکنون نیز تکرار میکنم: این خطوط مرزی را، هم سپاه و هم ارتش مستحکم کنند. حقیقتاً هیچ بهانهیی برای توجیه عدم استحکام و عدم اطمینان و گسیختگی خطوط مرزی ما قابل قبول نیست. هم سپاه و هم ارتش، در منطقهیی که مأمور حفاظت هستند، باید با کمال دقت و مراقبت حضور داشته باشند و از هرگونه سستی و بیمبالاتی و سهلانگاری و ولنگاری از طرف افراد و مأموران پایین دست، به شدت جلوگیری کنند.
نکتهی بعدی این است که اساس کار نظام و نیروهای نظامی، نظم و انضباط است. اگر نظم داشتید، هم نیروی انسانی و هم سلاح و هم امکانات شما، به دردتان خواهد خورد؛ ولی اگر نظم نداشتید، چنانچه نیروی انسانی و سلاح و تجهیزات و امکانات و پول هم داشته باشید، به دردتان نخواهد خورد. آن چیزی که یک تودهی انبوه آدم را از یک لشکر و یگان نظامی ممتاز میکند، در درجهی اول نظم او است. بنابراین، شاخصهی یک مجموعهی نظامی، نظم است. هر چه ممکن است، به نحو صحیح بر نظم و انضباط خود بیفزایید. ممکن است بعضی تصور کنند که فقط سپاه مخاطب است. خیر، هم سپاه و هم ارتش مخاطب است. متأسفانه، گاهی در برخی از قسمتها و یگانهای ارتش هم، نشانههای بینظمی مشاهده میشود که باید تکرار نشود.
امروز، یکی از برنامههای ما، معرفی آقایانی است که اخیراً منصوب شدهاند و چون بنا را بر این گذاشتیم که مراسم ما از معنویت و حقیقت و صمیمیت سرشار باشد، چنانچه برخی از تشریفات هم در آن نباشد، به آن خللی وارد نمیکند. البته، من با تشریفات نظامی مخالف نیستم؛ ولی با مطلق تشریفات و وجود تشریفات در زندگی شخصی خودم و دیگران، صددرصد مخالفم. در عین حال، در تشریفات رسمی که گاهی شعار است و یک معنا و مفهومی در آن وجود دارد، حایز اهمیت است. من، به اینگونه تشریفات علاقهمند هستم؛ اما اگر یک وقت به خاطر جهت دیگری، این تشریفات عملی نشد، از نظر من ایرادی ندارد و طبعاً امروز بهخاطر وضعیت مکانی ما، نمیتوانست آن تشریفات مفصل انجام بگیرد. وضعیت ما طلبگی است و فعلاً با همین وضعیت، این کار را انجام میدهیم. هویت و معنویت و معنای کار مهم است؛ اگر چه از لحاظ ظاهر، آن گونه که میخواهیم، نباشد و به همین جهت است که تشریفاتِ آن چنانی نداریم.
من، به ستاد فرماندهی کل، آقای دکتر فیروزآبادی - که برادر بسیجیِ سابقهدار و مورد اعتماد ما هستند - گفتم که سیاستگذاری و هدایت کلّی و همسانسازی و هماهنگسازیِ دو سازمان، برعهدهی این ستاد است و ستاد سپاه پاسداران و ستاد مشترک ارتش، برای کارهای خود، از طریق ستاد فرماندهی کل اقدام خواهند کرد. البته، به هر نحو و هر جا که لازم باشد، من با فرماندهان ارتش و سپاه، دیدار و ملاقات و نظرخواهی خواهم داشت؛ لیکن روال جاری کار، آن گونه خواهد بود که از طریق ستاد فرماندهی کل کارها انجام میگیرد. ستاد کل هم در کارهای ستادی آن دو ستاد و سازمان، دخالتی نخواهد کرد.
من، برای ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی، آقای سرتیپ شهبازی را منصوب کردم که ایشان هم از برادران بسیار خوب و شناخته شده در صحنهی جنگ بوده است. خود من شاهد بودم که ایشان در صحنهی انقلاب، خدمت بزرگی به ارتش و نیروهای مسلح کرد و در اوایل پیروزی انقلاب، ایشان و جمعی دیگر، همیشه جزو همکارهای خوب ما بود و امروز برادر شناخته شدهیی است.
نیروهای سهگانهی ارتش، باید ستاد مشترک را به عنوان مادر خودشان به حساب آورند و بدانند که اگر ستاد مشترک تضعیف شد، نیروها تضعیف خواهندگردید. نیروها خیال نکنند که اگر ستاد مشترک را دور زدند، به نفعشان است؛ بلکه به ضررشان خواهد بود. من، این نکته را به عنوان روش و خط مشی به شما گفتم و البته شما در عمل هم همین را تجربه خواهید کرد و خواهید دید که اگر نیروهای سهگانهی ارتش، ستاد مشترک را جدی نگیرند، کارشان پیش نخواهد رفت و بلکه عقب خواهند افتاد. ستاد مشترک، حالت مادر و مرکز را برای ارتش دارد و بر سه نیرو مشرف است و در حقیقت، ستاد فرماندهی کل ارتش میباشد. بنابراین، مسایل تدابیر فرماندهی کل، از طریق ستاد مشترک به نیروها و به قسمتها و ادارات و سازمانها ابلاغ خواهد شد.
برای ستاد سپاه پاسداران، برادر بسیار خوبمان آقای ذوالقدر، به پیشنهاد فرماندهی کل سپاه پاسداران انتخاب شد که البته خود من هم شناخت خوبی از ایشان داشتم و این امید را دارم که انشاءاللَّه ستاد کل سپاه پاسداران بتواند قدمهای اساسییی در طریق منتظم کردن مجموعهی سپاه بردارد. این ستاد، باید از پشتیبانی فرماندهی کل برخوردار باشد و همین طور سازمانها و نیروها و قسمتهای مختلف سپاه پاسداران هم توجه بکنند که از طریق ستاد کل سپاه، کارهای خود را انجام بدهند. البته، این سؤال وجود دارد که شورای عالی سپاه - که شورای قانونی این سازمان است - رابطه و جایگاهش با فرماندهی و ستاد کل، چگونه خواهد بود؟ این مسأله، جزو آن نکاتی است که من انشاءاللَّه در آینده، برای آن که کار برادران بهخوبی انجام بگیرد، پاسخ روشنی به سپاه خواهم داد. به هر حال، ما امید زیادی به ستاد کل سپاه بستهایم که انشاءاللَّه بتواند با تدبیر و نظم و برآورد و بررسی و تجزیه و تحلیل منطقی از مسایل، کارها را هر چه بیشتر رو به انتظام ببرد.
برادر عزیزمان، آقای رحیم صفوی نیز به عنوان جانشین فرماندهی کل معرفی شدهاند. در حقیقت، این برادر، هم شهید و هم جانباز است و فقط بحمداللَّه مفقود و اسیر نیست؛ حی و قایم کامل! ایشان از اول جنگ، در کردستان بودند که من خود در مراحلی، واقعاً شاهد فداکاریهای مخلصانهی این برادر بسیار خوب بودم. چهرهیی برجسته و با اخلاص و صمیمی و خوب که فرماندهی کل سپاه - جناب آقای رضایی - ایشان را معرفی و پیشنهاد کردند و من هم منصوب کردم که بجا هم هست.
برای فرماندهی نیروی زمینی سپاه، برادر عزیزمان آقای مصطفی ایزدی را در نظر گرفتیم که از آن برادرهای بسیار خوب میباشند. من خودم نیز ایشان را از سابق از دور و نزدیک میشناختم. از آن وقتی که ایشان در کردستان بودند و بعد به سپاه و فرماندهی وارد شدند و کارها و تلاشهای مخلصانهیی در منطقهی کردستان و بعداً مدتی هم در منطقهی جنوب انجام دادند، حقاً و انصافاً جزو برادرهای بسیار ارزنده و محبوبی هستند که جا دارد افرادی از قبیل ایشان، در مسؤولیتهای بالا باشند.
برادر عزیزمان آقای محتاج هم به عنوان جانشین فرماندهی نیروی زمینی معرفی شدند و بنده هم تأیید کردم و حکم دادم. گرچه با ایشان خیلی همکاری نداشتم؛ اما سوابق شناخته شدهی خوبی از آقای محتاج دارم. این مجموعه، برادران عزیزی هستند که امروز بنا بود در اینجا معرفی بشوند و وظایف و شرح کارشان مشخص است. من، به همهی برادران عزیز توصیه میکنم که کمک کنند تا انشاءاللَّه این برادران بتوانند به مأموریتها و وظایف مهم خودشان عمل کنند.
لازم است از برادرانی که در طول مدت جنگ، تلاشهای زیادی کردند و مسؤولیتهای مهم و بالایی داشتند و هنوز نام آنها مطرح نشده است تا از آنها تجلیل شود، به صورت کلی تجلیل کنم. امیدوارم که انشاءاللَّه همهی آنها مشمول رحمت و فضل الهی باشند. همچنین یاد شهدای عزیزمان: سرداران و رزمندگان و بسیجیان و نیروهای خدماتی - چه نیروهای درمانی، چه جهاد سازندگی و چه دیگران - را گرامی میداریم و امیدواریم که خداوند انشاءاللَّه به خانوادههای آنها صبر و اجر بدهد و برکات خودش را بر آنها نازل کند و شهدای آنها را با شهدای ابرارِ صدر اسلام، محشور فرماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار مسئولان قوّهی قضاییه
تاریخ: 1368/06/20
بیانات در دیدار مسئولان قوّهی قضاییه
بسماللهالرحمنالرحیم
در ابتدا لازم میدانم مراتب سپاسگزاری خودم را از خداوند به مناسبت این که بحمدالله مجموعهیی با این کیفیت وجود دارد، ابراز کنم. هم خودم نسبت به بخش اعظم این مجموعه شناخت دارم و هم شهادت جناب آقای یزدی - آن طور که بیان کردند - برای هر کسی کافی است. ایشان، امروز بر امر قوهی قضاییهی با این اهمیت تسلط دارند. در رأس این قوه، شخصی مثل جناب آقای یزدی قرار دارند که فضایلشان از قدیم الایام - نه فقط جدیدا - برای من روشن بوده و ما از سالهای پیش، به ایشان ارادت داشتیم. بحمدالله ایشان، علما و عملا برای این امر مهم صالح و کافی هستند. خداوند هم توفیق داده که بتوانند از افراد و عناصری مؤمن و متعهد و آگاه به کار و مسؤولیت و دارای وجدان کار، برای این امر مهم استفاده کنند.
البته این ابراز سپاس، به معنای نفی مسؤولان گذشته نیست. ما همیشه نسبت به آن برادران محترم هم قلبا اطمینان و امید و علاقه داشتیم. حقا هم خیلی زحمت کشیدند; چه آن کسانی که از اول شروع کار قوهی قضاییه و تشکیل قوهی قضاییهی جدید وارد امر و کار شدند و چه برادرانی که بعدا به آنها پیوستند. لیکن این مجموعهیی که فعلا در برابر ماست و در رأس قوهی قضاییه قرار دارد، بحمدالله مجموعهیی است که میشود آن را کامل دانست; زیرا در آن از علما و فضلا و افراد غیر روحانی صالح و شایسته و وارد به کار و با سابقه در امور مختلف قضایی و غیرقضایی حضور دارند و من خدا را شاکرم که بحمدالله چنین وضعی پیش آمده است و متضرعانه و مبتهلانه از خدای متعال درخواست میکنم که به شما توفیق بدهد و کمکتان بکند; زیرا بدون هدایت و کمک الهی، نمیشود هیچ کاری را انجام داد و به عاقبت هیچ کاری امید بست. باید بخواهیم که خداوند ما را در گفتار و عمل، از لغزشها مصون و محفوظ بدارد.
به اعتقاد من، مسألهی قوهی قضاییه از مسایل بسیار مهم است. در همین خصوص نکاتی را مطرح میکنم؛
نکتهی اول این است که تکلیف اصلی قوهی قضاییه، عبارت از اقامهی قسط و عدل است. این، در حرکت و دعوت انبیا، شاید اصلیترین امر مربوط به زندگی مردم باشد. حالا آن مسایل معنوی و تعالی روحی و امثال اینها، به جای خود محفوظ است. در عین حال، آنچه که مربوط به ادارهی زندگی مردم میشود، هیچ چیزی به قدر عدل و قسط - نه در قرآن و نه در حدیث - مورد توجه قرار نگرفته است. البته، رفاه زندگی مردم و تأمین امنیت که یکی از لوازم زندگی آنهاست، وجود دارد; اما تکیهیی که روی عدل شده - که قیام همهی امور بر قیام عدل میباشد - روی هیچ چیز دیگر نشده است.
البته، عدل فقط به وسیلهی قوهی قضاییه اجرا نمیشود; بلکه همهی دستاندرکاران حکومت اسلامی به سهم خود در اقامهی عدل موظف هستند; منتها ضامنش قوهی قضاییه است. اگر شما که قوهی قضاییه هستید، عادل باشید و در هر شرایط و نسبت به هر کسی - از شخص من تا آحاد مردم و مابین همهی مسؤولان حکومتی - عدالت را هدف اصلی و غیرقابل اغماض بدانید، امکان ندارد که بتوانند از عدالت منحرف بشوند; زیرا دست قوی قاضی که هم به دنبال عدل است و هم به موارد اجرای عدالت - یعنی به مفهوم عدالت و آن چنان که باید عدالت را اجرا کند - بصیر است و هم به موارد تخلفش - یعنی خارجیات و موضوعات خارجی - آگاه میباشد، سراغ آن متخلف میآید و گریبان او را میگیرد و نمیگذارد که از عدل تخلف بشود.
پس، سلامت همهی عالم به سلامت شما و دستگاهتان وابسته است. اگر این دستگاه سالم شد، همهی دستگاهها - چه بخواهند و چه نخواهند ولو قصرا و جبرا - به سمت سلامت سوق داده خواهند شد. اگر خدای نکرده این دستگاه سالم نبود، همهی دستگاهها هم سالم بنا بشوند، یقینا به طرف عدم سلامت سوق داده خواهند شد; به خاطر این که طبیعت انسان، طبیعت آسیبپذیری است و اگر دست قوی تضمینکننده بالای سرش نباشد، به سمت عدم سلامت سوق داده خواهد شد. پس، اگر این دستگاه سالم شد، میتوان اینگونه نتیجه گرفت که همه سالم خواهند شد و اگر این دستگاه سالم نبود، همه ناسالم خواهند شد; ولو در اول ناسالم نبودند. این، اهمیت دستگاه قضایی را میرساند.
بنابراین، اولین هدفی که باید در اینجا مورد نظر باشد، اقامهی قسط است. هرکسی که وارد دستگاه قضایی میشود، باید در درجهی اول تکلیف خود را این بداند که در جامعه قسط و عدل اقامه بشود. حالا این قسط و عدل چگونه در جامعه اقامه خواهد شد - یعنی ملاک قسط و عدل چیست - آن بحث دیگری است. حکومت و قوانین ما اسلامی است و طبیعتا قسط و عدل، جز با انطباق به قوانین اسلامی تحقق پیدا نمیکند. هرچه خلاف اسلام بود، عدل و قسط نیست; بلکه ظلم است. این، بحثی جداگانه است. به هر حال، آنچه که بالاخره عدل و قسط از آب در خواهد آمد، بایستی هدف اول قوهی قضاییه باشد.
در تمام مراحل، مسؤولان بخشهای مختلف و قضاتی که خودشان مباشرتا امر قضاوت را اجرا میکنند و دستگاههای دادسراها و مقدمات قضاوت و دادستانها و بازپرسها و ضباط قضایی و کسانی که میخواهند حکم قاضی را اجرا کنند و کسانی که ازمقدمات تا زندان و یا بازداشت موقت مدخلیت دارند و مجازاتهای گوناگون را اجرا میکنند و نیز کسانی که در این مجموعه کار راه میاندازند، اعم از پشتیبانها و دفتردارها و غیره، باید مقصودشان این باشد که عدل اقامه بشود. این فرهنگ باید در قوهی قضاییه بهوجود آید.
البته، این از بالا و قله میجوشد و به دامنه سرازیر میشود. یعنی اگر ما در بالا، گوشهیی از امر قسط و قسط خواهی و عدالت خواهی و دلسوختگی برای عدالت را کم ببینیم، لامحاله در دامنه نقایص زیادی به وجود خواهد آمد. در حقیقت، این شما هستید که "ینحدر منکم السیل". شما هستید که عدالت را به دامنه میریزید تا همه این انگیزه را داشته باشند.
نکتهی دوم، مسألهی اشخاص در قوهی قضاییه است. من تصور میکنم که بهترین قوانین - بخصوص در قوهی قضاییه - چنانچه در دست آدمهای ناسالم عملی (آدمهای فاسد) یا ناسالم فکری (افراد جاهل و بیسواد و نادان و بیعقل) قرار گیرد، به یک چیز بیخاصیت و احیانا مضر تبدیل خواهد شد. پس، قانون خوب کافی نیست. یک وقتهایی گفته میشد که قوهی قضاییه برای فلان کار قانون ندارد، ولی حالا این قانون وجوددارد; با این قانون چه کار میخواهیم بکنیم؟
مسأله این است که در قوهی قضاییه، افراد باید اصلاح بشوند و ملاکهایی در نظر گرفته بشود. حالا من نمیگویم که این افراد و ملاکها، خیلی هم ایدهآل باشند و دنبال افرادی بگردیم که شاید کم پیدا بشوند; اما در آن حد معقول، ملاکاتی را در نظر بگیرید که دیگر کمتر از آن نمیشود کسی داشته باشد. در قوهی قضاییهی جمهوری اسلامی، هر کسی که از این ملاک کم آورد، بی محابا او را از قوهی قضاییه خارج کنید. یعنی قوهی قضاییهی جمهوری اسلامی، انسانی را که از ملاکات حداقل لازم، چیزی کم داشته باشد، بر نمیتابد. کسی که احیانا فاسد و بدخواه و کج دست باشد، نمیتواند در این قوه بماند.
یادم میآید که در اوایل دوران ریاست جمهوری، جمع آقایان شورای عالی قضایی، پیش من تشریف آوردند. در آن جلسه، صحبت از قاضییی شد که در شهری تخلفی کرده بود. من نظر خودم را دربارهی او مطرح کردم و گفتم سلیقهام این است، شما آن را ارزیابی کنید و ببینید که آن را قبول دارید یا نه؟ گفتم: آن قاضی را در همان شهری که این تخلف را کرده، محاکمه کنید. اگر شلاق یا زندان و یا هرچیز دیگر است، در همانجا حکم را بر او اجرا کنید و بعد هم در همان شهر، او را دوباره بر مسند قضاوت بگذارید. گفتند: این کار، تشکیلات قضایی را تضعیف میکند. گفتم: به نظر من تقویت است; زیرا آن دادستان و یا حاکم شرعی که به خاطر تخلف، آنجا کتک را میخورد، بعد که پشت آن مسند قضا نشست، خواهد گفت ببینید، مسألهی قوهی قضاییه این است; من حتی فاسد شدم، با من این کار را کردند. بنابراین، خودش دیگر اشتباه نخواهد کرد. این، انتقام و نقمت الهی است. او دیگر جرأت نمیکند علیالظاهر تخلف نماید; مگر آدمهای واقعا مریض که تخلف میکنند. با اعمال این قاطعیت، دیگران هم خواهند گفت که ببینید، قوهی قضاییه این است و چنین متخلفانی را خودش مجازات میکند.
البته، اگر بر اساس موازین قضا، مثلا دست قاضییی قطع شده باشد، این دیگر مانع از قضاوت کردن است. من چنین مواردی را نمیگویم. آن جایی مورد نظرم است که ایرادی ندارد، مثلا لازم بوده باشد قاضی متخلف را تعزیر بکنند و بعدا بگوید من قاضیم; اما قاضی تعزیر شده. سینهاش را هم سپر میگیرد و سرش را هم بالا نگه میدارد و میگوید قضاوت اسلامی یعنی این; من خودم تعزیر شدم، شما دیگر چه میگویید؟! ...
نباید رحم کرد. ترحم در اینجا، واقعا به معنای جفاکاری بر این امت اسلامی است. به نظر من، روی قضات فاسد باید بیش از اندازهی مردم معمولی فشار آورد. جرم این افراد، به ملاک گناه در شب جمعه یا به ملاک گناه سادات یا به ملاک گناه شیعیان است که فرمودند: هر کدام از شما که گناه کنید، گناهتان دوبرابر دیگران است; چون "شین" برای ماست. باید از این قاضی انتقام گرفت. البته، انتقام الهی مورد نظر است، نه انتقام شخصی. اگر چنین فردی تخلف کرد، اگر توصیه قبول نمود، اگر کاری که از معیارها خارج است، انجام داد، در هر شرایطی که هست، باید به مجازات برسد. به نظر من، اگر این کار نشود، دستگاه قضایی درست نخواهد شد.
نکتهی سوم، استقلال است. راجع به استقلال قوهی قضاییه، خیلی حرف زده شده است. استقلالهایی هم اعمال شده که به نظر من بعضی از این استقلالها، آن استقلال واقعی قوهی قضاییه نبوده است. من نمیدانم حقوقدانها در باب مفهوم استقلال قوهی قضاییه چه میگویند. لابد حرفهای زیادی هم هست که بعدا آقایان حقوقدانها روی آن بحث خواهند کرد; اما آنچه که من میفهمم، این است که قاضی در اجرای حکم الهی، منتظر دستور کسی و منتهی از نهی کسی نشود; چون حکم الهی است.
البته، مسألهی اهم و مهم، حرف درستی است. اهم و مهم در همهی احکام الهی است. در باب تزاحم، جاهایی وجود دارد که چیزی اهم از دیگری است; اما موارد استثناهای بسیار کوچک و کم را که در اجرای عدالت به وسیلهی پیامبر وامیرالمؤمنین(علیهماالسلام) مشاهده میشود، کاری ندارم. روال کلی بایستی بر این باشد که استقلال قوهی قضاییه به معنای حقیقی کلمه حفظ شود. اگر این استقلال انجام شد، یعنی معلوم گردید که نفوذ و وجهه و دست داشتن در دستگاهها، هیچگونه تأثیری بر حکم کسی نمیگذارد، مردم خوشحال و امیدوار میشوندو مثل بچهیی که به دامن مادرش پناه میبرد، به دامان قوهی قضاییه پناه میبرند.
من میگویم ما باید کار را به اینجا برسانیم که اگر کسی در خیابان، کمترین تعرضی به حق کس دیگری کرد، او بگوید که من حالا سراغ قوهی قضاییه میروم. یعنی واقعا این حرف را با اطمینان بگوید و خودش را به اندک عکسالعملی محتاج نداند. بنابراین، قوهی قضاییه باید به معنای واقعی، مرجع و ملجأ و پناهگاه همهی مردم باشد. ...
این هم نمیشود جز به همان استقلال. استقلال به این معناست که وقتی قاضی میخواهد حکم بکند، نگاه نکند که این حکم موجب خوشایند یا عدم خوشایند چه کسانی میشود. در دنیا معمول است که چشم آن قاضی را که در دستش ترازوست، میبندند. یعنی برای صدور حکم، چشمش بسته است. این چشم بستن، یک چیز سمبلیک بسیار درستی است. من کاری ندارم که چه کسی اینجا نشسته است و در خطاب کردن افراد، یکی را با اسم و دیگری را با کنیه نمیآورم. من، به دو آدم فارغ و خالی از همهی عناوین و اعتبارات کار دارم و دربارهی این دو نفر انسان میخواهم حل و فصل خصومت بکنم. آن جایی هم که خصومت نیست، همینطور حکم الهی را جاری بکنیم.
نکتهی چهارم، قانونگرایی در قوهی قضاییه است. در مورد قسط مطرح کردیم که ملاکش اجرای احکام الهی است. در همینجا مایلم قدری راجع به قانون صحبت کنم. به نظر من، قانونگرایی در قوهی قضاییه، اهم امور است. اصلا ملاک عدل و اقامهی آن، قانون است. اگر چیزی بر طبق قانون تحقق پیدا کرد، عدالت است و خلاف عدالت آن است که برخلاف قانون انجام بشود. اصلا ما که میگوییم باید در قوهی قضاییهی جامعهی اسلامی و یا در هر جامعهی دیگر عدل اجرا بشود، یعنی ما یک سری قوانین را معتبر میدانیم و آن را در وسط میگذاریم و همه چیز را با آن میسنجیم و هرچه که بر قانون منطبق شد، عدل است و هرچه که منطبق نشد، عدل نیست. در حال حاضر، ما قوانین متناقض و خلاف شرع و مبهم داریم. آنچه که خلاف شرع است، اعتبار ندارد. ملاک قانون، شرع است. اگر واقعا در قوانین نقصی داریم، از این بعد نقص را برطرف کنیم.
همین چند روز پیش شنیدم که یک نفر برای کارش به جایی مراجعه کرده بود و آن طرف هم برای انجام کار این فرد، رشوه میخواسته است. مراجعهکننده رشوه نداده و آن طرف هم گفته من میدانم که تو حزباللهی هستی و حتما به یک ارگان و جایی ارتباط داری که اینطور قرص و محکم حرف میزنی; اما آیا این پول را میدهی یا نمیدهی؟ اگر بدهی، طبق این بخشنامه عمل میکنم و کارت انجام میشود و اگر ندهی، طبق بخشنامهی دیگر عمل میکنم که کارت انجام نشود! یعنی دو بخشنامه وجود دارد و راه برای من باز است! اینها قوانین مبهمی است که از متن آن میشود دو بخشنامهی متناقض درآورد، یعنی اگر پول داد، این مأمور دولتی "لهالخیار" میتواند بر طبق این بخشنامه عمل کند و اگر نداد، میتواند بر طبق آن بخشنامه عمل نماید. من نگاه میکنم که تو چه کسی هستی; اگر آدم خوب و خوشاخلاق و پول بدهیی هستی، بر طبق این بخشنامه عمل میکنم و اگر آدم بداخلاق و سختگیری هستی، بر طبق آن بخشنامه عمل مینمایم!
باید ابهام قوانین مبهم و تناقض قوانین متناقض برطرف بشود. باید ضد اسلامها، اسلامی بشود. یعنی اگر ما میخواهیم برگردیم و المام به قوانین و اصلاح آنها را انجام بدهیم، از این بعد نگاه بکنیم، نه این که حالا ما قانون کم داریم، بیاییم قانون بگذاریم. نه، الحمدلله قانون فراوان است.
حضرت امام(رضواناللهتعالیعلیه) مطلبی را در نظر داشتند که من هم در آنوقت عینا همان نظر ایشان را قبول داشتم و الان هم قبول دارم و آن این است که در مواردی، چون وضع ما وضع بدی است و از آن خط منطقی و درست خیلی عقبیم و تا بخواهیم خودمان را به آن خط - که خط قانونی است - برسانیم، احتیاج به راه میانبر داریم و اگر بخواهیم از راه میانبر حرکت نکنیم، ممکن است تا آنجا میرسیم، کار از کار گذشته باشد، اینجاست که حاکم شرع و "منله الخیار" در این امر، یک راه میانبر را اختیار میکند.
این، در اختیار همه نمیباشد و اینطور نیست که هر کس و هر قاضی و هر دادستان و هر مسؤولی در گوشهیی بخواهد چیزی را برخلاف قانون بگوید و مطرح کند که این قانون، قانون دست و پاگیری است و ما جلویش را میبندیم. نه، اینطور نیست. این اختیارات، موارد کاملا محدودی دارد که خود آن، یک قانون است و "من له الخیار" در جامعهی اسلامی وجود دارد که با اجازه و رأی و اذن او، میشود راههای میان بری را برای رسیدن به آن حداقل مشی کرد که از آنجا انسان شروع کند و بر اساس قانون حرکت نماید و برود. این، فقط مستثناست و لاغیر.
در مورد ادارهی قوهی قضاییه، الحمدلله من از مجموعهیی که الان وجود دارد، واقعا احساس خیر میکنم. از این که بحمدالله با کمک هدایت الهی، جناب آقای یزدی برای تصدی این کار مطرح شدند و خود ایشان هم این بار بسیار سنگین را قبول کردند، خیلی خوشحالم. الحمدلله این کار شروع شد وایشان هم واقعا همکاران خوب و شایسته و صالحی را انتخاب کردند.
نکتهی پنجم در همین ارتباط است. من میخواهم بگویم که برحسب تجربهیی که در کار اجرایی دارم و هشت سال مباشرتا کار اجرایی داشتم و قبل از آن هم از اول انقلاب در امور اجرایی داخل بودم، اگر بخواهیم از لحاظ تشکیلاتی این کار سامان بگیرد و کار اجرایی دسته جمعی انجام شود، جز با همدلی و همکاری در سطوح بالا امکان ندارد. یعنی اگر دونفر آدم صالح که به خودی خود، "من حیث هو هو "صالحند، اما "هما معا" آنها اشکال پیدا کند و نتوانند با همدیگر همکاری و معیت داشته باشند، اینها هر چند هم صالح باشند، نمیتوانند کار راه ببرند.
در حال حاضر، خوشبختانه زمینه هم آماده است. در شکل گذشته، پنج نفر در رأس قرار داشتند که دونفر از آنها را امام(ره) معین میکردند و ممکن بود که ایشان در معیارهای خود، امکان همکاری این دونفر را در نظر میگرفتند و ممکن هم بود که در نظر نمیگرفتند و ممکن هم بود که مصلحت اهمی به نظرشان بیاید که آن را ملاک قرار میدادند. از آن دونفر که میگذشتیم، سه نفر دیگر بودند که با انتخابات روی کار میآمدند. هیچ تضمینی در انتخابات نیست که در آن همدلی و همفکری وجود داشته باشد. بنابراین، مبنای کار بر این نبود که حتما باید تفاهمی بین آن پنج نفر باشد; اما الان اینطور نیست. الان رئیس قوهی قضاییه، با بصیرت و معرفت و مشورت و رعایت جوانب گوناگون، افرادی را انتخاب میکند; همچنان که جناب آقای یزدی بحمدالله حالا هم انتخاب کردهاند. قهرا در این جهت همدلی و همفکری، امکان همکاری میتواند ملحوظ بشود که در گذشته نمیتوانست بشود.
این مسألهی همدلی و همکاری و اطمینان کردن به آن کسی که انسان مسؤولیت میدهد و مسؤولیت خواستن و اطمینان کردن به اختیارات و به قدر مسؤولیت به او سپردن و کار را به او محول کردن و مشورت مستمر در یک مجموعهی کاملا اطمینانبخش، به نظر من خیلی مهم است که بتواند کار قوهی قضاییه را به جریان بیندازد و به شکل درستی تقسیم وظایف کند.
نکتهی ششم، مسألهی جذب در قوهی قضاییه است که به نظرم خیلی مهم میآید. قوهی قضاییه باید جاذبه پیدا کند; یعنی واقعا باید علما و فضلا وحقوقدآنها و افراد خوشفکر و صاحبنظر در مسایل، احساس کنند که برای همکاری با قوهی قضاییه هیچ حالت منتظرهیی ندارند. از اینها درخواست شود تا بلافاصله بیایند، حتی خودشان داوطلب شوند. باید روی این موضوع خیلی کار کرد تا انشاءالله چنین حالتی به وجود آید و دست شما پر باشد و اگر در جایی خواستید شاخهیی را بزنید، دستتان نلرزد و احساس نکنید که کمبود پیدا خواهد شد. بنابراین، برای جذب واقعا باید برنامهریزی بشود.
در همین زمینه، نکتهی دیگری به ذهن من میآید و آن این است که در باب تحقیق قضایی و کشف جرم، چیزهایی وجود دارد که شرعا ممنوع میباشد. بعضی از این تجسسها و تفحصهای زیادی و رفتن در بطون بعضی از مسایل، واقعا ممنوع است. واقعا نباید مجرمتراشی کرد. نباید بزور بگردیم یکی را پیدا کنیم و با اعتراف و اقرار و یا مثلا با شهادت زورکی، او را مجرم از آب در بیاوریم و احکام الهی را بر او جاری بکنیم. اصلا بنای کار بر این نیست; بلکه شرعا ممنوع است. برای جرمیابی، واقعا میشود متدلوژی آن را دنبال کرد. این، از جملهی کارهای ماست.
ما که میخواهیم قاضی را به معرفتی برسانیم و میخواهیم واقعا حقیقت را کشف کنیم، جا دارد که بر اساس همان مبانی اسلامی بگردیم ببینیم چهطوری میشود از طریق شهادت و قسم و...، حقیقتا این جرایم را آشکار کرد که هم عدهی کمتری از بیگناهها دچار نقمت دستگاه قضایی و عوامل و ایادیش بشوند و هم تعداد بیشتری از مجرمان گرفتار گردند. این معنا، کاری تحقیقاتی است که به نظرم میآید میتواند انجام بشود.
نکتهی هفتم این است که در دنبالگیری مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، واقعا اهم و مهمی درست کنیم. یعنی هیأت رئیسه و سیاستگذاران دستگاه قضایی - هر مجموعهیی که هستند - بنشینند موارد را "الاهم فیالاهم" کنند و مهمترین آنها را دنبال نمایند; چون واقعا امروز در جامعه موارد بدی وجود دارد که همه را باید دستگاه قضایی دنبال کند. ببینیم واقعا کدامها را بایستی در درجهی اول قرار داد. الان مثلا در جامعه فساد و ارتشاء و جرایم ضد انقلابی و براندازی و خدعه و تزویر و جعل و امثال اینها وجود دارد. در میان این موارد، کدام از همه مهمتر است؟ من خیال میکنم اگر بخواهیم دنبال اهم بگردیم، همین مسألهی فسادهای مالی و اخلاقی و ارتشاء و تزویر و امثال اینها، چیزهایی است که بخصوص از مردم سلب امنیت میکند و واقعا در رتبههای بالا قرار میگیرند. ...
حالت ناامنی واقعا در جامعه چیز بدی است، باید با آن مبارزه کرد. خدای متعال بر مردم قریش منت میگذارد و میفرماید: "الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف". حضرت ابراهیم به پروردگار عرض میکند: "رب اجعل هذا بلدا امنا". امنیت این قدر مهم است. ما که حکومت اسلامی هستیم، باید در جامعهمان امنیت وجود داشته باشد و مردم باید خاطرشان جمع باشد.
با مردم حرف بزنید و کارهای مثبت و اقدامات و تصمیمات خوبی را که انجام میگیرد، با آنها در میان بگذارید. مثلا بگویید برای افراد فلان دستگاه، فلان کارت را صادر کردهایم که بعد از این، وقتی به عنوان مأمور دولت و یا دادستانی به سراغ مردم میآیند، این شبهه وجود نداشته باشد که از جای دیگر آمدهاند. مردم باید توجیه بشوند، باید آموزش قضایی عمومی به آنها داده بشود و باید عدالتخواهی و اطمینان به انس با عدالت در جامعه مطرح شود.
آن مسألهیی هم که جناب آقای یزدی راجع به اجازات امور مالی فرمودند، من حرفی ندارم. البته، آن چیزی را که اول گفتم، شامل اجازات حضرت امام در موارد خاص میشد. دلیلش هم این است که دایما افراد مختلفی به ما مراجعه کردند و مواردی را که حضرت امام(رضوانالله علیه) اجازه فرموده بودند، از من خواستند که اجازه بدهم. من هم مواردی را مطلقا و یا مشروطا اجازه دادم. غالبا اینگونه بود. جایی را که اجازه نداده باشم، شاید نبود و یا خیلی نادر بود. حرفی نیست. شما واقعا به این که بشود کاری کرد، احق و اولی هستید.
در مورد قضیهی اموال مجهول المالک و امثال اینها، حضرت امام طریقهی دیگری برای آن درست کردند. در ابتدا اجمالی فرموده بودند که کارهایی انجام بشود، بعد خود ایشان خطاب به جناب آقای اردبیلی، راه و ممشای دیگری برای آن درست کردند که ما هم همان را تثبیت کردیم و گفتیم که همان ممشا عمل بشود و الان بناست انشاءالله همانطور عمل بشود. طبعا همین آقایان قوهی قضاییه مجریان آن کارها هستند، لیکن شرطش این است که بدانید کار چیست. من هیچ دریغی ندارم، من میدانم که دستگاه قضایی، حقا و انصافا به پشتیبانیهای فراوان مالی احتیاج دارد و نمیشود انتظار داشت که بدون کمک مالی، کاری انجام بگیرد. بودجهی دولتی هم کم است. اگر بشود از راهی درست کرد، آماده هستیم که انشاءالله هر کمکی که از ما بر میآید، انجام بدهیم.
به هر حال، از خدای متعال برای جنابعالی و آقایان توفیق میخواهیم. مردم به هر حال، به قوهی قضاییه امیدوارند. بایستی همهی نیروها و تلاشها یک کاسه بشود که خدای نکرده امید و انتظارات مردم خدشهدار نشود. مردم الان خیلی خوشحال و امیدوار شدهاند. شاید هم مقداری ناشی از سوءظنهایی بوده که در گذشته داشتند. البته، این سوءظنها بیخود بوده و واقعا وجهی نداشته است. آن آقایان هم واقعا خیلی زحمت کشیدند، از حق نباید گذشت. کارهای خیلی خوبی هم انجام گرفت. اگر چه درکنارش نابسامانیهای زیادی هم وجود داشت; اما حالا خدای متعال در دلهای مردم امید و اطمینان و نور به وجود آورده است. طوری نشود که خدای نکرده نور امید در دل مردم خاموش بشود. آن وقت دیگر دوباره مردم را امیدوار کردن، خیلی سخت خواهد بود.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
تاریخ: 1368/06/29
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا از همهی شما برادران و خواهران، بخصوص علمای اعلام و خانوادههای عزیز شهدا و اسرا و مفقودان و جانبازان و همچنین خدمتگزاران به این عزیزان، که از نقاط مختلف کشور و از سازمانها و دستگاههای گوناگون تشریف آوردهاید، صمیمانه تشکر میکنم و امیدوارم این سازمانهای امدادگر - مانند هلالاحمر و بنیاد شهید - خدمات ارزندهی خود را نسبت به کسانی که در حقیقت گُلهای سر سبد جامعهی ما هستند، به بهترین وجه ادامه بدهند و خاطرهی شهدای گرانقدر را، در فعالیتهای فرهنگی و هنری و تبلیغی حفظ کنند.
امروز، بهمناسبت نزدیک شدن به شب اربعین حضرت سیّدالشّهداء (علیهالصّلاةوالسّلام) که ارتباط تام و تمامی با همین تلاش با ارزشی که در روزگار ما برای احیای یاد و نام شهیدان انجام میگیرد، دارد، مطالبی را مطرح میکنم.
اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر(ص)، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایهگذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسینبنعلی(علیهالسّلام) در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسلهای بعد، از دستاورد شهادت استفادهی زیادی نخواهند برد.
درست است که خدای متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه میدارد و شهید به طور قهری در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعییی که خدای متعال برای این کار - مثل همهی کارها - قرار داده است، همین چیزی است که در اختیار و ارادهی ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و بجا، میتوانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفهی شهادت را احیا کنیم و زنده نگهداریم.
اگر زینبکبری(سلاماللَّهعلیها) و امام سجّاد(صلواتاللَّهعلیه) در طول آن روزهای اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهای متمادی که این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفهی عاشورا و هدف حسینبنعلی و ظلم دشمن را بیان نمیکردند، واقعهی عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمیماند.
چرا امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) - طبق روایت - فرمودند که هر کس یک بیت شعر دربارهی حادثهی عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟(1) چون تمام دستگاههای تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مسألهی عاشورا و کلاً مسألهی اهلبیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، اینگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهای ظالم و ستمگر، حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنتآمیز میکردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیهی عاشورا - که با این عظمت در بیابانی در گوشهیی از دنیای اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقیناً بدون آن تلاشها، از بین میرفت.
آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسینبنعلی(علیهالسّلام) بود. به همان اندازه که مجاهدت حسینبنعلی(علیهالسّلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (علیهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد(علیهالسّلام) و بقیهی بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنهی نظامی نبود؛ بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکتهها باید توجه کنیم.
درسی که اربعین به ما میدهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطرهی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان - یعنی بزرگترین سرمایهشان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامهها و مجلهها و کتابهایی که منتشر میکردند، در ذهن آدمهای سادهلوح در همه جای دنیا، چه تلقینی توانستند بکنند.
حتّی افراد معدودی از آدمهای سادهدل و جاهل و نیز انسانهای موجّه و غیر موجّهی در کشور خودمان هم، در آن فضای ملتهب جنگ، گاهی حرفهایی میزدند که ناشی از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را برمیآشفت و وادار میکرد که با آن فریاد ملکوتی، حقایق را با صراحت بیان کند.
اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است. البته، اکثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به برکت آگاهیِ ناشی از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیدا کردهاند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایی را که در مقابل چشم مردم بود، به عکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفتهها و بافتهها و یاوهگوییهای تبلیغات جهانی، بکلی سلب شده است.
دستگاه ظالم جبار یزیدی با تبلیغات خود، حسینبنعلی(ع) را محکوم میساخت و وانمود میکرد که حسینبنعلی(ع) کسی بود که بر ضد دستگاه عدل و حکومت اسلامی و برای دنیا قیام کرده است!! بعضی هم، این تبلیغات دروغ را باور میکردند. بعد هم که حسینبنعلی(علیهالسّلام)، با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع، به وسیلهی دژخیمان در صحرای کربلا به شهادت رسید، آن را یک غلبه و فتح وانمود میکردند! اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافتهها را عوض کرد. حق، این گونه است.
درست است که ما بلندگوهای قوی جهانی را که در اختیار استکبار و رسانههای صهیونیستی است، با آن عظمت و وسعت در اختیار نداریم و شبکههای تبلیغاتی آنها، بسیار وسیعتر از ماست و ما نسبت به آنها محدود هستیم؛ اما حقانیت ما موجب میشود که وقتی حرفی از زبان مسؤولان جمهوری اسلامی و ملت ایران صادر بشود، در دلهای سالم و در سطح جهان، اثر میکند.
این همه سعی کردند با تبلیغاتی که استکبار جهانی آن را هدایت و برنامهریزی میکرد، وانمود کنند که ملت ایران در مواجهه با کید جهانیِ استکبار شکست خورده است. این بیعقلهای همسایهی ما در عراق هم باورشان آمد که واقعاً این گونه است! به همین خاطر، در تبلیغات خودشان همواره تکرار کردند و گفتند که ما پیروز شدیم! سعی کردند چهرهی فاتح به خودشان بدهند؛ ولی همهی آدمهای منصف و سالم دنیا، حقیقت را فهمیدند و دریافتند آن کسی که در این جنگ پیروز شد، ملت ایران بود و آن کسی که شکست خورد، رژیم عراق بود.
همهی عقلای عالم، قضاوت و تشخیصشان در مورد رژیمی که با های و هوی، جمعیتی را برای گرفتن نقطهیی و تصرف منطقهیی تجهیز میکند، واضح است. فرضاً شما خانهیی دارید و دزد یا گردنکلفتی، جمعیتی را برمیدارد و با های و هوی میآید تا این خانه را از دست شما خارج کند. به آن جا میآید و مدتی عربدهکشی میکند و مدتی متوقف میشود و بعد هم افرادش را از دست میدهد و خسارات زیادی بر او وارد میآید و زخم میخورد و بعد از گذشت مدتی، ناکام برمیگردد و میرود. قضاوت مردم دنیا و عقلا، نسبت به چنین آدمی چیست؟
شکستی بالاتر از این نیست که رژیم عراق به قصد تجزیهی ایران - که صریحاً هم آن را گفت - و به قصد ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی - که این را در اولِ کارِ تبلیغاتی خود بیان کرد - و به قصد ضربهزدن به نیروهای مسلح و نابود کردن آنها راه افتاد و تقریباً از تمام دنیا - شرق و غرب و اروپا و امریکا و بعضی از کشورهای جهان سوم و ارتجاع عرب - کمک مالی و انسانی و فکری و تجهیزاتی گرفت و تا نزدیک مرزهای جمهوری اسلامی آمد. مدتی معطل شد، های و هوی کرد، عربده کشید، کارهای خلاف کرد، خودش را بدنام نمود، حیثیت سیاسی و اجتماعیش را در دنیا لکهدار کرد و آخرش هم دست از پا درازتر برگشت!!
میخواستند جمهوری اسلامی را از بین ببرند؛ اما نظام ما روزبهروز قویتر شد. میخواستند کشور را تجزیه کنند؛ ولی بحمداللَّه یکپارچگی کشور در حد اعلی قرار گرفت. میخواستند نیروهای مسلح ما را از بین ببرند؛ لیکن امروز نیروهای مسلح ما سازمان یافته و کارآزموده و مجرّب و قوی و آمادهی دفاعند. میخواستند ملت ایران را نسبت به انقلاب و اسلام بدبین کنند؛ امّا همهی دنیا شاهدند و میبینند که روزبهروز ایمان و اخلاص و آمادگی و حضور و رشد و آگاهی این ملت و پایبندیشان نسبت به اسلام و انقلاب، بیشتر شده است.
این، شکست بزرگی برای دشمن بود و ملت ایران که با اتکال به خدا و با ایثار و فداکاری ایستاد و مانع از این شد که دشمن به هدفهای شوم خود برسد، پیروز است. پیروزی یعنی همین. این، بزرگترین پیروزی است که انسان بتواند بدون تکیه به دیگران بایستد و دشمن را دفع کند. بحمداللَّه، این پیروزی برای ملت ایران پیش آمد.
ما در آستانهی هفتهی جنگ تحمیلی قرار داریم. روزهایی که در پیش است، به یاد سالهای جنگ و آن همه امتحان و ابتلای ملت ایران، برپا میشود و باید دایماً این فکر را برای ملت ایران تجدید کند که در جنگ تحمیلی، پیروزی و موفقیت ملت ما، به برکت اتحاد و یکپارچگی و اتکای به خدا و عدم اتکای به دیگران و آمادگی برای فداکاری، پیش آمد. ملت ایران، باید این خصوصیات را برای خودشان حفظ کنند تا اگر فکر تجاوز در ذهن کسی و یا متجاوزی هم وجود دارد، آن فکر از ذهنهای دشمنان و متجاوزان بکلی رفع بشود.
البته، ما بعد از آن که قطعنامهی 598 را قبول کردیم، پایبندی ما نسبت به مواد این قطعنامه، تاکنون باقی است و باقی خواهد بود. دشمن و رژیم عراق، در اجرای قطعنامه تعلل میکنند و متأسفانه فشار لازم از سوی سازمان ملل و دیگر محافل بینالمللی، بر عراق وارد نیامده است. باید فشار وارد میآوردند، باید همان کسانی که این قطعنامه را تصویب کردند و برای اجرایش، آن همه حرف زدند و تبلیغات کردند، عراق را به اجرای آن قطعنامه وادار میکردند.
رژیم عراق تعلل کرد و تاکنون اولین بند قطعنامه اجرا نشده است. ما مصرّاً روی این مطلب تکیه و تأکید داریم که باید مواد قطعنامه، یکی پس از دیگری اجرا بشود. این که شعار گفتگو و مذاکرهی مستقیم را مطرح میکنند، اگر به معنای تعطیل ماندن مواد قطعنامه است، به هیچ وجه مورد قبول نیست. گفتگو و مذاکرهی مستقیم خوب است؛ لیکن مواد قطعنامه که تضمین کنندهی حقوق هر دو کشور است و حق را به حقدار میدهد، باید اجرا بشود و ما روی این مسأله تأکید داریم. قدرت ملت ما، پشتوانهی این قضیه است و با جنجال و هیاهو و تبلیغات هم نخواهند توانست ما را از چیزی که بر آن تأکید و پافشاری کردیم، منصرف کنند.
باید مواد قطعنامه اجرا بشود و اولین قدم، عقبنشینی دشمن از مرزهایی است که اشغال کرده است. کم یا زیاد آن، مطرح نیست؛ مهم این است که همان مقداری که دشمن اشغال کرده، باید پس دهد. عدم عقبنشینی دشمن به مرزهای بینالمللی، تهدید صلح در منطقه است. این، همان خوی تجاوزگری است که ما چند سال آن را به رژیم عراق نسبت دادیم؛ ولی عدهیی باور نمیکردند؛ لیکن حالا ثابت میشود.
وقتی که آتشبس انجام شد، باید نیروهابه مرزهای بینالمللی عقبنشینی کنند. آنکه عقبنشینی نمیکند، او متجاوز است. این، اولین قدم است که حتماً باید انجام بگیرد و انجام خواهد گرفت؛ زیرا همهی دنیا میدانند که یک ملت انقلابی، تحمل نخواهد کرد که یک وجب از خاک او، دست دشمن باشد.
امیدواریم که خداوند به همهی شما برادران و خواهران، مخصوصاً کسانی که خدمتگزار خانوادههای عزیز شهدا و اسرا و جانبازان و مفقودان هستند، توفیق بدهد. همان طور که امام و رهبر عظیمالشّأن فقیدمان بارها میفرمودند، اینها ولینعمتهای حقیقی ملتند و کسانی هستند که قدرت و صلابتِ امروزِ ملت و دولت ایران در دنیا، به برکت فداکاری و ایثار آنهاست. امیدواریم خداوند ملت عزیز و بزرگ ما را به عالیترین آرمانها و آرزوهایش - که پیروزی کامل اسلام و مسلمین است - برساند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
تاریخ: 1368/06/22
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا از همهی برادران و خواهران، مخصوصاً علمای اعلام و ائمهی محترم جمعه و خانوادههای عزیز شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان و جوانان رزمندهی ارجمند و عزیز که از شهرهای مختلف کشور و نقاط دوردست، برای اظهار و اثبات وفاداری نسبت به انقلاب و اسلام تشریف آوردهاند، صمیمانه و قلباً تشکر میکنم.
مطلبی که همهی ما باید به آن توجه کنیم، این است که دفاع از انقلاب و تشخیص مصلحت آن، کاری است که هم آسان و هم مشکل (سهل و ممتنع) میباشد. آسان است؛ چون فطرتهای پاک عامهی مردم آن را تشخیص میدهد. اگر شما به جمعیت عظیم مردم ایران نگاه کنید، خواهید دید که در همهی مسایل از اول انقلاب تا امروز، تقریباً عامهی مردم درست فکر کردهاند، درست تشخیص دادهاند و راه را خوب شناختهاند و اصولاً شبهه و وسوسه و خدشهیی در راه مستقیم آنها بهوجود نیامده و یا زود گذر بودهاست. لذا مثلاً در جنگ، عموم مردم از شهرها و روستاها و قشرهای مختلف و زنها و خانوادهها عشایر و کارگران - مخصوصاً قشرهای مستضعف و محروم - هر چه در وسع و توانشان بود، برای جنگ انجام دادند. پس، این بدان معناست که عامهی مردم و متن جامعه، مصلحت انقلاب را تشخیص داده و درک میکنند.
اما از طرف دیگر، به نظر میرسد تشخیص مصلحت انقلاب و دفاع از آن مشکل است؛ چون بعضی از خواص و بعضی از کسانی که ادعا میکنند مسایل کشور یا مسایل سیاسی را میشناسند، گاهی اشتباه میکنند و غلط میفهمند و کج تشخیص میدهند و بد عمل میکنند. کسانیکه ادعا میکردند مسایل سیاسی ایران را مثلاً از چهل سال پیش آگاهند، گاهی در مسایلِ واضحِ امروز، درمیمانند. چیزی را که مردم بروشنی میفهمند، بعضی از این افرادِ به اصطلاح صاحبنظر و فهیم، تشخیص نمیدهند! معلوم میشود چنین فهمی مشکلاتی دارد و خیلی هم آسان نیست.
به عنوان مثال، در قضیهی جنگ مردم خوب فهمیدند چه کار میکنند. هرکس به صحنه نگاه میکرد، متوجه قضایا میشد. دشمنان اسلام، جنگی را بر انقلاب ما تحمیل کردند، به مرزهای ما هجوم آوردند، آتش زدند، مردم غیرنظامی را از میان بیابانها اسیر گرفتند، برخی از شهرها و روستاهای ما را ویران کردند و فجایع زیادی آفریدند. هر کس با ذهن سالم به این وقایع نگاه کند، خواهد فهمید که در این جا وظیفه عبارت از دفاع کردن و دشمن را بر سر جای خود نشاندن است. چه کسی بود که با ذهن صحیح و سالم و بیغرض و مرض، به قضیه نگاه کند و این حقیقت را نفهمد؟ معلوم است که اگر ملتی از خودش دفاع نکند، لایق زندگی کردن و مستقل ماندن و حتّی ترحم نیست. مردم خوب فهمیدند که باید بدون اعتماد و اتکای به تلاشهای بهاصطلاح سیاسییی که در سطح بینالمللی انجام میگرفت و هیچ کدام به نفع ملت ایران نبود، خودشان آستینها را مردانه بالا بزنند و از لذات کوچک زندگی بگذرند تا بتوانند سرنوشت خویش را از دست دشمنان خارج کنند.
شما ملت عزیز، جوانان و میانسالان و پیرمردان و زنان و حتّی نوجوانان به میدان جنگ رفتید، پشتیبانی کردید، پول دادید، دعا کردید، شعار دادید، تظاهرات سیاسی به نفع رزمندگان راه انداختید، از رهبر بزرگوار و عالیقدر حمایت کردید و کاری کردید که نه فقط دشمن مجبور شد عقب بنشیند و از تجاوز دست بردارد، بلکه به دشمن هم درس سختی داده شد تا همه دنیا بفهمند که ایران اسلامی، لقمهیی نیست که بشود آن را به راحتی فرو داد و دربارهی او طبق میل جباران عالم عمل کرد.
در همان موقع که مردم این مسأله را خوب میفهمیدند، تعدادی علیه جنگ و دفاع و عزیمت به جبهه اعتراض میکردند و فریاد میکشیدند و شبنامه پخش میکردند! رادیوهای خارجی نیز حرف اینها را بزرگ میکردند و در دنیا پخش مینمودند تا شاید ملت ما آنها را بشنود و عزمش سست گردد. به یمن بیداری ملت، نتوانستند این کار را بکنند.
مثال دیگر در این خصوص، مسألهی سیاست خارجی جمهوری اسلامی و موضع محکم و ضداستکباری نظام و مسؤولان سیاست خارجی در مقابل زورگوییهای امریکاست. مردم، شعار (مرگ بر امریکا) را هرگز از زبان نینداختهاند؛ ولی در طول این چند سال، یک عده به اصطلاح عقلا و مصلحتاندیشها، همیشه مصلحتاندیشانه و به اصطلاح عاقلانه، مردم و مسؤولان نظام و رهبر عظیمالشّأن فقیدمان را نصیحت میکردند که شما چرا بیخود با امریکا - که در دنیا قدرتی است - رزمآوری و مبارزه میکنید؟! چرا خود را با غول وحشتناکی به جنگ میاندازید؟! این هم از همان جاهایی است که مردم ماهیت آن را فهمیدهاند؛ اما بعضی از خواص نفهمیدند! آنها خیال میکردند که جمهوری اسلامی بدون هیچ علت و دلیلی، اقدام به ایجاد دشمنی با غول پر قدرتی در سطح جهان کرده است؛ در حالی که قضیه این نبود.
ما که ملت ایران باشیم، ابتدائاً با هیچ کس دشمنی نکردهایم. کشورهای زیادی در دنیا هستند که در مرز و ایدئولوژی و افکار و منطقهی جغرافیایی، با ما اشتراک ندارند؛ ولی ما با آنها رفت و آمد و معامله و روابط دوجانبه و بینالمللی داریم. پس، مسأله این نیست.
در رابطهی ما با امریکا، دو نکتهی اساسی وجود دارد که بدون توجه به آن، هر کس اشتباه خواهد کرد؛ نکتهی اول این که ملت ایران، دولت و سیاست امریکا را به عنوان یک غاصب و زورگو و استثمارگر و متعرض، از کشور خود بیرون کردهاست. این، حکایت صاحبخانهیی است که در زمان غفلت و نادانی کودکی، خانه و مستغلاتش غصب شده و حالا که به سن رشد و جوانی رسیده، به واسطهی عقل و نیرومندی، مصالح خود را تشخیص میدهد و غاصب را از ملک خویش بیرون میراند.
هیچ غاصبی، به زبان خوش بیرونبُرو نیست و باید او را راند. در غیر اینصورت، از آغاز غصب نمیکرد. غاصب را باید بیرون انداخت. ملت ایران، غاصب - یعنی سیاست و راه امریکا و مستشاران و مزدوران امریکایی - را بِزور و با قدرت، از داخل خانهی خود بیرون انداخت. معلوم است که این غاصب، کینهی این ملت و انقلاب و دولت را همیشه در دل نگه خواهد داشت. اگر باز هم آمد و گفت: اجازه بدهید ما با هم آشتی کنیم و دوست باشیم، بدانید که قصد او باز هم دشمنی و سوء استفاده و استثمار است.
امریکا از حضور در ایران، استفادههای سیاسی و اقتصادی و نظامی میبردهاست. او در مرزهای ما حضور داشت تا رقیب جهانی خود را زیر نظر داشته باشد. او از منابع ما برای فربهتر کردن امکانات مالی و کمپانیهای عظیم خود استفاده میکرد. او از دولت ایران به عنوان یک نوچه و آلت دست، در تمام قضایای جهانی و دشمنی با اعراب در اوپک و ایجاد حلقهی امنیتی دور اسرائیل، استفاده میکرد. این، معنای آلت دست است که امریکا امروز دیگر در اختیار ندارد و به همین خاطر، زخم خورده است.
نکتهی دیگر این است که جمهوری اسلامی، به اخراج امریکا از کشور اکتفا نکرده و کاری بزرگتر از اقدام اول صورت داده است و آن اینکه نور امیدی در دل یک میلیارد مسلمان در سطح جهان به وجود آورده و امریکا را در این سطح تهدید کرده است. امروز، امریکا به آسانیِ گذشته نمیتواند در کشورهای مسلمان اعمال نفوذ کند؛ چون مسلمانهای کشورهای دیگر هم بیدار شدهاند.
شما تظاهرات مسلمانان یکی از کشورها را در دو سه سال پیش هنگام پهلوگیری یک ناوگان امریکایی در بندر آن کشور شنیدهاید. هر چند اینگونه دیدارها، علیالظاهر یک سیاحت و مسافرت معمولی وانمود میشود؛ ولی خدا میداند که باطنش چیست. در عین حال، مسلمانان آن کشور فریاد زدند که نباید کشتی امریکایی در بندر کشورشان پهلو بگیرد.
این، مشکلات امروز امریکا در همهی دنیای اسلام است. این، تأثیر اسلام است؛ گرچه راهکار امریکا، زدن تهمت به ایران در هر جایی است که مسلمانی سربلند میکند، تا بگوید از ایران حقوق میگیرد و ایران عامل تحریک است! ما به این اتهامها بیتوجهیم و به شیوهی اسلام، زندگی خود را میکنیم. امروز، مسلمانها با حیات اسلام بیدار و زنده و امیدوار شدهاند و هویت اسلامی خویش را بتدریج مییابند و این برای امریکا دردسر عظیمی است. پس، انتقامطلبیِ امریکا به دنبال این حادثهی تلخ است و این تلخی، ناشی از طبع تجاوزطلب و توسعهطلب دولت متجاوز و قلدری مثل امریکاست. البته، بدانید که اگر دولت امریکامتجاوز و توسعهطلب نباشد، این دو نکته برایش تلخ نخواهد آمد.
شما که کشور و دولت ثروتمند و پیشرفتهیی هستید، سر جای خود بنشینید و در چارچوب کشورتان زندگی کنید.به آفریقا چهکار دارید؟ به آسیا چه کار دارید؟ به خاورمیانه و اقیانوس هند چهکار دارید؟ به امریکای لاتین چه کار دارید؟ به دولتهای مترقی چهکار دارید؟ اگر به حق خود قانع باشید، مثل بقیهی کشورهای دیگر، با همهی منابع طبیعی و نفت و کشاورزی و معدن و کارخانه و علم و پیشرفت و صنعتی که دارید، مشغول کار خود میشوید؛ ولی امریکا به دلیل توسعهطلبی، مایل به حضور و دخالت و استثمار منافع ملتها در همه جای دنیاست؛ هر چند که خود کشور بزرگی است.
امریکاییها توسعه طلبند و میخواهند در همه جای دنیا دستی داشته باشند و حضوری پیدا کنند و استثمار نمایند. منافع ملتها هر چه باشد، برای آنها مهم نیست! منافع آنها نباید به خطر بیفتد؛ ولو با از بین رفتن منافع ملتهای دیگر! وقتی اینگونه است، معلوم میشود حرکت اسلامی برایشان مضر است و درصدد برمیآیند انتقام بگیرند.
انتقام امریکا همین سختگیریهای سیاسی و نظامی و محاصرهی اقتصادی است که در چنته دارد. انتقام امریکا همین است که یک دولت بی عقل و آدم خامی را پیدا نماید و او را وادار به جنگ با ما کند. البته، این موضوع براثر فداکاریهای شما، دیگر تکرار نخواهد شد و هیچکس آنقدر بیعقل نیست که خودش را در چنین چاهی بیندازد؛ گرچه همیشه باید بیدار بود و هیچگاه خطر را بکلی منتفی ندانست. بیداری و آمادگی ملت، دستور اسلام است. دشمن، علیه ما بیدار است و اگر ما خواب بودیم، صدمه خواهیم خورد.
امروز، عراق یکی از مقروضترین کشورهای دنیاست و در ردیفهای اول قرار میگیرد. کشوری که پشتوانهی ارزی فراوانی داشت، امروز حدود هشتاد میلیارد دلار قرض دارد! و این ضربهی بزرگ و خسارت عظیمی است که بر او وارد شده است. کشور ایران که هشت سال درگیر یک جنگ تحمیلی بود و از کمکهایی که به عراق میشد، برخوردار نبود، به هیچ وجه مقروض نشد. چنین امتیازی به خاطر آن است که ملت ما، زنده و بیدار و مسلمان و فداکار و ایثارگر و در صحنه و متحد و به حق خود واقف و علاقهمند است.
تنها راه ما برای دفاع از اسلام و انقلاب، ایستادگی و مقاومت است. ایستادگی، برای حال و آیندهی ملت، برکات زیادی دارد. همین مقاومت و ایستادگی شما، انشاءاللَّه مشکلات را یکی پس از دیگری برطرف خواهد کرد. اثر ایستادگی شما، بحمداللَّه تثبیت ارکان جمهوری اسلامی بعد از ضایعهی عظیم رحلت حضرت امام است. دولت، رئیس جمهور، مجلس، قوهی قضاییه و دستگاههای مختلف، امروز براثر ایستادگی و آگاهی شما، در جای خود قرار گرفته و به دنبال حل مشکلات هستند و البته باید این تلاش به همت مسؤولان مضاعف شود.
من میبینم و میدانم که مسؤولان، حقیقتاً به دنبال حل مشکلاتند و هیچ مشکلی نیست که با تلاش جمعی کارآمد و دلسوز و فعال حل نشود. حال، برخی زودتر و برخی دیرتر حل خواهد شد. بالاخره به فضل الهی و تأیید پروردگار و با توجهات و عنایات خاص حضرت ولیّ عصر(ارواحنافداهوعجّلاللَّهفرجه) و با پشتیبانی مردم، انشاءاللَّه همهی مشکلات حل خواهد شد.
این تلاشها، تلاشهای خوبی است. البته، جهت تلاشها باید در جهت خدمت به قشرهای محروم ملت باشد که هم استحقاق بیشتری دارند و هم در طول این چند سال، وفاداری عمدهیی نشان دادهاند. قشرهای ضعیف، شهرهای دورافتاده، مردم روستایی، عشایر، قشرهای متوسط شهری، اینها در طول این چند سال، سربازان وفادار واقعی انقلاب بودند که امام به (پابرهنهها) تعبیر میکردند؛ کسانی که از رفاه و زندگی عالی برخوردار نیستند و اکثریت مردم ما را تشکیل میدهند. باید جهتگیری برنامهها، در خدمت اینها باشد که من احساس میکنم و میبینم که همینطور است.
امیدواریم خداوند متعال، به همهی شما توفیق بدهد و محفوظتان بدارد و شرّ دشمن را از سر اسلام و مسلمین و مخصوصاً جمهوری اسلامی کوتاه کند. باید از خدای متعال استمداد کنید تا این آگاهی و وحدت کلمه و فداکاری و تشخیص مصالح انقلاب و راه دفاع از آن را - که بحمداللَّه در شما مردم هست - همیشه برای خود نگهدارید. خدای متعال هم به فضل و رحمت خود، سایهی لطفش را تا حالا بر سر شما گسترده و بعد از این هم انشاءاللَّه خواهد گستراند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت
تاریخ: 1368/06/08
بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا به همهی شما برادران عزیزی که تشریف دارید - جناب آقای هاشمی رئیس جمهور عزیز و محترممان، جناب آقای حاج سیّداحمد آقا یادگار و فرزند ارجمند و گرامی امام بزرگوارمان و یکایک شما برادران بسیار خوب و خدوم و زحمتکش - خیرمقدم و تبریک عرض میکنم.
لازم است که در چنین روز و مناسبتی، یاد شهدای عزیز این روزها را گرامی بداریم. شهیدان عزیزمان مرحوم آقای رجایی و مرحوم آقای باهنر، حقیقتاً دو نمونهی برجسته از یاران انقلاب و امام بودند. همچنین از مرحوم شهید عراقی یاد کنیم که سالگرد شهادتشان در همین روزهاست. ایشان نیز جزو فداییان امام(ره) بودند. انشاءاللَّه خداوند این عزیزان انقلاب را با اولیای خودش محشور کند و به ما هم توفیق حرکت با همهی وجود در راه شهدای گرانقدرمان - که راه خدا و قرآن و امام است - بدهد.
وظیفهی خود میدانم که بهمناسبت تشکیل کابینهی جدید، از اعضای کابینهی قبلی، مخصوصاً برادر خوب و عزیزمان آقای مهندس موسوی که حقیقتاً هشت سال در سختترین دوران، با همهی وجود تلاش کردند، تشکر کنم. من شاهد بودم و ادای این شهادت را لازم میشمارم که آن برادران در آن شرایط دشوار، چه خوندلهایی خوردند و چه دغدغهها و تلاشهای پر حجمی داشتند. آن تلاشها، بحمداللَّه نتایج خودش را هم داشت. بعضی از آن برادران، بحمداللَّه در این کابینه هم تشریف دارند و امیدواریم به همان تلاش خود ادامه دهند و بعضی هم که در این کابینه نیستند، انشاءاللَّه در مجموعهی عناصر خدمتگزار نظام جمهوری اسلامی هستند و خواهند بود.
من باید به مردم عزیزمان تبریک عرض کنم؛ چون رئیس جمهوری با این خصوصیات، حقیقتاً برای ملت و انقلاب و کشور ما یک موهبت الهی است. وجود جناب آقای هاشمی و مسؤولیتشان، هر دو برای مردم و بر ما نعمت است. من، قدر این نعمت را میدانم و مطمئنم که مردم هم قدر این نعمت را میدانند و این را در رأی خود و اعلام وفاداریشان نشان دادند و بعد از این هم، انشاءاللَّه نشان خواهند داد.
برای شما برادران هم که با این مجموعه و با ایشان کار میکنید، یقیناً تبریک جداگانهیی لازم است. تبریک دیگر به شما، بهخاطر ابراز اعتماد مجلس شورای اسلامی است. بحث این دو سه روز مجلس، بسیار جالب و حقیقتاً استثنایی و حاکی از آزادی کامل بود که البته، یکی از امتیازات بزرگ کشور و مجلس ما همین است. کسانی که در اصول حکومت اسلامی و آزادی کامل اسلامی در کشور تردید میکنند، این امتیاز بزرگ مجلس ما را ببینند که نمایندگان، با کمال شجاعت و صراحت و احساس وظیفه، نظر موافق و مخالف خود را بیان میکنند. این، نعمت بزرگی است که ما از آن برخورداریم.
در این ایام، احساس مسؤولیت بسیار خطیر مجلس نیز در دادن رأی اعتماد به همهی اعضای کابینه آشکار شد و نشان داد که مجلس شورای اسلامی، حقیقتاً واقعیات و مصالح کشور را خوب درک میکند و خود را در مقابل حقایق موجود و مردم، مسؤول میداند. دلیل بزرگ آن، همین بود که این رأی اعتماد بالا را به شما اعضای کابینهی جدید داد. من، از همهی نمایندگان مجلس شورای اسلامی - بخصوص برادران و خواهران متدین و حزباللّهی - که با رأی مثبت خود، امکان شروع به کار کابینه را در اسرع وقت فراهم کردند، تشکر میکنم. البته، ما در آینده با شما برادران تبادل نظر و همفکری و همکاری مستمر خواهیم داشت.
شما خوب میدانید که در اسلام، مسؤولیت و تکلیف یک جانبه نیست. وقتی کسانی به معنای اسلامیِ حکومت - نه به معنای طاغوتی و رایج بین افکار و ذهنهای جاهلی - بر مردمی حکومت میکنند و مدیریت کشور را برعهده میگیرند و بار سنگین مسؤولیت را بر دوش میکشند، یک وظیفه و مسؤولیت طرفینی بین آنها و مردم بهوجود میآید. از امروز، شما حقی بر مردم دارید و مردم حقی بر شما دارند. حق مردم بر شما این است که با همهی وجود برای آنها کار کنید. این چیز تازهیی برای شما نیست. شما این امتحان را همیشه دادهاید و برای مردم کار کردهاید. این تذکّر در درجهی اول برای خود من و بعد هم برای شما و همهی کسانیکه مسؤولیتی بر دوش دارند، یک نصیحت است.
ما واقعاً باید با همهی وجود کار کنیم و هر چه ظرفیت و ابتکار در جسم و ذهنمان داریم، باید صرف ادارهی امور کشور و راهاندازی کار مردم به سوی یک زندگی اسلامی کنیم. زندگی اسلامی، به معنای توجه به معنویات و نه مادّیات نیست؛ همچنان که به معنای توجه به مادّیات و نه آرمانها و معنویات هم نیست.
این کابینه اعلام کرده است که میخواهد انشاءاللَّه مشکلات مردم را در حد توان حل کند. جناب آقای رئیس جمهور اعلام کردند که کابینه، کابینهیی کاری است و قصدش انجام کارها در شعب مختلف با قدرت و قوّت است. این، آیندهی خوبی را نوید میدهد؛ ولی برخی گمان نبرند که گشودن گرههای امور ملتی که هشت سال جنگ را پشت سرگذاشته و فشارهای جهانی را تحمل کرده، به معنای دوری از معنویات و آرمانهاست.
دشمن و بیگانگان، اینگونه وانمود میکنند که اگر یک مجموعه، برای ایجاد رفاه و حل مشکلات مردم کار میکند، لزوماً به معنای دور افتادن از معنویات و آرمانهاست! این، غلط است. این، تصور افراد ساده لوح و تغلیط و تسویل افراد مغرض است. اسلام، برای دنیا و آخرت مردم، برنامه و هدف دارد. مسؤولان ادارهی کشور موظفند همانقدر به امور مادّی مردم برسند که به امور معنوی میرسند.
بیگانگان، اینگونه تبلیغ میکنند که اگر مجموعهیی میخواهد مشکلات مردم را حل کند و تولید را زیاد و معادن و صنایع را فعال نماید و کشاورزی را پربار کند و کارخانهها را با همهی ظرفیت به کار وابدارد، پس لابد این کار، به معنای فراموش کردن و یا ضعیف و کمرنگ نمودن آرمانها و معنویات و اهداف انقلاب است. این فکر، فکر دشمن است که میخواهد در ذهن مردم ما آن را القا کند و خیلی مایهی تأسف است که انسان مشاهده کند بعضی از افرادی که دوستند، غافلانه و سادهلوحانه، همان حرف دشمن را تکرار میکنند!
دنیا و آخرت، رفاه و آرمان، با هم و در کنار هم قابل پیشرفت است. تصور اینکه جامعهی آرمانگرا به حل مشکلات مادّی و رفاهی نخواهد رسید، به معنای این است که بگوییم ادیان و مقدسات و معنویات و آرمانها، به فکر دنیا و زندگی مردم نیستند! این، خلاف صریح اسلام و همهی ادیان است. مطمئناً حرکت به سمت گشودن گرههای مردم و باز کردن راه به سمت یک زندگی مرفه و سالم و خوب، که مردم از فراوانی و ارزانی و دیگر امکانات استفاده کنند، یک وظیفهی اسلامی است که بر دوش همه - بخصوص بر دوش شما که مسؤولان و مدیران کشور هستید - است. این کار، عملی است و قطعاً جزو آرمانهای اسلامی و امام عزیزمان میباشد.
جامعهی مؤمن و انقلابی، تعارض دنیای زودگذر و سهلالوصول با آرمانهای ماندگار و صعبالوصول را به نفع این دومین حل خواهد کرد. رسیدن به آرمانها دشوار است؛ ولی ملت ایران در برنامهریزیهای جامع و بلند مدت شما، انشاءاللَّه آرمانها و معنویات اسلامی خود را بهدست خواهد آورد. ما هم عجله نمیکنیم و مسؤولان کشور را دچار دستپاچگی نمیکنیم. انشاءاللَّه با صبر و حوصله و حواس جمع، در همهی بخشها برنامهریزی بکنید تا بخشهای اقتصادی و فرهنگی و بهداشت و درمان و خدمات و تولید و بخصوص بعضی از بخشهای ویژه - مثل کشاورزی و معدن - تکان حسابی بخورد. دین شما به مردم، حرکت با برنامهریزی است.
در سوی دیگر، مسؤولیت مردم در مقابل شماست که جدای از مسؤولیت شما در مقابل آنان نیست. نمیشود گفت شما در مقابل مردم مسؤولید؛ اما مردم در مقابل شما مسؤولیتی ندارند، یا مردم در مقابل شما مسؤولند؛ ولی شما مسؤولیتی ندارید. هر دو در مقابل یکدیگر مسؤولید. این، کلام امیرالمؤمنین(ع) و طرز فکر اسلام است.
مسؤولیت اول مردم، حمایت از شما در حد اعلی است که بدون حمایت آنان، کار بر هر دولتی دشوار و گاه محال خواهد بود. مردم باید به شما به چشم امنا و وکلای خویش نگاه کنند که بهدنبال رفع مشکلات آنها هستید. انسان با وکیل خود بداخلاقی نمیکند و نسبت به او خرده نمیگیرد و حمایت از وکیل و نماینده را وظیفهی خود میداند. شما وکیل مردم هستید. هم رئیس جمهور که منتخب میلیونها انسان است، شما را معرفی کرده و برگزیده است و هم نمایندگان مجلس که وکلای مردمند، بر روی شما صحه گذاشتند و شما را برگزیدند و به شما رأی دادند. مردم باید از وکلا و امنای خود - که شما هستید - حداکثر دفاع و حمایت را بکنند.
مسؤولیت دیگر مردم، توجه به مشکلات کار است. در طول جنگ دیدیم که گاه صدای غیرمسؤولانهیی از حنجرهیی بر میخاست و مردم و امام بزرگوار را مغموم و افسرده میساخت و البته، افسردگی و همّ و غم امام و مردم، بهخاطر ارزش این صداها نبود؛ بلکه بهخاطر کجاندیشی تعدادی بود که مشکلات و حقایق این نظام را به عنوان یک تهدید جهانی درک نمیکردند.
امروز، قدرتهای بزرگ جهانی و قلدرها و چهرههای ضدمردمی دنیا و در رأس همهی آنها امریکا، به اسلام و جمهوری اسلامی به چشم یک تهدید و خطر مینگرند و طبیعی است که دل صاف و دست مساعدی نخواهند داشت و مشکلات ایجاد خواهند کرد؛ چنانکه تاکنون کردهاند. شما که در دولتهای قبلی و در مجلس و یا در بخشهای دیگر بودهاید، میدانید آنها چه مشکلاتی ایجاد کردهاند.
البته، این مشکلات و موانع، در مقابل ارادهی انسان و ارادهی یک ملت و ارادهی مؤمنین، چیز زیادی نیست و قابل برطرف شدن و عبور است و مردم هم این را میدانند؛ لیکن شکی نیست که در سرعت و سهولت کار، مشکلاتی ایجاد میکند. مردم بایستی این مشکلات را درک کنند و عجله و سراسیمگی بخرج ندهند تا انشاءاللَّه مسؤولان کشور و شما بتوانید کار را با قوّت و قدرتِ هر چه تمامتر، انجام بدهید. البته، مردم حق دارند بعد از گذشت زمان معقولی، از مسؤولانِ هر یک از بخشها سؤال کنند که نتیجهی کار شما چیست؟ باید خودتان را برای پاسخگویی آماده کنید. باید کار را بهگونهیی تنظیم کنید که بتوانید محصول و نتیجهی آن را به مردم نشان دهید و دلیل نقایص آن را بازگویید. مردم حسابگر و هوشیارند.
مطلبی که باید مورد توجه همهی برادران کارگزار از دولت و مسؤولان قضایی و همهی بخشها قرارگیرد، رعایت عدالت و انصاف در همهی امور است. ما باید به سمتی برویم که برخلاف نظام طاغوت، امتیازات غلط و بیدلیل، حذف و ازاله شود و انشاءاللَّه همان عدل حقیقیِ اسلامی برقرار شود. قشرهای مظلوم و دورافتاده از مرکز و روستاییان و عشایر و کسانیکه مشکلات بیشتری دارند، قطعاً باید در اولویت برنامهریزیها قرار گیرند و این اولویت، نه فقط در بخش اقتصادی که در انواع و اقسام خدمات فرهنگی نیز باید باشد.
خداوند انشاءاللَّه به شما خیر بدهد و کمک کند. من تشکیل این کابینه و چنین مجموعهی بسیار کارآمد و عزیز را، به خودم و به ملت و به همهی مؤمنینی که در دنیا، به دین و مصالح این ملت علاقهمند هستند، تبریک میگویم. وجود شما را مغتنم میشماریم و این مسؤولیت بسیار گران و عظیم را، به خود شما هم تبریک عرض میکنم. خداوند انشاءاللَّه به شما توفیق بدهد و تأییدتان کند تا همهی ما بتوانیم با هم وظایفمان را انجام بدهیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
تاریخ: 1368/06/01
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا به همهی شما برادران و خواهران که از نقاط مختلف تشریف آوردید، مخصوصاً به این جوانان صالح و مؤمن که از لبنان آمدهاند، خوشآمد میگویم.
بهطور مختصر میگویم که حفظ و تداوم نعمتهای الهی - چه مادّی و چه معنوی - مشکلتر از بهدست آوردن آنهاست. یعنی بعد از آن که خداوند متعال، نعمت خودش را به انسان یا یک ملت داد، چه این نعمت مادّی باشد - مثل ثروت و رفاه و سلامتی و از این قبیل - و چه نعمت معنوی باشد - مثل عزت و استقلال و آزادی و ایمان و روحیهی جهاد و مقاومت - تلاش و زحمتی برای حفظ این نعمتها لازم است.
ما خیلی از ملتها را در تاریخ سراغ داریم که نعمت خدا شامل حال آنها شد؛ اما نتوانستند این نعمت را برای خودشان حفظ کنند. در قرآن، بارها به بنیاسرائیل خطاب شده است که ما شما را بهترین خلایق قرار دادیم: (و انّی فضّلتکم علیالعالمین)(1)؛ اما همین بنیاسرائیل، بهخاطر ناشکری و بهخاطر اینکه نتوانستند نعمت الهی را حفظ کنند، کارشان به جایی رسید که قرآن فرمود: (ضربت علیهمالذّلّة والمسکنة)(2). تاریخِ بشر و ملتها، از تجربهی کسانی یا ملتهایی یا افرادی که نعمت را به دست آوردند، اما نتوانستند آن را نگهدارند، پُر است.
ما ملت ایران، نعمت بزرگی را به دست آوردیم که عبارت از جمهوری اسلامی و حاکمیت دین و آزادی از زورگوییِ قدرتهای بزرگ بود. یک روز بود که در این کشور، سفیر امریکا و انگلیس، با سران کشور ملاقات میکردند و سیاست خارجی و نفتی و اقتصادی را به آنها دیکته میکردند و خارج میشدند! در این صد سال اخیر - مخصوصاً پنجاه سال اخیر - روزی بر کشور ما گذشت که ملت ایران در سرنوشت خود و تعیین آن، کمترین قدرت و ارادهیی نداشت. ملت ما را تحقیر کردند، استقلالش را گرفتند، دانشمندان را در این کشور از بین بردند، ریشهی علم و دانش و پیشرفتهای مادّی و معنوی را ضعیف کردند؛ اما ما به برکت اسلام توانستیم آن دوران سیاه را پایان بدهیم. ملت ایران آزاد و مستقل شد، در دنیا عزت و نام نیک پیدا کرد و بر امور خود مسلط گردید.
امروز، کشور متعلق به مردم و در دست آنهاست. مردم، رئیس جمهور را انتخاب میکنند و نمایندگان قانونگذار را از قشرهای غالباً مستضعف و متوسط برمیگزینند. خود این ملت، توانستند با قدرت و مقاومت و مبارزه و مجاهدت و توکل به خدا و جمع شدن پشت سر یک انسان بزرگ و یک رهبر بینظیر، خودشان را از آن وضعیت، به این وضعیت برسانند. این، نعمت خدا و خواست و ارادهی او بود.
خداوند به ملت ما پاداش داد و بعد از مقاومتها و مبارزات و جانفشانیها و فداکاریهای زیاد، این عزت و استقلال و تدین و ایمان و نظام اسلامی را به آنها بخشید. ملت ما توانست این نظام را در طول ده سالِ بسیار سخت، حفظ کند و آن را از گردنههای خطرناک - مثل جنگ تحمیلی هشتساله و توطئهی امریکا و مبارزهی دستهجمعی کشورهای عضو ناتو - عبور دهد و از آسیب نگهدارد و آزمایشهای بسیار دشوار را پشت سر بگذارد.
ما هر روز و هر ساعت، در معرض یک امتحانیم. ملت ما باید با همان ارادهیی که این نظام را در طول چند سال مبارزه و مقاومت به وجود آورد و آن را حفظ کرد، در آینده هم با قدرت و مقاومت و مجاهدت و آگاهی و هوشیاری، این نعمت بزرگ الهی را حفظ کند. ملت ما، بحمداللَّه ملت هوشیاری است. شاید کمتر ملتی را در دنیا بتوان نشان داد که سطح عمومی آگاهی سیاسی در آن، بهقدر ملت ما باشد. بچهها و نوجوانها و پیرزنها و روستاییهای دوردست و همهی قشرهای ملت، از مسایل سیاسی و جهانی، چیزهایی را میدانند و آگاهیهای خوبی دارند. البته، باید این آگاهیها تقویت هم بشود و قدرت تحلیل، روزبهروز بالا رود تا مردم در مقابل حوادث بتوانند خودشان را حفظ کنند.
امروز، دنیا در مقابل ملت ما، با حال تعجب به اوضاع داخلی نگاه میکند. آنها انتظار داشتند که بعد از خلأیی که از رحلت رهبر عظیمالشّأن و امام فقید ما به وجود میآید، همهی اوضاع مردم دگرگون بشود و همه چیز به هم بریزد و جنگ داخلی بهوجود آید! آنها، این انتظارات و امیدها را تبلیغ هم میکردند و در رسانهها و اظهاراتشان، منعکس میساختند. بحمداللَّه، علیرغم خواست آنها، همه چیز برخلاف نظرشان پیش آمد.
امروز، مردم نگاه میکنند و میبینند که بعد از گذشت دو سه ماه از رحلت حضرت امام(قدّساللَّهنفسهالزّکیّه) با پشتکار و مجاهدتشان، رئیسجمهوری انتخاب شده است. مردم در انتظار دولتی قوی و کاردان هستند که بتواند اوضاع مملکت و مسایل و گرههای گوناگون کشور و مشکلات اقتصادی را با عقل و درایت و لیاقت و پشتکار و بهرهگیری از کمک و همکاری مردم، از میان بردارد. رؤسای قوای ثلاثه معیّن شدند، دستگاههای کشور مشغول کار هستند، بحمداللَّه نظم بر اوضاع حاکم است و مردم با روحیهی بالا، در صحنهها حضور پیدا کردند و میکنند. دنیا در مقابل این پدیده، متعجب و حیران است. این، پاداش آگاهی شماست.
برای این که دشمن بیشتر متحیر شود و دوستان در سرتاسر دنیا خوشحال گردند، باید همهی قشرها سعی کنند هر کاری که در سازندگی و آیندهی کشور، از آنها خواسته میشود و هر کاری که از آنها ساخته است، انجام بدهند. امروز، حمایت از این رئیس جمهورِ منتخبِ مورد علاقهی مردم، بر یکایک افراد واجب و لازم است. اگر دولتی مورد حمایت مردم باشد و رئیس آن، از محبوبیت بین مردم برخوردار باشد، کارها آسان خواهد شد.
شما ملاحظه کردید که امام بزرگوارمان، بارها و بارها با تعبیرات گوناگون، از دولت تعریف میکردند و آن را تقویت و حمایت مینمودند. این، بهخاطر آن بود که دولت، بدون حمایت مردم قادر نیست به وظایف خود عمل کند. بنابراین، باید حمایت مردم پشت سر هر دولتی که از آرای مردمی و از رأی نمایندگان و حمایت مجلس برخوردار است، باشد. مردم باید از این دولت حمایت بکنند.
امروز، بحمداللَّه کشور ما رئیس جمهوری دارد که جزو چهرههای شناخته شده - هم برای مردم ما و هم برای دنیا و هم در صحنهی انقلاب و سازندگی و هم در صحنهی سیاسی و امور دینی - میباشد. مردم، مسؤولان خدمتگزار خودشان را امتحان کردهاند. این، برای همه یک وظیفه است که از رئیس جمهور و دولتی که با او همکاری خواهد کرد و مجلس به آن رأی خواهد داد، حمایت کنند. مبادا کسانی در گوشه و کنار پیدا بشوند و از کاهی کوه بسازند و اگر دیدند کاری در بلندمدت قابل اصلاح است، ولی در مدت کوتاهی اصلاح نشد، مورد انتقاد قرار دهند. باید زبانی و عملی و مالی و با هر وسیلهیی که میشود، دولت و مسؤولان را کمک و حمایت بکنند.
جملهیی را هم خطاب به نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی مطرح میکنم: مجلس شورای اسلامی، بحمداللَّه یکی از بهترین مجلسهای قانونگذاری در سطح دنیاست و یک مجلس مردمی و آزاد و مستقل میباشد. واقعاً در تاریخ گذشتهی کشورمان، از اول مشروطیت تا امروز، مثل این سه دورهی مجلس شورای اسلامی نداشتیم. نمایندگان مجلس، به اتکای آرای مردم و طبق وظیفه، حرفهای خودشان را میزنند و تصمیم میگیرند و قانون معیّن میکنند. بحمداللَّه، مجلس خوبی است.
البته، امام(ره) مکرراً توصیه میفرمودند که در مجلس، از تنازعات اجتناب بشود. من هم این توصیه را میکنم. مجلس باید آزاد باشد و هر کسی نظر و رأی خود را در آن ابراز کند؛ اما اظهار رأی، غیر از خصومت و تنازع و درگیری است. بحمداللَّه، امروز این توجه تا حدود زیادی در مجلس تأمین شده است. روحیهی تنازع و خصومت را از بین ببرید و آن را به روحیهی محبت تبدیل کنید. اگر چنانچه محبت باشد، کارایی به حد کمال خواهد رسید و اگر محبت نباشد و تنافر باشد، کارایی شما به حد کمال نخواهد رسید. البته، خدای متعال به شما کمک خواهد کرد. شما حقاً و انصافاً برادران خوبی هستید. شما برای انقلاب مظهر فداکاری و صفا و صدق هستید و این را در سختترین جاها و مراکز نشان دادهاید و به منصهی ظهور درآوردهاید. تاکنون حقیقتاً به این عظمت، میدان امتحان کمتری وجود داشته است.
یک جمله هم به برادران عزیز روحانی عرض کنم؛ اگرچه حق این عزیزان بیش از یک جمله است: ما به نمایندگان مجلس شورای اسلامی رأی دادیم و اینها هم در تصمیمگیری نسبت به وزرا آزادند. وزرایی که از طرف آقای رئیس جمهور به مجلس پیشنهاد خواهند شد، نمایندگان آزادانه دربارهی اینها تفحص میکنند و رأی میدهند؛ اما من میخواهم بگویم که امروز مصلحت نیست که یک وزارتخانه بدون وزیر بماند و در این شرایط حساس، کارهایش متوقف بشود.
مردمی که این قدر اخلاص و وفاداری و صفا نشان دادند و نسبت به امام بزرگوارشان، اینطور عاشقانه وفاداری و عزاداری کردند و با آن که داغدار و غمگین بودند، در انتخابات ریاست جمهوری و همهپرسی قانون اساسی، با آن حجم عظیم شرکت کردند و رئیس جمهوری را انتخاب و قانون اساسی را تصویب نمودند تا کار مملکت راه بیفتد و خلأیی در کشور به وجود نیاید، این مردمِ وفادار و فداکار، شایستهی آن هستند که کارهاشان انجام بگیرد. نباید طوری بشود که در مجلس شورای اسلامی، به خاطر اختلاف سلیقه و خدای نکرده نظرهای شخصی، به یک وزیر یا دو وزیر و یا بیشتر، رأی داده نشود و در نتیجه وزارتخانهیی بدون وزیر بماند. یک روز هم جایز نیست که وزارتخانهیی بدون وزیر بماند.
چهقدر بجا و خوب است که وقتی نمایندگان محترم، دربارهی وزرایی که پیشنهاد شدهاند، بحث میکنند و میخواهند تصمیمگیری کنند، صددرصد روی لیاقتها و صلاحیتها فکر کنند و نظر بدهند و اگر دیدند که این آقایان، دارای صلاحیت و لیاقتند، به آنها رأی بدهند. مبادا خدای نکرده به خاطر مسایل گوناگون سیاسی یا خطی یا شخصی و یا هویهای نفسانی، به وزیری رأی داده نشود تا وزارتخانهی او، بدون وزیر بماند. حقیقتاً در شرایط حاضر، یک روز هم برای این ملت مهم است. هریک از وزارتخانهها، اگر یک روز یا دو روز و یا یک هفته هم رئیس و مسؤول نداشته باشند، بخش عمدهیی از کارهای مردم بر زمین خواهد ماند و شایسته نیست که نسبت به این مردم فداکار و بزرگوار و وفادار، اینطور برخورد شود.
انتظار ما این است که مجلس در عین حفظ آزادی - که حق آنهاست تا نسبت به وزرا نظر و رأی بدهند - در اظهارنظر، صلاح کشور و ملت را رعایت کنند و مصلحت این زمان را درنظر بگیرند که نگاه امروز دنیا به این کشور و ملت و دولت جدید و مجلس شورای اسلامی، نگاه دیگری است. دنیا میخواهد ببیند که اینها، دورهی شروع کار بعد از رحلت امام را چگونه خواهند گذراند. ما نباید به دست دشمن بهانه بدهیم و زبانش را به روی خودمان باز کنیم و دلهای امیدوارِ مردم را ناامید سازیم.
یک جمله هم به مناسبت حضور جوانان عزیز لبنانی در این مجلس بگویم؛ مسلمانان لبنان و نیروهای مؤمن در آن کشور، ثابت کردند که ارادهی انسان و ایمان مؤمن، بر هر گونه سلاح و تجهیزاتی تفوّق دارد. همین جوانان و مؤمنین بودند که توانستند تجاوز چند سال قبل اسرائیل را که تا نزدیک بیروت پیش آمده بود، متوقف کنند و دشمن را به عقبنشینی مجبور نمایند. همان جوانان مؤمن در لبنان بودند که امریکاییها و فرانسویها را که نیروی نظامی وارد لبنان کرده بودند، با حال خفت و خواری، وادار به عقبنشینی از لبنان کردند. این کار، نه بهخاطر آن که اینها تجهیزات زیادی داشتند - این جوانان دستشان از مادّیات خالی است و تهیدستند - بلکه بهخاطر ایمان آنهاست. این ایمان، آنچنان قوّت و قدرتی به انسان میبخشد که یک جمع مستضعف مظلوم محدود که از همه طرف - یعنی از جانب صهیونیستها و مارونیهای وابسته و دیگران - در زیر فشار دشمنان قرار گرفتند، توانستند امریکا و فرانسه و صهیونیستها را به عقبنشینی وادار کنند.
امروز هم، همین ایمان در لبنان و در میان جوانان آن کشور وجود دارد و خوب است که قدرتهای اروپایی و امریکایی که نسبت به لبنان خط و نشان میکشند، وجود قدرت جوانان مؤمن در لبنان را فراموش نکنند. ما مطمئنیم که با این روح ایمان و اخلاص، دنیای اسلام خواهد توانست بار دیگر عزت از دست رفتهی خود را بهدست آورد.
امیدواریم که خداوند متعال، به همهی مؤمنین و مبارزان فیسبیلاللَّه و مجاهدان مقاوم در همه جای جهان، توفیق دهد و آنها را حفظ کند و فضل و لطف و رحمت خودش را نیز، بر شما ملت عزیز و مؤمن نازل فرماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار وزیر و کارکنان وزارت امور خارجه
تاریخ: 1368/05/31
بیانات در دیدار وزیر و کارکنان وزارت امور خارجه
بسماللهالرحمنالرحیم
در ابتدا به آقایان عزیز و برادران خدمتگزار، خیرمقدم عرض میکنم و بهخاطر زحمات و تلاشهای حساس و ظریف و مهمتان، "خسته نباشید" میگویم.
در خصوص کار شما، دو مسأله قابل بررسی است: یکی اینکه در طول ده سال و عمدتا هشت سال گذشته، که وزارت خارجه سروسامان و روال مرتب و منظمی داشته، سیاست خارجی جمهوری اسلامی، در فضای سیاست بینالمللی چه مقدار توفیق داشته است؟ و دیگر این که بر اساس آن گذشته، آینده را چگونه و با کدام هدفها باید دنبال کنیم؟ قاعدتا در سمیناری که شما برادران عزیز داشتید و دارید و من هم تا حدودی با روال آن آشنا هستم و مسایل کلی مربوط به نمایندگیها را در جلسات طولانی و صمیمی با شما گفتگو کردهام، جمعبندیهای مفید و نزدیک به واقعیت در آن وجود داشته است.
در یک محدودهی کلیتر، این ده سال را باید سالهای مبارزهی سخت و ظریف دیپلماسی جمهوری اسلامی بهحساب آورد. این مبارزه، از داخل وزارت امورخارجه و کارهای تشکیلاتی این وزارت و تدوین کلیات و اصول سیاست خارجی شروع میشده و تا گزینش و پیدا کردن افراد برای فرستادن به خطوط مقدم این جبهه - که عمدتا کشورهای خارجی است - و تغذیهی آنها با تفکرات و خطوط درست و هدایت پیدرپی نمایندگیها و سفارتخانهها و موضعگیریهای ما در سراسر عالم - که حقیقتا مبارزهی دشواری است - ادامه داشته و دارد.
این مبارزه، فقط یک مبارزهی معمولی دیپلماتیک نیست. دیپلماسی، یک جنگ است. شما این را بهخوبی میدانید و آن را مثل جنگهای نظامی و برخوردهای اقتصادی که تاکتیک و عقبنشینی و حمله و جابهجایی و فریب جنگی دارد، لمس کردهاید. همهی دیپلماتهای دنیا مشغول جنگند. ارزش و تأثیر آن جنگ هم، گاهی از جنگهای نظامی کمتر نیست; بلکه در مواردی هم بیشتر است. البته، همیشه اینگونه نیست. منظور من از جنگ، یک مبارزهی معمولی نیست; که این کار همهی دیپلماتهاست.
ما دچار یک جنگ تحمیلی ناخواسته در عالم دیپلماسی شدیم و آن، تمرکز فعالیت همهی قدرتهای مخالف اسلام و حتی دین - مثل صهیونیسم سیاسی که در رأس است و امریکا و ایادی و همپیمانهای او در سراسر دنیا و نیروهای خردهریزی چون عناصر ضدانقلابی ایرانی مقیم خارج و مخالف با حضور اسلام در ایران - روی دیپلماسی ما بود. دستگاه دیپلماسی ما، یک تنه رویاروی همهی این تمرکز بینالمللی بود. بخصوص در سالهای آخر این هشت سال، برخی کشورها مشکل دیپلماتیک با ما نداشتند و تا حدی مناسبات و ارتباطاتی با هم داشتیم; ولی بر سر مسایل مبنایی - چون اسلام - مستقیم و غیرمستقیم و در مواقع حساس، ضربهی خود را وارد میکردند.
وقتی که هر کس با هر قدرت و تشکیلاتی، بهجهت مخالفت با اسلام و جمهوری اسلامی، توان خود را بر دیپلماسی ما متمرکز کرد، کار واقعا مشکل و دشوار میشود. این دیپلماسی، دیگر یک حرکت معمولی در میدان جنگ نیست; بلکه همچون رزمندهیی است که در جنگ پایش را بستهاند و یا مسیر حرکتش را گل کرده باشند.
در حقیقت، جنگ دیپلماسی ما، یک جنگ مضاعف است. شما آقایانی که در کشورهای مختلف هستید، اگر یک نگاه سطحی به برخوردهایی که از سوی رسانهها و دیپلماتهای آن کشور، در مقایسه با دیپلماتهای مقیم سایر کشورها با شما شدهاست، بیندازید; یک مبارزهی پنهانی دایمی با تلاش یک تشکیلات بینالمللی را به نیکی درمییابید. تا وقتی پایبندی اسلامی ما محفوظ است، این مبارزه وجود دارد; گرچه ممکن است در آینده مجبور به عقبنشینی شوند. این، ترسیم دورهی دشوار دیپلماسی ماست که گذراندهایم.
از کاری که شما کردید، دو نتیجه میتوان گرفت: اول، پرورش ذهنی و سیاسی خوبی که بحمدالله دستگاه دیپلماسی پیدا کرده است. اگرچه به قول آقای دکترولایتی، از صفر شروع کردهاید; ولی خوشبختانه امروز نیروهای بسیار خوب و زبده با برجستگیها و درخشندگیهای خوب، در میان شما یافت میشوند. این را باید قدر دانست. دوم، این است که میدانداری سیاسی و موضعگیریهای وزارت خارجه در طول این چند سال، راه صحیح دیپلماسی انقلابی و اسلامی را ترسیم کرده است. به همین دلیل، همواره مورد تأیید امام و مسؤولان هم قرار میگرفت. یعنی اگر ما برای جامعهی انقلابی و اسلامی، به دیپلماسی انقلابی و اسلامی قایل هستیم، باید در درجهی اول جهتگیری اسلامی حفظ شود و گستاخی و شجاعت در مقابل تهدیدهای دشمنان و قدرتهای بزرگ و نیز حاکمیت عقل و منطق بر تصمیمگیریها و حرکات، مورد توجه قرار بگیرد. این، خط درست دیپلماسی است.
برای خیلیها که بین انقلابیگری و برخورد منطقی منافات میبینند، عمل انقلابی همراه با تشکیلاتی منطقی و دقیق و حساب شده، قابل جمع نیست. ما مشاهده میکنیم که اینها میتواند با هم جمع شود. انقلابیگری به این نیست که ما آن جایی که نباید پرخاش کنیم، بیخودی پرخاش کنیم. انقلابیگری به آن است که ما مواضع اسلامی و انقلابی را قاطعانه و بدون رودربایستی و مرعوب شدن و خام شدن در مقابل برخی از چهرههای امیدبخش کاذب، حفظ کنیم.
وقتی توانستیم خط روشن مواضع انقلابی و اسلامی را دقیقا حفظ کنیم و مرعوب قدرتها نشویم و با کسی رودربایستی نداشته باشیم و فریب نخوریم، در حقیقت به ممشای انقلابی و اسلامی توجه کردهایم. خوشبختانه، در طول این هشت سال، این خط به مرور رو به سمت تکامل بوده و محفوظ ماندهاست. لذا امام بزرگوارمان(رضواناللهتعالیعلیه) - آن شخصیت حکیم والای دوراندیش نافذالبصیره - با رضایت از وزارت خارجه و خط کلی دیپلماسی، از ما جدا شدند و دنیا را ترک کردند. ما بارها احساس رضایت ایشان را شنیده بودیم.
این نکته را هم اضافه کنم که برادران عزیز! هرچه بر پایبندی به اصول اسلامی و روشهای آن بیشتر تأکید بورزید، موفقتر خواهید بود. موفقیت امروز دیپلماسی ما که دنیا، و حتی مخالفان ما، بدان اذعان دارند، در درجهی اول مدیون تقید و پایبندی شما دستاندرکاران است. این را حفظ کنید. بخصوص سفرای ما در نمایندگیهای خارجی، بر حفظ صددرصد تقیدات و ظواهر اسلامی نسبت به خود و خانوادهها و همکارانشان مراقبت کنند و این مسأله را در گزینشها رعایت نمایند. بههیچ وجه در این مسأله انعطاف و نرمش نشان ندهید که قوام شخصیت شما و شخصیت دیپلماسی ما، به این است.
جایی که ما پایبندی و اعتقاد دینی قوییی نشان دهیم، دشمن در ما چیزی از قدرت را احساس خواهد کرد که چون او را درست نمیشناسد، ابهت آن در دلش جای خواهد گرفت. چنین اعتقاد و اقتداری ابهت است; والا این اقتدارهای معمولی و ظاهری - چون پول و ثروت و علم و تسلیحات و ... - قابل فهم و تشخیص است و خیلیها هم بیشتر از ما از آن برخوردارند.
چیزی که در ما استثنایی است و توجه دنیا و احترام دیگران را جلب میکند، همین پایبندی ما به یک فکر و اعتقاد الهی است که آن را نشان میدهیم. در راه آن، هیچگونه رودربایستی و گذشت و انعطاف و معامله، وجود ندارد. این اعتقاد و پایبندی را هر چه ممکن است حفظ کنید و این کار، با ظواهر و امانت اسلامی و پایبندیهای شدید اسلامی تأمین خواهد شد ولاغیر. این معنا را خیلی رعایت کنید. البته، من بحمدالله در موارد متعددی شاهد بودهام که اینها رعایت میشده است. یعنی هر جا رفتیم، یا از نزدیک دیدیم و یا مشاهدات و خبر کسانی را که فرستادیم، خوب بوده است; لیکن هر چه بیشتر رعایت کنید و اصلا کوتاه نیایید.
سفیر ما در یک کشور، باید انسانی مستغنی و متدین و آزاد و بدون شایبهی مبتلابه دیگر سفرا و همکاران شما در محل مأموریت باشد. شما رفتار سفرای همکار را در محل مأموریت به نیکی میدانید. باید اینگونه تلقی شود که سفیر ما از جنس آنها نیست و چیز دیگری است. البته، در برخوردهای تبلیغاتی ممکن است شما را مرتجع و عقبافتاده بخوانند; ولی قضاوت باطنی آنها چیز دیگری است و از شما در ذهن رجال سیاسی آن کشور، شخصیت انقلابی نفوذناپذیری ترسیم خواهد کرد. بههرحال، هر چه میتوانید بر تقیدات اسلامی و پایبندی مذهبی، بیشتر تأکید داشته باشید.
و اما نسبت به آینده، مکرر گفتهام که سیاست خارجی ما نسبت به گذشته هیچ تفاوتی نکرده و نمیکند. ما در گذشته هم تصریح کردهایم و الان هم میگوییم که برای ایجاد ارتباط سالم و دور از تکلف و تحمیل، آمادهایم با هر کشوری - بهجز چند استثنا که دلایل خاص و واضح خودش را دارد - ارتباط داشته باشیم. دولتهای استثنا شده، مثل دولت نامشروع صهیونیستی است که در این مراوده، اصولا در طرف مقابل کسی وجود ندارد و اینکه هست، غیرقانونی است. انسان، توپ را برای گرفتن پرتاب میکند و این واقعیت که بر اساس اعتباری غلط، تحقق پیدا کرده است، مثل لاواقعیت است و وجود غیرقانونی او کالعدم و نامشروع میباشد. آفریقای جنوبی و امریکا هم، همین وضعیت را دارند.
البته، امریکا از مصادیق و مواردی است که ما ارتباط با او را قبول نداریم و رد میکنیم. سؤال میشود تا کی؟ پاسخ این پرسش را، هم امام(ره) و هم همهی کسانی که دراینباره صحبت کردهاند، گفتهاند: تا وقتی که سیاستهای مبنی بر زور و ظلم و فشار و خصومت با جمهوری اسلامی و حمایت از دشمنان جمهوری اسلامی و پشتیبانی بیقید و شرط از دولت صهیونیستی خاتمه پیدا کند. امام فرمودند: "تا وقتی که آدم بشود". یعنی این روشهای غلط را اصلاح بکند. البته، حقیقتا ما در جبین آن کشتی، نور رستگاری هم نمیبینیم و هیاهوی رابطه و مذاکره هم، حرف مفتی است و هیچکس هم نگفته است.
البته، تفاسیر خارجی میگوید که در ایران، بین مخالفان و موافقان این مسأله، شکاف وجود دارد! خیر، بحمدالله دشمنان ما در همهی مسایل داخلی اشتباه میکنند و کج و غلط میفهمند. البته، اینطور هم نیست که در همه جا غلط بفهمند. خیر، یک وقتهایی هم درست میفهمند که چه خبر است; منتها در مقام تبلیغات، مصلحت این است که روی شخصیتها و چهرهها و جریانها اظهاراتی بکنند که نفس آن اظهارات، برایشان مهم و مؤثر است وگرنه، اظهارات آنها حاکی از عقیدهشان نیست. حال در این قضیه، چه از روی عقیده و چه - به قول ما طلبهها - مصلحت در انشا باشد، خلاف واقع و ترفند است و ما آن را رد میکنیم.
آنها، بحمدالله هیچ چیز از مسایل داخلی ما را درست تشخیص ندادهاند. این را هم درست تشخیص نمیدهند. در ایران، هیچکس طرفدار و متمایل به مذاکره و ارتباط با امریکا نیست. این حرفهایی که گفته میشود، حرفهای دیگری است که اصلا ربطی به رابطه و مذاکره ندارد. ما از امریکا طلبکاریم که باید آن را به ما پس بدهد. شکی نیست که اموال ما در آنجا مسدود است و بایستی آنها را باز کند و حق را به حقدار بدهد. طلب ما از امریکا و مسدود بودن اموالمان در آنجا، ربطی به ارتباط سیاسی ندارد. باید حق را به صاحبش بدهند.
غیر از این استثناها، ما در ایجاد ارتباط باز عمل میکنیم و هیچ شرطی جز ارتباط سالم مبتنی بر منافع طرفین و عدم ابتنا بر زورگویی و سلطهگری نداریم. اصل سیاسی و زیربنای "نه شرقی، نه غربی" ما هم به هر حال محفوظ است. بر اساس این اصل، سیاست ما تابع هیچ رکنی - نه شرق و نه غرب - نخواهد شد و این جزو اصول و مبانی ماست و هیچ شکی هم در این نیست و تغییرپذیر هم نیست. این، اصلا سیاست نیست; بلکه مبنا و پایهی نظام است و منافاتی هم با ارتباط ندارد. آقایان در این جهت حرکت بکنید و ارتباطات را بر مبنای تفکر و اعتقاد و راه اسلامی، مستحکم نمایید.
امیدواریم خداوند به شما توفیق بدهد و این راه را برایتان هموار کند. انشاءالله برادران زحمتکش و خدمتگزار ما در وزارتخارجه و همهی شما را که در اطراف و اکناف جهان، مشغول عملی کردن و پیشبرد این سیاستها هستید، توفیق بدهد و تأیید کند، تا بتوانید این خدمت بزرگ به اسلام و مسلمین را ادامه دهید.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
بیانات در دیدار مردم چهارمحالوبختیاری و بسیجیان اصفهان و یزد و فومن و طلاب پاکستانی
تاریخ: 1368/06/08
بیانات در دیدار مردم چهارمحالوبختیاری و بسیجیان اصفهان و یزد و فومن و طلاب پاکستانی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا از همهی شما برادران و خواهران که از نقاط مختلف کشور و راههای دور تشریف آوردید - چه از استان عشایری سلحشور و فداکار چهارمحال و بختیاری و چه از شهرهای اصفهان و یزد و فومن - و همچنین از برادران جوان و پرشور پاکستانی صمیمانه تشکر میکنم. خداوند انشاءاللَّه خیر و رحمت و فضل خود را بر همهی شما نازل کند و ما را مشمول هدایت و رحمت خود قرار بدهد.
این روزها به مناسبت شهادت دو نفر از چهرههای برجستهی نظام جمهوری اسلامی در هشت سال قبل، روزهای خاطرهانگیزی است. یک مسأله، خودِ آن مصیبت و حادثهی تلخ و تحلیل آن است که چه شد در هشتم شهریور سال شصت، این مصیبت بزرگ اتفاق افتاد و چه کسانی این جنایت را مرتکب شدند و چه دشمنییی با این دو چهرهی مؤمن و فداکار داشتند؟ البته، در این هشت سال، همه در این باره حرف زدهاند و خود شما مردم، آن دستهای جنایتکار و چهرههای سیاه و زشت را - که لعنت مردم شامل حال آنها شد - خیلی خوب میشناسید.
لعنت، یعنی طرد و محروم کردن از محبت و عاطفه. وقتی میگوییم لعنت خدا و ملائکه و مردم بر فلان کافر یا منافق، معنایش این است که آن کافر یا منافق، از درگاه و رحمت خدا و حمایت و دعای فرشتگان و محبت مردم، مطرود میشود. مردم، چهرههای پلید و زشت را طرد میکنند و لذا دیدید که بعد از حادثهی هفتم تیرماه سال شصت و حادثهی هشتم شهریور همان سال، منافقین مطرود و ملعون شدند. یکایک بندگان صالح و مؤمن خدا در این سرزمین و مردم نقاط دیگر دنیا که از این قضایا بدرستی مطلع شدند، آنها را نفرین کردند و بدانها لعنت فرستادند و بکلی از حوزهی محبت و احساسات خود راندند.
البته این نکته را هم در این جا مطرح کنم که مردم نباید هیچوقت کینهی شیطانها و شیطانصفتان را از دل خود بیرون کنند. نگویید حالا گذشت و تمام شد و چه لزومی دارد که دیگر به یادمان آوریم. نه، دین ما این است: (هلالدّین الّا الحبّ والبغض)(1). دین، عبارت از محبت و کینه است: از یک طرف، محبت به خوبان و خوبیها و مظلومان و انسانهایی که مورد جفای شیطانها قرار گرفتهاند و از طرف دیگر بغض و کینه نسبت به شیطانها و موجودات پلید و پلیدیها و کسانی که برای آنها، انسان و انسانیت و خدا، حرف مفت است. این هم جزو دین است. تولّی و تبرّی، جزو فروع دین و به قول بعضی از علما، جزو اصول دین است. زشتصورتی دشمنان خدا و خلق را فراموش نکنید. اگر فراموش کردید، همان دشمن، چهرهی خودش را عوض خواهد کرد و نزدیک میشود. دشمن که نزدیک شد، برای ضربه زدن نزدیک میشود. دشمن که برای نوازش نزدیک نمیشود.
اینکه شما میبینید گاهی دشمنان ما - چه دشمنان شناخته شده، مثل مستکبران عالم و قلدرهای روزگار و چه دشمنان شناخته نشده که خطرشان بیشتر است - چهرهی خوب نشان میدهند و مثل مار خوشخط وخال به صورت فریبنده به طرف انسان میآیند، اظهار محبت میکنند و میگویند بیایید با هم دست بدهیم، بدانید این یک حمله و تهاجم خصمانه است. حواستان جمع باشد. نباید کینهی دشمن از دلتان خارج شود.
وقتی که دشمن میگوییم، منظور ما دشمنی نیست که برای یک شاهی صنار دنیا دشمنی کند - که اینها دشمنی نیست - و نه دشمنی برای اختلاف سلیقه و اختلاف نظر - که اینها خیالات است - و نه دشمنی برای امور دنیوی و مادّی - که ممنوع و مطرود است - دشمن، یعنی آن شیطان و شیطانصفتی که با خوبیها و فضیلتها و بندگان صالح و صلاح و خدای صلاحآفرین، مخالف و دشمن است. این، آن دشمن اصلی است.
نباید کینهی این دشمن از دلتان خارج بشود. اگر احساس کردید که نسبت به این دشمن، در دلتان بغض و کینه کم شد، این یک علامت خطر شخصی برای شماست؛ باید احساس کنید مثل این که درجهی ایمان در حال تنزل است. عیناً مثل محبت بندگان خدا که باید روزبهروز در دل قویتر و ریشهدارتر بشود. اگر به شیطان کینه و دشمنی نورزید، او میآید و راه شما به طرف خدا را سد خواهد کرد. این چیزی است که دیگر قابل جبران نیست. بنابراین، نسبت به اصل و تحلیل حادثه و آن سیهروهایی که این حادثه را راه انداختند، باید آحاد مردم از کوچک و بزرگ، بغض و کینه داشته باشند و آن را به یکدیگر نیز توصیه کنند.
این حادثه، یک روی دیگر هم داشت. آن روی دیگر، عبارت از قوّت و قدرت ایمان ملت ما بود که عظمت حادثه، تحتالشعاع قوّت آنها قرار گرفت. این، چیز بسیار با اهمیتی بود و امام بزرگوار ما(قدّساللَّهنفسهورضواناللَّهتعالیعلیه) - آن مردی که با زبان پیامبران حرف میزد و از قلب پیامبران الهام میگرفت و حقایق را با چشم آنها میدید - روی این نکته تکیه کرد.
معمولاً اگر رئیس جمهور یا نخست وزیر یا وزیر یک کشور، مورد تهاجم موفق دشمن قرار بگیرد، یک ضربه برای آن کشور محسوب میشود و او را تکان میدهد و یک مقدار تزلزل ایجاد میکند؛ ولی در کشور ما، این حادثه اتفاق افتاد و رئیسجمهور و نخستوزیر، در آتش بغض و کینهی پلید دشمنان سیاهرو با هم سوختند و نه فقط در مردم ضعف ایجاد نکرد؛ بلکه آنها را نیز قویتر و مصممتر کرد. این، آن نقطهی اصلی است.
چون ایمان مردم قوی بود، تکان نخوردند و چون تکان نخوردند و ضعیف نشدند، توقف نکردند و توانستند راه را ادامه بدهند و چون راه را ادامه دادند و متوقف نشدند، دشمن پشت دروازه باقی ماند. دشمن، منتظر بود که مردم دچار ضعف و فتوری بشوند و سپس او وارد بشود. وقتی که دید اینطور نیست و مردم مبارزه و حرکت و جنگ و سازندگی را با قوّت ادامه میدهند، متحیر ماند و احساس شکست کرد.
برادران و خواهران عزیز، جوانان غیور و سلحشور، خانوادههای شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان، روحانیون محترم و صاحبان فکر و اندیشه و مسؤولیت و قشرهای مختلف! تا لحظهیی که این ملت، آن احساس قدرت را داشته باشد، بر همهی موانع و مشکلات فایق خواهد آمد و پیروز خواهد شد. بدانید که شما قوی هستید. دشمن با وسوسههای خود، مبادا دلهای افراد متوسط و ضعیف را بلرزاند. دشمن ضعیف است، نه ما. دلیلش هم، همین چیزی است که مشاهده میکنید.
اگر شما ملت، بعد از رحلت جانگداز و مصیبتبار امام(ره) - که حادثهی خیلی عظیمی بود - قوی نبودید، زانوان شما میلرزید و از ادامهی راه باز میماندید؛ ولی دیدید که زانوان شما نلرزید. این، نشانهی زنده بودن ملت ماست که از حادثهی رحلت امام - که همهی دنیا تصور میکردند مردم را ضعیف خواهد کرد - برای قویترشدن استفاده کرد. این، حیات یک ملت را نشان میدهد. یک ملت زنده، یعنی همین. یعنی از چیزی که همهی دنیا خیال میکنند وسیلهی ضعف اوست، وسیلهی قوّت خود را میسازد.
بعد از رحلت امام، قضاوت دنیا در مورد شما مردم، ستایشآمیزتر شد و فهمیدند که این ملت، ملت قوییی است. قوّت شما به خاطر ایمان و اتحادتان است؛ چون به خدا مؤمنید و اتحاد کلمه دارید. این اتحاد کلمه را حفظ و این ایمان را روزبهروز در خودتان قوی کنید. این، راز حل تمام مشکلات است. اگر ایمان به خدا و خودتان و مسؤولان و نیز ایمان به موفقیت و هدف، روزبهروز در قلب شما قویتر شد و این وحدت کلمهیی را هم که بحمداللَّه دارید، حفظ کنید و نگذارید دشمن آن را بههم بزند؛ تمام مشکلات - چه مشکلاتی که امروز مردم ما به آنها توجه دارند (مثل کمبود و گرانی) و چه مشکلاتی که به آنها توجه ندارند یا کمتر توجه دارند (مثل مشکلات اخلاقی و فرهنگی و بیسوادی و ...) - برطرف خواهد شد.
ملاحظه کردید که بحمداللَّه با ارادهی شما، دولت قوی و بانشاط و کارآمدی تشکیل شد. البته، در این جا هم رادیوهای بیگانه و دستهای دشمن، خیلی شیطنت کردند تا شاید بتوانند مانع تشکیل این دولت بشوند و با تبلیغات و شیطنت خود، کاری کنند که بعضی از اعضای این دولت، از مجلس رأی نیاورند و دولت ناقص بیرون بیاید. دشمن در تبلیغات خود، شیوهها و شگردهای عجیبی دارد. باید خیلی هوشیار بود تا کسی فریب این تبلیغات را نخورد. خوشبختانه، نمایندگان شما در مجلس شورای اسلامی، این هوشیاری را بخرج دادند و با رشد و هوشیاری، به صورت کامل و بدون این که بگذارند حتّی یک وزارتخانه، یک روز بدون وزیر بماند، به این دولت رأی اعتماد دادند و وزرا را دنبال مأموریتهایشان فرستادند.
الان، ما یک دولت قوی و خوب، آن هم تحت ریاست یک شخصیت محبوبِ شناخته شدهی مورد اعتماد و اتکای امام و مورد قبول مردم داریم. بحمداللَّه انقلاب و ملت ما، سالهای متمادی است که ایشان را میشناسد و به او اعتماد دارد. این اعتماد را هم، ملت ما نشان دادند.
اگر شما ایمان خود را در همان شکل گستردهیی که مطرح کردم، حفظ کنید - که البته حفظ میکنید - و اتحاد کلمه را نگهدارید - که البته نگه میدارید - و انشاءاللَّه پشتیبانی از این مسؤولان دلسوز و کارآمد را ادامه دهید، آیندهی بسیار روشن و امیدبخشی پیش روی ما خواهد بود و بدانید که دشمنان - امریکا و بقیهی استکبارگران و قلدران - در مقابل چنین ملت و مسؤولانی، هیچ غلطی نمیتوانند بکند.
خداوند انشاءاللَّه به همهی شما برادران و خواهران توفیق بدهد و مشمول فضل و رحمت خود گرداند. خواهش میکنم وقتی انشاءاللَّه به سلامتی به شهر خود برگشتید، سلام من را به همشهریها و برادران و خواهران مسلمان خوبمان در آن مناطق برسانید. امیدوارم خداوند تأیید خود را نسبت به شما ملت عزیز و قهرمان، همواره رو به ازدیاد قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدا
تاریخ: 1368/05/23
بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدا
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
یقیناً یکی از مناسبتهای مهم جمهوری اسلامی - که بسیار هم دارای تناسب است - همین روز اسرا و مفقودان است که با خاطرهی تاریخی آن مناسبت دارد. همه میدانید که در روز یازدهم محرّم، یکی از عظیمترین فاجعههای تاریخ اسلام به وقوع پیوست. اسارتی اتفاق افتاد که نظیر آن را دیگر ملت و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت هم نخواهد دید. کسانی اسیر شدند که از خاندان وحی و نبوّت و عزیزترین و شریفترین انسانهای تاریخ اسلام بودند. زنانی در هیأت اسارت در کوچه و بازارها گردانده شدند که شأن و شرف آنها در جامعهی اسلامیِ آن روز نظیر نداشت. کسانی این عزیزان را به اسارت گرفتند که از اسلام بویی نبرده بودند و با اسلام رابطهیی نداشتند و خبیثترین و پلیدترین انسانهای زمان خودشان بودند. در روز یازدهم محرّم، خاندان پیامبر و علی بن ابی طالب(علیهمالسّلام) به اسارت دچار شدند و این خاطره بهعنوان یکی از تلخترین خاطرهها، برای ما تا امروز و تا آخر مانده و خواهد ماند.
البته، اسارتِ آن روز با اسارتِ امروز فرق داشت. اسارتِ امروز همین است که سربازی، افسری، رزمندهیی یا - وقتی اسیر گیرنده رژیم منحوسی مثل رژیم بعث باشد - غیرنظامییی، مدتی در زندان و اسارتگاه قرار میگیرد و از اهل و خاندان خود دور میماند. البته سخت است؛ اما با اسارتِ آن روز، از زمین تا آسمان فرق دارد. در روز یازدهم محرّم، اسارت دسته جمعیِ زنان و کودکان و مردانی که باقی مانده بودند، بود؛ اساراتی توأم با تحقیر و اهانت و گرسنگیدادن و سرمادادن و گرمادادن و اذیت کردن و در کوچه و بازار گرداندن و در سختترین شرایط آنها را نگهداشتن و شماتت کردن و از این قبیل.
نکتهیی را که در اینجا باید برای شما خانوادههای اسرا و مفقودان عرض کنم، این است که شما از جمله قشرهای فداکار این انقلاب به حساب میآیید. بعد از خانوادهی شهدا، شما هستید. البته، رنج خانوادههای مفقودان بیشتر است. مفقودی که ما داریم، یا اسیر و یا شهید است. غم این خانوادهها سنگینتر و رنج آنها بیشتر است؛ اما به هر حال در دلشان نور امیدی هست که عزیزشان را روزی خواهند دید و خدا کند و دعای ما این است که همینطور هم باشد. اما خانوادههای اسیران عزیز ما مطمئند که - حالا قدری دیرتر و یا زودتر، انشاءاللَّه عزیزشان به سلامت و عافیت و با تجربههای زیاد و ساخته شدن در محنتِ زندان دشمن، به آنها برخواهد گشت. شهدا و خانوادههایشان در رتبهی مقدّمند و کسی را با آنها نباید مقایسه کرد؛ اما پشت سر خانوادههای شهدا، همین خانوادههای اسرا و جانبازان و مفقودان هستند که یقیناً نقش اساسی و مهمی را شما خانوادههای اسرا و مفقودان در حفظ آبروی انقلاب دارید. به همان اندازه که صبر و شکر میکنید و عظمت و افتخار مجاهدت در راه خدا را درک میکنید، به همان اندازه شرافت و کرامت وعزت و ثواب الهی متعلق به شماست. بنابراین، شما خانوادهها باید افتخار کنید که جزو قشرهای خدمتگزار انقلابید و میتوانید برای ملت و کشورتان آبرو و حیثیت درست کنید و یقیناً در صورت صبر، ثواب و اجر الهی شامل حال شما خواهد بود. این، یک افتخار بزرگ است.
و اما نکتهیی را هم دربارهی اسیران و عزیزان ما که در بندند، عرض کنم. احساسات زندانی، آن هم در شرایطی که احساس میکند مسؤولیتی بر دوش اوست، احساسات مخصوصی است. این را کسانی که خودشان روزی و یا دورانی در اسارت و دربند دشمنی بودند و این مسؤولیت را احساس میکردند، کم و بیش میتوانند درک کنند؛ علاوه بر این که بعضی از عزیزان آزاد شده هم که آمدهاند، چیزهایی میگویند که حدس به یقین تبدیل میشود.
اسرای ما، از آن کسانی هستند که نامشان در تاریخ انقلاب و ایران جاودانه خواهد ماند؛ برای این که در بدترین شرایط، عزت اسلام و کشور و انقلاب را حفظ کردند و تسلیم دشمن و دچار شکستگی درونی نشدند. آن چیزی که یک انسان را بکلی منهدم و نابود میکند، شکستگی درونی است. بعضیها ظاهرشان هم خیلی خوب است، اما باطنشان شکسته است و در باطنشان امید و افتخار و احساس عزت و سربلندی نیست. بعضیها هم این گونه نیستند. این که اسلام میفرماید: (و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین)(1)، یک وجه از عزت مؤمنین همین است. مؤمن در سختترین شرایط هم احساس میکند عزیز است و احساس ذلت نمیکند و خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمیکند؛ چون اقتدار معنوی و درونی خودش را حفظ کرده و از دست نداده است.
در زندانهای رژیم طاغوت مکرر اتفاق میافتاد که زندانییی که در سختترین شرایط سلول زندگی میکرد، از آن کسی که روبهروی او پشت میز نشسته بود و متکی به اسلحه و شلاق و پول و قدرت ظاهری بود، بیشتر احساس قوّت و استحکام و اطمینان میکرد. این از او متزلزلتر بود، چون باطنش خراب بود و به جایی اتکاء نداشت؛ اما او به خدا اتکاء داشت. مؤمن، اینطوری است. عزیزان ما که در بند هستند، این اتکای به نفس و عزت نفس و قدرت درونی و داخلی را حفظ کردند. این را ما اطلاع داریم. البته، شرایط مختلف بود. بعضی از اردوگاهها شرایط معمولی داشته و بعضی هم شرایط خیلی سخت داشتهاند؛ اما آنهایی که دلشان به نور ایمان منوّر است - که اکثریت قریب به اتفاق عزیزان دربند ما این طوریند؛ الّا یک اقلّ قلیل نادری - توانستهاند در همهی شرایط، آن عزت و استحکام درونی و شخصیت و هویت مسلمانی خودشان را حفظ کنند و دشمن از این که بتواند آنها را ذلیل کند و در هم بشکند و خردشان کند، ناتوان و عاجز شده است. این نکات را شاید شما که نامههایشان را دریافت میکنید، بدانید؛ اما اینها را من میگویم تا ملت ایران بدانند که رزمندگان عزیز آنها، فقط در میدان جنگ نبود که مثل شیر شجاعت نشان میدادند، بلکه در اسارتگاه هم همان شیران شجاع و قوی باقی ماندند.
نکتهی دوم این است که به حسب ظاهر، جنگ ما در جبهه و در سنگرهای نظامی تمام شد و الان در دوران آتشبس هستیم. اگر چه لجاجت دشمن و سوء نیت سردمداران رژیم عراق، تا حالا مانع از این شده است که صلحی برقرار بشود و دو ملت نفس راحتی بکشند و مشغول کارهای معمولی خودشان بشوند و هنوز دشمن یک حالت استخوان لای زخمی را نگهداشته است؛ اما به هر حال در جبههها دیگر جنگ نیست. نکتهی مهم اینجاست که هر چند نبرد ما در میدانهای جنگ و در سنگرهای نظامی تمام شد، ولی نبرد رزمندگانِ در بند ما در اسارتگاهها ادامه دارد و آنها هنوز مقاومت میکنند. اگر شما مادران و همسران و خواهران و پدران و برادران توجه داشته باشید، باید به این مقاومت افتخار کنید؛ که البته توجه هم دارید. چهکسی میتواند افتخار سربازی را که جانانه در راه انقلاب و دین و میهن و ملتش میجنگد، انکار کند؟ افتخاری از این بالاتر وجود دارد که کسی در راه هممیهنان و کشور و انقلاب و عقیدهاش مبارزه کند؟ این، افتخار خیلی بزرگی است. این افتخار، در جبههها برای رزمندگان گوناگون ما به نقطهی انتها رسید؛ اما نسبت به آن عزیزانِ در بند هنوز ادامه دارد و باید مقاومت بکنند.
اسیران ما آزاد خواهند شد؛ در این شکی نیست. مگر دشمن میتواند اسرا را برای مدت زیادی نگهدارد؟ اما من اعلام میکنم که دشمن به وسیلهی اسرای ما - که عزیزان ما هستند - نخواهد توانست به ملت ما زورگویی کند. میخواهند مسألهی اسرا را وسیلهیی قرار بدهند برای این که ملت ایران را به دادن امتیاز وادار کنند. مگر چنین چیزی میشود؟ اگر ملت ما میخواست امتیاز بدهد، چرا هشت سال جنگ کند؟ اگر ملت ما میخواست زورگویی و قلدری کسی را قبول کند، چرا انقلاب کرد؟ نظام گذشته، بزرگترین سیئه و گناهش این بود که مملکت و ملت را دست زورگوهای عالم - امریکا و قدرتهای بزرگ - داده بود که هر کاری میخواهند بکنند. امروز، عراق تنها کشور همسایهیی نیست که با ما طرف شد و هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کرد، بلکه همان امریکا و غرب است که شریک و حامی عراق بودند. اشتباه نکنند.
اگر کسانی روابط ایران و عراقِ امروز را با قبل از انقلاب مقایسه کنند، درخواهند یافت که قبل از انقلاب در دوران رژیم پهلوی، همان کسانی که امروز نقطهی مقابل ملت ایران قرار دارند، مدافع رژیم غیرقانونی و خائن پهلوی بودند. چرا؟ چون مملکت را دو دستی به آنها داده بود. امروز که ملت ایران در مقابل دشمنان جهانی و جهانخواران و غارتگران قیام کرده و خودش کشور را در دست گرفته و دست دشمنان را کوتاه کرده است، همان اربابها و چپاولگران دیروز، چون امروز سفرهی آنها در اینجا جمع شده است، از طریق جلو انداختن عراق و کارهایی از این قبیل، روی ملت ایران فشار میآورند که تسلیم شود. مگر چنین چیزی میشود؟! مگر ملت بزرگ ایران قبول میکند که ما تسلیم زورگویی کسی بشویم؟ به فضل پروردگار، در هیچ مسألهیی ما تسلیم زورگویی هیچ دولت و قدرتی - حتّی امریکا و ابرقدرتها - نخواهیم شد؛ عراق که جای خود دارد.
برای این که مسألهی قطعنامه و مذاکرات صلح به جایی برسد و مسایل حل بشود، ما تلاش خود را یک لحظه متوقف نمیکنیم. انصافاً مسؤولان با دلسوزی و تلاش کار میکنند؛ اما گفتیم و باز هم میگوییم که امتیاز نخواهیم داد. تا وقتی عراق از نقاطی که تصرف کرده و امروز داخل کشور ماست، خارج نشود، ما از بند اول قطعنامه جلوتر نمیرویم. آنها همین را میخواهند. آنها میخواهند بند اول کانلمیکن شود. بند اول میگوید: آتشبس و عقبنشینی. عقبنشینی هم در بند اول است. از خدا میخواهند که ما از بند اول عبور کنیم و به بندهای دیگر برویم تا مسألهی عقبنشینی فراموش بشود و این استخوان لای زخم ملت ایران بماند. مگر چنین چیزی میشود؟ عقبنشینی، مقدمهی هرگونه حرکت دیگری است. مرتب در تبلیغات جهانی خود میگویند: ایران بیاید با ما مذاکرهی مستقیم بکند. حرفی نداریم. عقبنشینی انجام بگیرد، بعد از آن حاضریم مذاکرهی مستقیم هم بکنیم.
اگر طرف مقابل ما، از اول منطقی و معقول حرف میزد، این قضایا بین ما پیش نمیآمد. رژیم عراق، یک رژیم غیرمنطقی و غیرمعقول است. ما منطقی و معقول حرکت میکنیم. ما بر طبق مقررات پذیرفته شدهی جهانی حرکت میکنیم و حاضر نیستیم دربارهی حقوق ملتمان، یک ذره با کسی معامله کنیم. اصل، این است. بزرگترین حق یک ملت، حق حاکمیت ملّی اوست. باید بتواند در داخل مرزهای خودش حاکمیت داشته باشد. اینها میخواهند این حق را از ملت ایران بگیرند. آنوقت میگویند بیایید اسرا را مبادله کنیم! میخواهند مسألهی اسرا را وسیلهیی قرار بدهند برای این که حاکمیت ملت ایران بر سرزمین و محدودهی مرزهای خودش را سلب کنند. مگر چنین چیزی میشود؟ اول، عقبنشینی است. اول، تأمین حاکمیت ملت ایران بر سرزمین خودش است؛ یعنی عقبنشینی دشمن تا پشت مرزهای بینالمللی. بعد از آن، همه چیز ممکن است. این کار که انجام گرفت، ما روز بعدش مسألهی اسرا را تمام میکنیم و در مسایل گوناگون مذاکره مینماییم.
دنیای استکبار و همین امریکا - دولتهایی که دم از صلح میزدند - اینجاست که دشمنی و خباثت خود را نسبت به انقلاب و اسلام و ملت ایران نشان میدهند. همهی ملت ایران یادشان است که همان کسانی که دادِ قطعنامهی 598 را داشتند و در هر مذاکره و نشست و برخاستی، از قطعنامه دم میزدند - مثل رؤسای جمهور و سلاطین و بعضی از مرتجعان منطقه - فریادشان دیگر تمام شد! گویی که همهی مشکل این بود که رژیم عراق بهوسیلهی رزمندگان اسلام تهدید نشود. حالا که آتشبس شد و آن تهدید تمام گردید، دیگر هیچ چیز برایشان مطرح نیست!
در همهی قضایا، امریکا همینطور است. الان در همین قضایای لبنان، بزرگترین خباثت را امریکا نسبت به مردم لبنان و مردم مسلمان انجام میدهد. اسرائیل را که دستنشاندهی خودشان است، به گروگانگیری و آدمربایی تشویق میکنند که بلند شود با هلیکوپتر به یک کشور دیگر بیاید و داخل یک شهرِ مربوط به یک کشور دیگر بنشیند و صریحاً و علناً یک روحانی محترم را از داخل خانهاش برباید و ببرد!! دیگر از این تروریسم و گروگانگیری، زشتتر و واضحتر در دنیا هست؟! کدام دولتی چنین کاری را انجام میدهد؟ ولی دیدیم که اسرائیل کرد(2)v. چنین کاری، جز به تشویق امریکا و خاطرجمعی اسرائیل از امریکا ممکن نبود. برای چه این کار را کردند؟ برای این که از مبارزان و مجاهدان و مسلمانان باج بگیرند و همهی دستگاههای این کشور و دیگر دولتهایی را که فکر میکنند نسبت به مسایل لبنان ارتباط یا انگیزهیی دارند، وادار کنند تا برای آزادی گروگانهای امریکایی تلاش نمایند؛ یعنی باجستانی به وسیلهی گروگانگیری!
ما بارها گفتهایم که از گروگانگیری حمایت نمیکنیم. ما بارها گفتهایم اولین دولتی که در لبنان از او گروگان گرفتند، ما بودیم. کاردار ما را همین فالانژهایی که مورد حمایت امریکایند، گروگان گرفتند. ما گروگانگیرها را از قبیل فالانژها و اسرائیل و امریکا - که پشتیبان اینهاست - به شدت محکوم میکنیم. خود ما اهل گروگانگیری نیستیم و گروگانگیری را هم تشویق نمیکنیم.
در مقام مقایسه میان گروگانگیریهایی که در لبنان انجام گرفته، آیا آن عده از مظلومان لبنان - که ما هم نمیدانیم چه کسانی هستند - جاسوس امریکایی را که به کشورشان آمده است، میگیرند، محکومترند یا اسرائیل که به لبنان میآید و از خانهی کسی، صاحبِ خانه را میدزدد و میبرد؟! کدامیک از این دو نوع کار، زشتتر و منفورتر است؟ اگر به لبنانی بگویند: چرا شما سرهنگ امریکایی یا فلان فرد دیگر را گروگان گرفتید؟ خواهد گفت: این فرد داخل خانهی من آمده و جاسوسی میکند؛ برود تا گرفتار نشود. اما اگر به اسرائیل و امریکا بگویند: چرا شما آمدید (شیخ عبید) را از داخل خانهاش گرفتید بردید؟ چه جوابی دارند بدهند؟ گروگانگیریِ منفور، آن است یا این؟ آن وقت رئیس جمهور امریکا با کمال وقاحت میگوید ما با گروگانگیرها صحبت نمیکنیم!! شما پشتیبان گروگانگیرها هستید. از همهی گروگانگیرها بدتر و خبیثتر، اسرائیل است که دست نشانده و دستآموز شماست. این، کیفیت قضاوت آنها در مسایل بینالمللی است که از حق و انسانیت و عدالت، فرسنگها فاصله دارد. امریکاییها اینگونهاند.
برای ملت ایران، چیزی از این خندهآورتر و مسخرهتر نیست که امریکا بیاید مذاکره با ملت ایران را ادعا کند و برای آن شرط قرار بدهد و بگوید ما به شرطی روابطمان را با ایران برقرار میکنیم که چنین و چنان بشود!! شما امروز در چشم ملت ایران، منفورترین دولتها بعد از دولت غاصب صهیونیستی هستید. ملت ایران چه احتیاجی به ارتباط و مذاکره با شما دارد؟ چه کسی در نظام جمهوری اسلامی با شما مذاکره کرده است؟ مذاکرهی ما با امریکا همین است که در تریبونهای عمومی، به سردمداران آن کشور هشدار میدهیم و نهیب میزنیم و میگوییم شما با این روشها و با این تهدید و تطمیعها، نخواهید توانست ملت بزرگ و انقلابی و مسؤولان کشور ما را تحت تأثیر قرار بدهید. ما امروز هم مثل گذشته میگوییم: رابطه با امریکا را نمیخواهیم.
تا وقتی که امریکا در چنین مواضعی قرار دارد، ما رابطه با او را رد میکنیم. تا وقتی که سیاست امریکا بر دروغ و فریب و جنایت و حمایت از دولت پلیدی مثل اسرائیل و ظلم به ملتهای مستضعف استوار است و تا وقتی که خاطرهی جنایتهایی که از طرف سردمداران امریکایی نسبت به ملت ایران انجام گرفته، در ذهن ملت ماست و جبران نشده - مثل خاطرهی سقوط هواپیما، مثل مسدود کردن داراییها و اموال ملت ایران در امریکا - امکان ندارد ما با دولت امریکا مذاکره کنیم یا با او رابطهیی برقرار نماییم.
بحمداللَّه ملت ما، ملتی بیدار و زنده و قوی است. ما برای رفاه و ساختن ملت و کشورمان، احتیاجی به دولتی مثل امریکا نداریم. ما امکانات بالفعل و بالقوّهی بسیار خوبی در اختیارمان است و میتوانیم بدون اتکای به دشمنانمان، راه سعادت و رفاه ملت ایران را بپیماییم. البته ما در ارتباطات جهانی باز برخورد میکنیم. ما با کسانی که نسبت به ملت ایران، اینطور خصومت وقیحانه و آشکار نکردند، همکاری میکنیم. این را همیشه اعلام کردهایم. در گذشته همینطور بوده، امروز هم همین گونه است. اما اگر کسانی در دنیا خیال کنند که مسؤولان کشورمان برای سازندگی کشور، دست - آن هم دست ذلت - به سوی امریکا دراز خواهند کرد، بدانند که سخت در اشتباهند. چنین چیزی پیش نیامده و ابداً پیش نخواهد آمد.
شما ملت عزیز ایران، توکلتان به خدا و استحکامتان را مثل همیشه حفظ کردهاید و باز هم انشاءاللَّه حفظ خواهید کرد. ما مشاهد میکنیم که ملت ما یکی از مستحکمترین و قویترین ملتهاست. این ملت، شایستهی آقایی و عزت است. آن ملتی که قدر خودش را دانست و از قبول ذلت دوری کرد، عزیز خواهد شد. ملتهایی را که میبینید ذلیل شدند، خودشان تن به ذلت دادند. ملت ما بحمداللَّه ملتی کارآمد و باهوش و فعال و دارای امکانات کار و تلاش و سازندگی است؛ آن هم با ایمان به خدا و با وحدت کلمه. با قوّت مدیریت در داخل کشور و با تلاش و فعالیت همهجانبهی مسؤولان و دولتیها و آحاد مردم، به فضل پروردگار تمام مشکلات در ظرف مناسب خود حل خواهد شد و از بین خواهد رفت. دشمن نمیتواند به برخی از مشکلاتی که برای همهی ملتها وجود دارد، چشم بدوزد و خیال کند که این مشکلات، ملت ما را زبون و خسته خواهد کرد. چنین چیزی متصور نیست.
امیدواریم انشاءاللَّه عزیزان ما - چه اسرا و چه مفقودان - اولاً تا وقتی که آزاد نشدهاند، مشمول لطف و فضل و کمک و اعانت الهی باشند. ثانیاً انشاءاللَّه هر چه زودتر وسایل استخلاص این عزیزان فراهم شود و دل و چشم خانوادهها و منتظرانشان، به دیدار آنها روشن بشود. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، صبر و اجر و لطف و فضل خودت را بر این خانوادههای عزیز نازل کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار فرزندان ممتاز شهدا، مسؤولان امور فرهنگی بنیاد شهید و جمعی از دانشجویان امامیهی پاکستان
تاریخ: 1368/05/25
بیانات در دیدار فرزندان ممتاز شهدا، مسؤولان امور فرهنگی بنیاد شهید و جمعی از دانشجویان امامیهی پاکستان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اگرچه در روزها و شبهای متعلق به سیّدالشّهداء(علیهالسّلام)، همهی اجتماعات مردم ما و دیگر شیعیان سراسر عالم، بوی شهادت و عطر فداکاری در راه خدا را دارد؛ اما اجتماعی که متعلق به خانواده و فرزندان شهدا و مسؤولان دستگاهی که خادم شهداست، طبعاً آب و رنگ دیگر و حال و هوای مخصوص به خود را دارد.
شما، انتساب افتخارآمیزی به شهادت دارید. شهادت، یکی از مفاهیمی است که فقط در ادیان معنا میدهد. هرچند در همهی ملتها و کشورها، اگر کسی در راه هدفهای ملی کشته شود، به او شهید میگویند و همهی کشورهایی که امروز نام و آوازهیی دارند و تاریخی پشت سر آنهاست، کسانی را بهعنوان شهید در میان خودشان میشناسند و به آنها افتخار میکنند و یاد آنها را گرامی میدارند و اینها کسانی هستند که در برههیی از تاریخ آن کشور و ملت، در راه هدفهای ملی یا حفظ استقلال ملی، جنگ کردند و کشته شدند؛ اما در حقیقت نام و معنای شهید، در جایی صادق میباشد که دین موجود است.
شهید، یعنی انسانی که در راه آرمانهای معنوی کشته میشود و جان خود را - که سرمایهی اصلی هر انسانی است - برای هدف و مقصدی الهی صرف میکند و خدای متعال هم در پاسخ به این ایثار و گذشت بزرگ، حضور و یاد و فکر او را در ملّتش تداوم میبخشد و آرمان او زنده میماند. این، خاصیت کشته شدن در راه خداست. کسانی که در راه خدا کشته میشوند، زندهاند. جسم آنها زنده نیست؛ اما وجود حقیقی آنها زنده است.
حقیقتِ هر انسانی، خواسته و فکر و هدف و راه اوست. کسی که برای هدفهای شخصی و دنیایی کشته میشود، آن هدف هم با او دفن میشود و از بین میرود. هر هدفی که قایم به نفس و شخص انسان است، متعلق به اوست و با رفتن و مردن انسان، آن هدف هم میمیرد و از بین میرود؛ اما هدفی که الهی و قایم به غیب و خواست خداست و انسان در راه آن فداکاری میکند، با مردن انسان، آن هدف نمیمیرد. البته، همین هدفهای خدایی هم ممکن است از بین بروند؛ اما از بین رفتن آن هدفها و پایمال شدنشان در صورتی است که در راه آنها مجاهدتی صورت نگیرد.
اگر کسی در راه هدفهای والا و الهی، مجاهدت کرد و زحمت کشید و بعد کشته شد، آن هدف زنده میشود و وجود این شخص هم همان هدف است و شخصیت و هویت واقعی او قایم به آن هدف میباشد. عکس قضیه این است که هدف، قایم به او نیست، بلکه او قایم به هدف است؛ لذ زنده میماند و از بین نمیرود. به همین جهت، انبیا و منادیان حق امروز زندهاند؛ زیرا فضایل و تکامل و هدفهایی که در بشر دنبال میکردند، با رفتن آنها نمرد و بتدریج هدفهاشان در واقعیت عالم و جریان تاریخ تحقق یافت. اگرچه همهی آن اهداف هنوز برآورده نشده است؛ اما امروز میبینید که در دنیا، ندای عدالت و آزادی هست و روشنفکران عالم هدفهایی را بهعنوان هدفهای عالی اسم میآورند که این همان هدفهای انبیاست؛ گرچه خود ندانند که از کیست.
حقیقتی که ما باید بدان افتخار کنیم، این است که رسم شهادت و سنت الهیِ قتل فیسبیلاللَّه، با نظام اسلامی زنده شد. در گذشته، سیلیخوران در راه خدا کم بودند و برخی در طی عمر هفتاد سالهی خود، تحمل کمترین سختی در راه خدا را هم نداشتند و حاضر نبودند در راه خدا یک اخم را تحمل کنند؛ چه برسد به اینکه جان و سرمایهی وجود خود را در راه خدا بدهند. برای ملتی که بهنام اسلام زندگی میکند، خیلی بد است که در راه تحقق این هدف عظیم، هیچ مشکلی را بر خود هموار نکند. پیداست که در این جامعه، اسلام روزبهروز ذوب و کمرنگ و بیاثر خواهد شد.
در گذشته، متأسفانه در کشور ما و بسیاری از کشورهای اسلامی دیگر، رسم سرمایهگذاری برای دین و تحمل مشکلات برای خدا، منسوخ و یا بسیار کم شده بود؛ چه رسد به کشته شدن در راه خدا. یکی از بزرگترین خدمات انقلاب و امام به ملت و اسلام، احیای انگیزهی فداکاری در راه خدا - چه در ایران و چه در سایر کشورهای اسلامی - بود. امروز، نفوس طیبهی بسیاری، حاضر به تلاش و تحمل زحمت و قبول دردسر و بذل جان برای خدا هستند و مظهر بزرگ آن، همین شهدای عزیز ما هستند که شما بازماندگان و یادگارهای عزیز آنها هستید.
مرگ برای همه هست. ما اگر در راه خدا بمیریم، به حسب موازین مادّی و ظاهری هم، چیزی از دست ندادهایم. مردن، سرنوشت اجتنابناپذیر هر یک از ماست. این متاعی است که بالاخره از دست ما خواهد رفت؛ ولی این متاع جان به دوگونه از دست میرود: یکی اینکه آن را گم کنیم و دیگر اینکه آن را بفروشیم. کدام بهتر است؟ آنها که در راه خدا کشته نمیشوند، جانشان را گم کردهاند و در مقابل، چیزی در دست ندارند. و آنها که این متاع را در راه خدا میدهند و جانشان را در راه او مصرف میکنند، کسانی هستند که آن را فروختهاند و در عوض چیزی گرفتهاند: (اناللَّه اشتری منالمؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة)(1).
شهید، جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمیگذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود. این جان، سرمایهی اصلی ماست. مردن و شهادت، پیری و جوانی نمیفهمد. بسیاری هستند که در راه خدا هم کشته نمیشوند؛ اما در جوانی میمیرند. چهقدر جوانان هستند که میمیرند و در حقیقت جانشان از دست رفته است. اگر در راه خدا حرکت نکنند، اگر مسیر آنها الهی نباشد و مرگشان در راه خدا و هجرت و جهاد فیسبیلاللَّه نباشد، متاع عمر - که بسیار عزیز است - از دستشان خواهد رفت و در مقابلش، چیزی عایدشان نمیشود. البته، اگر بازماندگان آنها صبر کنند، خدای متعال به آنها اجر خواهد داد؛ اما خود آن مرده، در مقابل جانش که از او گرفته شده است، چیزی به دست نخواهد آورد.
بسیاری هم هستند که در سنین غیرجوانی یا بعد از جوانی، در راه خدا شهید شدند - مثل شهدای محراب و عزیزانی که در جبهه شهید شدهاند - اینها هم کسانی هستند که جانشان را فروختهاند. شهادت برای هر انسانی چنین امتیازی است. واقعاً اگر خدای متعال این دعا را از کسی قبول کند که مرگ او را در شهادت قرار دهد، بزرگترین امتیاز را به یک انسان داده است و در مقابل سرمایهیی که از بین میرفت و هدر میشد، بهشت و رضایت خود را قرار داده است.
چرا شهادت این قدر با عظمت و اهمیت است؟ علت این است که انسانی که جان خود را در راه خدا میدهد، در حقیقت در یک لحظهی نیاز و در آن وقتی که دین و راه خدا به کسانی که آنرا رونق دهند، احتیاج دارد، آن تلاش لازم را انجام داده است. کسی که در راه خدا تلاش میکند و از راحتی و زن و بچه و آسایش معمولی و امتیازات مادّی صرفنظر میکند،پاداش الهی را - که همان شهادت است - بهدنبال دارد. این نشاندهندهی عظمت مجاهدت اوست. لذا مکرر گفتهام که شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فیسبیلاللَّه است.
در اینجا، دو نکته گفتنی است که مطرح میکنم؛نکتهی اول، تأثیر شهادتها در تقویت نظام اسلامی است. شما برادران و خواهران میدانید که ابهت و اقتدار معنوی امروز نظام اسلامی و ملت مسلمان در دنیا و در چشم قدرتهای شیطانی، ناشی از همین شهادتها و کاری است که عزیزان شما کردند. فرزندان شهدا بدانند که پدران آنها موجب شدند که اسلام، در چشم شیطانها و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند. روزی بود که به اسلام و جامعهی مسلمین، اصلاً اعتنایی نمیکردند و کمترین محلی نمیگذاشتند و آنان را صاحب فکر نمیدانستند؛ اما امروز دریافتهاند که اسلام، کاخهای اقتدار شیطانی آنان را در سراسر دنیا لرزانده است. امام بزرگواری که نام و یاد او، دل قدرتهای طاغوتی را آب میکرد و کاخهای آنان را تکان میداد، عظمت خود را از اسلام گرفت. عظمت او، بهخاطر این بود که خود را خادم اسلام و مسلمین میدانست و مجاهدت او و ملتش، به اسلام عظمت بخشید.
امروز، به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملتها آبرو و عزت را اینگونه باید پیدا کنند. قدرتهای استکباری، برای ملتهای کشورهای امثال ما - کشورهای اسلامی و دیگر کشورهای مستضعف - حق حیات و حق رأی و نظر قایل نیستند؛ حتّی حق استفاده از منابع ثروت خودشان را هم قایل نیستند. با قدرتهای شیطانی، از سر ضعف و ذلت نمیشود وارد شد؛ چون به ضعیف رحم نمیکنند. باید هر ملتی خود را قوی کند و قدرت حقیقی خودش را پیدا نماید و این، جز به برکت اعتقاد و عمل در راه آن اعتقاد تا سرحد مجاهدت و شهادت، امکانپذیر نیست. این، کاری است که ملت و شهدای ما انجام دادند و دنیای استکبار و دولتهای متکبر را - نه انسانها و ملتها، چون آنها با ما همراهند - وادار به پذیرش و تحمل اسلام و جمهوری اسلامی کردند. البته، از توطئه و اعمال دشمنی و مکر غافل نیستند. شما هم غافل نباشید.
امروز، مهمترین شگرد دشمنی استکبار جهانی، در کیفیت تبلیغات اوست. به اعتقاد من، امروز یکایک طراحان سیاسی و تبلیغاتی دشمن، دربارهی کشور و مردم و دولت و مسؤولان ما، فکر میکنند و چگونگی تبلیغات را نسبت به این مجموعه انتخاب میکنند و خبرگزاریهای وابسته به استکبار و صهیونیسم بینالمللی نیز، در باب کشور ما با همان شیوهها عمل میکنند. تبلیغات امروز خبرگزاریها و رادیوها درباره ملت و امام و مسؤولان و آیندهی کشور، همه محاسبه شده است. ما امروز، با ترفندهای تبلیغاتی مواجه هستیم. ملت باید در مقابل تبلیغات دشمن، خیلی هوشیار باشد.
نکتهی دوم این است که بازماندگان شهدا باید به شهدا افتخار کنند؛ ولی به این کار اکتفا نکنند. باید راه شهدا را که راه دین و فداکاری برای اسلام و سربازی برای انقلاب و تقویت نظام اسلامی بود، دنبال کنید. بازماندگان شهدا، باید احترام به اسلام و استحکام بخشیدن به نظام و سربازی انقلاب را، بیشتر از بقیهی مردم شعار خود قرار بدهند و در این راه حرکت کنند. بعضی خیال میکنند چون خانوادههای شهدا مورد احترام و عطوفت دستگاههای دولتی و مردم هستند، دیگر وظیفهیی برعهده ندارند و با دادن شهید، از آنها سلب وظیفه شده است. این، اشتباه است. هر که برای این نظام بیشتر سرمایهگذاری کرده، بیشتر موظف به حفظ نظام است و هرکه در شرکتی، سهم بیشتری داشته باشد، نسبت به منافع آن شرکت حساسیت بیشتری دارد. خانوادههای شهدا چون با دادن عزیزشان، سرمایهگذاری بیشتری برای بقای نظام کردهاند، باید بیش از تمام مردم برای حفظ نظام اسلامی و حیثیت آن حساس باشند؛ که بحمداللَّه اینگونه هم هست و خوشبختانه بازماندگان شهدای ما به نحوی هستند که انشاءاللَّه کارشان موجب رضای روح مطهر شهدای ماست.
مسؤولان مربوط در بنیاد شهید هم، باید در کارهای فرهنگی و فکری و خدمات معنوی، روی این خانوادهها سرمایهگذاری بیشتری بکنند. البته، خدمات مادّی به خانوادههای عزیز شهدا لازم است؛ اما خدمات معنوی و فکری لازمتر است. اگر ما خدمات مادّی را جدای از خدمات معنوی و فکری، در اختیار این عزیزان قرار بدهیم، در حقیقت کار عبثی انجام دادهایم. لذا باید روی مسایل معنوی و فکری، برنامهریزی و کار و سرمایهگذاری معقول و خوب و عمیق و کارشناسی بشود؛ آنهم بهدست صمیمیترین و دلسوزترین و کارآمدترین افراد. هرچه این سرمایهگذاری بهتر و بیشتر باشد، ضرری در آن نخواهد بود و هر چه هست، منفعت خواهد بود.
اگر فایدهی کار ذهنی کم باشد، باید در کیفیت برنامهریزی خودمان تردید کنیم. اثر کار فرهنگی، صددرصد است و هیچ کار فرهنگیِ درست، بدون اثر نیست. راز کار فرهنگی را تبلیغاتچیهای جهانی میدانند. اگر اینهمه پول خرج میکنند و رادیو و خبرگزاری راه میاندازند، به این دلیل است که آثار و نتایج کار فرهنگی را میدانند. تأثیر هیچ سرمایهگذارییی مثل کار فرهنگی قطعی و نتیجهاش صددرصد نیست. اگر کار فرهنگی کمتأثیر باشد، بدانیم که ارکانش ناقص است و به میزان لازم انجام نگرفته است. باید عیب آن را یافت و اصلاح کرد.
امیدوارم که خدای متعال، بر همهی شما خانوادههای عزیزان شهید ما، فضل و لطف خودش را نازل کند. همچنین خداوند به برادران عزیز و مؤمن و دلسوز و متعهد پاکستانیِ حاضر که به حکم آگاهی و روشنفکری خویش، مسؤولیت سنگینتری دارند و اسلام به این سربازان جوان و متعهّد میبالد و احتیاج دارد، توفیق دهد. خداوند ما را در راه خودش، موفق و ثابتقدم بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار رئیس جمهور موقت افغانستان و رهبران مجاهدان افغانی
تاریخ: 1368/07/11
بیانات در دیدار رئیس جمهور موقت افغانستان و رهبران مجاهدان افغانی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به همهی آقایان محترم و برادران عزیز که میهمانان ارجمند جمهوری اسلامی و مجاهدان فیسبیلاللَّه هستند، خیر مقدم و خوشآمد عرض میکنم و از خداوند متعال مسألت مینمایم که این اجتماعات و گفتگوها و تلاشهایی را که شما به آن مشغولید، مشمول فضل و رحمت خود قرار بدهد و برکت ببخشد؛ چون نه فقط یک ملت، بلکه دنیای اسلام چشم انتظار کارهای شماست.
امروز، اگرچه در محافل سیاسی و در گفتگوهای سیاسیون عالم، مسألهی افغانستان یک مسألهی صرفاً سیاسی و بینالدّولی است؛ اما از نظر ملتهای مسلمان، یک مسألهی اسلامی است که به سرنوشت دنیای اسلام و آیندهی بینالملل اسلامی ارتباط تام و تمامی دارد.
آنچه بحمداللَّه، هم برای همهی مسلمینی که از مسایل جاری این منطقه و افغانستان مطلع و آگاه هستند و هم بخصوص برای ملت افغانستان و ایران مایهی خشنودی و خوشحالی است، این است که مبارزات شما پس از سالها رنج و زحمت، به یک نتیجهی مقطعی و مرحلهیی نایل آمد و ثابت شد که یک ملت، هر چند هم تنها و مستقل و علیالظاهر بیپناه باشد، اگر جهاد کرد، خدای متعال به او کمک میکند و با ارادهاش معادلات جهانی را به هم خواهد زد - که به هم زد.
کسی باور نمیکرد که ملت افغانستان خواهد توانست نیروهایی را که با کمیّت زیاد و با اراده و تصمیم قاطع وارد افغانستان شده بودند، از این کشور بیرون کند. جز ملت افغانستان، هیچکس دیگر نبود که بتواند این کار را بکند. اگر کسی، دولتی، سیاستی، ادعا کند که او در چنین کاری مؤثر بوده است، حتماً گزافه است. فقط ارادهی ملت افغانستان و جهاد بزرگ و بسیار مرارتبار این ملت مؤثر بوده است.
اگر شما جهاد نمیکردید و اگر آن جبهههای سخت و محروم از اوّلیات زندگی، با آن فداکاری تلاش نمیکردند، ممکن نبود دشمن از خاک افغانستان بیرون برود. البته، تغییر سیاستها در داخل شوروی هم مؤثر بود، اما آن چیزی که زمینهی تغییر سیاست را فراهم میکرد، جهاد ملت افغانستان بود؛ والّا ملتی که مثل بره، رام و مطیع دشمنان و اشغالگران باشد، هیچکس اراده نخواهد کرد که او را رها کند. این اراده و جهاد شما بود که بحمداللَّه موفق شدید.
یادم میآید که در آن دوران سخت، حتّی خود عناصر مؤثر مجاهدِ افغانستان هم وقتی اوضاع را بررسی میکردند، افق روشنی را نمیدیدند. هر چند با اعتقاد به حکم و قضای الهی، اجمالاً هر مؤمنی معتقد است که خدای متعال پیروزی را به مؤمنین خواهد داد، اما در مورد افغانستان، هیچ فرمول ظاهری برای این کار وجود نداشت؛ ولی شما دیدید که پیروزی واقع شد. امروز هم شما به سمت پیروزی نهایی حرکت میکنید و باید حرکت کنید.
آنچه مهم است، این است که همان عواملی که در آن روز به شما کمک کرد تا بتوانید مجاهدت کنید، امروز هم لازم است تا کمک کند که بهترین راه را انتخاب کنید و قویترین تصمیم را بگیرید و قدم آخر را بردارید. هنوز ملت افغانستان قدم آخر را برنداشته است و حیف است که انسان بعد از رسیدن به دروازههای پیروزی، متوقف شود و نتواند خود را به پیروزی برساند. اگر انسان ببیند شناگری نیرومند و چیرهدست، با شنا از دریا عبور کرده تا خودش را به ساحل برساند، اما در یک کیلومتری ساحل، خدای نکرده برایش عارضهیی پیش بیاید، خیلی تأسف میخورد.
من امروز مسایل شما را میدانم و از طرق سیاسی و معمولی و مذاکرات فراوانی که با اغلب شما آقایان محترم - که از دوستان خیلی نزدیک و قدیمی من هستید - داشتهام، در جریان آن هستم. امروز مشکل شما، مسألهی اختلافات داخلی است که باید آن را برطرف کنید. دشمن مایل است که اختلافات روزبهروز بیشتر مشتعل شود و در همه جا بهانه هم زیاد دارد؛ بخصوص در افغانستان که بیش از بعضی جاهای دیگر، بهانه برای اختلاف وجود دارد.
اگرچه به نظر ما، اختلاف شیعه و سنی در حقیقت اختلاف نیست؛ زیرا در اصول اصلی اسلام - که اگر کسی آنها را نداشت، مسلمان نیست - مشترکند؛ یعنی هر دو مذهب، به قبلهی واحد، خدای واحد، پیامبر واحد، قرآن واحد و احکام و ارکان واحد اسلامی معتقدند؛ اما شما ببینید که استعمار در طول زمان از طرح مسألهی شیعه و سنی در مقابل یکدیگر، چه وسیلهی اختلافی - بخصوص در محافل پایینتر و نسبت به اوساط پایین مردم که از معرفت و توجه، قدری دورتر هستند - درست کرده است.
قبل از انقلاب، ما در ایران تلاش زیادی داشتیم که این اختلافها برطرف شود، منتها تلاشها فردی بود؛ ولی بعد از انقلاب، سیاست جمهوری اسلامی این بود که بین برادران، وحدت و تفاهم ایجاد کند تا به هر دو طرفی که اختلافات خودشان را آنقدر عمیق و غیرقابل التیام میبینند، ثابت شود که در اشتباهند. بحمداللَّه علیرغم آنهمه فشاری که دشمن وارد کرد، در داخل کشور موفق شدیم. شما غالباً جزییات را نمیدانید؛ ولی اگر زمانی اینها نوشته بشود، آنوقت منصفان عالم خواهند فهمید که در این ده سال، ما برای ایجاد وحدت، از جانب توطئههای استعمار چه کشیدیم و متوجه خواهند شد که آنها با چه طرقی وارد شدند تا برادران مسلمان را در مقابل هم نگهدارند. ما همیشه به علمای فریقین گفتهایم، شما که میدانید وحدت و اتحاد حق است، بنابراین باید این نکته را به مردم خودتان و به عوام تفهیم کنید. البته، مخلصان قبول کردند و به همان اندازه هم تأثیر گذاشتهاند.
چون من قبلاً در خراسان بودهام و این استان با افغانستان هممرز است، قبل از انقلاب دایماً رفت و آمد و ارتباط داشتم. بهعلاوه از طریق طلّاب افغانیِ مقیم مشهد، در جریان مصایب افغانستان بودهام. بنابراین من میدانم - و شما هم خوب میدانید - که تعصبهای قومی و مذهبی و گرایشهای سیاسی، بهانهیی برای ایجاد اختلاف در افغانستان است. به هر حال، دشمن بهانهی زیادی برای ایجاد اختلاف دارد. باید بر این بهانهها فایق آمد و این کار، یک عزم توحیدی و الهی و پیامبرمآب لازم دارد؛ همان طوری که پیروان و انصار انبیای الهی، واقعاً با عزم راسخ وارد میدانها شدند.
سختی این میادین، کمتر از سختی میدان جهاد با تفنگ و مسلسل و ضدهوایی نیست. میدان خیلی دشواری است که بایستی بر آن فایق آمد. شما، رهبران و بزرگان و مرشدان مردم هستید. باید روی این مسأله کار کنید و علاوه بر ایجادوحدت در میان مردمِ گوناگون از اقوام و تیرههای مختلف افغانی با مذاهب مختلف و دادن پیام آرامبخش وحدت به آنها، تلاش کنید که پیام آرامبخش وحدت در خود دستگاه سیاسی و میان تلاشگران سیاسی بهوجود آید. اگر یک طرف هم احساس کرد که حق او تضییع میشود، اغماض و تسامح و علاقه به وحدت را بر آنچه که او حقِ خودش میداند، غلبه دهد.
همه باید تلاش کنند تا وحدت ایجاد شود. البته در طول این چند سال گذشته - بخصوص در یک سال اخیر - مکرراً به برادران مستقر در پاکستان و ایران گفتهایم که افغانستان جز با وحدت گروهها و نیروها، نخواهد توانست به مقصود خودش دست یابد. اگر کسی خیال کند که با حذف این گروه یا آن دسته، خواهد توانست کار را به پیش ببرد، اشتباه کرده است. امروز مشکل اصلی، مشکل اختلاف است. باید هدف عمومی و اصلی، ایجاد وحدت باشد. همه هم باید کمک بکنند. آنهایی که بزرگترند، بیشتر باید تلاش کنند و آنهایی هم که کوچکترند، باید تلاش کنند تا این وحدت انشاءاللَّه انجام بگیرد.
افغانستان، یک کشور و ملت مسلمانِ خالص با سوابق دیرین در فرهنگ اسلامی است. ملت افغانستان، حق زیادی در اشاعهی فرهنگ اسلامی دارد. کتب حدیث و تفسیر و فقه و تاریخ و امثال اینها، که در طول قرون متمادی از افغانیها صادر شده، چند برابر آن مقداری است که کشورهای مغرب اسلامی توانستند بهوجود آورند. یعنی تولید اسلامی ملت افغانستان، یکی از تولیدهای درجهی یک محسوب میشود که بسیار باارزش است. بنابراین، ملت افغانستان در فرهنگ و مواریث اسلامی، دارای حق است. ملتی با این خصوصیات که کشورش کشور اسلامی است، قاعدتاً حکومتش هم باید اسلامی باشد.
امروز که روز شروع کارتان است، باید ببینید که وحدت را از چه راهی میتوانید تأمین بکنید. امروز وحدت برای شما، هم تاکتیک و هم استراتژی و هم یک اصل اسلامی است و همیشه برای شما لازم است. امروز اگر بخواهید به قضایا خیلی سیاسی نگاه کنید، وحدت برای شما لازم است. البته نباید به وحدت به چشم تاکتیک نگاه کرد؛ وحدت یک اصل اسلامی است: ( واعتصموا بحبلاللَّه جمیعا)(1). یعنی اعتصام به حبلاللَّه، جمیعاً و مجتمعاً لازم است. اعتصام به حبلاللَّه، به صورت تک تک ممکن نمیشود: (ولاتفرّقوا)(2).
امیدواریم که خدای متعال به شما برادران عزیز افغانی کمک کند، تا انشاءاللَّه آن سعهی صدر و سماحت لازم و وسعت نظری را که به ایجاد وحدت کمک خواهد کرد، به دست آورید. ما در کنار شما بودیم و هنوز هم هستیم.
یکی از اهداف بلندگوهای استعمار این است که بین ملتهای برادر، جدایی بیندازند. اختلاف، صرفاً بین اعضای یک ملت که ایجاد نمیشود، بلکه طرح اختلاف میان ملتها، بخصوص دو ملت مانند افغانستان و ایران که مسایلشان بهطور کامل بهیکدیگر مرتبط است و هر حادثهیی که در اینجا اثر بگذارد، در آنجا هم اثر خواهد گذاشت و بعکس، میتواند آثار سویی دربر داشته باشد.
بلندگوهایی سعی داشتند و دارند که روزبهروز بین این دو ملت جدایی بیندازند؛ اما ما در سختترین شرایط نیز، هیچ مصلحتی را بر مصلحت دفاع از افغانستان غلبه ندادیم. همهی شما میدانید که تهران زیر موشک بود و هر شبانهروز، ده تا پانزده موشک - بلکه بیشتر - وارد تهران میشد و منفجر میگردید و دهها انسان را از بین میبرد و خانههایی را خراب میکرد. آن روز، علاج کار این بود که به یک طرف لبخند بزنیم؛ ولی در جهت رضای الهی نزدیم و آن شرایط سخت را تحمل کردیم.
قبل و بعد از آن نیز در طول جنگ تحمیلی هشتساله، بخش عمده از زحماتی که متحمل شدیم، بهخاطر موضع قاطع و صریحی بود که در امر افغانستان داشتیم. آن موضع، امروز هم وجود دارد و هیچ فرقی نکرده است. امروز هم ما در کنار ملت و جهاد و وحدت افغانستان و نیز حکومت اسلامی آیندهاش قرار داریم. اگر کسی بخواهد این وحدت را بشکند و در داخل ایجاد فتنه کند، با او احساس برادری نخواهیم کرد و او را دست شیطان به حساب خواهیم آورد. کسانی که خودشان و زبان و عملشان تفرقهانگیز است، به اعتقاد ما ایادی شیطان هستند. برادری و مسلمانی، اینگونه نمیشود.
امیدواریم خدای متعال به ما و شما توفیق دهد تا ببینیم که قضیهی افغانستان، در همان شکل مطلوب اسلامی خودش قرار گرفته است و این جهاد پاکیزه و مخلصانه و مظلومانهی شما، به آخرین نتایج خودش نایل آمده است. مجدداً از شما آقایان که لطف کردید و به اینجا - که خانهی شماست - تشریف آوردید، تشکر میکنم. مردم هم برادران شما هستند، ما هم در خدمت شما هستیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون و مردم رفسنجان
تاریخ: 1368/07/21
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون و مردم رفسنجان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
بسیار خوشحالم که یک بار دیگر، جمعی از مردم مؤمن و مبارز و انقلابی شهر رفسنجان را به اتفاق علمای محترم این شهر ملاقات میکنم. من در طول سالهای گذشته، مخصوصاً سالهای پیش از پیروزی انقلاب که دوران اختناق و ترس و شدت بود، خاطرات بسیار خوبی از مردم رفسنجان در ذهن دارم. من در رفسنجانِ شما، با مردم و علمای مبارز آن شهر، ملاقاتها و دیدارها و همکاریها داشتم. حقیقتاً مردم رفسنجان جزو کسانی هستند که باید آنها را در شمار سابقین در امر مبارزه و انقلاب دانست. از اوایل شروع نهضت، در این شهر مقلدان امام(ره) بودند، زیاد هم بودند، کانونهای مبارزه در آن شهر بود و این، یکی از افتخارات شهر شماست. من، هرگز آن روزها و آن سخنرانیها و آن جلسات گرم و آن چهرههای مصمم و با اخلاص و مؤمن را از یاد نخواهم برد.
بحمداللَّه بعد از پیروزی انقلاب هم مردم رفسنجان راه را ادامه دادند. در جبهههای نبرد، در انفاقات مالی و در کارهای گوناگون انقلابی، همیشه حضور داشتند و افتخارات گذشتهی خود را تثبیت و تحکیم کردند و درست هم همین است. اگر یک جمعیت و ملتی، در خط انقلاب و راه صحیح الهی و اسلامی که تشخیص داده، با اخلاص و صدق نیت استقامت کند، برکات و رحمت الهی بر آن جمعیت نازل خواهد شد. من امیدوارم که شما مردم رفسنجان و همهی آحاد آن شهر، مثل گذشته و در کنار بقیهی اقشار مردم و جمعیت شهرها و قسمتهای دیگر این کشور الهی و اسلامی، از همهی کوشش خود در راه خدا و اسلام استفاده کنید. بدانید که دشمن بیدار است و استکبار جهانی تصمیم خود را برای ضربه زدن به این انقلاب حفظ کرده است.
اگر میبینید که بحمداللَّه جمهوری اسلامی و نظام و دولت اسلامی، قریب یازده سال با قوّت و قدرت ایستادگی کرد و عقبنشینی نکرد و راه را ادامه داد، نه بهخاطر این است که دشمنان نخواستند به ما ضربه بزنند؛ آنها سعی کردند ضربه بزنند، منتها کید شیطان ضعیف است. دشمن، در مقابل یک ملت مؤمن و متحد و یکپارچه و مطیع امر خدا، کوچک است. هر چه ظاهر دشمن پر زرق و برق باشد، باطن او ضعیف است. امریکا بر حسب ظاهر، قوی و قدرتمند است. قدرت او، قدرت مادّی است و در مقابل مردم مادّی، کارساز است. قدرت مادّی در کار خود پیش میرود، اما وقتی طرف مقابل او مردم مادّی باشند؛ نه مردمی خدایی و خداجو و مؤمن. اگر در مقابل قدرتهای بزرگ مادّی، یک ملتِ خداجو و مؤمن قرار بگیرد، او هر چه هم قوی باشد، کاری از پیش نخواهد برد.
همانطور که میبینید، دشمن نتوانست در مقابل ملت ایران کاری از پیش ببرد. بعد از این هم نخواهد توانست، در آینده هم او ضعیف و ملت ایران قوی است؛ به شرط این که ایمان و وحدت کلمه و هوشیاری خود را حفظ کنیم. هیچ قدرتی قادر نیست در مقابل ملت ایران و علیه انقلاب و دین او، کار عمدهیی بکند. چرا هدفها را عقب میاندازند و ایجاد زحمت میکنند؟ آنها نمیتوانند ملت ما را شکست بدهند؛ چون ملت، قوی و نیرومند است.
توصیهی من به شما مردم رفسنجان - چه کسانی که اینجا هستید و چه خیل عظیم مردم در آن شهر - این است که در همان خط درست اسلام و انقلاب و ولایت حرکت کنید. اولین شرط برای یک ملت مؤمن این است که اولیای امور خود را در حوزهی کارشان صاحب اختیار بداند. وقتی مصلحت میدانند که مأمور و مسؤولی را جا به جا کنند، وقتی مردم آن مسؤولِ بالا را میشناسند، باید تسلیم باشند. این، یک دستور همیشگی است؛ مخصوص رفسنجان هم نیست، متعلق به همه جاست. مانعی نیست که مردم حرفشان را به گوش مسؤولان برسانند؛ اما هر چه مسؤولان تصمیم گرفتند، آن را قبول کنید و روی چشم بگذارید و اطاعت کنید. این، راه صلاح و نجات و پیروزی بر دشمن است.
مسؤولان قوّهی مجریه و قوّهی قضاییه و قوّهی مقننه و نیروهای نظامی و انتظامی و مسؤولان بالای کشور، دستچینشده هستند. افرادی که از دور مسایل را میبینند و قضاوت میکنند، خیال نکنند که خواهند توانست کسانی مثل این مسؤولان بزرگوار و دلسوز و مؤمنی که ما داریم و امور مهم را به آنها واگذار کردهایم، به آسانی پیدا کنند. این، افتخار شما رفسنجانیهاست که امروز رئیس جمهور مقتدر و قوی و کاردان و متدین و متقی این کشور، از میان شماست. گمان نکنید در بین شخصیتهای سیاسی - در اینجا و در سطح جهان - شخصیتی را مثل رئیس جمهور عزیز مردم ایران میشود پیدا کرد. اینها، دستچین شدهاند. مسؤولان دیگر هم همینطورند، رئیس قوّهی قضاییه هم همینگونه است.
یکی از چیزهایی که دشمن را شاد میکند، همین است که در هر شهر و گوشهیی، شروع به خدشهدار کردن تصمیمات مسؤولان قضایی، مسؤولان شهری و مسؤولان استانی کنند. این کار، دشمن را خوشحال میکند. بگذارید مسؤولان کشور با دستِ باز آنچه را که مصلحت میبینند، در این دوران انجام بدهند. جابهجایی ایرادی ندارد، جابهجایی دلیل بر بدی نیست. شما برخاستهاید و به تهران آمدهاید، حرفتان را بگویید - ایرادی هم نیست - اما مبادا شما و علما و دیگران، به بعضی از افراد در آن جا میدان بدهید تا با طرح شعاری، جلوی کار مسؤولان را بگیرند. باید مانع این کار بشوید.
من، قطعاً از حجةالاسلام آقای هاشمیان خواهم خواست که به رفسنجان برگردند و اقامهی نماز جمعه کنند. ایشان باید برگردند. نماز جمعه را گرم بگیرید و اجتماع نماز جمعه را مغتنم بشمارید. نماز جمعه و امامت جمعه، سمت مهمی است و در هدایت فکر مردم بسیار مؤثر است. هر چه تریبون نماز جمعه قویتر و بهتر و صادقتر و مستقیمتر باشد، مردم صادقتر و مستقیمتر و قویتر و مقاومترند و در مقابل فشار دشمن، هوشیارتر خواهند بود. ایشان باید برگردند و نماز جمعه را خوب و قوی اداره کنند.
در مورد قوّهی قضاییه هم همان کاری که رئیس محترم قوّهی قضاییه کردند، همان درست است. هیچ شبهه و خدشهیی نکنید. ما به طور کلی به همهی مسؤولان کشور توصیه کردهایم که در گزینشها رعایت کنند و انتخابها را صحیح و با چشم باز انجام بدهند. آنها هم همین کار را میکنند و هر چه که آنها انتخاب کردند، مردم همکاری کنند و با آنها راه بروند و به آنها کمک کنند، که نظام جمهوری اسلامی بدون حمایت و کمک مردم قادر نخواهد بود از اسلام و قرآن و حقوق مسلمین - آنچنان که شایسته است - دفاع کند.
من امیدوار هستم که خداوند متعال به همهی مردم عزیز رفسنجان توفیق دهد و همهی علمای محترم رفسنجان را - چه آقایانی که اینجا تشریف دارند و چه کسانی که در اینجا نیستند - محفوظ نگهدارد و لطف و رحمت و فضل خودش را شامل حال آنها بکند. انشاءاللَّه به همهی ما توفیق بدهد که بر طبق رضای ولیّعصر (ارواحنافداه) حرکت و عمل کنیم و بدانیم که یک لحظه غفلت ما، دشمن را که در فکر ضربه زدن به اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است، جری خواهد کرد.
من مجدداً تأکید میکنم که از کید دشمن غافل نباشید. درست است که ما علیالظاهر در جبههی نظامی جنگ نداریم؛ اما در جبهههای اقتصادی، سیاسی، تبلیغاتی، فرهنگی و همچنین در جبههی پنهان نظامی، دشمن در مقابل ما صفآرایی کرده است. مسؤولان کشور باید با خیال راحت و حواس جمع و با قدرت، کید دشمن را خنثی کنند و به مقابله با آن بپردازند. مردم باید کمک کنند که ذهن مسؤولان آرام باشد تا بتوانند انشاءاللَّه با جرأت و قدرت، کار خود را ادامه بدهند و مطمئناً خدای متعال هم به ما لطف خواهد کرد.
من در این شک ندارم که اگر ملت ایران، همین ایستادگی و وفاداری و اظهار حمایت از مسؤولان و وحدت کلمه و همین رویه را که تا امروز در پیش گرفتهاند، ادامه دهند، نه امریکا و نه استکبار جهانی با همهی شاخههایش و نه دولتهای دیگر و نه ارتجاع و نه عوامل نفوذی و نه نفاق و کفر در عالم، نخواهند توانست کوچکترین ضربتی به این انقلاب و نظام مقدس وارد کنند.
خداوند انشاءاللَّه به شما خیر بدهد و مورد لطف و رحمت و هدایت و فیض خود قرار دهد. به رفسنجان برگردید و سلام من را هم به مردم عزیز آن سامان برسانید و به آنها بگویید که انشاءاللَّه آقای هاشمیان برای نماز خواهند آمد و نماز جمعه را اقامه خواهند کرد. کوشش کنید که نماز جمعه را هر چه با شکوهتر انجام دهید و وحدت خود را هم در رفسنجان حفظ کنید. مواظب باشید به هیچ عنوانی و با هیچ نام و بهانهیی، در میان صفوف محکم شما ملت فاصله ایجاد نشود و بخصوص شما آقایان علمای اسلام که باید بیش از همیشه و قویتر از همیشه با هم وحدت داشته باشید و سعی کنید با وحدت کلمهی خودتان، عملاً وحدت را به مردم بیاموزانید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته