بیانات مقام معظم رهبری
بیانات در دیدار جمعی از رزمندگان بسیجی نمونهی سراسر کشور
تاریخ: 1368/09/05
بیانات در دیدار جمعی از رزمندگان بسیجی نمونهی سراسر کشور
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
هر کدام از این صدها و هزارها روزی که شما در جبهه بودید، سازندهی یک عمر تاریخ ملتی است و اگر کسانی مثل شما در آن سنگرها نبودند، امروز از اسلام و نظام اسلامی و اسم و یاد امام، هیچ خبری در این مملکت نبود. هیچکس خیال نکند که این ساعتها و این روزها هدر رفته و تمام شده و فراموش گردیده است. خیر، هر ساعتی که آن روزها را به وجود آوردند، الان در علم الهی و منشور کرامالکاتبین و حافظهی تاریخ این ملت موجودند.
این عمری که شما در جبهه صرف کردید و این سالها و ماهها و روزهای زرینی که در آن جا حضور داشتید، هر کدام حقیقتاً برکت و نعمتی از طرف پروردگار برای این ملت است. خیلی خوب و بجا وظیفهی بزرگی را انجام دادید و انجام این وظیفه، نعمت بزرگی از سوی خدا بر شما بود. خوشا به حال شما که موفق شدید وظیفهتان را انجام بدهید و بدا به حال کسانی که این وظیفه را نشناختند و از آن سر باز زدند و آن را به بازیچه گرفتند. بدانید که این وظیفه تمام هم نشده است.
همهی ما موظف به دفاع از ارزشهای الهی - که امروز در این نظام اسلامی مجسم است - هستیم. دفاع از استقلال این کشور اسلامی، دفاع از تمامیت ارضی آن است. دفاع از انقلابی که این همه برکات و خیرات برای همهی دنیا داشته و هر حرکتی که شما کردید و هر تیری که زدید و هر گلولهیی که به سمت دشمن پرتاب کردید و هر شبی را که به صبح رساندید، ان شاءاللَّه در حفاظت این نظام و به ثمر رسیدن نتایج آن، تأثیر گذاشته است.
بعضی آدمهای یاوهگو و سطحی، خیال میکنند که کاری انجام نشده است. آنها میگویند: رفتن به جبهه چه فایدهیی داشته است؟! یا بعضی دیگر میگویند: رفتیم، زحمت هم کشیدیم، کار هم کردیم؛ ولی نتایج انقلاب کجاست؟! اینها، خیلی ظاهربین و سطحینگرند. اینها، نمیفهمند چه حادثهیی در شرف اتفاق افتادن در این کشور است و الان هم دایم در حال اتفاق افتادن میباشد. خیال نکنید که انقلاب تمام شده است. خیر، انقلاب مثل آتشفشانی است که تمام شدن ندارد و مثل جویباری است که اگر آنجا نجوشد، این جا خشک خواهد شد. میبینید که اسلام و قرآن در جریان است و میجوشد و همچنان دشمن را میلرزاند و میترساند و دوستها را شاداب میکند و قوّت میدهد.
از خدا کمک و هدایت بخواهید تا ان شاءاللَّه بتوانید همیشه در سنگرهای مهمِ دفاع از انقلاب و کشور، حضور داشته باشید. در هر مسؤولیت و مأموریتی که هستید، بازوان خوبی برای سپاه باشید تا بتوانید انشاءاللَّه کارِ سازماندهی و بسیج ارتش بیست میلیونی را انجام بدهید؛ بخصوص که امروز، بسیج مسؤولیت بسیار مهمی دارد و شما، بسیجیهای کارآمد و کار آزموده هستید.
خداوند انشاءاللَّه به همهی شما توفیق و خیر بدهد و زحماتتان مشکور و مأجور باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار ائمهی جمعه و مسئولان و اقشار مختلف مردم سراسر کشور
تاریخ: 1368/09/01
بیانات در دیدار ائمهی جمعه و مسئولان و اقشار مختلف مردم سراسر کشور
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از همهی برادران و خواهران که از نقاط دوردست تشریف آوردند، مخصوصاً علمای اسلام و خانوادههای معظم شهیدان، صمیمانه تشکر میکنم. امیدوارم خداوند متعال رحمت و فضل و برکات خود را بر همهی شما مردم مؤمن و شریف و علاقهمند و فداییِ انقلاب نازل کند.
امروز، در سرتاسر عالم حقیقت روشنی محسوس است که اگر کسی از مسایل جهان مطلع باشد، این حقیقت را خواهد دید و نخواهد توانست انکار کند و آن این است که اسلام در اجتماعات بشری در حال نفوذ و رشد است؛ چه اجتماعاتی که از ظلم و ستم قدرتهای شیطانی و نظامهای طاغوتی بجان آمدهاند و به دنبال فکر و راه جدیدی هستند - مثل جوامع کشورهای آفریقایی و آسیایی و امثال اینها - و چه حتّی جوامع کشورهای اروپایی. البته، کدام اسلام؟ این، قابل بحث است؛ چون دو نوع اسلام وجود دارد که شاید بعضی از ظواهر ایندو، با هم شبیه باشند، اما روح و جهتگیری آنها یکسان نیست:
یکی اسلام حقیقی و قرآنی و ناب محمّدی(ص) است؛ یعنی همان اسلامی که پیروان خود را به وضع جدیدی از زندگی دعوت میکند و در خدمت صاحبان قدرت و رؤسای شرق و غرب قرار نمیگیرد. دیگری هم همان اسلامی است که ظواهر و اسم اسلام را دارد؛ امّا به آسانی در خدمت امریکا و غرب و شرق قرار میگیرد - مثل اسلامِ همین قلدرهایی که بر بعضی از کشورهای اسلامی مسلطند. آنها هم از اسلام دم میزنند؛ اما اسلام برای آنها یک دکان و وسیلهی حیات و قدرت است؛ والّا اسلام اگر همان اسلامِ قرآن باشد، تسلط امریکا بر مخازن نفتی و سرنوشت مسلمین را صریحاً رد میکند.
چهطور ممکن است که کسی هم مسلمان باشد و هم مطیع و منقاد امریکا؟! هم مسلمان باشد و هم اهل فساد و انحطاط و عیش و طرب و انواع و اقسام گرفتاریهای اخلاقی؟! هم مسلمان باشد و هم به مردم ظلم کند و در رأس قدرت ظالمانهیی قرار داشته باشد و به میل دشمنان اسلام بر مسلمانها فشار وارد کند. پس، همان تعبیر (اسلام امریکایی) - که امام فقید و بزرگوارمان مکرّر بیان میکردند - تعبیر درستی برای اسلام آنچنان افراد و مدعیانی است.
آنچه امروز در دلها و جوامع بشری نفوذ میکند، اسلام حقیقی و ناب و سازش ناپذیر است. لذا شما میبینید در کشورهایی که مردمِ آن مسلمان هستند - مثل بعضی از کشورهای عربی و آفریقایی که تودهی مردم مسلمانند - مساجد معمور است؛ اما جمعی بهعنوان طرفداری از اسلام قیام میکنند و حکومتهای وابسته، این جمع را زیر فشار قرار میدهند و آنها را با انواع شکنجهها، شکنجه میکنند و نهایتاً هم آنها را خرابکار مینامند!! این، به چه معناست؟ معنایش این است که آنچه در آن کشورها رایج است، چون از لُب و حقیقت اسلام فاصله دارد، لذا افراد مؤمن و دارای وجدانِ آگاه و آزاد در صدد برمیآیند که اسلام واقعی و سازشناپذیر را حاکم کنند و به همین خاطر اصطکاک پیش میآید.
این، یک حقیقت است که امروز اسلام در حال پیشروی است و این، یکی از معجزات اسلام و قرآن است؛ زیرا آن قدری که علیه اسلام - بخصوص در طول ده سال اخیر - تبلیغ و اقدام شده و پول خرج شده است، شاید علیه هیچ فکر و عقیدهی دیگری در مدت مشابه، این همه تبلیغ و ضدیت و خصومت انجام نگرفته باشد.
وقتی که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، مردم مؤمن و متعهد ما بر اساس اسلام عمل کردند؛ یعنی اسلام در کشور ما فقط لقلقهی لسان نبوده و نیست، بلکه ملت ما به همان جهتگیریهایی که قرآن برای مسلمانها خواسته است، عمل کردند؛ لذا با شیطانها و قدرتهای ظالم مبارزه کردند و در راه خدا از همه چیز گذشتند و همان فدارکاریهایی که اسلام خواسته است، انجام دادند.
ملت ما، عزت خود را در مقابل قدرتهای جهانی حفظ کرد؛ یعنی همان چیزی که قرآن برای مسلمانها خواسته است: (و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین)(1). عزت، متعلق به مؤمن است؛ چون مؤمن تنها کسی است که با همهی وجود، در مقابل هر چیزی که بوی شیطنت و ظلم و فساد میدهد، مبارزه و مقاومت میکند و فقط بندهی خداست و غیر او را بندگی نمیکند. از وقتی که ملت ایران با پیروزی انقلاب توانست دین خدا و اسلام را در قالب یک نظام اجتماعی مجسم و متبلور کند، ترس از اسلام در دل مستکبران به وجود آمد و لذا علیه اسلام، تلاش و مبارزه و تبلیغ نمودند و پول خرج کردند.
مبارزه با جمهوری اسلامی، بهخاطر اسلام است. آن وقتی که جمهوری اسلامی اثبات کرد که به معتقدات خود و به اصول اسلام پایبند است، بهعنوان یک خطر بزرگ تلقی شد و تمام دستگاههای استکبار علیه او بهکار افتادند؛ والّا در آن اوایلِ کار که هنوز نمیدانستند جمهوری اسلامی چیست و تا چه حد به مبانی خود پایبند است، آنقدر حساسیتی نشان نمیدادند.
بنابراین، دو جریان در مقابل هم قرار دارند و این برای ما مردم ایران، مطلبی مهم و سرشار از عبرت و درس است؛ از یک طرف، در هر جای دنیا که نشانهیی از اسلام دیده شود، فشارهای استکبار و قدرتهای مادّی علیه آن روزافزون است - که شما خبرهایش را میشنوید - حتّی مظهر کوچکی از اسلام در یک کشور اروپایی، مایهی جنجال میشود و دولتمردان و سیاستمداران با آن مبارزه میکنند. از طرف دیگر، علیرغم فشاری که امروز علیه مسلمانها و اسلام در دنیا وجود دارد، دلهای مردم دنیا - بخصوص جوانها و روشنفکران و انسانهای آگاه - متمایل و مجذوب اسلام است و این همان چیزی است که گسترش اسلام حقیقی را تدوین خواهد کرد. اسلامی که متکی به فطرت انسانها و مبارز با همهی دستگاههای ظلم و ستم باشد، خواهد توانست بماند و در دنیا حکومت کند و انسانها را به سمت خود جذب نماید.
عبرت این مطلب برای ما و ملت ایران این است که در جامعهی خودمان، قدر اسلام را بیش از پیش بدانیم. آن چیزی که ملت ما را از همهی بندها و اسارتها آزاد خواهد کرد، نظام و احکام اسلامی است. امروز، شما در دنیا ملتی را نمیتوانید پیدا کنید که بهنحوی زیر فشار و اعمال نفوذ قدرتهای بزرگ نباشد. حتّی ملتهای بزرگ بهنحوی زیر نفوذ چند قدرتند. در سرتاسر دنیا، چند قدرت بزرگ هستند که مثل قلدرهای یک محله و گردن کلفتهای یک آبادی عمل میکنند و بقیه مجبورند به آنها باج بدهند و از آنها اطاعت کنند و آنها را ملاحظه نمایند!
امروز، چند قدرت در دنیا هستند که حکم همان قلدرها و گردن کلفتها را دارند و بقیهی ملتها به نحوی از انحاء زیر نفوذ آنهایند. خودِ ملتها این وضعیت را نمیخواهند؛ اما دولتهای فاسد و حکومتهای غیر مردمی و بیاعتقاد به مردم، آنها را زیر نفوذ قدرتهای بزرگ بردهاند و به آنها باج دادهاند و باز هم میدهند.
در شرایطی که دنیا میان زورگو و زورشنو و ستمگر و ستمپذیر تقسیم شده است، یک ملت اعلام کرده و ثابت نموده که از نفوذ همهی قدرتها و گردن کلفتها آزاد است و آن، ملت ماست. این، مبالغه نیست؛ بلکه یک حقیقت است. هیچ کدام از قدرتهای بزرگی که امروز بهنحوی بر دنیا اعمال نفوذ میکنند، قادر به اعمال نفوذ بر نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران نیستند. این، بهخاطر آزادگی ملت ایران و همین آزادی سیاسی بسیار با ارزشی است که داریم. این ویژگی ممتاز، باید روزبهروز قویتر بشود و توسعه پیدا کند.
ما باید از لحاظ اقتصادی هم خودمان را بهطور کامل از زیر نفوذ قدرتها خارج کنیم. یعنی ملت ما باید بتواند بنابر تشخیص و مصلحت خود، آن صنعت و کالا و متاعی را که احتیاج دارد، در داخل کشور و با استفاده از منابع و امکاناتِ موجود تولید کند. البته، امروز ما هنوز برای این کار مشکلاتی داریم و ملت به آن حد نرسیده است که بتواند تمام نیازهای خود را در داخل برآورده کند؛ زیرا در گذشته همه چیز این ملت به گونهیی بنا شده بود که به همان قدرتها وابسته باشد. صنعت دقیق ما که جای خود دارد، حتّی کشاورزی ما را وابسته کردند و بیگانگان و قدرتهای حاکم و رژیم منحط پهلوی و قبلیها، کاری کردند که کشاورزی ما با پیشرفتهای علمی دنیا ناآشنا باشد.
باید این ملت بتدریج، با ابتکار و تلاش خود و با قوّت مدیریتی که بر آن اعمال میشود و نیز با وحدتی که همهی مردم در جهت آزادی و استقلال دارند و همچنین با آشنایی آنها به توطئه و ترفندهای تبلیغاتی دشمن، بهطرف آزادی و استقلال کامل اقتصادی برود. البته، مقدمهی این استقلال اقتصادی، استقلال سیاسی است. کشورهایی که از لحاظ سیاسی وابسته هستند، قادر نخواهند بود و اصلاً انگیزه ندارند که آزادی و استقلال اقتصادی را به دست آوردند. بحمداللَّه در مملکت ما، استقلال و آزادی سیاسی وجود دارد که دنبالهی آن، استقلال اقتصادی و بالاتر از همه استقلال فرهنگی است؛ آن هم فرهنگ مستقل با طرد نشانههای فرهنگ منحط و فاسد غربی از جامعه. در این باره، حرفها و بحثهای زیادی است که فعلاً میگذریم.
آنچه میخواهم در این موقعیت مطرح کنم، این است که ملت ایران هنوز در نیمهی راه است و هنوز تحقق اهداف بزرگ و حقیقیش، بهنحوی که مورد علاقهی او و منطبق بر اصول اسلامی باشد، تلاش بیشتری میطلبد. تمام سعی و تلاش دشمن - یعنی استکبار جهانی و در رأس آن امریکا - بر این بوده است که نگذارد ملت ما به این هدفها برسد و هر دولت و تشکیلاتی که سعی کند ملت و کشور را به این استقلال و غنای لازم برساند، منفور قدرتها و استکبار جهانی است.
امروز، دولت فعلی ایران همت گماشته است تا کشور را از لحاظ امکانات ذاتی، به تلاش همه جانبهیی وادار بکند و سازندگی و بازسازی بعد از جنگ را در کشور بهراه بیندازد. برای این کار، برنامهریزی میکنند و زحمت میکشند تا مشکلات را از سر راه مردم بردارند و آن چیزی را که شایستهی انقلاب و جمهوری اسلامی است، تحقق ببخشند.
دولتی که امروز بر سازندگی حقیقی کشور همت گماشته است، از نظر استکبار جهانی و قدرتهای بزرگ دنیا، به معنای واقعی کلمه مبغوض است. آنها بدشان میآید که یک ملت انقلابی و زنده و بیدار، به فکر سازندگی و بازسازی بیفتد و برای آن تلاش و برنامهریزی کند و با مدیریتی قوی، سازندگی را به پیش ببرد. آنها میخواهند که مشکلات ملت، همیشه باقی بماند و به دنیا چنین القا کنند که اسلام نمیتواند کشور را اداره کند. آنها میخواهند کشور اداره نشود.
آنها میخواهند به دیگر مسلمانان دنیا اینگونه وانمود کنند که اگر انقلاب کردید و به سمت اسلام رفتید، مشکلات شما زیاد و زندگیتان سخت خواهد شد!! آنها نمیخواهند ملت مسلمان ایران - که اولین انقلاب اسلامی بزرگ و پیروز را بهراه انداخته است - زندگی خوب و شیرین و توأم با گشایشی داشته باشد؛ چون میدانند که اگر ملت ما این توانایی را پیدا کرد، برای ملتهای دیگر سرمشق و الگو خواهد شد. لذا استکبار با هر دستگاه و دولت و شخصیتی که برای بازسازی و ساختن واقعی کشور تصمیم گرفته باشد، مخالف است.
یکی از ترفندهای تبلیغاتی دشمن این است که به نحوی ذهنها را نسبت به آینده دچار تردید بکند. متأسفانه، بعضی از افراد ساده دل - که شاید آدمهای مغرضی هم دنبال قضایا باشند - وقتی میبینند کشور به سمت سازندگی و آبادی پیش میرود، بهجای کمک و همکاری و تسهیل امور و روشن کردن افق دید مردم، بر همه چیز هالهیی از ابهام و شک میگسترانند؛ به گمان این که مردم را دچار تردید کنند. تلاش مدیریت قوی باید با پیشرفتها همراه باشد. چرا ما در پیشرفتهای یک ملت شک کنیم؟ کسانیکه حرفی میزنند و اظهار نظری میکنند، مواظب باشند مبادا برطبق خواست دشمن و استکبار حرف بزنند. دشمن، همین را میخواهد و مایل است که مردم در تلاش و سازندگی خودشان، دچار شک و تردید بشوند.
همانطور که بارها گفتهام، وقتی یکپارچگی ملت و این ایمان سرشار و اخلاص این مردم را مشاهده میکنیم، وقتی این برنامه را میبینیم و وقتی که به لطف و کمک الهی توجه پیدا میکنیم؛ دلهای ما از امید به آینده لبریز میشود. مطمئناً برای این ملت مبارز و شجاع و مؤمن و پایبند به اسلام و آماده برای مقابله با دشمنان اسلام، آینده روشن و شیرین است. اسلام به فضل پروردگار خواهد توانست دشمن را که هنوز اعمال نفوذ و قدرتش، مشکلاتی را بر ملّت ما تحمیل میکند، بکلی از منطقهی زندگی مردم دور کند.
من، به همهی برادران و خواهرانی که شما از میان آنها تشریف آوردهاید، ابلاغ سلام و دعا میکنم. امیدوارم که خداوند متعال با لطف و فضل و رحمت خود، همهی کارها را برای ملت ما آسان کند و این وحدت و هماهنگی میان آحاد مردم و دولت را روزبهروز انشاءللَّه قویتر و مستحکمتر کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) منافقون: 8
بیانات در دیدار خانواده شهدا و ایثارگران
تاریخ: 1368/08/24
بیانات در دیدار خانواده شهدا و ایثارگران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
من هم متقابلاً ارادت و اخلاص صمیمانهی خود را نسبت به شما خانوادههای معزّز شهیدان که حقیقتاً از جمله فداکارترین مردم کشور ما و انقلاب هستید، تقدیم میدارم و از همهی شما، مخصوصاً آقایان علمای اعلام و ائمهی محترم جمعه که از راههای طولانی و نقاط مختلف کشور تشریف آوردید و این توفیق را به من ارزانی داشتید، تشکر میکنم.
در زمان ما، ارزش شهادت و فداکاری در راه خدا، از بسیاری زمانهای تاریخ اسلام بیشتر است. شهادت، همیشه با ارزش است و فداکاری در راه خدا، همیشه کاری عظیم و ارجمند است؛ اما همین کار خوب و بزرگ، در برخی از شرایط و در بعضی از زمانها، بزرگتر و مهمتر و باارزشتر است. مثلاً در صدر اسلام، فداکاری واقعاً ارزش مضاعف داشت. علت هم این بود که در آن دوران، اسلام مثل نهالی بود و اگر فداکاریها نمیبود، شاید دشمنان اسلام این نهال را میکندند. در زمان سیّدالشّهداء(علیهالصّلاةوالسّلام) آن فداکاری و شهادت بزرگ، ارزش مضاعف داشت؛ چون حقیقتاً در آن روزها محصول زحمات پیامبر(ص) در حال از بین رفتن بود و فداکاری حسینبنعلی(ع) و یاران آن بزرگوار، مانع از چنین کاری شد.
بعضی از زمانها این گونه است که مجاهدت در راه خدا و شهادت در راه او، ارزش مضاعف دارد و دو برابر و چند برابر است. مثلاً یک ظرف آب گوارا که در حالت طبیعی هم با ارزش است، اما در یک تابستان گرم، آن هم برای انسانی که مدتی تشنگی کشیده، بخصوص اگر آن انسان بیمار هم بوده و در جایی باشد که آب در آنجا کم است، این یک ظرف آب گوارا چند برابر ارزش پیدا میکند. بنابراین، همه جا قیمتها یکسان نیست، بلکه شرایط متفاوت است.
به دلیلی، در زمان ما مجاهدت و فداکاری ارزش مضاعف دارد. این زمان از همان زمانهایی است که اگر کسی در راه خدا جهاد کند و شهید بدهد، با بسیاری از زمانهای دیگر تفاوت دارد. اگر بخواهیم آن علت و دلیل را بهطور خلاصه مطرح کنیم، باید بگوییم علت این است که امروز دشمنان اسلام، از همیشهی تاریخ مجهزترند. تجهیزاتی که امروز در اختیار دشمنان اسلام است، هیچ وقت در طول تاریخ در اختیار دشمنان اسلام قرار نداشته است. مثلاً در دورهیی از صدر اسلام، خلفای ظالم و غاصب میخواستند نسبت به امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) سمپاشی کرده و در متن جامعهی اسلامی، علیه امیرالمؤمنین و علیه اسلام ناب و علیه تفسیر صحیح قرآن تبلیغات کنند تا مردم را به راهی که خودشان مایلند، بکشانند. این کار را چگونه انجام میدادند؟ در چه مدتی و با چه وسایلی باید کسانی را به سرتاسر عالم میفرستادند؟ این که در عالم اسلام هر کسی برود جمعیتی را پیدا کند، خطبهیی بخواند، حرفی بزند و مطلبی را که حکام جور میخواهند، در اختیار مردم و اذهان آنان قرار بدهد، کاری مشکل بود. البته، کارِ مشکل را میکردند؛ اما طبیعتاً توفیقات آنها زیاد نبود.
امروز، در این دوران و در این نیم قرن اخیر که تجهیزات تبلیغاتی عالم بهصورت عجیبی پیشرفت کرده است، اگر بخواهند علیه اسلام تبلیغاتی بکنند - که میخواهند و میکنند - برای قدرتمندان ضد اسلام زحمتی ندارد. برای آنها در این کار، این همه سختی نیست. کاری را که در گذشته در طول چند سال باید انجام میدادند - آنهم در یک منطقهی محدود - امروز همان کار را در طول چند ساعت انجام میدهند.
در سطح وسیعی از عالم، بر ضد اسلام فیلم میسازند و در تلویزیونهای بینالمللی منتشر کرده و پخش میکنند. هر کسی این فیلم را تماشا کند، اگر خبر از اسلام نداشته باشد، نسبت به اسلام بدبین خواهد شد. رادیوها، خبرنامهها، خبرگزاریها و خبرهای آنان، دایماً در سطح عالم علیه اسلام و علیه ارزشهای اسلامی کار میکنند. این، یک نمونه از پیشرفت تجهیزات دشمنان اسلام است.
امروز، در هر نقطهیی از عالم که سیاستها بخواهند بر مسلمانها فشار وارد کنند، به آسانی انجام میدهند. برای قدرتها آسان است که بر تودههای ضعیف و بیسلاح و بیدفاع، فشار وارد کنند. مثلاً میبینید که هزاران مسلمان در هند زیر فشار قرار میگیرند. دولت آنجا هم اگر نگوییم به دشمنان اسلام و مسلمین کمک میکند - که احتمال دارد کمک هم بکند - حداقل این است که آرام نشسته و تماشا میکند که اکثریتی، جمع مسلمانان را - با این که خیلی زیادند، اما در آن کشور اقلیتند - زیر فشار قرار بدهند، کشتار کنند، اهانت نمایند، کتک بزنند و آواره کنند. این، یک نمونه در کشورهای اسلامی است.
گروههای مسلمانی که برای دفاع از اسلام قیام میکنند، بهوسیلهی سردمداران آن کشورها به راحتی زیر فشار و شکنجه و زندان قرار میگیرند و قدرتهای جهانی هم از اینها - یعنی از دولتها - حمایت میکنند. مصر، امروز این گونه است. بسیاری از کشورهای دیگر در دنیا همین گونهاند. یک ملت مسلمان مانند ملت فلسطین را از شهر و خانه و کشورشان بیرون میکنند و قدرتهای بزرگ جهانی هم به این کار کمک مینمایند و بلکه خودشان آن را انجام میدهند. پس، میبینید که امروز تجهیزات و قدرت و امکانات دشمنان اسلام برای فشار آوردن روی مسلمانها و طرفداران اسلام، با گذشته خیلی تفاوت کرده است.
حالا در این شرایط، اگر ملتی برای دفاع از اسلام و برای عظمت دادن به آن قیام کند و در راه اعتلای اسلام مجاهدت نماید و از کسی و چیزی نترسد و در راه این مجاهدت به شهادت برسد، این قیام و مجاهدت و شهادت، از همیشهی تاریخ باارزشتر است و ملت ایران، بخصوص خانوادههای شهدا و عناصر شهید ما، امروز این امتیاز را داشته و دارند که برای اسلامی قیام کردند و خون و شهید دادند که دشمنان این اسلام در سطح عالم، به انواع سلاحها مجهزند.
ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدرِ مسلطِ زورگوی ظالمِ پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و با عظمتی است. این، همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما بهخاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود.
به دو نکتهی در کنار هم که من در خلال عرایضم مطرح کردم، توجه کنید؛نکتهی اول این است که امروز اسلام بیش از همیشه در دنیا مورد بغض و عداوت سردمداران قدرتهای شیطانی است. سابق هم با اسلام بد بودند و هیچ وقت گردن کلفتها و زورگوهای عالم، از اسلام خوششان نمیآمد و با اسلام دل صافی نداشتند؛ اما امروز این دشمنی چند برابر است. امروز، قدرتهای شیطانی مزهی ضربتهایی را که اسلامِ زنده بر آنها وارد میکند، چشیدهاند. امروز، قدرتهای شیطانی غربی - امریکا و ایادی و اذنابش - فهمیدهاند که وقتی یک ملت مسلمان بود و به نام خدا قیام کرد، چه معنایی دارد. لذا از اسلام بیشتر میترسند و نسبت به اسلام بیشتر بغض و عداوت میورزند.
نکتهی دوم این است که شما مسلمانان مؤمن و مقاوم توانستهاید در مقابل این نفرت و خشم و عداوتِ دیوانهوار قدرتها ایستادگی بکنید. ارزش این ایستادگی و مسلمانی و مسلمان ماندن، بیشتر از مسلمانیِ صد سال و پنجاه سال پیش است. این مسلمانی، مثل مسلمانیِ دوران صدر اسلام است؛ هم فضیلت و هم دردسرش بیشتر است. آن اسلامی که انسان، پنجاه سال یا شصت سال یا هفتاد سال در دنیا زندگی میکرد و در تمام این مدّت، یک بار با دشمنان خدا مواجه نمیشد و به روی دشمنان خدا اخم نمیکرد و حتّی از طرف دشمنان خدا تلنگری نمیخورد، اسمش اسلام بود. این مسلمانی، با مسلمانیِ جوان نورسیدهی ما که بیست سال یا بیست و پنج سال سن دارد و از ابتدای بلوغ که به شرف تکلیف مشرّف شده، در میدان جهاد با دشمنان خدا قرار گرفته و در میدان جنگ مقاومت و مجاهدت کرده، یا به شهادت رسیده و یا جانباز و اسیر شده است، از زمین تا آسمان فرق دارد.
مسلمانیِ جوانان امروز ما که در راه خدا مقاومت و مجاهدت و ایستادگی میکنند، مثل مسلمانیِ جوانیهای ابیذرغفاری و حنظلهی غسیلالملائکه و مصعببنعمیر است. مثل مسلمانیِ گذشتگان ما نیست که عمری مسلمانِ خوب هم بودند - که خدای متعال یقیناً اجرشان را هم خواهد داد - نمازی میخواندند، عبادتی میکردند، کاسبییی میکردند و دنبال کار خودشان بودند؛ نه امر به معروف و نهی از منکری بود، نه جهادی بود و نه مواجهه با دشمنان خدا. این کجا و آن کجا؟ این دو حالت با یکدیگر خیلی فرق دارد.
قدر مسلمانیِ دوران جهاد را باید دانست. البته، مقداری هم سختی دارد، اما این سختی اول کار است. شما از دوران دهسالهی زندگی پر برکت رسول گرامی اسلام(ص) که در مدینه و در میان مسلمانها زندگی کردند، آگاهید و میدانید که از اول تا آخر آن، جنگ و سختی و کمبود بود؛ اما اگر در جغرافیای دنیا بنگرید، خواهیددید که همان مجاهدات دهسالهی پیامبر بود که پنجاه سال بعد از آن جنگها، حکومت پیامبر نصف بیشتر دنیای آباد آنروز را فرا گرفت. این، همان ده سال بود که بهخاطر همان مجاهدتها اینگونه شد.
البته، بعدها آنطور که دوران پیامبر بود و انتظار میرفت، ادامه نیافت و بعد از گذشت مدتی، وضعِ خوب، بد هم شد؛ اما در عین حال همان زحمات و مجاهدتها و سختی کشیدنها و گرسنگیخوردنهای دهسالهی رسول اکرم(ص) و یارانش، باعث شد که نیم قرن بعد از رحلت آن حضرت، بیشتر از نیمی از دنیا در اختیار مسلمانان باشد.
سختیهای زیادی در زمان پیامبر تحمل شد. سرگذشت اصحاب صُفّه را که میدانید. لباس قرض دادن به یکدیگر را که شنیدهاید. آنها در آن زمان، با یک خرما در میدان جنگ مقاومت میکردند. نفر اول خرما را میمکید تا از شیرینی آن مقداری جان بگیرد، بعد از دهانش بیرون میآورد و به نفر دوم میداد و او هم میمکید و قدری او هم جان میگرفت و سپس خرمای دوبار مکیده را به نفر سومی میداد که او فرو بدهد. این گونه زندگی میکردند، اینطور سختی میکشیدند و اینطور کمبود داشتند. در ابتدای کار، فشار روی آنها از همه طرف زیاد بود. اول کار، همان پنج، شش ماه و یک سال اول نیست؛ پنج، شش ماه در عمر یک مسافرت، اول کار محسوب میشود، نه در عمر یک ملت و نه در عمر یک تاریخ نو. در عمر یک ملت، ده سال و بیست سال، چند روز محسوب میشود.
در دوران پیامبر(ص)، مردم سختیها را تحمل کردند؛ اما بعد از آن که پایه محکم شد، آن مجاهدتها و فداکاریها و اخلاصها و تربیتها، موجب شد که این حرکت آنچنان سریع ادامه پیدا کند که پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر، بیشتر از نیم دنیا در اختیار مسلمانها باشد. در آن زمان چنین بود و امروز هم همان گونه است.
در زمان ما، مجاهدت ارزش مضاعف دارد. منافقان و کسانیکه در دلهایشان مرض است، در زمان پیامبر نق میزدند؛ امروز هم نق میزنند و در زمان امام عزیز ما هم نق میزدند. آنها در آن روزگار، سختیها و کمبودها و شدتها را بزرگ میکردند؛ امروز هم بزرگ میکنند. به حرف آنها نباید اعتنا کرد که بحمداللَّه مردم اعتماد نمیکنند.
مسأله این است که امروز شما در مقابل دنیایی که قدرتمندانش تصمیم گرفتهاند با اسلام مبارزه بکنند - چون از اسلام میترسند و از او ضربت خوردهاند - میخواهید اسلام را عزیز و زنده کنید. کار خیلی مهمی است. من به شما میگویم که بالاخره کارتان را پیش خواهید برد و سرانجام شما هستید که به کوری چشم کسانی که نمیتوانند ببینند، اسلام را عزیز خواهید کرد.
قدرتمندان دنیا و امپراتورهای زر و زور خیال نکنند که خواهند توانست با سختگیریهایی از قبیل آنچه که در اروپا و کشورهای اسلامی و جاهای دیگر علیه مسلمانها انجام میگیرد، اسلام را از صحنه خارج کنند. روز طلوع اسلام فرا رسیده و اسلام در صحنه ماندنی است. آن وقتی که میتوانستند اسلام را منزوی کنند، گذشت. سالهای متمادی اسلام را منزوی کردند و این انزوا بهقدری بود که دیگر از آن نمیترسیدند؛ چون خطری برایشان نداشت. اسلام فراری، اسلام مخفی شده، اسلامی که مسلمانهایش ننگشان میآید بگویند ما مسلمانیم و ننگشان میآمد در اول سخنرانیهایشان (بسماللَّهالرّحمنالرّحیم) بگویند، هیچ خطری برای استکبار ندارد.
نمایندگان جمهوری اسلامی، مردانه و قدرتمندانه، نام خدا را در تمام تریبونهای بزرگ دنیا عظمت بخشیدند و به آن افتخار کردند. آن وقت دیگران دیدند که از قافله عقب ماندهاند و لذا حالا بعضی از سران مسلمان وقتی میخواهند در جایی نطق کنند، اول کار (بسماللَّهالرّحمنالرّحیم) میگویند! خجالت میکشیدند (بسماللَّهالرّحمنالرّحیم) بگویند. اصلاً اسم خدا را نمیآوردند و ننگشان میآمد. اسلام این گونه در غربت بود.
بنابراین، از چنین اسلامی نمیترسیدند؛ همچنانکه از اسلام زراندوزانی مثل سعودی و امثال او نمیترسند. امریکا، از اسلامِ نوکرمآبهایی مثل بعضی از دولتهای دیگر نمیترسد - آن اسلام ترس ندارد - از آن اسلامی میترسد که اسلام ناب است، اسلام قرآنی است، اسلام جهاد و مبارزه و اسلام توکل به خداست؛ یعنی همان اسلامی که در دست مردم انقلابی ما و در دست شماست و دست جوانهایتان بود که رفتند و جنگیدند و شهید شدند. از این اسلام میترسند.
هر نفر از جوانان ما در جبهه، برای استکبار یک خطر محسوب میشد. هر نفر از اسرای ما که امروز در زندانهای دولت بعثی است، برای استکبار به عنوان یک خطر بالقوّه و بالفعل بهحساب میآید. این واقعیت را خانوادههای اسرا بدانند و بدان افتخار کنند. همچنان که خانوادههای شهدا به شهدای خود افتخار کردند، خانوادههای اسرا هم باید به این آزادمردان و جوانان آزاده افتخار کنند. ما میدانیم اینها چهقدر مردانگی و قدرت نفس از خود نشان دادند و دشمن نتوانسته آنان را هضم کند. البته، روی اسرای عزیزمان در طول این چند سال سختگیریها و فشارهایی هم داشتند؛ ولی آنها مردند و مؤمنند و آن همه سختی را تحمل کردند و به خاطر اسلام ایستادگی نمودند.
همان رژیمی که آنقدر نسبت به اسرا سختگیری کرده است، حالا برای مصلحت خود و برای فریب افکار عمومی مردم دنیا میگوید که مسألهی اسرا، یک مسألهی انسانی است و بیایید قبل از عقبنشینی، اسرا را مبادله کنیم!! کدام اسرا را مبادله کنید؟! اسرایی که ثبت نام نشدهاند؟ چندین هزار از اسرای ما در زندانها و اردوگاههای رژیم بعثی هستند که هنوز ثبت نام نشدهاند و صلیب سرخ این قدر شجاعت و بیطرفی نداشته که برود آنان را ثبت نام بکند. تعدادی از اسرای ما در آنجا ثبت نام شدهاند. آنها میگویند بیایید همهی اسرای عراقی در ایران را به ما بدهید و تعدادی از اسرای خود را بگیرید! با این پیشنهاد، بعداً ما باید دنبال عراق راه بیفتیم و چند سال التماس کنیم که ما چند هزار نفر دیگر آنجا اسیر داریم! آنها دلشان این گونه میخواهد.
مسألهی اسرا را بهعنوان یک مسألهی انسانی مطرح میکنند، در حالیکه از اوّلیترین و ابتداییترین خدماتی که باید نسبت به اسرا انجام بشود، خودداری کردند. حتّی اجازه ندادند که اسمهای آنان روی کاغذ بیاید و در لیستهای صلیب سرخ درج شود تا مشخص گردد اینها اسیرند. تعداد زیادی از مفقودان ما جزو اسرایند که رژیم عراق هیچ نام و نشانی از آنها نداده است.
دستگاههای استکبار جهانی - همانهایی که در دوران جنگ دایماً از عراق حمایت کردند - امروز هم مسألهی اسرا را عَلَم کردهاند. ما به سرنوشت اسرا بیش از آنها علاقهمندیم. ما بیش از آنها مایلیم فرزندان و عزیزان ما که در اردوگاههای عراق هستند، برگردند. هیچکس بهقدر ما برای این کار دل نمیسوزاند و علاقه ندارد؛ اما ما نمیخواهیم فریب دشمن را بخوریم و دستخوش بازیچهی سیاسی سیاستمداران خبیثی بشویم که در تمام هشت سال جنگ، پشت سر عراق بودند و به او کمک کردند و حالا در این موقعیت هم میخواهند به او کمک کنند.
بله، مسألهی اسرا مسألهی انسانی است؛ اما قدم اول برای حل این مسألهی انسانی آن است که عراق صادقانه بگوید چه تعداد اسیر ایرانی در دست دارد. صلیب سرخ که باید یک مؤسسهی بیطرف باشد، تاکنون این کار را انجام نداده است. البته، اینهم بهخاطر مسلمان بودن ماست. ما در راه خدا و برای مسلمان بودن، از این چیزها زیاد تحمل کردهایم و باز هم تحمل میکنیم و سرانجام به فضل پروردگار، با استقامت خودمان دشمن را به زانو در خواهیم آورد.
هم خانوادههای شهدای عزیزمان و هم خانوادههای اسرای عزیزمان و هم جانبازان عزیزمان و خانوادههای گرامیشان، قدر خودشانرا بدانند و مطمئن باشند که عمل آنها امروز خیلی ارزش داشته و دارد و تأثیر زیادی برای عظمت اسلام داشته و خواهد داشت. البته، همهی مردم باید قدر این عزیزان را بدانند و دستگاههای دولتی و مردم معمولی باید آگاه باشند که شهید و خانوادهاش و جانباز و خانوادهاش و اسیر و خانوادهاش، جزو برجستهترین انسانها و شریفترین و عزیزترین آنها هستند و باید همان گونه هم با آنها معامله شود. البته، معاملهی خدا و آنچه خدا با شما خواهد کرد، از همه بالاتر و باارزشتر و ماندگارتر است.
امیدواریم که خداوند به شما اجر بدهد و دلهای شما را شاد کند و رحمت و فضل خود را بهخاطر جبران این فداکاری بزرگ، بر شما ارزانی بدارد و انشاءاللَّه پیروزی کامل اسلام و مسلمین را به همهی شما نشان بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار جمعی از هنرمندان حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی
تاریخ: 1368/08/21
بیانات در دیدار جمعی از هنرمندان حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از حضور شما در اینجا خیلی تشکر میکنم و از زیارت دستهجمعی شما برادران و خواهران خوشحالم. اگرچه این دیدار دستهجمعی موجب میشود بهجای اینکه من از اظهارات شما محظوظ بشوم، باز طبق معمولِ چنین اجتماعاتی، ما صحبت کنیم و شما مستمع باشید؛ در حالیکه مایل بودم کیفیّت دیدار بهگونهیی باشد که حداقل به آن اندازهیی که من صحبت خواهم کرد، شما هم افاده و صحبت کنید.
آقای زم گفتند که برادران و خواهران قلباً محبت و اشتیاق دارند که ما دیدار داشته باشیم. باید بگویم که من هم این اشتیاق را همواره داشتهام که با جمع هنرمندان انقلاب، در دیدارهایی خوب - چه کاری و چه تبادل نظری و چه اُنسی - ملاقات داشته باشم. پارسال هم به ایشان گفتم که آماده هستم یک وقت با اعضای حوزهی هنری ملاقات کنم. حالا هم خیلی خوشحالم که لطف کردید و تشریف آوردید.
جمع بزرگ شما به خاطر تراکمش، برای افرادی از قبیل ما که مستمع هنر هستیم، کمتر قابل استفاده میشود؛ چون هر کدام از شما در هر جا که باشید، جمع کثیری را مستفیض خواهید کرد. وقتی همه با هم هستید، تراکم و تجمع این همه استعداد و فعلیت، طبعاً موجب میشود که نتوانیم فیالمجلس از شما استفاده کنیم و حقیقتاً وقتی یک مجموعهی خوشاستعداد و خوش فعلیت - مثل شما - یک جا جمع بشوند، سرمایهی خیلی بزرگی است و هر هنرمندی میتواند کشور و بلکه دنیایی را با هنر خودش پوشش بدهد و ذهنیتهایی را بسازد و هدایتهایی را برای افراد بیافریند و یا لذتهای روحی و معنوی را به کسانی که اهلالتذاذ هنری هستند، ببخشد.
نکتهیی را در خصوص اظهاراتی که بیان شد و در حقیقت اظهارات این جمع بود، یادآور میشوم و آن این است که به نظر من، شما از کسانی که نمیخواهند هنر اسلامی را بفهمند یا به آن اقرار کنند، نباید خیلی متأثر بشوید. اینکه امکانات در اختیار یک مجموعه نگذارند، چیزی است که انسان باید تلاش کند تا این مشکل را برطرف نماید. امکانات را باید در اختیار مجموعهیی بگذارند که کارِ خوب میکند. اشکالی ندارد که به دنبال جلب امکانات باشیم و بگوییم که چرا به ما امکانات نمیدهید تا ما این کارها را بکنیم یا این توسعه را در کارمان بدهیم - این کار ایرادی ندارد و ما باید تلاش خود را بکنیم - لیکن اگر کسانی حاضر نیستند هنر ما و ما را که هنرمندیم، قبول کنند، از زبان شما میگویم که این اصلاً چیز مهمی نیست، چیز بدی هم نیست. مگر میشود همه با یک هنرِ برخاسته از یک اندیشه و تفکر خاصی موافق باشند؟ لابد عدهیی مخالفند؛ اشکالی ندارد، مخالف باشند. لابد عدهیی با محتوا و جهتگیری مخالفت خواهند کرد. آدم که نباید این مسأله برایش خیلی بزرگ بیاید. یک چیز است که کسی با آن نمیتواند مخالفت کند و آن خود هنر و مایهی هنری شماست.
اگر شما یک نوشته و شعر و آهنگ و نقاشی و یا محصول خوب هنر را که سرشار و برخوردار از مایهی هنری است، عرضه کردید، هیچکس نمیتواند بگوید که این بد است. هیچکس نمیتواند با آن مخالفت کند؛ زیرا مثل همان دشمنی با خورشید میشود:
مادح خورشید مداح خود است
که دو چشمم روشن و نامُرمد است
اگر من هنر شما را ستایش کردم، در حقیقت از خودم ستایش کردم. کسی که از هنر شما تعریف کند، بر سر شما منّتی ندارد. اگر کسی به هنر شما تهاجم کرد، در حقیقت خودش را خراب نموده و به خودش حمله کرده است. وقتی صحبت از ستایش هنر میشود، یک اثر هنریِ برجسته به معنی آثار استثنایی تاریخ، مورد نظر نیست؛ بلکه برخورداری از مایهی کافی هنر مورد نظر است. مگر میشود کسی این واقعیت را انکار کند؟ کسانی که اهل انصافند، این آدم را تخطئه خواهند کرد.
من میخواهم از این نکته چنین نتیجه بگیرم که شما - چه به عنوان شخص هنرمند و چه به عنوان مجموعهی حوزهی هنری سازمان تبلیغات - باید به افزایش مایهی هنری بپردازید، تا مایهی هنریِ شما بیننده را خاضع کند و کسی را که مدعی و مستفسر حالات و منتظر رهآورد شماست، قانع نماید که در اینجا، مایهی هنری موجود است.
شکی نیست کسانی که تفکرات یا انگیزهها یا اهوای غلط دارند، از هنر استفاده خواهند کرد. هنر چیزی است که همهی ذیشعورهای عالم - عامل و مستمع - با بهکار بردن و با التذاد به آن، میخواهند استفاده کنند. اصلاً در دنیا کسی وجود دارد که صاحب عقل باشد، ولی نخواهد از هنر استفاده کند؟ طبیعی است که همه میخواهند از هنر استفاده کنند. یکی از انواع استفاده هم این است که یکنفر، اندیشهی ناپاکی را با یک وسیلهی هنری در ذهنها بریزد. بنابراین، آن فرد هم میخواهد از هنر استفاده کند - اصلاً جای ملامت نیست - مثل پول و سلاح که از آن استفاده میکنند.
جلوی صاحبان اندیشهها و روشهای ناپاک را نمیشود گرفت. کاری که میشود کرد، این است که بیاییم آن چیزی را که صاحب اندیشهی ناپاک میخواهد استفاده بکند یا کرده است، در اختیار سرپنجهی مقتدر اندیشهی مقدس و پاک و والا قرار بدهیم؛ والّا اگر آن اندیشهی پاک و مقدس و والا نتوانست از این مایه استفاده کند، شکی نداریم که عقب خواهد ماند.
کسی که میخواهد فسادی را در نقطهیی از دنیا بهوجود آورد، از وسیلههای تندرو - مثل هواپیما و اتومبیل - استفاده خواهد کرد. او پول دارد، وسیله کرایه میکند و در آن مینشیند و میرود مثلاً دزدییی را در آن نقطه سازماندهی کند و یا قتلی راه بیندازد. شما هم که میخواهید مانع او شوید و به آنجا بروید تا احیای نفوس بکنید، باید سوار همین هواپیما بشوید و راه بیفتید. اگر شما خیلی آدم خوب و قوییی هستید و دلتان هم خیلی میخواهد، کار خوب انجام بگیرد و احیای نفوس بشود، باید زودتر یا لااقل هماهنگ با او و بلافاصله بعد از او به آنجا برسید؛ اما اگر خودتان را با این هواپیمای تندرو، پای کار نمیرسانید، قهری است که عقب میمانید.
همهی صحبت من بدین معنا و در این جهت است که شما - چه به عنوان مجموعهی حوزه که بحمداللَّه همه نوع هنری در این مجموعه میگنجد و چه بهعنوان غیرمجموعهی حوزه - وقتیکه هنری را در خود یافتید و آن را دنبال کردید و ریشه و چشمهی هنر را در خودتان به جوشش درآوردید، باید کوشش کنید مایهی هنری را غلیظ نمایید تا بتوانید این اندیشهی مقدس و این روح پاک امروز دنیا - یعنی انقلاب اسلامی - را که مثل روح و اندیشهی معصومی، در دنیای ناپاک افکار غلط و در روزگار سیاه ما، بالاخره جای خودش را در دنیا باز میکند، تقویت نمایید و گسترش دهید.
ما در این مورد، خیلی صاحب مسأله نیستیم. صاحب مسأله خود خداست که این فکر را پیش میبرد. این سنتهای الهی است، ما هم یکی از آن کسان و مجموعههایی هستیم که این سنت را عمل کردیم. نه اینکه حالا خیال کنیم و این شبهه یکباره برای ما به وجود آید که ما بودیم اسلام را در دنیا به این ابهت رساندیم و اکنون که در آفریقا و اروپا و در همه جا، مسألهی اسلام برای استکبار جهانی، یک مسألهی خطرناک شده و از آن احساس خطر میکند، پس ما هستیم که بهعنوان خودمان استکبار جهانی را میترسانیم و میلرزانیم و اسلام چنین کاری را نکرده است!!
سنت الهی در تاریخ اقتضا میکرد که تفکر اسلامی و اندیشهی پاک الهی، در یک نوبت روبیاید، و آن نوبت اکنون آغاز شده است و معلوم میشود که یکی از نشانههایش ماییم. یکی از نشانههایش، لبنان و آفریقا و کشورهای گوناگون اسلامی است. یکی از نشانههایش، احساس ضعف دنیا در مقابل تفکر الهی و توحیدی است که وجود دارد و در حال بهوجود آمدن است. در این مجموعه و در این حرکت عظیم، این فکر پاک و مقدسی که در دنیا بهوجود آمده است - فکر انقلابی و توحیدی و الهی - در صفآرایی با فکر شیطانی و اهریمنی قرار گرفته است. ما که اهل هنریم - شما را میگویم و از زبان شما حرف میزنم - باید این مایهی هنر را بهکار ببریم و غلیظ کنیم و شاعر و نویسنده و هر گونه هنرمند دیگری، در خدمت این تفکر مقدس قرار بگیرند و از هنر و مایهی هنر و ابزار هنر، حداکثر استفاده را بکنند. البته، حالا این بحثها را که آیا هنر ابزار است یا خیر و اصولاً تعبیر ابزار برای هنر درست است یا نه، برای کسانی که اهل این مباحثند، بگذاریم. معلوم است که مقصود من چیست. خواهش میکنم خواهران و برادرانی که در مجموعهی حوزهی هنری کار میکنند، این را مهم بشمارند.
پیشرفت شما خیلی خوب بوده است. البته، هرچند شما برادران و خواهران را غالباً از نزدیک نمیشناسم و نمیتوانم بگویم پیشرفت شما و پیشرفت هنر متعهد و انقلابی، خوب بوده است. انسان که کارهای شما را میبیند، این پیشرفت را احساس میکند. مطمئنم که اگر تلاش بکنید و امکانات هم - همانطور که گفتند - فراهم بشود، هنر حقیقی و پرجوشش در کشور ما که پایگاههای خیلی زیادی هم دارد، واقعاً خواهد توانست در آیندهی نزدیکی، فکر صحیح و تفکر انقلاب و تفکر توحیدی را بر جو این جامعه مسلط کند و آن اندیشه را عمق ببخشد.
دو سه سال قبل از این، یکی از این نشریات شما را میخواندم که یکی از نوشتههای خوب و با قوّت آن، بهقدری من را تحت تأثیر قرار داد که به گریه افتادم. گفتم: پروردگارا! واقعاً این جوانهای ما چهقدر بهخاطر تو و به برکت ایمان به تو پیش رفتهاند و با چه قدرت و جرأتی این مطالب را مینویسند. در همان جا نقدی نوشته شده بود که به نظرم خیلی جالب آمد. از اینکه هنر و ادبیات انقلاب اینگونه رشد میکند، واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم. آن چیزهایی که ما به عنوان یک مستمع میتوانیم برداشتی داشته باشیم، الحمدللَّه روزبهروز بهتر شده است و شاید در بعضی از بخشها، خیلی هم بهتر شده باشد که ما خیلی توفیق استفاده و درک آن را نداشته باشیم.
چیزی که خیلی مهم میباشد، این است که بهکار بردن هنر باید مثل همهی ابزارهای دیگر که حامل یک فکر هستند، جهتگیریش خیلی دقیق و روشن و درست بوده باشد و دچار اشتباه در جهتگیری نباشد. پیامبر اسلام(ص) از همهی ابزارها، حتّی ابزار هنر، برای حمل همین فکر - که حالا شما دنبالش هستید - استفاده کرده است؛ آن هم در راقیترین و فاخرترین حلّه و پوشش خودش، یعنی قرآن.
واقعاً قرآن مایهی هنری خیلی عجیبی دارد که اصلاً برای ما قابل تصویر نیست. اگر از اول تا آخر قرآن و همینطور بیانات رسول اکرم(ص) را ملاحظه کنید، خواهید دید توحید و دشمنی با شرک و بت و شیطان - که مظهر شر و بدی و پلیدی است - وجود دارد و موج میزند. همچنین تصمیم بر تلاش و کار و خسته نشدن و محبت به مردم و تکریم انسان و انسانیت موج میزند. به عبارت دیگر، اصول اسلامی و چیزهایی که پایههای انقلاب هستند، در تمام قرآن و از اول تا آخر ادبیات صدر اسلام و ادبیات درست اسلامی - یعنی همین روایاتی که از ائمه(ع) رسیده و نیز نهجالبلاغه - موج میزند.
در این منابع، حرکت زیگزاگی وجود ندارد که مثلاً یکروز جهتگیریمان طوری باشد که به طرف چپ برویم و روز دیگر به طرف راست بپیچیم! این، غلط است. نمیشود به مجوز هنرمند بودن، این حالت تذبذب را برای خودمان روا بدانیم و بگوییم چون فلانی هنرمند است، نسبت به اصول با دیگران متفاوت است؛ یعنی کأنّه بعضی از اصول زندگی هست که برای همهی مردم اصل است، ولی اینها برای هنرمند اصل نیست و هنرمند به خاطر لطافت و رقت روحش و به خاطر ظرافت اندیشه و برداشتش، از اصول معمول زندگی مستثناست! نه، اصلاً چنین چیزی نیست. هنرمند به خاطر آن ظرافت و لطافت و حساسیت، حقیقت را بهتر و زودتر میفهمد و بهتر بیان میکند و نسبت به آن پایبندتر میماند؛ نه اینکه حالا چون حقیقت را زودتر از دیگران بهدست آورده، یا لطیفتر و ظریفترش را بهدست آورده است، آسانتر از دست میدهد. مگر چنین چیزی ممکن است؟!
اصلاً این اهانت به هنر است که ما تذبذبهایی را که در ذات خودمان است و یا ناشی از احساسات غلطی است که در خودمان وجود دارد، به پای هنر ببندیم؛ کمااینکه در گذشته، این هنرمندها غالباً اعتیادهای بدی داشتند و به انواع و اقسام آلودگیها معتاد بودند. در آن وقت، من بعضی از آنها را میشناختم و بعضی را هم از دور میشناختم و میدانستم که در چه وضعیتی هستند. یک وقت به یکنفر گفتم که چرا همهی آنها اینگونهاند و هر کس را که ما شنیدیم و فهمیدیم و دیدیم، معلوم شد که یک طور گرفتار است. گفت: هنرمند است دیگر!! واقعاً به نظر من هیچ اهانتی به هنر بالاتر از این مطلب نیست. او به عنوان اهانت، این اظهارنظر را نمیکرد؛ بلکه او به عنوان عذرخواهی میگفت! میخواست بگوید بالاخره هنرمند آدم لطیفی است و دچار چنین چیزهایی میشود؛ در حالی که این اصلاً مجوز نمیشود.
من میگویم حالا که در دورانی زندگی میکنیم که آن آلودگیها و گرفتاریها کمشده و یا در معیارهای موجود زندگی ساقط شده است و در معیارهای دوران بعد از انقلاب، این حرفها بیش از گذشته عیب است، نباید چیزهای دیگری را به حجت و مجوز هنرمند بودن، جایگزین همان گرفتاریها بکنیم. به اعتقاد من، غرض این است که آن خط اصیل اسلامی و ناب و قرآنی که همان خط انقلاب اصیل و خط امام ماست، حفظ شود.
هویت هنری امام، بعد از رحلتشان برای همه آشکار شد. شاید خیلیها اصلاً نمیدانستند که امام اهل شعر یا شاعر است؛ آنهم شعر با این مایه از لطافت عرفانی وآن سوخته حالیِ مخصوص یک انسان عارف دلباخته. این بزرگوار، با آن روح عرفانی، همان کسی است که صدایش قویترین صداها علیه استکبار جهانی بود. یعنی لطافت روحی با قوّت ارادهی آنچنانی همراه میشود و بزرگترین کارهای روزگار ما را انجام میدهد.
واقعاً تشکیل جمهوری اسلامی، فقط تشکیل یک حکومت جدید و از بین بردن یک حکومت قدیم نبود؛ کار خیلی مشکلتر از این بود. در دنیایی که همه چیز در جهت مادّیت است و شاید حدود دویست سال است که بهطور برنامهریزی شده، علیه ادیان و بخصوص علیه اسلام کار میشود، تأسیس حکومت اسلامی در یکی از حساسترین نقاط دنیا، واقعاً کار معجزهآسایی بود. آن بزرگوار، با قوّت ارادهی خودش توانست همهی نیروهای عظیم مردمی را بهکار گیرد و این معجزه را به کمک پروردگار تحقق ببخشد.
خیلی مهم است که آن روح لطیف، در طول سالهای متمادی مبارزه - که مشکلات فراوانی به همراه داشت - با قوّت اراده و استقامت در راه، یک سر مو به چپ و راست نرفت. بهنظر من، ایشان برای همهی ما و شما بهعنوان هنرمندان متعهد و مؤمن و برای هر قشری به عناوین مختلف، الگو هستند و بایستی از ایشان تعلیم گرفت.
شخصاً به شما بهخاطر ارزشهای زیادی که در وجودتان است و من برخی از آنها را احساس و ادراک میکنم و به خاطر سرمایهیی که در وجود شماست و برای ملت و مردم و کشور و انقلاب و تاریخ ما، یک چیز فوقالعاده ضروری و لازم است، محبت و علاقهی زیادی دارم. خواهش میکنم که این سرمایه را در خودتان تقویت کنید و آن را هرچه بیشتر در خدمت هدفهای پاک و مقدس قرار بدهید.
دستگاههای مختلف بایستی به شما کمک کنند و موانع را از سر راهتان بردارند، تا انشاءاللَّه بتوانید پایه و هستهی مرکزی هنر صحیح و اصیل اسلامی را هرچه قویتر و ریشهدارتر پایهگذاری کنید و شکل بدهید. دیگران هم که هنرمندند، اما فکر و روحیهی آنان چیز دیگر و طور دیگری است، باید بدانند که حقیقتاً دریغ و حیف است که آن سرمایه و هنر، در راه چیزی غیر از راه خدا و معنویت و انقلاب و نجات انسانها و کمک به محرومان و مستضعفان بهکار برود و نیز حیف است که در مصارف و راههای خیلی کم ارزشی که متأسفانه آن مبتذلات بهکار میروند، بهکار رود.
یکبار دیگر، از اینکه این توفیق را به من دادید که زیارتتان کنم، تشکر میکنم. البته، مقصودم از این دیدار این نبود که مثل همیشه برای شما صحبت بکنم؛ مقصود این بود که بیشتر از شما بشنویم و استفاده کنیم که آنهم طبعاً در چنین جمعی میسور نیست و انشاءاللَّه بایستی آقای زم برای این کار برنامهریزی خوبی بکنند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در مراسم ششمین دورهی فرماندهی و ستاد دانشگاه امام حسین(ع)
تاریخ: 1368/08/29
بیانات در مراسم ششمین دورهی فرماندهی و ستاد دانشگاه امام حسین(ع)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
قالاللَّه الحکیم فی کتابه: الم تر کیف ضرباللَّه مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فیالسّماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها
خدا را سپاسگزاریم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را مصداق کامل این آیهی مبارکه مشاهده میکنیم؛ همچنان که در طول این ده سال - مخصوصاً در سالهای سخت جنگ تحمیلی - بارها و بارها این حقیقت را در مورد سپاه مشاهده و تجربه کردیم.
در ابتدا، موفقیت برادران عزیز فارغالتحصیل دورههای اخیر دانشکدهی فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تبریک عرض میکنم. همچنین به معلمان و طراحان و برنامهریزان و مدیرانی که این دورهها را ترتیب دادند و اداره کردند و نیز به مجموعهی سپاه و فرماندهان کارآمد و متعهد آن، پیشرفتهای روزافزون سپاه را مجدداً تبریک عرض میکنم که انصافاً همه برای ملت و انقلاب مبارک است.
آنچه که امروز میخواهم مطرح بکنم، در مرتبهی اول این حقیقت است که دفاع، جزیی از هویت یک ملت زنده است. هر ملتی که نتواند از خود دفاع بکند، زنده نیست. هر ملتی هم که به فکر دفاع از خود نباشد و خود را آماده نکند، در واقع زنده نیست. هر ملتی هم که اهمیت دفاع را درک نکند، به یک معنا زنده نیست. ما نمیتوانیم چشم و قدرت تحلیل داشته باشیم، توطئه عمیقِ عنادآمیزِ استکبار علیه اسلام و انقلاب و نظام اسلامی را ببینیم، درعینحال به فکر دفاع نباشیم. خدا آن روز را نیاورد که این ملت و برگزیدگانش، از تهاجم عنودانهی خباثتآمیز استکبار جهانی و در رأس آنها امریکا، دچار غفلت بشود.
انقلاب، به خاطر هویت و اسلامی بودن و تسلیم نشدنش در مقابل ظلم ظالمانِ مستکبر عالم، در این زمان مورد بغض و عناد مستکبران و قلدران عالم بوده و هست و خواهد بود. آنچه تمام نخواهد شد، بغض و عناد استکبار با ماست. ممکن است روزی احساس کنند فایدهیی ندارد و حمله و تهاجم را متوقف کنند. ممکن است روزی قدرت نظام جمهوری اسلامی، خیلیها را در سطح عالم به اظهار دوستی و همراهی وادار کند؛ اما ممکن نیست که هیچوقت دشمنیِ سلسله جنبانان استکبار عالم و شیطان صفتان گمرهساز راه بنیآدم نسبت به انقلاب از بین برود.
تا این دشمنی وجود دارد، تهدید هست. تا تهدید هست، فکر و آمادگی دفاع باید باشد. یکی از راههای تبلیغاتی موذیانهی دشمنان ما، همین است که تا سخن از دفاع از انقلاب و نظام و کشور و ملتمان میزنیم، بوقهای تبلیغاتی به کار میافتد که اینها جنگطلبند! جنگ طلب شمایید که دنیا را از جنگ میان انسانها پُر کردهاید. جنگ طلب شمایید که به خاطر منافع خود، ملتهایی را سالهای متمادی اسیر آتش جنگ تحمیلی میکنید؛ همچنان که کردهاید.
ما جنگطلب نیستیم، ما در فکر دفاعیم. ما زنده و هوشیاریم. ما از سرمایهی عظیم و ارزندهیی که پیش ماست - یعنی انقلاب و اسلام و نظاممان - غفلت نخواهیم ورزید و از آن دفاع خواهیم کرد. این، جنگطلبی نیست. این، رویّهی ماست. همهی آحاد ملت - مخصوصاً نیروهای مسلح - باید بدانند که آمادگی و هوشیاری برای دفاع، تمام نشدنی است و در این مجموعهی عظیم ملت و سربازان و مدافعان انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جایگاه ویژهیی دارد.
سپاه، این افتخار را دارد که زادهی انقلاب است. ما به هیچیک از نیروهای مسلحِ موجود در نظام جمهوری اسلامی، کماحترامی نمیکنیم. همهی آنها ارزشمندند. امروز، ارتش جمهوری اسلامی ایران، یک ارتش آبرومند و پاک و مردمی است. نیروهای انتظامی ما نسبت به اشباه و نظایرشان در دنیا، هر کدام به نوبهی خود در یک وضعیت استثنایی هستند؛ اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، این خصوصیت را دارد که از درون دامان انقلاب روییده است. دیگران انقلابی شدند؛ اما سپاه انقلابی به وجود آمد. این، خیلی امتیاز است. شما برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شایستهترین کسانی هستید که باید این امتیاز را قدر بدانید و از آن پاسداری کنید.
چند مطلب اساسی و حساس وجود دارد که اجمالاً باید آنها را عرض بکنم؛ اول این است که زمزمه و ادعای محو شدن یکی از دو سازمان ارتش و سپاه به نفع دیگری، تمام شد. از اول هم درست نبود. امام عزیزمان، بارها و بارها این را تکرار کرده بودند که سپاه و ارتش، هر دو هستند و باید باشند و تقویت هم بشوند. بعضیها در گوشه و کنار، زمزمه درست میکردند؛ اما قاطعاً گفتیم و مشی کردیم و انشاءاللَّه این طریق را ادامه خواهیم داد که هر دو سازمان باید با قدرت بمانند. من، امروز خوشحالم که میبینم میتوانیم این دو سازمان را برای دو مأموریت، در خدمت نظام و ارزشهای اسلامی نگهداریم.
بارها گفتهایم و انشاءاللَّه این گفته را در عمل و برنامهها و آییننامهها به صورت دقیقی پیاده خواهیم کرد که مأموریت اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عبارت از دفاع مسلحانه از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است. این، مأموریت اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است؛ همچنانکه مأموریت اصلی ارتش جمهوری اسلامی، دفاع از مرزهای کشور است. البته، در آن وقتی که تهاجم شدیدی نسبت به مرزها تحقق پیدا بکند - مثل دوران هشتسالهی جنگ - سپاه پاسداران با همهی ساز و برگ و امکانات، به مرزها خواهد شتافت و تکلیف خودش را که حفاظت از انقلاب و نظام است، در مرزها انجام خواهد داد.
به نظر من، سه مأموریت عمده برای سپاه وجود دارد که اینها را باید توجه کنند؛اول، دفاع مسلحانه از انقلاب و نظام اسلامی است که این، مأموریت محوری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. دوم، سازماندهی و آموزش ارتش بیست میلیونی است. این ارتش که اول بار، امام عزیزمان در اولین ماههای انقلاب بر زبان مبارکشان جاری کردند و از آن یاد نمودند، باید وجود خارجی پیدا کند. سخنان امام بزرگوار و فقید عزیز ما، نباید مثل امواجی در فضا گم بشود و بتدریج محو گردد. بعکس، این سخنان باید روزبهروز، به عمل نزدیکتر شود. نباید روزبهروز کمرنگ بشود؛ بلکه باید پُررنگتر بشود و تجسم و تبلور پیدا کند.
ما حقیقتاً باید یک ارتش مردمی متشکل از بیست میلیون جمعیت در این کشور داشته باشیم که امروز هنوز نداریم. البته، آحاد مردمیِ زیادی به جبههی جنگ شتافتند و مبارزه و جانفشانی کردند و بعضی از بسیجیان به مقام فرماندهیهای والا در سپاه پاسداران نایل شدند و خود یک فرماندهی بزرگند و امروز هم در سپاه هستند؛ اما به همان چیزی که امام(ره) فرمودند، احتیاج داریم: ارتشی متشکل از بیست میلیون جمعیت؛ ارتشی که وقتی صلا و ندا داده شد، به فاصلهی چند ساعت، در مراکز و یگانهای خود مستقر بشوند؛ ارتشی که فرمانده و یگان خود را بشناسند، حتّی نقطهی استقرار خود را بشناسند و بدانند ساز و برگشان کجاست و در اختیار بگیرند و آموزشهای لازم را داشته باشند. ما بایستی چنین ارتشی را داشته باشیم. چه نهادی این ارتش را درست خواهد کرد؟ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. این، حداقل نیمی از مأموریت سپاه را تشکیل خواهد داد. این، کاری است که باید سپاه بکند و متناسب با سپاه است و لاغیر.
مأموریت سوم، همان چیزی است که امروز سپاه پاسداران در قالب سپاه قدس یا نیروی قدس، از آن یاد میکند و امام بزرگوارمان تشکیل هستههای مردمی حزباللَّه در سراسر جهان را یکی از آرزوهای خود و یکی از دستورهای کار آیندهی انقلاب اسلامی در سطح جهان قرار دادند. بیشک، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در این مورد مأموریتی خواهد داشت.
ما نمیگوییم به جایی لشکرکشی میکنیم و در امور دیگران دخالت خواهیم کرد؛ اما میگوییم که نیروی نظامیِ منظمِ انقلابیِ مجرّب در اولین کشوری که با انقلاب اسلامی پدید آمده است، یقیناً در قبال هستههای مسلح حزباللَّه در سراسر جهان خالی از مسؤولیت نیست. کیفیت این مسؤولیت، بایستی به تناسب و مقتضیات روشن بشود.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اگر بخواهد این سه مأموریت را درست انجام بدهد، اولاً احتیاج دارد که سازماندهی خود را هر چه قویتر و مستحکمتر بکند. این، بار سنگینی است که فقط میتواند بر دوش یک سازمان مستحکم و یک بنیهی قویِ سازمانی قرار بگیرد ولاغیر. باید سازماندهی سپاه هرچه قویتر بشود. به گسترش بیرویه و کمّی اعتقادی ندارم. به توان بالای کیفی، اعتقاد دارم. آن چیزی مملکت را نجات خواهد داد و انقلاب را به صورت مسلحانه حفظ خواهد کرد و برای حراست از آن، پشتگرمی و امید مسؤولان و ملت را تشکیل خواهد داد، یک سازمان متشکل و نیرومند و قوی است، نه یک سازمان گستردهیی که علیرغم گسترش، بنیهی کافی و توان لازم را نداشته باشد.
البته این گسترش، در هنگام لازم انجام خواهد گرفت. من، به برادران مسؤول در سپاه گفتم که در هنگام لازم، سپاه باید بتواند به سه برابر خود تبدیل بشود. یعنی اگر ما مثلاً امروز پانزده لشکر سپاهی داریم، باید این انعطاف و قدرت و توانایی سازمانی در او باشد که در وقت لازم، هر یک گروهان سپاه، به یک گردان تبدیل شود. به عبارت دیگر، پانزده لشکر در آن واحد، به چهل و پنج لشکر تبدیل شود. سپاه، بایستی این قدرت انعطاف و تبدیل را داشته باشد و از نیروهای بسیج سرشار و پُر بشود تا بتواند کارش را انجام بدهد. این، برای روزهای استثنایی و بسیج است؛ اما در حال عادی، همان بنیهی نیرومند - اما نه چندان گسترده - با سازماندهی بسیار قوی و دارای انعطاف لازم است.
ثانیاً، به آموزش باید توجه کند. این آموزشی که شما در دانشکدهی فرماندهی و ستاد و همچنین دانشکدههای دیگر غیر از این دانشکده - مانند دانشکدهی افسری و جاهایی از این قبیل - میدهید، وسیلهی خوبی است که باید انشاءاللَّه در ترتیبات و تنظیمات سپاه وارد شود و برادران سپاهی را از ابتدای ورود، به شکل مناسب با آیین و رزم سپاهیگری آشنا بکند. البته، در کنار این آموزشها، آموزش دین و اعتقاد و ایمان است که از آن مهمترینهاست.
من، همینجا این نکته را هم بگویم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، این فضایل و مناقبی را که گفتیم و بسیاری را هم که نگفتیم، خواهد داشت؛ در صورتی که دارای دین و تقوا و ایمانی باشد که از او انتظار میرود. یعنی فرزندان سپاه و برادران سپاهی، مظهر ایمان و تقوا باشند. برای این کار، نمایندگی ولیّفقیه در سپاه پاسداران، محور و نقطهی مرکزی و اصلی است. از اول، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - حتّی قبل از آنکه قانون سپاه تدوین بشود - جایگاه بالا و برجستهیی را برای نمایندهی امام داشتیم. این، برای آن است که سپاه باید ارتباط معنوی را با نقطه و مرکز رهبری و ولایت حفظ بکند و دایماً درس ایمان و تقوا در سرتاسر این پیکرهی عظیم و کارآمد دمیده بشود.
سیاسی، عقیدتی و بحثها و درسها و آموزشهای اعتقادی، همه و همه مربوط به همین مرکز معنوی و روحانی است و برادرانی که در این بخش کار میکنند و نمایندگان مقام ولایت محسوب میشوند، شأن والا و سهم وافری در ادارهی صحیح نظام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارند. البته، آموزشهای نظامی و فنی به جای خود و آموزشهای دینی و اعتقادی و سیاسی هم به جای خود، هر کدام بایستی به صورت کامل وجود داشته باشد.
ثالثاً، لازم است که به نظم و انضباط توجه کند. من، امروز بحمداللَّه نشانههای نظم را در اینجا میبینم. نظم و انضباط، یک چیز طاغوتی و تشریفاتی نیست؛ بعضیها اشتباه نکنند. اینکه شما در تمام ارتشهای دنیا میبینید که حتّی از روزهای بسیار قدیم و باستانی، نیروهای نظامی با نظم و آیین خاصی خو میگرفتهاند، به خاطر مصلحتی است. همهی مردم دنیا در طول زمانها، بر یک امر باطل و بیهوده اتفاق نکردند که خیال کنیم اگر نظامجمع یا صف منظم یا سلام نظامی یا فرم لباس و یا ادب و انضباط نظامی انجام میگیرد و رعایت میشود، کارهای طاغوتی و غلطی است؛ چون در ارتش دوران طاغوت، چنین چیزهایی بوده است! نه، ارتش دوران طاغوت، از این جهت چیز بدی نبود؛ از جهات دیگر بد بود.
نظم، چیز خوبی است و در همهی ارتشهای دنیا وجود دارد و هیچ ارتشی بدون نظم و انضباطِ دقیق و وسواسآمیز، کارایی لازم را نخواهد داشت. آن کسی که در یک حرکت محدود قدرت دارد و نظم و نظر فرمانده را دقیقاً رعایت میکند، در میدانهای سخت هم توانایی خواهد داشت که دقیقاً نظر فرمانده را رعایت بکند و به اجتهاد شخصی و نظر خود عمل نکند.
شکل و آرایش ظاهری و منظم بودن لباس و منظم بودن حرکات و آداب نظامی در سپاه، بایستی روزبهروز تقویت بشود. البته، سپاه یک سازمان انقلابی است و هیچ اصراری بر اینکه این آداب را از ارتشهای معمول دنیا یا حتّی از ارتش جمهوری اسلامی ایران - که آن هم یک ارتش انقلابی است - کپیه کند، نیست. میتواند آدابی را به وجود آورد؛ اما بههرحال، آداب را لازم دارد. آنچه ما اصرار داریم، وجود آداب و سنن و رسوم انضباطآمیز است. اگر از تجربیات دیگران استفاده کردید، اشکالی ندارد و اگر توانستید خود شما هم بهوجود آورید - به شرط آنکه چیز پخته و خوبی باشد - آن هم اشکالی ندارد. بنابراین، نظم و سلسله مراتب و رعایت فرماندهی و وحدت و تمکن و اقتدار و دستور فرماندهی، یکی از کارهای لازم است که باید انجام بگیرد.
رابعاً، توجه به تجهیزات است. بدون تجهیزات، کار دشوار و تلفات زیاد خواهد بود. ما برآنیم که انشاءاللَّه مدرنترین و بهترین تشکیلات و تجهیزات را تا حدی که امکانات کشور اجازه بدهد، برای نیروهای مسلح - هر کدام به تناسب نیازشان - از جمله برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فراهم بکنیم. باید فراهم بشود، اینها لازم است. اگر ما اینها را داشتیم، انشاءاللَّه سپاه را به صورت قوی و مقتدر - همانطوری که امام عزیزمان میخواستند - خواهیم داشت.
یک بار دیگر، نکتهیی را که بارها از زبان امام بزرگوارمان صادر شده بود، برای شما بازگو میکنم و آن این است که نیروهای مسلح، نباید در دستهبندیهای سیاسی دخالت کنند. معنای این حرف، آن نیست که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سیاست نفهمد. نه، سیاست به وسیلهی همهی آحاد ملت - حتّی نیروهای نظامی - باید فهمیده بشود. آنچه لازم است، قدرت تحلیل سیاسی است. آنچه ممنوع است، ورود در دستهبندیها و کارهای سیاسی است. اینها را از هم تفکیک کنید.
همهی شما، به درک صحیح نظامی و سیاسی و فهم سیاستهای رایج دنیا احتیاج دارید. بدون آن، انگیزهی دفاع در انسان سست خواهد شد. اما همهی شما هم به پرهیز از دستهبندیها و فعالیتها و دعواها و جنجالهای سیاسی - که تباه کنندهی نیروهای مسلح است و امام عزیزمان بارها آن را تکرار کردند - احتیاج مبرم دارید.
من، یک نکتهی دیگر را اضافه کنم و آن این است که ما نمیتوانیم به برادران جوان پُرنشاط مؤمن انقلابی سپاه بگوییم متدین و با ورع و متقی و مواظب باشید؛ اما درعینحال که این توقع را از آنها میکنیم، به قدر لازم، معلم و مربی و روحانی در اختیار آنها نگذاریم. این، نمیشود. این، تکلیف مالایطاق و توقع زیادی است. اینجاست که تکلیف روحانیون محترم و علمای عظیمالشّأن و فضلا نسبت به این سازمان انقلابی و همهی نیروهای مسلح - بخصوص سپاه - بسیار عاجل میشود.
من، از همهی حوزههای علمیه و فضلای جوان و هوشیار و آگاه و انقلابی درخواست میکنم که به دعوت نمایندگی ولیّ فقیه در سپاه پاسداران پاسخ مثبت بدهند و این کار بزرگ را - تا آن جایی که برای برادران سپاه تکلیف مالایطاق و اصرار نباشد - انجام دهند. سپاه، برای ما خیلی قیمت دارد. امروز، سپاه سرمایهی ذیقیمتی برای انقلاب ماست. این سرمایهی ذیقیمت را باید حفظ کرد و حفظ همه جانبهی آن، تنها در صورتی انجام میگیرد که ما، هم به جهات مادّی و هم به جهات معنوی و فکری آن برسیم. این مسأله، بسیار مهم است.
امیدوارم انشاءاللَّه شما عزیزان و برادران، روزبهروز در خط دفاع از انقلاب راسختر بشوید. کسانی که خیال میکردند و خیال میکنند چون جنگ تمام شد، پس دفاع هم تمام شد، اشتباه نکنند. جنگ، هنوز هم به صلح تبدیل نشده است. میبینید که طرف مقابل، چهقدر بهانهجویی میکند. اگر غرور و بلندپروازیِ جهالتآمیز از سوی سردمداران عراق نبود، امروز این جنگ به صلح تبدیل شده بود و شاید هرگز این جنگ به وجود نمیآمد؛ اما آنها مغرور و جاهل و غیرقابل اعتمادند و در مقابل وسوسههای استکبار آسیبپذیرند.
ما قصد جنگ نداریم و از جنگ استقبال نمیکنیم؛ اما واجب و لازم میدانیم که وقتی جهالتها و وسوسهها تهدید کنندهاند، آمادگی خود را به صورت صددرصد و کامل حفظ کنیم و این، به ما تکلیف میکند که نیروهای مسلح - ارتش و سپاه و مخصوصاً سازماندهی عظیم بسیج - را هیچوقت به فراموشی نسپریم.
امیدوارم خداوند شما و ما را موفق بدارد. یک بار دیگر، به همهی شما تبریک عرض میکنم. امیدوارم روح مبارک و مقدس امام بزرگوارمان از همهی شما راضی باشد و روزبهروز، به آرمانهای آن بزرگوار نزدیکتر بشوید. شما را به خدا میسپارم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار دانشجویان و دانشآموزان
تاریخ: 1368/08/10
بیانات در دیدار دانشجویان و دانشآموزان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خاطرات دوران نهضت و انقلاب، غالباً حوادث پر معنا و خط دهندهیی هستند که جهت مسیر و حرکت نهضت و انقلاب را به ما و آیندگان نشان میدهند. علت این که شما ملاحظه میکنید برخی از خاطرات دوران نهضت و انقلاب، در ذهنها ماندگارتر و در چشمها پررنگتر و جذابترند، این است که از جهت ارایهی خط کلیِ نهضت و انقلابِ پیروزِ اسلامی گویاتر و رساترند. خاطرهی مربوط به سیزدهی آبان، از این قبیل خاطرههاست.
من مایلم که در این خصوص قدری به عمق تفکر اسلامی و قرآنی توجه کنیم و شعار را با مبنای فکری آن تطبیق بدهیم و با توجه به عمق این مبنا، قدر شعار را بیشتر بدانیم و به وسیلهی آن، سمت حرکت در انقلاب را با دقت مراقبت کنیم؛ چون یکی از چیزهایی که همه - مخصوصاً شما جوانها - باید به آن توجه داشته باشید، همین سمتگیری انقلاب و خط مستقیم آن است. این را باید حفظ کرد و با دقت و مراقبت، به آن توجه کرد که اگر این مراقبت بود، هیچ خطری ما و انقلاب را تهدید نخواهد کرد.
در سیزدهم آبان - همانطور که همه میدانید - سه خاطره است که هر سهی آنها در ارتباط با امریکاست. دو خاطره مربوط به ضربهیی است که امریکا به ما زد و یک خاطره مربوط به سیلییی است که ملت ما به امریکا نواخت.
خاطرهی تبعید حضرت امام(رضواناللَّهتعالیعلیه) اولین خاطرهی مربوط به آن روز است؛ چون قضیهی کاپیتولاسیون - یعنی حاکمیت قضایی دولت امریکا - در سایهی حکومت دستنشاندهاش در کشور ایران، در حال استقرار بود. اصلاً معنا و لازمهی استکبار همینطور چیزهاست و مشخصهی مستکبر نیز تحمیل چنین حاکمیتی است.
امام(ره) در مقابل این حادثه، موضع سختی گرفتند. بیانات ایشان در سرتاسر کشور پخش شد و دستگاه وابستهی به امریکا، احساس خطر کرد و با همان تشخیص غلطی که معمولاً اصحاب شیاطین دارند، اولاً خیال میکردند فشار روی شخص، مقاومتها را کم میکند؛ غافل از اینکه فشار بر مؤمنین، استقامتشان را زیادتر میکند. ثانیاً تصور میکردند که شخص را باید از میان بردارند؛ غافل از این که جریان، جریان الهی بود. آنها امام را تبعید کردند و همان تبعید تا هنگام بازگشتِ آن بزرگوار در دوازدهم بهمن نیز ادامه پیدا کرد.
دومین خاطره، خاطرهی دانشآموزان شهیدی است که در ادامهی همان نهضتی به وجود آمد که حدود پانزده سال قبل از آن، طاغوتیان خیال کرده بودند با تبعید امام از بین خواهد رفت؛ ولی برخلاف میل آنان روزبهروز قویتر شده و آفاق جامعه را فراگرفته و مرد و زن و پیر و جوان و نوجوان را به صحنه کشانده بود. دانشآموزان ما به خیابانها آمدند و مزدوران امریکایی - که ما یقیناً جنایات شاه و دستگاهش را بهحساب آنها میگذاریم - این عزیزان را شهید کردند. این هم ضربهی دومی بود که در این روز امریکاییها به ما ملت ایران زدند.
حادثهی سوم، باز نتیجهی طبیعی همین جریان است. نهضت اول آن قدر غریب است که میتوانند رهبر آن را از داخل خانه بربایند و تبعید کنند. با گذشت حدود پانزده سال، نهضت اول آن قدر پر حجم و پرکیفیت میشود که جوانان و نوجوانان دانشآموز را هم به خیابانها میکشد و بلافاصله بعد از آن، پیروزی نهضت و انقلاب و تشکیل نظامی بر مبنای اسلام را مشاهده میکنیم.
از این جا به بعد، نوبت تهاجم ابتدایی سربازان و فرزندان کتک خوردهی همین انقلاب است که این یک امر طبیعی است و اشتباه را آن کسانی کردند که حملهی انقلاب به امریکا و بغض فرزندان انقلاب نسبت به او را یک چیز عجیب دانستند! این، طبیعیترین حادثهیی بود که باید در کشور ما انجام میگرفت. عکسالعمل انقلابیون نسبت به امریکایی که ضامن همهی فجایعِ دوسه دههی اخیر قبل از انقلاب بوده است، همین است که وقتی ملت انقلابی توانست و قدرت پیدا کرد، هر طور که میتواند، نفرت خودش را نسبت به مستکبران و زورگوها و قلدرها و متجاوزان نشان بدهد.
حادثهی سوم، در همین روز اتفاق افتاد. اینجا دیگر مسأله بر عکس شد. یعنی جوانان ما و دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام - همان اسمی که خودشان آن را انتخاب کردهبودند و گویا بود و جهت را روشن میکرد - به سفارت امریکا حمله کردند و آن حادثهی عجیبِ تاریخی اتفاق افتاد. مسأله، مسألهی سفارت و اعضای آن و این قبیل مسایل نبود؛ مسأله این بود که امپراتوری عظیم زر و زور و تزویر با این عرض و طول در دنیای معاصر که تمام ملتها و رهبرانشان را در مواجهه با قدرت استکباری خود تحقیر میکند و دولتهای برخاسته از ملتها را به چیزی نمیانگارد و هر وقت اراده کند، آنها را بر میدارد و یا به آنها تهاجم میکند، یکجا تحقیر بشود و به دنیا نشان داده شود که زورِ زورگویان، یک چیز مطلق نیست و ارادهی مستکبران، امر غالب بر فطرت جهان نیست.
آنها خواستند این باور غلط در ذهن مردم واقع بشود؛ در حالی که این باور واقعیت ندارد. امریکاییها، در آن حادثه تحقیر شدند که هنوز هم غبار ملالتش از چهرهی سردمداران مستکبر امریکا زدوده نشده است و در آینده هم زدوده نخواهد شد. هر کدام از این سه حادثه، پرمعنا و کاملاً روشن است.
در اینجا مایلم دو مطلب را مطرح کنم؛ اول این است که از اوایل پیروزی انقلاب، برای جمعی که از صحنههای اصلی انقلاب جدا بودند و روح حقیقی انقلاب را درک نکرده بودند، عادت شده است که تکرار کنند و بگویند و بنویسند که اگر ما از اول انقلاب با امریکا مواجهه نمیکردیم، در طول این چند سال، این همه خطر و زحمت از طرف امریکا برای انقلاب و ملت ما پیش نمیآمد!! ممکن است پشت سر این گویندگان، دستهای تبلیغاتچیهای خود امریکاییها و غربیها قرار داشته باشند، من به این قسمت و به این بُعد قضیه کاری ندارم. اصلاً خود حرف، حرفی غلط و سادهلوحانه است - البته اگر مغرضانه نباشد.
مسأله این نیست که ملت ایران آیا حق داشت به امریکا تعرض بکند یا نه؟ و اگر حق داشت یا حق نداشت، آیا مقتضای عقل و حکمت این بود که به امریکا تعرض بکند یا نه؟ اصلاً قضیه این نیست؛ بلکه مسأله این است که انقلابی با جوهر فکریِ اسلام، ممکن نیست از تعرض امریکا و امثال آن، خود را بر کنار بداند. استکبار جهانی، بر تخت فرعونی امپراتوری زر و زورش که ننشسته تا صرفاً تماشا کند و بیتفاوت بماند و مشاهده کند که در میان ملتها، فکرها و اندیشههایی رشد میکند که پایهی این اندیشهها، واژگون کردن تخت استکباری است.
معلوم است که بی تفاوت نمیماند. معلوم است که با دستگاههای اطلاعاتی و ایدئولوگهای مخصوصِ خود، کاملاً تشخیص میدهد که کجا و کدام فکر و کدام ملت و کدام شخص، برای او تهدید محسوب میشود و سعی میکند با تمام قوا، این تهدید را از خودش رفع کند و در این خصوص، حتّی شخصیتها را ترور کند و قبل از آن که نهضتِ ملتها به ثمر برسد، آنها را زیرفشارهای وحشیانه قرار دهد.
آیا فکر میکنید آنجایی که استکبار احساس خطر میکند، نسبت به انقلابی که علیرغم میل او، رشد کرده و پیروز شده و دولت و ملتی تشکیل داده و شعاری در دنیا مطرح کرده و همهی ارکانش تهدیدی نسبت به عرش قدرت استکبار است، آرام و نجیب و بی تفاوت خواهد بود و در گوشهیی خواهد نشست؟!
استکبار، با همهی وجود به مقابله با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی کمر بست. اگر انقلاب اسلامی - به فرض محال - متعرّض امریکا هم نمیشد، آنقدر فشار و حیله و خدعه از طرف استکبار و امریکا، علیه این انقلاب و نظام انجام میگرفت، تا یا منحرفش کنند و یا بکلی نابودش نمایند. این، روش امریکا و استکبار در مقابل انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی با جوهر و طبیعت و ماهیت اسلامی خود، چنین خصومت و دشمنییی را از طرف استکبار اقتضا دارد.
نکتهی دومی که جوانها باید به آن توجه کنند، این است که ما چرا با فلان دولت یا فلان رژیم مخالفیم؟ آیا این درست است که کسی تصور کند موضعگیری ما در مقابل قدرتهای استکباری عالم، یک موضعگیری موسمی یا مصلحتی یا تاکتیکی است، یا نه؟! البته که این تصور غلطی است. معنا و مفهوم استکبار، یک مفهوم قرآنی است و چیزی نیست که بیخود و بیدلیل، در فرهنگ انقلاب ما بهوجود آمده باشد. مفهوم استکبار، مقابله با استکبار را از سوی مسلمین و مؤمنین و نظام و انقلاب اسلامی اقتضا میکند؛ آن هم نه به صورت مصلحتی و موسمی و تاکتیکی؛ بلکه به صورت همیشگی این مقابله وجود دارد. ذات انقلاب این است و تا انقلاب هست، چنین چیزی هم خواهد بود.
اصلاً مفهوم استکبار در قرآن همین است که عنصری یا شخصی یا جمعی یا جناحی، خود را بالاتر از حق بهحساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد! اولین مستکبر در تاریخی که قرآن برای ما ترسیم میکند، ابلیس است: (ابی واستکبر)(1). او، اولین مستکبر است.
ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان یا مؤمن یا موحّد، حتّی یک روز یا یک لحظه، از دشمنی با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلاً خط اسلام، یعنی خط ضد ابلیس و شیطان. در طول دعوت انبیا، مستکبران کسانی بودند که دعوت الهی و توحید را قبول نکردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: (قال الملأ الّذین استکبروا من قومه لنخرجنّک یا شعیب)(2). وقتی پیامبر سخن حق میگوید و مردم را به حق دعوت میکند، مستکبران میگویند: اگر زیاد حرف بزنی، تو را اخراج میکنیم!
این لحن زورگویانه، در مقابل داعی به حق است. این، معنا و تصویری روشن از استکبار است که در دنیای امروز، همان نظام سلطه میباشد و در محیط سیاسی دنیا، همان روح ابرقدرتی و هرآن چیزی است که به سمت ابرقدرتی کشش داشته باشد و تمایل پیدا بکند. قدرتهایی که هنوز ابرقدرت نیستند، اما خودشان را نیمهابرقدرت(!) میدانند، آنها هم در برخوردشان همینطورند.
امروز، متأسفانه محیط زندگی بشر از تصرفات و عملکرد گروههای استکباری در سرتاسر دنیا سرشار است. البته، در رأسشان امریکاست. اینکه دولتی در آن سر دنیا بهخود حق میدهد علیرغم منافع ملتهای منطقه، منافع خودش را تأمین بکند، این همان روح استکبار است و چیز دیگری نیست. اینکه دولتی بهخود حق میدهد که اگر دولتی مخالف او بود، صریحاً و علناً و بدون هیچ خجالتی بگوید: من او را برمیاندازم، این روح استکبار است؛ همین چیزی که امروز از امریکا نسبت به بسیاری از دولتهای امریکای لاتین و بعضی جاهای دیگرِ دنیا سر میزند. استکبار، چون جوابی ندارد و منافعش در خطر است و منفعتش با سقوط آن دولت، بیشتر تأمین میشود، این موضع را میگیرد.
اگر شما امروز به صحنهی سیاسی دنیا نگاه کنید، از این قبیل چیزها زیاد مشاهده میکنید. اینکه قدرتها بیایند کشوری را قرق کنند و ملتی را از خانهی خودش بیرون نمایند و بِزور، دولت دیگری را در آن جا تشکیل دهند و جای آنها بنشانند، این همان حرکت استکباری است. در حادثهی فلسطین، قدرتهای زورگوی دنیا دست بهدست هم دادند و یک ملت را از خانهی خودش بکلی آواره کردند. این، چیز خیلی بزرگ و عجیبی است. امروز، دنیا به این رویه عادت کرده است که ملتی را از داخل کشورش اخراج کنند و سپس بِزور، آدمهایی را از جاهای مختلف دنیا بیاورند و در آنجا بنشانند و یک ملتِ دروغین و مصنوعی بهوجود بیاورند و دولتی را هم در رأسش بگذارند تا منافع قدرتهای بزرگ در آن منطقهی عربیِ حساس تأمین بشود!! این، همان استکبار است.
اینکه امروز مشاهده میکنید امریکاییها با خونسردیِ تمام، از کشتار هزاران انسان حرف میزنند و انفجار بمب در هیروشیما و کشتار هزاران انسان را عادی تلقی میکنند و میگویند: آن اقدام به مصلحت بود و ما چنین کاری را لازم دانستیم!!، همان روح استکبار است. اگر هواپیمایی را با سرنشینانش ساقط میکنند و مورد اعتراض قرار میگیرند، میگویند: قضیهیی بود که تمام شد، صحبتش را نکنید!!
بهطور طبیعی، برای آنها آدمکشی و جنایت، یک امر معمولی است؛ اما آنجایی که پای منافع خودشان در میان باشد و یا فرضاً یک شهروند آنها در گوشهیی از دنیا غلطی کرده باشد و چند نفر از فشارِ رنج و ناراحتی، بلایی سر او بیاورند، در این هنگام، دنیا را از جنجال پُر میکنند؛ چون برای خودشان حقی در زندگی و حیات قایلند که برای هیچیک از افراد بشر، این حق را قایل نیستند. این، همان روح استکبار است که در نظام سلطهی کنونی دنیا وجود دارد.
ما در دنیا اعلام کردهایم که انقلاب اسلامی، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، یعنی اینکه دولتها و قدرتهایی زور بگویند و ملتها و گروهها و کشورها و دولتهایی، آن زور را قبول کنند. طرفین، طرفین نظام سلطهاند و ما نظام سلطه را ردکردیم و رد میکنیم و با آن به مبارزه بر میخیزیم. ما در نظام سلطه، طرفین را مقصر میدانیم؛ هم سلطهگر و هم سلطهپذیر را. استکبار، به معنای همین نظام سلطه است.
امروز که شما به کل نظام غربی نگاه میکنید، از این خصوصیت استکبار و سلطه، نشانههایی را میبینید. البته، در دنیا هیچ دولتی پُرروتر و وقیحتر از رژیم امریکا، سلطه و استکبار را آشکار نمیکند؛ اما این خصوصیت، مخصوص امریکا هم نیست. در کل نظامهای غربی و کسانی که تابع آنها هستند - مثل دولتهای ارتجاعی و وابسته و نظامهایی که برای خودشان قدرتی هستند - خصوصیات سلطه خودش را نشان میدهد؛ اگر چه دنیا آنها را بهعنوان ابرقدرت نپذیرد.
همین جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده کنید. علیرغم شعارهای آزادییی که میدهند، ولی یک گرایش کوچک و یک مظهر محدود از تفکرِ غیر و ضد خودشان را به هیچ وجه تحمل نمیکنند. این، همان روح استکبار است، همان (لنخرجنّک یا شعیب)(3) است که چون بر خلاف نظر ما حرف میزنی، اصلاً تحملت نمیکنیم.
فشاری که روی ملت لبنان برای تحمیل نظام فرقهیی و تحمیل اقلیت بر اکثریت وارد آورده میشود، برخلاف همهی ادعاهای دمکراسی است؛ اما مشاهده میکنیم که چنین تحمیلی از سوی کسانی وارد میشود که مدعی دمکراسی در دنیا هستند!! این، یکی از نشانههای سلطه در دنیاست و از خصوصیات استکبار میباشد.
اینکه مشاهده میکنید در سرتاسر دنیا، تبلیغات علیه گروههای مبارز و مسلمان و مخلص، غالباً تبلیغات طرفدار استکبار است و انسانهای فداکاری را که برای نجات خودشان از شرایط بد زندگی، دست از جان شستهاند، تروریست معرفی میکنند، همهی اینها از همان خصوصیات استکبار است.
یکی از کسانی که در قرآن، راجع به او کلمهی استکبار و مستکبر به کار رفته، شخص فرعون است. او، دربارهی موسی چنین حرفهایی میزد. بنابراین، مسألهی استکبار یک مسألهی قرآنی است. ما با همهی این جلوههایی که بیان شد، مخالفیم. مبارزهی ملت ایران، یک مبارزهی شعاری و احساساتی و موسمی و تاکتیکی نیست؛ بلکه یک مبارزهی قرآنی و عمیق و دارای ریشهی مکتبی است.
ما با همهی مظاهر استکبار در دنیا برخورد میکنیم. با امریکا بیشتر از دیگر دولتها و مستکبران عالم برخورد میکنیم؛ چون بیشتر از همه مستکبر است؛ چون جاهلانهتر و غرورآمیزتر از همه، نسبت به ملتهایی که با او روبهرو هستند - و بیش از همه نسبت به ملت ما - استکبار را به کار میبرد. تحلیل مبارزهی مردم ایران، این گونه است. البته، تحلیل گرانِ غالباً وابسته به محافل سیاسیِ جهتدار، قضایای ایران را صادقانه تحلیل نمیکنند؛ بلکه مسایل را مغرضانه تحلیل میکنند. آنها میگویند: در ایران دو جناح وجود دارد. یک جناح اینگونه میگوید و جناح دیگر آنگونه! یا مثلاً میگویند: تمهیدات و مقدمات را فراهم میکنند تا با فلان و بهمان شخصیت کنار بیایند! اینها، تحلیلهای دشمنان ماست. اینها، تحلیلهای بیگانه از واقعیت است.
در ایران، هرکسی که به انقلاب اسلامی و به اسلام و به پایههای اسلامیِ این انقلاب اعتقاد دارد، لاجرم به مبارزهی همیشگی با پرچمداران قدرت استکباری دنیا - که امروز در رأس آنها امریکاست - نیز اعتقاد دارد. البته، بوق تبلیغات دست دشمنان ماست. آنها، روشهای تبلیغاتی را هم خیلی خوب میدانند. پولهای زیادی را خرج یادگرفتن تبلیغات کردند و خیلی خوب میتوانند ملتی را به خشونت و وحشیگری و آداب ندانی و ماجراجویی متهم کنند؛ فقط به دلیل این که نسبت به حق انسانی خود پافشاری کرده و نسبت به متعرضان و متجاوزان به حقوق انسانی تعرض کرده است؛ کما اینکه در این چند سال، از این کارها نسبت به ملت ما کردند؛ ولی ما که اینجا نشستهایم، نباید تحت تأثیر آن تبلیغات قرار بگیریم.
چرا باید در داخل کشور انقلابی و ایران اسلامی، کسی تصور کند که فریاد و خروش علیه امریکا، یک عمل خشونتآمیز و ماجراجویانه است؟! این، تبلیغ آنهاست. ماجراجویی را آن دزدی میکند که وارد حریم خانهی شما میشود؛ نه شما که او را از خانه بیرون میکنید یا علیه او شکوه میکنید یا سرِ او داد میکشید یا مظلومیت خودتان را اینجا و آنجا نقل میکنید.
خشونت را آن کسی میکند که جان صدها و هزارها انسان انقلابی از هر کشوری - از جمله کشور و ملت ما - برایش هیچ ارزشی ندارد؛ نه ما که نسبت به روش خشونت و وحشیگری دشمنان و اینگونه قدرتها فریاد میکشیم و نه آن بیچارههایی که در لبنان و امثال آن، زیر فشار نیروهای امریکایی و مزدوران سیاسی و نظامی آنان، به عمل انتحاری دست میزنند تا وجود و حضور و بغض خودشان را نشان بدهند. بله، تبلیغات جهانی، این حرکت را به عنوان خشونت و ماجراجویی و از آداب به دور بودن و امثال آن وانمود میکند؛ اما رفتار خودشان را نمیبینند!!
شما دانشجویان و دانشآموزان و جوانان، برای نسل آینده و دورهی بعد، پایههای اصلیِ انقلابید. امروز هم شما در انقلاب تأثیر زیادی دارید؛ چون جوانید. امروز هم شما در جبههی سیاسی و نظامی و سازندگی و هر جای دیگر که بتوانید حضور داشته باشید، عنصر فعال انقلابید؛ امّا فردا شما پایههای انقلاب هستید. امروز، عناصر مؤثرید؛ ولی فردا ستونهای انقلاب هستید. توجه کنید انقلاب را با ریشهها و مبانی فکری و منطقیش، بدرستی بشناسید.
امروز که یازده سال از آن روزهای خونین میگذرد، نسل جوان ملت ایران حقندارد آن روزهای سیاهِ قبل از آن را از یاد ببرد. در حرکت عظیم ملت ایران، نسل جوان باید پیشرو باشد. برای نسل جوان - بخصوص نسل جوان دانشجو - بی تفاوتی و خونسردی جایز نیست. آن جوانی که به سرنوشت کشور نیندیشد و حوادث و خصومتهایی را که نسبت به کشورش در دنیا سازماندهی میشود، نبیند و نسبت به آنها نجوشد و نخروشد، آن جوان لایق این نیست که نام جوانِ شهروندِ یک ملت انقلابی را روی خودش بگذارد. روح جوان، آن روح پر تپشی است که در سختیها، بهداد کشورو ملت رسید و آنها را نجات داد.
جوان نسل امروز، از این جهت که در دورانی مثل دوران سیاه خفقان و اختناق رضاخانی و محمدرضاشاهی نبوده، شانس آورده است. سختیهایی که جوانانِ آن روزگار تحمل کردند، هیچ وقت نباید از یاد جوانانِ امروز برود. البته، این فداکاری مخصوص ملت ما هم نبود؛ جوانها و نوجوانهای ملتهای دیگر هم، در دوران اشغال کشورشان و یا در دوران اختناق حاکم بر ملتشان، فداکاریها کردند.
امروز، شما جوانان وظیفه دارید انقلاب را با همهی وجود، تا اعماق جانتان نفوذ و رسوخ بدهید و مفهوم انقلاب و مبانی فکری آن را از بن دندان درک کنید و برای هنگامی که این ملت بدان احتیاج دارد و در دو صحنه مبارزه میکند، آن را در خود ذخیره کنید. صحنهی اول، صحنهیی است که انقلاب را از لحاظ اقتصادی یا نظامی و یا سیاسی تهدید میکند که باید آن ذخیره را برای دفاع از انقلاب و کشورتان - به هرگونه که زمان و موقعیّت اقتضا میکند - بهکار بندید. صحنهی دوم، صحنهی سازندگی است. بهترین سازندگان، سازندگان انقلابیند. بهترین پدیدآورندگان دنیای آباد باغ انقلاب، کسانی هستند که از انقلاب جوشیدهاند و انقلاب در جان آنها رسوخ کرده است. شما جوانان باید برای این دو صحنه، خودتان را هر لحظه آماده داشتهباشید.
من بهعنوان فردی که جریانها را میشناسد و از جریانهای جهانی و پشت پرده و توطئههای دشمن آگاه است و از اول انقلاب با آنها سروکار داشته است، میگویم که جوانان عزیز! دشمن روی شما سرمایهگذاریهای زیادی میکند؛ حواستان جمع باشد. عدهیی را به بیتفاوتی میکشاند و عدهیی را دلسرد و مأیوس میکند. یأس، بزرگترین آفت جوان است. جوانها بدانند که متأسفانه یأس به روح جوان زودتر راه پیدا میکند؛ همچنان که امید اینگونه است. در مقابل یأسی که دشمن میخواهد به جوانها تلقین و تزریق کند، خودتان را مصونیت بدهید.
جوانی که مظهر طهارت و صفا و پاکی است، دشمن میخواهد او را به فساد و بیصفایی و ناپاکی - در انواع مختلفش - بکشاند. همچنین عدهیی را با تزریق تأملات و تفکرات غلط سیاسی، از راه صحیح منحرف کند. اوایل انقلاب، عدهیی جوان در این کشور پیدا شدند و اسلحه به دست گرفتند و با دولتی انقلابی - که شرق و غرب با آن مبارزه میکرد - جنگیدند! دشمن، در مغز این بیچارهها و طفلکها، فکر غلط سیاسی تزریق کرده بود. در همین دانشگاه تهران، در سال 58 و 59، دانشجو سنگرسازی کرد و اسلحه بهدست گرفت و به سمت دولت و ملت انقلابی تیراندازی کرد. این کار، با کدام مقیاس قابل فهم و باور است؟! دانشجویی که باید در برابر دشمنان انقلاب سینه سپر کند و سپر بلای این انقلاب بشود، خودش بلایی به جان این انقلاب شد! این، اصلاً قابل باور نیست؛ اما اتفاق افتاد.
البته، انقلاب موج خروشانی است که هر چیزی بخواهد با او مقابله کند، آن را تحمل نمیکند. انقلاب، آنها و بزرگتر از آنها را با خودش برد. بعضی توانستند با جریان انقلاب همسو شوند و بالاخره خودشان را به نحوی با انقلاب همراه کنند و نجات پیدا کنند؛ امّا عدهیی دیگر هم در این اقیانوس موّاج غرق و نابود شدند و صد البته، نابودی معنوی از نابودی جسمی خطرناکتر است.
امروز، هر اندیشهیی که جوان را دچار این احساس بکند که از مسؤولان و پیشروان انقلاب و مدیران کشور جداست، این اندیشه و تفکر، از نوع همان تفکرات سیاسیِ غلطِ تزریق شده است. امروز باید ملت و دولت، پشتبهپشت و دستبهدست هم و در کنار یکدیگر، با تمام توان تلاش کنند تا همهی طلسمهای استکبار و سلطه را بشکنند و از بین ببرند. این، صحنهی بسیار مهم و حساسی است. تفکری که شما را هدایت خواهد کرد و باید بکند، تفکر اسلامی است. باید در دانشگاهها به تفکرات اسلامی و کار اسلامی، خیلی اهمیت بدهید.
امیدوارم خداوند متعال به شما توفیق دهد و تأییدتان بکند. از همهی شما برادران و خواهران، مخصوصاً خانوادههای شهدای عزیز دانشجوی مسلمان پیرو خط امام، تشکر میکنم. یقیناً این پاداش مجاهدتها و صدق و صفای آنهاست. خداوند به همهی شما توفیق بدهد و همهی ما را در راه تحکیم نظام اسلامی و گسترش تفکر اسلامی در سراسر دنیا، کمک کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) بقره: 34
2) اعراف: 88
3) اعراف: 88
بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی
تاریخ: 1368/09/21
بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا باید به همهی آقایان محترم و برادران عزیز، به خاطر این دیداری که چند سال برای من مأنوس بود و حالا فاصلهیی افتاده است، خوشآمد بگویم. از اینکه امروز آقایان را زیارت میکنم، خوشحالم. همینطور باید قدردانی و تکریم خود را نسبت به این نهاد مهم، یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی که حضرت امام فقیدمان(رضواناللَّهعلیه) آن را پایهگذاری کردند - هم در شکل ستاد انقلاب فرهنگی و هم به شکل تکامل یافتهاش در صورت شورای عالی انقلاب فرهنگی که بحمداللَّه الان هست - ابراز کنم.
معتقد بودهام و همچنان هستم که این شورای عالی میتواند کاراییهای زیادی برای پیشبرد فرهنگ کشور داشته باشد و به وزارتخانههایی که متصدی و مباشر اجرایی کار فرهنگی هستند، کمک بزرگی بکند. بحمداللَّه همه هم در این مجموعه عضو و شریکند و از این ترکیب و این وضع هم خیلی خوشحال و خشنودم. جناب آقای هاشمی فرمودند که شورا افت کرده است؛ من به این هیچ اعتقادی ندارم. من معتقدم که شورا بحمداللَّه الان با حضور شما آقایانی که تشریف دارید - بخصوص با توجه به حضور مستمر خود جناب آقای هاشمی - وضعش خیلی بهتر میباشد و فعالتر شده است.
آن وقت هم عقیدهام همین بود. جلساتی که ایشان شرکت میکردند، جلسات کارآمد و بُرشداری بود و در آن، پیشرفت محسوس میشد. البته الحمدللَّه حالا ایشان بیدردسر و بیدغدغه، همهی جلسات را شرکت میکنند؛ ولی گاهی به یاد آن وقتی میافتم که بخصوص به خاطر اشتغالات ایشان در امر جنگ، کمتر موفق میشدیم که ایشان را در این شورا زیارت کنیم. خوشحالم که الحمدللَّه ایشان هستند و ترکیب هم ترکیب خیلی خوب و مجموعه نیز مجموعهی کاملی است.
نکتهای که به نظر من خیلی مهم میباشد، این است که ما فرهنگ اسلامی و فرهنگ کشور را - که شورای عالی انقلاب فرهنگی هدفهایی را برای آن تعقیب میکند - به فرهنگ آموزشی و تحصیلی و کلاسی و مَدرسی منحصر نکنیم؛ بلکه بخشی از این فرهنگ، فرهنگ عمومی است که نفس حضور وزارت ارشاد در این مجموعه و آشناییها و آگاهیهایی که اعضای این جلسه به اختلاف در مسایل گوناگون فرهنگی دارند، خود شاهد بر این است که به این بدنه و این قسمت هم اهتمام زیادی شده است.
ما و همهی دستاندرکاران فرهنگ در کشور باید باور کنیم که امروز آماج تهاجمات فرهنگی دشمنانمان هستیم؛ هم به صورت آمیختن فرهنگ انقلابی ما با چیزهایی که آن را از خلوص و کارایی میاندازد و هم به صورت مانع تراشیدن بر سر تربیت انسانهای کارآمد و متخصص که بتوانند همهی امور کشور را اداره کنند. شکی نیست که دشمن نسبت به همهی اینها، به صورت جذب و ربودن و دزدیدن مغزها و استعدادهای درخشان از میان ما، برنامهریزی کرده است.
این را هم میدانیم که این برنامهریزی، نسبت به همهی کشورهای جهان سوم و از جمله کشور ما شده است. آنها با توجه به انقلاب اسلامی و خطراتی که برای استکبار دارد، نسبت به کشور ما بهطور ویژه برنامهریزی کردند تا نگذارند در اینجا مغزهای کارآمد و درخشان و استعدادهای برجسته رشد کنند یا بمانند. آنها برنامهریزی دارند و پول خرج میکنند و اصلاً دستگاههایی برای شناسایی استعدادهای درخشان کشورهای مختلف دارند تا آنها را - چه در دوران کودکی و نوجوانی و جوانی و چه در دوران به ثمررسیدگی و کارایی - بربایند.
پس، ما از همه طرف، با دشمنی و خصومت دشمنان اساسی و فرهنگیمان در عالم مواجه هستیم که نگذارند چه در زمینهی فرهنگ عمومی و ذهنیتها و عمل فرهنگی مردم و چه در زمینهی کار مَدرسی و تربیت نیروی انسانی، به مقاصد خودمان برسیم. ما باید متناسب با دشمنی و خصومت دشمن، برنامهریزی کنیم. در مسألهی فرهنگ عمومی، همین که مشاهده میکنیم در جامعهی ما - مثلاً در پیچ و خم ادارات و دستگاههای دولتی و بخصوص در بعضی از ارگانها که شکایت زیادی از آنها میشود - کارهای مردم روان انجام نمیگیرد و امروز و فردا میشود و دردمندانه و دلسوزانه با کار مردم برخورد نمیگردد، بهخاطر یک نقص و بیماری فرهنگی است. یا اگر مشاهده میکنیم که افراد کارآمدِ فکری ما در دانشگاهها و کارگاهها و مراکز تحقیق، به نوآوریهایی که برای یک محقق، نان و آب و شهرتی ندارد، اما زحمت زیادی دارد، کمتر تن میدهند و به کارهای آسانتر و سهلتر تسلیم میشوند، یک بیماری فرهنگی است.
این تحقیقات عظیمی که در دنیای علم شده، بهوسیلهی چه کسانی انجام شده است؟ غالباً به وسیلهی کسانی که در دورهی تحقیق، مردمان نامآوری نبودند و روی عشق به تحقیق و علم و محصول کار تحقیقی خود، کاری را با زحمت شروع کردند و رنج آن را بر خود هموار ساختند، انجام شده است. نتیجهی این کار، چیز عظیمی برای یک ملت شده است. البته، سیاستها هم از محصول علمی و تحقیق آنها، بدخواهانه سوءاستفاده کردهاند که ما نمیتوانیم سوءاستفادهی سیاستها را به حساب نفس تحقیق و انگیزهی آن بگذاریم.
اگر اینها را کم داریم، ناشی از یک بیماری فرهنگی در ماست. ما باید این را علاج کنیم. این، ربطی به کار مدرسه و دانشگاه و امثال اینها ندارد؛ بلکه نگرش و فعالیت و تلاش فرهنگی سازمان یافتهی دیگری را میطلبد و ما باید آن را انجام بدهیم. حقیقتاً یکی از کارهای مهم شورای عالی انقلاب فرهنگی، نگرش به فرهنگ عمومی و پیدا کردن و شناختن بیماریهای فرهنگیِ امروز کشور ما و یافتن علاج این بیماریها با دید متخصصانه و البته دردمندانه و انقلابی و توصیهی آنها به دستگاههای گوناگون است. این، یک بخش مهم کار میباشد و خوب است که شورای عالی انقلاب فرهنگی، به این قضیه برسد.
در حقیقت، بخش عمده و بدنهی فوتیتر و فوریتر، همین بخش مربوط به فرهنگ کلاسی و آموزشی و تخصصی و انسانسازی - به معنای تربیت آدمهای کارآمد و نیروی انسانی - است. تولید نیروی انسانی کارآمد برای ادارهی انقلاب، از دبستانها و حتّی تا حدودی ماقبل دبستانها شروع میشود و به دانشگاهها و مراکز تحقیق و مراکز عالی میرسد. شما آقایان، تأمین و اداره و بهسازی این قضیه را متکفل هستید.
من تا حدودی نقایصی را که وجود دارد، میدانم. شما آقایان هم بهتر از من میدانید. دبستانها و دبیرستانهای ما، مشکلات و نقایصی دارند. دانشگاههای ما از لحاظ ضعف کیفیت، مشکلاتی دارند. اگرچه در این سالهای اخیر، مقداری به کمیت توجه شده - شاید هم چارهیی نبوده است - لیکن پایین بودن کیفیت در دانشگاهها، چیزی است که مورد قبول و آگاهی همهی دستاندرکاران میباشد. مشکلات مراکز تحقیقاتی و افسردگی محققان ما که آن نشاط لازم را برای کار تحقیقی ندارند، یکی از معضلاتی است که الان وجود دارد.
معلمان و اساتید - چه در دانشگاهها و چه در مدارس - دچار مشکلات فراوان هستند. آن شوق و انگیزهیی که یک نفر آدم را بسراغ تعلیم بکشاند، به چیزهای گوناگونی وابسته است که انصافاً بعضی از آنها لنگ است. مسایل مادّی و نیز احترامات معنوی تأثیر دارد. حرمت گذاشتن برای استاد - همین چیزی که در اسلام اینقدر به آن اهمیت داده شده که شاگرد باید استاد را احترام بکند - تا چه اندازه وجود دارد؟ همهی اینها نقایصی را بهوجود آورده است؛ علاوه بر این که از نظر کمیّت هم، ما استاد کم داریم و آن تعدادی که داریم، شاید مثلاً از نیمِ آن میزانی که احتیاج داریم، مقداری بیشتر باشد. طبق آماری که من دیدهام، شاید در دانشگاهها چهلدرصد استاد کم داشته باشیم. وضع فضای آموزشی مدارس و دانشگاهها هم از همین قبیل است. این نقایص وجود دارد.
البته نمیتوان نقایص را به اشخاص یا مدیران و تدبیرکنندگان نسبت داد. بسیاری از اینها، ناشی از وضعیت ماست؛ این را همه میدانند. ما در این چند سال گذشته، گرفتار جنگ و کمبودها و محاصره و فشارهای گوناگون اقتصادی دشمن و امثال اینها بودیم. طبیعی است که عمدهی این نواقص، ناشی از اینهاست؛ لیکن چیزی که امروز میتوان آن را مورد نظر قرار داد، این است که دستگاه فرهنگی کشور همت بگمارد که این نواقص را یکی پس از دیگری برطرف بکند.
در کار فرهنگی نباید مسألهی پول و بودجه، یک مشکل عمده به حساب آید. به این معنا که مشکلات و نقایص فرهنگی را در ردیف نیازهای بودجهیی و در آخرهای لیست قرار ندهیم؛ بلکه در اولهای لیست - اگر نگوییم در ردیف اول - قرار بدهیم. اگر درست فکر بکنیم، این به صرفهی اقتصادی مملکت هم است. یعنی از اینکه بودجه و امکانات بیشتر را به کارهای فرهنگی - بخصوص فرهنگ آموزشی - متوجه کنیم، کشور زیان نخواهد کرد؛ زیرا که خود این، برای آیندهی کشور تولید امکانات میکند.
برای یک کشور، نیروی انسانی همه چیز است. ما اگر نیروی انسانی نداشته باشیم، هیچ چیزی نداریم. چند سال قبل از این، روی بعضی از کشورهایی که سالها پیش از ما انقلاب کردند و توفیقهایی هم در عرصههای اقتصادی و صنعتی و فنی و امثال اینها به دست آوردند، مطالعهیی میکردم. دیدم اینها در اوایل انقلاب، بیشترین تکیه و برنامهریزی را روی تربیت نیروی انسانی گذاشتهاند؛ به طوری که بعضی از این کشورها، همین الان نیروی انسانی کارآمد و ماهر صادر میکنند. یعنی نه اینکه کشور خودشان از وجود چنین نیروی انسانییی سرریز شده و بینیاز گردیده است؛ نه، کشور آنها از جهات دیگر آمادهی قبول این همه متخصص نیست و وضع اقتصادیشان طوری نیست که بتواند این همه متخصص را مصرف کند؛ این است که به کشورها صادر میکنند. همین نیروی انسانی است که آنها را علیرغم نداشتن درآمدهای کلانی مثل نفت و مانند آن - که بحمداللَّه ما از آن برخوردار هستیم - به سطوح خوب رسانده است.
این قسمت را از این جهت مطرح کردم که اگر ما امروز بودجهی ارزی و یا ریالی را به کار فرهنگی متوجه میکنیم، باید توجه نماییم که اگرچه ممکن است در کوتاه مدت، این بودجه به درد کارهای اقتصادی و گردش امور اقتصادی کشور ما نخورد، اما در اندکی بعد از کوتاه مدت - نه اینکه در بلند مدت زیاد - عایدیش فوراً به خود ما برمیگردد؛ مثل همین مسألهی انتشارات و کاغذ، که ما باید بتوانیم کتاب و نشریهی علمی و امثال اینها را در اختیار داشته باشیم. باید کاغذ را در اختیار دستگاههای فرهنگی گذاشت تا بتوانند این کار مهم را انجام بدهند. این، یک مسأله است که در نگرش به عرصهی فرهنگی کشور، ما باید به تربیت نیروی انسانی توجه کنیم.
مسألهی دیگر به دانشگاهها برمیگردد. البته مدارس هم هستند؛ اما بخصوص دانشگاهها مهمترند. باید به ذهنیت دانشجویان و جوانان و اعتقادات و روحیهی اسلامی و انقلابی آنها، خیلی توجه بشود. حقیقتاً جوانان موتور و راهاندازندهی حرکتهای بزرگ - هم مثبت و هم منفی - در جامعه هستند. اگر ما بتوانیم این مجموعهی جوان بافرهنگ را که در نقطهیی به نام دانشگاه جمع شدهاند، به سمت روحیهی انقلابی و اسلامی جهت بدهیم، به نظرم میرسد که کشور و انقلاب، بزرگترین سود را از این بابت خواهد برد.
در گذشته، دانشگاه نقطهیی بود که در آن، بیفرهنگی اسلامی بیش از جاهای دیگر و یا در ردیف بدترین جاها بود. این، کاری بود که رژیم و دستگاههای فرهنگیِ گذشته دنبال میکردند و توجه داشتند که این کار در دانشگاهها انجام بگیرد. مقاصد سیاسی پشت سر این قضیه بود. به نظر من، امروز باید طوری باشد که ورود در دانشگاه، مثل ورود در حوزهی علمیه باشد. همچنان که در حوزهی علمیه، انسان معرفت و دین و تعبد میآموزد، کسی هم که به دانشگاه وارد شد، حتّی اگر از مبانی اسلامی و انقلابی فاصله هم دارد، دانشگاه در طی این مدت، او را با مبانی اسلامی و انقلابی آشنا کند و متعبد سازد.
به همین خاطر است که بایستی به تربیت دینی و گرایشها و روحیهی پُرشور انقلابی جوانان در دانشگاه اهمیت داد. فقط با زبان هم نمیشود. این کار، مقدماتی لازم دارد. عناصری که در دانشگاهها به کار گرفته میشوند، آنهایی که مؤثرند، آنهایی که در مراکز حساس واقع میشوند، واقعاً باید از کسانی باشند که این انقلاب را از بن دندان قبول داشته باشند. البته ما نمیخواهیم بگوییم که هر استاد و یا متخصصی که در دانشگاهها تحقیق و یا تدریس میکنند، بایستی یک انقلابی طراز اول باشد. نه، ممکن است این فرد کاملاً قابل قبول باشد و دانش وافری داشته باشد و انقلاب از دانش او استفاده کند. ما بیش از دانش او، چیزی از او نمیخواهیم. منتها در همین مورد هم نباید انگیزهی ضدیت با انقلاب در او وجود داشته باشد؛ چون اگر این انگیزه وجود داشت، دانش او در اختیار انقلاب قرار نخواهد گرفت.
پس، در مراکز حساس و سربندهای ادارهی امور دانشگاهی - چه اداره به معنی رسمی آن و چه ادارهی امور فکری و تدریس و امثال اینها - کسانی که مسؤول میشوند و کارهای مهم دست آنهاست، واقعاً باید از عناصر انقلابی باشند. دیگران هم انگیزهی ضدیت با انقلاب در آنها نباشد. اگر واقعاً کسی انگیزهی مخالفت با انقلاب در وجودش باشد، حضور او در دانشگاه - در هر سطحی که باشد - مضر است؛ برای تحصیل هم مضر میباشد. من این واقعیت را در بعضی از رشتههایی که میتوانستم دربارهی آنها قضاوت کنم، مشاهده کردهام. استادی که توانایی تربیت شاگرد در آن رشته را دارد، ولی بر اثر بیاعتنایی یا مخالفت با انقلاب، حتّی وقت نمیگذارد که دانشجو را در آن رشته تربیت کند، در حقیقت برای او، تربیت دانشجوی انقلابی و دانشگاه انقلاب، یک انگیزه نیست؛ بلکه نسبت به این قضیه ضد انگیزه دارد.
البته، دانشجویان عناصر آیندهساز این کشور هستند و بایستی از همه جهت - چه از جهات فکری و چه از جهات علمی و درسی و به تبع آن از لحاظ مادّی و رفاهی - روی آنها سرمایهگذاریهایی بشود که اطلاع دارم بحمداللَّه دولت مشغول است و برنامههای خوبی برای این قضیه دارد. امیدواریم انشاءاللَّه این برنامهها به نتیجه برسد.
خوشحالم که شورای عالی انقلاب فرهنگی را در صحنهی سازندگی فرهنگی کشور، فعال و بانشاط و حاضر مشاهده میکنم. امیدوارم خداوند انشاءاللَّه به آقایان توفیق بدهد و به جناب آقای هاشمی و دستگاههای دولتی ما هم کمک کند که بتوانند این اهداف بلند و سازنده و حقیقتاً مقدسی را که امروز از طرف دستگاههای اجرایی کشور - که در خدمت انقلاب و در جهت اسلام هستند - مطرح میشود، تا سر منزل نهایی آن برسانند و انقلاب را در دنیا سرافراز و روسفید کنند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون حوزههای علمیهی اهل سنت
تاریخ: 1368/10/05
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون حوزههای علمیهی اهل سنت
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا به آقایان محترم و برادران عزیز خیر مقدم و خوشآمد عرض میکنم و خیلی خوشحالم که بعد از چندی، باز آقایان عزیز را زیارت میکنم.
ما با بعضی از شما سوابق دوستی زیادی هم داریم و از سالهای قبل، با هم نشستیم و برخاستیم و دربارهی مسایل دنیای اسلام بحث کردیم. بد نیست این نکته را در اینجا بگویم که نطفهی اصلی هفتهی وحدت - که حالا بحمداللَّه سالهاست تشکیل میشود - قبل از پیروزی انقلاب شکل گرفت. ما در سال 57 قبل از پیروزی انقلاب، با این آقای مولوی قمرالدین در ایرانشهر مذاکره کردیم که بیاییم یک عید دوطرفه داشته باشیم و از دوازدهم تا هفدهم ربیع را جشن بگیریم. مذاکرهاش در آن وقت انجام شد که اتفاقاً همان روزها هم بود که در ایرانشهر سیل آمد و جشن و همه چیز ما را برد. البته، آن سیل هم یکی از الطاف خفیّهی الهی بود و ما را با وضع زندگی مردم بیشتر آشنا کرد. داخل کپرها و خانهها رفتیم و وضع زندگی مردم را از نزدیک دیدیم. قبل از آن، چند ماه در ایرانشهر بودیم؛ اما ظاهر قضیه را میدیدیم. مردم، ما را نمیشناختند و ما هم مردم را نمیشناختیم. بعد که سیل آمد، هم ما مردم را شناختیم و هم مردم قدری با ما آشنا شدند.
این مسألهی وحدت که در این دیدار صمیمی و دوستانه میخواهم بیشتر از همه روی آن تأکید کنم، یک مسألهی حیاتی است. نه این که بگوییم برای جمهوری اسلامی حیاتی است - البته اهمیتش برای جمهوری اسلامی جای شک نیست - اما حقیقتاً برای اسلام و دنیای اسلام حیاتی است. شما ملاحظه کنید، امروز دنیا به سمت بلوکبندی میرود؛ یعنی هر چند کشور در گوشهیی، به ادنی مناسبتی با هم اتحاد و اتفاق پیدا میکنند. مثلاً کشورهای عضو پیمان آ.سه.آن در شرق آسیا، جامعهی مشترک اروپا، اتحاد ورشو (تا وقتی که اروپای شرقی قبل از حوادث اخیر هویتی داشت)، اتحاد کشورهای حول و حوش خلیج مکزیک، سازمان ملل، غیرمتعهدها و تمام این واحدهای پراکنده در همهی دنیا، به واحدهای پیوسته تبدیل میشوند. علت هم این است که در این دنیا میفهمند که هر واحدی، به تنهایی قادر بر تأمین نیازهای خودش - از جمله نیاز دفاع از خود - نیست و باید با هم دست به یکی کنند.
در عین این که دولتها و قدرتها و ادارهکنندگان جهان، برای مصالح دولتها و مسایل سیاسی خود، به سمت وحدت پیش میروند، تمام تلاشهای استکبار در جهت تضعیف ملتها و بخصوص ملت اسلام و ایجاد اختلاف بین اینها بهکار میرود. شیعه و سنی که مسألهی امروز نیست؛ قرنهاست که در اسلام، شیعه و سنییی وجود دارد. در خود مذهب سنی، اشعری و معتزلی و مذاهب مختلف وجود دارد. در شیعه، شش امامی و دوازده امامی و اخباری و اصولی وجود دارد. همان دستهبندیهایی که در تسنن هست، همانها در تشیع هم وجود دارد. انواع و اقسام دستهبندیها و فرقهبندیها، یا بر اثر سوء سیاست و یا بر اثر سوء فهم و یا با دست مغرض و یا بر اثر جهالت به وجود آمده است. اینها که جدید نیست؛ اما شما ببینید که امروز در دنیای اسلام، علیه وحدت مسلمین چه قدر تلاش میشود.
همین الان من در کتابخانهی خودم، یک قفسه از کتابهایی که با چاپهای اعلا و با اسمهای محترمِ مثلاً استاد فلان دانشگاه، در پنج شش سال اخیر در نهایت تلاش و لجاجت علیه شیعه نوشته شده است، دارم. نقطهی مقابلش هم از این طرف شده است. شاید بعضی از آقایانی که با من سوابق نشست و برخاست دارند، میدانند که من هیچ بنا ندارم که در قضایا، یک طرفه قضاوت کنم. اینها علیه آنها و آنها علیه اینها مینویسند که هیچ کدامش هم سالم نیست.
وقتی بعضی از پدیدههای داخل شیعه را که چیزهایی در آن بود و گزنده مینمود، تعقیب میکنیم، به جاهای مشکوک میرسیم و کاملاً روشن است که به نقاط مشکوک ارتباط پیدا میکند. در سنی هم همین طور است. در همین علمای بلوچستان، زیدی یک مقدار کارهایی میکرد که وقتی بعداً تحقیق کردیم، به یک جاهای مشکوک و وابسته رسید. بنابراین، میبینید که دستهای استکبار و استعمار و سیاستهای جهانی تلاش میکنند که در بین جامعهی مسلمین اختلاف بیندازند.
البته بعد از پیروزی انقلاب، اختلاف افکنی شدت پیدا کرده است؛ چون از انقلاب اسلامی و حیات مجدد اسلام میترسند. اسلام قوی است. قوّت و معنویت اسلام آنچنان است که اگر به شرایطش عمل بشود و واقعاً اسلام پیاده گردد، قدرتهای دنیا و تختها را میلرزاند. آنها از این میترسند و به همین خاطر نمیخواهند بگذارند قوّت و معنویت اسلام زنده بشود. میبینند که در این کشور، اسلام حیات پیدا کرده است و ما مجدداً به مبانی و احکام اسلامی برگشتهایم و زندگیمان را اسلامی میکنیم. آنها از این میترسند و میخواهند که نباشد.
یکی از طرق مبارزه با این پدیدهیی که برای آنها به شدت ترسناک میباشد، همین است که اینجا را از بقیهی مسلمانان غیر شیعی دنیا ایزوله کنند و انقلاب ما را به عنوان یک انقلاب شیعی وانمود نمایند و دعوای بین شیعه و سنی را هم تقویت کنند تا نتیجه این بشود که مسلمانان دنیا که امروز به نام ما شعار میدهند، آن را متوقف کنند. آقای مولوی مدنی، در بعضی از کشورهایی که ما رفتیم، تشریف داشتند و میدانند که وقتی مسلمانِ فلان کشور میبیند رئیس یک کشور اسلامی آمده است، اصلاً یادش نیست که این شخص شیعه یا سنی است. فقط یادش است که این شخص، مسلمان است. به همین خاطر، احساس عزت میکند و شعار میدهد. میخواهند این را که مسلمانان دنیا به نام اسلام و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی شعار میدهند، متوقف کنند و یا از بین ببرند. چه چیزی بهتر از این که بگویند شما از انقلاب اسلامی ایران جدا هستید. او یک چیز دیگر است و شما یک چیز دیگر هستید!
او که با اصل اسلام دشمن است، در خصومت، برایش شیعه و سنی فرقی نمیکند. دیدیم که استکبار چگونه روی انقلابیون سنی در فلسطین و مصر فشار میآورد. اینها که شیعهی دوازده امامی نیستند. همهی اینها برادران اهل سنت ما هستند. میبینید که چه فشاری روی اینها میآورند. برای استکبار که فرقی نمیکند. اما او که با اسلام و شعب اسلام و ملت اسلام - از هر شکلش - مخالف است، حالا در موضع یکی از این فرقهها قرار میگیرد و علیه یک فرقهی دیگر تلاش مینماید و پول خرج میکند. ما باید هوشیار باشیم.
برادران! از دشمن، انتظار دوستی نیست. دشمن، دشمن است. دوست است که باید چشمش را باز کند و آگاه باشد. به نظر من، شما علمای اهل سنت، امروز مسؤولیت سنگین و زیادی دارید. آن مسؤولیت این است که در حیطهی زندگی و در آن بلدی که شما زندگی میکنید، خدای متعال مقرر کرده است که حاکمی به سبک اسلام در آنجا باشد. قبلاً اینطور نبوده که حاکمی بر مبنای دین انتخاب شود؛ ولی الان در کشور ما این گونه است. آن چیزی را که انتخاب میکنند، بر مبنای دین انتخاب میکنند؛ نه بر مبنای امور دیگر. کشور ما کشوری است که در آن، احکام برمبنای قرآن انتخاب میشود. آقایان نمایندگانی که در مجلس تشریف دارند، این موارد را میبینند. اگر چنانچه حکمی در آنجا بیاید که بر خلاف احکام اسلام باشد، رد میشود؛ بروبرگرد هم ندارد. هر چه بر خلاف فقه باشد، (فاطرحوه علی الجدار) میشود؛ ولو تصویب هم شده باشد.
شما در کشوری زندگی میکنید که ارادهاش بر این است که به شؤون صدر اسلام و به همان صفا و بساطت و عدالت و قاطعیت در راه دین و به همان خصوصیات (اذلّة علیالمؤمنین اعزّة علیالکافرین یجاهدون فی سبیل اللَّه)(1) و از این قبیل مشخصات و ممیزات برگردد. کشوری که میتواند انشاءاللَّه قاعدهیی برای تجدید حیات اسلام بشود. چنین فضایی، خیلی مهم است و زندگی در این محیط و فضا، خیلی مسؤولیت دارد.
به نظر من، دو امر را شما آقایان اهمیت بدهید: امراول، عبارت از تقویت و تبیین و تشریح هر چه بیشتر اسلام برای مردم خودتان است؛ همان که از شما حرف میشنود و استفسار میکند. مردم را با احکام دین آشنا کنید و دین هم از سیاست جدا نیست. یکی از احکام دین، احکام ادارهی امور کشور و احکام سلطانیه است. در فقه، بابی است که ابواب احکام سلطانیه است. پس، احکام سلطانیه هم از دین است. کسانی که اینها را از هم جدا میکنند، دشمن دین و غارتگر میدان سیاستند.
توجه کنید که به امور تکراری و سطحی و برای مردم عادی شده، اکتفا نکنید. خیر، از توحید و نبوّت و حکومت و اعتقادات و جهاد اسلام، از تعلیم و تربیت در اسلام، از رشد استعدادها در مسلمین، از سابقهی اسلام که چه حکومتی در دنیا داشت، برای مردم بگویید و آنها را نسبت به اسلام حالت اعتزاز ببخشید تا هر کسی - بخصوص جوان - احساس اعتزاز کند که مسلمان است. یک وقت بود که تفکر کمونیستی شایع بود؛ ولی حالا که دیگر به خودی خود این تفکر بر افتاده است و کذب و غلطش ثابت شده و بحمداللَّه آن (کفی اللَّه المؤمنین القتال)(2) در مقابله با کمونیزم، برتری خود را به اثبات رسانده است. البته، راه شکوک بر ذهنها بسته نیست؛ بایستی شکوک را از ذهنها زدود.
امر دوم، تأکید روز افزون بر مسألهی وحدت است. سالها پیش از انقلاب که با بعضی از برادران اهل سنت صحبت میکردم، به آنها میگفتم که اگر ما بخواهیم وحدت اسلامی تحقق پیدا بکند، باید خودمان را از گذشته جدا و قیچی کنیم. البته، وحدت یعنی همین که پیروان این دو مذهب با هم برادر باشند و احساس برادری کنند؛ نه این که شیعه، سنی و سنی، شیعه بشود. نه، مراد از وحدت این نیست؛ بلکه وحدت به معنای احساس برادری است و همین که هر طرفی احساس کند که دیگری هم مسلمان است و حق اسلامی او را بر گردن خود احساس کند و متقابلاً او هم به همین ترتیب عمل نماید. من میگفتم که اگر بخواهیم این کار را بکنیم، باید خودمان را از گذشته جدا کنیم. اگر به گذشته برگردیم، دعواست. این قدر بحث و تکذیب و تغلیط و درگیری و خونریزی و این طور چیزها اتفاق افتاده که اگر نگاهی به گذشته بکنیم، باز دعوا خواهد شد.
اگر کسی مخلصاًللَّه احساس میکند که باید امروز بین برادران، برادری واقعی و عملی باشد، باید کوشش کند که گذشته را به یادها نیاورد؛ والّا او میرود کتاب (احقاق الحق) را میآورد و به رخ این میکشد و این هم میرود کتاب (تحفهاثنی عشریه) را میآورد و به رخ آن میکشد! هر دو هم به قدر کافی کتابِ پُر از طعن و دفع علیه همدیگر نوشتهاند! اگر ما بخواهیم گذشته را مطرح کنیم، نمیشود به وحدت رسید. باید نگاه کنیم، بگوییم: گذشته، گذشته است. (رحماللَّه معشرالماضین). ما کاری به کار آنها نداریم. اگر آنها هر کاری کردهاند، ما امروز میخواهیم تکلیف خودمان را - بیننا و بیناللَّه - نگاه کنیم. بینناوبیناللَّه، امروز ما باید با همدیگر توحید کلمه و رفاقت و برادری داشته باشیم. اگر بخواهیم این را عمل بکنیم، باید از گذشته صرف نظر کنیم.
این دارالتّقریبی هم که ما مطرح کردیم، برای این است. دارالتّقریبی که در مصر بود، از نظر ما عزیز و بسیار محترم بود؛ الان هم محترم است. متأسفانه نمیگذارند و نگذاشتند کار کند. فقط در یک برهه از زمان که مجلات (رسالةالاسلام) منتشر میشد و مرحوم (شلتوت) و (شیخسلیم) و رؤسای شریف ازهر حیات داشتند، دارالتّقریب خوب حرکت میکرد. مرحوم (آیةاللَّه بروجردی) که مرجع تقلید ما بود، پشتیبان دارالتّقریب مصر بود. رئیس ازهر، اول (شیخسلیم) بود که پایهگذار و در حقیقت زمینهساز دارالتّقریب بود و بعد مرحوم (شیخ محمود شلتوت) رئیس ازهر شد که مفتی دیار مصریه بود. او هم خودش رئیس این دارالتّقریب بود.اینها پشتیبان تقریب بودند. اینها که از طرفین رفتند، نه در تشیع و نه در تسنن، دیگر آن عالمی که روی این مسأله خیلی پافشاری کند، دیده نشد.
البته، بعد از مرحوم (آیةاللَّه بروجردی) آقایان علمایی بودند. نه این که قبول نداشته باشند؛ همه معتقد بودند، لیکن آن انگیزهیی را که مرحوم (آیةاللَّه بروجردی) روی مسألهی تقریب داشت، آنها نداشتند. در بین تسنن هم همین طور بود. بعضی از آنها به مشهد آمده بودند و من بعضی از آقایان بعد از مرحوم (شلتوت) را دیده بودم. علمای ازهر به ایران میآمدند و با علمای شیعه هم تماس میگرفتند؛ لیکن آن انگیزهی فعال و جوشانی را که دنبال این قضیه بروند، نداشتند؛ لذا (دارالتّقریب)، اسم بی مسمایی شده بود.
ما که نمیتوانیم منتظر بنشینیم که در قاهره یا در فلان شهر دیگر دنیای اسلام، یک وقت یک نفر به فکر تقریب بیفتد. خودمان بایستی این دارالتّقریب را بهوجود آوریم؛ البته بر مبنای هماهنگی و همکاری فکری و فقهی با هر مرکزی که در دنیا برای تقریب وجود داشته باشد. یعنی در اینجا، بایستی کسانی از علمای ایران - چه اهل سنت و چه شیعه - پایههای اصلی این دارالتّقریب را تشکیل بدهند.
ما بحمداللَّه در اینجا علمای خوبی از برادران اهل سنت - چه علمای حنفیه و چه علمای شافعی - داریم که فاضل و عالم و فقیهند. ما با اینها صحبت کردهایم. اینها با مسایل اسلامی و قرآنی آشنا هستند و میدانیم که وارد و مطلعند. ما هم اینها و هم علمای شیعه را - که بزرگانشان در اینجا هستند - قاعدهی کار قرار میدهیم و بنا داریم که از علمای دنیای اسلام - اعم از شیعه و سنی - دعوت کنیم که هر کس خواست، همکاری کند. الان هم برادران ما در اینجا، برای این کار تمهید مقدّمات میکنند. هر کس هم در این زمینه پیشنهادی داشته باشد، آن را به آقایانی که در اینجا هستند، بدهد تا انشاءاللَّه در تنظیم و ترتیب این کار، کاملاً جدیت و کوشایی بخرج داده شود و نظرات آقایان دخالت داده شود.
مردم را به دستهایی که امروز وحدت را میشکنند، توجه بدهید. با مردم هم صریح حرف بزنید. امروز، آن دستی که امریکا علیه وحدت تجهیز کرده، عبارت از همین دست پلید وهابیت است. این را صریح به مردم بیان کنید؛ پردهپوشی نکنید. از اول، وهابیت را برای ضربه زدن به وحدت اسلام و ایجاد پایگاهی - مثل اسرائیل - در بین جامعهی مسلمانها به وجود آوردند. همچنان که اسرائیل را برای اینکه پایگاهی علیه اسلام درست کنند، به وجود آوردند، حکومت وهابیت و این رؤسای نجد را بهوجود آوردند تا داخل جامعهی اسلامی، مرکز امنی داشته باشند که به خودشان وابسته باشد و میبینید هم که وابستهاند.
الان این سلاطینی که در بقعةالاسلام وهابی هستند، از این که به وابستگی و رفاقت و طرفداری خودشان از سیاستهای دشمنان اسلام - یعنی امریکا - تصریح کنند، ابایی ندارند و آن را پوشیده نمیدارند. اگر کسی بگوید شما با امریکا مخالفید، بدشان میآید! اگر کسی بگوید شما با امریکا موافق و همدستید، بدشان نمیآید! این، درست یک میزان و ملاک و معیار است. شما باید مسلمان و حاکم اسلامیِ واقعی را هم از اینجا بشناسید.
آن که با دشمنان اسلام دشمن است، او در خط اسلام است و آن که با دشمنان اسلام دوست میباشد و مباهی به این دوستی است، او در خط کفر است. دوستیِ او به معنای همپیمانی و وابستگی و به معنای این که منافع او را در حد (اشدّرعایة) رعایت کند، است. وقتی که در کشور و شهر او بگویند: (مرگ بر امریکا)، او بدش بیاید! یک وقت، مردم خودش میگویند: (مرگ بر امریکا)، که ممکن است امریکاییها بگویند چرا مردم خودت این شعار را میدهند؟ اما یک وقت، میهمانان یا مسافرانی از جای دیگر به اینجا آمدهاند و میگویند: (مرگ بر امریکا)؛ تو چرا سینه سپر میکنی؟! این نیست، مگر همکاری و همراهی شدید با دشمن خدا و اسلام. این، همان ریشهی وهابیت است که امروز ثمرهی پلید و خبیثهی خودش را نشان میدهد.
وهابیت، بر مبنای ایجاد اختلاف بین مسلمین به وجود آمده است. همین الان ما اطلاع داریم و میشناسیم که علمای حنابلهی غیر وهابی در عربستان سعودی، دلشان از این وهابیها خون است. اینها حنابلهیی هستند که وهابی نشدند. فقه، همان فقه و مبنای فقهی، همان مبنای فقه حنبلی است؛ اما موازین و اصول وهابیت را قبول نکردند. اینها غالباً هم مطرودند؛ یعنی عموماً این افراد، داخل در حکومت هم نیستند. نه اِفتایی، نه امامتی و نه هیچ منصب دیگر هم در اختیارشان قرار نمیگیرد. تعداد این افراد هم زیاد است.
اینها در ولادت رسول اکرم(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) مولودیه میخوانند. در نظر سعودیها، خواندن مولودیه و امثال آن حرام است! نباید به پیامبر(ص) (سیّدنا رسولاللَّه) گفت! نباید قبر پیامبر(ص) را بوسید؛ چون حرام است! چرا اینها در شبهای میلاد پیامبر(ص) در خانههای خود - حتّی در مکه و بعضی جاهای دیگر - مخفیانه مولودیه میخوانند؟ طبیعی است که این حکومت، دشمن اسلام است. الان هم در هر جای دنیای اسلام که نگاه کنید، با پول بی حسابی که در اختیارشان است، مسجدسازی و مدرسهسازی و کتابخانهسازی و کارهای فریبندهی دیگر میکنند. پول هم که چشم افراد را میگیرد. آنها با این کارها وارد میشوند و در طریق اهداف سیاسی خود استفاده میکنند که البته این، خیانتِ قطعی است و اگر کسی چنین حرکتی بکند، قطعاً خیانت کرده است و حتماً بایستی با او بهعنوان یک خائن برخورد کرد. مردم را نسبت به این قضیه آشنا و متوجه کنید.
امیدواریم که خدای متعال به شما خیر و توفیق بدهد و انشاءاللَّه روزبهروز، دلهای ما را به هم نزدیک کند و با گذشتگان ما - کسانی که ما با آنها دوست بودیم و در همین جمع ما و شما بودند و حالا نیستند و به رحمت الهی رفتهاند - با رحمت و مغفرت خودش برخورد کند. خداوند انشاءاللَّه با ما هم با رحمت و مغفرت و هدایت خودش معامله نماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) مائده: 54
2) احزاب: 25
بیانات در مراسم معارفهی فرماندهی جدید نیروی دریایی ارتش
تاریخ: 1368/08/09
بیانات در مراسم معارفهی فرماندهی جدید نیروی دریایی ارتش
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خدا را سپاسگزاریم که این توفیق را به ما عنایت کرد تا یک قدم مؤثر و بزرگ در جهت ایجاد پیوستگی و ارتباطِ هرچه بیشتر بین دو سازمان بزرگِ رزمیِ جمهوری اسلامی ایران برقرار کنیم و یکی از برادران برجسته و سرداران نامآور در صحنهی جهاد مقدس را، از سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سازمان ارتش جمهوری اسلامی ایران منتقل کنیم و رابطهیی را که ملت ایران و - پیشاپیش همه - امامِ فقیدِ عزیزِ بزرگوارمان(رضواناللَّهتعالیعلیه) میخواستند میان این دو سازمان برقرار شود، در برترین شکل آن ایجاد کنیم. البته، چنین کاری بی سابقه نیست؛ اگرچه بسیار کمسابقه است.
چهرهی درخشان دیگری را نیز سراغ داریم که داوطلبانه از ارتش جمهوری اسلامی ایران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتقل شد و در رتبههای بالا و ممتاز این سازمان قرار گرفت و خدمات بسیار با ارزشی انجام داد و سرانجام هم به افتخار شهادت در راه خدا نایل شد. (شهید کلاهدوز) را میگویم؛ همان افسر ارتشی که سپاه او را پذیرا شد و بدیهی است که حضور یک ارتشیِ مطلع - همچون آن عزیز بزرگوار - در ردههای بالای سپاه پاسداران در آن زمان، چه آثار و برکاتی را دربرداشت.
در اینجا چند نکته را یادآوری میکنم؛ نکتهی اول این است که اگر ما برادر عزیزمان تیمسار شمخانی را به فرماندهی نیروی دریایی منصوب کردیم، به معنای بیمحبتی یا نارضایتی از برادر زحمتکشِ خدوممان - تیمسار ملک زادگان - نبوده و نیست. ایشان، در دوران فرماندهی نیروی دریایی، فرماندهی برجسته و ممتازی بودند و از همهی فرماندهان پیش از خودشان، بهتر و صادقانهتر و مؤمنانهتر جهاد کردند و برای نیروی دریایی منشأ برکات زیادی بودند. ایشان، یکی از افسران وامرای لایقِ خوشنامِ ارتش جمهوری اسلامی بوده و هستند و انشاءاللَّه همواره خواهند بود. آقای ملک زادگان را از دفتر خودم به نیروی دریایی فرستاده بودم. ایشان، عضو گروه کار نظامی ما بودند که در اوایل دوران ریاست جمهوری، مورد مشورت من قرار میگرفتند. امروز هم بعد از چند سال خدمت صادقانه در نیروی دریایی، مجدداً ایشان را به جمع مشاوران خود برمیگردانیم.
نکتهی دوم این است که برادر عزیزمان آقای شمخانی، یک عنصر نظامیِ کارآمد و لایق و شایستهی اعتماد از سوی مسؤولان نظام و نظامیان دلسوز و متعهد کشورند و من امیدوار هستم ایشان در سمت فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، بتوانند منشأ برکات و خدماتی باشند که تأثیر مثبت آن نه فقط در حیطهی نیروهای نظامی ما، بلکه حتّی در محدودهی مسایل سیاست خارجی کشور هم مشهود باشد.
همانطور که میدانیم، امروز حساستر از همهی مناطق مرزی کشور، منطقهی مرزی جنوب و کرانههای طولانی و ممتد دریایی کشور عزیزمان در آن منطقه است که از لحاظ حساسیت بینالمللی و موقعیت سوقالجیشی و از نظر اقتصادی و سیاسی و دیگر جنبهها، برای سرنوشت کشور کمال اهمیت را داراست. نیروی دریاییِ کارآمد و زنده و فعال و میداندار ما، انشاءاللَّه خواهد توانست تأثیرات مثبتی بر سیاستهای کلی کشور بگذارد.
خوشبختانه این نیرو - همانطور که در حکم ایشان نیز ذکر کردم - هم از لحاظ تجهیزات و هم از لحاظ نیروی انسانی، پُربار و پُرذخیره است و انسانهای کارآمد و متخصصان آگاه و پرسنل آماده، در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول خدمت هستند.
وظیفهی اول ایشان این است که از داخل و یا خارج از نیروی دریایی، تا هر جا که نیاز داشته باشند، عناصری را که زبدگان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی خواهند بود، در ردههای مؤثر و بالای این نیرو بگمارند و آمادهی کار کنند.
وظیفهی دوم این است که کوشش شود در داخل نیروی دریایی، عنصر تعهد و ایمان و تدیّن و علاقهمندیِ بیقیدوشرط و بیدریغ نسبت به سرنوشت کشور و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، جزو خصال و خصوصیات بارز و برجستهی نیروی دریایی ما شود؛ زیرا شاید بتوان گفت که امروز و احتمالاً در سالهای آینده، نیروی دریایی متعهد است که حساسترین نقاط آسیبپذیر و یا مورد حدس و گمان و تهدید کشور را نگهداری کند.
البته، بدیهی است که هر کسی در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران حضور داشته و مشغول کار باشد، ارتشی و عضو نیروی دریایی خواهد بود. این طور نباید باشد و نخواهد بود که غیر ارتشی، در نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران حضور و مسؤولیت داشته باشد. بههرحال، باید عناصر زبده را به کارهای اساسی و مهم در آن نیرو بگمارند و میدان را برای رشد و ترقی انسانهای مستعد باز نگه دارند تا بتوانیم انشاءاللَّه همواره اعتماد کامل را به آن منطقه و مرزها داشته باشیم.
لازم است مجدداً از زحمات دریادار ملک زادگان تشکر کنم. من شاهد بودهام که ایشان چه قدر در نیروی دریایی زحمت کشیدند و تلاش کردند. نیرویی که ایشان تحویل گرفتند، با نیرویی که امروز به نفر بعد تحویل میدهند، بسیار تفاوت دارد. این روند ترقی و تعالیِ نیرو، بایستی همچنان ادامه پیدا کند.
ما باید انشاءاللَّه در منطقهی مرزی دریایی و در این نیرو، مشکل ناهماهنگی و تعدّد مسؤولیت را به ترتیب صحیحی حل کنیم. خوشبختانه، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در موازات نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه مکمل آن به حساب میآید. نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چیزهایی را داراست که ما باید در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران - اگر آن را نمیداشتیم - به وجود میآوردیم. بنابراین، هماهنگی میان آنها و درکنارهم چیدن این دو نیرو، کار ممکن و سهل و آسانی است که شیوهی آن را انشاءاللَّه به شکل روشن و واضحی، در هنگام خودش به مسؤولان ابلاغ خواهیم کرد. طرق گوناگونی مطرح است که یقیناً میان آنها بهترینی وجود دارد و همان بهترین را انتخاب خواهیم کرد تا به آن ترتیب عمل شود و آن منطقهی حساس، دچار تعددِ جهتگیری و فرماندهی نباشد.
شاید توصیهی این نکته به برادر عزیزمان آقای شمخانی زاید باشد که در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، آنچه که باید بیش از همه مورد توجه قراربگیرد؛ جوانهایی هستند که وارد این نیرو میشوند. نوشهر که مرکز آموزشی مجهز و کارآمدی است، مرکز بسیار مهمی میباشد. باید روزبهروز بر ایمان جوانهای مؤمنی که در دستگاههای نظامی به ما میپیوندند، بیفزاییم و آنها را به همان شیوهیی که انقلاب میپسندد، پیش ببریم و این امر بسیار مهمی است.
به برادران عزیز ارتشی و ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران و برادر عزیزمان تیمسار شهبازی و به ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و نیز پرسنل نیروی دریایی، برای همکاری و پشتیبانیِ همه جهت، مؤکداً توصیه میکنم. آنچه که انجام میگیرد، اگر چه از نظر من یک امر کاملاً طبیعی و برجسته است، اما ممکن است بعضی از اذهان دچار ابهام و تردید شوند که باید به بهترین شکل و روشنترین روش، ابهامها را از ذهنها بزدایند و مسأله را - آنچنانکه هست - روشن و صحیح و کامل ارایه کنند.
امیدواریم که انشاءاللَّه این نیرو با استفاده و استمداد از کمکها و تأییدات الهی، بتواند آنچنانکه در منطقهی حساس از آن انتظار میرود، باشد و روزبهروز قویتر شود. امیدوارم خداوند توفیقات فراوان خود را به همهی شما برادران عزیز عنایت کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار ائمهی جمعه و اقشار مختلف مردم
تاریخ: 1368/08/03
بیانات در دیدار ائمهی جمعه و اقشار مختلف مردم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
امیدوارم که خدای متعال همهی شما برادران و خواهران را که از نقاط مختلف کشور تشریف آوردید، مشمول لطف و رحمت و فضل خود قرار بدهد. از همهی شما، مخصوصاً آقایان علمای اعلام و خانوادههای محترم شهدا و رزمندگان عزیز، تشکر میکنم و امیدوارم که توفیقات الهی، شامل حال همهی شما باشد.
در ابتدا، جملهی کوتاهی به این نابینایان عزیزمان - مخصوصاً جوانانشان - عرض کنم و آن این است که قدر قوای جسمی خود را بدانند و با وجود اینکه از بینایی برخوردار نیستند، توجه کنند که راه ترقی به روی آنها باز است. مبادا کسانی که بهخاطر ضایعهیی و یا این که خلقتاً این گونه بودهاند و یکی از حواس یا یکی از اعضا را در بدن خود کم دارند، خیال کنند که راه ترقی علمی و عملی برای آنها بسته است. همهی افرادی که از یکی از اعضای بدن - چه چشم، چه گوش، چه دیگر اعضا - محرومند، بقیهی نعم الهی و بخصوص هوش و ذهن خویش را به کار اندازند و خود را به صورت انسانهای مفید و بخصوص عالمی درآورند و برای کشور و مردم و خودشان مفید بشوند.
اما مسألهی اصلی این است که در انقلاب ما، یک بُعد جهانی و بینالمللی وجود دارد که یکی از مهمترین ابعاد انقلاب ماست. از این بُعد، نباید لحظهیی غفلت بشود. بُعد جهانی و بینالمللی - یعنی حرف ملت ایران و راه و هدفهای او - برای بقیهی ملتها و حداقل برای بعضی از ملتهای عالم، مورد قبول و مورد علاقه است. اینطور نیست که ملت ایران انقلابی کردهاند و بقیهی ملتها تماشا کنند و بگویند: این، برای خودشان و مربوط به اوضاع و احوالشان بود و به ما ارتباطی یا فایدهیی ندارد.
خیلی از کشورها را انسان میتواند ببیند که در آنها حادثه و تحولی هم بهوجود آمد، اما این حادثه و تحول، یا در مرزهای خود آنها محدود شد و یا بُرد خیلی کمی داشت. انقلاب اسلامی ایران، بُرد زیادی داشت و هنوز دارد و در آینده هم خواهد داشت. دلیل اصلی این قضیه این است که انقلاب ما برای اسلام بود. نمیگوییم که مردم از اوضاع کشور در دوران حکومت طاغوت، ناراضی نبودند و تغییر آن را نمیخواستند. مردم، از همه چیز دوران طاغوت ناراضی بودند. مردمی که وقتی در دوران سلطنت طاغوت - چه در رژیم وابستهی پهلوی و چه در غالب حکومتهای قبل از آن - چشم خود را باز میکردند و حقایق را میدیدند، سختی و بدی و ذلت و نابودی شخصیت خود را احساس میکردند. طبیعی بود که بخواهند در زندگی و معیشتشان این سختیها تغییر پیدا کند؛ اما اساس همهی آن سختیها یک چیز بود و آن این بود که هیچکس برای مردم و عقیده و فکر و ایمان آنها ارزشی قایل نبود.
مردم، اسلام و رسوم اسلامی را میخواستند؛ ولی دستهای قدرت و حکومت، ضد اسلام را تبلیغ میکردند. دست قدرتهای زمان، فساد اخلاقی و برهنگی و دوری از رسم و سنت اسلامی را ترویج و بر مردم تحمیل میکرد. در مقابل چشم مردم، همهی چیزهای محبوب آنها مورد اهانت قرار میگرفت. این، راز اصلی قضیه بود.
ایمان اسلامی ملت ما، یکی از عمیقترین ایمانهاست. کسانی که ملتهای دیگر را از نزدیک دیدهاند، شهادت میدهند که ملت ایران نسبت به اسلام و عقاید و احکام اسلامی، یکی از مؤمنترین ملتهای مسلمان است. برای مردم روشن شد که در سایهی اسلام میتوانند زندگی آزاد و برخوردار از نعم معنوی و مادّی داشته باشند. اسلام، ایمان و محبت مردم بود. مردم قیام کردند و این انقلاب عظیم انجام گرفت و به دست آنها، حکومتی بر پایهی اسلام به وجود آمد.
هر جا در دنیا مسلمانی هست، به این حرکت احساس علاقه میکند؛ چون این حرکت در چارچوبهای میهنی و ملی - که مخصوص ملتی و دون ملت دیگری باشد - محدود نبود؛ بلکه حرکتی برای اسلام بود که اسلام میان ملتهای بسیاری مشترک است. پس، ملتهای مسلمان، به این انقلاب و نظام علاقهمندند.
در یک نگاه دیگر، چون این انقلاب ضد قدرتهای قلدر عالم بود، یعنی ابرقدرتها را یکجا و با هم نفی میکرد و میکند و ملت ایران به همهی قدرتهای مستکبر عالم، (نه) گفت، پس هر جا ملتی زیر فشار یکی از این قدرتها قرار داشت و قرار داشته باشد، به این انقلاب علاقهمند است؛ چون حرف دل اوست.
خیلی ملتها هستند که از حضور امریکا و نفوذ استکبار و ایجاد پایگاههای نظامی و دخالتهای اقتصادی و ترویج فرهنگ بیگانه در کشورشان، دلهایشان پُر است و ناراحت و ناراضیند؛ اما جرأتِ نفس کشیدن و قدرتِ اقدام کردن ندارند، رهبری برای حرکت در میان آنها نیست و اختناق به نحوی است که اجازهی تکان خوردن به آنها نمیدهد. کشورهای مرتجعی که به امریکا وابستهاند، غالباً از این قبیل هستند. این ملتها، وقتی میبینند ملتی آزادانه و با قدرت و بدون ترس، در مقابل نفوذ امریکا و فرهنگ غرب و دخالت استکبار و حضور نظامی و اقتصادی و فرهنگی بیگانه، شعار میدهد و عمل میکند و محکم میایستد، قهری است که در دلشان نسبت به این ملت و انقلاب، احساس علاقه میکنند.
بُعد جهانی، یعنی همین که ملت و انقلاب ما، برای ملتهای دیگر پیامی دارد و آن پیام این است که اگر ملت بخواهد و اگر گرد یک رهبر و محور توانایی مجتمع بشود، خواهد توانست کارهای نشدنی را انجام بدهد. برای همهی مسلمانان پیامی دارد و آن این است که با وجود آن که سالهای متمادی است دستهای ضداسلام تلاش میکنند تا اسلام را از بین ببرند، اگر مسلمانها اراده کنند و بخواهند، میتوانند اسلام را به جامعه برگردانند و حاکمیت بدهند. این، پیامهای ملت و انقلاب ماست.
گمان نکنید که ملتهای دیگر، این پیامها را درک نمیکنند و نمیشنوند. اینکه شما مشاهده میکردید در مراسم حج در کنار شما و همصدای با شما، از آفریقا و آسیا و خاورمیانه و عرب و ترک و بقیهی ملیتها میایستند و شعار میدهند و راهپیمایی میکنند، در حقیقت پاسخی است که آنها به پیامهای شما میدهند. این که مشاهده میکنید امروز تبلیغات استکباری اینهمه علیه ایران تبلیغات دروغ میکنند، بهخاطر این است که میخواهند نظر آن ملتها را از شما برگردانند. اینهمه تبلیغات خلاف واقع و دروغِ واضح میکنند که اگر کسی این خبرهای جهانی را بخواند و به چگونگی کار تبلیغاتچیها آشنا نباشد، حقیقتاً تعجب خواهد کرد و از خود خواهد پرسید اینها از کجا حرف میزنند؟ راجع به کدام ملت و کدام کشور سخن میگویند؟! این تبلیغاتِ ضد ایران و ضد جمهوری اسلامی و ضد ملت قهرمان و بزرگ ما، برای همین است که ملتهای دیگر را دلسرد و ناامید کنند و نظر آنها را از اینجا برگردانند.
شما ملتی هستید که بر اثر تجربهی بزرگ انقلابتان و بخصوص بر اثر آزمایش عظیمی که در جنگ از خود نشان دادید و محبت عاشقانهیی که نسبت به امام بزرگوارتان - در حیات و مماتش - ابراز کردید و شجاعتی که در مقابل قدرتها از خود نشان دادید، در چشم ملتهای دیگر، یک ملت بزرگ و قهرمان به حساب میآیید و حق هم همین است. آیا این توجه و علاقهی جهانی، به درد ملت ایران میخورد یا نه؟ بله، خیلی هم به درد میخورد. پشتیبانی ملتها از شما، دست دشمنان و قدرتها را در فشار به ملت ایران بسته و محدود کرده است. یعنی هر گونه فشاری از سوی دشمن و هر مظلومیتی از طرف ملت ما، ملتهای دیگر را به حقانیت پیام ملت ایران بیشتر معتقد خواهد کرد و این، برای استکبار خطرناک است.
امروز، در خیلی از کشورهای جهان، همین حرفها و اعتقادات و راه و شعارها و حتّی رسوم و عادات انقلابیِ ملت ایران، نزد بسیاری از ملتها به عنوان سرمشق به حساب میآید و آنها همین شعارها را میدهند و همین رسوم را عمل میکنند. من، در چند سال قبل از این، در یکی از کشورهای دوردست که فاصلهی زیادی با کشور ما دارد، دیدم که زنهای جوانِ علیالظاهر دانشگاهی، پوشش خود را شبیه پوشش زنهای انقلابی ایران قرار داده بودند. این، بر اثر چیست؟ ما کسانی را به آنجا نفرستادیم که بروند بگویند شما پوشش زنها را اینگونه قرار بدهید و به این شکل لباس بپوشید. این، گسترش طبیعی پیام انقلاب است. امروز، همین حرفها و شعارها و عقاید و هدفها، در بسیاری از کشورهای جهان - بخصوص کشورهای اسلامی - وجود دارد و مطرح است و مردم پرشور - و مخصوصاً جوانها - را به خود جذب و جلب میکند. این، همان چیزی است که استکبار از آن میترسد.
از این صحبت کوتاه، دو نکته را استنتاج میکنم: اول اینکه چون رابطهی معنوی ملت و انقلاب ما با ملتهای دیگر، برای استکبار چیز خطرناکی است، استکبار سعی میکند این رابطه را قطع کند. به چند طریق میتواند این کار را بکند: یکی اینکه بهوسیلهی دولتهای وابسته و مزدورشان، روی آن ملتها فشار آورند که البته این راه، راه موفقی نیست؛ زیرا هرچه فشار را روی آنها بیشتر کنند، علاقه آن مردم به انقلاب و نظام اسلامی بیشتر میشود.
راه دیگر این است که در تبلیغات جهانی طوری حرف بزنند که دل ملتها از ایران سرد بشود. البته، این کار را از اول انقلاب تاکنون انجام دادهاند. اینکه میبینید نسبتِ مرتجع و بنیادگرا میدهند و مرتب آمار شکنجه و اعدام را از کشور ما پخش میکنند، برای این است که ملتهای دیگر در کشورهای مسلمان و غیرمسلمان، نسبت به ملت ایران و حکومت اسلامی دلسرد شوند.
وقتی که قاچاقچیِ دشمنِ جان جوانها و انسانها به مجازات میرسد، در تبلیغات استکباری گفته میشود: مخالفان سیاسی دولت کشته شدند! عفو به اصطلاح بینالملل - که یک سازمان وابسته به محافل قدرتمند دنیاست - هر چند وقت یک بار، برای تفنن هم که شده، از تعداد اعدامها و شکنجهها و کشتارها و بگیروببندهای ادعایی خود در ایران لیستی تهیه میکند و آماری را که دشمنان ما ساختند و پرداختند و دست آنها دادند، منتشر میسازد. این، برای همین است که وقتی ملتهای دیگر این تبلیغات را شنیدند، نسبت به ملت ایران و حکومت اسلامی دلسرد بشوند. این هم راهی است که از اول انقلاب تاکنون انجام میدهند.
یک راه دیگر هم که از همه بدتر و خطرناکتر میباشد، این است که فکر رابطه با ملتها را از ذهن خود ما ملت ایران ببرند. یعنی از طرف ما رابطه را قطع کنند و به ملت ایران تلقین نمایند که شما به فکر خودتان باشید، به ملتهای دیگر و به دنیا چهکار دارید؟! خودتان را دریابید و بسازید و مشکلات خودتان را برطرف کنید. ممکن است این فکر در بعضی از افراد سادهلوح اثر هم بکند، غافل از اینکه مشکلات یک ملت انقلابی، با کارهای گوناگون و متنوعی برطرف میشود که یکی از آنها، همین حمایتهای جهانی است.
بسیاری از مشکلات، مشکلاتی است که دشمن بر ما تحمیل کرده و با دست او در کشور مشکل به وجود آمده است. اینطور نیست که ما به خودی خود، مشکل داشته باشیم. دشمنان خارج از این مرزها - نه دشمنان حقیری که احیاناً در داخل هستند - با محاصرهی اقتصادی و فشار و تحمیل جنگ و با بسیاری از کارهای دیگر، مشکلات را سازماندهی میکنند.
اگر ملت ایران بخواهد مشکلات خود را برطرف بکند، کافی نیست که در داخل مرزها دور خودش بچرخد و به تک تک مشکلات و گرهها فکر کند و بیندیشد که چگونه باید آنها را باز کند. میباید توطئهی دشمن را در بیرون هم خنثی کند. در جبههی جهانی هم باید در مقابل دشمن قرار بگیرید و بهترین شیوه و طریق آن، عبارت از افکار عمومی ملتهاست. پس، ما نباید این رابطه را از این طرف قطع کنیم. البته، دشمن از این گونه تبلیغات دارد.
نکتهی دومی که میخواهم مطرح بکنم، این است که اگر ملت ایران بخواهد همیشه محبوب و مورد قبول و علاقهی ملتهای دیگر بماند، باید در داخل، شخصیت و منش و چهرهی انقلابی خود را حفظ کند. آن چیزهایی که شما را در چشم ملتها بزرگ کرد، عبارت از: اولاً، وحدت شما بود. این وحدت را حفظ کنید این، عنصر بسیار باارزشی است. یک ملت یکپارچه، برای ملتهای دیگر اسوه است. ثانیاً، شجاعت شما و نترسیدن از دشمنان بود. این عنصر را در جنگ و انقلاب و صحنههای گوناگون ثابت کردید. این را نیز بایستی حفظ کنید؛ همچنان که بحمداللَّه تاکنون حفظ کردهاید. ثالثاً، پیوند و وابستگی و یکپارچگی کامل و شدید میان ملت و مسؤولان بود. این، برای دنیا یک چیز تماشایی است. در کشورهای دیگر کمتر اتفاق میافتد که سران و مسؤولان کشورها در میان مردم خود، این قدر محبوبیت داشته باشند.
در کدام کشور سراغ دارید که رئیس یک کشور از خیابانی عبور کند و مردم بریزند و ماشین او را ببوسند و نسبت به او اظهار علاقه و احترام کنند؟ در شهرهای مختلف کشور انقلابی ما، این مناظر مشاهده شده است و میشود. این علاقهی ملت به مسؤولان، بخصوص آن پیوند عاشقانهیی که ملت ایران با امام بزرگوار(ره) داشتند، از آن چیزهای نمونهیی است که ملتهای دنیا را به این ملت جذب میکند.
و بالاخره، خصوصیت چهارمی که ملت ایران را در چشم ملتها بزرگ و چهرهی او را درخشان میکرد، این بود که ملت ما در طول دوران جنگ و انقلاب، مسایل کشور و انقلاب را بر مسایل شخصی ترجیح داد. این فداکاریها و ایثارها، بسیار مهم است. من، امروز هم به آحاد ملت عزیزمان میگویم که مسایل کشور و انقلاب را بر مسایل و نیازهای شخصی خود ترجیح بدهند. برای انقلاب و ایران و عظمت و پیشرفت و آبادی کشور کار کنید که در این صورت، منافع همهی قشرها و آحاد کشور هم تأمین خواهد شد. البته، همیشه اقلیتی بودند و هستند که منافع خود را بر منافع کشور و ملت ترجیح میدادند و میدهند. اینها، کار و رَوششان مردود است.
برای بازسازی و آبادانی و عمران سرتاسر کشور، برای تقویت دولت و برای پیشرفت هدفها و برنامههای اقتصادییی که مسؤولان طرح میکنند، همهی مردم خودشان را متعهد بدانند. این، به آبادی کشور خواهد انجامید و همان چیزی است که همیشه چهرهی انقلابی ملت ما را در مقابل ملتهای دیگر، چهرهی باصلابت و قدرتمندی نشان خواهد داد و این رابطهی معنوی حفظ خواهد شد.
البته، تأییدات الهی شرط اول است. باید رابطهی قلبی با خدا را قویاً حفظ کرد. باید حالت تقوا و پرهیزگاری و معنویتی را که در انقلاب ما بوده و هست و باید باشد، قویاً حفظ کنید. در این کار، مخصوصاً جوانها باید پیشقدم باشند؛ زیرا محبوبترین انسانهای جامعه در نزد پروردگار، جوانهای پارسا و پرهیزگار و مؤمن هستند. این، برکات الهی را جلب میکند و روح نشاط اسلامی را در جامعه زنده نگه میدارد. این رابطهی قلبی و ارتباط معنوی با خدا را حفظ کنید. خدای متعال هم، الطاف و فضل و فیض و کمک خود را بر شما نازل خواهد کرد.
امیدواریم که خداوند به همه توفیق عنایت فرماید و شما برادران و خواهران عزیز را مشمول برکات خود قرار بدهد و برادران پاکستانی که در جلسهی ما هستند و همهی ملت مؤمن و مسلمان پاکستان و سایر ملتهای مسلمان را مشمول لطف و فضل و فیوضات خود قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار اعضای بنیاد دایرةالمعارف اسلامی
تاریخ: 1368/07/30
بیانات در دیدار اعضای بنیاد دایرةالمعارف اسلامی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلی خوش آمدید. از این دیدار بسیار خرسندم. با همهی پیشنهادهایی که شما میفرمایید، موافقم. مثلاً محلی را برای یک مرکز تحقیقات علوم اسلامی بسازیم و به جای آن که اردنیها و سعودیها و امثال اینها - که واقعاً مایههای علمی کافی ندارند - این کار را بکنند، ما انجام بدهیم. با توجه به عمق فرهنگ اسلامی در ایران و علمای اسلامی قوییی که همیشه در اینجا بودهاند و حالا نیز هستند؛ خیلی روشن است که مثلاً اردن، کوچکتر از آن میباشد که بتواند مانند ایران، در تحقیقات و مسایل علمی،اسلامی فعالیت کند. البته، ممکن است آدم برجستهیی هم در آنجا پیدا بشود و یا در بعضی از کشورها تحقیقاتی هم صورت گیرد و در زمینههای مختلف، دائرةالمعارفهایی هم نوشته شود؛ ولی یقیناً در مجموع، ما اولی هستیم.
در خصوص کار شما، دو نکته مورد تأکید وسواسآمیز من است؛ نکتهی اول این است که سعی شود مقالاتی که در این دایرةالمعارف تهیه و تدوین میشود، در حد اعلای توان علمی و تحقیقی باشد و به آن اتقان و متانت بدهیم؛ چون ایران با مایهی علمی و عمق فرهنگ اسلامی و دارای این همه سوابق و کتاب و دانشمند، به عنوان مرکز و پایگاه اسلام شناخته میشود. آن چیزی که بهعنوان دائرةالمعارف اسلامی یا دانشنامهی جهان اسلام در اینجا فراهم میشود، باید واقعاً در حد ممکن مقالاتش از لحاظ اتقان و متانت در ردیف بالا باشد. لذا برای پرداخت نهایی، باید از ویرایشگران مجرب بهره گرفت.
این واقعاً خیلی مهم است که ببینیم در نهایت، این مقالات کجا و توسط چه کسانی پرداخت نهایی میشود و عرضه میگردد. در تمام بخشهای مربوط به علوم انسانی و مسایل فلسفی و تاریخی و جغرافیایی و دیگر علوم، باید مجمع کوچکی از آدمهایی که دیگر هیچ شک و تردیدی در تصلّب و تسلط آنها نباشد، تشکیل شود تا پرداخت نهایی را روی متنها انجام دهند.
گاهی اوقات که دست خودم کار کوچکی است، از این که یک ذره اشکال و غلط در آن باشد، تنم میلرزد. این روحیه، قدری کار آدم را کُند خواهد کرد؛ اما به نظر من شایسته و لایق به حالِ دایرةالمعارفی که میخواهد از ایران بیرون بیاید، این است. اصلاً نباید هیچ جنبهی بازاری و رقابتی و امثال اینها، در این کار راه پیدا کند. باید با خیال راحت کار انجام شود و محکم به پیش بروید. این، نکتهیی است که من واقعاً قدری نگرانم.
نکتهی دوم - که شاید مقداری از نکتهی اول ظریفتر باشد - این است که کارهای تحقیقاتیِ نوع جدید دربارهی اسلام - از جمله دائرةالمعارف نویسی - را غربیها و اروپاییها (غیر مسلمین) نوشتهاند. طبیعی است که وقتی آنها راجع به اسلام بحث میکنند، به عنوان چیزی که در خارج واقع است و بدون این که هیچ گونه دلبستگی خاصی به آن داشته باشند، دربارهاش حرف میزنند. خوفم این است که این دائرةالمعارف ما بر اثر رنگپذیری قهری از سبک کار اروپاییها، همین روند را دنبال کند.
مثلاً همین مقالهی جدیدی که تدوین شده، طوری راجع به شیعه حرف میزند که آدم احساس میکند که آن شخص نسبت به این تفکر هیچ دلبستگییی ندارد. البته، ممکن است از یک نظر این کار ممدوح به حساب بیاید که مثلاً ما میخواهیم با دید علمی و بیطرفانه به قضیه نگاه کنیم؛ ولی من گمان نمیکنم این فکر، فکر درستی باشد. آن کسانی که نسبت به اسلام بیتفاوت مطلب نوشتند، آنها واقعاً غیر مسلمان بودند؛ امّا ما مسلمان و شیعه هستیم و راجع به عقاید و معارف اسلامی نمیتوانیم بدون دلبستگی و عواطف حرف بزنیم.
تحقیقاً کیفیت ادا و ارایهی این دائرةالمعارف، با دیگر دائرةالمعارفها تفاوت میکند و این دلبستگی از اتقانش نمیکاهد. این اشتباه است که ما خیال کنیم اگر دائرةالمعارف جانبدارانه نوشته شد، از اتقان مطلب کاسته خواهد شد. نه، این طور نیست. مطلب را کاملاً متقن و با یک نوع ابراز دلبستگی در تعبیرات بنویسید؛ بهطوری که هیچ صاحب چشم علمی خشک نتواند در آن خدشهیی وارد کند. چه اشکال دارد که وقتی راجع به پیامبر اسلام(ص) مینویسیم، طوری بنویسیم که شیفتگی ما به آن حضرت در مقالهمان محسوس باشد. ما شیفته هستیم و میخواهیم شیفتگیمان هم مشخص بشود. عین همین قضیه، راجع به بقیهی معارف اسلامی است؛ مگر آن که چیزی را قبول نداشته باشیم. اگر انسان چیزی را قبول ندارد و میخواهد بیان بکند، طبعاً شیفتگی در او محسوس نخواهد بود.
من از این خائفم که آن روح خشکِ بیتفاوت اروپاییها - که شروع کنندهی این کار هستند - در دائرةالمعارف ما که برای اول بار در جامعهی متدین اسلامی ارایه میشود، منعکس گردد. البته، در مصر دائرةالمعارف نوشتند، اما محیط آن جا متدین به اسلام نبوده و فقط میخواستهاند یک کار اسلامی بکنند؛ همچنان که ممکن است یک مسیحی، یک کار اسلامی - و در حقیقت علمی - بکند؛ در حالی که ما الان در یک جامعهی متدین هستیم و نظام ما یک نظام متدین و دلبستهی به دین است.
همین احساس پیمودن راه جدید، احساس خیلی خوبی است؛ یعنی واقعاً ما احساس کنیم که در عالم دائرةالمعارف نویسی، یک کار جدید میکنیم. به عبارت دیگر، چون تا کنون دائرةالمعارف اسلامی به قلم جمعی از مسلمانان متدین و شیفتهی اسلام نوشته نشده است، ما حالا میخواهیم آن کار را بکنیم. این احساس خوب است و من کاملاً موافق با آن هستم.
معمولاً در اینطور کارها، چند درصد اشتباه هم دیده میشود. چه کار کنیم که همان درصد کوچک اشتباه هم در کتاب نماند؟ هر چه بتوانیم اشتباه نکنیم، بهتر است. اصلاً کار جمعی هم میتواند بیاشتباه در بیاید. آنچه نمیتواند بیاشتباه در بیاید، کاری است که یک نفر انجام میدهد؛ و الّا کاری که جمعی میکنند، واقعاً چه اشکالی دارد که کاری کنیم اصلاً بیاشتباه در بیاید؟
بعضی از روایات نباید با همهی تفصیلاتش در دائرةالمعارف بیاید، مثلاً (باباللَّه الّذی منه یعطی). در مورد این گونه روایات، چنانچه دیدیم موردی است که اگر در دنیا مطرح بشود، موجب طرح سؤالهای فراوانی میگردد که جوابی هم ندارد یا ما مجال نداریم جوابش را بدهیم، باید اشارهیی بکنیم و عبور نماییم. اما اگر جزو اعتقادات و معارف لازمالمعرفه و لازم الاعتقاد بود، باید به آسانی از آن نگذریم. از جمله جاهایی که خیلی راحت میشود حق مطلب را ادا کرد و هیچ مشکلی وجود ندارد و بدون آن که از اصول کار هم خارج بشویم و از آن چیزهایی هم که خودمان قبول داریم، بیرون برویم، همین دائرةالمعارف است. مثلاً راجع به کلمهی (سقیفه) که در حرف (سین) خواهد آمد، ما (سقیفه) را درست شرح میدهیم و نظرات اهل سنت و شیعه را نیز در کنار هم بیان میکنیم. عقیدهام این است که میشود نوشت و خوب هم میشود نوشت که بشود در همهی دنیا هم چاپ و منتشر کرد.
این حرف بسیار درستی است که فرمودید ما باید از محصول تفحص و تحقیق دیگران استفاده کنیم. مثلاً فرض کنید در جغرافیا و یا تاریخ، یک مورخ و محقق اروپایی مطلبی نوشته است که ما استفاده میکنیم و همان را میآوریم. در اینجا هیچ ابایی نیست، ولی باید سعی شود که در کنار آن، حرف ما هم زده بشود.
اخیراً کویتیها اطلس تاریخ اسلام را درست کردهاند که از محتوایش اطلاعی ندارم؛ ولی از لحاظ طبع، کتاب خیلی بزرگی است. پارسال، امیر کویت دو نسخه از آن را برای من فرستاد که من یک نسخهاش را به کتابخانهی نهاد ریاست جمهوری دادم و نسخهی دیگر را در کتابخانهی خودم نگه داشتم. اطلس تاریخ اسلام توسط کویتیها درست شده که تقریباً بدون استثنا مورد استفادهی همهی مسلمانهاست. این که میگویم تقریباً، به این دلیل است که (خلیج فارس) را (خلیج عربی) نوشته است که اگر الان به ما پول دستی هم بدهند، حاضر نیستیم این کتاب را در کتابخانههای خودمان ترویج و یا به فارسی ترجمه کنیم؛ چون (خلیج عربی) دروغ است. اگر یک وقت خواستیم این را برگردانیم، حتماً (خلیج فارس) خواهیم نوشت. البته، یک جا هم از دستشان در رفته و تصویر یکی از نقشههای قدیمی را چاپ کردهاند و (الخلیج الفارسی) را بهکار بردهاند. با این که همه جا و در همان نقشههای قدیمی، این اصطلاح را عوض کردهاند، ولی یک جا تصادفاً برای اتمام حجّت، در این کتاب به این بزرگی و با این همه خرج چاپ، اصطلاح (الخلیج الفارسی) را نوشتهاند.
غرضم این بود که گاهی اوقات تاریخ و جغرافیا را مینویسند، اما نکتهیی در آن هست که ما نسبت به آن حساسیم. حالا این از جهت ملّیش بود که البته الان خلیج فارسی و عربی برای ما فقط ملی هم نیست؛ سیاسی و اعتقادی هم است.
مطلبی را که آقای دکتر محقق میگویند، من کاملاً تأیید میکنم. این حرف بسیار درستی است. حتّی در این باب، میشود قدری خلاصهگویی هم کرد. مثلاً ما قواعد فقهی داریم که در باب آن کتابهای متعددی نوشتهاند و شاید نشود تک تک این قواعد را به صورت یک مدخل آورد یا فقط بعضی از آنها را بشود آورد؛ اما میتوان در ذیل کلمهی (قاعده) مثلاً گفت که چیزی به نام قاعدهی فقهی در فقه ما وجود دارد و این هم نمونههایش است، یا مثلاً لیستی از قواعد فقهی را در آنجا آورد. در قواعد فقهی هم تألیفاتی وجود دارد. هم مرحوم بجنوردی و هم آقای مکارم نوشتهاند و از گذشتهها هم علمای قدیم تألیفاتی در این خصوص داشتهاند، مثل قواعد شهید. غرض، این کارهایی است که میشود کرد و من به آن معتقدم.
ما الان در کتابها ونوشتهها و تحقیقات - چه فقهی و اصولی و چه فلسفی و تاریخی - گنجینهی عظیمی از معارف اسلامی در اختیار داریم. نباید هم خودمان را خیلی دست کم بگیریم. دیگران تازه وارد میدان شدهاند. ما میتوانیم اینها را در خلال معارف اسلامی عرضه کنیم. مثلاً (حکومت) و (ورود) یک اصطلاح فقهی و اصولی است. به نظر من میشود اینها را آورد؛ چون چیزهای بسیار جالبی است. من تصور میکنم برای اینطور چیزها میتوان از فضلای حوزهها هم استفاده کرد. درست است که آن آقایان به سبک تحقیقات رایج روز مطلبی نمینویسند، لیکن میتوان آن مواد را به این سبک هم درآورد.
انشاءاللَّه شما آقایان موفق باشید. از زیارتتان خیلی خوشحال شدم و همان طور که عرض کردم، آماده و مشتاق هستم که گاهی اوقات به شکلی خدمت آقایان برسم و زیارتتان بکنم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
خطبههای نماز جمعهی تهران
تاریخ: 1368/07/28
خطبههای نماز جمعهی تهران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدییّن المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین و صلّ علی ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. قالاللَّهالحکیم فی کتابه: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم(1)
همهی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را به رعایت تقوا و پرهیزگاری دعوت و توصیه میکنم. همهی جوانان را به قدردانی از فرصت بینظیر جوانی و حفظ پاکدامنی و عفت و تلاش و کار در این دوران بینظیر و درخشان عمر آدمی توصیه مینمایم. همهی مردان و زنان را به امانت و راستگویی توصیه و دعوت میکنم که رسول خدا(صلّیاللَّهعلیهواله) نشانهی حقیقی مؤمن را حفظ امانتها و صدق لهجه و راستگویی معیّن فرمود. همهی گویندگان و نویسندگان را به رعایت تقوا و مصالح الهی و اسلامی و حفظ حقوق مردم در هنگام گفتن و نوشتن توصیه میکنم. خود و همهی شما را به تجنّب و دوریگزیدن از هویهای نفسانی و انتخاب راه خدا در دوراهیهای زندگی توصیه مینمایم. امیدوارم خداوند متعال به برکت رسول مکرّم و نبیّ اعظم - که این روزها مقارن با ولادت آن بزرگوار است - به همهی ما توفیق بدهد تا بتوانیم راه و سیره و هدفهای او را دنبال کنیم.
بحثی را که امروز در خطبهی اول مطرح خواهم کرد، نگاهی اجمالی و کلی به سیرهی رسول خداست. در ابتدا لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط معظّم او - امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) - را به همهی شما و ملت ایران و همهی ملتهای مسلمان تبریک عرض کنم. نکتهیی که امروز در بحث زندگی رسول اکرم(ص) مورد نظر من میباشد، عبارت از این مطلب است که پیامبر اسلام برای آن که ارزشها و اخلاق اسلامی کاملاً در جامعه جابیفتد و با روح و عقاید و زندگی مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضای زندگی را با ارزشهای اسلامی آغشته میکرد.
یک وقت کسی دستور میدهد یا توصیه میکند که مثلاً مردم حسن خلق و گذشت و صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نکنند و دنبال اقامهی عدل و داد باشند؛ یعنی توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است - که البته کار لازمی است و پیامبر اسلام هم تعلیم میداد یعلّمهم و درس معرفت و زندگی به مردم میآموخت - اما یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ یعنی معلم کاری میکند و رفتاری در پیش میگیرد که این اخلاق و وظیفهی اسلامی، در جامعه به شکل رنگ ثابت درمیآید، با عقاید غلط مردم به مقابله برمیخیزد، با احساسات جاهلی و تهماندههای رسوب کردهی اخلاق غیراسلامی مبارزه میکند و مقابل میشود، به جامعه و مردم شوک وارد میکند و در مقاطع مناسب و با روشهای مناسب، کاری میکند که فضای جامعه و محیط زندگی مردم، با این صفت و اخلاق و روش خوب کاملاً ممزوج میشود.
اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود بهوجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیهی قرآن که (یزکّیهم) پس از (یعلّمهم) یا قبل از آن بیان شده است، مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنی پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم؛ مثل طبیبی که به مریض خود فقط نمیگوید این کار را بکن و این کار را نکن، بلکه او را در محل مخصوصی قرار میدهد و آنچه را که او لازم دارد، به او میدهد و میخوراند و آنچه که برای او مضر است، از او باز میگیرد. پیامبر اکرم(ص)، چنین وضعیت و روشی را در طول بیستوسه سال نبوّت دنبال میکردند؛ مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی میکردند و دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی بود.
من، چند مثال و نمونه را آماده کردهام تا مطرح بکنم. این، برای امروز ما در نظام اسلامی خیلی مهم است؛ هم برای آحاد مردم و هم بخصوص برای مسؤولان و کسانی که با جمعی سر و کار دارند و مجموعهیی از مردم به دهان آنها نگاه میکنند و به حرف آنها گوش میدهند. ما باید توجه کنیم که اگر بخواهیم آن تهماندهها و پسماندههای اخلاق دوران طاغوت را - که برای رشد و تعالی ما بسیار هم مضر است - از خودمان دور کنیم و بزداییم، چارهیی نیست جز اینکه در زندگی خود، همین روشهای رسول اکرم را با شجاعت و قاطعیت عمل کنیم.
یک مثال، به ایجاد فضای سالم و دور از تعصبهای جاهلانه در محیط زندگی مردم مربوط است. میدانید که همهی ملتها همینطور هستند و جز افرادی که از لحاظ معرفت، به سطح خیلی بالایی رسیده باشند، وضعشان اینگونه است که در موارد زیادی تعصبات و غرضها و مرضها و حقدها و امثال آن، بر زندگی آنها حکومت میکند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمیدارد و فضا را فضای ناسالم میکند.
باید این فضا را سالم کرد. برای ایجاد فضای سالم و ایجاد خوشبینی میان مردم، رسول اکرم(ص) غیر از توصیههایی که داشتند، روشهایی را هم اعمال میکردند. بخصوص در آن دوران که این مسأله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلی بین خودشان و نسبت به هم، حقدها و سوءظنهای زیاد و تعصبات قبیلهیی و فامیلی بسیاری داشتند و پیامبر اکرم(ص) باید اینها را از دلهای مؤمنین بیرون میکشید و دلهای آنها را نسبت به یکدیگر پاک و صاف و روشن میکرد.
روایتی از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود: (لایبلغنی احد منکم عن احد من اصحابی شیئا فانّی احبّ ان اخرج الیکم و انا سلیمالصّدر)(2). پیش پیامبر میآمدند و از یکدیگر بدگویی میکردند و چیزهایی را دربارهی یکدیگر میگفتند؛ گاهی راست و گاهی هم خلاف واقع. پیامبر اکرم(ص) به مردم فرمودند: هیچکس دربارهی اصحابم به من چیزی نگوید. دایماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویی کنید. من مایلم وقتی که میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، (سلیمالصّدر) باشم؛ یعنی با سینهی صاف و پاک و بدون هیچگونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم.
این، سخنی از پیامبر و دستوری دربارهی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت است. ببینید چهقدر این رفتار رسول اکرم(ص) کمک میکند به اینکه مسلمانها احساس کنند که در جامعه و محیط اسلامی، باید بدون سوءظن و با خوشبینی با افراد برخورد کرد. در روایات داریم که وقتی حاکمیت با شر و فساد است، به هر چیزی سوءظن داشته باشید؛ اما وقتی حاکمیت با خیر و صلاح در جامعه است، سوءظنها را رها کنید، به یکدیگر حسنظن داشته باشید، حرفهای هم را با چشم قبول بنگرید و گوش کنید، بدیهای یکدیگر را نبینید و خوبیهای هم را مشاهده کنید.
بین مسلمانها رسم بود که نزد پیامبر میآمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرفهایی میزدند و به صورت نجوا، حدیث مخفی و محرمانهیی را میگفتند که آیهی شریفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشی با پیامبر نهی کرد؛ چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءظن میکرد.
در این ردیف، آن خاطره و حادثهیی که خیلی مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور کردم و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه کردم، حادثهی (افک) است. در سورهی مبارکهی نور، چند آیه مربوط به همین حادثه میشود. حادثهی (افک) به طور خلاصه این است که یکی از همسران پیامبر، در یکی از جنگها از قافله عقب افتاده بود. پیامبر، آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند، وقتی که برمیگشتند و میآمدند، او را ندیدند. حالا به هر جهتی، یا آن مخدره خواب مانده بود و یا به دنبال حاجتی رفته بود. مسلمانها آمدند، یک وقت دیدند که همسر پیامبر در میان آنها نیست. مردی از مسلمانها پیدا شد و همسر پیامبر را به مدینه آورد.
حالا آن زن، کدامیک از همسران پیامبر بوده، بین اهل سنت و شیعه اختلاف است. شیعه در روایاتشان میگویند (ماریهی قبطیه) بوده و اهل سنت میگویند (عایشه) بودهاست. این، تعیین بحث انحرافی در روزگار ماست که بگوییم کدامیک از زنان پیامبر بوده است. اصلاً قضیه این نیست که ما بخواهیم ببینیم کدام زن پیامبر بوده که این آیات دربارهی تهمت به او نازل شده است. مسأله، مسألهی دیگری است؛ یک دستور اخلاقیِ اجتماعی بسیار مهم است.
بعد از آن که این مخدره به مدینه برگشت، بعضی از افراد هرزهگو و یاوهگو، زمزمهیی را میان مردم انداختند که این خانم کجا بود و چرا عقبماند و این شخصی که او را آورد، چه کسی بود؟! بدون این که تصریح کنند و تهمت مشخصی را متوجه بکنند، زمزمه و شایعهیی را در میان مردم پخش کردند.
مسأله این نیست که آن مخدره، زن پیامبر است و باید او را احترام کرد؛ در آیات قرآن، مسأله چیز دیگری است. آیات سورهی نور دربارهی (افک) - یعنی همین سخن دروغی که منافقان و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش و شایع میکردند - به شدت حساسیت نشان میدهد و چند آیهی پیدرپی، با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذکر میشود که چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گویندهی آن شدت عمل بخرج ندادید - مستفاد از آیات این است - و چرا این شایعه را قاطعاً رد نکردید.
در این آیه، دو جا جمله با (لولا) شروع میشود. اهل ادبیات عرب توجه دارند که (لولا)ی تحذیریه وقتی بهکار میرود که انسان میخواهد با کمال شدت و توبیخ کامل، به مخاطب خود بگوید: چرا این کار را نکردید؟ (لولا اذ سمعتموه ظنّالمؤمنون والمؤمنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افک مبین)(3): چرا وقتی که شما مسلمانها (مؤمنین و مؤمنات) این شایعه را شنیدید، به یکدیگر حسنظن نشان ندادید و به طور قاطع نگفتید که این دروغ است؟ یکجای دیگر میفرماید: (و لولا اذ سمعتموه قلتم ما یکون لنا ان نتکلّم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم)(4): چرا وقتیکه این شایعه را شنیدید، نگفتید که ما حق نداریم این شایعه را تکرار کنیم؟ این، یک بهتان بزرگ است.
بعد در آخر این آیات هم میفرماید: (یعظکماللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان کنتم مؤمنین)(5). یعنی خدا به شما موعظه و نصیحت میکند که هرگز دیگر گِرد چنین شایعههایی نگردید و دیگر چنین حادثهیی میان جامعهی اسلامی به وجود نیاید؛ اگر مؤمن هستید. یعنی شرط ایمان این است.
همانطور که اشاره کردم، مسأله این نیست که این شخص، همسر پیامبر بود. اگر همسر پیامبر هم نبود، همین عتاب و خطاب و همین تکلیف برای مؤمنین وجود داشت. لذا در اسلام اینگونه است که اگر کسی، کس دیگری را به بعضی از تهمتهای خاص متهم کند، اگر نتواند آن را با چهار شاهدِ عادل ثابت کند، خود تهمت زننده محکوم است که بر او حد جاری بشود. اینطور نیست که شما حرفی را همینطور وسط فضا بیندازید و ذهنها را مشوب و دلها را نگران و ناراحت کنید و اگر توانستید ثابت کنید که ثابت کردهاید و اگر هم نتوانستید، سرتان را بگیرید و به راه خود بروید! نه، اگر نتوانستید برخی از تهمتهایی را که بر طبق آنها حد به مجرم زده میشود، ثابت کنید، خود شما بایستی به خاطر زدن این تهمت، حد بخورید و مجازات بشوید.
به نظر من، این حادثهی عظیمی در تاریخ اسلام و زمان پیامبر است که به این وسیله در محیط اسلامی، ریشهی شایعهپراکنی در مسایل شخصی افراد - که موجب سوءظن و بدبینی نسبت به یکدیگر میشود و محیط و فضا را ناسالم میکند - کنده شد. اسلام، اینگونه است. پس، یکی از کارهای رسول اکرم(ص) این بود که فضای جامعه را یک فضای مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همهی مردم در آن، نسبت به یکدیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبینی به یکدیگر نگاه کنند. امروز هم تکلیف ما همین است.
یک مورد و نمونهی دیگر از همین تلاشِ فضاسازی پیامبر این بود که دشمنیها و کینهها را از دلهای مردم بزداید. در مورد قبلی، ایجاد حسنظن و فضای سالم بود؛ ولی در این مورد، مسأله بالاتر از این است. یعنی باید مسلمانان در جامعهی اسلامی، از حالت بیتفاوتی نسبت به یکدیگر خارج بشوند. اینکه مسلمانها با هم کاری نداشته باشند و هر کسی برای خود، دنیای جداگانهیی باشد و کاری به کار مسلمانهای دیگر نداشته باشد، در اسلام پسندیده نیست و یکی از فصول زندگی رسول اکرم این بود که این فضای بیتفاوتی را، به فضای محبت و همکاری و برادری و ایجاد یک مجموعهی همکار با یکدیگر تبدیل کند. این، همان چیزی است که امروز هم در نظام خود، به او احتیاج داریم.
مسلمانها نسبت به یکدیگر، باید با علاقه و دلسوزی و بدون ذرهیی بیتفاوتی، سروکار داشته باشند. اینطور نیست که اگر شما دیدید مسلمانی مورد ابتلا به حادثهیی قرار گرفته است، از کنار او بیتفاوت بگذرید. نه، همکاری و همدردی و دلسوزی و محبت متقابل بین مسلمانها، یکی از کارهای بزرگ رسول اکرم(ص) بود. آن بزرگوار، تا آن جا که حضور داشت و در سعهی وجودش بود، نمیگذاشت که در جامعهی اسلامی، مسلمانها - حتّی در یک مورد - نسبت به کسی بغض و کینه و عداوت داشته باشند. یعنی پیامبر با حکمت و حلم خود، حقیقتاً یک محیط شیرین و سالم و فضای آغشته به محبت را به وجود میآورد.
نقل کردهاند که عرب بیابانگردی - که از تمدن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمیدانست - با همان خشونت صحراگردی خود، به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید. آن حضرت، در میان اصحاب خود - حالا یا در مسجد و یا در گذرگاهی - بودند. او، از ایشان چیزی خواست که پیامبر هم به او کمکی کردند و مثلاً پول و غذا و لباسی به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد، بهخاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بیتعارفییی هم که اینگونه افراد دارند، بهخاطر آن که ظاهراً این محبتها کمش بوده است، گفت: نه، هیچ کاری انجام ندادی و هیچ محبتی نکردی و اصلاً این چیزی نبود که تو به من دادی!
طبعاً اینگونه برخورد خشن نسبت به پیامبر، در دل اصحاب یک چیز ناخوشایند سنگینی بود. همه عصبانی شدند. چند نفری که اطراف پیامبر بودند، خواستند با عصبانیت و خشم، به این عرب چیزی بگویند و عکسالعملی نشان بدهند؛ اما پیامبر فرمود: نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مسأله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و این اعرابی را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم میشود که پیامبر در آن جا چیزی نداشتند که به او بدهند؛ والّا بیشتر هم به او میدادند. او را به منزل بردند و باز چیزهای اضافهیی - مثلاً غذا یا لباس یا پول - به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضی شدی؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پیامبر شرمنده شد و اظهار رضایت کرد.
پیامبر(ص) به او فرمودند: تو چند لحظهی پیش، در مقابل اصحاب من حرفهایی زدی که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد. دوست داری برویم همین حرفهایی که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پیامبر(ص) شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و در میان اصحابشان آوردند و گفتند: این برادر اعرابیمان خیال میکند که از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا به ستایش پیامبر(ص) کرد و گفت: بله، من خوشحال و راضیم و - مثلاً - از رسول اکرم خیلی متشکرم؛ چون ایشان به من محبت کردند. این سخنان را گفت و رفت.
بعد که او رفت، رسول اکرم(ص) رو به اصحابشان کردند و فرمودند: مَثَل این اعرابی، مَثَل آن ناقهیی است که از گلهیی که چوپانی آن را میچراند، رمیده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بیابان میدود. شما دوستان من، برای این که این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، حمله میکنید و از اطراف، دنبال او میدوید. این حرکت شما، رمیدگی او را بیشتر و وحشتش را زیادتر میکند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه که رمیده بود، از جمع ما برمانید. با محبت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. این، روش پیامبر(ص) است.
رسول اکرم، به هیچ عنوان نمیخواهد که در فضای زندگی جامعهی اسلامی و در میان مسلمانها، اندکی کینه و حقد و دشمنی باشد. او، در ایجاد محبت و صمیمیت بین مردم سعی داشت. حتّی آنوقتی که دایرهی اسلام وسیعتر شد و رسول اکرم مکه را هم گرفتند، مردم آن شهر را عفو کردند. مردم مکه همان کسانی بودند که پیامبر را از شهر خود بیرون کرده بودند. پیامبر، از همان اهالی مکه، سیزده سال ناراحتی تحمل کرده بود و زجر کشیده بود. بعد هم چندین جنگ با ایشان کرده بودند و چهقدر از مسلمانها را کشته بودند و متقابلاً مسلمانها هم از آنها کشته بودند. اگر قرار بود که اینها با همان وضعیت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهای متمادی امکان اینکه بین اینها آشتی برقرار بشود، وجود نداشت. لذا به مجرد اینکه پیامبر وارد مکه شد، اعلام عمومی کرد که: (انتمالطّلقاء)؛ یعنی من همهی شما را آزاد و عفوتان کردم. او، قریش را عفو کرد و تمام شد.
یکی از کارهایی که پیامبر شاید در همان ماههای اولِ ورود به مدینه انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم برادر کردند. اینکه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یکدیگر، دارای حق برادری هستند و نسبت به هم طلبکارند؛ همچنان که برادران نسبت به هم، مدیون یکدیگر هستند و باید نسبت به هم، حقوق متقابلی را عمل کنند. پیامبر، این را عملی کرد.
او، مسلمانها را دو به دو با هم برادر کرد و طبقات و خانوادههای اینها و اشرفیگریِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد. غلام سیاهی را با یک شخص بزرگ و آزادشدهیی را با یک آقازادهی معروف بنیهاشم یا قریش برادر کرد. بههرحال این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهمترین ابعاد آن، همین بود که مسلمانها نسبت به هم احساس برادری بکنند.
یک مثال دیگر میزنم تا نشان بدهم که پیامبر(ص) چگونه فضای جامعه را با ارزشهای اسلامی میآغشت. در اسلام - منهای عقاید و سلایق سیاسی و خط و ربط و بقیهی امور - این روح وفاداری و حقشناسی و پاسِ زحمات و خدمات افراد را داشتن است که مهم میباشد و در سلامت جامعه بسیار مؤثر است و پیامبر عملاً روی آن زیاد تکیه میفرمودند. ایشان، صرفاً به زبان اکتفا نمیکردند و مثلاً بفرمایند پاس عهد و پیمان و حقشناسی نسبت به یکدیگر را داشته باشید؛ بلکه در عمل هم این فضا را به وجود میآوردند.
در حدیثی دیدم که هیأتی از سوی نجاشی - پادشاه حبشه - نزد رسول اکرم در مدینه آمدند که لابد پیامی بیاورند؛ همچنانکه بین دولتها معمول و متداول است. نجاشی در کشور حبشه پادشاه بود و هم مثل خیلی دیگر از سلاطین و امرایی که در آن روز در اطراف دنیا بودند، مسیحی و غیرمسلمان بود؛ اما وقتی که هیأت حبشی آمدند، دیدند خود پیامبر(ص) از جا بلند شدند و برای این هیأت مشغول پذیرایی شدند. اصحاب گفتند: یا رسولاللَّه! ما که هستیم، اجازه بدهید ما پذیرایی کنیم. فرمود: نه، آنوقتی که مسلمانها به حبشه هجرت کردند، پادشاه اینها نسبت به مسلمانها احترام و تکریم زیادی کرد؛ من میخواهم جبران کنم. این، حقشناسی است.
لذا شما میبینید که پیامبر اکرم در زمان حیات خود، هر چند با کفار قریش جنگهای زیادی داشتند و چند جنگ هم علیه امپراتور روم شرقی - که منطقهی شامات و فلسطین در آن دوران متعلق به او بود - به راه انداختند و در جنگهای یرموک و موته و تبوک شرکت کردند و تا آن نقاط مشغول جهاد و فتوحات و کشورگشایی بودند؛ اما هیچ لشکرکشییی به طرف حبشه نکردند و به آنطرف نرفتند.
اینطور نبود که هر پادشاهی که ایمان اسلامی را قبول نمیکرد، پیامبر با او جنگ داشته باشد. نه، عهدشناسی و حقشناسی و پاس محبتهای نجاشی، تا دوران حکومت اسلامی و آن وقتی که پیامبر رئیس نظام اسلامی هم میشود، همچنان باقی است. از این قبیل، در زندگی رسول اکرم(ص) زیاد است که اگر بخواهیم هر کدام از این موارد را ذکر کنیم، طولانی میشود.
یک مورد دیگر را هم مطرح کنم: در دوران حکومت اسلامی، زنی در مدینه به دیدن پیامبر آمد. اصحاب دیدند که رسول اکرم(ص) نسبت به این زن خیلی اظهار محبت کرد و احوال خود و خانوادهاش را پرسید و با کمال صمیمیت و محبت با او رفتار کرد. بعد که آن زن رفت، پیامبر برای رفع تعجب اصحاب فرمودند که این زن در زمان خدیجه (دوران اختناق و شدت در مکه) به منزل ما رفت و آمد میکرد. لابد در زمانی که همه، یاران پیامبر را محاصره کرده بودند و خدمت حضرت خدیجه (سلاماللَّهعلیها) - همسر مکرم پیامبر - نمیآمدند، این خانم آنوقت با خدیجه رفت و آمد میکرده است. در این روایت هم ندارد که این زن، مسلمان شده بود. نه، احتمالاً این زن هنوز هم مسلمان نبود، اما به صرف اینکه در گذشته چنین خصوصیتی داشته و چنان صمیمیت و محبتی را ابراز میکرده است، پیامبر اکرم سالها بعد از آن، این حقشناسی را رعایت میکردند.
یک نمونهی دیگر هم، همین مسألهی ایجاد فضای کار و تلاش در جامعه است که پیامبر اکرم به اینکه دستور بدهند مردم باید کار و تلاش کنند، اکتفا نمیکردند. ایشان، با روشهای مختلف، روحیهی کار و تلاش را در مردم زنده میکردند و گاهی اگر جوانی را مشاهده میکردند که بیکار است، میفرمودند: (انّاللَّه لایحبّ الشّابّ الفارغ)(6): خدا از جوانی که عمر خود را تلف میکند و به بیکاری میگذراند، خشنود نیست.
در روایتی دارد که رسول اکرم(ص) وقتی جوانی را میدیدند که (کان یعجبه) و از اندام و سلامت و جوانی او خوششان میآمد، از او دو سؤال میکردند و میپرسیدند: ازدواج کردی و آیا شغلی داری یا نه؟ اگر آن جوان میگفت ازدواج نکردم و شغلی ندارم، پیامبر میفرمود: (سقط من عینی): این جوان از چشمم افتاد. او، با اینطور روشها و برخوردها، مردم را به اهمیت کار و تلاش متوجه میکرد.
یک وقت، چند نفر خدمت رسول اکرم آمدند و از شخصی تعریف کردند و گفتند: یا رسولاللَّه! ما با این مرد همسفر بودیم و او مرد بسیار خوب و پاک و باخدایی بود، دایماً عبادت میکرد، در هر منزلی که فرود میآمدیم، از لحظهی فرود تا وقتیکه مجدداً سوار میشدیم، او مشغول نماز و ذکر و قرآن و اینها میشد. وقتی که این تعریفها را کردند، پیامبر(ص) با تعجب از آنها سؤال کردند: پس چه کسی کارهایش را میکرد؟ کسی که وقتی از مرکب پیاده میشود، دایم مشغول نماز و قرآن است، چه کسی غذای او را میپخت؟ چه کسی وسایل او را فرود میآورد و سوار میکرد؟ چه کسی کارهایش را انجام میداد؟ اینها در جواب گفتند: یا رسولاللَّه! ما با کمال میل، همهی کارهای او را انجام میدادیم. پیامبر فرمود: (کلّکم خیر منه): همهی شما از او بهترید. اینکه او کار خودش را انجام نمیداد و به دوش شما میانداخت و خود مشغول عبادت میشد، موجب نمیشود که او مرد خوبی باشد. مردِ خوب، شما هستید که کار و تلاش میکنید و حتّی کار دیگری را هم شما به عهده میگیرید.
با این گونه روشها، فضای زندگی در جامعهی اسلامی، از علاقهی به کار و تلاش زندگی پُرمیشود. همهی این مواردی که مطرح کردم، امروز مورد ابتلا و احتیاج ماست. همهی مردم مسلمان در ایران و جامعهی اسلامی، باید نسبت به سرنوشت کشور و بازسازی آن، احساس وظیفه کنند. هیچ کس نباید در کاری که انجام میدهد، هدف سازندگی جامعهی اسلامی را فراموش کند؛ ولو کاری که شما میکنید، برای زندگی خودتان باشد. همهی مردم حق دارند برای اعاش و زندگی و تأمین آتیهی شخصی و خانوادگی خود کار کنند؛ اما در این تلاش و کاری که انجام میدهید، مسألهی سازندگی کشور هم باید مورد نظر باشد. یعنی اگر کاری که شما انجام میدهید، برای خود شما خوب است، اما برای ایران مضر و برای سازندگی کشور بد و مزاحم است، این کارِ شما نامطلوب است و درست نمیباشد.
همه باید احساس کنند که نسبت به سرنوشت جامعه تکلیف دارند؛ آن تکلیف را جستجو و پیدا کنند. در کار شخصی خود - چه کار فرهنگی، چه کار اداری، چه کار تجاری، چه کار فنی، چه کارهای بزرگ و چه کارهای کوچک - باید احساس همهی مردم این باشد که این خانه، بایستی به دست صاحبان خانه - یعنی آحاد مردم - ساخته بشود و دولت هم مدیر و سرپرست این خانه است که باید برنامهریزی بکند و کار هر کس و وظیفهی هر مجموعه و قشری را معلوم بکند تا مردم بدانند تکلیفشان چیست و انجام بدهند.
همهی آحاد مردم وظیفه دارند که فضا را فضای سالم قرار بدهند؛ فضایی که در آن، محبت بر خصومت فایق و غالب باشد. این، در اسلام بسیار مهم است. انسان، ترکیبی از دوست داشتن و دشمن داشتن است. هم احساس محبت و هم احساس بغض و عداوت، در وجودتان هست. این، طبیعیِ هر انسان است که یک روحِ دوست داشتن و یک روحِ دشمن داشتن و کینه ورزیدن، در او وجود دارد. اسلام، تکلیف اینها را معیّن کرده و گفتهاست روح خصومت و دشمنیِ شما، مخصوص به دشمنان خدا و نظام اسلامی و مردم است. ببینید آن کسانی که با خدا و رسولش و جامعهی اسلامی و ملت مسلمان دشمنند، چه کسانی هستند؛ دشمنی را متوجه آنها کنید تا مابقی وجود شما، دوستی و محبت نسبت به آحاد جامعه باشد.
سعی کنید همه را دوست بدارید. این، یک تکلیف و یک تعلیم اسلامی است. این، چیز بدی نیست. برای دشمن داشتن، نباید بهانه پیدا کرد و انسان هر کسی را به بهانهیی، از مجموعه و لیست محبت خود خارج کند و دور بیندازد. نه، فضای جامعهی اسلامی، فضای صمیمیت است؛ ولو کسی را که نمیشناسید.
همینطور، باید روح سوءظن و بدبینی نسبت به افراد را در نظام اسلامی از بینبرد. سوءظن، متعلق به نظام غیراسلامی است. وقتی شر و ظلم، غالب و حاکم است؛ وقتی در جامعه، غیرخدا زمام امور را به دست دارد؛ روایت داریم که حسن ظن، سادهلوحی است و به هر پدیدهیی، باید با چشم تردید و سوءظن نگاه کرد. اما آنوقتی که غلبه با حق است، حکومت متعلق به خدا و بندگان اوست و راه، راه صراط مستقیم دین است، در اینجا باید سوءظنها را کنار گذاشت و حسنظن داشت؛ مگر آن که برای انسان چیزی ثابت بشود. این، آن تکلیف اسلامی است.
فضای اسلامی و جامعهی اسلامی، باید از این خصوصیات پُر باشد و این، آن کاری است که نبیّ مکرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، با روشها و تعلیمات و حضور خود در میان قشرهای مردم و ابتکارهای جالبی در هر مورد - همچنانکه نمونههای مختصری مطرح شد - انجام میداد.
امیدوارم خداوند توفیق بدهد و ما بتوانیم این راه را دنبال کنیم. در همین مورد، چند دعا میکنم تا انشاءاللَّه مورد توجه و لطف الهی قرار بگیرد:
پروردگارا! راه ما را راه نبیّ مکرّم خود قرار بده. دلهای ما را به یکدیگر مهربان کن. ما را در مقابل دشمنان خود، (اشدّاء) قرار بده. در میان بندگان خود، (رحماء) قرار بده. پروردگارا! توفیق پیاده کردن اسلام و استقرار عدل اسلامی و نبوی و علوی را به همهی ما عنایت بفرما. پروردگارا! از این اجتماع بزرگ ما و از حسناتی که از مردم مسلمان سر میزند، هدیهیی به روح مطهر امام بزرگوار و فقیدمان برسان.
بسماللَّه الرّحمن الرّحیم
والعصر. انّالانسان لفی خسر. الّا الذین امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اهل بیتهالاطیبین الاطهرین سیّما علیّ امیرالمؤمنین والصّدّیقةالطّاهرة سیّدة نساءالعالمین والحسن والحسین سبطیالرّحمة و امامیالهدی و علیّبنالحسین و محمّدبن علیّ و جعفربن محمّد و موسیبن جعفر و علیّبن موسی و محمّدبن علی و علیّبن محمّد والحسنبن علیّ والخلفالقائمالمهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. اللّهمّ اغفرللمؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات الاحیاء منهم و الاموات
در خطبهی دوم، مایلم به مناسبت حوادث جهانی و جریانهای استکباری عالم که همچنان مانند ده، یازده سال گذشته، علیه جهت انقلاب و اسلام و مسلمین در جریان است، بحث کوتاهی را مطرح کنم. البته، حوادثی وجود دارد که امروز یادآور آن خاطرات و حوادث است و من نمیخواهم به این جزییات بپردازم. اجمالاً، شما به دنیا نگاه کنید و روش استکبار جهانی و امریکا را در برخورد با ملتهای مسلمان و بخصوص ملتهای خاورمیانه، مسایل جاری لبنان و توطئهیی که علیه این مردم مظلوم و مسلمان جریان دارد، مشاهده کنید.
در این چند هفتهی گذشته دیدید که چگونه قدرتهای بزرگ دنیا، دست به هم دادند تا سرنوشت لبنان را - درست بر خلاف مصالح مردم و اکثریت مسلمان مظلوم و مستضعف آن کشور - ببندند و رقم بزنند. همچنین برخورد با مسألهی فلسطین و خیانتی را که برخی از سران و بزرگان عرب و قدرتمندان کشورهای عربی، با همدستی بعضی از سران منتسب به فلسطین انجام دادند، در نظر بگیرید که این هم در همین چارچوب قابل بررسی است. داخل سرزمینهای اشغالی، مسلمانان مظلوم فلسطینی، شامل جوانها و زنها و مردها، با تن و جان خودشان مبارزه میکنند و قدرتمندان، نسبت به این جامعهی مظلوم فلسطینی، ذرهیی احساس وجدان انسانی نمیکنند.
وضع دنیا را تا آن جایی که به ما مسلمانان مربوط است، مشاهده میکنید، خبرها را میشنوید، فشار روی گروههای مسلمان در دنیا را میبینید، وابستگی دولتهای مرتجع و مزدور را که بر خلاف مصالح کشورهایشان کار میکنند، مشاهده مینمایید و میبینید که چگونه افکار عمومی دنیا در مقابل این ظلمهای آشکار ساکتند. این، چیز سخت و غیرقابل تحمل یا صعبالتحملی است.
وقتی امریکا اعلام میکند که برای خودش این حق را قایل است تا مجرمانی را که در دادگاههای آن کشور محکوم شده باشند، در هر جای دنیا تحت تعقیب قرار بدهد - یعنی یک کاپیتولاسیون عمومی برای همهی کشورهای دنیا - افکار عمومی عالم تحرک لازم را پیدا نمیکند؛ در حالی که وقتی این حرف اعلام میشد، باید ملتهای کشورهای اروپا و آسیا و آفریقا، در مقابل این تصمیم قلدرمآبانه، موضعگیری میکردند؛ ولی نمیکنند و نکردند.
میبینید که در مقابل اظهارات غیرانسانی و غلط آن رئیس کشوری که حمایت از مردم مظلوم آفریقای جنوبی را یک عمل غیرمسؤولانه به حساب میآورد، عکسالعملی در دنیا نشان داده نمیشود. یعنی قدرت قدرتمندان و مستکبران، دنیا را یک دنیای آمیخته به نامردمی و ظلم قرار دادهاست. البته، ملتها دلخونند؛ در این شکی نیست. ملتها در سطح عالم، آمادهی مقابله با این زورگوییها هستند - نه اینکه نباشند - اما به امید و راهنمایی و رهبری یک نمونه احتیاج دارند تا ببینند که میشود در مقابل استکبار جهانی ایستادگی کرد.
امروز، این نمونه، ایران اسلامی است. در هر جای دنیا که شما نگاه کنید، آن دولتی که در مقابل زورگوییها و قلدریها - که از طرف قدرتمندان به ظهور میرسد - شجاعانه و قاطع ایستاده است، جمهوری اسلامی است. غیر از جمهوری اسلامی و ملت ایران، ملتی را سراغ نداریم که در مقابل زورگوییهای قلدرهای عالم، یکپارچه ایستاده باشد. البته، این به برکت اسلام است؛ اسلام نابی که مردم ما، آن را با همهی وجودشان لمس کردهاند و بدان ایمان آوردهاند و بحمداللَّه تا حدود زیادی به آن عمل کردهاند. اسلام، این قدرت و شجاعت و جرأت را به شما مردم و مسؤولانتان داده که در مقابل زورگوییها بایستید.
امروز، وقتی حادثهیی در دنیا اتفاق میافتد - از قبیل حوادث منطقهی خاورمیانه، لبنان و فلسطین - و ملت و شخصی مظلوم واقع میشود و ظلمی در یکجا اتفاق میافتد و از دهان کسی، حرف غلط و قلدرمآبانهیی خارج میشود، اگر بخواهیم اعتراض کنیم و موضعگیری نماییم و آن کار را لازم و تکلیف خود بدانیم، هیچ ملاحظهی سیاسی و ترس از هیچ قدرتی، ما را از موضعگیری باز نمیدارد.
بعضی از کشورهای دیگر تعجب میکنند که چهطور ممکن است دولت و کشوری باشد که از قدرتهای مسلط عالم نترسد و ملاحظه نکند؟ امروز، بحمداللَّه این نمونه در دنیا وجود دارد. آن روزی هم که شرق و غرب با یکدیگر، علیه ما دستبهدست هم داده بودند و در دوران جنگ و قبل از آن، علیه ما متفق عمل میکردند و همهی دنیا تقریباً در یک صف نظامی مقابل ما ایستاده بودند، آن روز هم ما به دنیا نشان دادیم که از هیچکس باکی نداریم و قوی هستیم. این، متعلق به جمهوری اسلامی و مخصوص کشور ماست. ملتهای دیگر دنیا هم این را میفهمند.
امروز، مسلمانان در کشورهای عربی و اسلامی و آفریقا و اروپا، بحمداللَّه شجاعت پیدا کردهاند و احساس هویت اسلامی خود را به بقیهی مردم نشان میدهند. شما مردم، در چشم این ملتها و این مسلمانهای پراکنده در اقطار عالم، یک نمونه هستید. تا حالا خیال نمیکردند که بشود در مقابل این قدرتها با شعار اسلامی ایستاد؛ ولی حالا دیدند که این ملت ایستادگی کرد و توانست و پیش برد؛ لذا آنها هم تشجیع شدند.
این، سرّ بزرگی است که استکبار جهانی سعی دارد یا به نحوی ملت ایران را شکست بدهد تا به ملتهای دیگر بفهماند که ملت مقاومی مثل ایران هم شکست خورد و این تجربهی تلخ را برای ملتها به وجود آورد و یا این که ملت ایران را به سازش بکشاند تا باز به ملتهای عالم بگوید که ملت مقاومِ پرشورِ پرحماسهیی مثل ملت ایران هم، آخرش مجبور شد تا با ما کنار و کوتاه بیاید.
بحمداللَّه تا امروز چنین چیزی اتفاق نیفتاده، بعد از این هم اتفاق نخواهد افتاد. تا ما هستیم، تا این ملت هست، تا روح و نفس گرم امام فقید عزیزمان در خاطرههای ما و در این فضای انقلابی زنده است، چنین چیزی پیش نمیآید. به طور خلاصه باید گفت که امروز دولت و ملت ایران و کشور اسلامی ما در نقطهیی واقع شده است که فشارها و تهدیدها و زورگوییها، تاکنون روی این نقطه اثری نگذاشته و ملتهای دنیا هم، چون این ایستادگی و مقاومت را دیدند و فهمیدند، امیدشان به اینجاست.
امروز، تکلیف بزرگی بر گردن ماست. امروز، موظفیم این تکلیف بزرگ الهی - یعنی امید دادن به مردم عالم - را انجام دهیم: (لتکونوا شهداء علیالنّاس)(7). شما، آن نمونههای شاهدی هستید که ملتهای دیگر و مردم دنیا، به شما نگاه میکنند. تکلیف بزرگی را که امروز به گردن ماست، باید درست بشناسیم. کار عمدهی ما این است که این نقطهی امید را در دلهای ملتهای مسلمان حفظ کنیم. همچنانکه در طول این ده، یازده سال، ملت ایران توانسته است همیشه در جایگاهی قرار داشته باشد که چشم و دل ملتها به او روشن و امیدوار باشد، از حالا به بعد هم باید روش و کیفیت عمل و حرفها و اظهارات ما به نحوی باشد که این امید در دلهای مستضعفان و بیم در دلهای دشمنان باقی بماند.
دشمنان ملت ایران، سعی کردهاند ملت را نسبت به آینده بدبین و ناامید کنند. شما در طول این چند سال شنیدید که هر حادثهیی اتفاق افتاده است، رادیوهای خارجی شروع به سخنپراکنی کردند. بعضی گفتند: کار ایران دیگر تمام شد! بعضی گفتند: تا سه ماه یا شش ماه دیگر، اثری از جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند! بعضی گفتند: این تجربه هم شکست خورد! در هر مناسبتی، رادیوهای خارجی سعی کردند اینطور تفهیم کنند که ملت ایران نسبت به آیندهی خود ناامید و بدبین است. سعی کردند اینگونه وانمود کنند که مسؤولان جمهوری اسلامی نتوانستند کارها را سامان بدهند و مملکت را بسازند. چند سال است که این تبلیغات وجود دارد. این تبلیغات برای چیست؟
انتظار از آحاد مردم، مخصوصاً افرادی که از زبدگان هستند و حرف و روش آنها، بر ذهن و عمل مردم تأثیر میگذارد، این است که درست نقطهی مقابل آنچه که دشمن میخواهد، عمل کنند. دشمن میخواهد مردم را نسبت به آیندهی خود بدبین و ناامید کند. دشمن میخواهد وانمود کند که مسؤولان جمهوری اسلامی و مدیران این کشور، نمیتوانند با اراده و تدبیر خود، بنا و بازسازی این کشور را انجام بدهند. دشمن میخواهد بگوید نظام اسلامی قادر نیست از عهدهی نیازهای مردم برآید. دشمن میخواهد بگوید مردم ایران نسبت به مسؤولان خود خوشبین نیستند و به آنها اعتماد ندارند. دشمن میخواهد بگوید میان مردم و مسؤولان فاصله بهوجود آمده است و این فاصله، روزبهروز بیشتر میشود. دشمن، این چیزها را تفهیم و سمپاشی میکند. دشمن میخواهد از طریق تبلیغات، رادیوها، نوشتجات، مقالات، مجلات و اظهارات آدمهای بیخبر و ناآگاه - که تحتتأثیر تبلیغات جهانی قرار میگیرند و حرف میزنند - در جامعه بذر تردید و شک و بیاعتمادی و بدبینی بپاشد.
ملت ما واقعیات را لمس میکنند و میبینند که واقعیتها، درست نقطهی مقابل آن چیزی است که دشمن میخواهد به مردم تفهیم کند و بباوراند. مردم میبینند که مسؤولان، در دل مردم جا دارند و به آنها محبت میورزند. در زمان حیات حضرت امام(ره) هم، تبلیغات بر این نقطه متمرکز بود که بگویند مردم از امام جدا شدند! البته، مردم ما به باطن و قلب خود که مراجعه میکردند، میدیدند که پُر از محبت امام است.
این حس اعتمادی که مردم نسبت به مسؤولان دارند، چیز بسیار باارزشی است. تبلیغات دشمن سعی میکند این حس اعتماد را از مردم بگیرد؛ در حالی که این حس اعتماد، در طول دوران بعد از انقلاب و حتّی پیش از پیروزی آن، برای ملت و انقلاب ما کارساز بود. با همین روح اعتماد بود که مردم حرکت کردند، تجاوز دشمن را دفع نمودند و مملکت را نجات دادند.
وقتی به آنها گفته شد که دشمن قصد دارد با تهاجم نظامی، نظام جمهوری اسلامی را منهدم کند و از بین ببرد، مردم قبول کردند و به میدان جنگ رفتند و از موجودیت جمهوری اسلامی و تمامیت کشور دفاع کردند. با گذشت زمان، روشن شد که قضیه چه بوده است. همه فهمیدند که قصد دشمن از سازماندهیِ این حمله و تهاجم نظامی، همین بود که نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد. مسأله، یک مسألهی مرزی و اختلاف دو همسایه نبود.
این اعتماد، کشور را نجات داده است. این اعتماد، در طول دوران حیات بابرکت امام عزیزمان، به مسؤولان شجاعت و جرأتِ کار داده است. در دوران امام بزرگوار، شما میدیدید که ایشان چهقدر بر حمایت مردم از مسؤولان تکیه میکردند. اینطور نبود که امام ضعفهایی را که در دستگاهها وجود دارد، ندانند و نبینند. امام(ره) ضعفها را شاید از بسیاری افراد هم دقیقتر و بهتر مشاهده میکردند. ضعفهایی که در دستگاههای دولتی و قوّهی قضاییه و بخشهای مختلف دستگاه وسیع ادارهی کشور بود، بر امام پوشیده نبود؛ اما با وجود این، تأکید امام این بود که مردم باید با مسؤولان همکاری کنند و پشت سر مدیران کشور قرار بگیرند، تا آن مدیران بتوانند این ضعفها را برطرف کنند.
امروز هم همانگونه است. امروز هم سه نکته وجود دارد که من به شما برادران و خواهران و همهی ملت ایران توصیه میکنم:
یکی اینکه روح خوشبینی و امیدتان نسبت به آینده را از دست ندهید. بدانید که این خوشبینی و امید بجاست. شما آن شجرهی طیبهیی هستید که فرمود: (اصلها ثابت و فرعها فیالسّماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها)(8). چرا به آینده خوشبین نباشیم؟ یک ملتِ باشجاعتِ باشهامتِ نیرومند، متحد، اهل کار، خوشفکر و بااستعداد، ساکن بر سرزمینی سرشار از برکات الهی، چرا به آینده امیدوار و خوشبین نباشد؟ در حالیکه روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و گذراندیم. اگر بنا بود کسی بدبین و ناامید باشد، آن روزها باید بدبین و ناامید میبود.
به برکت هدایت امام و رهبر عظیمالشّأنمان، از گذرگاههای بسیار خطرناکی گذشتیم. با قوّت و قدرت، راه را ادامه میدهیم و کشور را میسازیم و قدرتمان را از لحاظ اقتصادی و نظامی و سیاسی و توانایی عظیم فرهنگی اضافه میکنیم و روزبهروز در جامعه پیشرفت خواهیم کرد. ما مسلمانیم، قرآن در دست ماست و دلهای ما به اسلام و قرآن وابسته است. قرآن فرموده است: (کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس)(9). باید بهترین باشیم. باید پیش برویم و خواهیم رفت. شبهای تاریک و ظلمانی را گذراندهایم، باز هم پارههای ابر فتنه را در هر زمانی با تمسک به خداوند و قرآن، از سر خواهیم گذراند.
چرا امیدوار نباشیم؟ تک تک آحاد مردم باید امید به آینده و خوشبینی نسبت به آن را - علیرغم میل دشمن - در دلهایشان نگهدارند؛ چون دشمن میخواهد امید را در دلها بمیراند. میداند که بزرگترین دشمن او، امیدواری شماست. شما اگر ناامید شدید، دشمن نفس راحتی خواهد کشید و کار او آسان خواهد شد؛ لذا میخواهد ناامیدی را بر مردم چیره کند.
نکتهی دومی که به تک تک آحاد مردم توصیه میکنم، این است که حس اعتمادتان را نسبت به کارگزاران کشور از دست ندهید. ما امروز، بهترینها را در رأس امور مشاهده میکنیم. کسی خیال نکند که اگر اینها نبودند و دیگری بود، چه میشد. به هیچوجه اینطور نیست. همهی گروهها و مجموعهها و تیپهای اجتماعی، در این یازده سال به صحنهی امتحان آمدند. امروز، کسانی که مسؤولیتها را - که خیلی هم سنگین است - بر دوش گرفتهاند، انسانهای شایسته و صالحی هستند که میتوان به آنها اعتماد کرد.
همه تکلیف دارند این روح اعتماد را در دلها راسخ کنند. کسی مجاز نیست که این روح اعتماد را از مردم بگیرد و دلهای آنان را متزلزل کند. این که بعضی اینجا و آنجا بنشینند و بدون اینکه احساس مسؤولیت بکنند، اعتماد مردم نسبت به مسؤولان را متزلزل نمایند، یک عمل غلط و غیرانقلابی و غیراسلامی انجام دادهاند. مردم باید به رانندهیی که این قطار یا این اتوبوس را میراند و جلو میبرد، اطمینان داشته باشند تا به او امکان بدهند و کمک کنند که این قافله را به منزل برساند. اگر روح بیاعتمادی حاکم شد، او هم نمیتواند کار کند، اینها هم نمیتوانند کمک کنند.
همانطور که در خطبهی قبل هم مطرح کردم، فضای جامعهی اسلامی در عهد صدر اول، به برکت تعالیم پیامبر(ص)، یک فضای اعتماد و اطمینان متقابل بود. امروز هم همینگونه است؛ بخصوص کسانی که در تریبونهای گوناگون قرار میگیرند و سخنرانی میکنند و حرف میزنند و مینویسند. آنها بیش از دیگران باید سعی کنند که این روح اعتماد را در دلها قوی کنند. مبادا آن را تضعیف و متزلزل نمایند.
نکتهی سومی که به آحاد مردم توصیه میکنم، این است که نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خود دفاع میکند، از انقلاب و ارزشها و دستاوردهای آن، همینطور دفاع کنید.
زن و مرد و پیر و جوان، در هر شغلی از شغلها که هستید و در هر گوشهیی از این کشور که زندگی میکنید - فرق نمیکند - بدانید که این انقلاب آسان بهدست نیامدهاست. خون دلها خوردند، خونها ریخته شد و کمکها و فیوضات عظیم الهی شامل حال این مردم شد تا این دستاوردِ عظیم بهدست آمد. این طور نیست که مردم و ما بنشینیم نگاه کنیم که کسانی ارزشهای انقلاب را تاراج کنند و یا به آنها اهانت نمایند و آنها را سبک بشمارند. نه، ارزشهای انقلابی و دستاوردهای انقلاب و فضای اسلامی جامعه، ناموس همهی آحاد مردم ماست و از آن، غیرتمندانه و با کمال قدرت دفاع میکنیم و باید بکنیم.
دشمن نباید بتواند با ترویج فرهنگ فساد - هر نوع فسادی، چه فسادهای مربوط به شهوات جنسی و چه فسادهای مالی و چه انواع و اقسام فسادهای اخلاقی و عملی دیگر - این انقلاب را از درون بپوساند. یکایک شما زن و مرد، باید مثل آن جوان شجاع و غیرتمندی که در برابر خانه و حریم و خانواده و موجودی خود سینه سپر میکند و از آن دفاع میکند، از انقلاب و اسلام و مسؤولان و دستاوردها و ایمان اسلامیتان دفاع کنید و در مقابل کسانی که به آن هجوم میورزند، بایستید.
یقیناً کمک و فضل الهی هم با ما خواهد بود و روح مطهر امام عزیزمان و ارواح مقدسه و قدسیهی ائمهی هداة مهدیّین و نبیّ مکرّم اسلام و ادعیهی زاکیهی وجود مقدس ولیّاللَّهالاعظم امام زمان(عجّلاللَّهتعالیفرجهالشّریفوارواحنافداه) در این راه به ملت ما کمک خواهد کرد.
السلام علی کل المسلمین فی کل انحاء العالم. تصادف هذه الایام ذکری ولادة النبیّالاعظم و رسول الاسلام الاکرم (صلیاللَّه علیهواله وسلم) و کذلک ذکری ولادة ولده الامام جعفربن محمد الصادق (علیهوعلیابائه السلام) حامل لواء رسالته والعامل فی سبیله، و من هنا فانی ابارک لکل المسلمین فی العالم و أرجو لهم من اللَّه تعالی توفیق التأسی بالرسول الاکرم والتحرک باتجاه اهدافه السامیة. فلقد کان (صلیاللَّهعلیهوالهوسلم) مظهراً للاسلام و لذا کانت معرفته و حبّه و اکرام ذکراه مؤدّیة لعظمة الاسلام، و من هنا رأینا اعداء الاسلام سواء منهم من کان القرون الوسطی، قرون الکتّاب الصلیبین العاملین علی تشویة صورة النبی الاسلام او من کان فی زماننا هذا یقود الهجوم الثقافی ضد الاسلام موجهاً الاهانة بشکل علنی بشخصیة رسول اللَّه و کذلک ما نراه فی کتابات المستشرقین و دراساتهم شبه العلمیة فی القرن التاسع عشر والقرن العشرین. رأینا هؤلاء جمیعا یعملون علی تشویة الصورة الحقیقیة لنبیّ الاسلام (صلیاللَّهعلیه والهوسلم) فی هدف ضرب الاسلام نفسه. هذا و من جهة أخری فان علینا نحن المسلمین لکی نعرف الاسلام معرفة حقیقیة أن نعرف الرسول معرفة حقیقیة. اننا نری هذه الفریضة واجباً مؤکداً حتی فی زماننا هذا حیث تتسع المعارف الاسلامیة و نحسّ بالفراغ الکبیر فی مجالها، و ها انا اشیر الی بعض الامثله فی هذا الصدد:
اولا: اننا نلاحظ و منذ زمن بعید و بالخصوص عند دخول الاستعمار الی الاقطار الاسلامیة ان الاموال الضخمة تبذل والجهود الکثیرة تصرف لکی تثبت للمسلمین فکرة فصل الدین عن السیاسة، حتی عادت فکرة مسلمة لدی الکثیر من المجتمعات الاسلامیة و عند مجموعات کبری من الافراد و حتی لدی بعض علماء الدین، فی حین ان التدبّر فی حیاة النبی الاکرم و معرفته یوضّح انه (صلّیاللَّهعلیهواله) کان یسعی فی کل مراحلالنبوة و بکل جدّ لایجاد النظام الاسلامی و صیانته و انه قضی نصف عمر هذه النبوّة رئیساً و مدیراً لشؤون الدولة الاسلامیة مما یثبت بوضوح بطلان فکرة فصل الدین عن السیاسة بعد ان کان السعی السیاسی فی حیاته یشکّل الخط المستمر والمحور الاصیل لکل أنماط السعی و من خلال معرفة هذه الحقیقة ینفتح باب واسع من المعرفة الاسلامیة امام الجمیع.
ثانیا: من الملاحظ و منذ زمان بعید ایضا ان الکثیر من ذوی القدرة والنفوذ فی المجتمعات الاسلامیة انما یلحظون فی علاقاتهم السیاسیة مصالحهم الضیّقة تماماً کما یفعل باقی اهل السیاسة فی العالم دون ان یدخل فی حساباتهم نوع المواقف العدائیة التی تتخذها اطراف العلاقة تجاه الاسلام، و من هنا نجد الیوم الکثیر من الحکومات فیالاقطار الاسلامیة تقیم علاقات ودّیة مع امریکا و اسرائیل و باقی الدول المشهورة بتآمرهم ضد الاسلام. فلا تحدد علاقتها بها سوی المصالح السیاسیة الضیّقة.
هذا فی حین کان الرسول الاکرم (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلم) خلال مدة حکومته فیالمدینة یعمل علی العکس من ذلک تماماً. فهو یتعامل بشدة و عداء مع المجموعات والقوی المعادیة. للاسلام کما یتعامل برفق مع تلک القوی غیر الاسلامیة و غیر المعادیة. انه کان یحارب قریش الکافرة و یعمل للقضاء المبرم علیالیهود، و یشدّد الخناق علیالمنافقین و هم قواعد العدو الخارجی، و یقود حملة متوجهة الی اراضی الرومان الذین کانوا ینوون التدخل فی شؤون المسلمین، و فی قبال ذلک یکرم رسل ملک الحبشة غیر المسلمین و یذکر ذلک الملک ذکرا حسنا و ایضا لایجهز حملة ضد الدولة الکافرة فی شرق البلاد الاسلامیة، لانّه لم تکن تقصد مهاجمة الدولة الاسلامیة. انّ هذا السلوک النبویّ هو بکل دقة ما امره القران الکریم حیث قال (لاینهاکم اللَّه عن الّذین لم یقاتلوکم فی الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللَّه یحبّ المقسطین. انّما ینهاکم اللَّه عن الّذین قاتلوکم فیالدّین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولّوهم و من یتولهم فاولئک هم الظّالمون)(10).
ثالثا: ثم اننا نلاحظ خط الرؤساء، نلاحظ الرؤساء و الزعماء فیالاقطار الاسلامیة لایکترثون بالشؤون الدینیة و اذا شاءت لهم مصالحهم احیاناً ان یأمروا شعوبهم بالتدین فانّماهم یکتفون ببعض المظاهر والادّعاءات، و ما اکثرالملوک والرؤساء فی الاقطار الاسلامیة الیوم الذین یعیشون حیاة المنکرات الکبیرة کشرب الخمر و اکل السحت والربا و القمار و امثالها بشکل علنی دون ان یخافوا لومة لائم بعد ان افهموا شعوبهم باستمرار انّه لیس من الضروری ان یعمل الزعماء بالشریعة، ولم نسمع من فقهاء البلاد و وعاظ السلاطین رغم علمهم بارتکاب هؤلاء الموبقات من اعترض علیهم و منعهم من ارتکابها. الامر الذی یؤدّی بشکل طبیعی لشیوع المفاسد الاخلاقیة، هذا فی حین کان رسول اللَّه (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلم) اعبد الناس و ازهدهم و اکثرهم عملا بالشریعة. لقد کان و هو الحاکم یری نفسه ملزماً برعایة موازین الحق اکثر من باقی المسلمین و هذا هو منطق الاسلام الذین یضاعف وجوب ذلک علی رؤساءالمسلمین و زعماءهم.
نعم انّ معرفة حیاة النبی من هذه الجهة تودّی لمعرفة اکبر للاسلام و تفضح واقع المدعین له، و خلاصة الامر ان المسلمین الیوم محتاجون اکثر من ذی قبل لمعرفة حیاة النبی الاکرم (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلم) لکی تتمزق حجب التحریف التی نسجها الجهل والاهداف التآمریة للسیاسات المعادیة للاسلام. یجب ان یکون الرسول الاکرم مقیاساً یقیس الیه الفرد مسلم نفسه و غیره و ان یکون المجتمع الذی جاهد لبناءه الرسول مقیاساً للمجتمع الاسلامی بشکل دائم. لقد سعی رسول الاقامة العدل فی ظلّ نظام اسلامی کهدف أعلی فیجب اذن أن یسعی العالم الاسلامی لتحقیق الکمال والعروج الانسانی. و هذا المعنی انما یتجلّی لنا اذا طالعنا سیرة الرسول الاکرم و اکتشفنا الواجبات التی یلقیها علینا هذا الهدف السامی من خلال معرفة اعمال الرسول العظیم و اقواله. لایکفی ان یحبّ المسلمون رسول اللَّه (صلیاللَّهعلیهوالهوسلم) و یؤمنون برسالته فحسب بل انّ علیهم ان یتبعوه و یسیروا بسیرته تماماً نحوالهدف الذی استهدفه فهو الذی یفتح سبیل الجهاد أمام هذه الامة و یوضّح لها مسؤولیاتها و هنا نقول ان الامة یجب ان لا تتبع الّا من انسجم مع هذا الهدف، اما من عدا ذلک و لم ینسجم معه فهو اما فی زمرة الغافلین او فی حضیض الشیاطین.
ارجو ان ینتبه المسلمون فی العالم تماماً و یستعیدوا قوّتهم و توکّلهم و یعملوا علی انقاذ مجتمعهم الاسلامی من هذه الورطة والحرمان الذی یهدد دنیاهم و اخرتهم و استغفراللَّه لی و لکم.
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قل هواللَّه احد. اللَّهالصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) توبه: 128
2) بحارالانوار، ج 16، ص 231
3) نور: 12
4) نور: 16
5) نور: 17
6) شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج 17، ص 146
7) بقره: 143
8) ابراهیم: 24 و 25
9) آلعمران: 110
10) ممتحنة: 8 و 9
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و مسئولان و جمعی از شیعیان استان سرحدّ پاکستان
تاریخ: 1368/07/19
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و مسئولان و جمعی از شیعیان استان سرحدّ پاکستان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا از همهی شما آقایان و خواهران محترم که از نقاط مختلف تشریف آوردید، مخصوصاً از آقایان علمای اعلام و ائمهی محترم جمعه و خانوادههای معظّم شهیدان و جانبازان و اسرا، صمیمانه تشکر میکنم و توفیق همهی شما برادران و خواهران را از خداوند مسألت مینمایم.
مسألهیی که لازم است در آستانهی هفتهی وحدت به همهی ملت ایران و همچنین به مسلمانان عالم عرض کنم، اهمیت وحدت بین مسلمین و ارتباط برادرانه میان برادران مسلمان در همه جا و در همهی شرایط است. در ابتدا باید معلوم کنیم که مقصود ما از وحدت مسلمانان چیست؟ آیا مقصود این است که مسلمانان از مذهب خود دست بردارند و به مذهب دیگری اعتقاد پیدا کنند و عمل نمایند؟ نه، مقصود این نیست. ما وقتی به وحدت دعوت میکنیم، مقصود ما این نیست که فِرَق مسلمین - اعم از شیعه و سنی - یا فِرَقی که داخل تشیع و تسنن هستند، موظف و مجبورند که از عقیدهی خود دست بردارند و به عقیدهی سومی یا به عقیدهی طرف مقابل، گرایش پیدا کنند. این، چیزی است که به تحقیق و تفحص و مطالعهی هر کسی وابسته است و بینه و بیناللَّه تکلیف اوست. بحث ما این نیست.
بحث ما این است که میخواهیم به همهی مسلمانان - از شیعه و سنی - بگوییم و تذکر بدهیم که شما یک نقاط مشترک و یک نقاط اختلاف و افتراق دارید. در بعضی چیزها، با هم شریکید و یک طور فکر و عمل میکنید و در بعضی چیزها، هر فرقه روش خود را دارد.
نکته این است که اولاً، آن نقاط اشتراک بیشتر از نقاط افتراق است. یعنی همهی مسلمین، به خدای واحد و قبلهی واحد و پیامبر واحد و احکام و نماز و روزه و زکات و حج اعتقاد دارند. شما دو نفر مسلمان را پیدا نمیکنید که وقتی صبح میشود، برای نماز بلند نشود؛ مگر این که بخواهد به تکلیفش عمل نکند، والّا همهی مسلمین عالم معتقدند که صبح و ظهر و عصر و شب، باید نماز خواند و مستحب است که در نیمهی شب، نماز شب بجا آورد. همهی مسلمین عالم معتقدند که نماز را باید به طرف کعبه و به زبان قرآن و از آیات قرآن خواند. همهی مسلمین عالم، ماه رمضان که فرا میرسد، آن وقتی که فهمیدند روز اول ماه است، روزه میگیرند؛ مگر کسی که نخواهد به تکلیفش عمل کند و بخواهد فسق کند، والّا همهی مسلمین عالم به این امور اعتقاد دارند.
هم اکنون بیش از یک میلیارد نفر مسلمان در نقاط مختلف عالم زندگی میکنند که نقطهی تراکم آنها، همین منطقهی بین شرق و غرب است که از لحاظ استراتژیکی و موقعیت جغرافیایی و وضعیت اقلیمی و آب و هوایی، حساسترین مناطق عالم دست اینهاست. قدیمیترین تمدنها و عمیقترین فرهنگها، در همین منطقهیی بوده که مسلمانان در آن زندگی میکنند. آن وقتی که دیگر مردم در وحشیگری بودند، همین مردم مسلمان بودند که دنیا را با علم و معرفتشان اداره میکردند. مسلمانان، جمعیتی متشکل و منسجم هستند، کشورهایشان نزدیک به هم است، ملتها از لحاظ فرهنگ به هم متقاربند و در تمام نقاط دنیا کسانی را از خود دارند که همهی آنها مسلمانند.
ما میگوییم ای مسلمانان عالم! در هر جای دنیا که هستید، اگر با هم دشمنی نکنید، علیه هم مبارزه و جنگ نکنید و دشمنان و دوستانتان را بشناسید، وضع زندگی شما با آنچه که امروز است، تفاوت خواهد کرد. امروز، دچار تشتت و ضعف و عقبماندگی هستید. کشورهای اسلامی - غالباً یا عموماً - فقیر و وابسته و اسیرند. دشمنان اسلام میخواهند اسلام را از میان کشورهای اسلامی بِزور بیرون برانند. قلب آحاد مردم مسلمان، با اسلام و خداست. آنها به اسلام علاقهمندند. سیاستها و قدرتهای بزرگ جهانی سعی میکنند بهوسیلهی دولتهای دستنشانده، مردم را از اسلام دور نمایند. اگر شما با هم باشید و با هم دعوا نکنید و نیروی خود را - که عنصر عظیمی است و برای بهتر کردن دین و دنیاتان، میشود از آن استفاده کنید - علیه یکدیگر مصرف نکنید، اهداف پلید دشمن محقق نخواهد شد.
ما نمیگوییم که سنیهای عالَم بیایند شیعه بشوند، یا شیعههای عالَم دست از عقیدهشان بردارند. البته، اگر یک سنی یا هر کسی تحقیق و تفحص کرد، عقیدهاش هر چه شد، باید بر طبق عقیده و تحقیق خودش عمل کند. تکلیف او با خدایش است. حرف ما در هفتهی وحدت و به عنوان پیام وحدت این است که مسلمانان بیایند با هم متحد بشوند و با یکدیگر دشمنی نکنند. محور هم کتاب خدا و سنت نبیّاکرم (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) و شریعت اسلامی باشد. این حرف، حرف بدی نیست. این حرف، حرفی است که هر عاقل بیغرض و منصفی، آن را قبول خواهد کرد.
از سالها قبل از انقلاب که این حرف به صورت رقیقی گفته میشد، دستگاههای وابسته به استکبار جهانی، با آن مخالفت کردند. از وقتی که انقلاب اسلامی پیروز شد، مستکبران عالم فهمیدند که اگر این حرف - یعنی اتحاد مسلمین - پا بگیرد، مسلمانان به پایگاه و مرکز و کانون و امّالقرای اسلام - یعنی ایران اسلامی - متوجه خواهند شد. لذا از اول پیروزی انقلاب، پولهای زیادی از طرف دولتهای مرتجع و وابستگان به استکبار، برای ایجاد اختلاف خرج میشود. در کشورهای مختلف، اعم از کشورهای عربی یا اردوزبان و یا حتّی در خود کشور اسلامی، به طرق نامرئی و با دستهای پنهان، میخواهند نگذارند این وحدتی که پیام انقلاب و اسلام است، پا بگیرد. ما میگوییم این وحدت را باید مهم شمرد. حرف ما این است.
البته، بعضی در بیان مطلب اشتباه میکنند. وقتی که آنها این حرفها را میزنند، شاید خیلی هم ساده نباشد. وقتی میخواهند وحدت اسلامی را بیان کنند، میگویند که در صدر اسلام، نه شیعه و نه سنی بود؛ پس شیعه و سنی غلط است! نه، این حرفِ نادرست و سستی است. بحث سر این نیست که در صدر اسلام، آیا شیعه و سنی وجود داشت یا نه. بالاخره بعد از پیامبر، آرای مسلمین متفاوت شد. یک عده در مسألهی امامت نظری داشتند و عدهیی نظر متفاوت دیگری داشتند. بعضی منبع احکام الهی را یک چیز و بعضی چیز دیگری دانستند. بنابراین، در اصول و فروع، از همان اول اختلافاتی بین مسلمانان به وجود آمد. این که ما بگوییم در صدر اسلام، نه شیعه و نه سنی بود، حرف غلطی است. امروز این حرف، در حقیقت به معنای نفی کردن و از بین بردن معارف و فقه و محصول فرهنگی همهی فِرَق مسلمین است. روی هر چه دست بگذارند، میگویند در صدر اسلام نبوده، پس این غلط است! این، خودش حرفی شبیه توطئه است.
اوایل انقلاب، در ایران هم بعضی آدمهای کجسلیقه یا واقعاً سوء نیتدار بودند که از این حرفها میزدند. حالا هم در دنیا، بعضی آدمهایی که اصلاً چیزی از اسلام سرشان نمیشود، از این حرفها میزنند. ما آن مطالب را نمیگوییم؛ ما میگوییم بالاخره این دو جریان عمده - یعنی تسنن و تشیع - وجود دارد که جریان عمل به فقه اسلام از طریق اهل بیت، تشیع است و جریان عمل به شریعت اسلام از غیر طریق اهل بیت، برادران اهل تسنن پیرو آن هستند.البته، آنها هم اهل بیت را قبول دارند، منتها مثل ما انتهای سلسله را اهل بیت نمیدانند؛ بلکه آنها را به عنوان راوییی که ممکن است سخنی را از پیامبر نقل بکند، ملاک قرار میدهند. ما اینطور معتقد نیستیم. ما هر چه را که اهل بیت رسولاکرم فرمودند، آن را حکم خدا و مثل بیان پیامبر(ص) میدانیم. ما آنها را معصوم میدانیم. حالا هر کسی مبنایی دارد. ما میگوییم این دو جریان که از اوایل اسلام و بعد از رحلت پیامبر(ص) بودند و تا حالا هم هستند، هر کدام زندگی خود را بکنند و با هم دشمنی نکنند.
امروز، پولهای نفت برای نوشتن کتاب ضد شیعه مصرف میشود. دلارهای امریکایی برای رد تشیع به کار میرود و به زبان عربی و اردو کتاب نوشته و ترجمه میشود. اینها، دستهای شیطانند. اینها، انسانهای سالمی نیستند که این چیزها را مینویسند. هر جا باشند، همینطورند.
ما میگوییم امروز نباید آتشافروزی کرد. هر کسی عقیدهی خود را داشته باشد و آن را اثبات هم بکند. ما نمیگوییم وقتی گویندگانِ مذاهب مختلف اسلامی، بر منابر خود قرار میگیرند، استدلال نکنند و عقیدهی خود را اثبات ننمایند. نه، استدلال و اثبات بکنند، اما اثبات عقیده بحثی است و دشمنی کردن با طرف مقابل و همصدا شدن با استکبار جهانی و نیروها را صرف جنگ داخلی بین مسلمین کردن، بحث دیگری است.
لذا یکی از پیامهای عمدهی انقلاب ما، وحدت مسلمین است. ما در همهجای دنیای اسلام، این حرف را میزنیم و به کسانی که در کشورهای مختلف، همهی همتشان را برای مقابله با انقلاب اسلامی و وارد آوردن تهمت و بستن دروغ به آن یا به رهبر فقید عظیمالشّأن انقلاب یا نقد آرای ملت مسلمانی که در اینجا با همهی وجودشان، در راه خدا و اسلام مخلصانه مبارزه میکنند، گذاشتند؛ نصیحت میکنیم.
در همان روزهای جنگ تحمیلی که ملت ما با همهی وجود، فشار امریکا و استکبار را حس میکرد و آن را تحمل مینمود و زیربار تحمیل امریکا نمیرفت، یک عده قلمها و دستها و حنجرههای مزدور در دنیا پیدا شدند و شروع به مناقشه و خدشه و اهانت به آراء و عقاید این ملت شجاع و مبارز و قهرمان و ایثارگر و فداییِ راه خدا و اسلام کردند. ما میگوییم این حنجرههای ناسالمی که امروز در دنیا علیه انقلاب اسلامی و ملت ایران و مذهب و راه آنها کار میکنند و شعار میدهند و حرف میزنند، مزدورند.
البته، ما یکجانبه حرف نمیزنیم. ما به همهی مسلمین عالم - هم سنی و هم شیعه - این سفارش را میکنیم. داخل کشور خودمان، برادران شیعه و سنی را در کنار هم در نماز جماعت و صحنهی خونین جنگ و عرصهی مبارزات سیاسی و حضور در صحنههای گوناگون انقلاب و در انتخابات و در مجلس شورای اسلامی و در همه جا، با یکدیگر دیدیم و میبینیم و هستند. آنها با هم مهربانند و مشکلی هم ندارند .
ما به همه میگوییم که احترام یکدیگر را حفظ بکنند و به عقاید و مقدسات هم اهانت نکنند. اگر کسی به بهانهی عقیدهیی بخواهد به مقدسات دیگران اهانت بکند، از نظر ما به هیچ وجه قابل دفاع نیست. محبت، طرفینی است. بایستی همه با هم کمک کنند تا محبت به وجود آید و دشمن نتواند سوء استفاده بکند؛ دشمنی که نه با شیعه رابطهی خوبی دارد و نه با سنی، بلکه با اصل اسلام مخالف است و نسبت به آن کینه میورزد. همان اسلامی که سنی یا شیعه دارد، مبغوض امریکا و مرتجعان است. اختلافات داخلی را برای آن زمانی بگذاریم که از طرف هیچ دشمن جهانی تهدید نشویم. اگر چنین روزی پیش آمد، آن وقت مقابل هم بنشینند و سنگهایشان را با هم حک کنند. امروز، وقتِ این حرفها نیست.
لذا من توصیه میکنم هفتهی وحدت را - که به مناسبت میلاد نبیّ اکرم(صلّیاللَّه علیهوالهوسلّم) از روز دوازدهم تا هفدهم ربیعالاول ادامه دارد - همهی آحاد مردم، مخصوصاً علما و فضلا و گویندگان و دانشمندان و افراد صاحب نفوذ گرامی بدارند و این مسأله را به عنوان یک شعار جمهوری اسلامی همیشه نگه دارند.
امروز، این کشورهای مرتجع منطقه، بدطوری به شعارهای تفرقهافکن و اختلافانگیز چسبیدهاند. اگر ملت ما در مراسم حج، علیه امریکا و اسرائیل شعار بدهد، آنها اعتراض میکنند و میگویند چرا شما در بین مسلمین حرف جدیدی آوردهاید؟! این را تفرقه تلقی میکنند؛ در حالی که ایجاد تفرقه نیست، بلکه انجام وظیفه است. مسلمانان دیگر هم باید شعار دادن علیه امریکا و اسرائیل را از ملت ایران یاد بگیرند.
پولها، قلمها، امکانات، بلندگوها و عناصر مزدورِ پست کشورهای مرتجع، مرتب علیه انقلاب و ایران اسلامی و ملت فداکار عمل میکنند. این، تفرقه و ایجاد شکاف و اختلاف است. لعنت خدا بر آن دستهایی که به این ترتیب بین مسلمین ایجاد شکاف و اختلاف میکنند. ما به همهی مسلمانان و متن ملتها این توصیه را داریم و به ملت برادرمان پاکستان هم مؤکداً این سفارش را میکنیم که نگذارند بعضی از روحانینماها و وعاظ وابسته به دربارها و استکبار جهانی، با طرح شعارهای تفرقهانگیز که بعضاً مشاهده میشود، بین برادران اختلاف بیندازند.
جامعهی تشیع در پاکستان، جامعهی مظلوم و بسیار نجیبی است. آنها در جهت تفرقه حرکت نمیکنند. رهبرانشان، آنها را به برادری اسلامی توصیه میکنند. خداوند شهید بزرگوار مرحوم سیّد عارف حسین را رحمت کند که در طول مدت مجاهدت و فداکاریش، همیشه مردم را به وحدت و متحد شدن در مقابل استکبار جهانی دعوت میکرد و سرانجام، استکبار با ایادی مرموز و پنهانش او را به شهادت رساند. ما از حرکتی که برای محاکمهی متهمان به قتل آن شهید عزیز انجام میگیرد، قویاً حمایت میکنیم. باید مسأله دنبال بشود و معلوم گردد که چه دستهای مرموز و مزدوری، این سیّد بزرگوار را به شهادت رساندند. این، حق مردم پاکستان است.
وحدت را مهم بشمارید و هفتهی وحدت را یک هفتهی حقیقتاً پر محتوا و پر مغز قرار بدهید. در امور دیگر هم، ما این مسألهی وحدت را مورد تأیید و بهعنوان یک اصل اسلامی و انقلابی، مورد تأکید قرار میدهیم. وقتی میگوییم بین برادران شیعه و سنی و مذاهب مختلف اسلامی، برای هدفهای اسلامی اتحاد باشد، پس به طریق اولی، قشرهای مختلف مردم فداکار و مبارز ایران، اهل هر شهر و استانی، متکلمان با هر زبان و لهجهیی هستند، موظفند وحدت را حفظ کنند.
مبادا دستهای تفرقهافکن و مغرض و یا نادان - که گاهی ضرر آدمهای نادان از آدمهای مغرض کمتر نیست - با حرف و شعار و نطقی، ایجاد اختلاف کنند. مغرض و جاهل، در نتیجهی عمل یکسانند. همه - مخصوصاً کسانی که زبان و حنجرهشان برای گفتن و حرف زدن باز است - مراقب باشند با هیچ حرکت و اشارهیی، موجب اختلاف بین مردم نشوند. همه باید وحدت را بر محور اصول انقلاب و جریان صحیح نظام اسلامی و ولایت فقیه حفظ کنند. این، اساس قضیه است. اگر وحدتِ با انسجام و استحکامی که تا کنون بوده است، محفوظ بماند، مطمئناً این ملت و کشور به هدفهای انقلاب خواهد رسید.
یک مطلب را هم برای برادران محترم عقیدتی، سیاسی ارتش - چه برادران روحانی و علمایی که در عقیدتی، سیاسی هستند و چه غیر معممان نظامی و غیر نظامییی که با آنها همکاری میکنند - مطرح میکنم و آن این است که نیروهای مسلح، اگر چه برای استحکام خود، به اسلحه وتجهیزات و آموزش ونیروی انسانی و امثال اینها احتیاج دارند، اما آن چیزی که ارتش اسلامی را از همهی ارتشهای دیگر متمایز میکند، عبارت است از ایمان به خدا و تعبد در مقابل فرمان الهی و احساس این که جنگشان جهاد فیسبیلاللَّه است. این، آن عامل اصلی است که اگر آن را جدا کنیم، لشکر اسلامی هم مثل بقیهی ملتها و لشکرهای کشورهای دیگر، چیزی در عداد آنها خواهد شد. یعنی اگر اسلحه و تجهیزات و نفرات ونیرو و استعداد بالا داشت، ممکن است بتواند مقاومت کند؛ و الّا اگر تعداد طرف مقابل، یک خرده بیشتر و یا تجهیزاتشان پیشرفتهتر بود، مجالی برای تحرک اینها نخواهد داد.
شما میدانید که امروز دشمنان اسلام از لحاظ عِدّه و عُدّه و امور مادّی، از کسانی که در خدمت اسلام و پشتیبان اسلامند، قویترند. این در صورتی است که ما آن ایمان را حذف کنیم؛ اما اگر عامل ایمان مورد ملاحظه قرار بگیرد و ارتش و نیروی مسلح اسلامی - اعم از ارتش و سپاه - به ایمان مجهز بشود و با اتکای به خدا و برای جهاد فیسبیلاللَّه و انجام تکلیف عمل بکند، هیچ قدرتی در دنیا، با هر تجهیزاتی که داشته باشد، نخواهد توانست در مقابل او مقاومت کند. این باور را باید در میان نیروهای مسلح به وجود آورد؛ و الّا تجهیزات چیزی نیست که در میدان آن بتوانیم با قدرتهای بزرگ جهانی رقابت کنیم؛ زیرا آنها از لحاظ تجهیزات و نیروی انسانی، سالها از ما جلوترند.
عامل ایمان در اختیار ماست؛ باید آن را به نیروی رزمنده تزریق کرد. هر جا که ما پیش رفتیم، با این نیرو پیش رفتیم و هر جا که شکست خوردیم، این نیرو در ما ضعیف شده بود. اگر بروید عملیات را تحلیل کنید، به همین نقطه خواهید رسید. آن جایی که دلها به شعلهی ایمان مشتعل بوده است، ما از همهی سدها و مانعها گذشتیم و جلو رفتیم و آن جایی که گرایش به مادّیات و ظواهر و بیرغبتی به صواب الهی و بیتوجهی به تکلیف شرعی، نیتهای ما را مختصری مشوب و مخدوش کرده است، همان جا ضربه خوردیم و شکست را پذیرفتیم.
این جنگ تحمیلی هشتساله، صفحهی عجیبی برای تجربهی این واقعیت است. این را باید تقویت کرد. این، در ارتش جمهوری اسلامی، به وسیلهی همین واحدهای عقیدتی، سیاسی قابل تأمین است. البته، آقایان توجه بفرمایید که با عمل و زبان - هر دو - باید تبلیغ کرد و اخلاص را باید مشعل راه قرار داد و به وسیلهی رفتار، دلها را به صدق گفتار معتقد کرد؛ و الّا اگر رفتارِ خوب در کنارِ گفتار خوب نباشد، صدق گفتارِ خوب برای مخاطب ثابت نخواهد شد و آن تأثیری که ما به آن نیاز داریم، به وقوع نخواهد پیوست.
امیدوارم که خداوند متعال به همهی شما برادران و خواهران محترم، در هر قسمتی که هستید و به هر وظیفهیی که اشتغال دارید و در هر نقطهیی از نقاط کشور که زندگی میکنید، لطف و فضل و توفیق خود را عنایت کند و قلب مقدس ولیّعصر (ارواحنافداه) را از ما راضی و خشنود نماید و انشاءاللَّه ما را به انجام تکلیف و وظیفهی الهی خود موفق بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی
تاریخ: 1368/07/24
بیانات در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
متقابلاً میلاد مبارک نبیّ اکرم و رسول اعظم، حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلّیاللَّه علیه واله و سلّم) و همچنین ولادت با سعادت سبط بزرگوار ایشان و مروّج و مبلّغ مکتب آن بزرگوار - امام جعفر صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) - را به همهی شما برادران و خواهران، مخصوصاً میهمانان گرامی، تبریک عرض میکنم.
وجود نبیّ مکرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، بزرگترین مایهی وحدت در همهی ادوار اسلامی بوده است و امروز هم میتواند باشد؛ چون اعتقاد آحاد مسلمانان به آن وجود اقدسِ بزرگوار، با عاطفه و عشق توأم است و لذا آن بزرگوار، مرکز و محور عواطف و عقاید همهی مسلمانهاست و همین محوریت، یکی از موجبات انس دلهای مسلمین و نزدیکی فِرَق اسلامی با یکدیگر به حساب میآید.
ابعاد شخصیت نبیّ اکرم را هیچ انسانی قادر نیست به نحو کامل بیان کند و تصویر نزدیک به واقعی از شخصیت آن بزرگوار ارایه نماید. آنچه ما از برگزیدهی پروردگار عالم و سرور پیامبرانِ سراسر تاریخ شناخته و دانستهایم، سایه و شبحی از وجود معنوی و باطنی و حقیقی آن بزرگوار است؛ اما همین مقدار معرفت هم برای مسلمانان کافی است تا اولاً، حرکت آنها را به سمت کمال تضمین کند و قلهی انسانیت و اوج تکامل بشری را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانیاً، آنها را به وحدت اسلامی و تجمع حول آن محور تشویق کند. بنابراین، توصیهی ما به همهی مسلمانان عالم این است که روی ابعاد شخصیت پیامبر و زندگی و سیره و اخلاق آن حضرت و تعالیمی که از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، کار زیادی بشود.
بعد از دوران قرون وسطی که در دنیای مغرب زمین و مسیحیت، تهاجم تبلیغاتی وسیعی نسبت به شخصیت رسول اکرم(ص) انجام گرفت و دشمنانِ سوگندخوردهی اسلام فهمیدند که یکی از راههای مبارزه با اسلام این است که چهرهی نبیّ مکرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) را مخدوش بکنند و کارهای زیادی هم در این زمینه انجام گرفت، تا امروز که دشمن به نحو مستمر و با شیوههای مختلف، روی امحای شخصیت پیامبر از ذهنهای آزادگان عالم کار کرده است، مردم بسیاری در دنیا هستند که اگر پیامبر اسلام را به همان اندازهیی که مسلمانها میشناسند یا حتّی کمتر از آن بشناسند - یعنی حقیقتاً فقط شبحی از آن چهرهی منوّر بر دلهای آنان آشکار بشود - عقیده و گرایش آنها نسبت به اسلام و معنویت اسلامی تضمین خواهد شد. ما باید روی این مسأله کار کنیم.
بزرگترین تبلیغ برای اسلام، شاید همین باشد که ما چهرهی پیامبر اسلام را برای بینندگان و جویندگان عالم روشن کنیم و بسیار بجاست قبل از آن که دشمنان و مخالفان، با روشهای و شیوههای فرهنگی و هنری پیچیدهی خود، چهرهی آن بزرگوار را در اذهان مردمِ بیخبرِ عالم مخدوش کنند، مسلمانانِ هنرمند و مطلع و وارد به شیوههای گوناگون در عالم، با بیان و تبلیغ و تبیین راجع به آن شخصیت معظّم و مکرّم، کار علمی و فرهنگی و هنری و تبلیغی بکنند. اینها کارهای لازمی است.
شما در همین اواخر ملاحظه کردید که وقتی استکبار جهانی به برکت انقلاب اسلامی، با رشد معنوی اسلام مواجه شد و در جبههی نظامی و سیاسی نتوانستند انقلاب و جمهوری اسلامی را - که امروز مظهر و نمودار اسلام عملی است - بکوبند و شکست بدهند و خواستند به تهاجم فرهنگی دست بزنند، مزدور خودشان را وادار کردند تا به شخصیت رسول اکرم و نبیّ معظّم اهانت بکند و شیطان صفتی، به دستور شیاطین زر و زور عالم، آن کتاب شیطانی را بنویسد که البته با پاسخ و عکسالعمل قاطع مسلمین عالم و در مقدّم آنان، امام بزرگوار و رهبر عظیمالشّأن و فقید ما مواجه شدند که به هدر بودن خون آن شیطان صفت و اعدام او حکم کردند.
پس، یک مطلب این است که باید روی معرفی شخصیت رسول اکرم کار کنیم، و نه فقط شخصیت آن بزرگوار به معنای زندگی آن حضرت، بلکه ابعاد گوناگون وجود آن بزرگوار مثل: اخلاقیات و روش حکومت و مردمداری و عبادت و سیاست و جهاد و تعلیمات خاص را مورد توجه قرار دهیم. نه فقط هم کتاب بنویسیم، بلکه باید کار هنری و تبلیغی را با شیوههای جدید و با استفاده از تکنیکهای موجود شروع کنیم و نه فقط در جمهوری اسلامی، بلکه در همهی انحای جهان اسلام، آن را انجام دهیم.
و اما راجع به مسألهی وحدت مسلمین و هفتهی وحدت باید بگویم که اگر وحدت و نزدیکی فِرَق اسلامی چیزی است که در خدمت اسلام میباشد و اگر قبول داریم که اتحاد مسلمین به حال مسلمین مفید است و در جهت عظمت اسلام میباشد، یقیناً بایدمعتقد باشیم که از سوی دشمنان اسلام، سختترین تلاشها و پیچیدهترین توطئهها، علیه این وحدت و اتحاد در جریان است. ایندو از هم غیرقابل انفکاک است. امروز، هر چیزی که برای اسلام نافعتر است، از نظر دشمنان اسلام مبغوضتر میباشد. امروز، هر چیزی که بیشتر در جهت عظمت اسلام باشد، بیشتر هم مورد تهاجم دشمنان اسلام است. این، یک معادلهی قطعی است.
شما ببینید که امروز فشار دشمنان اسلام، روی کدام نقطه از دنیای اسلام بیشتر است؟ همان قدرتها و دشمنانی که به بعضی از سلاطین و رؤسای کشورهای مسلمان، دست دوستی و صمیمیت دادهاند و با همهی وجود از آنها دفاع میکنند و پول و سلاح و تجهیزات و تبلیغات را در خدمت آنها قرار دادهاند، امروز با تمام وجود خود، علیه جمهوری اسلامی و نظام و ایران اسلامی، در حال تلاش و کوششند. چرا؟ چون فهمیدهاند که در جمهوری اسلامی و نظام ما، عظمت اسلام تضمین و تعقیب خواهد شد.
هرکاری که امروز در خدمت اسلام است، مورد نقمت دشمنان اسلام میباشد. وحدت میان مسلمین، یکی از مصادیق این قاعدهی کلی است. اگر حقیقتاً لازم است که مسلمین عالم با یکدیگر اتحاد پیدا بکنند و اگر این اتحاد به حال اسلام و مسلمین مفید است - که ظاهراً در نظر عقلا و مصلحان عالم اسلام، جای شکی در این حرف نیست - پس باید مطمئن بود که امروز توطئهی دشمن علیه این وحدت، از همیشه بیشتر است.
من، به همهی برادران مسلمانی که در سراسر عالم هستند، توجه و تذکر میدهم که تبلیغات استکبار جهانی علیه جمهوری اسلامی را که از طریق خبرگزاریها و مطبوعات و رادیوها و اظهارات رسمی سیاسیون منتشر میشود، با این منطق و قاعدهی کلی بسنجند و معنا کنند که تمام دستگاههای تبلیغاتی استکبار و در رأس آنها امریکا، امروز بسیج شدهاند تا جمهوری اسلامی و ایران و ملت اسلام را برخلاف آنچه که هست، در چشم مردم عالم معرفی کنند و نشان بدهند. این، مسألهی بسیار مهمی است.
امروز، پولهای دستگاه استکبار و ایادی آنها، در دنیا و بیشتر از همه در دنیای اسلام، برای ایجاد تفرقه بین مسلمین خرج میشود تا اگر بتوانند - که نخواهند توانست - بین ایران اسلامی و مسلمانان عالم، اختلاف ایجاد کنند و فاصله بیندازند. جنگِ دشمنساختهی شیعه و سنی، به برکت انقلاب اسلامی بحمداللَّه رو به خمود و خاموشی رفت و برادران شیعه و سنی در میدانهای مختلف در کنار هم قرار گرفتند و به یکدیگر کمک کردند و برادروار با هم حرکت کردند - که حق هم همین بود - ولی امروز تبلیغات جهانی سعی میکند باز هم این شعله را مشتعلتر و این آتش را برافروختهتر کند و این اختلاف را که رو به از بین رفتن است، دوباره زنده نماید. چرا؟ چون میدانند که امروز وحدت اسلامی - یعنی تجمع مسلمین - حول محور ایران اسلامی است. میدانند که دلهای مسلمین، امروز به امّالقرای اسلام - یعنی ایران اسلامی - متوجه است. میدانند که امروز در دنیای اسلام و در سراسر عالم، آن جایی که قرآن رسماً و عملاً حاکمیت دارد، ایران اسلامی است.
ایران، مثل بسیاری از کشورهای مسلمان نام نیست که علیالظّاهر یک کشور اسلامی باشد و سران و رهبران آن دم از اسلام بزنند، اما عمل خود آن سران، بیشتر از همهی آحاد مردم یا اکثر آنها، از اسلام دور و بیگانه باشد. در اینجا، کسانی که در رأس امور هستند، شرط قبول و تحمل مسؤولیت برای آنها، ایمان و تقواست. اینجا، مثل بعضی از دیگر کشورهای اسلامی نیست که مسؤولان و رهبران، فسق و فجور کنند و محرّمات کبیره را - که قرآن ناطق به حرمت آنهاست - عملاً انجام بدهند و شرب خمر و تجاوز و تعدی از حدود الهی بکنند و نوکری دشمنان خدا و دشمنی با بندگان صالح او بکنند و بر مؤمنین و متقین و علما فشار وارد آورند و در عین حال، نام خودشان را مسلمان بگذارند.
تنها نقطهیی در عالم اسلام که مسؤولان کشور و ادارهکنندگان و مدیران، باید از نظر مردم به تقوا و ایمان و تعبد شناخته شده باشند، ایران اسلامی است. این را مردم دنیا میبینند و حس میکنند که بقیهی کشورها، ادعای اسلام میکنند و زمامدارانشان فسّاق و فجّاری در رأس امور قرار میدهند و مردم مسلمان هم مشاهده و تحمل میکنند و چارهیی هم ندارند .
شما بعضی از کشورهای اسلامیِ مدعیِ اسلامیت و ترویج اسلام را ببینید؛ بعضیها آن قدر پُررو و وقیح هستند که خودشان را بانی و صاحب و مروّج اسلام هم به حساب میآورند و معرفی میکنند در عین حال که کپسول فساد و انحطاط و منشأ محرّمات و گناهان کبیره هستند!! این را مردم دنیا میبینند. مسلمانانی که بصیرند، اینها را میفهمند و میدانند که در این صورت، اگر پرچم وحدت اسلامی بلند شد، دلهای مسلمانان به طور قهری به آنجایی متوجه خواهد شد که حقیقتاً اسلام حاکم است وملاکها و معیارها از اسلام گرفته شده و ملاک حاکمیت و مدیریت و مسؤولیت، مسلمان بودن است و این آیهی شریفه که: (الّذین ان مکّنّاهم فیالارض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر)(1) صادق است. مردم دنیا، این را میبینند و دلهاشان متوجه ایران اسلامی خواهد شد.
لذا امروز، تمام تشکیلات تبلیغاتی وابسته به استعمار و استکبار و ایادی آنها در همین منطقهی اسلامی، دست به دست هم دادهاند تا با تبلیغات مضر، وحدتی را که مورد نظر اسلام است و نظام اسلامی کمربستهی آن میباشد، بشکنند. علمای اسلام باید مواظب باشند. مراقب این مذاهب اختراعی و جعلی - که نقض وحدت است - باشید. مواظب این دلارهای نفتی که برای ایجاد تفرقه بهکار میرود، باشید. مواظب این دستهای پلید و مزدور که سعی میکنند (عروةالوثقی)ی وحدت بین مسلمین را بگسلند و پاره کنند، باشید. با اینها برخورد کنید. این، لازمهی علاقه به وحدت و پیمودن راه وحدت اسلامی است. بدون این، ممکن نیست.
ما در مسألهی وحدت، جدی هستیم. ما اتحاد مسلمین را هم معنا کردهایم. اتحاد مسلمین، به معنای انصراف مسلمین و فِرَق گوناگون از عقاید خاص کلامی و فقهی خودشان نیست؛ بلکه اتحاد مسلمین به دو معنای دیگر است که هر دوی آن باید تأمین بشود: اول این که فِرَق گوناگون اسلامی (فِرَق سنی و فِرَق شیعه) - که هر کدام فِرَق مختلف کلامی و فقهی دارند - حقیقتاً در مقابله با دشمنان اسلام، همدلی و همدستی و همکاری و همفکری کنند. دوم این که فِرَق گوناگون مسلمین سعی کنند خودشان را به یکدیگر نزدیک کنند و تفاهم ایجاد نمایند و مذاهب فقهی را باهم مقایسه و منطبق کنند. بسیاری از فتاوای فقها و علما هست که اگر مورد بحث فقهیِ عالمانه قرار بگیرد، ممکن است با مختصر تغییری، فتاوای دو مذهب به هم نزدیک شود.
لذا ما جداً علاقهمند هستیم که (دارالتّقریب بینالمذاهب الاسلامیّه) را ایجاد کنیم. ما مایلیم این کار انجام بگیرد. البته، در گذشته این کار شروع شده و تلاشهای مخلصانهیی هم داشته؛ اما اکنون مدت مدیدی است که ما حرکت حقیقییی مشاهده نمیکنیم. احساس میکنیم که این کار باید انجام بگیرید و مردم مخلص و مؤمن و شخصیتهای عالمی از همهی دنیای اسلام همکاری کنند. ما آماده هستیم و مایلیم که میزبان این مجموعه باشیم و زحمات و خدمتهای این کار را برعهده بگیریم.
علمای اسلامی باید کوشش کنند. فقها و متکلمین و فلاسفهی اسلامی بنشینند آراء را با یکدیگر تطبیق کنند و آنها را در مجموعههایی جمع نمایند تا نظرات فِرَق مختلف اسلامی در مجموعهی واحد و با نگاه مساعد به یکدیگر، در اختیار همهی مسلمین قرار بگیرد. این، از جمله کارهای بسیار لازم و ضروری است و امیدواریم که همتِ صاحب همتان، این کار را به انجام برساند.
مجدداً این میلاد مبارک را به همهی شما برادران و خواهران تبریک عرض میکنم و امیدوارم که خدای متعال تفضل و کمک کند تا همهی ما بتوانیم این راه مهم و این اهداف بلند را تعقیب کنیم و بپیماییم و به تأیید الهی - انشاءاللَّه - بر دشمنان اسلام پیروز شویم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) حج: 41
بیانات در در مراسم اعطای سردوشی به فارغالتحصیلان دانشگاه علوم نظامی نیروی زمینی
تاریخ: 1368/07/13
بیانات در در مراسم اعطای سردوشی به فارغالتحصیلان دانشگاه علوم نظامی نیروی زمینی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
نخست به همهی شما عزیزان، چه فارغالتحصیلان دانشکدهی فرماندهی و ستاد و چه فارغالتحصیلان این دورهی دانشکدهی علوم نظامی و چه شما عزیزانی که امروز سردوشی گرفتید و همینطور به معلمان و اساتید و مدیران این مراکز علمی و نظامی و مسؤولان ارتش جمهوری اسلامی ایران، تبریک عرض میکنم.
در حقیقت، اینجا خاستگاه ارتش و نقطهی آغاز برای پیکرهی عظیم و کارآمدی است که دفاع از این کشور و ملت و انقلاب را بر عهده دارد و حفظ مرزها بر دوش و عهدهی اوست. این قاعده باید محکم باشد. در مراسم این دانشکده، مکرراً گفتهایم که اینجا باید از لحاظ تأمین همهی عناصری که ما در یک سرباز واقعی و لایق اسلام و نظام اسلامی توقع داریم، با دقت مورد توجه قرار بگیرد. ارتش جمهوری اسلامی ایران، یک ارتش آبرومند و پُرافتخار و کمتوقعی است. شاید در بین ارتشهایی که ما در دنیا سراغ داریم، با این خصوصیات، خیلی کم باشند و شاید هم نباشند.
دشمنان، هشت سال جنگ رسمی و پیش از آن، نزدیک به دو سال جنگ واقعی و عملی را بر ملت ما تحمیل کردند. از روز اول، ارتش در میدان بود و من از نزدیک شاهد تلاشها و مجاهدتها و دلسوزیها و کاراییها در عناصر بسیاری از این مجموعهی کارآمد بودم. ارتش را باید متناسب با هدفهای یک ملت، سازماندهی کرد و ساخت. هدفهای ما، هدفهای بلند و شایسته است. ما نسبت به ملتها و کشورها و دولتها، همواره به چشم همراهی و دوستی و محبت و علقهی فیمابین و به نحو متناسب نگریستهایم.
در دنیایی که سلطههای جهانی و گردنکلفتهای عالم، منافع اقتصادی و سیاسی و استراتژیک خودشان را بر همهی آرزوهای ملی ملتها ترجیح میدهند؛ در دنیایی که رژیمی برای حفظ منافع خود، در چند هزار کیلومتر دورتر از مرزهایش، ناوگان و پایگاه و عنصر نظامی نگهداری میکند؛ در دنیایی که ابرقدرتها برای حفظ امنیتی که ادعای آن را میکنند و حاضرند امنیت ملی تمام کشورها و مرزها را به هم بریزند و متأسفانه بسیاری از ملتها و دولتها و کشورها، این وضع را تحمل کرده و این وضعیت ناهنجار و غیرانسانی و غیرمعقول را قبول کردهاند؛ در دنیایی که رابطهی سلطه در آن حکمفرماست و ملتها و دولتها، به سلطهگر و سلطهپذیر تقسیم شدهاند - الّا استثناهای بسیار معدود - در چنین دنیایی و با این معادلهی غلط، نظام اسلامی و ملت رشید و انقلاب ما سربلند کرده است و میگوید: من سلطه و سلطهگر را رد میکنم و تن زیر بار سلطه نمیدهم و ملتها را هم تا بتوانم، با فریاد مخلصانهی خود بیدار خواهم کرد.
شما فکر میکنید آن قدرتهای سرگردنهبگیر دنیا، نسبت به چنین ملتی چه احساساتی خواهند داشت؟ طبیعی است که این احساسات، دوستانه نبوده و خصمانه و متعرضانه خواهد بود. ملت ایران، با این هدفها و خط مشیهای روشن و انسانی و معقول بپاخاست و این نظام را بهوجود آورد. یعنی با این ایدهها، به رهبری آن رهبر عالیقدر و بزرگوار و آن انسان حقیقتاً بزرگ، سر بلند کرد و یک رژیم وابستهی فاسد را مثل دندان فاسدی برکند و دور انداخت و به جای آن، این نظام اسلامی را بر مبنای استقلال و آزادی ملی و ترجیح آرزوهای ملی بر آرزوهای بیگانگان و اطماع متجاوزان بنا کرد. طبیعی است که قدرتهای سلطهگر و دزدان غارتگر عالم، با این ملت و نظام دشمنی خواهند کرد.
ما وقتی رد نظام سلطه و سلطهگر و سلطهپذیر را در دنیا اعلام میکنیم، ملتها به هیجان میآیند. من، در مجامع جهانی مکرر حضور پیدا کردهام. وقتی این فکر را مطرح کردم، دیدم حتّی رؤسای دولتها به هیجان میآیند؛ منتها دست و ذهنشان بسته است و بعضی هم همتشان کوتاه است؛ اما دوست میدارند ملتی را ببینند که شجاعانه در وسط میدان، از چنین فکری دفاع میکند و میایستد و از هیچ کس هم نمیترسد. آن ملت با این آرمان، ملت ماست که باید نیروی دفاعیش متناسب با این آرمان بلند و شایسته، سازماندهی و تقویت بشود.
شما جوانها که امروز سردوشی و درجه گرفتید و فارغالتحصیل شدید، قاعدهی مستحکم و متین چنین نیروی مسلحی را پایهگذاری میکنید. خوشبختانه ارتش جمهوری اسلامی ایران، تجارب خیلی خوبی هم دارد که باید از این تجارب، در کلاسها و کتابهای درسی استفاده بشود. این دانشکدهی فرماندهی و ستاد، مرکزی است که اگر خوب اداره بشود و در آن تحقیقات انجام بگیرد، شایسته است که کلیهی طرحهای بزرگ ملی، از لحاظ ارتباط با وضعیت دفاعی کشور، در آن مورد توجه قرار بگیرد. اگر ما میخواهیم جاده و پل و سد و بندرگاه و فرودگاه بینالمللی درست کنیم، باید بررسی شود که این کار از نقطهنظر دفاعی در چه وضعیتی قرار میگیرد؟ شایسته است که کارشناسان و زبدگان و صاحبنظران نظامی در دستگاه علمی دانشکدهی فرماندهی و ستاد، چنین پروژههایی را بررسی بکنند. باید در این سطح از لحاظ علمی قرار بگیرد.
در ارتش جمهوری اسلامی ایران، در کنار دانش، به دین و تقوا اهمیت میدهیم. من، مخصوصاً به شما جوانان میگویم: ملتی که بر اساس اسلام و دین و قرآن حرکت کرده است، ارتشش باید متدین باشد. شما، جوان و پاک و خالص هستید. سعی کنید هر چه میتوانید، روح و خلوص دینی و تقوا را در کار و عمل خودتان تقویت کنید و آن را با خود به داخل یگانها یا قسمتها و اداراتی که به آنجا مأمور خواهید شد، ببرید.
بحمداللَّه امروز ارتش ما، مجموعاً ارتش متدینی است و با گذشته بسیار فرقها کرده است؛ اما باز هم باید بیشتر به سمت روحیهی تدین و خلوص و اخلاص حرکت کند. نقش ارتش قوی برای یک کشور، حیاتی است. کشور را همیشه سیاستمداران اداره کردهاند؛ اما در سختترین شرایط، سرداران آن را نجات دادهاند. اگر دهها سیاستمدار خوب در کشوری مشغول کار باشند، بسازند و بنا کنند و پیش ببرند و آبرو ببخشند، اما سرداران بزرگ و شجاعی نداشته باشند، در شرایط حساسی، کشور نابود خواهد شد.
نمیشود گفت ما با سیاست خوب، کاری میکنیم که کسی به ما حمله نکند؛ خیر، این متعلق به دنیای صلح است که اگر شما خوب باشید، کسی به شما حمله نخواهد کرد. در دنیای سلطه، اگر خیلی هم خوب باشید، شیاطینی هستند که شما را تهدید کنند. بنابراین، در کنار سیاستمداران خوب، سرداران خوب باید باشند. البته، سیاستمدار به کار خود برسد، سردار هم بهکار خویش مشغول شود و در کار هم دخالت نکنند. در غیر اینصورت، فساد به وجود خواهد آمد؛ همچنان که در بعضی از کشورها که در کار هم دخالت کردهاند، میبینیم که فساد به وجود آمده است.
نکتهی دیگری که باید تذکر بدهم، این است که ارتش و سپاه، دو برادر تنی هستند که هر دو فرزندان انقلاب و این آب و خاک و کشور و ملت میباشند. مبادا دشمن بتواند از جهالتها استفاده کند و بین دو برادر نقار بیندازد. بحمداللَّه امروز، ارتباط بین ارتش و سپاه خوب است و من با امید فراوان به شما نگاه میکنم. انشاءاللَّه همینگونه باشید و با همین روحیه همیشه عمل کنید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته