بیانات مقام معظم رهبری
خطبههای نماز جمعه تهران
تاریخ: 1366/07/24
خطبههای نماز جمعه تهران
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستهدیه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
قال اللّه الحکیم فی کتابه: و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة و احسنوا انّ اللّه یحبّ المحسنین.(1)
همهی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را دعوت میکنم و توصیه میکنم به حفظ تقوای الهی و ذکر عظمت و رحمت و عذاب پروردگار؛ و نفس خودم و همهی شما عزیزان را توصیه میکنم به رعایت اوامر الهی و اجتناب از نواهی پروردگار. و از همهی شما عزیزان میخواهم که در این ساعات با برکت و با فضلیت در هنگام ظهر جمعه در بهترین فصل از فصول تاریخ ملت ما، دلها را هرچه بیشتر متذکر خدا کنید و از خدا بخواهید و به خدا پناه ببرید و امیدوارم که پروردگار عالم بر دلهای ذاکر بندگان مؤمن خود رحم و لطف و فضل خودش را شامل کند و به دعاهای شما با دیدهی لطف و اجابت بنگرد.
بحثی که امروز در خطبهی اول عرض خواهم کرد، دنبالهی بحثهائی است که در زمینهی انواع آزادیها در جامعهی اسلامی و وظیفهی دولت اسلامی و حکومت اسلامی در حفظ و حراست از این آزادیها در چندین جمعه و خطبه عرض شد. بحث امروز دربارهی آزادی در زمینهی مسائل و فعالیتها و تلاشهای اقتصادی است. این بحث یکی از آن بحثهای بسیار مهم و ضمناً بسیار حساس است و شاید بشود گفت که در طول این بیست سی سال گذشته که مسائل اسلامی و تفکرات نوین قرآنی در میان قشرهای روشنفکر اسلامی و بتدریج در بین مردم منتشر شده است، یکی از آن بحثهای حاد و داغ و پرجنجال محیط ما و محیط کارهای فکری ما بوده است. از مسئلهی آزادی اقتصادی در اسلام سوء استفادههای زیادی هم شده است. از طرفی طرفداران مکاتب چپ سوء استفاده کردند و گفتند اسلام طرفدار اقتصاد آزاد است و بنابراین طرفدار استثمار است و اسلام را به این بهانه کوبیدند. عدهای از افرادی که مایل بودند از اسلام دفاع کنند، اما تفکر عمیق اسلامی را هم درست نمیدانستند، آنها هم سوء استفاده یا اشتباه کردند، از ترس حملهی گروههای چپ بکلی آزادی فعالیت اقتصادی در اسلام را نفی کردند و منکر شدند که در اسلام چیزی به نام آزادی اقتصادی وجود دارد. یک عده هم عملاً سوء استفاده کردند؛ یعنی در سایهی آزادیهای اقتصادی در اسلام جیبهای خودشان را پر کردند و چه پیش از پیروزی انقلاب که البته نظامِ آن روز این را بیشتر تشویق میکرد و چه حتی بعد از پیروزی نظام اسلامی از آزادیهائی که بود، سوء استفاده کردند و بر ثروتها و اندوختهها و سوء استفادههای خودشان هرچه خواستند، افزودند. بههرحال مسئلهی حساسی است و من البته در بحث امروز که شاید یکی دو خطبهی دیگر هم بعد از آن، بعد از امروز دربارهی این موضوع بحث کنم، نمیخواهم این مسئله را به صورت مشروح در اینجا مطرح کنم. زیرا اولاً خطبهی نماز جمعه گنجایش بحثهای ریز و دقیق و استدلالی را آنقدرها ندارد و ثانیاً به حسب نیاز زمان و موقعیت و بلاغت همهی بحثهائی که در این باب هست، مورد احتیاج نیست و فعلاً بحثهای اولویتدارتری وجود دارد. آنچه که من امروز در حول و حوش مسئلهی آزادی اقتصادی عرض خواهم کرد و شاید در دنبال آن در یکی دو خطبهی دیگر، چند مسئلهی کلی در پیرامون این مسئله است که شاید بشود گفت که مورد اتفاق همه است و کسانی که در این مسئله نظرات مختلفی از لحاظ تشخیص موضوع دارند، در این چند موضوع نباید هیچ تردیدی به خودشان راه بدهند و این یک اجمالی از آن بحث تفصیلی است که من مطرح خواهم کرد.
همان طور که عرض شد این بحث را از جنبههای مختلفی میشود مورد ملاحظه قرار داد. اولین مطلبی که باید عرض بشود، ولو خیلی کوتاه، این است که اگر ما میگوئیم و معتقدیم که آزادی اقتصادی در اسلام هست، این آزادی اقتصادی به هیچ وجه نباید تشبیه بشود به آزادی اقتصادی در دنیای سرمایهداری غرب. دو نوع چیز، دو نوع آزادی، دو نوع تلاش اقتصادی وجود دارد؛ آنچه که امروز در غرب هست که من مقداری بیشتر شرح خواهم داد، مورد قبول اسلام نیست و سرمایهداری به معنای غربی آن، به هیچ وجه از نظر اسلام امضا و تأیید نشده، بلکه حتی با آن مبارزه و مقابلهی جدی هم در احکام فراوان صورت گرفته. این اولین نکته که هم کسانی که مایلند راجع به این مسئله فکر کنند و هم کسانی که سخنانی را در زمینهی اقتصاد آزاد و مالکیت خصوصی میشنوند، از اول این را بدانند که آنچه در باب اسلام گفته میشود، الگوی آن در نظام کاپیتالیستی غربی و سرمایهداریهای موجود دنیا نیست؛ آن چیز دیگری است و این چیز دیگری.
نکتهی بعدی این است که بهترین راه برای اینکه آزادی اقتصادی تأمین بشود در یک جامعهی اسلامی، این است که حکومت اسلامی و دولت اسلامی سیاستی اتخاذ بکنند و قوانینی وضع بکنند که بر طبق آن قوانین همهی افراد در جامعهی اسلامی قادر باشند آزادانه فعالیت اقتصادی کنند و همهی قشرهای مردم از فعالیت اقتصادی خود بتوانند بهرهمند بشوند. این یکی از آن وجوه امتیاز و جدائی بین نظام اسلامی در اقتصاد و نظامهای غربی است. در نظامهای غربی اگرچه به حسب ادعا، به حسب قوانین معمولی و اساسی مردم آزادند که فعالیت اقتصادی داشته باشند، اما در حقیقت این آزادی متعلق به همهی مردم نیست. این منابع عظیم ثروت، این دریاها، این منابع طبیعی، این دشتهای حاصلخیز، این معادن، این همه امکاناتی که جزو ثروتهای عمومی جامعه محسوب میشود، اینها اینجور نیست که راحت در اختیار همهی قشرهای جامعه قرار بگیرد و هر کسی بتواند بر روی آن بهرهبرداری و کار بکند و منتفع بشود. بلکه آن کسانی عملاً و واقعاً آزادند که دارای ثروتهای انباشته و زیاد هستند که سررشتهی اقتصاد جامعه، بلکه حتی خواهم گفت سررشتهی سیاست جامعه و ادارهی جامعه در دست آنهاست. آنها هستند که در حقیقت از منابع ثروت استفاده میکنند و بر آنها تسلط و سیطره دارند و استفاده و بهرهبرداری را آنها میکنند و آنها فضا را برای استفادهی عموم جامعه تنگ کردند. لذا شما میبینید در جوامع سرمایهداری، چه جوامع پیشرفتهی سرمایهداری و چه جوامع عقبافتادهی سرمایهداری، مثل بیشتر کشورهای جهان سوم، اغلب مردم در یک فقر شدیدی هستند؛ بخصوص در این کشورهای عقبافتاده. در حالی که اجتماعات عظیمی از مردم دچار فقر و بیکاری و بیجائی و بیمسکنی و محرومیت از بیشتر مواهب زندگی هستند، یک عدهی معدودی آزادانه تلاش میکنند، فعالیت میکنند، ثروت در میآورند، معادنی دارند، معادن دیگری را میگیرند؛ کارخانجاتی دارند، کارخانجات دیگری را ایجاد میکنند، دایر میکنند؛ زمینهائی دارند، زمنیهای دیگری را به آن اضافه میکنند؛ از دریاها استفاده میکنند، از همهی منابع طبیعی در حقیقت یک عده معدود از جامعه استفاده میکنند. دیگران چه کسبهی جزء، چه کارگران، چه کارگران معادن، چه کارگران کشاورزی، چه کارگران کارخانجات، در حقیقت ریزهخوار خوان آنها و استفاده کننده از زیادی ثروت آنها و گوشهی سفرهی آنها هستند. خودشان امکان تلاش، امکان تولید، امکان بهرهبرداری، امکان کار سازنده، امکان تولید ثروت به آن معنای حقیقی ندارند. پس راه اینکه ما اقتصاد آزاد را به معنای حقیقی خودش در جامعه به وجود بیاوریم، این است که از این انحصار جلوگیری کنیم. امکانی در جامعه به وجود بیاید که اغلب افراد جامعه، بیشتر قشرهای جامعه یا همهی کسانی که قدرت کار دارند، اینها بتوانند از امکانات طبیعی، از زمین، از دریا، از انفال، از دشتها، از مراتع استفاده کنند.
این حدیث معروفی که از قول امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) نقل میشود که البته بنده سند آن را درست نمیدانم که میفرماید: (ما رأیت نعمة موفورة الّا و فی جانبها حقّ مضیّع)؛ یعنی هیچ جا هیچ نعمت فراوان و انباشتهای را ندیدم، مگر اینکه در کنار آن یک حق ضایع شدهای را دیدم. این حدیث یک معنای دقیق و لطیفی دارد که ناظر به همین مطلبی است که عرض شد. بعضی تصور کردند معنای این حدیث این است که هرجا نعمت زیادی هست، این در حقیقت دزدی و غصب از یک عده است؛ پس در کنار آن غاصب، یک عده مردم ضعیف هستند. بعد اشکال کردند به این حدیث که نه، ما میبینیم کسانی ثروتهائی دارند که از راه دزدی و غصب هم نیست، از راه تلاش است. این نیست معنای حدیث. معنای حدیث به حسب آنچه که به ذهن بنده میآید، این است که آنجائی که نعمت فراوانی هست، ثروت زیادی هست، امکانات زیادی هست، خود ثروت، خود نعمت موفور، در حقیقت امکانات کسب درآمد بیشتر را به آن صاحب ثروت میبخشد و به همان نسبت این امکان را از دسترس دیگران دور نگه میدارد. آن کسی که دارای یک سرمایهی زیادی در جامعه هست، او بیشتر میتواند تولید ثروت بکند و از ثروتهای معمولی مردهی افتادهی متعلق به عموم مردم بیشتر میتواند استفاده کند تا آدم فقیر. پس هرجا نعمت زیادی هست، فرصتها در اختیار اوست، امکانات در اختیار اوست، میدان تلاش اقتصادی در اختیار اوست، قوانین در غالب کشورها بر طبق نظر او و این طبقه به وجود میآید. بنابراین فرصت از دست اکثریت مردم که آن ثروت را ندارند، گرفته میشود. بنابراین، این حرف، این حدیث، چه مستند به مولای متقیان باشد یا نباشد، مضمون، مضمون درستی است. پس بنابراین راه درست اقتصاد آزاد در جامعهی اسلامی این نیست که ما این آزادی را فقط در اختیار آن کسانی قرار بدهیم که قدرت مانور اقتصادی دارند، بلکه علاوهی بر اینکه افرادی که قدرت حرکت و فعالیت اقتصادی دارند، آنها باید کار اقتصادی بکنند، باید وضع جامعه، نظام جامعه، قوانین جامعه، کیفیت ارتباطات جامعه به شکلی باشد که همهی مردم، یعنی همهی آن کسانی که قدرت کار دارند، آنها همه بتوانند فعالیت آزاد اقتصادی کنند و از کار خودشان منتفع بشوند. این یک نکته.
نکتهی بعدی در باب آزادی اقتصادی این است که همهی انواع آزادی در جامعهی اسلامی باید به وسیلهی قدرت حاکم اسلامی در جامعه کنترل و هدایت و نظارت بشود. این کنترل برای چیست؟ برای این است که این آزادی به فساد منتهی نشود؛ این آزادی موجب سلب آزادی دیگران نشود. در آزادی بیان هم همین جور است، در آزادیهای سیاسی هم همین جور است، در آزادیهای فرهنگی هم همین طور است که قبلاً دربارهی اینها بحث مفصلی شده؛ در آزادی اقتصادی هم همین جور است. اگر آزادی فعالیتهای اقتصادی را اینجور معنا کنیم که آن کسانی که قدرت فعالیت و مانور اقتصادی دارند، اینها آزادند، هرچه خواستند تولید کنند، هر جور خواستند عرضه کنند، هر وقت خواستند توزیع کنند، هر جور خواستند بفروشند، هر جور خواستند مصرف کنند، این یقیناً نظر اسلام نیست. اسلام در کنار آزادی اقتصادی و مالکیت خصوصی که به همهی افراد جامعه اعطا کرده و داده، نظارت و کنترل دقیق دستگاه حاکمیت را هم بر همهی اینها لازم دانسته. یعنی باید دستگاه حکومت مراقب باشد که از این آزادیها سوء استفاده نشود. حتی در مصرف باید مراقبت بشود که اسراف به وجود نیاید. البته اسراف در یک حدی فقط یک گناه شخصی است. شما اگر در داخل منزلتان یک چیزی را به صورت مسرفانه مصرف کردید، این یک فعل حرام است فقط، یک کار گناه است، چون اسراف کار خلاف است دیگر، کار حرام است، یک کار حرامی کردید. اما اگر همین کار حرام به حدی رسید و به کیفیتی درآمد که نظام اقتصادی جامعه را تهدید میکند، در جامعه فقر را گسترش میدهد، مایهی محرومیت قشرهای عظیمی از مردم میشود، اشیا و اجناسی را که با زحمت زیاد و با شرکت عمومی تولید میشود، اینها را به فنا و نابودی تهدید میکند، آنوقت دولت اسلامی وظیفه دارد، تکلیف دارد که بیاید در مقابل این اسراف و در مقابل این زیادهروی و تضییع اموال بایستد. البته این در سطح نظام جهانی اینجور است؛ یعنی مخصوص جامعه نیست، مخصوص داخل جامعه نیست، نظر اسلام در سطح دنیا هم همین جور است. کشورهائی که امروز دچار اسراف در مواد غذائی هستند که بعضی از کشورهای ثروتمند دنیا نزدیک هفتاد درصد مواد غذائی را مصرف میکنند - کشورهای پیشرفته - در حالی که خودشان حدود سی و پنج، شش درصد مردم دنیا و جمعیت دنیا هستند. اگر یک نظام عادلانهی اقتصادی جهانی برقرار باشد، اگر سازمانهای بینالمللیِ مسلط و قویای وجود داشته باشد، جلوی اینها باید گرفته بشود. اگر سازمانهائی در دنیا باشند و حکومتهای دارای وجدان بیداری در دنیا باشند که قدرتشان را به نفع انسانها و ملتها بخواهند به کار ببرند، باید جلوگیری کنند از اینکه آمریکا مثلاً در هر سالی چند میلیون هکتار زمین مزروعی خودش را اجازهی کشت نمیدهد، برای اینکه جلوگیری از افت قیمتها بکند. در حالی که در دنیا روزانه چندین هزار کودک زیر پنج سال از گرسنگی و سوء تغذیه میمیرند؛ در حالی که ده تا پانزده درصد مردم دنیا دچار قحطیزدگیاند؛ در حالی که سی درصد مردم دنیا دچار کمبود مواد غذایاند. یا جلوگیری باید بکنند از اینکه مثلاً بازار مشترک اروپا چند سال قبل از این، مقدار زیادی از مواد غذائی تولید شدهی خودش را به دریا ریخت، برای اینکه جلوگیری کند از کاهش قیمتها و نگذارد که قیمتها در دنیا و در بازارهای بینالمللی بشکند. پس مسئلهی مبارزهی با اسراف، مبارزهی با تضییع اموال، مبارزهی با زیادهروی در نظام اقتصادیِ بینالمللی هم با همین قوت از نظر اسلام وجود دارد. البته در نظام یک جامعه به طریق اولی. پس بنابراین اقتصاد آزاد به معنای این نیست، مالکیت خصوصی به معنای این نیست که کسی حق داشته باشد هر مقداری که میخواهد مصرف کند، ولو این مصرف زیاد او موجب بشود که انسانهائی از گرسنگی بمیرند، انسانهائی دچار بیماری بشوند، انسانهائی مواد اولیه و لازم زندگی گیرشان نیاید که مصرف بکنند. این هم از نظر اسلام درست نیست و ممنوع است.
یک نکتهی دیگر در باب اقتصاد آزاد در اسلام که بحث میکنیم، این است که هیچ گاه اجازه داده نمیشود در اسلام که فعالیت آزاد اقتصادی موجب دستدرازی به سرنوشت سیاسی جامعه و دخالت در بافت سیاسی و تشکیلات سیاسی جامعه بشود؛ سرمایهسالاری. آن چیزی که امروز در کشورهای سرمایهداری غرب به قوت هرچه تمامتر وجود دارد. سرمایهدارهای بزرگ در حقیقت اداره کنندگان حقیقی و دستهای پشت پرده در نظام سیاسی کشورهای بزرگند. البته بعضی از عناصرشان در داخل حکومتها هم راه پیدا میکنند؛ مثل همین نظامهائی که امروز هستند، نظام آمریکا و غیر او که عناصری از حکومت خودشان عضو سرمایهدارهاند؛ خودشان جزو سهامدارهای بزرگ کمپانیهای نفتی یا غیر نفتی و بقیهی شرکتهای بزرگ هستند. و یا اینکه حتی در حکومتها هم شرکت نداشته باشند، اما در پشت پرده، انتخابات در اختیار آنهاست، تعیین رئیس جمهور با کمک آنهاست، پیش رفتن و پس رفتن یک شخصیت در صحنهی سیاست، در سنا، در مجلس نمایندگان در اختیار آنهاست، قوانینی که وضع میشود، با نظر آنهاست، طبق مصلحت آنهاست. این چیزی که امروز در دنیای غرب وجود دارد که به اعتقاد بنده دنیای غرب را باید دنیای سرمایهسالاری گفت. کاپیتالسیم به معنای سرمایهداری شاید خیلی دقیق نباشد؛ سرمایهگرائی، سرمایهسالاری، آقائی سرمایه و سرمایهدار، آقائی کمپانیها و ثروتمندها و پولدارها بر امور جامعه، این است که شاخصهی بزرگ دنیا سرمایهداری غرب را امروز به وجود آورده و این هم از نظر اسلام مردود است و هر چیزی که به این منتهی بشود، باید جلوش گرفته بشود.
آخرین نکتهای که میخواهم روی او یک قدری بیشتر تأکید بکنم - اگرچه به اختصار - این است که در اقتصاد آزاد اسلامی به مقتضای آزادی اقتصادی، مسئولیت امور اقتصادی جامعه و سنگینی بار امور اقتصادی جامعه هم بر دوش مردم است. در کشورهای سوسیالیستی اینجوری نیست؛ در کشورهای سوسیالیستی و در نظام دولتسالاری که دولت همهی کارخانجات، زمینها و دستگاههای تولید ثروت را و تولید را در اختیار دارد، مردم کارمندان دولت هستند، از مردم توقعی نمیشود داشت. مردم برای کار مثلاً جنگ یا ویرانی یا زلزله یا بیماری اگر در جامعه به وجود آمد، کارمندان دولتند، چه کار میتوانند بکنند؟ مگر تنِ خودشان را بیاورند مصرف کنند. اما در نظام اسلامی اینجوری نیست، انفاق و دادن مال و ادارهی امور نیازهای اقتصادی و پر کردن خلأهای اقتصادی مستقیماً بر دوش ملت و مردم است و آحاد مردمی است که کارهای اقتصاد جامعه و فعالیت آزاد اقتصادی را در جامعه دارا هستند. این یک اصل اسلامی است؛ مسئلهی انفاق. در جامعهی اسلامی یک حادثهای رخ میدهد که دولت احتیاج پیدا میکند به پول؛ این پول را مردم باید تأمین کنند. جنگی در جامعه پیش میآید، ویرانیای پیش میآید، بیماریای پیش میآید، حادثهی فوقالعادهای پیش میآید، نظر اسلام این است که مردم باید به قدر وسع و توانائی خودشان این خلأ را پر کنند. البته چون همهی مردم در یک سطح نیستند، آن کسانی که بهرهمندی بیشتری دارند، امکانات بیشتری دارند، تکلیف بیشتر بر عهدهی آنهاست و این یک نکتهای است که مردم ما و جامعهی اسلامی ما باید به آن توجه کافی و لازم را معطوف کند. ما البته همیاری مردم را در طول دوران انقلاب بشدت و قوت مشاهده کردیم؛ در این هیچ شکی نیست. امروز هم برای مخارج جنگ، برای مخارج گوناگون دولت، برای کمبودها، برای زلزلهزدهها، سیلزدهها، آوارهها و هر حادثهای که رخ میدهد، میبینیم که مردم کمک میکنند و امکاناتشان را آنچه که هست، از روستاها، از محلات فقیرنشین، از مردم طبقات بسیار پایین تا طبقات متوسط، به مقدار همتشان، به مقدار ایمانشان، به مقدار علاقهمندی و دلسوزیشان، امکانات را در اختیار آن مصارف عمومی میگذارند؛ اما این کافی نیست. آن کسانی که بیشترین بهرهمندیها را در جامعه دارند، اینها وظیفهشان با مردم عادی یکسان نیست. اگر در یک مسئلهای، در یک حادثهای شما میبینید فلان زن مستمندِ طبقهی ضعیف یا متوسط طلای خودش را مثلاً، یادگار دوران جوانی خودش را، زینت منحصر به فرد خودش را، دستمزد کار شبانهروزی و پر زحمت روزهای متمادی خودش را میآید در اختیار مصرف عمومی و جهاد فی سبیل اللّه میگذارد و در حقیقت در راه خدا انفاق میکند، اگر حد تلاش و ایمان در جامعهی ما این است، آن کسانی که از امکانات بالائی برخوردار هستند، باید به همان نسبت به پر کردن این نیازها و خلأها کمک کنند. این نمیشود که در جامعهی اسلامی ما جامعهای که به هدایت قرآن حرکت میکند، در راه اسلام حرکت میکند، برای خدا و اعلای کلمهی دین جنگ میکند و در مقابل این هدفها و شعارها تحمل آن همه مشکلات را میکند، یک عدهای هم در جامعه باشند که بهرهمندیهائی هم داشته باشند، برخورداریهائی هم داشته باشند، هیچ مسئولیتی هم در مقابل نیازهای جامعه حس نکنند. این از نظر اسلام اصلاً قابل قبول نیست. این آیهای که در اول خطبه عرض کردم: (و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة)، همین مطلب را بیان میکند. میفرماید در راه خدا انفاق کنید و به دست خودتان، خودتان را در هلاکت نیندازید. یعنی اگر انفاق نکردید، به دست خودتان، خودتان را در هلاکت میاندازید. امروز حقیقت قضیه این است، میبینیم قشرهائی را، مردمی را که برخورداریهای آنها از جامعهی اسلامی و از روند معمول جامعهی اسلامی از متوسط مردم بیشتر است، اما کمکهاشان به نیازهای عمومی از متوسط مردم کمتر است؛ این قابل قبول نیست. من نمیگویم آن کسانی که برخورداری دارند، هیچ گونه کمکی نکردند یا مسئولیتی به عهده نمیگیرند. چرا، بعضیها هم هستند برخورداریهائی دارند - البته غالباً متوسطینند، سطح بالا نیستند - کمکهائی هم میکنند، اما نسبت محفوظ نیست. اگر مادر یک شهید تنها یادگار فرزندش را یا سکهای را که برای دامادی جوانش ذخیره کرده بوده، با کمال اخلاص میآید در راه جنگ میدهد، یا خانمی که زحمتکش هست، کارگر هست، نامه مینویسد، پول میفرستد به میزان کمی، میگوید این مقداری است که من در طول چند هفته یا چند ماه یا بیشتر توانستم ذخیره بکنم و از خرج معمولی خودم کم بگذارم و بگذارم در اختیار جبهه و در اختیار مصارف عمومی، یا آن جوان بسیجی مختصر چیزی را که در جبهه به او میدهند که اصلاً قابل ذکر نیست، همان را جمع میکند و در اختیار جبهه میگذارد، یا آن کارگر یا آن کارمند یا آن کاسب، درآمد خودش را، بخشی از آن را برای جبهه، برای مصارف عمومی مصرف میکند، اگر وضع جامعه و وضع ایمان طبقهی متوسط و ضعیف جامعه در این حد هست، آن کسانی که در طبقات بالاتر و بهرهمندیهای بیشتر هستند، درآمدهای بیشتر دارند، امکانات بیشتری داشتند و توانستند بیشتر بهرهمند بشوند، اینها مسئولیت و تکلیف بیشتری دارند. این قابل قبول نیست که آنها خودشان را بر کنار بدارند و نکته اینجاست که جامعهی اسلامی به صورت تعارف این حرف را نمیزند، این یک وظیفه است، یک تکلیف است، نه فقط یک حکم اخلاقی. این همه آیات انفاق در قرآن بیان یک حکم اخلاقی نیست، بیان یک فریضهی شرعی است. شما ببینید لحن (انفقوا) در قرآن همان لحن (جاهدوا فی سبیل اللّه) است. (انفقوا فی سبیل اللّه)،(2) (جاهدوا فی سبیل اللّه)،(3) یک جور حرف زده؛ یک جور مردم را مخاطب قرار داده و این یکی از آن نکات مهمی است که در طی مباحث اقتصادی اسلام حتماً باید به آن توجه بشود؛ بحث مسئولیت عمومی به تناسب امکانات و به تناسب بهرهمندیها در مقابل نیازهای عمومی، در مقابل دفاع از کشور، دفاع از مرزها، دفاع از نوامیس، دفاع از نظام اسلامی و در مقابل بقیهی تهاجمهائی که میشود. این یکی از وظایف و فرایضی است که بر دوش مردم هست.
امیدواریم که خدای متعادل همهی ما را موفق بدارد که به این وظیفهی بزرگ اسلامی خودمان عمل کنیم.
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(4)
1) بقره: 195
2) همان
3) بقره: 218
4) عصر: 1-3
بیانات در دیدار پاسداران
تاریخ: 1368/12/10
بیانات در دیدار پاسداران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در مثل چنین روزی (سوم ماه شعبان) بیش از همه چیز، انسان به یاد امام بزرگوار و عظیمالشأنِ فقیدمان - آن خورشید درخشان زندگی و آن برق لامع تاریخ پُرفراز و نشیب ما - میافتد که در چنین روزی، مثل بعضی از مناسبتهای دیگر، در هیجان و حال مخصوص و خصوصیات روحی عجیبی قرار میگرفتند. یاد پاسداران و این جوانان عاشق مؤمن مخلص فداکاری که نظیرشان را در طول تاریخ کم میشود پیدا کرد؛ ایشان را به هیجان میآورد. یاد سیّدالشّهداء - حسین بن علی(علیهالصّلاة والسّلام) - روح بزرگ آن بزرگوار را به اهتزاز میآورد و در معنویت همه جانبهی وجود مقدس سیّدالشّهداء، غرق میشد. همچنین، یاد ماه شعبان و مناجات شعبانیه و معنویات این ماه و استقبال ماه مبارک رمضان، به ایشان حال و معنویت خاصی میداد.
بارها در این مناسبت و مناسبتهای دیگر، ایشان را با همین خصوصیات و جلوههای معنا زیارت کرده بودیم. امیدواریم که تصویر نورانی چهرهی آن عزیز فقید و آن راحل عظیم، همواره در این مناسبت و دیگر مناسبتها، مقابل چشم همهی ما باشد که این، راه روشن ماست. من هم این روز مبارک را به شما پاسداران عزیز - چه سپاه و چه کمیته - و به همهی ملت ایران و همهی مؤمنین و مسلمین و مستضعفان و ظلم ستیزان عالم، تبریک عرض میکنم که حقیقتاً روز ولادت آن حضرت، عید جهانی است.
وجود مقدس سیّدالشّهداء(علیهالسّلام)، اگر چه بیشتر با بُعد جهاد و شهادت معروف شده، لیکن آن بزرگوار در حقیقت مظهر انسان کامل و عبد خالص و مخلِص و مخلَص برای خداست. اساساً جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمهیی از همین اخلاصها و توجهها و جز با حرکت به سمت (انقطاع الی اللَّه) حاصل نمیشود.
در این مناجات شعبانیهی عالیةالمضامین میفرماید: (الهی هب لی کمال الانقطاع الیک)(1). این کمال انقطاع به سوی خدا و از همه چیز گسستن و همهی قیود و دنبالهها را در جهت حرکت به سمت محبوبِ واقعی بریدن و به آن سمت پرواز کردن، چگونه برای انسان حاصل میشود؟ شهادت که قلهی فداکاری یک انسان است، بدون حرکت به سمت انقطاع و بدون تلاش و مجاهدت برای ایجاد (انقطاع الی اللَّه)، برای انسان به وجود نمیآید. هرگاه انسان تلاشی انجام داد و قدمِ اول را با همت و عزم و اراده برداشت، آن وقت خدای متعال راه را باز میکند و قدمها یکی پس از دیگری، به سمت نورانی شدن دل و پُرنورشدن وجود انسان برداشته میشود.
شما همت میکنید، راه را میپیمایید و خدای متعال هم در ادامهی راه، به شما کمک میکند و کار را آسان میسازد و - همانطور که این بزرگوار در مناجات شعبانیه درخواست کردند - کمال انقطاع الیاللَّه را ارزانیِ شما میکند. تدبر و توجه به این مضامین و الفاظ و انس با آنها، برای یکیک کسانی که میخواهند به وظایف بزرگ خود عمل بکنند، واجب و لازم و ضروری است.
اعتقادم این است که اگر امامِ بزرگوارِ بینظیرِ ما - که واقعاً در میان مردم این زمان، نظیری برای ایشان نمیشناسیم و بعد از ائمهی هدی و اولیاءاللَّه(علیهمالسّلام) نظیر ایشان را بسیار کم سراغ داریم - با این مفاهیم مأنوس نبود و با مناجات و دعا سروکار نداشت و اهل تضرع و استغفار و استغاثه و گریه و توسل نبود، بسیار بعید بود که خدای متعال این همه توفیق را به ایشان ارزانی بدارد. موفقیتهای این بزرگوار، بهمیزان زیادی مرهون همین ارتباط با خدا و باز بودن راه دلِ او با درگاه الهی و استغاثه و مناجات و دعا بود. انسان، پیشرفت لحظه به لحظهی این مرد معنوی و الهی را در طی سالهای اخیر احساس میکرد. هر ماه رمضانی که بر این بزرگوار میگذشت، انسان میدید که نورانیتر شده و خدای متعال او را هدایت میکردهاست.
راهی را که ما در طول این یازده سال پشت سر امام طی کردیم، راهی نبود که به طور طبیعی و بدون هدایت و حمایت و کمک الهی بتوانیم آن را طی کنیم. از پیچ و خمهای عجیبی عبور کردیم و به برکت رهبری امام(ره)، فراز و نشیبهای عجیبی را پشت سرگذاشتیم و این نبود مگر آن که هدایت الهی ما را کمک میکرد.
عقیدهی خود ایشان هم همین بود و من از ایشان این حرف را شنیده بودم که میگفتند: (من از اول انقلاب، احساس میکنم دست هدایتی ما را کمک میکند و پیش میبرد و راهها را در مقابل ما باز میکند). حقیقت هم همین بود و خدای متعال این هدایت را در مقابل مجاهدت و خلوص و صفا و نورانیّت، ارزانی میدارد.
هدایت الهی، به انسانهای غافل نمیرسد. این که در همین مناجات شعبانیه میفرماید: (و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک)(2)، این نورانی کردن چشم دل و روشن کردن حقایق برای دل بیدار و چشم بصیر مؤمن، رایگان به دست نمیآید و بدون مجاهدت و تلاش و ارتباط با خدا، امکان ندارد تحقق پیدا کند.
امروز در سطح کشور، توصیهی ما به عموم مردم - بخصوص کسانی که عشق و علاقهی بیشتری به این انقلاب و محصول آن دارند - همین است و علاج و ضرورت قطعی را در این میدانیم که بایستی آحاد مردم، ارتباطات و انس فردی و صحبت و مناجات با خدا را در خود تقویت کنند. این، راه امام است و هدایت الهی به دنبال این ارتباط و تماس با خدا میسر میشود؛ همچنان که در این ده سال هم همینطور بودهاست و شما جوانهای با اخلاص و پاکدل، این روحیه را در جبهههای گوناگون از خودتان نشان دادید و نتایجش را هم دیدید و همچنان که درس امام ما نیز این بود.
یک بار از ایشان سؤال کردم که در میان دعاهای معروف، به کدامیک از آنها بیشتر اُنس یا اعتقاد دارید؟ ایشان بعد از تأملی فرمودند: (دعای کمیل و مناجات شعبانیه). وقتی که شما به این دو دعا مراجعه میکنید، با این که دعاهای دیگر هم - مثل ابوحمزهی ثمالی و یا دعای امام حسین در روز عرفه و دعاهای فراوان دیگر - برقراری رابطه با خداست؛ اما در این دو دعا و مناجات، حالت استغفار و انابه و استغاثه و تضرع به پروردگار را بهشکل عاشقانهی آن مشاهده میکنید. دعای کمیل هم مناجاتی با خدای متعال است و رابطهی محبت و عشق میان بنده و معبود را ترسیم میکند و این همان چیزی بود که امام بزرگوار ما، روح و دل خود را از آن روشن و منوّر میداشت.
این ماه، ماه شعبان و آستانهی ماه مبارک رمضان است و این دعاها و راه و صفا و توصیهی امام امت، پیش دید ماست. ملت ما امروز و همیشه، به عزم پولادین و قدم استوار در این راه پُرفراز و نشیب و راه مجد امت اسلامی و اعلای کلمهی اسلام و مسلمین و احیای ارزشهای اسلامی و مجسم کردن واقعی عدالت اجتماعی و حمایت از مظلوم و ضعیف - چیزی که در دنیا شعارش را دادند، اما عمل نشد - احتیاج دارد.
امروز در سرتاسر دنیا، میلیاردها انسان زیرفشار سنگین ظلم و بیعدالتیِ قدرتهای بزرگ دست و پا میزنند. آنها یک نمونه احتیاج دارند و یک الگو میخواهند و شما میخواهید آن الگو را نشان بدهید. بارِ بسیار سنگین و کار بزرگی است. البته، راهِ عملی وجود دارد. این راه، پیمودنی است و ما تا امروز پیمودهایم و به فضل الهی و به کوری چشم دشمنان، این راه را تا آخرین مرحله، با موفقیت خواهیم رفت و به ملتها و مستضعفان و جویندگان حق، راه و سرمنزل را نشان خواهیم داد. در عین حال، کارِ سنگین و بزرگی است و آمادگی و توکل و ارتباط و اتکای به ذات مقدس باریتعالی و عشق به ارزشهای الهی و رابطهی معنوی و عرفانی لازم دارد.
امروز، شما میبینید که در رأس دشمنان بشریت، یعنی همین دستگاه استکبار و قدرت شیطانی و اهریمنی امریکا و در ذیل، همهی قدرتهای شیطانی و اهریمنی، با ارزشهای انسانی چه میکنند و چه طور بشریت را به ابتذال میکشانند و همهی جلوههای معنویت را به مسخره و استهزا میگیرند. اینها دشمنی است. میبینید که امروز، چون نظام جمهوری اسلامی پرچم معنویت را بلند کرده است و راه اسلام را میپیماید و برای اسلام و ارزشهای اسلامی تلاش میکند، چهقدر مورد بغض و عداوت اینهاست.
گاهی انسان تعجب میکند اینها چه قدر با اسلام و معنویت دشمنند. میبینید چه میکنند و چهقدر پول خرج میکنند تا با تبلیغات زهرآگین و دروغ و تهمتآلود خود، جمهوری اسلامی را در چشم خلایق اطراف دنیا بد و زشت جلوه دهند. چرا اینقدر پول خرج میکنند؟ چرا اینقدر به تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، احساس احتیاج میکنند؟ چون نظام جمهوری اسلامی، بدون تبلیغات شوم آنها، برای ملتها پُرجاذبه است و من میگویم که حتّی با همین تبلیغات هم، جاذبهی جمهوری اسلامی در چشم ملتها زیاد است.
عصبانیت دستگاه استکبار و بخصوص امریکا از این است که میبینند در سرتاسر جهان اسلام، بیداری اسلامی روزبهروز بیشتر میشود. اینها امیدوار بودند که با گذشت زمان، شعارهای جمهوری اسلامی در دنیا کهنه و بیاثر بشود؛ ولی دیدند که نشد. اینها دل بسته بودند که با رحلت و فقدان امام - که شمع جمع مشتاقان در سرتاسر دنیا بود - شعارهای اسلامی بیاثر و فراموش بشود؛ ولی دیدند که نشد.
امروز امام نیست؛ اما یاد و خط و شعارها و هدفهای امام، روزبهروز در دنیا پُرنورتر و پُرجلوهتر میشود. ملتها، با یاد امام و سخنانش به هیجان میآیند و کار را بر مستکبران و حکومتهای ارتجاعی، روزبهروز تنگتر میکنند. همانطور که بارها گفتیم، این نهال طیّب اسلامی، به وسیلهی آن دست ملکوتی و معنوی در سرزمین فطرت انسان غرس شد و امام(ره) ده سال از او محافظت کرد. این، دیگر تمام شدنی نیست. (الم ترکیف ضرب اللَّه مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فی السّماء تؤتی اکلها کلّ حین بأذن ربّها)(3).
امروز، اینگونه شده است و همین نکته، دشمنان را عصبانی میکند. آنها امیدوار بودند که در داخل جمهوری اسلامی، این چراغ بتدریج کم نور و خاموش بشود؛ چه رسد به این که در دنیا روزبهروز مشتعلتر بشود. امروز، میبینند که در داخل و خارج کشور، چراغ فضایل اسلامی و جهاد با شیطانها و شیطان بزرگ و حرکت به سمت ارزشهای الهی و اسلامی، روزبهروز فروزانتر میشود.
این حرکت عظیم و پُرافتخارِ بیستودوی بهمن امسال، دشمنان را سوزاند. به ملت بزرگ ما مژده باد که با حرکت هوشیارانهی خودشان توانستند دشمن را دچار درد و غیظ کنند. (قل موتوا بغیظکم)(4). این غیظ، با حرکت انقلابی ملت ما، در دل دشمنان بهوجود آمد. این ملت، ملت آگاهی است. حرکتی که بر دوش چنین ملتی باشد، تمام شدنی نیست.
بعد از بیستودوم بهمن، دستگاههای استکبار مرتب در کار هستند تا شاید بتوانند به گونهیی، اثر این حرکت عظیم را از بین ببرند که البته نمیتوانند و نخواهند توانست. امروز، تبلیغات رادیوهای بیگانه در بالاترین حجم خود، علیه جمهوری اسلامی تلاش میکند. این، بعد از بیستودوی بهمن است. البته، در طول یازده سال گذشته، در چند برهه تهاجم همه جانبه و پُر از غیظ و حقد و کینهی رادیوهای بیگانه و خبرگزاریهای خارجی را یادمان است که پیداست این خبرگزاریها و رادیوها، غالباً به مراکز واحدی منتهی میشوند و ابزاری در دست سرمایهداران و صهیونیستها و گردانندگان دنیای استکبار و استثمارِ امروز هستند.
جنگ تبلیغاتی عظیمی را در هربرههیی که لازم دانستند، علیه جمهوری اسلامی به راه انداختند و در یکی دو هفتهی اخیر بعد از بیستودوی بهمن، پس از آنکه گیجی و عدم قدرت تحلیل آنها برطرف شد، حجم عظیمی از تبلیغات را علیه جمهوری اسلامی شروع کردند و هرکاری که توانستند، انجام دادند. ملت ایران باید توجه داشته باشند که دشمن دست به هر کاری میزند: از شایعهپراکنی و دروغآفرینی تا تحریک و بزرگ کردن ضعفها و ایجاد فضای غبارآلود و نومیدکننده از آینده؛ درست همان چیزهایی که برای دشمن آرامبخش است.
هر چیزی را که امیدوار بودند داخل جامعهی ما باشد، ولی نیست، سعی کردند با تبلیغات وانمود کنند که هست! میخواهند اختلاف باشد؛ ولی بحمداللَّه اختلاف عمیق و بنیانی در جامعهی ما نیست؛ آنچه که هست، سطحی میباشد و حایز اهمیت نیست و در این حدها مضر نمیباشد؛ امّا آنها اینطور وانمود میکنند که اختلافات بین مسؤولان جمهوری اسلامی عمیق است و جنگ قدرت وجود دارد! همان چیزی که در دنیای استکبار، بین خودشان وجود دارد و آن را بدروغ و خلاف واقع، به ما نسبت میدهند.
در میان مردم ما، امید به آینده وجود دارد. دلها، آینده را روشن میبیند. ما که یازدهسال، سختترین بخشِ این راه را طیکردهایم، چرا به آینده امیدوار نباشیم؟ لذا مردم ما به دولت و برنامهها و مجلس و قوّهی قضاییه و نیروهای نظامی و انتظامی امیدوارند و احساس قدرت میکنند و میدانند که در آینده، قویتر هم خواهند بود. این، احساس مردم ماست و احساس بجایی هم هست و باید هم مردم امیدوارباشند.
راهی که ما در آن حرکت میکنیم، راه امید است؛ زیرا که راه خدا و قوانین الهی طبیعت است. ما بر طبق قوانین الهی و طبیعی حرکت میکنیم. این قوانین الهی و طبیعی، همان قوانینی است که علیرغم حدود دو قرن تلاش دشمنان اسلام و دین برای خارج کردن دین از صحنه، آن تلاشها را خنثی کرد و امروز دین در دنیا مطرح است. حکومت دینی، در این نقطهی حساس عالم به وجود آمد و امروز دین در دنیا یک امرِ مطرح شده است و کشورهایی که هفتاد، هشتاد سال از دین دور نگه داشته شدند، بازسازی دینی میکنند. این، همان قوانین طبیعی و الهی است.
آیا صهیونیستها، این تحول را میخواستند؟ آیا گردانندگان جریانها و سیاستهای مادّی - که دنیا را به سمت هرزگی کشاندند و معنویت را بکلی در زندگی مردم بهفراموشی سپردند - این دگرگونی را میخواستند و مایل بودند که دوباره دین و شعایر دینی - و بخصوص اسلامی - زنده بشود؟ میبینید که شد. این، همان قوانین الهی است که علیرغم خواست دشمنان خدا و اسلام و دین و معنویت، کار خود را میکند و راه خویش را باز مینماید. ما که طبق این قوانین حرکت میکنیم، چرا امیدوار نباشیم؟
ما طبق همان قوانینی حرکت میکنیم که رسول اکرم(ص) در سختترین دوران زندگی، به اتکای آن قوانین احساس امیدواری میکرد. همان روزی که تمام قومش در مکه او را محاصره کرده بودند و حتّی جانش در خطر بود و نمیگذاشتند در خانهاش زندگی بکند و مجبور بود یک روز به طایف و یک روز به شعب ابیطالب برود، در آن روز میگفت: (ان انا الّا نذیر مبین)(5). میفرمود: من انذار دهنده و بیان کنندهی حقایق هستم. او، به اتکای چهچیزی این سخنان را میگفت؟ به اتکای خدا و قوانین الهی و مجاهدتی که تصمیم داشت بکند. ما هم که به اتکای همین قوانین حرکت میکنیم، چرا امیدوار نباشم؟ او توانست و ما هم خواهیم توانست. او توانست تاریخ را عوض کند و صدها سال دنیا را تحت تأثیر احکام و نظام خود قرار بدهد؛ ما هم دنبالهی همان راهیم و خواهیم توانست.
چرا ملت ایران امیدوار نباشند؟ دشمن که میخواهد ملت ایران امیدوار نباشند، در تبلیغات و شایعهپراکنیها و دروغسازیهای خود، این نومیدی را منعکس میکند. خدا میداند که در این روزها، چه قدر شایعهی دروغ به دست دشمن در میان جامعهی ما منتشر کردند. من، دایماً در جریان این شایعات قرار میگیرم و میدانم که مخصوصاً چه شایعاتی را - حتّی در بعضی از شهرها - به وسیلهی همین رادیوها و معدود عناصر خود فروختهی خائنِ پشت به خدا و خلق کرده، منتشر میکند.
بحمداللَّه راه ما، راه روشن و اسلامی است که امام(ره) به ما معرفی کرد. راه ما، راه آن اسلامی است که دشمنان خدا از آن میترسند و مستضعفان و مظلومان از آن خوشحال و امیدوار میشوند؛ نه چیزی که اسمش اسلام است و از اول تا آخر، در خدمت دشمنان اسلام میباشد. ما این را به عنوان اسلام قبول نداریم. این، همان اسلام امریکایی است؛ تعبیر درستی که بارها امام فقید حکیممان، آن را تکرار میکردند.
اسلام ناب، اسلامی است که باید ابوجهلها از آن بترسند. اگر اسلامی بود که ابوجهلها و ابوسفیانها از آن نترسیدند و با آن دشمن نبودند، باید در اسلام بودنش شک کنیم. آن اسلامی هم که طبقات مستضعف و محروم به آن امیدوار نشوند و دل ندهند، اسلام نیست. اسلامی که نتواند آرزوهای خفته و فروکشتهی قشرهای مظلوم را در سطح دنیا - نه فقط در سطح کشور خودمان - زنده و احیا کند، شک کنید در اینکه این دین، اسلام باشد.
همهی بشریت متدین، منتظر مصلح است و همهی مسلمین، منتظر مهدی موعودند و خصوصیت مهدی موعود(عجّل اللَّه تعالی فرجه و ارواحنا فداه) در نظر مسلمانان این است که: (یملأ اللَّه به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا)(6). عدل و داد، استقرار عدالت در جامعه، از بین بردن ظلم از سطح زمین، خصوصیت مهدی موعود است. اسلامی که در آن، تلاش برای عدالت و مبارزه با ظلم نباشد، چه طور میتواند اسلام باشد و بشریت به سمت آن حرکت کند؟ بشر به سمت آن چیزی حرکت میکند که مظهر آن، وجود مقدس مهدی(علیهالصّلاةوالسّلامو عجّلاللَّهتعالیفرجهالشّریف) باشد و او کسی است که در احادیث متواتر وارد شده که دنیا را از عدل و داد پُر میکند و ظلم را ریشهکن میسازد.
راه ما این است؛ راه اسلامی که امام(ره) ترسیم کرد و ده سال دربارهی آن - غیر از آنچه که در دوران مبارزات و قبل از آن گفته بود - صحبت کرد. در این ده سال، بهمناسبتهای گوناگون و در جریان زندگی و در برخورد با حوادث، اسلام را برای ما روشن کرد. امروز، برای هیچ کس نقطهی مبهمی باقی نیست. راه ما این راه است که بسیار مطمئن و امیدبخش و روشن میباشد.
در این راه، امید هست؛ اما مجاهدت هم لازم دارد و این مجاهدت، جز با ارتباط با خدا و خالص کردن خود و دور شدن از رذایل اخلاقی، امکانپذیر نیست. پیمودن این راه، با اختلاف کلمه و تشتت هم ممکن نیست. وحدت کلمهیی را که دارید، باید حفظ کنید. باید از اختلاف کلمه - به هر شکل - بپرهیزید. هیچ کس نباید هیچ حرکتی را که موجب اختلاف میشود، انجام بدهد و اگر کسی انجام داد، دیگری نباید آن را تشدید کند. این، وظیفهی عمومی است. این، تکلیفی مثل نماز و جهاد است. این، خودِ جهاد فیسبیلاللَّه میباشد. امروز، جهاد این است.
البته، همهی نیروهای مسلح - چه نظامی و چه انتظامی، چه ارتش و چه سپاه، چه کمیته و چه شهربانی و ژاندارمری - و پشت سر همهی اینها، بسیج عظیم مردمی، باید آمادگی خود را نیز برای دفاع نظامی از دستاوردهای انقلاب حفظ کنند. ما مکرر این توصیه را کردهایم، باز هم میکنیم. این، توصیهی خشک و خالی هم نیست؛ این، دستور است و همهی مسؤولان و نیز مسؤولان نیروهای مسلح، باید این را به عنوان یک وظیفه بشنوند و به طور جدی دنبالِ آن باشند.
آمادگی، شامل آمادگی رزمی و آموزشی و سازماندهی و انضباط و اخلاق و پشتیبانیها و انواع دیگر آن است و بخصوص در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، این آمادگی باید بیشتر باشد. ضمن این که نیروهای سه گانهی سپاه موظفند کارهایشان را انجام بدهند، نیروی زمینی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بخصوص نقش ویژهیی دارد.
امروز، اهمیت نیروی زمینی مضاعف است و وظایف آن، بسیار مهم و روشن میباشد و همان طور که برای سپاه و ارتش ترسیم کردند، خطوط کار این سازمانها مشخص است. نیروی زمینی سپاه، بایستی انشاءاللَّه روزبهروز از لحاظ سازماندهی و آموزش و حضور - بخصوص در مناطقی که حضور آنها لازم است - خود را آمادهتر بکند.
با این تلاشهایی که میکنید و خواهید کرد، خداوند هم کمک و فضل و لطف خود را بر شما نازل خواهد نمود. امیدواریم که خداوند متعال، همهی شما و همهی ملت ایران و تمام مسلمین مجاهد و مبارز عالم را، مشمول دعای حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) قرار بدهد و دعای روح مطهر امام عزیزمان را هم شامل حال همهی ما بفرماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) مفاتیحالجنان، مناجات شعبانیه
2) مفاتیحالجنان، مناجات شعبانیه
3) ابراهیم: 24 و 25
4) آلعمران: 119
5) شعراء: 115
6) بحارالانوار، ج 51 ، ص 12
بیانات در دیدار جمعی از ائمهی جمعهی کشورهای نامیبیا، موزامبیک، آفریقای جنوبی و لسوتو
تاریخ: 1368/12/03
بیانات در دیدار جمعی از ائمهی جمعهی کشورهای نامیبیا، موزامبیک، آفریقای جنوبی و لسوتو
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلی خوش آمدید. اینجا خانهی شماست و شما برادران عزیز ما هستید. ما در تمام این یازده سال بعد از انقلاب، نگران مسایل جنوب آفریقا بودیم و از رنجی که مردم آفریقای جنوبی و نامیبیا در طول این سالیان میبردند، متأثر و غمگین بودیم. من، یک سفر برای اعلام حمایت از مردم مظلوم در جنوب آفریقا، به آن منطقه آمدم. خوشحالیم که امروز بحمداللَّه مردم توانستند صدای خود را به دنیا برسانند.
مسلمانها، نقش مهمی در آفریقای جنوبی و در کل جنوب آفریقا دارند. شاید واقعاً این روحیهی مبارزهیی که امروز در مردم آفریقای جنوبی مشاهده میشود، به میزان قابل توجهی ناشی از حماسهی مسلمانها در آنجا باشد.
الان در آفریقای جنوبی، ظلم بزرگی حاکم است. یک گروه ظالم و اقلیت زورگویی بر مردمِ آنجا حاکمند و مبارزهی با آنها، یک عمل اسلامی است. مسلمانها، نقش قابل توجهی در این مبارزه داشتند. ما معتقدیم که اسلام نیروی عظیمی در دنیاست. ما بیش از یک میلیارد مسلمان هستیم. اگر این میلیارد، حتّی فقط با هم ارتباط دوستانه - نمیگویم اتحاد - داشته باشند، مطمئناً قادر خواهند بود که در همهی مسایل جهانی، نقش بزرگی ایفا کنند.
دستهایی بین این جامعهی عظیم تفرقه ایجاد میکند. این، مسألهی مهمی است. همه باید چشمشان را باز کنند، این دستها را بشناسند. اینها، دستهایی است که در حقیقت علیه قدرت نیروی اسلامی مجهز شده است. شعار ما، وحدت مسلمین است. معتقدیم که این، قدم اول میباشد.
بعد از وحدت مسلمین، عظمت آنها در عالم است و ما در جمهوری اسلامی، مقابله با قدرتها را امتحان کردهایم. ما بر قدرتهای بزرگ غالب شدیم؛ با این که آنها بیش از ما مسلح بودند و بیش از ما پول داشتند. این، به برکت ایمان به خدا بود. ایمان به خدا، به یک انسان و یک ملت قوّت میبخشد و همهی مشکلات را در مقابل آنها آسان میکند.
در صدر اسلام، رسول مکرّم اسلام(ص) و صحابه و نیز جانشینان بزرگوار ایشان توانستند با اتکای به خدا، یک تمدن عظیم تاریخی را پایهگذاری کنند. آنها هم در برابر قدرتهای بزرگ زمان خود، علیالظاهر کوچک بودند؛ اما ایمان به آنها قدرت بخشید و توانستند برای چندین قرن، عظمتی را در تاریخ ایجاد کنند. ما چرا نتوانیم؟ (ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین)(1). شرطش ایمان است.
انشاءللَّه که موفق باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) آلعمران: 139
بیانات در دیدار فرماندهان یگانهای عمدهی عملیاتی نیروی زمینی و هوانیروز
تاریخ: 1368/12/05
بیانات در دیدار فرماندهان یگانهای عمدهی عملیاتی نیروی زمینی و هوانیروز
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از دیدار شما برادران و فرماندهان و مسؤولان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران خوشحالم.
بعضی از شما، ده سال یا هشت سال و یا کمتر و بیشتر، در میدانهای نبرد و یا در صحنههای مربوط به نبرد حضور داشتید. من، بعضی را در جمع شما میشناسم که سالهای متمادی در صحنههای جنگ و تهدید دایمی مرگ بودند و همهی جسم و جان خود و راحتی عزیزان و آسایش و امنیت خانوادهشان را در طَبَق اخلاص گذاشتند و تقدیم کردند. بعضی از شما بودند که به شهادت رسیدند و بعضی دیگر هم مثل شما و دیگران هستند که بحمداللَّه برحسب تصادف زنده ماندند.
همان جایی که شهدای ما حضور داشتند، شما هم حضور داشتید؛ فرقی ندارد. جایگاهتان آنگونه نبود که شما به جایی نرفتید و شهید نشدید. نه، آن جایی که شما حضور داشتید، همانجایی بود که آدم آنجا شهید میشود. بهدلیل اینکه رفیق و همرزم و دوستتان در آنجا شهید شد، ولی شما بحمداللَّه امروز زنده هستید.
در اینجا مناسب است که مختصراً یک بحث عرفانی و معنوی مطرح کنم. ما کمتر به حقایق این بحثها توجه میکنیم؛ هر چند بیشتر حقایق هم همانجاست. بحث این است که اصلاً ما این حیات و زندگی را برای چه میخواهیم؟ وقتی شما اتومبیلتان را بنزین میزنید و در آن روغن میریزید و مرتب میکنید، برای این است که سوار آن بشوید و به جایی برسید. اگر چنانچه کسی این باک را از بنزین پُرکند و سوار شود و روشن کند و به سمت پمپ بنزین بعدی برود و در آن جا مجدداً باک را پُرکند و باز ماشین را روشن کند و به طرف پمپ بنزین سومی برود و همین کار را تکرار کند و ادامه دهد، چه هدفی را دنبال کرده و چه فایدهیی را تأمین نموده است؟! این که زندگی نشد. اگر هدف از پُر کردن باک و مرتب کردن ماشین این باشد که حرکت کنیم تا به جایی برسیم که مجدداً همین کار را بکنیم، هیچ هدف مشخصی را دنبال نکردهایم.
شما این موتوری که اسمش جسم و وجود شماست، برای چه مرتب میکنید؟ آیا ما غذا میخوریم تا جان بگیریم و راه بیفتیم و حرکت و تلاش کنیم و نانی گیربیاوریم و دوباره بخوریم؟! اگر دوباره این نان را هم گیرآوردیم و در جسممان ریختیم، با خوردن نان دوم، باز جان و حرارت و حرکت و توانی پیدا میکنیم. واقعاً با این توان، باید چه کار کنیم؟ آیا باز دوباره به سمت نان حرکت کنیم؟! این که زندگی نشد. این، چیز پوچی است. آیا انسان در همهی سالهای متمادی بخورد تا بتواند کار کند و بعد با کار خود، وسیلهی خوردن پیدا کند؟! این که یک دورِ دایمیِ خیلی بیربطی شد. اینگونه زندگی که فایدهیی ندارد.
من در ماشینم بنزین میریزم که با آن بتوانم خودم را به نقطهی محبوب و معشوق و آن جایی که کار دارم، برسانم. البته، وقتی میخواهم به آن جا برسم، طوری راه را انتخاب میکنم که پمپ بنزینی هم وسط راه باشد. اما هدف، آن پمپ بنزین نیست، هدف آن جاست. ما باید غذا بخوریم تا برای رسیدن به مقصودی، توان و حیات پیدا کنیم. آن مقصود چیست؟ آن را باید پیدا کرد. آن معشوق چیست؟ دنبال او باید رفت. او، آرمانها و آرزوهای فراتر از چارچوب جسم من و شماست. تلاش ما برای آن آرزوست.
البته، آن آرزوها در همهی انسانها یکسان نیست. یک نفر آرزویش حراست از میهن است. این آرزو، مقدس و خوب است و هیچ قبحی در آن نیست. آنهایی که برای میهنشان جانفشانی میکنند، در حقیقت برای راحتی مردم میهنشان تلاش میکنند. آنها، کار مقدسی را انجام میدهند؛ اما از این بالاتر و مقدستر هم هست. آن مدّ نگاه که به انسانیت و کمال و صفات نیکوی انسانی میرسد، از این بالاتر است.
گاهی هم انسان از مرزهایی دفاع میکند که آن مرزها، مرزهای ظلم و طغیان است. فرض کنیم در نظام و کشوری، سیستم و تشکیلاتش بهگونهیی باشد که برای فساد تلاش میکند. تعجب نکنید، اینطور چیزی در دنیا وجود دارد. مثلاً میبینید سران کشور، یک مشت قاچاقچیند؛ حالا یا قاچاقچی مواد مخدر و یا قاچاقچی سلاح هستند. آنها پول میگیرند تا معامله را شروع کنند و راه بیندازند. الان در این دنیای بزرگ و در این جنگل گستردهیی که قدرتها اینچنین به جان هم افتادهاند، از این قبیل کشورها داریم.
البته، به شایعات کاری ندارم که مثلاً امریکاییها (نوریگا) را به قاچاقچیگریِ مواد مخدر متهم کردند و چون امریکاییها گفتند، پس حجیّت ندارد. امریکاییها خودشان صد پله از (نوریگا) بدتر و خبیثترند! اگر او آدم بدی است، اینهایی که امروز در امریکا سرکارند، از او بدترند. او، لااقل اینقدر همت و حمیّت داشت که در مقابل زورگویی، چند صباحی بایستد؛ اگر چه ماهیت کار چندان معلوم نبود. ما اصلاً مایل نیستیم دربارهی کارهای کسانی از این قبیل، قضاوت کنیم. بنابراین، ظواهر کار را میگوییم.
برخی از سران کشورها، حتّی اینرا هم ندارند. آنها صددرصد تسلیم سیاستهایی هستند که از طرف سرمایهدارها و کمپانیدارهای بزرگ و قارونهای زمان تدوین میشوند. به ظاهرِ رؤسای جمهور امریکا و داد و فریادهای توخالی آنها نگاه نکنید. اینها، در مقابل سیاستهای القا شده از طرف همین کارتلدارهای عظیم جهانی - که عدهیی از آنها امریکایی و عدهیی دیگر صهیونیستند - از خودشان هیچ ارادهیی ندارند و اگر یکی را دو کردند، سرشان را زیر آب میکنند - مانند مواردی که شما در عمر خود دیدهاید. به همین اندازه که من و شما یادمان است، از رؤسای جمهور امریکا، یکی کشته شد و دیگری با افتضاحی کنار رفت. اینها عادی نیست. همهاش دست کسانی است که در پشت پرده کار را اداره میکنند. ما راجع به این سران که تفکر قاچاقچیگری دارند، بحثی نداریم و نمیخواهیم صحبتی بکنیم.
همانطورکه اشاره کردم، دفاع از مرزهای کشور، یک هدف است؛ امّا تلاش برای نجات این کشور از آنچنان سیستمی، هدف بالاتر و با ارزشتری است. اگر نظام و کشوری - مثل کشور ما - به سمت تعالی و فضیلت اخلاقی و معنوی و رستگاری و نجات انسان از ناراحتیها و رنجها سوق پیدا کند، درآنصورت، هدف حراست و حفاظت از این نظام خواهد بود. ارزش دفاع از چنین نظامی، بالاتر و والاتر از دفاع صِرف از مرزهاست. اینها هدفهای زندگی است و انسان باید برای آنها و کسب رضای خدا تلاش کند و وظیفه و تکلیف دینی خودش را - که بالاخره پس از این زندگی کوتاه مادّی، همان برایش میماند - انجام بدهد.
به همین خاطر، در کلمات امام بزرگوارمان - که مرد حکیمی بود و صرفاً یک روحانی متخصص در امر فقه و اصول و حکمت و فلسفه نبود و شخصاً و روحاً یک انسان بزرگاندیش و بلنداندیشی بود - ادای تکلیف خیلی مهم شمرده میشد. ما آدمهای بزرگ زیاد دیدهایم و شرح حال بعضی از آنان را در کتابها خواندهایم و با انواع و اقسام شخصیتهای روحانی و علمای دینی و اساتید، زیاد برخورد کردهایم؛ ولی امام(ره) یک انسان نمونه و فوقالعاده بود و از نوع سایر کسانی که در همان کسوت و با آن هدفها بودند، نبود. انصافاً او انسان والایی بود.
ایشان مکرر میگفتند که ما برای ادای تکلیف حرکت میکنیم، حتّی برای پیروزی هم تلاش نمیکنیم. البته، پیروزی را دوست میداریم، هیچ کس نیست که از پیروزی بدش بیاید، هیچکس نیست که برای پیروزی کار نکند؛ اما هدف نهایی چیزی است که حتّی از پیروزی هم بالاتر میباشد و آن جلب رضای خدا و ادای تکلیف است. اگر من پیروز شدم، اما از خدا دور گشتم، مغلوب شدهام. اگر من - خدای نکرده - به هدفم دست نیافتم، اما تکلیفم را انجام دادم، این پیروزی و پیشرفت است.
ما باید تکلیفمان را انجام بدهیم. هرکدام از شما، آن وقتی که احساس میکنید نسبت به وظیفهی دولتی و ارتشی خود بی علاقهاید و نسبت به آن کار، دلسوزی ندارید، آنوقت جای نگرانی است؛ چون از خدا دور میشوید. جا دارد انسان نگران بشود؛ ولو ظاهر قضیه هم معلوم نباشد و مافوق و فرمانده و زیردست نفهمند. فکر نکنید که اگر ظواهر کار درست باشد و شما دلسوزییی نکنید، مسأله تمام شدهاست. باطن قضیه را که خدا میداند و مطلع است که شما فاصله میگیرید. آنوقتیکه شما نسبت به کارتان با علاقه و دلسوزی تلاش میکنید و میدانید که خدا عالم و راضی است، درآنصورت شما خوشحال باشید که کارتان تمام شده است و به هدف رسیدهاید. این، صلاح و نجاح و فوز است؛ یعنی رسیدن و دست یافتن به هدف.
اگر این حالت استمرار پیدا کرد، خشنود باشید؛ زیرا صلاح دایمی و ابدی شماست و ما دنبال این هستیم. این، جنبهی عرفانی و معنوی و اخلاقی قضیه است که ما نبایستی از آن فارغ باشیم و همانطور که گفتم، ذهنهای امثال من قادر نیست که عمق و مغز این معنویات و رقیقهها را درست لمس کند. هرچه انسان معنویتر و روحانیتر باشد، بیشتر میفهمد. (البته، روحانی نه به معنای این لباس ما، بلکه به معنای روحانیت معنوی و حقیقی و قلبی).
آقایان! از لحاظ وضع تکلیف، نیروی زمینی عمدهی ارتش است. اصل قضیه شمایید. نیروی هوایی، شما را پشتیبانی میکند و اگر چه ما مرزها و تهدیدهای دریایی قابل توجهی داریم، اما نیروی دریایی، درجهی دوم شماست. یعنی حتّی آنجایی که تهدید از جانب دریا باشد، مدافع واقعی در زمین، شما هستید و باید دفاع کنید. بنابراین، اصل قضیه نیروی زمینی است.
امروز، نیروی زمینی مثل نیروی زمینی دوران رژیم گذشته نیست که همهی تلاش و تحرکش، عبارت از انجام مانوری در بیابانی با یک دشمن فرضی و یا یک هدف دروغینی و چیزهایی که ظاهراً هیچ خطری ندارند، باشد. امروز، نیروی زمینی دارای هدف است و تهدید جدی و منطقهی حفاظت حقیقی دارد که باید حفاظت کند. فرق وضع امروز شما با رژیم گذشته، مثل تفاوت تفنگ حقیقی با مشق و گلولهی واقعی با گلولهی مشقی است.
امروز، شما به معنای واقعی کلمه، با تهدید مواجهید و باید دفاع کنید و خودتان را به هدفها برسانید. هدفهای واقعی و مشخص شده، با گذشته فرق میکند؛ پس باید آمادگی صددرصد و واقعی باشد. این که ما در جایی، صورت یگانی داشته باشیم و بگوییم این مقدار از مرز دست ماست و این قدر گسترش داریم و هر وقت هم کسی به آنجا برود، ببیند که بالاخره یگانی وجود دارد و ظاهر قضیه حفظ شده است، کافی نیست. نیروی زمینی باید آمادگی حقیقی داشته باشد. این، خلاصهی قضیه است.
من مکرر به آقایان مسؤول - هم به تیمسار رئیس ستاد مشترک و هم به تیمسار فرماندهی نیروی زمینی - گفتهام که یگانها بایستی در چارچوب امکانات، در حد اعلای آمادگی باشند. البته، مشکلاتی را که آقای سرتیپ حسنی سعدی اشاره کردند، من بیشتر از ایشان آنها را میدانم؛ چون در سطوح تصمیمگیری ارتش، سابقهام بیش از ایشان است. یازده سال است که من با ارتش در سطوح تصمیمگیری سروکار دارم و نقصها و مشکلات و نیازها و کمبودهای آن را میدانم و به مشکلات بودجهی دولت هم واقفم. البته، همهی این مشکلات و کمبودها باید در زمان خودش حل شود و به شکل مطلوب درآید؛ اما مطلبی که من به شما میگویم، با غفلت از آن واقعیتها نیست. من میگویم در چارچوب امکانات و موجودی و ممکناتمان، بایستی در حد اعلی باشیم و تا جایی که ممکن است، باید تلاش کنیم. نباید کمبودها موجب و یا - به تعبیر دیگری - بهانه برای نقصها و نارساییها بشود. باید ابزار را آماده نگهداریم.
من، چند سال قبل از این، برای همین قضیه جهاد خودکفایی را تشکیل دادم. الان هم جهاد خودکفایی در همهی نیروها - از جمله در نیروی زمینی - باید در حد اعلی کار و تلاش بکند تا بتواند مقصود از این تشکیلات را که خودکفایی درونی است، تا حد ممکن تأمین کند. البته، شما فعلاً نمیتوانید تانک بسازید - اگرچه انشاءاللَّه در آینده این کارها خواهد شد - اما سلاحها و وسایل مهندسی و تانکها و نفربرها و تانکبرهایی را که الان داریم و مربوط به جهادخودکفایی میباشد، عملیاتی و آماده به کار نگهداریم. ما بولدوزر و لودر و اینگونه امکانات کم نداریم. اینها باید آماده باشند و مورد استفاده قرار گیرند.
آموزش را جدی کنید. مراکز آموزشی مثل دانشکدهی علوم نظامی و همچنین بقیهی مراکز آموزشی را حقیقتاً مرکز آموزش قرار بدهید. انضباط در داخل نیروها، انضباط واقعی و عمیق باشد؛ نه انضباط صوری محض. البته، انضباط صوری هم لازم است. انضباط، یعنی هر فرمانبری خودش را ملزم اخلاقی و وجدانی بداند که فرمان فرمانده را عمل بکند. این کار، نه فقط در مدّ نگاه او، بلکه همان جایی که چشم او هم نمیبیند، فرمان او باید عمل بشود. انضباط به معنای واقعی، همین است.
سازماندهی به شکل دقیق و عمیق آن، بحمداللَّه در ارتش خوب بوده و الان هم بهخوبی وجود دارد. سازماندهی در ارتش ایرادی ندارد؛ اما برای حفظ این سازماندهی، باید کمربند انضباط را دور یگانهای عمده و غیرعمده بیندازید و آنها را محکم نگهدارید؛ زیرا یک ذره بیانضباطی و بینظمی در خطوط، فاجعهآفرین است.
حضور شما در یگانهایتان، خیلی واجب است. فرماندهی لشکر باید تا سطح گردان جلو برود. گروهان باید مرتب سرکشی و بازرسی شود و نگاه و نفس شما به او بخورد. این، خودش تأثیر زیادی خواهد داشت. همهی کار این نیست که به افراد یگان پول بدهید. شما خیال میکنید که پول، همهی مسایل و مشکلات را حل میکند، یا همهی اشکالات از کم پولی ناشی میشود؟ نه، اینطور نیست. نیرو، در مرز و در چهارقدمی دشمن نشسته و احیاناً یک رادیوی یک موج هم دم دستش است و اصلاً نمیداند دنیا چیست و کیست و اصلاً شما وجود خارجی دارید یا خیر. او، اصلاً نمیداند فرماندهی لشکر به فکر اوست یا نه؛ چه رسد به فرماندهی نیرو!
بعضی اوقات، سربازهای جلو خطوط مقدم، حتّی درجهدارها و افسرهایشان، خیال میکنند فرماندهی آنجا به یاد آنها نیست. این موضوع، آنها را خُرد میکند. حالا اگر شما رفتید و مقداری پول به او دادید، این کار معجزی درست نمیکند و اصلاً کمبودش مشکلی به وجود نمیآورد. او باید بداند که شما به فکرش هستید و ناراحتی و رنج او را حس میکنید. اگر چنین قضیهیی را فهمید، روحیه پیدا میکند و میجنگد و مقاومت نشان میدهد و سنگر را حفظ میکند.
مشکل ما، همان خطوط مقدم است. چرا عراق توانست ناگهان وارد خاک ما بشود و هشتاد، نود و یا صد کیلومتر جلو بیاید و بعد شما و سایر نیروهای مسلح، برای بیرون انداختنش هشت سال زحمت بکشید و تازه بهطور کامل نتوانید او را بیرون کنید؟ بهخاطر اینکه خطوط مقدم درست نبود. خطوط مقدم باید درست باشد. سنگرهای مقدم بایست نفوذناپذیر باشند. الان، دشمنِ روبهروی ما، همینگونه است. شما به ذهنتان هم خطور نمیدهید که بتوانید نیروهایتان را بردارید و مثلاً پنجاه کیلومتر در عمق خاک او پیش بروید؛ چون میدانید که خطوطش محکم است. شما چرا نتوانید؟ ما از داخل کشور او خبر داریم و میدانیم که مشکلاتش خیلی بیشتر از شماست. در عین حال، این استحکام را دارد.
خطوطی که دست شماست، باید محکم باشد. البته در آینده - که خود من وقتش را معین خواهم کرد - کلاً خطوط دفاعی در دست ارتش خواهد بود؛ اما الان اینچنین نیست. الان، چند صد کیلومتری دست شماست و قدری کمتر از آن هم دست سپاه میباشد. ژاندارمری هم مقداری در اختیار دارد.
نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، بایستی مثل سد فولادین غیرقابل نفوذ باشد. اینگونه هستید یا نه؟ اگر نباشید، قابل قبول نیست. باید ببینید اشکالتان چیست. در همهی سطوح: فرماندهی نیرو، فرماندهان یگانها و لشکرها و دژبانهای عمده و بقیهی عناصر بروند ببینند اشکالشان چیست و چرا آنطورکه مطرح کردم، نیست و چرا نمیتوانید؟ البته، بحمداللَّه قدرت ارتش خوب است و نیروی زمینی قوی و تواناست. بروید از این خطوط مقدم خاطرجمع بشوید. این، حرف ماست. از خدا کمک بخواهید و قدر وضع کنونی ارتش و قدر اینگونه نشستن و معاشرت را بدانید. این، چیز با ارزشی است و اگر کسی بفهمد، کار قیمتداری است. شما، اینجا روی موکت دور همدیگر نشستهاید که چیز با ارزشی است. البته، فرماندهی به جای خود، اما برخورد و منش انسانی برادرانه مهم است که بحمداللَّه شما امروز آن را دارید و در گذشته هیچ وقت نداشتید.
در گذشته، ارتش ایران هیچ وقت از عزت واقعی برخوردار نبوده است. زرق و برق و ترسیدن آدمها را کاری ندارم. اصولاً ارتش، از عزت واقعی برخوردار نبود؛ بهخاطر اینکه همیشه از طرف مافوق روی او فشار بود و تحقیر میشد. از طرف مردم نیز همیشه طرد میشد و اگر نگوییم همیشه، گاهی یا خیلی از اوقات، مورد نفرت بوده است. این، تاریخ گذشتهی ماست. اگر کسی تاریخ هشتاد یا هفتاد سال اخیر را نگاه کند، میبیند که جز این نبوده است. چه آن وقتی که ما ارتش منظمی نداشتیم و چه از اوایل قرن اخیر هجری شمسی که ارتش منظم پیدا کردیم و مستشارهای خارجی زمام ارتش را بهعهده گرفتند؛ اینگونه بودهاست.
یک وقت در یکی از ملاقاتهای ارتشیها، شرح دادم که چه کسانی به کشور ما آمدند و عهدهدار ارتش ما شدند. در این سالهای متمادی، پرتغالیها و فرانسویها و انگلیسیها و روسها و همینطور هلندیها، آموزش ارتش ما را به عهده داشتند و در آخر هم امریکاییها بودند که در ارتش نفوذ کردند و چه تحقیر و تحمیلی که نکردند. قدرتمندان هم از طرف آنها همینگونه رفتار میکردند. مردم نیز در ترس و ارعاب بودند. یک افسر، مخصوصاً تا وقتی که جوان بود و هنوز نشاط و غرور جوانی و زرق و برقی داشت، در خیابان میرفت و میآمد؛ اما این که ملاک نیست. ملاک، عزت واقعی است.
امروز، ارتش به معنای واقعی کلمه عزیز است. مسؤولان کشور، شما را دوست دارند و قدرتان را میدانند. سال گذشته دیدید که یکی از آخرین صادرات ذهن شریف امام(ره)، همان پیامی بود که به ارتش دادند که چه پیام محبتآمیز و احترامآمیزی بود. من، همیشه با ایشان راجع به ارتش و نیروهای مسلح زیاد صحبت میکردم و میدیدم که قلباً برای ارتش احترام قایلند. این، عزت است.
مردم هم شما را واقعاً عزیز میشمارند و مدافع خود میدانند و مهاجم به خودشان و بیتفاوت و سربار نمیانگارند. هشت سال جنگ، به مردم ما کاملاً آموخت که این اونیفورم و نیروهای مسلح، کلاً چهقدر برایشان ارزشمندند. این، عزت واقعی است. قدر آن را بدانید و برای حفظ و ازدیادش تلاش کنید. از خدا هم کمک بخواهید، تا انشاءاللَّه کمکتان کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار جمع کثیری از علما و طلاب حوزهی علمیهی قم و مدارس علمیهی تهران
تاریخ: 1368/12/02
بیانات در دیدار جمع کثیری از علما و طلاب حوزهی علمیهی قم و مدارس علمیهی تهران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
امروز، مجموعهیی از خاطرات پُراهمیت دوران انقلاب و همچنین پیش از آن، خاطرات پُرشکوه صدر اسلام پیش روی ماست. از طرفی، روز شهادت حضرت ابیالحسن موسیبن جعفر(علیهالصّلاةوالسّلام) نیز است که یک خاطرهی فراموش نشدنی است. پس از سیوپنج سال مبارزهی سخت - که واقعاً برای من و شما درس است - آن بزرگوار در تلخترین شرایط در سال 138 به شهادت رسیدند.
یک نگاه به زندگی این بزرگواران نشان میدهد که ما یک تاریخ نورانی و بسیار آموزنده از این بزرگواران معصوم در اختیار داریم که در درجهی اول برای روحانیت شیعه و علمای دین و در درجهی بعد برای عموم مردم، تا قرنهای متمادی درس و ذخیرهی معنوی و آموزشی است. این بزرگوار، در میان ائمه(علیهمالسّلام) وضع خاصی دارند که فعلاً بنا و مجال نیست دربارهی زندگی این بزرگوار و مجاهدتشان مطالبی مطرح بشود؛ ولی همه - مخصوصاً جوانها - بدانند و تعقیب کنند که هر روز از این زندگی که ثبت شده باشد، یک درس است.
همچنین ایام شهادت چند تن از علما و شخصیتها و مسؤولان کشور در دوران جنگ است که هواپیمای این عزیزان، بهوسیلهی متجاوزان عراقی سقوط کرد و مرحوم شهید محلاتی و دیگران به شهادت رسیدند. اینهم از خاطراتی است که هرگز نباید آن را فراموش کرد.
همینطور برای جامعهی روحانی و طلاب و مدرّسان و علما در سراسر کشور، این ایام با سالگرد صدور پیام کم نظیر امام بزرگوار و فقید دربارهی مسایل روحانیت و جامعهی علمی شیعه مصادف است. این پیام، هرگز نباید کهنه شود و کاری را که در حوزهی مبارکهی قم و دیگر مراکز روحانی، بر اساس این پیام شروع کردند، بزرگ بشمارند و نگذارند این کار، اندک توقفی پیدا بکند.
همینطور، این روزها با سالگرد حادثهی آخر بهمن تبریز در سال 56 مصادف است که یکی از قدمهای بزرگ ملت ما در جهت پیروزی انقلاب بود و یاد و نام آن مردم مبارز و مجاهد و شجاع و ربط و وصل مستحکم و مستمر آنها با روحانیت اسلام و با امام و انقلاب را برای همیشه مسجل کرد. این هم یک خاطره است و ما در مجموعهی این مناسبتها، دور هم جمع شدهایم و شما آقایان محترم و علما و فضلا و مدرّسان و طلّاب عزیز، از مراکز دیگر به اینجا تشریف آوردید تا قدری دربارهی مسایل حوزه صحبت کنیم.
مسأله این است که اگر این انقلاب، انقلابی اسلامی نبود و پرچم آن به دست علمای دین نبود، قطعاً به پیروزی نایل نمیشد و به تشکیل یک دولت مستقل و سرافراز و نیرومند منتهی نمیگردید. این، تحلیل ما نیست؛ بلکه تحلیل همهی کسانی است که مسایل این انقلاب را از پیش از پیروزی تا امروز تعقیب کردهاند.
در سال 56 و 57 هم جبههی مقابل - یعنی زمامداران ظالم و فاسد و روبه زوال و کسانی که با تفکر دینی و شخصیت روحانی مخالف بودند - تحلیلشان همین بود و براساس این تحلیل، تلاش میکردند که روحانیون را از صحنه کنار بزنند یا بین آنها اختلاف ایجاد کنند و یا بین آنها و مردم فاصله به وجود بیاورند؛ ولی نتوانستند این کار را بکنند - نه این که نخواستند یا تلاش نکردند. (چرا نتوانستند) هم یک پاسخ مفصل دارد. واقعاً اگر کسی بخواهد این انقلاب را تحلیل کند و شکفتن این گل و روییدن این نهال و جوشیدن این چشمه را در سنگلاخ و کویرِ زمان کنونیِ فرهنگ جهان درست ترسیم بکند، به این آسانیها نخواهد توانست پاسخ روشنی برای این سؤال پیدا کند.
یکی از علایم و نشانههای قدرت و ارادهی خدا برای پیروزی انقلاب این بود که آن رهبر بینظیر را برانگیخت. من، بهاین نتیجه و اعتقاد خیلی نزدیک شدهام که خداوند متعال در طول دهها سال قبل از به ثمر رسیدن این انقلاب، زمینهی این پیروزی را - که پیروزی دین و اسلام در دنیاست - با تشکیل حوزهی قم و تربیت شخصیتهایی و در میان آنها برجسته کردن آن شخصیت کمنظیر و قرار دادن آن گل آتش در میان خرمن انبوهی از زغال و تبدیل همهی اینها به یک آتش گداخته و گیرا، فراهم فرمود.
اگر کسی با چشم معمولی هم قضایا را نگاه کند و ترتیب طبیعی علل و عوامل را مورد بررسی قرار دهد، میبیند که حضور و پیشگامی و هوشیاری و وظیفهشناسی و برخی از خصوصیات ممتاز روحانیت، یکی از مهمترین عوامل و شاید یک عامل تعیینکننده در بروز و پیروزی و سیر این انقلاب و نیز تشکیل دولت و حکومت و نظام جمهوری اسلامی و ادامهی آن تا امروز بوده است. دشمن هم این را میداند. لذا فشاری که در گذشته و الان، از طرف دنیای استکباری روی این انقلاب وارد میشد و میشود، در درجهی اول به دین و روحانیت متوجه است. اگر روحانیون کشور ما در میدان نبودند و پرچم انقلاب به دوش آنها نبود، این پیروزی بهدست نمیآمد. این را دشمن میداند؛ لذا حقد عظیم او در درجهی اول متوجه اسلام و روحانیت است.
روحانیت باید دوگونه به مسأله نگاه کند و میکند، یکی این که توجه داشته باشد و دارد - و مردم هم متوجه باشند - که برای تداوم انقلاب نیز حضور روحانیون ضروری است و فعال بودن روحانیون، شرط لاینفک بقای انقلاب و استقلال کشور و نظام جمهوری اسلامی است. بنابراین، روحانیون باید باشند؛ آن هم با فعالیت و دلسوزی و از خود دانستن انقلاب و جانانه دفاع کردن؛ همچنان که در این چند سال نشان دادند و در صحنهی نظامی و جبهه حضور پیدا کردند و جوانهای تفنگ بهدست و آر.پی.جی به دوش و لباس بسیج پوشیده را آماده ساختند و شهدای بهخون غلطیدهیی را تقدیم اسلام کردند. همچنین در صحنههای سیاسی و تبلیغاتی و تربیت نیرو در حوزههای علمیه و بخصوص در حوزهی مبارکهی قم فعال بودند و در آینده هم باید با حجم بیشتر و کیفیت بالاتر و دلسوزی چند برابر، فعال باشند.
یک نگاه دیگر این است که روحانیون و بخصوص بیدارترها و بصیرترها و دلسوزترها - که در قشرهای مختلف روحانی، بحمداللَّه این خصوصیات به وفور پیدا میشود - ببینند شرایط تأثیر کامل حضور روحانیت برای انقلاب و پیشرفت هدفهای آن چیست؛ آن شرایط را تأمین کنند. آفات چیست؛ از آن آفات پیشگیری کنند و اگر هست، آن را رفع نمایند. این نکته، جدی است و شعار نیست. این، حرکتی است که اگر شد، پیروزی تداوم پیدا خواهد کرد و روزبهروز بر اوج اسلام و قدرت جمهوری اسلامی و سعهی میدان این ندای ملکوتی در عالم افزوده خواهد شد.
اگر این حرکت انجام نشد، مشکلات و موانع و - خدای ناخواسته - ناکامی پیش خواهد آمد؛ آن هم برای اسلام و مسلمین در سطح جهان. اینقدر مسأله حساس است. باید دید روحانیت چه کرد و چگونه شد که توانست یک نهضت به این عظمت را از راهی به این دشواری عبور بدهد و به نقطهیی بدین سرافرازی برساند. همهی رهبرها نمیتوانند این کارها را بکنند.
مکرر عرض کردهایم که در خیلی از مناطق دنیا، انقلابها با نَفَس دین شروع شد؛ اما به خاطر ضعف رهبری، از دین فاصله گرفت و گاهی هم ضد دین شد. در تاریخ خودمان در نهضت مشروطیت دیدیم که روحانیون آمدند یک حادثهی بزرگ (نظام مشروطیت) را در کشور ایجاد کردند و پایان دورهی استبداد را تدارک دیدند، بعد همین مشروطیت، پایگاهی برای ضدیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتدای کار بود که روزنامههای صدر مشروطیت، به نام آزادی شروع به کوبیدن دین کردند، تا جایی که یکی از شخصیتهای روحانی آن زمان - مرحوم آقاشیخ فضلاللَّه نوری - که جزو پیشروان مشروطیت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطیت ایستاد و سرانجام هم به شهادت رسید.
اگر روحانیون، به آینده به چشم یک میدان کار ننگرند و برای آن برنامهریزی نکنند و آفات مسیر را از سر راه بر ندارند، دنبال این غفلت، ضربه است. در این هیچ شکی نیست. اگر روحانیون، آینده را با چشم باز و بصیر نگاه کنند و خود را برای ادامهی حمل این بار آماده نمایند و وظایفشان را پیشبینی و خودشان را آمادهی عمل به آن بکنند، اسلام در سطح جهان روزبهروز قوّت خواهد گرفت. در این هم هیچ تردیدی نیست.
همین حرکتی که امام بزرگوارمان کرد، امروز دنیا را در یک کورهی عظیم التهاب انداخته و شرق و غرب را دور خودشان میچرخاند. این حوادث دنیا - بعضی مستقیم و بعضی غیرمستقیم - به انقلاب اسلامی ما مربوط است. این که امروز در دنیای شکل گرفتهی دوقطبی، یک قطب از صحنهی سیاسی عالم برداشته شد و دیگر چیزی به نام بلوک شرق و سوسیالیسم وجود ندارد، این که معادلات جهانی در روابط قدرتها و دولتها و کشورهای کوچک و ملتها و رژیمهای گوناگون، کاملاً بههم ریخته، مربوط به پیروزی انقلاب اسلامی و دین در ایران و مربوط به بیداری مسلمانها و آگاه شدن حس دینی در وجدانهاست.
البته، عوامل دیگری هم وجود دارد که آن عوامل، زمینهها هستند. هر حادثهیی در دنیا، متکی بر یک سلسله زمینههاست. بعد عاملی وارد میدان میشود و حادثهیی را در این زمینهها به وجود میآورد. این عامل، در دنیای جدید (انقلاب اسلامی) و پیروزی آن و تشکیل یک نظام بر مبنای دین و ارزشهای معنوی بود. حرکت ما در قدم اول، این طور در دنیا حادثهآفرینی کرده است.
اگر نظام جمهوری اسلامی، قوی و صادق باشد - صادق یعنی آنچه را که گفته عمل کند و از راه خودش بر نگردد و این دامنه را مستقیم به سمت همان قله و هدفهایی که ترسیم کرده، بپیماید - بدانید هر قدمی که این ملت و علمای ما بردارند و نظام جمهوری اسلامی به پیش برود، در اوضاع دنیا یک حرکت و تغییر به وجود خواهد آورد و همهی این پیشرفتها و حوادث، در جهت اعلای کلمهی اسلام و ارزشهای معنوی و دینی خواهد بود. اینکه شما میبینید دولتهای غربی و سرمایهدارهای بزرگ جهانی، این گونه از ما عصبانیند، به همین علت است. هرکار هم بکنند، همین خواهد بود.
من، در یک جمله بگویم: استکبار و دشمن، نسبت به ما هیچ کاری نمیتواند انجام بدهد که ما شکست بخوریم و او پیروز و کامیاب بشود. او نمیتواند ما را شکست بدهد؛ ولی خود ما میتوانیم. ما میتوانیم کاری بکنیم که خدای نکرده دشمن خوشحال شود و مشکل از سر راه او برداشته بشود و اسلام خجل و سرافکنده گردد و این راه بریده بشود. ما اگر ایستاده باشیم، دشمن نمیتواند کاری بکند. الان، وضعیت اینگونه شده است. قبل از پیروزی، شاید میتوانستند خیلی کارها بکنند؛ ولی حالا دیگر نمیتوانند. اگر من بخواهم این مطلب را باز کنم، حرفهای زیادی وجود دارد که نمیخواهم وارد آنها بشوم.
علمای دین و جوامع روحانی وظایفی را برعهده دارند تا آینده به شکل صحیح و خداپسند و مطلوبی شکل بگیرد. همهی فکرمان را باید روی این موضوع متمرکز کنیم. راه هم این است. کلید رمز را باید اینگونه پیدا کرد. باید دید جهات مثبت روحانیت که به او امکان داد این حرکت عظیم را بکند و دنیا را در آستانهی یک تحول قرار بدهد، چیست. باید آن جهات مثبت را در خودمان تقویت کنیم و اگر جهات منفییی درگذشته وجود داشته، از آن بترسیم و راهش را سد کنیم و نگذاریم نقاط منفی جدیدی هم پیدا بشود.
نقاط مثبت در جامعهی روحانیت - که جامعهی علمی شیعه است - روشن میباشد. علم و زهد و بیاعتنایی به دنیا و شجاعت و ایستادگی در برابر قدرتها و زورگوها و اتصال به تودهی مردم، نقاط مثبت روحانیت ماست. مردمی بودن و درد آنها را احساس کردن و برای آنها دل سوزاندن و کار کردن و به دشمنانشان نزدیک نشدن، خصوصیتی است که هیچ فرقهیی از فِرَق روحانی در عالم، آن را نداشته است و الان هم ندارد. اگر این خصوصیت نبود، اطمینان مردم به روحانیت جلب نمیشد که به خیابانها بیایند و آن طور جان خود را در راه آرمانهای این انقلاب در معرض خطر قرار بدهند. این، خصوصیات مثبت روحانیت است؛ اینها را به شدت حفظ کنیم.
حوزههای علمی، باید کانون علم بمانند. ما باید هرچه در توان داریم، علم را خالصتر و صافتر و از زواید پیراستهتر کنیم. این حرکت به سمت ترتیب برنامههای علمی حوزههای علمیه، یک حرکت واجب است. اگر این نباشد، علم پیشرفت نخواهد کرد. علم، مثل درختی است که یکی از موجبات رشد آن، هرس کردن و چیدن زواید آن و اجازه ندادن به رشد شاخههای زیادی و بوتههای مزاحم است.
مسألهی دیگر که به همین اندازه اهمیت دارد و بارها امام بزرگوارمان تکرار میکردند و در جاهای دیگر هم مکرراً گفته شده، بیاعتنایی به زخارف دنیا و جلوههای آن است. در این راه، از لذتهای مادّی زیادی باید گذشت و خدا را شکر میکنیم که روحانیت معظم ما، این خصوصیت را حفظ کرده است؛ اگر چه میدان بیاعتنایی و بیرغبتی به دنیا گسترده است و میتوان در این میدان خیلی پیش رفت.
شخصیتها و چهرههایی را میشناسیم و میبینیم که در این چند سال، وجود و حرف و منششان مؤثر بوده است و به زخارف دنیا بیرغبت بودهاند و نخواستهاند به نفس و شهوات خود پاسخ بدهند و در مقابلشان ایستادند و آنها را کوچک شمردند.
درمقابل اهداف بلند، ما نمیتوانیم مثل امیرالمؤمنین علی(علیهالسّلام) عمل کنیم - خود آن بزرگوار هم همین را فرمود - لیکن میتوانیم ورع و تقوا و بیاعتنایی و بیطمعی را در خودمان حفظ و تقویت کنیم. این کار، امروز برای روحانیون یک وظیفهی مبرم است و طلّاب و فضلا و مسؤولیتدارهای روحانی و شاغلان به این جهت، باید خیلی توجه کنند؛ چون این راه، راه پیامبران الهی و نیز کسانی چون امیرالمؤمنین(علیهمالصّلاةوالسّلام) است که کمترین اعتنایی به این دنیا نکردند. این راه را باید این گونه رفت و در مقابل زورمندان، شجاعت و شهامت داشت و به مردم تکیه کرد.
انسان در مقابل عظمت این ملت سر تعظیم فرود میآورد
حقیقتاً مردم ما، آنچنان برجستگییی در راه آرمانهای اسلام و انقلاب از خود نشان دادند که انسان در مقابل عظمت این ملت، سر تعظیم فرود میآورد و در خود احساس حقارت میکند. ببینید در این یازده سال، چه مراحلی را گذراندند و چگونه به خاطر خدا در این راه دشوار پای فشردند. همهی چشمها در دنیا منتظر بود که ببیند ملت ایران بعد از امام چه خواهد کرد. هر تجربهیی که بعد از رحلت حضرت امام(ره) در این چند ماهِ تاریک و سخت و غمانگیز پیش آمد، این ملت با اخلاص و شجاعت و هوشیاری خود، آن چنان جلوههایی نشان دادند که فضا را منوّر کردند. همین راهپیمایی عظیم 22 بهمن امسال، حقیقتاً یکی از مواردی بود که در تاریخ این ملت، به عنوان سند افتخار و نقطهی روشن و منوّر خواهد ماند.
من نمیخواهم به خاطر این حرکت عظیم، از مردم تشکر بکنم؛ مسأله مربوط به خود آنهاست. من چه کسی هستم که از آنها تشکر کنم؟ اما میخواهم از آنها تجلیل و نسبت به آنها تعظیم نمایم. حقیقتاً حرکت مردم، حرکت مخلصانه و شجاعانه و فداکارانه و هوشیارانه و کاملی بود. همهی حرکات آنها در طول این یازده سال، همینگونه بوده و دشمن را منکوب کرده است.
میبینید که هر وقتی حادثهیی مثل 22 بهمن و نشانهیی از حضور مردم داریم، بلافاصله تبلیغات و شایعهپراکنیهای دشمن، از غیظ و ناراحتی چند برابر میشود. حالا هم همینطور است. الان میبینید که جوّ شایعه است و رادیوهای خارجی و دشمنان بیآبرو، دایماً تبلیغات سوء میکنند. خدا را شکر میکنیم که دشمنان جمهوری اسلامی، پیش این ملت ذرهیی آبرو و اعتبار ندارند.
این مردم با اخلاص، در جهت هدفهای انقلاب، زمینه و قهرمان میدان فعالیت و یکهتاز در این دنیای آشفتهاند. من و شما باید جایگاه و سهممان را پیدا کنیم و نقش خود را ایفا نماییم. امروز، وظیفهی روحانیت خیلی سنگین است. البته، به این نکته هم اشاره کنم که در طول هزار و اندی از تاریخ روحانیت شیعه، هیچ وقت به خوبی و کارایی و مفید بودن امروز نبوده است. امروز، روحانیت شیعه از همهی دوران طولانی عمر پُربرکت خود، مفیدتر و پُربرکتتر و بیشتر در خدمت اسلام و مسلمین است - در این، هیچ تردیدی نیست - اما زمان و زمینهی کار و وضعیت این ملت بزرگ، از ما تلاش بیشتری را میطلبد. باید خیلی کار و تلاش کنیم.
طلاب عزیز و فضلای جوان، نباید حتّی برای یک لحظه، حضور در میدانهای گوناگون را فراموش کنند. این حضور، با درس خواندن منافات ندارد؛ بلکه مؤیّد درس خواندن است. همان طور که امام بزرگوار در پیام فراموش نشدنی خود فرمودند، فضلا و جوانهایی که تفقّه را در میدانهای خودش فرا گرفتند و مُنذر قوم خود شدند و میدان جنگ را میدان آزمایش نفس و تکامل معنوی خویش قرار دادند و پیش رفتند، این میدانها را رها نکنند. امروز هم خطوط و میدانها و صحنههای نظامی و غیرنظامی و فرهنگی، محتاج حضور فعال شماست. مدرّسان معظم و محترم و اساتید حوزهی علمیهی قم و سایر حوزهها، طلاب را به سمت هدفهای انقلابی و اسلامی سوق بدهند.
درست است که امروز روحانیت و اسلام، راه و جایگاه خود را کاملاً پیدا کردهاند؛ اما این طور هم نیست که افکار انحرافی، بکلی از بین رفته و ریشهکن شده باشد. کسانی که هنوز نتوانستهاند جلوهی انقلابی اسلام را درک کنند، باز هم در حوزهها و در کسوت روحانیت هستند. هنوز کسانی که به جای کینهی امریکا و دشمنان، قلبهای آنها جایگاه کینهی مجاهدان فیسبیلاللَّه و جوانان مؤمن و پرچمداران حقیقت است، در حوزهها و بیرون از حوزهها نیز پیدا میشوند. همان متحجّرانی که امام مکرر اشاره کردند - یعنی دوستداران و شیفتگان اسلام امریکایی؛ اسلامی که روحانیت و دین و معنویت را از مسیر خود و از مردم و خدا دور میکند و مایهی شادی و آسایش دل دشمنان خدا میشود - هنوز هستند. در همهی جبههها، حضور جوانهای مؤمن و فعال و فضلای جوان در سمت هدفهای انقلاب، یک ضرورت است.
برادران! ما هنوز در اول کاریم. هیچ کس تصور نکند که روحانیت تلاش خود را کرد و به نتیجه رسید، پس برویم بنشینیم فقط مشغول کارهای شخصی یا درسخواندن خودمان باشیم. البته، درس خواندن یکی از کارهای اساسی است؛ اما همهی کار نیست. روحانیت، در آغاز کار است. انقلاب، در عمر یازده سالهی خود، در اوایل دوران جوانی است. در عمر یک انقلاب و یک ملت و در مقیاسهای اینطوری، این یازده سال چند روز بیش نیست.
هنوز اول کار است، باید تلاش کنیم. طلّاب جوان، خودشان را بسازند. فضلا و مدرّسان و اساتید و علمای بزرگ، جهت حوزهها را در جهت ساختن انسانها و علمایی منطبق با معیارهای اسلامی قرار بدهند و عناصر فولادین و هوشیار و خستهنشو و مؤمن تربیت کنند و نسخههای کامل امام بزرگوارمان را در حوزهها بهوجود آورند. اسلام، به این نیروها و عناصر احتیاج دارد. اگر چه یک شخصیت آنچنانی میتواند ملتی را نجات دهد، اما ملتهای مسلمان و جهان و حرکت انقلاب و آیندهی تاریخ خودمان نیز احتیاج زیادی به این گونه عناصر دارد.
حوزهها خیلی کار و مسؤولیت دارند. مسؤولیت، بر دوش همه است و فقط بردوش مراجع و مدرّسان یا طلاب و فضلای جوان نیست؛ بلکه هر کسی نسبت به توان و امکانات خود در حوزههای علمیه، مسؤولیتهایی دارد. مهم این است که به حرف و تحسین بیان امام اکتفا نشود.
حقیقتاً راه به سمت کامل کردن و آیندهنگری در کار حوزهها، باید برنامهریزی بشود و کسانی که میتوانند، با استمداد از پروردگار، این راه را طی کنند. بدانید که مردم از هر حرکت به سمت رشدِ صحیح جامعهی روحانیت، خشنود و خوشحال میشوند؛ همچنان که اگر خدای نکرده، روحانیون را سرگرم مسایل شخصی و دنیایی و یا بیرغبتی و عدم توجه به مسایل انقلابی و یا غرق شدن در دستهبندیهای سیاسی و غیره ببینند، نگران میشوند. وظیفهی علمای دین و روحانیون عزیز این است که رضای الهی و مصلحت مردم را بر هر چیز دیگری مقدم بدارند.
از جمع شما آقایان محترم و عزیزان و علما و مدرّسان و فضلا و طلّاب که از نقاط مختلف تشریف آوردید، صمیمانه تشکر میکنم. از خدای متعال برای شما و خودم هدایت و کمک و اعانت مسألت میکنم و امیدوارم انشاءاللَّه روزبهروز بر رونق و شکوفایی اسلام و هدفها و انقلاب مقدس اسلامی و تقویت نظام مقدس جمهوری اسلامی افزوده بشود.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار قاریان چهل کشور جهان در سالروز بعثت رسولاکرم(ص)
تاریخ: 1368/12/04
بیانات در دیدار قاریان چهل کشور جهان در سالروز بعثت رسولاکرم(ص)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا، این عید عظیم و بعثت بینظیر الهی را که امروز شما مؤمنین به اسلام و ارادتمندان به نبیّاکرم(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) یاد و خاطرهی آن را جشن گرفتید، به همهی مسلمین جهان و مردم انقلابی کشورمان و به شما برادران و خواهران، تبریک عرض میکنم.
مسألهی بعثت و پدید آمدن این حادثهی الهی، مهمترین مسألهیی است که در طول عمر طولانی بشریت، برای او اتفاق افتاده است. در سرنوشت انسان و تاریخ بشر، هیچ حادثهیی به قدر این حادثه مؤثر نبوده و هیچ لطفی از طرف پروردگار عالم، به عظمت این لطف و فضل برای انسانها، وجود نداشته است. ما افتخار داریم که با همهی وجود، این بعثت عظیم را قبول کردیم و به آن ایمان آوردیم و این راه سعادت را شناختیم. این، خود یک نعمت عظیم الهی است و هر انسان مسلمانی وظیفه دارد که بعثت نبوی را در زندگی شخصی و دنیای خود تحقق ببخشد و با ایمان و عمل و حرکت به سمت هدفهایی که در بعثت نبیّ اکرم(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) وجود داشته است، خود را به بهشت سعادت الهی و معنوی واصل و نایل بکند. البته، ما نمیتوانیم در معنای بعثت و حقیقت آن، سخنی بگوییم. این حقیقت، والاتر از ذهن و بیرون از دسترس عقول قاصر ماست.آنچه که امروز در مسألهی بعثت، برای مسلمانان عالم مطرح میباشد، دو مطلب است، اول این که این بعثت و سرچشمه، زنده و جوشان است و این فضل و برکت الهی، برای انسانها در طول تاریخ است و همانطور که خدای متعال مکرر در قرآن کریم وعده فرموده است، ظهور این حقیقت برای آن است که بر زندگی بشر غالب بشود و زندگی را به رنگ و شکل خود در بیاورد. این حقیقت، محقق خواهد شد: (لیظهره علیالدّین کلّه).
مسألهی بعثت، یک حقیقتِ طبیعیِ این عالم و یک حالت قطعی و حتمی برای بشریت است. آن عدل و حقی که با بعثت خاتمالانبیاء(ص) در عالم مطرح شد، برای این نبود که جمعی از مردم در برههیی از زمان، آن را قبول بکنند و بخش عظیمی از تاریخ بشر و انسانها، آن را نپذیرند؛ بلکه مطرح شد تا عالم و انسان را طبق پیشنهاد خود بسازد و بشریت و همهی وجود را - به تبع بشر - از این راه به کمال برساند و این خواهد شد؛ اگر نشود، نقض غرض خواهد بود.
البته، حرکت به سمت این مقصود، حرکتی است که با شرایط و علل و عوامل متناسب با خود، انجام میگیرد و ما به سمت این حقیقت میرویم و هر قدمی که بشر بر میدارد - چه خود او بخواهد، چه نخواهد؛ حتّی چه بداند و چه نداند - به حقیقتِ بعثت نزدیکتر میشود.
امروز، آنچه که از شعارها در دنیا مطرح است، همان بعثت الهی است؛ اگر چه غالباً عملی تحت آن شعارها نیست؛ مثل شعار عدالت اجتماعی، آزادگی و آزادی، علم و دانش و ترقیخواهی، تعالی سطح زندگی و دیگر شعارهایی که دولتها و ملتها و صاحبان افکار و مکاتب، آنها را میدهند. نفس این شعارها در دنیا، به برکت بعثتها و بعثت آخرین (بعثت خاتم) مطرح شده است که البته به شکل ناقصش، در دست مردم وجود دارد و بعضی به سمت آن حرکت میکنند.
امروز، ما و همهی بشریت، به سمت تدین به مفاهیم و ارزشهای این بعثت حرکت میکنیم و ما در جمهوری اسلامی مفتخریم که جزو انسانها و ملتهایی هستیم که شعار دین و عمل به قرآن را در زندگی خود محقق و پیاده کردهایم و به سمت کمالِ تحقق آن پیش میرویم. ما مفتخریم که این حقیقت را شناختهایم، آن را دیدهایم، به آن عشق ورزیدهایم، حرکت به سمت آن را شروع کردهایم و به میزان زیادی پیش رفتهایم. همهی دنیا و همهی بشریت، باید همین راه را طی کنند و طی خواهند کرد.
مطلب دوم، در مورد شخص نبیّاکرم(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) است. نام و یاد و محبت و حرمت و تکریم این بزرگوار، محور اصلی برای تجمع همهی آحاد مسلمان در همهی دورههای اسلامی است. هیچ نقطهی دیگری در مجموعهی دین وجود ندارد که این طور از همهی جهات - هم جهات عقلی، هم جهات عاطفی، هم جهات روحی و معنوی و اخلاقی - مورد قبول و توافق و تفاهم همهی فِرَق و آحاد مسلمین باشد. این، آن نقطهی مرکزی و محوری است.
قرآن و کعبه و فرایض و عقاید، همه مشترکند؛ اما هر کدام از اینها، یک بُعد از شخصیت انسان - مثل اعتقاد، محبت، گرایش روحی، حالت تقلید و تشبّه و تخلق عملی - را به خود متوجه میکند. وانگهی در میان مسلمانها، غالب این چیزهایی که گفته شد، با تفسیرها و دیدگاههای مختلف مورد توجه است؛ اما آنچه که همهی مسلمانها از لحاظ فکر و اعتقاد و - مهمتر از عاطفه و احساس - وحدت و تفاهم، روی او اشتراک دارند، وجود مقدس پیامبر خاتم و نبیّاکرم حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) است. این نقطه را باید بزرگ شمرد. این محبت را باید روزبهروز بیشتر کرد و این گرایش معنوی و روحی به آن وجود مقدس را باید در ذهن مسلمین و در دل آحاد مردم تشدید کرد.
شما میبینید که در توطئه و تهاجم فرهنگی به اسلام، یکی از قسمتهایی که مورد توطئهی خباثتآمیز دشمن قرار میگیرد، همین وجود مقدس و بزرگوار است که در آن کتاب شیطانی مورد تهاجم قرار گرفت و نشان داد که توطئهی دشمن در مجموعهی عقاید و عواطف ملت مسلمان، به کجاها ناظر است.
نکتهی آخری که مطرح میکنم، توجه به قرآن است که بحمداللَّه بعد از پیروزی انقلاب، در میان ملت ما روزافزون بوده است و من باید از برادران عزیزی که این مراسم و تشکیلات و دعوت و مسابقات و تشویق عمومی را برای ملتمان فراهم کردند و نیز از برادران عزیزمان در حج و اوقاف که به این مسأله اهتمام ورزیدند، صمیمانه تشکر کنم. این اهتمام، جای تقدیر و شکرگزاری دارد؛ اما حتّی از این هم بیشتر و وسیعتر، باید نسبت به امر قرآن اهتمام ورزید؛ زیرا قرآن همه چیز ماست.
ما باید قبول کنیم که ملت ما در نیم قرن پیش از پیروزی انقلاب - که واقعاً مدت کمی نیست - روزبهروز از قرآن فاصله گرفته و دور شده است. تا قبل از این نیم قرن، مردم ما - حتّی آنهایی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند - غالباً میتوانستند قرآن را از رو بخوانند. به همین جهت، این مکتبخانهها نعمت بزرگی بود. چه قدر کسانی از افراد مسنِ نسل قبل را ما میشناختیم که سواد خواندن و نوشتن نداشتند، نمیتوانستند فارسی بخوانند و با آن که زبانشان فارسی بود، نمیتوانستند زبان خودشان را به صورت مکتوب بنویسند و بخوانند؛ اما میتوانستند کتاب خدا را بخوانند و قرآن را بفهمند.
آن سیاستی که رژیم وابستهی فاسد خبیث دشمن را در این کشور بر سر کار آورد و بیش از پنجاه سال مسلط نگهداشت، یکی از بزرگترین ضربههایی که زد و ضررهایی که وارد کرد، همین بود که قرآن را بتدریج کنار گذاشت؛ تا آنجا که از میان جامعهی ما، قرآن بیرون رفت. لذا در مدارس ما، درس موسیقی میدادند؛ اما از آموزش قرآن خبری نبود! هر بچهیی که به دبستان و دبیرستان میرفت، نُت موسیقی را یاد میگرفت؛ اما متن قرآن کریم را نمیآموخت! بنابراین، ما را جدا کردند و از قرآن دور نگهداشتند.
من پیش از انقلاب، وقتی به وضع قرآن در جامعهی خودمان نگاه میکردم و جوانهایی را که با این استعداد و شوق و علاقه، از قرآن دور میماندند، میدیدم، چه خون دلی میخوردم. خدا را شکر میکنیم - هرچند از ادای این شکر عاجزیم - که با پیروزی انقلاب، ما را به قرآن برگرداند و با قرآن آشنا کرد و راه قرآن را به روی ما باز کرد.
ما باید عقبماندگیها را جبران کنیم. ما با کسانی که زبان مادریشان عربی است، فرق داریم. آنها با اندکی سواد، میتوانند قرآن را بفهمند. البته، متن قرآن متنی نیست که هر عرب بیسوادی بتواند آن را درست بفهمد. مقداری معلومات و معارف لازم است؛ اما بالاخره میتوانند بفهمند؛ در صورتی که فارسیزبانها اینطور نیستند. ما باید علاوه بر خواندن متن قرآن، ترجمهی آن را هم یاد بگیریم. امروز، بحمداللَّه جوانهای ما قرآن خوان هستند و خوب هم میخوانند. در سرتاسر کشور، ما قرّای با ارزش و ممتازی داریم که وقتی در مسابقات جهانی شرکت میکنند، گوی سبقت را از بقیهی کشورها میربایند و بحمداللَّه از این گونه قرّاء کم هم نداریم.
غیر از آنچه که تاکنون انجام گرفته، دو کار دیگر باید انجام بگیرد،اول اینکه بایستی روخوانیِ قرآن، تمام ملت ما را شامل بشود. نباید یک نفر در میان ملت ما بماند که قادر نباشد قرآن را باز کند و به صورت صحیح بخواند. زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان، باید بتوانند قرآن را بخوانند. البته، باید برای این کار برنامهریزی بشود. سازمان اوقاف، سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، سازمانهای گوناگون و مؤسسات دیگری که به عشق قرآن به وجود آمدهاند، باید این کار را در ردیف اول وظایف خودشان قرار بدهند. این کار باید انجام بگیرد. نمیشود در کشوری که بر مبنای اسلام اداره میشود، قرآن را به دست یک نفر بدهیم و بگوییم بخواند، اما نتواند این کتاب عزیز را باز کند و بخواند. بنابراین، همه باید بتوانند قرآن را بخوانند. البته، این قدم اول است.
کار دوم، رفتن به سمت فهم قرآن است. قرآن باید ترجمه بشود. ما تا امروز، ترجمهی خوب کم داشتهایم و از این جهت فقیریم. بعضی از ترجمههایی که در دسترس میباشد، بهتر است که اصلاً نباشد؛ زیرا مورد اعتماد نیست! البته، بعضی بهتر است و بعضی هم نسبتاً خوب میباشد که اخیراً در دسترس قرار گرفته است.
باید قرآن با ترجمههای متعدد منتشر شود. تعدد و تکرار، هیچ ایرادی ندارد و زیادی نیست. اگر ما ده ترجمهی خوبِ قرآن هم داشته باشیم، زیاد نیست؛ زیرا هرکسی با مذاق و سبک فکر و سطح معلومات خود، از یکی از آنها خواهد توانست استفاده کند. بنابراین، تعدد و تکرار اشکالی ندارد؛ منتها ترجمه باید صحیح باشد و اهل فن آن را ببینند. مردم، این ترجمهی صحیح را با متن قرآن بخوانند و بخصوص شما که قرآن را تلاوت میکنید، آن قسمتی را که میخوانید، حتماً ترجمهاش را بفهمید و بدانید که بدون دانستن ترجمهی قرآن، قادر به تلاوت خوب نخواهید بود.
من، به برادرانی که اهل تلاوت قرآنند، مکرر یادآور شدهام که شما نمیتوانید خوب تلاوت بکنید؛ در حالی که نمیدانید کجا باید وصل کنید، کجا باید وقف کنید و کجا را مناسب است با چه لحنی بخوانید. در حرف زدن معمولی هم، شما صدایتان را بالا میبرید، پایین میآورید و بر تأثیرگذاریِ سخن میافزایید. اینها، لازمهی کلام است. وقتی قرآن را تلاوت میکنید، باید بتوانید این کارها را بکنید و بدون اطلاع نمیشود این کارها را انجام داد. حفظ قرآن، قدم بعدی است که هرکس توفیق پیدا بکند، یقیناً خیر کثیری بهدست آورده است.
امیدواریم که خداوند همهی ما را در دنیا و آخرت با قرآن محشور کند. انشاءاللَّه زندگی ما قرآنی باشد و به سمت اهداف این کتاب شریف حرکت کنیم و ممات ما هم با معرفت قرآن و در خدمت آن قرار گیرد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار شیخ راغب مصطفی غلوش و شیخ محمّد بسیونی
تاریخ: 1368/11/20
بیانات در دیدار شیخ راغب مصطفی غلوش و شیخ محمّد بسیونی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از ملاقات آقایان خیلی خوشحالیم؛ مخصوصاً شیخ راغب مصطفی که سالهاست من با صدا و تلاوت ایشان آشنا هستم. از ملاقات آقای شیخ بسیونی هم خیلی خوشحالیم. شرف شما به قرآن است و تلاوت قرآن بزرگترین شرف است؛ همچنان که پیامبر(ص) فرمود: (اشراف امّتی حملةالقران)(1). انتم حملةالقران، والحمدللَّه.
ما برای قرّای قرآن احترام زیادی قایلیم و معتقد هستیم که قرّای قرآن هم رسالت سنگین و مسؤولیت بزرگی بر دوش دارند. در حقیقت، در هرجاییکه صوت تلاوتتان میرود، شما حضور دارید و با این حضور همه جایی، میتوانید خیلی مؤثر باشید. یعنی واقعاً گاهی ملتی را با یک تلاوت میشود منقلب کرد. در واقع به برکت آن محبتی که مردم بهخاطر صوت قرآن و به برکت آن به شما پیدا میکنند، میتوانید تحولی ایجاد کنید.
ما امیدواریم در این مدتی که در جمهوری اسلامی هستید، مردم از صوت و تلاوت شما استفاده کنند. در اینجا مردم عشق به قرآن دارند. در رژیم گذشته، به قرّاء فرصت نمیدادند؛ لیکن از وقتی که جمهوری اسلامی ایجاد شد، الحمدللَّه جوانها و بچههای ما شوق پیدا کردند و به سمت تلاوت رفتند. الان شاید دهها هزار جوان در سنین کم هستند که بدون آن که درس و کلاس مشخصی هم داشته باشند، تلاوت قرآن میکنند. همین نوارهای اساتید را گوش کردند و به تدریج رشد نمودند و الان به برکت همین کار، یک قشر و طبقهی خوبی به وجود آمدند که خودشان هم استادند؛ یعنی بدون آن که کلاس و دورهیی دیده باشند، بتدریج با استماع و دقت و مطالعهی کتابهای قرائت استاد شدند. اگر ملتی بخواهد به قرآن عمل کند، قدم اولش آشنایی با همین الفاظ و ظواهر قرآن است. عامّهی مردم باید با قرآن انس بگیرند. این انس، حرکت به سمت مفاهیم قرآن را تضمین میکند.
من از این شیخ راغب مصطفی خاطرهیی دارم که بد نیست آن را برای شما بگویم. ما حدود سالهای 46 یا 47 - یعنی تقریباً بیست و یکی دو سال قبل از این - در مشهد دنبال خواندن شیخ مصطفی اسماعیل در رادیوهای کشورهای عربی - مخصوصاً رادیو مصر - به دقت میگشتیم تا بلکه خواندن او را پیدا کنیم. البته نوارهایش هم در بازار نبود و در ایران هم رادیو قرآن وجود نداشت و ما مجبور بودیم از رادیوهای خارجی گوش کنیم. ما عاشق تلاوت شیخ مصطفی اسماعیل بودیم. تلاوتهای او را پیدا میکردیم و گوش میکردیم. در آن زمان رفیقی داشتم - مرحوم آقا جعفر - که آقایان او را میشناسند. آن هم با من همینطور پای رادیو مینشست و گوش میکرد. یک روز من را دید و گفت: امروز در رادیوی مصر، صدای پسر شیخ مصطفی اسماعیل را پیدا کردیم! گفتم: چه طور، از کجا فهمیدی پسرش است؟ گفت: نام او راغب مصطفی است که پسر شیخ مصطفی اسماعیل میباشد! (او را به نام غلوش نمیشناخت). رفیق من، صدای فرزند مصطفی اسماعیل را ضبط کرده بود. من که گوش کردم، گفتم که قاعدتاً باید همان پسر شیخ مصطفی اسماعیل باشد؛ چون صدایش شبیه شیخ مصطفی اسماعیل است! تلاوت هم، تلاوت همان آیات معروف بود: (واستمع یوم یناد المناد من مکان قریب)(2).
1) منلایحضرهالفقیه، ج 4 ، ص 399
2) ق: 41
بیانات در دیدار فرمانده و جمع کثیری از پرسنل نیروی هوایی ارتش
تاریخ: 1368/11/19
بیانات در دیدار فرمانده و جمع کثیری از پرسنل نیروی هوایی ارتش
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
شاید در طول این یازده سال اتفاق نیفتاده باشد که من مثل امروز - یعنی نوزدهم بهمن - را با جمعی از برادران نیروی هوایی نبوده باشم و در احساس شکوهمند خاطرهی بینظیر آنها شرکت نداشته باشم. سال 57، آن روزی که نیروی هوایی سد پولادینی را شکست و برای اولین بار فرماندهی امام را در ارتش انقلاب اعلام کرد و بعد از آن، در سالهای دیگری که این خاطره را گرامی داشت، من هر سال مثل امروز را با شما بودهام و حالا که به پشت سر و این ده، یازده سال نگاه میکنم و سالهای پُرحادثه و پُرماجرا و حقیقتاً سرنوشتساز را در ذهن خود بازنگری میکنم، میبینم که حقاً راه پُرپیچ و خم و پُرفراز و نشیبی - آن هم با سربلندی - برای شما پرسنل نیروی هوایی طی شده است.
در سال 57 که نیروی هوایی وارد گود انقلاب شد، کاری را انجام داد که اگر در هر کشور وانقلابی، هر عنصری از عناصر مسلح آن کار را انجام بدهد، برای او یک افتخار دایمی به حساب خواهد آمد؛ چون همه میدانند که رژیم گذشته روی ارتش سرمایهگذاریهای گوناگونی کرده بود و به آن امید زیادی داشت. البته، امید نابجایی بود. علت هم این بود که در حقیقت آنجایی که او سرمایهگذاری کرده بود و آن بخشی که او همه چیز را رایگان در اختیارش گذاشته بود، کارایی نداشت و کاری از او بر نمیآمد. رؤسا و فرماندهان بالا و عناصر ویژه در ارتش، متعلق به دستگاه سلطنت و رژیم بودند؛ اما آن عناصر ویژه، در روزِ روز و جایِ جا، کارایی نداشتند.
البته، همیشه بدنه کارایی دارد. بدنهی ارتش که جزو آحاد مردم بود، نه مشمول خیرات و برکات آن دستگاه بود و نه قاعدتاً آن دستگاه میتوانست به او امیدی داشته باشد. لذا وقتی که برای بدنهی ارتش، معرفت و آگاهی به مسایل جاری کشور پیدا شد، همهی بساطی که آنها چیده بودند، واژگون شد. اول نیروی هوایی سد را شکست و وارد میدان شد، بعد هم نیروی زمینی به آن ملحق گردید. نیروی زمینی به انقلاب پیوست و وارد صفوف انقلاب شد و همین به پیروزی سریع انقلاب کمک کرد.
شاید امروز کسانی در مقام تحلیل برایشان دشوار باشد که قبول کنند پیوستن ارتش به انقلابیون و مردم، کار پیروزی را آسان کرد و جلو انداخت. شاید خیال کنند که این حرف، از نقش مردم و مردمی بودن انقلاب خواهد کاست؛ در حالی که این اشتباه است. هنر یک انقلاب همین است که میتواند عناصر نیروهای مسلح دشمن را هم متوجه به خود کند و به حقانیت خویش معتقد و جزیی از خود نماید و کرد. این حقانیت انقلاب و مردم بود که توانستند نیروهای مسلح و ارتش را از خود کنند و در جناح خود قرار بدهند و همین موجب شد که پیروزی آسان شود و زود به دست آید. بدون این هم شاید پیروزی به دست میآمد، اما با زحمات زیاد و شاید با یک فاصلهی طولانیتر.
این نکته را هم مطرح بکنم که سران ارتش رژیم پادشاهی - آن کسانی که رتبههای بالایی داشتند و وابستهی به آن نظام بودند - بالاخره به اسلام و انقلاب ایمان نیاوردند و به مردم متصل و ملحق نشدند و انقلاب هم به آنها ایمان نیاورد. البته، آنها بر طبق طبیعت خود، شروع به برخورد موذیانه با انقلاب و ستیزهگری کردند، لیکن انقلاب هوشیار و بیناست و فوراً توطئههایشان را درک کرد و آنها را از دور خارج نمود.
همان ماههای اول پیروزی انقلاب، یکی از عناصر سطح بالای نیروی هوایی، در وزارت دفاع پیش من آمد و گفت: این ارتش و صندوق عمومی مردم، یک میلیارد تومان خرج من کرده است. من این دورهها را دیدهام و این تخصصها و آگاهیها را دارم. من آسان به اینجا نرسیدهام. شما از این سرمایه بهرهبرداری کنید. تعدادی از این قبیل بودند. ما حرفی نداشتیم که اگر سرمایهیی متعلق به ملت است، آن را بگیریم و استفاده کنیم؛ چون متعلق به ملت بود. انسانها هم متعلق به جمعند. من و شما هم متعلق به جمعیم و برای خودمان نیستیم. انسان در یک حیثیت شخصی، متعلق به خودش است؛ اما در یک حیثیت جمعی و در یک دید عمومی - به یک معنا - متعلق به خود نیست، بلکه متعلق به آن مجموعهیی است که در آن قرار دارد. لذا حق ندارد خودش را از بین ببرد و یا دچار آفات و مشکلات بکند؛ چون به سرمایهی جمع ضربه وارد میآید و صدمه میخورد.
ما حرفی نداشتیم که اگر انسانی در خدمت جمع قرار میگرفت، آن را به عنوان ذخیره و سرمایهیی نگهداریم؛ لیکن دروغ میگفتند و دروغشان آشکار شد و البته گریختند و آنهایی که به عنوان جرمی، در دادگاههای انقلاب گرفتار نشدند، رفتند و بالاخره هم در خدمت انقلاب و مردم قرار نگرفتند. این، آن قشرها بودند؛ نه قشرهایی که زهر تبلیغات مسموم دشمنان اسلام در اعماق جان آنها فرو نرفته باشد و به عنوان مُهرهیی در دست دشمنان ملت به کار گرفته نشده باشند. آنها حقیقتاً با همهی وجود در اختیار اسلام و انقلاب و ملت قرار گرفتند.
وقتی تاریخ یازده سال گذشته را میبینم، حقیقتاً مشاهده میکنم که در طول این یازده سال، نقاط درخشان نیروهای مسلح و ارتش جمهوری اسلامی ایران - بخصوص نیروی هوایی - بسیار زیادتر از گنجایش یازده سال عمر معمولی یک انسان و یک مجموعه است. حقیقتاً در این یازده سال، خیلی خدمت انجام گرفته است. البته، حق هم همین است. نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، بهعنوان تنها تشکیلاتی که مأمور حفاظت از آسمان کشور و مأمور پشتیبانی از یگانهای رزمی سطحی است، باید هم به عنوان یک معتمد و مؤتمن برای این ملت، در دشوارترین جبههها و خطوط حضور داشته باشد. این، وظیفهی همهی ماست.
ملت ما با داعیهی استقلال و سرپیچی از نظم استکباری عالم، برای خودش در دنیا دشمن درست کرده است. بعضیها میگویند: کاش کاری میکردید که این همه قدرتها دشمن شما نمیشدند(!) آنها نمیفهمند که چه سخنی بر زبانشان جاری میشود. مسأله این است که نظام سلطه و قدرت مطلقه و رأس هرم استکبار جهانی که امروز در دنیا حاکم است و نیز قدرتهای نسبیِ وابسته به آن رأس، هر ملت و دولت و انسانی که دم از استقلال بزند، دشمن خود به حساب میآورند.
امروز در دنیا میبینید که بعضی از قدرتهای جهانی، به برکت علم و صنعت پیشرفتهیی که در اختیار دارند و با سوء استفاده از آن، تمام مهارهای عالم و زمامهای قدرت - چه مهارهای اقتصادی و چه مهارهای سیاسی و چه تولید و تبلیغات و فرهنگ عمومی ملتها - در سرتاسر جهان را به دست خود گرفتهاند و یا خواستهاند بگیرند؛ در حالی که این علم متعلق به آنها نیست و متعلق به بشر است. علم را کسانی به وجود آوردند که متعلق به این قدرتها نبودند؛ بلکه متعلق به جامعهی بشری بودند و این ابتکارها و اختراعها و پیشرفتهای علمی را برای بشر فراهم و تقدیم کردند.
البته، این سوء استفاده از علم و صنعت، متعلق به امروز هم نیست؛ در گذشته هم همین طور بوده است. دولت انگلیس یا پرتغال و یا اسپانیا، هرکدام بر بخشی از دنیا و مستعمرات حاکم بودند و یا کشور فرانسه که در برهههای مختلف دویست، سیصد سال اخیر، در برخی کشورها حضور استعماری داشته است. هر کدام از این کشورهای اروپایی، در برههیی از زمان، خداوندگار بخشی از دنیا بودند. همین اسپانیا که حالا یک دولت معمولی است، روزی خداوند بخش عظیمی از این عالم بوده و در آفریقا و امریکای لاتین حضور داشته است. پرتغال و فرانسه هم همینطور در آسیا حضور داشتند.
آن روز هم کسانی که قدرت را در اختیار داشتند، میخواستند زمام همهی امور کشورهایی را که تحت سلطهشان بود، به دست گیرند و بر فرهنگ و آموزش و زبان و تاریخ و آداب و عادات و دین و از جمله اقتصاد و امور نظامی و سیاسی آنها تسلط یابند؛ مثل انگلیسیها در هند و فرانسویها در الجزایر و بقیهی استعمارگران در جاهای مختلف. البته در آن روز، ارتباطات در دنیا ضعیف بود و قدرتِ رساندن پیام استکبار و استعمار به همه جای دنیای زیر نفوذشان، آن چنان نبود که امروز است.
امروز که دولت امریکا در رأس هرم قدرت جهانی قرار گرفته است و در حاشیه و زیر دست او، دولتها و قدرتهای دیگر - هر کدام به حسب اقتدار و امکانات و پول و علم و بقیهی عناصر مؤثر در قدرتشان - یک مقدار بر امور عالم تسلط دارند، این مجموعهیی که امروز با هم کار میکنند، حاضر نیستند ببینند و بپذیرند یا بشنوند که دولت و ملتی وجود دارد که میخواهد از کمند قدرت آنها رها زندگی کند. برای آنها، استقلال یک ملت مثل یک دشنام میماند؛ به همین خاطر حاضر نیستند تحمل کنند. اگر ملتی گفت شما در کار ما دخالت نکنید، مثل این است که به آنها دشنام دادهاند!
آنها خودشان را صاحب حق میدانند که در همهی کارهای ملتهای عالم دخالت کنند. یک جا دخالت میکنند و میگویند: میخواهیم دمکراسی را به آنجا ببریم! یکجا دخالت میکنند و میگویند: میخواهیم از نفوذ موج چپ یا تفکر چپ در آنجا جلوگیری کنیم! یک جا دخالت میکنند و میگویند: میخواهیم امنیت آنجا را حفظ کنیم! یک جا دخالت میکنند و میگویند: منافع ما در آنجا به خطر افتاده است! آنها خودشان را صاحب دنیا میدانند؛ کأنّه تأمین دمکراسی ملتها و دولتها هم به عهدهی آنهاست!
امروز، چنین تصور مغرورانهی متکبرانهی احمقانهیی، گریبانگیر دولت امریکا و حواشی اوست. در چنین بحبوحهیی و در چنین دنیایی که همهی عوامل را به سمت تحقق قدرت انفرادیِ مستبدانهی مطلقهی قدرتهای بزرگ سوق میدهند، ناگهان ملتی با اتکاء به قدرت ایمان و تکیه به فرهنگ اصیل و نیروی ذاتی خود و بدون کمک گرفتن از هیچ دولت و قدرتی و با اعتقاد به شخصیت ملی و انسانی خویش پیدا میشود که خود را از کمند محکم تسلط و تصرف این قدرتها و امریکا خلاص میکند؛ آن هم در منطقهیی از دنیا که صددرصد در اختیار آنها بوده است. میخواهید با چنین ملتی دشمن نشوند؟ میخواهید با شعارهایی که ملت ما را اینطور بیدار کرده و در مقابل نظام سلطه قرار داده است، دشمن نشوند؟ میخواهید با آن شخصی که توانسته وجدان خودی و روح اتکاء به خود را در این ملت بیدار کند و به آنها شخصیت و شجاعت بدهد و بگوید شما میتوانید انجام بدهید، دشمن نشوند و علیه او - که چنین کار بزرگی را کرده است - موج تبلیغات به راه نیندازند؟
معلوم است که دشمنیِ سردمداران قدرت - و بیش از همه امریکا - با چنین ملت و دولت و رهبری و با چنین شعارهایی، یک دشمنیِ تمام نشدنی است. این دشمنیها، از روز اول علیه انقلاب و اسلام و کشور و امام وجود داشته و در طول این یازده سال هم ادامه پیدا کرده است و همین، یکی از صحنههای عبرت و معرفت برای کسانی است که دارای دیدهی بصیرتند.
خصوصیت ابرقدرت این است که به مردم دنیا تفهیم بکند که هیچ کس در مقابل او تاب ایستادگی و مقاومت ندارد. یک وقت چند سال پیش از این گفتم که ابرقدرتها، بیش از آنچه که با پول و سلاحشان زندگی بکنند و قدرت نشان بدهند و حکومت بکنند، با هیبتشان زندگی میکنند و فرمان میرانند و حکومت میکنند. حقیقتاً هیبت ابرقدرتها و امریکا و تا چندی پیش شوروی، ملتها و دولتها و رجال و سیاستمدارها را در بسیاری از نقاط دنیا - و شاید بتوانم بگویم در همه جای دنیا - میلرزاند.
این خاطره را بارها نقل کردهام که در یکی از مجامع بینالمللی که نطق خیلی پُرشوری در آنجا علیه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنیا ایراد کردم و امریکا و شوروی را در حضور بیش از صد هیأت نمایندگی و رؤسای دولتها، به نام کوبیدم و محکوم کردم، بعد از آن نطق، عدهی زیادی آمدند تحسین و تصدیق کردند و گفتند: همین سخن شما درست است. یکی از سران کشورها که یک جوان انقلابی بود - و البته بعد هم او را کشتند - نزد من آمد و گفت: همهی حرفهای شما درست است، منتها من به شما بگویم که به خودتان نگاه نکنید که از امریکا نمیترسید؛ همهی اینهایی که در این جا نشستهاند، از امریکا میترسند! بعد سرش را نزدیک من آورد و گفت: من هم از امریکا میترسم!!
هیبت ابرقدرتیِ ابرقدرتها، همیشه بیشترین مشکلات آنها را در دنیا حل میکرده و میکند. در حقیقت، قدرت و سلاح و پول و سیاست و عقلشان، به مراتب کمتر از هیبتشان است. این هیبت آنهاست که همه را میترساند و جرأت نمیکنند در مقابل آنها بایستند. حالا این ابرقدرت، با هیبتی قلدرانه که خیلی هم واضح وارد کشورها میشود و اوضاع را به نفع خود حل و فصل میکند، یازده سال است با ملت ایران کلنجار میرود و با انقلاب میجنگد؛ برای این که بتواند این انقلاب را از بین ببرد و این نظام را نابود نماید، ولی نتوانسته است.
این، آن صحنهی عبرت میباشد. این است که حتّی اگر شما به اعماق دل ملتهای دنیا نگاه کنید، بسیاری از سران آزادیخواه دولتها - آنهایی که رگهی آزادهخواهی دارند - به نام ملت و جمهوری اسلامی ایران شعار میدهند و به هیجان میآیند؛ چون ایران انقلابی، مظهر میان تهی بودن طبل قدرت امریکاست.
ملت ایران نشان دادند که ابرقدرت نمیتواند آنها را به زانو درآورد. این به برکت انقلاب و فکر و ایمان و اسلام است که میتواند دلها را محکم و از ترس خالی کند و قدرت انسانیشان را به آنها تفهیم نماید. باید قدر این را بدانید. ما امروز نشانههای رشد معنویت و افول مادیّت را در دنیا میبینیم. اروپای شرقی را دیدید، بسیاری از نقاط دیگر دنیا را مشاهده کردید و بسیاری دیگر را بعداً مشاهده خواهید کرد.
ماجرای امروز عالم، یکی از آن عبرتآموزترین ماجراهاست. حوادثی در دنیا اتفاق میافتد که اگر شبیه این حوادث در تاریخ اتفاق افتاده، حقیقتاً امروز برای ما شکل افسانه دارد و تصور و باور کردنش سخت است. وانگهی اگر اتفاق افتاده، در طول چند ماه و مدت کوتاهی اتفاق نیفتاده است. حوادثی که امروز در دنیا در ظرف مدت شش ماه و هفت ماه و هشت ماه و یک سال اتفاق میافتد، گاهی در طول تاریخ در طی سالها اتفاق افتاده است. حوادث تکان دهنده و عجیبی میباشد و همه در جهت آن چیزی است که شما به آن ایمان دارید؛ یعنی در جهت قدرت معنویت و قدرت ملتها و حاکمیت نظامهای متکی به آحاد مردم و محبوب آنها و در جهت عکسِ زورگویی و سلطه از هر نوعش - چه نوع ارتجاعی و استبدادی و سلطنتی و چه نوع مدرن و امریکایی آن.
مگر نه این است که آنچه امروز ساقط شده، فقط یک دولت و حکومت در یک جای دنیا نیست؛ بلکه ابرقدرت ساقط شده است. مسأله، مسألهی سقوط ابرقدرتهاست. قبلاً امپراتوریهایی از قبیل پرتغال و اسپانیا و انگلیس و امثال اینها را دیده بودیم که یک روز امپراتوری بودند و یک روز هم به یک دولت خیلی معمولی تبدیل شدند. کسی باور نمیکرد که ابرقدرتهای اواخر قرن بیستم هم ممکن است یک روز به یک دولت معمولی تبدیل شوند؛ ولی امروز این واقعیت را میبینیم.
برادران! همهی اینها به من و شما میآموزد که نظام اسلامی را با شوق و امید بیشتری تقویت کنیم و در راه هدفهایش پیش برویم. هر کسی هر جا ایستاده، آن جا را محکم و با امانت و دقت حفظ کند. شما که در نیروی هوایی و یا در هر بخشی از بخشهای ارتش جمهوری اسلامی و یا نیروهای مسلح هستید، موظفید آن مسؤولیت را با دقتِ همراه با ابتکار و هوشیاری کامل و امید فراوان حفظ کنید و آن را به انجام برسانید و از طریق آن، به سمت هدفهای متعالی اسلام و نظام اسلامی حرکت کنید.
نیروی هوایی آزمایش خوبی داد و شهدای بزرگی تقدیم کرد. از آغاز، عناصر مؤمنی داشت و بعد هم پیدا کرد. البته، دشمن در نیروی هوایی خیلی تلاش و کار کرد. در گوشه و کنار، ناخنش به جاهایی هم بند شد و توانست کارهایی بکند؛ لیکن توفیق دشمن خیلی کم بود. دشمنانی که روی ارتش کار و تبلیغات میکنند و میخواهند همان امید مردهی تمام شدهی افسردهی قدیمی را زنده کنند - که کاملاً هم بیهوده و ابلهانه است - بدانند که این تبلیغات، بسیار بسیار کم کارگر افتادهاست. باید هم همینطور میبود و کم کارگر میافتاد.
آنچه ما از نیروی هوایی دیدیم، شجاعت و فداکاری و شرف و بزرگواری و پیشرفت در هدفها و آرمانها و حضور در میدانهای خطر بود که همهی اینها با ارزش است. این ارزشها را حفظ کنید و بر آنها بیفزایید و در درجهی اول برای خودتان و ارتش جمهوری اسلامی ایران و برای نظام جمهوری اسلامی، سربلندی و افتخار را روزافزون کنید. بدانید که خدا با شماست و به شما کمک میکند و رحمت و تفضّل الهی هم شامل حال شما خواهد بود.
من هم مجدداً این روز مبارک را که روز نیروی هوایی است و با ولادت با سعادت امیر مؤمنان علی(علیهالسّلام) پیشوای آزادگان عالم و سرور مؤمنان همهی تاریخ اقتران دارد، به همهی شما - مخصوصاً به خانوادههای شهدای عزیز نیروی هوایی و جانبازان عزیز و اسرا و مفقودان این نیرو - تبریک عرض میکنم و امیدوارم که خدای متعال تفضّلش را بر همهی شما نازل کند و بیفزاید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در مراسم اعطای نشان فتح به فرماندهان سپاه و ارتش
تاریخ: 1368/11/15
بیانات در مراسم اعطای نشان فتح به فرماندهان سپاه و ارتش
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این مراسم موجب شد که علاوه بر خاطرهی فتح تاریخی ملت ایران و فجر عظیم تاریخ اسلام که این روزها در گوشه و کنار جامعه و ذهن و دل ملت ما مشهود و برجسته است، خاطرهی دوفتح بزرگ و دو جهاد پیروز - که در حقیقت هر جهادی مجموعهیی از پیروزیها و مجاهدتها و عظمتهاست - در ذهن ما زنده بشود.
اگر چه جمع معتنابهی از فرماندهان و برجستگان عملیات کربلای 5 و 7 امروز مورد تقدیر و تشکر قرار گرفتند، ولی بیشک فقط شما نبودید. بسیاری از کسانی که در این عملیات تلاش کردند و زحمت کشیدند و جان و زندگی و همت و نیرویشان را در دستان خود گرفتند و آمادهی نثار به پای این انقلاب و ملت و کشور شدند، به شهادت رسیدند و بسیاری هم امروز هستند و ممکن است بعضی از آن عناصر عزیز را ما تا آخر هم نشناسیم.
چه قدر از بسیجیان و سربازان و پاسداران و جهادگران و دیگر نیروها وجود دارند که به نحوی در جبهه حضور داشتند و در این دو عملیات و در بقیهی روزهای دشوار و پُرافتخار جنگ تحمیلی تلاش و فداکاری کردند و ما حتّی نام آنها را هم نمیدانیم؛ ولی قدر آنها در نزد کرامالکاتبین و قدیسین و کروبین ملأ اعلی محفوظ و مضبوط است.
مسأله این است که شما برادران ارتشی و سپاهی و بسیجی و دیگر کسانی که بهنحوی با نیروها و دفاع مسلح سروکار دارید، باید به این نکته توجه داشته باشید که عضویت در نیروهای مسلح افتخار است و هیچ افتخاری هم برای یک ملت، معادل این گونه افتخارات نیست. اگر ملتی مثل ملت ایران دارای هدفهای بلندتری است، نیروهای مسلح جسم و جان خودشان را برای فداکاری در راه ملت و کشورشان آماده نگه میدارند و هیچ افتخاری برایشان بالاتر از این نیست.
هرکس عضو نیروهای مسلح است، باید احساس سربلندی کند و همهی کسانی که در چارچوب این ملت و کشور زندگی میکنند، باید برای اعضای نیروهای مسلح، این افتخار و ارزش را قایل باشند و بشناسند و بدان اعتراف کنند. البته، افتخار به فداکاری است و امکان فداکاری به آمادگی جسمی و روحی است و نیروهای مسلح بایستی روحاً و جسماً خودشان را آماده نگه دارند. در صورتی که ما قوی باشیم، خواهیم توانست تهدیدها را از کشور و ملتمان دور کنیم. کسانی که در وجود شیطانیشان، وسوسهی تعرض و تجاوز و بدخواهی و آتشافروزی است، اگر بدانند که این ملت قادر است از خود دفاع کند و آمادهی این دفاع است، این وسوسهها در وجود آنها سرکوب خواهد شد.
آن روزی که دشمن از مرزهایمان به ما حملهور شد، فکر نمیکرد ملت ما بتواند از خودش دفاع کند. ملت را ضعیف پنداشته بود که به ما حمله کرد. دنیای استکبار هم که رژیم عراق و شخص صدام حسین را در حمله به مرزهای ما تحریک کرد، ملت ما را ضعیف انگاشته بود. اگر هر متعرض و متجاوزی احساس کند که ملت و نیروهای مسلح ما توانایی دفاع ندارند، آنگاه خطر جدی و حتمی خواهد شد. باید نیرومند بودن این ملت، در نیروهای مسلح تجلی کامل پیدا کند. البته ملت ما، ملتی بسیار نیرومند و دارای قدرتِ تمام نشدنی برای دفاع از خود است - در این هیچ شکی نیست - این قدرت و این توانایی باید در نیروهای مسلح جلوهی کامل خود را پیدا کند.
ارتش و سپاه، باید از لحاظ سازماندهی و روحیه و دانش رزمی و تجهیزات و از همهی جهاتی که در امکان دفاع تأثیر دارند، در حدی باشند که شایستهی ظرفیت این ملت است. آن روزی که دشمن در سال 59 به ما حمله کرد، او از یک نظر درست فهمیده بود. او نیروهای مسلح را دیده بود، اما ملت را ندیده بود. در آن زمان، نیروهای مسلح ما دچار ناتوانی و ضعف بودند و دشمن نمیتوانست قوّت ملی ما را درک کند و این طبیعی است که رژیمها و اشخاصی که با ملتها و آحاد مردم سروکار و ربطی ندارند، نمیتوانند نیروی این ملت و قدرت ایمانی ناشی از آن را درک کنند.
ملت ما، این نیرو و قدرت را در خلال عمل نشان داد. این بسیجهای عظیمی که مردم ما شدند و نیروی تمام نشدنییی که این ملت تا لحظهی آخر از درون خود جوشاند، نیروهای مسلح را هم قوی و مستحکم کرد و به آنها روحیه و توان حقیقی داد. نیروهای مسلح ما، تشکیلاتی متشکل از خود این ملت هستند؛ بنابراین همان نیرو در آنها هم هست. سازماندهی نیروهای رزمیمان، بایستی حاکی از قدرت ملت باشد و قدرت مردم را نشان بدهد. امروز، ما این را از شما میخواهیم. مسؤولان ارتش و سپاه بدانند که این، مسؤولیتِ غیرقابل تخلف آنهاست.
امروز، ارتش و سپاه باید هرچه میتوانند - یعنی بینهایت - خودشان را قوی کنند. شما میتوانید خودتان را بینهایت قوی کنید. نگویند ما را پشتیبانی لجستیک و حمایت مالی و پولی و غیره بکنید تا ما قوی شویم. نه، طبیعی است که مسؤولان یک کشور، در درجهی اول همهی امکاناتشان متعلق به نیروهای نظامی است و هرچه که در بنیهی کشور امکان داشته باشد، نیروهای مسلح پشتیبانی خواهند شد که این نکته، در جنگ هم نمایان بود. شما دیدید که چند سال همهی امکانات کشور را تا آن جایی که میسور بود، تقریباً در اختیار نیروهای مسلح گذاشتیم. الان هم همانگونه است و همانطور هم خواهد بود. نباید هیچگونه تحرکی از طرف شما - که سپاه و ارتش هستید - متوقف به این بماند که از شما پشتیبانی مورد نظرتان را بکنند. آن مقداری که ممکن و لازم است، پشتیبانی میشود؛ لیکن شما تلاش خودتان را بکنید.
امروز، وسوسهها در مورد ارتش و سپاه تمام شده است. نمیگویم بکلی تمام شده؛ اما وسوسهیی که گیرا باشد، دیگر وجود ندارد؛ چون از طرف مسؤولان، حرف کامل و قاطع زده شده و حتّی خطوط ریز آن تقریباً معین شده است. ما کمیته و هیأتی را مأمور کردیم که نشستند و تقریباً خطوط ریز را بین ارتش و سپاه بحث کردند و مورد تبادلنظر قرار دادند و ما تقریباً و بتدریج به نقاط نهایی نزدیک شدهایم و میشویم.
از نظر من، تقریباً اصول و کلیات روشن است؛ ولی در مورد جزییات گفتم آقایان بنشینند و جزییات را بحث و بررسی کنند و راه حل پیدا نمایند. در این زمینهها، هیچگونه ابهامی وجود ندارد و نباید وسوسهیی باشد. اگر از کسانی که در ارتش و سپاه هستند - بخصوص کسانی که در ردههای نسبتاً بالای این دو نیرو هستند - چیزی شنیده شود، قطعاً قابل قبول و پذیرش نیست. اگر کسی بگوید من امنیت شغلی ندارم، باید اشکال را در خودش جستجو کند. باید دید در درونش چیست که احساس امنیت نمیکند. اگر کسی بگوید من آیندهی سازمان خودم را نمیدانم، باید دید ایراد در ذات او چیست، او را باید پیدا کرد؛ والّا آینده کاملاً واضح و روشن است.
وجود این دو سازمان رزمی، برای حفظ این کشور و انقلاب لازم است و باید همه با هم در محدودههایی که مشخص شده است، همکاری کنند. من، در مورد تمام این جزییات و خصوصیات، احساس مسؤولیت میکنم. من، نمیتوانم قبول بکنم که کسی آن جا بنشیند و بدون هیچ گونه احساس مسؤولیتی، دهانش را باز کند و راجع به هریک از این دوسازمان چیزی بگوید. این، امانتی است که دست من سپرده شده و من باید آن را حفظ کنم.
در نظام جمهوری اسلامی، فرماندهی نیروهای مسلح چیزی نیست که کسی با قهر و غلبه به دست آورده باشد تا دیگری بگوید این غاصب است؛ بلکه چیزی است که با استحقاق از طرف مردم به مقامی داده شده و امانتی در اختیار اوست. من، امانتدار مردم نسبت به نیروهای مسلح و ارتش و سپاه هستم. شما ارتش و سپاه، دو سازمانی هستید که امانت مردم در دست من میباشید. من، این امانت را حفظ کرده و از آن دفاع خواهم کرد. در این زمینه، هیچ گونه سستی از هیچ کس پذیرفته نیست؛ چه رسد به این که حرفها یا اظهاراتی صادر شود که موجب سستی در یک جمع گردد.
هر کدام از شما آقایان که مسؤولیتی دارید، حیطهی زیر دستتان نزد شما امانت است؛ امانتی از جانب خداوند و ملت و نظام جمهوری اسلامی. فرماندهان عمده و آنها که مقامشان بالاتر است، امانتشان سنگینتر و مسؤولیتشان بزرگتر میباشد. هرکدام از شما - ولو فرماندهی یک گروهان و یا یک قسمت کوچک باشید - امانتی دست شما سپرده است و حق ندارید این امانت را همینطور بیندازید و به امید تقدیر رها کنید و به کار و فکر دیگری بپردازید. خیر، اگر بعضی از فرماندهان در آن نقطهیی که مأموریت آنهاست، حضور پیدا نکنند یا مرتب حضور پیدا نکنند، خیانت کردهاند.
اگر در جایی که به دست شما سپرده شده است، نمیتوانید حضور پیدا کنید، مشخص کنید و بگویید تا نتوانستنِ شما را علاج کنند. باید به طور دایم و با دقت و مراقبت، آن جایی که هستید و در آن حیطهیی که دست شماست، حضور داشته باشید. اگر غیر از این باشد، در امانت خیانت شده است. خیال نکنید که خیانت چیز عجیب غریبی است. خیانت در امانت که شاخ و دم ندارد. هر نوع کوتاهی کردن در حراست از آن چیزی که در اختیار شماست، خیانت است و خیانت در امانت از هیچکس پسندیده و پذیرفته و مقبول نیست. اگر فرماندهی یک قرارگاه یا یگان عمده یا رئیس یک ادارهی مهم و یا رئیس یک قسمت کوچک هستید، فرقی نمیکند. هرچه هستید، آن حیطهی زیر امر شما که در اختیارتان است، در دست شما امانت است و باید آن را با کمال قدرت و دقت و وسواس و بدون اندکی سستی و قصور، حفظ کنید. اگر چنین کاری نکردید، به این کشور و ملت، ضرری وارد شده است.
ما در طول این هشت سالی که گذشت، باید تجربههای زیادی آموخته باشیم. باید چیزهایی که نداشتیم، فراهم کنیم و آن چیزهایی که داشتیم و خوب نگهنداشتیم، طرز نگهداری آنها را یاد بگیریم. باید یاد بگیریم که از آن چیزهایی که داشتیم و خوب از آنها استفاده نکردیم، خوب استفاده کنیم. آن چیزهایی که نفهمیدیم وجودش در هنگام ضرورت لازم است و خسارتی که از این ناحیه بر ما وارد شد، باید جلوی این کار و خسارتهای مشابه را بگیریم.
صفحهی جنگ و صفحهی هشت سال تجربه، در پیش روی ما گشوده شده است. این صفحه را ببینید و یک بازنگری بکنید: (ثم ارجع البصر کرّتین)(1): دوباره نگاه کنید، ببینید چه خبر است. میدان جنگ چه خبر بود؟ چگونه میتوانست باشد و چرا آنطور نشد؟ به خودمان برگردیم و درس بگیریم. باید از آنچه که گذشته و پشت سر ماست، درس بگیریم و میتوانیم درس بگیریم.
روزهای باشکوه و عزیز و شبهای فراموشنشدنییی در این هشت سال گذشت. شبهایی که - به تعبیر بعضی از رؤسای کشورها - تا صبح دوستان و دشمنان ما در سراسر دنیا نخوابیدند. چه شبهایی بر شما رزمندگان گذشت. آنهایی که شهید شدند، آنهایی که در منطقهها حضور داشتند، آنهایی که فداکاری کردند، میدانند و بدانند شما ساعات و شبهایی را گذراندید که در سرتاسر دنیا، دشمنان شما از وحشت و دغدغه و دوستان شما از شادی و هیجان نخوابیدند. چیزهای عجیبی گذشت و در مدت هشت سال، در این خط و نوار مرز کارهای عجیبی انجام گرفت.
دشمن، به هر حال دشمن است و من هم نمیتوانم از غیب بگویم آن دشمن بیدار یا خواب است، یا قصد جنگ دارد یا ندارد، یا خواهد جنگید و یا نخواهد جنگید؛ ولی میگویم که دشمن، دشمن است و مادامی که از خودش انصاف نشاننداده است و پشیمانی از تجاوز و تعرض در او مشهود نیست، بایستی از او برحذر بود. دشمن، چنین است؛ مگر این که نشان بدهد دشمن نیست.
رژیم عراق با تهاجم به مرزهای کشورمان در یکی از سختترین شرایط تاریخی زندگی ما، نشان داد که با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی و سلامت و صلح منطقه دشمن است. این را نشان داد و ثابت کرد و جای تردید نیست. امروز و در طول آن هشت سال، کدام آدم عاقل و مطلعی در دنیا باور کرده است که تهاجم صدام حسین و لشکریانش به مرزهای جمهوری اسلامی، عکسالعمل چیزی یا یک حرکتی بودهاست؟! از این حرفها گفته و میگویند؛ اما کدام آدم عاقل و مطلعی ممکن است چنین چیزی را باور کند؟! به هر حال، اگر از روی شیطنت و شرارت و حماقت و تحریکپذیری از دشمنان اسلام و تحریک شدن حس جاهطلبی او به وسیلهی بعضی از مرتجعان موذی منطقه بود، ضربه را خوردند و این ضربه، ضربهیی فراموش نشدنی برای خودشان و دیگران است.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: (انّ أخا الحربالارق)(2): مرد جنگ بیدار است. بیدار باشید. این بیداری، در عمل شما نشان داده خواهد شد. این، چیزی است که ملت ایران از شما میخواهد و من به عنوان فرماندهی شما از شما میخواهم. باید این بیداری را در عملتان نشان دهید. عذری برای آماده نبودن پذیرفته نیست. برای پیگیری این آمادگی، من دستورات لازم را هم به ستاد فرماندهی کل قوا و هم به ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران دادهام. ستاد کل سپاه پاسداران هم در جریان آنچه که ما به ستاد فرماندهی کل قوا دستور دادهایم، است. باید همهی نیروهای مسلح و همهی عناصر فعال در این نیروها، هرکدام از جهتی سهم خودشان را در حفظ آمادگی و افزایش قدرت ایفا کنند.
امیدواریم که خدای متعال به شما کمک کند و انشاءاللَّه این توفیق را هم به ما بدهد که بتوانیم یاد رزمندگان عزیز و شجاعتهای بزرگ آنها را همیشه زنده بداریم. این، یک وظیفهی قطعی بر عهدهی ماست و اهدا و تقدیم این نشان به شما نیز بههمین معناست. این اقدام، بزرگداشت شجاعت و فداکارییی است که در آن برهه از شما صادر شد و این چیز کوچکی در مقایسه با آنهاست. آنچه مهمتر و بزرگتر است، سپاس الهی و پاداشِ معنویِ تمام نشدنی است.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) ملک: 4
2) نهجالبلاغه، نامهی 62
بیانات در دیدار شیخ راغب مصطفی غلوش و شیخ محمّد بسیونی
تاریخ: 1368/11/20
بیانات در دیدار شیخ راغب مصطفی غلوش و شیخ محمّد بسیونی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از ملاقات آقایان خیلی خوشحالیم؛ مخصوصاً شیخ راغب مصطفی که سالهاست من با صدا و تلاوت ایشان آشنا هستم. از ملاقات آقای شیخ بسیونی هم خیلی خوشحالیم. شرف شما به قرآن است و تلاوت قرآن بزرگترین شرف است؛ همچنان که پیامبر(ص) فرمود: (اشراف امّتی حملةالقران)(1). انتم حملةالقران، والحمدللَّه.
ما برای قرّای قرآن احترام زیادی قایلیم و معتقد هستیم که قرّای قرآن هم رسالت سنگین و مسؤولیت بزرگی بر دوش دارند. در حقیقت، در هرجاییکه صوت تلاوتتان میرود، شما حضور دارید و با این حضور همه جایی، میتوانید خیلی مؤثر باشید. یعنی واقعاً گاهی ملتی را با یک تلاوت میشود منقلب کرد. در واقع به برکت آن محبتی که مردم بهخاطر صوت قرآن و به برکت آن به شما پیدا میکنند، میتوانید تحولی ایجاد کنید.
ما امیدواریم در این مدتی که در جمهوری اسلامی هستید، مردم از صوت و تلاوت شما استفاده کنند. در اینجا مردم عشق به قرآن دارند. در رژیم گذشته، به قرّاء فرصت نمیدادند؛ لیکن از وقتی که جمهوری اسلامی ایجاد شد، الحمدللَّه جوانها و بچههای ما شوق پیدا کردند و به سمت تلاوت رفتند. الان شاید دهها هزار جوان در سنین کم هستند که بدون آن که درس و کلاس مشخصی هم داشته باشند، تلاوت قرآن میکنند. همین نوارهای اساتید را گوش کردند و به تدریج رشد نمودند و الان به برکت همین کار، یک قشر و طبقهی خوبی به وجود آمدند که خودشان هم استادند؛ یعنی بدون آن که کلاس و دورهیی دیده باشند، بتدریج با استماع و دقت و مطالعهی کتابهای قرائت استاد شدند. اگر ملتی بخواهد به قرآن عمل کند، قدم اولش آشنایی با همین الفاظ و ظواهر قرآن است. عامّهی مردم باید با قرآن انس بگیرند. این انس، حرکت به سمت مفاهیم قرآن را تضمین میکند.
من از این شیخ راغب مصطفی خاطرهیی دارم که بد نیست آن را برای شما بگویم. ما حدود سالهای 46 یا 47 - یعنی تقریباً بیست و یکی دو سال قبل از این - در مشهد دنبال خواندن شیخ مصطفی اسماعیل در رادیوهای کشورهای عربی - مخصوصاً رادیو مصر - به دقت میگشتیم تا بلکه خواندن او را پیدا کنیم. البته نوارهایش هم در بازار نبود و در ایران هم رادیو قرآن وجود نداشت و ما مجبور بودیم از رادیوهای خارجی گوش کنیم. ما عاشق تلاوت شیخ مصطفی اسماعیل بودیم. تلاوتهای او را پیدا میکردیم و گوش میکردیم. در آن زمان رفیقی داشتم - مرحوم آقا جعفر - که آقایان او را میشناسند. آن هم با من همینطور پای رادیو مینشست و گوش میکرد. یک روز من را دید و گفت: امروز در رادیوی مصر، صدای پسر شیخ مصطفی اسماعیل را پیدا کردیم! گفتم: چه طور، از کجا فهمیدی پسرش است؟ گفت: نام او راغب مصطفی است که پسر شیخ مصطفی اسماعیل میباشد! (او را به نام غلوش نمیشناخت). رفیق من، صدای فرزند مصطفی اسماعیل را ضبط کرده بود. من که گوش کردم، گفتم که قاعدتاً باید همان پسر شیخ مصطفی اسماعیل باشد؛ چون صدایش شبیه شیخ مصطفی اسماعیل است! تلاوت هم، تلاوت همان آیات معروف بود: (واستمع یوم یناد المناد من مکان قریب)(2).
1) منلایحضرهالفقیه، ج 4 ، ص 399
2) ق: 41
خطبههای نماز جمعهی تهران
تاریخ: 1368/11/20
خطبههای نماز جمعهی تهران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین نحمده و نستعینه و نؤمن به و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین. قالاللَّهالحکیم فی کتابه: قال موسی لقومه استعینوا باللَّه واصبروا انّالارض للَّه یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتّقین(1)
همهی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را به رعایت تقوا و پرهیزگاری و توجه به اهمیت نقش تقوا در حیات طیبهی انسانی، توصیه و دعوت میکنم. همچنین به همهی قشرها و آحاد مردم و هر کس در هر شغل و مسؤولیتی که قرار دارد، توصیه میکنم که به تناسب شغل و مسؤولیت خود، تقوا و پرهیزگاری را مراعات کنند. یعنی توجه نمایند که وظیفهی الهی آنها در این شغل و موقعیت چیست و دقیقاً آن وظیفه و مسؤولیت را عمل کنند.
امروز، به مناسبت میلاد باسعادت مولیالکونین و امیرالمؤمنین(علیهالصّلاة والسّلام) که با روزهای جشن عمومی انقلاب ما مصادف شده است، تبریک صمیمانهی خود را به شما نمازگزاران و همهی ملت ایران و مسلمانان عالم و بلکه به همهی ملتهای مستضعف و تشنهی عدالت عرض میکنم و امیدوارم خداوند به برکت امیر مؤمنان، فضل و رحمت خود را بر جامعهی اسلامی و مردم مسلمان - بخصوص در ایران اسلامی - نازل کند.
مطلبی که در خطبهی اول مطرح خواهم کرد، مطلب کوتاهی در باب انقلاب عظیم اسلامیمان میباشد و آن این است که اگرچه در دوران کنونی و در این قرن - یعنی در قرن بیستم میلادی - در سرتاسر عالم انقلابهای گوناگونی به وجود آمد، اما انقلاب اسلامی در ایران، یک انقلاب استثنایی بود. تاکنون، همه چیز این انقلاب استثنایی بوده است و از این جهات، با انقلابهای دیگر قابل مقایسه نیست.
البته، بحث بر سر انقلابهاست. تحولاتی که با کودتاهای نظامی در دنیا انجام گرفته، اگرچه در بعضی از کشورها، اسم همان تحولات را هم انقلاب میگذارند، اما آنها قابل این نیستند که وقتی دربارهی انقلاب بحث میکنیم، از آنها هم صحبت کنیم. وجود آنها، حساب دیگر و مسألهی دیگری است. بحث بر سر انقلابهاست؛ یعنی آن تحولاتی که به وسیلهی مردم انجام گرفت و ناظر به اصول و مبانی اعتقادی و اجتماعی جامعه بود. اگرچه اینگونه انقلابها، در چند ده سال اخیر در دنیا زیاد اتفاق افتاده است، اما هیچ کدام مثل انقلاب اسلامی ما نبود و به همین خاطر است که این انقلاب با گذشت یازده سال، همچنان درخشندگی خود را در سطح جهان حفظ کردهاست.
دو خصوصیت از خصوصیات استثنایی این انقلاب را مطرح میکنم که همین دو خصوصیت، بیشترین تأثیر را در وجههی این انقلاب در دنیا داشت؛ همچنانکه بیشترین تأثیر را در پیروزی و ماندگاری انقلاب در کشور اسلامی داشت. همین دو خصوصیت بود که با گذشت چندین سال، هنوز موجب شده است که در گوشه و کنار عالم، به پیروی از این انقلاب و در پرتو آن، از سوی کسانی حداقل حرکات و تحولات و تلاشهایی انجام بگیرد.
یکی از این دو خصوصیت، عبارت بود از این که مبنای این انقلاب، ارزشهای دینی و اخلاقی و معنوی بود و خصوصیت دیگر این بود که انقلاب بر پایهی اراده و خواست مردم در تشکیل و ادارهی حکومت باقی ماند. یعنی پس از پیروزی انقلاب، اهمیت نقش مردم از آنها سلب نشد و به عنوان یک عنصر برای انقلاب باقی ماند. این دو خصوصیت، در انقلاب ما وجود دارد.
انقلابهای دیگر، غالباً بر مبنای تفکرات مادّی انجام گرفته است. ممکن است این تفکرات، افکار مادّی مکتبی و مسلکی - یعنی تفکرات مارکسیستی و کمونیستی - باشد و یا این که اعتقادی هم به یک مکتب مادّی نداشته باشند؛ بلکه بر مبنای مادّینگری - مثل گروههای میهندوست و میهنپرستی که در بعضی از کشورها اقداماتی را انجام میدهند و بینش دینی ندارند - عمل کنند.
همهی انقلابها اینگونهاند. حتّی انقلابهایی که مقدّمات آنها مذهبی یا اسلامی بوده است، در انتها از حالت اسلامی بودن خارج شدند؛ مثل بعضی از کشورها که در اول، انقلابشان در مساجد شکل گرفت و نهضت از مساجد یا مدارس دینی شروع شد - هم در آسیا و هم در آفریقا - لیکن بعد که حرکات رشد پیدا کرد، چون در میان مذهبیون، قوّت رهبری کافی وجود نداشته، دیگران آمدند و امور را قبضه کردند و خط را از حالت مذهبی، به سمت لامذهبی بردند.
تقریباً هیچ نقطهای از دنیا را که در آن انقلاب شده باشد، سراغ ندارم که از این قاعدهی کلی خارج باشد؛ ولی در کشور ما اینطور نشد. انقلاب از خانهی مذهب - یعنی مسجد و مدرسهی دینی - آغاز شد و جهتگیری مذهبی در انقلاب روزبهروز افزایش پیدا کرد و نقش مذهب و ارزشهای معنوی، آنقدر قوی شد که کسانی را به میدان انقلاب کشاند که معمولاً در هیچ انقلابی، اینگونه آدمها به میدان نمیآیند. حتّی افراد مسن و بیخبر از مسایل سیاسی و آدمهایی را که در شهرها و روستاهای دورافتاده زندگی میکنند، به میدان انقلاب و مبارزه کشاند. علاوهی بر این، روحیهی مذهبی در این انقلاب کاری کرد که در دوران انقلاب، کمترین ضایعه به وجود آید. این، نکتهی مهمی است که اگر کسانی در انقلابهای مادّی دنیا - مخصوصاً انقلاب اکتبر کشور روسیه - مطالعه کرده باشند، معنای این مطلب را خیلی خوب میفهمند.
آن جاهایی که انقلابی بر اساس لامذهبی به وجود آمده، در هنگام شکوفایی انقلاب و اوج نهضت انقلابی، ضایعات فراوانی ایجاد شده است؛ چون مردمی که تحت هیچ قانون و قاعده و ضابطهیی نیستند و نظامی را از بین بردند و هنوز هم چیزی جایگزینش نشده، قاعدتاً در معاملات اجتماعی و برخوردها و انتقامگیریشان، خیلی بیمحابا عمل میکنند. در آن انقلابی که اشاره شد، از این قبیل قضایا زیاد اتفاق افتاده است. کسانی که قضایای آن انقلاب و امثال آن را خوانده باشند، این نکته را تصدیق میکنند. انتقامکشیها، سوءاستفادهها، آدمهای ناباب، مدتی بخشی از کشور را برای خودشان قرق میکنند و چهقدر اموال را از بین میبرند و چهقدر نفوس بیگناه را نابود میکنند و از این قبیل.
این مسایل، در انقلاب ما اتفاق نیفتاد. در اینجا، وقتی مردم تهران دکانها را بستند و زندگی را تعطیل کردند و همه وارد میدان مبارزه شدند، از شهرها و روستاهای اطراف، برای مردم نان آوردند؛ یعنی همدردی کامل کردند. در اینجا، مسألهی خشم مردم به خاطر یک قضیهی مادّی نبود؛ بلکه مسألهی دین و معنویت و خدا بود و این به سبک دیگری در زندگی مردم اثر میگذارد و به فعالیتهای آنها شکل میدهد. بعد هم وقتی انقلاب پیروز شد، حکومتی که بهوجود آمد، بر اساس انقلاب، یک حکومت اسلامی بود؛ یعنی جمهوری اسلامی. این حکومت، به سمت چپ و راست حرکت نکرد؛ بلکه در خط مستقیم دین باقی ماند. وقتی جمهوری اسلامی هم تشکیل شد، با گذشت زمان راه دین را رها نکرد؛ بلکه درست در قانونگذاری و انتخاب مسؤولان و مجریان و کارگزاران اصلی نظام - مثل نمایندگان مجلس و دیگران - مردم با معیارهای اسلامی وارد میدان شدند.
دین، خصوصیت انقلاب بود و ماند. اینطور نبود که روزی دین خصوصیت انقلاب باشد و پس از چندی، این خصوصیت از انقلاب گرفته بشود و به چیز دیگری تبدیل بشود. این یک خصوصیت، در هیچیک از انقلابها نبود وهمین، یکی از مهمترین عوامل بود تا هر جای دنیا قلبی برای دین و اسلام میتپد، به جمهوری اسلامی - که برای اسلام حرکت میکند و به اعلای کلمهی اسلام فکر میکند - علاقهمند باشد.
خصوصیت دوم، مردمی بودن است. انقلابهای دیگر - آنها که حقیقتاً انقلاب بودند - پس از پیروزی خود، اغلب نسبت به مردم بیاعتنا شدند. کودتاها و حرکات نظامی و امثال اینها را کاری نداریم. انقلابها، همیشه در همه جای دنیا به دست مردم به وجود آمده؛ اما بعد از آن که به پیروزی رسیده یا در آستانهی پیروزی قرار گرفته، احزاب یا حزب جای انقلاب و مردم را گرفته است و مردم کنار رفتهاند. مثل کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی دنیا که نظامهای خیلی از آنها، با یک انقلاب بهوجود آمده بود و مردم در آن نقش داشتند و به گروه انقلابی و مبارز مردم کمک کرده بودند؛ اما در همهی این کشورها، به مجرد اینکه انقلاب به پیروزی نزدیک شد یا به پیروزی رسید، مردم دیگر هیچکاره شدند و حزب همهکاره شد. حزب کمونیست یا هر اسم دیگری که برای حزبِ حاکم داشتند، هر کاری که خواست بکند، به نام مردم کرد، اما مردم در هیچ کار نقش نداشتند؛ همان مردمی که به خیابانها آمده بودند، یا به نحوی از انحا مبارزه کرده بودند، یا مثلاً از گروه مبارز پشتیبانی کرده بودند.
مردم، حتّی این حق را نداشتند که یک نماینده به مجلس قانونگذاری بفرستند. در هیچکدام از این کشورها که به اصطلاح کنگرههای ملی دارند و همان مجالس قانونگذاری آنهاست، نمایندگان مردم حضور ندارند! اصلاً مردم هیچ نقشی نداشتند. این، چیز خیلی عجیبی است. اما همین چیز عجیب، همه جای دنیا بود.
در یکی از سفرهایی که یکی دو سال قبل به یکی از همین کشورهای سوسیالیستی رفته بودیم، یکی از همراهان ما که از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی بود، با مقامات مجلس ملی آن کشور راجع به مجلس صحبتهایی کرده بود. اطلاعاتی از مجلس ما به آنها داده بود و اطلاعاتی هم از مجلس آنها گرفته بود. ما نشسته بودیم و راجع به موضوعی صحبت میکردیم. ایشان، با یک قیافهی خیلی جدی پیش ما آمد و گفت: ما چیزهای مهمی از این آقایان - که میهمانشان بودیم - یاد گرفتیم. او گفت: وقتی که راجع به مجلس با اینها صحبت کردیم، از اینها پرسیدیم که مجلسِ شما چگونه است و چند عضو دارد و چه مواقعی تشکیل میشود و رئیسش چگونه انتخاب میگردد؟ معلوم شد که مجلس ملی اینها، متشکل از افرادی است که بهوسیلهی دستگاهها و سازمانهای حزبیِ وابسته به خودِ حکومت تشکیل میشود. یعنی مثلاً پانصد، ششصد نفر آدم به عنوان اعضا و نمایندگان کنگره، به وسیلهی همان دستگاههای حزبی انتخاب میشوند. بعد این افراد که نام تجمعشان کنگرهی ملی است، سالی دو مرتبه جلسه تشکیل میدهند!!
شما ببینید در این کشور که فقط سالی دومرتبه مجلس قانونگذاریشان تشکیل میشود، قانون را چه کسی وضع میکند؟ اختیار قانونگذاری دست کیست؟ دست همانهایی است که در رأس تشکیلات حکومت قرار دارند. اگر بپرسید اسم حکومت شما چیست؟ میگویند: حکومت دموکراتیک سوسیالیستی؛ یعنی حکومت مردمی. اسمش مردمی است، در حالی که در هیچ امری از امور آن کشور، مردم دخالت ندارند و این، همان مردمی هستند که انقلاب را به پیروزی رساندند. اسم این کشورها هم کشور انقلابی است. همهی انقلابهایی که ما در دنیا دیدیم و کشورهایی که بر اساس یک انقلاب، نظامی را به وجود آوردند، تقریباً به همین شکلی بودند که مطرح کردم.
در کشور ما، انقلاب از روز اول، همهی نقشها در همهی امور را به مردم دادهاست. یعنی مجلس را - که محل قانونگذاری است - مردم تشکیل میدهند و نمایندگان مردم به آن جا میروند و هیچکس هم حق ندارد نمایندهیی را به مردم تحمیل کند. یک نفر نماینده هم از این دویست و هفتاد نفر، بدون آرای مردم به مجلس نمیآید. رئیس جمهور را - که مجری امور و مدیر و رئیس ادارهی کشور است - مردم با آرای خودشان انتخاب میکنند. هر کسی را که دلشان خواست، انتخاب میکنند. اختیار با مردم است.
این وضعی که انتخابات ریاست جمهوری در ایران دارد، حتّی در کشورهای دموکراتیک غرب هم این وضعیت نیست؛ چون در آن کشورها، احزاب در مقابل هم صفآرایی میکنند و هر حزبی، اسم کسی را به عنوان کاندیدا ذکر میکند. مردمی که به آن کس رأی میدهند، در حقیقت به آن حزب رأی میدهند و خیلیها آن کس را اصلاً نمیشناسند. به هر جهتی طرفدار این حزبند و انگیزههای گوناگون اقتصادی و سیاسی و غیرسیاسی موجب میشود که طرفدار فلان حزب باشند و به خاطر طرفداری آن حزب، به کاندیدای آن تشکیلات رأی میدهند و خود آن کاندیدا را هم اصلاً نمیشناسند.
در ایران، اینگونه نیست. در ایران، یکایک کسانی که کاغذ رأی را در صندوق میاندازند، آن شخص را میشناسند و به عنوان رئیس جمهور به او رأی میدهند. این دوره، همینطور بود. دو دورهی قبل هم که من رئیس جمهور بودم، همین گونه بود. دورهی قبلش هم به همین شکل بود. در همهی این ادوار - که تا حالا پنج انتخاب رئیس جمهوری داشتهایم - مردم به کسی که رأی دادند، خودشان او را شناختند و رأی دادند. پس، در انتخاب دستگاه قانونگذاری، مردم مباشرتاً و مستقیماً دخالت میکنند.
در انتخاب دستگاه اجرایی و رئیس قوّهی مجریه، مردم خودشان دخالت میکنند. حتّی در انتخاب رهبر - با این که رهبری یک منصب الهی است و تابع ملاکهای الهی و معنوی و واقعی است - باز مردم نقش دارند؛ کما این که مشاهده کردید مجلس خبرگان که نمایندگان مردمند، مینشینند کسی را معین و انتخاب میکنند. اگر همان کسی که مجلس خبرگان انتخاب کرد، مورد قبول مردم نباشد، باز رهبری او جا نخواهد افتاد. پس، آحاد و عامهی مردم، علاوه بر اینکه به صورت غیرمستقیم - از طریق مجلس خبرگان - رهبر را معین میکنند، مستقیماً هم نسبت به شخص رهبر نظر و تصمیم دارند و نظر و تصمیم و خواست و ارادهی آنهاست که در حقیقت یک رهبر را رهبر میکند و به او امکان تصرف و قدرت امر و نهی و قبض و بسط میدهد. البته، نحوهی انتخاب امام(ره) به این شکلی که مطرح کردم، نبود. در حقیقت، عشق مردم به امام(رضواناللَّهتعالیعلیه) و اطاعت و تبعیت از ایشان، بیش از انتخاب آنها بود.
در این جا، پشتیبانی و حضور مردم در فعالیتهای سیاسی و اقتصادی و حرکت نظامی وجود دارد. اگر امروز، دولت یا یکی از مسؤولان بخواهد حرکتی را انجام بدهد که مردم آن را نپسندند، میتوانند جلویش را بگیرند. همه جا مردم حضور دارند. این، خصوصیت انقلاب ماست. هیچ انقلابی در دنیا، این گونه نیست. این نکته را از روی بصیرت و اطلاعِ از نزدیک میگویم و این استثنایی است.
نتیجه این است که نظام، نظام مستحکمی است؛ زیرا که مردمی میباشد. آنچیزی که بهوسیلهی ابرقدرتها قابل از بین رفتن است، عبارت از حکومتی است که به مردم متکی نیست. آن چیزی که به وسیلهی عوامل سازمان جاسوسی امریکا، در یک کشور قابل برداشتن و گذاشتن است، حکومت یا دولتی است که با مردم رابطهیی نداشته باشد و پشتوانهی عظیمِ قویِ مردمی، پشت سرش نباشد. حکومتی که دشمن خارجی میتواند چهار نفر را علیه آن به کودتا وادار و تحریک بکند، حکومتی است که روی تخت حکومت نشسته، اما مردم به او وصل نیستند. مردم برای خودشان میروند و او برای خودش حرکت میکند.
نظامی که در آن حاکم - چه رهبر، چه ریاست جمهوری، چه ریاست قوّهی قضاییه، چه مجلس شورای اسلامی - متکی و متصل به مردم و مورد علاقه و پشتیبانی و حمایت آنهاست، نظام جمهوری اسلامی است که نه امریکا و متحدانش و نه شرق و غرب - آن روزی که دو قدرت بزرگ در دنیا وجود داشت - و نه هیچ قدرتی قادر نیست این نظام و حکومت را متلاشی و بلکه متزلزل کند.
امروز در جمهوری اسلامی، دو خصوصیتی که آرزوی همهی ملتهاست، به بهترین وجهی وجود دارد: یکی استقلال و دیگری آزادی. استقلال جمهوری اسلامی در دنیا کمنظیر است؛ اگر نگوییم بینظیر. ما کشورهای قوی و بزرگی را میشناسیم که صنعتی و پُرادعا و دارای پیشرفتهای گوناگونند که با تمام این خصوصیات، با کشوری معاملهیی کرده و چند قلم جنس به یک کشور فروخته و پولش را هم گرفته است؛ اما وقتی میخواهد جنس را تحویل بدهد، امریکاییها از آن طرف دنیا اشاره میکنند که تحویل ندهد، این دولت هم دیگر جرأت نمیکند جنس را تحویل بدهد! این کشور، اروپایی و صنعتی و پیشرفته هم است و اگر به او بگویید شما مستقل نیستی، رگهای گردنش بیرون میزند!
ما استقلال را درست معنا میکنیم. استقلال، یعنی جمهوری اسلامی و وضعیتی که ما امروز داریم. هیچ ابرقدرت و قدرتی در طول این یازده سال، در هیچ یک از امور و شؤون، نتوانسته کوچکترین چیزی را بر ما تحمیل کند. این، مفهوم استقلال است. هیچ کشوری این استقلال را ندارد. من میخواهم بگویم حتّی کشورهایی مثل امریکا هم این استقلال را ندارند. لابد بعضی تعجب خواهند کرد. نه، تعجب ندارد. دولت امریکا هم به سرمایهدارهای صهیونیست بینالمللی وابسته است. اگرچه ممکن است از لحاظ ملیت، خود آن سرمایهدارها هم امریکایی باشند، اما دولت وابسته است. اگر یک رئیس جمهور در امریکا، آنجایی که منافع سرمایهدارها ایجاب نمیکند، یک قدم کج بردارد - مثل کندی و امثال او - پایش را از دایره بیرون میکنند و پدرش را درمیآورند.
استقلال، یعنی آنچه که امروز در جمهوری اسلامی وجود دارد. هیچ قدرت و دولت و تشکیلاتی در دنیا نتوانست این نظام را وادار کند که بر خلاف آنچه که تشخیص میدهد مصلحتش است - همانی که مسؤولان تشخیص میدهند - قدمی بردارد. آزادییی هم که امروز در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد، در هیچ جا نیست. مردم آزادند و حرفشان را میزنند و آرای خود را اظهار میکنند. این تودهی مردمند که در نماز جمعهها و راهپیماییها و در جنگ و مراسم گوناگون و در همهی آن چیزهایی که مربوط به مسایل سیاسی و عمومی است، حضور داشتند و دارند. حرف مردم، همان حرفی است که ما از زبانشان میزنیم. حرف آنها، همان چیزی است که مسؤولان مورد اعتماد مردم، از زبان مردم میگویند. خود آنها هم، همینها را تکرار میکنند.
در جمهوری اسلامی، یک عده از اول انقلاب تا حالا بودند و باز هم هستند که در گوشه و کنار نق میزنند و میگویند: ما آزادی نداریم! این نق را کجا میزنند؟ آیا در یک اتاق دربسته میگویند؟ در نظامی که اختناق وجود دارد و آزادی نیست، کسی که آزادی ندارد، نمیتواند حرفش را بزند. اگر بخواهد بگوید من آزادی ندارم، مجبور است همین حرف را هم در یک پستو و اتاق و یک جمع خصوصی - همانطوری که ما در زمان رژیم گذشته بودیم - بیان کند؛ اما این آقایان، در روزنامهی کثیرالانتشار و مجلهیی که ممکن است چند هزار نسخه چاپ بشود، حتّی در رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی حرف میزنند و میگویند: ما آزادی نداریم!! خدا آنها را به دست خودشان رسوا کرد. همین که در یک روزنامه، یک نفر مینویسد و چاپ میشود و میگوید ما آزادی نداریم، دلیل این است که او دروغ میگوید. اگر آزادی نداشت، نباید این حرف چاپ میشد و یا در بلندگوی عمومی کشور پخش میگردید. پیداست که او خلاف میگوید و خودش نمیفهمد که آبروی خودش را میبرد.
میگویند: اینهایی که به نمازجمعه میآیند، همهی ملت نیستند!! میگوییم: بسیار خوب، اینهایی که در راهپیمایی میلیونی 22 بهمن حاضر میشوند، چهطور؟ آنهایی که تشیع جنازهی امام آمدند و ده، یازده میلیون انسان در تهران جمع شدند، چهطور؟ آیا آن جمعیت، همهی ملت است یا نه؟ ملت، اسلام را میخواست، جمهوری اسلامی را میخواهد، دنبال سر رهبری است، پشت سر نظام جمهوری اسلامی است و هر کس که در راه اسلام حرکت میکند و صدق و امانت او برای مردم آشکار شده، مورد اعتماد مردم است و مردم پشت سر او هستند.
برادران و خواهران عزیز! آنچه که نتیجه میگیریم، این است که یازده سالِ گذشته، تجربهی موفق جمهوری اسلامی را به ما نشان میدهد. اساس مسأله برای یک ملت، در درجهی اول عبارت از همین استقلال و آزادی است. البته، بهای کسب استقلال و آزادی سنگین است، زحمت و مشکلات دارد و تا مدتی هم سختی زندگی دارد. تصور من این است که یا همهی این مدت و یا بخش عمدهی این مدت را گذراندهایم و انشاءاللَّه به سمت زندگیِ بهتر میرویم. شرطش این است که مردمی که در صحنه بودند و این انقلاب را به وجود آوردند و حفظ کردند، همچنان در صحنه بمانند و شما مردم میمانید. این، برای من مثل روز روشن است و تجربهی یازده ساله، این را نشان داد.
من به نوبهی خود، بهعنوان یک طلبه و خدمتگزار کوچک شما و شاگرد کوچک امام و سرباز کوچک انقلاب و اسلام عرض میکنم که ما در راه اسلام و زندگی و حیات طیبهی اسلامی برای شما مردم و جامعهی اسلامی در دنیا، از هیچ کوششی فروگذار نمیکنیم و هیچ عاملی هم به فضل پروردگار نخواهد توانست ما را از این صراط مستقیم و خط روشن منحرف کند. مهم این است که تمسک به اسلام را حفظ کنیم و از دشمنان خدا و اسلام واهمه نکنیم و نترسیم. این درس را از امیرالمؤمنین علی(علیهالسّلام) و از شاگرد و فرزند شایستهی او - امام عزیزمان - گرفتهایم و آنها این خط را برای ما ترسیم کردند و انشاءاللَّه پیش خواهیم رفت.
وحدت و تقوا و خداترسی و یاد خدا و رعایت دستور الهی در همهی امور را در هر جا که هستید، حفظ کنید و (اللَّهاکبر)تان را نگه دارید. دشمنی با دشمنان خدا را در دلتان حفظ کنید و انگیزهی خدمت برای اسلام و مسلمین در سراسر عالم و کار و تلاش برای ساختن این کشورِ اسلام و ولیّعصر(ارواحنافداه) را حفظ نمایید. بدانید که با این خصوصیات، هیچ قدرتی نخواهد توانست کاری بکند. آن روزی که دو ابرقدرت در دنیا بود و میتوانستند با هم همدست بشوند و مکرر هم با یکدیگر همدست شدند، نتوانستند این ملت را از راهش ذرهیی منحرف کنند و صدمهی واقعی به او بزنند. امروز هم که در حقیقت، یکی از دو ابرقدرت از ابرقدرتی افتاده و آن دیگری هم گیج گیج میخورد و نمیداند که چه وضعیتی در دنیا در جریان است و ملّتها به سمت هوشیاریِ بیشتر پیش میروند، به فضل پروردگار، شیطانهای عالم هیچ غلطی نخواهند توانست بکنند.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والعصر. انّالانسان لفی خسر. الّاالّذین امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسممحمّد و علی علیّامیرالمؤمنین والصّدّیقةالطّاهرة والحسن والحسین سیّدی شباب اهلالجنّة و علیّبنالحسین و محمّدبنعلیّ و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علیّبنموسی و محمّدبنعلی و علیّبنمحمّد والحسنبنعلیّ والخلفالقائمالمهدی حججک علی عبادک و امناءک فی بلادک و صلّ علی ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بتقویاللَّه و نظم امرکم
فقط دو جملهی کوتاه مطرح کنم: یکی دربارهی وضعیت قطعنامهی 598 که باید همهی دنیا بدانند رژیم عراق بر خلاف ادعاهای صلحطلبی، فقط به دنبال یک آتشبس بود تا خودش را بتواند نجات بدهد. این حرفی بود که در طول چند سال گذشته، بارها در همین جایگاه مقدس نماز جمعه گفتیم. آن وقتی که او میگفت: ما صلح میخواهیم، دنیا به ما میگفت: شما چرا قبول نمیکنید؟ ما میگفتیم: اینها صلح نمیخواهند، اینها دنبال آتشبسند؛ برای اینکه بتوانند خودشان را نجات بدهند. این موضوع، حالا ثابت شد.
طبیعی است که آنها هم برای اینکه خودشان را مقبول و موجه کنند، بگویند جمهوری اسلامی قبول نمیکند؛ لیکن واقعیات روشن است. افرادی که عاقلند، بدون حتّی اندک تأملی میتوانند بفهمند قضیه چیست. صدام حسین سوءنیت دارد و حسننیت نشان نمیدهد. وضعیتی که او به وجود آورده است، اعتماد به استقرار صلح در منطقه را کم میکند. البته، ما بعید میدانیم که آنها اینقدر ابله باشند که بخواهند مجدداً آتش جنگ را شعلهور کنند؛ چون بیشتر به ضرر خودشان است. اما اگر جنگ هم شروع نشود، صلح در منطقه استقرار پیدا نکرده و آرامش نیست.
این، وضعیتی است که آنها به وجود آوردهاند، راهش هم عمل کردن به قطعنامه است. قطعنامه، وحی منزل نیست؛ اما چیزی است که مورد اتفاق واقع شده است. کسی که میخواهد زیرش بزند، در حقیقت قصد اخلالگری و خرابکاری دارد. بهانههایی هم که عنوان میکنند، همه از این قبیل و در این راه است. مسألهی اسرا را مطرح میکنند. ما میگوییم: اگر شما قطعنامه را عمل کرده بودید، حالا اسرا در خانههایشان بودند. در حقیقت، شما هستید که اسرا را نگه داشتید؛ برای خاطر اینکه در انجام قطعنامه اخلال میکنید.
مطلب دوم این است که در طول یازده سال گذشته، هر وقت دستگاههای جهانی، از نفوذ کلمهی جمهوری اسلامی در میان ملتها خیلی ترسیدند، چند تهمت به جمهوری اسلامی زدند. حساب کار آنها دست ماست. هر وقت میبینیم این چند تهمت در دنیا خیلی رواج پیدا میکند، میفهمیم که دستگاههای استکبار، از نفوذ کلمهی جمهوری اسلامی خیلی میترسند. ممکن است حوادثی در گوشه و کنار باشد که ما خبر نداریم، ولی آنها اطلاع دارند و میترسند و این چند تهمت را ردیف میکنند:
یکی تهمت ارتباط با اسرائیل است؛ چون میدانند ملتهای مسلمان روی اسرائیلِ غاصب حساسند و نیز میدانند آن دولتی که به معنای واقعی کلمه و صادقانه، با ملتهای مسلمان همصداست، در درجهی اول جمهوری اسلامی است. میدانند که امام فقید بزرگوار ما، از اوایل شروع نهضت، مبارزهی با اسرائیل را یک رکن اساسی نهضت قرار داده بود. به همین خاطر، برای اینکه نفوذ جمهوری اسلامی در میان ملتها کم بشود، یک خبر و شایعه و زمزمه و معاملهیی درست میکنند و میگویند در جایی، کسی از کسی چیزی خریده و چیزی فروخته است؛ یکی از طرف جمهوری اسلامی و یکی هم از طرف اسرائیل!
این، یکی از این تهمتهایی است که همیشه میگفتند و عجیب و طُرفه اینکه همان کسانی این تهمتها را به صورت جنجال مطرح میکنند که خودشان علناً و یا در خفا، با اسرائیل رابطه دارند! بعضی از همین دولتهای مرتجع منطقه که با اسرائیل ارتباطات پنهانی و مخفی دارند، در رادیوهایشان به شکلی این قضیه را به صورت جنجالی مطرح میکنند. ما اعلان میکنیم که حتّی یک روز و یک ساعت، با دولت غاصبِ غیرقانونیِ خبیث اسرائیل، دوستی و محبت و کوچکترین و ضعیفترین نوع رابطه را هم نداشتیم و نخواهیم داشت.
نکتهی سوم و آخر این است که ما از بیداری اسلامی در سراسر دنیا حمایت میکنیم و مسلمانهایی را که در نقاط مختلف عالم میخواهند به زندگی و فرهنگ اسلامی خود برگردند، تأیید میکنیم؛ چون حقِ آنهاست. آنچه که امروز در دنیا شنیده میشود، همه یکطور نیست. شعارها، همه به یک حقیقت اشاره نمیکنند. قضاوت دربارهی مسایل مسلمانها در عالم، قضاوت یکسانی نسبت به همه نیست؛ اما آنچه برای ما محترم است، همان بازگشت به اسلام از سوی مسلمانهاست. امروز، مسلمانان عالم حق دارند اسلام و قرآن را گرامی و عزیز بدارند و گرامی و عزیز هم خواهند داشت و به زندگی اسلامی هم برخواهند گشت و تلاشها و سرکوبها هم هیچ فایدهیی نخواهد داشت.
دستهای مزدور سعی میکنند با توطئهی فرهنگی و تبلیغاتی - از قبیل توطئهی نوشتن کتاب آیات شیطانی به وسیلهی آن مزدور قلم به مُزد - ارزش اسلام را از چشمها بزدایند و اسلام را سبک و خفیف کنند؛ ولی اشتباه میکنند، خودشان ضرر میکنند. آن کسی هم که این کتاب را نوشت - که البته این یک نمونه است - و امام بزرگوارمان حکم و فتوای قتل او را صادر کردند، این حکم امام، همچنان به قوّت خودش باقی است و باید اجرا بشود.
احیّی کل الشعوب المستضعفة و کل أبناء امتنا الاسلامیة رجالا و نساءاً بتحیة الاسلام. السلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
أبارک لکم ذکری مولد امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(علیهالسلام) داعیة التوحید والعدالة، والمجاهد فیسبیلاللَّه حق جهاده، و ولید الکعبة، و شهید المحراب، و أهنئکم بالذکری الحادیة عشرة للثورة الاسلامیة مشعل تحریر الشعوب المظلومة و لواء مقارعة النظام السلطوی العالمی و صوت التوحید و الکرامة الانسانیة.
الثورةالاسلامیة التی یحتفل شعبنا بذکراها الحادیةعشرة حادثة فذة عظیمة، وقعت رغم کل مادبّره جبابرة العالم من مخططات وقائیة، و واصلت مسیرتها رغم کل ما أحیط بها من حقد دفین و عداء شدید. بل ازدادت بفضل اللَّه منعة و صلابة علی مرّالایام، رغم کل التحلیلات و التوقعات.
لم تکن هذه الثورة الاسلامیة تغییرا لنظام سیاسی و اجتماعی لبلد فحسب و لم تکن إطاحة بنظام و إبداله بنظام آخر فقط. کانت منعطفا فی مسیرة التاریخ المعاصر. هذه المسیرة التی کانت تتجه نحوالمادیة و مصادرة القیم المعنویة والاخلاقیة و نحو إبعاد الدین و تثبیت تسلط القوی المادیة الجامحة، و نحو ترکیز الهیمنة بید طواغیت النظام السلطوی العالمی. هذه المسیرة غیّرت اتجاهها صوب تفتّح براعم المعنویات و الارتباط بالدین و تبلور الحکومات الجماهیریة و تزلزل أرکان هیمنة طغاة العالم و انهیار صرح النظام الاستبدادی و الالحادی و اللا إنسانی.
من هنا فان هذه الثورة المبارکة - و إن لم تقف فیمواجهة نظام اجتماعی و سیاسی لبلد من البلدان - الّا أنها فی مواجهة صارمة مع النظام السلطوی العالمی. فهی لم تقارع النظام المستبد الفاسد الحاکم فی ایران فحسب بل قارعت الکیان الفاسد للقوی المستبدة المعادیة للشعوب، و من البدیهی انّ هذا لایعنی إعلان الحرب علی الحکومات و الانظمة الفاسدة و الظالمة، بل یعنی انتشار صحوة علی الصعید العالمی و تفتّح الامل فی نفوس الشعوب و لذلک فانّ القوی المستکبرة المستندة الی البطش والثروة، والعاملة علی نشر ما یعمله الاستکبار العالمی من قیم مادیة و علی رأسها امریکا اعلنت حربا شعواء فی جمیع الابعاد علی هذه الثورة و علی اساسها العقائدی المتمثل بالاسلام المحمدی الاصیل(صلیاللَّهعلیهوآلهوسلم) و علی قائدها الامام الخمینی (رضواناللَّهعلیه) و علی حملة اعباءها من الشعب الایرانی، و لاتزال هذه الحرب متواصلة و أنا أعلن بثقة و عزم انّ الاستکبار العالمی مُنِیَ بهزیمة فی هذه الحرب و لا ادلّ علی ذلک من بقاء و استحکام هذه الثورة و نظام الجمهوریة الاسلامیة و انتشار المبادیء الفکریة لهذه الثورة فی جمیع ارجاء العالم.
الاعوام الاحد عشر الماضیة - و ان کانت قصیرة فی عمر الزمن - فهی کبیرة جدّا بالنسبة لنا نحن أبناء الشعب الایرانی بما ما رسمناه و تعلّمناه من نضال و صبر و عبرة، و استلهمناه من دروس قرآنیة، و بما لمسناه من قدرة اللَّه و ارادته سبحانه فی هذا الکون. نحن الیوم عازمون علی مواصلة طریق الثورة بثقة فی المستقبل تزید علی ما کنّا علیه فی بدایة المسیر، لانها تنطلق من تجارب السنین الاحدی عشرة، و باستعداد یزید أیضا علی استعدادنا فیالبدایة لانه یقوم أیضا علی تلک التجارب.
بعد رحلة إمامنا العظیم - التی کانت للشعب الایرانی خسارة عظیمة عظم شخصیته الکبری - خامر ذهن العدو امل فی ابتعاد طریق الدولة فی ایران عن طریق الثورة، و حین شاهد علی الصعید العملی ما یخیب ظنّه راح یشیع فی اعلامه حدوث مثل هذا الابتعاد، آملاً أن یبث الیأس فی قلوب الشعوب من الثورة و من النظام الاسلامی الکریم. و نحن نعلن هنا أن هذه الآمال ستبقی حسرة فی قلوبهم بحولاللَّه و قوّته ثم یغلبون. و من اجل تبدید الآمال المعقودة علی هذه الثورة و نظام الجمهوریة الاسلامیة راح العدو یکیل للثورة تهمة الاستسلام مقابل اعداء الاسلام و تهمة اقامة العلاقات مع امریکا و اسرائیل، و نحن نعلن أن النضال ضد حکومة العدو الصهیونی والدفاع عن کفاح الشعب الفلسطینی المظلوم و عن الارض الفلسطینیة المغتصبة جزء لایتجزأ من معتقدات الثورة الاسلامیة.
بناء بلدنا علی اساس اقتصاد اسلامی یقوم علی العدل والرفاه العام و تفجیر طاقات العمل والابتکار والانتاج و فتح مقالید کنوز الارض و استئصال الفقر فریضة عاجلة نسخّر لها کل طاقاتنا، غیر اننا الی جانب ذلک مهتمون بصیانة سائر المبادیء و المحاور الاسلامیة للثورة بحذر تام و دقة متناهیة.
نحن نعتبر الدفاع عن کل المسلمین فی العالم و الدفاع عن حریم الاسلام المقدس فی کلّ ارجاء الارض من مهامّ رسالتنا الکبری و لذلک فان کل الذین یکیدون للقیم الاسلامیة و یطعنون بحرمة الاسلام عن طریق التآمر الثقافی والفنّی یندرجون ضمن قائمة الاعداء.
و هنا اعلن أن حکم الامام(رضواناللَّهتعالیعلیه) بشأن کاتب الآیات الشیطانیة الذی هو ذاته عمیل الشیطان الاکبر و شیاطین السیاسة العالمیة لایزال ذلک الحکم نافذ المفعول و یتحمّل مهمة تنفیذه کل المسلمین.
مرة أخری أحیّی کل الاخوة والاخوات من ابناء العالم الاسلامی و من أبناء الشعوب المستضعفة فی کل ارجاء الارض و أذکی فی قلوبهم الامل بتذکیرهم بقول اللَّه سبحانه: (بسماللَّهالرحمنالرحیم. وعداللَّه الّذین امنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فیالارض کما استخلف الّذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الّذی ارتضی لهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا)(2).
بسماللَّهالرحمنالرحیم
قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم یلد و لم یولد. و ولم یکن له کفوا احد.
1) اعراف: 128
2) نور: 55
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و میهمانان خارجی شرکتکننده در کنفرانس اندیشهی اسلامی
تاریخ: 1368/11/12
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و میهمانان خارجی شرکتکننده در کنفرانس اندیشهی اسلامی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اگر چه زندگی و وجود ما از یاد امام راحل عظیم و رهبر الهی و فراموش نشدنی سرشار است، اما در چنین ایامی که خاطرهی حیات مجدد ملت ایران و تجدید حیات طیبهی اسلامی، با همت و ارادهی نیرومند آن شخصیت عظیم و بزرگ توأم میباشد، یاد آن بزرگوار زندهتر و برجستهتر از همیشه است.
هدف از همهی مبارزاتی که ملت ایران به رهبری امام بزرگوار انجام داد تا انقلاب به پیروزی رسید و همهی تلاشهایی که بعد از پیروزی انقلاب در این کشور انجام شد، تشکیل حیات طیبهی اسلامی بود. اسلام برای انسان، روش زندگی مناسب و لایقی قایل است. اگر تنها این شرایط محقق شد، انسان میتواند به سعادت و کمال برسد. تلاش همهی دلسوزان بشر و راهنمایان بزرگ انسان و انبیای عظام و اولیا و مجاهدان فیسبیلاللَّه در طول تاریخ، این بوده است که این حیات طیبه را برای بشر به وجود آورند. از طرف دیگر، سعی همهی دشمنان انسان و شیاطین و طواغیت آن بوده است که بشر را از این حیات طیبه دور کنند. لذا عنصر ایمان و دشمنی با شیطانها و طاغوتها، از اجزای اصلی دعوت همهی پیامبران بوده و عمل پیامبر اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) هم بر این نکته قرار داشته است.
شما در تاریخ، داعیهی حقی را هرگز نخواهید توانست پیدا کنید که با شیاطین و طواغیت مبارزه نکرده باشد و طواغیت و شیاطین و زورگوها هم با او خصمانه و با بغض و کینه مواجه نشده باشند. امروز، تمام تلاشهای استکبار جهانی بر این متمرکز است که هر صدایی علیه نظام حاکم جهانی بلند شود، این صدا را خاموش و خفه کند. از وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، صدای اسلام قویترین و مطمئنترین فریادی بود که علیه نظم ظالمانهی حاکمیت استکبار جهانی بلند شده است. به همین جهت، امروز بیشترین همت دشمنان و طواغیت، خاموش کردن صدای اسلام است.
در این یازده سالی که از پیروزی انقلاب میگذرد، آن قدری که دستگاههای استکبار و متولیان نظم حاکم جهانی - چه دستگاههای تبلیغاتی و فرهنگی و چه دستگاههای سیاسی و نظامی و اقتصادی - علیه دعوت اسلامی و بخصوص مرکز دعوتِ انقلابیِ اسلام - یعنی ایران اسلامی - تلاش و فعالیت کردهاند، علیه هیچ حادثه و پدیدهی دیگری این قدر تلاش نشده است.
خوب است که ما امروز در سالگرد پیروزی انقلاب و ورود امام(ره)، در یک جملهی کوتاه روشن کنیم که هدف ما چیست و مواجههی دشمن با ما، از قِبَل چه مسألهیی است و همینطور روشن کنیم که این عرصهی مبارزه و این صحنهی درگیری، تا کجا امتداد دارد و به کجا خواهد رسید؟
من میگویم در مواجههی قدرتهای مسلط عالم با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، مسأله، اسلام خالص و پیراسته از تحریفهای ایادی استکبار جهانی است. برای ما و دشمنانمان، مسأله، اسلام است. ما بهخاطر اسلام با استکبار مواجهیم. استکبار جهانی، که در رأس آن امریکا و در ذیلش همهی دستگاههای شیطانی مسلط عالم یا حتّی دستگاههای غیرمسلط - که برای منافع استکبار کار میکنند - قرار دارد، هدفش از مواجههی با ایران اسلامی، فقط اسلام است و بس. هیچ مسألهی دیگری در میان نیست.
ما بهخاطر تحقق حیات طیبهی اسلامی، نه فقط برای خودمان، بلکه برای بشریت مبارزه میکنیم. معنای این حرف، این نیست که ما میخواهیم لشکرکشی کنیم تا ببینیم ایادی استکبار در کجا حیات طیبهی بشری را نقض کردهاند و با آنها بجنگیم! این جنگ، از این مقوله نیست. سعی ما در پایگاه اسلام این است که ثابت کنیم بشریت در زیر سایهی سنگین و خبیث حاکمیت کنونی استکبار بر عالم، رنج میکشد و روزبهروز به بدبختی نزدیکتر میشود و اسلام میتواند بشر را نجات بدهد. ما ثابت کردهایم و ثابت خواهیم کرد که اسلام میتواند با قدرتهای بزرگ عالم مواجه شود و نظم ظالمانهی دنیا را بههم بزند. استکبار هم روی همین نکته حساسیت دارد.
هر ملت و دعوت و نظامی که فرهنگ سلطهی جهانی را قبول کند، استکبار با او میتواند بسازد و با او بحثی ندارد. هر فرهنگ و ملت و نظامی که فرهنگ سلطه - یعنی حاکمیت خداوندان زر و زور و امپراتورهای قدرت جهانی - را رد بکند، او در نظر و چشم آنها مبغوض است. امروز، اسلام و ما این نظام سلطه را در دنیا رد میکنیم و او را محکوم میسازیم و مسؤول بدبختی ملتها و انسانها در سراسر عالم میشماریم.
ما از تهمتهایی که دستگاههای تبلیغاتی وابستهی به غرب، متوجه انقلاب و کشور و ملت ما میکنند، سراسیمه نشدهایم و نخواهیم شد. از اول پیروزی انقلاب، مرتجعترینِ مرتجعان عالم، ملت و انقلاب ما را - که مترقیترین حرکت پیشرو زمان خودش را انجام داده بود - به مرتجع بودن متهم کردند!! که باید بگویم این اتهام، ما را سراسیمه و دستپاچه نمیکند.
در زمینهی سیاسی نیز انواع و اقسام تهمتهایی را که میدانند برای ملت و نظام اسلامی در ایران نامطلوب و زشت است، متوجه انقلاب و ملت و دولت و کشور ما کردند. خود آنها هم میدانند که این تهمتها خلاف واقع است؛ اما برای این که حیثیت این انقلاب را در منظر میلیونها مسلمان و حتّی غیرمسلمان - که در دنیا به این انقلاب چشم دوختهاند و به آن امیدوار شدهاند - ساقط کنند، این اتهامات را شایع میکنند و در رسانههای گروهی مطرح میسازند.
مسألهی اصلی اینجاست که در مصاف میان اسلام و دستگاههای قدرت شیطانی، آنکه پیروز است، اسلام است و ما این را امروز مشاهده میکنیم. علیرغم اینکه با انواع تبلیغات دروغ، سعی کردند دعوت اسلامی در ایران را زشت جلوه بدهند و آنرا به مسایل فرقهیی و طایفهیی و نژادی مربوط بکنند و بین مسلمانان اختلاف بیندازند و جامعهی ایران اسلامی را از لحاظ عاطفی از مسلمانان دیگر جدا کنند، اما شما امروز مشاهده میکنید که در اطراف عالم، ندا و دعوت اسلام و شوق به این دین، دنیا را پُرکرده است. این، پیشرفت اسلام است. استکبار جهانی نمیتواند ادعا کند که در مقابل اسلام قادر به اعمال قدرت میباشد. این، نمونهی آن است.
جنگ تحمیلی را که به راه انداختند، نه فقط نتوانستند جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در ایران را شکست بدهند و با محاصرهی اقتصادی و تبلیغاتی و فرهنگی، نه فقط نتوانستند به این انقلاب و نظام ضربه بزنند، بلکه حتّی نتوانستند جلوی ساطع شدن نور حقیقت این انقلاب را در سراسر عالم بگیرند. ببینید امروز در اروپا و در قلب مدنیت و فرهنگ غربی که اسلام را خصم خود میداند و با اسلام مبارزه میکند، دعوت اسلامی چه شورونشاطی به وجود آورده است. حقیقت همین است و آینده نیز محکومِ همان حقیقتی میباشد که انبیای عظام خبر دادهاند و اسلام به ما وعده داده است.
اسلام بر تمام مکاید دشمنانش پیروز خواهد شد. اگر یک روز در سراسر جهان به ما و یا به دیگر انسانهای معمولی میگفتند که در قلب اروپا کسانی به شوق اسلامخواهی تشکل پیدا خواهند کرد، باورش مشکل بود. اگر میگفتند که امپراتوریِ بنا شده بر اساس مادّیگری وضدیت با خدا، متلاشی خواهد شد، باورش مشکل بود. اگر میگفتند در کشورهای ارتجاعی و علیالظاهر اسلامی و علیالباطن محکومِ قدرتهای وابستهی به غرب و دستگاههای ضد اسلامی، حرکتهای اسلامیِ مترقی بهوجود خواهد آمد، باورش مشکل بود. اگر میگفتند در اقصا نقاط کشورهای اسلامی، مردم مسلمان با انگیزههای ایمانی خودشان حرکت و قیام و فداکاری خواهند کرد تا کلمهی اسلام را بلند کنند، باورش مشکل بود؛ چون دستگاه حاکمیت استکبار جهانی و سلطهی شیطانی، تمام ترتیبات را به گونهیی ردیف کرده بود که معنویت و دین - و بخصوص اسلام - بکلی از صحنه خارج بشود. اما معجزهی الهی تحقق پیدا کرد، اسلام به صحنه آمد و مخالفان خود را از صحنه خارج کرد و کماکان خارج میکند.
امروز، از دوقطب سیاسی و اقتصادی عالم - قطب شرق و قطب غرب - قطب شرق تقریباً متلاشی شده است و چیزی به نام بلوک شرق، امروز دیگر در دنیا مطرح نیست. کسی این را باور نمیکرد. من میگویم دایرهی گسترش و نفوذ اسلام، از این خیلی پیشتر خواهد رفت و بشریت در آیندهی نه چندان دور، شاهد خواهد بود که حاکمیت غرب و فرهنگ سلطه و ضد ارزشهای حاکم بر بشر متلاشی خواهد شد و آن چیزی که امروز به نام بلوک غرب بر دنیا ظلم و جفا میکند، از بین خواهد رفت و این از برکات اسلام است.
در آیندهای که خیلی دور نخواهد بود، بشریت شاهد خواهد بود که حکومت غاصب صهیونیستها، مجبور به عقبنشینی خواهد شد و ملت مظلوم فلسطین، به حقوق خود خواهند رسید. این، طبیعت زمان و روند کنونی حقایق در عالم است و مسلمانها باید خودشان را آماده کنند.
مسلمانهای مؤمن و معتقد باید بدانند که امروز، روز اسلام و روز نقش و دور اصلی این دین است. اسلام پیشرفت خواهد کرد و انشاءاللَّه در صحنهی ذهن بشر و بر واقعیتهای زندگی حاکم خواهد شد. ما در نظام جمهوری اسلامی، به تبعیت از امام فقید بزرگوارمان - آن شخصیت نمونهی امروز عالم و کسی که از نوع اولیای خدا و جزو سلسلهی برگزیدگان الهی بود - راه پایفشردن بر مواضع اسلام و مقابله با طواغیت را با قدرت و قاطعیت تعقیب خواهیم کرد و معتقدیم که آینده در اختیار اسلام و متعلق به این دین است.
من به همهی شما برادران و خواهران عزیز که از نقاط مختلف تشریف آوردهاید، مخصوصاً میهمانان دههی فجر که از کشورهای دیگر تشریف آوردهاند، خیرمقدم و خوشآمد عرض میکنم و توفیقات همهی شما را از خداوند متعال خواستارم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار مسئولان دفاتر نمایندگی ولىّفقیه در سپاه
تاریخ: 1368/11/07
بیانات در دیدار مسئولان دفاتر نمایندگی ولىّفقیه در سپاه
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از زیارت آقایان عزیز خیلی خوشحالم. این دیدار، همیشه برای من مایهی مسرّت بوده است. آقایان مسؤول دفاتر نمایندگی حضرت امام(رضواناللَّهتعالیعلیه) هرگاه در آن زمان تشریف میآوردند و ما آنها را زیارت میکردیم، از مشاهدهی این هیاکل علم و عمل و انسانهایی که صرفاً به پیمودن راه علم و دین اکتفا نکردند، بلکه در طریق عمل، آن هم عملی بسیار حساس و مهم و تعیین کننده قدم برداشتند و بحمداللَّه تا حدود زیادی هم موفق بودند، همیشه احساس خوشوقتی و مسرّت میکردیم. الان هم همان طور است. لازم است که من از همهی آقایان مسؤول در این کارِ عظیم و از کسانی که با شما کار میکنند، تشکر کنم.
مسأله برای دفتر و حوزهی نمایندگی در سپاه، دو بخش دارد که باید با هم مخلوط نشود: یک بخش، وظایف عادی و معمولی این تشکیلات است؛ یعنی بهطور طبیعی دفترها یا حوزهی نمایندگی، چه شرح وظایفی دارد که این امر مهمی است. بخش دیگر این است که چون نمایندگی رهبری در نیروهای مسلح، نمایندگی فرماندهی است و در حقیقت چون رهبر، فرمانده هم است و جریان ویژهیی میان نیروهای مسلح و فرماندهی کل آن نیروها برقرار میباشد، بنابراین میتواند به حیث ارتباط با فرماندهی، مأموریتهایی را به حسب اقتضای شرایط - غیر از آن مأموریت اصلی - داشته باشد. مثلاً در مواردی ممکن است فرماندهی کل مصلحت بداند ارتباط حفاظتها یا مواردی از این قبیل را - که مربوط به فرماندهی کل است - به دفتر و حوزهی نمایندگی بدهد؛ لیکن اینها وظایف طبیعی و عادی نیست، بلکه وظایف فوقالعاده و ویژه است که در درجهی دوم اهمیت قرار دارد. آنچه که در درجهی اول اهمیت قرار دارد، مسؤولیت اوّلی است که همان مأموریت عادی این حوزهی نمایندگی را تشکیل میدهد.
به عنوان مقدمه، مطلبی را که برای آقایان واضح است، مجدداً تکرار میکنم و آن این است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یک نیروی نظامی است که بقا و سلامت او، با بقا و سلامت نظام ارتباط نزدیکی دارد. یعنی اگر این نیرو سالم و قوی باقی بماند - به حسب موازین عادی - نگرانییی در مورد انقلاب و سلامت و بقای آن باقی نخواهد ماند؛ زیرا وقتی چنین نیروی نظامیِ مؤمن و مخلص و فداکار و کاملاً با دید انقلابی و دارای نیروی عظیمی - مانند بسیج - در کشور وجود دارد، دیگر تهدیدی از نوع تهدیدهای نظامی، حقیقتاً برای انقلاب نگران کننده نیست. تهدیدهای اخلاقی و معنوی، بحث دیگری دارد که بایستی دستگاههای دیگر، متصدی و متکفل مقابله با آن شوند.
اگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عارف و عامل به وظیفهی اسلامی باشد، این خصوصیات را داراست و اگر عارف و عامل به وظیفهی اسلامی نبود، این شأن و خصوصیات را نخواهد داشت. آنچه که در سپاه مهم است، این است که دارای معرفت دینی باشد تا اشتباه نکند و فریب نخورد. کافی هم نیست که فقط فرماندهان معرفت دینی داشته باشند. چون اصولاً بافت ارتش اسلامی این طور است و از آن جا که سپاه، یک ارتش اسلامی است که از خود اسلام و انقلاب جوشیده، باید چنین ویژگی را دارا باشد.
این طور نیست که بگوییم فرمانده، خوب و مورد اعتماد باشد، بدنهی سپاه هر چه بود، بود. نباید وضعیت مثل خوانین و حکام سابق باشد که به کشور یا استان یا شهری میرفتند و بعد همهی امور آن شهر یا منطقه را به آنها محول میکردند و دیگر کاری به کار بدنهی مردم نداشتند. وضعیت در افواج نظامی نیز همین طور بود. یک فوج یا واحد نظامی را به دست یک نفر میسپردند و دیگر کاری به کار او نداشتند و نمیپرسیدند که این فوج، چه چیزهایی نیاز دارد یا چگونه عمل میکند یا چگونه اداره و تغذیه میشود! خیر و شر این گونه واحدهای نظامی، با یک نفر بود و از او مسؤولیت میخواستند.
در ارتش اسلامی، اصلاً بحث این گونه نیست. هر چند فرمانده مسؤولیتهای خیلی بالایی دارد، اما یکایک بدنه، برای مسؤولان نظام و کسانی که در کل بار سنگین مسؤولیت را بر دوش دارند، دارای مسؤولیتند. بنابراین، همهی بدنه بایستی دارای معرفت دینی باشد.
مطلب دوم دربارهی تقواست. یکایک برادران سپاه باید تدیّن و تقوا - یعنی همان طهارت و عمل به موازین دینی - را دارا باشند. این، همان مسؤولیت اصلی - یعنی علم و عمل و معرفت و آگاهی دینی - است. البته، معرفت و آگاهی دینی، شامل مسایل سیاسی هم میشود و منظور فقط نماز و روزه و امثال اینها نیست. دشمنشناسی و دوستشناسی و جریانشناسی و قدرت تحلیل مسایل سیاسی، جزو همان بخش معرفت دینی و عمل است. این، وظیفهی اصلی نمایندگی است و از بالا تا پایین سپاه، باید در این جریان حضور داشته باشند. البته، این جریان زیر امر فرماندهی هم نیست و اصولاً فرماندهی سپاه و حوزهی نمایندگی، موازی نیستند؛ اگر چه موظف و مأمور به همکاری و کمک و تأیید او میباشد.
دستگاه نمایندگی، به هیچ وجه نباید بهعنوان یک جریان معارض یا مزاحم و اخلال کننده در امر فرماندهی به شمار آید. این، واقعاً یک ملاک است. اگر در واحد نظامی، فرماندهی اختلال پیدا کرد و دچار تزلزل شد، هیچ امیدی به آن مجموعهی نظامی نیست.
اصولاً یگان نظامی، غیر از یک عده افراد است. لشکر به معنای عامش - یعنی یک مجموعهی نظامی - معنایی غیر از معنای صد نفر، پانصد نفر یا دو هزار نفر دارد؛ زیرا ممکن است دو هزار نفر باشند، اما یک لشکر نباشند؛ چون ماهیت لشکر به چند چیز دیگر - غیر از افراد - نیز قوام دارد که اهمّ آنها سازماندهی و مدیریت واحد نظامی است که اساساً از لحاظ محتوا، با مدیریتهای غیرنظامی متفاوت است. بنابراین، لشکر اگر سازماندهی نداشت، لشکر نیست و اگر ده برابرِ آن هم آدم باشند، ارزش نظامی ندارد؛ زیرا مثل این است که مسلح نباشند. یا مثل این است که اصلاً کسی نباشد. اگر سازماندهی بود، اما در آن بالا فرماندهی قرار نداشت، باز هم فایدهیی ندارد. معنای نبودن فرمانده، این نیست که جسم فرمانده نباشد. فرمانده اگر خودش بود، اما اختیارات فرماندهی نداشت یا قدرت و عرضهی فرماندهی نداشت، دیگر فرمانده نیست. پس، یکی از معیارهای اصولی ما این است که اختلالی از ناحیهی حوزهی نمایندگی در کار فرماندهی بهوجود نیاید.
از طرفی، چون کار علم و عمل و حفظ جهت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یک امر عنصری و در واقع دمیدن روح در کالبد است و انجام این کار مهم را حوزههای نمایندگی عهده دارند، لذا از طرف فرماندهی نیز نباید خللی در این امر صورت بگیرد. بنابراین، حوزهی کار این دو، با یکدیگر متفاوت است؛ ولی باید دقت کرد که از بالا تا پایینترین ردههای سپاه - چه ردههای عملیاتی و چه اداری - حضور نمایندگی رهبری کاملاً محسوس باشد و تمام یگانها و خطوط جبهه و پشت جبهه و قرارگاهها، آن را احساس کنند. این موضوع، حتّی ممکن است از طریق حضور اشخاص و یا صدور دستورالعملها محقّق شود.
وجود حوزهی نمایندگی باید حس شود؛ زیرا به نظر من مسألهی حوزهی نمایندگی، مسألهی بسیار مهمی است. به یاد دارم که سه، چهار سال قبل از این، وقتی برادران دفاتر نمایندگی را در جمع مسؤولان بالا زیارت میکردیم، من همواره در مقابل اعتراض به بعضی از نابسامانیهایی که در گوشه و کنار وجود داشت، توصیه میکردم که اصلِ قضیه، دفاتر نمایندگی امام است که با حضور یک عده روحانی آشنا به مسؤولیت و دارای معرفت و روحیهی انقلابی و خستگیناپذیر و پُرامید در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکّل یافته است. اگر در مجموعهی سپاه، این مهم تأمین شد، بهنظر ما هیچ مشکل دیگری، مشکل اصلی نیست و قابل حل شدن است. بنابراین، مسؤولیت فوقالعاده مهمی بر عهده دارید.
امروز هم شما خوب میدانید که ما باید آماده باشیم. واقعاً نیروهای نظامی ما نمیتوانند نسبت به مسایل جبههها بیتفاوت بمانند. باید آمادگی کامل باشد. حضور ارتش و سپاه باید قوی باشد. انشاءاللَّه با کمک شما آقایان وتدابیری که میاندیشید، این مهم تأمین شود و آمادگیها از همه جهت وجود داشته باشد.
ما باید این نکته را در نظر بگیریم که هر کسی وارد سپاه شد، در زیر شعاع تربیت و ارادهی معنوی شما، روزبهروز کمالات معنویش بیشتر شود و پیشرفت کند. نباید هیچ افت روحی و معنوی در سپاه مشاهده شود. برادران! با قرآن و حدیث و مفاهیم اسلامی آشنا بشوید و قدرت درک ذهنی خود را بالا ببرید و از لحاظ عملی، واقعاً مراقب و مواظب و اهل عبادات و فرایض و نوافل و صفا باشید. همانگونه که در ذهنیت عمومی خود ما و مردم از سپاه، این موارد وجود داشته، الان هم تا حدود زیادی همین نکات وجود دارد. در نظر خیلی از مردم، سپاه واقعاً یک عنصر مقدس تلقی میشود. این برداشت را واقعاً باید ما تحقق ببخشیم و عمومیت بدهیم و از آنچه که تاکنون وجود داشته، انشاءاللَّه بیشترش کنیم.
ما آقایان را دعا میکنیم و وظیفهی خود میدانیم که هر جا لازم باشد، بدون دریغ حمایت و تأیید هم بکنیم؛ چون کار را حقیقتاً کار مهمی میدانیم. انشاءاللَّه خداوند آقایان را موفق و مؤید بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام
تاریخ: 1368/11/09
بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی الارضین. قال اللَّه الحکیم فی کتابه: قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا للَّه(1)
جلسهی بسیار جامع و صمیمی و کارآمدی است. از مدتها پیش مایل بودم که اجتماعی با همهی کارگزاران عمدهی کشور - دولت محترم و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و قوّهی مقننه و مسؤولان عالیرتبهی قوّهی قضاییه و شورای محترم نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت و دستگاههای عمدهی ادارهکنندهی نظام - داشته باشم. مقصود من هم این نبوده و نیست که در این جلسه و جمع بزرگ، مسألهی خاصی را مطرح کنم تا در مورد آن تصمیمگیری شود؛ بلکه نفسِ اجتماع شما برادران عزیز و نشستنتان در کنار یکدیگر و به وجود آمدن این فرصت برای همه که یکدیگر را ببینیم و بشناسیم و تا حدودی از حالِ هم مطلع بشویم و اگر سؤالی داریم، از هم بکنیم و اگر توصیهیی داریم، به یکدیگر بکنیم و اگر درخواستی از هم داریم، مطرح نماییم و اگر حتّی گلهیی از هم داریم، روبه رو به هم بگوییم، مورد نظر بودهاست.
اعتقاد من بر این است که جمهوری اسلامیِ عظیم و قوی، عزیزترین میراثی است که بعد از میراث اسلامی رسول اکرم(ص)، شخص عظیمی برای امت و قوم خود باقی گذاشته است. در این نظام و مجموعه و در این کشور و پایگاه و در هر حرکت و نقطهی عزیمتی، یکایکِ ما مسؤولیم و نسبت به این راه تعهد و تکلیف داریم. امروز، ما به این نشستها و مذاکرهها و اینگونه صمیمیتها و همکاریها و از هم خواستن و به هم گفتن و از هم گله کردن و با یکدیگر همدلی کردن، احتیاج داریم.
مسألهی ما، مسألهی یک شخص یا یک دولت و چند نفر آدم نیست؛ بلکه مسألهی اسلام است. آن چیزی که مانع ما میشود تا نسبت به حوادثی که در مقابلمان میگذرد، بیتفاوت بمانیم، تکلیف اسلامی است. آن چیزی که مانع میشود تا آنچه را لازم میدانیم، قولاً و عملاً اتیان نکنیم، تکلیف اسلامی است؛ چون مسألهی ما نیست، بلکه مسألهی اسلام است. ما عامل و بنده و مکلفیم. برای همین است که موظفیم راهمان را دقیق انتخاب بکنیم. بین افراد فرقی هم نمیکند. همهی ما، از بالاترین مسؤول در این نظام تا کوچکترین کارگزار درسلسله مراتب اجرایی و قضایی و غیره، مسؤولیم. این خطاب رسول اکرم(ص) به همهی مسلمین است که: (کلّکم راع)(2). امروز هم خطاب به همهی مسلمین میباشد. این خطاب، نسبت به من و شما زندهتر از همیشه است. امروز، همه باید برای بهترین وضعیت و بهترین کار تلاش کنند: (للّتی هی احسن).
پس، جلسهی امروز به قصد این تشکیل شده که ما قدری با هم باشیم. برنامهی سخنرانی هم به معنای رایج آن نیست. جناب آقای هاشمی قصد داشتند یک ربع تا بیست دقیقه صحبت بکنند؛ ولی من از ایشان درخواست کردم که قدری مفصلتر صحبت کنند. واقعاً قصد این نیست که در اینجا سخنرانی ایراد بکنیم. همه جا میتوان سخنرانی کرد؛ ولی قصد چیز دیگری است. قصد این است که ما به عنوان یک عده رفیق و همکار و دوست و کسانی که در طول سالیان متمادی با هم بودهاید و با هم بودهایم و این راه طولانی و پیچوخمها و گردنهها را پشت سر آن راهبرِ واردِ قویِ بیدار و حقیقتاً استثنایی طی کردهایم و شبها و روزها در سختیها و شادیها و فتحها و شکستها با هم بودهایم، حالا هم که همین مجموعه کشور را اداره میکند، این جمع با هم باشند. باید این مجموعه با هم کار کنند و با هم صادق باشند. ما میخواهیم این نکته را توصیه و تأکید کنیم و به تحقق آن کمک نماییم. من به تنهایی هم در این قضیه مسؤول نیستم؛ یکایک شما مسؤولید. چنین اجتماعی از مسؤولان نظام، در این جهت خیلی میتواند کارساز و کارآمد باشد.
و اما آن نکاتی که به ذهنم رسید مطرح کنم، از این قرار است؛ اول، مضمون آیهای است که تلاوت کردم و خوب میفهمیم که این آیه، مد نظر امام فقیدِ عزیزمان در طول زندگیش بود: (قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا للَّه)(3). سالها پیش، نوشتهی ایشان در دفتر یادبود مرحوم وزیری را در یزد زیارت کردم. آن مرحوم، من را به منزلش برد و با تفصیلاتی، این نوشته را که در صندوقچهیی گذاشته بود و تقریباً در گوشهیی از خانهاش مخفی کرده بود، آورد و باز کرد و نوشتهی امام را که در سالهای دههی بیست نوشته بودند (قیامِللَّه)،به من نشان داد. اصلاً محور حرف در نوشتهی ایشان، قیامِللَّه بود. آن ذهن جوّالِ وسیع و دید حکیمانهی ایشان، این قیامِللَّه را در آن دوران - که تازه از اختناق رضاخانی بیرون آمده بودند - بر کارهایی که به نظر شریفشان میشد انجام بدهند و باید افراد انجام میدادند و احساس مسؤولیت میکردند، منطبق ساخت.
یکی دو صفحه نوشته بودند. آن نوشته، حاکی از یک حرکت ارتجالی نبود و معلوم میشود در ذهن شریف ایشان و در تمام مراحل زندگی، (ان تقوموا للَّه مثنی و فرادی)(4) سابقه داشته است. بحمداللَّه دیگر برای همهی ما و ملت ایران، در کلیات زندگی اماممان چیز پوشیدهیی باقی نماند. همه دیدند که حرکت و گفتن و سکوتش برای خداست و هر کاری که انجام میداد، با قصد قیامِللَّه بود. تنها همین یک چیز هم بود که موجب شد به دست آن بزرگوار - که قطعاً مرتبهی تالی پیامبران و ائمه(ع) بود - یک معجزه اتفاق بیفتد. این چیزی که اتفاق افتاده و تحول عظیم جهانی که به دنبال انقلاب اسلامی پدید آمده، واقعاً یک معجزه است. این معجزه، به دست امام(ره) اتفاق افتاد و امام هم با تکیه به (ان تقوموا للَّه)(5) توانست این کار را بکند.
در ارزیابی کاری که به دست امام و با تکیه به قیامِللَّه اتفاق افتاده و بهتر این است که من وارد بحث نشوم؛ چون حقیقتاً آن قدر قضیه عظیم و حرف زیاد است که مشکل بتوان حق سخن را ادا کرد. من همینقدر به شما برادران که کتاب و تاریخ خواندهاید، بگویم که سالهای متمادی است روال حرکت عالم به سمت دوری از معنویت و دین است. چند قرن است که دنیا اینگونه حرکت میکند و البته این دلایلی دارد و چیز ناشناخته و مجهولالعلّهیی هم نیست. در دویست سال اخیر - یعنی قرن نوزدهم و بیستم که اصطلاحاً قرن روشنفکری و انسانگرایی و اوج پیشرفتهای صنعتی و علمی است - حرکت با سرعت به سمت بیدینی و جدا شدن از معنویت بوده است. مقداری از این سیر طبیعی است؛ زیرا لازمهی آن چیزهایی که پیش آمد، همین بود. یک مقدار هم حرکت ارادی و از روی برنامهریزی بوده است.
تمام دستگاههای قدرتمند عالم به این نتیجه رسیدهاند که باید دین را از صفحهی عالم بزدایند. نه اینکه بکلی اسم دین را از بین ببرند؛ بلکه معنای دین حقیقی و خالص را - اگر چه به ظواهرش هم احتفاظ بشود - از بین ببرند. ایمان واقعی دینی باید از بین میرفت و چه قدر پول صرف شد و چه قدر آدمها از روی عقیده - و نه خیانت گونه - حذف ایمان دینی را برای بشریت لازم دانستند. آنها کتاب نوشتند، کار هنری کردند، تبلیغات کردند، زور بخرج دادند، پول خرج کردند تا معنویت را در دنیا - از جمله در جهان اسلام - از بین ببرند.
آن وقت در چنین دنیایی که این همه تلاش ضد معنوی صورت گرفته است، در یک نقطهی حساس، حکومت و نظامی بر اساس معنویت و اسلام به وجود میآید. این، همهی معجزه نیست؛ بلکه آغاز معجزه و به وجود آمدن این حکومت و استقرار دهسالهی آن است که ما در این مدت لحظه به لحظه پیش رفتیم. اگر کسی تصور کند که ما در این ده سال، یک لحظه متوقف بودهایم، اشتباه کرده است. در این ده سال، ما لحظه به لحظه پیشروی و حرکت تکاملی داشتهایم. استقرار و حرکت تکاملی این نظام دینی در طول این ده سال، تمام این زمامها و بندها و بستهایی که از طرق مختلف نظام جهانی را حفظ کرده بود، باز کرده و تمام این اوضاع را به هم ریخته است.
بدانید که اگر انقلاب اسلامی پیروز نشده بود و ایران جمهوری اسلامی نمیشد، نظامهای کمونیستی به این زودی متلاشی نمیشدند. البته درست است که یک روز مارکسیسم و نظامهای مارکسیستی شکست میخوردند، اما آن روز حالا نبود. آن روز، ممکن بود سی یا چهل و یا شصت سال دیگر باشد. تحول عظیمی که در دنیا به وجود آمد، ناشی از اسلام و انقلاب اسلامی و روآمدن معنویت بود. این، ادعا نیست؛ این تحلیل است و من به آن اعتقاد دارم.
تمام مسایلی که در دنیای اروپای شرقی و کلاً بلوک شرق بهوجود آمد، ریشهاش به معجزهی انقلاب اسلامی بر میگردد. شروع این تحرک در لهستان بود و هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب ما نگذشته بود که در آنجا اتحادیهی همبستگی، فعالیتهای خود را به شکل زیرزمینی و مخفی آغاز کرد. دعوای آنها با دولت لهستان به خاطر این بود که میخواستند مراسم مذهبی خود را انجام بدهند، ولی دولت کمونیست نمیگذاشت. آن وقت در شورای انقلاب، با دوستان همین قضیه را مطرح کردیم و گفتیم عجیب است که در یک کشور کمونیستی و در یک نظام محکم ضد دینی، چنین خواستهیی مطرح شود. واقعاً چه کسی خیال میکرد که درون اینها اینقدر خالی است؟ کشورهایی که حاکمیت قدرت فکری و تشکیلات حزبی، قویترین حاکمیتها بر نظام آنهاست، ناگهان از درونشان چنین حرکتهایی پدید میآید.
در کشور لهستان، شاید مثلاً سی و اندی سال نظام بیدینی حاکم بوده؛ ولی در کشورهای دیگر، پنجاه یا شصت و یا هفتاد سال علیه دین حرف زده شده بود و موزهی آتئیسم درست کرده بودند و تمام چیزهایی که نشانهی ضدیت با خدا داشت و به معنای نفی خدا بود، یک جا جمع کرده بودند تا جلوی چشم مردم باشد و مردم آنها را نگاه کنند!! در کشور لهستان، ناگهان یک حرکت کارگری به نام اتحادیهی همبستگی به وجود میآید و شعارش این است که میخواهیم به کلیسا برویم؛ چرا دولت نمیگذارد؟! اتحادیهی همبستگی در لهستان، چند سال برای این منظور مبارزه کرد.
حالا همین رشته را شما بگیرید و ببینید که این خشت از کجای خَرَند بیرون آمده بود. ما مشهدیها، از این کار به (خشت از خَرَند بیرون آمدن) تعبیر میکنیم. میدانید مجموعهی خشتی که محکم کنار هم چیدهاند، خیلی سفت است. گاهی ممکن است استحکام آن بتواند بنایی را روی خودش نگهدارد، اما این استحکام تا جایی است که این خشتها همینطور ردیفِ هم ایستاده باشند. اگر شما یکی دو عدد را که از این خَرَند بکنید و بیرون بیاورید، دیگر چیزی باقی نمیماند و استحکامش از بین میرود. قضیه این است. من میگویم آنچه که امروز ما در دنیا میبینیم (به هم ریختن نظم بلوکبندی دنیا) این، معجزهی انقلاب اسلامی و امام(ره) و معجزهی (ان تقوموا للَّه) است.
آیا آن روزی که امثال ما و شما، در سیاهچالها و سلولها و خانههای مخفی و محیط غربت میرفتیم و میدویدیم، چنین معجزهیی را که امروز به وقوع پیوسته است، باور میکردیم؟ آن روزها فشار زیادی روی ما و امثال ما بود و خود من از دو طرف مورد تهدید دستگاه بودم و به خاطر دو جریان و دو پرونده دنبالم بودند. جایی را سراغ کرده بودم که چند روزی آن جا باشم. از یک محل به آن محل میرفتم. در خیابان که راه میرفتم، وضع خودم را به آن آدمی که روی زمین یخی صاف - مثل شیشه - حرکت میکند و باید با کمال دقت راه برود و مطمئن نیست که لحظهی بعد محکم به زمین نخواهد خورد و استخوانهایش نخواهد شکست، تشبیه میکردم. ما و همهی برادرانی که در دستگاهها بودند، سالها اینطور زندگی کردیم. آیا فکر میکردیم روزی ایران که قلعهی مستحکم استکبار جهانی است، به قلعهی مستحکم مبارزه در مقابل آن تبدیل بشود؟ ولی دیدید که شد.
آنچه که ما امروز در مقابل خود داریم، یک ایران آباد و کامل و از همه جهت مورد غبطهی دوست و دشمن است. آنها به کشور و صنعت و کشاورزی و حکومت و عدالت اجتماعیِ ما، با دید تحسینآمیزی نگاه میکنند. به نظر شما، آیا رسیدن ما از این جا به آن نقطه، مشکلتر از رسیدن ما از آن نقطه به این جاست؟ نه، به نظر من خیلی آسانتر است. از آن جا به این جا رسیدن، یعنی تبدیل شدن قلعهی امن استکبار جهانی به سنگر مستحکم ضد آن - که امروز بحمداللَّه ایران، آن گونه است و خواهد بود - به مراتب طولانیتر و دشوارتر و طی نشدنیتر از آن راهی است که ما امروز میخواهیم به آن نقطهی مطلوب - یعنی یک کشور آبادِ آزادِ عادلانهی مرتبِ خوبِ اسلامیِ پُرتپشِ پُرحرکتِ آبرومند و عزیز - برسیم. این راه، خیلی نزدیکتر و رفتنیتر و شدنیتر و ابزارش در اختیارتر از آن راه است. ما میتوانیم این راه را برویم؛ اما شرطش (ان تقوموا للَّه)(6) است.
ما هم بلد نبودیم. ما مردم چیزی نمیدانستیم. باید اعتراف کنیم که آن مرد الهی به ما قیامِللَّه را یاد داد و آن جا که لازم بود برای خدا قیام کنیم، دست ما را گرفت و بلندمان کرد. خدا به او این قدرت را داده بود. سخن من این است که از حالا به بعد هم باید قیامللَّه باشد و باید برای خدا کار کنیم و برای او حرف بزنیم و اقدام و انتقاد و تعریف و دشمنی و دوستی و سکوت کنیم و برای خدا بنویسیم. واقعاً آن چیزهایی را که در انگیزهی خدایی داخل میشود، کنار بگذارید؛ چون ما را فریب میدهد. امروز، روزی نیست که ما دیگر در مقابل نفس خودمان فریب بخوریم.
اگر این قیام للَّه نشد، حداکثر این است که به سمت یک وضعیت معمولی در دنیا کشیده خواهیم شد که این برای ما هیچ جاذبهیی ندارد. شما فرض کنید ما مثل کشور ژاپن شویم - دیگر از آن بالاتر که نمیشود - یا مثل یک درجه پایینتر از آن شویم؛ با این همه، وقتی قیامللَّه نباشد، این مجموعه جاذبهیی ندارد. وقتی معنویت نباشد، وقتی کار برای خدا نباشد، وقتی تشکیل جامعهی نمونهی انسانی هدف نباشد، اصولاً تلاش و زحمت وجهی ندارد.
باید برای خدا حرکت کرد و در چارچوب اهداف الهی تلاش نمود. (وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون)(7). آدم بایستی تلاش کند، زحمت بکشد، کار بکند؛ والّا وجود او بیفایده است. این همه کشور در دنیا هست، بعضی آباد، بعضی ویران؛ اما آنچه که ما دنبالش هستیم، تحقق ارزشها و اهداف الهی است. ارزشهای عمدهیی برای ما وجود دارد که باید دنبال آنها باشیم. باید آرمانها و اهداف انقلاب را با قیامِللَّه تأمین کنیم.
ارزشهایی که ما در انقلاب برای آنها میخواهیم تلاش کنیم و کارمان برای آنهاست، دو مبنا و پایه دارد: مکتب و مردم. مکتب بدون مردم متصوّر نیست؛ چون مکتب ما مکتبی نیست که از مردم جدا بشود. اصلاً این یک فریب است که ما بیاییم اسلام را از نفع و خیل مردم جدا کنیم و بگوییم مردم و سرنوشت آنها را رها کنید و به دین و خدا و اسلام بچسبید! این، همان اسلامِ تحریف شده است. این، همان چیزی است که امام(ره) از اول شروع مبارزه با آن جنگید. بسیاری از آدمهای خوب و عالِم، حرف امام را در این راه فهمیدند و البته بعضی از متحجّران و نادانها هم تا آخر نفهمیدند و هنوز هم بعضی این حقیقت را نمیفهمند. تفکر اسلامی، از خیل مردم و برای مردم بودن جدا نیست. هر چیزی که شما دیدید به نظرتان اسلامی است، اما از صلاح مردم مجرد است، بدانید در شناخت و فهم این که آن اسلام است، اشتباه میکنید یا در فهم خود آن شیئ محققاً اشتباهی وجود دارد. پس، پایهی ارزشهای اسلامی و انقلاب ما، بر دوپایهی مکتبی و مردمی است.
من در اینجا چند ارزش را که جزو ارزشهای اصلی ما هستند، مطرح میکنم که باید تمام تلاشمان بر اساس اینها باشد؛ در محیط سیاست داخلی، یکی از چیزهایی که لازم است، (عدالت اجتماعی) است. بدون تأمین عدالت اجتماعی، جامعهی ما اسلامی نخواهد بود. اگر کسی تصور کند که ممکن است دین الهی و واقعی - نه فقط دین اسلام - تحقق پیدا کند، ولی در آن عدل اجتماعی به معنای صحیح و وسیع آن تحقق پیدا نکرده باشد، باید بداند که اشتباه میکند. هدف پیامبران، اقامهی قسط است: (لیقوم النّاس بالقسط)(8). اصلاً پیامبران آمدند تا اقامهی قسط کنند. البته، اقامهی قسط یک منزل در راه است و هدف نهایی نیست؛ لیکن آنها که آمدند، کار اولشان این است که اقامهی قسط کنند و مردم را از شر ظلم و جور طاغیان و ظالمان نجات دهند. هدف حکومت ولیّعصر (عجّلاللَّهتعالیفرجهالشّریف) در آخر زمان هم باز همین عدل است.
وقتی شما روایات مربوط به امام زمان(عج) و همچنین دعاها و زیارتهای مربوط به ایشان را میخوانید، میبینید که روی چه چیزی تکیه میشود: (وانت الّذی تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا). کلمهی (بعد) در یکی دو دعا بیشتر نیست. من یک وقت در نماز جمعه گفتم که (تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا) را در جایی پیدا نکردم. گفتم: به جز دو جا، در روایات (کما ملئت ظلما و جورا) آمده است. یکی از آن دوجا زیارت غیرمعتبری است و دیگری که زیارت نسبتاً خوبی است، سند درستی ندارد. (سلاماللَّهالکاملالتّام)، آنجا هم (بعد ما ملئت ظلما و جورا) است. در همهی این روایات و دعاها، مسألهی آمدن امام زمان(عج) معلل به این شده که آن بزرگوار بیاید و در دنیا قسط و عدل بیاورد. اصلاً مشکل دنیا در این است که قسط و عدل نیست. مشکل دنیا روزبهروز هم زیادتر میشود.
هماکنون تحولاتی در اوضاع جهان به چشم میخورد که البته نمیدانیم در آینده چه خواهد شد. هنوز تکلیف دنیا و قطببندیهای آن معلوم نیست. اقتدار شرق و غربی که با همدیگر موازنه و رقابت و مسابقه داشتند، شکسته شد و دیگر مثل گذشته، شرق در مقابل غرب نیست. وقتی شرق نیست، غرب هم دیگر به آن معنا وجود ندارد. الان هیچ معلوم نیست که دنیا دست چه کسی است. البته امریکاییها رو به تقویت هرچه بیشتر خودشان هستند و اروپا هم برای خودش فکری میکند؛ اگر چه امروز برای اروپا، فکر کردن سختتر از پارسال است.
پارسال مثل همین روزها، اروپا در فکر اروپای متحد 1992 بود؛ ولی امروز دیگر این حرف خیلی معنا ندارد. تمام این تحولات عظیم، در کمتر از یک سال اتفاق افتاد. مقداری از قوام این اروپای متحد، به وجود آنچنان بلوک شرقی و آنچنان امریکایی بود. امروز دیگر آن قوام هم نیست و دنیا، دنیایی است که هنوز از لحاظ قطببندی و مرجع سیاسی وضع روشنی ندارد؛ لیکن در بین همهی این جنجالها، ما شعلههای ظلم و جور و نظام ظالمانه و استکبار را مشاهده میکنیم که روزبهروز مشتعلتر میشود: (کما ملئت ظلما و جورا). الان دنیا از ظلم و جور پُرشده و واقعاً ملتها پناهی ندارند. اگر ما خودمان را در سایهی اسلام حفظ کنیم، میتوانیم پناه ملتها باشیم. بنابراین، هدف بزرگ پیامبران و هدف قیام ولیّعصر(عجّلاللَّهتعالی فرجهالشّریف) تأمین عدالت اجتماعی است. اولین ارزش در نظام ما از لحاظ عملی، باید تأمین عدالت اجتماعی باشد. این مهم باید در تمام برنامهریزیها و عملها و امثال آن، مورد توجه قرار گیرد.
کار دیگری که باید انجام دهیم، این است که صحنهی جامعه را از سه دشمن بزرگ، یعنی فقر و ناامنی و بیسوادی پاک کنیم. هر جامعهی عقب افتادهیی، سه دشمن اساسی دارد که باید آن را از جامعه، ما برطرف کنیم. باید برای رفع آن، برنامهریزی و کار و تلاش بشود. ناامنی در یک کشور - چه ناامنی قضایی و چه ناامنی شغلی و مدنی - برخلاف توصیهی اسلام است و یک ضد ارزش میباشد. باید برای تأمین آن کار شود. بیسوادی و فقر هم همینگونه است.
مبارزه با فقر، غیر از تأمین عدالت اجتماعی است. نباید این دو را یکسان تلقی کرد. عدالت اجتماعی، یعنی استقرار عدل در جامعه و از بین رفتن هرگونه تبعیض، یک ارزش بالاتر و یک مسألهی دیگر است. البته این را هم بگویم که از بین بردن آن سه دشمن و یا تأمین عدالت اجتماعی، همه در محور تعالیم اسلام است.
خیلیها در دنیا خواستند فقر را ریشهکن بکنند اما از چه طریقی استفاده کردند؟ همهی حرف سر این طریقهاست. مثلاً از همین روش سوسیالیسم استفاده کردند، ولی دیدید که این روش غلط از آب درآمد. آنهایی که از اول روش سوسیالیسم را اختراع کردند، شاید - و یا حتماً - قصد سویی نداشتند؛ بلکه فکر میکردند کار و راه آنها درست است. گفتند بیاییم همهی سرمایهها را از مردم بگیریم و به دست دولتی که منابع را عادلانه تقسیم میکند، بدهیم تا سرمایهداری برافتد. آنها غافل بودند که دولت هم متشکل از یک عده انسان است که آنها هم مثل همان سرمایهدارها، همان احساسات را دارند. بعد از مدتی، حتّی به چیزی پُرضررتر و بیکارهتر از آن سرمایهدارها تبدیل شدند.
ملاحظه کردید که این وضعیتِ کشورهای اروپای شرقی است. آن رهبر کشور سوسیالیستی که شعارهای داغ میداد، دخترش برای وزن کردن غذای سگش، از ترازوی طلایی استفاده میکرده است!! به میزان راست و دروغش کاری نداریم. به هر حال، این حرفها و اظهارات، نشان از واقعیت دارد. کدام سرمایهداری در دنیا، از این بدتر و لجنتر کار میکند؟! سوسیالیسم، اینگونه است. ما فقط از راه تعالیم اسلام میتوانیم فقر را برطرف کنیم، عدالت اجتماعی را مستقر کنیم، امنیت را ایجاد کنیم و بیسوادی را ریشهکن نماییم. بدون اسلام نمیتوانیم به این اهداف برسیم و مقاصدمان برآورده نخواهد شد.
یکی دیگر از ارزشها این است که سیاست خارجی ما به سه اصل عزت و حکمت و رعایت تقیه - در آن مواردی که باید تقیه کرد - متکی باشد.
معنای عزت این است که جامعه و نظام اسلامی، در هیچیک از برخوردهای بینالمللی خود، نباید طوری حرکت کند که منتهی به ذلیل شدن اسلام و مسلمین شود. البته، ذلیل شدن غیر از ضعیف بودن است. ممکن است کسی ضعیف باشد، اما ذلیل نباشد. بین این دو تفاوت است. کارآمدان این کارها، میتوانند خوب بفهمند.
حکمت، یعنی نظام اسلامی حکیمانه کار کند و از روی احساسات و بیتوجه به منافع و شرایط لازم و بهرههایی که ما باید از رابطه با دنیا بگیریم، حرکت نکند. دید باید کاملاً حکیمانه و پخته باشد. ای بسا ما با یک دشمن که در نهایت هم برخورد داریم، الان بایستی بنشینیم با او طرح دوستی بریزیم. این، حکمت است. خیال نکنید اینها از اسلام نیست؛ نخیر، آن جایی که جایش باشد، از اسلام است؛ کما این که رسولاکرم(ص) با خیلیها - از جمله با یهود اطراف مدینه - مذاکره کرد. از آن سه طایفه، با یک طایفه جنگید و دو طایفهی دیگر را نفی بلد کرد: (هوالّذی اخرج الّذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم لاوّلالحشر ماظننتم ان یخرجوا و ظنّوا انّهم مانعتهم حصونهم من اللَّه فاتاهم اللَّه من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرّعب یخربون بیوتهم بایدیهم وایدی المؤمنین فاعتبروا یا اولی الابصار)(9). خود شما مسلمانها هم خیال نمیکردید که بناست اینها روزی از اینجا بروند؛ اما رفتند. بنا شد که خدای متعال اینها را اخراج کند و دیدید که اخراج کرد.
پیامبر اکرم(ص) در حدیبیه با کفار قریش قرارداد بستند. حتّی با بعضی از کفار، قرارهای بلند مدت داشتند. یعنی هیچ انگیزهی دعوایی در کار نبود. این موضوع، در خود قرآن هم مشخص است: (لاینهاکم اللَّه عن الّذین لم یقاتلوکم فیالدّین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم)(10). آن کفاری که با شما مسأله و دعوا و سابقهی سویی ندارند و به شما ظلم نکردند و اخراجتان نکردند، شما میتوانید با آنها ارتباطات حسنه داشته باشید. بنابراین، وقتی از حکمت صحبت میکنیم، یعنی رعایت مصلحت جمهوری اسلامی و ملاحظهی تمام استفادههایی که این نظام میتواند از ارتباط با آن دولتها ببرد. باید بر این اساس حرکت کنیم.
وقتی از تقیه صحبت میکنیم، ممکن است بگویید تقیه متعلق به آن زمانی بود که دولت مسلطی بر سرکار بود و ما هم مخفی بودیم و از ترس او چیزی نمیگفتیم. نه، همانوقت هم تقیه مسألهی ترس نبود. (التّقیّة ترس المؤمن)(11): تقیه سپر مؤمن است. سپر را کجا به کار میبرند؟ سپر در میدان جنگ مورد استفاده قرار میگیرد و به هنگام درگیری به کار میآید. پس، تقیه در زمینهی درگیری است؛ چون تُرس و حرز و سنگر و سپر است.
همان وقت هم اینگونه بود. وقتی تقیه میکردیم، معنایش این بود که ضربهی شمشیر را بر پیکر نحس دشمن وارد میکردیم؛ اما طوری که او نه شمشیر و نه دستی که شمشیر را گرفته و نه بلند کردن و نه فرود آمدن آنرا ببیند و بفهمد، بلکه فقط دردش را احساس کند. تقیه، این بود. آنهایی که در آن روز تقیه میکردند، همینطور تقیه میکردند. آنها مخفیانه و دور از چشم دشمن، در خانههای پنهان، با هزار ملاحظه و مراقبت، مثلاً اعلامیه تنظیم میکردند که وقتی پخش میشد، بکلی آبروی نظام را میبرد. این کار، مثل ضربهی شمشیر بود که وقتی بلند میشد، بر کمر و فرق دشمن میخورد. بنابراین، تقیه میکردیم؛ یعنی نمیگذاشتیم که دشمن بفهمد چهکاری انجام میگیرد. تقیه سپر بود و تقیهکننده پشت سپر مخفی میشد. معنای تقیه ایناست. الان هم همین معنا را میدهد.
در حال حاضر، استکبار جهانی دارای قدرتی است و شما هم مقاصدی دارید و میخواهید کارهایی انجام دهید. هیچ لزومی ندارد که هرکسی دایم از تریبونها اعلام کند و مسابقه بگذارد که فلان کار را میخواهیم بکنیم و بعد هم نکند!
یکی از رهبران مسلمانِ پختهی واردی که من در طول مدت کارهای سیاسی دیدم، (سکوتره) بود. او آدم بسیار وارد و پخته و مطلعی بود. در چند سفری که به تهران آمده بود و ملاقاتهای متعددی که با او داشتم، خیلی شیفتهی انقلاب بود. او گرچه ضعیف بود و نتوانسته بود راه خودش را برود و (گینه کوناکری) را آنطور که ایدهاش بود و دوست میداشت، درست کند و بسازد و گرچه استکبار کَت بند و از طرق مختلف محاصرهاش کرده بود، ولی انسان موفق و سالمی بود و درست میفهمید. او این انقلاب را خیلی دوست میداشت و حقیقتاً از ته دل به امام ارادت داشت.
در ملاقاتهایی که با او داشتم، حرفهایی از او شنیدم که خیلی درست بود. البته ما از خیلیها حرف شنیدیم، ولی این با آنها متفاوت بود. اینگونه تصور نشود که او برای خوشآمد ما حرفی گفته و ما هم باورمان آمدهاست. نه، من در این دهساله با افراد زیادی نشستم و برخاستم و حرف زدم و شنیدم. بعضیها حرف میزنند، ولی از زبانشان تجاوز نمیکند؛ اما بعضیها اینطور نیستند. این حقیقت قابل تشخیص است. بنابراین، او راست میگفت.
یک وقت به من گفت: (فقط شما یک عیب دارید و آن این است که دایماً همهی کارها را میگویید و مطرح میکنید. همهی کارها که گفتن ندارد. چرا میگویید؟ میگویید که چه بشود؟). شاید من در سال اول ریاست جمهوری که این حرف را از او شنیدم، اصلاً از ته دل قبول نکردم. با خودم میگفتم که این دنیا، دنیایی نیست که او خیال کند ما اگر چیزی را گفتیم، دنیا میفهمد و اگر نگفتیم، نمیفهمد و گفتنِ ما مشکلی بهوجود آورد. بعداً تجربهها به من نشان داد که او پخته بوده و میفهمیده است.
من حالا عقیدهام همین است. بعضی از برادران، در جاهایی خیال میکنند فقط خودشان هستند و به همین خاطر، مطالب و اهداف و آرزوهایی را به زبان میآورند و میگویند که دشمن از آن سوء استفاده میکند. ما از اینگونه حرفها داشتیم. شما باید مراقب باشید که بهانه به دست دشمن ندهید. الان دنیا، دنیای مهمی است. در این خصوص، وزارت خارجه و کسانی که با سیاست خارجی سروکار دارند و مجلس و بقیهی اجزای دولت و بعضی از ائمهی جمعه، در درجهی اول اهمیت قرار دارند. پس، مسألهی (تقیه) بسیار مهم است که باید در کار سیاست خارجی به آن توجه کنیم.
یکی دیگر از آن آرمانها، استقلال همه جانبه است. ما باید به ملتها نشان بدهیم و بگوییم که میتوانیم در راه استقلال حرکت کنیم و استقلال همه جانبه داشته باشیم. این، یکی از کارهای واجب و لازم است.
نکتهی بعدی، حکومت صالحان است. برادران عزیز! اگر ما شخصاً خودمان صالح باشیم و حکومت نیز صالح باشد، میتوانیم صلاح را در همه جای دنیا و پیش از همه در کشور خودمان گسترش بدهیم؛ ولی اگر ما صالح نبودیم، هیچ اتفاق مثبتی در جهت اهداف به وقوع نخواهد پیوست. هرکس هم که تلاش کند، بیخود تلاش کرده است. بنابراین، باید من و شما خوب باشیم. خوب بودن هم یک معنای پیچیدهیی ندارد. یعنی باید متدین و با تقوا باشیم و دروغ نگوییم و غیبت نکنیم و به مال دنیا حرص نزنیم و اهل تجمل و تشریفات و اسراف و بدخواهی نباشیم و ادعاهای دروغ نکنیم.
شخص امام(ره) انسان خوبی بود. خوبیِ او توانست تمام قلمرو حضور او را خوب و متلألی بکند. وقتی کسی خوب است، حول و حوش او هم تحت تأثیر قرار میگیرد و خانه و دوستان و کشور و دنیای خودش را خوب میکند. امام(ره) مثل چراغی بود که همه جا را منوّر میکرد؛ چون خودش منوّر بود. حتّی دشمنان امام، شخص او را از لحاظ زهد و پارسایی و بیطمعی و بیاعتنایی به دنیا و راستگو بودن در ادعاها، قبول داشتند.
شاید درست باشد که ما خطاب امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) به عثمان بن حنیف را - که یک وقت هم امام(ره) به آن اشاره کردند - به خودمان بگوییم. (الا وانّکم لاتقدرون علی ذلک)(12): شما نمیتوانید آنگونه خوب باشید، ما هم نمیتوانیم آنطور خوب باشیم. بعد میفرماید: (ولکن اعینونی بورع و اجتهاد)(13). ورع داشته باشید، از لغزشگاهها بپرهیزید و تلاش و اجتهاد کنید. این اجتهاد، با کمک خدا همراه خواهد شد. برادران! بدون اجتهاد و تلاش، آدم خوب نمیشود. ای کاش میتوانستیم این حرفها را از امام(ره) بشنویم. حالا من باید این حرفها را بگویم که خودم از همه ناقصترم و به شنیدن این تذکرات از همه محتاجترم؛ اما چه کنم که وظیفهی من این است این مطالب را به برادران بگویم.
ما باید عفت داشته باشیم، عفیف باشیم و به لجن بودن طبیعت بشری خودمان واقف باشیم. برادران! این طبیعت خیلی خطرناک است. بشر اینطوری است، بشر لغزش دارد. برای این که آدم خودش را از لغزش نگهدارد، راه این است که لب پرتگاه نرود. شما که سرگیجهداری، چرا لب پشتبام میروی؟ شما که لرزش زانوداری، چرا آن جا میروی که انسان ممکن است با مغز به زمین بخورد و نابود شود؟ به لغزشگاههای مالی و قدرتی و دیگر لغزشگاههای گوناگون نزدیک نشوید. نمیخواهم در اینجا لغزشگاههای متعدد را یکییکی اسم بیاورم. انواع و اقسام لغزشگاهها و لجنگاهها هست. حواستان را جمع کنید و مواظب باشید.
ما باید صالح بشویم. حکومت، دست من و شما و همه است. همه، بخشی از حکومتند. اگر صالح شدیم، آن وقت سرنوشتی که خدا برای صالحان معین کرده است، متعلق به ما خواهد بود. (ولکن اعینونی بورع و اجتهاد وعفة و سداد)(14). مواظب خودتان باشید و ورع پیشه کنید. برادران! اگر این مصونیت نباشد، ما خود به دشمن خویش و دشمن نظام تبدیل میشویم. در حال حاضر که ما به دنبال دشمنهای داخلی و خارجی نظام - از امریکای خونخوار و جنایتکار گرفته تا گروهکها و منافقین - میگردیم تا با آنها مقابله کنیم، مواظب باشیم همان جایی که من و شما ایستادهایم، دشمن نظام در آنجا نایستاده باشد. من و شما که عمری را سپری کردیم تا در راه خدا کار کنیم و امید و آرزو داشتیم در راه او کشته بشویم و از بین برویم، ممکن است خدای نکرده به دشمن این راه تبدیل شویم. اگر ما مواظب خودمان نشدیم، این احتمال حتمی خواهد شد.
نکتهی بعدی دربارهی جزییات برنامهی اول توسعه است که جناب آقای رئیس جمهور محترم و عزیزمان مطالبی را گفتند و باز هم انشاءاللَّه خواهند گفت و دیگران هم گفتهاند و خود شما کاملاً به آن واردید. من فقط میخواهم بگویم که طراحی و اتقان و سرعت دادن به برنامه و پیروی از آن، باید ارزش بشود. اگر روزی کسی خود را مأمور میدانست که به اجتهاد خودش عمل کند، این دیگر بایستی تمام بشود و از بین برود. اجتهاد و تشخیص و فهم شخصی، باید در چارچوب برنامه - و نه بیرون از برنامه - باشد. این کار باید یک ارزش تلقی بشود و تخلف از برنامه، ضد ارزش محسوب گردد. اگر برنامه نقص دارد، کاملش کنید؛ اما وقتی برنامه وجود دارد، باید همه به عنوان چارچوبِ کار بپذیرند. تمام دستگاههای دولتی و مجلس و قضایی و نظامی، باید این کار برایشان ارزش باشد و مسابقه برای اینکه بخشهای گوناگون برنامه، حتّی زودتر از زمان پیشبینی شده تحقق پیدا کند، راه بیفتد. یکی از خصوصیات برنامه، (زمان) است که باید در وقت یا زودتر از وقت، تحقق پیدا کند. البته حرفها زیاد است و به قول شاعر:
گر بگویم شرح این معنا تمام
یک قیامت بگذرد وین ناتمام
امیدواریم هر کداممان در هرجایی که قرار داریم، انشاءاللَّه بتوانیم وظیفهی خودمان را بفهمیم. الان هم در آستانهی دههی فجریم که همین مناسبت و میمنت، برای جلسهی ما کافی است. انشاءاللَّه این دهه را هرچه بهتر برگزار کنیم و آقایان هرجا که تشریف دارند وهرجا که میروند، مردم را به حضور در مراسم دههی فجر - بخصوص روز 22 بهمن که روز اجتماع و راهپیمایی عمومی است - تشویق کنند؛ چون امسال دشمن ما را نگاه میکند و خیلی از کارها و گفتار ما زیر چشم اوست.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) سبأ: 46
2) بحارالانوار، ج 72 ، ص 38
3) سبأ: 46
4) 1و2. سبأ: 46
5)
6) سبأ: 46
7) مطففین: 26
8) حدید: 25
9) حشر: 2
10) ممتحنه: 8
11) الاصولمنالکافی، ج 2 ، ص 221
12) 1و2. نهجالبلاغه، نامهی 45
13)
14) نهجالبلاغه، نامهی 45
بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت کشور و استانداران
تاریخ: 1368/11/01
بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت کشور و استانداران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
آقایان! خیلی خوش آمدید. انشاءاللَّه همیشه مورد حمایت و کمک الهی باشید. من هم، همین فرمایشهای جناب آقای نوری را تصدیق میکنم که استانداری کار سختی است و انتظارات از استاندار زیاد است. چون خودم به غالب استانها سفر کردهام و بعضی از شما برادران را در محل کارتان زیارت کردهام و کارتان را از نزدیک مشاهده نمودهام. بعضی هم که تازه تشریف آوردید و مشغول کار شدید، غالباً محل مأموریتتان را از نزدیک دیدهام. با مسایل کشور آشنا هستم و میدانم که چهقدر این کار، کار سخت و ظریفی است و به عقل و دین و سلیقه احتیاج دارد.
استاندار خوب - که شما باشید - کسی است که عاقل و متدین و خوش سلیقه و دارای ظرافت در کار مدیریت باشد. استانداری، از آن مدیریتهای یک بعدی نیست. شما فرضاً میتوانستید مدیر کل وزارت اقتصاد یا وزارت کار یا وزارت صنایع در یک استان و یا سایر وزارتخانهها باشید. همهی آنها، کارهای یک بعدی است. اگر چه الان هر کار اجتماعی، ذوابعاد است؛ اما نسبت به کار شما، یک جانبه میباشد. کار شما در درجهی اول، یک کار انسانی و سیاسی است و این چیزی است که حقاً و انصافاً، ظرافت فراوان و عقل وافر و دین خالصی را میطلبد.
البته، توقعمان از وزارت کشور این است که این شرایط در او وافر باشد و تصور من این است که بحمداللَّه این چنین میباشد. یعنی واقعاً وقتی من الان به مجموعهیی که تا حالا شناختهایم و جلوی چشم هستند و خود جناب آقای نوری و بعضی از برادران دیگر را که میشناسیم، نگاه میکنیم، انصافاً خیلی خوب کار کردهاند و اصلاً جای ایراد و اعتراضی نیست. در عین حال، وزارت کشور، وزارت مادر است و ما هیچ دستگاه اداری دولتی دیگری به جامعیت وزارت کشور نداریم.
شما که در آن استان تشریف دارید، رئیس جمهور و وزیر و مظهر نظامید. اگر نظام همگانی است، شما نیز باید همگانی باشید. اگر نظام، نظام مستضعفان است، بایستی این موضوع، خودش را در عمل و بیان و رفتار شما نشان بدهد. اگر نظام، نظام پرهیزگر از تجملات و زیادیهاست، باید این ویژگی در زندگی شما مشخص شده باشد. شما آن نمای نظام در استان هستید؛ بسته به این است که استان از لحاظ وسعت و کمیت آدمها و رفتوآمدکنندهها و کیفیت انسانهای آنجا، چگونه استانی باشد. بحمداللَّه همهی استانهای کشور ما، از لحاظ معنوی و کیفی در سطح بالا قرار دارند و دارای سطح مماسی با آن اوج هستند؛ ولو در همهی استان این گونه نباشد. کیفیت در کشور ما، این طوری توزیع شده است. به دورترین نقاط کشور هم که نگاه کنید، بحمداللَّه انسانهای با کیفیتی پیدا میشوند. نمیشود گفت که همهی کیفیتدارها، در یک استان خاص و یا در تهران و یا در شهرهای بزرگ متمرکز شده است.
بنابراین، مسألهی اول این است که استاندار باید آن ذهنیتی را که از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و اسلام، در ذهن مردم و ذهن خود من و شما - که مسؤولان نظام هستیم - وجود دارد، در عمل و رفتار و کردار و محل معیشت و نوع معیشت و برخورد و جانبداریها و موضعگیریهای خودش نشان بدهد. قطعاً اگر استاندار نتواند در شهری، دل عامه و متن مردم را به دست آورد، نظام در آن استان نمیتواند حضور پیدا کند. البته، ممکن است بعضی بگویند: اگر استاندار نتواند چنین کند، مردم با این استاندار بد میشوند؛ ولی از نظام بر نمیگردند یا مقامات بالا را دوست دارند. بله، در کوتاه مدت همین است؛ اما در بلند مدت اصلاً این طور نیست. آن جایی که پای تجزیه و تحلیل به میان آید و فرصت تجزیه و تحلیل برای استاندار باشد، دیگر استاندار مظهر نظام است و کیفیت کار او، ارایه کنندهی کیفیت کار نظام میباشد.
نکتهی دیگری که من همیشه خدمت آقایان و استاندارهایی که طی هشت سال گذشته پیش من میآمدند تا به مرکز مأموریت خود بروند و یا در خلال کارها با هم ملاقاتی داشتیم و به آنها تذکر دادهام و حالا هم برای شما مطرح میکنم - هر چند در بین شما کسانی هستند که حق را ادا کنند - این است که استاندار در یک استان، نقش پدر را دارد. البته، بعضی از شما خیلی جوانید و به ظاهرتان نمیآید که مثلاً پدر فلان پیرمرد عالم باشید؛ اما واقع قضیه این است که شما پدرید. استاندار بایستی پدرانه رفتار کند و بخصوص با جناحها و قشرهای مختلف، با یک نگاه برخورد نماید. یقیناً همه با شما یکسان برخورد نخواهند کرد. این مسلّم است که روی سوابق ذهنی و مثلاً جهالتها و سختگیریهایی که بعضیها دارند، در موافقت و یا مخالفت تندی کنند؛ اما از طرف شما قضیه بایستی این گونه باشد؛ همچنان که پدری با فرزندان خود اینطور رفتار میکند.
یک وقت دربارهی قضیهیی، خدمت امام(ره) مطلبی را عرض کردم - حالا تفصیل آن قضیه طولانی است - به ایشان عرض کردم که این تصمیمی که شما گرفتهاید، واقعاً یک لطف الهی و کار خدا بود که شما به این فکر بیفتید. بعد از آن، حادثهیی اتفاق افتاده بود که اگر ایشان آن تصمیم را نمیگرفتند، برای ما خیلی مشکلات و دردسر درست میکرد. ایشان در پاسخ به من، مطلبی را فرمودند که در دفترم یادداشت کردم. ایشان گفتند: از اول انقلاب تا کنون، گویا در همهی قضایا، دستی پشت سر این انقلاب، آن را یاری داده است. امام(ره) اینگونه قضاوت میکردند. نوع کمک الهی مختلف است. یک وقت است که آدم میگوید خدا پشت سر ماست و به ما کمک میکند؛ اما این گونه و با این صراحت، ذهن بالای این مرد حکیم و هوشمند، همهی دقایق ارتباطات را میدید. این گونه نبود که امام(ره) چیزی را حمل بر تصادف بکند و بگوید حالا این طوری پیش آمد. نه، آدمِ دقیق و ظریفی بود که همهی جزییات این ارتباطات و مسایل را میدید و بالاتر از این که مشاهده کند، پیشبینی میکرد.
حقیقت مطلب این است که من هم در طول این ده سال، در حد ادراک و دخالت خودم در قضایا و نیز در طول این چند ماه بعد از رحلت حضرت امام(ره)، این معنا را بیشتر احساس کردهام. این، تا وقتی است که رابطهی خودمان با خدا و نحوهی ایمان و عمل خویش را حساب شده و دقیق تنظیم کنیم و در درجهی اول، برایمان انجام تکلیف مهم باشد. شما آقایان، هر اقدامی که میخواهید انجام بدهید و هر حرفی که میخواهید بزنید و هر انتصابی که میخواهید بکنید، تکلیف را در نظر داشته باشید.
در شهرها،جناح بندیهای فراوانی است که همهاش هم سیاسی نیست. من یکوقت به یکی از استانها رفته بودم، بعد که به تهران برگشتم، آنچه را که در آن استان دیده بودم، برای دوستان جلسهی رؤسای سه قوّه توضیح دادم. گفتم: در آنجا، خط و جناح بندیهای سیاسی، اصلاً بکلی عوض شده و یک طور دیگر است. اگر ما در تهران خط سیاسی میبینیم و هر خط از این دو سه خطی که هستند، مشخصه و علامتی دارد و اگر این خصوصیت، متعلق به آن خط است و آن خصوصیت، متعلق به این خط میباشد و این آدم، وابسته به آن خط است و آن آدم، وابسته به این خط میباشد؛ به آن استان که رفتیم، دیدیم همهی این حسابها به هم ریخته است و هر کسی که دارای فلان خصوصیت است و قاعدتاً باید متعلق به این خط باشد، بعد میدیدیم که متعلق به آن خط دیگر است. معلوم شد که در آنجا همهی مسأله، مسألهی گرایش سیاسی و فکری و اقتصادی و امثال اینها نیست؛ بلکه مسایل محلی و آخوندی و کسبی و عشیرهیی هم دخالت دارد. همهی اینها دخالت میکند و یک جناحبندی درست مینماید. در آنجا، خطوط سیاسی هم قویند و جنجال و سر و صدا دارند و وارد میدان میشود و هر خطی، چیزی را زیر چتر خودش نگه میدارد و میبرد؛ در حالی که در واقع، ماهیت قضیه خیلی سیاسی نیست.
من میخواهم بگویم که هر چه میتوانید، کوشش کنید این فاصلهها و اختلافها را کم کنید و از بین ببرید. به نظر من، استاندارِ عاقل متدین خوش سلیقه، کار زیادی هم میتواند بکند. این موارد را برطرف بکنید. بعضی از شما آقایان، بحمداللَّه طلبه هستید و بعضی هم از بس در کارهای روحانیون و علما و ارتباطات بودید، مثل طلبهها شدهاید و آن شمّ روحانی و طلبگی را پیدا کردهاید. گاهی ممکن است حتّی بین بعضی از آقایان اهل علم، اختلاف نظرهایی باشد. کوشش کنید که اینها را به هم نزدیک کنید. در بعضی جاها، جریانهای موازی وجود دارد. ما در بعضی از شهرها، این جریانها را دیدیم. مثلاً فرض کنید که در اصناف و روحانیون و دانشگاهیها، دو جریان است. هر چه میتوانید اینها را وادار کنید که به هم نزدیک شوند. جلسهی مشترک بگذارید و به هم اُنسشان بدهید. غرض، همهی ما و شما و جناب آقای نوری و دولت، برای وصل و تلاش و کار آمدهایم. خداوند انشاءاللَّه کمک کند تا بتوانیم وظایف خود را انجام بدهیم.
ضمناً در این شهرها، گرفتاریهای مردم خیلی زیاد است. در این نقاط دور دست - مخصوصاً بعضی از استانها مثل سیستان و بلوچستان و هرمزگان و سایر استانهای مشابه - واقعاً مشکلات غیر قابل تصور است. من به بعضی از استانها که میرفتم، برخی از آقایان میگفتند که مثلاً آب و آذوقه و اشتغال در استان ما، حتّی از سیستان و بلوچستان هم بدتر است. این قضاوت ناشی از آن است که این برادر، آن استان بد را ندیده است و اطلاع درستی از آن ندارد. آدمی که همهی این استانها را دیده باشد، اذعان خواهد کرد که انصافاً وضع بعضی از استانها، خیلی بدتر و سختتر و توأم با فشار بیشتری است. با حرکت در سطح استان، با نزدیک شدن به مردم، با نشستن در محیط زندگی خصوصی و خانه و کپر و چادرشان، نسبت به مشکلات مردم آشنا بشوید و آنها را لمس کنید. هر کس که این مشکلات را لمس بکند، برای کار و تلاش، انگیزهیی تمام نشدنی پیدا خواهد کرد.
خداوند انشاءاللَّه شما را موفق بدارد. ما هم دعا میکنیم که همهی برادران عزیزی که در دولت خدمت میکنند - از جمله شما برادران وابسته به وزارت کشور و بقیهی برادرانی که در این زمینه هستند - انشاءاللَّه مشمول توفیقات و کمک الهی باشند. انشاءاللَّه همه با هم بتوانیم جامعه و کشوری بسازیم که حقیقتاً الگو باشد و در آن، مشکلات مردم بر طرف بشود.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته