بیانات مقام معظم رهبری
بیانات در بازدید از مناطق زلزلهزدهی شمال کشور و در جمع مردم شهر منجیل
تاریخ: 1369/04/18
بیانات در بازدید از مناطق زلزلهزدهی شمال کشور و در جمع مردم شهر منجیل
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
ولنبلونّکم بشیء منالخوف والجوع و نقص من الاموال والانفس والثّمرات و بشّرالصّابرین. الّذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا للَّه و انّا الیه راجعون(1)
یکبار دیگر از اعماق دل، به شما برادران و خواهران عزیز، همچنین به همهی مردم گیلان و زنجان، تسلیت عرض میکنم. حقیقتاً حادثهی تلخ و پُرخسارتی بود؛ خیلی از عزیزان را از ما گرفت و خیلی از خاندانهای این مناطق را داغدار کرد. البته خدای متعال، برای کسانی که در مقابل همهی حوادث تلخ زندگی صبر کنند، بیتابی نشان ندهند و ناشکری نکنند، اجر بزرگی را آماده کرده است؛ این را مطمئن باشید. مادران، پدران، برادران، خواهران و کسانی که عزیزانی را از دست دادهاند، بدانند که خدای متعال در مقابل این مصیبت و این سوز غم، برای آنها اجر بزرگی را در نظر گرفته است. البته شرطش همین است که صبر کنید و ناشکری نکنید. بالاخره حادثهی تلخ مرگ نزدیکان، همیشه هست و برای همه وجود دارد. وقتی این حوادث، متراکم میشود و با هم اتفاق میافتد، تلختر میشود. در این صورت، اجرالهی و معنوی آن هم بیشتر است.
اما آن مطلبی که من به شما مردم عزیز منجیل و همچنین همهی مردم گیلان و زنجان، شهری و روستایی، میخواهم عرض بکنم، این است که اگر شما همت کنید و با این مجاهدتی که امروز اعضای دولت و مردم ایران، برای امداد به شما عزیزان شروع کردهاند، همکاری کنید و غبار مصیبت را از خودتان بتکانید و وارد میدان بشوید و بر مصیبتها و دردها فایق بیایید، خدای متعال در مقابل این بلا و مصیبت، نعمت و اجر دنیوی هم به شما خواهد داد. بایستی نه فقط خرابیها ترمیم بشود، بلکه باید گیلان، این شهر منجیل، آن رودبار، آن روستاها و شهرها و بخشها، همه بهتر از اول انشاءاللَّه ساخته بشود. استبعاد نکنید، این خواهد شد.
امروز بحمداللَّه دستگاه دولت، خودش را خدمتگزار شما به حساب میآورد و هست. واقعاً دولت و مسؤولان، افتخارشان این است که به شما عزیزان و برادران و خواهران خدمت کنند. امکانات را هم از هرجا که کم بگذارند، مطمئناً برای مناطق زلزلهزده، امکانات لازم را فراهم خواهند کرد. منتها شما، مخصوصاً مردان و جوانان، بلکه همهی قشرها، باید در این سازندگی همت کنید و نقش اول را به عهده بگیرید. شما باید اولین بیل را برای سازندگی به دست بگیرید.
همهی مناطق زلزلهزده و سیلزدهیی که من سالهای قبل دیدم و به قصد امداد، به آنجا رفتم و امداد کردم و مثل همین قضایای شما را در آنجا به چشم خودم دیدم، اینطور بوده است که هرجا مردم همت کردند و کمکها را جذب نمودند تا خودشان زندگیشان را بسازند، وضع مردم از اول هم بهتر شد. اما اگر خدای نکرده، مردم بنشینند که دیگران بیایند کمک کنند و کارها را راه بیندازند - که شماها اینطور نیستید و من میدانم که مردم گیلان و زنجان، اهل کار و همت و تلاشند - بدانید که آن مردم، عقب خواهند ماند. برای آنطور مردمی، زلزله واقعاً بلاست. برای مردمی که به حرکت در بیایند و تلاش کنند و سینه سپر نمایند و با مصیبت و بلا دست و پنجه نرم کنند، این بلا برمیگردد و نعمت میشود. انشاءاللَّه شما همینطور باشید.
البته مسألهی مسکن را همه گفتهاند. آقایان مسؤولان محترم، رئیسجمهور محترم، آحاد مردم، همه روی مسألهی مسکن تکیه میکنند. واقعش هم این است که مسألهی مسکن، از همهی مسایل مهمتر است. البته فعلاً باید به فکر مسکن موقت بود که مردم بتوانند در زمستانی که در پیش است، سرپناهی داشته باشند، تا انشاءاللَّه با ترتیب و نظم درستی، مسکن دایمی بعداً فراهم بشود.
من به شما عرض کنم که برادران و خواهران! این مسکن موقت را هم دولت باید کمک کند، تا مردم خودشان بسازند. باید مصالح و پول و امکانات و نقشه بدهند، تا شما بتوانید در محلی که بودهاید، یک اتاق برای خودتان بسازید. این، با همت و مردانگی و قدرت و اتکا به نفس و عزت شما مناسبتر است. این کار باید انشاءاللَّه انجام بگیرد. خداوند هم به شما صبر و قوّت خواهد داد.
این روزهای تلخ، خواهد گذشت. انشاءاللَّه روزهای شیرین و مطلوب که دلهای شما از شادی پُر بشود، به دنبال خواهد رسید. امیدواریم که انشاءاللَّه خداوند هرچه زودتر، آنچنان روزها و وضعیتی را برای شما مردم عزیز داغدیده و مصیبتدیده نزدیک کند. خداوند انشاءاللَّه به شماها صبر و قوّت بدهد. خداوند انشاءاللَّه امید را در دلهای شما بیش از پیش بکند. خداوند انشاءاللَّه آن قوّت را به شما عطا کند که خودتان در صف مقدّم سازندگی قرار بگیرید.
من خواستم عرضِ سلامی خدمت شما بکنم. از جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای احسانبخش و همچنین جناب آقای تابش خواهش میکنم که سلام من را به همهی مردم عزیز گیلان، مخصوصاً زلزلهزدگان برسانند. همچنین حضرت آقای موسوی، امام جمعهی محترم زنجان، و جناب آقای باریکبین، امام جمعهی محترم قزوین، و استاندار محترم استان زنجان، سلام من را به مردم مصیبتدیده و داغدیدهی زنجان هم برسانند. ما هم با شما همدردیم و من شما را دایماً دعا میکنم و غیر از دعا هم انشاءاللَّه هر کاری بتوانیم، برای شما میکنیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) بقره: 155 و 156
سخنرانی در مراسم اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)
تاریخ: 1369/03/14
سخنرانی در مراسم اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در مثل امروزی، آن عبد صالح خداوند از دست ملت ایران رفت. حقیقتاً باید هم صبر و متانت یک ملت را آنطور از او بگیرد و او را بیتاب کند. من قلبم راضی نمیشود که قبل از شروع عرایض خودم، حالا که در کنار شما انبوه عظیم مردم، در برابر مرقد پاک اماممان ایستادهام، با شما همصدا نشوم و سلام خودم را بر آن روح پاک نرسانم:
السّلام علیک ایّها العبد الصّالح المطیعللَّه و لرسوله و لامیرالمؤمنین اشهد انّک
قد اقمت الصّلوة و اتیت الزّکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر
و جاهدت فیاللَّه حقّ جهاده حتّی اتاک الیقین فرحمک اللَّه حیّا و میّتا
امام بزرگوار ما، مجسمهیی از ارزشهای انقلاب ما بود. از یکی از همسران پیامبر اکرم(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) خواستند که آن بزرگوار را توصیف کند. در جواب گفت: (کان خلقه القران)(1). یعنی قرآن مجسم بود. ما امروز دربارهی امام بزرگوارمان باید عرض کنیم که او اسلام انقلابی مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگی و اخلاق و احساسات و تصمیمگیریها و نیز فانی برای خدا بود. خدای متعال هم به او پاداش داد. کاری که به دست این بزرگوار در این دوران انجام گرفت، کاری بینظیر بود. بعد از کار پیامبران اولوالعزم، کسی چنین حرکت عظیمی انجام نداده بود.
من امروز مایلم یک نکته را درباب انقلابمان و درباب تأثیر عمل این عبد صالح خدا، به ملت ایران و به ملتهای مسلمان عالم و به همهی کسانی که در سطح جهان، نامی از انقلاب ما و از امام خمینیِ بزرگ ما شنیدهاند، بگویم. این، مبنا و قاعدهی حرکت ماست. بر اساس همین بینش، ما زندگی و مبارزه و حرکت میکنیم. آن جمله این است که با انقلاب اسلامی در ایران و با تشکیل نظام اسلامی در این نقطهی از عالم و با مبارزات طولانییی که ملت ما پشت سر رهبر عظیمالشأنش، برای حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جدیدی با خصوصیاتی متمایز با دوران قبل، در عالم بهوجود آمد. قدرتهای مادّی دنیا، چه بخواهند و چه نخواهند؛ امریکا چه بخواهد و چه نخواهد، این دوران در دنیا آغاز شده و پیش هم رفته است و تأثیرات این عصر جدید، روی ملتها و دولتهای ضعیف و نیز روی دولتهای قوی و ابرقدرتها محسوس است.
وقتی عصر جدیدی در تاریخ بشر آغاز میشود، هیچکس نمیتواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران گذشتهی تاریخ بشر هم همینطور بوده است. هیچکس ممکن نیست خودش را از تأثیرات دورانی که با پایههای محکم الهی و انسانی در جهان شروع شده، دور بدارد. ما میخواهیم این را اعلام بکنیم. اگرچه بسیاری از ملتها و دولتهای سطح زمین، تحت تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتّی نقشهی سیاسی دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیلگران و قضاوت کنندگانِ قدرتمند و سیاسی عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمیکنند که دوران جدیدی آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفتهاند و آن را احساس میکنند. این عصر و این دوران جدید را باید (دوران امام خمینی) نامید.
چند خصوصیت در این دوران هست که از آن تفکیکناپذیر است:
یکی از این خصوصیتها، گسترش اعتقاد و باورهای مذهبی است. بعد از آنکه سیاست قدرت و نظام سلطهی جهانی این بود که دین و معنویت را بکلی از زندگی مردم حذف کند و جامعهی بشری را یک جامعهی بیدین و بیایمان و بیاعتقاد به ارزشهای الهی تربیت نماید، این دوران جدید، درست بهعکس آن سیاستها عمل کرده است. نه فقط در ایران یا در کشورهای اسلامی، مردم به باورهای دینی برگشتند، بلکه در سطح جهان و در میان جوامعی که دهها سال ضد مذهب زندگی کرده بودند، اعتقاد مذهبی و گرایش معنوی رشد کرده است.
البته آیندهی این حرکت، به این ترتیب خواهد بود که هرجا معنویتی عمیقتر و خالصتر و سالمتر و منطبقتر با فطرت بشر باشد، جاذبهی بیشتری برای ملتها خواهد داشت. آن روزی که دین و معنویت، ضد ارزش به حساب میآمد و مورد استهزا قرار داده میشد، گذشت. امروز، بیدینی و بیایمانی و تهی بودن از اعتقاد معنوی، یک ضد ارزش است. در بسیاری از نقاط عالم، این کار انجام گرفته و در بسیاری دیگر هم انجام خواهد گرفت. این، یکی از ویژگیهای عصر جدیدی است که این مرد بزرگ، پرچم آن را در دنیا برافراشت و درحالیکه کسی باور نمیکرد، داعیهی آن را سر داد و دلها را به آن متوجه کرد.
خصوصیت دیگر این عصر جدید، معنا بخشیدن به ارزش انسانها و حضور مؤثر تودههای میلیونی مردم است. در دوران جدیدی که بهوسیلهی امام ما آغاز شده است و دایرهی آن محدود به ایران هم نیست، تودههای مردم، اصل و تعیینکننده و تصمیمگیرندهاند و آنها هستند که جریانها را هدایت میکنند. در گذشته، ما انقلابهای زیادی را سراغ داریم که با احساسات مردم به پیش رفته است؛ اما امروز وضع فرق میکند. امروز، در دنیایی که دهها سال بعد از جنگ دوم بینالمللی، قدرتهای مسلط بر عالم، همهی مردم دنیا را عادت داده بودند که تسلیم خواستههای آنها باشند و در مقابل ارادهی قدرتهای جهانی حرفی نزنند و ارادهیی از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما میبینید که در کشورهای اروپای شرقی، تودههای میلیونی مردم، با همان سبکی حرکت میکنند و به میدان میآیند که ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضهی با رژیم ستمشاهی وارد میدان شدند. به تعبیر دیگر، مشخصهی انسانیِ این دوران و عصر جدید، عبارت از پیروزی خون بر شمشیر است؛ یعنی در این دوران جدید - همچنانکه در ایران اتفاق افتاد - آحاد مردم بدون تجهیزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به میدان آمدند و فضا را بر حکومت غاصب و ظالم تنگ کردند. این روش، امروز در دنیا روش شناختهشدهیی است. قدرت حضور تودههای مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنیا معلوم شده است.
قدرتها باید بدانند که بعد از این، در هیچ جای دنیا، علیرغم خواست تودههای میلیونی مردم، نمیشود حکومت را ادامه داد. هرچه این موج در دنیا گسترش پیدا بکند، کار بر سلطههای غیر قانونی و ظالمانه و غیر بشری، سختتر خواهد شد. این، آن حرکتی بود که امام بزرگوار ما، به برکت آگاهی و ایمان این ملت، در کشور ایران انجام داد و الگویی برای دنیا شد. لذا شما میبینید که بعد از سالها، داخل سرزمینهای اشغالی، ملت مظلوم فلسطین قیام میکنند و علیرغم شدت و سطوت دولت غاصب و ظالم صهیونیستی، کار را پیش میبرند.
از جمله خصوصیات دیگر عصر جدیدی که امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادی از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهای بزرگ است؛ یعنی همان چیزی که در انقلاب ما، به عنوان اصل (نه شرقی و نه غربی) شناخته شد. تقریباً در همهی انقلابهای بزرگی که در قرن بیستم در دنیا اتفاق افتاد، وقتی ملتها یا گروههای مبارز، کار خودشان را آغاز میکردند و مبارزه را علیه یک سلطه و یک قدرت، مختصری پیش میبردند، خودشان را به یک قدرت دیگر وصل میکردند. اینکه یک ملت، با اتکای به خود و با توکل به خدا، در مقابله با یک قدرت ظالم، به هیچکس و هیچ قدرت اعتماد و اتکا نکند، راهی بود که ملت ایران به رهبری امام بزرگوار آغاز کردند و امروز در دنیا، این راه بتدریج رهروان زیادی پیدا میکند.
این دوران جدید که امام ما آن را با قیام و ایستادگی و اتکال به خدا و تکریم و تعظیم نسبت به ارزشهای معنوی و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز کرد، انشاءاللَّه ملتها را از شرّ سلطههای جهانی نجات خواهد داد و دوران زوال قدرتهای بزرگ مادّی جهانی را نزدیک خواهد کرد. این، از برکات آن بزرگوار است. ملت ما، پشت سر رهبر باعظمت و استثنایی خود، اولین ملتی بود که قدم در این دوران جدید گذاشت و پایههای آن را مستحکم کرد و با مقاومت خود، برای ملتهای دنیا، شاهدی بر صدق این ادعاها شد.
انقلاب بزرگ ما، خصوصیاتی مخصوص به خود داشت. این خصوصیات که بارها هم در تحلیلهای ملت ما و آشنایان با انقلاب تکرار شده، اولین بار در یک انقلاب مشاهده میشد: تکیهی به اسلام، هدفگیری ایجاد حکومت اسلامی، تجدید نظر در مفاهیم سیاسی عالم - مثل آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و چیزهای دیگر - و حرکت به سمت دنیا و جامعهیی که بر پایهی ارزشهای اسلامی بنا شده باشد.
و اما امروز وظیفهی ما پیروان این بزرگوار و آحاد مردم که شاگردان این استاد بزرگ و عالیمقام بودهاند، چیست؟ ما باید بدانیم که امروز چشم دنیا به ملت ایران است؛ همچنانکه سال گذشته در مثل امروزی، تمام چشمها و دلهای حساس عالم، متوجه تهران بود. وقتی خبر در دنیا پخش شد، حقیقتاً دوستان و دشمنان، در حال بهت و حیرت و انتظار قرار گرفتند؛ دوستان با یک انگیزه و دشمنان با انگیزهی دیگر. ما نباید تصور کنیم که با گذشت یک سال، اهمیت و حساسیت و سنگینیِ وظیفهی ما کم شده است. نه، هرچه میگذرد، سنگینی بار مسؤولیت بر دوش آن کسانی که خود را پیروان این بزرگوار و هدایتشدگان بهوسیلهی او میدانند، سنگینتر میشود.
دنیا امروز متوجه ملت ایران است. ما ملت ایران باید بتوانیم در پرتو تعالیم اسلام، با تمسک به اسلام و قرآن و در جهت رهنمودهای امام بزرگوار راحلمان، بهسمت هدفهای متعالی این انقلاب، حرکتمان را با شتاب هرچه بیشتر ادامه بدهیم. یک لحظه توقف جایز نیست. ما باید بدانیم دشمنان زخم خورده - آنهایی که امیدوار بودند اسلام از دنیا محو بشود و علیرغم خواست آنان، اسلام روزبهروز در دنیا عالمگیرتر شده است - همچنان در کمینند تا ما یک لحظه غفلت کنیم. لذا غفلت برای ما حرام است. ملت ایران، با قدرت و استقامت و توکل به خدا و اتحاد کامل و شرکت در سازندگی عمومی کشور و با آگاهی و هوشیاری خود، باید دشمنان - یعنی امریکا و ارتجاع و زخمخوردگان - را از دستاندازی به این انقلاب و به کشور عزیزمان مأیوس کند. استکبار جهانی از ملت ایران میترسد؛ مثل همهی بدکاران و راهزنانی که از انسانهای شجاع و آگاه میترسند.
اگر میبینید که دولت سعودی و حکام حجاز، راه خانهی خدا را روی این ملت میبندند و حق این ملت را از حج غصب میکنند، بهخاطر آن است که امریکا از این ملت میترسد. نباید سادهلوحان گمان کنند که شعار (مرگ بر امریکا) در مراسم حج، مگر چیست؛ این شعار و فریادی که از حنجرهها خارج میشود، مگر بر پایههای سلطهی غاصبانهی امریکا و اسرائیل چه اثری میگذارد. اگر تأثیر شکنندهی این شعارها نبود، اگر تأثیر تعیین کنندهی فریاد بحق ملت ما علیه سلطههای جهانی نبود، با ملت ما اینقدر دشمنی نمیشد.
فریضهی حج، خانهی خدا، قبر مقدس پیامبر(ص)، چیزهایی است که قلب ملت ما مشتاق آن است و حق ملت ماست. خانهی خدا متعلق به بندگان خداست. (سواء العاکف فیه و الباد)(2): نسبت به خانهی خدا، مردمانی که در مکه ساکن هستند، هیچ فرقی با مسلمانانی که از اقطار عالم به آنجا میروند، ندارند. خانهی خدا، ملجأ بندگان خداست؛ چرا مانع ملت ما میشوند؟ این، به خاطر شعار (مرگ بر امریکا) و (مرگ بر اسرائیل) است. این، یعنی همین تأثیر حضور مردم و پیروزی خون بر شمشیر. این حرکت امریکا و حکام سعودی - که متأسفانه موبهمو سیاستهای امریکا را اجرا میکنند و نفع آنها را در نظر میگیرند و نه وظیفهی اسلامی و نفع ملت مسلمان را - بهخاطر این است که شعار (مرگ بر امریکا) و (مرگ بر اسرائیل) و شعار وحدت مسلمین - که یکی از خصوصیات همین دوران جدیدی است که امام(ره) آغاز کردند - برای استکبار و سلطههای جهانی شکننده است و برایشان قابل تحمل نیست.
ملت شجاع و بزرگ ایران! شما در دوران حیات امام بزرگوار و عالیقدرتان، امتحان خوبی دادید. شما کسانی بودید که توانستید پشت سر امام و پابهپای ایشان حرکت کنید و به جلو بروید. شما خسته نشدید. سختیهایی که دشمنان بر شما ملت ایران تحمیل کردند و قصدشان این بود که شما را خسته کنند، نتوانست شما را خسته کند. از اول پیروزی انقلاب، سیاست قطعی امریکا و همپیمانانش این بود و هنوز هم هست که کاری کنند، تا شاید بتوانند ملت ایران را خسته کنند؛ اما شما از محاصرهی اقتصادی و جنگ تحمیلی و دشنامهایی که از دهان یاوهگوی سخنگویان استکبار جهانی بیرون میآمد، خسته نشدید و نشان دادید که آگاه و مؤمن و صادق و ملت شایستهاید. خدای متعال که شما ملت ایران را برای اولین پایگاه اشتعال انوار معنویت و اسلام در دوران سلطهی مادّیگری انتخاب کرد، بهخاطر همین خصوصیاتتان بود.
بعد از رحلت امام هم، شما ملت بزرگ و رشید و آگاه، امتحان بسیار خوبی دادید. در سطح عالم، چشمها از شجاعت و آگاهی شما مبهوت ماند. همه یا اکثر دشمنان ما در دنیا منتظر بودند که با رحلت امام، انقلاب از هم بپاشد؛ جمهوری اسلامی دچار اختلاف داخلی بشود و حمایت مردم را از دست بدهد؛ ولی شما نگذاشتید و به دهن این دشمنان یاوهگو زدید. مرحبا بر شما! روح امام از شما راضی است؛ گوارایتان باد! شما نشان دادید که از بسیاری مدعیانِ در طول تاریخ، ایمانتان قویتر و قدمتان راسختر است. من به شما عرض میکنم، خدای متعال پاداشتان را داد، این صبر شما را مثمر ثمر کرد و نگذاشت بی نتیجه بماند. (اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة)(3).
نتیجهی پایداری و استقامت شما بعد از رحلت حضرت امام، این شده است که تحلیلهای دنیا عوض گردید. آنها که منتظر نشسته بودند تا جمهوری اسلامی از بین برود، فهمیدند که فایدهیی ندارد. آنهایی که خیال میکردند میشود ملت ایران را ترساند یا خسته کرد، فهمیدند فایدهیی ندارد. لذا امروز ما شاهد آن هستیم که غیر از رأس فتنه و فساد - یعنی رژیم جبار امریکا - و کسانی که به صورت شدیدی وابسته و متصل و هم جهت با او هستند و با ملت ایران دشمنیِ بسیار عمیقی دارند و به هیچوجه انقلاب با آنها کنار نمیآید و آنها هم با انقلاب کنار نمیآیند، بقیهی کسانی که در دنیا شاهد و ناظر وضع ملت ما بودند، در مقابل این ملت سر تعظیم فرود آوردند و به طرفش دست دوستی دراز کردند. ملت ایران نشان دادند که با قدرت و استقامت میتوان احترام ملتها، بلکه دولتها را در سطح جهان جلب کرد. دشمنان ما، از اعمال فشار روی ملتمان مأیوس شدند. این، دستاورد بسیار بزرگی است.
فقط دو نقطه هست که دشمنان جهانی اسلام، به آن چشم دوخته و امید بستهاند. ملت ایران باید متوجه آن دو نقطه باشد:
یک نقطه، مسألهی وحدت و یکپارچگی است. دشمنانی که هنوز درصددند نسبت به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، نیات خصمانه و شومشان را اعمال بکنند، چشم امید به اختلافات بستهاند. آنها از وحدت و یکپارچگیِ شما مردم میترسند؛ این را متوجه باشید. ملت ایران، به هیچ قیمت نباید وحدت و یکپارچگی خودش را از دست بدهد. مسؤولان باید متوجه باشند که با این یکپارچگی عظیم، چگونه باید رفتار کرد.
نویسندگان، گویندگان و کسانی که پشت تریبونها قرار میگیرند - چه تریبونهای عمومی، مثل مجلس شورای اسلامی و رادیو و تلویزیون، و چه تریبونهای محدودتر، مثل مساجد و حسینیهها - هرجا با مردم روبهرو هستند، باید زبان و عملشان در خدمت وحدت و یکپارچگی باشد. هیچکس به هیچ عنوانی نباید حرکتی بکند که مردم یا عدهیی از مردم را در مقابلهی با یکدیگر برانگیخته کند. هیچبهانهیی نباید پذیرفته باشد. اختلاف سلیقه، اختلاف خط، اختلاف مذاق، نباید موجب اختلاف و شکاف میان مردم بشود. این وحدت و یکپارچگی را که شما مردم، در جنگ و اول انقلاب و در حمایت از امام - به هنگام حیات و ممات ایشان - و در تمام قضایا در طول این یازده سال نشان دادید، قویترین حربهی شما و مایهی مأیوس کردن دشمنان شماست.
دومین نقطهیی که دشمن به آن چشم دوخته، این است که ایران اسلامی نتواند بهطور شایسته، سازندگی کشور را انجام بدهد. این هم مایهی امید دشمنان است. آنها مایلند که دولت جمهوری اسلامی نتواند در داخل کشور سازندگی را پیش ببرد، وضع زندگی مردم را سروسامان بدهد، تولید داخلی را افزایش بدهد، اتکای به خارج از کشور را کم کند و مردمان پابرهنه و مستضعف و فقیر را به سروسامان زندگیِ لازم اسلامی برساند. آنها میخواهند دولت اسلامی، توفیق این وظایف بزرگ را به دست نیاورد و نتواند این کارها را انجام بدهد. به این آرزو، چشم دوختهاند. اگر کشور اسلامی، با همت شما مردم و با پیوند مستحکمی که بحمداللَّه بین شما و دولت هست، به وضع درخشانی نایل بیاید، استعمار، امریکا، دشمنان دلباختهی سادهلوحی که چشم به دهان آنها دوختهاند و بعضی از گروهکها و جریانهای داخلی، خلع سلاح خواهند شد.
همهی آحاد مردم وظیفه دارند، تا حدی که میتوانند و برای آنها وظیفه معین میشود، در کار سازندگی کشور شرکت کنند. علاقهی به امام، یعنی این. همه باید از دولت حمایت کنند و پشت سر دولت، خرابیهای جنگ و ویرانیهای ناشی از دوران سلطهی طاغوت را ترمیم کنند. رژیم ستمشاهی، دهها سال این کشور را از لحاظ اقتصاد و تولید و فرهنگ و اخلاق و تحقیق و علم، به سمت خرابی و ویرانی برده و آن را وابستهی به بیگانگان کرده است. امروز دورانی است که ملت ایران، آن ویرانیها را ترمیم کنند و این، جز با سازماندهی و پیشاهنگی و برنامهریزی دولت، امکانپذیر نیست. اگر ملت ایران به توفیق الهی بتوانند با وحدت کلمه، با حفظ شعارهای انقلاب، با حفظ خصومت و دشمنیِ خود نسبت به ابرقدرتها و دشمنان بنیانی این ملت، سازندگی را پیش ببرند، روح مقدس امام از آنها شاد خواهد شد و دعای حضرت بقیّةاللَّه الاعظم، به آنها کمک خواهد کرد.
برادران و خواهران عزیز در سرتاسر کشور! ای کسانی که امروز به یاد امام و معلم و مرشد بزرگوارتان، در همه جای کشور گرد آمدید؛ مخصوصاً این اجتماع عظیم مردمی بر گرد مرقد این بزرگوار! بدانید که بر امریکا، بر اسرائیل و دشمنان کوچک و بزرگ خودتان پیروز خواهید شد. بدانید که قدرتهای استکباری، قادر نخواهند بود این شجرهی طیبه را قلع و قمع کنند. این درخت مبارک نظام اسلامی، ریشه دوانده و مستحکم شده است. ایمان و تلاش و توکل شما مردم، آن را به برگوبار آورده است و معنویت این بزرگوار، از اولِ کار تا امروز و تا همیشه، پشتیبان این حرکت عظیم خواهد بود.
ما باید به امید خدا و با توکل به او، این راه را ادامه بدهیم. ما از دشمن اسلام و انقلاب نمیترسیم. ما در راه خدا، انشاءاللَّه احساس خستگی و ضعف نمیکنیم. ابهت قدرتهای پوشالی مادّی، نخواهد توانست ما را در این راه و به سمت این هدف، متزلزل کند. ما آن روزی را در مقابل چشم داریم که اسلام توانسته باشد به همهی مسلمانان عالم عزت بدهد، به آنها زندگی شرافتمندانه عطا کند و شرّ غدهی سرطانی اسرائیل را از پیکر اسلامی و میهن اسلامی بکند. ما چشم به روزی داریم که امت مسلمان، یکپارچه و متحد، از همهی کشورهای اسلامی، پرچم اسلام را بهدست گیرند و اسلام ناب محمّدی(صلّیاللَّهعلیهواله) را در مقابل چشمهای مردم جهان عرضه کنند و شوق و محبت انسانها در همه جای عالم را به سمت آن جلب نمایند. هدف ما اینهاست. راه ما همان راهی است که امام بزرگوارمان ترسیم کردند. همسفر ملت ایران در این راه طولانی، دلهای مشتاق ملتهای مسلمان دیگر است. در این راه باید اتحادمان را حفظ کنیم و یک آن، هدفهای متعالی را از چشم دور نداریم.
در پایان عرایضم، یکبار دیگر این مصیبت بزرگ و این روز عظیم را به شما ملت ایران و دیگر ملتها - ملتهای مسلمان و همهی مستضعفان - و به میهمانانی که در این ایام به ایران وارد شدهاند، تسلیت عرض میکنم و با همهی وجود و عشق و ایمان، مجدداً سلام شما و سلام خودم را به صاحب این قبر مطهر عرض میکنم:
السّلام علیک ایّها العبد الصّالح المطیع للَّه و لرسوله و لامیرالمؤمنین
اشهد انّک جاهدت فیاللَّه حقّ جهاده و عملت بکتابه و امرت بالمعروف
و نهیت عن المنکر
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6 ، ص 360
2) حج : 25
3) بقره: 157
بیانات در دیدار مردم عزادار رفسنجان
تاریخ: 1369/03/13
بیانات در دیدار مردم عزادار رفسنجان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
(عظّماللَّه اجورکم انشاءاللَّه). امیدواریم که روح مطهر و منور آن عبد صالح و آن انسانی که حقیقتاً بندگی خدا را میکرد، کمک بکند، تا همهی ما هرجا هستیم و هرکاری میکنیم، در این یادبود مصیبت بزرگ فقدان او، به او تشبه کنیم؛ یعنی همچنانکه او خودش را ساخته بود، خودمان را تربیت کنیم و بسازیم. اصل قضیه این است.
شما برادران مخلص و بامعرفت، با این احساسات پاک و انگیزهی الهی، برای اظهار ارادت به آن مردِ دارای معنویت، این همه راه را از رفسنجان آمدهاید. اگر معنویت امام نبود، این کشور تکان نمیخورد، این حرکت به وجود نمیآمد، انقلاب هم نمیشد، این حصار پولادین در مقابل قدرتها و ابرقدرتها هم به وجود نمیآمد، در رحلت او هم اینطور طوفان برپا نمیشد. چه شد که با درگذشت یک نفر، میلیونها نفر منقلب شدند، میلیونها دل شکست، میلیونها چشم گریه کرد، میلیونها انسان در همه جای دنیا عزادار شدند؟ علت این بود که آن بندهی صالح، در زندگیش به خدا متصل شد، بندهی خدا بود، او را اطاعت کرد و خود را از هواهای نفسانی دور نگهداشت. خدا هم او را بالا برد و تالیتلو انبیا و اولیا کرد و در نَفَس و بیان او، آن اثر را داد که دنیا را با زبان بیان و ارشاد و عمل خود تکان داد و هنوز که هنوز است، دنیا در پرتو رهنمودهای امام حرکت میکند و انشاءاللَّه بعد از این هم همین خواهد بود.
خداوند انشاءاللَّه به همهی ما و شما برادران عزیزی که از رفسنجان تشریف آوردهاید، مخصوصاً آقایان علمای محترم و خانوادههای معظم شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودان و دیگر قشرها توفیق بدهد و این زحمت را از شماها قبول کند و روح مقدس امام را از شماها راضی و خشنود بدارد و به همه توفیق حرکت در آن راه و جهتگیری در جهت آن هدفها را عنایت کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار با ائمهی جمعهی سراسر کشور
تاریخ: 1369/03/07
بیانات در دیدار با ائمهی جمعهی سراسر کشور
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین
به همهی آقایان محترم ائمهی جمعه، مخصوصاً شخصیتهای برجستهی علمی که تشریف دارند و علمای عالیمقام حوزهی علمیهی قم و همچنین علمای اعلام شهرهای مختلف کشور، به خاطر شرکت در این مجلس و مجمع مهم و خودمانی، خیرمقدم و خوشآمد عرض میکنم. همچنین از برادران عزیز دبیرخانه که زحمت کشیدند و مقدمات این اجتماع بسیار مهم را فراهم کردند، صمیمانه تشکر میکنم و امیدوارم که در طول ساعات و ایامی که شما آقایان در اینجا اجتماع فرمودهاید، مسایل مهمی مطرح بشود و تصمیمهای خوبی اتخاذ گردد و معارف لازمی تبادل بشود و انشاءاللَّه این اجتماع، به خیر اسلام و مسلمین باشد.
من که از طرف آقایان مکلف شدم بیایم در این جلسه شرکت کنم - و البته استقبال کردم و از این دیدار و این شرکت خوشحالم - در درجهی اول مایلم یک مطلب اساسی را عرض کنم؛ مطلبی که تازه نیست، بارها گفته شده است، همه هم گفتهایم؛ اما اولاً باید در ذهنهای خودمان و در ذهنهای مسؤولان کشور و مردم، درست جا بیفتد؛ ثانیاً ما ائمهی جمعه، به لوازم آن ملتزم باشیم.
آن مطلب مهم و غیرجدید، عبارت از اهمیت حیاتی نماز جمعه در حراست از این انقلاب و تأثیرش در اداره و پیشرفت امور جاری کشور است. این مطلب را بارها همهی ما در نماز جمعه گفتهایم و امام(رضواناللَّهتعالیعلیه) قولاً و عملاً، بارها و مکرراً آن را بیان فرمودند. اما گفتن یک مطلب و به زبان آوردن آن، بلکه در ذهن به آن قانع شدن، یک مطلب است؛ آن را به صورت یک باور در ذهن و دل و قلب و - به تبع آنها - در عمل وارد کردن، مطلب دیگری است.
ملاحظه کنید، انقلاب اسلامی در کشور ایران کاری کرد که در هیچ جای دنیا نظیر آن کار انجام نشده است. من که این نکته را عرض میکنم، شاید بتوانم بگویم که سرگذشت همهی انقلابهای دوران انقلابات - یعنی قرن بیستم - را خواندهام و یادم نمیآید که ماجرای یکی از انقلابهای این کشورها را نخوانده و ندانسته باشم. از انقلاب کشور روسیه و شوروی گرفته، تا آنچه که در هند و مصر و کشورهای امریکای لاتین و دیگر کشورهای آفریقایی و آسیایی پیش آمد.
در هیچکدام از این کشورها، آن حادثهیی که در ایران اتفاق افتاد، اتفاق نیفتاد. اسم همهی اینها، انقلاب بود. یعنی مثلاً انقلاب در ایران و انقلاب در شوروی، واقعاً مشترک لفظی است، ولی اصلاً یک کار انجام نشده؛ دو کار انجام شده است. آنچه که در ایران اتفاق افتاد، با آنچه که در کشور شوروی در سال ۱۹۱۷ اتفاق افتاد و منجر به انقلاب مارکسیستی و کمونیستی شد، بکلی متفاوت است. البته اینها مشترکات و وجوه تشابهی با هم دارند؛ اما حقیقتشان یک چیز نیست.
حالا اگر من بخواهم وارد این بحث بشوم و فرقهایش را بگویم، میترسم از اصل مطلب دور بمانم. اگر بخواهیم اجمالاً مطرح کنیم، باید بگوییم در آن انقلابی که در کشور شوروی اتفاق افتاد، محور و عامل قضیه، عبارت از حزب یا تشکیلاتی بود که با ایدئولوژی و تفکر خاصی، در رأس و رهبری کشور قرار داشت. آنها سالها کار کردند، بعد هم آمدند وارد میدان شدند و درحقیقت روی یک حرکت مردمی اثر گذاشتند و بعد هم از آن حرکت مردمی، بُل گرفتند.
بنابراین، استفادهی واقعی را آنها بردند که در رأس کار آمدند و حکومت کردند. آنها در مقابل مردم هم هیچ تعهدی نداشتند. اصلاً از اول، به مردم اجازهی نفسکشیدن ندادند. در ایدئولوژیشان هم این هست؛ دیکتاتوری پرولتاریا. یعنی آن قوّهی - به قول و ادعای آنها - کارگری که در رأس کار قرار میگیرد، اصلاً دیکتاتوری میکند و به کسی اجازهی نفس کشیدن نمیدهد. آنکه فعال مایشاء است، همان رأس قدرت و هیأت حاکمه میباشد که عبارت از یک حزب است.
واقعاً مردم در انقلاب روسیه و در کنار حزب، چهکاره بودند؟ قضیه این بود که قبل از حکومت کمونیستها، حکومت معروف تزارها در رأس کار قرار داشت که زیاد فساد و ظلم میکرد، ولی درعینحال مردم زندگی میکردند؛ یعنی هیچ نشانهیی از اینکه بناست این اوضاع تغییر کند، وجود نداشت. حادثهیی پیشآمد کرد که عبارت از کمبود نان بود. حالا تشکیلات دولتی، یا خیانت کردند و یا بیعرضگی نشان دادند. البته در بحبوبهی جنگ بینالمللی اول بود و حکومت روسیه با آلمان و اتریش و آن گروه جنگ بینالمللیِ اول میجنگید. ناگهان، این طرف، کمبود نان پیدا شد و در شهر مسکو نان کم آمد و مردم به خاطر گرسنگی، از خانهها بیرون آمدند. این، واقعیت و متن تاریخ است و ادعا نیست. آن حزب هم از بلبشوی اوضاع جنگ استفاده کرده بود و کسانی را به داخل کشور فرستاده بود. تا دیدند که قضیه اینطوری است، به مسأله رنگ سیاسی دادند و جنجالی درست کردند. بعد هم با طرح شعارها و هدایت حزبی، مردمی را که برای نان - نان به معنای واقعی، یعنی قرص نان - شورش کرده بودند، علیه حکومت تحریک کردند. به عبارت دیگر، اگر در آنجا نان پیدا میشد و به مردم میدادند میخوردند، شورش تمام شده بود! این، حادثهی روسیه بود.
چهقدر خطا میکنند کسانی که وقتی میخواهند انقلاب اسلامی را تحلیل کنند، میروند از سوابق و اندوختههای ذهنی خودشان نسبت به انقلابهای دیگر استفاده میکنند، تا این انقلاب را تحلیل کنند؛ درحالیکه اصلاً این انقلاب، با آن ابزارها قابل تحلیل نیست. در انقلاب روسیه، قضیهی نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحریک کردند. پیداست که یک گروه متشکلِ سیاسیِ ایدئولوژیدارِ زرنگِ کهنهکار و سابقهدار در مبارزه، وقتی بخواهند یک عده مردم را آنتریک کنند، راه بیندازند، به آنان شعار یاد بدهند و سیاسیشان بکنند، راحت میتوانند. زمینهی مردم آماده بود، اینها هم نانها را در تنور گرم چسباندند، بعد هم خودشان کندند و استفاده بردند. این، انقلاب شد! غالب انقلابهایی که در دنیا اتفاق افتاده، یا چیزی شبیه این است - حتّی با نقش کمتری برای مردم - یا یک کودتاست.
من به کشورهای انقلابی جنوب آفریقا - که پنج، شش کشورند - رفتهام و با رهبران انقلابی اینها دیدار کردهام و خانهها و قصرها و زندگی و ذهنشان را دیدهام و ساعتها با آنها حرف زدهام و درست تجربهشان کردهام. دیدم همانگونه که ما انتظار داریم - که بیش از آن، اصلاً نمیشود انتظار داشت - یک گروه با تفکر چپ، یک کودتای نظامی کردهاند و یک حرکت نظامی چریکی یا منظم انجام دادهاند، بعد هم قدرت را در دست گرفتهاند و جای قدرتمندانِ قبل از خودشان نشستهاند.
قصری که قبلاً حاکم پرتغالیِ در کشور موزامبیک در آن استقرار داشت و حکومت میکرد، همان قصری بود که (سامورا ماشل)، رهبر انقلابی موزامبیک - که بعد هم کشته شد - در آنجا زندگی میکرد. او از من هم در همان قصر پذیرایی کرد و من دیدم که وضع با گذشته فرق نکرده است. در آنجا فرشی بود که من مشغول نگاه کردن به آن شدم. گفت: این، از آن فرشهایی است که از زمان پرتغالیها مانده است. دیدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگی و در همان تشریفات زندگی میکردند، بلکه به همان روش هم زندگی میکردند! انگارنهانگار که اینها یک گروه انقلابی و مردمیند؛ که واقعاً مردمی هم نبودند و اصلاً در آنجا از مردم خبری نبود.
ما وقتی میخواستیم وارد سالن میهمانی بشویم، دیدیم در کنار درِ بزرگی که این سالن را به سالن پذیرایی وصل میکرد، دو نفر ایستادهاند؛ درست مثل غلامهای افسانهیی در دربار سلاطین که در آن، حاکم پرتغالی هم همانطور زندگی میکرده است. واقعاً دو نفر غلام سیاه بودند. حالا این دو نفر، سیاه بودند؛ اما دیگر غلام نبودند؛ چون خود حاکم هم از همان گروه بود. این دو نفر مأمور با لباسهای مشخصی، غلامگونه دو طرف در ایستاده بودند و باید طوری عمل میکردند که وقتی سلطان - یعنی همین رهبر انقلابی - با میهمانش که من بودم، در مقابل این در میرسیدیم، این دو لتِ در بهطور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اینها در حال تعظیم باشند و همین کار را هم کردند! من لبخند میزدم و نگاه میکردم؛ بعد هم با او - که خودش را مثل همان حاکم پرتغالی، با همان ژستها گرفته بود - وارد سالن میهمانی شدیم. همه جا همینطور بود.
مسافرتهایی که من به خارج از کشور میکردم، غالباً به همین کشورهایی بوده است که به اصطلاح در آنجاها انقلابی اتفاق افتاده است. مثلاً لیبی، الجزایر، موزامبیک، زیمبابوه، چین و کرهی شمالی، غالباً از این قبیل بوده است. ما زندگی و تفکر و رابطهی رجال و رهبران انقلابی با مردم را از نزدیک دیدهایم و لمس کردهایم. هیچکدام از اینها، مصداقی برای آن مفهومی که از یک انقلاب و حکومت مردمی در ذهنمان هست، نیست. لذا وقتی هم میمیرند، تشییع جنازهشان، همان تشییع جنازهیی است که برای سلاطین انجام میگیرد، و نه چیزی بیشتر. از مردم خبری نیست. مردم در هیچ قضیهیی از قضایای این کشورها، نقش و حضور ندارند؛ چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند. کودتایی شده، حزبی سر کار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبایش را از بین برده و گاهی سالها با هم رقابت کردهاند و جنگ قدرت به راه انداختهاند.
این جنگ قدرتی هم که در تلکس خبرگزاریها منعکس میشود و میبینید که دایماً امریکا و بی. بی. سی و سایر خبرگزاریها و رادیوها آن را مطرح میکنند، به خاطر آن است که این بیعقلها، آن را در دنیا دیدهاند و نسخهاش را در اینجا جستجو میکنند! اصلاً در اینجا، رابطه چگونه است؟ در ایران هم بعضی از افراد، با یکدیگر مخالفند. بعضی با هم خوبند، بعضی بدند، بعضی خیلی بدند؛ اما نوع خوب بودنها، بد بودنها، دشمنی کردنها و رقابت کردنها، اصلاً آن نوع نیست؛ یک چیز دیگر است و قابل مقایسه با هم نیست. این را تحلیلگران نمیفهمند. آنچه که در ایران اتفاق افتاد، اینها نبود. در ایران، حقیقتاً متن مردم انقلاب را به دوش کشیدند و آن را به پیروزی رساندند. نسخه این است و همین نسخه الان در دنیا عمل میشود.
اینکه من گاهی در بعضی از صحبتها گفتهام که آنچه در اروپای شرقی و در بعضی از جاهای دنیا پیش آمد، متأثر از انقلاب ماست، یک حرف خطابی نبوده؛ این واقعیت است. مثلاً آنچه که در کشور رومانی، یا بعضی از کشورهای دیگر اروپای شرقی پیش آمد، عبارت از حضور مردم بود که در مقابل سلاح گرم، با جسم و جان خودشان به خیابانها آمده بودند. کاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاکم، این خاصیت را دارد که اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت، بر آن فایق خواهد آمد و پیروز خواهد شد. هیچ جای دنیا هم، عکس این امکان ندارد.
در خفقانآمیزترین کشورها هم، اگر گروههای مردم - که با جسم خودشان، به مقابلهی با تفنگها آمدهاند - فقط نوبتی چند مقاومت کنند و از میدان در نروند و از کشته شدن نترسند، پیروز خواهند شد؛ کمااینکه در جاهای دیگر دنیا دیدیم همینطور پیروز شدند. آنجاهایی که پیروزی پیش نمیآید، به دلیل این است که مردم نمیآیند. مردم باید بیایند. آمدن گروهی از مردم، فایدهیی ندارد؛ باید آحاد مردم راه بیفتند؛ همانیکه شما در ایران دیدید. آنهایی که متخلف شدند، گروه و نبذی از مردم بودند. نمیشود گفت گروهی از مردم آمدند؛ نه، متن مردم آمدند. سایر کشورها هم از ایران یاد گرفتند.
سال ۶۴ یا ۶۵ که از این حرفها هیچ خبری در دنیا نبود، به یکی از این سیاستمدارهای آفریقا، همین مطلب را گفتم. شخص خیلی عاقل و واردی به نام (موگابه) در آفریقا هست که از سیاستمداران خیلی پخته است و با ایران و انقلاب هم روابطش خیلی خوب است. خودش و کشورش زیمبابوه، همیشه با انقلاب ما همراه بودهاند. شخص او و افرادش، آدمهای خیلی عاقلی هستند و با دیگر کشورها - تا آنجا که ما دیدهایم - خیلی فرق دارند. من با او صحبت میکردم و همین مطلب را گفتم. آنوقت، ما راجع به کشور آفریقای جنوبی صحبت میکردیم. مطرح کردم که تجربهی ما یک تجربهی استثنایی است و به اعتقاد من، آفریقای جنوبی هم جز این راهی ندارد که مردم به خیابانها بریزند و نترسند و فضا را بر گروه حاکم تنگ کنند، تا بر آنها فشار قهری وارد بیاید. یعنی وقتی که همهی محکومٌعلیهم، در مقابل عدهی کمِ حکام آمدند و برخلاف میل آنها قرار گرفتند؛ یعنی نه به ادارهشان رفتند، نه درِ دکانشان رفتند، نه به محل کار و کارگاهشان رفتند و به خیابانها آمدند، آن حاکم، دیگر هیچ کاری نمیتواند بکند؛ یا باید فرار کند و برود، یا خودکشی کند، یا تسلیم بشود و یا توبه نماید.
البته بحث ما، مثل این بحثهای عادی سیاسی که هرچه اینطرف میگوید، آنطرف هم بگوید بله درست است و باز حرف خودش را بزند، نبود. ما در یک مذاکرهی دوستانهی دونفرهی غیردیپلماتیک صحبت میکردیم. او کاملاً تصدیق کرد و گفت: من این حرف را صددرصد قبول دارم و تجربهی انقلاب شما، تجربهی موفقی است؛ منتها آفریقای جنوبی نمیتواند اینطوری عمل کند. علتش این است که شما مذهب و ایمان به دین داشتید، یک رهبر مذهبی هم پیدا شد که با شجاعت و قدرت، از این عامل ایمان مردم استفاده کرد و انقلاب را به پیروزی رساند؛ ولی در آفریقای جنوبی، جای این عامل خالی است؛ که حرف بسیار درستی هم بود. گفت: در آنجا، مردم اعتقاد آنچنانی ندارند و عامل ایمان در وجودشان نیست و رهبری هم مثل رهبر شما پیدا نمیکنند.
میخواهم عرض بکنم که این استثنایی بودن وضعیت، برای زبدهترین آدمهای دنیا قابل فهم است. متفکران و نویسندگان و شعرا و سیاسیون برجسته را هم که در دنیا میبینید راجع به انقلاب و امام، اینطور با همهی وجود شعر گفتند، حرف زدند، مقاله نوشتند، تمجید کردند، تحسین کردند، به همین خاطر است. اگر این حرفهایی که خارجیهای حسابی، راجع به امام و انقلاب گفتند، جمع بشود، چندین جلد کتاب میشود؛ منتها رسانهها - این رادیوی بی. بی. سی و رادیوی امریکا - در دست صهیونیستها و یک عده از دشمنان سرسخت و صددرصدِ ماست و معلوم است که آنها این چیزها را منتشر نمیکنند، مگر به قدر ضرورت و اینکه یکوقت مجبور بشوند منتشر کنند.
آنچه که در دنیا نسبت به انقلاب وجود دارد، ستایش فوقالعاده است. این، بهخاطر همین است. انگیزهی آنها، این بود. گاهی ماها تعجب میکردیم که یک شاعر درجهی یک عرب شمال آفریقا - که خودش هم یک شخصیت سیاسی است - چهطور آمده یک قصیده دربارهی امام، یا در مدح تهران گفته است. این، چه ذوق و هنر و انگیزهیی است که یک انسان حسابی و یک آدم دارای معرفت و علم و مکانت و وزانت را وادار میکند اینطور شعر بگوید؟ همهی اینها، ناشی از خصوصیات انقلاب ماست.
انقلاب ما بر دوش مردم - به معنای واقعی کلمه - قرار دارد. همهی ماها شاهد این واقعیت بودهایم و هیچکس بین ما خبر بیشتری از نفر دیگر ندارد. جمهوری اسلامی هم، همینطور پیش آمد. رابطهی جمهوری اسلامی با مردم، با رابطهی کشورها و حکومتهای دیگر، بکلی متفاوت است. مسؤولان درجهی یک کشور، رئیسجمهور، وزرا و دیگران و دیگران، مظهر مردمیبودنشان این نیست که در کوچه و بازار راه بروند و مثلاً خودشان گوشت و نانشان را بخرند. این طبیعی است که علاقه و مراجعات و احتیاج و عشق مردم نمیگذارد. کسی که اشتغال و کار دارد، باید هر دقیقهی وقتش، صرف کارهای مهم بشود. معنا ندارد که بگویند شما چرا مثلاً ساعتهای متمادی نمیروید در مسجدی بنشینید، تا مردم بیایند به شما مراجعه کنند! این، عملی نیست. مظهر رابطهی مردم با مسؤولان، اینها نیست.
دیدم بعضی از این بدخواهان و بددلان - اینهایی که از اول انقلاب تا حالا، از هر فرصتی خواستند استفاده کنند و نقیصهیی برای مسؤولان جمهوری اسلامی بتراشند - چند وقت پیش از این مطرح کرده بودند که پادشاه سوئد، خودش با دوچرخه میرود سبزی میخرد. ای نادان! پادشاهی که مسؤولیت نداشته باشد، میتواند ساعتها مثلاً در بازی فوتبال، یا در تماشای فلان نمایش، یا در سایر کارهای تفریحی، صرف وقت کند.
من به کشوری رفته بودم که رئیسجمهور آن تشریفاتی و نخستوزیرش همهکاره - یعنی رئیس دولت و کشور - بود. از لحاظ تشریفاتی، رئیسجمهور در مراسم استقبال ما شرکت کرده بود، بعد هم چند دقیقهیی با ما بود و سپس رفت و دیگر نیامد و ما با نخستوزیر آن کشور، مشغول صحبت و مبادلهی نظر و مذاکره و قرارداد شدیم. رئیسجمهور، اتفاقاً کشیش بود. در آن چند لحظهیی که با او بودم، از او پرسیدم که شما چون کشیش هستید، آیا کلیسا هم میروید و در حال ریاست جمهوری، مراسم مذهبی را انجام میدهید؟ گفت: نه، من اصلاً وقت نمیکنم به کلیسا بروم! هفتهیی مثلاً یک بار و یا گاهی چند هفته یک بار - حالا یادم نیست، او زمان دوری را معین کرد - به کلیسا میروم! بعد صحبت شد، گفت: من ورزش هم میکنم و فوتبالیستم (تیم فوتبال داشت). گفتم: شما فرصت میکنید؟ گفت: بله، من هر روز فوتبال بازی میکنم! یعنی با آنکه کشیش بود، اما وقتِ کلیسا رفتن نمیکرد؛ ولی هر روز ورزش میکرد! رئیسجمهوری که در مملکت کارهیی نیست، میتواند ساعتها وقت خودش را برای فوتبال بازی کردن و شرکت در بالماسکه و شرکت در ماهیگیری پای فلان رودخانه صرف کند. این، مظهر مردمی بودن نیست.
مظهر مردمی بودن ما این است که امروز مردم بین خودشان و مسؤولان کشور، فاصلهی حقیقی احساس نمیکنند. این، نعمت بزرگی است. امروز اگر هریک از آحاد این مردم، با رئیسجمهور این کشور ملاقاتی داشته باشد، احساس نمیکند که با او فرق دارد. آن حالت اشرافیگری و اوج کاذب طبقاتی که شاید بتوانم بگویم در همهی حکومتها - تا آنجا که ما میدانیم - وجود دارد، در جمهوری اسلامی نیست. وزرا، جزو همین مردم معمولیِ کوچه و بازارند. آنها از یک خانوادهی اشرافی جدا نشدهاند به مسند وزارت بیایند. به خاطر مسؤولیت و تخصص و آگاهییی، آنها را از داخل دانشگاه، یا از فلان شغل آوردهاند و در رأس وزارت گذاشتهاند. وقتی هم که از کار منفصل میشوند، باز سراغ همان شغل قبلیشان میروند.
یکوقت چندی پیش - دو سال قبل از این - یکی از وزرای زمان ما، از وزارت کنار رفت. همان هفتهی بعدش، عیالش را روی موتور گازی نشاند و با خودش به نماز جمعه آورد! یعنی شأن اجتماعی او، این است که حتّی یک پیکان ندارد که زنش را در آن بنشاند و به نماز جمعه بیاورد. این، چیز خیلی مهمی است.
در دستگاههای دیگر دنیا، یک وزیر، یا وزیر است، یا مطرود و معدوم. یک وزیر، از یک خاندان اشرافی جدا میگردد و میآید وزیر میشود. در گذشته، در ایران هم همینطور بود. وزرا و رجال دوران پهلوی، غالباً بازماندگان دورهی قاجار بودند. رژیم عوض شده بود، اما اینها فرزندان همانها بودند. یعنی بازماندگان همان خاندانهای دوران قاجار، در دوران پهلوی باز امور در دستشان بود.
جمهوری اسلامی، انقلاب و نظام و کارش مردمی است و مردم از ریزترین کارها مطلع میشوند؛ مگر آن چیزهایی که گفتنش مفسدهیی بار بیاورد. در دوران جنگ، چیزهایی بود که گفتنش مفسده داشت؛ لیکن در غیر این امور، هر چیزی که اتفاق بیفتد، اول بایستی مردم در جریان قرار داده بشوند. در زمان امام (رضواناللَّه تعالیعلیه) همینطور بود. هر وقت بنا بود کاری انجام بگیرد، با ایشان مشورت میشد. از مطالبی که ایشان مکرراً میفرمودند، این بود که کاری که میکنید، طوری باشد که بتوانید به مردم بگویید؛ یعنی قابل طرح برای مردم باشد.
معیارها، فهم و درک مردم از انقلاب است. نظام ما، نظام مردمی است؛ نه نظام حزبی که ریسمانهایش به نقطهیی وصل است و در آن نقطه، یک حزب نشسته و هر کاری که میخواهد، انجام میدهد. نخیر، اینجا اجزای اصلی نظام، در تمام کشور - حتّی در روستاها و شهرهای دورافتاده و در بخشها - پراکندهاند.
این مردمی که در هر شهری هستند، اجزای اصلی نظام و تعیینکننده میباشند. اگر خدای نکرده جنگی بشود، اینها هستند که باید بیایند دفاع کنند. اگر سازندگی باشد، اینها هستند که در سازندگی باید شرکت کنند. اگر حمایت از حرکتی باشد، به وسیلهی اینها باید انجام بگیرد. اگر خنثی کردن توطئهی دشمن باشد، به وسیلهی اینها باید انجام بگیرد. دشمن هم که میخواهد کاری انجام بدهد، چون از کودتای نظامی و تهاجم خارجی مأیوس است، به فکر کار کردن روی ذهن همین مردم میافتد.
میبیند که این رادیوهای خارجی، چه تلاشی میکنند، چه زحمتی میکشند و چه پولی خرج میکنند. خدا میداند این دهها رادیویی که ساعتهای متمادی، علیه ما در دنیا حرف میزنند، هزینهشان چهقدر میشود. هریک ساعت تولید یک برنامهی رادیویی، چهقدر خرجش است؟ این پول زیاد را برای چه خرج میکنند؟ برای چه به زبان فارسی برنامه پخش میکنند؟ برای اینکه روی همین مردمی که عناصر اصلی انقلابند، اثر بگذارند. آنها هم با همهی بیاطلاعیشان از مسایل ایران، این نکته را فهمیدهاند که در ایران، همهکاره مردمند. اگر بخواهید کاری بشود، باید نظر مردم را برگردانید. پس در این نظام، مردم همهکارهاند.
در این نظام، مجموعه و صحنهی عظیمی پُر از مردم را تصور کنید. اگر در وسط این تشکیلات، مرکز هدایت عمومی - یعنی دستگاه رهبری - را فرض کنیم، آن پایگاهها و مراکز نزدیک به ذهن و گوش و جسم مردم در سرتاسر کشور، نمازهای جمعه است. یعنی نمازهای جمعه در هرجایی از نقاط کشور، بَهر و بخشی از کار دستگاه رهبری این کشور را انجام میدهند، مردم را توجیه میکنند، به استقامت در راه وادار مینمایند، از اشتباهات دور نگه میدارند، ذهن مردم را با معارفِ لازم آشنا میکنند، دشمنان را نسبت به نفوذ در اذهان مردم مأیوس میکنند، از اینکه دشمن بتواند روی مردم اثر سوء بگذارد، مانع میشوند و مردم را به حرکت و تلاش در مجموعهی کلی نظام وادار میکنند. وقتی نظام مردمی است، همهی مردم باید حرکت کنند، تا نظام راه بیفتد؛ والّا اگر عدهیی از مردم حرکت نکردند، حرکت نظام، کُند خواهد شد.
چه کسانی در همهی کشور، مردم را به حرکت دایمی وامیدارند؟ ائمهی جمعه. مسؤولان انقلاب در سرتاسر کشور، ائمهی جمعهاند. پایگاههای هدایت و رهبری مردم در سرتاسر کشور، ائمهی جمعهاند. سنگرهای دفاع معنوی در مقابل دشمنان در سطح جامعه، ائمهی جمعهاند. این، اهمیت ائمهی جمعه است. اگر امامت جمعه و این دستگاه و نمازهای جمعه، از انقلاب گرفته بشود، یقیناً لطمهیی سخت به انقلاب خواهد خورد.
یکی از بزرگترین کارهای امام بزرگوارمان(رضواناللَّهتعالیعلیه)، همین ایجاد و تأسیس نمازهای جمعه بود. نماز جمعه را ایشان به این ملت دادند. سالهای متمادی بود که ما از نماز جمعه محروم بودیم، یا آن را نداشتیم. در جاهایی هم که خیلی بندرت پیدا میشد، آن تأثیری را که نماز جمعه میتوانست در حکومت اسلامی داشته باشد، قهراً نداشت. در جاهایی هم اصلاً افراد ناجوری بودند که محل بحث نیست. این، مسألهی نماز جمعه است.
آیا امام جمعه در قبال این امر عظیم و مهم، مسؤولیتی دارد یا ندارد؟ اگر فرض کنیم این پایگاهها و سنگرهایی که در سرتاسر کشور، برای حفظ و هدایت درست انقلاب، به آنها چشم امید دوخته شده است، درست کار نکرد و لنگی و اشکالات سیاسی و - خدای نکرده - اشکالات اخلاقی داشت، چه چیزی حاصل خواهد شد؟ چه کار باید کرد؟ همهی معنویت انقلاب را تقریباً به دستگاه امامت جمعه و نمازهای جمعه وصل بدانید؛ آنوقت ببینید که چهقدر مسؤولیت ائمهی جمعه زیاد میشود و بالا میرود.
پس، امامت جمعه فقط این نیست که ما نمازی میخوانیم و منبری هم میرویم. منصب امامت جمعه، مثل پیشنمازی در مسجدها و منبر رفتن - که امری رایج و بسیار مستحسن و خوب است و اینقدر هم مسؤولیت ندارد - نیست. کسی که در شهری به امامت جمعه منصوب میشود، باید بداند که به چه سمتی منصوب شده است. به ادارهی پایگاهی منصوب شده است که باید در آنجا، مجمع دلها و ذهنها و عواطف و ارواح مردم باشد. باید این کار را انجام بدهد و از عهدهی این کار برآید.
اگر امام جمعه طوری عمل بکند، یا طوری حرف بزند، یا نرسیدن به کار را بهگونهیی از خودش نشان بدهد که در اینجایی که باید محور و مرکز باشد، مردمِ کمی اجتماع بکنند، او مورد سؤال است که چرا مردم، اینجا نیستند؟ امام جمعه نباید بیاید شکایت کند که مردم نمیآیند. امام جمعه باید جواب بدهد که اگر مردم نمیآیند، چرا نمیآیند؟
البته خیلی راحت است که ما تقصیر را به گردن امری خارج از محدودهی کار خودمان بیندازیم و بگوییم: چون مردم کمبود دارند، گوشت نیست، تخممرغ نیست، به نماز جمعه نمیآیند. این، کار خیلی راحت و جواب آسانی است؛ اما جواب غیرصحیحی است و هیچ مستدل نیست. مردم در موارد خاصی که همین تخممرغ هم کم است، سبزی خوردن هم گران است، میبینید که با انگیزه میآیند. در همانجا، اگر شما یک منبریِ معروفِ جذابی را دعوت کردید، میبینید همان مردمی که بهخاطر کمبود تخممرغ و سایر کالاها، به نماز ما نمیآمدند، حالا برای این منبری آمدهاند. چه شد؟ این آقا، با خودش تخممرغ یا سبزی ارزان آورده بود!؟ پس مسأله، جای دیگر است.
وظیفهی جمع کردن مردم، به عهدهی منِ امام جمعه است. باید ببینم چهطوری میشود مردم را در اینجا جمع کرد. البته نه جمعکردن با تهدید و تطمیع - که در کار ائمهی جمعه بحمداللَّه وجود ندارد - بلکه جمع کردن از روی جذب، انجذاب، با مطلب خوب، با عمل خوب و با نفس گرمی که از معنویت و تقوا برمیخیزد.
به نظر من، یکی از مشکلترین کارهایی که به عهدهی ما ائمهی جمعه گذاشته شده، امر به تقواست. این کار، برای کسی که خودش در آن حد از تقوا نباشد که بخواهد مردم را به تقوا امر کند، و آدمی که وقتی میخواهد امر به تقوا کند، ناگهان احساس کند که مصداق آیهی شریفهی: (أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم) (۱) قرار گرفته، خیلی سخت است.
آیا ما میخواهیم که این دین، کلمهی (لا اله الا اللَّه) و نظام اسلامی، در دنیا مایهی غبطهی انسانها باشد یا نه؟ اگر نمیخواهیم، پس چرا مبلّغیم؟ برویم مشغول بقالی و کاسبی بشویم! ما که لباس تبلیغ را به تنمان کردهایم، هدفمان (کلمة اللَّه هی العلیا) (۲) است؛ یعنی میخواهیم کلمهی خدا را برترین و بالاترین قرار بدهیم. در طول زندگیمان، این کار را از راه منبر و گفتن بلد بودیم و انجام دادیم. حالا هم امام جمعه هستیم و در نظام و حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی زندگی میکنیم که خود این به تنهایی، بهقدر میلیونها بار گفتن و صدها سال تبلیغ در سطح بالا قیمت دارد؛ چون جمهوری اسلامی، عمل و تحقق خارجی است و تأثیرش قابل مقایسه با گفتن نیست. این، میتواند مبلّغ اسلام باشد.
اگر میخواهیم که حکومت و نظام و جامعهی اسلامی، برای ملتهای مستضعف عالم، مایهی غبطه و (لتکونوا شهداء) (۳) و وسیلهی رغبت و تشویق و جذب باشد، باید مشکل را علاج کنیم و آن مقداری که در سطح ما و به عهدهی ماست، آن را انجام بدهیم. حالا به مسؤولیتهای دیگر و آن کس که دو یا سه مسؤولیت دارد، کاری ندارم؛ فعلاً امام جمعه - من حیث هو امام جمعه - را عرض میکنم.
در مورد امام جمعه، این کار در صورتی تحقق پیدا میکند که او خود را برای آن، علماً و عملاً با کفایت کند و آگاهیهای لازم را برای ایجاد و انتقال معرفت به مردم کسب کند و تقوا و ورع را رعایت نماید و به آنچه که میگوید، عمل کند. به همین خاطر است که کار آقایان، کار بسیار مهمی است. با برادران دبیرخانه هم این موضوع صحبت شده است که آقایان ائمهی جمعه در همان محل امامت جمعهشان، واقعاً برای همان کار مصروف بشوند؛ چون این کار، کار خیلی مهمی است.
ائمهی جمعه، خودشان را قدری برای نماز و برای آن خطبهها و برای تعلیم مردم آماده کنند؛ در شهر حضور روحانی داشته باشند؛ در اجتماعات دینی مردم شرکت کنند و هدایت مردم را به عهده بگیرند. خلاصه، به این نماز جمعه برسند، تا اینکه نماز جمعه بتواند - آنچنانکه از آن انتظار هست - مفید واقع بشود.
ما قدری بیش از آن مقداری که میخواستیم صحبت بکنیم، صحبت کردیم. البته جلسهی آقایان، برای من خیلی شیرین و پُرجاذبه است. خیلی حرفها هم هست که گفتنش لازم است و انشاءاللَّه آقایان گویندگان خواهند فرمود. خود شما هم که بحمداللَّه واقفید. من دیگر عرایضم را تمام میکنم. فقط این جمله را هم اضافه بکنم که از لحاظ سیاسی، آن وقتی میتوانید مفید باشید که مجتمع باشید و متفرق نگردید. یعنی مجموعهی ائمهی جمعه، یک جهت و یک حرکت داشته باشند. آن جهت هم باید فارغ از این خط و خطبازی و گروهبندی و جناحبندیهای موجود جامعه باشد.
اینها اصلاً باید فوق این حرفها باشد. اصلاً نباید اسیر این چیزها بشوید. آنوقت ما میتوانیم مجموعهی ائمهی جمعه را یک جریان سیاسیِ بدون اختلاف بدانیم که وقتی چنین جمعی تشکیل شد، نگوییم ببینیم فلان کسان مثلاً جریانشان آنطوری است؛ فلان کسان جریانشان اینطوری است. نه، همه یک جریان و یک حرکت داشته باشند. نباید گفت که آن آقا متعلق به فلان جریان است، این آقا هم متعلق به جریان دیگر است. به نظر من، اینطور درست نیست. اصلاً مافوق جریانها، اصولی هست که باید مورد نظر باشد و رعایت گردد. در بقیهی امور هم هرچه اختلاف نظر باشد، اشکال ندارد. اصل انقلاب و اسلام و حمایت از دولت و جهتگیریهای اصولی، بایستی مشترک باشد. همه باید روی این، نظر بدهند. در بقیهی امور هم هر کس که سلیقه و نظری دارد، نظر خودش را داشته باشد؛ ولی نباید موجب اختلاف بشود.
همانطور که امام(ره) مکرر میفرمودند، مثل اختلافات طلبگی باید عمل کرد. یعنی دو نفر طلبه و هممباحثه، سر مسألهیی جنجال و بحث دارند؛ ولی درحقیقت با هم دوستند و مشکلی با یکدیگر ندارند. دو نفر رفیق، از دوران طلبگی تا دوران اجتهادشان، سر مسألهیی بحث میکنند. این، در فلان مسألهی اصولی، عقیدهیی پیدا میکند؛ او هم عقیدهی دیگری پیدا میکند. فرض کنید در بحث ترتب، با هم مباحثه میکنند. این آقا، نظر (آخوند) را قبول کرده؛ آن یکی، نظر فلان شخص را قبول میکند. بزرگ هم که میشوند، هردونفر نظراتشان را دارند و با یکدیگر رفیق هم هستند. اختلاف نظرهای سیاسی، باید همینطور باشد.
آن چیزهایی که مشترک است، مسایل اصلی و حیاتی روز است که بخصوص به مسألهی حمایت و پشتیبانی از دولت اشاره کردم. اصلاً به سرانجام رسیدن انقلاب، به این متوقف است. در مورد همهی دولتها، این نکته صادق است و در مورد این دولت - که در رأسش، شخصیتی مثل آقای هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است - نیز صادق است. انصافاً وضع ایشان، اظهرمنالشّمس است و فایدهی ایشان برای انقلاب و اسلام، برای همه واضح و روشن میباشد. حمایت از این دولت، مضاعفاً واجب و لازم است.
مبادا خدای نکرده ائمهی جمعه تحت تأثیر حرف این و آنی قرار بگیرند که گاهی چرندی، اتهام بیربطی و یا مطلب واهی و بیاساسی را مطرح میکنند. حالا اگر یک نفر در یک جلسهی خصوصی حرفی را میزند، بحث دیگری است؛ اما امام جمعه نباید این حرفها را قبول بکند، تا در حرفها و اعمال و منش او واضح بشود. اینطور چیزها را رعایت بکنید. این، همان وحدت طریق و راه و جهت است. بقیهی امور هم اختلاف بود، باشد؛ (اختلاف امّتی رحمة) (۴). ما از اینکه سر بعضی از جزییات، بین آقایان اختلاف هم باشد، هیچ نگرانی نداریم.
انشاءاللَّه که موفق و مؤید باشید. ما در طول مدت اقامت آقایان در تهران، انشاءاللَّه باز در خدمت شما خواهیم بود و زیارتتان خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) بقره: ۴۴
۲) توبه : ۴۰
۳) بقره: ۱۴۳
۴) بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۷
بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم هفتم تیر
تاریخ: 1369/03/29
بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم هفتم تیر
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این حادثه، جزو آن حوادثی نبود که بشود اجازه داد و فکر کرد که فراموش بشود. یک حادثهی مجرد از عوامل گوناگون در محیط انقلاب - چه از عوامل درونی انقلاب و چه از عوامل بیرونی متضاد با جهتگیری انقلاب - نبود. ما وقتی حادثهی هفتم تیر را در ذهن خود مجسم میکنیم، چند بُعد را بوضوح میبینیم:
بُعد اول این است که این جمهوری و این انقلاب، چه دشمنان بدکینهی به دور از انسانیتِ جسورِ بیرحمی داشته، که حاضر بودند ناگهان در یک حادثه، هفتاد، هشتاد و یا صد نفر را دفن کنند، که در بین این شهدا، شخصیتهایی مثل شهید بهشتی حضور دارند. حالا این آقایان هم بحمداللَّه نجات پیدا کردند، والّا هفتاد و دو نفر نمیشد؛ بیش از این تعداد میشد. این، واقعاً چیز خیلی عجیبی است. یعنی دشمنی که اینطور حَقود باشد، خیلی تماشایی است. چه کسی باور میکند که معارض سیاسی در یک کشور، تا آنجا حاضر باشد پیش برود که تروریزم را در خدمت نابود کردن شخصیتهای برجسته و معتبر - آن هم با این حرکت کلان - قرار بدهد؟! نباید یادمان برود و مردم هم نباید یادشان برود که این، چه عقبهی حقیقتاً دشواری بود که انقلاب از آن گذشت. این، یک بُعد قضیه است که در حادثهی هفتم تیر، فوراً به ذهن میآید.
بُعد دوم، آسیبناپذیری انقلاب است. یعنی وقتی این حادثه اتفاق افتاد، به جای اینکه شعلهی انقلاب را خاموش و یا کم کند، مثل روغنی که روی این شعله ریخته بشود، باعث شد که حماسهی مردم، از همان ساعت اول اوج بگیرد. بهطور کلی، قضیه بهعکس آن چیزی بود که دشمن میخواست. دشمن، حادثهی هفتم تیر را انجام نداد تا مردم نسبت به حفظ انقلاب مصممتر و صفوفشان متحدتر بشود؛ این حادثه را انجام داد که منفذی در این حصن بهوجود آورد. نه فقط منفذی نشد، بلکه منافذ دیگر هم بسته شد. آسیبناپذیری انقلاب، واقعاً چه چیز عظیمی بود. این دو مسأله و آن حضور مردم و آن گریهها و تشییعجنازهها - که من البته خودم آنها را ندیدم، ولی شنیدم و عکسها و فیلمها و تلویزیون را مشاهده کردم - چه هنگامهیی بوده است و مردم در آن حادثه، چه کردند.
بُعد سومی که باز در این حادثه هست و به نظر من مهم میباشد، این است که شهادت شخصیتهایی مثل شهید بهشتی، صداقت و حقانیت انقلاب و طرفدارانش را نشان میدهد. البته در آن روز، بنا نبود که فقط شهید بهشتی به شهادت برسد؛ بلکه بنا بود همه کشته بشوند. یعنی آنها طرح را فقط برای شهید بهشتی که نریختند. آقای هاشمی و من و آقای باهنر و دیگران هم قرار بود در آن حادثه کشته بشویم. در انقلاب، تمام این چهرههای معروف و همهکارهی انقلاب، در معرض شهادت قرار داشتند و از این قضیه، روگردانی نداشتند. بعد از شهادت شهید مطهری، معلوم شد که این پا در انقلاب هست و عافیت نیست. همه فهمیدند که خطر مرگ، خیلی جدی و روبهرو، این مسؤولان را تهدید میکند. در عین حال، اینها اینطور قرص و محکم ایستادند. وقتی انسان کسی را مثل آقای بهشتی و یا آن وزرا را - که مسؤولان کشور بودند - میدهد، احساس سرافرازی میکند. این شهادتها، صداقت و حقانیت انقلاب و طرفدارانش را نشان میدهد.
پس، این حادثه باید زنده بماند. شما آقایان هم که به این قضیه همت گماشتید، (شکّراللَّه مساعیکم). انشاءاللَّه که خداوند به شما کمک کند، تا بتوانید این کار را هرچه بهتر انجام بدهید.
و اما نکتهیی که به نظر من باید به آن توجه کرد، این است که سعی شود هفتم تیر واقعاً احیا شود. حالا مسایل مالی و غیر مالی و امثال اینها که حل میشود؛ اینها که چیزی نیست. بالاخره پولی پیدا کردید، لابد هم پیدا میکنید؛ کمااینکه هنوز هم خدای متعال، بالاخره کسانی را برمیانگیزد که نگذارند این بار به زمین بماند و کار را انجام میدهید؛ منتها مطلب این است که چه کار میخواهید بکنید؟ پوستر و امثال اینها، خوب است. من هم از آن آدمهایی که ضد پوستر باشند، نیستم. حالا بعضیها هستند که از آنطرف افتادهاند و ضد پوسترند. تا صحبتِ پوستر و سیلک و امثال اینها بشود، فوری یک حالی میشوند. من که آنطوری نیستم؛ اما شما از پوستر و سیلک، چه مقصودی را تعقیب میکنید و اینها چهقدر آن مقصود را تأمین خواهند کرد؟ این، واقعاً یک سؤال است. پنج هزار پردهی سیلک در این تهران بزرگ - حالا ایران را کار نداریم - کجا دیده میشود؟ این تعداد، یک خیابان را پُر خواهد کرد. ما وقتی سمیناری در یک خیابان داریم، اگر بخواهیم دو طرف این محل را سیلک بزنیم که همه بدانند این خیابان جای این کار است، تقریباً به این تعداد سیلک نیاز داریم. یا مثلاً ممکن است چهارصدهزار پوستر شهید بهشتی توزیع شود. شهید بهشتی، این همه عکس دارد؛ حالا در زیر عکس نوشته خواهد شد: نهمین سالگرد شهادت. من این سؤال را دارم که از این کار، چه چیزی در میآید؟
البته ممکن است شما اطراف قضیه را فکر کرده باشید و کارهای حسابی به ذهنتان رسیده باشد و بخواهید عمل هم بکنید - که من نمیدانم - اما عرضم این است که این کار باید احیا بشود. احیایش چهطوری است؟ من عرض میکنم، بیشترین سرمایهگذاری را روی این قسمتِ قضیه بکنید. برای آقای مطهری - شهیدی با این عظمت - سه، چهار سال سالگرد میگرفتند و رادیو چیزی میگفت و بعد یواش یواش به این فکر افتادند که کاری بکنند تا این سالگردها، برای این خطی که مطهری نمایندهی آن است، اثری داشته باشد. این کار را کردند و خوب هم هست. در هر سال، کاری میکنند. مثلاً بحثی میشود و مسألهی جدیدی در فضای فکری عالم اسلام تولید میگردد یا پرداخته میشود. بالاخره چنین کارهایی باید کرد.
چگونه میشود هفتم تیر را بزرگ داشت؟ به نظر من، مسأله این است. بحمداللَّه کفایت برای این کار، در جمع شما هست. من نگاه که میکنم، آقایان علما و فرهنگیان باسابقهیی را میبینم که در این جمع تشریف دارند. برادرانی هم که در کار انقلاب بودند، در اینجا حضور دارند. بنابراین، چنین مجموعهیی، برای اینکه فکری بکند، کفایت دارد. اما حالا این فکر شده یا نشده، من نمیدانم. اگر نشده، باید بشود.
خداوند انشاءاللَّه کمک کند، راه را هموار نماید، این تلاشها را به کرم خودش مأجور و مقبول بدارد، که همینها برای انسان میماند. انشاءاللَّه موفق و مؤید باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار میهمانان و شرکتکنندگان کنفرانس جهانی اهلبیت(ع)
تاریخ: 1369/03/04
بیانات در دیدار میهمانان و شرکتکنندگان کنفرانس جهانی اهلبیت(ع)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین
سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین
السّلام علیکم یا اهلبیت النّبوّة و موضعالرّسالة و مختلفالملائکة و مهبطالوحی و معدنالرّحمة و خزّانالعلم و منتهیالحلم و اصولالکرم و قادةالامم و اولیاءالنّعم و عناصرالابرار و دعائمالاخیار و ساسةالعباد و ارکانالبلاد و ابوابالایمان و امناءالرّحمن و سلالةالنّبیّین و صفوةالمرسلین و عترة خیرة ربّالعالمین و رحمةاللَّه و برکاته ... بابی انتم و امّی و نفسی کیف اصف حسن ثنائکم و احصی جمیل بلائکم و بکم اخرجنا اللَّه من الذّلّ و فرّج عنّا غمرات الکروب و انقذنا من شفا جرف الهلکات و من النّار ... و بموالاتکم تمّت الکلمة و عظمت النّعمة وائتلفت الفرقة(1)
در ابتدا به همهی میهمانان عزیز، چه آن کسانی که از خارج از ایران اسلامی تشریف آوردهاند و چه کسانی که از اکناف میهن اسلامی مجتمع شدهاند، خوشآمد میگویم و تشکر میکنم که این همت را کردند و این قدم را برداشتند.
مسألهی اهلبیت(علیهمالصّلاةوالسّلام)، یکی از مهمترین و بزرگترین مسایل اسلام و در ردیف مسایل درجهی اول این دین مقدس است. محبت اهلبیت، فریضهیی است که مسلمانان عالم از هر فرقه و وابسته به هر جریان و گروهی، آن را پذیرفتهاند و به آن مباهات میکنند. ما که مفتخر به پیروی از فقه اهلبیت مکرّم هستیم و دین را - اصولاً و فروعاً - از آنها آموختهایم، نباید گمان کنیم که محبت اهلبیت، مخصوص ماست و نباید اشتباه کنیم و فکر کنیم که اهلبیت، فقط متعلق به ما هستند. اهلبیت متعلق به اسلامند؛ همچنان که جدشان نبیاکرم، متعلق به اسلام بود. اهلبیت متعلق به جهان و تاریخند؛ همچنان که جدشان نبیّاکرم(صلّیاللَّهعلیه والهوسلّم)، متعلق به بشریت و تاریخ بود.
مهم این است که دنیای اسلام میتواند بر محور دو نقطهی مربوط به اهلبیت، اتفاق و اتحاد داشته باشد: یکی محبت است که یک امر عاطفی و عقیدتی است و مسلمین به محبت اهلبیت(علیهمالسّلام) امر شدهاند و همه آن را قبول کردهاند. این نقطه میتواند نقطهی تمرکز عواطف و احساسات همهی مسلمین باشد. نقطهی دوم، آموزش دین و تعلم معارف و احکام الهی به مثابهی عِدل قرآن و به موجب حدیث ثقلین است، که باز این حدیث را شیعه و سنی و فرق مختلف اسلامی روایت کردهاند.
این چیز مهمی است که برافراشتن پرچم اهلبیت(علیهمالسّلام) در دنیای اسلام، حقیقتاً میتواند دنیای اسلام و مسلمین را از این دو نقطهنظر گرد هم مجتمع کند. امروز این فرصت عظیم در اختیار همهی مسلمین است؛ مخصوصاً آنهایی که مکتب اهلبیت را در عمل تحقق بخشیدهاند و ایماناً و عملاً به آن متصل شدهاند.
امروز در ایران اسلامی - که حاکمیت اسلام و قرآن در آن، امیدی به همهی مسلمین عالم داده است - بحمداللَّه پرچم اهلبیت در اهتزاز است و ما میبینیم که همهی مسلمین گوشه و کنار عالم، به این نظام و به این جمهوری و به این پرچم و به پرچم متعالی اسلام که در اینجا در اهتزاز است، احترام میگذارند و از آن احساس عزت میکنند. (بموالاتکم تمّت الکلمة و عظمت النّعمة و ائتلفت الفرقة)(2).امروز لازم است که پیروان مکتب اهلبیت، دو کار اساسی را وجههی همت خود قرار بدهند؛ در مرتبهی اول، با هم آشنا بشوند، همکاری و همفکری بکنند، معضلات را حل کنند، گرهها را باز کنند، احساس خویشاوندی نمایند و در هر نقطهیی از دنیا که هستند، بدانند که تعارف آنها با هم و تشکلشان به شکل صحیح، قلب مقدس ولیّعصر(ارواحنافداهوعجّلاللَّهتعالیفرجه) را شاد میکند. این بزرگواران، از تفرقه و تشتت و جدایی و بَغضا متنفر بودند؛ اهل وحدت و عامل جمع و شمع انجمن بودند. امروز هم پیروان و علاقهمندان آنها، باید این را تأمین کنند.
دوم اینکه مجموعهی پیروان مکتب اهلبیت(علیهمالسّلام)، در هرجای دنیا که هستند، با همهی وجود باور کنند که جزیی از عایلهی بزرگ مسلمینند؛ نه به زبان، بلکه با همهی احساس. اگر غیر از این باشد، دشمنان اسلام و اهلبیت، حداکثر خشنودی و خوشحالی را پیدا خواهند کرد.
از مدتها پیش، دشمنان اسلام، علاج کار خود و منویات خبیثشان را در منطقهی اسلامی در این دیدند که مسلمین را متفرق و شعبه شعبه کنند، مشترکاتشان را تضعیف و یا کمرنگ کنند و به چیزهایی که آنها را از هم جدا میکند، تکیه نمایند. بحمداللَّه انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی نگذاشت، یا بسیاری از خواستهها و اهداف آنها را خنثی کرد.
امروز در سرتاسر جهان، مذاهب مختلف و پیروان فرق گوناگون اسلامی، به نام جمهوری اسلامی شعار میدهند. امام بزرگوار ما (قدّساللَّهنفسهالزّکیّه) در اعماق دل تودههای مسلمان در شرق و غرب عالم جا داشت و آنها بدون توجه به اینکه اهل کدام مذهب و کدام فرقهی اسلامی هستند، او را دوست میداشتند و به او عشق میورزیدند. همین قضیه موجب شد که دشمنان اسلام تلاش کنند، شاید بتوانند ایران اسلامی را از بقیهی مسلمین جدا کنند. امروز در دنیا میلیونها دلار صرف تبلیغات میشود، تا بتوانند عرق و عصبیت فرقهیی را در کسانی بیدار کنند و آنها را از جمهوری اسلامی و از مشی انقلاب جدا نمایند. شما باید این را خنثی کنید.
ما به عنوان عایلهی تشیع، باید با همهی وجود احساس و اعلام کنیم که معتقد به وحدت جهان اسلام و وحدت پیروان (لاالهالااللَّه و محمّد رسولاللَّه) هستیم. ما امروز در دنیا باید مایهی وحدت بشویم؛ همچنان که همهی ائمهی بزرگوار ما(سلاماللَّهعلیهم) همیشه عامل جمع و وحدت بودهاند.
همه چیز آن بزرگواران الگوست. مبارزهی آنان با قدرتهای ظالم هم الگوست. همهی ائمهی ما بدون استثنا، در راه ایجاد حکومت علوی و حکومت حق الهی مبارزه کردند. سیرهی این بزرگواران، در مقابل چشم ماست. ما امروز خوب میفهمیم که آنان چه میکردند. همهی آنان تقیه کردند، و به همین جهت همهی آن بزرگواران بدون استثنا به شهادت رسیدند. تقیه مربوط به میدان مبارزه است؛ (التّقیّة تُرس المؤمن)(3). تُرس (سپر) مربوط به میدان مبارزه است و شهادت نتیجهی آن میباشد. معرفت، عبادت، ایمان، عمل، اخلاص، عرفان، حلم، علم و همه چیز آنان - که حقیقتاً گل سرسبد عالم آفرینشند - برای ما وسیلهی تبعیت و پیروی است.
برادران عزیز ما از پیروان مکتب اهلبیت(علیهمالسّلام)! در هرجای دنیا که هستید، این دو نکته را هرگز فراموش نکنید؛ اول، تعارف و ارتباط و وصل و خبرگیری از هم و اطلاع از نظرات هم و کمک به یکدیگر. من اطلاع یافتم که شما خواستهاید و ایجاد یک مجمع جهانی را تصویب کردهاید. انشاءاللَّه به همت برادران، این را اقدام خواهیم کرد و امیدواریم که در خدمت اسلام و قرآن و وحدت مسلمین و پیشرفت جهان اسلام و به سمت معارف صحیح اسلامی - که متراوش از مکتب اهلبیت(علیهمالسّلام) است - این کار واقع بشود.
آن نکتهی دوم، همین ایجاد وحدت و مهربانی با فرق دیگر اسلامی است. نگذارید دشمن سوء استفاده کند. نگذارید دشمن به دست برادران، آنها را ضعیف کند و از بین ببرد؛ (و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم)(4). در دنیای اسلام، همه را برادر بدانید. امروز مجموعهی اسلام، از سوی دشمنان مورد تهدید است. امروز از سوی قدرتهای استکبار جهانی، اصل دین مورد فشار و تهدید است.
امریکا و اذنابش خوب فهمیدهاند که با حاکمیت و شیوع دین و معرفت دینی، نخواهند توانست نظام سلطهی عالمی و جهانی را حفظ کنند. راه موفقیت امریکا و دیگر قدرتها و مرتجعان و حکام ظالم و حلقههای زنجیرهی سلطهی جهانی این است که مردم از دین و معرفت و ایمان دینی عاری بشوند؛ بیبندوبار، بیایمان، بیعقیده، بیتعصب و بیغیرت دینی بشوند. مردم و ملتها را اینطور میپسندند. لذا وقتی میبینند از کانونی مثل ایران اسلامی، ایمان و عمل و جهاد تراوش میشود و به همهجا پر میکشد، بشدت با آن مبارزه میکنند. امروز همهی قدرتهای مستکبر و ظالم و شیطانی، با اسلام و ایران اسلامی - به عنوان کانون اسلام - مخالفند. ما در چنین وضعیتی، باید با همهی وجود و امکانات، دودستی و محکم به اسلام و وحدت اسلامی بچسبیم و آن را حفظ کنیم.
در دنیای اسلام، بحمداللَّه بیداری اسلامی به وجود آمده است. صهیونیستهای غاصب، تقریباً بعد از چهل سال آسایش، که جز گاهی چند روزی مختصر حملهیی از طرف دولتها شده بود و بعد هم خساراتشان به اضعاف مضاعف از طرف امریکا جبران شده بود، امروز در داخل سرزمینهای فلسطین، از سوی اسلام تهدید میشوند. این اسلام است که آنها را تهدید میکند. سازمانهای فلسطینی، آنها که از دین فارغ و نسبت به آن بیگانه بودند، ناتوانی خودشان را نشان دادند. امروز کار به جایی رسیده است که سردمدارانِ به اصطلاح سازمانهای فلسطینی، به فلسطینیهای داخل سرزمینهای اشغالی و بعضی مناطق دیگر پیغام میدهند که کار را سخت نکنید، ایجاد مشکل نکنید. آنها برای خودشان، مبارزهی حقیقی را مشکل به حساب میآورند! سرنوشت حرکتی که از دین جدا باشد، بهتر از این نیست. اما دین، فلسطین را نجات خواهد داد. اسلام، فلسطین را از دست متجاوزان پس خواهد گرفت.
شما ببینید، در هر گوشهی عالم که مجموعهی مسلمانی هست، از یک طرف احساس هویت اسلامی میکند، و از طرف دیگر سختگیری نسبت به آنها، بیش از دیگران است. نمونهی دیروزی آن، مناطق آذربایجان شوروی و بعضی مناطق دیگر، و نمونهی امروزی آن، کشمیر است. مسلمانان در آنجا، حرف حق خودشان را میزنند. آن کسی که از قضایا و سرگذشت کشمیر مطّلع باشد، میداند که آنچه مسلمانان بیچارهی کشمیر میگویند، یک سر سوزن از حق دور نیست. کسانی که آنها را خاموش میکنند، ناحق میگویند. کسانی که به آنها حمله میکنند، عمل ناحق انجام میدهند. متأسفانه دنیا هم به این قضایا، با خونسردی نگاه میکند.
اگر مسلمین بخواهند از اسلام دفاع کنند، باید خودشان قوی بشوند. ما در ایران اسلامی و در نظام مقدسی که بر پایهی دین و به دست فرزند پیامبر و سلالهی عترت - امام امت(رضواناللَّهعلیه) - پدید آمد، بنا داریم که با همهی توان و با همهی نیروی ملی و ذاتی و ایمانی مردم خودمان، به سمت اقتدار واقعی و حقیقی اسلام پیش برویم و مطمئنیم که خداوند به ما کمک خواهد کرد.
از اینکه برادران عزیز را در اینجا زیارت کردم، خیلی خوشحالم. مجدداً به شما خوشآمد میگویم. انشاءاللَّه این شروعِ یک حرکت مستمر باشد و در آیندهی این حرکت، با تمسک به خواست اهلبیت عترت و طهارت(سلاماللَّهعلیهم اجمعین)، همهی ما بتوانیم آن خواستها را تأمین بکنیم و در جهت اهداف آنها پیش برویم و روزبهروز قلب مقدس ولیّعصر(ارواحنافداه) را از خودمان خشنود کنیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) مفاتیحالجنان، قسمتهایی از زیارت جامعهی کبیره
2) مفاتیحالجنان، زیارت جامعهی کبیره
3) بحارالانوار، ج 72، ص 394
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
تاریخ: 1369/03/02
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا، به همهی شما برادران و خواهران عزیز، خانوادههای معظم و عالیقدر شهیدانمان که از نقاط مختلف کشور تشریف آوردهاید، دانشجویان عزیز و امیدهای آیندهی کشور و ذخیرههای حیاتی انقلاب و بقیهی برادران و خواهرانی که در این جمع تشریف دارند، سلام و اخلاص خودم را عرض میکنم.
این روزها از چند جهت، روزهای مهمی است. یکی از علامتهای بیداری یک ملت این است که لحظهها را بشناسد و بفهمد که حالا چه موقعی است و اهمیت این لحظه چهقدر است. ما در دوران طاغوت، لحظههایی را پیدرپی میگذراندیم؛ بدون اینکه بفهمیم چه شد، چه اتفاق افتاد، چه بر سر ما آمد و چه وظیفهیی به ما متوجه شد. شاید خیلی زمان گذشت و ما اینطور بودیم. یکی از برکات این نهضت و از خصوصیات آن رهبر استثنایی بینظیر، همین بود. او لحظهها را به حساب آورد و سرانگشت ذهن ما را حساس کرد. سرانگشتهای حساس، کوچکترین ذرهیی که با آنها تماس پیدا کند، آن را حس میکنند. برخلاف آن، سرانگشتی که بیحس و کَرَخ شده باشد، هیچچیز را حس نمیکند. ما آنطوری بودیم و امام ما را حساس کرد، تا بفهمیم که در زمانه چه میگذرد.
سالگرد امام نزدیک است. این، یکی از موجبات اهمیت این روزهاست و من قاصر و عاجزم از اینکه در باب اهمیت این سالگرد، از ابعاد مختلف حرف بزنم. برای همان روزها میگذاریم که بخصوص دربارهی این مسأله صحبت بشود. همچنین این روزها، به خاطر توجه استفهامآمیز بسیار دقیق دنیا نسبت به ما، حساس است. نه اینکه این حساسیت، همین روزها به وجود آمده باشد؛ خیر، بعد از رحلت امام، این توجه و استفهام بوده و قطع نشده است و ما دایم زیر دوربین قوی جستجوگر و استفهامگر دستگاههای مختلف و جهات گوناگون بودهایم.
از یکطرف، قدرتهای عالم - گرگها - نگاه میکردند ببینند، آیا این، شکاری خواهد شد؟ آیا میشود باز امیدی به این ملت و این کشور بست؟ از یکطرف هم مظلومان عالم به ما توجه داشتند. مظلومان هم که عرض میکنیم، فقط ملتها را نمیگوییم؛ بلکه گاهی بعضی از دولتهای عالم هم نگاه میکنند که ما چه میکنیم و چه موضعی میگیریم. خودشان جرأت نمیکنند؛ اما از جرأت دیگری لذت میبرند.
دولتهایی هستند که شیفتهی شجاعتند. شیفتگی آنها نسبت به امام، به همین جهت بود. شما خیال نکنید کسانی که در سطح جهان شیفتهی امام بودند، همه دوستان ایشان بودند. نه، حتّی دشمنان او هم شیفتهاش بودند. دشمنان که میگویم، نه دشمنان عاطفی؛ بلکه حتّی خیلی از دشمنان خطی و سیاسی و دشمنانِ در صحنهی زورآزمایی جهانی هم، شیفتهی آن شجاعت و قدرت و عظمت بودند.
عظمت امام، همان عظمت شما ملت است. عظمت شما، به میزان زیادی در امام منعکس میشد؛ همچنانکه عظمت امام، موجب شجاعت و عظمت ملت میشد. اینها روی هم اثر میگذاشتند. پس، این توجه چشمهای جستجوگر در سطح عالم روی ما بود و روزبهروز بیشتر شده و حالا هم به دلایل گوناگون، این توجه روی ما زیاد است و شاید بشود گفت که بیش از همیشه است.
ما باید حرفمان را بگوییم. یعنی ملت ایران و انقلاب، باید آن حرف قاطع خودش را بگوید؛ چهکاره است، کدام طرفی است و کجا میخواهد برود. این، مسألهی بسیار مهمی است. البته ملت حرفشان را گفتهاند و ما در این زمینه، هیچچیز کم نداریم. من چندی پیش گفتم که اگر کسی میخواهد بداند در ایران چه خبر است، به راهپیمایی روز قدس و بیستودوم بهمن و مراسم سالگرد امام نگاه کند، تا بفهمد در ایران چه خبر است. ملت ایران حرف خودش را بهطور قاطع گفته، لیکن اینطور نیست که در مسایل جهانی، یک نفر یکبار چیزی را بگوید و تمام بشود. نه، باید این استمرار حفظ بشود.
نسبت به مسلمانان عالم و احساسات اسلامی، حساسیتها روزبهروز بیشتر شده است. این هم یکی دیگر از ابعاد حرکت عظیم اسلامی ملت ایران است. وقتی ما میشنویم که در فلسطین اشغالی، مردم را به رگبار میبندند، مسأله، مسألهی باطوم و چوب و این حرفها نیست؛ مسألهی کشتار است. معنای این حرف، آن است که فشار بر دشمن صهیونیست در داخل سرزمینهای اشغالی، از همیشه بیشتر شده است.
ما احساس میکنیم که فشار روی مسلمانان در سرتاسر عالم زیاد شده است. امروز در کشورهای مارکسیستی که عمر و نسلی را با دوری از مذهب و بیگانگی از خدا گذراندهاند، بازگشت به مذهب احساس میشود. در همان کشورها و در کشورهای دیگر، نسبت به مسلمانان حساسیتی وجود دارد. حرف خیلی عجیبی است. کلیساها در کشورهایی رونق پیدا کردند که پنجاه سال - بیشتر یا کمتر - در این کشورها یا لااقل در بعضی از نقاط آنها، زنگ کلیساها به صدا در نیامده بود؛ یعنی گرایش به مذهب پدیدار شد. اما در همین کشورها و در قلب اروپا و در کشورهای مدعی آزادی و دمکراسی و در هند و در نقاط دیگر عالم، بخصوص روی مسلمانان فشار فوقالعادهیی هست. علت چیست؟ این مسأله را تحلیل کنید.
آیا علت این نیست که دستگاههای جبار قدرت در همه جای دنیا، احساس حیات نوینی نسبت به اسلام میکنند؟ آیا به خاطر این نیست که میبینند هویت اسلامی، بار دیگر در میان جوامع مسلمان، نیرو و جان گرفته است؟ اگر در فلسطین اشغالی، روی مسلمانان رگبار گلوله را میگشایند، آیا بدین علت نیست که امروز در سرزمینهای اشغالی، وجود اسلامی جدی شده است؟ آیا به خاطر این نیست که در کشورهای عرب - چه آنها که همسایهی فلسطین اشغالی هستند و چه غیر آنها - احساسات و حرکت و بینش اسلامی ریشهدار شده، طرفدار پیدا کرده و صاحبان اندیشه و احساس و فطرتهای پاک، به اسلامِ مبارزه گرویدهاند؟ شکی نمیشود کرد که قضیه این است.
اگر میبینیم که دستگاههای به اصطلاح طرفدار حقوق بشر، در مقابل چشم خودشان مشاهده میکنند که در کشمیر، دهها مسلمان مورد کشتار بیرحمانه قرار میگیرند و دم نمیزنند، به خاطر این است که مردمِ آنجا مسلمانند. حقوق بشر معتبر است، مگر در مورد مسلمانان! سازمان ملل و کمیتهی حقوق بشر و سازمانهای مختلفِ گوشه و کنار عالم منتظرند ببینند امریکا با چه کسی بد است، تا به بهانهی حقوق بشر، روی او فشار بیاورند! اینها در مقابل حوادث کشمیر و فلسطین، لب از لب باز نمیکنند؛ انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است!
یک گله گوسفند که حرکت میکند، اگر یک نفر با گلوله بزند و سی، چهل رأس گوسفند را بیندازد، از انسانهایی که میبینند و میفهمند، آه و افسوس بلند میشود که این حیوانها چه کرده بودند؟! از مسلمانان کشمیر در یک تظاهرات، دهها نفر انسان را میزنند و میکشند؛ ولی تمام داعیههای طرفداری از حقوق بشر در دنیا فراموش میشود و انگار چنین چیزی اتفاق نیفتاده است!
این سگهای دستآموز امریکا، این اسرائیلیهای بدتر از حیوان، آن همه فاجعهی فضاحتبار را در فلسطین اشغالی انجام میدهند، ولی در دنیا هیچ انعکاسی پیدا نمیکند؛ چون طرفها مسلمانند. این، همان دنیایی است که سی یا چهل سال بعد از سقوط آلمان هیتلری، تعقیب کسانی را شروع کرد که گفته شده بود تعدادی یهودی را کشته یا شکنجه کردهاند! شاید حتّی آنچه که واقع شده بود، خیلی کمتر از آن چیزی بود که گفته هم میشد.
از مجموع اینها، یک حقیقتِ واضح آشکار میشود. من تعجب میکنم، اگر کسی این حقیقت را امروز درک نکند. برای من، این حقیقت مثل روز روشن است که قدرتهای استکباری عالم و در رأس قلهی فساد، امریکا، و طرفین امریکا - قدرتهایی که در غارت ملتهای ضعیف و فشار به انسانها در سرتاسر دنیا، با او همدست و همکارند - و نیز همهی دولتهایی که در میان تودههای مردمشان پایگاهی ندارند و برای ماندن، محتاجند که به یک قدرت - و امروز به امریکا - متکی باشند (مثل همین دولتهای ارتجاعی که متأسفانه در منطقهی ما از آنها هست)، احساس میکنند که این حرکت اسلامی - آن چیزی که امروز در دنیای اسلام، محسوس و مشهود است - بزرگترین خطرها برای آنهاست. این را استشمام و حس کردهاند. میفهمند که این مسأله دیگر از قبیل رواج تفکر مارکسیسم و سوسیالیسم و امثال اینها نیست.
ما در زندگی خودمان، تفکر مارکسیستی و داعیان و مبلّغان آن را دیده بودیم. در همه جا هم مشاهده میشد که با زحمت و اصرار و استدلال مجبور بودند یکیک انسانها را به چیزی که سعی میکردند رنگ و لعاب ایمان به آن بدهند، معتقد کنند. مذهب که اینطور نیست. مذهب در دلها به صورت عمیق و راسخ هست؛ کافی است که به آن جهت بدهند، غبار را از روی آن بردارند و اشتباه در برداشتها نسبت به آن را توجه و تذکر بدهند. لذا از این میترسند و میدانند که این چیزی است که به زندگیِ فساد و قدرت مطلقه و تسلط طاغوتی - که امروز امریکا و اذناب و ایادی و پیروانش به آن مبتلا هستند - آسیب سختی خواهد زد.
فهمیدهاند و احساس کردهاند که کانون این اشعاع و حرکت، ایران اسلامی است. همه، مخصوصاً شما جوانان عزیز و دانشجویان بدانید که آنها تمام قدرت خودشان را امروز به کار میبرند، تا جمهوری اسلامی را شکست بدهند. هیچ کاری نیست که اینها بتوانند بکنند و نکنند. کسانی که صحنه را میشناسند، وقتی نگاه میکنند، از آشفتگی و سردرگمی امریکا - که محور حرکت هم امریکاست - برای پیدا کردن راههای ضربه زدن به ایران، تعجب میکنند. این آشفتگی و سردرگمی، گاهی برای کسانی که صحنه را درست مشاهده میکنند، موجب تفریح میشود؛ ولی دستشان به جایی نمیرسد.
برای استکبار جهانی و زشتترین فصل آن - یعنی حکومت ظالم امریکا - مسأله فقط این نیست که بازارش را در ایران از دست داده، یا دیگر به منابع کشور ما دسترسی ندارد. البته این هم هست؛ زیرا برای دستگاههای سرمایهداری عالم، پول و سرمایه و استفادهی مادّی، همه چیز است؛ اما مسأله این نیست، این بخشی از مسأله است. مسأله این است که دستگاه استکباری میبیند، آیندهنگری دارد، میفهمد و میداند که اگر این حرکت - یعنی حرکت اسلامیِ استوار و مؤمن و متکی به ایمانها و عواطف مردم - به همین ترتیب پیش برود، ادامهی قدرت استکباری امریکا و دستیاران و دستنشاندگانش مشکل، بلکه محال خواهد شد. حق هم با آنهاست، ما هم این را پوشیده نمیداریم.
البته ما در شکلدهی و راهاندازی حرکت اسلامی در جهان، هیچ نقش مستقیم و غیرمستقیمی که از روی برنامهریزی و طراحی ما باشد، نداریم؛ از اول هم نداشتیم. نقش، از آنِ اسلام است؛ یعنی همین که ملت ایران توانستهاند پرچم اسلام زندگی و زندگیساز و اسلام مبارز، نه اسلام تسلیم در مقابل دشمنان خدا، نه اسلام طاغوت و نه اسلام امریکایی - همانطوری که امام عزیزمان تعبیر کردند - بلکه اسلام ناب محمّدی(ص) را بلند کنند، در دست محکم نگهدارند و متزلزل نشوند. نفس همین، برای ملتهای مسلمان دنیا امیدبخش است.
ما در اینجا وظیفهی سنگینی پیدا میکنیم. آنچه تا حالا عرض کردم، وضعیت دنیا و حساسیت زمانه است؛ اما با شناختن این حساسیت، وظیفهی ما و بیش از همه وظیفهی شما جوانان، مضاعف میشود. ما باید ایران اسلامی را آنچنان آراسته کنیم و بسازیم که برای اسلام موجب آبرو بشود. یک ایرانِ بیسواد و بیبهداشت و بیرشد؛ ایرانی که آحاد مردم در آن، اتحاد و اتفاقی نداشته باشند، برای اسلام و انقلاب و نهضت اسلامی، هیچ افتخاری درست نمیکند؛ بلکه بهعکس، موجب سرشکستگی هم خواهد شد.
اینجا در حاشیه، این مطلب را هم عرض کنم که انسان گاهی در رادیوها یا در اطلاعیههایی که مخالفان انقلاب مینویسند، چیزهایی میشنود و یا میخواند که تعجب میکند اینها را از کجا میآورند. علت اینکه تبلیغات جهانی سعی میکنند مشکلاتی را که در ایران نیست، به ایران نسبت بدهند؛ آنچه را که کوچک است، ده برابر و صدبرابر بزرگتر کنند، این است که میخواهند مردم دنیا را نسبت به مسایل ایران، دچار یأس و ناامیدی کنند. میخواهند بگویند که اسلام و انقلاب این است و انقلاب و اسلام نمیتوانند یک کشور و ملت را اداره کنند و سعادتمند نمایند. عزت و بیداری و شجاعت و تسلیمناپذیری ملت ایران، بانشاط شدن این نسل انقلابی، ابتکار و فعالیت و حرکت به سمت خودکفایی در ایران را ندیده میگیرند؛ اما فرضاً اگر سیب زمینی یکچندروزی کم است، تمام رادیوهای دنیا میگویند که در ایران مسألهی سیب زمینی وجود دارد! نه برای خاطر اینکه سیب زمینی مهم است؛ بلکه به این دلیل که نشان دادن حتّی یک نقطه ضعف کوچک در ایران اسلامی، برای آنها خیلی مهم است. اگر یک نقطه ضعف کوچک پیدا کردند، برای آنها فوزی است و خوشحال میشوند. شما باید سعی کنید ایران را آنچنان بسازید که برای اسلام و مسلمین، مایهی افتخار باشد.دو چیز بایستی در کنار هم، روزبهروز قویتر در کشور تحقق پیدا کند؛اول، حفظ آثار و شعایر و ظواهر و نمای اسلامی جامعه است. این، خیلی مهم است. دشمنان سعی میکنند که این حرفها را بمباردمان تبلیغاتی کنند؛ لیکن گوش به حرف دشمن ندهید. دشمن، دشمن است. ظواهر اسلامی جامعه باید حفظ بشود. این جامعه، جامعهی اسلامی نمونه است. زنان باید مواظب باشند. مردان باید مواظب باشند. کسانی که مأموریت دارند، بیشتر باید مواظب باشند. کسانی که در لباس انقلابند - مثل روحانیون و دیگر کسانی که لباسهای وابسته به انقلاب را دارند - بیشتر از دیگران باید مواظب باشند. همهی آحاد جامعه باید سعی کنند که صورت جامعه را یک صورت اسلامی قرار بدهند.
من همینجا، خلأ اذان در جامعهمان را یادآور بشوم. در این تهران، صدای اذان به گوش انسان نمیرسد. چرا؟ اذان، یک شعار اسلامی است. ما با اینکه پشت بلندگو، تا دیر وقتی از شب، شعر یا قرآن یا نوحه بخوانند و مزاحم همسایهها بشوند، مخالفیم. با چنین چیزی، مقابله هم میکنیم؛ اما با اینکه صدای اذان، اول ظهر و مغرب و صبح، بخصوص از حنجرهها خارج بشود، صددرصد موافقیم.
اذان، چیز خیلی خوبی است؛ (حیّ علی الصّلوة)، (حیّ علی الفلاح)، (اللَّهاکبر). چرا در جامعه اذان نیست؟ اذانِ با توجه، به دلها امید میدهد. بانگ اذان، دلهای افسرده را روشن میکند. البته در سحرها، برای اذان صبح، از بلندگو استفاده نکنند؛ با حنجره اشکالی ندارد. هرچند وقتِ بیداری است، اما بلندگو ممکن است اسباب زحمت بشود. همهی ظواهر جامعه، اینطور باشد. مسجدها در وقت نماز، سرشار و مالامالِ از انسانهای ذاکر و ساجد و راکع باشد.
چشمها، ظواهر را میبینند و پشت چشمها، دلها قرار دارند. خیال نکنید چشمها، شیشهیی هستند که در اینجا گذاشتهاند. نخیر، پشت چشم، دل و جان و ذهن انسانی است. این چشمها و نیز دلهایی که پشت آنهاست، باید از نشانههای اسلام پُر بشوند.
دوم، این است که به موازات آن باید محتواهای اسلامی - یعنی علم - جدی گرفته شود. شما که دانشجو هستید و دیگر کسانی که مشغول تحصیلند، به درس خواندن در محیط دانشگاه، کار عملی و تحقیقی و شکوفا کردن و رشد دادن استعدادها اهمیت بدهید. هرجا که کار و تلاش و اشتغال و بخصوص سازندگی هست - اعم از کارخانه، مزرعه، اداره، بازار و سایر جاهای دیگر - پایهها و بنیهها محکم میشود. این، از لحاظ حرکت مردم در جهت روشن کردن چراغ اسلام در این مُلک.
شما اگر بتوانید این چراغ را هرچه روشنتر و پُرفروغتر بکنید - البته بحمداللَّه روشن هست، نورش هم دنیا را گرفته، اما پُرفروغترش باید بکنیم - این حرکت عظیم اسلامی در دنیا بیشتر خواهد شد. البته نارضایی شیطانها و طاغوتها هم از شما بیشتر خواهد شد؛ بهتر. هرچه از ما ناراضیتر باشند، خدا از ما راضیتر است. هرچه شیطانها از ما دورتر بشوند، فرشتگان به ما نزدیکتر میشوند. هرچه خدا با انسان بیشتر باشد و از انسان راضیتر باشد، موفقیت در کارش بیشتر خواهد شد.
شما خیال میکنید آن سادهلوحهای کمعقل و پُرمدعایی که اول انقلاب، با نام اسلام، با نام اینکه بیاییم بهوسیلهی امریکاییها خودمان را قوی کنیم، میخواستند انقلاب ما را دودستی و با احترام، تحویل امریکا بدهند، اگر - العیاذباللَّه - موفق شده بودند و مستشار نظامی امریکایی را در پادگانهای ما حفظ کرده بودند - که داشتند میکردند و اگر ماها نرسیده بودیم، خیلی از این کارها میشد - اگر ارتباط با امریکا را برقرار کرده بودند و ایران را با کمال تواضع و فروتنی، در خدمت امریکا قرار داده بودند، آیا ممکن بود که امروز کشور و انقلاب ما، اینهمه موفقیت را کسب کند؟ حاشا و کلاّ.
واللَّه، هرجایی که نشان پای ابرقدرتها و قدرتها باشد، آنجا نشان سیهروزی و بدبختی آن ملت است. شرف ملی و پیشرفت ما و این حرکت عظیم و این نشاط مردمی و این توفیقهای بیشماری که ملت ایران و دولتهای ما بحمداللَّه تا امروز داشتهاند، بر اثر جدایی و بیاعتنایی و اعراض از قدرتهای شیطانی و نزدیک شدن به خداست و همین، کلید حل مشکلات ماست.
خدا را باید از خودمان راضی کنیم. همهمان هم باید این کار را بکنیم. هیچکس نگوید که اول، فلان کسان خدا را از خودشان راضی کنند! اول و دوم ندارد؛ همه باید در راه کسب و تحصیل رضای الهی تلاش کنیم. رضای خدا، با تقوای من و شماست.
علایم ایمان، گناه نکردن، از خدا ترسیدن، با بندگان خدا خوب بودن، با دشمنان خدا خصم و سرسخت بودن، از اختلافهای کوچک برادران راحت صرفنظر کردن، و با دشمنان ذرهذره را به حساب آوردن است. در مقابل مؤمنین، فروتن باشید و خودتان را ذلیل بگیرید؛ (اذلّة علی المؤمنین)(1). این، با شاخوشانهکشیدن با همدیگر، نمیسازد. این، با محبت و گذشت و مدارا ایجاد میشود. تقوا، اینهاست. تقوا در مسایل مالی، تقوا در مسایل ناموسی، تقوا در مسایل شخصی، تقوا در مسایل سیاسی، بخصوص تقوا در مسایل کاری را مهم بینگارید. بدانید که در حرکت تقواییِ این کشور و این ملت، آنچنان اوج و رونقی به حرکت این ملت داده خواهد شد که چشم دنیا را خیره خواهد کرد.
هرجایی که ما نمایشی از تقوا دیدیم، همین اثر را هم دیدیم. فتوحات میدان جنگ، همینطور بود. خرمشهر، با تقوا به دست آمد. به وسیلهی تقوا و اتکال به خدا بود که دشمن در جنگ هشتساله شکست خورد. هیچ شکستی، فضاحتبارتر از شکستی که دشمن در جنگ هشتساله خورد، نیست. اینها، مبالغه نیست.
بارها این نکته را عرض کردهایم که اگر شرق و غرب، اروپا و ناتو و ورشو، ارتجاع منطقه و همه و همه، پول و سلاح و تبلیغات بریزند، برای اینکه یک قسمت از کشور را جدا کنند، یا دولت را ساقط نمایند، یا جمهوری اسلامی را از بین ببرند و بعد از هشت سال نتوانند، این بزرگترین شکست آنهاست. ما با تقوا توانستیم این پیروزی را به دست بیاوریم؛ بعد از این هم همینطور است. امام(رضواناللَّهتعالی علیه)، برای ما آیت تقوا بود. هرچه موفقیت در کار این انقلاب بود، در درجهی اول، ناشی از تقوای قلبی آن رهبر و پیشوا و مجسمهی تقوا بود.
امیدواریم که خدای متعال، روح عزیز آن بزرگوار را از ما خشنود کند. قلب مقدس ولیّعصر(ارواحنافداهوعجّلاللَّهفرجه) را نسبت به ما نرم کند و مورد توجه آن حضرت قرار بگیریم. انشاءاللَّه توفیق پیدا کنیم، راهی را که خدا از ما خواسته است، بپیماییم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در مراسم اعطای نشان فتح به تعدادی از فرماندهان عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس
تاریخ: 1369/03/03
بیانات در مراسم اعطای نشان فتح به تعدادی از فرماندهان عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
انشاءاللَّه خاطرهی این روز تاریخی و فراموشنشدنی، همواره بر شما برادران عزیز و دلاوران صحنهی نبرد، گرامی باد.
وقتی انقلاب اسلامیِ عزیز پیروز شد، خیلیها در دنیا تلاش کردند آن را جدی نگیرند و باور نکنند. یک دستگاه سیاسی و یک حکومت، آن وقتی حقیقی و جدی است، که بر دوش مردم خود و به نیروی ملت خویش متکی باشد و این نیرو بتواند در لحظهی نیاز، کارایی خودش را نشان بدهد. وقتی نیروهای متجاوز، مرزهای ما را شکستند و وارد شدند و ما هزاران کیلومتر مربع از میهن عزیزمان را زیر پای بیگانگان دیدیم، دشمنان ما شاد شدند. این نظریه که انقلاب و تشکیلات مردمیِ عظیمی که در برابر نظم سلطهی جهانی ایستاده، جدی و عمیق نیست، در ذهن دشمنان این انقلاب نیرو گرفت و آنها را امیدوار کرد و باز ما این امید را در حرفها و قیافهگرفتنها و اظهارات و مکاتبات و رفتوآمدهایشان دیدیم؛ اما وقتی (فتح المبین) اتفاق افتاد و در چند روز، یک پیروزی بزرگ در آن صحنهی به آن عظمت، به دست نیروهای همین ملت، به دست نیروهای مسلح همین کشور، به دست وفاداران صمیمی انقلاب - یعنی شماها - پدید آمد، ارکان تفکر استکباری دنیا متزلزل شد. و وقتی در فاصلهی تقریباً بیست روز، عملیات (بیت المقدس) با آن وسعت و با آن عظمت و با آن ضربهی قاطع بر دشمن آغاز شد و بالاخره خرمشهر به میهن اسلامی برگشت و هزاران نفر از متجاوزان به اسارت گرفتار شدند و جبههی دشمن متزلزل و درهم کوبیده شد، در حقیقت این پندار باطلی که دشمنان اسلام و انقلاب و ایران سعی میکردند آن را گسترش بدهند، بکلی منهدم شد و از بین رفت. پس، این یک مقطع برای انقلاب بود.
من به شما و همهی نیروهای مسلح عرض میکنم، بدانید سربلندی ملت و پیروزی اسلام و اثبات قدرت درونی و ذاتی این کشور، جز با آمادگی و انسجام هرچه بیشتر و کارایی روزافزون شما، امکانپذیر نیست. ما انگیزهی تهاجم به کسی نداریم؛ امّا انقلاب اسلامی و ملت عظیمالشأن ایران نشان دادند که با نظام سلطه و تبعیض و ستم و ناهنجاری کنونی وضع سلطههای عالم، سرِ سازگاری ندارند. انقلاب ما به صراحت گفته که زورگویی را از هیچکس قبول نمیکند. ملت ایران فریاد کشیدند که ستمگران و دستگاههای فاسد قدرت جهانی را که میخواهند به ملت ما و ملتهای مظلوم زورگویی کنند، به رسمیت نمیشناسند و زیر بار قدرت آنها نمیروند.
آن روزی که دنیا دو قطب بود و این دو قطب، دست به دست هم دادند و با استفاده از نیروی سلاح و پول و تبلیغاتشان، حتّی نیروهای انسانی و اطلاعاتی و ماهوارههاشان و غیره، همه بر ضد ملت ایران و علیه جهتگیری این ملت بزرگ و مسلمان هماهنگ شدند و این هماهنگی را در جبههی جنگ عراق علیه ایران متمرکز کردند، ناکام ماندند. آن روز ملت ایران، در کشمکش جنگ و در زیر فشارهای گوناگون، عقبنشینی نکردند.
ما در هیچ مسألهیی از مسایل جهانی، در طول هشت سال جنگ، به خاطر جلب نظر و رضای امریکا و شوروی، کوتاه نیامدیم. همه هم از همه طرف به ما تفهیم میکردند که راه مهربان شدن و ملایم شدن امریکا و شوروی با شما، این است که از مواضع با صلابت و سرسخت خودتان کوتاه بیایید و عقبنشینی کنید! اما رهبری عظیمالشأن ملت ایران و این ملت بزرگوار و شجاع، یکقدم عقبنشینی نکرد.
امروز ما به عقبنشینی نکردن اولی هستیم. امروز ما توطئهی هشتسالهی دشمن را خنثی کردهایم. امروز ما نیروهای ذاتی و درونی کشور خودمان را شناسایی کردهایم. امروز ما برای سازندگی و پیشرفت روزافزون کشور، برنامهریزی کردهایم. امروز ما به اتکای خدا و با تکیه به ارادهی این ملت بزرگ، احساس قدرت میکنیم. چهطور ممکن است قدرتهای بزرگ بتوانند حرف خودشان را نسبت به ملت ایران، به کرسی بنشانند؟
انقلاب اسلامی و ملت ایران، علیرغم میل قدرتهای جهانخوار، برای ملتها الگو شدهاند؛ الگویی زنده و آموزنده. اینکه شما میبینید در کشورهایی که دهها سال در قفس تنگ توهمات حزبی و ستم قومی گرفتار بودند، ملتها - مخصوصاً ملتهای مسلمان و همچنین ملتهای مظلوم بسیاری از کشورهای دیگر - احساس هویت و شخصیت میکنند و حرفشان را میزنند و حقشان را مطالبه میکنند، این به برکت استقامت ملت ایران است. از روزی که ما شروع کردیم، تا روزی که ملتهای دنیا الگو و نسخهی ما را تکرار کردند، ده سال و بیشتر طول کشیده است. آنچه که در دنیا مشاهده میشود، الگوی مقاومت ملت ایران است.
البته هر کشوری، هر سرزمینی، هر منطقهی جغرافیایییی خصوصیاتی دارد، اما جوهر واقعی همهی این حرکتهایی که امروز شما در اروپا و آسیا و کشورهای اسلامیِ آفریقا و در بسیاری از نقاط جهان میبینید، عبارت از این است که یک ملت، به خود اعتماد پیدا کند و جرأت و گستاخیِ حرف زدن را بیابد. و این، همان نسخهی ملت ایران است. این، آن چیزی است که ملت ایران، آن را شروع کرد و به کرسی نشاند و یازده سال همهی سختیها را تحمل کرد؛ اما این جوهر حقیقی و معنوی و الهی را از دست نداد. امروز ما بحمداللَّه از همیشه آمادهتر، بانشاطتر و قدرتمندتریم.
من به شما برادران ارتش و سپاه، یک توصیه به صورت مستمر و مؤکد دارم و آن، این است که سعی کنید سهم نیروهای مسلح را در این مجموعهی عظیم ملت ایران، به بهترین وجهی ایفا کنید. ملت ما، ملت شجاعی است؛ نیروهای مسلح ما به شجاعت اولی هستند. ملت ما، ملت با استقامتی است؛ نیروهای مسلح ما به استقامت اولی هستند. نیروهای مسلح باید کیفیت، استواری، سازماندهی مستحکم، آموزش در حد اعلی و آمادگی روزافزون داشته باشند.
در مورد سلاح و تجهیزات هم، هرچه که امکانات کشور ایجاب بکند و اجازه بدهد، اقدام خواهد شد. آن چیزی که شما میتوانید منتظر هیچ عامل دیگری در آن نمانید، استحکام سازماندهی، آمادگی رزمی دایمی، آموزش کامل، حفظ حدود و ضوابط و انضباط کامل نظامی است. اینها چیزهایی نیست که برای ما بخواهند تولید کنند، یا بخواهند از خارج بیاورند، یا محتاج به سرمایهگذاری مادّی فوقالعادهیی باشد. این، مربوط به قوّت و ارادهی فرماندهی و تلاش پیگیر و کار مخلصانه و دلسوزانه مسؤولان است. این را باید تأمین کنید.
فرقی بین سپاه و ارتش نیست. سپاه و ارتش، هر دو عزیزند، هر دو مسؤولند، هر دو لازمند و هر دو دارای وظایف مشخص خودشان هستند. البته حدود وظایف هریک، با حدود وظایف دیگری متفاوت است. مجموعهی شما باید برای اثبات قدرت و توان جمهوری اسلامی، بر دفاع جانانه در هر زمان و در هر کجا، آمادگی داشته باشد؛ (ترهبون به عدوّاللَّه و عدوّکم)(1).
آمادگی شما، بازدارندهی دشمن است. آن روزی که دشمن حمله کرد، در ما احساس ناآمادگی نمود. آن روز هم اگر نیروهای مسلحمان آماده و منضبط بودند و فرماندهیِ درست و حسابی در رأسشان بود، به احتمال زیاد این حمله انجام نمیگرفت و دشمن ملاحظه میکرد. دشمن در آن روز به طمع افتاد؛ امّا ملت ما کاری کرده که امریکا نمیتواند در او طمع کند. نیروهای مسلح ما باید کاری کنند که هیچ دشمنی نتواند در استقلال و استحکام و یکپارچگی و تمامیت ارضی ما طمع کند.
همکاری دو سازمان سپاه و ارتش، فوقالعاده مهم است. پشتیبانی نیروی عظیم مردمی - یعنی نیروی بسیج - بسیار حایز اهمیت است. در کنار نیروهای نظامی، نیروهای انتظامی با همان شأن و حیثیت و مکانت نیروی انتظامی انقلاب، حضور قوی و دایمی خودشان را دارند و باید داشته باشند. این مجموعهی نیروهای مسلح، نوک پیکان قدرت عظیم این ملت است و وسیلهی دفاع از کیان و شرف و شخصیت کشور اسلامی ماست.
امیدوارم خدای متعال، به همهی شما توفیق بدهد و روح مطهر امام بزرگوارمان - که همواره توجه خاصی به نیروهای مسلح داشتند - از شما راضی باشد و توجهات ولیّعصر (ارواحنافداه) پشتیبان همهی شما باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوّهی قضاییه
تاریخ: 1369/04/04
بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوّهی قضاییه
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اولاً، من هم متقابلاً این حادثهی مصیبتبار را به همهی آحاد ملت شجاع و آبدیده و بلا کشیدهمان، تسلیت عرض میکنم. امیدوارم که انشاءاللَّه در این امتحان هم، مثل همهی امتحانهای گذشته، این ملت سربلند بیرون بیاید. ثانیاً، اخلاص فراوان خودم را باید به قضات مؤمن و شجاع و خدوم و کارآمد عرض کنم.
واقعاً آن قشری که جا دارد روی تواناییها و کاراییها و تلاش موفق او، هرچه میتوانیم سرمایهگذاری مادّی و معنوی بکنیم، قشر قضاتند. علت هم معلوم است، بارها هم گفته شده، همه هم گفتهاند. علت این است که اگر دستگاه قضایی از شرایط لازم برخوردار باشد و کارِ درست بکند، بزودی در کشور، فساد و تباهی و ظلم و تبعیض و فسق و بقیهی چیزهایی که یک جامعه را فاسد و زمینگیر میکند، ریشهکن خواهد شد. اگر خدای نکرده، دستگاه قضایی سالم نبود، یا پُرکار نبود، آنوقت همهی این جرایم، رشد میکنند و این میکربها، جرأت حیات و زیاد شدن و فعال شدن پیدا میکنند. به همین خاطر است که دستگاه قضایی، واقعاً برای ما، همه چیز است. فرق هم نمیکند، چه در دوران سازندگی که امروز است، چه در دوران جنگ که دیروز بود، و چه در حوادث گوناگونی که یک ملت انقلابی و یک کشور بزرگ، همواره با عافیت و بلا مواجه است. در همهی شرایط، آن چیزی که یک آن، به رکود و جمود و بیکاری و کمکاری و - خدای نکرده - به فساد او نمیتوان تن داد، دستگاه قضایی است. هرجای دیگر خراب شد، میگوییم انشاءاللَّه دستگاه قضایی میرود، آنجا را اصلاح خواهد کرد؛ اما خود دستگاه قضایی، بایستی در حد نصاب اصلاح و صلاح باشد.
ما خدای متعال را شکرگزاریم که منت گذاشته و بحمداللَّه چهرهیی موجه، شایسته و صالح از همه جهت را برای این کار برگزیده است. حقیقتاً جناب آقای یزدی(اداماللَّهبقائه)، برای قوّهی قضاییه نعمتی هستند. همهی چیزهایی که انسان فکر میکند برای یک مدیر، در این دستگاه عظیم لازم است، وقتی ملاحظه میکند، میبیند که در ایشان هست؛ یعنی همان دین و تقوا، علم و معرفت، دلسوزی و خلوص و پیگیری مسؤولیت و وظیفه. اینها، آن ارکان اصلی است. همهی آن لوازم و شرایط یک مدیریت خوب، با بودن اینها حاصل خواهد شد. با نبودن اینها، اگر مدیر هم خوب باشد، ضایع خواهد شد.
حقیقتش، ما به این حد قوّهی قضاییه، راضی نیستیم. قدر شما آقایان را میدانیم و پیشرفت قوّهی قضاییه را هم مثل همهی اولیالابصار مشاهده میکنیم. تحرک و تلاش قوّهی قضاییه، بحمداللَّه خوب و محسوس است؛ اما شما الگو را دستگاه امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) قرار بدهید. خودمان را با او بسنجیم، نگوییم هم نمیشود. بله، آنطور نخواهد شد؛ لیکن نزدیک و شبیه به او، ممکن است. ما در کشوری زندگی میکنیم که سالیان متمادی، وضع قضایی نابسامانی داشته است. لذا ما اوّلیات انسانی را در امر قضا، بتدریج فراموش کرده بودیم.
البته بعد از انقلاب، شهید مظلوم آیةاللَّه بهشتی(رضواناللَّهتعالیعلیه) و بقیهی آقایان عزیز و محترمی که در کار قضایی، با ایشان همکاری داشتند، خیلی زحمت کشیدند و چهقدر بجاست که به مناسبت این ایام، یاد آن شهید بزرگوار را که با ابتکار و همت و مدیریت قوی خود، خیلی کارها را شروع کرد و راه انداخت، گرامی بداریم. بقیهی آقایانی هم که با ایشان بودند، ما از نزدیک شاهد بودیم که خیلی کار و تلاش کردند؛ لیکن جبران آن گذشتهی طولانیِ خراب، حقیقتاً دشوار است.
در جامعهی ایرانی، به ذهن همهی آحاد این مردم، خیلی آسان و آشناست که حق یک نفر را بخورند، چند سال هم دوندگی کند، به جایی هم نرسد. کدامِ شما و کدامیک از آحاد این ملت، چنین صورت مسألهیی را نشنیده، یا مکرر نشنیده است؟ این، باید نباشد. در جامعهی اسلامی، باید هر مظلومی احساس بکند که پناهگاهی در آنجا هست؛ مثل کسی که مثلاً در طوفان و کولاک خیلی سختی، یا در جادهی خطرناکی در شب حرکت میکند، پناهگاهی هم در نقطهیی قرار دارد، خودش را سینهخیز هم که شده، به آنجا خواهد رساند و مطمئن است آنجا که رسید، دیگر خیالش بایستی آسوده باشد. آن پناهگاه، قوّهی قضاییه است. فرق هم نمیکند؛ همهی قشرها باید این احساس را داشته باشند. این غلط است که ما بگوییم فلان کسان، نزدیک دادگستری نیایند که نمیرسیم. نه، به همه میرسیم.
البته در کشور ما، مثل خیلی جاهای دیگر، قشر محروم و فقیر و پابرهنگان و روستاییان و طبقات مستضعف، بیشتر مظلوم واقع شدند. در حق آنها، احتمال مظلومیت قویتر است، تا فلان آدم پولدارِ چیزدارِ زمیندارِ وسیع الامکان. به درد و تظلم همه باید رسید؛ اما به آن کس که در او، احتمال مظلومیت بیشتر است - قشرهای مظلوم و پایین جامعه - دلسوزانهتر باید رسید. بخصوص در کشور ما، این جوانانی که امتحان سختی را در جبهه و دوران جنگ دادند؛ همین بسیج و سپاه و آحاد نیروهای رزمنده و اینهایی که در میدان جنگ در مقابل دشمن، مثل شیر میغریدند، گاهی در یک قضیهی کوچک شخصی، به خاطر بلد نبودن قانون یا بلندنظری طبیعی یک مؤمن یا یک انقلابی، سرشان کلاه میرود و خسارت میبینند. شما بایستی مو را از ماست بکشید. نباید بگذارید به هیچکس، مخصوصاً به طبقات مظلوم و روستاییان و جوانان فداکار و بسیجیان و رزمندگان، ظلم بشود.
دستگاه قضایی، دستگاهی است که روحانیت در آن، بیش از همه جای این کشور، حضور داشته و سرمایهگذاری کرده است. اگر خدای نکرده، خللی در این دستگاه بهوجود بیاید، ضایعهاش فقط به خود دستگاه نمیرسد؛ بلکه به روحانیت هم میرسد. لذا در اینجا، باید خیلی همت و بلندنظری بخرج داد. واقعاً آقایانی که در این دستگاه هستند، از قضات و دادستانها و مأموران گوناگون، باید برای خاطر خدا و حفظ حیثیت انقلاب - که این دستگاه قضاییش است - و حفظ حیثیت روحانیت - که بدنهی دستگاه قضایی را تقریباً پُرکرده است - دندان خیلی از خوشیهای دنیا را بکَنند.
الان در جمع شما هم مشخص است که روحانیون و معممان، بیش از غیر معممان هستند. در همه جای کشور هم، همینطور است؛ یعنی روحانیون در دستگاه قضا، زیاد حضور دارند. خیلی از چیزهایی که یک انسان معمولی به دنبال آن است، بعضیش حلال و طیّب هم است؛ اما برای آدم عادی، نه برای کسی که مسؤولیت دارد، مخصوصاً مسؤولیت قضا که ممکن است تبعات و سمعهی بدی داشته باشد. از اینها باید صرفنظر کرد. باید آقایان صرفنظر کنند. شوخی نیست؛ مسأله، مسألهی ایجاد یک راه جدید در زندگی بشر است. این انقلاب، چنین است.
میبینید که در دنیا چه خبر است. این انقلاب، یک راه تازه در زندگی انسان باز کرده است. باید بتواند تیزی و برندگی خودش را حفظ کند، تا این راه همچنان گشاده و باز بماند، تا ملتها امید پیدا کنند، تا دشمنان نتوانند مستمسکی برای کوبیدن این انقلاب پیدا نمایند، اصلاً تا انقلاب از درون فرو نریزد. باید عناصر اصلی انقلاب، و بیش از همه دستگاه قضایی، این جهات را ملاحظه بکنند.
حق همهی مردم این است که در جریانهای سیاسی وارد بشوند، اظهار نظر کنند و جزو گروههای سیاسی باشند. در دستگاه قضایی، این، حالت خاصی دارد. داشتن عقیدهی سیاسی، یک چیز قهری و طبیعی است. شاید مقدار کمی از آن هم، به مقتضای گرایش سیاسی در برخوردها، اجتنابناپذیر باشد؛ اما مسؤولان دستگاه قضا و کسانی که سرنوشت قضایای مشکل مردم در دست آنهاست، باید از تضلّع در امور سیاسی و از دخالت دادن گرایش سیاسی در آن کار مهمی که بر دوششان است - یعنی قضا - بشدت پرهیز کنند. چیز خیلی مهمی است. فرق هم نمیکند که گرایش سیاسی، به کدام سمت و چگونه باشد. علی ایّ حال، وابسته شدن، متضلّع شدن به یک جریان سیاسی، بهطوری که در عمل مشهود و محسوس باشد و در برخوردهای گوناگون، خودش را نشان بدهد، دون شأن قوّهی قضایی است و مناسب نیست؛ اگرچه برای مردم عادی و شاید برای خیلی از مأموران دستگاه غیرقضایی، اینطور نیست.
دو چیز، در دستگاه قضایی اهمیت دارد و برای یک قاضی هم میتواند حقیقتاً هدف کارش باشد: یکی سرعت، و دیگری اتقان است. اگر کار سریع انجام نگیرد، همان عیب بزرگی میشود که سابقاً در دستگاههای قضایی دوران طاغوت بود و آثار و نشانههایش هم در بعضی گوشهوکنارهای بعد از انقلاب، هنوز وجود داشت. فلان دستگاه، در فلان بخش از بخشهای قضایی، چند هزار پرونده در قفسههای متراکم و کهنه داشت. واقعاً چیز خیلی بدی است. از این مسأله، باید پرهیز بشود. هر کاری که سرعت را تأمین و تضمین میکند، مطلوب است. مردم اگر ببینند رسیدگی سریع انجام گرفت، احساس آرامش و تشفی خاطر میکنند که عدالت اجرا میشود.
چرا تأخیر حدود الهی، شرعاً حرام و ممنوع است و هیچکس حق ندارد حد الهی را از زمان خودش تأخیر کند و حکم که شد، باید حد اجرا بشود؟ برای خاطر اینکه با تأخیر، آن اثری که بر اجرای حد مترتب است، تقریباً از بین میرود، یا خیلی کم میشود. حالا یک نفر میآید شکایتی بکند، این پرونده را شش ماه، یک سال، دو سال، ده سال نگهدارند؛ بخصوص در بعضی از قضایایی که کسانی هم به خاطر این، در زندانند و از تصرف در اموالشان، محروم و ممنوعند. با این تأخیر، همینطور همه چیز، بین زمین و آسمان معلق است، تا یک وقت این پرونده در بیاید. این، چیز خیلی بدی است.
دومی، اتقان است. اگر ما بسرعت پروندهها را ببینیم و تمام کنیم، ببندیم و کنار بگذاریم؛ اما غیر متقن، خیلی خوب است؟ رسیدگییی که با توجه به جوانب قضیه و شواهد و دلایل، متقن نباشد، میخواهد سریع و یا بطیء باشد - حالا فرض کردیم بطیء - چه سودی دارد؟ اینطور رسیدگی، اصلاً نشود، بهتر از این است که بشود. وقتی بنا شد خطا و اشتباه و خلاف واقع در آن وجود داشته باشد، در این صورت، سرعت چه حُسنی محسوب میشود؟ پس این دو مورد - اتقان و سرعت - باید با هم رعایت بشود.
اگر در جایی احساس کردید که مسؤولیت شما موجب این است که کارها راکد بشود، حتماً مسؤولیت را واگذار کنید. بعضی از برادران، اینطور هستند که باید انشاءاللَّه مسؤولان محترم قوّهی قضاییه، یک فکر درست و حسابی برایشان بکنند. آقایی است که اشتغالات خیلی زیادی دارد. حالا در اینجا هم مثلاً دادگاهی، محکمهیی و یا دادسرایی به او سپرده شده است. این، به کارها نمیرسد و همینطور در آنجا مانده است. این شغل را به یک نفر دیگر واگذار کنند که بیاید، سریع این کار را انجام بدهد. یعنی اینطور نباشد که برای ما، شغل مسألهی اول باشد. مسألهی اول، کار است.
غرض، این قضاوت، خیلی مهم است. حالا من نمیخواهم آن روایات و آیاتی را بخوانم که خود شماها میدانید و بعضی هم به خاطر همان روایات و آیات، نزدیک دستگاه قضایی نمیشوند. بعضیها نگویند، حالا که اینقدر سخت است، پس خداحافظ شما ! نه، کارِ با فضیلت، یعنی این. این انقلاب، در گرو کار شماست. من عرض بکنم، در کنار این برنامهی پنجسالهی رئیسجمهور محترم و تلاشهایی که این دولت انجام میدهد - که آنطور که من ارزیابی میکنم، واقعاً تلاشهای فوقالعادهیی است و این سیاستهایی که اینها دارند، انشاءاللَّه سیاستهای مفلح و مصیب و خوب و لازمی برای این مملکت است - اگر یک دستگاه قضاییِ خوب و یک تلاش قضاییِ موفق نباشد، مطمئن باشید که این، به نفع کشور و انقلاب نخواهد بود. شرط اصلی، اینجاست. آنها همه شکل است، این روح است؛ چون عدالت، با دستگاه قضایی تأمین خواهد شد و مجری عدالت، دستگاه قضایی است.
البته باید بزرگان و فضلا و کسانی که در خود، توانایی این کار را میبینند، به این کار مهم بشتابند. اگر امروز هم علما و روحانیون بزرگوار و فضلای ما، به سمت دستگاه قضایی نیایند و این کار عظیم و این بار سنگین را بر دوش نگیرند، کی این کار خواهد شد؟ امروز، روزی است که مؤمنان و صلحا، هرچه سرمایه دارند، باید در خدمت این انقلاب و به پای این نهال بریزند و این نهال را رشد بدهند. برای اسلام و قرآن، همین نهال مقدس است که سودمند خواهد بود. ماورای این، هیچچیز نیست. همین است که ما را به حکومت عدل الهی خواهد رساند و جامعهی مطلوب و مورد آرزو را در اختیار مسلمانان قرار خواهد داد. هرچه هست، ما در پای این بریزیم. همه سربازیم و همه موظفیم. همهی ما وظیفه داریم که هر کاری برعهدهمان است، انجام بدهیم.
البته من پیشرفتهایی را که انجام گرفته و حقاً و انصافاً خیلی با ارزش است، مشاهده میکنم. این سرعتی که در بعضی از شهرهای مختلف نشان داده شد، مردم را خوشحال و امیدوار کرد. مردم فهمیدند که دستگاه قضایی، برای احقاق حق عازم و مصمم است. این، خیلی با ارزش است. باید مثل همان اولیای الهی، در برخورد با حق و باطل، آنجایی که حق است، با همهی وجود، از آن دفاع کرد و آنجایی که باطل است، با همهی وجود، با آن مقابله نمود. برای احقاق حق و ابطال باطل، هیچ بهانه و هیچ شرطی وجود ندارد. بایستی انسان، احقاق حق و ابطال باطل را انشاءاللَّه در حد منتهای توان و قدرتش، انجام بدهد.
دعا میکنیم که خدای متعال، به آقایان محترم توفیق کامل عنایت کند. انشاءاللَّه این بار سنگین را که بر دوش گرفتهاید، بردارید و این حرکت مبارکی که آغاز شده، انشاءاللَّه روزبهروز بهتر، بیشتر، قویتر و شاملتر، گوشه و کنار جامعهی ما را بپوشاند و بگیرد و آن احکام عادلانهیی که شما در باب قضا خواهید داد، انشاءاللَّه موجب جلب رحمت و تفضل الهی بشود.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم اولین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)
تاریخ: 1369/03/01
بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم اولین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا، از همهی برادران عزیزی که در این کار بزرگ - که برای ما، هم جنبهی عاطفی، هم جنبهی اعتقادی و ایمانی، هم جنبهی انقلابی و هم جنبهی ملی دارد، - شرکت داشتند و زحمت کشیدند و خدماتی را عرضه کردند، مخصوصاً از برادر عزیزمان جناب آقای انصاری که عمدهی زحمات بر دوش ایشان است، صمیمانه تشکر میکنم. انشاءاللَّه که حرکات شما، مورد رضای آن روح مطهر و مجرد قرار بگیرد و مورد توجه ولیّعصر(ارواحنافداه) باشد. هرچه شما در این کار زحمت بکشید، حقاً و انصافاً زیادی نیست.
سالگرد و یادبود امام، چیز عجیبی است. آدم نمیداند سالگرد امام را چگونه هضم کند. با اینکه یک سال از قضایا میگذرد، واقعاً برای من همچنان یک چیز غیرقابل هضم و یک واقعیت غیرقابل قبول بهحساب میآید. فقدان امام، حقاً غم بیتسلّایی است که هیچ تسلّایی در مقابل این غم نیست. وقتی فرزند انسان شهید بشود، با اینکه اینطور مسایل، با مصیبت امام قابل مقایسه نیست، ولی انسان تسلّایی دارد. ما حقیقتاً در مقابل از دست دادن امام، هیچچیزی که برای انسان تسلّایی باشد و بگوییم لااقل این را در مقابل این حادثه داریم، نداریم. البته شوکت و عظمت اسلام در قضایای رحلت ایشان، چیز بزرگ و دستاوردی بود؛ اما آن دستاورد در زمان حیات ایشان، هر روز برای اسلام و مسلمین واقعاً وجود داشت. آن مرد، نفس که میکشید، دنیایی را گرم میکرد و جهت میداد.
واقعاً امام(ره) انسان عجیبی بود. اصلاً پیدایش و وجود این انسان با آن ابعاد، هیچ قابل تحلیل نیست؛ جز اینکه بگوییم تفضل الهی بود. خدای متعال، برای اینکه چرخشی در تاریخ و در حرکت قافلهی عظیم بشری به وجود بیاورد، دستی باید از غیب ظاهر میشد؛ این دست را ظاهر کرد. اگر کسی در ابعاد شخصیت و وجود امام(ره) درست دقت کند، حقیقتاً جز این، هیچ توجیهی ندارد.
برگزاری سالگرد، بایستی از ابعاد ممکن - آنهایی که ممکن نیست، هیچ - نمایشگری از شخصیت و عظمت امام باشد و ظاهراً همینطور هم خواهد بود. تلاش شما، انجام وظیفهیی است که میکنید، باید هم بکنید؛ هرچه هم بکنید، واقعاً کم است؛ اما اعتقادم این است که خدای متعال، خودش سالگرد را اداره میکند و اداره خواهد کرد. این کارهای مربوط به امام، دست خود خداست. با ذهن بشر، اصلاً نمیشود آنها را محاسبه کرد. من که در تمام دوران زندگی ایشان و بعد هم در این حوادث بعد از فوتشان، اینطور فهمیدم.
قطعاً شما با این تدارکات عظیمی که فراهم کردید - که من میبینم همهی ارگانهای کشور هستند؛ از آقای میرزاده (1) و ریاست جمهوری گرفته، تا همهی دستگاههای گوناگون کشور، در اینجا حضور دارند - خیلی کمتر از آن چیزی است که تحقق خواهد یافت. یعنی هشتصد هزار و هفتصد هزار و امثال اینها، اصلاً مقیاسهای امام نیست. واقعاً خدا خودش اداره خواهد کرد و انشاءاللَّه به شما هم کمک خواهد نمود. شما در ادارهی این تشکیلات کمک میکنید انشاءاللَّه خداوند به شما اجر بدهد.
من این نکته را یک بار دیگر عرض بکنم که باید کوشش بشود جامعالاطرافی این مراسم، انشاءاللَّه لمحه و برق و تصویری از امام باشد؛ چون امام واقعاً ابعاد خیلی گوناگونی داشت و جامعالاطراف و جامعالجهات بود. در این یک سال هم، ما واقعاً همیشه امام را در بین خودمان داشتیم. من در طول این یک سال، یک روز را سراغ ندارم که امام در جامعهی ما، حاضر نبوده باشد. من امیدوارم که صدها سال در کشور ما، همینطور باشد. سعی همهی ما باید این باشد، حالا که جسم امام نیست - (اعیانهم مفقودة)(2) - اما هویت و فکر و راه و حرف دل امام که با صد زبان، آن را گفته و فقط با فریاد سیاسی آن را نگفته است؛ بلکه در آن، فریاد سیاسی و شعر عرفانی و لبخند و اخم و گریه برای یک حادثهی کوچک هست، در جامعه بماند.
مادر اسیری - نمیدانم در تبریز بود، یا در جای دیگر - به من گفت که بچهام اسیر بود، امروز خبر آمد که شهید شده است. شما برو به امام بگو که فدای سرتان، من ناراحت نیستم. این زن، وضع خیلی عجیبی داشت. دیدم جمعیت را میشکافد و میآید. نمیگذاشتند بیاید؛ من گفتم بگذارید بیاید، ببینم چه میگوید. آمد این حرف را زد. از این حرف، من خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. وقتی که خدمت امام آمدم، یادم هم رفت اول بگویم؛ بعد که بیرون آمدم، یادم آمد. به یکی از آقایانی که در آنجا بود، گفتم به امام عرض بکنید، یک جمله ماند. ایشان، پشت درِ حیاط اندرونی آمدند، من هم به آنجا رفتم. وقتی حرف آن زن را گفتم، امام آنچنان چهرهیی نشان دادند و آنچنان رقتی پیدا کردند و گریهشان گرفت که من از گفتنش پشیمان شدم. این، واقعاً خیلی عجیب است. ما اینهمه شهید دادیم، مگر شوخی است؟ هفتادودو تن از یلان انقلاب قربانی شدند، ولی او مثل کوه ایستاد و اصلاً انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است؛ حالا در مقابل اینکه یک اسیر را کشتند، چهرهاش گریان میشود. اینها چیست؟ من نمیفهمم. آدم اصلاً نمیتواند این شخصیت و این هویت را توصیف کند. غرض، کار شما باید همهی این جوانب را نشان بدهد.
حرف دل امام، آن چیزی بود که با همین صد زبان بیان شده؛ با این یک زبان بیان نشده است. غلط است اگر کسی خیال کند که میتوان در رؤیت سیاسی امام، هویت و حرف و مرام امام را دید؛ خیلی عمیقتر از این حرفهاست. یکی دیگر هم برود به شعر عرفانی امام بچسبد و خیال کند که آنجا امام را میشود پیدا کرد. نخیر، مجموعهی اینها امام است.
اگر هرکدام از ما بخواهیم در هر کار و نوشته و گفته و سخنرانییی و از جمله در این مراسم و در آیندهی نظام کوشش کنیم، باید بتوانیم مجموعه را کامل کنیم؛ چون هرکدام از ما در این مجموعه، یک قطره و یک جزء به حساب میآییم. مجموعهی ما، شکل هندسی پیچیدهیی با هزاران خط موازی و عمود بر هم و متمایل با هم را تشکیل میدهد. هرکدام از ما، یکی از این خطوطیم. من یک خطم، شما یک خطید، دیگران یک خطند. مجموع ما باید بتواند آن شکل هندسی را بهطور کامل حفظ کند؛ عمده این است. در تمام این جهات، باید آن کمال و تمام امام و آن حالت جمعی او، مورد توجه قرار بگیرد.
انشاءاللَّه که موفق و مأجور باشید و روح مبارک امام از شماها راضی باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) v معاون اجرایی رئیس جمهور وقت
2) نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش 147
بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه نیروی دریایی نوشهر
تاریخ: 1369/02/22
بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه نیروی دریایی نوشهر
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا به فارغالتحصیلانی که امروز درجهی افسری گرفتند، و همچنین دورهدیدههایی که سردوشی دریافت کردند، صمیمانه تبریک عرض میکنم؛ زیرا وارد شدن در این سلک، افتخار بزرگی است. به مسؤولان و دستاندرکاران این مجتمع دانشگاهی علوم دریایی و به فرماندهان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران هم به خاطر برنامهریزیها و موفقیتها تبریک میگویم.
من در این مراسم حاضر شدم، تا اهمیت نیروی دریایی و این مسؤولیت بزرگ - که پاسداری از دریا و حقوق دریایی ملت ایران است - و نیز احترام به این رزمندگان را یک بار دیگر مورد تأکید قرار بدهم. ما بحمداللَّه مرزهای دریایی طولانی و امکانات برای دفاع از این مرزها را در اختیار داریم و تا امروز هم با سربلندی از این مرزها دفاع کردهایم. کسانی هم که در مسایل این منطقه واردند، این قضیه را شاهدند. شهدای عزیزی هم - چه در اوایل جنگ تحمیلی و چه در این برههی آخر که امریکا عملاً در خلیج فارس وارد میدان نبرد شد - تقدیم کردهایم. جوانان صالحی هم امروز بحمداللَّه آماده هستند، تا این وظیفهی بزرگ را بر دوش بگیرند. شما رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران، در این امر مسؤولیت عمده را به عهده دارید. بنابراین، باید روزبهروز قویتر و کارآمدتر بشوید. این، آن حرف اصلی است.
تا وقتی ندای عدالت هست و از حلقوم نیرومند ملت ایران به عنوان سخن اصلی انقلاب خارج میشود، باید بدانیم که دشمنان عدالت درکمینند. تا وقتی اعتراض به تعدیها و تجاوزهای قدرتهای حاکم در سطح بینالمللی وجود دارد، باید بدانیم قدرتهایی که از وضع جهانی امروز منتفع هستند، ناراحتند و مترصدند که ضربه بزنند.
این انقلاب، به همهی بدیها در سطح ارتباطات جهانی و روابط میان ملتها، پیشانی گره کرده و روی ترش نشان داده و به همهی قدرتهای ظالم و متعرض، (نه) گفته است. این انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، به بیعدالتیهایی که امروز در سطح جهان رایج است و به نظامی که این بیعدالتیها را در خود دارد، اعتراض کرده و معترض خواهد ماند. برای همین است که در هر نقطهیی از دنیا، آحاد مردمی که از این انقلاب اطلاعی دارند، وقتی از نام انقلاب و رهبر کبیر آن و پاسداران جانبرکف انقلاب - یعنی ملت بزرگ ما - سخنی به میان میآید، با احترام و تجلیل آنها روبهرو میشویم. ما این را شاهد بودهایم و میدانیم. این، به خاطر آن است که انقلاب اسلامی ایران و این نظام مقدس الهی، از حقوق مظلومان دفاع کرده است. ما باید قوی باشیم، تا امید در دل ملتها باقی بماند.
شما برادران، شما فرماندهان نیروی دریایی، شما جوانانی که تازه وارد این راه میشوید، باید بدانید مسؤولیت و وظیفهی پُرافتخاری که شما بر دوش دارید، یکی از خطیرترین و برترین این وظیفههاست. برادران نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم در کنار شما هستند.
مسؤولیت اصلی در حفظ دریا، برعهدهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی و نیروی دریایی سپاه پاسداران است. هرکدام، بخشی از مأموریت را به عهده دارند و مکمل یکدیگرند. نیروی دریایی سپاه، کارها و قسمتهایی از مأموریت را برعهده دارد که اگر آن نیرو نمیبود، ما باید برای ادای آن مأموریتها، بخشی را ایجاد میکردیم. امروز بحمداللَّه آن بخش هست و در اختیار ماست. نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، با تجهیزات متنوع و سنگین، کارهای محوری را برعهده دارد و باید با گردآوری همهی امکانات و حفظ آنچه که هست و نیز تلاش روزافزون، قدرت مقابلهی خودش را بالا ببرد.
ارزش اساسی یک ارتش به این است که در راه ملت و هدفهای بزرگ ملی حرکت کند. ملت ما در راه حاکمیت اسلام قیام کرد و برای اسلام جان داد. این همه شهدای ارجمند و عزیز در سطح کشور، که از آحاد مردم بودند و در نیروهای مسلح هم عضویت نداشتند و فقط به عنوان بسیجی به جبههها آمدند و خانوادهها و پدران و مادرانشان آنها را همراهی کردند، به عشق اسلام تن به آن همه فداکاری دادند و بالاخره هم شهید شدند. چند برابر آنها، عناصری بودند که خود یا فرزندانشان را در معرض خطر گذاشتند و بحمداللَّه پس از جنگ یا در اثنای جنگ، با سلامت به خانههایشان برگشتند. آنها هم به عشق اسلام وارد این میدان شدند.
محور، اسلام است. ما باید برای اسلام حرکت کنیم. امروز ایران، مرکز اساسی اسلام است. ایران، ایران اسلامی است. مسلمانان دنیا از هر ملیت و قومیت، امروز چشم به ایران دارند. ناسیونالیستها یکدیگر را دفع میکنند؛ ولی در ایران ما و در این سرزمین پاک و مقدس، این چیست که ملتهای دیگر را به خودش جذب میکند؟ این، ایمان و اسلام و مبارزهی در راه هدفهای بزرگ اسلامی است که بزرگترین آن، ستیزهگری با ظلم و ستم و تلاش در راه آزادی و عدالت است؛ هیچ چیز دیگری نیست. ملتها مجذوب این چیزهایند.
سرباز این مرزوبوم، باید به اسلام پایبند باشد و از بن دندان و از اعماق دل، به آن معتقد و عامل باشد. ارتش جمهوری اسلامی ایران، اینطوری است. شما جوانان عزیز، در این مجتمع علوم دانشگاهی و در این مرکز علمی و نظامی، باید مراقب باشید که خودتان را از لحاظ معنوی و دینی، پابهپای مایههای علمی و رزمی بسازید و تقویت کنید. شما باید الگو و نمونهی یک مسلمان پاک، خالص، مؤمن، نیکاندیش، نیکعمل، خوشرفتار و دارای معرفت و خلوص باشید و در این دانشکده، همهی اساتید، فرماندهان، مربیان و دانشجویان موظفند که به این مسأله توجه کنند. آن کسی که از اعماق دل، به رسالت دینی کشور و ملت و سازمان رزمی خود معتقد نباشد، قادر نخواهد بود انتظار ملت از خودش را برآورده کند.
ما میبینیم که بحمداللَّه امروز ارتش ما، یک ارتش متدین است. البته نه اینکه آدم کمتعبد و بیقید در آن نباشد؛ اما علیرغم آنچه که دشمنان در باب ارتش سربلند ایران میخواستند، ما امروز مشاهده میکنیم که این ارتش، یک ارتش اسلامی است و روزبهروز هم باید اسلامیتر بشود.
امیدوارم که مورد تأیید الهی باشید. مراسم امروز هم مراسم خوب و نشاندهندهی عمق کار بر روی این دانشکده بود. من هم از دیدار با شما خوشحالم و منتظر خواهم بود تا انشاءاللَّه روزبهروز پیشرفتهای بهتر و بیشتر و نشانههای اقتدار رزمی و ایمان معنوی و الهی را در شما مشاهده کنم.
بیانات در دیدار روحانیون و ائمهی جمعه و جماعات استان مازندران
تاریخ: 1369/02/22
بیانات در دیدار روحانیون و ائمهی جمعه و جماعات استان مازندران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الطّیبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة اللَّه فی الارضین
در ابتدا باید از همهی شما آقایان، ائمهی محترم جمعه و علمای محترم شهرهای این استان که قبول زحمت فرمودید و تشریف آوردید، تا جلسهیی دوستانه و محفلی طلبگی باهم داشته باشیم، سپاسگزاری نمایم و خوشوقتی خودم را از حضور در این جلسه عرض کنم.
مازندران، یکی از مراکز اصلی امداد و کمک به انقلاب - حدوثاً و بقائاً - بوده و باز هم انشاءاللَّه خواهد بود. مکرر این مطلب را عرض کردهام که برای ارزیابی مردم هر منطقه، از جمله باید به سرمایهگذارییی که دشمن روی آن مردم کرده، توجه کنیم و ببینیم با وجود آن سرمایهگذاریها، این مردم در چه وضعی هستند. پیداست که بعضی از استانها و شهرها در زمان سلطهی طواغیت، بیشتر مورد توجه و مرکز سرمایهگذاری فکری و عملی آنها بوده است و مازندران و بخصوص بعضی از شهرهای آن، از آن جمله است. در عین حال، از اوانی که گلبانگ انقلاب اسلامی بر سرتاسر این کشور طنین میاندازد، یکی از جاهایی که زود و خوب و قاطع و همگانی اجابت میکند، اینجاست. بعد ما مشاهده میکنیم که هم دستگاه ارتجاعی طاغوت و رژیم منحوس فاسد مفسد پهلوی و هم جریانها و سازمانهای چپ، به امید بهرهگیری از این استان، تلاشهایی را از شرق تا غرب استان شروع میکنند که همهی شما شاهد و حاضر و ناظر بودید، یا از نزدیک شنیدید. مشت محکم مردم مؤمن در این استان، به صورت آن کسانی نواخته میشود که خیال میکنند میتوانند ایمان این مردم را دستکم بگیرند. این، چیز مهمی است. این نکته را از آن جهت عرض کردم که اولاً علاقه و ارادت خودم را به مردم مازندران، به وسیلهی شما آقایان محترم به آنها ابلاغ کنم. ثانیاً برای حضرات آقایان محترم در این استان، جهت توجه و التفات به این مردم و قدردانی از آنها و حفظ آرزوهای معنوی و روحانی آنها و تقویت این آرزوها و مقابلهی با هر حرکتی که در جهت خلاف درخواست معنوی و روحی این مردم مؤمن و خالص و سالم و عزیز محسوب بشود، مزید تذکری باشد.
و امّا مطلب مورد نظرم که فکر کردم در اینجا عرض کنم، این است که ما در زمان بسیار حساسی قرار گرفتهایم. زمانها یکسان نیستند. زمان ما، زمان عجیبی است. حداقل از دو قرن پیش، جریانی به نام جریان تمدن صنعتی در دنیا شروع شد. این کلمه، حاوی معانی بسیار زیادی از فرهنگ و معرفت و علم و اوج و حضیض و همه چیز است. جریانی با این نام و سمات و خصوصیات که حداقل از دو قرن پیش شروع شد - اگرچه مقدمات آن، از خیلی جلوتر در دنیا آغاز گردید - چند خصوصیت داشت: یکی گرایش به صنعت و علم، یکی گرایش به روشهای جدید در زندگی، و یکی - که از مهمترین آنهاست - گرایش به فلسفههایی با قاعده و مبنای مادّی. یعنی در طول این دو قرن، بیشترین پرچمهای فکر و فلسفه که برافراشته شده، در جهت مقابلِ تفکر معنوی و دینی بوده است. فلسفهی مارکسیسم، یکی از آنهاست که سروصدای بیشتری پیدا کرد. بقیهی مکتبهای فلسفی،اجتماعی رایج و سربرداشتهی در قرن نوزدهم و بیستم، جهت و گرایش خالص و یا غالب مادّی و غیرمذهبی و ضد مذهبی دارند. این گرایش غیرمعنوی و ضد معنوی، مثل جریانی که از کم شروع میشود و لحظهبهلحظه اوج میگیرد و فراگیری پیدا میکند، در زندگی و افکار و خانواده و ارتباطات درون اجتماعی مردم وارد شد.
در کنار این جریان فکری، سیاستها حرکتی را مستقلاً به سمت ضدیت با دین و معنویت شروع کردند. بعضی از این سیاستها، علیالظاهر به این فلسفهها هم کاری نداشتند. البته کسانی هستند - نمیخواهم حالا این فکر را مطرح کنم، اما بدانید و شاید هم میدانید - که معتقدند اصلاً تفکرات مادّی - ولو چپترینش - مخلوق و محصول فکر سیاستمدارهاست، نه فلاسفه. میگویند: اصلاً همهی این بساطها و جنجالها، یک کار سیاسی به معنای حقیقی بود؛ یک کار اقتصادی در جهت پیشرفت ثروتها و سرمایهها و بساط سرمایهداری در دنیا بود که روزبهروز اوج میگرفت. علی ایّ حال، سیاستها هم در جهت ضدیت با معنویت افتادند و روزبهروز این تضاد بیشتر شد.
البته هر نقطهیی که معنویت آن بیشتر بود، بیشتر مورد تهاجم قرار گرفت؛ مثل اسلام. تفکرات اسلامی در همه جای دنیا مورد تهاجم قرار گرفت. در شرق دنیای اسلام - یعنی هند - تا غرب دنیای اسلام - یعنی الجزایر - این تهاجم صورت گرفت. در الجزایر، فرانسویها وارد شدند و با اسلام مبارزه کردند. در هند هم انگلیسیها وارد شدند و با اسلام مبارزه کردند. با اینکه در صحنهی استعمار، انگلیس و فرانسه، دو کشور رقیب بودند، امّا حریفها و طرفها و نقاط بمباردمانشان یکی بود. روزبهروز جریان مذهب و معنویت را در دنیا ضعیفتر کردند و زندگی انسانها را از اخلاق معنوی خالیتر نمودند. دنیای مسیحیت اینطور بود و دنیای اسلام هم همینطور بود. ایمانها را در لابلای چرخ و پَر گردونهی سنگین مادّیت، خُرد یا رقیق کردند. این، جریان زندگی دنیا در طول حداقل دو قرن است. این، چیز کمی نیست.
این سیر جریان مادّه، همینطور با جست و به شکل تند و خشن، حرکت به طرف اوج را شروع کرده و در طی دو قرن، روزبهروز فراگیرتر شده است. همراه با این اوج تفکر و سیاست و رفتار مادّی در زندگی انسانها، ثروت و علم و اختراع و پیشرفتهای نوبهنوی آن مراکزی که این سیاستها را دنبال میکردند هم روزبهروز بیشتر شده است. یعنی از لحاظ علمی، امریکای امروز با امریکای پنجاه سال پیش قابل مقایسه نیست. اروپا هم همینگونه است. اینها همان کسانی هستند که با پول و علم و اختراع و با استفاده از تواناییهای گوناگونشان، این جریان مادّیت را تقویت کردند.
وقتی که این جریان اوجگیرنده، به نقطهی اوجِ غیرقابل تصوری رسید، قدم بعد جز این چیزی نبود که بنای دین و معنویت و اخلاق، بکلی از میان جوامع برچیده شود؛ حتّی دیگر هیچ خاطرهیی هم نماند. این، حرف من نیست. یکی از کارهایی که در این نوشتارهای رایج ادبیات دنیا و در رمانهای علمی،تخیلی معمول است، پیشبینی دنیای آینده است. مثلاً پنجاه سال دیگر، دنیا به چه شکلی خواهد بود. آنچه نوشتهاند، همه آن دنیایی را نشان میدهد که در آن، دیگر حتّی هیچ احساس معنوی نیست. من بعضی از این رمانها را خودم دیدهام و خواندهام. آن دنیایی که تصویر میشود، قدم بعدِ دنیای قرن اتم و الکترونیک و کامپیوتر و پیشرفتهای شگفتانگیز فضایی است. قدم بعد چیست؟ بکلی تهیشدن عالم از تفکرات و یا - به قول آنها - اوهام معنوی و مذهبی است. اصلاً قدم بعد، جز این چیز دیگری تصور نمیشود.
در همین مقطع که همهی محاسبات مادّی نشان میداد که آیندهی بشریت آن است، ناگهان حادثهیی اتفاق افتاد. این حادثه، در اول توجه دنیا را خیلی هم به خودش جلب نکرد؛ امّا برخلاف انتظار تفسیرکنندگان و بینندگان، روزبهروز حجم و معنا و محیط تسلط و تصرف او وسیعتر شد و ناگهان به یک انفجار در یک نقطهی عالم منتهی گردید. آنوقت، صاحبان قدرت جهانی احساس کردند که تا حالا در ارزیابی این پدیده اشتباه میکردند. به فکر علاج افتادند، ولی دیگر نتوانستند. آن حادثه چیست؟ حادثهی نهضت روحانیت و نهضت دین در ایران در سال 1341.
آن روزی که این حادثه اتفاق افتاد، کسی در دنیا برای آن اهمیتی قایل نشد. حتّی آن وقتی که پانزدهی خردادی به وجود آمد و آن کشتار و آن مسایل اتفاق افتاد، در دنیا آنقدر انعکاسی پیدا نکرد. نه کسی را خیلی امیدوار کرد، نه کسی را خیلی ترساند. شعلهیی بود، بعد هم دیدند مثل اینکه فروکش کرد. مانند آنکه شعلهی تراشه و پوشال و ترکه و کارتن و مقوا، یکمرتبه میگیرد و بعد از چند لحظه هم فرو مینشیند و همه خیال میکنند تمام شد؛ غافل از اینکه آن هیزمها و کُندههای بسیار قطور و آتشدار، زیر این شعلهها بود. آنها گرفته، کسی هم درست ملتفت نیست و لحظهبهلحظه هم آتشِ ماندگار و دیرپا تولید میکند. این آتشها تولید شد، تا به بیستودوم بهمن و تشکیل جمهوری اسلامی رسید و ناگهان کشوری بر اساس دین و معنویت ایجاد شد که دیگر وقت گذشته بود. یعنی به مجردی که این نظام به وجود آمد، برای دشمنان دین و معنویت، کار از کار گذشت و هرچه ضربت زدند و مظلومش کردند، نفوذ معنویش و توجه دلهای مسلمین در دنیا به آن بیشتر شد. آتشهایی در اینجا و آنجا گرفت و شاید بعضی هم خودشان درست ندانند که از کجا سرچشمه گرفت.
در خبرها دیدید و شنیدید که در آفریقا و منطقهی فرانسوی زبان شمال آن - که متأسفانه اروپاییها از لحاظ فرهنگ هم در آنجا خیلی سرمایهگذاری و نفوذ کردهاند - چه وقایعی رخ داد. (1)من از نزدیک، وضع مردم و مسلمانیِ مردم را - تا آنجایی که به آنها تحمیل شده - دیدهام که چگونه است. در شرق دنیای اسلام (هند و کشمیر و ترکستان شرقی) هم احساسات مسلمین را میبینید. دیگر کار از کار گذشته است؛ یعنی آن جریانی که اوج پیدا میکرد، قطع شد. من و شما در لحظهی این قطع قرار گرفتیم. (ثمّ جعلناکم خلائف فی الارض)(2). من و شما همان کسانی هستیم که اگر درست حرکت کنیم، عمل و تصمیم و قاطعیت و ارادهمان خواهد توانست این راه را ترسیم کند و ماندگاری و سلامت آن را تضمین نماید.
این را بدانید که وضع دنیا عوض خواهد شد و معنویت، حق خود را از اقتدار جهانی در دنیا به دست خواهد آورد. هیچ تردیدی در این نیست. این دیگر امکان ندارد که قدرتهای بزرگ مثل امریکا و غیره، فرض کنند که این حرکت شتابندهی معنویت را در دنیا از بین خواهند برد. هر کاری با نظام جمهوری اسلامی بکنند، بازتاب مظلومیت این نظام و ایستادگی و مقاومتش، تأثیرِ برانگیزانندهتر و زندهکنندهتری در سطح دنیای اسلام خواهد داشت و کسانی را برخواهد انگیخت؛ کمااینکه تا امروز هر حادثهیی همینگونه بوده است.
جنگ را بر ما تحمیل کردند. ما از جنگ ضربات مادّی و معنوی زیادی دیدیم، اما خسارت نکردیم؛ زیرا با وجود این ضربات، اسلام عزیز شد و همه در دنیا فهمیدند که اگر ملتی مؤمن شد و به خدا و قرآن و روز جزا معتقد گردید و جوانانش در میدان جنگ، اینگونه با مظلومیت جنگیدند، تا حدی که دشمن را ناکام کردند، سربلند و پیروز است. همهی قدرتهای دنیا دستشان را روی هم گذاشتند، تا بتوانند به قصد ساقط کردن نظام اسلامی، بخشی از این کشور را جدا کنند و تمامیت ارضی ایران را از بین بردند؛ ولی نتوانستند. این، شکست قدرتهای بزرگ نیست؟ این، غلبه و عزت و توانایی ملت ما نیست؟
امروز، هم اروپاییها و هم امریکاییها و هم روسها و هم خیلی از کشورهای دیگر - که میدانستیم به عراق کمک میکنند و خیلی از کشورها را هم که نمیدانستیم - خودشان اعتراف میکنند که در طول جنگ، چهقدر به عراق کمک کردهاند. یعنی ناتو، امریکا و ورشو - سه محور اصلی قدرت نظامی - دست روی دست هم گذاشتند و به یک طرف کمک کردند، تا آن طرف دیگر را شکست بدهد و او را به عقب بنشاند و حکومتش را ساقط و سرزمینش را تجزیه کند؛ ولی نتوانستند. این، واقعاً خیلی عظمتی است؛ عظمت اسلام. پس، اسلام در این جنگ عزیز شد و مسلمانان فهمیدند که اسلام با یک ملت چه میکند.
ما همان ملت شهریور بیستیم. باد جنگ به این کشور خورد و همه چیز را از ما گرفت. دوساعت نتوانستیم مقاومت کنیم! شمال و شرق و جنوب کشور، به وسیلهی دشمن تصرف شد. ما کدام شهید را از آن روز به یادگار داریم؟ آن روز، کدام مجموعهیی از ملت میتوانند بگویند ما بودیم که دفاع کردیم؟ امروز - یعنی در دوران اسلام - چگونه است؟ در این کشور، چه جایی است که افتخار دفاع جانانه و ستایشبرانگیز را نداشته باشد؟ در هریک از دهات همین مازندران شما که آدم وارد بشود، عکس چند شهید در آنجاست. همه جای کشور، اینطور است. پس، با این حرکت ما اسلام عزیز شد.
نکتهیی که میخواهم عرض بکنم، این است که هرجا اسلام باشد، رد ارکان نظام سلطهی جهانی هم در آنجا هست. هرجا اسلام تشکیل بشود، ضدیت با ظلم و تجاوز و استعمار و استثمار و تحقیر مردم و ضدیت با بقیهی ملامح و نشانههای نظام سلطهی امروز دنیا نیز در آنجا هست. به همین خاطر است که جمهوری اسلامی، با نظام کنونی تسلط و اقتدار در دنیا مخالف است.
ما با تشریفات موجود دنیا مخالفتی نداریم. طبیعی است که هرجا عرف مراوداتی دارد. ما عرفهای معمولی ملتهای گوناگون دنیا را قبول داریم؛ اما اینکه در میدان زندگی و سیاست، چند کشوربزرگ و ثروتمند حق دارند سرنوشت کشورهای دیگر را به دست بگیرند، این را قبول نداریم. اینکه فرهنگ فساد و ابتذال، باید از جوامع اروپایی و امریکایی به سمت جوامع دیگر که هرکدام فرهنگی دارند، سرازیر بشود، این را قبول نداریم. اینکه هرچه اروپایی آن را خوب میداند، باید به نظر همهی ملتها خوب باشد، ولو در نظر فرهنگ این ملتها خوب نباشد، و یا هرچه اروپایی بد میداند، باید به نظر همهی ملتها بد باشد، ولو در نظر فرهنگ این کشورها بد نباشد - وضعی که امروز در دنیا هست - ما این را قبول نداریم.
امروز در دنیا، روی چیزهای خاصی حساسیت هست. امروز در دنیا، روی کتک خوردن زن به وسیلهی شوهر، حساسیتی نیست. مردان در اروپا و امریکا - نه همهی آنان - خیلی راحت زنانشان را کتک میزنند. روی ظلم کردن مرد به زن در خانواده، خیلی حساسیتی در دنیا نیست. آمارهایی که ارایه میکنند، نشاندهندهی این است که پدران و شوهران در خانوادههای امریکایی و اروپایی، خیلی راحت به فرزندان و همسرانشان ظلم میکنند. در دنیا روی این مسأله، خیلی هم جنجال نیست؛ امّا روی پوشش زن حساسیت هست! اگر کسی، شخصیتی، فیلسوفی، نظامی، سیاستی، با عریان بودن زن مخالفت کند، این را در دنیا هو میکنند! روی بسیاری از فسادها و روشها و عادات، حساسیتی نیست. اگر کشوری به عنوان یک سیاست، با مشروبات الکلی مخالفت بکند، این را در دنیا هو میکنند، لبخند تمسخر میزنند، او را مرتجع مینامند! این، فرهنگِ کجاست؟ این عریانی زن به عنوان یک سنت، این رواج مسکرات به عنوان یک رسم رایج، متعلق به کجاست؟ این، متعلق به اروپاست و از فرهنگ قدیمی این کشورها ناشی شده است. حالا این رسمها در جاهای دیگر دنیا هم حجیت پیدا کرده است و اگر کسی با آن مخالفت کرد، کأنّه مرتکب گناه کبیرهیی شده است!
کشورهایی هستند که بههیچوجه در آنها آزادی سیاسی و دمکراسی نیست؛ حتّی مجلس قانونگذاری وجود ندارد - نمیخواهیم حالا تصریح به اسم بکنیم، حساسیتی روی اینها نیست - اما اگر کشوری نگذارد مردم مست کنند، الواتی کنند، عربدهکشی کنند، جلویشان را بگیرد، حساسیت هست و میگویند شما جلوی آزادی مردم را گرفتید! روی آن منع آزادی حساسیتی نیست؛ روی این قضیه هست! البته مقداری از این حساسیت، به خاطر خصومت با جمهوری اسلامی است؛ اما مقدار زیادی هم به خاطر این است که فرهنگ حاکم و مسلط و غالب از نظر اروپاییها، فرهنگ آنهاست. آن فرهنگ بایستی مورد قبول قرار بگیرد و هرچه آنها مستحسن میشمارند، مردم دنیا باید مستحسن بشمارند. ما با این ادعا مبارزه کردیم و مبارزه میکنیم و هرجا اسلام باشد، با این ادعا مبارزه میکند. این، سلطهگری است؛ لذا با اسلام مخالفند.
آقایان علما ! ما اگر امروز بخواهیم از اسلامی که با این اقتدار در صحنهی سیاست دنیا ظاهر شده است، دفاع بکنیم، هر گروهی سهم و وظیفهیی دارند. آنچه که وظیفهی ما معممان است و آنچه که لازم است، این است که ما باید این جامعه و یا این حرکتی را که به سمت معنویت میرود، با معنویت منطقی و مستدل و صادقانهیی که از خود ما بروز میکند، تضمین کنیم. وظیفهی امروز ما این است. در عَلَمداران دین نباید چیزی مشاهده بشود که رایحهی دوری از معنویت از آن استشمام گردد؛ والّا حرکتی که به سمت معنویت است، ضربه خواهد خورد. چیزی که از آن، بوی علاقهمندی به دنیا و زخارف آن و خودپرستی و منیت و تنازع برای امور دنیوی استشمام بشود، هم از جهت عملی و علمی و هم از جهت عمق بخشیدن به فکر دینی و اسلامی در مردم، ضربه وارد خواهد آورد.
اروپا هم به سمت معنویت و دین حرکت میکند؛ میبینید دیگر. کلیساها، کشیشها، آداب و آیینهای مذهبی در کشورهایی که خبری از اینها نبود، بعد از سی یا چهل و یا پنجاه سال ظاهر میشوند و مردم به اینها گرایش پیدا میکنند. اما آنچه متوقع است که منطقی بتواند خواست معنوی را تأمین بکند، همین تفکر اسلامی است. در این جهت بایستی انشاءاللَّه هرچه بیشتر تلاش بکنیم.
البته اتحاد ویگانگی و وحدت کلمه، شرط اصلی است؛ چه از لحاظ ملیتی - یعنی برداشتن این ناسیونالیسمها و ملتگراییها، عرب و عجم و ترک و فارس و بقیهی این قومیتها و ملیتها در سطح جهان اسلام - چه از لحاظ مذهبی، که شیعه و سنی و فرق گوناگون اهل تسنن و شیعه، باید اختلافات را کنار بگذارند و با هماهنگی و با تکیه بر نقاط مشترک، آن خواست معنوی را تأمین کنند. البته اشکالی ندارد که نقاط مختلفٌفیه هم باشد. هر دوگانگی و اختلافی، به معنای دعوا که نیست. یکی از یک فقه و دیگری از فقه دیگر، یکی از یک مذاق کلامی و دیگری از یک مذاق دیگر تبعیت میکند. امروز که دیگر روزی نیست که مذاقهای کلامی، مثل جنگهای اشاعره و معتزله در دوران خلافت بنیعباس یا بقیهی جنگهای فرقهیی و مسلکی در اسلام، یا شیعه و سنی و یا مذاقهای کلامی گوناگون، باز به جان هم بیفتند. باید هم در محدودههای بزرگ و هم در محدودههای کوچکتر - داخل کشور، داخل استانها، داخل شهرها - با هم یکی باشند.
وحدت کلمه، چیز بسیار مهمی است که بحمداللَّه امروز هم به کوری چشم دشمن هست. هروقت هم که ما به وحدت کلمه توصیه میکنیم، فوراً این تبلیغاتچیهای خارجی میگویند باز دعوا و اختلافی وجود دارد و به همین خاطر فلانی به وحدت کلمه توصیه کرده است! اصلاً نمیتوانند درک کنند و بفهمند که وضع ما چهطوری است؛ اختلافاتی که هست، چهطور اختلافاتی است. بر همان چیزی که بین خود اهل دنیا وجود دارد - یعنی اختلافات و جنگ قدرتها و کشمکشهایی که با همدیگر دارند - حمل میکنند. نمیدانند که در اینجا بحمداللَّه آن خبرها نیست. هماهنگی و مهربانی و تفاهم، باید هرچه بیشتر بشود. امیدواریم که خداوند انشاءاللَّه این توفیق را به همهی ما عنایت کند.
امروز هم روز خوبی برای ما بود که آقایان محترم را مجتمعاً در اینجا زیارت کردیم. من مجدداً به وسیلهی آقایان، مخصوصاً آقایان ائمهی محترم جمعه و علمای بلاد، به مردم خوب و صمیمی و مؤمن مازندران ابلاغ سلام میکنم و امیدوارم که انشاءاللَّه بین شما و مردمتان، همین صمیمیت و ارتباط مستحکم و موثقی که هست، همیشه باشد. از آقایانی که ترتیب این جلسه را دادند - چه آقایان ارتشی که اینجا را مرتب کردند، چه آقایان علمای این شهر و آقای امام جمعهی محترم و بقیهی آقایان که ترتیب این دیدار و این اجتماع را دارند - صمیمانه متشکرم و از خداوند متعال برای همهی شما، فضل و رحمت و لطف عمیم او را مسألت میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) v اشاره به رشد اسلامخواهی و اصولگرایی در کشورهای شمال آفریقاست که منجر به گردهمایی رؤسای کشورهای اتحادیهی مغرب عربی در پایتخت تونس برای یافتن راهحلی جهت ریشهکن کردن این اصولگرایی شد.
بیانات در دیدار معلمان و کارگران
تاریخ: 1369/02/12
بیانات در دیدار معلمان و کارگران
بسماللهالرّحمنالرّحیم
هم مناسبتهای امروز، مناسبتهای مهم و قابل تأمل و توجهی برای ملت ماست؛ هم شما حضار عزیزی که تشریف دارید، همه جزو گروهها و قشرهای مؤثر در جامعهی اسلامی و در سازندگی انقلابی کشور اسلامی هستید. لازم است تشکر و ارادت خودم را به برادران و خواهران معلم - این قشر زحمتکش و صدیق - و همچنین به برادران و خواهران کارگر - این قشر زحمتکش و خدوم - و همچنین به برادرانی که در عقیدتی، سیاسی نهاد مقدس سپاه پاسداران، به وظایف مهم خودشان مشغول هستند و نیز به دانشجویان و دانشآموزان و مسؤولان حاضر در جلسه، مخصوصاً آنها که با نام و یاد برجستهی امروز، یعنی شهید بزرگوار و فراموشنشدنی انقلاب (شهید مطهری) رابطهی ویژهیی دارند - یعنی محصلان و طلاب مدرسهی عالی و مدارس شهید مطهری - عرض کنم.
در ابتدا، یک جمله در باب این شهید بزرگوار بگویم؛ چون مسألهی عالم متفکر فیلسوف یگانهی ما - مرحوم آیةالله مطهری (رضوانالله تعالی علیه) - مسألهی یک یاد خشک و خالی نیست که کسی زحمتی میکشد و از دنیا میرود، یا زحمتی میکشد و شهید میشود و ما لازم است که از او یاد کنیم و شکرانهی زحمات او را بداریم؛ بلکه مسأله، مسألهی یک جریان فکری در جامعهی ماست که هرچه میگذرد، برجستگی بیشتری پیدا میکند.
در زمان حیات آن شهید، کسانی که او را میشناختند، زیاد نبودند و کسانی که به عمق برجستگی و نورانیت فکری او آشنا بودند، باز هم کمتر بودند؛ اما امروز در محیط ذهنی انقلاب، جریان فکری شهید مطهری، جریان ممتازی است. این کتابها و مباحث و گفتارهایی که آن عالم دلسوز و مؤید من عندالله، به آنها پرداخته است - چه مباحث اجتماعی، چه مباحث فکری، چه مباحث عمومی و چه مباحث فلسفی خاص - یکایک آنها، برای جامعه لازم و حیاتی است. البته از این کتابها، همه نمیتوانند استفاده کنند - سطح خاصی دارد - اما میشود کاری کرد که از این مطالب، همهی جامعه و جوانان ما استفاده کنند.
باید روی افکار شهید مطهری، کار فکری بشود. یعنی جمعی اهل تحقیق و علاقهمند به کار علمی، بنشینند و نظرات و تفکرات شهید مطهری را در ابواب مختلف استخراج کنند. مثلاً از مجموع آثار ایشان، نظر آن شهید را در باب وجود، در باب انسان، در باب اختیار، در باب عدالت، در باب تاریخ، در باب قضا و قدر، در باب عرفان و دربارهی موضوعات بیشمار و متنوعی که ایشان در مباحثشان مطرح کردهاند، استخراج کنند. اگر نظرات مختلفی در طول زمان داشتهاند، مثلاً در یک دوره در مسألهیی، این نظر را داشته و سپس در چند سال بعد، نظر ایشان تغییر کرده، آن را در این کتاب مشخص کنند و روی آن کار نمایند. این، راه گسترش و پیشرفت و شکوفایی فکری جامعه بر مبنای آثار شهید مطهری است که امیدواریم این کار انجام بگیرد و در وضع کنونی، همهی قشرها مسؤولیت خودشان را در قبال این حرکت عظیمی که جامعهی ما به آن سرگرم است، پیدا کنند و آن را بخوبی انجام دهند.
به مناسبت حضور معلمان و فرهنگیان عزیز، عرض میکنم که عناصر فرهنگی جامعه - هرکه هستند، هرچه هستند، چه وابستگان به دانشگاهها، چه وابستگان به حوزههای علمیه و چه دیگران - باید بدانند که امروز دشمن، بیشترین همت خود را روی تهاجم فرهنگی گذاشته است. من بهعنوان یک آدم فرهنگی، این را عرض میکنم، نه بهعنوان یک آدم سیاسی.
وقتی به صحنهی نبرد نگاه میکنم، صحنهیی را میبینم که یک طرف آن، شما ملت ایران که طرفدار اسلام و نجات مستضعفان و دشمن نظام استکباری دنیا هستید، قرار دارید و طرف دیگر آن، دشمنان شما، یعنی سردمداران جبههی استکبار و ضد اسلام، دنبالهروهایشان و اراذلی که در این بین، بهخاطر منافع شخصی و هواهای نفسانی، دنبال بوق استکبار و خر دجال او راه افتادهاند، قرار دارند. الان، کارزاری برپاست؛ شوخی نیست. جنگ نظامی، تمام شد. تازه اگر دشمن - یعنی استکبار جهانی - بتواند، حرفی ندارد که باز هم جنگ نظامی را راه بیندازد؛ منتها برایش آسان نیست.
الان، یک کارزار فکری و فرهنگی و سیاسی در جریان است. هر کس بتواند بر این صحنهی کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطهی ذهنی داشته باشد و یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلّم خواهد شد که الان دشمن از طرق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد میآورد. کم هم نیستند قلمبهمزدها و فرهنگیهای دین و دل و وجدان باخته و نشستهی پای بساط فساد استکبار - چه غالباً و اکثراً در خارج کشور و چه تکوتوکی در داخل کشور - که برای مقاصد استکباری، قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند و دارند میکنند.
نبرد فرهنگی را با مقابلهی بهمثل میشود پاسخ داد. کار فرهنگی و هجوم فرهنگی را با تفنگ نمیشود جواب داد. تفنگ او، قلم است. این را میگوییم، تا مسؤولان فرهنگ کشور و کارگزاران امور فرهنگی در هر سطحی و شما فرهنگیان عزیز - اعم از معلم و دانشجو و روحانی و طلبه و مدرّستان، تا دانشآموزتان و تا کسانی که در بیرونِ این نظام آموزشی کشور مشغول کارند - احساس کنید که امروز، سربازِ این قضیه شمایید و بدانید که چگونه دفاع خواهید کرد و چه کاری انجام خواهید داد.
مثل جنگ نظامی، چشمها را باید باز کرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامی هم، هر طرفی که بدون شناسایی و دیدهبانی و بدون دانستن وضعیت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پایین بیندازد و جلو برود، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگی هم، همینطور است. اگر ندانید که دشمن کار میکند، یا از آنکه میداند، فرمان نبرید، از فرماندهی فرهنگی دستور نگیرید، یا او از نیروی شما استفاده نکند و مانور و سازماندهی را درست انجام ندهد، پشت سرش شکست است.
رادیو، تلویزیون، مدارس، وزارت ارشاد، روزنامهها، مجلات و کلاً مجموعهی بنای فرهنگی کشور، مسؤولیت دارند. شما معلمان، مشخص است که سنگرتان کجاست. مسؤولیتتان هم، مسؤولیت بسیار بزرگی است.
نسلی که رژیم فاسد و مفسد و ظالم و بشدت پلید گذشته را ندیده، نسلی که مقدمات انقلاب را ندیده، نسلی که کتک خوردنها را در دوران غربت ندیده، نسلی که محنت جنگ را با گوشت و پوست خودش لمس نکرده، نوبهنو زیر دست شما معلمان میآید. شما میخواهید از این نسل، انسانهایی بسازید که انقلاب را حفظ کنند؛ کار سخت و بزرگی است. به این کار بزرگ، اهمیت بدهید و قدر آن را بدانید. مردم هم، قدر معلمان و کارگزاران تعلیم و تربیت را بدانند. مسؤولان مدارس هم بفهمند که چه چیزی در چنته دارند و چه کار میکنند. مردم، هم از لحاظ مادّی و هم از لحاظ معنوی، به آموزش و پرورش، به مدرسهسازی، به تعلیم و تربیت کمک کنند، تا بشود این صحنهی نبرد و کارزار را پیش برد.
شما ملت ایران، شما ستونهای انقلاب اسلامی جهانی، شما ملت شاهد - (لتکونوا شهدا علی النّاس)(۱) - که بر جامعهی بشری، شهدا و گواهان هستید، با این امانت سنگینی که بر دوش شماست، باید بتوانید این امانت را حفظ کنید، این بار را نگهدارید، چشم و دل مستضعفان تمام دنیا و کسانی را که به نحوی زخمدیدهی نظام پلید استکباری هستند، به خودتان جلب کنید و آنها را امیدوار نگهدارید.
کارگران هم همینطور. در طول تاریخ یک جامعه، زمان و لحظهیی وجود دارد که نیاز به فردی یا قشری، خیلی مهم و مؤثر میشود. آن زمان و آن لحظه، گاهی شناختش سخت است. من عرض میکنم، کمتر دورهیی از دورههای زندگی این ملت وجود داشته که احتیاجش به نیروی کار صادق و سالم و مؤمن، به قدر دوران انقلاب - بخصوص در این دوران فعلی - بوده باشد.
بحمدالله کارگران در کشور و جامعهی ما، همانطوری که از آنها انتظار میرفت، عمل کردند. من از روزهای هجدهم و نوزدهم و بیستم و بیستویکم بهمن سال پنجاهوهفت، خاطرات عجیبی دارم که حالا وقت نقلش نیست. اجمالاً باید بگویم، آن روز ما فهمیدیم که سیاستهای جهانی، برای انقلاب اسلامی چه خواب خطرناکی دیدهاند. این خواب شوم را میخواستند به وسیلهی کارگران تعبیر کنند و کارگران مسلمان ما، آنچنان با پشت دست به دهان اینها زدند که رفتند دیگر برگردند. این را من از نزدیک، به چشم خودم مشاهده کردم؛ روایت نیست.
آن روزی که هنوز پرچمِ رنگورورفته و پوسیدهی تفکرات الحادی مارکسیستی - که بحمدالله امروز دنیا، از شر افسون این تفکرات شیطانی خلاص شده است - کاملاً مثل امروز سقوط نکرده و نیفتاده بود، گروههای چپ و وابسته، تلاش زیادی میکردند، تا از کارگران استفاده کنند. از یکطرف، اینها به شکل بسیار موذیانهیی عمل میکردند، و از یکطرف هم عناصر بازمانده و تهماندهی بساط طاغوت، کم و بیش وجود داشتند.
کارگران ما، دو کار انجام دادند که در تاریخمان ماندنی است. یکی اینکه نگذاشتند گردش چرخ کارگاه بخوابد؛ همان مقداری که ممکن بود. حالا آنجایی که مسؤولان مربوطه، نتوانستند امکانات و مواد اولیه فراهم کنند، بحثی نیست؛ اما تا آنجایی که مواد اولیه و ماشین و افزار و کارگر بود، کارگر نگذاشت کار لنگ بشود.
ما در طول این یازده سال، یک روز مسألهی کارگری - به معنایی که دشمن میخواست - نداشتیم. این، بهخاطر ایمان و عشق کارگران به اسلام و انقلاب و بهخاطر ارادت صادقانهشان به امام عظیمالشأن بود که کارگران و دیگر قشرها، واقعاً از اعماق جان، به آن مرد ملکوتی و الهی، عشق میورزیدند و نمیخواستند خاطر او آزرده بشود. این عشق و ایمان، موجب شد که این حرکت انجام بگیرد.
کار دوم، حضور در صحنهی جنگ بود. سختترین دفاع را کارگران - چه کارگران شهری، چه کارگران روستایی - کردند. در این بسیج عظیم مردم برای جبههها، اغلب همین طبقات پایین و محرومان جامعه و از جمله، طبقات کارگر که اکثریت عظیمی را تشکیل میدادند، بودند. یعنی غیر از نبرد اقتصادی، به نبرد نظامی هم میپرداختند. این، خیلی ارزش دارد؛ این را حفظ کنید. جملهیی را مکرر حضرت امام(ره) میفرمودند که در این یازده سال، آن جمله مکرر تجربه شد. امام، این مضمون را همواره تکرار میکردند که این انقلاب و این نظام، مدیون پابرهنگان است و نیرویی که آن را حفظ خواهد کرد، همین پابرهنگان و طبقات محروم جامعه هستند.
در دوران رژیم فاسد و مفسد پهلوی، فساد را طبقات مرفه بیدرد، سرمایهداران فاسد، آن کسانی که به پولی که از راههای نامشروع و بندوبستهای سیاسی و فساد در عمل به دست آمده بود، متکی بودند، در جامعه رایج میکردند. همانها موجب شدند که آن رژیم ساقط شد؛ چون رژیم منحوس پهلوی، متکی به آنها بود. این نظام را قشرهای محروم و متوسط - که غالب مؤمنین را اینها تشکیل میدهند - بهوجود آوردند و از آن حمایت و دفاع کردند. اینها وفادارند و پشتیبان این نظام هم اینهایند. لذا این نظام، به پشتیبانی این تودهی عظیم مردم مؤمن، ماندنی و پایدار و بادوام است.
من به کارگران سفارش میکنم که در هر بخشی و در هرجایی مشغول کار هستند - کارگاههای بزرگ، کارگاههای کوچک، کارهای دستی، کارهای ماشینی عظیم، کارهای کشاورزی و روستایی - این روزها را روز کار بدانند، این دوران را دوران کار جدی تلقی کنند و کار را هم عبادت بدانند. این کاری که شما برای توسعه و پیشرفت کشور میکنید، یک عبادت قطعی است. به مسؤولان هم سفارش میکنم که پاس طبقات کارگر و محروم و مستضعف و این مردم مؤمن را بدارند؛ آنها را در قوانین، در مراجعات اداری و در سایر مراجعات گوناگونی که با دستگاههای دولتی دارند، مورد توجه قرار بدهند.
سیاست ادارهی کشور، باید در جهت سود طبقات محروم و رفع محرومیت از آنها باشد؛ کمااینکه همینطور هم هست. بحمدالله این سیاستهای اقتصادی که امروز دولت تعقیب میکند و من این سیاستها را میشناسم و میدانم چه کار میکنند، در جهت خدمت به محرومان است. از طرف قشرهای مختلف، بایستی انشاءالله همکاری بشود، تا کشور بتواند نیازهای محرومان را برآورده کند.
یک جملهی کوتاه هم راجع به برادران عقیدتی، سیاسی عرض کنم. آن جمله، این است که برادران عقیدتی، سیاسی که در سپاه پاسداران مشغول خدمت هستند، این کار را بایستی خیلی مهم بشمارند؛ زیرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، رکن رکین و پایهی محکم دفاع از انقلاب و به تعبیر امام عزیزمان(ره)، یکی از دو بازوی نیرومند مسلح جمهوری اسلامی است. ایشان، دو بازویشان را اینطور بلند کردند و به من فرمودند: یک بازو، ارتش است؛ یک بازو، سپاه.
قوام سپاه، به روحیهی انقلابی و ایمان این جوانان پُرشور و مؤمن است. این ایمان، بایستی هم حفظ بشود، هم تقویت گردد و هم از جهات اعتقادی و فکری، با روشنبینی و عمق فکری، همراه بشود. این کار را که عقیدتی، سیاسی میکند، وظیفهیی بسیار مهم است. مسؤولان سپاه باید همکاری بکنند، تا این برادران بتوانند این وظیفه را بخوبی انجام بدهند و انشاءالله خیر و صلاح این کار، به انقلاب و کشور برمیگردد.
و اما مسألهیی که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است. (۲) بعضی حرفی میزنند، بعضی حرف دیگری میزنند. اینها چیزی مینویسند، آنها چیز دیگری مینویسند. راجع به این موضوع، من باید جملهی کوتاهی را خیرخواهانه و دلسوزانه عرض بکنم. قبلاً به این نکته هم اشاره بکنم که من از اظهار نظر کسی که نظر سیاسی خودش را بیان بکند، نگرانی ندارم. مادامی که در اظهار نظری، دروغ و تهمت و فتنه و فریب نباشد، مانعی ندارد. بله، اگر دروغ و افترا و فریب بود، ما بهعنوان مسؤول، نباید اجازه بدهیم یک نفر بیاید مردم را فریب بدهد، یا به آنها دروغ بگوید. اما آنجایی که دروغ و تهمت و فریب و اهانت به کسی نیست، چه مانعی دارد هر کسی نظرش را بگوید.
من میخواهم به نویسندگان و صاحبنظران و قلمبهدستان و تریبونداران سفارش کنم که از حرف مخالف آشفته نشوند. چرا ما آشفته بشویم؟ ما منطق و استدلال داریم. حرف ما، نه فقط برای ملت خودمان، بلکه برای صدها میلیون مسلمان و غیرمسلمان در دنیا، قابل قبول است. چرا ما وقتی حرف منطقی داریم، از اینکه کسی حرفی بزند، آشفتگی و اضطراب نشان بدهیم؟ بله، هر حرفی را نباید بیجواب گذاشت. اگر خلاف هست، باید جواب داد؛ منتها از جادهی ادب نباید خارج شد.
و اما مذاکره. من معتقدم، آن کسانی که فکر میکنند ما باید با رأس استکبار - یعنی امریکا - مذاکره کنیم، یا دچار سادهلوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کردهام که استکبار، بیش از اینکه نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را میخورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.
الان امریکا طوری با ملتهای جهان سوم - حتّی این اواخر، با ملتهای ثروتمند و قوی - حرف میزند که انگار اگر او نخواهد، اینها نمیتوانند نفس بکشند! اصلاً امروز امریکا، با شوروی و اروپا هم اینگونه حرف میزند؛ با کشورهای جهان سوم در آفریقا و آسیا که بهجای خود. سردمداران این کشورها هم متأسفانه باور میکنند؛ در حالی که اگر ده کشور از کشورهای فقیر دنیا - نمیگویم همهی کشورها، یا کشورهای پولدار - بیایند با هم متحد بشوند و تصمیم بگیرند که از امریکا نترسند، با او کاری نداشته باشند، به امریکا باج هم ندهند، اجازه ندهند که او از آنها استفادهی سوقالجیشی و نظامی و اقتصادی بکند؛ نه فقط امریکا، بلکه جناح مستکبر دنیا را میتوانند وادار به عقبنشینی کنند.
دلیل واضح این امر، آن است که هرجا در کشورهای فقیر، انقلابی پدیدار شد و دولتی سر کار آمد که نخواست به امریکا باج بدهد، امریکا تمام نیرویش را برای اینکه آن دولت را شکست بدهد و از بین ببرد و یک دولت طرفدار خودش بیاورد، متمرکز کرد. چرا؟ چون میترسند و میدانند که با یک دولت انقلابی - ولو در امریکای لاتین و یا در انتهای افریقا - نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند و آن کاری را که میخواهند، انجام بدهند.
در نیکاراگوئه، دولتی سر کار آمده بود. این کشور، با آنکه کشور بسیار فقیر و کوچک و دارای جمعیت کم و منابع مالی خیلی ضعیفی است، در عین حال، امریکا آنقدر پول به ضد انقلابیون آنها داد و از اطراف و اکناف فشار آورد که مجبورشان کرد از صحنهی حکومت کنار بروند. آن بیچارهها هم، پایههای مردمی و ایمانیشان آنقدر محکم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از اول هم خودشان را متکی به جای دیگری بار آورده بودند. بنابراین، نتوانستند و کنار رفتند.
اگر امریکا از دولتهای انقلابی واهمه ندارد و مقاومت آنها برای او، یک مقاومت غیرقابل نفوذ نیست، چرا میخواهد آنها را واژگون کند؟! اگر احتیاج ندارد، چنانچه فلان جا، یک حکومت انقلابی سر کار میآید، امریکا بگوید ما با تو قطع رابطه میکنیم و به تو کمک هم نمیکنیم. چرا برای اینکه او را از بین ببرند، توطئه میکنند؟ برای خاطر اینکه میدانند اگر او سر کار باشد، اینها دیگر نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند و در آنجا زور بگویند. پس، حتّی یک دولت انقلابی هم میتواند به اندازهی شعاع خودش، امریکا را عقب بزند، یا متوقف کند. اینها، آنطور که وانمود میکنند، غیرقابل شکست نیستند.
دلیل واضح دیگر بر اینکه امریکا، آنطوری که ادعا میکند، قدرت ندارد و هیبت او - هیبتی که آدمهای ضعیف را میترساند - خیلی بیش از قدرت واقعی است، این است که خیلی جاها میخواهند اعمال قدرت و زور کنند، اما قادر نیستند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه آنجایی که میتوانستند، کردند و آن، پاناماست. اگر امریکا میتوانست آن کاری را که در پاناما کرد، (۳)در کشورهای انقلابی دیگر، در همان کوبایی که آنقدر از آن ناراحت و شکار است، بکند، انجام میداد؛ پس نمیتواند. اگر میتوانست این کار را در کشورهای دیگری که در آن منطقه و یا در مناطق دیگر هستند و با سیاست امریکا مخالفند، انجام بدهد، انجام میداد؛ به دلیل اینکه در پاناما انجام داد.
اینها که به فکر مسایل انسانی نیستند. دولت امریکا که به فکر قوانین بینالمللی نیست. اینها که به حقوق ملتها احترام نمیگذارند. یک وقت بتوانند، وارد کشوری میشوند و بدون اعتنا به حقوق آن ملت، حکومت و دولتش را از بین میبرند. آن فرد را هم برداشتند بردند و در کشور خودشان، زندانی کردند. هرجا بتوانند، همین کار را میکنند. آنجایی که نمیکنند، نمیتوانند. این، واقعیت قدرتشان است.
نمونهی واضحش، خود کشور انقلابی ماست. خواستند حملهی نظامی کنند، ولی نتوانستند. قضیهی طبس یادتان است؟ پس آمدند، اما نتوانستند. اگر میتوانستند، ده بار دیگر هم میآمدند؛ نتوانستند که نیامدند، قدرتش را نداشتند، میدانستند که شکست میخورند. آن وقتی که خیال میکردند میتوانند، ملاحظه نکردند که این، خلاف حقوق ملت ایران و برخلاف قراردادها و عرف بینالمللی است که انسان از آن طرف دنیا، به این طرف بیاید و هلیکوپتر و هواپیما وارد مرزهای کشوری بکند. آن نادان اسبق، (۴)خیال میکرد که میتواند؛ به همینخاطر آمد، بعد دید نمیتواند و شکست خورد. اگر میتوانست، باز هم میآمد؛ ولی نتوانست. شکی نیست که در این یازده سال، امریکا اگر میتوانست نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد، میبرد؛ ولی نتوانست. این، معنای آن حرفی است که امام فرمودند و با همان تعبیرِ امام درست است که: (امریکا، هیچ غلطی نمیتواند بکند).
این، از آن طرف قضیه. از طرف مثبت هم، مرعوب شدن از تواناییها و اقتدارات امریکا، چیز بسیار غلطی است. خیلی از کشورها هستند که وابستهی به امریکا و مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان امریکا هستند و در آن کشورها، اجازهی کمترین اهانتی به امریکا داده نمیشود. امریکا، برای آن کشورها چه کار کرد؟ کدام مشکلِ آنها را برطرف کرد؟ کدام نقطهی کور زندگی آنها را باز نمود؟ کدام ثروت را روی سرشان ریخت؟ کدام خیر را به طرف آنها سرازیر کرد؟ چرا نسبت به اقتدارات امریکا مرعوب میشوید؟
بهعکس، آن کشورهایی که درِ خانه را به روی این دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد و هرچه بود، برد. اگر اعتباری داد، برای این داد که با آن اعتبار، به بازارهای خود او بروند و دولاّ پهنا قیمت را حساب کنند، جنس بخرند، تا کارخانههایش بچرخد. اگر وام داد، برای این داد که با آن وام بروند محصولات خودش یا همپیمانانش را بخرند. اگر سلاح داد، برای این داد که از دشمنان او - نه دشمنان خودشان - با این سلاح دفاع کنند. نمونهاش، رژیم گذشتهی ماست.
اینطور نیست که اگر امریکا با کشوری بد بود، آن کشور دیگر نتواند در دنیا نفس بکشد، و اگر خوب بود، آن کشور دیگر خیالش آسوده باشد. خود امریکاییها، اینگونه تبلیغ و وانمود میکنند که اگر کشوری با آنها بد باشد، تمام راهها به روی او بسته خواهد بود. نه، اینطور نیست. یازده سال است که شعار (مرگ بر امریکا) از دهان مردممان نیفتاده، راهها هم روی ما بسته نبوده است. اگر ما تلاش و همت کردیم، توانستیم راه خودمان را باز کنیم. مگر دنیا متعلق به امریکاست؟! این زورگویان قلدرِ متکبرِ فاسد که ادعای مالکیت دنیا را میکنند، چه کسانی هستند؟ غلط میکنند. اگر اینها با کسی دوست بودند، خیرات و برکات بر سر آن ملت نازل نخواهد شد. اینها با مردمی که دوست هستند، مایهی بدبختی و روسیاهی آن ملت میشوند.
این، توضیح مسألهی مرعوب شدن بود، و اما مسألهی سادهلوحی و مذاکره. مذاکره، یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با امریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل میشود؟ اینطوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله. مذاکره با امریکا، یعنی معامله با امریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به امریکا چه میخواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما میخواهید به امریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه میتوانیم به امریکا بدهیم؟ او از ما چه میخواهد؟ آیا میدانید که او چه میخواهد؟ (و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید)(۵). والله که امریکا از هیچچیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدی، ناراحت نیست. او میخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او میخواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟
میگویند بیایید با گروگانها معامله کنید.(۶)این هم سادهلوحی است. ما البته از اول اعلام کردیم که مایلیم به قدری که قدرت داریم، کمک کنیم که گروگانها آزاد بشوند. ما که مالک گروگانگیران نیستیم. آنها مردمان مستضعف مظلومی هستند که روی انگیزههای گوناگونی، گروگانها را در اختیار دارند. تا آنجایی که از لحاظ اصول ما، اشکالی نداشته باشد و حرف ما بُرندگی داشته باشد، حرفی نداریم کمک کنیم؛ اما نه برای خاطر امریکا، بلکه برای خاطر تکلیف، برای خاطر انسانیت و برای خاطر اصول. این، اصول ماست؛ امریکا کیست؟ آیا ما برای خاطر امریکا این کار را میکنیم؟ حالا فرض کنیم که یک نفر آمد، برای خاطر امریکا این کار را کرد؛ امریکا چه پاسخی خواهد داد؟
در تلکسهای همین دیروز و پریروز خواندیم که از آن طرف، بوش از سوریه، بهخاطر کمکش به آزادی گروگانها تشکر کرده است، و از آن طرف هم دولت امریکا به سوریه اخطار کرده، یا به تعبیر آنها هشدار داده که شما خیال نکنید صرف آزادی این گروگانها، برای عادی شدن روابط شما با امریکا کافی است؛ باید در سیاستهایتان تجدید نظر کنید! آنوقت اسم برده که در سیاستهای مربوط به جنگ اعراب و اسرائیل تجدیدنظر کنید؛ یعنی وارد پیمان کمپ دیوید بشوید!
خاک بر سر آن ملت و دولتی که زیر بار اینطور تحمیلهای امریکا برود. توقعات امریکا نسبت به کسانی که در آنها اندکی ضعف احساس میکند، اینگونه است. صریحاً میگوید که باید در سیاستهایتان - سیاستهای جنگ اعراب و اسرائیل - تجدید نظر کنید! چه سادهلوحی است که کسانی بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و بیاعتقاد به اصول انسانی و حقوق بینالملل بنشینیم. امریکاییها، به اصول و حقوق بینالملل، اعتقادی ندارند.
دولت امریکا، همان دولتی است که افسر جنایتکارش دستور تیر داد، موشک شلیک کردند، هواپیمای مسافربریِ چند صد نفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند و دولت امریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رئیسجمهور فعلی امریکا، (۷) به آن افسر مدال لیاقت داده است! اینها، اینطور هستند. شما چه میگویید؟ مگر اینها به حقوق بینالملل معتقدند؟ مگر اینها به حقوق انسانها معتقدند؟ نخیر. من با مذاکرهی با امریکا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی، بدون اجازهی من امکان ندارد چنین کاری را بکند و خودشان هم قاعدتاً با چنین کاری موافق نیستند.
بعضی میگویند، دیپلماسی فعال. بله، ما معتقد به دیپلماسی فعال هستیم. ما معتقدیم که وزارت خارجهی ما باید در سطح جهان - منهای همین چند موردی که استثنا کردیم - مشغول فعالیت باشد. البته بارها گفتهایم که عزت و حکمت و مصلحت را رعایت کنند. بروند با همهی دولتها، سیستمهای مختلف، عقاید مختلف، روشهای گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعی ندارد، لیکن منطقهی ممنوعهیی وجود دارد که از آن نباید تجاوز کنند.
اروپا، یک نمونه است. حضرت امام(رضواناللهتعالیعلیه)، اجازه فرموده بودند که با دولتهای اروپایی، ارتباط برقرار باشد و وزارت خارجهی ما فعالیت فراوانی هم داشت. حالا من سؤال میکنم، واقعاً با وجود اینکه ما با بسیاری از دولتهای اروپای غربی، روابط دوستانه و داد و ستد داشتیم و در وضعیت قطع رابطه نبودیم، آیا آنها همانطوری که توقع میرفت با جمهوری اسلامی برخورد کنند، برخورد کردند؟ نه، تازه آنها از امریکا ضعیفترند. این واقعیت را در قضایای مختلف دیدیم. آنها، آن باطن مخالف خودشان با جمهوری اسلامی و با اسلام را نشان دادند. مسأله، مسألهی اسلام است.
برای اینکه دنیا روی شما حساب کند، شما باید خودتان را قوی کنید. برای اینکه دنیا مجبور بشود عزت و کرامت شما ملت ایران را نگه بدارد، باید به خودتان متکی بشوید و نیروهای ذاتی خودتان - نیروی علم، نیروی اقتصادی، نیروی کار و قدرت دفاع نظامی - را شکوفا کنید. اگر ملتی قوی و یکپارچه شد، اگر ملتی به خدا متکی بود و از شیطانها نترسید، آن ملت، حتّی دشمنانش را وادار خواهد کرد که برای او احترام قایل بشوند؛ همچنانکه امروز بحمدالله، علیرغم همهی چرندهایی که گاهی رسانههای وابسته به استکبار، دربارهی ملت ایران و نظام اسلامی میگویند، همهی ملتهایی که ایران و ملت ما را میشناسند، برای شما ملت ایران احترام قایلند. این را ما از نزدیک دیدهایم.
ملت ایران، بهخاطر اتکای به نفس، حتّی در مقابل چشم دشمنانش عظمتی دارد. اتکای به نفستان را حفظ کنید، از دشمن نترسید، مرعوب هیاهوی مجنونانهی امریکا نشوید، وحدت خودتان را حفظ کنید - بخصوص روی حفظ این وحدت، تأکید میکنم - و پشت سر دولتتان باشید. اگر کسی تبلیغات دشمنان را گوش کرده باشد، خواهد دید که امروز بیشترین تکیهی آنها، روی همین دو نکته است: اختلاف و مسایل اقتصادی. دایماً میگویند اختلاف هست، که اگر کسی گوش کرد، ولو اختلافی هم نمیبیند، بگوید لابد چیزی هست که اینها میگویند! از آن طرف هم، مرتب القا میکنند که وضع مالی ایران، عقبمانده و چنین و چنان است؛ در حالی که این، خلاف واقع است. البته ما الان مشکلاتی داریم که در حال پیشرفت به سمت حل آنها هستیم. هشت سال جنگ، مگر شوخی است؟
من چند سال قبل از این، به مناسبتی در یک صحبت تلویزیونی گفتم که بعد از دوران جنگ (در سالهای ۱۳۲۰) - که من خیلی کوچک بودم، اما اجمالاً یادم میآید - با اینکه آنوقت در ایران جنگ نبود، بلکه در دنیا جنگ بود و به ایران ربطی نداشت، اما باد جنگ که به ایران خورده بود، تا مدتها نان گندم پیدا نمیشد! ما در خانهی خودمان، نان جو میخوردیم؛ نان گندم پیدا نمیشد که مردم بخورند. مردم، در شدیدترین وضع زندگی میکردند. قند و شکر پیدا نمیشد که مردم بتوانند چایی خود را با آن بخورند.
امروز، بحمدالله ما هشت سال جنگ را تحمل کردیم و آنطور مشکلاتی را نداریم. این، بهخاطر آن است که ملت پشت سر دولت است؛ به خاطر آن است که ملت بیدار است؛ بهخاطر آن است که مسؤولان کشور، دلسوز و علاقهمندند. با همین طریق، پیش بروید. به فضل پروردگار و به اتکای نیروی مخلصان این جامعه، مشکلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان، کور خواهد گردید. ما هیچ احتیاجی نداریم که دشمنان سوگندخوردهی ما - مثل امریکا - برای ما دل بسوزانند و ما هیچ به دنبال مذاکره و رابطهی با آنها نیستیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) بقره: ۱۴۳
۲) اشاره به بازتابها و پیامدهای مقالهی آقای عطاءالله مهاجرانی تحت عنوان (مذاکرهی مستقیم) در روزنامهی اطلاعات (۶/۰۲/۱۳۶۹).
۳) اشاره به حملهی نظامی امریکا به پاناما در سال ۱۳۶۷ است که در این یورش، تفنگداران امریکایی با اشغال پاناما و یورش به محل استقرار ژنرال (آنتونیو نوریگا) رئیس ستاد نیروهای مسلح، وی را دستگیر و به امریکا بردند.
۴) جیمی کارتر
۵) بروج: ۸
۶) اشاره به قضیهی گروگانگیری اتباع غربی در لبنان طی سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱.
۷) جورج بوش
مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما، پس از بازدید از سومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
تاریخ: 1369/02/19
مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما، پس از بازدید از سومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
امروز حضرتعالی از سومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بازدید فرمودید. ارزیابی جنابعالی از این نمایشگاه چیست، وضعیت کتاب و کتابخوانی را چگونه میبینید و چه رهنمودی برای ترغیب و تشویق بیشتر مردم به کتابخوانی میفرمایید؟
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. نمایشگاه خوب و دیدار آموزندهیی بود. کتابهایی را در اینجا دیدم که از نشر و یا تألیف بعضی از آنها اطلاع نداشتم. به اغلب غرفههای ایرانی سر زدم و به آنها خداقوتی گفتم.
مسألهی کتاب، مسألهی خیلی مهمی است. من علاوه بر اینکه خودم به کتاب و کتابخانه شایق هستم و این یکی از انگیزههایی بود که من را به اینجا آورد، علت عمدهیی که به این نمایشگاه آمدم، این بود که از اینجا به همهی مردم پیام بدهم که کتابخوانی را جدی بگیرند و کتاب بخوانند.
متأسفانه کتابخوانی، جز در بین یک عده از اهل علم و اهل تحصیل و کسانی که به طور قهری با کتاب سر و کار دارند، یک کار رایج و روزمره به حساب نمیآید؛ در حالی که کتابخوانی باید مثل خوردن و خوابیدن و سایر کارهای روزانه، در زندگی مردم وارد بشود.
چرا ما وقتی که یک کتاب خوب را نگاه میکنیم، میبینیم که مثلاً ده هزار نسخه از آن چاپ شده است؛ بعد اگر خیلی استقبال شده باشد، به چاپ دوم و سوم میرسد و مجموعاً چهل، پنجاه هزار نسخه در ظرف چند سال چاپ میشود؟ در حالی که کشور ما با بیش از پنجاه میلیون نفوس - که اگر بچهها و بیسوادان را از اینها خارج کنیم - شاید بیش از بیست میلیون نفر هستند که میتوانند از کتاب استفاده کنند. چرا باید پنج هزار، ده هزار و حداکثر پنجاه هزار نسخه کتاب چاپ بشود؟ اصلاً یعنی چه؟ معلوم میشود که در بین مردم ما، کتابخوانی رایج نیست. این، خیلی تأسفآور است.
من میگویم بایستی جوانان، پیران، مردان، زنان، شهریها، روستاییها و هر کسی که با کتاب میتواند ارتباط برقرار کند، باید کتاب را در جیبش داشته باشد و تا یکجا بیکار نشست - مثل اتوبوس، تاکسی، مطب پزشک، اداره، درِ دکان وقتی که مشتری نیست، در خانه به هنگام اوقات فراغت - کتاب را دربیاورد و بخواند.
البته سؤالی در اینجا مطرح میشود: آیا کتاب برای همهی قشرهای سنی و تحصیلی و علمی داریم، یا نه؟ ممکن است پاسخ به این سؤال سخت باشد. لذا من از دستگاههای موظف برای این کارها - مثل سازمان تبلیغات، وزارت ارشاد، دانشگاهها - خواهش میکنم که گروههای متخصص و افراد صاحبنظری را بگمارند، تا برای همهی قشرهای سنی و درجات تحصیلی و علمی و سوادیِ مختلف، کتاب معین و معرفی کنند و یا تهیه نمایند. این، جزو کارهای ماست.
علی ایّ حال، مسألهی کتاب، مسألهی خیلی مهمی است. این نمایشگاه هم خیلی خوب و وسیع است؛ هرچند آنچه را که من تا حالا دیدهام، شاید نصف نمایشگاه نبوده است و نمیتوانم بقیه را هم ببینم. ما باید از آقایان در وزارت ارشاد متشکر باشیم؛ زیرا واقعاً زحمت کشیدند. فراهم کردن و در اختیار گذاشتن چنین دستگاه عظیمی، کار خیلی سختی است. مردم استقبال کنند و بیایند کتاب بخرند. شاید بشود قوانینی هم به وجود بیاید که از حقوق ناشر و مؤلف و مترجم و ویراستار و بقیهی کسانی که دستاندرکار کتاب هستند، دفاع کند، تا انشاءاللَّه کتاب و کتابخوانی رونقی بگیرد.
سفارشی هم به ناشران میکنم. اگرچه خوب است که کتاب را در کاغذها و جلدهای اعلا چاپ کنند، اما بعضی از کتابهایی که مشتری زیادی دارد، چاپ عمومی و مردمی هم برایش داشته باشند؛ یعنی با کاغذ کاهی و البته با چاپ خوانا منتشر کنند. چاپ باید خوب باشد؛ اما روی کاغذ کاهی بزنند و به میزان زیادی توزیع کنند، تا ارزانتر تمام بشود و افراد متعدد و زیادتری بتوانند از آنها استفاده کنند.
خطبههای نماز عید فطر
تاریخ: 1369/02/07
خطبههای نماز عید فطر
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. الحمدللَّه الّذی خلق السّموات والارض و جعل الظّلمات والنّور ثمّ الّذین کفروا بربّهم یعدلون. نحمده و نؤمن به و نستهدی بهداه و نستغفره و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین. قال اللَّه الحکیم فیکتابه: و امّا من خاف مقام ربّه و نهی النّفس عن الهوی فانّ الجنّة هی المأوی(1)
عید سعید بزرگ اسلامی فطر را به همهی مسلمین عالم، مخصوصاً آن مسلمانانی که در راه حاکمیت اسلام و معنا بخشیدن به این روزها مجاهدت میکنند، علیالخصوص به شما ملت بزرگ ایران و جمعیت عظیم نمازگزاران فطر، تبریک عرض میکنم.
روز عید فطر، همان روز بزرگ و عظیمی است که شما در نماز این عید، خدا را به آن روز قسم میدهید؛ (اسئلک بحقّ هذا الیوم)(2). این روز برای مسلمانان عید است و برای پیامبر (ذخرا و شرفا و کرامتا و مزیدا)(3). در طول تاریخ، این روز ذخیرهی پیامبر خدا و مایهی شرف و کرامت و افزایش نام و گسترش دعوت او بوده است.
در روز عید، مسلمانان باید به خود بنگرند و ببینند که از ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان، چه استفاده و بهرهیی بردهاند. ماه رمضان، ماه خودسازی و تقواست. آیا با روزه و با عبادات در آن ماه شریف، توانستهایم بر خودمان چیزی اضافه کنیم و خویش را بسازیم، یا نه؟ امروز به این حساب رسیدگی کنید، و اگر دیدید که در ماه رمضان دستاوردی پیدا کردهاید، سعی کنید آن را در طول سال حفظ کنید.
عظمت اسلام در طول تاریخ، به مسلمانان ساخته و پرداخته و حقیقتاً آمادهی برای بندگی خداست. اگر ملت ایران آمادهی بندگی خدا نبود، نمیتوانست این حرکت عظیم را انجام بدهد و امروز به عنوان الگو و نمونهی جامعهی اسلامی در میان مسلمانان سرتاسر عالم، بلکه نمونهی مجاهدت و فداکاری و بیداری و آگاهی در میان همهی ملتهای مستضعف، معرفی بشود. اگر امروز هم ملت ایران بخواهد این بار سنگین امانت را بر دوش خود حمل کند و به سرمقصد مطلوب برساند، جز خودسازی هیچ راهی ندارد.
ما باید به خدا اتکا و اتکال کنیم و این، جز بندگی و تسلیم در مقابل خدا چیزی نیست. اتکای به خدا و اعتماد به وعدهی الهی، از هر کسی برنمیآید. تنها کسانی میتوانند به خدا اتکا کنند، که خدا در دل و یاد آنها باشد. اگر خدا در یاد انسان نباشد و فضای جان او را پُر نکند، به خدا هم اعتماد نخواهد کرد و در میدانهای خطر، نخواهد توانست با اعتماد به خدا حضور پیدا کند. قرآن راه را به ما نشان داده است. خوف از خدا و داشتن تقوای الهی و بندگی و تسلیم و خضوع در مقابل پروردگار، راه فلاح و رستگاری در دنیا و عقباست.
امیرالمؤمنین(ع) در خطبهی نماز عید فطر، خطاب به مردم مسلمان میفرمود: (افلا تائب من خطیئته قبل یوم منیّته)(4). یعنی آیا کسی نیست که قبل از مرگ و فرا رسیدن میعاد ناگزیر همهی انسانها، از خطاها و گناهان خود در نزد پروردگار توبه کند؟ (الا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه و فقره)(5): آیا کسی نیست که قبل از فرا رسیدن روز تنگدستی - آن روزی که انسان هیچ وسیلهیی جز رحمت خدا و اعمالی که از پیش فرستاده باشد، ندارد - عمل بکند؟ یعنی امیرالمؤمنین(ع) در روز عید و شادمانی، مردم را به توبه و انابه و تصمیم به عمل و ارتباط با خدا گره میزند.
برادران و خواهران! ما باید از همهی خطاهای خود توبه کنیم. آنجایی که امام سجاد و امیرالمؤمنین(علیهماالصّلاةوالسّلام) و سایر بزرگوارانی که در میان آحاد بشر نورانیت بینظیری داشتند، با زبانهای گوناگون و با نفسهای سوزان استغفار و توبه میکردند، من و امثال من، برای بازگشت به خدا و طلب مغفرت و انابهی به پروردگار، هیچ لحظهیی را نباید از دست بدهیم.
در تمام اعمال شبانهروز، تقوا را پیشهی خود بکنید؛ یعنی مراقب گفتار و کردار و عمل و تصمیم و اقدام خودتان باشید و نگذارید که هواهای نفسانی، شما را از راه خدا و از تکلیف الهی منحرف بکند. شیطان به اتکای نفس اماره و هواهای نفسانی و خودخواهیها و منیتها و هوسهای ما، ما را از صراطالمستقیم الهی منحرف میکند. باید مانند آن کسی که در پیچوخمهای یک راه کوهستانی خطرناک، مراقب هر حرکت و هر قدم پیشرفت خود است، مواظب باشیم. این تقواست؛ یعنی مراقب بودن، خدا را در همهی کارها شاهد و ناظر دانستن، از خطاها و اشتباهاتی که سر میزند، زود توبه کردن، به خدا اتکا کردن، از خدا کمک خواستن، به خدا التجا بردن.
امروز چشم جهانی، به سوی شما ملت ایران است. امروز ملتها حرکت عظیم خود را با یاد حرکت شما شروع کردهاند و به ایمان شما اقتدا میکنند. اگر شما بخواهید ملتها این راه را - که راه خدا و اسلام است - ادامه بدهند، باید این راه را با استحکام ادامه بدهید، و این جز با تقوا ممکن نیست. لذا امروز تقوا بزرگترین وظیفه و مسؤولیت ماست.
پروردگارا ! همهی ما را متقی و پرهیزگار بگردان.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. نحمده و نشکره و نستغفره و نتوب الیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی علیّ امیرالمؤمنین والصّدّیقة الطّاهره سیّدة نساءالعالمین والحسن والحسین سیّدی شباب اهل الجنّة و علیّبنالحسین و محمّدبنعلی و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علیّبنموسی و محمّدبنعلیّ و علیّبنمحمّد والحسنبنعلی والخلف القائم المهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین اوصیکم عباد اللَّه بتقوی اللَّه
در خطبهی دوم، مایلم تنها یک مطلب را به شما برادران و خواهران نمازگزار عرض کنم و آن، تقدیر و تشکر از حرکت عظیم ملت ایران در روز قدس است. از نظر غاصبان سرزمین فلسطین، مسألهی قدس، یک مسألهی تمامنشده است. هیچکس نباید خیال کند که صهیونیستهای غاصب و حامیان بینالمللی آنها، میخواستند فلسطین را بگیرند و حکومت تشکیل بدهند؛ گرفتند و حکومت تشکیل دادند و مسأله تمام شد. قضیه اینطور نیست. هدفهایی که در تشکیل دولت غاصب صهیونیستی در سرزمین فلسطین وجود داشته است، با این اسرائیل کنونی کاملاً تأمین نمیشود. هدف، بالاتر از اینهاست. هدف، ایجاد کشوری است در سرزمینی بزرگتر و پُرجمعیتتر از آنچه که امروز غصب کردهاند.
دیدید به مجرد اینکه آمارهای دولتی اسرائیل به آنها نشان داد که رشد جمعیت مسلمانان در فلسطین اشغالی، از رشد جمعیت مهاجران صهیونیست به آن کشور بیشتر است، به کمک قدرتها و دولتهای پشتیبانشان، باز نقشههای قدیمی خود در زمینهی مهاجرت را شدت و شتاب بخشیدند. بنابراین، مسألهی اسرائیل از اینها بالاتر است.
تصور میشد که دولتهای عربیِ اسلامیِ مجاورِ سرزمین غصب شده، خواهند توانست، یا لااقل اراده خواهند کرد که از گسترش این غدهی سرطانی در قلب عالم اسلام و در آنجایی که سه قارهی آسیا و آفریقا و اروپا به یکدیگر متصل میشود، مانع بشوند. در اوایل، این تصور را فلسطینیها و شاید بعضی دیگر میکردند؛ اما امروز ثابت شده است که جز حرکت ملتها و ارادهی مردم مسلمان در سرتاسر آفاق اسلامی، هیچ راه دیگری وجود ندارد.
آن کسانی که در داخل سرزمینهای اشغالی، مظلومانه مبارزه میکنند و رنج میبرند و کتکش را میخورند - که تنها امید برای آزادی فلسطین و محو دولت غاصب نیز همان مبارزان داخلی هستند - باید احساس کنند و بدانند که در سرتاسر دنیای اسلام، ملتها به یاد آنها هستند و از آنها پشتیبانی میکنند. اگر بخواهیم در آن مبارزان مظلومی که در خانهی خودشان غریب هستند، این احساس پیدا بشود، باید همینگونه تظاهرات مردمی در دنیای اسلام به وجود بیاید. این ابتکار روز قدس از سوی امام بزرگ و رهبر عظیمالقدر ما(رضواناللَّهتعالیعلیه)، با توجه به همین معنا بود؛ والّا معلوم است مردمی که در خیابانهای تهران راه میروند، از اینجا به وسیلهی اسلحه با اسرائیل نمیجنگند.
امروز برای اسرائیل و حامیانش و بخصوص امریکا، اسلحهی مشت شما که گره میشود و شعاری که میدهید، از هر سلاح دیگری کوبندهتر است. آنان برای مقابلهی با سلاحهای دیگر، وسیله دارند. دیدیم که کشورهای عربی در طی چند جنگ، این قدرت را پیدا نکردند که با سلاح با اسرائیل بجنگند و او را شکست بدهند. هر دفعه، یا او کاملاً غالب شد، یا بالاخره پیش برد؛ ولو در وهلهی اول جنگ هم غالب نشده باشد.
کشورهای عربی اطراف اسرائیل، برای آنکه این کشور در بُرد تیر آنها قرار بگیرد، هرچه سلاح داشته باشند، باز قدرتهایی که این غده را در دل دنیای اسلام کاشتند، او را دو یا چند برابر مسلح خواهند کرد؛ بنایشان بر این است. آن چیزی که جواب ندارد و آن سلاحی که امریکا و شوروی و دیگر حامیان اسرائیل نمیتوانند در مقابل آن، سلاح برابر و مشابهی به میدان بیاورند، سلاح اراده و خواست ملتهاست.
سیاستمداران عالم باید بدانند که دنیای اسلام اجازه نداده است و نمیدهد. باید بدانند که ما حضور دشمن غاصب را در خانهی خودمان فراموش نکردهایم. اینطور نیست که صهیونیستها دایماً بتوانند دنیای اسلام را در مقابل عمل انجامشده قرار بدهند. نخیر، ملتها بیدارند.
مبارزهیی که از طرف حامیان رسمی اسرائیل و همپیمانان آنها - که حامیان غیررسمی اسرائیلند - با روز قدس شد، یک مبارزهی تماشایی است. برای روز قدس رقیب درست کردند و سعی نمودند که این روز را از یادها ببرند. ما در هیچ جای دنیای اسلام ندیدهایم که قدرتهای جهانی اجازه بدهند، دولتهای محلی مردم را به این حرکت و راهپیمایی وادار کنند. متأسفانه سیاست قدرتهای گردنکلفت دنیا، در بسیاری از کشورهای اسلامی، دارای نفوذ است. این از بدبختیهای مسلمین و دنیای اسلام است. چرا نباید در روز قدس، دولتهای کشورهای اسلامی، مردم را به راهپیمایی در خیابانها تشویق کنند؟ مگر چه چیزی از آنها کم میشود؟ اگر با آرمان فلسطین همراه و موافقند، چرا اجازه نمیدهند؟
شما ملت ایران، حقاً و انصافاً عظمت را مجسم کردید؛ ارادهی ملی را به معنای واقعی کلمه نشان دادید و به دنیا فهماندید که حضور ملت در صحنهی سیاست یعنی چه، اعلام نظر یعنی چه، اعلام ارادهی ملی یعنی چه. با حوادثی که کموبیش در این یک سال در عالم اتفاق افتاد، دنیا تازه معنای قدرت ملتها و حاکمیت آنها را بر نظامهای گوناگون میفهمد.
ملت ما در تمام مراحل زندگی این یازده سال اخیر، این حضور و این قدرت و این ارادهی مسلط را نشان داده؛ آن هم نه فقط در مسایل کشور خودش، بلکه در حساسترین مسایل جهانی و بینالمللی، که یکی همین مسألهی قدس است. انقلاب اسلامی، به برکت همین حضور شما مردم به پیروزی رسید و من امیدوارم و اطمینان دارم که به برکت همین حضور و بیداری شما، خواهد توانست به تمام آرمانها و آرزوهایش برسد.
خداوند انشاءاللَّه شما ملت رشید و نیرومند و بااراده و یکپارچه و قوی را، همواره موفق و بیدار و مسلط برخواستها و آرمانهای خود و انقلابتان بدارد و از این اجتماع عظیم شما و از اعماق دل آحاد این ملت، سلامها و درودهای محبتآمیز و ستایشآمیز را به روح مطهر و منور امام عزیزمان برساند و همهی آرزوهای آن بزرگوار را در نزدیکترین زمان ممکن، برآورده کند.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) نازعات: 40 و 41
2) مفاتیح الجنان، ذکر نماز عید فطر
3) مفاتیح الجنان، ذکر نماز عید فطر