بیانات مقام معظم رهبری
بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت وزیران
تاریخ: 1369/06/01
بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت وزیران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
من هم متقابلاً گذشتِ یک سال موفقیتآمیز از مأموریت و مسؤولیت عظیمی که بر دوش گرفتهاید و نیز اقتران این مقطع با پیروزیهای بزرگ و سرور همگانی ملت عزیز و مظلوم و شایستهی ایران را تبریک عرض میکنم و یاد شهدای گرانقدر و عزیزمان، مرحوم شهید بزرگوار دکتر باهنر و شهید عالیقدر رجایی را گرامی میداریم.
این دو بزرگوار، حقاً و انصافاً از عناصر برگزیده و برجستهی این کشور و این نظام بودند؛ امتحانداده و دلسوز و مردمی بودند؛ وجودشان با آرمانهای انقلاب آمیخته بود؛ طعم سختیها را چشیده بودند؛ دوران مجاهدت و مبارزهی برای پیروزی اسلام را با توفیقات و سربلندی پشت سر گذاشته بودند. همهی اینها ارزشهایی بود که در این عزیزان وجود داشت؛ بخصوص شهید رجایی که دوران مسؤولیت طولانیتری در نخست وزیری و بعد در ریاست جمهوری داشتند، که مسؤولیت سخت و دوران دشواری هم بود. واقعاً خوب عمل کردند و نشان دادند که به اسلام و انقلاب وفادارند. شایسته است که ما همیشه یاد این عزیزان را گرامی بداریم.
در رأس این دولت، جناب آقای هاشمی رفسنجانی قرار دارند که خودشان از شخصیتهایی هستند که از دوران نشو و نمای این نهضت، در وسط میدان و در صفوف مقدم حضور داشتند و همان سختیها و رنجها و شکنجهها را چشیدهاند. از روز اول پیروزی انقلاب، هم ایشان و هم شماها، واقعاً زحمات زیادی کشیدید و بهتر از خیلیها میدانید و به این نکته توجه دارید که در حرکت دولت، باید دو محور و دو رکن اساسی مورد نظر باشد:
محور اول، حرکت و تلاش است. خستگی و افسرده شدن، واقعاً در این راه هیچ معنا ندارد. شاید کسانی که اهل دنیا هستند، اگر راه دشواری پیش پایشان قرار بگیرد، سختیهای آن راه، کمکم انگیزهی آنها را کم کند. راه خدا اینطور نیست. هرچه سختتر باشد، انسانهای مؤمن، علاقهمندتر و پُرانگیزهتر میشوند؛ چون میفهمند که اهمیت این حرکت، بیشتر است.
وقتی که انسان در راه خدا حرکت میکند و برای او کار میکند، هنگامی که سختیها را مشاهده کرد، میفهمد که وظیفه فوریتر است؛ زمانی که خطر را دید، میفهمد که دفاع واجبتر است؛ پس شادابتر و پُرانگیزهتر میشود. واقعاً در راه خدا، سختی و مانع و مشکلات و انواع چیزهایی که آدمهای معمولی را مأیوس میکند و قدرنشناسی - که بحمداللَّه در مورد شماها نیست و ملت واقعاً قدرشناس مسؤولانند - انسان را از پا نمیاندازد و او را مأیوس نمیسازد و انگیزه را کم نمیکند. این را توجه داشته باشید که حرکت و تلاش، بایستی لحظهیی وقفه پیدا نکند. هیچ ساعتی از ساعات مفید زندگی من و شما، بایستی بدون کار مفیدی برای این مردم نگذرد. این مردم، حقیقتاً شایستهی خدمتند. ماها اگر بتوانیم خدمتگزار این مردم باشیم و ثابت کنیم که واقعاً به مردم خدمت میکنیم، بزرگترین افتخار است.
محور دوم، جهت حرکت و آرمانها و اصول است؛ همان چیزی که جناب آقای هاشمی اشاره کردند و خیلی مهم است. خیلی فرق است بین آن مجموعه مدیرانی که به نیت و با ایمانی، تلاشی را شروع کردند، و آن کسانی که اینطور نیستند و بالاخره مأموریتی به عهدهشان گذاشته شده و میخواهند کار را انجام بدهند. بین دولت ایران و دولتهای دیگر، واقعاً تفاوت است. در اینجا مسأله این است که وقتی ما از اول این حرکت را شروع کردیم، آن کسانی که قدمهای اول را در این حرکت برداشتند، به قصد احیای اسلام و دفاع از مسلمین و احیای ارزشهای اسلامی و رفع ظلم و استقرار عدل در جامعه و کمک به مردمی که به خاطر حکومتهای جائر، سایهی عدل را بر سرشان ندیده بودند، شروع به این کار کردند.
وقتی به نتیجهی ابتدایی رسیدیم، یعنی توانستیم قدرت را از چنگ شیطانها خارج کنیم و شروع به کار کردیم، باید جهت حرکت را دقیقاً به سمت همین هدفهایی که از اول، اصل حرکت برای آنها بود، تعیین و تنظیم کنیم و حرکت را ادامه بدهیم. مراقب باشیم که هیچ تخطییی از این اصول پیدا نشود. این، برای آن است که کلیهی کسانی که در دستگاههای دولتی کار میکنند، در عمل شخصی خودشان، این نکته را توجه کنند؛ والّا مسؤولان بالای کشور، یا خودشان جزو بانیان این حرکت و مبیّنان این اصول هستند - که احتیاج نیست به آنها تذکری داده بشود - یا جزو کسانی هستند که در این راه، قدم صدقی نشان دادهاند. بنابراین، در مجموعهی دستگاه دولت - دولت به معنای عام؛ یعنی مجموعهی دستگاه حکومت، اعم از قوّهی مجریه، قوّهی قضاییه و دستگاههایی که هرکدام به نحوی در کار ادارهی کشور دخالت دارند - باید این احساسِ وجدانیِ درونیِ جهتگیری به سمت آرمانهای اسلامی، همواره زنده باشد.
ما باید در جهت کمک به محرومان جامعه حرکت کنیم. درست است که در جامعهی اسلامی، عدل برای همه است؛ یعنی اگر شما ببینید که دزدی از دیوار کسی که فرضاً تمکنی هم دارد، بالا میرود، جلوی دزد را خواهید گرفت؛ نمیگویید که اشکالی ندارد، برود از خانهی این شخص دزدی کند. یا اگر دیده شود که یک فرد متوسط و معمولی جامعه، مورد ستم قرار میگیرد، باید جلویش گرفته شود؛ منتها ببینیم در وضع جامعه و نظام اجتماعی و تاریخ ما، کدام اقشار و کدام طبقات، بیشتر مورد ظلم و ستم و بیعدالتی قرار داشتند و عقبند؛ باید به اینها کمک بشود. روشن است که قشرهای پابرهنهی کشور، اینگونهاند.
محرومان کشور، کسانی هستند که علیرغم حق برابرشان با دیگر اعضای این خانواده، به آنها در طول سالیان دراز ظلم شده است. در این کشور، فامیلها، قشرهای بالا و مقتدر، خوانین و کمپانیداران حکومت میکردند و قدرت و قانون به نفع آنها بوده است. همه چیز بایستی در جهت عکسِ آن روند حرکت کند؛ یعنی ثروت و همت و مدیریت و امکانات مادّی و معنوی کشور، در جهت از خاک بر کشیدن آن قشرهای محروم و مظلوم برود. در تمام برنامههای دولت، بایستی این معنا مورد توجه قرار بگیرد. البته در برنامهها، همینطور هم است. یعنی واقعاً در این برنامههایی که شماها دارید و من از اغلب یا همهی آنها مطلعم، این جهات رعایت شده است؛ لیکن در عملِ اعضای دولت و اجزای مجموعهی کارکنان کشور، بایستی این معنا مورد توجه دایمی قرار بگیرد.
ملت ایران، امروز به نام اسلام، کار و تلاش میکند و برای اسلام، جهاد و مجاهدت مینماید. و این همان معجزهیی است که در دوران ما اتفاق افتاد که یک نظام اجتماعی بر اساس دین خدا و مفاهیم و ارزشهای الهی شکل بگیرد. با محاسبات مادّی، چنین چیزی اصلاً تصور نمیشد. ملتهای مسلمان، حقیقتاً مجذوب این حرکت هستند. این مبالغه نیست؛ واقعیتی است که وجود دارد. علیرغم اینهمه تبلیغاتی که علیه جمهوری اسلامی شده، ما میبینیم که باز ملتهای اسلامی، نسبت به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی خوشبینند و در جهت همین روند، حرکت میکنند. امروز در دنیا، کمتر ملت اسلامییی است که تحت تأثیر این حرکت قرار نگرفته باشد.
در صورتی این شوق و این امید در ملتها باقی میماند که ما از ایمان بیقیدوشرط و پایبندی کامل به دین خدا، یک سرسوزن تنزل و تنازل نکنیم. در معاملهی با قدرتهای جهانی، همینطور است. در برخورد با مسایل جهانی، همینطور است. در تنظیم سیاست خارجی، همینطور است. در ادارهی داخلی کشور، همینطور است.
باید آن راز سعادت جامعه را - که گردآمدن بر محور ایمان به خداست - در زندگی و نظام اجتماعی خودمان، هر لحظه قویتر و برجستهتر کنیم؛ ملت را به سمت تربیت اسلامیِ بیشتر و عمیقتر سوق بدهیم؛ عناصر جوان جامعه را به تربیت اسلامی تربیت بکنیم؛ دانشگاههای ما، وظیفهی تربیت جوان مسلمان و متخصص و عالم مسلمان - نه صرفاً عالم - را بر دوش خودشان احساس کنند؛ مدارس ابتدایی هم همینطور. کاری کنیم که در جامعه، ارزشهای اسلامی، ارزشهای مطلق به حساب بیاید و همهی ارزشهای دیگر، در مقابل آنها کمرنگ باشد. صدا و سیما در این جهت، حرکت و تلاش و برنامهریزی بکند.
خلاصه، آنچنانکه ملتهای عالم، ملت ما و نظام جمهوری اسلامی را شناختهاند که سرباز و فدایی اسلام است و در راه اسلام حرکت میکند، همینطور عمل کنیم و این معنا را اثبات نماییم. این، البته همان تصمیمی است که ملت و دولت و مسؤولان داشتند و بر طبق آن، اینهمه تلاش و مجاهدت هم شده است و در آینده هم باید همینطور باشد.
ما سرمایهی عظیمی داریم. این سرمایه، ملت فداکار ماست. من واقعاً هیچ نظامی را نمیشناسم که مردمش با این کیفیت، حامی تصمیمهای مدیران کشور باشند. البته در دنیا خیلی از کشورها هستند که بالاخره آن احساسات ناسیونالیستی و علایق ملی، مردم را دنبال مدیران راه میاندازد؛ اما بین احساس ناسیونالیستی و ایمان عمیق مذهبی، فرق است. ایمان عمیق مذهبی، همین است که شما مشاهده میکنید.
برگشتن آزادگان ما، باز منظر جدیدی را روی همهی دنیا باز کرد. ببینید مردم چه میکنند؛ چه شور و شوقی، چه اظهار ارادتی، چه اظهار اخلاصی دارند. چرا؟ چون اینها در راه خدا مجاهدت کردند و برای خاطر خدا، در دوران اسارت صبر کردند. خود این آزادگان را ببینید؛ جوانان خالص، مؤمن، بعضیشان ده سال، بعضیشان هشت سال از بهترین و دستنیافتنیترین ساعات و سنوات عمرشان را در این محنت گذراندند و شاداب برگشتند. گویی که روی اینها هیچ تبلیغی انجام نگرفته، گویی که به اینها هیچ شکنجهیی نشده، گویی که اینها طعم مرارت و محنت مجاهدت در راه خدا را نچشیدهاند. اینها اینطور برگشتند. این، به خاطر ایمان است. این را با هیچ سرمایهیی نمیشود خرید؛ جز سرمایهی ایمان که بحمداللَّه ملت ما داشتند. ما این سرمایهی عظیم را داریم. این را باید خیلی مغتنم بشماریم و حفظ کنیم. برای نگهداری و حراست از آن، باید خیلی سرمایهگذاری کنیم.
بحمداللَّه برادران عزیز به نکات اساسی مدیریت توجه دارند؛ اما من میخواهم یک نکته را که واقعاً در کشور ما باید رویش قدری کار بشود، عرض بکنم و آن، وجدان کاری است که باید در کارکنان ما خیلی زیاد تزریق و تلقین بشود. در طول سالهای سلطهی دشمنانِ این ملت در کشور ما، خیلی از ذخایر معنویمان دست خورده شده که از جمله، همین موضوع است. آقایان! یکی ازکارهایی که در وزارتخانهها و در مراکز مدیریت خودتان، به آن توجه کامل میکنید، این نکته است. باید به وجدان کار، وجدان آن وظیفه و مسؤولیتی که بر دوش هریک از افراد شماست، خیلی اهمیت بدهید و آن را احیا کنید. امروز کار در کشور ما، بایستی پُرتلاش انجام بگیرد. بدون آن وجدان کار هم نمیشود.
در پایان صحبت امروز، مایلم به نکتهیی اشاره کنم و آن، این است که یکی از چیزهایی که ما همیشه به عنوان فضایل برجستهی جناب آقای هاشمی در ذهن داشتیم و مشاهده میکردیم، حضور فداکارانه و مدبرانهی ایشان در صحنههای جنگ تحمیلی بود و حقیقتاً زبان قاصر است از اینکه آن زحمات و آن فداکاریها را سپاسگزاری کند. من آن شبهای دشوار، آن لحظات پُرهموغم و پُرمسؤولیتی را که ایشان در مقابل چشم همهی ما گذراندند - که همیشه مورد تشکر امام بزرگوارمان (رضواناللَّهتعالیعلیه) هم بود - فراموش نمیکنم. ما حالا میخواهیم این تشکر را به صورت یک حرکت سمبلیک مجسم کنیم و این نشان فتح را به سینهی جناب آقای هاشمی الصاق نماییم.
امیدوارم که خداوند متعال به شماها کمک کند و توفیق بدهد و در این راه دشواری که در پیش دارید و مسؤولیت عظیمی که برعهده گرفتهاید، تأییدتان کند، تا بتوانید وظایفتان را انجام بدهید. خداوند بر شما منت گذاشته و شما را در عداد خدمتگزاران صدیق اسلام قرار داده است. این، نعمت بزرگی است. شکرش، هرچه بیشتر و مشتاقانهتر و عاشقانهتر کار کردن است که انشاءاللَّه خدای متعال، توفیق این شکر را به همهی ما عنایت کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان و مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان
تاریخ: 1369/06/07
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان و مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
حضور عزیزان ازبندرسته و آزادگان سربلند و افتخارآفرینمان در این جمع انبوه و در کنار خانوادههای معظم شهدای عالیقدر و جانبازان و مفقودان و کارگزاران مختلف کشور، به همهی ما و همهی قشرهای مختلف ملتمان، این حقیقت را بهطور روشن میفهماند که صبر و مقاومت و ایثار و جانبازی و فداکاری در راه خدا - که در درجهی اول، شهدای عالیقدر ما و در درجهی بعد، اسرا و جانبازان و خانوادههای این عزیزان وخانوادههایی که عزیزانشان مفقودالاثر هستند، به آن مفتخرند - ثمرات شیرینی دارد که یکی از آنها همین است که ما در یک مجمع، این عزیزانمان و این یوسفهای ملت ایران را که سالیان درازی از ما دور بودند، با احساس پیروزی و افتخار و با رضایت از لطف خداوندی، در کنار قشرهای دیگر میبینیم.
این نکته را همهی ما - چه مسؤولان و چه آحاد مردم - باید به یاد داشته باشیم که تنها تکیهگاه یک ملت بزرگ و مبارز و موحد، یاد خدا و توکل به خدا و اعتماد به خداست. این، ما را پیش برد، پیروز کرد و به اینجا رساند. اگر ملت دیگری به جای ما بود و همهی شرایط ما را میداشت؛ با اینهمه دشمن، با آن محاصره، با تحمیل جنگی هشتساله، با ایجاد گرفتاریهایی مختلف از داخل و خارج، با تهاجم تبلیغاتی، تهاجم فرهنگی، تهاجم مالی، تهاجم پولی، تهاجم نظامی و با سابقهی فساد چنددهساله، بلکه چندصدسالهیی که بر او تحمیل کرده بودند، منتها منهای ایمان و منهای خدا، یقیناً آن ملت طاقت نمیآورد و به اینجا نمیرسید و در نیمهی راه به زانو درمیآمد و نمیتوانست پرچم پیروزی را مثل ما که امروز بر بام عالم برافراشتهایم و افتخار میکنیم، بیفرازد.
اینکه دشمنان خدا - امریکا و استکبار و در برههیی شرق و غرب با هم و ارتجاع و دیگران - اینطور دستبهیکی کردند و به ما حمله کردند، به خاطر همین بود که محاسباتشان، از عنصر توکل و ایمان به خدا خالی بود و آن را در زندگی ما به حساب نیاورده بودند. با این حساب، باید بگوییم که آنها از یک جهت درست فهمیده بودند. واقعاً اگر ملت ما ایمان به خدا، و اتصال به مبدأ ربوبی و غیب را نداشت، همانی که آنها خواسته بودند، میشد؛ یعنی انقلاب شکست میخورد، ملت عقبنشینی میکرد، پرچمداران مبارزه، سرکوب و شرمنده و سرافکنده میشدند و همهی مبارزان سرتاسر عالم، عقبنشینی میکردند. اگر خدا در بین نبود، قضیه غیر از این نبود. این جای قضیه را استکبار اشتباه کرد و باز هم میکند. ملتی که به خدا متکی و معتقد باشد و حقیقتاً اعتماد به خدا در قلب او باشد، شکستناپذیر است و هیچچیز نمیتواند او را به عقبنشینی وادار کند.
از شعار و حماسه و خشنودی از آنچه که گذشت، یک لحظه خارج بشویم، ببینیم تکلیف ما چیست. تکلیف یکیک ما این است که این ارتباط و پیوند با خدا را حفظ کنیم و هرگز آن را قطع نکنیم. ارتباط یکیک ما با خدا به این است که عمل و قلب و اخلاق و رفتار خود را طبق پسند و رضای الهی قرار بدهیم، از خودخواهی و دروغ و تهمت و فریب و حاکم کردن نفس و خواهشهای نفسانی بر زندگی خود پرهیز کنیم، یاد و ذکر خدا و توجه و اتصال حقیقی به او و مبارزهی با نفس و عبادت واقعی را روزبهروز در عمل شخصی و فردی خودمان تقویت کنیم. این، وظیفهی یکایک ماست.
وظیفهی جمعی ما به عنوان یک جامعه و یک نظام و یک دولت و یک حکومت، این است که احکام الهی - قانون بر اساس دین خدا - را در سطح جامعه، معیار و ملاک عمل عمومی قرار بدهیم؛ همچنانکه مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان ما، بحمداللَّه این مسؤولیت را داشتهاند و همیشه هم رعایت شده است.
دولت، در خط دین خداست. همهی کارگزاران دولتی، در سایهی دین و دستورات الهی هستند. همین برادران امور تربیتی که در اینجا هستند، تربیت بر اساس دین و معیارهای آن را برنامهی خودشان قرار بدهند و کوچکترین کوتاهی و سستی در این راه را روا ندارند. برادرانی که در دستگاه بانکی کشور مشغول کار و خدمت هستند، تکلیفشان را بر اساس تفکر اسلامی و دینی دنبال کنند و انجام بدهند. مسؤولان و کارگزاران دستگاههای مختلف دولتی، در برخورد و مواجههی با مردم، با اخلاق اسلامی برخورد کنند.
بانکداری اسلامی - پول را در جامعه به شکل اسلامی مطرح کردن و داد و ستد کردن - مسألهی بسیار مهمی است. اگر بتوانیم این حقیقت را به معنای جامع کلمه در جامعه به وجود بیاوریم، فتح عظیمی در دنیا خواهد بود. فتح، فقط فتح قلعهها و سنگرها نیست. اگر کارگزاران دستگاه بانکی بتوانند این را به معنای جامع و کامل مسأله اجرا و پیاده کنند، بزرگترین سنگر اقتصادی امروز دنیاست. خصوصیت بانکداری اسلامی و از لوازم آن، دادوستد پول بر اساس غیر ربا، تنظیم مبادلات پولی بر اساس قوانین اسلامی و معاملات اسلامیِ صحیح است، که در آنها ظلم و استثمار و کنز و تبعیض و اختلاف طبقاتی و امثال اینها به وجود نمیآید.
دانشمندانی هم که اهل تحقیق هستند و جمعی از آنها به مناسبتی در این مجلس تشریف دارند، تحقیق علمی را به معنای واقعی کلمه، برای رسیدن به حقایقِ نامکشوف دنبال کنند. تحقیق، یعنی کاویدن، کاوش، تلاش کردن برای رسیدن به چیزی که تا به حال به آن دسترسی پیدا نشده است. این محقق، در مسایل طبیعی و علمی و فلسفی و مسایل مربوط به جهان خارجی و واقعی یا مسایل مربوط به انسان و تاریخ و غیره تحقیق میکند. این محقق، در مقابل چه چیزی تحقیق میکند؟ چه میگیرد و تحقیق میکند؟ جواب این است که محقق تحقیق میکند، تا به حقیقت برسد. پاداش او، این است. پول، مال و حتّی تشویق، پاداش محقق نیست؛ در مقابل تحقیقِ او کوچک است. البته باید اینها نثار بشود، پولها باید خرج بشود، کارها باید انجام گیرد، تسهیلات باید فراهم بشود، تا تحقیق انجام بگیرد؛ اما اینها هیچکدام پاداش تحقیق نیست. پاداش تحقیق، رسیدن به حق است. اینها احکام اسلامی است. اینها از لحاظ جمعی، عبارةالاخرای ارتباط جامعه با خداست.
برادران! اگر این کارها را کردید، جمهوری اسلامی اسوه و الگو باقی خواهد ماند و کید دشمنان و شیاطین برای پایین آوردن جمهوری اسلامی از این مرتبه، به جایی نخواهد رسید. انقلاب اسلامی، ارایهی یک الگوی جدید برای زندگی اجتماعات بشری و کشورها بود و هست و هنوز هم جدید است. اگر خوب عمل کنیم، این الگو برای جوامع بشری، شاید تا قرنها الگوی یگانه خواهد بود. دشمن و استکبار و کمپانیهای نفتخوار و سرمایهداران استثمارگر عالم، از همین میترسند. اگر چیزی به نام اسلام باشد که به گاو و گوسفند و منافع آنها صدمهیی نزند، با آن هیچ مخالفتی ندارند. با اسلامی که نفی قدرتهای شیطانی و ظلم و تبعیض در آن نباشد، کسی مخالف نیست. آنها با اسلامِ (لاالهالااللَّه) مخالفند، با اسلامِ حمایت از انسانها مخالفند، با اسلامِ مبارزه با ظلم و ستم و زورگویی و قلدری مخالفند، با اسلامی که وقتی قدرت پیدا میکند، دست سرمایهداران و زورگویان و مستشاران و مفتخوران و کرکسهایی که در این مملکت، بر سر مردار سفرهی شاهنشاهی نشسته بودند، قطع میکند، مخالفند. وقتی در جمهوری اسلامی، منافعشان تهدید و قطع میشود، شرق و غرب دست به دست هم میدهند و متجاوز به ایران را مورد حمایت قرار میدهند.
امروز به خلیج فارس لشکر کشیدهاند که چرا عراق به کویت تجاوز کردهاست. البته تجاوز، کار بسیار بدی است. آنها هم بیخود کردند تجاوز کردند. مجبور هم خواهند شد که از این تجاوز، عملاً اظهار پشیمانی کنند و عقب بکشند؛ در این شکی نیست. اما آیا آن کسانی که به عنوان مقابلهی با تجاوز و برهمزدن نقشهی جغرافیایی منطقه، وارد منطقه شدند، راست میگویند و مقابل تجاوز میایستند، یا برای منافع خودشان سینه میزنند؟! شما که امریکا هستید، شما که سرمایهداران بزرگ دنیا هستید و برای منافع خودتان تلاش میکنید، چه لزومی کرده که این ملتهای منطقه، زجر و شکنجهی حضور شما در این منطقه را بکشند؟ حضور امریکا، برای کشورهای منطقهی خلیجفارس و هرجایی که اینها حضور پیدا کنند، نامیمون و میشوم است. اینها در جایی امنیت نمیآورند، اینها اهل مقابلهی با تجاوز نیستند؛ خودشان متجاوزند. مگر تجاوز به کویت، با تجاوز به گرانادا و پاناما و بقیهی جاها فرق دارد؟ اگر اینها با تجاوز مخالفند، چرا اعضای دایمی شورای امنیت، در مقابل آنها اینطور موضعگیری نکردند؟! چهطور تجاوز را امریکا بکند، خوب است؛ دیگری بکند، بد است؟! تجاوز را هر کس بکند، بد است.
ما با تجاوز مخالفیم. ما آن روزی که متجاوزان عراقی داخل خاک ما بودند، سالهای متمادی گفتیم اینها متجاوزند و متجاوز باید تنبیه بشود. گفتیم اگر امروز متجاوز تنبیه نشود، در منطقهی حساس خلیج فارس، تجاوز باقی خواهد ماند. آن روز چون همهشان علیه اسلام همدست شده بودند، کسی از ما این حرف را گوش نکرد؛ امروز به شرش گیر کردهاند. امروز هم من میگویم که دشمنیِ اصلی اینها با اسلام است. همهی اینها حاضر و آمادهاند، در صورتی که منافعشان ایجاب بکند، باز علیه اسلام همدست بشوند. آنچه برای اینها اهمیت دارد، بیداری و آگاهی و ایستادگی ملتهاست که اسلام آن را میدهد.
آنهایی هم که حالا یکشبه ضد امریکایی شدهاند،(۱) اینطرف و آنطرف راه افتادهاند و دم از ضدیت با امریکا میزنند، آنها هم مایهی مسخرهی هوشمندان عالمند. عمری را سر سفرهی امریکا نشستند و برخاستند و خوردند و چریدند و با پول و تفنگ امریکا توانستند چهار صباح حکومت بکنند، حالا ناگهان دو روزه ضد امریکایی شدهاند و مینشینند و پامیشوند و اینطرف آنطرف، دم از ضدیت با امریکا میزنند! نخیر، ضدیت با امریکا و استکبار و قلدران را آن کسی میتواند ادعا بکند که با مواضع ثابت و روشن، با تجاوز و قلدری مخالف باشد. هیچ قلدری نمیتواند بگوید من ضد امریکا هستم. بله، قلدران همه با هم بدند. گرگهای بیابان وقتی گرسنه میشوند، همه با هم بدند. این، افتخاری نیست. شوروی و امریکا، سالهای متمادی مثل دو گرگ گرسنه در مقابل هم ایستاده بودند، به جان هم میافتادند و ملتهای بیچاره را پامال میکردند. مگر برای شوروی که ضد امریکا بود، یا برای امریکا که ضد شوروی بود، افتخاری بود؟ افتخار، برای آن ملت و نظام و دستگاهی است که به خاطر حقیقت و صداقت و نجات انسانها و مقابله و مبارزهی با ظلم و ظالم، در مقابل امریکا یا هر قدرت دیگری بایستد و آن، جمهوری اسلامی و بندگان صالح خدا و مسلمانانند و لاغیر. ملت ما، نظام جمهوری اسلامی و دولتمردان عزیز زحمتکش مؤمن ما، این مواضع را حفظ میکنند.
خدا را شکر میکنیم که امروز دولت، رئیسجمهور، مسؤولان، نمایندگان مجلس، کارگزاران قوّهی قضاییه و نیروهای مسلح ما، انسانهای پاک و سالم و صالحی هستند. اینها یاران و مریدان و رهروان راه امامند. آن امامی که چهرهی باصلابتش، به یکایک انسانهایی که دربند بودند، امید بخشید؛ حتّی حالا هم که مدتهاست جسم او در میان ما نیست، اما روح و یاد او الهامبخش است و هنوز در گوشهوکنار کشورهای اسلامی، وجدانهای بیدار و آگاه، به یاد امام به هیجان میآیند، شعرا شعر میگویند، ملتها شعار میدهند، روشنفکران مینویسند و میگویند و پشت سر امامِ این ملت حرکت میکنند.
من وقتی به منظرهی آزادی اسرای عزیز و عالیقدرمان نگاه میکنم، میبینم که اینها مثل فولاد و کوه، استوار برگشتند و ملت که اینها را استقبال میکند، همان روحیهیی را نشان میدهد که در طول این ده، دوازده سال، در حساسترین مواقع نشان داده است. جوانان و رزمندگان عزیز! شماها وقتی به جبهه رفتید، این ملت همینطور با شور و شوق و شعار، شماها را بدرقه کرد. حالا هم که برگشتهاید، باز با همان شور و شوق و شعار، از شما استقبال میکند. این ملت، ملت فوقالعاده و بینظیری است. در آگاهی و شجاعت و پایداری هم بینظیر است. مواضع این ملت، مواضع مستحکمی است.
خدا را سپاسگزاریم که مسؤولان این ملت هم از خود همین ملتند و مثل آنها فکر میکنند، حرف میزنند، عمل میکنند و زندگی مینمایند. ما نگرانی نداریم و از کسی نمیترسیم. ما از چه کسی بترسیم؟ (فلا تخشوهم واخشون)(۲). خدای متعال میفرماید: از هیچ قدرتی نهراسید. ملت ما از هیچ قدرتی نهراسیده است، باز هم نمیهراسد و هیچ قدرتی نسبت به این انقلاب و این کشور، هیچ غلطی نمیتواند انجام بدهد.
به حرف اول بر میگردم. اگر میخواهید همان امتی باشید که (کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس)(۳)، ارتباطتان را با خدا حفظ کنید. این دلها را از یاد خدا پُر کنید و به محبت خدا جلا بدهید و به ذکر الهی منوّر نمایید. این، آن کیمیا و آن کبریت احمری است که همه چیز در مقابل آن کوچک است.
امیدواریم که خداوند متعال، ملت عزیز ما را همیشه دلشاد و سربلند بدارد. انشاءاللَّه خداوند بقیهی آزادگان عزیز ما را هم هرچه زودتر به آغوش ملت و میهن برگرداند. امیدواریم که انشاءاللَّه خداوند خبرهای خوشی به خانوادههای مفقودان عزیزمان برساند. امیدواریم که خداوند روح مطهر شهدای گرانقدر ما را - که هرچه داریم، به برکت خون مظلومانهی شهدایمان داریم - با اولیایشان محشور کند. خداوند انشاءاللَّه قلب مقدس ولیّعصر را از ما خشنود کند و روح مطهر امام عزیز را از ما شاد نماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) اشاره به مواضع صدام حسین و عوامل رژیم بعث عراق است که در زمان جنگ تحمیلی و قبل از حمله به کویت، مورد حمایت امریکا بودند؛ ولی پس از تهاجم به کویت، تغییر موضع داده و شعارهای ضد امریکایی ابراز میکردند!
۲) بقره: ۱۵۰
۳) آلعمران: ۱۱۰
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان
تاریخ: 1369/06/01
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
من همینطور که به این چهرههای نورانی نگاه میکنم، مکرر فکر میکنم که جای امام چهقدر خالی است. اگر آن باغبان چیرهدست و آن پدر مهربان بود، چه لذتی میبرد که ببیند نهالهای برومند و فرزندان دلاورش، بعد از سالهای متمادی اسارت در دست دشمنان، چگونه بالنده و سربلند و عازم و پُرشور برگشتهاند و دست تطاول روزگار نتوانسته است کمترین تأثیر منفی را بر روحیه و روحها و جانهای منور آنها بگذارد.
این چند روزه، نعم الهی برای ملت ما متوالی بود. نعمت پیروزی، نعمت بزرگی بود. نعمت بازگشت شما فرزندان ملت و نور چشمهای عزیز ما، نعمت بزرگی بود؛ اما دو نعمت دیگر بزرگتر از اینهاست:
نعمت اول اینکه شماها آنچنان برگشتهاید که دل هر عاشق اسلام را شاد میکنید، دل هر انسان دلسوز و دردمند را امیدوار میکنید و مایهی افتخار دوستان و موجب یأس دشمنید. این نعمت، اگر از اصل نعمت برگشتن شماها بزرگتر نباشد، کوچکتر نیست.
نعمت دوم - که آن را کشف میکنیم - این است که احساس میکنیم دست قدرتمند خدا همچنان پشت سر این ملت و این کشور و این نظام و این انقلاب است. هیچ صاحب قدرت طاغوتییی در دنیا، به حاکمیت اسلام راضی نبود و نیست. امروز بعد از گذشت قریب به دوازده سال از پیروزی و حاکمیت اسلام در این کشور، دشمنان ما تا حدود زیادی مأیوس شدهاند و در مقابل اسلام احساس ناتوانی کردهاند؛ اما از دشمنی آنها یک سر سوزن کم نشده است و ممکن نیست از دشمنی شیاطین با راه و دین خدا کم بشود. شیطان با بندگان خدا خصم است و نسبت به آنها کمر دشمنی بسته است. تا ما بندهی خدا هستیم، دشمنی شیطانها با ما کم نخواهد شد.
البته امروز با هشت سال و ده سال و دوازده سال پیش یک فرق عمده دارد و آن، این است که در آن روزها دشمنان اسلام و مسلمین امیدوار و عازم بودند که بتوانند این نهال را از بیخ و بن قلع و قمع کنند. امروز این نهال ریشه دوانده، درخت تناوری شده، خون شهدا آن را آبیاری کرده و مراقبت مادران و پدران و زجر دیدگان و مجاهدان فیسبیلاللَّه و نیز صبر و استقامت فرزندان اسلام و دلاوران راه اسلام، آن را مستحکم کرده است. امروز دشمنان باز هم دشمنند؛ اما دیگر امید ندارند که بتوانند این درخت تناور و تنومند را قلع و قمع کنند.
شماها ده سال، هشت سال - کمتر یا بیشتر - سختترین دوران را گذراندید؛ جوانی و زندگی باطراوت دوران شباب را در راه خدا دادید؛ اما ضرر نکردید؛ چون با خدا معامله کردید. صبر و استقامت شما، به اسلام آبرو بخشید. خانوادههای شما - پدران، مادران، همسران و فرزندان - با صبر خود اسلام را رو سفید کردند و به نظام و جمهوری اسلامی آبرو دادند.
در این مدت هشت سال و ده سال و دوران تلخ اسارت شما در دست دشمن، ملت ایران با سربلندی از گذرگاههای بسیار سختی عبور کرد. این ملت در جادهی آسفالته حرکت نکرد؛ گردنهها را طی کرد و با خطرها مواجه شد. یک روز تقریباً تمام قدرتهای دنیا و تحقیقاً همهی قدرتهای بزرگ، در مقابل این ملت مظلوم دست به دست هم دادند؛ اما این ملت با امید و توکل به خدا، پشت سر آن انسان استثنایی زمان ما، آن سلالهی پیامبران، آن یادگار حقیقی پیامبر و علی و حسینبنعلی(علیهم السّلام) ایستاد. امروز اگر دشمنان جمهوری اسلامی هم به زبان نیاورند، در دلشان به ارزش والای امام و ملتِ پشت سر امام معترفند. شماها جزو بهترین و عزیزترین نمونهها هستید. ما به شما و به خانوادههای شما و به مجاهدت شما افتخار میکنیم. دشمنان اسلام باید امید اندک خود را از منحرف کردن این ملت و این کشور و این نظام از اسلام به گور ببرند.
ملتهای مسلمان، به این ملت چشم دوختهاند. جنگ تحمیلی هشتساله، ملت ما را عزیزتر کرد. اگرچه طراحان این توطئه میخواستند به جمهوری اسلامی ضربه بزنند؛ اما ملت بزرگ ما با ایستادگی و مقاومت خود در راه خدا، این توطئه را به وسیله و نردبانی به سمت قلهی آرزوها و ارزشهای اسلامی و وسیلهیی برای پیشرفت تبدیل کرد. امروز هم همینطور است. تهدید قدرتهای بزرگ و شیطانها و در رأس آنها امریکا - که شیطان بزرگ است - ملت ما را یک سر سوزن منحرف نخواهد کرد.
ما نسبت به ملتهای مسلمان دیگر هم احساس مسؤولیت میکنیم. هرجا که مسلمانی هست، ما در آنجا وظیفه داریم. ما نمیتوانیم نسبت به سرنوشت مسلمانان بیتفاوت باشیم. امروز در منطقهی خلیج فارس، آرزومندان و تشنگان قدرتِ روزافزون - و پیشقراول همه امریکا - راه افتادهاند و میخواهند در اینجا برای خودشان جای پا درست کنند. اینجا منطقهی اسلامی است و برای امریکا و اذناب امریکا جایی نیست. اینجا پایگاه اسلام است. این خلیج فارس، یک مرکز اسلامی است و ثروتهای آن متعلق به ملتهای اسلامی میباشد.
مگر قدرتهایی مثل امریکا میتوانند دفع کنندهی تجاوز باشند؟! خود آنها متجاوزند. ما تجاوز را از هر کسی که باشد، رد میکنیم؛ اما قبول هم نداریم که رژیمی مثل رژیم امریکا، ضد تجاوز باشد. چه کسی حملهی به ایران را تشویق کرد؟ به کسانی که نیروهای متجاوز را در کشور ما داخل کرده بودند، چهکسی کمک کرد؟ چهکسی پشتیبانی کرد؟ آیا اینها میتوانند ادعا کنند که ضد تجاوزند؟! اینها به فکر منافع خودشان هستند. اگر تجاوز در خدمت منافع آنها باشد، طرفدار آن هستند و به آن کمک میکنند!
ملتهای مسلمان باید هوشیار باشند. کشورهای اسلامی باید آگاه باشند و بدانند که ادعای اینگونه قدرتها در مخالفت با تجاوز و حفاظت از حقوق ملتها، ادعای پوچ و دروغی است. بحمداللَّه نظام جمهوری اسلامی، نظامی مستحکم است و این استحکام، به برکت اسلام و پیروی از قرآن است. این استحکام بایستی روزبهروز بیشتر بشود؛ یعنی باید پایبندی ما به اسلام بیشتر گردد.
سازندگی زندان و اسارت، سازندگی مخصوصی است؛ آن را در جای دیگر نمیشود پیدا کرد. شما جوانانی که سالهای متمادی طعم زندان را چشیدهاید، این شانس را داشتهاید که علاوه بر سازندگی در میدان جهاد و جنگ، توفیق سازندگی در آن میدان را هم پیدا کنید. شما خیلی وظیفه دارید. هرجا که هستید، باید محیط اطراف خودتان را روشن کنید. شما باید نورافشانی کنید. ملت قدر شما را میداند.
امیدواریم که خداوند متعال، هرچه زودتر چشمهای خانوادههای شما را به دیدار شما روشن کند و وجودتان را که ذخیرهی اسلام و مسلمین است، حفظ کند و انشاءاللَّه وجود شما پشتوانهی پیشرفت جمهوری اسلامی به سمت هدفهای خود باشد. از اینکه به اینجا تشریف آوردهاید، خیلی متشکرم. ما همیشه مشتاق دیدار شما عزیزان بودیم و باز هم هستیم. خداوند انشاءاللَّه شما را روزبهروز بیشتر مورد تأیید و توفیق خودش قرار بدهد.
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان
تاریخ: 1369/05/29
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این چند روزه، حقیقتاً یکی از شیرینترین ایامِ دوران بعد از انقلاب برای ملت ما بود. تنها چیزی که در این ایام عید و شادی، دلها را آزرده میکرد و میکند و من در این چند روز، غالباً در همین فکر بودم، این است که بسیاری از شماها آرزو داشتید که بعد از برگشتن، امام را زیارت کنید. همهی رزمندگان ما، این آرزو را داشتند. بسیاری از شهدای ما در وصیتنامههایشان، به این آرزو و عشق بزرگ اشاره کردهاند.
ما میدانیم که شما در طول دوران اسارت در زندانها، در اردوگاههای دشوار و در زیر آن فشارها، یکی از چیزهایی که دلهایتان را زنده و پرامید نگاه میداشت، یاد آن چهره و روحیهی پُرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حالِ پدری را که فرزندانش با این شکل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید. خود آن بزرگوار، در نامهیی که برای یکی از اسرا نوشته بودند، این حالت را تشریح کردند. نشان دادند که واقعاً داغدارِ فقدان این عزیزان هستند. حقیقتاً این روزها، جای امام خالی است. البته روحِ بزرگوارِ پُرفتوحِ آن جلیلالقدر، به ما متوجه است. شادی و موفقیتهای ملت ما و پیروزیهای اسلام و مسلمین، روح امام را مانند ارواح طیبهی همهی اولیا، شادمان و مسرور میکند.
خدا را شکر میکنیم که ثابت کرد، آن دست قدرتمندی که از روز اول، پشت سر این انقلاب و این کشور بود، همچنان پشت سر این انقلاب و این کشور است. خدای متعال از اوان نشانههای پیروزی این انقلاب، در همهی گذرگاههای سخت، با قدرت کاملهی خود، مسؤولان و ملت را هدایت کرده است و این نکتهیی بود که امام بزرگوارمان عمیقاً به آن معتقد بودند که دست قدرتمندی، این انقلاب و این ملت را هدایت میکند. حالا هم همانطور شد و بحمداللَّه با پیروزی ملت ایران و شما فداکاران و مبارزان راه حق و راه اسلام و با پیروزی و سربلندی اسلام و مسلمین، همه چیز به نحو مطلوب پیش میرود و پیش رفت. اگر بنا بود که افکار و ابتکارات بشری، در این مورد بخواهند فکر کنند، بهتر از آنچه که شد، ممکن نبود راه و خط روشنی را بیابند. خدای متعال، خودش همه را هدایت کرد.
شما بحمداللَّه برگشتید. دوران سختی بر شما گذشت. بر خانوادههای شما هم خیلی سخت گذشت. بر ملت ایران نیز به خاطر نداشتن جوانان فداکار و مردان مؤمن و رزمندگان مخلصی مثل شماها و بقیهی اسرای آزادهی عزیز ما، سخت گذشت؛ اما صبر و مقاومت و توکل به خدا، همه چیز را در جهت مصلحت ملت ایران و مصلحت صابران پیش برد. این هم تجربهیی شد. خدای متعال فرموده است: (انّ مع العسر یسرا)(1): هر سختی - اگر صبر کنید - یک آسانی به دنبال خود دارد. ما ملت، این را در این ده، دوازده سال، مکرر تجربه کردهایم. این هم تجربهی دیگری شد. خدا را به این خاطر، شکر میکنیم. امیدواریم که انشاءاللَّه بقیهی اسرای عزیز و آزادمردان و آزادگان نور چشم ما و نور چشم ملت ایران، زودتر بیایند. شما ذخیرهی بزرگ الهی و یک ثروت عظیم انسانی هستید که در دست دشمن، غصب شده بودید. خدای متعال، شما را به ملت و به این کشور اسلامی برگرداند. انشاءاللَّه همه بتوانیم وظایفمان را انجام بدهیم.
برادران! ما در میانهی یک راه بسیار پُرافتخار هستیم. این نکته را نباید هرگز از یاد ببریم. این انقلاب، آرزوی همهی ملتهای مسلمان بود. اگر بگوییم همهی مصلحان و متفکران و آزادمردان طول تاریخ اسلام، آرزوی چنین روزهایی را برای اسلام و مسلمین داشتهاند، مبالغه نکردهایم. دشمنان اسلام برای از بین بردن کامل اسلام و قرآن و ارزشهای اسلامی، نقشههای عجیبی طرح کرده بودند. در طول دهها سال، چهقدر ثروت خرج شد، چهقدر فکر شد، چهقدر جنایت انجام شد، چهقدر تبلیغات دروغ شد، برای اینکه اسلام بکلی از صحنهی زندگی بشر خارج بشود.
انقلاب ما، همه چیز را بهعکس آنچه که دشمنان اسلام و شیطانها میخواستند، کرد. امروز، ملتهای اسلام بیدار شدهاند. امروز، نهضت اسلامی در بسیاری از کشورهای اسلامی دنیا، اوج گرفته است. امروز، اسلام و انقلاب اسلامی و نهضت اسلامی، یک ارزش بزرگ ملی و اجتماعی و سیاسی محسوب میشود. امروز، کار به جایی رسیده است که حتّی کسانی که با اسلام هیچ میانهیی ندارند، برای مصلحت زمانه، دم از اسلام میزنند! امروز، اسلام عزیز شده است. این عزت را چه چیزی به اسلام داد؟ خون شهیدان ما، زحمات و صبرها و مقاومتهای شما، تلاشها و محنتپذیریها و صبرها و استقامتهای خانوادههای شما - این مادران، این پدران، این همسران، این فرزندان - تلاش مخلصانهی کسانی که همهی آرزوهای جوانی و مادّی را کنار گذاشتند و در خط اسلام، مبارزه و مجاهده کردند. اینها اثر کرد.
امروز، اسلام در دنیا عزت پیدا کرده است. بحمداللَّه پایگاه اسلام عزیز و انقلابی هم، ایران اسلامی است و ملت ایران محور همهی این افتخارات هستند. حقیقتاً ملت ایران، ملت بزرگ و عالیقدر و پُرشور و بااستعدادی است. خدا این ملت را میشناخت و خصوصیات این ملت را میدانست که عظیمترین بارها و مسؤولیتها را - که مسؤولیت احیای دوبارهی اسلام و زنده کردن قرآن و ارزشهای اسلامی است - بر دوش این ملت گذاشت و بحمداللَّه این ملت هم موفق شده است؛ لیکن ما در میانهی راه هستیم و همه موظفیم که تلاش و مجاهدت کنیم.
دشمنان اسلام بیدارند و از ضربه زدن به اسلام، مأیوس نشدهاند. امروز، سیاستهای بزرگ جهانی به فکر هستند، تا صحنه را از اسلام و شعارهای اسلامی - که برای ملتها پُرجاذبه است - خالی کنند. شیطانها و شیطان بزرگ - یعنی امریکا - به فکر ضربه زدن به اسلام و مسلمینند. هرجایی که حضور دشمنان اسلام باشد، برای اسلام احساس خطر میشود و مجاهدان راه اسلام و مسلمانان مخلص و واقعی را، به دفاع و احساس مسؤولیت و دلسوزی و تلاش و کار و مجاهدت دعوت میکند.
در این ده سالی که شما نبودید، خیلی قضایا در این کشور اتفاق افتاد و ملت ایران، امتحانهای خیلی عظیم و پُرافتخاری دادند. در این امتحانها، بحمداللَّه ملت سربلند از آب درآمد. ملت ایران نشان داد که در مقابل حوادث، مقاوم و با استقامت و پابرجاست. دشمنان اسلام، خیلی سعی کردند که بین ملت ما شکاف بیندازند، ولی نتوانستند؛ خیلی سعی کردند مردم را از اسلام دور کنند، ولی نتوانستند. تبلیغات و پولها و سیاستهای دشمنان، خیلی سعی و تلاش کرد، تا شاید ملت را از آرزوها و آرمانها و هدفهایش دور کند؛ ولی نتوانست. ملت، پشت سر امام و مسؤولان دلسوز، در این دهساله ایستادند و موفق شدند. امروز هم بحمداللَّه ملت ما در نهایت شادابی، استقامت، قدرت و قاطعیت، پشت سر مسؤولان ایستاده است.
ملت ایران باید به مدد اسلام و اتحاد و اتفاقشان، خود را قوی کنند. اگر ملت ما از لحاظ نظامی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، در حد اعلای قدرت بود، میتواند زندگی خود و ملتهای مسلمان را نجات بدهد. اگر قوی و مقتدر بود، اگر وضعی داشت که امید قدرتهای بزرگ و متجاوز را قطع کرد و به یأس مبدل نمود، برای جوامع اسلامی، الگو خواهد بود. اگر خدای ناکرده این ملت، اقتدار لازم و شایستهی اسلامی را نداشته باشد، دشمنان طمع خواهند کرد، در زندگی او دست خواهند برد، تسلط پیدا خواهند کرد و همان بساط ننگین دوران گذشته را - العیاذ باللَّه - تجدید خواهند کرد.
ملت باید از لحاظ نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قوی باشد. تهدیدهای جهانی را مشاهده کنید، ببینید که قدرتهای بزرگ در چه فکرهایی هستند. امروز، در همین منطقهی خلیج فارس و خاورمیانه، استکبار جهانی و امریکا، در فکر توسعهی قدرت و در فکر طرحهای توسعهطلبانهی خودشان هستند. اینها به فکر رفع تجاوز نیستند. خود اینها متجاوزند و تجاوزشان را در بسیاری از نقاط عالم، نشان دادهاند. وجود اینها، برای ملتهای اسلامی خطر است. اینها نمیتوانند ایجاد امنیت بکنند. ملت مسلمان ما، باید به فکر باشد.
امروز، وظیفهی همهی آحاد ملت، مخصوصاً آن کسانی که در میدانهای خطر، تلاش کردهاند و از جان و عمر و جوانی و عزیزان خود، مایه گذاشتهاند - مثل شما عزیزان و همهی قشرهای مؤمن، خانوادههای شهدا، جانبازان و کسانی که بیش از همه برای انقلاب دل سوزاندهاند و سرمایهگذاری کردهاند - این است که باید تلاش کنند؛ تلاش پشت سر مسؤولان، برای سازندگی کشور به صورت یک کشور قدرتمند.
هیچوقت مثل امروز، مسؤولان کشور، رئیسجمهور و دولت، شخصیتهای برجسته و ممتازی نبودند. امروز بحمداللَّه رئیسجمهوری در رأس قوّهی اجرایی ماست که مایهی امید و مورد علاقه و اعتماد امام در همهی امور سیاسی و نظامی در کشور بود. این را ما شاهد بودیم. این، یک امتیاز بزرگ است که امروز بحمداللَّه ملت ما دارد.
مسؤولان اجرایی، قضایی، نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و مسؤولان نیروهای نظامی، انسانهای مؤمن، مخلص، دلسوز، علاقهمند، به فکر مستضعفان، به فکر کشور و پیشرفت کارها، به فکر انجام وظیفه و واقعاً در حال خدمت هستند؛ کسانی که در هیچیک از کشورها - تا آنجایی که ما شناختیم و فهمیدیم - نظیر آنها را سراغ نداریم. این، امتیاز خیلی بزرگی است. این مسؤولان، و این هم ملت. ما هیچچیز کم نداریم. با این کشور با عظمت و بزرگ، با این تاریخ پُربار، ما میتوانیم یک ملت قوی و نیرومند، و برای اسلام مایهی افتخار باشیم. این ملت میتواند برای مسلمین در سرتاسر دنیا الگو باشد؛ اینها ممکن است. تا الان هم بحمداللَّه همینطور بوده است.
اگرچه امام امروز در میان ما نیستند، اما رهنمودها و راه و خط و پرتو اشاره و شاگردان امام هستند و این ملت - مریدان و فرزندان امام - در صحنهاند. این صحنه را حفظ کنید. الحمدللَّه که خدا دشمنانتان را شکست داد، شما را پیروزمندانه به میهن اسلامی برگرداند، خانوادههایتان را شاد کرد و قطعاً خدای متعال با این پیروزیها دل مقدس و مبارک ولیّعصر(ارواحنافداه) را شاد نمود. این پیروزیها، در سایهی استقامت و مقاومت و توکل به خدا و حرکت در راه او و اخلاص و دلسوزی بود. هروقت و تا هر زمان که دلسوزانه در راه خدا حرکت کنیم، همین پیروزیها هست. هیچچیز، ما را نمیترساند و از راه خدا منحرف نمیکند. هیچچیز، دلهای ما را در پیمودن این راه، مردد نمیسازد. خدا هم لطفش را از ما دریغ نکرده است و نخواهد کرد.
امیدواریم که خدای متعال، به شماها توفیق بدهد. انشاءاللَّه هرچه زودتر برگردید، به خانههایتان بروید، پدران و مادران و همسران و فرزندانتان را ببینید، دلهای آنها را بیشتر شاد کنید و انشاءاللَّه بقیهی عزیزان ما هم بیایند. دل ملت ما شاد شده است و انشاءاللَّه شادتر بشود و خداوند با گرههایی که باز خواهد کرد، انشاءاللَّه همهی ملت ما را شاد کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) شرح: 6
سخنرانی در دیدار با مسؤولان بنیاد شهید، جمعی از اساتید و دانشجویان دانشگاهها و اقشار مختلف مردم
تاریخ: 1369/05/24
سخنرانی در دیدار با مسؤولان بنیاد شهید، جمعی از اساتید و دانشجویان دانشگاهها و اقشار مختلف مردم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا به همهی شما برادران و خواهران، بخصوص خانوادههای معظم شهیدان و جانبازان عزیزمان و همچنین رزمندگان و اندیشمندان و علما و راهنمایان جامعه، خوشآمد عرض میکنم. این مجلس ما از لحاظ کیفیت، مجلس مهمی است؛ چون قشرهای ممتاز در جامعهی اسلامی و برجستگان نظام اسلامی، در اینجا حضور دارند و برخلاف نظامهای مادّی، پولداران و خوانین و زورگویان و گردنکلفتان، حضوری ندارند. در نظام اسلامی، کسانی از لحاظ معنوی برجستهتر و ممتازترند که فداکاری بیشتر، ایمان بیشتر، عمل صالح و صدق رفتار و گفتار را نشان داده باشند و آنها هم این قشرهای فداکار - شهید دادهها، جانبازان، جوانان پُرشور و مؤمن و مبارز، خدمتگزاران جامعه، یا کسانی که خودشان را برای خدمت آماده میکنند - هستند.
من در این جمع پُرشور و صمیمی و مؤمن، مطلبی را عرض میکنم که از امهات مسایل فکری ماست. در اسلام، نقطهی اصلی و محوری برای اصلاح عالم، اصلاح نفس انسانی است. همه چیز از اینجا شروع میشود. قرآن به آن نسلی که میخواست با دست قدرتمند خود، تاریخ را ورق بزند، فرمود: (قوا انفسکم)(1)، (علیکم انفسکم)(2). خودتان را مراقبت کنید، به خودتان بپردازید و نفس خودتان را اصلاح و تزکیه کنید؛ (قد افلح من زکّیها)(3). اگر جامعهی اسلامی صدر اول اسلام، از تزکیهی انسانها شروع نشده بود و در آن به اندازهی لازم، آدمهای مصفا و خالص و بیغش وجود نداشتند، اسلام پا نمیگرفت، گسترش پیدا نمیکرد، بر مذاهب مشرکانهی عالم پیروز نمیشد و تاریخ در خط اسلام به حرکت نمیافتاد. اگر انسانهای مزکا و مصفا نباشند، جهاد نیست.
انقلاب ما که پیروز شد، به برکت صفا و خلوص و اخلاص و کار برای خدا و بلند شدن از سر منافع مادّی و شخصی بود. مقاومت در جنگ تحمیلی هم همینطور بود. این شهدای عزیز ما، یا این جانبازان، در اوج صفا و اخلاص، به استقبال شهادت رفتند و شهید شدند و همین شهادتها و مقاومتها و به استقبال خطر رفتنها بود که انقلاب را حفظ کرد، اسلام را عزیز کرد، مسلمین را قوی کرد و دشمنان اسلام و امریکا را خوار نمود.
در درون وجود ما، بزرگترین دشمن ما کمین گرفته و آن، نفس امّاره و شهوات و خودخواهی و خودپرستیهای ماست. هر لحظهیی که بتوانیم، این مار گزنده و این دشمن کشنده را سر جای خود بنشانیم - ولو بهطور موقت - در آن لحظه، ما موفق و سعادتمند و قادر بر عمل و مقاومت و ایستادگی و جهاد فیسبیلاللَّه هستیم. هر وقتی که این دشمن، سر بلند کند و عقل و نیروی معنوی و نفس رحمانی در وجود ما را سرکوب کند و تحت تأثیر خود قرار بدهد، در آن لحظه، ما در حال سکون و رکود و یا عقبگردیم. سکون، یعنی عقبگرد. این دو، یکی است.
ما به عنوان کسانی که بار سنگین هدایت بشر و نجات انسان را بر دوش گرفتهایم، باید به خودمان بپردازیم، باید نفسهای خودمان را اصلاح کنیم، باید قدرت معنوی انسانی را - که خدا در ما به حد اعلی به ودیعه گذاشته است - از گل و لای شهوات و اهوا و هوسها و خودخواهیها و خودپرستیها نجات بدهیم و آن را قوی کنیم. شما جوانان، شما خانوادههای شهدا، شما جانبازان، شما مبلّغان دلسوز و علاقهمند در سپاه پاسداران یا در هر نقطهی دیگر، به این مبارزهی درونی اولی هستید.
ما اول باید خودمان را اصلاح کنیم. هر کسی که به اسلام و انقلاب دلبستهتر است، باید برای اصلاح نفس خود، عازمتر و جدیتر باشد. هر کسی که از وضع دنیا، از این زورگوییها و خباثتها و رذالتهایی که قدرتها و عربدهکشها و قدارهبندهای جهان انجام میدهند، بیشتر ناراحت است، باید بیشتر به خود بپردازد و خود را اصلاح کند. این وضعی که امروز در دنیاست، ناشی از این لنگی است.
مشکل ملتها، مشکل تسلط و حاکمیت کسانی است که اگرچه لباس انسانی پوشیدهاند، اما در باطن، یک حیوان درندهی وحشی بیملاحظهاند. آن کسی که برایش کشتن هزاران انسان، شیمیایی کردن خانوادهها و بچههای کوچک، اهمیتی ندارد و به راحتی جنایت میکند، او در ظاهر انسان است، ولی در باطن گرگ است. صورت معنوی و حقیقی او، صورتی که در قیامت با آن محشور خواهد شد، صورت یک حیوان وحشی است.
ای دریده پوستین یوسفان
گرگ برخیزی از این خواب گران
اینگونه افراد، آن روزی که مرگ گریبان آنها را بگیرد و از خواب گرانِ هذیانآمیز زندگی ننگبار خودشان بیدار بشوند، به خودشان که نگاه میکنند، خود را گرگ خواهند دید. آن کسانی هم که این وضعیت بد را در دنیا تحمل میکنند، نسبت به اینهمه فاجعه و اینهمه جنایت در دنیا بیتفاوت و خونسرد میمانند و احساس تکلیف نمیکنند، آنها هم از یک ناحیهی دیگر اشکال دارند؛ آنها هم تربیت نفسانی ندارند؛ آنها هم عشق به زندگی و ترس از مرگ، گریبانشان را گرفته است؛ صورت معنوی آنها هم، اگر گرگ نیست، موش است؛ اگر درنده نیست، حیوان قابل دریده شدن و خورده شدن است؛ بره است؛ تعبیر احترامآمیزترش این است. روح انسانی، نه اجازه میدهد کسی آنطور جنایت و ستمگری بکند، نه اجازه میدهد انسانی اینهمه ظلم و ستم را تحمل نماید.
به دنیا نگاه کنید، ببینید چه خبر است. ببینید در این منطقهی ما چه خبر است. این روزها، همهی دنیا متوجه قضایای خلیج فارس (4) و تجاوز عراق به کویت و لشکرکشی و حَشَرکشی امریکا به منطقه و جنجال قدرتها و دولتها و همانهایی است که تا دیروز پشت سر صدام ایستاده بودند؛ کسانی که به نفع او تحلیل میکردند، مقاله مینوشتند، بازی سیاسی میکردند و قطعنامه میدادند؛ چون او در مقابل اسلام ایستاده بود. حالا چهرهی صدام در مجلات و روزنامههای اینها، یکشبه به یک غول وحشتناک تبدیل شده است! حالا فهمیدهاند که صدام، حلبچه را بمباران شیمیایی کرده است! حالا فهمیدهاند که صدام در جنگ ایران، شروع کننده و متجاوز بوده است! حالا فهمیدهاند که صدام، غیر قابل اعتماد است و در اظهاراتش صادق نیست! حالا فهمیدهاند که صدام نسبت به ملت خودش، با اختناق ظلم میکند! کأنّه تا آن روزی که منافع خودشان در کویت و عربستان تهدید نشده بود، اصلاً اینها را نمیدانستند! یعنی نه رئیسجمهور امریکا و نه سایر دولتها میدانستند و نه روزنامهنگارهای مزدور و قلمبهمزد! حالا همه چیز معلوم شد.
این طرف قضیه هم، صدام یکشبه ضد امریکا و ضد استعمار و ضد سعودی شده است! همان رفیقهای دیروز، همان کسانی که با هم مینشستند و آشکارا و علنی، علیه اسلام و مسلمین و علیه انقلاب و پایگاه ضد استکبار - یعنی ایران - توطئه میکردند، حالا صدام آنها را متهم میکند که شما به امریکا وابسته هستید و ضد اسلامید!
آیا تا دیروز اینها به امریکا وابسته نبودند؟! آیا تا دیروز اینها قارون نبودند؟! آیا تا دیروز که برای حمله به دژ مقاومت علیه استعمار و استکبار، کمک صدام بودند، مزدور امریکا نبودند؛ امروز شدهاند؟! آیا کسی یکشبه ضد امریکایی میشود؟! آیا کسی از یک عنصر مهاجم به اسلام و مسلمین و دشمن عنود انقلاب اسلامی و ملت مسلمان، یکشبه تبدیل به یک مدافع اسلام میشود؟! حالا صدام سخنرانی میکند، به ملتهای مسلمان خطاب میکند و میگوید اسلام را حفظ کنید و آن را از دست فهد و مبارک نجات دهید! تا دیروز که اینها حامیان و محافظان اسلام بودند، ولی حالا یکشبه به ضد اسلام تبدیل شدهاند و تو هم طرفدار اسلام شدهیی؟! وای بر این اسلام که کسی مثل صدام حسین، طرفدار و مدافع آن شود. اینها نکاتی است که شما باید به آن توجه بکنید.
تحلیل قضایای جاری، کار پیچیدهیی نیست. هر کسی به این صحنه و منظره نگاه کند، میتواند قضایا را تحلیل کند. تحلیل، مشکل نیست. آنچه مشکل است، چیز دیگری است. هر کسی به این منظره نگاه کند، تکالب بر حطام دنیا را میبیند - همینی که در روایات ما هست - جنگ کرکسها بر سر جیفه را مشاهده میکند. یک کرکس، صدامحسین است؛ یک کرکس، آقای بوش.
صدام که ادعا میکند میخواهد از ملت خود یا ملتهای عرب دفاع کند، حرفش چرند و دروغ و مسخره است؛ از قدرت خودش دفاع میکند. او کسی است که اگر هزاران نفر، بلکه صدها هزار نفر از ملت خودش در مقابلش بایستند و لازم بداند آنها را از بین ببرد، یک ثانیه تأمل نمیکند و آنها را از بین میبرد! او برای خود و قدرت و اطماع خویش و برای نفس سیری ناپذیر بشری کار میکند؛ همانی که امام به مخاطب خودشان فرمودند، اگر همهی دنیا را هم به شما بدهند، باز کمتان است؛ حکومت این کشور که هیچ. فعالیت او، برای جیفهی دنیا، برای قدرت و برای دو روز بیشتر بر اریکهی قدرت سوار بودن است. خاک بر سر انسان غافل که فلسفهی وجود خودش را نفهمد و سعادت خود را تشخیص ندهد.
آن طرف قضیه هم که به عنوان دفاع از منافع دنیای آزاد و مقابلهی با دیکتاتوری صدام وارد میدان جنگ شده - یعنی امریکا - او هم از دروغگو، دروغگوتر است؛ او هم متجاوز است و برای منافع خود، کار و تلاش میکند. کاری که صدام حسین در کویت کرد، عیناً همان کاری است که امریکا در حدود یک سال قبل از این در پاناما(5) کرد و چند سال قبل از این در گرانادا (6)انجام داد؛ نوع عربی آن است! آن، نوع امریکاییش بود که یک مقدار با زرق و برق بیشتری همراه بود و جنایتی در زرورق پیچیده و بستهبندی شده، بر مردم آن کشورها فرود آمد؛ ولی کار این شخص، نوع عربی و نوع عراقی و نوع صدامیش است! یعنی حقیقت قضیه همان است؛ هیچ فرقی ندارد. قدرتها مثل کرکسهایی که به جیفه چشم دوختهاند و به هم نوک و چنگال میزنند، به جان هم افتادهاند. این، تفسیر و تحلیل قضیه است.
مدتهاست که امریکا در فکر آن بوده که در خلیج فارس، جای پای مستحکمترو حضور نظامی قویتری داشته باشد. البته در خلیج فارس و در بعضی از کشورهای کوچک و حقیر پایگاه دارد، ولی کمش است! این چیزی هم که حالا پیدا کند، باز کمش است! هرچه پیدا کنند، کمشان است! آن کسی هم که کویت را تصرف کرد، به فکر این است که ساحل و منبع نفتی و قدرت ظاهری و قلدری و زورگویی خودش را توسعه بدهد و بعد از گذشت ده، دوازده سال از گوربهگور شدن محمّدرضا پهلوی، جای او را بگیرد. او هم همینطور بود. تفسیر و تحلیل قضیه، واضح است و پیچیدگی ندارد.
البته موضعگیری هر دولتی، بر حسب منافع خودش است. یکی بدبختتر و درماندهتر است؛ مثل آن حسین بیچارهی اردنی که یک عمر به کمک و به اتکای غرب و امریکا و انگلیس زندگی کرده، حالا هم احساس میکند که زیر پایش خالی میشود. یکی هنوز به امریکا متکی است، یکی هم فکرهای دیگری میکند. در شناخت مسأله، هیچ دشوارییی نیست.
آنچه که مشکل است، مسألهی بعدی است؛ آن هم نه فهم آن - فهمش آسان است - بلکه عملش مشکل است. مسألهی بعدی این است که بالاخره ملتها تا کی باید وسیلهیی برای هوسرانی اشخاص و انسانهای قدرتمند باشند؟ این نظام جهنمیِ سلطهیی که بر دنیا حاکم است، تا کی باید حاکم باشد؟ امروز بازی صدام با کویت است که وارد این کشور بشود و ملت عراق و ملت کویت، زیر فشار قرار بگیرند؛ فردا طور دیگری خواهد بود. دولتهای وابسته به استکبار جهانی و امریکا و غرب، تا کی باید بدون در نظر گرفتن مصالح ملتها، هر کاری که میخواهند، با ملتهای خودشان بکنند؟ راه نجات چیست؟ آیا راه نجاتی نیست؟ راه نجات وجود دارد. راه نجات در کشورهای اسلامی، بازگشت به اسلام است. راه نجات، بصیرت نسبت به دشمن واقعی است. ملتهای مسلمان باید دشمن واقعی را بشناسند و ترفند و خدعهی استکبار را درک کنند.
امروز، آن روزی است که اگر برای کسانی در دنیا، قضایای این یازده سال اخیر و صفبندی دنیای استکباری در مقابل جمهوری اسلامی، مبهم بوده و سر درنمیآوردهاند، دیگر بفهمند و بدانند که چرا شرق و غرب و امریکا و شوروی و اروپا و ارتجاع و ایادیشان در همهی دنیا، دست به دست هم دادهاند و بالاترین فشارهایی را که میتوانستند، در این یازده سال بر جمهوری اسلامی وارد کردند. بفهمند اینکه استکبار از اسلام میترسد، به خاطر آن است که اسلام جلوی همین تجاوزها - تجاوز به حدود و حقوق ملتها و انسانها - را سد میکند و میگیرد.
دولتها هم امروز به خود بیایند و حقایقی را کشف کنند. ببینید این کشورهای حولوحوش قضیه، کشورهای عربی، حتّی کشورهایی که قدری فاصله هم دارند، چهطور به خودشان میلرزند و مجبور میشوند از امریکا کمک بخواهند و نامهی فدایت شوم به دشمن بنویسند و بگویند داخل خانهی ما بیا و از ما دفاع کن! امریکا دشمن است دیگر. چرا این دولتها در چنین وضعی قرار میگیرند؟ چرا خودشان نمیتوانند از خودشان دفاع کنند؟! چون ریشه ندارند، چون متکی به مردم نیستند، چون با مردمشان قهرند، چون به مردمشان بد کردهاند، چون روح اسلام و ایمان اسلامی را در مردم خودشان کشتهاند و نفهمیدهاند که ریشهی کشور و ملتشان را میزنند.
حضور امریکا - یک نیروی قلدر و پولدار - در یک کشور، که به اصطلاح برای دفاع هم آمده، مگر برای آن کشور و آن مردم ارزان تمام میشود؟ در رژیم گذشته، آن چند سالی که مستشاران نظامی امریکا در کشور ما بودند، با اینکه مزدور و کارمند و حقوقبگیر دولت ایران بودند، درعینحال در موارد زیادی، بر تمام ارکان نظامی و حتّی غیر نظامی دولت حاکمیت داشتند و آقایی و فساد میکردند و جان و مال و ناموس مردمِ آنجاهایی که اینها حضور داشتند، در اختیارشان بود. یک درجهدار پَست، یا یک افسر جزء امریکایی، در نقطهیی که مأموریت داشت، ریاست هم داشت و هر کاری دلش میخواست، میکرد و هیچچیز مانعش نبود. وقتی که همین نیرو، به عنوان دفاع از یک دولت یا یک کشور، وارد آن سرزمین بشود، مگر مردم و نوامیس آن کشور دیگر حرمتی دارند؟ این نیروها، با مسلمانان ساکن حجاز و عربستان، چه خواهند کرد؟
وقتی در نقطهیی برای خودشان پایگاه درست کردند و بر کل منطقه اشراف پیدا نمودند، روزبهروز قدرت خودشان را توسعه میدهند و قلدریشان را بیش از پیش میکنند. حضور امریکاییها، برای آن ملت بیچاره و ملتهای منطقه، مگر ارزان تمام میشود؟ ولی خودشان را مجبور میدانند. دولت عربستان احساس میکند که مجبور است. کویتیها هم اگر فکر میکردند که چنین چیزی پیش میآید، به امریکا و دیگران پول میدادند، تا بیایند از آنها دفاع کنند! چرا؟ چون در آنجا، چیزی به نام اراده و رأی و خواست ملت نیست. حکومت در آنجا، بر دوش مردم - نه زیر پای مردم - است.
در یک نظام درست، حکومت مثل سکویی برای مردم است که روی آن سکو پا میگذارند، تا اعتلا پیدا کنند. یک حکومت خوب و شجاع، یک دولت دلسوز، مایهی عزت مردم خودش است. ملت ایران به خاطر عظمت امام بزرگوارمان، در دنیا عظمت پیدا کرد. مسؤولان و رهبران و دولت خوب، این است. اما دولت بد، آن دولتی است که بر دوش مردمِ خود سوار میشود، به سر آنها میزند، باری بر گردن آنهاست و وزر و وبالی برای آنها میباشد. متأسفانه وقتی اسلام در کشوری زنده نبود و حاکمیت نداشت، آنطور میشود. اینها برای ما عبرت است.
مواضع ما، مواضع ثابتی است. ما مثل کشورها و دولتهای دیگر، مواضع متغیر نداریم. شنیدید که دولتمردان عزیز و مسؤولان دلسوز و انقلابی و فداکار ما، مواضع جمهوری اسلامی را قاطع بیان کردند. ما تجاوز را، هم از صدام و هم از امریکا، بشدت محکوم میکنیم. ما این ادعاهایی را هم که امروز صدام و امثال او میکنند که ضد امریکا هستند، حرفها و شوخیهای بیمزه و بیتأثیری میدانیم. ما میگوییم اگر شما راست میگویید و ضد امریکایی هستید، بیایید این نظامیهای خودتان را از خاک کشوری که پایگاه مبارزه با امریکا بوده، بیرون ببرید. چرا تاکنون عقبنشینی نکردهاید؟
ما میدانیم و اعتقاد ما این است که هنوز، هم امریکا و هم طرفش صدام، اگر بتوانند علیه اسلام و مسلمین با هم توافق کنند و منافع خودشان را تأمین نمایند، این کار را خواهند کرد. هر دو، ضد مسلمین و ضد انقلاب اسلامیند. این، مواضع ماست.
امریکاییها حق ندارند خودشان را کلانتر دنیا بدانند و در هرجایی که حادثهیی هست، فوراً خودشان را به آنجا برسانند؛ یعنی ما صاحب قضیهایم و باید دخالت بکنیم. به شما چه؟! وقتی ملتها زنده باشند و آن روزی که دولتها با ارادهی ملتها انتخاب بشوند، برای این فضولیهای امریکا، به دهن امریکا و امثال او میزنند.
ملت ایران، قدر اسلام و انقلاب و رهنمودهای امام عزیز و راحلشان را بدانند. اسلام و انقلاب، ما ملت ایران را زنده کرد. نفس گرم ملکوتی آن بزرگمرد، که مثل زمزمهی فرشتگان، بر گوش جان ملت ایران فرو خوانده شد، ما را عزیز کرد.
همین کسی که به کویت تجاوز کرد و دنیا را به هیجان آورد - دنیای بیانصافی که در مقابل تجاوز هشتساله به ایران، آنطور نامردانه سکوت کرد، بلکه به او کمک نمود - همین آدم، با نیروهایش به ایران حمله کرد و هشت سال زور زد و از همهی دنیا هم کمک گرفت - نه مثل حالا که همهی دنیا به اصطلاح با او قهرند - همهی دنیا هم پشت سرش بودند؛ از امریکا گرفته، تا شوروی و فرانسه و خیلی از کشورهای اروپای شرقی، تا خیلی از ارتجاع منطقه - که حالا خودشان هم میگویند پول و همه چیز به او دادهاند - برای اینکه بتوانند نظام جمهوری اسلامی را ساقط کنند؛ ولی نتوانستند. همهی تلاششان را کردند، تا بتوانند ایران را تجزیه کنند؛ ولی نتوانستند. قصدشان این چیزها بود دیگر.
آنها که نجنگیده بودند، تا هشت سال در خوزستان بمانند و بعد هم بروند سر جای اولشان بایستند. آنها جنگیده بودند، برای اینکه نظام را ساقط کنند، انقلاب را از بین ببرند، ملت ایران را ذلیل کنند، خوزستان را جدا کنند و ایران را تجزیه نمایند. با این قصدها وارد جنگ شده بودند؛ اما یک مورد، بلکه عُشری از اعشار یکی از اهدافشان تحقق پیدا نکرد. چرا؟ چون ملت در صحنه بود، چون شما مردم بودید، چون شما اراده کردید، چون شما به خدا تکیه کردید، چون شما به نصرت الهی امیدوار بودید، چون شما ایستادید و بالاخره چون شما به دهن متجاوز زدید و او ناکام ماند. این روحیه و این حالت و این حضور و این اراده و این وحدت کلمه و این استقلال و اتکال به نفس و اتکا به خدا را حفظ کنید؛ شما عزیزید.
چنین مسألهیی، برای هر کشوری که پیش بیاید، آن کشور شکست خواهد خورد. یک نفر را جلو بیندازند، همهی دنیا هم پشت سرش بایستند، تجهیزات بدهند، سلاح شیمیایی بدهند، تکنولوژی بدهند، پول بدهند، متخصص بدهند، حتّی نقشه و تاکتیک جنگی روی کاغذ بنویسند و به او بدهند، ماهوارهها را در خدمتش قرار بدهند. چنین حمله و تهاجمی، به هرکدام از این کشورهایی که هستند، بشود، قطعاً به زانو درمیآید؛ اما ایران به زانو در نیامد و نخواهد آمد و به برکت ایمان مردمی و وحدت کلمه، در مقابل قدرتها همیشه پایدار خواهد ماند.
وحدت کلمه را حفظ کنید. مبادا کسانی یا زبانهایی، بدون قصد و غرض سویی، فقط به علت اشتباه و به خاطر اینکه مصلحت را نمیفهمند و نمیدانند که چه بگویند، چیزهایی بگویند که مردم را دلسرد بکنند. متأسفانه گاهی در گوشه و کنار دیده میشود که بعضیها مصلحت خود و مصلحت انقلاب و ملت را نمیفهمند. میخواهند با زید بدی کنند، با نظام بدی میکنند. میخواهند مسؤولی را زیر سؤال ببرند، انقلاب را زیر سؤال میبرند. نمیفهمند که این کار، زیر سؤال بردن انقلاب است. میخواهند یک جبههبندی درست کنند، ولی نمیفهمند که این جبههبندی، به وحدت ضربه خواهد زد.
البته خوشبختانه مردم ما، از اول این جبههبندیها - یعنی از هفت، هشت سال قبل از این تا حالا - وحدت خود را حفظ کردهاند. امام(ره) دایم به گروهها و جناحها میفرمودند که اینطور با هم در نیفتید، اینطور در مجلس با هم سروکله نزنید و اینگونه علیه یکدیگر حرف نزنید. در تمام این قضایا، مردم وحدت خودشان را حفظ کردند؛ باز هم حفظ کنید. اگر چهار نفر با هم مخالفند و علیه یکدیگر حرف میزنند، بگذارید هرچه میخواهند، بگویند و اینقدر بگویند که خسته بشوند. شما جوانان و رزمندگان و دانشجویان، شما خانوادههای شهدا، شما روحانیون عزیز، شما قشرهای مختلف مردم، فقط به پرچم انقلاب و اسلام نگاه کنید، پشت سر این پرچم حرکت کنید و با مسؤولانتان باشید.
امروز بحمداللَّه نظام جمهوری اسلامی، ارکان خوبی دارد: دولت خوب، مجلس خوب، قوّهی قضاییهی خوب، نیروهای مسلح مؤمن، آن سپاه، آن ارتش، آن نیروهای انتظامی. پایهها، پایههای محکم و خوبی است. وقتی پایه محکم بود، بنا استوار است. حالا در یک گوشهاش هم مثلاً ممکن است تار عنکبوتی تنیده باشد، یا گرد و غباری نشسته باشد، یا احیاناً گوشهی آجری پوسیده باشد. اشکالی ندارد، آجر پوسیده را بیرون میکشیم و یک آجر سالم سر جایش میگذاریم؛ اما بنا محکم است.
امروز بحمداللَّه اسلام بر دلها حاکم است. من میبینم و احساس میکنم که مسؤولان حقیقتاً با دلسوزی کار میکنند. پشتیبانیتان را از مسؤولان حفظ و مضاعف کنید. امروز وقتی انسان به صحنهی سیاسی کشور نگاه میکند، بحمداللَّه خوشحال میشود. رئیسجمهور، یک چهرهی برجسته و ممتاز و مورد محبت امام؛ خیلی از مسؤولان دستگاه اجرایی، جزو سابقهدارهای خدمت به انقلاب و اسلام؛ مجلس شورای اسلامی، متشکل از نمایندگان مردمی و بسیاری دلسوز و علاقهمند؛ قوّهی قضاییه، بحمداللَّه انسانهای عالم و صالح و شجاع؛ و ملت عزیز ما - که پشتوانهی همهی این حرکتهاست - در سطح منطقه، بلکه در سطح جهان، در اوج اقتدار ملی است. همه اینطور احساس میکنند.
ما آمادگیهای خود را برای مقابله با استکبار، همیشه حفظ میکنیم؛ همین حالا هم آماده هستیم. ما قصد تجاوز به هیچکس را نداشتیم، باز هم نداریم؛ اما آمادهایم که برای مقابله با تجاوز - هر کس که باشد - اقدام کنیم. صدام هم که تجاوز کند، تودهنی خواهد خورد. امریکا هم که تجاوز کند، تودهنی خواهد خورد.
جوانان دانشجو در محیطهای دانشگاه، به درس و علم و روحیهی انقلابی و اسلامی، حداکثر اهمیت را بدهند. جوانان ببینند که امروز و آینده، چهقدر به وجود آنها احتیاج است؛ خودشان را برای آینده بسازند. امروز هم جوان دانشجو باید مثل همیشه، پیشتاز و پیشگام حرکت انقلابی باشد و خودش را شایسته و صالح برای این مسؤولیتهای بزرگ قرار بدهد.
امیدواریم که خداوند، برکات و فضل و لطف خودش را بر ملت عزیز ما و همهی ملتهای مسلمان نازل کند و مظلومان را مدد برساند و کید دشمنان را به خود آنها برگرداند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) تحریم: 6
2) مائده: 105
3) شمس: 9
4) در ساعت 2 بامداد روز 11/05/1369 با حملهی نظامی عراق به کویت و فرار امیر این کشور و پناهنده شدن وی به عربستان سعودی، کشور کویت به اشغال نیروهای عراقی درآمد. با تصویب قطعنامهی 660 شورای امنیت سازمان ملل و متجاوز شناخته شدن عراق، دولت امریکا شروع به تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک بهمنظور همسویی کشورهای غربی و همپیمانانش برای حمله به کویت کرد، که سر انجام با تصویب قطعنامهی 678 شورای امنیت، مبنی بر اینکه (اگر عراق تا ساعت 30/8 صبح چهارشنبه 6/10/1369 از کویت خارج نشود، اقدام نظامی علیه آن کشور صورت پذیرد)، در تاریخ مورد اشاره، نیروهای چندملیتی به سرکردگی امریکا، حملات هوایی خود را با رمز (طوفان صحرا) آغاز نمودند. ساعاتی پس از شروع عملیات نیروهای چندملیتی، عراق اقدام به حملهی موشکی به اسرائیل و عربستان نمود. با ادامه یافتن حملات هوایی نیروهای چندملیتی و حاضر نشدن عراق برای حل مسالمت آمیز بحران - علیرغم تلاشهای گستردهی جمهوری اسلامی ایران - در تاریخ 4/12/1369 حملات زمینی علیه عراق آغاز شد و در روز 12/12/1369 با پذیرفتن شرایط نیروهای چندملیتی توسط عراق، آتشبس برقرار گردید.
همزمان با اجرای آتشبس، انقلابیون مسلمان عراق، شهرهای بصره، کربلا، نجف و ... را در شمال و جنوب عراق تصرف کردند، که با بالا گرفتن این نبردها و فجایعی که با کشتار مسلمانان به وقوع پیوست و هتک حرمتی که نسبت به اماکن مقدسه و عتبات عالیه توسط رژیم بعثی انجام شد، روز 27/12/1369 از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی، عزای عمومی اعلام گردید.
5) در سال 1367 ، تفنگداران امریکایی با اشغال پاناما و حمله به محل استقرار ژنرال (آنتونیو نوریگا) رئیس ستاد نیروهای مسلح، وی را دستگیر و به امریکا بردند.
6) در سال 1362 ، به دستور (رونالد ریگان) رئیس جمهور وقت امریکا، این جزیرهی پانصدهزار نفری در دریای کارائیب، مورد تجاوز نیروهای امریکایی قرار گرفت و به اشغال آنان در آمد. ریگان، هدف حملهی خود را تثبیت دمکراسی(!) اعلام کرد، که به زعم او از سوی چپگرایان مورد پشتیبانی کوبا تهدید شده بود.
بیانات در دیدار مسئولان صدا و سیما
تاریخ: 1369/05/07
بیانات در دیدار مسئولان صدا و سیما
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به نظر میرسد آنچه را که انشاءاللَّه به پیشرفت کار صدا و سیما و رسیدن به همان نقطهیی که برادر عزیزمان (1) مکرر در صحبتشان اشاره کردند، کمک خواهد کرد، در میان بگذاریم و بگوییم. البته این را بدانید که میل و شوق من به این بود که بتوانیم قدری از شما بشنویم. درست است که رادیو و تلویزیون که کار شماست، دایم میگوید؛ اما مناسب است که قدری هم نظر و دیدتان را نسبت به مسایل مختلف و نسبت به پیشرفت این کار مهم، از خودتان بشنویم، که متأسفانه چنین کاری دست نداده است. حالا دیگر در این جلسه نمیشود؛ مگر باز جلسهی محدودتری باشد که برادران بتوانند درآن چیزی بگویند و قضیه به صورت یک سخنرانی من برای مسؤولان، تمام نشود.
رسانههای جمعی در همه جای دنیا، یکی از حساسترین مراکز است؛ مخصوص ایران نیست. دلیل آن هم واضح است؛ زیرا همه چیز یک دستگاه تبلیغاتی و یک وسیلهی عمومی مثل صدا وسیما - خوبی و بدی آن، کاری که در آن انجام گرفته باشد و تلاشی که شما انجام میدهید - هر لحظه جلوی چشم مردم است. اینطور نیست که شما امروز کاری را در صدا و سیما انجام بدهید و اثرش مشهود نباشد. نه، هر کاری که در صدا و سیما انجام بگیرد، آثارش خیلی زود مشاهده میشود. البته برنامههای بلندمدت هم هست؛ مثل همین تربیت عناصر کارآمد که نتایج آن را بعدها انسان میبیند؛ لیکن آن خارج از ادارهی روزمرهی این تشکیلات است.
طبیعت ادارهی روزمرهی این تشکیلات آن است که انعکاسش و تلقی و فهم مردم از آن، تقریباً بلافاصله است. شما امروز برنامه میسازید و این برنامه را حداکثر یک هفته، دو هفته، یا یک ماه دیگر اجرا خواهید کرد؛ یعنی خیلی زود دیده میشود. دستگاهی که اثرش اینطور سریع و عمومی است، انتظارات مختلفی در قبال آن هست. اینجا انصافاً جای خیلی حساسی است؛ گیرم که نظامی پشت سر این رسانه نباشد که مکتب و خط مشی و راهی دارد. اگراین گونه باشد - که هست - طبعاً حساسیت این تشکیلات خیلی بیشتر خواهد شد. لذا در زندگی مردم، این تشکیلات، تشکیلات فوقالعاده حساس، مهم و تعیینکنندهیی است. کار خوب و بد و خدمت و خدای نکرده سوءعمل در این تشکیلات، با جاهای دیگر فرق میکند؛ چون تأثیرش عمومی و سریع است و سطح کارش خیلی وسیع و محسوس و مشهود میباشد. لذا من این را واقعاً از صمیم قلب میگویم.
اولین حرفی که باید به مسؤولان این تشکیلات زد، خداقوّتی و تشکر است. این واقعیت است که شما کار خیلی مهم و کوبندهی اعصاب و پُردغدغهیی را انتخاب کردهاید. هر نمونهی خوب و هر اثر مطلوبی که در کار شما مشاهده گردد، واقعاً جای آن دارد که عمیقاً و صمیمانه از شما تشکر بشود. من هم این تشکر را از شما دارم و امیدوارم که خداوند به شماها کمک کند، تا بتوانید این کار را خوب و کامل و متکامل ادامه بدهید. باید به این فکر باشید که کار را متکامل کنید؛ یعنی باید روزبهروز بهتر بشود.
درست است، من هم این معنا را تصدیق میکنم که بین صدا و سیمای کنونی جمهوری اسلامی، و آنچه که مورد توقع است، فاصله است. این فاصله را چه کسی باید پُر کند؟ هیچکس نمیتواند پُر کند، مگر شما مسؤولان و دستاندرکاران. بدون اطلاع و آشنایی با مشکلات، از بیرون نمیشود این کار را کرد.این کار از درون، با مدیران دلسوز، با کارگزاران علاقهمند، با ابتکارهایی که در کارها اعمال خواهد شد و با شدت احساس مسؤولیت عملی است، و ماباید این کار را بکنیم.
نکتهی خوبی در صحبت برادر عزیزمان، جناب آقای هاشمی بود. ایشان گفتند بعضی جاها به ما میگویند که شما با رادیو چه کار میکنید، تا ما هم آن کار را بکنیم. این، نکتهی خیلی مهمی است. لزوماً به این معنا هم نیست که همهی آنها آمدهاند و رادیوی ما را دیدهاند و چون ملاحظه کردهاند که خیلی سطح بالاست، گفتهاند که شما چهکار میکنید. نه، آنها غالباً رادیو و تلویزیون ما را ندیدهاند. این به معنی انتظارات آنهاست. یعنی الان در کشورهای اسلامی و انقلابی و نیز در بسیاری از کشورهایی که نه اسلامیند و نه انقلابی، و میخواهند کشورشان را خوب اداره کنند، این فکر وجود دارد که نظام جمهوری اسلامی، با اینکه اعلام میکند صدا و سیمایش دانشگاه است، چهکار میکند. میخواهند از تجربیات ما سر دربیاورند و استفاده کنند. من خوف این را دارم که اگر آنچه را در اختیار است، به آنان بدهیم، توقع آنها برآورده نشود. بههرحال، این توقع و انتظار از ما وجود دارد؛ ما باید این را بدانیم.
صدا و سیما را واقعاً باید در جهت یک دانشگاه پیش ببریم. البته اینجا حرفهای زیادی هست و میدانید که من هم اهل حرف و بحثم. در این زمینههای فرهنگی، خیلی حرفِ گفتنی و شنیدنی وجود دارد. من نمیخواهم وارد آن مقولات بشوم که کسی مثلاً بگوید صدا و سیما یک کانال است و اگر فقط یک فکر و ایدهی خاص را به مردم بدهند، آیا منافی با اصول دمکراسی است یا نه. به نظر ما، این حرفها، حرفهای تمامشده و حلشدهیی است.
یک نظام، با یک انقلاب و با یک مکتب مترقی و پیشرفته و با یک حالت بسیار ممتاز سیاسی در دنیا اداره میشود و سخن گفتنی دارد و میخواهد آن را به مخاطبان خودش - چه در داخل و چه در خارج - بگوید. این سخن، باید از رسانهها گفته بشود و نه چیز دیگر. از سابق هم در میان بعضی از هنرمندان، بحث وقت پُرکن باب اوقات بیکاری، هنر موظف، هنر غیرموظف، هنر فرمایشی، اینکه آیا به هنرمند میشود گفت این کار را بکن، یا نمیشود گفت، مطرح بوده است که به نظر من اینها حرفهای خیلی کهنهیی است.
دنیای امروز، یک دنیای سرشار از فساد و غرقهی در فساد است؛ اینکه اصلاً منکر ندارد. لازم نیست که آدم آخوند و مقدسمآب باشد، تا بگوید این دنیا، دنیای فاسدی است. دنیا، دنیایی است که در آن، سیاست در خدمت دوشیدن و داغ کردن انسانهاست؛ دنیایی است که در آن، پول برای قشر عظیمی - که قدرت هم در دست آنهاست - معبود و مطلوب نهایی است و هیچکدام از ایدهآلهای بشری برای آنها مطرح نیست. این کمپانیداران و این ادارهکنندگان سیاست و اقتصاد دنیا را نگاه کنید؛ اینها چه کسانی هستند؟ آیا برای اینها، آرمانهای بشری یک ذره مطرح است؟
دنیایی که در آن، سیاست و روابط بینالمللی و حتّی روابط دولتها و مردم، بر مبنای دروغ و فریب و ریاکاری استواراست؛ دنیایی که یک دولت خجالت نمیکشد که به کشتار عظیم هزاران انسانی که با او هیچ دشمنی ندارند و نداشتند، اعتراف کند! اعتراف که نه، به حادثهی هیروشیما افتخار کند! همین دو سال قبل از این، امریکا اعلام کرد که ما از حادثهی هیروشیما احساس خجلت نمیکنیم! این، انحطاط دنیاست. در چنین دنیایی، یک کشور و یک ملت، بعد از چند قرن قربانی سیاستهای مداخلهگر وسودجو شدن، حالا به خود آمده، احساس شخصیت و قدرت کرده، حرفی داشته، ایمانی داشته، ایمانش را در یک چارچوب قابل ارایه در دنیا ارایه کرده، انقلابی به وجود آورده، نظام وابستهی فاسد بدبختی را بیرون کرده، خودش نظامی را ایجاد نموده و با معارضهطلبیها و شاخ و شانه کشیدنهای قدرتهای دنیا هم دارد مقابله میکند. چنین نظامی حرف دارد.
اسلام امروز چیز کمی نیست. اسلام امروز زیباترین و پُرمعناترین و پُرفایدهترین پیامها را برای انسان دارد. این، یک واقعیت است. حالا در این شرایط و موقعیت که اسلامی آمده، حکومتی تشکیل داده، نظام و انقلابی را با این عظمت راه انداخته و همهی گرگهای دنیا هم در مقابل این نظام دندان تیز کردهاند، ما بیاییم و در داخل رادیو و تلویزیون و یا خارج آن بحث کنیم که آیا حتماً رادیو و تلویزیون بایستی مفاهیم پذیرفته شدهی دولت یا نظام را به عنوان نظرات اصلی مطرح کند؛ یا نه، آن هم یک نظر مثل نظرات دیگر است! این، اصلاً قابل بحث و قابل طرح نیست. من از این قضیه گذشتم، نمیخواستم آن را مطرح بکنم؛ ولی پیش آمد.
بنابراین، صدا و سیما را دانشگاهی برای تدریس اصول اسلام انقلابیبدانید. برداشت ما از صدا و سیما این است. امام که فرمودند (دانشگاه)، در دانشگاه چیزی تدریس میشود؛ در این دانشگاه چه چیزی میخواهد تدریس بشود؟ آنچه که در این دانشگاه تدریس میشود، عبارت از پیامها، پایهها، مفاهیم و درسهای اسلام ناب و اسلام انقلابی و اسلام واقعی است. این، آن چیزی است که در صدا و سیما ایدهآل است.
ما میخواهیم به این نقطه برسیم؛ ولی فاصله داریم. شما بیش از من هم این را میدانید. من عیوب صدا و سیما را خیلی میدانم؛ اما مطمئناً هر کدام از شما در بخش خودتان، بیش از من معایب را میدانید. البته بیش از من هم تلاشها و اخلاصهایی را که در آنجا خرج شده و میشود، میدانید؛ در این هم بحثی نیست.
من وقتی که برای این دیدار فکر میکردم، هیچ به فکراین نبودم که این دیدار به صورت یک دیدار تبلیغاتی مطرح بشود؛ فقط میخواستم با شما برادران کارگزار صحبت بکنم. البته خوشبختانه ما از اینگونه صحبتها با مسؤولان صدا و سیما داریم؛ با آقای هاشمی مکرر و تقریباً مرتب، با بعضی از مسؤولان دیگر هم کم و بیش تبادل نظر هست؛ اما در مجموع میخواهم اینها را با شما صحبت کنم.
رادیو و تلویزیون ما باید گرایشهای اصولی نظام را با تمام قوّت و قدرت و هنرش از آب در بیاورد و ارایه کند. در همهی بحثها و تمام آنچه که شما از این رسانه و از این قوطی خارج میکنید و به گوش و قلب مستمعتان میرسانید، باید این نکته رعایت بشود. گرایشهای اصولی نظام را پیدا کنید و آنها را منعکس نمایید.
البته قبل از این جلسه، با آقایان راجع به مسایل اسلامی و گروه معارف صحبت داشتیم و خاطرهیی را برای آنان نقل کردم. اینطور نباشد که به نام اسلام چیزی را بگوییم که سست باشد، یا چیزی را ببافیم که فقط شکل، شکل اسلامی باشد؛ مثل این نماهای تلویزیونی - عکس گنبد و بارگاه و مانند آن - که شماها برای فیلمها درست میکنید و چیزی را از دور نشان میدهید. ارایهی چنین چیزهایی از اسلام، یک چیز پوکِ پوچِ کممایه است که فقط یک زر و زیور دروغی، آن هم ظاهری و سطحی را نشان میدهد.
حقیقتاً بایستی مفاهیم و معارف اسلامی پخش و منعکس بشود. علاوهی بر این، صدا و سیما کوشش کند که مردم متدین بشوند. یکی از وظایفی که واقعاً باید آقایان به آن توجه کنند، متدینسازی است. کاری کنید که مستمعتان بر اثر صحبت شما، حقیقتاً به صورت عمیق متدین بشود.
یکی دیگر از این گرایشهای اصولی، ضدیت با سلطههای استکباری است. امروز دیگر شاید نشود مثل سابق، خیلی (شرق و غرب) گفت. شرق وغربی به این معنا و تقسیمبندییی به این شکل، خیلی معنا ندارد؛ اما ضدیت با دشمنان نظام جمهوری اسلامی و مقابله با دخالت این سلطههایی که هستند، باید در تمام برنامههای صدا و سیما محسوس باشد.
در نظام جمهوری اسلامی، تکریم شأن انسان - که یکی از ویژگیهای اسلام است - ارزش دادن به انسان، رشد دادن انسان، انسان را در کار شایستهی خودش به کار گرفتن و نیروهای او را در خدمت اهداف متعالی جوشاندن، یکی دیگر از گرایشهای اصولی است.
طرفداری سیاسی از دولتی که امروز بر سر کار است، یک گرایش اصولی است. باید این در تمام برنامههای شما محسوس باشد؛ از خبرتان گرفته، تا برنامههای اقتصادی و سیاسی. ملاحظه کنید، در طول این ده سالی که حیات بابرکت امام ادامه داشت، هر دولتی سر کار بود، امام مقید به دفاع از آن بودند. با اینکه شما میدانید، دولتهایی سر کار بودند که بعضی از آنها وقتی کنار رفتند، مغضوب امام و امت بودند؛ اما تا وقتی که سر کار بودند، امام از آنها حمایت میکرد. حمایتهایی که ایشان از بعضی از رؤسای جمهور و نخستوزیران در اوایل انقلاب کردند، هنوز یادمان است. چرا؟ چون دولتی سرکار بود که مسؤول بود.
این صدا و سیمایی که متعلق به این ملت است - دولت هم که متعلق به ملت و با پول جیب این ملت اداره میشود - نمیتواند بزرگترین مصلحت ملت را ندیده بگیرد و فدا کند. مثلاً در برنامههای معمولی، قصاید غرایی در مدح دولت و رئیس دولت بخوانند؛ اما در یک برنامهی طنز، یا در یک برنامهی سیاسی و اقتصادی، زیرآب همه چیز را بزنند! متأسفانه گاهی این چیزها دیده میشود.
همین اواخر، برنامهیی بود که متأسفانه به شکلی ظالمانه یکی از سیاستهای دولت را با صورت حقبهجانبی کوبید؛ آن هم رسانهی متعلق به دولت و نظام! این، هیچ به مصلحت نیست. واقعاً یکی از گرایشهای اصولی ما این است.
بد نیست من این را به شما بگویم که گاهی بعضیها ایراد میگیرند، و آن وقت هم به حضرت امام(رضواناللَّهعلیه) ایراد میگرفتند که چرا شما اینقدر با مراقبت و دقت و وسواس، از دولت پشتیبانی میکنید. من واقعاً از این حرف تعجب میکنم. من گاهی برای بعضی از نزدیکان و دوستان مثال زدهام و گفتهام که اتومبیلی است که تمام دار و ندار من - فرزندان، عزیزان، ثروت و موجودیم - در آن است و رانندهی ماهری هم پیدا کردهام که از راه بسیار خطرناکی این اتومبیل را میبرد. من همه چیزم به این اتومبیل بسته است. اگر یک وقت چیزی هم ببینم که به نظرم ناخوشایند بیاید، کلمهیی که یک ذره حواس آن راننده را پرت کند و او را مشغول نماید و نتواند این راه پُرپیچوخم و خطرناک را به سلامت طی کند و با عافیت به سرمنزل برساند، من مطلقاً آن کلمه را نخواهم گفت، تا خدشهیی به این اتومبیل وارد نشود. حالا شما میگویید که مثلاً چرا ما یک دفعه از این طرف، وزنهیی را محکم به این ماشین نمیکوبیم و نمیگوییم که آقای راننده! این چه نوع رانندگی است؟ یا چرا در فلان نقطه آنطور شد؟ یعنی بهدست خودمان، همه چیز نظام را در خطر بیندازیم؟! این خیانت است. آن کسی که از پشت گردنه، یکدفعه جلوی اتومبیل میپرد و یک فریاد بیخود میکشد، دارد خیانت میکند؛ خیال میکند که خدمت میکند. حالا در این وضع حساس بعد از انقلاب، وقتش نیست.
واقعا دوازده سال است که ما در نهایت حساسیت حرکت میکنیم. من کمتر ملتی را میشناسم - حتّی ملتهای انقلابی - که بعد از دوران انقلاب، وضعشان مثل ما حساس بوده باشد. شما به این انقلابهایی که در زمان ما اتفاق افتاده و ما از آنها خبر داریم، و نیز به آنهایی هم که قبلاً اتفاق افتاده و خواندهاید، نگاه کنید. مثلاً ده سال اولِ بعد از انقلاب این کشور همسایهی ما - شوروی - را با ده سال اول انقلاب ما مقایسه کنید. یا مثلاً ده سال اولِ این همه انقلابهایی که در آفریقا و امریکای لاتین، در طول این چند ده ساله اتفاق افتاده است، مقایسه کنید، خواهید دید که اوضاع هیچکدامشان - هر کدام به دلیلی: اوضاع جهانی، سرگرمی قدرتها و مسایل گوناگون داخلی و خارجی - به حساسیت و خطورت و اهمیت وضع ما نبوده است.
در چنین وضع حساسی، ما چهطور میتوانیم رها کنیم و اجازه بدهیم که کسانی همینطور بیمسؤولیت نقطهیی را بگیرند - که به نظر آنها نقطهی ضعف است - و به دولت و مسؤولان حمله کنند؟ غرض، در این شرایط، من هرگونه تضعیفی که نسبت به مسؤولان نظام، بخصوص نسبت به دولت انجام بگیرد، خیانت میدانم.
من میگویم که صدا و سیما باید در مقابل تبلیغات دشمن نسبت به انقلاب، سینه سپر کند. الان رسانههای زیادی در دنیا هستند که با تبلیغات خود، کار براندازی را به شکل سنتی انجام میدهند! این کار، خیلی هم عملی است. یعنی اگر واقعاً نظامی روی پای خود محکم نباشد، راحت میشود آن را با یک رادیوی برون مرزی از صحنه خارج نمود و نابود کرد؛ همین کاری که الان ابرقدرتها نسبت به انقلابهای گوناگون و بیش از همه نسبت به ما میکنند. منتها آنها کور خواندهاند؛ چون نظام ما پایهی محکمی دارد و روی دوش مردم و در دل آنهاست.
شما باید در مقابل این حرکت موذیانهی رسانهها، واقعاً سینه سپر کنید. هرجا رسانهها روی نقطهیی تکیه میکنند، شما اگر قبلاً پادزهرش را ندادهاید، بعداً بدهید. تبلیغات دروغی که آنها الان میکنند، رسانههای ما باید در مقابلش خیلی قوی بایستند. شما بایستی ابتکار هم بکنید. این ابتکار برنامهی (بررسی رادیوهای بیگانه) که صبحهای جمعه پخش میشود، یک زمان خیلی خوب حرکت میکرد؛ اما حالا قدری یکنواخت و دور از انتظار شده است و به آن شکل سابق نیست؛ که باید در آن باز هم ابتکار انجام بگیرد. یعنی باید بهطور همه جانبه، آن سخن درست و آن نکتهی بجا را ببینند و مطالعه کنند و در مقابل، آنچه را که دشمن میگوید، بیرون بیاورند و نقاط زیبای نظام را به چشم مردم بکشانند.
گاهی چیزهایی مشاهده میشود که انصافاً سزاوار نیست. مدتی پیش، به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب، تلویزیون را نگاه میکردم. برنامهیی بود که از پیشرفتهای انقلاب تعریف میکرد. دیدم فیلمی که نشان داده میشود، به هیچوجه پیشرفت و سازندگی را ترسیم نمیکند. مثل این است که فرض کنید سرپرست بچهی یتیمی، در مقابل کسانی که اعتراض میکنند، بگوید من واقعاً به این بچه خیلی کمک میکنم؛ اما در همان حالی که این حرفها را میزند، گوش این بچه را هم همینطور بپیچاند! به او متذکر میشوید، درست است که میگویید من حمایت و کمک میکنم، اما عملت خلاف گفتهی تو را ثابت میکند؛ یعنی آنچه که در واقع وجود دارد و چشم میبیند، با زبان تطبیق نمیکند. من دیدم که این تلویزیون، همین کار را کرده است؛ یعنی از چیزهای بیربطی فیلمبرداری کرده، آنها را نشان میدهد، و درعینحال از پیشرفتهای انقلاب هم میگوید! آیا واقعاً پیشرفتهای انقلاب همین موارد است؟ این همه کار در طول دوران انقلاب شده است.
این نکتهیی که ایشان گفتند، خیلی مهم است. ایشان میگویند سرمایه گذاریهایی که ما بعد از انقلاب کردهایم، دو برابر همهی سرمایهگذاریهایی است که در گذشته شده است. این، یک قلم است؛ در حالی که ما در آموزش و پرورش، در کارهای جادهسازی، در مدرسهسازی، در عمران روستاها و در شهرهای مختلف، الیماشاءاللَّه از این قبیل داریم؛ اینها را نشان بدهند. به نظر من، آنطور کارها موذیانه است. باید نقاط زیبای نظام را، چه در رادیو و چه در تلویزیون، روشن کنند و نشان بدهند.
آنچه در مورد این رسانهی مهم، مطلوب و ایدهآل است، عبارت از این است که دانشگاهی باشد که در آن، عالیترین و زیباترین مفاهیم انقلاب، به شکل هنرمندانه ارایه بشود و جاذبه داشته باشد؛ نه اینکه فقط چیزی را بگویند، بدون اینکه فکر جاذبه و تأثیر آن باشند.
از هنر استفاده بشود و حرکتبخش باشد و تکلیف مردم و قشرهای مختلف را معلوم کند. یعنی زن انقلابی و مسلمان، جوان انقلابی و مسلمان، روستایی و شهری، باسواد و کمسواد، متخصص و معمولی، هر کدام وقتی پای رادیو یا تلویزیون مینشینند، در برنامههایی که شما به اینها میدهید، تکلیف خودشان را بفهمند که باید چهکار بکنند؛ راهشان روشن بشود.
فیلم خنثای بیاثرِ بیمحتوای بدون پیام، مطلقاً پخش نکنید. برنامهی بیفایدهی بیمحتوایی که فقط یک وقت و یک فاصلهی زمانی را پُر میکند، مطلقاً پخش نکنید. بعضی از برنامهها اینگونه است. چند سال قبل از این، من یک برنامهی مذهبی را از رادیو گوش میکردم. الفاظ علیالظاهر مذهبی و باطناً پوک، سجعها بیخودی، و عبارتها قدیمی بودند. یک نثر زیبای قدیمی نبود؛ بلکه عبارت مندرآوردیِ ساختنیِ چرندی را به شکل عبارات مذهبی درآورده بودند و گوینده هم همینطور پشت سرهم میگفت. من که آخوند و اهل دین و اهل این فنّم، هرچه گوش کردم که ببینم در این بحث نیم ساعتی که مرتب هم حرف میزد، چه میخواهد بگوید - میخواهد توحید را ثابت کند؟ میخواهد نبوت یا قیامت را ثابت و یا رد کند؟ - دیدم که اصلاً هیچ مفهومی ندارد. این، یک بحث خنثی است.
من میگویم اگر شما این برنامه را برای این آوردید که اینجا خالی است، از شنوندگان عذرخواهی کنید و بگویید: شنوندگان! متأسفانه به قدر این یک ساعت، برنامهی مناسب شما پیدا نکردهایم؛ این یک ساعت تعطیل. این، خیلی بهتر و پُرجاذبهتر و منصفانهتر است.
بعضی از فیلمها ساخته و نشان داده میشود که بیمحتواست. البته من چون اهل فن نیستم، متأسفانه نمیتوانم در باب ساخت و پرداخت و کارهای هنری آن نظری بدهم - ای کاش میتوانستم در آن زمینهها هم نظر بدهم - اما به عنوان بینندهیی که پای تلویزیون مینشیند و خیلی هم از معارف زمان بیگانه نیست، میتوانم نظر بدهم: انصافاً بیجاذبه و بیمحتوا بود. میترسم به آن فیلمی که مورد نظر است، اشاره کنم و کارگردان و هنرمندش بیخود مورد طعن قرار بگیرند؛ اما واقعاً الان مواردی که بتوانم اشاره کنم و اسم فیلمها را بگویم جلوی چشم من است. اینها را پخش نکنید؛ حتّی تولید نکنید.
من همینجا استفاده کنم و نکتهیی را بگویم. از تولید - بخصوص در سیما - باید مراقبت بشود. آقایانی که مسؤول این کار هستند، به این اکتفا نکنند که به یک تهیهکننده بگویند مثلاً فیلم بیست دقیقهیی، یکساعتی، یا دهساعتی در این موضوع تهیه کن. نه، باید در تمام طول مدت کار، ابزارها و چشمها و بینشهای سرشار از بصیرتی مراقبت داشته باشند، ببینند چه چیزی از آب درمیآید. اگر خدای نکرده یک تهیهکننده، مسؤولیتش یک ذره ضعیف باشد، کار خراب خواهد شد. اگر شما مراقبت نکردید، ممکن است در فیلمنامه چیزی گنجانده بشود که آن کارگردان و آن بازیکن بیچاره هم همان را اجرا بکند. چیز بدی از آب درمیآید؛ کمااینکه گاهی چنین چیزی هم مشاهده میشود. اینهایی که مطرح میکنم، از بَر نیست؛ از روست؛ یعنی چیزهایی است که دیده و مشاهده شده است و میشود نمونههایی را ذکر کرد.
فرض بفرمایید نسبت به یک داستان تاریخی فیلمی بسازیم که نتیجه و مفهوم آن، چیزی خلاف واقعیت و دروغ باشد. آیا این، درست است؟ باید شما بالایسر فیلمنامهنویس باشید و مراقبت کنید. حالا اگر فیلمنامه خوب از آب درآمد، آن کارگردان، یا حتّی یک نفر از هنرمندان، چنانچه بخواهند یکجا حرکتی انجام بدهند، یا کلمهیی را اضافه بکنند - که بهطور معمول این کار انجام میگیرد - میتوانند این کار را بکنند. در غیر این صورت، شما باید بیایید و بگویید حالا که فیلم ساخته شده است، آن را چهکار کنیم؟ یا باید آن را پخش کنید، یا فیلمی که این همه پول برایش خرج شده است، پاره کنید و دور بریزید.
مراقبت، چیز خیلی مهمی است. مدیران بخشهای مختلف، باید به مراقبت نسبت به محوطهی کارخودشان و تشویق و تنبیه، خیلی اهمیت بدهند. منظورمان از تنبیه، تنبیه قضایی و نوع کار قضایی نیست؛ بالاخره ترتیب اثر داده بشود. اگر کسی خوب و صحیح و مطابق برنامه کار میکند، باید تشویق شود. کسی هم که تخطی میکند، کار بد انجام میدهد، رعایت مصلحت نظام و مفاهیم مطلوب برای نظام را نمیکند و برخلاف اسلام و مفاهیم انقلاب چیزی را میگنجاند، باید با او برخورد شود.
من برای همین برنامههای اول فروردین امسال، چند تذکر دادهام؛ ولی هنوز فرصت نکردهام از آقای هاشمی بپرسم که چه شد؟ رسیدگی شد، یا نشد؟ نمیشود که یک ملت منتظر بنشینند، بعد یک نفر برخلاف میل آنها و علیرغم خواست یک انقلاب، بیاید و برنامهیی را بین برنامهها بپیچد و آنجا بگذارد؛ اینکه نمیشود.
نکتهی خیلی مهم دیگر، راجع به زبان فارسی است. یک بار دیگر هم چند سال قبل از این، در همان محل خودتان که آمده بودم، این بحث را کردم. از غلطگویی، واقعاً انسان خیلی جوش میخورد. وقتی که غلطی گفته میشود - بخصوص در بخشهای پُرشنونده، مثل خبر و امثال آن - واقعاً مثل این است که کسی یک سیلی به من میزند! غلطهایی که گفته میشود، ممکن است غلط عبارتی، غلط ناشی از بیتوجهی، یا ناشی از اینکه از کتاب درست منتقل نشده است، باشد. فرض کنید در برنامهی خوبی که رادیو پیش از ساعت 2 بعد از ظهر دارد و چیز پُرجاذبهیی هم است، یکدفعه یک غلط گفته شود. من یک روز بعدازظهر میخواستم این برنامه را گوش کنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدری بخوابم. گوینده چیزی را غلط خواند - غلط ادبی و عبارتی - و من هم در آن روز واقعاً چند ساعت خواب از سرم رفت! اینکه میگویم مثل آن است که یک سیلی میزنند، مبالغه نیست. تازه این کم است؛ گاهی بعضی از غلطها، مثل یک سیلی ویک مشت است! بعضی از غلطها هم مثل یک سیلی و یک مشت و یک لگد است!
اتفاقاً یادم است که او میخواست راجع به (جاحظ) صحبت کند. اسم جاحظ، (عمرو بنبحربن محبوب) است؛ ولی او (عُمر بن بحرین محبوب) خواند! وقتی آدم جاحظ به این معروفی را اینطوری بشنود، واقعاً خیلی جوش میخورد. ای کاش آن وقتی که غلطی گفته میشود، کسی غیر از من شنونده نباشد. ممکن است شنوندهتان، یک ادیب، یک فاضل، یک منتقد نظام، یا یک دشمن شما باشد. من خوفم از دشمنان شماست که نگویند ببینید اینها با زبان فارسی چه میکنند. بنابراین، زبان فارسی واقعاً خیلی مهم است. باید مراقبت و دقت گردد و برای کسانی که خوبند، جایزه گذاشته بشود.
مسألهی موسیقی هم یک مسألهی دیگر است. آقای هاشمی راست میگویند، واقعاً یکی از مشکلات، این مسألهی موسیقی است. خیلی سخت است که ما بتوانیم خطی بکشیم و بگوییم اینجا مرز است؛ اما من میخواهم بگویم که مصداقهای واضح دارد. بین آن ساز و آواز حلال و طیب و طاهر، با آن ساز و آوازی که مکروه و یا حرام است، خط دقیقی نکشیدهایم که مثلاً بگوییم این یکی، این مقدارش که بالا رفت، یا این ساز که اضافه شد، خراب گردید. به این دقت نمیتوانیم؛ اما بالاخره در این طیف وسیع، دو نقطه وجود دارد که یکی قطعاً حلال و یکی قطعاً حرام است. قطعاً حرامی وجود دارد که آن را نباید مصرف کنیم.
اگر موسیقییی - حالا اسمش را موسیقی سنتی بگذارید، یا موسیقی غیرسنتی - که یکی از دستگاههای معمولی موسیقی خودمان را هم با ساز سادهیی میزند، اما شعر، یک شعر برانگیزانندهی مهیج شهوت باشد، حرام است؛ خواننده هر کس میخواهد باشد. آن صدای خوش و سازی که با هم به کار بیفتد، تا جوانی را فرضاً به عمل حرام شرعی تحریک کند، کار حرامی است.
سعدی و حافظ هم شعر عشقی محض دارند. اینطور نیست که همهی اشعار آنها عرفانی باشد. بعضیها به مسایل دینی و عرفانی، از خود ما واردتر شدهاند! ما میگوییم که این شعر اشکال دارد؛ ولی آنها میگویند نه، این مفاهیم عرفانی دارد! این مفاهیم عرفانی که من نفهمم، چه مفاهیم عرفانی است؟! مفاهیم عرفانی، آن وقتی مفاهیم عرفانی است و قابل استناد و قابل تکیه میباشد، که فهمیده بشود عرفانی است. آنکه هیچ فهمیده نمیشود عرفانی است، چهکسی میگوید عرفانی است؟! اگر مهیج شهوت و گناهان جنسی و بیبندوباری بود، اشکال دارد.
موسیقیهای تند و محرک خارجی، اشکال دارد. البته موسیقیهایی هم هست که اشکال ندارد؛ ولی حالا من نمیتوانم نمونههای آنها را مشخصاً ذکر بکنم. اگر بخواهید و بنایش باشد، میشود قدری هم محدودتر و محصورترش کرد؛ اما من آن موارد اشکالدار را عرض میکنم.
توسعهی فنی صدا و سیما هم مهم است. متأسفانه ما از لحاظ فنی هم تا آن حد مطلوب فاصله داریم. من با آقای رئیسجمهور صحبت کردم، دیدم که دولت برای توسعهی فنی صدا و سیما کاملاً آمادگی دارد. من واقعاً در این قضیه استدلال دارم، که حالا جای بحث آن نیست. معتقدم که اگر ما تا حدی از هر جای کشور بزنیم و از لحاظ مالی به صدا و سیما بپردازیم، جا دارد و سرمان کلاه نرفته است. البته معتقد به بلندپروازیهای غیرعاقلانه هم نیستیم.
آن استدلال را برای آقای رئیسجمهور و برادران عزیزمان در دولت گفتم، که برای آنان کاملاً قابل قبول بود. گفتند اگر شما بگویید، ما حرفی نداریم که برای صدا و سیما مصرف کنیم. من حالا هم به آقای محمّد هاشمی میگویم، واقعاً بنشینید و توسعهی فنی مناسبی را، نه چندان بلندپروازانه، بلکه به قدر نیاز، یا لااقل بخش قابل توجهی از نیاز و منطبق با امکانات دولت، فراهم بکنید. اگر ما بخواهیم افرادی کمک کنند، تا بخش فنی را توسعه بدهید، بحمداللَّه لابد افراد خوبی هستند؛ من که نمیشناسم. باید افراد لایق، قابل، متدین و متعهد، در بخش فنی به کار گماشته شوند و مشغول گردند.
حوزهی فعالیت صدا و سیما انصافاً محدود است. من یک وقت در ایام فروردین، با ماشین به قسمتی از کوههای شمال میرفتم. چون من عادت دارم که هر وقت در ماشین مینشینم، باید رادیو را روشن کنند، تا بشنوم، گفتم که رادیو را روشن کنید. شاید ده ایستگاه بیگانه در این رادیوی ما آمد - این جعبهی نابفرمانِ سر به هوا - ولی رادیوی تهران نیامد! من پیش آن راننده و بعضی از برادران محافظ که با ما بودند، واقعاً خجالت کشیدم که آخر چرا؟! اتفاقاً صدای بعضی از رادیوهای ضد انقلاب که به ایرانیها پیام تبریک میدادند، مرتب چندبار آمد؛ ولی صدای رادیوی تهران نیامد!
البته الان خیلی فرق کرده است. آن روزها را که میگویم، شاید مربوط به سه سال قبل از این است. الان بحمداللَّه بهتر است؛ لیکن درعینحال باز هم شهرها و استانهایی هستند که شکایت دارند. من در دورهی ریاست جمهوری که به استانها زیاد سفر میکردم، غالب جاهایی که میرفتم، شکایت رادیو داشتند. ما به ایلام رفتیم، تلویزیون را که روشن کردیم، دیدیم تلویزیون عراق را بهتر از تلویزیون ما میگیرد! تلویزیون را که باز کردند، دیدیم بله، تلویزیون عراق است؛ منتها چون بد و فاسد بود، آن را بستیم. تلویزیون خودمان که خوب و صالح بود و میخواستیم آن را تماشا کنیم، به زحمت و با مشکلات توانستیم تصویرش را ببینیم. این، واقعاً چیز خیلی مهمی است. شما حرف حسابی دارید و میخواهید به دنیا بگویید؛ اما چهطور میشود با بلندگوی ضعیف این حرفها را گفت؟ باید بلندگویتان قوی باشد.
موارد دیگری را هم یادداشت کرده بودم، تا در اینجا مطرح کنم؛ ولی وقت گذشته است. درعینحال قبل از پایان صحبتم، لازم میدانم که به نکتهیی اشاره کنم. من یک وقت با آقای هاشمی، راجع به بعضی از همین اشکالات صحبت میکردم. در ضمن صحبتهایشان متوجه شدم که فلان مدیر در فلان بخش صدا و سیما، شنیده است که فلانی به کارش معترض بوده است؛ لذا دیگر روحیهی کار کردن ندارد و معترض و ناراحت است. برادران! من این را به شما بگویم که از تذکر، بیتوقعیتان نشود. آن وقتی کار بااهمیت شما آن ارزش والا را خواهد داشت، که از عیوب اساسی خالی باشد. چنانچه کسی عیوب اساسی را یادآوری کرد، شما باید از او تشکر کنید.
آن دستگاهی که در دستان هنرمند و باقدرت شماست و زیر نظر مسؤول و صاحبتان قرار دارد - یعنی دستگاه صدا و سیما - دستگاه بسیار حساسی است؛ شوخی نیست. این چیزی نیست که اگر مثلاً آدم مشاهده کرد که فلان گوشهی آن هم اشکالی دارد، بگوید این اشکال به خوبیهایش دَر. نه، فقط خوبیها باید گسترش پیدا کنند و زیاد بشوند.
اعتقادم این است که شما مسؤولان مؤمن و علاقهمند و کارآمد میتوانید؛ ما ابزارش را داریم. به اندازهیی که بتوانیم همین حرفها را بهقدر کافی با مایههای هنر بیامیزیم و هنرمندانه ارایه بدهیم، ابزار خوب داریم. هنرمند زیاد داریم؛ منتها باید به حیطهبندیهای نظام توجه کنید و هیچگونه تخطی و تخلفی را از اصول اساسی نظام و انقلاب اسلامی تحمل و اغماض نکنید. وقتی اغماض نکردید، وقتی رسیدگی کردید، همه چیز درست خواهد شد.
این تذکرات، دوستانه و برادرانه و از روی دلسوزی و علاقهی به شما و نیز علاقهی به ملتی است که بایستی پای این تلویزیون و رادیو بنشینند و آن را داشته باشند. اگر خدای نکرده به گونهیی باشد که عدهیی به یک دلیل، و عدهیی به دلیل دیگر پای تلویزیون شما ننشینند، خسارت خیلی بزرگی است. اگر خرج کنید، ولی مستمع نداشته باشید، فایدهیی ندارد. چنانچه یک عده از مؤمنین به یک دلیل ننشینند، یک عده آدمهای باذوق و بامعرفت و سطح اندیشهی بالا هم به یک دلیل ننشینند، یک عده عناصر انقلابی دلسوز هم به یک دلیل ننشینند، آن وقت چه کسی پای این دستگاه مینشیند؟! آنگاه این همه خرج، این همه نیروی انسانی، این همه تلاش مخلصانه - که من بخشی از آن را در بازدیدی که چند سال پیش داشتم، از نزدیک شاهد بودم - هدر خواهد رفت؛ حیف است. این تذکرات، از این جهت است.
و اما سخن آخر این است که این کار را یک مجاهدت فیسبیلاللَّه، و اینجا را یک سنگر اساسی بدانید. من از اوضاع کشور در طول این ده سال، هیچوقت بیخبر نبودهام. من به شما عرض میکنم، مواردی اتفاق افتاد که سهم شما - یعنی رادیو و تلویزیون - در یک پیروزی نظامی، حتّی بیش از سهم عملیات جنگی بود که در خود منطقه انجام میگرفت. یعنی کسی عملیات جنگی را طراحی میکرد، کسی تاکتیک را تعیین میکرد، کسی فرماندهی و اداره میکرد، اما عامل دیگری پیروزی را بهدست میآورد؛ شما آن عامل را داده بودید. در دوران جنگ، واقعاً صدا و سیما مؤثر بود.
من به جنگ نظامی مثال زدم؛ اما در میدانهای سیاسی و تبلیغاتی، این معنا خیلی واضحتر و قابل فهم است و به خودی خود، روشن و واضح میشود. شما واقعاً سرباز مجاهد فیسبیلاللَّه هستید. کارتان مهم و تعیینکننده و - همانطور که گفتند - خیلی بینام و نشان است. واقعاً لازم است که یک روز، روز رادیو و تلویزیون معرفی بشود؛ اگرچه در گوشه و کنار کشور، حضورتان ملموس و همیشگی است. گفت:
پریرو تاب مستوری ندارد
چو در بندی سر از روزن برآرد
مردم صدا و سیما و عاملان آن را دوست میدارند؛ طبیعت کار این است. ما میخواهیم که این دوست داشتن، روزبهروز بیشتر بشود. لذا واقعاً عیبی ندارد که به فکر باشید روز مناسبی را، روز صدا و سیما بگذارید، تا در آن روز همهی مردم به شماها اظهار محبت کنند و مثلاً کادو بدهند و شما هم خودتان را معرفی کنید.
انشاءاللَّه موفق و مؤید باشید. جلسه، جلسهی خوبی بود؛ لیکن جای آن جلسهیی را که من اشاره کردم، پُر نمیکند. من خیلی دوست میدارم که مقداری حرف و سخن از شماها صادر بشود و ما بعضی از مطالب را از شما بشنویم. انشاءاللَّه اگر در آینده فرصتی شد، آن را هم قرار بگذاریم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) v آقای محمّد هاشمی، رئیس وقت سازمان صدا و سیما
بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رؤسای دانشگاههای سراسر کشور
تاریخ: 1369/05/23
بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رؤسای دانشگاههای سراسر کشور
بسماللهالرّحمنالرّحیم
از زیارت آقایان علما و اهل معرفت و فرهنگ و دانش و دانشگاه، خیلی خوشحالیم. نسبت به خیلی از آقایان، از نزدیک ارادت و سابقهی اخلاص داریم؛ بخصوص بعضی از دوستان که با آنها معاشرتهای طولانی و ممتد داشتیم، از جمله برادر عزیزمان آقای دکتر معین که تقریباً چند سال بهطور مستمر - اقلاً هفتهیی یکبار - ایشان را زیارت میکردیم. از اینکه ایشان این مسؤولیت مهم را عهدهدارند، خوشحالیم؛ هم به خاطر معنویت و شخصیت انقلابی و اسلامی و حقیقتاً دلسوزی که از ایشان سراغ داریم، و هم به خاطر قدرشناسی مسایل دانشگاهها و علم کشور، که شاهد بودیم چهقدر ایشان نسبت به این مسایل اهمیت میدهند.
جلسهی شما برادران عزیز برای من، جلسهی خیلی دلنشینی است. اگر فرصت میشد که مینشستیم و صحبت میکردیم، خیلی بهتر بود؛ ولی متأسفانه من وقتش را ندارم، والّا آمادگی و بلکه شوقش را دارم. حالا به مصداق (ما لایدرک کلّه لایترک کلّه)، به همان اندازهیی که میسور است، مطالبی را عرض میکنم.
عمدهی مطالب، تقریباً همان چیزهایی است که در بیانات آقای دکتر معین ذکر شده بود: رشد علم، رشد تحقیق، رشد کمّی، گسترشِ در نقاط محروم، اهمیت دادن به بعضی از چیزهایی که در دانشگاهها حقیقتاً اهمیت دارد، تکلیف نهادهای انقلابی را بهطور قاطع مشخص کردن، آنها را به شکل معقول و درستی تقویت کردن، مدیریت و مسایل مدیریت و تقویت آن. اینها حرفهایی است که در این چند ساله، واقعاً مسایل حاد و اساسی دانشگاهها بوده است و من هم دربارهی این مسایل، مکرر مطالبی را عرض کردهام و حقیقتاً چیز جدیدی نیست. البته در شنیدن، اثری است که در دانستن نیست. ای بسا انسان چیزهایی را هم میداند، لیکن گفتگوی آنها و شنیدن و بازشنیدنشان تأثیراتی دارد و در انسان انگیزه ایجاد میکند.
شاید خوب بود که ما در جمع شما، به مسایل فرهنگ عمومی کشور میپرداختیم. فرهنگیان اصلی کشور، شمایید. فرهنگ جامعه، رشد معرفت و بینش و خصلتها و فرهنگ انقلابی، کجا باید بحث بشود و رویش فکر و تصمیمگیری بشود؟ جز در جمع دانشوران و فرهنگیان انقلابی و متعهد؟ برای من و شاید برای هر کسی که حقایق فرهنگی جامعه و حقایق موجود در دستگاههایی را که متصدی و متکفل علاج آنها هستند - اعم از هنری و ادبی و علمی و تبلیغی و دینی و غیردینی - بداند، واقعاً عقدهیی است. تصمیمگیری شد، روی کاغذ نوشته شد که فرهنگ عمومی کشور، کجا و چگونه باید بررسی بشود؛ لیکن بین آنچه که هست و آنچه که باید تحقق پیدا کند و به مرحلهی شدن برسد، خیلی فاصله است. ای کاش مسایل دانشگاهها جلوی چشم را نمیگرفت، آدم به این مسایل میپرداخت و قدری با شماها صحبتی میشد؛ ولی به اعتقاد من، الان مسایل دانشگاهها هم مسایل حادتری است.
با وجود همهی این مطالب درستی که آقای دکتر معین فرمودند و آنچه شده و بناست بشود، درعینحال، انصافاً وقتی یک عنصر مؤمن به این انقلاب و مؤمن به این تحول عظیمی که با این ریشهی عمیق و با این اهمیت، در کشور ما ایجاد شده، به دانشگاه کشور نگاه میکند، میبیند که این، آن بال پروازدهنده، آن چرخ پیشبرنده و آن موتور حرکتدهنده - به هرچه میخواهید، تشبیه کنید که باب چنین حقیقت عظیمی باشد - نیست.
دانشگاههای ما، عیب و ایراد دارد؛ باید ایرادش برطرف بشود. البته توقع معجزه نیست. آنچه که من عرض میکنم، حرف یک آدم ایدهآلگرای بیتوجه به واقعیتها نیست. شما میدانید که من چند سال مسؤول اجرایی این کشور بودهام و حقایق را میدانم. وانگهی، همینطور که ایشان اشاره کردند، با مسایل دانشگاهها و بودجهی آن آشنا هستم. در عین حال، اینها را عرض میکنم.
من میخواهم بگویم، شما که این بار را بر دوش گرفتید، با این دید کلان - به قول مصطلح جاری شماها - یا با این دید کلی از بالا - طبق تعبیرات ماها - به مسأله نگاه کنید. یک ذره از این آب و گلِ جزییات خلاص بشویم و ببینیم چه باید کرد، تا این چرخها را از گل بیرون کشید. ما همینطور دور خودمان نچرخیم؛ بلکه عقب نرویم.
دانشگاه نظام جمهوری اسلامی، باید کسانی را تربیت بکند که تکیهی این نظام، به آنها باشد. یعنی این نظام، از لحاظ علمی و عملی و مدیریت و گشودن گرههای ریز و درشت بر سر راه زندگی این ملت، به آنها تکیه کند. مگر غیر از این است؟ دانشگاه برای چیست؟ مگر بیعلم، میشود زندگی کرد؟ میشود پیش رفت؟ میشود به حقوق ملی خود واقف شد، یا آن حقوق را به دست آورد، یا در راه آنها به مبارزاتِ درست دست زد؟ ملتی که علم ندارد، محکوم به عقب ماندگی و ذلت و بارکشی و بداخلاقی و دون و فرودستی در معادلات جهانی است.
علم، امروز نقش خیلی زیادی در دنیا ایفا میکند. این کسانی که امروز بر دولتها و دستگاههای سیاسی دنیا در کشورهای بزرگ مسلطند، انسانهای معمولی هستند و از متوسطِ برجستگان، پایینترند. کارها و حرفهایشان، این را نشان میدهد. آنها یا از لحاظ فکری و یا از لحاظ انسانی و اخلاقی پایینترند. ببینید دیگر، این امریکا و این هم غرب است. اینها درعینحال، بر دنیا حکومت میکنند. چرا؟ به خاطر علم.
تا کی باید ملتهای مسلمان، از آن چیزی که در تحرک و شخصیت یک نظام، در وصول به حقوق یک ملت، در تأثیر برای سازندگی دنیا، مایهی اصلی است، تهیدست بمانند؟ بدون علم که در دنیا هم نمیشود اثر گذاشت. شما بهترین آدمهای دنیا باشید، ما بهترین و شریفترین و عزیزترین ملتها باشیم؛ وقتی نتوانیم روی بشریت اثر بگذاریم، وقتی نتوانیم این گرداب مهلک را مهار بکنیم، چه فایدهیی دارد؟ رسالت یک انسان که یک رسالت فردی و خانوادگی و یک رسالت ملی به معنای محدود نیست؛ بلکه یک رسالت انسانی است. انسان، اصلاً در محدودهی انسانیت زندگی میکند. مگر میشود اینهمه کارهای بزرگ را بدون علم انجام داد؟ این علمِ ما کجاست؟
خدا سلاطین قاجار و پهلوی را لعنت کند و از این رجال پلید و خبیثی که بخصوص از زمان ناصرالدین شاه تا زمان محمّدرضا، امور این کشور را به دست داشتند، نگذرد که با این ملت با استعداد و این جواهرِ قیمتی استعدادی که در این کشور هست، چه کردند. میدانید که در این کشور، استعداد ایرانی، از متوسطِ استعداد کشورهای دنیا بالاتر است. این نکته را من از آدمهای مطلع و وارد و با اتکا به آمار نقل میکنم. سابقهی ما هم، همین را نشان میدهد. این ملت را در دورانی که میشد خودش را لااقل به این گردونهی اسبی که داشته میرفته، برساند، در خواب عمیقی فرو بردند. یک وقتی بیدار شده که آن گردونه به موتور رسیده، آن موتور به جت رسیده، آن جت هم به موارد پیشرفتهتری رسیده و جز غباری از حرکت کاروان علم بشریت، چیزی در دست ما نیست.
انقلاب، یعنی اینکه تحولی در همه چیز به وجود بیاید. یکی از آن تحولات هم، در مقولهی علم در این کشور است. نگویید ما پول و بودجه نداریم. بله، خیلی کارها با پول انجام میگیرد؛ لیکن به نظرم میرسد که کل دستگاه علم و دانش کشور، باید با یک دید انقلابی به مسأله نگاه کند؛ مثل آن کسی که فرزندش درون آب افتاده و دارد غرق میشود؛ مثل روحیهی همان مبارزی که در دوران پیش از پیروزی انقلاب، هیچچیز - نه زن، نه بچه، نه زندگی، نه خانه، نه راحتی - نمیفهمید و همهی زندگیش مصروف این میشد که کاری انجام بدهد. دستگاه علمی کشور، باید اینطور جلو برود و هر چیزی که مانع سر این راه است، حقیقتاً برطرف بشود. بنابراین، در دانشگاهها باید برای علم و تحقیق و تحقیقهای کاربردی، کاری کرد و حرکتی انجام داد.
امروز بحمدالله دستگاه وزارت و دستگاه دانشگاهها، یک تشکیلات حزباللهی است. من خیلی از شما آقایان را از نزدیک میشناسم و به کار و انگیزه و ایمانتان واقفم. انتظار میرود که به این مسأله - یعنی توسعهی علم و دانش - بپردازید.
نکتهی دیگری که من مکرر در سخنرانیها و در همین مراسم مختلف دانشگاهی عرض کردهام و شاید این حرف تکراری باشد، لیکن مهم است و باید بگویم، مسألهی دین در دانشگاههاست. دین، به همین معنای تدین، مورد نظر است. آن تفسیر غلط روشنفکری از دین و همان تصوراتی که بعضیها داشتند و کجرویها و کجفهمیهایی که در مسایل دین بوده، آن را نمیگویم. تجربه نشان داد که آن تصورات، یک پول سیاه هم ارزش ندارد. من عمرم را در همین چیزها صرف کردهام؛ از دور حرف نمیزنم. دین به معنای تدین، یعنی پایبندی به احکام اسلامی، قبول، اذعان و تسلیم. روایت هم دارد، قرآن هم همین است: (انّ الدّین عندالله الاسلام)(۱). اسلام یعنی چه؟ (من اسلم وجهه لله)(۲) یعنی چه؟ یعنی صورتت را تسلیم خدا کن. این، دین است. مظهرش در مورد احکام شرعی، همین است دیگر. آیا دانشگاههای ما اینگونهاند؟
علتش این است که کسانی دانشگاه را بنیانگذاری کردند که اساس دین را، نه که قبول نداشتند - بالاتر از این بود - میخواستند اصلاً دین را ریشه کن کنند. میبینید دیگر. مگر غیر از این است؟ این، تاریخچهی دانشگاه است. این، تاریخچهی فرهنگ اروپایی در کشور ماست. کسانی که آن فرهنگ را آوردند، اعتقادشان این بود که اینها حرفهای مفتی است! روشنفکری جدید، اصلاً اینطوری متولد شد؛ ضد دین و مخالف با دین و عازم بر قلع و قمع دین. دانشگاه هم که طبعاً زایشگاه و پرورشگاه همین روشنفکری جدید اروپایی بود. بنابراین، فضا، فضای غیردینی شد. این فضا، متعلق به دانشگاه وابستهی به غرب، پرداختهی صنعای غرب و ساخته شدههای آن دیار بود؛ اما دانشگاه اسلامی چه؟
همهی آن مطالبی که راجع به علم و این حرفها گفتیم، آن وقتی معنا پیدا میکند که این عالمی که شما درست میکنید، متدین باشد؛ والّا اگر عالم بیتدین بخواهید، هست. به امریکا و انگلیس و فرانسه بروید، اینقدر علمای بزرگ و دانشمندان عالیمقام - که حالاحالاها مانده شماها به آنها برسید - هستند؛ اما بیدین، ضد دین، ضد آرمانها و اهداف ما. مگر ما میخواهیم آنطوری عالم درست کنیم؟ مگر جمهوری اسلامی میخواهد عالم بیدین درست کند؟
هر کسی در دانشگاه - فرقی نمیکند که این تشکیلات شما، یک تشکیلات پزشکی باشد یا غیر آن - فکرش این باشد که این حرفها را رها کنید و حالا بگذارید درسشان را بخوانند، این فکر، غلط و مردود است. باید درسشان را با تدین بخوانند. تدین، چیزی نیست که برایش زمانی بگذاریم و بگوییم حالا این مدت را درس بخواند، بعد شروع به تدین کند! تدین که این نیست. تدین، جزو وجود و ذهن انسان است، با انسان رشد میکند، شکوفایی پیدا میکند و در تمام حرکات انسان اثر میگذارد. دین که بیگانهی از زندگی نیست. دین، در یک کلمه حرف زدن، در یک اشاره، در یک موضعگیری، تأثیر میگذارد. انسانی که معتقد به دین است، مگر میتواند مدتی بیدین زندگی کند؟
محیط دانشگاه، باید محیط دینی باشد. باید این را تأمین کنیم. و این نمیشود، مگر اینکه شما که رؤسا و مسؤولان دستگاههای دانشگاهی کشور هستید - بیش از همه، آقای وزیر و معاونان ایشان و بعد هم رؤسای دانشگاهها و دانشکدهها - صددرصد با تعصب دینی و انقلابی و پایبندی شدید و اصرار بر اینکه باید دین حاکمیت پیدا کند و چتری بر زندگی محیط دانشگاه بزند، این هدف را تعقیب کنید. از کلمهی تعصب نترسید. تعصب جاهلی بد است. عصبیتی که از روی جهالت نباشد، خیلی هم خوب است. عصبیت، معنایش جهالت نیست.
البته از یک استاد، چنین انتظاری نمیرود. یک استاد، ممکن است مسیحی باشد. او اصلاً این را قبول ندارد. هیچ اشکالی ندارد که از او دعوت کنید، به اینجا بیاید. استادی که نماز نمیخواند و بیدین است، مانعی ندارد که از او دعوت کنید، به اینجا بیاید؛ منتها مواظب باشید که این استاد از وجود خودش، نخواهد بیدینی صادر کند. به حریم این شیء مقدس، مساس و اصطکاکی نداشته باشد، اشکالی ندارد که بیاید. اگر اصطکاک داشت، نیاید. این، حرف همیشهی من است. همیشه اعتقادم این بوده و هست. آن استادی که بناست بیاید علمی را بیاموزاند و اعتقادی را که روح آن علم است، بگیرد و از بین ببرد، نباید بیاید. این، دزد و مضر است.
یک وقت کسی میگوید، تندیهایی میکنند و بیرویه عمل مینمایند، که طبیعی است هرجا تندیِ بیرویهیی باشد، غلط است؛ اینکه محل بحث نیست. بحث، سرشماست که چگونه میخواهید تصمیم بگیرید: عاقلانه، خونسردانه، با تسلط بر جوانب امر؟ آن استاد یا آن مسؤولی که در رابطهی خودش با دانشجو، میخواهد پایههای ایمان دینی آنها را - که همان ایمان انقلابی است - سست بکند، چه مسؤول و چه دلسوزی است؟ چه ارزشی برای پیشرفت علم کشور دارد؟ او چه کمکی به استقلال این ملت میتواند بکند؟ این، همان دانشگاه گذشته میشود که حقیقتاً برای این مملکت سودمند نبود؛ شما نباید بگذارید.
هزاران دکتری که آمدند، بچههایی را نجات دادند، مریضهایی را شفا دادند؛ هزاران مهندسی که دهها هزار ساختمان ساختند، اینها را میدانیم. مسأله و مشکل یک ملت، اینها که نیست. دانشگاه وابستهی به غرب، دانشگاه متکی به اراده و فرهنگ دیگران، نمیتواند برای یک فرهنگ مفید باشد. این، دو عنصر اصلی است.
از همهی عناصرِ مؤمنِ خوب استفاده کنید. برای خاطر خدا، دور این مسایل خط و خطبازی را هم در محیط دانشگاه قلم بگیرید و نگذارید گسترش پیدا کند. شما که رؤسا هستید، جلویش را بگیرید. این مسایل اختلافات و نزاع سیاسی و خطبازیها، واقعاً ضرر زده است. در دانشگاه، در این سالهایی که من اطلاع دارم، اکثریتی دانشجوی بیمبالات و بیتقید نسبت به دین و مسایل دینی - نمیگویم بیاعتقاد - مشغول کار خودشانند و اقلیتی معتقد به دین، به دو، سه گروه تقسیم شدهاند و به سروکلهی هم میزنند! این، بلاهت است.
یک عده تندرو، یک عده کندرو؛ یک عده راست، یک عده چپ! اگر راست میگویند، بنشینند با همدیگر تفاهم بکنند و آن کارِ اصلی را انجام بدهند. حالا اینکه متعلق به محیطهای دانشجویی و دانشجویان است که باید متوجه باشند، چه کار میکنند؛ شما که رؤسا و مسؤولان هستید، مواظب باشید که در این دعوای مضر، مبادا یک ذره به اشتعال کمک کنید. یعنی یک تراشهی چوب هم که بریزید، شما مقصرید. یک طرف را تقویت کنید، یک طرف را تضعیف کنید؛ این مسایل را کنار بگذارید.
اعتقاد به دین، درجاتی دارد. گیرم آدمهایی هم باشند که آن اعتقادِ روشنِ سالم و آن تفکر انقلابیِ زیبا را - که آدم حتّی از تصورش حظ میکند - نداشته باشند و یک درجه پایینتر باشند؛ باشد، بهتر از آن کسی است که هیچچیز از آن را نداشته باشند. بالاخره نمیشود گفت که یا صددرصد، یا هیچ. صددرصد هم خوب است، نوددرصد هم - درجهی بعدش - خوب است، هشتاددرصد هم - درجهی بعدش - خوب است، هفتاددرصد هم - درجهی بعدش - خوب است. هفتاددرصد کجا، پنجدرصد کجا؛ هفتاد درصد کجا، صفرکجا ! آخر چرا این محاسباتِ اینقدر واضح، در رفتار و اعمال ماها مورد ملاحظه قرار نمیگیرد؟
وبعدالتیا والتی، آقای دکتر معین فرمودند که ما را حمایت کنید. من هر کاری بتوانم، حاضرم انجام دهم. البته آن چیزی که نقدتر از همه است، دعاست که میتوانم آن را بیدردسر برایتان انجام بدهم - که البته انجام میدهم - و غیر از دعا و بعد از دعا هم هر کاری واقعاً بتوانم و برای من میسور باشد، دوست میدارم که انجام بدهم و انشاءالله انجام خواهم داد. شماها را حقیقتاً یکی از آن سنگینبارترین مأموران الهی میدانم که بار سنگینی را بردوش گرفتهاید. هم به خاطر این جرأت و فداکاری، تحسینتان میکنم و هم برایتان واقعاً از خدای متعال کمک میخواهم. هرکاری هم که ممکن باشد، انشاءالله حاضرم انجام بدهم. اجمالاً، آقایان این جهتگیریها را فراموش نکنند و همچنان جدی و مصرانه، آن را دنبال کنند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
بیانات در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه و سفرا و کارداران جمهوری اسلامی ایران
تاریخ: 1369/05/01
بیانات در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه و سفرا و کارداران جمهوری اسلامی ایران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به برادران عزیز خوشآمد عرض میکنم و امیدوارم که این سمینار، با الهام از خط انقلابی ترسیم شده به وسیلهی امام راحل بزرگوارمان(رضواناللَّهتعالیعلیه) و با مددگیری از روح شهدای بزرگوار این انقلاب و با تکیه به ایمان و خلوصی که همواره در شما سراغ داشتیم و داریم و بحمداللَّه وزارت خارجه و دستگاههای آن، از روح اخلاص و ارادت به مبانی اسلامی برخوردار بوده، در کار خود موفق باشد و با اتکای به این روحیه، عملکرد و حرکات و تلاش شما همواره مبارک باشد و خدای متعال و خاطر خطیر حضرت بقیةاللَّه(ارواحنافداه) را راضی و خشنود کند.
جمع گرامی شما برادران، برای من جمع آشنایی است. همیشه جلسات طولانی زیادی با شما داشتیم و دربارهی مسایل مختلف سیاست خارجی و انقلاب، چه بحثها با هم کردیم و چه حرفها شما گفتید و ما گفتیم و چه تبادل نظرها کردیم. من در زمان حیات مبارک حضرت امام (رضواناللَّه تعالی علیه)، با هیچ دستگاهی از دستگاههای دولتی، این همکاری و انسی را که با شماها داشتم، نداشتم. علت هم - که بارها به وسیلهی خود من به شما عرض شده - اهمیت کار سیاست خارجی و مسألهی دیپلماسی جمهوری اسلامی است.
من بارها گفتهام که ادارهی کشور، به دو بخش تقسیم میشود: بخش داخل کشور و بخش خارج کشور. این تقسیمبندی، خیلی منطقی است. البته بخش داخل کشور، خصوصیات و پیچیدگیهایی دارد؛ بخش خارج کشور هم خصوصیات و پیچیدگیهای ویژهی خود را دارد. این بخش دوم، در دستان فعال مأموران وزارت خارجه است و بخش اول، دست بقیهی دستگاهها میباشد. میبینید که انصافاً کار وزارت خارجه، خیلی مهم است.
امروز هم حرفهایی که بخواهم به شما عرض بکنم، همان حرفهایی است که همیشه عرض کردهام. جز عدهی معدودی از شما برادران که تازه مأموریتهای سفارت را گرفتهاید، بقیه بارها در جلسات خصوصی دو نفره یا جلسات عمومی مذکور، عرایضی را در باب مسألهی تلاش دیپلماسی ما در خارج، از من شنیدهاید. الان هم حرفها همان حرفهاست وچیز جدیدی نداریم. فقط یکی، دو نکته هست که آنها را عرض میکنم:
نکته اول این است که این تحولاتی که در دنیا وجود دارد و آقای دکتر ولایتی به آنها اشاره کردند، اگرچه در مناطق دیگری انجام میگیرد، لیکن به ما مرتبط است. این تحولات از اروپا شروع شد و امروز هم شاید بارزترین صحنهی این تحولات، اروپاست. البته از اروپای شرقی شروع شد، لیکن امروز صحنهی اروپا، کلاً به آثار و تبعات و نتایج این تحولات آغشته است. مسألهی وحدت دو آلمان، مسألهی اروپای متحد و ابعادی که با این وضع پیدا میکند، مسایل مربوط به کشور شوروی، مسایل عظیمی است. بعد هم سرریزشدهی این مسایل از اروپا به کشورهای سوسیالیستی دنیا - در درجهی اول - و به کشورهای آسیایی و دیگر کشورها - در درجهی بعد - که در هرجایی به نحوی آثار خودش را نشان میدهد.
مهمترین مسأله این است که ما بفهمیم درکجای این تحولات قرار داریم. جواب این سؤال، یک کلمه نیست، ساده هم نیست. یک وقت است که در دنیا جنگی مثل جنگ بینالملل دوم پیش میآید که ایران در آن روز مطمئناً نمیتوانست از این جنگ و آثار و تبعاتش برکنار باشد. حق بود که مسؤولان کشور بنشینند و بگویند حالا جنگی درگرفته است، ببینیم ما در نقشهی جغرافیایی عالم، کجا قرار میگیریم و بر اساس موضعی که داریم، تکلیفمان چیست. آن، یکطور بود و این، یکطور دیگر است.این، از آن قبیل نیست.
این احتمال وجود دارد که ما نه به عنوان یک عنصر بیرون از این تحولات و بیگانهی از آن - که خانوادهی جهانی قهراً تحت تأثیر حوادث قرار میگیرند - بلکه به عنوان عنصری که در ایجاد این تحولات نقش داشته است و امروز هم نتایج این تحولات، با توجه به او دستهبندی و برنامهریزی میشود و به وجود میآید، در دنیا مطرح باشیم.
خیلی سادهلوحی است، اگر ما تغییر وضع شوروی از (شوروی برژنف) به (شوروی گورباچف) را فقط نتیجهی مشکلات اقتصادی بدانیم. مشکلات اقتصادی شوروی که مربوط به این یک سال و دو سال و پنج سال و ده سال نیست. این مشکلات، قبل از آنکه برژنف بیاید در رأس حکومت قرار بگیرد، گریبانگیر شوروی بوده است. حکومت چندسالهی مطلقهی برژنف با آن خصوصیات، در همین شرایط اقتصادی تحقق پیدا کرد. حکومت جانشینانش هم همینطور بود.
در این دهه، چه عاملی است که از جمعبندی آن حقایق اقتصادی و اجتماعی، به این نتیجه میرسد؟ این عامل را احتمالاً میشود در جای دیگری - غیر از خود شوروی - جستجو کرد. مطرح شدن حضور مردمی و قوّت ارادهی ملتها به حد ایجاد یک قطب جدید در معادلات جهانی - کاری که ایران اسلامی کرد - از کجا معلوم که در آن تصمیمگیریها مؤثر نبوده است؟ چه کسی میتواند این را به آسانی نفی کند؟
در اروپای شرقی، حوادث از یک خاستگاه مذهبی آغاز شد. اصلاً شعار جنبش همبستگی در لهستان - که مادر همهی قضایای اروپای شرقی است - عبارت از درخواست انجام عملیات دینی و تشریفات مذهبی در کلیسا بود. در سال دوم انقلاب ما - یعنی همان سال 58 - خبرهایش برای ما میآمد که برایمان خیلی جالب بود. آن روز، ما در شورای انقلاب بودیم. تحلیل ما در آن روز، این بود که گرایش به مذهب در این نقطهی از دنیا، با رویکارآمدن یک حکومت مذهبی بر اساس یک انقلاب مذهبی - که دنیا را تکان داد و متوجه به خودش کرد - بیارتباط نیست. اینها رانباید دست کم گرفت. من اینها را به عنوان نظر نمیگویم؛ به عنوان یک احتمال که در خور پیگیری است، مطرح میکنم.
امروز، ایران اسلامی نمیتواند تحولات را با این دید نگاه کند که در دنیا تحولاتی هست، بالاخره خانوادهی جهانی از مجموعهی تحولات این خانواده متأثر است، ما هم ایرانی هستیم و یک عضو از این مجموعهایم و بالاخره ما هم متأثر میشویم، بنابراین فکر خودمان را برداریم. قضیه این نیست؛ قضیه بالاتر از این میباشد. ای بسا قضیه این است که ما ببینیم در آینده، آماج کدامیک از استنتاجها و تبعات این حوادث و این تحولات قرار خواهیم گرفت. یعنی اروپا و غرب و مجموعهی کشورهای متنفع و متضرر از این وضع، نسبت به ایران اسلامی و اسلام، چه فکری دارند و چه تصمیمی خواهند گرفت. این، واقعیتی است که امروز تحلیلگران بزرگ غربی و مسؤولان درجهی یک کشورهای اروپایی تصریح میکنند.
وزیر خارجهی یکی از همین کشورهایی که من نمیخواهم اسم بیاورم، مصاحبه کرده بود و البته در مطبوعات ما منتشر نشد و آن مصاحبه را از جایی دیگر برای من آوردند. وی گفته بود: امروز مسأله، دیگر مسألهی شرق و غرب نیست؛ امروز اقتصاد غربی، تنها با یک نقطه مواجه و روبهروست و آن، دنیای اسلام است. آیا دنیای اسلام، یعنی عربستان سعودی؟! کشوری که زایدهیی از همان اقتصادهاست و کاریکاتور اقتصاد غرب را پیاده کرده است. مراد از عالم اسلام، چنین کشوری نیست. معلوم است که عالم اسلام، یعنی چه و در کجا قرار دارد. اینطور دنیا روی ما که اسلامیم، فکر میکند. ما باید ببینیم در کجا قرار داریم. این، یک نکته است که مخصوص این روزهاست. یعنی همهی این حوادث، در این یک سال اخیر اتفاق افتاده است. من اگر پارسال در همین روزها با شما مینشستم صحبت بکنم، این مسأله وجود نداشت و ما به این تحولات توجه نداشتیم و هنوز این تحولات پیش نیامده بود. یک سال نمیگذرد که دنیا شروع به این تحولات کرده است. خیلی چیز عظیمی است.
نکتهی دوم - که ما از زمان حضرت امام(ره) هم آن را فهمیده بودیم و امروز واضحتر میفهمیم - این است که یکی از مقاصد و اهداف استکبار جهانی در مقابله با جمهوری اسلامی و حکومت انقلابیِ قرآنی ما، عبارت از این است که در سطح ملتهای عالم، بخصوص ملتهای مسلمان، وانمود کند که ایران اسلامی، از شعارهای خودش دست کشیده است! حتّی من بسیاری از تقربها و علیالظاهر منتکشیهای غرب و بعضی از اقطاب آنها از خودمان را با این دید تحلیل میکنم. ممکن است این تحلیل، صددرصد مورد قبول همه قرار نگیرد، اما بههرحال مسألهیی است. بنابراین، اینطور هم نیست که در بعضی از موارد فرض کنیم فلان کشور غربی یا فلان قطب غربی، دیگر تشنه و مردهی رابطهی با جمهوری اسلامی است و احتیاج مبرمی به آن دارد؛ برای اینکه اگر نباشد، آسمانش به زمین خواهد آمد! معلوم نیست همه جا اینطوری باشد. در موارد متعدی، این تقربها و این نزدیکشدنها به جمهوری اسلامی و آنچه که در این روال از تبلیغاتشان مشاهده میشود، برای این است که این طرف قضیه را خراب کنند؛ یعنی به دنیا وانمود بشود که جمهوری اسلامی، دیگر آن جمهوری اسلامیِ انقلابیِ پرخاشگرِ ده سال قبل نیست و همه چیز تمام شد.
استکبار جهانی و جناح دشمن ما در دنیا، از این قضیه منتفع است. دلیلش هم خیلی واضح است. دلیلش این است که اگر معلوم شد اینجا - که پایگاه و مادر حرکتهای مردمی بر اساس اسلام در سراسر دنیا بوده - دچار تجدیدنظر در منش و روش انقلابی خود شده، آن حرکتها به خودی خود خشک خواهد شد و از بین خواهد رفت. لذا اینها این موضوع را تبلیغ میکنند. آنچه را که به اصطلاح آنها و در تعبیراتشان (تندروی) نام دارد، به صورت جریانی منعزل و جدا از روال کلی جامعه در جمهوری اسلامی معرفی میکنند و سعیشان این است آن جریانی را که آنها میخواهند بگویند بازماندهی دوران امام است، یک جریان کوچک و محدود وانمود کنند.
اینها ترفندهای عجیبی است و تعجب این است که در جمهوری اسلامی هم، بعضی باورشان میآید. وقتی که رادیوهای استکباری، در اظهاراتشان میگویند و اسم میآورند که میراث و راه امام در ایران، روی دوش چند نفر قرار دارد و دستگاه و روش کلی از این جدا شده است، خود آن چند نفر - اگر چند نفر فرضی نباشند و واقعیتی در جمهوری اسلامی داشته باشند - باورشان میآید و خیال میکنند که اینطوری است. این، خیلی سادهلوحی است.
آنچه که امروز متن جامعهی ماست، همان خط و راه امام است. آنچه که ما آن را به صلاح دین و دنیای خودمان میدانیم، همان چیزی است که با انگشت اشارهی امام در مقابل ما باز شده و قدم در آن گذاشتیم و یازده سال باقدرت در آن حرکت کردیم و باز هم تا جان در بدن داریم، آن راه را ادامه خواهیم داد. از هیچیک از آرمانهایی که به وسیلهی امام(رضواناللَّهتعالیعلیه) ترسیم شده، چشم پوشی نخواهیم کرد؛ چه در زمینهی مسایل داخلی، چه در زمینهی عدالت اجتماعی، چه در زمینهی ترجیح پابرهنگان در نظام اسلامی و در کشور ما و نیز ترجیح منافع و خواستها و انگیزهها و احساسات آنها بر مرفهان - و به تعبیر امام، مرفهان بیدرد - چه در زمینهی حمایت مردم از مسؤولان و آن را فریضه دانستن، چه در زمینهی تکیهی مردم بر نیروهای خودشان و حرکت به سمت جوشاندن سرچشمههای استعداد در درون کشور و خودکفایی، چه در زمینهی مسایل خارجی، یعنی مقابله با استکبار، خط جدایی از ابرقدرتها و قدرتهای دخالتکننده؛ آن چیزی که با عنوان افتخارآمیز (نه شرقی، نه غربی) - در آن روزی که دنیا واقعاً بلوکبندی شرق و غرب داشت - معرفی میشد، مبارزهی با قدرتهای ظالم و ستمگر عالم، مقابله و معارضهی حتمی با هر نشانهیی از سلطهگری که در دنیا مشهود باشد - در هرجای دنیا فرقی نمیکند، از نظر ما تسلط چنگالهای نظام سلطه نسبت به هر ملت و هر کشوری و در هرجایی مردود است - و نیز در زمینهی بزرگ واصلی شمردن مسألهی فلسطین و بقیهی خطوط روشنی که امام ترسیم کردند.
پس، خط جمهوری اسلامی این است. غیر از این، ما راهی نداریم. غیر از این، ما راه نجاتی نمیشناسیم. غیر از این، هیچ تکلیف شرعییی بر دوش خودمان احساس نمیکنیم. تکلیف شرعی ما این است. استکبار و تبلیغات و رادیوها و مغزهای فعالش، در درست کردن شکلها و جملههای تبلیغاتی تلاش میکنند، تا عکس این را در دنیا معرفی کنند. میگویند دو جریان وجود دارد: یک جریانِ اصلیِ وسیعِ معتقد به تجدیدنظر در مفاهیم زمان حضرت امام، و یک جریان کوچکِ بیخودی در گوشهیی و متکی به مثلاً چند نفر که به اصول حضرت امام اعتقاد دارد!! چنین چیزی وجود ندارد.
عرض ما این است که شما در دنیا باید این ترفند را باطل کنید. نباید بگذارید چهرهی انقلابی جمهوری اسلامی، در آن کشوری که شما هستید، اندکی مخدوش بشود. انقلاب، یک ارزش است. آن کسانی که تلاش میکنند انقلاب و انقلابگری را ضد ارزش کنند، همان کسانی هستند که بیشترین ضربه را از انقلاب خوردهاند. تردید در مفاهیم انقلابی، ضد ارزش است. تردید در مبارزهی با قدرتهای ستمگر و سلطهگر و ظالم، ضد ارزش است. راه نجات ملتها، در استقلال آنها از قدرتهای ستمگر است. همیشه سعی قدرتهای ستمگر این بوده که به ملتها ثابت کنند بیخود تکان میخورند و اشتباه میکنند. راه نجاتشان این است که زیر بال ما بیایند و پلکان دیگری از پلکان عروج در امور مادّی و سلطهی نابحق بشوند! این را تفهیم میکنند. ما باور نمیکنیم و نمیخواهیم بگذاریم ملتهای دیگر هم باور کنند.
اگر کسانی خیال میکنند راه نجات این کشور و این ملت در این است که ما بالاخره جلوی این قدرتهای گردن کلفت عالم، دم از عدم تعرض و پشیمانی از بعضی از کارهایی که آنها اسمش را تندروی گذاشتند، بزنیم، دروغ میگویند. نخیر، این راه ذلت و اسارت ماست. اسارت جمهوری اسلامی در این است که با امریکا بسازد. اسارت جمهوری اسلامی و ملت ایران در این است که غرب احساس تسلیم و طوع در جمهوری اسلامی بکند. محال است که جمهوری اسلامی در مقابل دشمنان خدا، چنین حالت طوع و تسلیمی پیدا کند؛ آنگاه دیگر جمهوریاسلامی نخواهد بود.
آن نظامی که به نام اسلام و به نام قرآن است، ولی در مقابل دشمنان خدا تسلیم میشود، دیگر جمهوری اسلامی نیست؛ جمهوری اسلامیِ امریکایی است، مکتب قرآن و راه انبیا نیست. آن چیزی که در راهش، جوانیها از بین رفت، جانهای طیب و طاهر از تنها خارج گردید، خونها ریخته شد، برایش زحمتها کشیده شد، این دیگر آن نخواهد بود. چهرهی جمهوریاسلامی نسبت به دشمنان خدا و متعرضان به حریم ملتها و شرف انسانیت و استقلال ملتها، چهرهی متعرض و عدم تسلیم است. ما بیاعتماد و مخالف و معارض بودیم و هستیم و خواهیم بود. سیاست جمهوری اسلامی و دیپلماسی ما، بر این پایه است.
بارها در جمعی که شماها با من داشتید، نشستیم صحبت کردیم. سؤال شده که آیا دفاع از ملتها و نهضتها، با روابط با دولتها منافاتی ندارد؟ جوابش هم داده شده که نخیر، منافاتی ندارد. دیپلماسیِ پختهی بهبلوغرسیدهیی وجود دارد که شعارهای انقلابیش را در همه جای دنیا سر دست خود میگیرد و از موضع عزت، با همهی کشورها هم روابط صحیح و سالمی برقرار میکند. نمونهاش را هم مشاهده کردید. بحمداللَّه دیپلماسی ما در طول این چند سال اخیر، همینطور بوده است؛ هرچند آن اوایل، ثبات خیلی درستی نداشت.
چرا نمیشود روابط برقرار کرد؟ خیلی هم خوب میشود. البته دشمنان میخواهند بگویند نمیشود، غرب میخواهد بگوید نمیشود، اگر میخواهید ارتباطات سالم و همکاری اقتصادی برقرار کنید، باید از شعارهای انقلابی بگذرید. ما هم در چشمشان نگاه میکنیم و میگوییم که اگر نمیشود، ما آن را ترجیح میدهیم. ما شعارها و منش و راه انقلاب را بر هر چیز دیگر ترجیح میدهیم؛ اما عقیدهی ما این است که در این دنیای مادّی، از این بالاترش را هم میشود. در این دنیای مادّی، آن کسی که فکر و ایدهیی دارد، او برنده است.
ما کشور و ملت بزرگی هستیم. ما در نقطهی مهمی از دنیا قرار داریم. ما روی ملتهای جهان تأثیر داریم. ما ملت کنارافتادهیی - مثل بعضی از ملتها که سرنوشت و خیر و شرشان به خودشان وابسته است و بس - نیستیم. نخیر، امروز، بودنمان و حرف و راه و شعارمان و پرچمی که به دست میگیریم، روی بخش عظیمی در خارج از محدودهی مرزهای خودمان اثر میگذارد. ما اینطوری هستیم. خیلیها دلشان میخواهد با چنین کشوری ارتباط داشته باشند. خیلیها به مصلحتشان است که با چنین کشوری خوب باشند. ارتباط داشتن با برخی یا بسیاری از کشورها، هیچ هم مستلزم این نیست که از شعارهای انقلابمان برگردیم.
آقایان سفرا ! توجه داشته باشید، در کشورهایی که تشریف دارید، چهرهی شما، چهرهیی انقلابی و یادآور امام - با همان خصوصیاتی که دنیا از امام میشناسد - باشد. البته توصیهی برادرانه زیاد است. شما هم در طول این روزهای سمینار، قاعدتاً زیاد گفتید و شنیدید و من هم بارها در جمعهای شما آقایان تکرار کردهام و شاید دیگر تکرارش لازم نباشد. محیط سفارت، باید محیط تدین باشد. این تعبیرات غیر متدین را کنار بگذارید که بچهها، بچههای متعهد و خوبی هستند. متعهد، انقلابی، مبارز، در جای خود محفوظ؛ اما متدین باید باشند. متدین، یعنی آن کسی که سعیش بر این است که گناه نکند؛ سعیش بر این است که وظایف شرعیش را با دقت و موبهمو انجام بدهد؛ زن یکطور، مرد یکطور. این، متدین است؛ یعنی ملاحظهکنندهی جمیع وظایف شرعیِ رسالهیی.
باید در محیط سفارت رعایت کنید؛ یعنی سفارت باید یک محیط کاملاً اسلامی، مثل محیط داخل ایران و محیطهای تدین باشد که هر کس به آنجا وارد میشود، باید آنقدر از نماز و نیاز و دعا و ذکر و صدق و خوشاخلاقی و محبت و احترام و همکاری و کارراهاندازی و خوب کار کردن و پُر کار کردن و صمیمانه کار کردن و با چهرهی بشاش کار کردن و با مردم و مراجعان - بخصوص با محتاجان از مراجعان - منصفانه برخورد کردن و عادلانه برخورد کردن و مسایل شخصی را مطرح نکردن و دچار هیچ نوع - خدای نکرده - طمع مادّی و پولی نشدن ببیند، که باور کند شما مسلمانید.
جاذبهی تدین، بزرگترین جاذبههاست. شما در هر کشوری که هستید، همینقدر که متدین باشید، اهل آن کشور، ایرانیان ساکن آن کشور، مراجعان به شما، اینهایی که از اینجا میآیند، آنهایی که از آنجا میخواهند بیایند، دولتیها، مردم، هرکدام به شما مراجعه کردند، در دلشان میگویند: بهبه! آدم حظ میکند. وقتی در محیط سفارت وارد بشویم، باید اینگونه باشید. مردتان باید اینطوری باشد، زنتان باید اینطوری باشد، کارمندتان باید اینطوری باشد، آشپزتان باید اینطوری باشد، معاونتان باید اینطوری باشد. محیط، باید محیط اسلامی باشد. چیزهای غیراسلامی را از غیر مسلمین یاد نگیریم. چیزهایی که اسلام با آنها مخالف است، یادگرفتنی نیست. شما بالاتر از این هستید و باید باشید که خدای نکرده تحت تأثیر این چیزها قرار بگیرید.
یک خداقوّتِ درست و حسابی هم باید به شما عرض کنیم. واقعاً وزارت خارجه و شما سفرا و برادرانی که در اینجا هستید و خود آقای دکتر ولایتی و کسانی که با ایشان کار میکنند، حقاً و انصافاً خداقوّتی - نه از طرف ما - از طرف سکان ملأ اعلی و ملائکه و ارواح طیبهی اولیا لازم دارید. خیلی کار میکنید. در این دنیای متلاطم، بعضی از سردمداران دنیا هستند که بداخلاق و مادّی و پست هستند و آن طرفِ خط انسانیت قرار دارند. البته در بعضی از آنها، چیزکی از معنویت و انسانیت هست؛ اما اغلبشان واقعاً آن طرفِ خط قرمز انسانیت و آدمیتند؛ مادّی، اهل بخور، خوروخواب، لذت، شهوت. اصلاً برایشان زندگی این است. مسؤولیتش را هم که انجام میدهد، باز هدف غایی - به قول ما طلبهها، داعی بر داعیش - آن است که لذت ببرد و خوش بگذراند؛ بیهدفها، بیغرضها، بیمقصودهای معنوی! شما در رابطهی با اینها، واقعاً خیلی آقایی و شجاعت و قدرت بخرج میدهید که صبر میکنید و کار میکنید. حقاً و انصافاً، بحمداللَّه روزبهروز دیپلماسی ما در دنیا بهتر شده است. الان از این ده سالی که گذشت، اگر هر سالی را نسبت به سال قبلش نگاه کنید، میبینید که قدمهای زیادی پیش رفتهایم و کارهای خوبی انجام گرفته است.
خداوند انشاءاللَّه توفیقتان بدهد. ما هم وظیفه داریم که شماها را دعا کنیم و کمک به شما و توفیقتان را از خداوند مسألت نماییم.
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
تاریخ: 1369/04/20
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
متقابلاً این عید سعید را به همهی ملت عظیمالشأن ایران و به سایر مسلمین در سرتاسر عالم و به شما برادران و خواهران، صمیمانه تبریک عرض میکنم. امسال، به خاطر آغاز پانزدهمین قرن اعلام ولایت در غدیرخم، خصوصیتی دارد. بزرگداشت عید مبارک غدیر در تمام سالهای بعد از انقلاب، معنای روشنتر و مفهوم زیباتر و شیرینتری را برای ملت ما داشته است و دارد. عید غدیر، حقیقتاً یکی از عظیمترین اعیاد اسلامی است و بنا بر بعضی از روایات، بزرگتر از اعیاد دیگر است و در این باب که فضیلت عیدغدیر نسبت به دیگر اعیاد، چهقدر افزونتر است، روایات معتبری هم داریم.
علت اهمیت عیدغدیر، مسألهی ولایت است. در این ماه - ذی حجةالحرام - هم عیدغدیر را داریم و هم روز مباهله را که آن هم اشارهی روشنی به مسألهی ولایت است. به خاطر این دو خاطره - که هر دو مربوط به ولایت است - بعضی از بزرگان، این ماه را (شهرالولایة) و افضل ماهها دانستهاند.
وقتی برای یک ملت، قضیهی ولایت و حکومت حل شود، آن هم به شکلی که در غدیرخم حل شد، حقیقتاً آن روز برای آن ملت، عید است. چون اگر ما بگوییم که مهمترین و حساسترین مسألهی هر ملتی، همین مسألهی حکومت و ولایت و مدیریت و حاکمیتِ والای بر آن جامعه است، این تعیینکنندهترین مسأله برای آن ملت است. ملتها هرکدام به نحوی، این قضیه را حل کردهاند؛ ولی غالباً نارسا و ناتمام و حتّی زیانبخش.
پس، اگر ملتی توانسته باشد این مسألهی اساسی را به نحوی حل کند که در آن، همه چیز آن ملت - کرامت او، معنویت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنیایی او و بقیهی چیزهایی که برای یک ملت مهم است - رعایت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه، برای آن ملت عید است. در اسلام، این قضیه اتفاق افتاد. روز عید غدیر، ولایت اسلامی - یعنی رشحه و پرتوی از ولایت خدا در میان مردم - تجسم پیدا کرد و اینچنین بود که دین کامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسأله، دین واقعاً ناقص میماند و به همین خاطر بود که نعمت اسلام بر مردم تمام شد. مسألهی ولایت در اسلام، اینطور مسألهیی است.
ولایت، یعنی حاکمیت و سرپرستی در جامعهی اسلامی، طبیعتاً چیزی جدا از ولایت و سرپرستی و حکومت در جوامع دیگر است. در اسلام، سرپرستی جامعه، متعلق به خدای متعال است. هیچ انسانی این حق را ندارد که ادارهی امور انسانهای دیگر را بهعهده بگیرد. این حق، مخصوص خدای متعال است که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همهی ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعهی اسلامی، چیز کمنظیری است. هیچ قدرتی، هیچ شمشیر برایی، هیچ ثروتی، حتّی هیچ قدرت علم و تدبیری، به کسی این حق را نمیدهد که مالک و تصمیمگیرنده دربارهی سرنوشت انسانهای دیگر باشد. اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامداری مردم را به کسی اعطا نمیکند. این حق، متعلق به خداست.
خدای متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجاری خاصی اعمال میکند. یعنی آن وقتی هم که حاکم اسلامی و ولیّ امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص - آنچنانکه طبق عقیدهی ما، در مورد امیرالمؤمنین و ائمه(علیهمالسّلام) تحقق پیدا کرد - و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتی این اختیار به او داده میشود که امور مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهی است که بر مردم اعمال میشود. آن انسان - هرکه و هرچه باشد - منهای ولایت الهی و قدرت پروردگار، هیچگونه حقی نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد. خود این، یک نکتهی بسیار مهم و تعیینکننده در سرنوشت جامعهی اسلامی است.
و اما آن کسی که این ولایت را ازطرف خداوند عهدهدار میشود، باید نمونهی ضعیف و پرتو و سایهیی از آن ولایت الهی را تحقق ببخشد و نشان بدهد، یا بگوییم در او باشد. خصوصیات ولایت الهی، قدرت و حکمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهی که ادارهی امور مردم را به عهده میگیرد، باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهی باشد. این خصوصیت، فارق بین جامعهی اسلامی و همهی جوامع دیگری است که به شکلهای دیگر اداره میشوند. جهالتها، شهوات نفسانی، هوی و هوس و سلایق شخصیِ متکیِ به نفع و سود شخصی یا گروهی، این حق را ندارند که زندگی و مسیر امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامی، عدالت و علم و دین و رحمت باید حاکم باشد؛ خودخواهی نباید حاکم بشود، هوی و هوس - از هر کس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصیتی - نباید حکومت کند.
سرّ عصمت امام در شکل غایی و اصلی و مطلوب در اسلام هم همین است که هیچگونه امکان تخطی و تخلفی وجود نداشته باشد. آنجایی هم که عصمت وجود ندارد و میسر نیست، دین و تقوا و عدالت باید بر مردم حکومت کند که نمونهیی از ولایت الهی محسوب میشود. پس، روز عید غدیر، روز ولایت و روز تعیینکنندهیی در سرنوشت جامعهی اسلامی است.
اهمیتی که به این روز دادهاند، چه خود نبیّاکرم (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) که بنا به وحی الهی، یک موقعیت استثنایی و روزگرم و جایگاه سختی را انتخاب کرد، تا اهمیت قضیه را نشان بدهد، و چه روایات ما و ائمهی اطهار(علیهمالسّلام) که به این روز، اینقدر اهمیت دادند، به خاطر این است که مسألهی ولایت و حکومت در اسلام، مسألهی اساسی و مهم است. اگر اسلام - که دین خداست و میخواهد زندگی مردم را بر اساس ارزشهای الهی اداره بکند - در امر حکومت، دچار یک وضعیت دنیایی شد؛ دچار همان چیزی شد که جوامع دیگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامی، بکلی از آن سلب خواهد شد. در دستگاه ادارهکننده و مدیریت و حاکمیت، باید یک نظام معنوی و الهی باشد.
اینکه علمای اسلام و ملت انقلابی ما و دلسوزان جامعه، اینقدر روی مسألهی ولایت فقیه عادل تکیه میکنند و امام بزرگوار ما(رضواناللَّهتعالیعلیه)، آن را آنقدر مهم میشمردند، به خاطر همین بود که اگر این مسألهی معنوی را از جامعهی اسلامیمان سلب بکنیم - همچنانکه آن کسانی که دلسپرده به روشهای غربی بودند و ارزشهای غربی برای آنها اصل بود، در باب حکومت در جامعهی اسلامی، میخواستند در سالهای اول، به همان شیوههای غربی عمل بکنند - و اگر ما این اشتباه را میکردیم و بکنیم که در مسألهی حکومت و مدیریت جامعه، ملاک و معیار اسلامی را فراموش بکنیم و به سمت همان فرمهای رایج دنیایی برویم، معنای جامعهی اسلامی ما از بین خواهد رفت. این نقطه، تعیینکننده است.
شاید این حدیث را ماها بارها گفتهایم و شنیدهایم و نقل کردهایم که (لاعذّبنّ کلّ رعیّة فیالاسلام اطاعت اماما جائرا لیس من اللَّه عزّ و جل و ان کانت الرّعیّة فی اعمالها برّة تقیّة ولاعفونّ عن کلّ رعیّة فیالاسلام اطاعت اماما هادیا من اللَّه عزّ و جل و ان کانت الرّعیّة فی اعمالها ظالمة مسیئة)(1). حاصل، اینکه اگر دستگاه مدیریت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهای متن جامعه، قابل اغماض است و در مسیر جامعه، مشکلی بهوجود نخواهد آورد. اما اگر مدیریت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در میان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنهی مردم، نمیتواند این جامعه را به سرمنزل مطلوب هدایت کند. یعنی تأثیر رأس قله و هرم و مجموعهی مدیریت و دستگاه اداره کننده در یک جامعه، اینقدر فوقالعاده است. این است که ما روی مسألهی غدیر، اینقدر تکیه میکنیم.
مسألهی غدیر، یعنی گزینش علم و تقوا و جهاد و ورع و فداکاری در راه خدا و سبقت در ایمان و اسلام و تکیه روی اینها در تشخیص و تعیین مدیریت جامعه. این قضیه، یک قضیهی ارزشی است. به این معنا، غدیر نه برای شیعیان، بلکه برای همهی مسلمانان، آموزنده و حاوی درس است و میتواند مورد تجلیل و تکریم قرار بگیرد که حالا نمیخواهیم در این زمینهها، وارد بحثهای فرقهیی و طایفهیی بشویم و نباید بشویم. عید غدیر، حقیقتاً برای مردم عید است؛ چون به یادآورندهی یک امر حساس و مهم است.
امروز گرفتاریهای عمدهی ملتها در دنیا، گرفتاری ناشی از مدیران و دستهای گردانندهی جامعه است. آنها فاسدند که فساد در ملتها، ریشهی همهی ارزشها و اصالتها را میکند و از بین میبرد. آنها فاسدند که ملتها، ذلیل و برده و نوکرصفت بار میآیند. آنها فاسدند که قدرتهای شیطانی، بر ملتهایشان تسلط پیدا میکنند. آنها فاسد و بیبندوبارند که در متن جوامعشان، ایمان بکلی رخت برمیبندد. امروز، این بلای عمومیِ جوامع غربی است؛ بلای بیایمانی و سردرگمی و عدم تکیهی روحی به یک نقطهی مطمئن و بقیهی انواع فسادهایی که در دنیا هست. چیز خیلی خطرناک و بلای بزرگی است و همین نقطه، جوامعی را که به آن دچار هستند، به باد فنا خواهد داد. این ظواهر، تعیینکننده نیست. این مهم است که آحاد یک ملت، بر گرد یک محور ایمانی جمع نشده باشند.
البته آقایان و بخصوص مسؤولان، این نکته را توجه داشته باشند که اگر ما بر نقش مدیریت و سرپرستی در جامعهی اسلامی تکیه میکنیم و آن را تعیینکننده معرفی مینماییم، با یک گزینش، قضیه تمام نمیشود. اینطور نیست که یک شخص، در رأس برگزیده بشود و شرایط لازم را داشته باشد، بعد دیگر همه چیز به خودی خود، حل خواهد شد. تأثیر مدیران بالا در سرنوشت جامعه هم تا حدود زیادی از این جهت است که مدیر برتر و بالاتر، این قدرت را دارد که دستها و ایادی چرخانندهی چرخهای کشور را سالم انتخاب بکند. یعنی سلامت آنها، جزو سلامت دستگاه حکومت است.
وقتی امیرالمؤمنین علیّبنابیطالب (علیه الصّلاة والسّلام) در رأس حکومت قرار میگیرد، تمام شاخههای مدیریت در جامعه، به طرف صلاح حرکت میکند؛ بهطوری که اگر یک گوشه از مجموعهی این دستگاه مدیریت، ناسالم و ناپاک و غیرمنطبق با معیارها باشد، برای قطع و قلع و قمع آن، امیرالمؤمنین(ع) جنگِ چندین ماهه را بر خودش هموار میکند. یعنی مجموعهی دستگاه مدیریت کشور، باید علوی باشد.
آن دستگاهی که حکومتش به شکل ولایت است، ارتباط بین ولیّ و مردم، غیرقابل انفکاک میباشد. ولایت، یعنی سرپرستی، پیوند، ارتباط، اتصال، بههمپیچیدهشدن دوچیز، بههمجوشیدگی و بههمپیوستگی کسانی که با یکدیگر ولایت دارند. معنا و شکل و مفهوم ولایت در جامعه و نظام اسلامی، این است. از اینجهت، در جامعهی اسلامی، کلمهی ولایت به حکومت اطلاق میشود و رابطهی بین ولیّ و مردم، یک رابطهی ولایتی است و ارتباط و اتصال آنها، غیرقابل انفکاک میباشد و تمام اجزای این جامعه، با یکدیگر متصلند و از هم جدا نیستند. قضیه، مثل دستگاههای سلطنت، دستگاههای قدرت و کودتاچیهایی که بر یک جامعه مسلط میشوند، نیست.
در جامعهی اسلامی، دستگاه مدیریت و حاکمیت جامعه، همه و همه، متکی به مردم، جزو مردم، همراه با مردم، متصل به مردم - به تمام معنای اتصال - هستند و جدا نیستند. آنجایی که دستگاههای حکومت، به راهی میروند و مصالح مردم، به راه دیگری، به خاطر همین احساس جدایی است. مصالح دستگاه حاکم، یک چیز است؛ مصالح مردم، یک چیز دیگر. مصالح دستگاه حاکم، پیوند با امریکا و قدرتهای مسلط و استعمارگران و غارتگران منابع نفتی و این چیزهاست - همچنانکه در دوران رژیم منحوس پهلوی، در کشور ما بود و امروز در خیلی از کشورهای دیگر هست - مصالح مردم، یک چیز دیگر است. مصالح مردم در این است که آن دستگاه حاکم و آن نوکران و پیوستگان بیگانه را از سر راه کمال خودشان بردارند. مصالح این دو، بکلی در دوجهت قرار دارد. لیکن در نظام اسلامی، اینطور نیست. در نظام اسلامی، حاکم، ولیّ و دوست و سرپرست و برادر و مرتبط و برای مردم است.
این، یکی از افتخارات جمهوری اسلامی است که توانسته ولایت اسلامی را پیاده کند. ما هنوز نتوانستهایم خیلی از احکام اسلامی را بهطور کامل تحقق ببخشیم. یک جامعه، تا بهطور کامل اسلامی بشود، زمانِ زیادی لازم است؛ لیکن بحمداللَّه مسألهی حکومت و ولایت، در جامعهی اسلامی ما تحقق بخشیده شد. شکل اسلامی، علیرغم طرد و نفی و بغض و عناد قدرتهای جهانی، در جامعهی ما پیاده شد. دشمنان اسلام، مخالفت هم کردند؛ اما بحمداللَّه روزبهروز در جامعهی ما، ثابتتر و درخشانتر و ماندگارتر شده است.
ما مسؤولان وظیفه داریم که ولایت الهی و اسلامی را در جامعهی خودمان، در شکل پرجاذبهی آن، برای انسانهای مشتاق و محروم، هرچه بیشتر تحقق ببخشیم. قدم اول این است که از راه مردم جدا نشویم و فراموش نکنیم که همین مردم، پابرهنگان، طبقات ضعیف، این کسانی که در معیارهای مادّی جوامع، چیزی بهحساب نمیآیند، صاحبان اصلی کشورند و پیروزیهای این انقلاب و این کشور و عزت ایران، به خاطر فداکاریهای آنان بهدست آمده است. فراموش نکنیم که این مردم بودند که اسلام را برای این کشور الهی و اسلامی خواستند و اراده کردند و آن را تحقق بخشیدند. از مردم جدا نشوید.
این، افتخار نظام و جامعهی اسلامی است که قریب دوازده سال از پیروزی این انقلاب میگذرد و با وجود اینهمه تبلیغات و کارشکنیهای دشمنان، مردم روزبهروز به آرمانهای این انقلاب و این نظام اسلامی، علاقهمندتر و دلبستهتر شدهاند و دشمن حقیقتاً در مقابل خواست و ارادهی این مردم، عاجز مانده است.
امروز دنیای اسلام، به جامعهی اسلامی ما متوجه است. هرچه در اینجا اسلام، بهتر و قویتر و واقعیتر پیاده بشود، مسلمانان در کشورهای اسلامی و در سرتاسر عالم، امیدوارتر میشوند. این جوانان و گروههای اسلامی که با مظلومیت، در فلسطین و در بسیاری از کشورهای اسلامی، با کفر و استکبار و ایادی آنها مبارزه میکنند، پشتگرمی و دلگرمیشان، به جمهوری اسلامی است. ایستادگی این ملت است که آنها را شاداب نگهداشته و سختیها را بر آنها هموار کرده است.
امروز در دنیای اسلام، حکامی وجود دارند که برای مسلمانانی که تحت حکومت آنها هستند و برای ملتهای مظلومشان، از سمّ مهلک خطرناکترند. این حکومتهایی که آلت دست استکبار جهانی هستند، برای منافع و اهداف استکبار دل میسوزانند؛ اما برای ملتها و منافعشان، نه. این حادثهی اخیری که در منی اتفاق افتاد، حادثهی واقعاً تلخ و مصیبتباری بود. (2) البته حادثه، مشکوک هم هست. دربارهی علت حادثه، آن چیزی که حکام سعودی گفتند و ادعا کردند، به آسانی نمیپذیریم. حادثه، حادثهی مشکوکی است. تعداد کثیری از مردم مسلمان و حاجی، جانشان را در این حادثه از دست دادند و مظلومانه مُردند یا کشته شدند. باید تحقیق بشود. باید مسلمانان تحقیق کنند و سران کشورهای اسلامی، این قضیه را دنبال نمایند. چنین حادثهی تلخ و مصیبتباری، در اظهارات و گفتههای حکام سعودی، آنچنان بازگو میشود که نشانهی بیاعتنایی آنها به نفوس مسلمین و حیات آنهاست؛ آن هم با کشته شدن صدها و شاید هزاران مسلمان؛ در حالی که در اسلام، جان یک مسلمان هم محترم است. اگر در این حادثه، دست عمد و خیانت مؤثر بوده باشد - آنچنانکه گفته شده و حدس زده شده و خلافش هم هنوز ثابت نشده - جنایت عظیمی اتفاق افتاده است. جنایت، لزوماً این نیست که هزار و چند صدنفر یا بیشتر مسلمان کشته شوند؛ حتّی اگر یک نفر هم به آن شکل و مظلومانه و بدون جرم کشته بشود، جنایت عظیمی رخ داده است.
البته حرفی که چند نفر آخوند درباری از کشورهای اسلامی بزنند و تعریف و ستایش کنند که اینقدر خدمت کردید و چگونه خدمت کردید، مسؤولیت حکام سعودی را هم از بین نمیبرد. این، قضیهی اول هم که نیست؛ تا حالا اینگونه قضایا مکرر اتفاق افتاده است. کشتار فاجعهآمیز حجاج ایرانی، زشتترین و نمونهی وحشیانهترین آن بود. غیر از آن هم، قضایای متعددی در گذشته اتفاق افتاده است. این حادثهی اخیر هم که خودش قضیهی بسیار مهمی است.
امروز، آن ملت و مرکزی که مسلمانان با توجه به آن، در میان اینهمه گرفتاری، دلشان امید پیدا میکند، مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی است. این مسلمانان مظلوم فلسطینی و لبنانی که بهطور روزمره مورد تهاجم جنایتآمیز اسرائیل قرار دارند و همین روزها هم آمدند بمباران کردند و این جنایاتها ادامه دارد، امیدشان به هیچکدام از این قدرتها و مدعیانی که ادعا میکنند، نیست. اگر امیدی داشته باشند - که دارند - به انقلاب اسلامی و به حرکت پُربرکت ملت مسلمان ماست. شما، مایهی امید مسلمانان هستید.
امروز، به خاطر همین خصوصیات در جمهوری اسلامی، هر کسی که برای عزت و پیشرفت این جمهوری، برای اصلاح امور مردم در این جمهوری و برای موفقیتهای روزافزون این نظام مقدس تلاش بکند، برای کل جهان اسلام مجاهدت و تلاش کرده و در حقیقت، اسلام را پشتیبانی کرده است. امروز، مسأله، مسألهی یک ملت نیست. مسایل ما، مسایل دنیای اسلام و مسایل ملتهاست. مسألهی ما، مسألهی اصل اسلام و پرچم و عَلَم اسلام میباشد که در جهان به اهتزاز درآمده است. هر کسی که امروز در جهت تضعیف نظام جمهوری اسلامی، حرکتی انجام بدهد، حرفی بزند و اقدامی بکند، دامنهی کار خلاف او، به همهی ملتهای مسلمان، گسترش پیدا میکند. یعنی باید بداند که این کار، فقط خیانت به این ملت نیست؛ خیانت به اسلام و به ملتهای متعدد و به تاریخ اسلام است.
امروز دشمن، به ایجاد اختلاف و شکاف در میان مردم ما، چشم دوخته است. امروز تنها امید دشمن، این است. با حملهی نظامی - حتّی با بمب اتم - نمیشود این انقلاب و این نظام را از بین برد. با دستبهدستهم دادن و از جوانب مختلف حمله کردن هم نمیشود. استکبار نمیتواند با کار نظامی، مسألهی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی را برای خودش حل کند؛ با فشار اقتصادی هم نمیشود.
در این یازده سال، آگاهیِ مردم ما را تجربه کردند. مردم، اوضاع را خوب میدانند. مردم، چهقدر سختی گذراندند و چه کمبودهایی را تحمل کردند. همهی اینها، ناشی از آگاهی مردم است. مردم میدانند که استکبار جهانی، به چه امیدی روی نظام جمهوری اسلامی فشار میآورد و چه میخواهد. مردم ما میدانند که استکبار جهانی فشار میآورد، برای اینکه راه برگشت استعمارگران را به این کشور باز کند. مردم ما میدانند که بسیاری از نابسامانیها و کمبودها و مشکلات، به خاطر دشمنی و دخالت و خباثت دشمنان جهانی ماست. و این را هم میدانند که با تکیه به نیروی خودشان، با مقاومت و پشتکار و یگانگی و همکاری و صمیمیتشان با دولت و مسؤولان اجرایی کشور، خواهند توانست این مشکلات را حل کنند؛ همچنانکه خیلی از این مشکلات را حل کردند.
پس، میدانند که از این راه هم نمیتوانند به این انقلاب و این نظام جمهوری اسلامی، صدمه بزنند. امیدشان، به دو، سه نقطهی داخلی است و از همه مهمتر، ایجاد اختلاف و شکاف بین مسؤولان، بین دولت و ملت، بین آحاد مردم، بین دستگاههای گوناگون و بین شخصیتهای مختلف است. این، تنها امید آنهاست. اگر توانستند اختلاف ایجاد کنند، ایجاد میکنند؛ اگر هم نتوانستند، وانمود میکنند که اختلاف هست. تقریباً تمام دستگاههای تبلیغی دنیا - آنهایی که نسبت به مسایل ایران اهتمام دارند - امروز همتشان را در این متمرکز کردهاند که ثابت کنند در دستگاههای اصلی نظام جمهوری اسلامی، اختلاف عمیق هست! برای اینکه هم چهرهی این نظام را در دنیا مغشوش جلوه بدهند و بگویند نظامی مبتلا به مشکلات خودش و درگیرِ اختلافات و جنگ قدرت است - از این تعبیراتی که میکنند - و هم اگر صدایشان به گوش ملت ما و هر کس دیگر رسید، او را مأیوس و ناامید کنند.
این نکته را برای آن عرض میکنم، تا توجه بکنید که مسألهی اختلاف، چهقدر برای دشمن مهم است. کسانی که زبان و قلمشان در جامعه کار میکند و ذهنها و دلها و نفوسی متوجه آنها میشود، مواظب باشند که دشمن از اظهارات آنها سوء استفاده نکند. امروز، هر حرکتی که نمایش دودستگی و اختلاف عمیق و توأمِ با تضاد باشد و هر حرکتی که مسؤولان نظام و مجریان کشور و مدیران زحمتکش و دلسوز و خدمتگزار را تضعیف بکند، حرکتی برخلاف مصالح این ملت و بر ضد خواستههای اسلام و امام بزرگوارمان است.
بحمداللَّه در جامعهی ما، دلها به هم نزدیک است. از آن انگیزههای خودخواهانه و قدرتطلبانهیی که نظایرش در دنیا دیده میشود، در جامعهی ما بندرت دیده میشود. نمیگویم وجود ندارد - شیطان همه جا هست - اما آنطوری که در دنیا معمول است، در جامعهی ما نیست. به آن شدتی که همه جا هست، بحمداللَّه اینجا نیست. اینجا، معنویت و وظیفهی دینی حاکم است. کوشش کنید که این جامعه و این نظام اسلامی و این کشور اسلامی را با وحدت کلمه، یکپارچگی، مدیریتِ توأمِ با محبت و عواطف و همراهی مردم، آنچنان بسازید و پیش ببرید که امید ملتها، با دیدن شما روزافزون بشود. این، آن چیزی است که اسلام از ما میخواهد.
غدیرخم، برای کسانی که اهل معنا و معنویت و درک حقایقند، درسهای فراوان و بینهایت و فوقالعادهیی دارد. برای ما نیز، درس صفا و معنویت و تقوا در مدیریت کشور و همهی بازوهای گرداننده و اجرایی دارد. ما باید این درس را از غدیر بگیریم و مطمئناً در این راه، دست قدرت الهی، کمک و پشتیبان ماست. ارادهی الهی بر این است که در این برهه از زمان، انشاءاللَّه کلمهی حق پیروز بشود و اسلام جایگاه برجستهی خودش را در دنیا پیدا بکند و این تلاشهای دشمنان هم، به جایی نخواهد رسید.
انشاءاللَّه خدای متعال، به همهی شما توفیق بدهد و ما را هدایت و کمک کند که راه را بشناسیم و آن را انشاءاللَّه با قوّت و استقامت طی کنیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) بحارالانوار، ج 25 ، ص 110
2) در مراسم حج سال 1369 ، صبح دوشنبه یازدهم تیرماه، بر اثر نشت گاز در داخل تونل (المعصم) منی، بیش از هزاروچهارصد نفر از حجاج بیتاللَّهالحرام دچار خفگی شدند.
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان
تاریخ: 1369/04/25
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا لازم میدانم که به همهی آقایان محترم، به خاطر تشریففرمایی به این محل و تشکیل این اجتماع، خیرمقدم عرض بکنم و از اینکه این فرصت را امروز به من دادید، تا مختصری در خدمتتان باشم و تجدید دیداری بشود، تشکر کنم؛ اگرچه محرومیت از زیارت آقایان - که در اجلاس گذشته، از آن برخوردار بودم - با این مختصر، جبران نخواهد شد. همچنین از بیانات حضرت آیةاللَّه مشکینی(اداماللَّه بقائهالشّریف) و بخصوص اظهار لطفی که نسبت به من فرمودند، تشکر میکنم. البته من خودم را کوچکتر از آن میدانم که این حسن ظن بزرگوارانه، با این الفاظ بلیغ، متوجه به من بشود.
اجلاس این نوبتِ آقایان، در حالی انجام گرفت که حوادث بسیار مهمی در دنیا جریان دارد. (1) حوادث هم حوادثی است که ایران اسلامی و ملت ما و فکر و هدفی که ما در این انقلاب و در این نظام جمهوری تعقیب میکنیم، نمیتواند از آن بیگانه باشد و شاید بعضی از حوادث کنونی عالم، منبعث و یا متوجه به وضع ماست. این، به هر حرکتی و هر اظهارنظری و انجام هر کاری در نظام جمهوری اسلامی، حتّی کارهای علیالظاهر کوچک، اهمیت میدهد؛ چه رسد به کاری بزرگ، مثل کار شما آقایان محترم و مسؤولیت خطیر و بزرگی که برعهده گرفتهاید.
اجتماع خبرگان رهبری در نظام جمهوری اسلامی، تعیینکنندهترین و مهمترین رکن از ارکان این نظام است. هیچکدام از ارکان نظام جمهوری اسلامی - چه آنچه به تقنین و چه آنچه به اجرا و غیر آنها ارتباط پیدا میکند - از لحاظ تعیینکننده بودن و آثار ماندگاری باقی گذاشتن، به اهمیت این اجتماع نیست. این معنا موجب میشود که مسؤولیت این جمع و آحاد تشکیلدهندهی آن، عظمت پیدا کند.
در نظام جمهوری اسلامی، همه مسؤولند؛ اما میان سطح مسؤولیتها تفاوت هست. این مسؤولیت، بالاترین است و قاعدتاً در نظام جمهوری اسلامی، اگر کسی که مسؤولیتی بردوش گرفته، اخلاص و قصد قربت و نیت برای خدا نداشته باشد، تحقیقاً مغبون شده است. اگر اخلاص و عمل للَّه و تلاشِ منهای انگیزههای غیر الهی بود، هر مسؤولیتی گوارا، هر کار سنگینی تحمل کردنی، و هر باری برداشتنی است. بالاخره این کار، یا به نتایج مطلوب خواهد رسید، یا نه. علی ایّ حال، وقتی که با نیت صحیح همراه بود، انسان مأجور است و هرچه بار سنگینتر، اجر هم بیشتر خواهد بود. اما اگر در تحمل مسؤولیتها، اغراض و دواعی و انگیزههای دیگر دخالت بکند، کار بسیار مشکل خواهد شد؛ چون در نظام اسلامی - که بحمداللَّه ما از آن برخوردار هستیم - طبق معمولِ همه جای عالم، در مقابل مسؤولیتها، مابازای دنیوی نیست.
همانطور که امام راحل(رضواناللَّهتعالیعلیه) در یکی از پیامهایشان - شاید به همین مجلس و یا مجلس شورای اسلامی - فرموده بودند، این مسؤولیتهای سطح بالا در نظام جمهوری اسلامی، به معنای کار بیشتر، اشتغال بیشتر، دغدغهی بیشتر و لزوم تلاش بیشتر است، و نه چیز دیگر. اگر نیت خالص و هدف صحیح، با توجه به آنچه که وضع و اقتضای زمان میطلبد، باشد، من و شما آقایان و دیگر مسؤولان، انشاءاللَّه سربلند و روسفید خواهیم بود. و اگر خدای نکرده، در این خللی باشد، مشکلات زیادی به وجود خواهد آمد.
البته من قصد ندارم که در مجمع شما بزرگان و اَعلام و معلمان اخلاق و اخلاص، نصیحت اخلاقی بکنم. جمع شما بینیاز از این حرفهاست؛ لیکن مذاکرهی حقایق و دَوَران حرف بین گوینده و شنونده، فواید زیادی دارد. این، مطلب اول است که هرکدام از ما در هر بخشی از این مسؤولیت عظیمی که قرار داریم و امروز متوجه به ملت ایران، بالخصوص موظفان و مسؤولان و متصدیان امور است، باید همهی همتمان را در این متمرکز بکنیم که وظیفهی الهی را تشخیص بدهیم و بر طبق آن عمل کنیم.
و اما مسألهیی که مترتب بر این مسأله است، وضع ما در دنیای کنونی است. امروز دنیای مادّی و نقشهی سیاسی عالم، به شکلی شده که در طول دهها سال گذشته، این وضعیت هرگز سابقه نداشته است. تمام این خطکشیها و مرزبندیهایی که در طول دهها سال، بخصوص بعد از جنگ بینالملل دوم، بتدریج بر اساس ضرورتها و تلاشها و اوضاع عالم پدید آمده بود - جنگِ بین قدرتهای بزرگ، تشکیل بلوکهای قدرت، تقسیم دنیا به مناطق سهگانه و امثال اینها - همهی این حسابها و معادلات و معاملات، به هم ریخته است. چه پیش خواهد آمد؟ نقشهی سیاسی دنیا چه خواهد شد؟ چه کسی در این بین، گوی موفقیت را از میدان سیاست و اقتصاد خواهد ربود؟
دراینباره نمیشود حرفی به قطع و یقین زد؛ اما چیزهایی در این بین روشن و معلوم است. بر اساس این معلومات، باید همهی کسانی که به فکر سعادت خود و محیط قدرت و شعاع نفوذ خود هستند، باید برنامهریزی و فکر کنند. یکی از چیزهایی که در این بین معلوم شده، این است که کشورهای جهان سوم - ملتهای فقیر و دولتهای ضعیف - اگر تاکنون میتوانستند بین ابرقدرتها مانور کنند و اگر به یکی اتصال و وابستگی دارند، در مقابل آن دیگری، لااقل عَلَم استقلال بلند کنند و ملتها این احساس را داشته باشند که سخن از آزادی میزنند و ابراز قدرت میکنند و اقتدارات ملی را نشان میدهند - که در طول این سی، چهل سال اخیر، چنین وضعی تقریباً وجود داشت - این وضعیت، دیگر بعد از این نیست.
هر ملتی، اگر تسلیم سلطهی قدرتهای بزرگ عالم شد، از دست رفته است. هر ملتی، اگر حاضر شد از شرف ملی، اقتدار ملی و ارادهی ملی چشم بپوشد، در ورطهی ضعف بیپایان و وادییی که آخر آن معلوم نیست، لغزید. هر دولتی که حاضر شد در مقابل خواست دستگاه یکپارچهی سلطهی جهانی تسلیم شود، بیش از گذشته محکوم به ضعف و ذلت و تحت سلطه قرار گرفتن و هضم شدنِ شخصیت شد. این، یکی از چیزهایی است که وضع فعلی جهان، آن را نشان میدهد.
دستگاه سلطه، به سمت یکپارچه شدنِ هرچه بیشتر پیش میرود. دو قطب قدرتی که در مقابل هم قرار داشتند، به یک مرکز قدرت تبدیل شدند، یا تبدیل میشوند. البته همانطوری که عرض کردم، نمیشود پیشبینی قطعی کرد؛ اما ظواهر امر - آنطوری که ما امروز نگاه میکنیم - این است. حتّی دولتهای ضعیفی که متکی به ملتهای خودشان نیستند و دم از آزادی میزنند و شعارهای آزادیخواهانه میدهند، مجبور میشوند که تسلیم بشوند و بسیاری از تحمیلات را قبول کنند. این، یکی از واقعیتهایی است که وجود دارد و فعلاً اینطوری است. حالا تا در آینده، چهطور به صورت قطعی بشود، البته احتمالاتی هست. درعینحال، متأسفانه الان وضع اینگونه است. سلطهی غرب و بخصوص امریکا، در میان کشورهای آسیایی، آفریقایی، امریکای لاتین، حتّی اروپای شرقی، رو به افزایش است و امریکا امروز بر حسب موازین ظاهری و محاسبات معمولی قدرت، حقیقتاً یک ابرقدرت است. این، یک طرف قضیه است.
یکی دیگر از معلوماتی که در شرایط کنونی وجود دارد، این است که در لابلای این منجلاب ضعف و ذلتی که در میان ملتها و بلکه دولتها مشاهده میشود و تقریباً همه در آن غرقند، یا به آن آلوده هستند، افق روشن و تابانی روزبهروز بیشتر طلوع میکند و خودش را بیشتر نشان میدهد و آن، افق اسلام و ملتهای اسلامی است. این از شگفتیهای تاریخ است که درست در همان زمانی که قدرتهای ضداسلامی نیرو میگیرند و ملتهای ضعیف، ضعیفتر میشوند، برخلاف قواعد ظاهری، ملتهای مسلمان - که غالباً یا عموماً در جناح ملتهای ضعیف عالم قرار دارند - روزبهروز احساس شخصیت و هویت بیشتری میکنند.
نهضت اسلامی در دنیا، یک امر جدی است. احساس هویت اسلامی در میان ملتهای مسلمان، بلکه در میان جمعیتهای مسلمان - یعنی آنجایی که مسلمین، یک ملت محسوب نمیشوند، بلکه یک جمعیت در اقلیت هستند - یک امر واضح و غیرقابل انکاری است. گویی تمام عوامل دست به دست هم داده است، تا ایمان اسلامی و احساس مسلمانی را در باطن مسلمین عالم قوی کند و آن را به عمل و منش و تحرک بیرونی و ظاهری تبدیل بنماید.
آنچه که ما امروز در مسلمانان مناطق مختلف عالم، بخصوص در آنجاهایی که از رشد و فرهنگ بیشتری برخوردارند - مثل شمال آفریقا، مثل کشورهای اروپایی و بعضی از کشورهای آسیایی - مشاهده میکنیم، در طول تاریخ گذشتهی نهضتهای اسلامی، یا بینظیر است و یا کمنظیر. در گذشته، حرکتهای اسلامی بوده؛ اما با وضعیت دگرگونهیی وجود داشته است.
حرکت خونین مردم الجزایر، در زیر چکمهی ظلم و استعمار فرانسویها بود که رشد کرد و آن انقلاب عظیم را به راه انداخت. آن حرکت، حاکی از آگاهی و رشد و بینش روشن سیاسی و هویت اسلامی نبود؛ آنچنان که حرکت امروز همان مردم در شرایط امروزی کشورشان میتواند باشد. دیگر ملتهای مسلمان و دیگر اقلیتهای مسلمان در کشورهای غیراسلامی، همینطورند. این، یک واقعیت است. کار بهجایی رسیده که سردمداران نظام غربی، امروز بیملاحظه تصریح میکنند که تقابل آیندهی عالم، بین جناح استکبار و سلطه و بین اسلام است. ما این را به حدس درمییافتیم.
اوایلی که این قضایای اروپای شرقی پیش آمد(2) - بروز همهی این حوادث، در یک سال گذشته است و این از عجایب میباشد - ما به حدس میگفتیم که چنین وضعی پیش خواهد آمد. امروز تصریح بعضی از سردمداران همین دستگاه سلطهی استکباری غرب، به این معناست. آنها چنین چیزی را اظهار کردهاند و اظهار میکنند. پس، نتیجه میگیریم که اگر اقتدار سلطهی ظاهری در یکجا متمرکز میشود، یا به یک جانب و به یک صف برمیگردد، اقتدار معنوی اسلام - قدرت جدید و عظیم امروز دنیا - هم خودش را نشان میدهد و آشکار میکند. این چیزی که عرض کردم، نه یک حدس و نه یک امر خطابیگونه است. این، بیان واقعیتی است که برای ما حتمی و محسوس است.
آنچه که ما باید به آن توجه کنیم، این است که:
اولاً این حرکت، ناشی از حرکت عظیم ملت ایران و رهبری بینظیر استثنایی پُرجاذبهی امام راحل(رضواناللَّه تعالیعلیهوقدّساللَّهنفسهالشّریف) است. قطعاً اگر آن رهبر و این ملت و آن حرکت و آن اخلاص نمیبودند، این وضعیت در عالم پیش نمیآمد. علیالظاهر هیچ عامل دیگری وجود ندارد که در دنیایی که همهی دستگاهها و قدرتهای استکباری، روی معنویت و اسلام فشار وارد میآوردند، ناگهان در همه جای عالم، اینطور اسلام سر بلند کند و قدرت و اقتدار اسلامی خودش را نشان بدهد.
وضع پنج سال و شش سال و هفت سالِ قبل، وضع شوروی برژنف، وضعیت دنیا در مقابلهی با اسلام، شدت و اعمال فشاری که علیه ایران اسلامی میکردند، محو معنویت از سطح عالم در پیش از انقلاب و کارهایی که در طول این چند سال نسبت به اسلام انجام دادند و هنوز هم انجام میدهند، فراموش نکنیم. در میان اینهمه شرایط نامساعد، امروز وضعیت این است که عرض کردم.
ثانیاً - و این نکته مهم است و حرف اصلی من میباشد - ادامهی این حرکت اسلامی و توفیق اسلام در مقابلهی با کفر و استکبار جهانی، به میزان زیادی - عرض نمیکنم صددرصد، لیکن نزدیک به صددرصد - به کیفیت حرکت ما در آینده منوط و مربوط است. ایران اسلامی باید در خط اسلام پافشاری کند و بااستقامت باقی بماند و پرچمدار معنویت اسلام باشد؛ نه فقط اینکه ما انقلابی کردیم، نظامی بر اساس یک مکتب تشکیل دادیم، دولتی مثل دولتهای دیگر عالم شدیم و دل خوش کنیم که تفکرات مختلف و نظامهای گوناگونی بر دنیا حاکمند، یک مملکت پنجاه میلیونی هم در اختیار ما اسلامیان است. این، خیلی کم و کوچک است.
باید معنویت اسلام - که بیشترین جاذبهی اسلام، مربوط به همین معنویت است - حفظ شود. باید در این دنیای تاریک مادّی، قداست اسلام، با همان درخشندگییی که از اول انقلاب تا حالا در عمل ملت و رهبر عظیمالشأن فقید(رضواناللَّهتعالیعلیه) نشان داده شده، باز هم نشان داده بشود. باید همان احساس و ابراز اقتداری که ناشی از اتکال به خداست و به ملتها امید داد و آنها را از حالت انفعال خارج کرد، باز هم از ایران اسلامی مشاهده بشود. باید همان پیوند مستحکم بین آحاد این ملت و تودههای عظیم و میان رهبران اسلامی و علمای دین - که حاکی از ایمان مردم به اسلام بود - باز هم مشاهده بشود و محسوس باشد. باید همان رابطهی مستحکم بین مردم و مسؤولان - که پرچمداران این نظام هستند و تاکنون رمز وحدت و یکپارچگی این ملت، همین مطلب بوده است - باز هم مشهود و محسوس باشد. معلوم است که نقش علمای اعلام و بخصوص امثال شما آقایان - که بحمداللَّه از آبرو و اعتبار و حیثیت والایی در میان مردم برخوردار هستید - در ایجاد و حفظ و تقویت و ادامهی چنین چیزهایی، غیرقابل انکار است.
امروز بحمداللَّه نظام جمهوری اسلامی، همهی ارکان یک نظام مقتدر را با خود دارد. ما میتوانیم آن نظامی باشیم که ملتها به ما نگاه کنند و نیرو و امید بگیرند و احساس قدرت بکنند؛ همچنانکه تاکنون بودهایم. ما میتوانیم آن ملتی باشیم که زندگی و جریان امور داخل کشور و وضع اقتصادی و قضایی و عدالت و حاکمیت عدل و انصاف در جامعهی ما به نحوی باشد که ملتهای دیگر را تشویق کند و آنها را به پیمودن این راه ترغیب و امیدوار نماید.
خدای متعال را سپاسگزاریم که برای ادارهی این کشور، مجریانی را برگزید که برای نظام جمهوری اسلامی، بهتر از آنها متصور نیست. در شرایط فعلی، دولتِ امروز و رئیسجمهور محترم و عزیز و باشخصیت و ارجمند، کسانی هستند که میتوانند این کشور و این ملت و این نظام را در اهداف عالیهی خودش راهنمایی کنند و پیش ببرند و امور را آنچنان جریان ببخشند که مایهی آبرو و اعتبار روزافزون اسلام در چشم ملتها بشود. این چیزی است که ما امروز بحمداللَّه داریم.
ما ملتی مؤمن، فداکار، باتجربه، پخته، آبدیده، بااستعداد و هوشمند داریم که مصایب گوناگون را با شجاعت از سر گذرانیده و آمادهی پیمودن و ادامهی این راه پُرافتخار است. ما برای ادارهی این کشور، بیش از همه چیز، به نیروی انسانی احتیاج داریم و نیروی انسانی زمینهی بسیار کمنظیری در کشور ما دارد. برای کسانی که روی ملتها مطالعه میکنند، کمتر ملتی به استعداد و هوشیاری ملت ما شناخته شده است.
بحمداللَّه در تاریخ ایران، هیچ روزی مثل این دوران و این عهد نبوده است که اسلام در حاکمیت باشد؛ پرچم قرآن برافراشته باشد؛ عمل به اسلام، ارزش به حساب بیاید و قوانین، متخذ از اسلام و قرآن باشد. ما چه میخواهیم؟ ما بیش از این و بزرگتر از این نعمت، از خدا چه میخواهیم؟ تمام تلاشمان را بایستی مبذول کنیم که این نعمت ارزشمند و بینظیر و بیسابقه را برای این ملت حفظ کنیم. این، با تلاش مخلصانه ممکن است.
باید انگیزهی حرکت ما - در هر سطحی که هستیم - انگیزهی الهی باشد. علاج همهی دردهای ما، اخلاص است. اگر اخلاص باشد، همهی چیزهایی که فعلاً نظام و جامعهی ما از آنها متأذّی است، برطرف خواهد شد. اخلاص در عمل، موجب خواهد شد یکپارچگیها تحکیم بشود. بحمداللَّه ملت ما یکپارچه و متفقند. تبلیغات و وساوس دشمن نتوانسته است یکپارچگی ما را به هم بزند و اختلاف ایجاد کند؛ باید این را تحکیم کرد. این یکپارچگی و اتحاد، به مسؤولان و متصدیان امور امکان خواهد داد که وظایف و بارهای سنگینی که بر دوششان است، با جرأت و قدرتِ بیشتر حمل کنند و گره مشکلاتی که ما از گذشتههای دور و از سالهای طولانی غلبه و سلطهی طاغوت بر این کشور وارث آنها هستیم، باز نمایند.
بههرحال، امروز مسؤولیت بسیار سنگین است. البته مسؤولیت مجلس خبرگان، به خاطر اهمیت موقع و جایگاه آن، از جهاتی سنگینتر از همهی ارکان جمهوری اسلامی است. این مجموعه انشاءاللَّه میتواند فعالیتها و تلاشهای خودش را حتّی از این هم که امروز هست، بیشتر و بلکه مضاعف کند.
من از چندی پیش به این طرف، با خودم فکر میکردم که تصمیمی که در دو،سه سال قبل از این در مجلس خبرگان گرفته شد و کمیتهیی به عنوان کمک به رهبری تشکیل گردید - که بعضی از برادران در آن کمیته عضو بودند - جزو مهمترین وظایف مجلس خبرگان است و چه خوب و شایسته است که آن کمیته و کمیتههای دیگری که منشعب و منبعث از وظایف مجلس خبرگان است، فعال بشود. مسایل زیادی هست که باید به آنها رسیدگی بشود. این مجموعه بایستی همیشه آماده و حاضر و به عنوان نقطهی امیدی برای این ملت، مشغول کار باشد و اعضای آن در جایگاه مسؤولیت خودشان باشند. البته راجع به انتخابات خبرگان و وظیفهی مردم در این مورد، مطالبی هست که در هنگام خودش عرض خواهم کرد و نکاتی را که لازم است به ملت عزیزمان تذکر بدهم، تذکر خواهم داد.
امیدوارم که خداوند متعال، آقایان محترم را مشمول الطاف و تفضلات خاص خود قرار بدهد و رحمت و فضل خودش را بر شما نازل کند و توفیقاتش را بر شما ارزانی بدارد. از اینکه سخن طولانی شد، معذرت میخواهم. با آن ملاکی که حضرت آقای مشکینی فرمودند، بایستی صحبت را مختصر میکردم و قصدم هم همین بود که مختصر کنم؛ اما متأسفانه صحبت طولانی شد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) این حوادث عبارتند از:
-مذاکرات صلح ایران و عراق
-ائتلاف کشورهای عضو ناتو با شوروی سابق
-کشته شدن حجاج بیتاللَّهالحرام در منی
-ظهور و گسترش نهضتهای اسلامی در دنیا
-یکپارچه شدن نظامهای سلطهگر جهانی
2) این حوادث عبارتند از:
-اضمحلال ساختارهای کهن بلوک شرق، همچون پیمان ورشو
-خروج ارتش سرخ از اروپای شرقی
-فروپاشی احزاب کمونیست در اروپای شرقی
-فراهم شدن مقدمات مربوط به تجزیهی برخی از کشورهای اروپای شرقی
-تولد (سوسیالیسم دمکراتیک) در اروپای شرقی
سخنرانی در جمع مردم روستای نیارک، به هنگام بازدید از مناطق زلزلهزدهی شمال کشور
تاریخ: 1369/04/18
سخنرانی در جمع مردم روستای نیارک، به هنگام بازدید از مناطق زلزلهزدهی شمال کشور
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این حادثهی زلزله را که امتحان الهی و حادثهی مصیبتبار و تلخی بود و عزیزانی را از ما گرفت، به شما برادران و خواهران عزیز اهل نیارک و دیگر مناطق استان گیلان، تسلیت عرض میکنم.
فقط چند جمله درباهی این زلزله عرض کنم؛ چون شما در آفتاب نشستهاید و هوا گرم است و قصد ما هم فقط سلام و احوالپرسی از شما برادران و خواهران بود و بس. آن چند جمله این است که خدای متعال، افراد بشر را با حوادث طبیعی امتحان میکند. درحقیقت، همهی این حوادث طبیعی، امتحان خداست و مسلمان صحیح و سالم، آن کسی است که وقتی حادثه به وجود آمد، با تلاش و نیرو و فعالیت، آن حادثه را جبران کند.
هر کسی در حادثهی زلزله زحمت بکشد و تلاش کند تا حادثه را جبران نماید، او از عهدهی امتحان برآمده؛ و هر کسی که در مقابل این حوادث تلخ و خسارتبار، دست روی دست بگذارد و تلاش نکند، او در امتحان مردود شده است. بحمداللَّه ملت سخاوتمند و بزرگوار ما، در این قضیهی مهم، با زلزلهزدگان همدردی کردند. خدا را شکر میکنیم که ملت ایران از این امتحان سربلند بیرون آمد.
البته کارها تمام نشده است. وقایع بعد از زلزله، تازه شروع شده است. خانهسازی، جبران خسارات و ضایعات و تشکیل خانمانها، کارهایی است که انشاءاللَّه باید انجام بگیرد. دولت هم با کمال احساس مسؤولیت مشغول است. مسؤولان دولتی، پیشاپیش حرکت و تلاش میکنند و دلسوزی خودشان را نسبت به این ملت ثابت مینمایید. چه نعمت بزرگی است که مسؤولان نسبت به ملت، دلسوز و علاقهمندند. بحمداللَّه امروز اینگونه است. مردم هم از سرتاسر کشور تلاش کردند. شنیدم که جمعی از مردم خیّر و علمای اصفهان به اینجا تشریف آوردهاند و مشغول خدمت شدهاند. شما هم که در این روستا هستید، همکاری و تلاش کنید، تا انشاءاللَّه ضایعات جبران بشود.
ما باید به اتکای لطف الهی و حمایت خداوند، با کمک مردم ایران همت کنیم و این کشور را به طور کامل بسازیم؛ نه آنطوری که در طول سالهای گذشته بوده است. این، وظیفهی همه است؛ هم وظیفهی مردم، هم وظیفهی مسؤولان. این جادههای خراب را درست کنیم، این ارتباطات ناقص را تأمین کنیم. این مشکلاتی را که در زندگی مردم هست، برطرف نماییم. شاید این زلزله هم وسیلهیی باشد، تا انشاءاللَّه همتها و نیروها بسیج بشوند و اوضاع مردم حتّی بهتر از قبل از زلزله بشود.
خداوند انشاءاللَّه شماها را تأیید فرماید، خیر و برکت عطا کند و جبران خسارتهای زلزله را در حق شما بنماید. بحمداللَّه ضایعات انسانی در اینجا کم بوده؛ اما در بعضی جاها خیلی زیاد بوده است. امیدواریم که خداوند درگذشتگان را با اولیا و صلحا محشور کند و بازماندگانشان را انشاءاللَّه صبر و اجر عطا فرماید و شماها را حفظ نماید و مورد لطف و امداد خودش قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان / 1
تاریخ: 1369/06/04
بیانات در دیدار جمعی از آزادگان / 1
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
هر جمعی از شما عزیزان، وقتی به اینجا تشریف میآورند و ما را به دیدار خودشان خوشحال میکنند، اولین چیزی که به ذهن ما خطور میکند، این است که برای شما عزیزان، جای خالی امام چهقدر رنجآور و دشوار است. آن روزی که این امت، امام خود را از دست داد و ایران کربلا و محشری شد، یکی از چیزهایی که به ذهن خیلیها میرسید، این بود که حالا فرزندان عزیز ما در اردوگاههای اسارت، این خبر را چهطور تحمل خواهند کرد. برای شما، حادثهی سختی بود و برای این امت، فقدان عظیمی بود. جای امام خالی است؛ اما یاد او همهجا را فراگرفته است. باید سعی کنیم که این یاد را روزبهروز برجستهتر کنیم.
و اما مطلبی که لازم میدانم عرض بکنم، این است که هر ملتی لحظاتی در زندگی خود دارد که در آن، همهی مردم امتحان میشوند. همانطور که یک فرد در سختیها و لحظات حساس دچار امتحان است، یک ملت هم همینطور است. اگر ملتی از امتحانها سربلند بیرون آمد، میتواند به خود، به قدرت و تواناییهای خود و به آیندهاش اعتماد کند. ما ملتی هستیم که به برکت اسلام عزیز و ایمان اسلامی، از خیلی از این گذرگاههای امتحان، با سربلندی عبور کردهایم. کمتر ملتی را اینطور سراغ داریم. گذشتهی تاریخی را کاری ندارم. در دورههای قبل تاریخ، فرازونشیبها زیاد بوده؛ لیکن آنچه که در روزگار ما و به برکت اسلام پیش آمد، یکسره افتخارآمیز بود. یکی از آنها، همین مسألهی اسارت فرزندان ماست که شما عزیزان باشید.
ملت ما خوب امتحانی دادند. اسرا هم حقیقتاً آزادمردی نشان دادند. اینکه ما به اسرایمان (آزادگان) میگوییم، بیوجه نیست. شما که برگشتید، آبرومند و سربلند برگشتید؛ دین و اعتقاد و دلبستگیتان به امام و اسلام و انقلاب را حفظ کردید؛ پیش دشمن، آبروی ملت را حفظ نمودید و ملت را سرشکسته نکردید. اینها خیلی ارزش دارد. امروز هم که برگشتهاید، بحمداللَّه پیروز برگشتهاید.
ما نامههایی از بعضی از آزادگان در طول این دو سالِ بعد از آتشبس تا امروز داشتهایم که به خانوادههایشان مینوشتند. وقتی خانوادهها میفهمیدند که ما مخاطب هستیم، نامهها را میآوردند و به ما میدادند. من هم برای خیلی از این نامهها جواب مینوشتم. مینوشتند که شما برای آزادی ما، به دشمن باج ندهید. این را اسیر مینوشت. این، برای یک ملت، خیلی مهم است که اسیرش در دست دشمن، بهجای اینکه مثل انسانهای بیایمان، مرتب التماس کند که بیایید من را آزاد کنید، نامه بنویسد که من میخواهم با سربلندی آزاد بشوم؛ نمیخواهد به خاطر آزادی من، پیش دشمن کوچک بشوید. اینها را ما داشتیم. اینها جزو اسناد شرف ملی ماست و تا ابد محفوظ خواهد بود.
از طرف خانوادهها و ملت هم همینطور بود. با اینکه پدران، مادران، همسران و فرزندان سخت میگذراندند، اما هرگز مشکلی برای مسؤولان درست نکردند و فشار نیاوردند. میفهمیدند که مسؤولان تلاش میکنند، تا اسرایشان با سربلندی و افتخار آزاد بشوند؛ همین کاری که خدای متعال پیش آورد، کمک کرد و شد. این هم کار خدا بود. هرچه ما پیشرفت داریم، کار خدا و تدبیر و ارادهی الهی است. ماها هیچکارهایم. البته برادران عزیز ما در دولت، خیلی زحمت کشیدند و تلاش کردند؛ اما لطف خدا، اشاره و ارادهی الهی، همهی کارها را روبهراه کرد و جادهها را هموار نمود. کار خدا بود، بعد از این هم همینطور است.
شما آزادگان و عزیزان زندانی و دربند ما و نیز ملت ایران، حجت را بر مسؤولان و ما تمام کردید. ما همواره یقین و اعتماد کامل داشتهایم که ملت ما در مقابل توطئههای دشمنان، یک ملت مقاوم و تواناست. این قضیه هم دلیل دیگری شد. هیچکس در نظام جمهوری اسلامی، با داشتن چنین ذخیرههای ارزشمندی مثل شماها و مثل بقیهی آحاد ملت - که دارای استقامت و قدرتند - در مقابل دشمنان، یک لحظه احساس ضعف نخواهد کرد. ملتی مقاوم، راهی روشن، ابزار حرکتی خدایی و الهی، در مجموع یک آیندهی قطعی را در مقابل این ملت قرار میدهد؛ آن آینده هم پیروزی است.
شما عزیزان، مثل گذشته به خدا توکل کنید؛ با خدا ارتباطتان را حفظ کنید؛ دستاورد دوران اسارت را - که انس با خدا و قرآن و صبر در مصیبتها و مشکلات است - مثل ذخیرهی ارزشمندی، برای خودتان نگهدارید. بحمداللَّه آزادگان ما که برگشتند، از اردوگاهها برای من خبر آوردند که عزیزان ما اهل دعا و نماز و تهجد و رازونیاز و رابطهی با خدا هستند. اینها را حفظ کنید. اینها خیلی ارزشمند است. مایهی پیروزی ما اینهاست. بیچاره آن کسانی که در کشاکش مصیبتهای دنیا، با خدا رابطهیی ندارند. به آنها خیلی سخت میگذرد. خوشا به حال آنهایی که در دل، با خدا ارتباط دارند. خوشا به حال آنهایی که به خدا اعتماد و اتکا میکنند و خدا را پناه و ملجأ خودشان میدانند. این روحیات را حفظ کنید.
امیدواریم که خداوند راههای آیندهی این ملت را هموار کند. خداوند انشاءاللَّه به شماها توفیق بدهد و کمک کند. دلهای خانوادههایتان را شاد نماید و شاد نگهدارد. امیدواریم که بقیهی عزیزان ما هم هرچه زودتر بیایند و همهی عزیزان دربند و اسیر ما انشاءاللَّه بزودی در آغوش ملت بزرگوار ما قرار بگیرند. ما ایستادهایم. دشمنان نمیتوانند نظام جمهوری اسلامی را دچار رعب و ضعف کنند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
سخنرانی در دیدار با خانوادههای شهدای هفتم تیر و مکهی مکرمه
تاریخ: 1369/04/06
سخنرانی در دیدار با خانوادههای شهدای هفتم تیر و مکهی مکرمه
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
انّاللَّه و انّاالیه راجعون
این روزها برای ملت ایران، روزهای مصیبتهای بزرگ است. چه مصیبتهایی که در سالهای گذشته، بر این ملت شجاع و ایثارگر و مظلوم واقع شد، مانند مصیبت فقدان شهدای عالیقدر هفتم تیر؛ آن عزیزانی که هرکدام در انقلاب، شخصیت ممتازی بودند و شخصیتی مثل شهید مظلوم، مرحوم آیةاللَّه بهشتی (رضواناللَّه تعالی علیه) در میان آنها بود که حقاً سیّد شهدای انقلاب اسلامی است و چشم و چراغ این انقلاب و این ملت بود، و چه شهدای مظلوم و کبوتران خونینبال حریم امن الهی در مکه که باز این روزها، یادآور مظلومیت و مصیبت آنهاست. اینها یادهای گذشته است که البته فراموشنشدنی است.
این روزها هم مصیبت بزرگ زلزله - این امتحان دشوار الهی - برای ملت ایران پیش آمد که حقیقتاً داغ کودکان و زنان و مردان و نفوس طیبهیی که در این حادثه از بین رفتند، خانمانهایی که ویران شد و آرزوهایی که بر باد رفت، از یاد این ملت زدوده نخواهد شد. مصیبت زلزله، حقیقتاً مصیبت بزرگی است. در یک لحظه، دهها هزار انسان کشته شدند و دهها هزار خانواده داغدار گردیدند و انسانهای بیشماری، بیخانمان شدند. چهقدر افرادی بودند که در این مصیبت، از خانوادهی خود، برادرانی، خواهرانی، پدر و مادری، فرزندانی و عزیزانی را از دست دادند. اینها مصیبتهای الهی است. اینها حوادث تلخ زندگی است. اینها، حوادثی است که عواطف انسانی را متأثر میکند، دلها را میسوزاند، برای انسانها غم بهوجود میآورد و احساسات را جریحهدار میکند.
تقریباً همهی انسانها، در این جهت مثل هم هستند که اینطور حوادث، دلها و عواطف آنها را جریحهدار میکند و تحت تأثیر قرار میدهد؛ اما انسانها از لحاظ فهم این حوادث، با هم متفاوتند. زلزله را همه میبینند، تلخی آن را حس میکنند، مصیبت را با وجود خودشان لمس مینمایند؛ اما خیلیها حادثه را درست نمیفهمند، درس نمیگیرند، از حادثه منتفع نمیشوند و استفاده نمیکنند؛ ولی بعضیها از حادثه استفاده میکنند و از آن درس میگیرند. تلخی، برای آنها هم هست؛ اما این تلخی، با آن تلخی متفاوت است. اینطور حوادث، برای بعضی زهر و سم است؛ ولی برای بعضی داروی تلخ است. در هر دو مورد، تلخی هست؛ اما بعضیها حادثه را طوری میفهمند و به گونهیی با آن برخورد میکنند که برای آنها سم قاتل میشود. بعضیها هم این حادثه را طوری میفهمند و طوری با آن برخورد میکنند که برای آنها دوای درمانبخش میشود؛ اگرچه باز هم تلخ است.
اسلام به ما تعلیم میدهد که این حوادث چیست. یا بهتر بگوییم، اسلام به ما تعلیم میدهد که با حوادثی از این قبیل، چگونه باید رفتار کرد و چهطور باید با آنها روبهرو شد. فرق نمیکند، هم حوادث تلخ طبیعی - مثل زلزله، سیل و از این قبیل - و هم حوادث تلخی که به وسیلهی انسانها بهوجود میآید - مثل جنگها، قتلعامها، کشتارها - حوادث است. اسلام، همهی این حوادث را با یک دید نگاه میکند. (و ما ارسلنا فی قریة من نبیّ الّا اخذنا اهلها بالباساء والضّرّاء)(1): ما همهی کسانی را که به رسالت الهی مخاطب شدند و بار مسؤولیت بر دوششان قرار گرفت، با اینگونه حوادث مواجه میکنیم. هم با حوادثی از قبیل جنگ - حوادثی که به دست انسانها بهوجود میآید - و هم با حوادث طبیعی، مثل گرسنگیها، مرگ و میرها و از این قبیل مواجه میکنیم. چرا؟ (لعلّهم یضّرّعون)(2). این حوادث، باید انسان را به خدا نزدیک و آشنا کند و دل او را به خدا متوجه نماید. در آیهی سورهی انعام هم همینطور خداوند متعال خطاب به نبیاکرم میفرماید که قبل از تو، همهی این امتها و جمعیتهایی که دین بر آنها نازل شد و مسؤولیت بر دوش آنها قرار گرفت، با اینگونه حوادث مواجه شدند.
این حوادث، امتحان و ابتلاست. امتحان، بدین معنا نیست که یک آزمایش است تا خدا ما را بشناسد؛ یا یک آزمایش است که ما خودمان، خودمان را بشناسیم - هیچکدام از اینها نیست - بلکه امتحان، عبور از یک مرحله و مواجه شدن با یک بار سنگین است. امتحان، یک گردنه در یک مسیر است. یا شما از این گردنه عبور خواهید کرد، یا پشت گردنه خواهید ماند؛ از این دو حال، خارج نیست. مصایب دنیا، در حکم بارهای سنگینی است که بر دوش شما قرار میگیرد. یا این بار را بلند خواهید کرد - این بار، کمر شما را نخواهد شکست - یا زیر این بار، درمیمانید و عاجز میشوید. از این دو حال، خارج نیست. خدای متعال، امتحانها را بر سر راه افراد و ملتها قرار میدهد، تا این ملتها این بارها را بردارند، از این گردنهها عبور کنند و به این وسیله، به مقامات عالی برسند و در جایگاه شایسته و مناسب خود قرار بگیرند. به حوادث، با این دید نگاه کنید.
وقتی حادثهی زلزله برای کشور و ملتی پیش میآید، این ملت با این حادثه چگونه برخورد خواهد کرد؟ یا همهی آحاد ملت، از این گردنهی سخت عبور میکنند و این داروی تلخ را مینوشند، یا پشت این گردنه میمانند. این، سرنوشتساز است. اگر از این گردنه، بسلامتی عبور کردید، برنده هستید و به سرمنزل خواهید رسید. اگر شما که مصیبتزدهی حادثه هستید، توانستید صبر کنید؛ دل را به خدا متوجه نمایید؛ از خدا پاداش بخواهید؛ با ذکر و یاد الهی، مصیبت را بر جان و قلب خود گوارا کنید؛ شما که خانه و کاشانهتان، در این حادثه ویران شده است، اگر توانستید همت کنید، تا با عزت و کرامت، این خانه را دوباره بسازید؛ زندگی را به راه بیندازید؛ از این حادثه، درس عبرت بگیرید؛ به قدر لازم، محکمکاری بکنید؛ از این گردنه، بسلامت عبور کردهاید.
اگر شما ملت - که این حادثه در میانتان اتفاق افتاده است - توانستید تعاون و همکاری کنید، مهربانی و دلسوزی کنید، از مال و نیروی بازویتان استفاده کنید، با نظم و انضباط و سرعت و چابکی و فداکاری، به یاری همنوعانتان بشتابید و مصیبت را بر مصیبتزدگان هموار کنید، از این گردنه بسلامتی عبور کردهاید. اگر این حادثه موجب بشود که از آن درس بگیریم، خودمان را مجهز کنیم، روشهای مقابلهی با حوادث طبیعی را یاد بگیریم و به کار ببندیم؛ از این گردنه بسلامتی عبور کردهایم، از آن درس گرفتهایم و سود بردهایم.
اما اگر خدای نکرده، حادثهیی مثل زلزله، موجب بشود که ما مأیوس بشویم، از کار وامانده بشویم، به یاری همنوعانمان نرویم، از حادثه درس نگیریم، چشم به کمک دیگران بدوزیم، بنشینیم تا دیگران برای ما کار بکنند - چه دیگرانی از میهن خودمان، چه دیگرانی از سایر نقاط عالم - اگر این حادثه، به ما و به مصیبتزده، تنبلی و بددلی و عدم تحرک لازم ببخشد، از این حادثه ضرر کردهایم و این حادثه به ضرر ما تمام شده است. بعضی از ملتها، از حوادث تلخ، نردبانی برای صعود و عروج میسازند. بعضی از ملتها، در حوادث شیرین هم، گاه لغزش پیدا میکنند و سقوط میکنند. اینها همه درس است. این درسی است که اسلام به ما میدهد.
حوادثی هم که به وسیلهی انسانها تحمیل میشود، همینطور است. اگر ملت ما، در مقابل حادثهیی مثل حادثهی هفتم تیر، یا حادثهی فاجعهآمیز مکه، دل خود را از دست میدادند، خود را میباختند، مأیوس و پشیمان و مرعوب میشدند، یقیناً باخته بودند و آن حادثه، سم مهلک میشد. اما وقتی ملتی، در مقابل حادثهی هفتم تیر، از خود جرأت و آگاهی و شجاعت نشان داد؛ زبان گویای او، دشمن را رسوا کرد؛ بازوی توانای او، دشمن را به زانو درآورد؛ استحکام پایهی نظام را بیشتر کرد و انسجام در میان ملت پیش آمد، این ملت برنده است. و ملت ما، در همهی این حوادث نشان داده که از آن نوعی است که خدا اراده کرده و خواسته است. آفرین بر این ملت!
در آن حوادث تلخ - در حادثهی جنگ، در حادثهی هفتم تیر، در حادثه مکه و جمعهی خونین - و در حوادث گوناگون دیگر، ملت ما نشان داد که در مقابل حادثه، ذلیل نشده است؛ بلکه بر حادثه سوار شد، از حادثه به عنوان یک درس استفاده کرد، دشمنش را شناخت و فهمید که استکبار جهانی و نفاق خبیث، تا کجا با اسلام و قرآن و حاکمیت اسلامی، معارض و مخالف است. ملت ما، در حوادث گوناگونِ این یازده سال، بدون استثنا ایستادگی و مردانگی کرد، آگاهی نشان داد و حادثه را به سود خود تغییر داد.
این حادثهی زلزله هم، همینطور است. الان مردم ما نشان میدهند و ثابت میکنند که این حادثه، نمیتواند آنها را خاضع و ذلیل کند؛ آنها حادثه را ذلیل کردهاند. درست است که در این حادثه، داغهای زیادی بر دل ما نشست؛ درست است که عزیزانی از دست رفتند و خانوادههای بیشماری داغدار شدند؛ اما حرکت ملت ایران، حضور قوی و قاطع نیروهای ملت در صفوف همکاری و کمک به مصیبت زدگان، برای ملتهای دیگر یک درس است و نشان دهندهی عظمت ملت ما میباشد.
همان نیروهایی که در میدان جنگ بسیج میشدند - همان خانوادهها، همان جوانان، همان مردان و زنان - امروز هم بسیج شدهاند. امروز هم در این سطح وسیع زلزله و منطقهی آسیبدیده، اینها هستند که به یاری همنوعانشان شتافتهاند. من از یکایک آحاد ملتمان تشکر میکنم. از یکایک کسانی که در این حادثه، به یاری مصیبتزدگان شتافتند، عمیقاً و صمیمانه سپاسگزاری میکنم.
البته این حادثه، آنقدر بزرگ بود که دنیا را به خود متوجه کرد. امروز، موج عظیمی از عواطف انسانی در سراسر دنیا، در میان آحاد مردم، انجمنهای انسانی و سازمانهای مردمی، بهوجود آمده است. مردم کشورهای مسلمان در آسیا و سایر نقاط، به صورت خودجوش احساس مسؤولیت کردند، تا در این حادثه، به یاری برادران مسلمان عزیزشان بشتابند. دولتهای بسیاری - چه اروپایی و چه آسیایی - در این حادثه به کمک ملت ایران شتافتند و احساس عظمتی را که از ملت ایران، در دلهای مردم و دولتها و دولتمردان وجود دارد، مجسم کردند.
شما ملت ایران در این یازده سال، از خودتان احترام زیادی در دلهای همهی مردم دنیا بهوجود آوردید. ملتی با این عظمت، با این شجاعت و با این استقلال زندگی بکند، شوخی نیست. واللَّه که دشمنان شما هم در دل، به عظمت شما اعتراف دارند. وقتی این ملت بزرگ و شجاع و قهرمان، با حادثهی تلخ بزرگی، اینطور روبهرو میشود، دنیا تکان میخورد و دولتها و ملتها، در صحنهی مددکاری حاضر میشوند، که ما از همهی آنها تشکر میکنیم.
البته کمکهایی که از اطراف دنیا به ملت ایران میشود، در مقابل آن چیزی که خود ملت و دولت ما انجام دادهاند و خواهند داد، جزء کوچکی است. خود شما هستید که باید این ویرانی را به آبادانی تبدیل کنید. خود شما هستید که باید زندگی را بار دیگر به شکل پُرتپشتری، در این مناطق به وجود بیاورید و به زخمهای مصیبتدیدگان، مرهم بگذارید. کمکهای انسانی دیگران هم، در حقیقت حرکت رمزی و یک اظهار ارادت به ملت ایران است.
امیدواریم که خداوند متعال، این ملت بزرگ را در مقابل این حوادث، آبدیدهتر از گذشته بکند. شما ملت عزیز، در حوادث یازده ساله، حقیقتاً آبدیده شدید. لذا در همین حادثه، چگونگی حضور نیروهای ما، این سازماندهی منظم، این حرکت سریع، این امداد و تعاون - که باز هم باید ادامه پیدا بکند - برای بینندگان خارجی، اعجابآور است.
کمک به مناطق زلزلهزده، نباید قطع بشود. البته نوع کمک، متفاوت است. در روزهای اول، نجات جانها، پُرکردن شکمها و رفع حوایج ضروری مطرح است. هرچه میگذرد، حوایج و نیازهای آن مردم، شکلهای دیگر و متنوعتر و انسانیتر و پیچیدهتری میگیرد و دولت و ملت باید به این کمکها ادامه بدهند.
من از دولت محترم جمهوری اسلامی، به خاطر سرعت عملش در این حادثه، از هلال احمر جمهوری اسلامی، از نیروهای مسلح، از دستگاههای مختلف - که خوب حرکت کردند و به وقت، خودشان را خوب رساندند - و از آحاد مردم باید صمیمانه تشکر کنم. حقیقتاً آنچه که امروز مشاهده میشود، یادآور حضور عظیم و بسیج عمومی مردم در روزهای جنگ تحمیلی است.
این انقلاب، چون با نام خداست، همیشه با شیطانها مواجه است. چون معتقد به طرفداری از مستضعفان و مظلومان است، همیشه با قلدران و زورگویان و مستکبران، دستبهگریبان است. چون برای ارزشهای انسانی حرکت میکنید، همیشه کسانی که با ارزشهای انسانی مخالفند، از شما ناراضیند. باید شما آبدیده باشید. باید شما روحاً و قلباً مجهز باشید.
این ملت، پرچم عظیمی را در دست دارد. این پرچمی که شما به اهتزاز درآوردید، دنیا را بیدار کرده است. ببینید امروز در فلسطین، چه خبر است. ببینید در شمال آفریقا، چه خبر است. ببینید چگونه اسلام در جوامع اسلامی، حق خود را باز مییابد و به دست میآورد. این کارها را شما کردید.
در مقابل فرهنگ کفر و استکبار، مسلمین را ضعیف بار آورده بودند که احساس ضعف میکردند. در جاهایی که امروز میلیونها مسلمان توانستهاند سهم و حقی در حکومتها به دست بیاورند، تا قبل از انقلاب اسلامی، کسی جرأت نمیکرد دم از اسلام بزند. در این کشورهای اسلامی که امروز ائمهی جمعه و جماعاتشان، تشکیلات به وجود میآورند و مسجدها رونق پیدا میکنند و کانون تحرک میشوند، تا دیروز مسجدها متعلق به یک مشت پیرمرد از کار افتاده بود. امروز آن مسجدها، جای جوانان و کانون جنبشهاست. این را شما کردید. این را حرکت شما و قائد عظیمالشأنتان - آن مرد الهی - بود که انجام داد.
برای همین است که دشمنان اسلام، از شما عصبانیند. (ولن ترضی عنک الیهود و لاالنّصاری حتّی تتّبع ملّتهم)(3). تا از اسلام دست برندارید، دشمنان اسلام با شما مخالفند. منتها نکتهیی که در اینجاست، این است که دشمن میخواهد بگوید اگر من با کسی مخالف بودم، او باید از بین برود! این را به ملتهای ضعیف باورانده بودند. حالا عکسش ثابت میشود و معلوم میگردد که هر کس با اسلام مخالف است، باید برود. اسلام جای خود را در عالم باز کرده است و بازتر هم خواهد کرد. قبل از انقلابِ شما، در بعضی از کشورهایی که امروز مردم آن، پرچم اسلام را بلند کردهاند، در ملأ عام کسی جرأت نمیکرد بگوید من مسلمانم، یا اعمال مسلمانی را بجا بیاورد و نماز بخواند؛ اما امروز صدای تکبیرشان، فضای آن کشورها را انباشته است.
استکبار، چه بخواهد و چه نخواهد؛ امریکا، چه بخواهد و چه نخواهد؛ صهیونیسم، چه بخواهد و چه نخواهد، اسلام از نو بیدار شده و این قهرمان عظیم قرنها، دوباره در وسط صحنه بپاخاسته است. هیچ کاری هم از دست دشمنان اسلام ساخته نیست. اکثرِ کاری که میتوانند بکنند، این است که از حقد و بغضشان، مسلمانان را در حریم امن الهی، به خاک و خون بکشند. بیشتر از این، چه کار میتوانند بکنند؟ حداکثر کاری که میتوانند بکنند، این است که ملتی را که امروز عاشقترین ملتهای مسلمان به یاد و نام خداست، از زیارت خانهی خدا مصدود و ممنوع کنند؛ کمااینکه کردند. بله، دلهای ما به خاطر محرومیت از زیارت خانهی خدا، پُر است. قلبهای ما شکسته و بغض، گلوی ما را گرفته است. اما همین عمل دشمنان اسلام و ایادی و مزدورانشان، باز به عظمت اسلام خواهد انجامید و مظلومیت ملت ایران، آشکارتر خواهد شد و همین مظلومیت است که حقانیت ما را ثابت میکند.
جای ایرانیان، در خانهی خدا و در ایام حج خالی است؛ اما یاد آنها در مناسک حج، غایب نیست. آنهایی که چند سال قبل، شعار (اللَّهاکبر) و برائت از مشرکان و وحدت امت اسلامی را از شما یاد گرفتند، امروز همان شعارها را تکرار میکنند. این، نقش ملت ایران است. این ملت باید روزبهروز، خودش و روحیه و قلب و ارادهاش را قویتر بکند. این حوادث زلزله و امثال آن، میتواند وسیلهی تقویت ارادهی شما ملت بزرگ باشد.
من یکبار دیگر، به مصیبتدیدگان این حادثهی عظیم زلزله، تسلیت عرض میکنم و از آنها میخواهم که صبر کنند، به خدا توکل کنند و پای خدا حساب نمایند. اگر صبر کردند، خدا به آنها پاداش و اجر بزرگ خواهد داد. شما مردم هم این کمکها را به شکل اَتَم و اکمل ادامه بدهید و دولت جمهوری اسلامی، همچنانکه بحمداللَّه تا امروز، در برنامهریزی و امداد و سرعت عمل و سازماندهی، به شکل عالی عمل کرده است، بعد از این هم انشاءاللَّه به همین ترتیب عمل کند. مواظب باشید، شیطانهایی در این بین، در مناطق آسیبدیده وجود نداشته باشند که به انحای مختلف شیطنت کنند و در میان مردم، با رهزنی و دزدی و ایذا و شماتت و تضعیف روحیه و امثال اینها، انواع مختلف خباثتِ خودشان را نشان بدهند. قوّهی محترم قضاییه آماده باشد، کسانی را که ممکن است در این مناطق، از مصیبت دیگران، برای خود طرفی ببندند، مجازات و تأدیب کند و نگذارد دست به چنین اقداماتی بزنند.
من از همهی شما برادران و خواهرانی که در اینجا تشریف دارید؛ بازماندگان شهدای عالیقدر هفتم تیر، بازماندگان شهدا و اسرا و مفقودان و جانبازان شهرهای مختلف، برادرانی که برای بزرگداشت یاد شهدای مکه و جمعهی خونین گرد هم آمدهاید، برادران سازمان تبلیغات، برادران مسجد ابیذر، برادران عزیز قوّهی قضاییه و بقیهی جمعیتها و گروهها، تشکر میکنم. امیدوارم که خدای متعال، همهی شما را مشمول رحمت و تفضل و توفیقات خود قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) اعراف: 94
2) اعراف: 94
3) بقره: 120
بیانات در دیدار جمعی از مردم خراسان
تاریخ: 1369/03/15
بیانات در دیدار جمعی از مردم خراسان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
وظیفهی من است که از جمع مؤمن و مخلص و صمیمی شما برادران و خواهران و کاروانی که عطر بارگاه مقدس ثامنالائمه(علیهالافالتّحیّةوالثّناء) را میشود از آن استشمام کرد، مخصوصاً خانوادههای معظم شهیدان و جانبازان عزیز و علمای اعلام و چهرههای شاخص و برجستهی خراسان، صمیمانه تشکر کنم و خیرمقدم بگویم و دیدار و حضورتان را که پیامآور برکات آن بارگاه مقدس است، شکرگزاری کنم.
این روزها، نگاه دوبارهیی از سوی آدمهای تیزبینِ عالم، به این انقلاب پُرسروصدا و پُرحادثه انداخته شد. از روز اول پیروزی انقلاب، در کنار هدفهای موذیانهیی که دشمنان نسبت به انقلاب و ملت ایران و رهبر عظیمالشأنش داشتند، برای آنها یک هدف در اولویت قرار داشت و آن هدف این بود که نگذارند این انقلاب، روحیهی مسلمانان را در دنیا تقویت کند. این، چیز خیلی مهمی است و برای امریکا و ارتجاع و سردمداران سیاستهای خبیث استعماری، خطر بسیار بزرگی میباشد. یک ملت و یک جمعیت، آن وقتی از میدان خارج میشود و شکست میخورد، که روحیهی خود را ببازد. رزمندگانی که در میدان جنگ بودند، این مطلب را خوب تجربه کردند. تأثیر روحیه در پیروزی و شکست، از بقیهی عوامل بیشتر است.
ملت اسلام، بیش از یک میلیارد نفوس در دنیا دارد. کشورهایی در آسیا، در خاورمیانه، در آفریقا، با عنوان اسلامی وجود دارد. شخصیتهای برجسته، دانشمندان، متفکران و فیلسوفان در میان مسلمانانِ همه جای دنیا هستند. این جمعیتِ بیش از یک میلیاردی - که بیش از یکپنجم نفوس دنیا را دارند - اگر بخواهند به قدر نفوس خودشان، در حوادث دنیا اثر بگذارند، معنایش این است که یکپنجم همهی حوادث عالم، با ارادهی مسلمین انجام بگیرد. چیز خیلی مهم و عظیمی است. دین اسلام هم برخلاف بعضی از ادیان دیگر، مردم را به تصمیمگیری، حضور در صحنه، کار داشتن به کار سیاست و ملکداری و اداره و اینطور امور تشویق میکند. این دین، دین زندگی و حکومت و سیاست است. مثل ادیان دیگر نیست که دوری از سیاست و صحنهی زندگی و فعالیتهای گوناگون و امثال اینها را، جزو اصول خودشان بدانند.
درست توجه کنید. جمعیتی با این عظمت و با این اعتقاد دینی که باید در امور دنیا و امور زندگی دخالت بکنند، اگر یکپارچه و بانشاط باشند، اگر برای خودشان حق قایل باشند، اگر وارد صحنه باشند، چهقدر برای ابرقدرتها سنگین تمام خواهد شد؛ چهقدر برای نیروهای استعماری که در کشور همین مسلمانان، نفت و ثروتهای طبیعی و پول و بازار و هرچه را که بوده و نبوده، غارت کردهاند، خسارتبار تمام خواهد شد. درست است؟ برای اینکه چنین روزی پیش نیاید و مسلمانان یک روز به عنوان مزاحمی برای غارتگران عالم به حساب نیایند، حداقل صدوپنجاه سال - و شاید بیشتر - است که استعمار کار میکند و نقشه میکشد و پول خرج میکند و کار نظامی و سیاسی و فرهنگی میکند، تا از حادثهی حضور عظیم مسلمین درصحنهی عالم جلوگیری کند.
اینکه شما میبینید در ایران مظلوم ما، سلاطین فاسد و نوکران حلقهبهگوش انگلیس و امریکا، از طرف قدرتها تأیید شدند و سالیان درازی بر این مملکت حکومت کردند، علت همین است. چون کسی مثل رضاخان، راحت حاضر بود که به سهم خودش، همین هدف و برنامه را در ایران اجرا کند. اینکه میبینید استعمار - یعنی انگلیس و فرانسه - بعد از جنگ بینالملل اول، به جان این کشورهای عربی افتادند و مرتب ذرع و پیمانه کردند و بریدند و تقسیم نمودند و گفتند: این برای تو، این برای او، و در هرجا هم مهرهی دستنشاندهی تسلیمی را از طرف خودشان سر کار گذاشتند و اختیار ملتهای این کشورها را به دست آدمهای فاسد و مفسد دادند، علت همین است. آنها دنبال این هدف بودند.
وظیفهی بزرگ امثال رضاخان در ایران، و ابنالسعود در عربستان، و فاروق در مصر، و دیگران در جاهای دیگر، این بود که نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت یک نیروی فعال دربیایند و روحیه پیدا کنند و به وسط میدان سیاست عالم بیایند. نقشهی استعمار بر این اساس بود. حالا شما فکر کنید ببینید، عظمت را از اینجا میشود فهمید. فکر کنید که امپراتوری انگلیس دهها سال، در کنار او دولتهای استعماری دیگر، آخر همه امریکا، با پول و اسلحهی فراوان و با ابزار علم و دانشی که در اختیار داشتند، همه با وجود اختلافاتی که با هم داشتند، با یکدیگر همکاری کردند، تا این مقصود عملی بشود! کدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دستهجمعی مسلمین در صحنهی سیاست عالم و اینکه مسلمانان احساس کنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم میتوانند حرف بزنند.
در جنگ بینالملل، اسم ایران را (چهارراه خاورمیانه) گذاشته بودند؛ چون در برههیی طولانی از زمان، تنها راه ارتباطی بین شرق آسیا و اروپا بود. مزیت دیگر این کشور آن است که در کنار خلیج فارس، لب دریای عمان و در حساسترین مناطق قرار دارد. در بحبوحهی تلاشهای استعمار - امریکا و غیر امریکا - و در اوج پیروزی استکبار، ناگهان در یک نقطهی بسیار حساس، یک انقلاب عظیم همراه با رهبری فوقالعاده و بینظیر، در میان احساسات و عواطف و آگاهیها و نیروهای مخلصانه و صادقانهی یک ملت قهرمان - که اسلام بکلی آنها را منقلب کرده و ترس را از وجودشان ریخته - سر میکشد. تمام نقشههایشان به هم ریخت. اول باور نکردند و نتوانستند بفهمند چه شد. شما مشهدیها، خودتان میتوانید دقیقاً مشخص کنید که اوج و سرفرازی انقلاب و تغییر درونی مردم مشهد و یا مردم خراسان، از چه لحظه و زمانی بود؟ هیچکس نمیتواند معین کند. ناگهان نظر لطفِ (آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند)، عنایت الهی، توجهات غیبی، فیوضات ولیّامر و بقیةاللَّه الاعظم(ارواحنا لترابمقدمهالفداء) ملت را منقلب کرد. انقلاب پشت سر آن رهبری که بزرگترین عطیهی الهی برای مسلمین بود، با سرعت به حرکت درآمد و هر قدمی که این ملت پیش رفت، به قدر ده قدم رشد کرد.
آیا ما مردم، همان مردمِ پانزده سال قبلیم؟ پانزده سال قبل، در ایران چه خبر بود؟ در مشهدِ ما و شما چه خبر بود؟ جوانان چهطوری بودند؟ دانشگاه چهطوری بود؟ حوزهی علمیه چهطوری بود؟ حالا چگونه است؟ آیا این تغییر، تغییر قابل تحقق در ظرف پانزده سال است؟ این، غیر از معجزهی الهی و توجه معنوی و برقی که از عالم غیب زده شد، چیز دیگری است؟
این انقلاب سر کشید و رشد کرد. اولین اثری که این انقلاب گذاشت، این بود که بنای صدوپنجاهسالهی استعمار در سطح عالم را با خاک یکسان کرد. کدام بنا را؟ استعمار صدوپنجاه سال زحمت کشیده بود، تا روحیهی مسلمانان را خُرد کند. مسلمان در دنیا، از قِبَل مسلمان بودن خودش، احساس شخصیتی نمیکرد. کدامیک از شماها دیدید یا شنیدید که در دوران طاغوت، کسی در نقطهیی از عالم - در اروپا، در امریکا، در نقاط دوردست - گردنش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید: (من مسلمانم)؟ آن روز هم مسلمانی افتخار بود، اما کسی این را احساس نمیکرد. روحیهها را خُرد کرده بودند. انقلاب آمد، این واقعیت را دگرگون کرد. مسلمانان در همه جای دنیا، احساس هویت اسلامی کردند و روحیه گرفتند. برای همین است که ما میگوییم این حرکت انقلابی، ضربهی خودش را به ابرقدرتها زده است و کاری از آنها بر نمیآید.
ابرقدرتها، چه کار میخواهند بکنند؟ اینکه امریکا و همدستانش هر گاهی یک بار، با یک تهدید حقیقتاً مضحک و خندهآور سعی میکنند که این کوه استوار - یعنی ملت ایران - را از میدان خارج کنند، چرا اثر نمیکند؟ برای خاطر اینکه هر تهدیدی نسبت به جمهوری اسلامی و مسؤولان آن، برای استکبار دیگر فایدهیی نخواهد داشت. چهطور میتوانند روحیهی مسلمانان را که با انقلاب ما به آنها برگشته، دوباره از آنها بگیرند؟ صدوپنجاه سال دیگر کار لازم دارند. مسلمانان انگلیس، چه موقع به خودشان قدرت و جرأت میدادند که هزار هزار به خیابانها بیایند و سخن حق خودشان را با صدای بلند بیان کنند؟ یک دختربچهی مسلمان، چه موقع جرأت میکرد که در قلب دنیای کفر و فساد، داعیهی مسلمانی و حجاب مسلمانی داشته باشد؟
اینها روحیه است که شما و انقلاب شما و امام شما و این جنگ پُربرکت شما، به همهی مسلمانان عالم داد. مقاومت و قیام و روحیهی پولادین و سخن حق و مشت گرهکردهی شما، مسلمانان دنیا را زنده کرد. استکبار نمیتواند این را علاج کند. ما ضربه و شکست را بر امریکا و استکبار وارد کردیم. امام(ره) این بذر را پاشید. چه کار میتوانند بکنند؟ برای همین است که استکبار، در مقابل ملت ایران، دستپاچه است.
آن روزی که استکبار، ماجرای سلمان رشدی را علم کرد، برای همین بود که شاید بتواند از راه آن موجود حقیر سیهروز و سیهرو و کتاب شیطانی او، به روحیهی مسلمانان - لااقل در بخشی از دنیا - لطمه بزند. با دشنام و بدگویی در این کتاب، شاید بتوانند قدری مسلمانان را تضعیف کنند. همین عمل، وبال جانشان شد. عکسالعمل امام در مقابل این توطئه، آنچنان قاطع و کوبنده بود که همهی آنها را غافلگیر کرد. آنان خواستند با نشر و بزرگ کردن آن کتاب، روحیهی مسلمانان را تضعیف کنند.
شاید شماها ندانید، ولی من دیده بودم؛ چون مجلات را برای من میآورند. یکی، دو ماه بود که این کتاب در مطبوعات دنیای غرب - مخصوصاً مجلات امریکایی - آن چنان تبلیغ میشد که هر کسی نگاه میکرد، میفهمید این یک توطئه است. لزومی ندارد که یک کتاب را - هرچند هم که خوب باشد - اینقدر بزرگ کنند، در مجلات بنویسند، راجع به آن رپرتاژ بدهند، از فروشش بگویند، از ناشرش بگویند، از مطالبش بگویند، خلاصه کنند و عکس و فیلم بگیرند، اینجا و آنجا پخش کنند و همه به مسلمانان بخندند! هر کسی میفهمید که این کار، عادی نیست. با جنجال، این کتاب را وسط انداختند، شاید بتوانند با آن، روحیهی مسلمانان را تضعیف کنند و بشکنند.
عکسالعمل و ضربهی متقابل امام، آنقدر قوی بود که بکلی ورق را دگرگون کرد. حکم اعدام سلمان رشدی که با اقبال و تصدیق و شوق وافر ملتهای اسلامی در همه جا مواجه شد، کار را دگرگون کرد. حالا روحیهی آنها بود که تضعیف میشد. حالا طرفداران آنها باید در طول این مدت از خودشان دفاع میکردند. لذا از آن روز تا حالا، سردمداران غرب و استکبار، در مقابلههایی که با جمهوری اسلامی کردند، از اولین کلماتشان این است که بیایید این قضیهی سلمان رشدی را یکطور حلش کنید! هرجا یکی از این مهرههای زنجیرهی استکبار جهانی، کسی را پیدا کرد که فهمید ممکن است حرف او را به گوش مسؤولان جمهوری اسلامی برساند، اولین حرفی که زد - یا جزو اولین حرفها - این بود که کاری بکنید این قضیه حل بشود!
فشار آوردند، هو و جنجال کردند، متهم نمودند، بالا رفتند، پایین آمدند، نوشتند، گفتند، محکوم کردند، نویسندگان و هنرمندانِ آلت دست را جمع کردند، طومار امضاکردند، تا شاید بتوانند در این حکم استوار الهی، اندکی خدشه وارد کنند؛ ولی نتوانستند، بعد از این هم نمیتوانند؛ چون حکم اعدام سلمان رشدی، متکی به آیاتالهی است ومثل آیاتالهی، مستحکم و غیرقابل خدشه است.
میگویند: راه حلش چیست؟ راه حلش خیلی ساده است. مجرمی است که جرمی مرتکب شده و باید مثل بقیهی مجرمان عالم، حکم الهی دربارهی او جاری بشود. به دست همان مسلمانان انگلیس بدهند - نمیگوییم به دست ما بدهند - تا حکم الهی را دربارهی او جاری کنند. با چنین اقدامی، این قضیه حل خواهد شد و دیگر تمام میشود. گرهی نیست که باز نشود. این، همان گره است. این، همان نحوهی باز شدن این گره است. باید حکم الهی دربارهی این موجودی که بر حسب آیات الهی و احکام قطعی اسلامی، به مجازاتی محکوم شده، اجرا بشود.
حالا وظیفهی ما چیست؟ دلهای غیور و مؤمن و سرشار از اخلاص، به این نکته توجه کنند. شما نباید بگذارید این روحیهی قوییی که مسلمانان عالم، به خاطر انقلاب شما به دست آوردهاند، حتّی سر سوزنی تضعیف بشود. این، بزرگترین وظیفهی ملت ایران است. امام ما به کمک شما مردم، توطئهی تضعیف روحیهی مسلمین عالم را - که گفتیم صدوپنجاه سال یا بیشتر برایش کار کرده بودند - شکست داد و روحیهی مسلمین عالم را بالا برد. من و شما که امروز در ادامهی آن راه حرکت میکنیم، باید مواظب باشیم، کاری نکنیم که آن روحیهیی که با انقلاب ما بالا رفته بود، خدای نکرده با عمل و اشتباه ما تنزل کند و ساقط بشود.
دشمن تبلیغ میکند که با رفتن امام، دوران امام تمام شد! دشمن غلط میکند. ما هم گفتیم، اعلامیه دادیم، حرف زدیم، همهی مردم هم اثبات کردند که نخیر، دوران امام، با رفتن جسمانی و ظاهری ایشان تمام نشد و نخواهد شد. این ثابت شد؛ اما این دشمن است که میگوید. مبادا یک عده دوست نادان در داخل کشور، به عنوان دلسوزی، به عقل ناقص خودشان چیزی را در گوشهیی نشان کنند که خیال نمایند این با خط امام و انقلاب نمیسازد و شیون سر بدهند که دوران امام تمام شد. اگر چنین سخنی - ولو با اشاره - از زبان کسی صادر بشود، دشمن شاد خواهد شد؛ مواظب باشید.
امروز بحمداللَّه در رأس دستگاههای اجرایی کشور، کسی است که امام در تمام طول دوران انقلاب و قبل از آن و بیشتر از همه بعد از انقلاب تا لحظهی وفاتشان، نهایت اعتماد و اطمینان را به او داشتند؛ رئیسجمهور ما. ایشان کسی است که اینقدر مورد اعتماد امام بود، اینقدر به امام نزدیک بود، حرفهای امام را بیشتر از آنها شنیده، درد دلهای امام را بیشتر از دیگران شنیده و خبر دارد. حالا عدهیی همینطور حرف میزنند و اصلاً نمیدانند که حرف دل امام چه بود!
مؤذن بانگ بیهنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشته است
چنین آدمی حالا در رأس امور ماست. من هم به امور واقفم و میبینم که در مملکت چه کار میشود. من آدم بیخبری نیستم. همهی این اوضاع اجرایی کشور را از نزدیک، هشت سال تجربه و لمس کردهام. قبل از آن هم، از اول انقلاب در شورای انقلاب و دیگر جاها بودهام. مگر ممکن است امروز کسی حتّی به خاطرش بگذرد - چه برسد به عمل - که از آن جهتگیری و چارچوبِ ترسیمشدهی انقلاب تخطی کند، که حالا یک عده دایههای مهربانتر از مادر، مرتب در اینجا و آنجا مینشینند و ذهن مردم را خراب میکنند؟!
دیروز در کنار قبر مطهر امام گفتم، حالا هم میگویم که امروز بیشتر از هر چیز، دو عنصر است که مهمتر میباشد:
اول، وحدت است. هرجا هستید، اگر دیدید که گویندهیی، سخنرانی، روزنامهیی و مقالهنویسی، با حرفهای خود، با گوشهوکنایههای خود و با تصریحات خود، میخواهد مردم را نگران کند و وحدت مردم را به هم بزند، بدانید که اشتباه میکند و خطا میرود. همینقدر بدانید، کافی است؛ لازم نیست کاری انجام بدهید. بدانید کسانی که آنطور عمل میکنند، اشتباه میکنند و راه خطا میروند.
دوم، پشت سر این دولت، اصل مهم سازندگی را دنبال کنید. مسؤولان ادارات، کارکنان دولت، کشاورزان، کارکنان، کارگران، کسانی که برای انجام کارهای مربوط به سازندگی و خدمات عمرانی کشور، قدرت و تمکن مالی دارند، هر کسی هر کار میتواند بکند، پشت سر دولت، با رعایت مرکزیت این دولت، به سازندگی کشور کمک کند. دیدید امام نسبت به دولتها، چهقدر مراقبت و دلسوزی و پشتیبانی و حمایت میکردند؟ من به جرأت عرض میکنم که از اول انقلاب تا حالا، ما هیچ رئیس دولتی، مثل رئیس دولت امروز نداشتیم. البته رؤسا و اعضای دولتهای گذشته، عناصر برجسته و مخلص و ممتاز و خوب و بالا بودند؛ اما حالا از گذشته هم خوبتر و ممتازتر و بالاتر است. این حرکت و تلاش و قدرت و استقامت و یکپارچگی و پایبندی به اصول انقلاب، روح مقدس امام را شاد میکند.
از همان چیزهایی که آن روز ایشان در زندگی دنیوی رنج میبردند، امروز هم قاعدتاً روح مطهر ایشان از آن چیزها آزرده میشود؛ ببینید ایشان از چه چیزهایی رنج میبردند. امام طرفدار وحدت و طرفدار فقرا و ضعفا و عدالت اجتماعی و مقابله و مبارزه با گردنکلفتهای استکبار جهانی و وابستگانشان بود، طرفدار فعالیت روزافزون و با کیفیت هرچه بیشتر روحانیت و علمای متعهد و آگاه و وظیفهشناس و عالم و فاضل بود، طرفدار جوانان با اخلاص و پُرشور بود، طرفدار مسؤولان علاقهمند بود. امروز هم همان حرفهاست. امروز هم همان خط، همان حدود و مرزها، همان هدفها و همان راههاست. مواظب باشید که این راه، درست پیموده بشود.
امروز، روز پانزدهم خرداد است؛ این روز را در خاطرهی ملت نگهدارید. روز پانزدهی خرداد، روز عظیمی در تاریخ ما بود و اولین پایهی مقاومت مردمی ما در سطح وسیع، به خاطر عشق به امام، آن روز گذاشته شد.
امروز، روز ولادت با سعادت سرور دین، ثامنالائمّة النّجباء(علیهالافالتّحیّة والثّناء) است. امیدوارم که خداوند متعال، برکات و رحمت خودش را در این روز و در همهی ایام و لیالی، بر شما مردم مخلص و مؤمن و انقلابی مشهد و همهی ملت عظیمالقدر ایران و همهی مسلمانان عالم تفضل کند و بیفشاند و انشاءاللَّه ما را در راه اولیای خودش قرار بدهد و مرگ ما را در راه خودش و با شهادتِ در راه خودش قرار بدهد و قلب مقدس ولیّعصر را از ما راضی و خشنود کند.
بیانات در دیدار میهمانان خارجی مراسم اولین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)
تاریخ: 1369/03/16
بیانات در دیدار میهمانان خارجی مراسم اولین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به همهی برادران و خواهرانی که از نقاط دور و نزدیک میهن بزرگ اسلامی تشریف آوردهاند، تا با ملت ایران، در سالگرد بزرگترین مصیبتی که بر او وارد شد، همدردی کنند، خیر مقدم عرض میکنم و از آنها - مخصوصاً خانوادههای معظّم شهیدان و شخصیتهای علمی - صمیمانه تشکر میکنم. امیدوارم که خداوند متعال، به همهی ما این توفیق را عطا کند که انشاءاللَّه بتوانیم راه سعادت امت اسلامی را که امام بزرگوارمان آن را گشود و با قوّت و قاطعیت طی کرد و در زندگی و ممات خود، به رهروان آن راه، هدایت و کمک الهی را ارزانی داشت، بپیماییم.
آنچه در سیرهی امام بزرگوار ما برجسته است، یکی، دو مورد نیست. حقیقتاً این انسان والا و برجسته، ابعادی از زندگی خود را در معرض آموزش و تعلیم امت اسلامی قرار داد؛ ولی دو، سه نکتهی اساسی در زندگی آن بزرگوار وجود دارد که هرگز نباید از دید ما مؤمنین به رسالت امروزیِ اسلام، پوشیده بماند.
اولین مسأله این است که آن بزرگوار، همهی کارهای خود را برای خدا انجام میداد و شاید فتح دلهای آحاد امت اسلامی در سراسر عالم - با اختلاف سلایق و مسلکها و تربیتها و مؤثرات - که بدون هیچ تفاوتی، در مقابل عظمت و راه و پیام او، طوع و تسلیم بودند و همراهی نشان دادند، ناشی از اخلاص آن بزرگوار بود. او برای خدا حرف میزد، برای خدا اقدام میکرد، برای خدا قهر میکرد، برای خدا حمایت میکرد و حاضر بود نپسندیدن آحاد مردمی را برای خدا تحمل کند و تنها بماند و حرکت نماید.
اخلاص او، نقطهی اساسی حیاتش بود. راه آن بزرگوار هم، فقط با اخلاص طیشدنی است. تودههای مردم، بحمداللَّه این اخلاص را دارند و نشان دادهاند. بزرگان و پیشروان و رهبران و علما و اندیشمندان و روشنفکران هم، هرجا که این اخلاص را به کار بگیرند و با اخلاص عمل کنند و برای خدا حرف بزنند و کار کنند، توفیق حتمی است. توفیق، به معنای تأثیر سخن در دلهاست. یعنی سخنی که صادقانه و برای خدا باشد، تأثیر خود را در دلهای مستعد میگذارد و خدا این تأثیر را به او میدهد. آن بزرگوار، اینگونه بود.
به همین خاطر است که دشمنان، از اشاره و یک کلمهی سخن او، واهمه میکردند و دوستان دلگرم میشدند. در حوادث دشوار، سخن امام توانست دلهای افسرده را - نه فقط در محدودهی ایران، بلکه در سرتاسر آفاق اسلامی - گرمی ببخشد و حرکت را تضمین کند. به هیچوجه نباید این خصوصیت را دست کم بگیریم؛ مخصوصاً ما و کسانی که برای خود، مسؤولیت و وظیفهی خطیری قایل هستیم.
نکتهی دیگر این است که او نظر وسیعی به دنیای اسلام داشت و به دنبال همین دیدگاه وسیع، اعتقاد راسخ او به لزوم اتحاد مسلمین بود. این، آن نکتهی اساسی است. مسأله این نیست که مذاهب یا فرق اسلامی و طوایف گوناگون سیاسی و اعتقادی و مسلکی و غیره، چه تعداد جمعیت یا چهقدر قدرت سیاسی و اجتماعی دارند یا ندارند؛ مسأله این است که اگر ما برای مشکلات جهان اسلام، به دنبال چارهیی هستیم، یا به تعبیر درستتر، اگر ما برای سربلندی و عظمت و عزت اسلام و قرآن مجاهده میکنیم، این با اختلاف و درگیری بین مسلمین سازگار نیست. امام(ره)، از قبل از پیروزی انقلاب، این هدف را دنبال میکردند و به آن توصیه مینمودند. بعد از پیروزی انقلاب هم، به طریق اولی این کار را کردند.
اگرچه استعمار از دیرباز، ایجاد تفرقه را جزو هدفهای خود قرار داده بود؛ اما بعد از پیروزی انقلاب و بعد از آنکه این کانون وحدت اسلامی به وجود آمد، تلاش امریکا و دستیاران آن، برای ایجاد تفرقه بین مسلمانان شدیدتر شد و برادرکشی را بین مسلمانان به وجود آوردند. امروز در سرتاسر آفاق اسلامی، قلمهای مزدوری که با دلارهای نفتی و پول کیسهی مرتجعانِ همپیمان امریکا تغذیه میشود، هدف و وظیفهشان این است که بین مسلمین اختلاف بیندازند. میدانستند که چون انقلاب اسلامی جاذبه دارد و کانون این انقلاب، مسلمین را در همهی نقاط عالم به خود جلب خواهد کرد، این خطر برای امریکا و استکبار وجود دارد که سرمایهگذاریهای آنها برای ایجاد تفرقه بین مسلمین هدر برود، لذا تلاششان را زیادتر کردند.
امروز در دنیا، برای ساختن مسجد ضرار، پول خرج میشود. برای ساختن دستگاهها و ایجاد پایگاههایی به مقصود و منظور ضربه زدن به وحدت اسلامی و ایجاد درگیری و اختلاف بین فرق اسلامی، پول خرج میشود. اشخاصی مثل شیطان هستند که همانگونه که او به پروردگار عالم عرض کرد: (لاغوینّهم اجمعین)(1) و وجود خود را وقف اغوا و اضلال بندگان خدا کرد، اینها هم وجود خود را برای ایجاد اختلاف، وقف کردهاند. متأسفانه در همه و یا اغلب کشورهای اسلامی، کسانی با تکیه به سیاستهای امریکا، همین کار را میکنند.
ما معتقدیم که اسلام، وحدت مسلمین و اتحاد نیروهای مؤمن به خدا و موحد را یکی از فرایض قرار داده است. ما معتقدیم که یکی از بزرگترین اهداف حج خانهی خدا این است که مسلمانان را به هم نزدیک کند. اینکه خدا فرموده است: (واذّن فی النّاس بالحجّ یأتوک رجالا و علی کلّ ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق)(2) و همهی مردم مسلمان عالم را در روزهای معین و در عرصههای محدودی مانند عرفات و مشعر و منا و مسجدالحرام جمع میکند؛ چرا اینها اینقدر از آشنایی مسلمین با هم میترسند؟! مسأله این است که وحدت اسلامی و وحدت بینش و نظر و سخن مسلمین، برای استکبار و در رأس آن، امریکای غدّار و ابزارهای او در دستگاه حاکمیت سلطه در عالم، خطرناک است. این، حقیقتی است که امام بزرگوار ما بارها آن را بیان کرد.
جمعی از برادران مسلمان، از نقاط مختلف عالم، در اینجا جمع هستید. این دو نکته را از امام خمینی(ره) به یاد داشته باشید: اول، اخلاص که مایه و روح همه چیز است و دوم، هدف بزرگ وحدت اسلامی. البته امام بزرگوار ما این بذر را پاشیده و امریکا چه بخواهد و چه نخواهد، نهال اسلام و انقلاب اسلامی در حال رشد است. مرتجعان و وابستگان به امریکا، چه بخواهند و چه نخواهند، این حرکت رو به ادامه و استمرار است. از ناحیهی دشمنان، ضربهیی به این حرکت وارد نخواهد شد؛ مگر اینکه خدای ناکرده خود مؤمنین، با سوء عمل و عدم پایبندی به وظایف، به خودشان ضربه بزنند؛ والّا راه، یک راه هموار و پیمودنی و هدف، بسیار روشن است و دشمن نخواهد توانست این راه را قطع کند.
خداوند انشاءاللَّه همه رهروان این راه را کمک و تأیید کند و شهدای عزیز این راه را با اولیای خودش محشور بفرماید و روح مقدس امام بزرگوار ما را با ارواح طیبهی پیامبران و ائمهی هدی(علیهمالسّلام) محشور بفرماید و انشاءاللَّه قلب مقدس ولیّعصر(ارواحنافداه) را از ما راضی و خشنود کند و روح مقدس امام بزرگوارمان را هم از ما راضی بفرماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) حجر: 39