بیانات مقام معظم رهبری
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون
تاریخ: 1369/12/22
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون
بسماللهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا لازم است به همهی آقایان محترم و عزیز، علمای اعلام، ائمهی محترم جماعات و گویندگان، بخصوص عزیزانی که راههای طولانی را طی فرمودند و تشریف آوردند، خوشآمد بگویم و از همه صمیمانه تشکر کنم. در جمع کنونی ما، شخصیتهای علمی باارزش، روحانیون والامقام و خدمتگزار حضور دارند. امیدواریم که خداوند متعال، فیوضات و برکات خود را به همهی شما و به خدمتگزاران این دین مقدس، روزبهروز بیشتر افاضه بفرماید و انشاءاللَّه برکات روحانیت عظیمالشأن را - که در دشوارترین مقاطع تاریخ، مانند باران رحمتی بر سر این ملت نازل شده، راه را نشان داده و در پیمودن راه، به نفوس مردم کمک کرده است - بر سر این ملت و ملتهای مسلمان، مستدام و مستمر بدارد.
در دیدار با روحانیون محترم و علمای معظّم، باید یک مطلب تذکر داده بشود و ادای حقی است که باید انجام بگیرد. آن مطلب، عبارت از ذکر اجمالی خدماتی است که روحانیت برای پیشبرد اسلام و اهداف پیامبران، در طول قرنهای متمادی انجام داده است. علما، دین و معارف و فقه اسلامی را نگهداشتند، تحریف را از ساحت احکام الهی دور کردند، شعلهی ایمان را در دل مردم برافروختند و برافروخته نگهداشتند، توجه مردم را به قرآن و تعالیم اهلبیت(علیهمالسّلام) تأمین کردند و برانگیختند. علما بودند که در طول تاریخ، با ستمگران مبارزه کردند و پناه مظلومان و ملتهای ضعیف و مردم مؤمن مستضعف شدند. علما بودند که از فرصتها استفاده کردند، تا معارف اسلامی را گسترش بدهند و سرتاسر بلاد اسلامی را با ایمان اسلامی و با دین، و در این مناطق، با محبت اهلبیت(علیهمالسّلام) و با سیرهی آن بزرگواران آشنا کنند. علما بر اساس سیرهی انبیا و اولیا زندگی کردهاند.
شمشیر، دین را در اقطار کشورهای اسلامی نبرد. شمشیر نمیتواند ایمان را در دلها برویاند. آنچه میتواند گل ایمان را در دلها سبز کند، موعظه و تبیین احکام و معارف الهی است. امروز بحمداللَّه تفکر اسلامی، همه جا در اقطار عالم اسلام زنده است. در یکی، دو قرن اخیر که احساسات آزادیخواهانه در ملتها بیدار شد، بهخاطر این است که در کشورهای مختلف، علما پیشاهنگ و پیشقراول نهضتهای موفق شدند. نهضتهای دیگری هم در کشورهای اسلامی بود که در صفوف مقدّم آن، علمای دین قرار نداشتند و غالباً یا عموماً به نتیجه نرسید.
آنچه توانست در شرق دنیای اسلام - یعنی شبهقارهی هند - و در غرب دنیای اسلام - یعنی آفریقا - و در میان این دو، دست استعمار را از سر مردم کوتاه کند و فرهنگ اسلامی را حفظ نماید و در مقابل فرهنگ متجاوز و مهاجم بایستد، نفوذ علما بود. در ایران خود ما هم نهضت تنباکو و مبارزهی با استعمار دولتهای خارجی و بیدار کردن مردم و نیز نهضت مشروطیت و مقابلهی با استبداد رضاخانی و ادامهی این مبارزه تا پیدایش نهضت مقدس عظیم اسلامی، به پیشقراولی و پیشاهنگی علما بود؛ والّا پیش نمیرفت. این، یک سابقه و یک تاریخ است؛ کسی هم نمیتواند آن را انکار کند؛ مگر مغرض یا جاهلی که حرفی بزند و بخواهد حقیقتی را بپوشاند. این، در تاریخ ملت ما و دیگر ملتهای اسلامی، مضبوط و محفوظ است.
دشمنان کوشش کردند که علما را از صحنهها کنار ببرند، آنها را به کنج مساجد مکتفی و در آنجا منزوی کنند؛ تا حدود زیادی هم توفیق پیدا کردند. در همان برهه هم مردم از آگاهیهای دینی و حرکت عظیم دینی محروم شدند. این، یک باب و فصل طولانی است. همچنین دشمنان تلاش کردند، تا عناصری از میان روحانیون را به خودشان جذب کنند و آنها را اغفال نمایند، یا بخرند و در اختیار اهداف خبیث خودشان قرار بدهند. آن هم فصلی جداگانه است.
اما حرکت عمومی علمای اسلام، بخصوص در دنیای تشیع و به برکت فرهنگ معارضه و انقلابی تشیع، در خدمت مردم و در مقابلهی با استبداد و استعمار و ظلم و امثال آن بود و کار به آنجا رسید که بحمداللَّه نهضت عظیم ملت ایران به پیروزی رسید و حکومتی بر مبنای دین بهوجود آمد. مسلمانان و متدینان، بعد از چند صدسال تحقیر اهل دین، عزت نفس پیدا کردند، احساس سربلندی کردند، زنده شدند و احساسات و شعور و هویت اسلامی در دنیای اسلام پیدا شد.
اینکه شما میبینید در کشورهایی از آفریقا، گروههای اسلامی داعیهی حکومت پیدا کردهاند، یا مسلمانان با حکومتهای ستمگر مبارزه میکنند و شعار اللَّهاکبر میدهند، یا حتّی کسانی که از اسلام بری هستند، ولی به تظاهر به اسلام مجبور میشوند، چیز جدیدی است. اینها ناشی از این صبح روشنی است که به برکت پیروزی انقلاب اسلامی و این حرکت عظیم، در تاریخ ملتهای مسلمان بهوجود آمده است. این، مرهون زحمات علمای بزرگ و بیش از همه آن بزرگمردی بود که رهبری و بنیانگذاری این حرکت را با دست توانا و دل پُراراده و پُرایمان خود و با توکل بیپایان و با تقرب به خدا و اخلاصللَّه انجام داد و حادثهیی در تاریخ شد.
این انقلاب، انصافاً حادثهی بینظیری است. حکومت تشکیل شد، نظام اسلامی پیاده گردید و روزبهروز بحمداللَّه به احکام اسلامی نزدیکتر میشویم و باید هم بشویم. ملتهای مسلمان بیدار شدهاند و حرکت به سمت گسترش ایمان اسلامی آغاز شده است. این، آن چیزی است که تاکنون شده است.
روحانیت اسلام، بخصوص تشیع، امتیازات بسیاری دارد. عشق اینها به علم، اخلاص برای خدا، دلسوزی برای مردم، بیاعتنایی به دنیا، نترسیدن از قدرتها و قلدرها و زورمدارها، وابسته نبودن به ارباب قدرت، امتیازات فراوانی است که هست و بودهای ما اینهاست. اما علاوهی بر آنچه که ما به عنوان مثبتات روحانیت داریم، بایدهایی هم هست که بایستی به آنها توجه کرد، تا اینحرکت استمرار پیدا کند.
نکتهی اساسی این است که آنچه امروز در صحنهی جمهوری اسلامی به وسیلهی روحانیت ظهور کرده است، نمیشود آن را به حساب روحانیون زمان و عصر ما گذاشت و گفت روحانیون این زمان، این هنر را کردهاند. اینطور نیست. آنچه روحانیون این زمان انجام دادند، استفادهی خوبی بود که از ذخیرهی هزارسالهی آبروی روحانیت کردند. روحانیت شیعه، در طول هزار سال به مرور دهور، گنجینهی عظیمی از آبرو و حیثیت و وزانت به وجود آورده بود و در عصر ما، آن بزرگمرد عظیمالشأن، آن امام بزرگوار و شخصیت استثنایی و دیگر کسانی که در کسوت روحانیت بودند و در این راه حرکت کردند، از آن گنجینه بهترین استفاده را کردند.
اما اینطور نیست که این ذخیره تمامنشدنی باشد. اوّلاً باید این ذخیره حفظ شود، ثانیاً بر آن افزوده گردد. اگر خدای نکرده بر اثر بیتوجهیها، غفلتها، وقتنشناسیها، وظیفهنشناسیها و منحرف شدن از خط معمولی روحانیت در طول هزار سال، آن ذخیرهی هزارساله آسیب ببیند؛ آن الماس گرانبهایی که بر اثر گذشت قرنها و عصرها و دورهها و مجاهدتها و اخلاصها بهوجود آمده بود، خدشهدار شود، یا بشکند، باز روزگار زیادی لازم خواهد بود، تا بشود آنچنان ذخیرهیی را فراهم آورد. پس، در این روزگار، اولین بایدِ ما معممان و متزیّیان به زیّ علم و روحانیت، حفظ آن آبرو و حیثیت هزارساله است که بحمداللَّه در طول دوران انقلاب، این آبرو مضاعف شد و چهرهی روحانیت شیعه، به خاطر گذشت و فداکاری، درخشندگی پیدا کرد.
وظیفهی اساسی روحانیت، هدایت مردم به سمت اهدافی است که قرآن کریم و نیز پیامبران در طول تاریخ نبوت، آنها را ترسیم کردند و وسیلهی آن، انذار است. (لیکون للعالمین نذیرا)(1)، (ان انذر قومک)(2)، (انذرهم یومالحسرة)(3)؛ انذار و ترساندن. ما در موضع کسی که میخواهد میراث فخیم علمای دین در طول این هزار سال را حفظ کند و هدایت مردم را استمرار بدهد، باید به منقلب کردن دلها، روشن کردن ذهنها، تصحیح مسیرها و جهتگیریها، خالص کردن عملها و تحول درونی مردم به یک مؤمن واقعی با اخلاق حقیقی اسلامی، همت بگماریم. این، وظیفهی اصلی ماست. این، همان انذار است. این مقصود بزرگ، به وسیلهی انذار انجام میگیرد.
اگر مردم متحول شدند، دنیا متحول خواهد شد. اگر مردم از تحول عمیق برخوردار شدند، این حرکت تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد. اگر اخلاق مردم، اخلاق اسلامی و قرآنی شد، تمام وعدههای قرآن دربارهی این ملت تحقق پیدا خواهد کرد. ما میخواهیم این راه ادامه پیدا کند و این حرکت تا اهداف نهایی و غایی پیش برود. با چه وسیلهیی؟ با مردم مؤمن.
پس، باید این ایمان و این اخلاق اسلامی را به اعماق روح مردم رساند و آن تحول واقعی که دین برای آن میآید - دین برای ایجاد تحول واقعی در نفوس انسانها و تطهیر و تزکیهی این نفوس میآید - انجام بگیرد. تلاش ما باید این باشد. باید از انذار غفلت نکنیم. باید از ترساندن مردم از عذاب خدا و آنچه که خداوند متعال در دنیا و آخرت برای بدکاران وعده کرده است، غفلت نکنیم؛ همان طریقه و روشی که در گذشته انبیا و اولیا و بزرگان ما، برای مؤمن کردن و مؤمن نگهداشتن مردم انجام میدادند.
به نظر من، امروز انذار ممکنتر و عملیتر است. در آیهی کریمهی قرآن، خدای متعال به پیامبر میفرماید: (لینذر من کان حیّا)(4). انسانهای زنده و قلوب زنده را میشود انذار کرد. این حیات، همان چیزی است که با انقلاب و با حرکت و با جهاد، در یک جامعه به وجود میآید. بعضی از مفسران، ذیل آیهی شریفهی (یا ایّها الّذین امنوا استجیبوا للَّه وللرّسول اذا دعاکم لما یحییکم)(5) گفتهاند - شاید روایت هم دارد - که (لما یحییکم)، یعنی جهاد. امروز به برکت جهاد عمومی مردم، این حیات هست. پس، انذار عملیتر است. اگر (مایحییکم)، قرآن هم باشد، امروز در جامعهی ما، قرآن دارای رواج است و مردم بهطور نسبی با قرآن انس دارند. این انذار، عملیتر است.
ما در مساجد و منابر، در مجالس قرآن و در همهی اجتماعات دینی که مردم دارند، باید مردم را انذار کنیم. بحمداللَّه حرکت آگاهیبخشی سیاسی و اجتماعی و دید وسیع سیاسی به مردم دادن، از پیش از انقلاب شروع شد؛ امروز هم هست و ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. در کنار این آگاهیبخشی، باید روح معنویت را در مردم بیدار کرد. برای این کار، ماه رمضان بهترین فرصت است.
البته برادران عزیز! از خودمان هم باید شروع کنیم. مردم به عمل ما نگاه میکنند. روحانی، آن وقتی سخن نافذ خواهد داشت که عملاً نشان بدهد به زخارف دنیا بیاعتناست و آن حرصی که بر دلهای دنیاداران و دنیامداران حاکم است، بر او حاکم نیست. این را باید به مردم نشان بدهیم. روحانیت، در سایهی پارسایی بود که این حیثیت و آبرو را پیدا کرد. این پارسایی و بیاعتنایی به دنیا و به زخارف، باید حفظ شود.
البته بیاعتنایی، با برخورداری در حد متوسط، منافاتی ندارد. دنبال دنیا دویدن، هر چیزی را که از جلوههای زندگی مرفه و راحت و خوب و اشرافی و متجملانه است، خواستن و به دنبال آن بودن و برای آن تلاش کردن - که اهل دنیا، لحظه به لحظهی عمرشان در دنبال این چیزهاست - دون شأن اهل علم و روحانی است. مردم باید این را از ما ببینند و احساس کنند.
برادران عزیز! امروز فرصت عظیمی در اختیار روحانیت است. در طول تاریخ، بعد از زمان رسول اکرم(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) تا امروز، هیچوقت چنین فرصتی در اختیار دعات دین نبوده است. دعوت کنندگان دین، چه زمانی چنین فرصتِ به این مغتنمی را در اختیار داشتهاند؟ فرصت عظیم و عزیزی است. ما امروز به عنوان مبلّغان دین، باید بتوانیم یک نقش کارآمد و ماندگار ایفا کنیم. خدای متعال از ما سؤال میکند و این وظیفهی ماست و باید خودمان را آماده کنیم.
امروز ملتها به احکام اسلامی نیاز دارند. امروز حتّی ملتهای غیرمسلمان، به احکام اسلامی نیاز دارند؛ چه برسد به ملتهای مسلمان. این ملتهایی که میبینید پشتشان زیر بار قدرتهای بزرگ خم شده و زجر میکشند، بهخاطر دوری از اسلام است. بیداری اسلامی، ملتها را نجات خواهد داد. به همینخاطر است که امروز هوشمندترین انسانها در کشورهای مختلف، به خط اسلام - همان راهی که قرآن به آنها نشان میدهد - رو آوردهاند؛ چون راه عزت و راه نجات است. در حال حاضر، دنیای اسلام با تمام وجود، به نقشی که ممکن است امروز معممان و روحانیون و علما و گویندگان و وعاظ و طلاب علوم دینیه و ائمهی جماعت و همهی ملبسان به لباس تبلیغ و دعوت و دین ایفا کنند، نیازمند است.
امروز دنیا در دست بیرحمترین سیاستمداران و قدرتمندان اداره میشود. امروز دنیا به دست کسانی اداره میشود که بیرحمی را با فریبکاری، غداری، تبلیغات دروغ، حتّی در مواردی ادعای معنویت، ادعای طرفداری از حقوق بشر و طرفداری از ملتها، توأم کردهاند! آن قدرت ظالمانه و جائرانه و آن تظاهر به طرفداری از انسان و انسانیت، امروز ملتهایی را اسیر کرده و دربند نگهداشته است.
امروز وضع ملت عراق را مشاهده میکنید. ملت عراق، سالهاست که متأسفانه در اثر این سیاست پلیدی که بر کشورشان حاکم بوده و هست، دچار رنجند. آنها را به جنگ با ایران کشاندند، به کارهای دشوار و برادرکشی و جنگ ناخواسته وادارشان کردند، بعد هم مسألهی تهاجم نیروهای چندملیتی را به وجود آوردند؛ امروز هم این وضع و این فشاری که مشاهده میکنید، بر این مردم مظلوم و مؤمن وارد میشود.
اسلام آنها را نجات خواهد داد. اگر ملت عراق هم امروز بخواهند نجات پیدا کنند، باید به اسلام بچسبند؛ بایستی از اسلام دفاع کنند؛ باید آنچنانی که اسلام دستور میدهد، فداکاری کنند و به سمت حاکمیت اسلام حرکت نمایند. امروز در مقابل فشاری که بر این ملت وارد میشود، همان مدعیان حقوق بشر سکوت کردهاند! برای کمترین حادثهیی سروصدا راه میاندازند؛ ولی برای حادثهیی که امروز یک ملت را زیر فشار قرار داده، سکوت میکنند! این سکوت، ناشی از همان روح زورمداری، استثمارگری، بیاعتنایی به حقوق ملتها و انسانها و همان دروغگویی است که همیشه داشتهاند.
من یک جمله در باب ملت عراق عرض بکنم. ما حقیقتاً نسبت به آنچه که بر این ملت میگذرد، غمگین و ملول و متأسفیم. از اینکه کسانی که مدعی حکومت بر عراق هستند، با ملت عراق اینطور رفتار میکنند، متأسفیم. مردم عراق را میکشند، بنابر بعضی از نقلها - که ما هنوز صحت و سقم آن را درست نمیدانیم - مردم عراق را با گازهای شیمیایی هدف قرار میدهند و خانههای آنها را بر سرشان خراب میکنند. شهرها را یکبار نیروهای چند ملیتی بمباران کردند، یک روز هم اینها بمباران میکنند!
ملت عراق، ملت مظلومی شدهاند. برای مردم عراق، امتحان بزرگی است. میان مردم عراق، برادرکشی به راه انداختهاند. این ارتشی هم که امروز در مقابل مردم قرار گرفته است، جزو همین ملت عراق است. بر ارتش عراق، تیراندازی به سمت ملت عراق حرام است.
آنچه خواهد توانست آن ملت را نجات بدهد، استقامت و توکل به خداست. به سرنوشت ملت ایران نگاه کنند و آنچه را که خدای متعال در سایهی مقاومت به این ملت داد، ببینند و آن را سرمشق قرار بدهند و همانگونه عمل کنند.
خلاصهی عرایض من به برادران عزیز این است که با بیان معارف حقهی الهیه برای مردم و انذار آنها، این ماه رمضان را آباد کنید. مردم را به تقوا و به عمل و به خداترسی سوق دهید. قیامت و عذاب الهی را برای مردم بیان بکنید. روایاتی که در این باب هست، برای مردم بخوانید. دلهای مردم را با خدا آشنا و مأنوس کنید. جهاد و مبارزه و استقامت و سازندگی کشور و دنیا و آخرت، در سایهی اتصال به خدا و آشنایی دلها با او امکانپذیر است.
امیدواریم که به برکت انفاس طیبهی آقایان محترم، ملت مسلمان و عزیز ما بتوانند معارف اسلامی و قرآنی را در این ماه رمضان و همیشه، بیش از گذشته فرا بگیرند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) فرقان: 1
2) نوح: 1
3) مریم: 39
4) یس: 70
5) انفال: 24
بیانات در دیدار اعضای شورای سیاستگذاری صدا و سیما
تاریخ: 1369/12/14
بیانات در دیدار اعضای شورای سیاستگذاری صدا و سیما
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از این که در کار مهم سیاستگذاری، قبول مسؤولیت کردید و شریک شدید، متشکرم. سیاستگذاری، یعنی تأمین جهت مطلوب برای برنامههای صدا و سیما. اگر سیاستگذاری به شکل صحیح نباشد، پراکندهکاری و احیاناً تعارض، تناقض و انحراف، بر برنامههای صدا و سیما مسلط خواهد شد. البته در گذشته هم قبل از تشکیل این دفتر، این کار در صدا و سیما انجام میشده؛ ما هم خواستیم که به آن، شکل منظمی داده بشود و بخصوص وسیلهیی باشد، تا ما مسؤولیت خود را در این باب به نحوی ایفا کنیم؛ لذا این دفتر به وجود آمد و این مسؤولیت به جناب آقای دعاگو و شماها داده شد.
اگر سیاستگذاری - کاری که شما میکنید - متین و متقن انجام بگیرد، تحقیقاً صدا و سیما یک وسیلهی اعتلای فکر و معرفت و رشد جامعه خواهد شد. لزومی ندارد که ما در اینجا از زحمات فراوان برادران صدا و سیما یاد بکنیم؛ زیرا من مکرر آن را بیان کردهام. واقعاً زحمات زیادی کشیده میشود و صدا و سیما جهت خوبی هم دارد؛ الّا این که کافی نیست.
بحث در این است که صدا و سیما باید حقیقتاً به آن وسیلهی اعتلا تبدیل بشود و در خدمت تفکر انقلاب و اسلام و رسوخ این فکر - با همهی ملحقاتش - در ذهن و فکر و روح و عمل مردم جامعهی خودمان و نیز مردم دیگری که در شعاع تبلیغات صدا و سیما قرار دارند، باشد. این، باید بشود. از هر برنامهی صدا و سیما، بایستی این استفاده بشود. البته کار سختی است.
محتواها باید آموزنده باشد؛ نه به معنای سادهی آموزندگی، که فقط کسی درسی در آنجا بیان کند؛ بلکه آموزنده با همان معنای عمیقش، یعنی کیفیت دهنده و پرورش دهندهی روح و فکر مخاطب خودش و جهت دهندهی به تلاش و زندگی او. و البته این نخواهد شد، مگر آن وقتی که قالبها و شکلها هم به تناسب اهمیت و عظمت این مسؤولیت، کیفیت لازم را پیدا بکند. باید به اینجا برسیم. صدا و سیما، هرچه کمتر از این باشد، کم است.
به این ترتیب، میشود استنباط و استنتاج کرد که هر روزِ صدا و سیما، باید بهتر از روز قبل باشد. حقیقتاً این روایت (من ساوی یوماه فهو مغبون)(1)، در مورد صدا و سیما صدق میکند. یعنی اگر امروزِ صدا و سیما مثل دیروز بود، پیداست که ما به سمت کمال حرکت نمیکنیم و به عبارت دیگر، از مسؤولیت دور افتادهایم. در حال حاضر، صدا و سیما در حد اعلای مطلوب نیست؛ کسی هم این ادعا را ندارد؛ نه خود آقایان مسؤولان صدا و سیما و نه دیگران. ما هم پیش مردم کشورهای دیگر، که ممکن است از ما بپرسند رادیو و تلویزیون شما چگونه است، ادعا نمیکنیم که کامل است؛ شکی وجود ندارد که کامل نیست. پس، باید کامل بشود.
مگر میشود به حدی در زندگی بشر قانع شد؟ چه برسد به اینطور چیزهای انقلابی و مؤثر. پس، هر روز بایستی بهتر از روز گذشته بشود و سیاستگذاری بر این اساس انجام بگیرد. از این نکته به این نتیجه میرسیم که سیاستگذاری هم خود یک امر متطور و در حال تحول دایمی است. اینگونه نیست که این سیاستی که امروز گذاشته شد، تا ابد کفایت بکند. مقصود از سیاستگذاری، این است.
هدف را هم که بیان کردم. هدف این است که ما صدا و سیما را به آن اوج و کمالی برسانیم که کلیهی برنامههای آن، با بهترین کیفیتها، در جهت رسوخ و نفوذ دادن اندیشهی اسلام ناب و همهی ملحقاتش - از اخلاق و عمل - در زندگی مخاطبانش باشد. هر برنامهی آن، باید این خصوصیت را داشته باشد. این، هدف ماست. از اول صبح تا آخر شب که پیچ رادیو و تلویزیون را باز میکنیم، تکتک برنامهها، حتّی آرم برنامهها، موزیک متن فیلمها و برنامههای گوناگون، حتّی چهرهی گویندگان و مجریانی که دیده میشوند و لحن کلام گویندگانی که صدایشان شنیده میشود، باید این خصوصیات را داشته باشد. ببینید، این کار چهقدر مهم است.
من خیلی از برنامههای صدا را گوش میکنم؛ یعنی غالباً بخشی از هر برنامه را میشنوم. گاهی یک برنامه، خیلی هم خوب است؛ لیکن در این برنامهی خوب که مثلاً نیم ساعت طول میکشد، ناگهان میبینید که یک جا افتی پیدا میشود! مجری برنامه خوب، تهیه کنندهی آن خوب، نویسندهاش خوب، سطح هنری آن خوب، موضوعاتش جالب است و همینطور انسان مرتب تحسین میکند؛ اما ناگهان افتی در آن پیدا میشود! مثل رانندهیی که انسان را به طرفی میبرد، پیچها و گذرگاهها را خیلی خوب و روان و تند حرکت میکند؛ اما یک وقت در یک جا آدم را به درختی میزند! نمیشود گفت که مانعی نیست، ایشان این همه راه را درست آمد؛ ولی در همان یک نقطه، کار را خراب کرد. واقعاً گاهی اینگونه است.
در فصل سیاستگذاری، همت شما باید این باشد. یک فصل اجرا و برنامهریزی داریم که به خود مسؤولان داخل صدا و سیما مربوط است و از این حیث، ربطی به جمع حاضر ندارد. شما در فصل سیاستگذاری باید کاری بکنید که سیاستهایتان، کل این برنامههای صدا و سیما را بپوشاند و جهت صحیح بدهد. این، بخشی از صحبت ماست.
مطلب دیگری که من میخواهم عرض بکنم، دو، سه نکتهی برجسته در مجموعهی صدا و سیماست. ایشان(2)هم که خواستند گزارش بدهند، ناچار روی آن دو، سه نکته تکیه کردند. معلوم میشود که این نکات، مورد توجه خود کارگزاران و کارگردانان مسایل صدا و سیما هم است. حقیقتش هم همین است و باید مورد توجه باشد.
یکی، مسألهی موسیقی در صدا و سیماست. دیگری، مسألهی چهرهی زن در صدا و سیماست. بعدی، مسألهی داستانها و سریالها و گزارشهای هنری، تاریخی، قصه، فیلم و از این قبیل چیزها در صدا و سیماست. اینها نکات مهمی است. باید به همهی اینها رسیدگی بشود و شما سیاستگذاریش را بکنید. البته این بخشی که من میخواهم بگویم، فقط به سیاستگذاری مربوط نمیشود. شما برادران مجری - که جمع معتنابهی از شما، دستاندرکار اجرا هستید - باید به این نکات توجه بفرمایید.
موسیقیِ قبل از انقلاب، از لحاظ ارزشی، سه عیب عمده داشت. ما که از لحاظ فنی وارد نیستیم؛ فقط میتوانیم بگوییم که از جنبههای ارزشی، سه اشکال در آن وجود داشت. یکی این بود که در بخشی از موسیقیها، در انتخاب مضمون و قالب، گرایش تند و میل شدیدی به ابتذال بود. قالبهای موسیقی و زبان شعر، هر دو ایرانی بود؛ اما این تصنیفها، هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ فنی مبتذل بود؛ به طوری که وقتی یک موسیقیدان میدید آهنگ را اینگونه میشکنند و خراب میکنند و از این وسایل، بد استفاده میشود و در شکلهای نامناسبی، از این و آن تقلید میکنند، ناراحت بود. پس، میل به ابتذال وجود داشت؛ مثل خیلی از تصنیفهایی که در آنوقت رایج بود. آهنگها، آهنگهای ایرانی، وسایل هم وسایل ایرانی؛ اما قالب و محتوا مبتذل بود. الان که من این مطالب را میگویم، شاید ناگهان به عنوان نمونه، چند بیت از این شعرها و تصنیفها در ذهن شماها شکل ببندد.
عیب دوم این که گرایش شدیدی به موسیقی غربی بود. عیب سوم این بود که موسیقی سالم و سنتی و فنی کلاسیک ایرانی، در خدمت محتواهای بد و فاسد کننده قرار میگرفت. ...(3)
بنابراین، موسیقیِ قبل از انقلاب، این سه عیب را داشته است؛ که از همه بدتر، آن اولی است، و از همه کم ضررتر، آن دومی است. یعنی گرایش به موسیقی غربی، چیز بدی است؛ اما نه به بدی صرف موسیقی ایرانی در راههای بد. ای بسا یک موسیقی غربی باشد که در آن، هیچگونه ابتذال و فساد و زنبارگی و پستی و دنائت بشری نیست؛ یک چیز بسیار عالی و عرفانی و سطح بالاست؛ اگرچه در جامعهی ما، زبان موسیقی، زبان خیلی رایجی نیست و غالباً ما کسانی هستیم که از این قضایا دور بودهایم و زبان موسیقی را نمیفهمیم؛ البته شماها شاید اهل فنید و میتوانید بفهمید. بنابراین، اگر چنین چیزی پیدا بشود، ولو غربی هم باشد، ایرادی ندارد. این، بهتر از آن موسیقی به اصطلاح سنتی است.
گاهی برای تبرئهی یک موسیقی، میگویند که این موسیقی سنتی است! موسیقی سنتی، یعنی فلان دستگاه آواز ایرانی است که یک خوانندهی ایرانی، با فلان ساز ایرانی میخواند. اینکه تمام قضیه نیست. باید دید که این، چه چیزی را ارایه میکند و چه چیزی را به ذهن و دل و جان مستمع خودش میریزد.
پس، در صدا و سیما حواستان جمع باشد که از این سه عیب اجتناب بکنید. البته هر سه، عیب است؛ اما به ترتیب، عیب اول، بدترین است؛ عیب سوم، در درجهی دوم قرار دارد؛ و عیب دوم، درجهی سه است. توجه داشته باشید که در باب موسیقی، این سه مورد، اشکال اساسیِ ارزشی است.
در موسیقی سنتی، شعر حافظ یا سعدی خوانده میشود، ولی این کافی نیست؛ باید شعر خوب خوانده شود؛ چیزی که وقتی مستمع شنید، این هنر در خدمت ارزشهای انقلابی و اسلامی قرار گرفته باشد. این، مخصوص انقلاب هم نیست. هر جامعه و هر انسان و هر مجموعهی بشرییی، میخواهد که هنر در خدمت ارزشهای مقبول خودش قرار بگیرد. این جرم نیست که اسلامیها میخواهند هنر در خدمت ارزشهای اسلامی قرار بگیرد. همهی مکاتب و همهی جوامع دنیا، همینطورند. ارزشهایی در ذهنشان وجود دارد که با ارزشهای دیگری فرق دارد. آنان هنر نقاشی، طراحیهای گوناگون، شعر، موسیقی و همه چیز را در خدمت این ارزشها قرار میدهند. این، یک توقع زیادی نیست که جامعهی اسلامی چنین انتظاری داشته باشد.
در مورد مسألهی زن نیز دو عیب اساسی در برنامههای گذشتهی صدا و سیما وجود داشت: یکی این که ارزش حجاب از بین رفتهبود. از این بزرگتر، آن بود که نقشهای پست کننده به زن داده میشد. در عیب اول، یک ارزش زیر سؤال میرفته و پایمال میشده که آن، ارزش حجاب بوده است؛ اما در عیب دوم، گاهی همهی ارزشهای بشری که برای زن مورد نظر میباشد، زیر سؤال میرفته است. چنانچه داستان عاشقانهیی نقل میشده، داستانی بوده است که زن در آنجا بالاخره همان نقش صهیونیستپسند و استکبارپسند خودش را دارا بوده است و غالباً و قاعدتاً در چهرهی یک مادر، یک همسر خوب و یک انسان کارآمد ارایه نمیشده است.
باید این دو عیب برداشته شود. ما بایستی زن را، هم باحجاب نشان بدهیم، هم سرشار از ارزشهایی که اسلام و انقلاب برای او در نظر گرفته است؛ یعنی نجابت و عفت زن. مهمترین مسأله، آن گوهر عفت زن، آن عضو اصلی و رکن اساسی خانواده بودن، آن عضو اصلی و رکن اساسی فعالیتهای جامعه بودن، آن تأثیر زن در رشد جامعه و رشد مردان، آن تأثیر زن در واقعیتهای گذشتهی ما - از قبیل انقلاب و جنگ و غیره - است.
در فیلم، سریال، شعرِ موسیقی، در برنامهی خانواده، در برنامهی (سلام صبح بخیر) و در سایر برنامهها، بایستی اینها ارایه بشود؛ هم در اجرا و هم در تهیهی برنامه. سیاستگذاری، باید ناظر به این چیزها باشد. البته این حرف، مخصوص سیاستگذاری نیست؛ مجریها هم باید توجه کنند. این کارها باید در رادیو و تلویزیون انجام بشود؛ ولی نمیشود! این، مسؤولیت من و شماست. هر روز که می گذرد، باید یک قدم به اینها نزدیکتر بشویم. ...(4)
من یک چیز دیگر را هم که به نظر میرسد مهم است، عرض میکنم. نگذارید آن روح جهادییی که در دوران جنگ تحمیلی بر صدا و سیما حاکم بود، از بین برود. آن روحیه، چیز بسیار مثبتی است. البته نمیگویم که مارش جنگ بزنید. جنگ نداریم که مارش جنگ بزنیم، یا گزارش جنگی بدهیم؛ اما جنگ هشتساله که فقط همان هشت سال نبود؛ جنگ هشتساله، یک تاریخ است.
شما به ادبیات فرانسه نگاه کنید؛ مطمئناً بخشی از این ادبیات، مصروف به قهرمانیهای دوران جنگ است. چهار سال جنگ بوده، که فرانسویها دو، سه سال آن را دچار فشار بودند و شکست خوردند؛ اما انواع مختلف قهرمانیها را، هم در میدان جنگ، هم در مبارزات مردمی داخل پاریس، هم در روابط انسانی و نظایر آن، نشان دادند. شما ببینید که اینها در رمانهای فرانسوی چهقدر تکرار میشود. هر چند من با شعر آنها آشنا نیستم؛ اما بعضی از رمانهای فرانسوی را که به فارسی ترجمه شده است، خواندهام. اصلاً در بهترین رمانها و در عالیترین اثرها، نشانهی آن روزها باقی میماند. شما ببینید دربارهی انقلاب روسیه، چهقدر کتاب نوشته شده و چه حجمی از تفاخر وجود دارد و برای دیگران باقی گذاشتهاند. اینها چیزهایی نیست که تمام بشود؛ اینها باید باقی بماند.
در سالهای گذشته، سریالی تحت عنوان (روایت فتح) توسط جهاد منتشر شد که انصافاً چیز خیلی خوبی بود. مثلاً اینها را نگهدارید. روایت فتح که تمام نمیشود. (روایت فتح)، روایت فتح و شرح حال رزمندگان بود. برای هشت سال حادثه، اقلاً هشت سال روایت وجود دارد. درعینحال، هفتهیی یک شب، یک ساعت میگذاشتند. این نوع کارها را باید ادامه بدهید و اصلاً در سیاستها بیاورید. به صدا و سیما، به عنوان وظیفه و به عنوان بخشی از سیاست، بگویید که باید اینها را حفظ کنند. آقای هاشمی و دیگران هم که در اینجا هستند، این حرفها را میشنوند. شما باید حال و هوای آن را نگهدارید.
نکتهی دیگری که در این گزارش بود، این است که بعد از انقلاب، سرودهای خوب و آهنگهای بسیار خوبی در جهت ارزشهای انقلابی ساخته شد؛ ولی در سالهای اخیر، رشد اینگونه آهنگها کم شده است. این هم حیف است. باید آهنگهای خوب ساخته شود، شعرهای خوب و چیزهای جدید اجرا گردد و همهی آنها ناظر به ارزشهای انقلابی باشد. اینها باید در صدا و سیما مرتباً منعکس بشود. اینطور نباشد که اگر چیز خوبی منعکس میشود، حتماً باید یک شعر عاشقانه باشد که فلان خوانندهی معروف خوانده و اجرا کرده است؛ و اگر یک چیز انقلابی است، حتماً یک گوشهاش مثلاً عیب و ایراد و علتی داشته باشد. نه، برای تهیه و تنظیم آهنگهای انقلابی، آهنگهای اسلامی و طرح ارزشهای اسلامی، از بهترین موسیقیدانها و بهترین خوانندگان استفاده بشود. در این غزلیات، چهقدر چیزهای خوب از این قبیل وجود دارد.
شعر (امروز امیر در میخانه تویی تو) را من دو، سه سال پیش شنیدم و بعدها هم گاهی شاید شنیده باشم؛ اما این را خیلی کم میگذارند. ظاهراً این شعر، از مرحوم حاج میرزا حبیب خراسانی است. از اینگونه شعرها، از این مضامین عرفانی واقعی خوب، خیلی وجود دارد. یا آن شعر مرحوم علامهی طباطبایی - (همی گویم و گفتهام بارها) - که یکی از خوانندگان خوانده و خیلی هم خوب خوانده، همینطور است. اینگونه شعرها که مضامین عرفانی واقعی دارد، خوانده بشود؛ والّا هر شعر قلندریِ مستانهیی که عرفانی نیست. بعضی خیال میکنند، هر چیزی که در آن، اسم می و معشوق و امثال آن باشد، عرفانی است! اینها که عرفانی نیست. ...(5)
نه، شعرهای قلندری مستانهی خیلی پستی وجود دارد که اصلاً عرفانی نیست. فرض بفرمایید، یک قهرمانِ پهلوانِ خیلی قویهیکل برود، چاه مستراح خالی کند! مگر نمیشود؟ ممکن است یک شاعر در حد اعلای ذوق شعری، دربارهی یک چیز پستِ بشریِ بسیار پایین - مثل یک عمل جنسی - بهترین و زیباترین شعرهای دنیا را بگوید. پس، چنین چیزی تحقق پیدا میکند.
چنین نیست که هر شعر خوب از لحاظ هنری، از لحاظ مضمون هم یک چیز عالی باشد. نه، ممکن است مضمون آن، پستترین مضامین باشد؛ کمااینکه در شعرهای سعدی، فراوان وجود دارد. حتّی اشاره کردم که در شعر حافظ هم هست. به اعتقاد من، همهی شعرهای حافظ هم، شعر عرفانی نیست. در بین آنها، شعرهای مادّیِ بشری هم پیدا میشود که مربوط به دورههایی از زندگی اوست؛ شاید از جوانیهای او باشد.
غرض، اینگونه نیست که ما هر شعر آنطوری را به مرکز تبلیغات خودمان - که صدا و سیماست - راه بدهیم و آن را پخش کنیم. این آهنگهای انقلابی و آهنگهای اسلامی و ارزشها را رعایت بفرمایید. باید به صدا و سیما توصیه هم بشود که انشاءاللَّه به همین ترتیب عمل کنند. الحمدللَّه، هم ریش و هم قیچی در دست خودتان است؛ یعنی هم سیاستگذارید و هم مجری هستید. آقای محمّد هاشمی و بعضی از شما آقایان دیگر، اجرا را هم خودتان میکنید. بالاخره آنطور سیاست بگذارید و آنگونه هم انشاءاللَّه اجرا بکنید، تا صدا و سیما روزبهروز و ساعتبهساعت جلو برود.
البته این فصل، فصل تذکر بود؛ فصل ستایش و تشکر هم، فصل جداگانهیی است که اگر من بخواهم از زحمات برادرانی که الان در صدا و سیما کار میکنند، زبان به تشکر باز کنم، باید واقعاً چندین برابر آن که الان صحبت کردم، صحبت بکنم؛ چون من میبینم که برادران خیلی زحمت میکشند. واقعاً یک صفحه مطلب نوشتنِ بیعیبِ درستِ جاذبهدار، کار خیلی سختی است. حالا این یک صفحه را در هزار صفحه ضرب کنید. گمان نمیکنم که رادیو در یک روز، کمتر از هزار صفحه لازم داشته باشد. شاید واقعاً باید صدها و هزاران ساعت مطلب بنویسند. آن وقت بایستی هم مفید و هم جهتدار باشد و هم عیبی نداشته باشد - عیبی که از دید تیزبینها مخفی بماند و غالباً هم نمیماند - هم از لحاظ هنری بالا باشد. واقعاً کار خیلی زحمتداری است و الان برادران این کارها را میکنند.
امروز صبح، چند نفر از این برادران کارمند شما از یک بخش، برای یک دیدار کوتاه، چند دقیقهیی پیش ما آمده بودند. بعضی از این صداهایی که من در رادیو میشنوم، در بینشان بودند و من آنان را شناختم. واقعاً چه چهرههای مظلوم معمولی، چه کارهای بزرگی را انجام میدهند. وقتی انسان صداهایشان را میشنود، میبیند که گاهی واقعاً کارهای خیلی برجسته و جالبی انجام میگیرد. انسانهای متواضع و کممدعا، اینهمه کارهای مهم را انجام میدهند. اینها به جای خود محفوظ است. عرض کردم که اگر بخواهیم وارد آن بحث بشویم، باید خیلی طولانی و مفصل صحبت کنیم؛ منتها عیب کار این است که آن کامل نیست و تا کمال، هنوز فصل زیادی باقی است که باید آن را بپیمایید؛ و این صحبتها در جهت رسیدن به آن کمال است.
انشاءاللَّه موفق و مؤید باشد و بار دیگر که شماها را زیارت کردیم، انشاءاللَّه فصل مهمی از این کارها انجام شده باشد.(6)
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) بحارالانوار، ج 71 ، ص 173
2) حجةالاسلام دعاگو، رئیس وقت شورای سیاستگذاری صدا و سیما
3)
4)
5)
6) از آنجا که این بیانات در جمع محدودی ایراد شده و بعضی از قسمتهای آن طبقهبندی شده است، لذا در حال حاضر این بخشها حذف میشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان
تاریخ: 1369/12/01
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا به آقایان محترم خوشآمد عرض میکنم و امیدوارم که مجلس محترم خبرگان، با توجهات حضرت ولیّعصر(ارواحنافداه) بتواند در همان طریق مستقیم و راه روشنی که راه انقلاب و راه اسلام است، همواره پیش برود. خیلی خوشحالیم که بحمداللَّه این مجلس، این بار هم از جمع قابل اعتنا و عظیمی از بزرگان، علما، نفوس طیبه، شخصیتهای علمی و انقلابی، چهرههای موجه و شخصیتهای مؤثر در حرکت عمومی ملت ایران، تشکیل شده است. با اینچنین مجموعهیی از شخصیتها، جا دارد که نظام جمهوری اسلامی، احساس اطمینان کند و سرنوشت اسلامی خودش را، سرنوشت تضمین شدهیی محسوب بدارد.
چیز مهمی که در قانون اساسی پیشبینی شد و بحمداللَّه در طول مدت دوازده سال گذشته، پشتوانهیی برای اعتماد و اطمینان مردم محسوب شد - یعنی همین مجلس محترم خبرگان - امروز هم تضمین و نقطهی اتکایی برای مردم ایران نسبت به ثبات نظام اسلامی است؛ بخصوص با توجه به اینکه در یک انتخابات عمومی، مردم با آزادی و شوق و رغبت شرکت کردند و چهرههایی را که میشناختند و به آنها اعتماد داشتند و سوابق حسنهیی از آنها در یادشان بود، انتخاب کردند و بحمداللَّه این مجلس فراهم آمد.
آقایانی که در اینجا تشریف دارید، غیر از خصوصیتِ عضویت در این مجلس، یا از ائمهی محترم جمعه هستید، یا از علمای معروف و چهرههای موجه اقطار کشور هستید و اراده و توجه شما بر مردم دارای تأثیر است. آنچه که در این جمع مغتنم میشمارم عرض بکنم، این است که وظیفهی همه، بخصوص چهرههای موجه و علما و روحانیون و شخصیتهای علمی، توجه به سه نکته است و این سه نکته در شرایط فعلی باید مورد نهایت اهتمام واقع بشود و همهی برنامهها و گفتهها و اظهارات، با توجه به این سه نکته شکل بگیرد. امروز غفلت از این سه نکته، حقیقتاً جایز نیست.
نکتهی اول، همین مسألهی وحدت عمومی مردم است. از علمای موجه و زبانهای ناطق و گویا، بخصوص ائمهی محترم جمعه و شخصیتهایی که مقام رسمی و جایگاه شناخته شدهیی را در جامعهی اسلامی دارا هستند، چه کسی اولی به این است که مردم را صمیمانه به سمت وحدت و استحکام - همین یکپارچگی که بحمداللَّه هست - دعوت کند؟ هیچکدام از ما مسؤولان نظام نباید اجازه بدهیم که دستهایی، یا از روی عناد و غرض و یا از روی جهالت، در یکپارچگی ملت تفرقه ایجاد کنند و مردم را به دستهجات تقسیم نمایند و اهوای آنان را با یکدیگر متقابل و متضاد بکنند. این، راههایی دارد. با تشر زدن و دعوا کردن و تهدید کردن، همیشه این مقصود حاصل نمیشود. بیشتر با محبت و جلب قلوب و جذب باید این مقصود را عملی کرد.
وقتی نگرشهای متفاوتی وجود دارد، اگر ما وحدت را به عنوان یک اصل، جزو عالیترین اصول خودمان دانستیم و از ضرورتهای بالا انگاشتیم، طبیعی است که هر طرفی باید مقداری تنازل بکند. بدون تنازل، امکان ندارد که این مقصود حاصل بشود. هیچکس نباید توقع داشته باشد که اگر کسی طرف مقابل اوست، بکلی از فکر و عقیده و سلیقه و خواست و - اگر خدای نکرده هوایی هست - هوای خود، صرفنظر بکند و دربست تسلیم بشود. این، نشدنی است. اگر ما بخواهیم التیام و جمع ایجاد کنیم و از تفرق و ضررهای تفرق پرهیز نماییم، در مواردی احتیاج به تنازل است. این، یک وظیفه است.
با اینکه امام راحل عظیمالشأنمان(رضواناللَّهعلیه)، در طول مدت حیات بابرکتشان، همیشه ماها را به وحدت دعوت میکردند، من احساس میکنم که امروز اگر آن بزرگوار تشریف میداشتند، بیش از همیشه ما را به وحدت دعوت میکردند. شرایط مهم و حساسی است. بحمداللَّه بسیاری از خطرها از سر جمهوری اسلامی رفع شده و این نظام، خیلی از مراحل سخت را گذرانده است؛ اما در همین مرحلهیی که ما الان قرار داریم - که مرحلهی استنتاج از جهادها و تلاشهای گذشته است - این وحدت، لازم و ضروری است و اگر خدای نکرده وحدت موجود زایل بشود و نقار و نفاقی به وجود بیاید، ممکن است بسیاری از زحماتی که کشیده شده، به هدر برود.
نکتهی دوم - که از لحاظ اهمیت، کمتر از نکتهی اول نیست - این است که همه وظیفه دارند از مسؤولان کشور، بخصوص مسؤولان اجرایی و شخص رئیسجمهور محترممان و آن کسانی که خودشان را در جهت کار برای این کشور و ملت وقف کردهاند و در وسط گود آمدهاند و برای انجام تکلیفشان، از راحتی و بسیاری از التذاذات شخصیشان صرفنظر کردهاند، حمایت و پشتیبانی بیقید و شرط بکنند. معنای حمایت، این نیست که هیچکس کمترین اعتراضی به اینها نداشته باشد، یا احیاناً یکوقت اعتراضی را هم بر زبان نیاورد. نه، انسان از دوست و رفیق و عزیز خودش، با همهی وجود حمایت میکند و گاهی جان خودش را سپر بلای او قرار میدهد؛ اما یکوقت هم به او تذکری میدهد و نکتهیی را میگوید. تذکر دادن و گفتن، به معنای عدم حمایت نیست. حمایت، مفهوم روشنی دارد و همه میفهمند که مقصود چیست.
نباید دولت و مسؤولان دیگر را تنها گذاشت. امروز برای دشمنان اساسی انقلاب و جمهوری اسلامی، انگیزههایی وجود دارد که طبق آن انگیزهها باید بین مسؤولان کشور و مردم، فاصله ایجاد کنند و آن محبتی را که همیشه بین مسؤولان و مردم بوده است، بتدریج به سردی بدل کنند. نباید گذاشت چنین چیزی اتفاق بیفتد. حمله کردن به مسؤولان، متهم کردن مسؤولان، قضاوت خلاف واقع نسبت به مسؤولان، دل چرکین کردن مردم نسبت به مسؤولان، امروز خیانت است و قطعاً خلاف وظیفه میباشد.
دولت و رئیسجمهور، بیش از دیگر مسؤولان، به این حمایت و کمک و وصل قلبی و عاطفی با مردم احتیاج دارند. مسؤولان قضایی کشور هم، همینطورند. مجلس شورای اسلامی هم - که مرکز قانونگذاری و منتخب مردم و محل امید آنان است - همینطور میباشد. نباید مردم از مجلس و قوّهی قضاییه ناامید بشوند و انتقاد و اعتراض نباید به حدی برسد که چهرهی اینها در چشم مردم، چهرهی مخدوشی بشود. بنابراین، نکتهی دوم، در پشتیبانی عمومی و حفظ علقه و وصل و ربط بین مردم و مسؤولان - که تاکنون بحمداللَّه بوده و بعد از این هم باید باشد - خلاصه میشود. این، تکلیف و وظیفه است. خلاف آن، خلاف وظیفه میباشد.
نکتهی سومی که از آن دو نکته قطعاً مهمتر است، این است که انقلاب آنوقتی به صورت کامل تحقق پیدا میکند، که آحاد مردم حقیقتاً به مردم مسلمان و مؤمن تبدیل شوند. بخشی از اسلام، مربوط به عمل مردم است که نظام کلی اجتماعی و حرکت عمومی آنها را تصویر و ترسیم میکند و آنها را حرکت میدهد. بخش دیگر، مربوط به عقاید و کیفیات روحی و عمل شخصی مردم است. اگر انقلاب عظیم ما و نظام جمهوری اسلامی، با همهی امکانات مادّی و معنویش نتواند دلها و خلقیات مردم و حقیقت وجود آنها را، از آنچه که معلول تربیتهای غلط دیرین است، به مردم مسلمان متبدل کند، قطعاً موفق نشده و انقلاب واقع نگردیده است. انقلاب، انقلاب مردم است. انقلابِ مناسبات اجتماعی و اقتصادی، فرع بر انقلاب مردم است. تا مردم منقلب نشوند، آن انقلاب اقتصادی و تغییر و تبدیل مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هم اصلاً تحقق پیدا نمیکند. مردم در اول کار بحمداللَّه یک انقلاب روحی پیدا کردند که حرکت بسیار مهمی بود و نتیجهاش همینی شد که میبینیم.
اگر آنچه که واقع شد، ادامه پیدا نکند و تعمیق نشود و تعمیم نیابد و نسلی که رو به وجود است و نسلهای بعدی را فرا نگیرد و خدای نکرده اسم، اسلام و جمهوری اسلامی و حاکمیت منادیان اسلام باشد، اما واقع قضیه و متن زندگی مردم چیز دیگری باشد، این انقلاب قطعاً موفق نبوده و نیست. در آن صورت، از اینکه چنین چیزی پیش بیاید، به خدا پناه میبریم. نباید بگذاریم چنین چیزی رخ دهد. دشمن روی این نقطه کار میکند. تمام دستگاهها و تمام افراد، بخصوص علمای اعلام و روحانیون، بایستی روی تربیت نفوس مردم و تحقق انقلاب قلبی و اخلاقی در آنها، مخصوصاً در جوانان تلاش کنند.
البته دوران جنگ و شرایط خاص آن روزها، برای عدهیی از جوانان این مملکت، یک انقلاب معنوی و حقیقی به وجود آورد. این وصیتنامههای شهدا که امام(ره) توصیه به مطالعهی آن میکردند، به خاطر این است که هرکدامش نمایشگر انقلابِ یک نفر آدم است. هرکدام از این وصیتنامهها و خاطرات این جوانان را که انسان میخواند، تصویری از انقلابِ یک نفر آدم را در آن میبیند و خودش منقلب کننده و درسدهنده است. ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است. اگر بهطور صددرصد نسبت به همهی افراد هم ممکن نباشد، نسبت به اکثریت مردم ممکن است. شرط اولش هم این است که در خود گویندگان و دعات به این هدف، انقلابی به وجود بیاید و خلقیات و اخلاق و معنویت و ذکر و توجه و وصل و توکل و اعتماد و رابطهی معنویشان با خدا تقویت بشود.
ما اول از خودمان هم باید شروع کنیم. واقعاً اگر در هرکدام از ما، خدای نکرده از این رهگذر، نقص و کمبود و خللی باشد، روی مردم تأثیر بد خواهد گذاشت. همه در نوشتن، گفتن، عمل کردن، بالا کشیدن شخصیتها، نزدیک کردن افراد و یا دور کردن آنها، باید این نکتهی اخیر را در نظر داشته باشیم.
نکتهی آخر این است که عدهیی از آقایان محترم در انتخابات مجلس خبرگان به نحوی شرکت نکردند، یا موفق نشدند و یا بههرحال حوادثی پیش آمد که ذهنها مسبوق است. بایستی عرض بکنیم، کسانی که به مجلس خبرگان نیامدند، شخصیت آنها محفوظ است. این، نشانهی عدم صلاحیت آنها نیست. بعضی از آن شخصیتها، صلاحیتهای بسیار والا و بالایی هم دارند و ما به آنها ارادت داریم. بعضیشان را طی سالها و در مراحل گوناگون، به صدق و صفا و جهاد فیسبیلاللَّه و صفای نسبت به انقلاب شناختیم و خیلیها هم شناختند. اگر کسانی در میان جمع ما نیستند - چه آن برادرانی که در دورهی قبل بودند و چه کسانی که نبودند و بنا بود وارد بشوند، ولی امروز نیستند - این نبودن، نبایستی برای آن آقایان نقیصهیی محسوب بشود. شأن و شخصیت و قدر معنوی افراد محفوظ است و خدای متعال به آن واقف و داناست.
امیدواریم که خداوند ما را هدایت کند و آنچه را که وظیفهی ماست، به ما بنمایاند و هر کداممان را در هرجا که هستیم و هر مسؤولیتی که داریم، بر انجام آن وظایف موفق بکند. من مجدداً به آقایان محترم، مخصوصاً آقایانی که از راههای دور و شهرستانها تشریف آوردهاند، خوشآمد عرض میکنم و از اینکه لطف کردید و به اینجا تشریف آوردید، متشکرم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار فرماندهان و جمعی از پاسداران سپاه در سالروز میلاد امام حسین(ع)
تاریخ: 1369/11/29
بیانات در دیدار فرماندهان و جمعی از پاسداران سپاه در سالروز میلاد امام حسین(ع)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
من هم متقابلاً این عید سعید را به شما عزیزان، صلحای این امت، جوانان برجستهی این ملت، همهی آحاد مردم ایران و همهی مستضعفان عالم، تبریک عرض میکنم. روز ولادت سیّدالشّهداء(علیهالافالتّحیّةوالثّناء) که روز پاسدار نام گرفته است، و همچنین روز ولادت حضرت ابوالفضل(علیهالصّلاةوالسّلام) که روز جانباز است، از روزهای برجسته و بهطور مضاعف مبارک برای نظام و جامعهی ماست.
اولاً، دو مولود بزرگوار این روزها، بخصوص امام عظیمالشأن و سیّد شباب اهل جنت، حسینبنعلی(علیهالسّلام) مستغنی از بیان کسی همچون من هستند. ماها کمتر از آن هستیم که بتوانیم در حریم معرفت این بزرگواران وارد بشویم. ما به قصور و عجز و حقارت خودمان معترفیم. همهی ائمه اینطورند و این بزرگوار بیش از بقیهی ائمه(علیهمالسّلام) شایستهی این توصیف و تجلیل است.
درست است که اگر ائمهی دیگر ما هم در آن زمان و در آن شرایط قرار میگرفتند، همان کاری را میکردند که حضرت ابیعبداللَّه(علیهالسّلام) کرد، اما واقعیت این است که بالاخره این قرعه به نام این بزرگمرد افتاد و خدا او را برای آنچنان فداکاری عظیمی که در طول تاریخ - تا آنجایی که ما شناختهایم - بینظیر بود برگزید. حسنبنعلی(علیهالسّلام) و دیگر بزرگان خاندان پیامبر(ص) فرمودهاند که: (لایوم کیومک یا اباعبداللَّه)(1). هیچ روزی، مثل عاشورا نبود و هیچ فداکارییی، مثل فداکاری آن بزرگان نبود. فداکاری، تاج کرامتی بر سر این بزرگمرد و یارانش شد و آن مجموعه، درّة التّاجی برای مجموعهی افتخارات اسلام، از صدر تا ذیل شدند. هیچکس را نمیشود با آنها مقایسه کرد. امروز، روز یادبود ولادت این بزرگوار و این شخصیت است و این، چیز بزرگی است.
ثانیاً، روز پاسدار - این عنوان شیرین و زیبا و فراموشنشدنی - است. عنوان پاسدار، یادگار روزهای افتخار برای همهی دوران تاریخ ما در آینده، و یادگار لحظههای حساس این انقلاب است؛ که اگر پاسدار نبود، هیچ چیزی نبود و هیچ چیزی نمیماند.
هر کس که امروز به نحوی از ارزشهای اسلامی پاسداری میکند و آن را نگه میدارد، خوب است به یاد داشته باشد که اگر روزی جوانان پاسدار ما نبودند و این مولود و نهال تازه را از تهاجم دشمنان حراست نمیکردند، چیزی باقی نمیماند، تا عالمش دربارهی مسایل علمی آن، مهندسش دربارهی مسایل مهندسی آن، پزشکش دربارهی مسایل دیگر آن، و بقیهی خدمتگزارانش هرکدام در حیطهی کار خود، به آن خدمت کنند. در لحظههای اول، باید دلسوزترین انسانها، از یک مولود و یک نهال تازه نگهداری کنند؛ کار هرکس نیست. این است که عنوان پاسدار، یادآور آن لحظهها میباشد.
اول، پاسدار کمیته بود. این نام، هیچ معنای دیگری جز حفاظت و حراست با همهی توان و با بذل جان در راه حفظ انقلاب نداشت. همه در خیابانها، پشت این سنگرها، در کوچه پسکوچهها، دم دروازهها، با سنگربندی، با اسلحه در دست نگهداشتن، با بیخوابیِ شبها و با دادن جان - که آن روزها، چهقدر از بچههایمان بینام و نشان و مظلومانه جان دادند و کسی نفهمید - مشغول بودند. اول، نام و عنوان کمیتهی انقلاب اسلامی بود. پدر کمیته، امام است؛ همان که پدر همهی انقلاب و پدر همهی این ارزشهاست. و ورای امام هم، خدای متعال و حضرت ولیّعصر(ارواحنافداه) قرار دارد.
کمیته را این دست قدرت به وجود آورد. او به یک مشت جوان جان داد که احساسات و عقل و خواست و نیروی جسمیشان، در خدمت اسلام و قرآن قرار بگیرد. بعد هم نهادهای دیگر از کمیته متولد شد؛ از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بحمداللَّه امروز یک نیروی شادابِ پُرنشاطِ جوانِ قدرتمندِ همهکسشناسی در دنیاست. این نهاد عظیم و عزیز سپاه و دیگر نهادهای انقلاب اسلامی، همه در اصل در همین نهاد انقلابی پاسداران کمیتهی انقلاب اسلامی، مندمج و مندرج بودند.
خدای متعال برکت داد و به امام هم این کوثر را عنایت فرمود؛ (انّا اعطیناک الکوثر)(2). این کوثر، همین شماها هستید، همین نیروهای انقلابند، همین انقلاب است. کوثر، یعنی افزاینده؛ غیر از کثیر است. خیر کثیر، یعنی خیر زیاد. کوثر، بیش از این است. کوثر، فقط زیاد نیست؛ بلکه رو به ازدیاد و افزاینده و زاینده و رشد کننده و بالنده است. خدا این را به آن بندهی صالح و برگزیدهی خودش بخشید؛ همچنانکه پیش از او، به جد و امام او و پیامبر مقدس و معظم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) بخشیده بود.
امروز بسیاری از آن پاسداران شهید شدهاند، بسیاری جانباز شدهاند، بسیاری هم در همین نهادهای نظامی و انتظامی - سپاه و کمیته و امثال اینها - و یا بعضی نهادهای دیگر هستند و مشغولند. عنوان پاسدار، برای انقلاب و اسلام ماند. افراد عوض میشوند؛ اما عنوان مثل یک اعتبار و یک تاج کرامت، میماند. هر کسی در زیر آن قرار گرفت، کرامت پیدا میکند. عنوان مهم است. خوب است که خودمان را با این عنوان، معنون کنیم.
اشخاص، بدون اینکه به صفات لازم در آن عنوان آراسته بشوند، یک شخص معمولی هستند؛ چیزی نیستند. باید کاری کنیم که عنوان پاسدار بر ما صدق بکند. اگر عنوان پاسدار بر ما صدق کرد، آنوقت این سمت ارزش پیدا میکند و همان چیز عزیز، همان کوثر تمام نشدنی و همان کرامت الهییی خواهد بود که خدای متعال، به این انقلاب و به امام انقلاب و به این ملت عزیز و فداکار - که شما فرزندان آنها هستید - بخشید. من به شما عزیزان که فرزندان امام هستید، توصیه میکنم که خصوصیات عنوان پاسدار را برای خودتان حفظ کنید؛ اسم کافی نیست. باید عنوان واقعاً صدق کند و آن، با داشتن خصوصیات حاصل میشود و بدون آن، حاصل نمیگردد.
اصل و لُب قضیه هم در عنوان پاسداری، این است که انسان حاضر باشد برای حراست از این انقلاب و از این نظام، از خود بگذرد. از خود گذشتن، کلمهی سهل و ممتنعی است. بعضی میگویند: ما که حاضریم در گرماگرم جبههی جنگ برویم بجنگیم و کشته بشویم. میگویند این، از خود گذشتن است؛ لیکن اینطور نیست. از خود گذشتن، اولاً خیلی مشکلتر از این حرفهاست؛ ثانیاً از همین الان و از همین لحظه شروع میشود. از خود گذشتگی، از همین احساسی که در ذهن من و شماست، شروع میشود، تا به آنجایی میرسد که انسان در میدان جنگ بتواند از جان خود هم بگذرد.
قدم اول، گذشتن از یک چیز کمتر از جان، از یک چیز کوچک، از یک نام، از یک نشان، از یک احترام، از یک ارزش مادّی، از یک خانهی خوب، از یک ماشین، از یک پول است. اگر توانستیم از اینها بگذریم، از جان هم راحت میتوانیم بگذریم. اینطور نیست که کسی در بند غرایز خود - چه غریزهی شهوانی و چه غرایز دیگر زندگی، که انسان را مثل پر کاهی به این طرف و آن طرف میکشاند - اسیر باشد، بعد با خودش فکر کند و بگوید، ما که حاضریم جانمان را در راه خدا بدهیم! اینطوری نیست؛ خیال میکنیم.
تصادفاً ممکن است در خیابان که راه میرویم، حادثهیی پیش بیاید، یا ماشینی به ما بزند، یا بمبی جلوی پای ما منفجر بشود؛ اسمش هم در عرف معمولی، شهید خواهد بود - اگر این کار، به وسیلهی دشمن انجام بگیرد - اما این، غیر از آن فداکاری است. این شهید، با آن شهیدی که از جوانی و لذات و زن و زندگی و فرزند و پدر و مادر و آب سرد تابستان و کرسی گرم زمستانش میگذشت و در برفها روی کوههای (گردرش)، یا در گرماهای جنوب خوزستان، زمستان و تابستان را میگذرانید و به استقبال مرگ - که در هر قدمی، زیر پا و سر راه او کمین کرده بود - میرفت و بالاخره هم به شهادت میرسید، خیلی تفاوت دارد. آن فداکاری، چیزی است که به تمرین و نگهداشتن احتیاج دارد. این هم نکتهی دیگری است که جوانان باید بدانند.
بعضیها با زحمت و همت و اراده و ایمان و توکل، از قلهی فداکاری هم بالا میروند، اما بعد هم از قله پایین میآیند؛ تمام شد! وقتی که از قله فرود آمدیم، آمدهایم و دیگر در قله نیستیم. نمیشود گفت که یک روز ما فداکار بودیم، امروز هم میخواهیم نانش را بخوریم! اینجا که انسان بخواهد نان چیزی را که در راه خدا انجام داده، بخورد، دیگر قله نیست؛ اینجا ته دره است، اینجا آغوش گرم نفس است که انسان را به آغوش داغ جهنم میبرد، اینجا دستخوش هویوهوس قرار گرفتن است؛ نه پرواز کردن در هوای معنویات و ارزشهای والا. باید در قله بمانید. راه اسلام و راه معنویت، اینطوری است.
البته انسان، پایین و بالا رفتن و قبض و بسط دارد و همه طور موانع در سر راه انسان هست. اینگونه نیست که بگوییم و متوقع باشیم که انسانهای خوب، بهطور دایم در راه خوبی حرکت کنند. بالاخره تعمدی هست، ترددی هست، نُکسی هست؛ اما برآیند مجموع، باید پیشرفت باشد؛ جمعبندیشدهی این آمد و رفتها، باید حرکت به سمت جلو باشد. آنوقت است که عنوان پاسداری، روی انسان میماند.
این امامی که شماها و دنیا را اینطور دلباخته کرد - دلباختگی هم نبود، دلها را از جا کند؛ همچنانکه دنیا را زیرورو کرد - راز کارش در یک کلمه بود. مشکل من و امثال من هم این است که این کلمه را درست بفهمیم و بتوانیم عمل کنیم. گفتنش به زبان آسان است؛ عمل کردنش سخت است. آن کلمهیی که ماها شاید حتّی درست نتوانیم آن را بفهمیم، او بدان عمل کرده بود. آن کلمه، عبارت از سیر دایمی به سوی کمال بود. شما خیال نکنید که امامِ سال 68 که به جوار الهی رفت، همان امامِ سال 57 بود که وارد ایران شد. نخیر، امام خیلی جلو رفته بود، خیلی پیشرفت کرده بود، خیلی بالا رفته بود.
درست است که ما منازل امثال آن بزرگوار را نمیتوانیم بفهمیم؛ اما از همین پایین که انسان نگاه میکند، اوج آن باز بلندپرواز را میبیند. خدا شاهد است که بعد از هر ماه رمضان، گاهی که خدمت امام میرسیدم، برایم محسوس بود که در این ماه رمضان، امام نسبت به گذشته بالاتر رفته، پرواز کرده و از مادّه دورتر شده است. روزبهروز جلوتر میرفت و خودش را کاملتر میکرد. انسان مؤمن، این است. (من ساوی یوماه فهو مغبون)(3). اگر دو روزمان مثل هم باشد، سرمان کلاه رفته است. مغبون، یعنی فریب خورده، سرکلاهرفته. و کسی که فردایش از امروزش بدتر باشد، (فهو ملعون)(4)؛ یعنی طرد شده است.
خیلیها بودند که در رکاب پیامبر(ص) شمشیرها زدند؛ ولی نتوانستند سوابق را نگهدارند. امیرالمؤمنین(ع) دربارهی شمشیر کسی که در رکاب پیامبر جنگیده بود، ولی پس از ایشان در جنگی کشته شده بود، فرمود: این شمشیر، چه روزهایی که در جنگها، غبار کدورت را از چهرهی پیامبر سترد. همان شمشیر، شمشیری بود که روی علی بن ابی طالب کشیده شده بود! سوابق را باید نگهداشت.
پروندهی الهی، اینطور نیست. ما حبط هم داریم، (اولئک حبطت اعمالهم)(5). حبطت، یعنی چه؟ حبط، یعنی اعمالشان باد هوا شد و از بین رفت. خیال نکنید که اگر ما یک روز کار خوبی انجام دادیم و آن را در انبان انداختیم و نگهداشتیم، چنانچه کار بدی هم انجام دادیم، بالاخره آن کار خوب باقی است. نخیر، کار بد در عالم موازین اعمال در پیشگاه خدا اینطوری است که کار خوب را از بین میبرد. گاهی کار و حرکت بد، طوری است که اصل ایمان را هم از انسان میگیرد. (ثمّ کان عاقبة الّذین أساؤا السّوأی ان کذّبوا بایات اللَّه)(6). گاهی کار بد، انسان را به تکذیب آیات الهی میکشاند.
ما الان اینگونه افراد را داریم. من کسانی را میشناسم که چند صباحی کار خوب انجام دادند، بعد بر اثر یک لحظه غفلت و یک اشتباه و یک توقع زیادی و چیزی را که خیال میکرده حقش است و به او ندادهاند، در دل گرفته و فاصلهیی پیدا کرده است. این زاویه باز شدنِ از صراط مستقیم، چیز خیلی خطرناکی است. هرچه هم زاویه کوچک باشد، بتدریج این شکاف باز میشود و هرچه جلوتر میرود، از خط دورتر میشود. امروز کارشان به جایی رسیده که علیه اسلام و انقلاب و نظام اسلامی کار میکنند؛ یک روز هم در خدمت همین اسلام و همین انقلاب بودند.
چه کسی را باید ملامت کرد؟ بعضی خیال میکنند، باید انقلاب را ملامت کرد که چرا اینها را نگه نداشت. نه، قضیه اینطوری نیست. (فلا تلومونی و لوموا انفسکم)(7). حتّی شیطان به آنها میگوید که من را ملامت نکنید، خودتان را ملامت کنید. کسی به خاطر مسلمان شدن، منتی بر سر اسلام ندارد. کسی به خاطر انقلابی شدن، منتی بر سر انقلاب ندارد. خداوند به پیامبر فرمود: (یمنّون علیک ان اسلموا)(8). منت میگذارند و به پیامبر میگویند: آن روزی که تو کسی را نداشتی، به تو ایمان آوردیم و مسلمان شدیم. خداوند میفرماید: (قل لاتمنّوا علیّ اسلامکم)(9): بگو مسلمانیتان را به رخ من نکشید. (بلاللَّه یمنّ علیکم ان هدیکم للایمان)(10). خدا بر سر همهی ما منت دارد که ما را هدایت کرد.
امروز ملتها و انسانها، چهقدر در گمراهیند. در همین دنیای مادّی، چهقدر اسیر نفسند. امروز در همین دنیای به اصطلاح متمدن، چهقدر جوان وجود دارد که مثل یک حیوان، هیچچیزی جز حوایج پست مادّی شخص خودش نمیفهمد. حیوان، غیر از این، چیز دیگری نیست. انسان، آن است که هدفی را با منطق، با عقل، با احساسات پاک و صحیح میشناسد، بعد با همهی وجود، دنبال آن حرکت میکند و موانع را از سر راه خودش بر میدارد. این را نمیفهمند. در امریکا و اروپا و کشورهای زیر ستم، از اینطور جوانان پُر است.
خدا را شکر کنید که شما را به ایمان پاک و خالص و توحید ناب، هدایت کرد. خدا به ما شخصیت و استقلال داد. امروز این قدرتهایی که در رأس کارند، خدا را بنده نیستند؛ انسانها را بندهی خودشان میدانند؛ انسانها هم پذیرفتهاند.فقط از یک انسان میترسند و او شمایید. از یک انسان حساب میبرند و او شمایید. یک انسان را میشناسند که در هیچ شرایطی زیر بارشان نخواهد رفت و او شمایید. شما اینطور نبودید، اسلام شما را اینطور کرد؛ قدر اسلام را باید دانست. پس، ما نباید تصور کنیم که اگر حرکتی کردیم، آن برای ما خواهد ماند. نه، باید نگهش داریم.
جانبازان و مجروحان عزیزمان که واقعاً تجسم فداکاریند، شهیدان زندهاند. این گلولهیی که به این جوان خورد و نخاع او را ضایع کرد، میتوانست چند میلیمتر اینطرفتر یا آنطرفتر بخورد و جان او را بگیرد و شهید شود. امروز او شهید است؛ شهیدی که زنده و در میان ماست و برکت وجود او برای ما هست. خدا به اینها خطاب میکند و میفرماید: (اصابهم القرح للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم)(11). صرف اینکه ما در میدان جنگ زخمی شدیم، کافی نیست؛ اگر نیکوکاری و تقوا پیشه کردیم، اجر عظیمی داریم. بنابراین، حتّی کسی که آن رنج را در میدان جنگ کشیده، باید نیکوکار و باتقوا باشد. همان طور هم که قبلاً عرض کردم، پاسدار، عنوان بسیار والایی است. این عنوان را با خصوصیاتش، در وجود و دل و روح و ذهنتان حفظ کنید. این، برای انقلاب ضروری است.
برادران عزیز روحانی که در سپاه، یا در بقیهی نیروهای مسلح تشریف دارند و برکات وجودشان بر این جوانان مخلص و صالح افشانده میشود، این مسؤولیت عظیم را بر دوش دارند که مضاف بر عقاید و احکام، معنویات اسلام را تعلیم بدهند و اخلاق را متذکر بشوند. اخلاق هم، درس نیست. درس اخلاق، یک علم است. آن چیزی که لازم است، نصیحت است. همهی ما به نصیحت احتیاج داریم. باید جوانان را نصیحت کنند و آنان را از تصرف هوای نفس، خودخواهی، بدنگری نسبت به مسایل و دستخوشِ شیطان شدن، دور نگهدارند. غیر از اینکه باید معلوماتشان را کامل کنند، معارفشان را بالا ببرند و قدرت تحلیل سیاسی بدهند.
امام فرمودند: نیروهای مسلح، نباید در گروههای سیاسی باشند. واقعاً نباید هم در باندها و حزبها و تشکیلات و خط و خطبازی باشند. اینها برای کمیته و سپاه، فعل حرام است. امام(ره) نیروهای مسلح را از گروهگرایی و ورود به خطبازیهای معمولی، نهی فرمودند. این کارها، منهی و ممنوع است؛ اما باید قدرت درک و تشخیص و قضاوت سیاسی داشته باشند. باید زمینهی این مسایل را برای این برادران فراهم کنند.
امروز ما به پاسدارِ با این خصوصیات، برای حراست از انقلاب نیاز داریم. انقلاب، محتاج حراست و حفاظت از همهی جهات و از جمله، حراست مادّی و مسلح - غیر از حراست علمی و معنوی و غیره - است و آن به عهدهی شماها، بخصوص به عهدهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که امروز بحمداللَّه نهال تناوری شده و چشم دوست و دشمن را پُر کرده و برای انقلاب، افتخاری شده است.
بایستی از لحاظ قدرت نظامی و رزمی، خودتان را تقویت کنید. آن نظم و آموزش و تلاش معنوی و اخلاقی و همهی چیزهایی که برای یک مجموعهی نظامی لازم است، باید به بهترین وجهی، برای خودتان فراهم بکنید. با سایر نیروهای مسلح هم در کمال یگانگی و برادری باشید. آن روزی که سپاه خیال میکرد اگر ارتش قوی شد، او باید ضعیف بشود؛ یا ارتش خیال میکرد اگر سپاه قوی شد، او باید ضعیف بشود و از بین برود، گذشت. نخیر، امروز قضیه اینطوری نیست.
امروز سپاه بحمداللَّه با نظم و انضباط و پیشرفت و وضعیت رو به قوّت و رشد، با نیروهای خود - که شرحش را دادند و میدانید - و سلاح و تجهیزات مدرن و چیزهای بیشتر و بهتری که انشاءاللَّه برایش تهیه خواهد شد، در کنار ارتش قوی و نیرومندی که آنها هم از لحاظ تجهیزات و آموزش، قویتر شدهاند و باید هم بشوند، قرار دارد. این دو سازمان، در کنار هم باید رشد کنند. جمهوری اسلامی، به بیش از این حرفها احتیاج دارد.
ببینید دشمن چهطور دشمنی است. ببینید چهقدر اینها وحشی هستند و چه میکنند. ببینید وقتی که غرب احساس میکند باید از منافع خودش بهطور مسلح دفاع کند، چگونه وارد میدان میشود. الان هیچچیز را در مقابل عراق و ملت آن کشور، ملاحظه نمیکنند. همهی حرفهایی که میزدند، تمام شد. همهی ادعاهای حقوق بشر و کشتار غیر نظامیان و بمباران شهرها و بقیهی حرفهایی که همیشه در این چند سالِ جنگ ما - که خودشان بر ما تحمیل کرده بودند - خطاب به ما و عراق میگفتند، تمام شد.
امریکا و انگلیس و فرانسه و دیگران و دیگران، تمام نیروهایشان را روی هم گذاشتند، تا بتوانند منافع خودشان را در اینجا تأمین کنند. حالا امروز تأمین منافعشان به این است که با رژیم بعثی عراق دعوا کنند. یک روز هم ممکن است منافع اینها، طور دیگری بخواهد تأمین شود. شما باید آماده باشید. نیروهای مسلح، باید آماده باشند.
اینکه من روی نظم و انضباط و برنامهریزی و سازماندهی و این حرفها تکیه میکنم، برای این است که میدانم بدون اینها، آمادگی نیروهای مسلح، عملی نخواهد شد. مثل بقیهی خصوصیات، این نظم و انضباط و فرمانبری از فرماندهان را - همان که امام مکرر به سلسله مراتب تعبیر میکردند - باید رعایت کنند و برای خدا و در راه خدا، از ارزشها دفاع مسلح نمایند. آنوقت عنوان پاسداری، محفوظ خواهد ماند.
خوشبختانه تا امروز، شما خیلی خدمت کردهاید و آن خدماتی که پاسداران کردهاند - چه پاسداران کمیته و چه پاسداران سپاه - قابل گفتن نیست؛ بیش از این حرفهاست و در یک سخنرانی و دو سخنرانی و یک کتاب و دو کتاب نمیگنجد، بلکه باید کتابهای قطور نوشت. تازه در کتاب و نوشته، همه چیز قابل انعکاس نیست.
امیدواریم که خدای متعال، به شماها توفیق بدهد. قلب مقدس ولیّعصر (ارواحنافداه) و روح مقدس امام عزیزمان، از شما راضی و خشنود باشد و در راه خدمت به انقلاب، روزبهروز قویتر و عزیزتر و منسجمتر و توانمندتر و مؤمنتر و عازمتر باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) بحارالانوار، ج 45 ، ص 218
2) کوثر: 1
3) بحارالانوار، ج 71 ، ص 173
4) همان
5) توبه: 1369
6) روم: 10
7) ابراهیم: 22
8) حجرات: 17
9) همان
10) حجرات: 17
11) آلعمران: 172
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
تاریخ: 1369/11/24
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
عید بزرگ مبعث را که یقیناً یکی از بزرگترین اعیاد همهی بشریت است، به مستضعفان عالم، ملتهای مسلمان، ملت عزیز و مؤمن و قهرمان ایران و به شما آقایان محترم تبریک عرض میکنم.
این حرف درستی است که ما ادعا کنیم بعثت خاتم الانبیاء(صلّیاللَّهعلیهواله وسلّم) عید بشریت است؛ چون در این مقطع، با تعالیم اسلام، همهی دردهای اصلی بشریت، با بهترین علاجها و تداویها، قابل تداوی شده است و همانطور که امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) درباره پیامبر(ص) فرمود: (طبیب دوّار بطبّه قد احکم مراهمه وأحمی مواسمه)(1)، مرهم زخمهای کهنهی لاعلاج بشریت را آماده داشت.
از اولین لحظات بعثت و وحی بر نبیّاکرم(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) همهی وسایل برای صلاح و اصلاح جامعه بشری، در آیات قرآن مورد توجه قرار گرفت. در همین سورهی مبارکهی علق، بعد از نام خدای متعال و امر به پیامبر اسلام برای قرائت، اشاره میکند که (خلق الانسان من علق)(2). بشری که بزرگترین درد او، خودخواهی و طغیان و خودبزرگبینی و خودغنیبینی است، به این بشر تذکر میدهد که (خلق الانسان من علق)(3)؛ منشأ تو علق است. آنکه تو را خلعت هستی و کمال و تکریم پوشانید، خداست. باید در مقابل او، همیشه احساس بندگی کنی؛ طغیان نکنی؛ بر ارزشهای الهی سرکشی نکنی؛ خود را به جای خدا، فرماندهی حیطهی زندگی انسان به حساب نیاوری. این، اولین کلمه است که بعد از دو، سه آیه هم میفرماید: (کلّا انّالانسان لیطغی. ان رأه استغنی)(4). اینکه انسان، خودش را غنی ببیند و مستغنی به حساب بیاورد، او را به طغیان وادار خواهد کرد.
ملاحظه بفرمایید، دردهای همیشگی بشر، همینهاست. درد بزرگ بشریت، از زمان حضرت آدم و ماجرای پسران آدم تا همیشهی دنیا، خودخواهی و خودپرستی و سرتافتن از اطاعت خدا و ظلم و تبعیض و جهل است که بر اثر جهالت و ناآگاهی، راه را خطا میکند و پیامبران و راه هدایت را نمیشناسد و با کوتهبینی خود، آنچه را که ناصواب است، صواب میپندارد. در همین سورهی مبارکهی علق، بلافاصله بعد از افتتاح سوره میفرماید: (اقرأ و ربّک الاکرم)(5). خدای تو، کریمترین است و نشانهاش این است که (الّذی علّم بالقلم)(6). در این سوره، تعلیم انسان، آگاهی دادن به انسان و قلم را به انسان سپردن، یادآوری شده است.
سیاهروزیهای بشریت که به ظلم و استضعاف و عقبماندگی و برادرکشی و سخت زندگی کردن در این عالم منتهی شده است، و نیز استفاده نکردن از مواهب الهی در عالم و بقیهی نابسامانیهای زندگی انسان، چه آن چیزهایی که فقط و فقط به حیات این نشئه مربوط است - مثل حوایج انسان، خوراک و دیگر نیازهای بشر - و چه آن چیزهایی که به حیات جاودانهی انسان ارتباط پیدا میکند - مثل گمراهیها و ظلمها و خلافکاریها و ناپاکیها و آلودگیهای اخلاقی و رفتاری بشر - همهی اینها در جهانبینی بعثت اسلامی، با واقعیت ملاحظه شده و برای آن، علاج معین گردیده است. لذا اگر بشر، این دین و این مجموعه دستورالعمل سعادت را میفهمید و میشناخت و عمل میکرد و تسلیم آن میشد، امروز در اینهمه فلاکت و نابسامانی نبود.
اگر با چشم واقعبین نگاه کنیم، تیرهروزیهای امروز بشر، با چند هزار سال پیش تفاوتی نکرده است. اینکه به جای وسایل ابتدایی، ابزار مدرن و برخوردار از سرعت و سهولت در اختیار بشر قرار بگیرد، بهطور مطلق مایهی سعادت نیست. البته ممکن است در شرایطی، مایهی سعادت باشد؛ ولی در شرایطی هم مایهی بدبختی بیشتر است. پیشرفت علم، برطرف کنندهی نابسامانیهای زندگی بشر نشد و نمیتوانست بشود.
امروز بشریت از همان چیزهایی رنج میبرد که پانصد سال پیش، هزار سال پیش، پنج هزار سال پیش و پیشتر و پیشتر، از آنها رنج میبرده است. آن روز هم بشر از ظلم و محنت غلبهی انسانهای ددصفت رنج میبرد؛ امروز هم انسانها از ظلم و برادرکشی و غلبهی قدرتها و قلدریهای جهانی رنج میبرند و اسیر همان دامها و بدبختیهایی هستند که آن روز بودند. در گذشته هم عدهیی به رفاه میگذراندند. برای کسانی که برخوردار بودند، برق نبود، اما لذت زندگی بود؛ جت نبود، اما راحتی در سفرها و رفت و آمدها بود؛ امروز هم برای برخوردارها هست. چیزی در مجموعهی زندگی انسان عوض نشده و جهالتهای حقیقی بشر، از بین نرفته است. آن روز هم بسیاری از انسانها، نسبت به سعادت واقعی، در جهل میزیستند؛ امروز هم همانطور است. آن روز هم قرآن فرمود: (و ما قدروا اللَّه حقّ قدره)(7)، خدا را درست بجا نمیآوردند؛ امروز هم همان گونه است. آن روز هم گروههایی مستکبر و گروههایی مستضعف بودند؛ امروز هم همانطور است. اگر هزار سال دیگر هم، دنیا همینطور پیش برود و پیشرفتهایی در آن به وجود بیاید، مادامی که دین خدا حاکم نشده باشد، باز عدهیی مستکبر و عدهیی مستضعفند. دین آمد، برای اینکه ناکامیهای بشر را از بین ببرد. امروز ناکامیهای بشر، به خاطر اعراض از معنویت و دین و تعالیم عالیهی اسلامی، همچنان باقی است و از بین نرفته است.
ببینید امروز در سایهی حکومتهای مستکبر، بر انسانها چه میگذرد. ببینید این جنگهای خانمانبرانداز و نسلکش - که به وسیلهی قدرتها به راه میافتد - با مردم چه میکند. ببینید قلدری قدرتی مثل امریکا، امروز در دنیا با انسانها و ملتها و کشورها، چه معاملهیی میکند. امروز، ملت عراق مطرح است؛ ملتی که حرث و نسلش، به وسیلهی قدرتها و قلدرهای عالم هلاک میشود: (و یهلک الحرث و النّسل واللَّه لا یحبّ الفساد)(8). اینها در حال فساد روی زمین هستند؛ اما همیشه که ملت عراق نبود. تا چند صباح قبل، ملت ایران و عراق، به خاطر جنگی که به دست همین قلدرها و همین ابرقدرتها تحمیل شده بود، هلاک میشدند و حرث و نسلشان از بین میرفتند. قبل از آن، جای دیگر؛ بعد از آن، جای دیگر.
وقتی که دین نیست، بنای دنیا، بنای استکباری است. دین، علاج این نابسامانیهاست. ملتهای مسلمان باید امروز بزرگترین وظیفهی خودشان را بازگشت به اسلام و حاکمیت آن بدانند. این، عزیزترین و فوریترین و بزرگترین و مؤثرترین هدفی است که امروز ملتهای مسلمان میتوانند دنبال کنند؛ علاجی هم جز این نیست.
ملتهای دیگر، آن نظام ارزشییی را که برطبق آن عمل بکنند، ندارند. بنابراین، در دام ناسیونالیسمهای افراطی جاهلانهی کور خواهند افتاد، که دیدیم دیگر. دیدید که ناسیونالیسم، بر سر خانوادهی بشری چه آورده است. ممکن است به فرض، ناسیونالیسم برای یک ملت هم چند صباحی احساس حرارت و غرور و شور و نشاطی به وجود بیاورد؛ اما خانوادهی بشری را از بین میبرد. در همین منطقه سعی کردند بین برادران مسلمان، ناسیونالیسم ایرانی و عربی و ترکی به وجود بیاورند و در داخل کشورها نیز، به ناسیونالیسمهای فرعی و جورواجور دامن بزنند و اینها را از هم جدا کنند. این، نقشهی استعمار بود.
بحمداللَّه انقلاب اسلامی، لااقل در بخشی از این منطقه، این مسایل را علاج کرد. اگر یک نظام ارزشی و یک جهانبینی صحیح، بر ملتی حاکم نباشد، به دام اینگونه تفکرات خواهد افتاد. متأسفانه ادیان دیگر هم آن نظام ارزشی را که با آن بشود یک جامعه را اداره کرد، ندارند؛ مدعی هم نیستند. پایههای تشکیل یک نظام اجتماعی، در ادیانی که امروز در دستوبال مردم هست، وجود ندارد - البته در اصول و شکلهای صحیحش حتماً بوده است - اما مسلمین، این اصول را دارند.
مسلمین باید به نظام اسلامی و تفکر اسلامی برگردند، تا خودشان را به عزت برسانند و با نیروی یک میلیاردی خود بتوانند دنیا را هم به سمت عزت پیش ببرند. این، امروز علاج کار است و پیام بعثت خاتمالانبیاء(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) همین است. اگر اینطور بشود، این قلدریهایی که نشانه و نمونهاش را، شما در خلیج فارس میبینید، دیگر در دنیا رنگ و بو و امکان عمل نخواهند داشت.
امروز امریکا در رأس یک مجموعهی استکباری، در این منطقه از ضعف مسلمانان استفاده میکند. چرا باید در منطقهی اسلامیِ محض بیایند و به بهانهی تأمین منافع خودشان، چنین وضعیت رقّتبار و فاجعهآمیزی را به وجود بیاورند؟ چرا باید امریکا جرأت کند که چنین کاری را انجام بدهد؟ اگر همهی مسلمانان - ملتها و دولتها با هم - میایستادند، این حادثهی فجیع به وقوع نمیپیوست.
البته این حادثه، پوچ بودن قدرت امریکا را نشان داد و - همچنانکه مکرر گفتهایم - هر روزی هم که میگذرد، این معنا واضحتر میشود و جنگ خلیج فارس، فاتحی نخواهد داشت. بیهوده گمان نکنند که اگر امریکا فلان مانور و تاکتیک و شکل جنگی را انتخاب بکند، پیروز خواهد شد. برای امریکا، پیروزی در این جنگ متصور نیست. ممکن است غلبهی نظامی پیدا بکند؛ اما پیروزی چیز دیگری است. امریکا تا همین حالا هم شکست خورده است.
امریکا با ورودش به این منطقه و با مواجه کردن خود با ملتهای مسلمان - که عموماً و یا غالباً او را محکوم کردند - و با فجایعی که به وجود آورده است و هنوز روی آنها پرده کشاندهاند و بعداً ابعاد این فجایع، بیشتر آشکار خواهد شد و بیشتر معلوم خواهد گردید که چهقدر زن و مرد و کودک و بیمارستان و مدرسه و خانه را نابود کردهاند و از بین بردهاند - تا حالا هنوز نگذاشتهاند دنیا بفهمد که چه دارد میگذرد - و با چهرهیی که از خود در میان ملتهای منطقه و دنیا ترسیم کرد و با ناتوانییی که در پیشبرد کارهای خود نشان داد - که جز این هم هیچ سرنوشتی منتظر قدرتهای پوشالی نیست - با این مقدمات، امریکا شکست خورده است.
البته همانطوری که مسؤولان محترم و دولت گرامی ما بارها اعلام کردهاند، در این جنگ وارد نخواهیم شد؛ اما احساسات و قضاوت ما در این جنگ، مشخص است. ما معتقدیم که ملت عراق و ملتهای منطقه و ملت کویت، مظلوم واقع شدهاند. آنچه باعث این حادثه و قائله شد، افزونطلبی و قدرتطلبی بود. این قدرتطلبی، منفور و زشت است؛ چه از سوی رهبران و رؤسای عراق و چه از سوی امریکا و متحدان اروپاییش و غیرهم. همین تصور غلط از قدرت و قدرتمندی و نیز توهّم اختیارداری نسبت به ملتها - که این قدرتهای غاصب و ظالم برای خودشان قائلند - این فاجعه را به وجود آورده است. این فرهنگ باید در دنیا عوض بشود.
رؤسای کشورها، رؤسای جمهور و مسؤولان ملتها حق ندارند ملتهای خودشان را به ورطههای فنا و هلاکت بکشانند و برای منافع ملتهای خودشان یا به نام آنها، ملتهای دیگر را نابود کنند. این قدرتی که اینها به آن متکی هستند، یک قدرت ظالمانه و غاصبانه است. فرهنگ صحیح الهی، این قدرت را غاصبانه میداند و کسانی که مثل همین آقایان رؤسای امریکا و بعضی از کشورهای اروپایی و غیره، از این قدرتها استفاده میکنند، آن را جنایت به حساب میآورد. این، زمامداری و سیاستمداری نیست؛ این، جنایتمداری است.
بحمداللَّه ملت ایران با تمسک به اسلام، بزرگترین پیروزی را به دست آورده است. پریروز دیدید و دیدند. اگرچه تبلیغات جهانی، هنوز از روی بغض و کینه حاضر نیستند که به این حرکت و حضور عظیم مردمی و این طبیعت خالص و ناب و درخشان ملت ایران، باز هم اعتراف کنند؛ اما منصفان و ناظران دیدند که ملت ایران حقیقتاً در کمال عظمتِ توأم با نجابت، انقلاب خودش را پاسداری کرد و در روز بیستودوم بهمن امسال، قدر زحمات امام و رهبر و پدر و مرشد عالیقدر خود را دانست و آن انسان والا و استثنایی را ارج نهاد و احترام کرد.
من از یکایک آحاد ملت عزیزمان در سرتاسر کشور، متواضعانه سپاسگزاری میکنم. انشاءاللَّه خداوند یار شما باشد. قلب مقدس ولیّعصر، همواره به شما مهربان و دعاگویتان باشد. روح مطهر آن امامی که شما را تربیت کرد، این ملت را پدید آورد و این جامهی عزت را بر شما پوشانید، انشاءاللَّه همواره از شما راضی باشد. شما خوب امتحانی دادید. ملت ایران، خوب حرکتی کردند. ملتهای دیگر باید این صمیمیت و قاطعیت و تصمیم و این حضور همیشگی و مداوم در صحنههای محتاجِ حضور را تعلیم بگیرند.
مجدداً این عید سعید را تبریک عرض میکنم. امیدوارم که خداوند انشاءاللَّه شما آقایان محترم و میهمانان عزیز و مسؤولان محترم کشور را در تحت توجهات خود حفظ بکند و مسؤولان محترم کشور را مشمول الطاف و تأییدات خود قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) نهجالبلاغه، خطبهی 108
2) علق: 2
3) علق: 2
4) علق: 6 و 7
5) علق: 3
6) علق: 4
7) انعام: 91
8) بقره: 205
بیانات در دیدار استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسیونی
تاریخ: 1369/11/20
بیانات در دیدار استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسیونی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلی خوشحالیم که آقایان را در اینجا زیارت میکنیم. شماها در حقیقت به کشور قرآن آمدهاید. مردم ما واقعاً عاشق قرآنند. ما بحمداللَّه مردمی داریم که نه فقط به تلاوت و ظاهر قرآن توجه دارند، بلکه زندگی خود را بر اساس قرآن شکل دادهاند و قوانین کشورشان بر پایهی قرآن است. ما شما آقایان قرّاء را هم از صمیم دل دوست داریم و صداهایتان را میشنویم و لذت میبریم و گوش جان میدهیم.
من از این که جوانان ما به قرآن شوق و اقبال دارند، خیلی خوشحالم. کسانی را که شما ملاحظه میکنید، بعضی کارگر، بعضی کارمند و بعضی کاسبند و هیچکدام هم در این رشته حرفهیی نیستند؛ اما درعینحال شوق فراوانی که این آقایان به تعلّم قرآن دارند، آنها را به مقدار زیادی پیش آورده است. بعضی از آنان هم ماشاءاللَّه خیلی خوب شدهاند، خیلی پیش رفتهاند و گاهی هم که در این مسابقات جهانی شرکت میکنند، درجات بالا را حایز میشوند. بعضی از دوستانی که از کشورهای عربی میآیند، میگویند اینها به نحوی کلمات و حروف عربی را تلفظ میکنند که آدم باورش نمیآید اینها عرب نیستند. این، نشان میدهد که در ایران، زمینهی شیوع آشنایی با قرآن خیلی زیاد است.
قبل از انقلاب، ما اصلاً از چنین برکاتی محروم بودیم. البته گاهی در گوشه و کنار، چند نفری دور هم جمع میشدند و تلاوتی میکردند؛ اما این رشد روزافزون و این سیل عظیم توجه جوانان و بچهها به قرآن، اصلاً مربوط به بعد از انقلاب است. به همین جهت، گاهی قبل از انقلاب، بعضی از قرّاء به ایران میآمدند؛ ولی کسی نمیفهمید که اینها چه وقت آمدند و چه زمانی رفتند. قبل از انقلاب، (شیخابوالعینین) با دعوت اوقاف به مشهد آمده بود. من نوارهای او را قبلاً زیاد شنیده بودم و دورادور از خواندن او خیلی خوشم میآمد. ما با کسانی که او را دعوت کرده بودند، بکلی قطع رابطه کرده بودیم و با این که خیلی هم دوست میداشتم صدای او را گوش کنم، اما اصلاً به مجالسی که درست کرده بودند، نرفتم. در مسجد گوهرشاد مشهد، در آن ایوان مقصوره جلسهیی درست کرده بودند و قرآن میخواندند. آن کسانی که در آنجا نشسته بودند، گمان نمیکنم که به صد نفر میرسیدند. همینطور دورتادور نشسته بودند و به تلاوت قرآن گوش میکردند. در آن موقع، هوا سرد بود و مجتبای ما هم که کوچک بود، همراهم بود. چون نمیخواستم به داخل جلسه بروم، ناگزیر در آن هوای سرد در غرفهی بیرون نشستم، تا صدایی را که پخش میشد، بشنوم. آن زمان، جمعیت حدود صدنفر بود؛ در حالیکه حالا وقتی شماها در جایی وارد میشوید، واقعاً همهی شهر تکان میخورد. بله، ما به عشق قرآن و به برکت قرآن زنده هستیم.
امیدواریم که خداوند در دنیا و آخرت، ما را از قرآن جدا نکند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
خطبههای نماز جمعهی تهران
تاریخ: 1369/11/19
خطبههای نماز جمعهی تهران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. الحمدللَّه الّذی هدینا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدینااللَّه نحمده و نستعینه و نؤمن به و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین. قال اللَّه الحکیم فی کتابه: و من یتّق اللَّه یجعل له مخرجا(1)
همهی برادران و خواهران عزیز نمازگزار را به رعایت تقوا توصیه و دعوت میکنم. امروز فکر کردم که در خطبهی اول، کدام مطلب از مطالب اسلامی و دینی ما از همه مهمتر و فوریتر است که آن را مطرح بکنم؛ دیدم که مسألهی تقوا از همه چیز مهمتر است. در تمام مراحل زندگی یک جامعه و یک فرد، تقوا از ضروریترین نیازهاست و در تمام دوران - دوران مبارزه و پیروزی، هنگام جهاد، هنگام سازندگی و در مراحل مختلف - برای جامعهی دینی و ملت مسلمان، تقوا ضروری است. امروز که ما بعد از دوازده سال از پیروزی، تجربههای باارزشی در اختیار داریم، راه را تا حدود زیادی شناختهایم، هدفها را در قالب مشخص و معینی تصویر کردهایم و به سمت آن حرکت میکنیم، شاید بشود گفت که بیشتر از همیشه، به تقوا احتیاج داریم.
تقوا چیست و چگونه میشود در ابعاد مختلف زندگی، باتقوا بود؟ تقوا، عبارت از اجتناب و پرهیز از خطا و گناه و اشتباه و آلودگی و ناپاکی و انحراف از راه و پیروی از هوسها، و دل سپردن به خط مستقیم تکلیف و وظیفه. در میدانهای مختلف، همه باید باتقوا باشند، تا موفق بشوند. تقوا، شرط توفیق در هر راهی است؛ مخصوص دین هم نیست؛ منتها تقوای دینی، روشن و واضح و شیرین و خوشعاقبت است.
از یک کودک و نوجوان که مشغول تحصیل و درس خواندن است، تا یک خانم کدبانوی خانه، تا هر انسانی که در محیطی به شغل و به کاری اشتغال دارد، هر کدام از اینها باید تقوا داشته باشند، تا بتوانند راه را درست بروند و به مقصود برسند.
یک نوجوان، بدون تقوای خاص محیط و وضعیت شغلی و کاری خود، نمیتواند به هدف درس خواندن برسد. باید از اشتباه و هوس و بازیگوشی و سرگرمی به کارهایی که او را از فعالیت خودش باز میدارد، اجتناب بکند. این، تقوای اوست. یک زن در داخل خانه و یک مرد در محیط کار نیز همینطورند.
یک مؤمن که میخواهد راه خدا را بپیماید و در صراط مستقیم حق حرکت بکند، باید باتقوا باشد، تا بتواند رضای الهی را کسب کند، از نورانیت الهی استفاده نماید، به مراحل عالی معنویت برسد و به حاکمیت دین خدا دست پیدا بکند. تقوا، برای فردی که در راه دین و ایمان حرکت میکند، یعنی رعایت کردن تکلیف دینی و دل ندادن به هوسها و شهوات و منحرف نشدن از راه خدا.
شما در هر جا که هستید، هر شغلی که دارید، هر مسؤولیتی که برعهده گرفتهاید، هر شأنی از شؤون اجتماعی را که دارا هستید، در درجهی اول باید همتتان این باشد که رضای خدا را تحصیل کنید و وظیفهی الهی را انجام بدهید. این، تقواست. اینکه درصدد انجام تکلیف باشید و از انحراف و بیراه رفتن پرهیز بکنید، همان تقواست. اگر این احساس در شما پیدا شد و این همت و تلاش را کردید، اولین قدم را که برداشتید، خدای متعال برای قدم دوم به شما کمک خواهد کرد.
هرچه مسؤولیت ما بالاتر باشد، تقوای بیشتری لازم داریم. در میدان جهاد هم تقواست که انسان را پیروز میکند. در میدان مبارزهی با استکبار هم که شما ملت سالها بودید و مثل این روزها در سال 57 به پیروزی رسیدید، تقوا شما را پیروز کرد؛ تقوای آن رهبر که جز به امر الهی و تکلیف شرعی، به هیچ چیز دیگری نیندیشید، و تقوای شما آحاد ملت که برای خاطر خدا، از هوسها و منافع شخصی خود گذشتید.
یادتان است که آن روزها چهطور همه دل در گرو هدفی مقدس داشتند؛ کسی از خود یادش نبود، کسی به فکر مالاندوزی نبود، کسی به فکر زیاد کردن ثروت نبود، کسی به فکر شغل و مقام نبود، کسی به فکر جلو افتادن از دیگران نبود؛ هر کسی احساس میکرد تکلیف شرعی و اسلامی و انقلابیش چیست، آن را انجام میداد. امروز هم همین کار را باید بکنیم.
اگر امروز در جامعهی ما، کسانی به فکر سوءاستفاده باشند؛ به جای رفاه ملت، رفاه خودشان را در نظر بگیرند و بیاعتنا به منافع ملت باشند، بیتقوایی کردهاند. کسانی که در میان مردم مسؤولیتهای بزرگی بر دوش دارند، اگر وقت و عمر خودشان را در غیر راه انقلاب و مسؤولیت انقلابییی که برعهدهشان است، مصرف بکنند، بیتقوایی کردهاند.
دلسپردن به هوسها و لذتهای آنی زندگی و پیروی از آنها، در وقتی که با پیمودن هدفهای والا و بلند منافات دارد، بیتقوایی است؛ همان چیزی است که یک ملت را به زانو درمیآورد، و تقوا آن چیزی است که یک ملت را سربلند میکند. ما به تقوا احتیاج داریم.
برادران و خواهران! تقواست که لطف و رحمت خدا را به شما متوجه میکند. تقوا و پرهیزگاری و جدیت در راه خداست که برکات الهی را جلب میکند؛ (ولو انّ اهل القری امنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض)(2). تقوا، شما را در مقابل استکبار و قدرتهای ظالم پیروز میکند. تقوا، پیام شما را در ذایقهی ملتهای مظلوم شیرین میکند. تا حالا هم هرچه پیروزی و پیشرفت بوده است، ناشی از تقوای باتقواها و پرهیزگاران بوده است.
هرچه میزان تقوای ملت ما از لحاظ کیفیت و کمیت افراد باتقوا بالاتر برود، پیروزی و موفقیت ما سریعتر و زودتر خواهد بود. لذا در نمازهای جمعه، خطبای جمعه موظفند که هر هفته مردم را به تقوا دعوت کنند؛ چون این حرف، کهنهشدنی نیست.
امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) در خطبهی اول نماز، غالباً دربارهی تقوا و توصیهی به تقوا حرف میزدند. به همین مناسبت، من چند جملهیی راجع به نماز جمعهها بگویم.
ملت ایران، نماز جمعه نداشت و از این نعمت محروم بود؛ انقلاب به او نماز جمعه داد. در طول این دوازده سال، نمازهای جمعه نقش بسیار بزرگی در پیشرفتها و موفقیتهای این ملت و این کشور ایفا کردهاند و سهم بسزایی در بسیج نیروها و سازندگی و هدایت سیاسی و دینی مردم داشتهاند.
اسلام برای نماز جمعه، خیلی اهمیت قایل است و من امروز فکر کردم بعضی از روایاتی را که در باب نماز جمعه هست، بخوانم، تا ببینید چهقدر این مراسم هفتگی مهم است.
از قول پیامبر خدا(صلّیاللَّهعلیهواله) نقل شده که فرمود: (من کان یؤمن باللَّه و الیوم الاخر فعلیه بالجمعه یوم الجمعه)(3). یعنی هر کس که ایمان دارد، در روز جمعه نباید نماز جمعه را فراموش کند. از امام باقر(علیهالسّلام) روایت شده است که فرمود: (واللَّه لقد بلغنی انّ اصحاب النّبی(صلّیاللَّهعلیهواله) کانوا یتجهّزون للجمعه یوم الخمیس)(4). یعنی اصحاب پیامبر، در روز پنجشنبه خودشان را برای فردا آماده میکردند، تا به نماز جمعه بروند. در یک روایت دیگر دارد که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: روز پنجشنبه دارویی نخورید که شما را در بستر بیندازد، تا مبادا نماز جمعهی فردا از دستتان برود.
دربارهی احترام به نماز جمعه، از امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) روایت است: (لیتزیّن احدکم یوم الجمعه)(5)؛ روز جمعه، خود را زینت کنید. (یغتسل و یتطیّب و یسرّح لحیته)(6)؛ غسل کنید، عطر بزنید و سر و صورت خود را مرتب نمایید. (یلبس انظف ثیابه)(7)؛ تمیزترین لباسهایتان را بپوشید و به نماز جمعه بروید.
در روایت دیگر دارد که ملائکهی الهی میایستند و میبینند که چه کسی زودتر وارد مصلا شد و همینطور مینویسند: نفر اول، نفر دوم، نفر سوم، نفر پنجم، نفر صدم؛ تا وقتی که امام جمعه بلند میشود خطبه را بخواند. یعنی هرچه میتوانید، زودتر در نماز جمعه حاضر شوید.
در یک روایت دارد که امام مسلمین، زندانیانی را که به خاطر قرض به زندان افتادهاند، روز جمعه یا روز عید، به نماز جمعه یا به نماز عید بیاورد و محافظ هم برایشان بگذارد و وقتی که نماز را تمام کردند، آنها را به زندانشان برگرداند؛ یعنی حتّی زندانی هم از نماز جمعه محروم نماند.
در یک روایت دارد که (لو یعلم امّتی ما لهم فیها)(8)؛ اگر مردم منافع این سه چیز را میدانستند، (لیضربوا علیها بالسّهام)(9)، بر سر آن با هم منازعه میکردند. آن سه چیز، عبارت از اذان و زود رفتن به نماز جمعه و قرار گرفتن در صف اول است، که ممکن است صف اول جهاد یا صف اول نماز جمعه باشد.
چندی پیش، من راجع به اذان سفارش کردم و البته گفتم که صبحها با بلندگو در همهجا اذان نگویند، تا مردم از خواب بیدار نشوند. مثل اینکه بعضی از مؤمنین، این قسمت دومش را بیشتر از قسمت اول گوش کردند! آنچه که مقصود ما بود، این بود که در سحرها، هر جایی یک بلندگو صدا نکند؛ ولی معنایش این نبود که به هنگام سحر، صدای اذان در شهری مثل تهران به گوش نرسد! نه، در جایی مثل تهران، اقلاً در چند مسجد از مساجد مهم، خوب است که با بلندگو اذان پخش بشود؛ حتّی اذان صبح. در شهرهای کوچک هم به فراخور وسعت آن شهر، میبایست اذان صبح در چندجا پخش بشود. اما در ظهر و شب اذان بگویند؛ هم اذان بلندگو، هم جلوی مساجد، هم داخل مساجد و هم در خیابانها، تا مردم به اذان گفتن عادت کنند.
در یک روایت فرمود: (من ترک الجمعه ثلاثا تهاونا طبع اللَّه علی قلبه)(10). هر کس سه جمعه پشت سر هم، از روی بیاعتنایی نماز جمعه را ترک کند - اگر کسی کاری داشته باشد، آن مورد بحث نیست - خداوند بر قلب او مهر میزند.
مردم و خود ائمهی محترم جمعه، نماز جمعه را در همه جای کشور قدر بدانند؛ نماز را با توجه، با خضوع، با ذکر و با دعا بجا بیاورند؛ و آنچه را که برای مردم لازم است، در خطبهی اول و دوم بگویند. خطبهی اول و دوم را هرچه هم بتوانند مختصرتر بکنند، بهتر است. البته سنگ بنای خطبههای طولانی را خود ما در همین نماز جمعهی تهران گذاشتیم و تقصیر آن به گردن کس دیگری نیست! اما حالا عرض میکنم که خطبهها را کوتاه کنند، تا مردم به کارهایشان برسند. علاوهی بر نماز جمعه، مردم نمازهای دیگر را هم در مساجد اجتماع کنند و بخوانند. مساجد را آباد کنید. اینها به حرکت انقلابی و بزرگ شما برکت خواهد داد و نماز جمعه، زمینهی تقوا را در میان مردم زیاد خواهد کرد.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما علی امیرالمؤمنین و الصّدّیقة الطّاهره سیّدة نساءالعالمین و الحسن و الحسین سبطی الرّحمة و امامی الهدی و علیّبنالحسین سیّدالسّاجدین و محمّدبنعلیّالباقر و جعفربنمحمّدالصّادق و موسیبنجعفرالکاظم و علیّبنموسیالرّضا و محمّدبنعلی و علیّبنمحمّد و الحسنبنعلی و الخلف القائم المهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بتقوی اللَّه
در این ایام که مصادف با بزرگترین عید انقلاب عظیم ملت ماست - یعنی عید پیروزی - چند حادثهی دیگر نیز هست که به آن اشاره میکنم و سپس به بعضی از مسایل مربوط به انقلاب خواهم پرداخت.
روز بیستودوم بهمن امسال، روز شهادت موسیبنجعفر(علیهالصّلاةوالسّلام) پس از سالها تحمل حبس و شکنجه است. آن جهاد عظیم، با شهادتی جانگزا پایان یافت. ما باید آن روز را - که روز بیستودوم بهمن هم است - گرامی بداریم. ملت عزیزمان، احترام و تجلیل از آن بزرگوار را، در قالب و چارچوب حرکتی که در بیستودوم بهمن میکنند، انجام خواهند داد، تا بیستودوم بهمن را که شعاعی از انوار طیبهی مقدسهی موسیبنجعفر(علیهالصّلاةوالسّلام) و بقیهی اهل بیت معظم و مکرم است، با نام و یاد این بزرگواران، ارزش و معنویت بیشتری ببخشد.
روز مبعث هم در همین هفتهی مبارک و مقدس است. مبعث، ریشهی سعادت بشر و تاریخ و سرچشمهی خیرات تا ابدالاباد است. بزرگداشت مبعث، فقط تکلیف مسلمانان نیست؛ بلکه بشریت مظلوم باید از فرامین پیامبر اسلام - که سرآغاز آن، روز مبعث بود - احترام و تجلیل و قدرشناسی کند؛ چون نجات انسان در این تعالیم است.
دههی سوم ماه رجب را پشت سر میگذاریم و این روزها، روزهای پایانی ماه رجب است. ماه رجب، ماه مبارکی است؛ ماه توسل و تذکر و توجه و تضرع و استغاثه و محکم کردن پیوند دلهای محتاج و نیازمند ما به ذیل لطف و فضل الهی است. این روزها را قدر بدانید. هر یک روز ماه رجب، یک نعمت خداست. در هر ساعتی از این ساعات، یک انسان اگر هوشمند و زرنگ و آگاه باشد، میتواند چیزی را به دست بیاورد که در مقابل آن، همهی نعمتهای دنیا پوچ است؛ یعنی میتواند رضا و لطف و عنایت و توجه الهی را به دست آورد. بعد از ماه رجب، ماه شعبان و بعد ماه رمضان است. برادران و خواهران مسلمان! ای صاحبان دلهای بیدار و مخصوصاً ای جوانان! این سه ماه را قدر بدانید. در این سه ماه، فرصت برای وصل کردن و منور نمودن دلها به لطف و نور پروردگار، بیش از همیشه است.
این روزها، حادثهی تأسفآور سیل را هم در سیستان داشتیم، که مردم ما و کسانی را که ابعاد این حادثه را فهمیدند، بشدت غمگین کرد. امیدواریم که خداوند به مسؤولان توفیق بدهد، تا سختیهایی را که بر اثر این حادثه به مردم وارد آمده است، زودتر جبران کنند و آن مردم مستضعف مؤمن مظلوم را از این سختیها نجات بدهند. انشاءاللَّه کاری بشود که با همت مسؤولان، اینطور حوادث خسارتبار نتواند به این آسانی، اینچنین لطمههایی را به زندگی مردم بزند؛ یعنی بعد از امدادهای اولیه، انشاءاللَّه کارهای زیربنایی و اساسی انجام بگیرد. البته مردم هم بایستی تا آنجایی که میتوانند، در انجام این کار، از همه جا به دولت کمک کنند.
و اما مسألهی اصلی این خطبه، مسألهی دههی فجر است. دههی فجر، دههی تجدید قوای نیروهای انقلابی با تجدید یادها و خاطرههای پُرشکوه آن روزهاست؛ دههی تجدید عهد و میثاق ملت ما با انقلاب است؛ دههی گرامیداشت بزرگترین معجزهی الهی در این روزگارهاست.
این روزها، روزهایی است که در تاریخ عمر ملتها، شبیه آن بندرت پیش میآید. چهقدر خونها ریخته میشود، زجرها کشیده میشود، مصیبتها تحمل میگردد، تا یک ملت بتواند به آن اوج حرکت انقلابییی برسد که در دههی فجر سال 57 شما رسیدید و خدا آن میوهی شیرین را در دامن او بگذارد.
ملت ما، از چنگ قدرت شیطانیِ خونریزِ ظالمانهی رژیم کافرمنش و فاسق و فاجر و عیاش و ضد مردمی و وابستهی به بیگانه و بیاعتنای به مصالح ملت و نیز سرانی که فقط خوشیهای خودشان را در نظر داشتند و همهی امکانات عظیم این مملکت را برای چنین چیزی صرف میکردند، نجات پیدا کرد. این، حادثهی خیلی عظیمی است.
برادران عزیز! از آن روزها، دوازده سال گذشته است. در این دوازده سال، شما که در راه بودید، شاید از کسانی که از بیرون نگاه میکردند، یا کسانی که در آینده نگاه خواهند کرد، یا کسانی که با چشمهای دوستی و یا دشمنی، رفتار شما را میسنجیدند، کمتر بتوانید این راه را ارزیابی کنید. این دوازده سال، اگرچه در عمر شما و در عمر یک ملت، زمان کوتاهی است، اما یک دنیا حادثه و یک دنیا تجربه در آن نهفته است.
آن روزی که این انقلاب پیروز شد، ارزشهای معنوی در دنیا مرده بود و ارزشهای مادّی بر همهی ارکان زندگی ملتهای عالم حاکم بود. این انقلاب، بر پایهی ارزشهای معنوی سر بلند کرد. امروز اگر به دنیا نگاه کنید، میبینید که پایههای مادّیگری لرزیده است و انقلابهایی که بر اساس مادّیگری به وجود آمده بود، مثل بازیچهی کودکان فرو ریخته است. آن نظامی که به مادّیگری افتخار میکرد - یعنی نظام مارکسیستی و سوسیالیستی - و امپراتوری بزرگی تشکیل داده بود و به ضدیت با معنویت و دین افتخار میکرد، متلاشی شده و از بین رفته است.
دوازده سال پیش، وضع اینطوری نبود. دوازده سال پیش، امپراتوری شرق و نظام مارکسیستی عالم، آنقدر خود را قدرتمند میدید، که به آنچه داشت، اکتفا نکرد و به افغانستان حملهی نظامی نمود، تا از آن طرف شاید این راه را باز ادامه بدهد. یک نظام متکی به مادّیگری، اینطور احساس قدرت میکرد. امروز آن نظام متلاشی شده، از بین رفته و چیزی از آن باقی نمانده است. شگفتا ! در کشورهایی که این نظام حاکم بود، پرچم معارضهی با این نظام به دست کسانی افتاد که شعار معنویت و دین و خدا و مسیحیت میدادند! این، از آثار انقلاب شماست.
آن روزی که انقلاب شما به پیروزی رسید، از اسلام بخصوص به عنوان یک پرچم نجاتبخش در دنیا خبری نبود. در کشورهای اسلامی هم اگر کسی میخواست انقلاب بکند، پایههای انقلاب، پایههای مارکسیستی بود! انقلابی، یعنی کمونیست!
اسلام را با تلاش زیاد، منفعل و به خیال خود مضمحل کرده بودند. کسی جرأت نمیکرد که به مسلمانی خود افتخار بکند. امروز شما نگاه کنید، هرجا چند نفر مسلمان دور هم هستند - ولو یک اقلیت - قرآن را سر دستشان میگیرند و با افتخار میگویند که ما مسلمانیم. این، از آثار انقلاب شماست. این را شما کردید، این را امام انجام داد.
علاوهی بر اینها، انقلاب شما، حریم دروغین قدرتها و قلدرها را شکست. امریکا به عنوان ابرقدرت، یک روز امریکا بود؛ اما امروز دیگر نیست. امروز شما ببینید که در چند نقطه از نقاط عالم، مردم عکس رئیس جمهور امریکا را آتش میزنند، یا پرچم آنها را به آتش میکشند؟ چندجا از نقاط عالم، ملتها و تودههای مردم، مشت گره میکنند و (مرگ بر امریکا) میگویند. یک روز فقط شما این شعار را میگفتید، دیگران میگفتند که چرا میگویید؛ اما امروز نیز در اروپا و اقصای آسیا و کشورهای تحت نفوذ امریکا و کشورهایی که با نظامی شبیه خود امریکا اداره میشوند، (مرگ بر امریکا) میگویند. این، نه به خاطر آن است که آن ملتها از رژیم عراق پشتیبانی میکنند. خیر، اصلاً رژیم عراق را نمیشناسند و نمیدانند که قضیه چیست. اینها چون امریکا را متجاوز شناختهاند و چهرهی او برایشان آشکار شده است، (مرگ بر امریکا) میگویند. انقلاب شما این کار را کرد؛ یعنی حریم دروغین قلدرهای جهانی و ابرقدرتها را شکست.
کارها و خدمات و حرکت عظیم این انقلاب و شخصیت و عزتی که به ملت ایران داد و احساس آقایییی که در یکایک آحاد این ملت بیدار کرد و خدمات بیشماری که در طول این دوازده سال در داخل کشور انجام داد، آنقدر زیاد است که قابل احصا نیست. این در حالی است که در تمام این دوازده سال، استکبار جهانی به شکلهای مختلف با این انقلاب مبارزه کرده، که هشت سالش فقط جنگ بوده است.
شما ببینید، همین حالا کشورهای بزرگی که در جنگ با عراق با یکدیگر متحد شدهاند، در داخل کشورهای خودشان، دم از نابسامانی اقتصادی ناشی از جنگ میزنند! چند هفته بیشتر نیست که جنگشان شروع شده است - آن هم با آنهمه ثروت و قدرت و امکانات - اما هشت سال جنگ را بر این ملت تحمیل کردند؛ درعینحال، وضعیت و امکانات و ظرفیتهای وسیع این کشور و این ملت، توانست او را حفظ کند و پیش ببرد و امروز بحمداللَّه در جادهی سازندگی و نوسازی کشور حرکت میکند.
من یک جملهی دیگر عرض بکنم و سخن را به پایان برسانم. بدانید، تصور اینکه سازندگی کشور، با تعقیب هدفهای انقلاب منافات دارد، تصوری متعلق به دشمنان است؛ دوستان اشتباهاً این حرف را تکرار میکنند. ارزشهای انقلاب، این کشور را باید آباد کند و بسازد؛ این دو باهمند.
حفظ ارزشها و شعارها و هدفهای اصیل انقلاب، در کنار سازندگی و آبادانی و به سروسامان رساندن کشور و نوسازی ویرانههای ناشی از جنگ و دوران سلطهی قدرت ظالم رژیم پهلوی قرار دارد. تا کسی گفت که میخواهیم کشور را بسازیم، فوراً بعضی آدمها از روی غفلت نگویند، معلوم میشود که شعارهای انقلاب فراموش شده است! نه، این حرف را دشمنان میزنند و القا میکنند که ایران شعارهای انقلاب را فراموش کرده است. امروز نمیگویند؛ از مدتها پیش این حرف را تکرار میکردند. همیشه هم دروغ گفتهاند، همیشه هم مغرضانه گفتهاند، همیشه هم غلط کردهاند. این ملت، با حفظ ارزشهای انقلاب و با تمسک به شعارهای آن، این راه را ادامه خواهد داد.
السّلام علی الاخوة و الاخوات المسلمین فی شتّی أنحاء العالم و رحمةاللَّه و برکاته
إنّ الشعب الایرانی یحتفل هذه الایام بالذکری الثانیة عشر لثورته الاسلامیة المبارکة، و إنّ اثنیعشر عاما من عمر هذه الثورة تشکّل فرصة مناسبة لتقویم أهدافها و شعاراتها و مکتسباتها علی المستوی الداخلی و الاقلیمی و العالمی، و إن کل الواعین لیستطیعون أن یدرسوا هذه الثورة الفریدة الکبری و یکتشفوا خصائصها من خلال ما مرّت به من تجارب متجمعة لا تحصی خلال هذه الاعوام.
فأوّلاً: نجد أن هذه الثورة انتصرت فی عصر کان العالم فیه یئنّ تحت وطأة القیم المادیة، و حتی الفئات الثوریة و الاصلاحیة فی أغلب الاقطار و منها الاقطار الاسلامیة کانت تنطلق فی تحرّکها من منطلقات فکریة مادّیة مارکسیة، فکانت الثوریة تعنی الاتجاه المارکسیّ و تعبر عنه. فی هذا الجوّ القاتم انطلقت الثورة الاسلامیة من منطلق القیم الالهیة و أقامت نظامها الاسلامی و حطّمت أسس الفکر المادّی السائد فیالعالم. و لذا نشهد الیوم فی شتّی أنحاء العالم الاسلامی و فی کثیر من مناطق العالم الثالث و کذا فی بعض الاقطار المتطورة أنّ الافکار الثوریة راحت تعتمد منطق العودة الی القیم المعنویة، و هکذا راحت النظم الشیوعیة فی العالم تتهاوی الواحد بعد الآخر بفضل شعارات العودة الی الدّین و المعنویات، و لم یَعُد لبریق النظام الاشتراکی و النظام الشیوعی عین و لا أثر.
ثانیاً: لقد انطلقت هذه الثورة منتصرة فی عصر کانت فیه الجهود الاستعماریة المکثفة ترکّز خلال قرنین من الزمان و بکل ما لدیها من ثروة و تخطیط و سلاح و سیاسة و إعلام علی محو الدور الاسلامی من الساحة الحیاتیة، حتی لا یبقی من الاسلام غیر الاسم و من الحالة الاسلامیة سوی الشکل التقلیدی. و فی خضم هذا النشاط المحموم تفجرت الثورة الاسلامیة و النظام الاسلامی رعداً و برقاً یشعل ذلک الرکام فیجعله حطاما لنلاحظ بعد ذلک کل هذا الشوق المتزاید للجو الی أحضان الاسلام والعیش تحت لوائه الخفّاق یشتعل فی قلب کل مسلم و فی کل أرجاء العالم، و یجذب الیه کل جوانب حیاة المسلمین و یفجّر الانتفاضة فی کل مکان، و طبیعیٌّ أن تصل بعض نماذج هذه الانتفاضة علی الاقل الی ما تصبو له من نصر رغم التصدی الاستعماری المرکّز لها (و لینصرنّ اللَّه من ینصره إنّ اللَّه لقویّ عزیز)(11).
ثالثاً: لقد تفجرت هذه الثورة وانتصرت فی زمن تجمعت فیه الثروات الضخمة المادیة و التقنیة و العلمیة و المالیة و السیاسیة فی العالم بأیدی قوتین کبریین و بعض الدول القربیة منها أو التی تدور فی فلکها، و ذلک بحیث لم تکن أیة دولة أو أیّ شعب لیتصور إمکان استدامة بقائه دون الاعتماد علی هاتین القوّتین. لقد کان الشک لایرقی الی مستوی قوة هذه القوی الکبری إلا أن انتصار الثورة الاسلامیة و ثباتها و دیمومة الجمهوریة الاسلامیة و سیرها من نصر الی نصر، رغم إرادة هاتین القوتین و عملائهما و رغم أنّهما لم تترکا فرصة سانحة إلا و وجهت ضرباتها لهذا النظام و هذه الثورة. نعم ان هذا الانتصار أثبت أن القوی الکبری یمکن أن تنهزم بل هی فیالواقع قوی خاویة و بهذا سرت روح الجرأة والاحساس والقدرة الذاتیة بین الشعوب المقهورة علی أمرها، الی الحدّ الذی راحت هذه القوی الکبری تشعر معه بضعفها، کما عملت بعض الاقطار و الشعوب علی تخلیص أنفسها من براثن امبراطوریة إحدی القوّتین، و عملت شعوب و أقطار أخری علی اتخاذ موقف المقاومة خلال المواقف العنیفة لدولة شریرة أخری هی أمریکا، و هذا ما نلحظه بوضوح فی أماکن کثیرة من العالم و فی مقدمتها أحداث الخلیج الفارسی حیث انکشف للجمیع خواء أسطورة القوة الامریکیة والقوی المتحالفة معها باعتبارها قوّة لا تُقهر.
رابعاً: لقد عرضت الثورة الاسلامیة أطروحة جدیدة تتحدی کل الاطروحات الاخری، و عرضت سیاسة جدیدة فی العلاقات بین الاقطار و الدول فیما بینها و مع شعوبها و مع القوی التسلطیة و أعطت العالم منطقا و تعریفا جدیدا لیقظة الشعوب و أهدافا جدیدة للصراع و الثورة، و استطاعت أن توصل الشعب الایرانی الی شخصیته الحقیقیة و عزّته و استقلاله و أوجدت فی ضمیر أبناء الأمة الأسلامیة الکبری إحساسا عمیقا بالمسیر المشترک دافعة الجماهیر الاسلامیة المتشتتة الی تشکیل الامة الاسلامیة الواحدة.
خامساً: لکل هذه الامور نجد أن عداء الاستکبار للاسلام المحمدی (صلّیاللَّه علیهوآله) الاصیل، الاسلام القرآنی المجاهد، و للدعاة الصادقین المخلصین و قبل ذلک عداؤه للجمهوریة الاسلامیة الایرانیة الّتی شکّلت قاعدة هذا الوعی و تلک الیقظة یتصاعد و یتخذ أشکالا معقدة و متطورة، الامر الذی یتطلب منا جمیعا قدراً کبیراً من الیقظة و الاستعداد و التضحیة نستمدّه من الصورة النیرة التی عرضها إمامنا الراحل العظیم الخمینی الکبیر(قدّساللَّهنفسهالطیبة) و إننا بعون اللَّه تعالی و توفیقه مصممون علی السیر علی طریقه و هو طریق الانبیاء و العباد الصّالحین مؤمنین بأن الغد للاسلام و لعباداللَّه الصالحین کما قالاللَّه تعالی: (و نرید أن نمنّ علی الذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثین)(12) و الحمدللَّه رب العالمین. و أستغفراللَّه لی ولکم.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
قل هواللَّه أحد. اللَّه الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا أحد.
1) طلاق: 2
2) اعراف : 96
3) بحارالانوار، ج 20 ، ص 126
4) الاصول منالکافی، ج 3 ، ص 415
5) بحارالانوار، ج 86، ص 352
6) همان
7) همان
8) بحارالانوار، ج 86، ص 197
9) همان
10) وسائلالشیعه، ج 5 ، ص 6
11) حج: 40
12) قصص: 5
بیانات در مراسم اعطای درجه به جمعی از فرماندهان سپاه
تاریخ: 1369/11/29
بیانات در مراسم اعطای درجه به جمعی از فرماندهان سپاه
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا، به برادران عزیزی که امروز درجات پُرافتخار سرداری را زیب شانهها و پیکرهای زجردیده و آزمایشدادهی خود در میدانهای جنگ کردند، صمیمانه و با همهی وجود، تبریک عرض میکنم.
دو، سه نکتهی کوتاه را مطرح میکنم. مطلب اول این است که اگر ما بخواهیم با معیارهای واقعی، زحمات و مجاهدات و تلاشهای شما را اندازهگیری بکنیم، مطمئناً هیچ علامت و نشانهیی نخواهد توانست نشان دهندهی عُشری از اعشار فداکاریهایی باشد که برادران مؤمنِ مجاهدِ دلسوزِ فداکارِ از جان گذشته، در میدانهای نبرد انجام دادند. درجات، علامت و قرارداد است. معنای درجه، بهطور دقیق، ارزشگذاری بر فداکاریهای بیحدواندازهی یک فداکار ایثارگر نیست و نمیتواند باشد.
مطلب دوم این است که ما وقتی با همین دید نگاه کنیم، برای شهدای عزیزمان، قادر به تعیین درجه نخواهیم بود، که فرمود: (فوق کلّ برّ برّ حتّی یقتل الرّجل فی سبیل اللَّه)(1): هر خوبی، یک خوبی برتر دارد، تا به کشتهشدن در راه خدا برسد؛ (فاذا قتل فی سبیل عزّوجل فلیس فوقه برّ)(2): بالاتر از آن، دیگر هیچ نیکی و خوبییی متصور نیست و وجود ندارد. نهایت، برای اینکه در مجموعهی نیروهای مسلح، جای هر کسی باید معین باشد، ما برای شهدای عزیز هم بهطور معمول، درجه در نظر میگیریم و کسانی که به شهادت میرسند، معمولاً یک درجه بالاتر به آنها داده میشود. این، به معنای ارزشگذاری شهادت نیست؛ این هم یک نوع احترام به شهید است.
مطلب سوم این است که شما برادرانی که امروز درجه گرفتید، خیلی عزیز هستید؛ اما معنای این حرف، آن نیست که ما در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اگر بخواهیم با میزان دقیق اندازهگیری بکنیم، بتوانیم ادعا کنیم که اندازهگیری کردهایم و آنهایی را که وزن و مبلغ فداکاریشان از همه بالاتر است، امروز درجه دادهایم. نه، من هرگز اینطور ادعایی نمیتوانم بکنم و نمیکنم. ای بسا فداکاران، ای بسا بزرگمردان، ای بسا روحهای پاک و متعالی، ای بسا لحظههای دشوار انجام وظیفهی توصیفناپذیر در راه خدا، که از چشم من و امثال من و برادران مسؤول در ستادهای موظف در نیروهای مسلح، دور میمانند.
این، ضعف و نقص ماست. این، کم ارجیِ آن فداکاران عزیز نیست. ما محدود و ناقص و قاصریم و نمیتوانیم حقایق و واقعیات را به شکل دقیق مشاهده کنیم. این، محدودیت بشری است. بالاخره یک عده از بهترینها و برترینها و امتحاندادهها، باید در وهلهی اول، به گرفتن درجه مفتخر میشدند، که امروز این جمع عزیز، انتخاب شدند. اجر و ارج و ارزش و مقدار تلاشی که دیگر برادران کردند - که لابد در نوبتهای بعد، به آنها درجه داده خواهد شد - بایستی محفوظ باشد و پیش خدا و پیش انسانهای بصیر، محفوظ است.
مطلب چهارم این است که درجه، یک علامت و نشانه است. پشت این علامت، خیلی چیزها هست که باید دقیقاً با درجه حاصل بشود. درجه، به معنای یک نظم دقیق و تعیین موضع و ارتباط ویژه در میان کسانی است که در خدمت دفاع از انقلاب و کشورند. این نظم و این سامان منظم باید حتماً با درجه، حضور و وجود پیدا کند؛ والّا درجه بیمعنا خواهد شد.
منطق نظامی، منطق نظم است. حیطهبندی نظامی، اساساً با نظم انجام میگیرد و بدون نظم، نظام و سازمان نظامی وجود ندارد. آن چیزی که حد فاصل بین یک سازمان نظامی و خارج از آن و غیر آن است، همین نظم دقیقی است که باید رعایت بشود. این نظم، با درجه وارد نمیشود؛ بلکه مطمئناً بایستی مقدمات آن، پیش از درجه تأمین بشود و شده است؛ منتها این درجه هم، تأکید کنندهی آن است. چه در ارتش، چه در سپاه و چه در آینده که نیروهای موظف بسیجی درجه خواهند گرفت، همهی اینها بایستی آن نظم عالی و ناب اسلامی را به آن کسانی که با این لباس، مفتخر و سرافراز هستند، ببخشند و این را در مجموعهی تحت فرمان خودشان، اعمال و اجرا کنند. این، یک مسؤولیت است.
به برادرانی که گاهی به اینجا میآیند، تا برایشان عمامه بگذاریم، میگوییم این عمامهیی که من و شما سرمان است، وزن کمی دارد و چند سیری بیشتر نیست - البته عمامهی امثال من - اما بار خیلی سنگینی است. گردنهای ضعیف، مطمئناً زیر این بار سنگین میشکنند. باید از لحاظ معنوی، گردنکلفت بود، تا بشود این بار را تحمل کرد.
حالا من به شما برادران عزیز میخواهم همین نکته را عرض بکنم. این چند مثقالی که وزن این درجه است، خیلی سنگین است. این کار، خیلی بزرگ است. درست است که شما تا کنون بدون درجه، همه کار کردید، به میدانهای نبرد رفتهاید، جنگیدهاید، فداکاری کردهاید، تا پای جان پیش رفتهاید، بعضی از شما که اینجا نشستهاید، شاید عضو درست و حسابیِ سالم در بدنتان کم است، شاید مبالغ زیادی ترکش بمب و این چیزهای زیادی و غصبی(!) در بدن شما هست - اینها مسلّم و معلوم - اما باید بدانید آنچه که از این لحظه با این خصوصیات بر دوش شما بار میشود، بار سنگینی است و انشاءاللَّه بایستی این بار را با توانایییی که ناشی از ایمان است، به منزل برسانید.
خوشحالیم که امروز بحمداللَّه شما جوانان پاک و مؤمن و خالص - چه سپاهی و چه ارتشی - این مراتب بالای نظامی را برعهده دارید؛ واقعاً مایهی خوشحالی است. ما کجا دیگر میتوانیم در دنیا، در این درجات، با این نامها، با این عنوانها، اینطور انسانهای مؤمن و سالم و خالص و پاک و با خدا پیدا کنیم؟ این، از برکات جمهوری اسلامی است و خدا را شکرگزاریم.
امیدواریم که انشاءاللَّه خداوند روزبهروز ماها را در راه خودش موفقتر بکند و پیشتر ببرد. امروز که بحمداللَّه عمدهی نیروهای نظامی ما، با این درجات مدرّج شدند و سازماندهیها هماهنگ شده، توقع و انتظار این است که همکاریها هم بین سازمانهای نظامی، به همین ترتیب روزبهروز انشاءاللَّه افزایش پیدا کند و با هم همکاری و همدلی کنند؛ همانطور که دایماً وصیت امام عزیزمان بود.
امیدواریم که انشاءاللَّه با فداکاریها و قدرت و دل مصمم و عازمِ شما بر دفاع از ارزشهای الهی و اسلامی، روزبهروز جمهوری اسلامی از لحاظ نظامی، قویتر و موفقتر بشود.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) بحارالانوار، ج 71 ، ص 1369
2) بحارالانوار، ج 71 ، ص 1369
بیانات در دیدار میهمانان خارجی شرکت کننده در مراسم بزرگداشت دههی فجر
تاریخ: 1369/11/17
بیانات در دیدار میهمانان خارجی شرکت کننده در مراسم بزرگداشت دههی فجر
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا به همهی شما برادران و خواهران، میهمانان عزیز جمهوری اسلامی، خوشآمد میگویم و امیدوارم که انشاءاللَّه پیوند برادری و صمیمیت بین مسلمین عالم، بر اساس تعالیم بلند قرآن، روزبهروز مستحکمتر بشود.
این روزها، برای ملت ایران و نیز برای همهی کسانی که حقیقت این انقلاب بزرگ را شناختند و قدر آن را دانستند، روزهای خاطرهانگیز بسیار بزرگی است. دوازده سال از آن روزهای درخشان میگذرد. انقلابی که مثل این روزها، به رهبری قائد عظیمالشأن و امام بزرگوار ما(رضواناللَّهتعالیعلیه)، بر اصول قرآن و پایههای اسلام، در این سرزمین و میان این ملت واقع شد، روزبهروز ابعاد گستردهتری پیدا کرده است و سخن انقلاب، در تجربههای این دوازده سال، یکایک و پیدرپی به ثبوت رسیده است.
این انقلاب، اولین سخنش این بود که دوران حاکمیت ارزشهای معنوی آغاز شدهاست. کسانی که بتوانند این حرف را بفهمند و باور کنند، کم بودند؛ چون دنیا را امواج مادّیگری و قدرتهای مبتنی برمادّیت، قبضه کرده بودند. امروز، کسانی که این حقیقت را لمس میکنند و میفهمند، بسیارند. امروز در همه جای عالم، ارزشهای معنوی، رو به احیا شدن مجدد هستند و بسیاری از آنها احیا شدهاند و مادّیگری در شکلهای مختلفش - چه به شکل تفکرات مارکسیستی و چه به شکل خطرناکتر آن، یعنی حاکمیت مادّه، توأم با پول و زور و تبلیغات، که در استکبار جهانی و بیش از همه، در حکومت امریکا متجلی است - ناکامی و ناتوانی خود را نشان داده است.
پیام دیگر انقلاب ما این بود که قدرتهای مادّی، از مقابلهی با ارزشهای معنوی و حرکت و ارادهی انسانها عاجزند. امروز کسانی که در دنیا، این حقیقت را نفهمیده باشند، کمند؛ مگر آنهایی که به حوادث عالم، با دقت نظر نمیکنند. بزرگترین نشانهی ضعف دستگاههای استکباریِ متکی به قدرت مادّی، همین است که این انقلاب و این نظام و اسلام ناب، در کشور ایران اسلامی ماند و روزبهروز قویتر و ریشهدارتر شد. اینکه یک نظام اسلامی، در عالم بهوجود بیاید و بتواند بماند و روزبهروز قویتر بشود، نشانهی پوچی و ناتوانی قدرتهای مادّی است؛ زیرا آنها اگر بتوانند، صبر و تحمل نمیکنند و چنین قدرتی را نمیتوانند بگذارند بماند و با همهی قدرت، با آن روبهرو میشوند و شدند.
دوازده سال است که دستگاههای استکبار، با همهی وسایلِ میسور برای خودشان، در مقابلهی با اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی، به میدان آمدهاند. امروز که برای تبلیغات غربی و صهیونیستی، زمینه اقتضا میکند، بسیاری از اسرار هشت سال جنگ تحمیلی علیه ما، افشا میشود. امروز، همه اعتراف میکنند که در طول هشت سال که همسایهی ما به مرزهای جمهوری اسلامی تجاوز کرده بود، به انواع وسایل به او کمک کردند. آنچه ما در طول هشت سال جنگ میگفتیم که همهی دستگاههای استکباری، پشت سر متجاوز قرار دارند، امروز در سخن خود آنها به اثبات میرسد.
درعینحال، جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و پیام اسلام، ماند و عمیقتر شد و گسترش پیدا کرد. شما امروز در آسیا و آفریقا و مناطق دیگری که مسلمانان در آنجا هستند، نشانههای تمایل و رغبت شدید مسلمانان به بازگشت به مبانی اسلام را میبینید. معنایش این است که جبههی استکبار، قادر به مقابله نیست.
اما این کافی نیست. من به شما برادران و خواهران و به همهی مسلمانان، بخصوص کسانی که میتوانند در هدایت تودههای مردم نقشی ایفا کنند، عرض میکنم، امروز، روزی است که اسلام به فداکاری و اقدام همهجانبهی ملتها احتیاج دارد. امروز، روزی است که استکبار، با خبیثترین و پلیدترین چهرهاش، خود را در مقابل ملتها به نمایش در آورده است. امروز، روزی است که استکبار، با غرورِ تمام آماده است که ملتها و کشورهایی را در راه مطامع خود قربانی کند.
شما ببینید در همین منطقهی خلیجفارس، قدرتهای غربی چه میکنند. آنها برای دست یافتن به منافع خودشان، بر انسان و حیوان و محیط زیست و فضا و آب دریا و به هیچچیز دیگر، ابقا نمیکنند. امروز قدرت مستکبر امریکا، برای همهی ملتهای دنیا، یک خطر - آن هم یک خطر جدی - شده است. دولتی که به خود حق میدهد در همهی مسایل جهانی، مسایل کشورها و مسایل مناطق مختلف، دخالت کند و قدرتمندانه و قلدرانه، حرف خود را به کرسی بنشاند، وقتی چنین قلدرییی در سطح دنیا مجاز و مشروع شناخته شود، برای ملتها مجال زندگی باقی نمیماند. به حدی قانع نیستند و در جایی متوقف نمیشوند. در زیر سایهی خود، لاشخورها و نوکرصفتها و مطیعها را علیه ملتها تجهیز میکنند و کردهاند و خواهند کرد و بیشتر خواهند کرد؛ مگر اینکه ملتها با استعانت از اسلام، در مقابل اینها بایستند.
دنیای اسلام، باید دو چیز را احساس کند: اول، خطر جدی و بسیار بزرگی که از ناحیهی استکبار جهانی - امروز، و بخصوص و بیش از همه امریکا - وجود و حیثیت و اسلام و حیات و استقلال او را بیش از همیشه تهدید میکند. اینها امروز، بدتر و وحشیتر و متجاوزتر از گذشته شدهاند و بیشتر خواهند شد. دنیای اسلام، این خطر را باید احساس بکند. صهیونیستها و رژیمهایی که در دست آنها و زیر بالشان هستند و همچنین بسیاری از پادشاهان و رؤسایی که منافع خودشان را در اتصال به امریکا و استکبار جهانی و حاکمیت غرب تشخیص دادهاند، دشمنان بالفعل و نقد دنیای اسلام هستند و خطر بزرگی برای ملتهای مسلمان و دنیای اسلام محسوب میشوند. البته بحمداللَّه دنیای اسلام، بیدار شده است و امروز این خطر را به میزان زیادی احساس میکند.
نکتهی دوم این است که اگر مسلمانان اراده کنند، میتوانند این خطر را مهار بزنند و متوقف کنند. ابرقدرتها وانمود کرده بودند که ارادهی آنها تخلفناپذیر است. یک بار در انقلاب ما، یک بار در طول هشت سال جنگ تحمیلی و بارها در حوادث گوناگون، و امروز در قضایای خلیجفارس، بوضوح معلوم شد که این ادعا پوچ است. ابرقدرتها، با تشر و هیبت و ابهت ابرقدرتی، کارشان را از پیش میبرند؛ والّا از لحاظ قدرت محسوس و ملموس، اگر ملتی بخواهد و اراده کند، میتواند آنها را ناکام نماید.
امروز در خلیجفارس، تجربهی دیگری است که نشان داده میشود. معلوم گردید، آنطور که ادعا میشد و امریکا خیال میکرد و ادعا و محاسبه مینمود - که مثل بسیاری از مواقع، این محاسبه هم غلط از آب در آمد - نتوانست ظرف چند روز، کارش را از پیش ببرد. چند ماه انتظار و الان هم هفتهها جنگ، معلوم میشود قدرت اینها، آن نیست که تبلیغ و وانمود میکنند؛ آن نیست که میخواهند ملتها آن را باور کنند. اینها، ضعیفتر از این حرفهایند. بنابراین، همهی ملتها و دولتها و کشورها، در آفریقا و آسیا و در همهی مناطق دیگر عالم، حتّی آنجایی که مسلمانان در اقلیت هستند، میتوانند در مقابل امریکا بایستند و از تحمیلها شانه خالی کنند.
ملتهای اسلامی، برای احیای اسلام، برای تجدید حیات عملی اسلام، برای کمکردن نفوذ دشمن، برای تأمین استقلال ملتهای خودشان و برای وحدت بزرگ اسلامی و ایجاد این قدرت عظیمی که ملتهای مسلمان میتوانند به وجود بیاورند، باید قیام کنند. این، امروز یک مسؤولیت و یک وظیفه به عهدهی آحاد ملت، مخصوصاً علما و روشنفکران و گویندگان و جوانان آگاه و هوشمند و همهی کسانی است که میتوانند در این راه نقشی ایفا کنند.
جمهوری اسلامی نشان داد که میشود حرکت کرد و ایستادگی نمود. تمام نیروهای عالم، در مقابل امام راحل عظیمالشأن ما ایستادند و او با اتکا و توکل به خدا و با پشتیبانی ملتش توانست، یکتنه همهی این نیروها را شکست بدهد و نام اسلام و انقلاب اسلامی را در عالم بلندآوازه کند. ملتها میتوانند. اسلام و مسلمین میتوانند پیش بروند. این، امروز مسؤولیت و وظیفهی ماست و جمهوری اسلامی، این راه را ادامه داده است و ادامه خواهد داد. تجربههای شیرین و هیجانانگیز و موفقیتآمیز ما، مشوق این ملت است، برای اینکه راه خدا و اسلام و قرآن را همچنان ادامه بدهد.
امیدواریم که خداوند متعال، به همهی ما و همهی ملتهای مسلمان توفیق بدهد و شر دشمنان را با اراده و جهاد و مبارزهی قدرتمندانهی ملتهای مسلمان، از سر ملتهای اسلامی کوتاه کند و انشاءاللَّه دلهای مسلمین، بیشازپیش با هم مهربان باشند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات در دیدار جمعی از پرسنل نیروی هوایی ارتش
تاریخ: 1369/11/19
بیانات در دیدار جمعی از پرسنل نیروی هوایی ارتش
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
روز نوزدهم بهمن، حقاً شایسته است که روز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نام بگیرد و جا دارد که ما به این نیرو تبریک بگوییم. خاطره و تصمیم، یک لحظهی گذراست؛ اما آثار و نتایج، ماندگار است. برای این است که انسانِ خردمند و هوشمند و مسلمان، وظیفهی خود میداند که قدر و ارزش لحظهها را درست بشناسد و در تقویم و ارزیابی لحظهها، دچار اشتباه نشود.
هر لحظهیی از لحظات عمر ما، بار تکلیفی را بر دوش دارند. مهم این است که ما تکلیف هرلحظه را درست بشناسیم و آن را در جای خود ادا کنیم. آن روزها به هر تقدیر میگذشت؛ اما حضور جمعی از پرسنل نیروی هوایی ارتش در صفوف مقدم انقلاب اسلامی، آن هم در حساسترین لحظات، بر سرنوشت ارتش و سرنوشت و جهتگیریهای موجود در انقلاب، تأثیراتی گذاشت.
خوشبختانه نیروی هوایی، بعد از پیروزی انقلاب تا امروز، هم در جنگ تحمیلی و هم پیش از آن، در حساسترین لحظات و در خطرناکترین موقعها و موضعها، آزمایشهای خوبی داشته است. حضور نیروی هوایی در مقام هجوم و دفاع، حضور باارزشی بوده است.
امروز بحمداللَّه نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران، رشید و بالنده و متکیبهخود و مستغنی است؛ از ابزارهای پیشرفتهی طراز بالا برخوردار است؛ کارنامهی درخشان جنگ و تجربههای باارزش آن را در کولهبار خود دارد و نیرویی جوان و بانشاط و فعال است و انشاءاللَّه آیندهی بهتری هم خواهد داشت.
نیروی هوایی، بخشی از قدرت عظیم دفاعی ملت ماست. ما وقتی که خود را دارای هدف و خط مستقیمی به سمت آن میدانیم، وقتی بر دوش خودمان مسؤولیت الهی حس میکنیم، وقتی مصمم هستیم که در راه این مسؤولیت - علیرغم میل همهی شیطانهای عالم - حرکت بکنیم، وقتی این ملت تصمیم دارد که حرف زور را از هیچکدام از قلدرها و سرگردنهبگیرهای مسلح دنیا به گوش نگیرد، پس باید خودمان را آمادهی دفاع بکنیم.
وقتی به صحنهی سیاستِ امروز دنیا نگاه میکنید، میبینید که در قضیهیی مثل قضیهی خلیج فارس، کشورهای ریز و درشت دنیا، هرکدام به نحوی مجبور هستند که به زور گوش بدهند و از آن تمکین بکنند. سلطهی امپراتوری زر و زور غربی به سرکردگی دولت امریکا، تصمیم دارد که در اینجا از منافع حیاتی خود به هر قیمتی دفاع کند. حتّی دیدید که به بمب اتمی هم تهدید کردند و دیگران - کشورهای خرد و ریز دنیا - با اینکه این قضیه به خیلی از آنها ارتباط هم پیدا نمیکند، اما مجبورند هرکدام نخودی در این آش استکباری بیندازند و نمیتوانند خودشان را کنار بکشند.
در چنین شرایطی، وقتی شما میبینید آن استقلال حقیقی و اتکا به نفس واقعی - که ناشی از انقلاب و اسلام است - این ملت و این کشور و این دولت را با ناصیهیی درخشان در دنیا معرفی میکند و قدر این استقلال را میدانید و میخواهید این استقلال را حفظ بکنید؛ وقتی تجربهی آزاد زیستن در نظام الهی و اسلامی را تجربهی شیرینی میدانید و میخواهید آن را روزبهروز به سمت کمال پیش ببرید، پس باید خودتان را آمادهی دفاع بکنید.
باید بدانید که دشمن برای ضربه زدن، منتظر فرصت است. (و من نام لم ینم عنه)(1). اگر شما غافل بشوید، ضربه را خواهید خورد. دفاع، یک وظیفهی عقلی و انسانی و اسلامی است؛ پس باید آماده بود. روزبهروز باید آمادگیتان را بیشتر کنید و آموزشها را پیش ببرید. سازماندهی منظم، مبتنی بر حفظ انضباط کامل و رعایت مقررات است؛ این را یک ارزش به حساب آورید. رعایت مقررات، به معنای بیعدالتی نیست. عدالت و عدم تبعیض و ارزشگذاری بر اساس حق را یک اصل بدانید. این اصول، اصول بنیانی است.
یکی از چیزهایی که در کار یک سازمان نظامی حایز اهمیت است، نشاط برای استفادهی بهتر از استعدادها و قدرتها و موجودیهای مادّی و انسانی است. استعدادها را جستجو کنید و آنها را به جوشش و درخشش دربیاورید. از دستهای ماهر و مغزهای نافذ و خلاق و چشمهای دقیق، در پیشرفت کار و مسؤولیت بزرگ خودتان بهره بگیرید. اینها، همان تصمیمگیریهای بجا و شناختن تکلیف لحظههاست.
ما لحظات حساسی را میگذرانیم. تمام این دوازده سال، همینطور گذشته است. آنها که حساسیت لحظه و اهمیت هدف و ارزش این راه ومسیر را نفهمیدند، اشتباه کردند. امروز میفهمند که چهقدر اشتباه کردهاند. جمهوری اسلامی، به فضل الهی در حرکت اعتلایی خود درنگ نمیکند. طبیعت فکر و راه و هدف ما، این است. چرا بعضیها احساس حقارت میکنند؟ آنکه مادّی است، باید احساس حقارت کند. آنکه اساس زندگی خودش را بر محاسبات صددرصد مادّی میگذارد، باید احساس حقارت بکند؛ همچنانکه دیدید ابرقدرتها چوب آن اشتباهات را خوردند.
امروز جوانترین شما هم، تجربیات پیران کهنسال را در مقابل چشم خودش دیده است. شما مگر فروریختن یک امپراتوری را به چشم ندیدید؟ امپراتوری مادّیِ عظیمِ به اصطلاح حکومت سوسیالیستی و تفکر مارکسیستی که نصف دنیا را گرفته بود، مثل کاخی از بازیچه در هم فروریخت. امروز، چیزی از آن امپراتوری باقی نیست؛ درحالیکه در عرصهی محاسبات، خیلی محکم بودند. محاسبات، صددرصد مادّی بود و عنصر معنویت، در آن لحاظ نشده بود.
تجربهی دیگر شما، شکست فضیح آن امپراتوری زر و زورِ نقطهی مقابل اوست؛ یعنی امپراتوری تفکر غربیِ امپریالیستیِ استکباری، متکی بر سود سرمایه و در آمد کارخانجات و استفاده از نیروی کار ارزان و تبلیغات و بهرهگیری از انحرافهای اخلاقی و گسترش فرهنگ فساد در دنیا. این، خلاصهی آن امپراتوری دیگر است. او هم شکست میخورد و محاسبات مادّیش، یکی پس از دیگری غلط درمیآید.
مگر همه چیز، ماشین است که محاسباتش را بشود با ریاضیاتِ محض و دو دوتا، چهارتا حل کرد و تمام نمود؟! آنجایی که مسأله، مسألهی انسانها و ایمانها و ارزشها و خصلتهای نیکوست، محاسبات معنوی، دخالت فوقالعادهیی دارد؛ بلکه تعیینکننده است. بر اساس محاسبات مادّی، آنها میبایست روزبهروز قدرتمندتر میشدند و امروز شما میبینید که محاسباتشان در چه صحنههای خجلتآوری، دچار ناکامی شده است.
خودتان را آماده نگهدارید. سازمانتان را روزبهروز پیش ببرید. انسجامتان را مثل گذشته و بهتر از گذشته، حفظ کنید. مجموعهی نیروهای مسلح - ارتش جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دیگر نیروهای دستاندرکار دفاع و حفاظت و حراست از ارزشهای انقلاب - را با یک چشم نگاه کنید و آنها را یکی ببینید. هر چیزی در جای خود، و همه به عنوان بخشی از یک مجموعهی پُرافتخار هستند.
احساس مسؤولیت را در لحظهیی از لحظات، از دست ندهید. روزبهروز پیش خواهید رفت. روزبهروز شرف و ارزش شما در چشم مردم و بالاتر از آن در پیشگاه الهی، زیادتر خواهد شد و این همان چیزی است که یک انسان، مشتاق و آرزومند آن است.
خداوند، شهیدان عزیز نیروی هوایی را - که بسیاری از آنها پس از تجربههای دشواری، در راه خدا شربت شهادت نوشیدند و بعضی حقاً باید در زمرهی قهرمانان دوران جنگ تحمیلی به حساب بیایند - با شهدای صدر اسلام محشور کند و یاد همهی شهدای عزیز ما را گرامی بدارد و انشاءاللَّه قلب مقدس ولیّعصر (ارواحنافداه) و روح مطهر امام بزرگوارمان را از همهی شما راضی کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) نهجالبلاغه، نامهی 62
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
تاریخ: 1369/12/11
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا، این میلاد بزرگ و عید سعید را به همهی مظلومان و ملتهای مستضعف عالم و به همهی کسانی که در زیر فشار ظلم و ستم قلدران جهان، چشمانتظار فرجی هستند، بخصوص به ملت شجاع و عزیز ایران و به شما برادران و خواهران، تبریک عرض میکنم.
دربارهی برکات این میلاد معظم و حقایقی که در باب وجود اقدس ولیّعصر (ارواحنالترابمقدمهالفداء) هست، من قادر نیستم سخن تازهیی بگویم. درک مراتب معنوی و حقایق الهی در باب این قطب اعظم عالم امکان و خلیفهی خدا و مظهر صفات و اسمای الهی، در حد زبان و بیان و قلب و فهمی همچون منِ قاصر نیست. خود آنها باید دربارهی امام زمان سخن بگویند؛ همچنانکه خود آنها باید دربارهی علی بن ابی طالب(علیهالصّلاةوالسّلام) و بقیهی اولیا و اصفیای دین سخن بگویند. ما همینقدر میدانیم که وجود مقدس امام زمان، مصداق وعدهی الهی است. همینقدر میدانیم که این بازماندهی خاندان وحی و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمین است. (السّلام علیک ایّها العلم المنصوب و العلم المصبوب والغوث و الرّحمةالواسعة وعدا غیر مکذوب)(۱).
او وعدهی الهی و مصداق لطف خدا بر انسانیت و بشریت است. او مسطوره و نمونهیی از اولیا و اصفیا و انبیا و برجستهترین بندگان خداست. او نمایشگر مَبلغ فضل الهی بر بنیآدم است. اینها چیزهایی است که خود آنان بیان فرمودند. اگر ما بتوانیم در حد فهم قاصر و ناقص خودمان، رشحاتی از این گفتهها را درک کنیم و بفهمیم، خیلی بُرد کردهایم.
من فقط یک جمله در باب انتظار عرض میکنم. اینکه در روایات ما وارد شده است که افضل اعمال امت، انتظار فرج است، یعنی چه؟ مگر انتظار چیست؟ انتظار ظهور حضرت ولیّاللَّهالاعظم(ارواحنافداه)، مگر چه مضمون و چه معنایی در بطن خود دارد که اینقدر دارای فضیلت است؟ یک معنای انحرافی در باب انتظار بود که خوشبختانه امروز از آن فهم و برداشت غلط، اثر چندانی نیست. کسانی که مغرض و یا نادان بودند، اینطور به مردم یاد داده بودند که انتظار، یعنی اینکه شما از هر عمل مثبت و از هر اقدام و هر مجاهدت و هر اصلاحی دست بکشید و منتظر بمانید، تا صاحب عصر و زمان، خودش بیاید و اوضاع را اصلاح کند و مفاسد را برطرف نماید!
انقلاب، این منطق و معنای غلط و برداشت باطل را، یا کمرنگ کرد و یا از بین برد. پس بحمداللَّه این معنا، امروز در ذهن جامعهی ما نیست. اما معنای صحیح انتظار، دارای ابعادی است که توجه به این ابعاد، برای کسی که میداند در فرهنگ اسلام و شیعه، چهقدر به انتظار اهمیت داده شده، بسیار جالب است.
یک بُعد، این است که انتظار به معنای قانع نشدن به وضع موجود است. (انتظار داریم)، یعنی هرچه خیر و عملِ خوب انجام دادیم و به وجود آمده، کم و غیرکافی است و منتظریم، تا ظرفیت نیکیِ عالم پُر بشود. یک بُعد دیگر از ابعاد انتظار، دلگرمی مؤمنین نسبت به آینده است. انتظار مؤمن، یعنی اینکه تفکر الهی - این اندیشهی روشنی که وحی بر مردم عرضه کرده است - یک روز سراسر زندگی بشر را فرا خواهد گرفت. یک بُعد انتظار این است که منتظر، با شوق و امید حرکت بکند. انتظار، یعنی امید. انتظار، ابعاد گوناگون دیگری هم دارد.
ما ملتی منتظر هستیم؛ ملتی که به امید پیشرفت و موفقیت، اقدام و تلاش و انقلاب کرد و موفق شد. ما امروز برای انتظار، باید باب بخصوصی در زندگی خود باز کنیم. حقیقتاً ملت ما باید روح انتظار را به تمام معنا در خود زنده کند. (ما منتظریم)، یعنی این امید را داریم که با تلاش و مجاهدت و پیگیری، این دنیایی که به وسیلهی دشمنان خدا و شیاطین، از ظلمات جور و طغیان و ضعیفکشی و نکبت حاکمیت ستمگران و قلدران و زورگویان پُرشده است، در سایهی تلاش و فعالیت بیوقفهی ما، یک روز به جهانی تبدیل خواهد شد که در آن، انسانیت و ارزشهای انسانی محترم است و ستمگر و زورگو و ظالم و قلدر و متجاوز به حقوق انسانها، فرصت و جایی برای اقدام و انجام خواسته و هوی و هوس خود، پیدا نخواهد کرد. این روشنایی، در دیدگاه ما نسبت به آینده وجود دارد.
ما ملت ایران باید به این معنای انتظار، بیش از گذشته تکیه کنیم؛ چون دنیای بشری، به انتظاری که ما داریم، محتاج است. این امیدی که در دل ملت ایران وجود داشت و در سایهی آن توانست این کارهای بزرگ را انجام بدهد، ملتهای ضعیف و مظلوم دنیا، امروز به این امید احتیاج دارند؛ آنها هم باید این امید را پیدا کنند. اگر پیدا کردند و نور امید در دل ملتها تابید، کارهای دنیا اصلاح خواهد شد و مشکل ملتهای مظلوم، اگر نگوییم به صورت کامل، به صورت معتنابهی - ولو در طول چند سال - حل خواهد شد. اما اگر این امید، در دلها نتابد و همانطوری که شیطانها خواستند مردم مأیوس باشند، ملتها مأیوس بمانند، روزبهروز وضع بدتر خواهد شد.
حالا به واقعیت مراجعه کنیم، ببینیم امروز در دنیا چه خبر است؛ ببینیم در خاورمیانه چه خبر است؛ ببینیم چهطور یک قدرتِ قلدرِ زورگویی مثل امریکا، با استفادهی از علم و تکنولوژی، به خودش حق میدهد که به یک امت - یعنی امت اسلامی - با این وقاحت و بیشرمی توهین کند. امروز، وضع دنیا اینطوری است.
امریکاییها و همدستانشان در این ماهها، بخصوص در هفتههای اخیر، با امت اسلام کاری کردند که چنگیز و هلاکو هم نکرده بودند!(۲) یعنی این آقای بوش، با ظاهری متمدن و با وضع و چهرهیی اتوکشیده، اگر چهرهاش در باطن، از چنگیز و هلاکو و تیمور و دیگر متجاوزان معروف دنیا، زشتتر و تیرهتر نباشد، روشنتر و زیباتر نیست. همان کاری را که آنها میکردند، ایشان در ابعاد وسیعتری، انجام داد. حرث و نسل را کشت، ملتی را مورد تحقیر و اهانت قرار داد، کشوری را تبدیل به ویرانه کرد؛ حالا هم در آنجا ایستاده و ابلهانه - نه هوشمندانه؛ ما این را ثابت میکنیم - احساس پیروزی میکند! مگر اینکه واقعاً احساس پیروزی نکند و تظاهر به این معنا بکند؛ که در آنوقت، یک چهرهی منافقانه و ریاکارانه خواهد بود.
باطن قضیه این است که امریکاییها در اینجا شکست خوردند و پیروز نشدند؛ اما شما میبینید که با کمال وقاحت میایستند و دم از پیروزی میزنند و یک عده آدم متملق و حقیر و پست در رأس کشورها هم - که واقعاً بزرگترین اهانت به حقوق انسان همین است که این آقایان در رأس کشورها قرار داشته باشند - به آنها تبریک میگویند و چیزی که اسمش را پیروزی گذاشتهاند و در واقع پیروزی نیست، به آنها خوشآمد میگویند! واقعاً چه پیروزییی؟!
ابرقدرتی، با کمک چندین کشور دیگر از اقصای شرق آسیا - یعنی ژاپن - تا همهی اروپا و ناتو و تا کشورهای منطقه و تا بقیهی دولتهای ضعیف و حقیر عالم، همهی پولها و دستها و موجودیشان را روی هم گذاشتند، تا به یک دولت حمله کنند و به او فشار بیاورند. حالا که تانکهای او را از بین بردهاند، روحیهاش را - که شکسته هم بود - شکستهاند و وارد آن کشور شدهاند، اسم این را پیروزی میگذارند! آیا این، پیروزی است؟! این پیروزی است که همهی دنیا جمع بشوند و ارتشهای مقتدر و پُرمدعای عالم، شش ماه وقتشان را صرف کنند، خودشان را آماده و تروخشک نمایند، میلیاردها دلار خرج کنند و تمام امکانات را بهکار بگیرند، تا یک ارتش را شکست بدهند؟! اگر درست نگاه کنند، این کار از لحاظ اعتبار نظامی هم شکست است.
پیروزی، آن وقتی بود که امریکا به عنوان یک کشور میآمد، با یک کشور دیگر روبهرو میشد و او را شکست میداد؛ نه این جنجال لشکرکشی همهی عالم. طرحهای عظیمی مثل جنگ ستارگان (۳) را - که دنیا تصور میکرد مربوط به زمانی است که همهی دنیا بخواهد به هم بریزد - در جنگِ علیه ارتش خسته و بیروحیهی عراق بهکار بردند! آیا اسم این، پیروزی است؟! این، حتّی از لحاظ آبرو و اعتبار و حیثیت نظامی، پیروزی نیست؛ بلکه شکست است.
و اما از لحاظ سیاسی هم شکست بزرگی است. امروز تمام تودههای مسلمان، سرتاپا از امریکا متنفر و نسبت به او خشمگینند. رئیسجمهور امریکا بداند که امروز در میان کشورهای اسلامی، بخصوص در کشورهای مسلمان منطقهی خلیجفارس و خاورمیانه، هیچ انسانی از رئیسجمهور امریکا منفورتر نیست. امروز تمام ملتها، از اینها متنفرند. آیا این، پیروزی است؟! این بیعقلها، با هزاران تبلیغ دروغ، میلیاردها دلار خرج کردند که خودشان را در دل ملتها جا کنند؛ اما خودشان را از چشم ملتها - نه فقط ملت عراق؛ بلکه ملتهای خاورمیانه، ملتهای مسلمان و ملتهای عرب - انداختند. امروز، همه از اینها بشدت نفرت دارند و نسبت به آنها خشمگینند.
خیال میکنید امریکا به این زودیها خواهد توانست نقش شیطانی خودش را از این ذهنها پاک بکند؟ همان احساس بغضی را که شما ملت ایران بحق نسبت به امریکا داشتید و شعار (مرگ بر امریکا) در این دوازده سال از زبان شما نیفتاده است، همین احساس بغض را امروز ملتهای عرب و مسلمان نسبت به امریکا دارند. اینها به خیال خودشان خواستند ملتها را با تجربهی سختی مواجه کنند؛ ولی نتوانستند و عکسِ آن شد. اینجاست که امید، ملتها را زنده خواهد کرد.
در مورد مسألهی عراق، غربیها و بخصوص در رأس آنها شیطان بزرگ، بدترین روش و منفورترین حرکات را انجام دادند؛ ولی به زبان نمیآید. همینقدر بدانند که در تاریخ، از اینها به عنوان قسیترین، جلادترین، بیرحمترین و متجاوزترین چهرههای این زمان یاد خواهد شد. اما این حرف، به معنای حمایت از صدام - که حکومت او بر عراق، اینهمه برای مردم آن کشور، شئامت و بدبختی داشت - تلقی نشود. او هم از آنها بهتر نیست؛ اگر از آنها زشتتر نباشد.
او کسی است که برای ملت عراق، از اول حکومت خود، اینهمه بدبختی ایجاد کرد. او ملت عراق را دچار جنگ هشتسالهی با ایران کرد. او ملت عراق را دچار بمبارانها و موشکبارانهای وحشیانه و قساوتآمیز امریکا و انگلیس و فرانسه و دیگران کرد. او موجب شد که ثروت ملت عراق، دود بشود و از بین برود؛ که امروز متأسفانه شد. شاید دهها سال دیگر لازم باشد که ملت عراق زحمت بکشد، تا خودش را به آن روز اول برساند. او موجب شد که مردم عراق - از نظامی و غیرنظامی - اینهمه کشته بشوند. او بلایی برای مردم عراق بود و هست.
زشت باد چهرهی حاکم و رئیسی که ملاحظهی هوای نفس و جاهطلبی خود را بکند، ولی ملاحظهی مردم و ملتش و اراده و خواست آنها را نکند. متأسفانه در منطقهی ما، از اینطور چهرهها و اینگونه شیطانها کم نیست. اینها لایق ریاست بر یک دسته آدم هم نیستند؛ چه رسد به یک ملت. بر یک ملت، اینطور جفا و ظلم میکنند.
ما از ملت عراق حمایت میکنیم. ما که حرف میزنیم، راجع به ملت عراق دلسوزی میکنیم. ما که کار امریکا و همدستانش را زشت میشماریم، راجع به تجاوز به یک کشور سخن میگوییم؛ نه راجع به این افرادی که حضور و وجود امثال آنها در میان هر ملتی، مایهی نکبت بود و هست. مردمِ خودشان را با دروغ و ریا سرگرم کردند و از این ملت بیچاره و مظلوم عراق، اینطور تلفات گرفتند.
امروز دولت ظالمی مثل امریکا، با اینکه ثروتش زیاد، تجهیزاتش مدرن، و تکنولوژی و علم و امکاناتش هم فراوان است؛ اما همین ظالم و شیطان متجاوزی که ملتهای دنیا را قدرتمندانه تحقیر میکند، براحتی قابل سرکوب شدن در منطقهی اسلامی ماست؛ به شرط اینکه ملتهای مسلمان، به آیندهی خود امید داشته باشند و با دلگرمی و امید، اقدام و قیام و حرکت کنند. خوشبختانه ملتها خیلی بیدار شدهاند؛ اما فقط بیدار شدن کافی نیست. بعد از بیداری، باید حرکت کنند و این حرکت، به امیدواری احتیاج دارد.
البته همهی همت قدرتهای مسلط عالم این است که وانمود کنند شکستناپذیرند؛ و امریکا این تلاش را خیلی کرده که نشان بدهد شکستناپذیر است. حالا هم که قضیهی عراق پیش آمد، از روی عُجبِ ابلهانه و خودبینی ناشی از بلاهت، این ادعا را بیشتر خواهد کرد. یک عده هم افراد سادهدل باور خواهند کرد؛ اما حقیقت این نیست. اگر رژیم عراق متکی به ملت خود بود و اگر سرباز عراقی در کویت، احساس متجاوز بودن و ناحق بودن نمیکرد، امریکا قادر نبود که ملت عراق را شکست بدهد، یا حتّی سرباز عراقی را به عقب براند.
بله، وقتی که یک ارتش به ملت خود متکی نباشد و به رژیم ظالمی مثل رژیم صدام متکی باشد، مردم، طرف جنگ و پشتیبان جنگاوران و رزمندگان نیستند. مردم در خانههایشان دعا میکنند که قائله زودتر تمام بشود؛ یا به نفع این طرف و یا به نفع آن طرف. معلوم است که اینطور ارتشی، از امریکا یا هر کس دیگر، شکست خواهد خورد. اگر ملتها در مقابل امریکا بایستند، امریکا نخواهد توانست هیچ غلطی بکند. تا امروز امریکا در این منطقه، ظلم و غصب و آدمکشی کرده، ویرانی به بار آورده و ملتها را جریحهدار کرده است، که یقیناً انتقام اینها را پس خواهد داد. این زمزمههایی هم که امروز سران رژیم امریکا راجع به امنیت منطقه میکنند، باید بدانند که ملتهای منطقه، این حرفها را به هیچوجه جدی نخواهند گرفت و به آن اعتنایی نخواهند کرد.
شما چه کسی هستید که از آن طرف دنیا بیایید، برای منطقهی خلیجفارس تعیین تکلیف کنید؟! منطقهی خلیجفارس، متعلق به ملتهای همین منطقه است. امریکا حق ندارد هیچگونه دخالتی در امنیت این منطقه و سیستم امنیتی آن داشته باشد. اگر کسی بخواهد برای بلندمدت، پای امریکا را به این منطقه بکشاند و دستش را برای دخالت و تصرف باز بگذارد، بداند که ملتها با او روبهرو خواهند شد و به دهن اینطور حکامی خواهند زد. مبادا دولتهای این منطقه، این اشتباه بزرگ را مرتکب بشوند که با این حرفها و درخواستهای امریکا، دایر بر ماندن مدتی در عراق یا در منطقه، موافقت کنند. ملتها در مقابل چنین کسی خواهند ایستاد و مبارزهی با او را واجب و لازم خواهند شمرد.
امریکا هیچ حقی ندارد که در منطقه بماند، یا در امور منطقه دخالت بکند. امریکا یک متجاوز است؛ باید هرچه زودتر از منطقه خارج بشود و برود و بداند که تاوان آنچه را که انجام داده، خواهد داد و منفور و مبغوض ملتهای این منطقه است و بیشتر هم خواهد شد. عمده این است که ملتها ایمانشان را قوی کنند و دلها را با خدا مرتبط نمایند.
شما ملت بزرگ و شجاع و مبارز - که بحمداللَّه ابرقدرتها و دشمنانتان، از شما میترسند و هنوز هم میترسند و باید هم بترسند - به برکت ایمان به خدا، چنین قدرت و صلابتی پیدا کردهاید. این ایمان را تقویت کنید، اتحادتان را تقویت نمایید و به هیچ قیمتی زیر بار دشمن خدا نروید. اسلام، عزیز و عزتبخش است. آن کسی که با اسلام آشنا شد، عزت متعلق به اوست. آن کسانی هم که ذلیل شدند، به خاطر این بود که از اسلام گسستند. خودتان اسلام را حفظ کنید، ایمانتان را تقویت نمایید، پاس ارزشهای اسلامی را بدارید و ملتهای دیگر را هم وادار کنید که با اسلام آشتی کنند و به سمت اسلام برگردند. در این صورت، دست همهی قدرتهای شیطانصفت، از سر آنها کوتاه خواهد شد.
امیدواریم که خداوند به برکت این روز مبارک و مقدس، به همهی مسلمانان و مستضعفان و به شما ملت عزیز، عیدی عنایت فرماید. ما را مشمول ادعیهی زاکیهی ولیّعصر(ارواحنافداه) قرار بدهد. قلب مقدس آن حضرت را از ما شاد کند و ما را از اعوان و انصار آن بزرگوار قرار دهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) بحارالانوار، ج ۹۹ ، ص ۸۱
۲) ر.ک: پاورقی صفحهی ۱۴
۳) نامپروژهیی است که در سال ۱۹۸۵ توسط (رونالد ریگان) رئیس جمهور وقت امریکا ابداع شد. هدف اساسی این پروژه، مقابلهی مؤثر با توان موشکی شوروی سابق، از طریق ردگیری و انهدام موشکهای بالستیک و میانقارهیی حامل کلاهکهای هستهیی بوده است. هزینهی این پروژه، بیش از صد میلیارد دلار تخمین زده شده است.
بیانات در دیدار جمعی از مردم و کارگزاران نظام
تاریخ: 1369/11/10
بیانات در دیدار جمعی از مردم و کارگزاران نظام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این ولادت باسعادت و مبدأ یک برکت الهی بر بشریت را به همهی آزادگان عالم، مخصوصاً مسلمین جهان و بالاخص به مردم مؤمن و فداکار کشور عزیزمان، تبریک عرض میکنم.
وجود امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام)، از جهات متعدد و در شرایط گوناگون، برای همهی نسلهای بشر، یک درس جاودانه و فراموشنشدنی است؛ چه در عمل فردی و شخصی خود، چه در محراب عبادتش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در یاد خدا، و چه در مبارزهاش با نفس و شیطان و انگیزههای نفسانی و مادّی. این جملات از زبان امیرالمؤمنین، در فضای آفرینش و فضای زندگی انسان، همچنان پُرطنین است: (یا دنیا ... غرّی غیری)(1): ای جلوههای دنیا، ای زیباییهای پُرجاذبه، ای هوسهایی که قویترین انسانها را به دام خود میکشید، بروید کس دیگری غیر علی را فریب بدهید؛ علی بزرگتر و بالاتر و قویتر از این حرفهاست. بنابراین، یکایک انسانهای بیدار، در لحظهلحظهی زندگی امیرالمؤمنین و در ارتباطش با خدا و معنویت، درسهای فراموشنشدنی پیدا میکنند.
و باز در بُعد دیگر، جهادش برای برپاداشتن و بپاشدنِ خیمهی حق و عدالت بود. یعنی آن روزی که نبیّاکرم(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، بار رسالت را بردوش گرفت، از اولین ساعات، یک مبارز و مجاهد مؤمن و فداکار - که هنوز در دوران نوجوانی بود - در کنار خود پیدا کرد، و او علی بود. تا آخرین ساعات عمر بابرکت پیامبر(ص)، مجاهدت در راه برپاداشتن نظام اسلامی و بعد حفظ کردن آن، لحظهیی امیرالمؤمنین را فارغ نگذاشت. چهقدر مبارزه کرد، چهقدر خطرها را به جان خرید و چهقدر در راه مبارزه برای اقامهی حق و عدل محو بود.
آن وقتی که هیچکس در میدان نمیماند، او میماند. آن وقتی که هیچکس به میدان قدم نمیگذاشت، او میگذاشت. آن وقتی که سختیها مثل کوههای گران، بر دوش مبارزان و مجاهدان فیسبیلاللَّه سنگینی میکرد، قامت استوار او بود که به دیگران دلگرمی میبخشید. برای او، معنای زندگی همین بود که از امکانات خداداده، از قوّت جسمی و روحی و ارادی و کلاً از آنچه که در اختیار اوست، در راه اعلای کلمهی حق استفاده کند و حق را زنده نماید. با قدرت اراده و بازو و جهاد علی(ع)، حق زنده شد.
اگر شما ملاحظه میکنید که امروز مفاهیم حق و عدل و انسانیت و مفاهیمی که برای انسانهای هوشمند در دنیا باارزش است و این مفاهیم، مانده و روزبهروز قویتر و راسختر شده است، به خاطر همان مجاهدتها و فداکاریهاست. اگر امثال علی بن ابی طالب - که در طول تاریخ بشر بسیار نادرند - نمیبودند، امروز ارزشهای انسانی وجود نداشت؛ عنوانهای جذاب برای بشریت، جذابیت نداشت؛ بشر زندگی و تمدن و فرهنگ و آمال و آرمان و اهداف والا نداشت؛ و بشریت به یک حیوانیت وحشی و درنده تبدیل میشد. بشریت به خاطر حفظ آرمانهای والا، مرهون امیرالمؤمنین و انسانهای والایی در حد اوست. آن جهادها، این اثر را داشت.
بُعد دیگر از زندگی امیرالمؤمنین(ع)، در میدان حکومت است. آن وقتی که این انسان بزرگاندیش و بزرگ، بالاخره بر مسند قدرت و حکومت دست پیدا کرد، در آن دوران کوتاه، کاری کرد که اگر سالهای سال، مورخان و نویسندگان و هنرمندان، بنویسند و تصویر کنند، کم گفتهاند و کم تصویر کردهاند. وضع زندگی امیرالمؤمنین در دوران حکومت، قیامتی است. اصلاً علی(ع) معنای حکومت را عوض کرد.
او تجسم حکومت الهی، تجسم آیات قرآن در میان مسلمین، تجسم (اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم)(2) و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزدیک میکرد - (کان یقرّب المساکین)(3) - و ضعفا را مورد رعایت خاص قرار میداد. برجستگانی که با پول و زور و بقیهی وسایلِ مطرح شدن، خودشان را به ناحق مطرح کرده بودند، در نظر علی(ع) با خاک یکسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت، ایمان و تقوا و اخلاص و جهاد و انسانیت بود. با این مبناهای باارزش، امیرالمؤمنین کمتر از پنج سال حکومت کرد. قرنهاست که دربارهی امیرالمؤمنین مینویسند و کم نوشتهاند و نتوانستهاند درست تصویر کنند و بهترینها، معترف به عجز و تقصیر خودشان هستند.
ما کسانی هستیم که دنیا ما را به محبت امیرالمؤمنین(ع) شناخته است: (و معروفین بتصدیقنا ایّاکم)(4). هم دنیای اسلام، ما را به عنوان کسانی که نسبت به علی بن ابی طالب(ع) تعصب و محبت و اعتقاد و وابستگی خاصی دارند، و هم بقیهی مردم دنیا، ما را اینطور شناختهاند. ما باید خودمان را شایستهی این گمان قرار بدهیم.
یک روز بود که اگر گفته میشد (الحمدللَّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین(علیهمالسّلام))(5)، خیلیها شک میکردند که این حرف، راست است و حق هم داشتند که شک کنند. میگفتند ما خدا را حمد کنیم که متمسک به ولایت امیرالمؤمنین هستیم؟! آن روزی که در این کشور، ولایت، ولایت امریکا و صهیونیستها و اعداءاللَّه بود و نظام اجتماعی، تحت تأثیر افکار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفهی دشمنان خدا قرار داشت، ما چهطور حق داشتیم بگوییم (الحمدللَّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین)(6)؟ بله، بخش بزرگی از مردم در دلهای خود، به محبت متمسک بودند و به ولایت اعتقاد داشتند؛ اما ولایت بیش از این است.
امروز ملت ما میتواند خدا را بر تمسک به ولایت امیرالمؤمنین(ع) حمد کند. راه انقلاب ما، راه ولایت امیرالمؤمنین، راه حکومت علوی و راه اسلام بوده است. علی(علیهالسّلام)، برترین و بزرگترین پیشاهنگ و منادی و سردار و مجاهد راه اسلام است. او برای اسلام زندگی کرد، برای اسلام شهید شد و نور و پرتو مشعل وجود او تا امروز، در راه اسلام پرتوافشانی کرده است.
ما میخواهیم دنیا و زندگی و نظام ما به گونهیی بشود که امیرالمؤمنین(ع) در راه آن، مبارزه و زندگی و جهاد و حکومت کرد. ما میخواهیم در نظام ما، عدل اسلامیِ کامل حکمفرما بشود. هرکسی که در این نظام زندگی میکند، باید مجاهدت نماید، تا اگر در رأس جامعه امیرالمؤمنین(ع) قرار میداشت، جامعه و نظام ما لایق او میبود. ما باید اینطور حرکت کنیم.
باید کاری کنیم که نظام و کشور و جامعهی ما، یک جامعهی علوی باشد. اسم اسلام و اسم ولایت، کافی نیست. بخصوص کسانی که مسؤولیتی بر دوش دارند و مأموریتی از نظام الهی و اسلامی برعهدهی آنهاست - چه در دستگاه قضایی، چه در دستگاه اجرایی، چه در دستگاه قانونگذاری، چه در دستگاه انتظامی، و چه در نهادها و دستگاههای مختلف - زبان و بازو و راه و کار، باید زبان و بازو و راه و سبک کار امیرالمؤمنین(ع) باشد.
امیرالمؤمنین برای خدا و در راه او کار میکرد، به درد مردم میرسید، مردم را دوست میداشت و خدمت به آنها را وظیفهی خود میدانست. با اینکه حکومت او در جهت خدمت به مستضعفان بود، به این اکتفا نمیکرد؛ شبها هم، تنها و به صورت فردی، به کمک یکایک مستضعفان میرفت. این، زندگی امیرالمؤمنین(ع) است.
در نظام ما، هر حرکت و سیاست و قانون و تلاشی، باید در خدمت مردم مستضعف و محرومی باشد که حکومت طولانی و بلندمدت طاغوتها، آنها را از جهات مختلف، به استضعاف و ضعف دچار کرده است. این، راه ماست. این، آن راهی است که امیرالمؤمنین(ع) پیمود. این، آن راهی است که امام و معلم و رهبر عظیمالشأن این انقلاب، آن را از علی(ع) درس گرفت و پیش پای ما گذاشت. باید در آن راه حرکت کنیم.
علی(ع) در هر سطحی، با هر نامی و زیر هر پوششی، ظلمستیز بود. زندگی دشوار امیرالمؤمنین را نگاه کنید. این جنگهای اوست؛ ببینید با چه کسانی جنگید، چهطور جنگید، با چه صلابتی جنگید، آنها چه کسانی بودند، زیر چه نامها و عنوانهای فریبندهیی پنهان شده بودند. اما وقتی تشخیص میداد که این، ظلم و باطل است، درنگ نمیکرد. این، راه ماست؛ راه دشواری که باید آن را طی کنیم. این، راه یکایک کسانی است که ادعای پیروی از امیرالمؤمنین(ع) را میکنند؛ راه مقابلهی با ظلم و ظالم، در هر سطحی و با هر کیفیتی.
آن چیزی که ملت مسلمان ما و نظام جمهوری اسلامی را مورد تهدید قرار داد - تهدید ستمگران و گردنکشان و طغیانگران عالم - همین نقطهی اصلی و اساسی است که در زندگی امیرالمؤمنین(ع) مشاهده کردیم و وظیفهی ماست که این راه را دنبال بکنیم. پیداست کسانی که عادت کردهاند و مردم دنیا را عادت دادهاند که هرچه گفتند، از آنها پذیرفته بشود، برایشان سخت است تحمل کنند. ملتی با تمسک به اسلام و قرآن، در مقابل قلدریهای آنها ایستاده است. بدیهی است که با آن ملت، دشمن میشوند و دشمنی میکنند.
اگر امریکا و قدرتمندان و قلدران عالم، با جمهوری اسلامی دشمن نمیشدند و بغض ملت ایران را در دل نمیگرفتند، جای تعجب بود. اگر طراحان سیاستهای موذیانه و امنیتی و تبلیغاتی صهیونیسم در سرتاسر عالم، شب و روز علیه جمهوری اسلامی توطئه نمیکردند، مایهی تعجب و شگفتی بود. راه اسلام، راه مقابلهی با اینهاست.
اینها از اسلام میترسند. اینها از اسلام سیلی خوردهاند. اینها از اسلام و مسلمانان مؤمن و مخلص و مبارز، در ذهن خودشان خاطرهی تلخ دارند. لذا از اول انقلاب، با نظام جمهوری اسلامی مقابله و مبارزه کردند و انواع و اقسام توطئهها را به کار بردند، که یکی از خباثتآمیزترینِ کارها این بود که همسایهی ما را روزبهروز بیشتر و پیچیدهتر تجهیز کنند و به جان جمهوریاسلامی بیندازند. شما ملت ایران، آن قایله را ختم کردید. شجاعت شما بود که دشمن را وادار به ختم قایله کرد.
امروز خود آنها در همان چاهی که حفر کردند، افتادهاند. آنچه امروز در عراق اتفاق میافتد - این ظلم بزرگی که از طرف مهاجمان و متجاوزان مستکبر و ظالم، به ملت عراق میشود - لکهی ننگی در تاریخ زندگی اینهاست. ببینید با ملت عراق چه میکنند. آمارها را افشا نمیکنند، حقایق را بیان نمیکنند. ملت عراق، مگر چه گناهی کردهاند که باید اینقدر فشار ببینند و زجر بکشند؟
امروز سردمداران امریکا و رفقا و همپیمانان و همقسمهایش، یکی از بزرگترین جنایات بشری را در عراق انجام میدهند. خدا میداند که چهقدر از ملت عراق در این روزها، یا کشته یا مجروح یا معلول یا بیخانمان شدند. اینها به عهدهی کیست؟ این خونها به گردن کیست؟ میگویند: ما چندهزار سورتی پرواز داشتیم. این پروازها، این بمبها را در کجا فرو ریختند؟
چند فروند موشک در سرزمین صهیونیستها فروافتاد، از همهی دنیا صدای مهرههای استکبارجهانی درآمد، همدردیشان را اعلام کردند و از صهیونیستها حمایت نمودند! صدها و هزارها برابر آن، نسبت به مردم عراق اتفاق میافتد، پس چرا خفه شدهاند و سکوت کردهاند؟! این است معنای طرفداری از حقوق بشر؟!
استکبار غرب، چهرهی کریه خودش را نشان داد. ما نمیخواهیم از این سردمداران عراق حمایتی بکنیم - آنها هم درجای خود مقصرند - اما این مسأله، مسألهی دیگری است. مسأله این است که امروز یک ملت مسلمان، زیر دستوپای استکبار غرب - که دست به دست هم دادهاند؛ بعضی پول میدهند، بعضی تجهیزات میدهند، بعضی تشویق میکنند، بعضی هم جنایت را مستقیماً انجام میدهند - له میشود و از بین میرود. البته ملت عراق از بین نخواهد رفت؛ بلکه زنده خواهد ماند. تا وقتی متمسک به اسلام است، زنده است.
اینها چهرهی خودشان را نشان دادند. ببینید چه میکنند. اینها همان کسانی هستند که وقتی یک انفجار در یک گوشهی دنیا اتفاق بیفتد، همهی دنیا را پُرمیکنند که غیرنظامیان کشته شدند. الان در بصره و بغداد و نجف و کربلا و اعتاب مقدس و بقیهی شهرهای عراق، چه کسانی کشته میشوند؟ غیرنظامیان و زنان کشته میشوند، کودکان نابود میشوند. این، چهرهی استکبار جهانی است؛ او را بشناسید - و شما میشناسید - مردم دنیا اینها را بشناسند. اینها کسانی هستند که برای منافع و نفت و راه افتادن چهار کارخانهشان، حاضرند هزاران انسان را به خاک و خون بکشند! امریکا و انگلیس و فرانسه و بقیهی قدرتهای غربی، اینند.
تنها چیزی که بشریت را از دست این گرگهای خونخوار و آدمیخوار نجات میدهد، اسلام انقلابی است. ملتهای مسلمان، اگر میخواهند از دست سلطهی شیطانی و جهنمیِ این استکبار خبیث غربی - که شیطان اکبرشان امریکا امروز پیشاپیش است و بقیه هم دنبال سر او میروند - نجات پیدا کنند، راهش این است که به قرآن و اسلامشان برگردند، مشتشان را محکم کنند و بر سر متجاوزان و مزدورانشان بکوبند. این کاری است که ملت ایران کرد.
دههی فجر در پیش است. دههی فجر، یعنی خاطرهی شکفتن این نیروی عظیم و زنده شدن و فعال شدن آتشفشان بزرگی که دنیای استکبار را تکان داد.این دههی فجر را خیلی قدر بدانید و البته ملت ایران قدر میداند. هر روزی از روزهای این دهه - مخصوصاً روز بیستودوم بهمن - ایام اللَّه و خاطرههای فراموشنشدنی برای ملت ایران هستند. حقیقتاً ملت ما در این دهه جان گرفت.
شما ببینید در هر حادثهیی از این حوادث، ملت ما چه کردند؟ همین روزها مصادف با حادثهی آمل است، که جمعی از برادران و خواهران آملی ما هم ظاهراً در اینجا تشریف دارند. مردم ما در آمل و آذربایجان و مازندران و گیلان و اقصا نقاط کشور، چه کردند؟ ملت ما در طول این دوازده سال، هرجا که نشانهیی از دست استکبار و استعمار مشاهده کردند، چگونه با هوشیاری و قاطعیت عمل کردند؟ ثمرهی یک انقلاب، این است.
دستاورد بزرگی که انقلاب اسلامی به مردم ما داد، مردم را زنده کرد؛ آنها را به هوش آورد و شجاعت و قدرت و عزتشان داد. ملت ما، اول ملتی بود که ثابت کرد امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. ملتهای دیگر هم، راهشان همین است و باید عمل و اقدام کنند. راه اقدام هم، تمسک به اسلام است.
امیدواریم که انشاءاللَّه خداوند به شما توفیق بدهد. در ایام دههی فجر، برادرانی که مسؤول ادارهی این مراسم هستند، یک روز را هم برای همدردی با ملت مسلمان و مظلوم عراق مشخص کنند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش 77
2) فتح: 29
3) شرح ابنابیالحدید، ج 18 ، باب 75 ، ص 226
4) مفاتیحالجنان، زیارت جامعهی کبیره
5) اقبال، ص 464
6) اقبال، ص 464
بیانات در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزهی علمیهی قم
تاریخ: 1369/11/04
بیانات در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزهی علمیهی قم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
آقایان محترم و برادران عزیز! خیلی خوشآمدید. از اینکه در مدت تقریباً یک سال که از دیدار قبلی ما با شما میگذرد - آنطور که شنیدهام - کارها و گامهای خوبی به عنوان مقدمات حرکت سازمانی این مجمع و به تبع آن، طلاب انجام گرفته و برداشته شده است، خیلی متشکرم.
آنچه که ابتدائاً باید عرض بکنم، این است که اینطور کار دستهجمعی - که واقعاً برای حوزهی علمیه، مبارک و فرخنده است - باید هرگز دچار رکود و انتظار و تعلل و سردرگمی نشود. زمان به سرعت میگذرد، عمرها طی میشود و فرصتهای مختلف از دست میرود. فضلای محترم و طلاب و اعاظم حوزه، باید فرصت جوانی و نشاط و فراهم بودن زمینهی حوزهی علمیه را در جای خود مغتنم بشمارند و حالا که به برکت انقلاب و رهبری همهجانبهی امام بزرگوار(رضواناللَّهتعالیعلیه) زمینه فراهم شده، کاری را که حوزهی علمی شیعه به آن احتیاج دارد، انجام بدهند.
اگر از خودمان سؤال کنیم که حوزه به چه چیزی احتیاج دارد که ما آن را انجام بدهیم، سؤال درستی کردهایم. حوزه، خیلی چیزها دارد که اینها سرمایههای آن هستند. حوزه، علم غزیر، تجربهی علمی طولانی، تعداد زیادی اکابر فنّان در فنون مربوط به حوزهی علمیه، تعداد معتنابهی اساتید کار کردهی کار کشتهی در کار خود و کاملاً وارد، میزان فراوانی از سنتهای خوب برای درس خواندن و درس گفتن، رابطهی استاد و معلم و مایؤول به این امور و بسی سرمایههای ارزشمند دیگر دارد. حوزه، چه چیزی ندارد؟ این را باید فکر کنیم. به نظر من، اولین وظیفهی عاجلی که پیش پای دستاندرکاران حوزه است - اعم از مدرّسان محترم، شورای مدیریت، طلاب و در رأسشان، مجمع نمایندگان طلاب که شما آقایان باشید - این است که این سؤال را بررسی بکنیم، ببینیم حوزه چه لازم دارد که ما باید آن را فراهم کنیم.
به نظر میرسد که حوزه به چیزهای متعددی احتیاج دارد و من الان در مقام پاسخگوییِ جامع و کامل به آن سؤال نیستم؛ لیکن اجمال و شبحی از آنچه که ممکن است در ذهن بگذرد، عرض میکنم. از جمله چیزهایی که حوزه احتیاج دارد، یک نظام تعلیم و تعلم است، تا در آن، وقتها هدر نرود. امروز دیگر روزی نیست که ما اجازه بدهیم، یک روز یا یک ساعت از عمر جوانی متدین و آماده برای تلاش و مجاهدت در راه دین - یعنی یک طلبه - هدر رود. طلبه، این است. اگر طلبه متدین نبود، طلبه نمیشد. اگر برای مجاهدت در راه دین آمادگی نداشت، طلبه نمیشد. حتّی شاید بشود گفت که اگر عاشقانه این راه را دوست نمیداشت، طلبه نمیشد.
بنابراین، جوانی با این خصوصیات، در روزی که اسلام توفیق پیدا کرده است یک نظام مبتنی بر اندیشه و تفکر و جهانبینی را در معرض دید بشریت قرار بدهد، نباید وقتش هدر رود. حوزه باید وقت او را به بهترین شکلی پُر کند و از وقتش بهترین استفاده را ببرد و از او انسانی بسازد که میتواند امروز برای نظام اسلامی آبرو باشد و هدف توسعه و رواج و شناخته شدن اسلام را تأمین بکند. این کار، یک نظام درسی لازم دارد و بدون آن نمیشود. اینکه ما یک مجموعهی عظیم بیستهزار نفری را رها کنیم و ندانیم که اینها چگونه درس میخوانند، چه درسی میخوانند، با چه هدفی درس میخوانند، در چه حدی قرار میگیرند، سزاوار نیست.
البته امروز کارهایی انجام گرفته است، امتحانهای نوبهیی هست، امتحانهای خوب هست، مدارس تخصصی هست، کلاسهای رشتههای تخصصی اخیراً به وجود آمده و مقررات و ضوابطی گذاشته شده است؛ لیکن بایستی اینها به حد یک نظام درسی کامل، یا یک نظام کاری کامل، شامل درس و تحقیق و پژوهش و همان پنج مأموریت و مسؤولیتی که پارسال عرض کردم حوزهها دارند، برسد.
رؤوس مطالب آن پنج مأموریت و مسؤولیت، عبارت است از: احراز مسند افتا و تربیت انسانهای صالح برای افتا، تربیت مدرّس، انجام تحقیقات برای پیشرفتهای علمی، مسألهی قضا در جامعه و مسألهی تبلیغ. این پنج مأموریت، کاری است که دم دست است. البته حوزه کارهای دیگر هم دارد و خیلی از کارهای مهم را میتواند و باید انجام بدهد؛ ولی این پنج مأموریت، دم دستی و حتمی است. بنابراین، نظام درسی فراگیر، چیز لازمی است و یکی از کارهایی است که بایستی در حوزه انجام بشود.
یکی دیگر از کارهایی که در حوزه لازم است و حوزه با خلأ آن روبهروست، این است که مسؤولان و اکابر و شخصیتها و رهبران حوزه - مثل مراجع تقلید و مدرّسان بزرگ و شورای مدیریت و امثال اینها - باید کاری کنند که در داخل حوزهی علمیه، درک از مسایل جاری عالم و قدرت تحلیل و فهم این مسایل، در عالیترین سطح خودش در کشور وجود داشته باشد. یعنی ما باید کاری بکنیم که حوزهی علمیه قادر باشد به وسیلهی یکایک اغلب افرادش - نمیگوییم همهی افراد - در فضای عمومی کشور، بینش درست سیاسی و فهم مسایل جاری را در اختیار دیگران بگذارد و مردم را هدایت کند و پیش ببرد.
کج فهمیدن، ساده و سطحی فهمیدن، کُند و ناهوشمندانه فهمیدن، غافل ماندن از مسایل جاری عالم و کشور، از جملهی زیانبخشترین چیزهایی است که ممکن است حوزهی علمیه با آن روبهرو بشود. اینهاست که زمینه را فراهم میکند، تا یک عده آدمِ بددلِ سوءنیتدارِ احیاناً تحریک شده به وسیلهی اجانب، در حوزهی علمیه راه بیفتند و حرفهایی را مطرح کنند؛ کمااینکه در این چند سال، برخی از نمونههایش را دیدید که بحمداللَّه سینهی ستبر انقلاب زد و بسیاری از این نمونهها را از سر راه برداشت؛ لیکن نمیشود گفت که این چیزها تمام شده است.
کجفهمیها و نفهمیها، از دو طرف خطر ایجاد میکند: یکی از ناحیهی هدایتهای غلط و بددلانه و متکی بر تفکرات ناسالم و مشوب به اغراض، و دیگری تحجرها، کُندفهمیها، دیرفهمیها، در لحظهی لازم در جایگاه لازم قرار نگرفتنها. اینها خیلی ضربه میزند و حوزهی علمیه امروز آنطور نیست که بتواند ضربه را راحت تحمل کند. امروز، تلاشی حوزه یا صدمهی به حوزه، صدمهی به اسلام، آنهم در شکل درخشان عالمیش است.
مسأله، مسألهی نظام اسلامی و دیدگاه تمام مسلمانان دنیاست که امروز به جمهوری اسلامی نگاه میکنند و از جهت اسلام و معارف اسلامی، جمهوری اسلامی و حوزه است که باید پاسخگو باشند. اگر خدای ناکرده، حوزه ضربهیی بخورد و اشکالی پیدا کند؛ جایی از نظر فهم مسایل جاری، کج بفهمد و یا موضعی را درست تشخیص ندهد و نیازی را در جای خود درک نکند، یا بد بفهمد؛ دشمنی و دوستی را نشناسد و براساس آن تصمیمگیری بشود، ضربههایی که پیش خواهد آمد، ضربههای جبرانناپذیری خواهد بود.
فهم سیاسی و هدایت سیاسی حوزه، بایستی بسیار سطح بالا باشد. امروز طلاب و فضلای حوزهی علمیه، در سرتاسر کشور منتشر میشوند. اینطور نیست که مردم از آنها بخواهند، برایشان فقط مسأله و رساله توضیح بدهند - اگرچه آن را هم میخواهند، آن هم نیاز مردم است - بلکه امروز راجع به مسایل منطقه و سیاستهای گوناگون جهانی و مسایل داخلی هم از روحانی سؤال میکنند. اگر سؤال هم نکنند، او باید متصدی پاسخگویی بشود.
امروز روحانی امام جمعه است؛ یعنی حاکم فکری و معنوی بر آن شهر یا استانی که او امام جمعهی آنجاست. امام جمعه که فقط یک پیشنماز نیست. امروز، روحانی در دانشگاهها نماینده است؛ یعنی کسی که دین را در دانشگاهها باید معرفی کند. شما ببینید در گذشته، روحانیون خوب در دانشگاه - مثل شهید بزرگوار، مرحوم آیةاللَّه مطهری، یا دیگر برادران و بزرگانی که در آنجا بودند - چهقدر اثر میگذاشتند. روحانی در دانشگاه، فقط اینها نبودند. بعضی از معممان هم بودند که استاد بودند، ولی آنها مردم را به دین نزدیک نمیکردند؛ بعضیشان از دین هم دور میکردند! بعضی از معممانِ بیملاحظهی مراعاتنکنی که سرکلاس و در میان دانشجویان، بدون توجه به تأثیر حرف خود، هرچه به دهانشان میآمد، میگفتند، اینها مردم را از دین هم دور میکردند. آن کسی که جوانان را به دین نزدیک میکرد، عاشق دین میکرد و با معارف اسلامی عمیقاً آشنا مینمود، از آن قبیل روحانیون بود.
اگر ما بتوانیم به تعداد زیادی روحانی، با معرفت دینیِ وسیع و آگاهی و هوشمندی سیاسی، داخل دانشگاهها بفرستیم، شما ببینید از این کار چهقدر برکات برخواهد خاست. این، از حوزه متوقع است. این، بدون آن رشد فکری و سیاسی و معنوی، امکان ندارد. این، جایش خالی است.
از جمله چیزهایی که در دنبالهی همان نظام درسی جایش خالی است، مسألهی کتابهای درسی و حفظ روحیهی شور و نشاط - آن هم به صورت سالم - در بین طلاب است. اینها چیزهایی است که در حوزه بایستی انجام بگیرد. شما مجمع محترم نمایندگان، باید بنشینید این چیزها را بررسی کنید؛ همینهایی که رؤوس و اصولش را من دیدم که در همین اساسنامه هم به صورت اهداف و وظایفِ مجمع آوردهاید. اینها تلاش و حرکت میخواهد.
من به حضور نمایندگان طلاب در سطوح تصمیمگیری حوزه معتقدم، و عقیده دارم که اشتراک نمایندگان طلاب در سطوح تصمیمگیری، به بسیاری از چیزهای خوبی که شما میخواهید درحوزه اتفاق بیفتد، کمک خواهد کرد و حرکت و شور و نشاط جوانی را در طلاب احیا و زنده میکند، و این چیزی است که ما به آن احتیاج داریم.
طلبه باید روحیهی جوانی را با همهی خصوصیات جوانی حفظ کند. البته جوانی طلبه، جوانی نجیبی است. نوآوری جوان، گستاخی جوان، ابتکار جوان، بسیاری از قیود را نپذیرفتن - که در روحیهی جوان هست - در طلبه هست و همهی اینها مثبت است؛ اما قید دین و پایبندی به ضوابط که در طلبه هست، آن روحیات قبلی را تکمیل میکند. اگر آن خصوصیات جوانی تنها باشد، به گستاخیهای بیجا و بعضی از حوادثی که انسان در طول زمانها در دانشگاهها و غیردانشگاهها مشاهده کرده است و حتّی گاهی اوقات به انحرافها منتهی خواهد شد. اما وقتی با تدین و احترام به بزرگتر همراه شد - که این، در حوزهی علمیه یک سنت است؛ سنت احترام به بزرگترها، احترام به استاد، احترام به پیشکسوت، آن کسی که از ما جلوتر است و زودتر از ما درس را شروع کرده و دورههای تحصیلی را یکی پس از دیگری گذرانده است - جوانیِ نجیب و توأم با صلاحی را در حوزه به وجود میآورد.
این جوانی، نباید به پیری تبدیل شود. اگر جوان ما ظاهراً و سنّاً جوان، ولی روحیتاً پیر و بینشاط و بیحوصله و بیابتکار و ناامید باشد، بسیار چیز بدی است. طلبه باید منشأ امید و شور و نشاط و تحرک باشد. اگر اینطور شد، آن وقت طلبه، در صفوف مقدم مسایل انقلاب هم شرکت میکند. شرط اصلی صلاح حوزه، این است. اگر حوزه کارش به آنجا برسد که طلبه نسبت به مسایل انقلاب، احساس بیتفاوتی کند، خطر بزرگی است و نباید بگذارید چنین شود. یکی از مهمترین وظایف هر مجموعهی مسؤولی در حوزهی علمیهی قم و بقیهی حوزههای علمیه، این است.
طلبهها باید در صفوف مقدم باشند. اگر جنگ پیش میآید، طلبه باید در صفوف مقدم جنگ باشد و این را ارزش قرار بدهد. این، حقیقتاً یک ارزش است. آن کسی که در حوزهی علمیه مشغول درس خواندن است، به مجرد اینکه اذان حرب و جهاد بلند شد، به سمت جهاد فیسبیلاللَّه میشتابد، اصلاً قیمتی برایش متصور نیست.
بهترین عناصر طلبه، آن کسی است که همین روحیه را در خود داشته باشد و بپروراند، تا مشمول آن حدیث (من لم یغز و لمیحدّث نفسه بغزو مات علی شعبة من النّفاق) (۱) نشود. اگر هم مانعی پیش آمده و نمیتواند عملاً وارد میدان جنگ شود، دلش برای میدان جنگ بجوشد و روحش در آنجا باشد؛ یعنی (حدث نفسه بغزو) باشد. این، ارزش بسیار والایی است. این روحیه باید زنده بماند.
حوادث گوناگونی برای انقلاب هست؛ طلاب باید حاضر و آماده باشند. مسألهی امریکا پیش میآید، اظهار نفرت از دشمنان و مستکبران پیش میآید، مسایل خلیج فارس پیش میآید، مسایل گوناگون دیگری پیش میآید؛ طلبه اول کسی باشد که احساس کند مسؤولیتی دارد و آن مسؤولیت را استفسار کند، ببیند چیست. هنگامی که مسؤولیتش مشخص شد، در جای مسؤولیت خودش باشد. اینها با طلبگی میسازد.
تصور نشود که اگر بخواهم اینطور بکنم، پس کی درس بخوانم؟ درس را همیشه بخوان. جنگ که همیشه نیست، راهپیمایی که همیشه نیست، حضور در صحنههای ضروری که هرساعت نیست. درس هم باید بخواند و بیدرس و بیتحقیق و بیمباحثه، طلبه معنای خودش را از دست میدهد.
در آن دوران مبارزات، عدهیی از طلبهها غرق در عالم مبارزه بودند؛ آن هم مبارزات آن زمانها که طور دیگری بود و آمیختگیها و پیچیدگیهایی داشت. یک جریان، جریان روشنفکری و یک جریان، جریان مبارزه بود و اینها در مواردی با هم التقا میکردند و البته در آن موارد، التقایشان هم خوب بود و طلبههای مبارز، گاهی یک حالت روشنفکری پیدا میکردند. من که در مشهد بودم، با طلبهها انس داشتم. طلبهها و جوانان قم هم مکرر پیش من میآمدند و میرفتند و مسأله مطرح میکردند و من میدیدم که اینها نسبت به درس بیرغبتند. مکرر به این طلبهها میگفتم که برادران! این درس رسایل و مکاسب را باید بخوانید، این کفایه را باید یاد بگیرید. اینکه خیال کنید ما دیگر مبارزیم، پس دیگر این حرفها چیست، معنای حرفی به چه درد میخورد، این اجتماع امر و نهی و مقدمهی واجب را ولش کن، اشتباه فکر کردهاید. نخیر، اینطوری نمیشود. باید اینها را یاد بگیرید. این، فن ماست. مکرر میگفتم و الان هم همین را میگویم که بیمایه، فطیر است.
طلبهیی که در درس و علم، غور و خوض نداشته باشد، طلبه نیست و موضوع، منتفی است. بحث، سرطلبه است. طلبه، یعنی آنکه باید درس بخواند. البته بعضی از آن حرفهایی که ماها عادت کردهایم بخوانیم، یا زیادی است و یا خالی از اولویت است؛ ولی جایش را باید چیزهای اولی، یا چیزهای لازم پُر کند. مثالهایی که ما زدیم - معنای حرفی مشتق و ضد و فلان - معنایش این نیست که حتماً همهی مباحث این فصول، واجب و لازم است. نه، ممکن است اینها هم جزو همان چیزهایی باشد که بعضی از آنها زیادی است. علی ایّ حال، منظور این است که درسهای رسمی حوزه را باید حتماً خواند و یاد گرفت.
این، اجتهاد است. اجتهاد، یک متد و یک شکل و یک طریقه است؛ رفتاری در فهمیدن و کیفیتی در مشی به سمت حقیقت است. آن کیفیت را باید بلد بود. اگر کسی راه را بلد نباشد، معلوم است که به حقیقت نمیرسد. کسی راهآموخته و بلدشده نمیشود، مگر با خواندن همین درسها. اینها را باید خواند، تا آن راه را یاد گرفت. آن متد را باید فراگرفت. بدون آن متد، نمیشود کاری کرد. بنابراین، با درس خواندن باید در صحنهی رزم سیاسی و اجتماعی و نظامی شرکت کرد و در صحنهی تبلیغ و آگاهیبخشی به مردم وارد شد.
این نکته را هم تأکیداً عرض میکردم و عرض بکنم که حضور نمایندگان طلاب در صحنههای تصمیمگیری حوزهی علمیه لازم است، تا آن حضور در صحنهی تصمیمگیری، به استفاده از بازوهای فعال این نیروها در صحنهی عمل منتهی شود. اگر در صحنهی تصمیمگیری نباشند، در صحنهی عمل نمیشود از آنها استفاده کرد. باید به جوانان میدان داده بشود. از فکر تازه - نه به معنای پذیرش، بلکه به معنای بررسی و گزینش - استفاده کنید، تا کسانی که دارای ابتکارند، قدمهای خوب را بردارند.
ای بسا استعدادهای برجستهیی وجود داشته باشد؛ اینها گم و دفن نشود. ای بسا، نظراتی عالی در چگونگی درس خواندن و کتاب درسی و روال بحثهای اصولی و فقهی و غیر اینها وجود داشته باشد؛ اینها مظلوم واقع نشود. اگر اینطور شد، هم حوزه عقب خواهد ماند، هم ممکن است دشمنانی که با اصل کیان و بنا و استقرار حوزه مخالفند، از آنها سوء استفاده بکنند.
به نظر من، کار زیادی پیش روی شما برادران هست. اگر بخواهیم مصداقاً وارد بشویم، باید بگوییم که یکی از مسایل مهم تاریخ انقلاب ما، همین روزها دارد اتفاق میافتد و آن، مسألهی مربوط به خلیج فارس است. من معتقدم که همهی ملت ما و بخصوص حوزههای علمیه، باید تصویر روشن و درستی از این حوادث داشته باشند؛ بفهمیم که چه میگذرد. به نظر من، آنچه که امروز اتفاق میافتد، برای ملت ایران و دیگرانی که به مسایل جهان اسلام ذیعلاقه هستند، از جهات مختلف قابل توجه است.
اولین مسألهی اساسی که امروز در پیش روی مردم قرار دارد، عبارت از خوی تجاوزگریِ بی پایان ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ جهانی و در رأسشان امریکاست. شاید برای تودههای مردم دنیا، این حقایق هیچوقت اینطور آشکار نشده است که امروز آشکار میشود. اینها از آن طرف دنیا بلند شدهاند به اینجا آمدهاند، تا در مسألهیی که مربوط به منطقه است و محققاً میتواند در خلال روابط منطقهیی حل بشود، دخالت کنند، که نفس دخالت، غلط است و این دخالت را به اشدّ مایمکن از قساوت و بیرحمی انجام میدهند.
شما ببینید اینها با عراق چه میکنند. مسأله، مسألهی حکومت و رژیم عراق و سردمدارانی که خودشان بشدت مورد اعتراض و سؤال هستند - که بعداً عرض خواهیم کرد - نیست؛ زیرا آنها خودشان هم در جرایم شریکند. مسأله، مسألهی ملت و کشور عراق است.
چرا یک کشور را اینطور ویران میکنید؟ چرا قدرتی، به صرف اینکه میتواند شلیک بکند، به خودش اجازه میدهد که به هر هدفی که دلش میخواهد، شلیک کند؟ آخر به چه مناسبتی!؟ مردم بصره و حله و عماره و بغداد و اعتاب عالیه و - آنطور که نقل میشود - بقیهی شهرهای عراق، مگر چه گناهی کردهاند که باید جانشان را از دست بدهند، پالایشگاهشان را از دست بدهند، کارخانهشان را از دست بدهند، فرودگاهشان را از دست بدهند؟ ملت عراق، چند سال بعد از این باید کار بکند، تا بتواند آنچه را که شما از او گرفتهاید، دوباره برای خودش تأمین بکند؟ آخر، این چه جنایتی است که انجام میگیرد؟ از این بزرگتر، جنایتی متصور نیست.
شما اگر جنگ دارید، به میدان جنگ بروید؛ نیروهای نظامی در آنجا هستند، با آنها بجنگید. چرا شما از اول اعلام میکنید که ما ده روز میخواهیم جنگ هوایی بکنیم؟ جنگ هوایی، یعنی چه؟ جنگ هوایی، یعنی انداختن بمب بر سر شهرها. به نظر من، عریانتر از این جنایتی که امروز امریکا به کمک متحدان خودش - فرانسه و انگلیس و دیگران - انجام میدهد، وجود ندارد و تا آنجا که ما یادمان میآید، وجود نداشته است. وای بر بشریتی که همین جنایتکاران، پرچمداران حقوق بشر هم هستند!
ببینید این تمدن منحوس غربی، عجب فرهنگ غلطی را بر دنیا عرضه میکند. واقعاً اینها کجایند؟ هزاران تُن بمب بر سر شهرها و مردم بیپناه و بچهها و مریضها و پیرمردها و بیگناهها و غیرنظامیها بریزند، مانعی ندارد؛ ولی یکی از این هواپیماهایی که رفته این همه جنایت کرده، ساقط بشود و خلبان آن را بگیرند بیاورند در تلویزیون نشان بدهند، جنایتی میشود که همهی دنیا رویش سروصدا و اظهار تأسف میکنند و میگویند برخلاف کنوانسیون ژنو است! این چه فرهنگی است!؟ این چه فرمول غلطی در فهم حقایق بشری است!؟ چرا شما کشتن انسانها را جنایت نمیدانید؛ ولی آوردن یکی از این کُشندگان را در تلویزیون، جنایت به حساب میآورید!؟ همه اعتراض میکنند، همه جنجال میکنند!
من نمیفهمم، این چه فرهنگی است!؟ این چه نکبتی بود که از قِبَل این غربیها برای دنیا به وجود آمد!؟ میخواهند این فرهنگ را صادر کنند. میخواهند این کیفیت درک از مصالح و مفاسد بشری و اخلاق اجتماعی را به همهی دنیا صادر کنند؛ همه هم باید این فرهنگ غربی را قبول کنند! این، یک مسأله است.
امروز یکی از بزرگترین جنایتها انجام میگیرد. عراق، مرکز یکی از تمدنهای قدیمی و مرکز تمدن عظیم اسلامی است. در این کشور، مدرسه و مسجد و جایگاههای مقدس هست. ملت عراق در طول سالیان متمادی زحمت کشیدند و خانه و مدرسه و خیابان و فرودگاه و کارخانه و پالایشگاه درست کردند؛ دست جنایتکاری هم به عنوان جنگ با رژیم عراق، درحالی که نیروهای آن رژیم همانجا جلوی مرز در مقابلش ایستادهاند، میآید مال مردم را ویران میکند و اینهمه نفوس طیبه و بیگناه را میکشد. واقعاً مسألهی بسیار دردناکی است. به چه حقی شما به عراق حمله میکنید؟ به چه حقی مردم عراق را مورد تهاجم قرار میدهید؟
نکتهی دومی که بلافاصله بعد از این قضیه مطرح میشود، آن است که ابرقدرتیِ این ابرقدرتها - همانطور که بارها گفتهایم - به توپوتشرزدن است. اینهمه قدرت افسانهیی برای خودشان در ذهنها تصویر کرده بودند و ملتهای دنیا خیال میکردند که اگر اینها به هر کشوری یک اشاره بکنند، نابود خواهد شد. بسماللَّه! شش ماه نیرو جمع کردند و اظهاراتشان هم این بود که در ظرف روزهای کوتاهی، طرف مقابلشان را از بین میبرند. تا آنجایی که خبرها در دنیا منعکس میشود و ما هم مثل دیگران میفهمیم، اینطور نبوده است. یعنی آن طرفی که حمله کرده، خوشبختتر و روسفیدتر از آن طرفی که به او حمله شده، نیست. حملهکننده هم همانقدر یا بیشتر، خسارت داده است و از نظامیهایش، همان قدر یا بیشتر هم کشته شدهاند. البته او غیرنظامی زیادی را از مردم عراق کشته که این، جنایت است و کشتن هریک نفر از آنان یک قتل است و آقای بوش به خاطر قتل مردم عراق به وسیلهی بمبارانهای شهرها و غیره، یک قاتل و یک جنایتکار است.
این قدرتی که ابرقدرتها برای خودشان درست کرده بودند، معلوم شد که افسانه است. البته ما میدانستیم. این حقیقت جاری بر زبان امام بزرگوارمان(رضواناللَّه تعالیعلیه) که (امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند)، یک بار دیگر آشکار شد. این هم یک نکته است که مورد توجه مردم دنیا قرار گرفت و باید حقیقتاً این نکته را فهمید و روی آن درست تکیه کرد. قدرتهای درجهی یک عالم، با یکدیگر جمع شدند؛ اما کاری را که خیال میکردند میتوانند انجام بدهند، نمیتوانند انجام بدهند.
در اینجا، نکتهی عبرتآمیزی وجود دارد و آن، این است که تجهیزاتی که امروز در مقابل این نیروهای مهاجم به وجود آمده است، مولود سوءنیت و خباثت خود اینهاست. خود آنها هستند که این پایگاهها و این سکوهای موشکی را درست کردند و این موشکها و این هواپیماها و این ضدهواییها و این تجهیزات مدرن و پیشرفته را به رژیم عراق دادند، تا با آنها اسلام را بکوبد. (فسینفقونها ثمّ تکون علیهم حسرة ثمّ یغلبون) (۲). همینطور شد. شرق و غرب، پول و سلاح و وسیلهی تبلیغات و امکانات دادند و تکنیکهای نظامی در اختیار گذاشتند و همان چیزهایی که داده بودند، تا با آنها اسلام نابود بشود، حالا در مقابل خودشان قرار داده میشود و علیه خودشان به کار میرود. بحمداللَّه نتوانستند با این تجهیزات، اسلام و انقلاب اسلامی را نابود بکنند. این هم آن نقطهی حقیقتاً عبرتانگیزی است که بایستی فهمید و خدا را شناخت.
یک نکته هم نکتهی مهمی است که خطاب به سران رژیم عراق است. شماها چه کار میکنید؟ این آقایانی که امروز عراق را زیر پای مهاجمان متجاوز کشاندهاند، در مقابل ملت عراق، چه حرف گفتنی دارند؟ به چه حقی مردم عراق را برای اشباع جاهطلبیهای خودتان، اینطور به یک جنگ ناخواسته کشاندهاید؟ مگر رئیس یک کشور و مسؤولانش حق دارند که تمام منابع حیاتی و انسانی این کشور را برای ارضای جاهطلبیهای خودشان، در معرض تلف و فنا و فساد قرار بدهند؟ مگر میتوانند چنین کاری بکنند؟ مگر شما قیّم مردم عراق هستید که رفتید کویت را تصرف کردید و اینطور این کشور و این ملت مظلوم را دم چک این دشمنان خبیث قرار دادید!؟ این کار، هیچ قابل دفاع نیست و هیچکس نمیتواند از آن دفاع کند. هر کس هم دفاع کند، هر کس هم موضع آنها را توجیه کند، خودش را فریب میدهد.
شما چه دفاع وجدانییی از خودتان دارید!؟ آخر، کسی که درمیدان جنگ شرکت میکند، باید برای یک هدف و یک چیز مقدس و آرزوی قابل عرضهیی باشد. شماها وقتی که در میدان جنگ شرکت میکنید، پیش خودتان چه میگویید؟ میگویید ما برای ارضای جاه طلبیمان، خود و ملت خویش را در این کورهی گداخته انداختیم!؟ آیا وجدان شما ارضا میشود؟
یک وقت کشوری مثل جمهوری اسلامی است، که ما در خانهی خود نشسته بودیم، به ما حمله کردند و ما هشت سال دفاع کردیم. این دفاع، مقدس است. دفاع ما، دفاع از حیثیت و ناموس و دین و مرز و مردم و انقلاب و حکومت و نظام اسلامی و قرآن بود؛ اما شما که کار خودتان را با یک تجاوز شروع کردید و منافعتان با منافع امریکا اصطکاک پیدا کرد و دونفری به جان هم افتادید، نتیجهاش این است که ملت عراق و مردم منطقه، در این بین متضرر میشوند. از این اقدام، چه کسی استفاده میکند؟ اسرائیل خبیث.
جز همین چند فروند موشکی که به آن سرزمین خورد و آنها قدری طعم موشک را چشیدند و فهمیدند که این فلسطینیهای مظلوم، چگونه زیرفشار قرار دارند، باعث شد که اسرائیل سوء استفاده کند و اهداف توسعهطلبانهی خودش را بیشتر تعقیب نماید و در این گیرودارِ دعوا و جنگ در خلیج فارس، سیل مهاجرت را به طرف سرزمینهای اشغالی فلسطین بکشاند. آنچه که رژیم عراق انجام داده، قطعاً به سود دشمنان اسلام و به سود اسرائیل و علیه ملت عراق و علیه ملتهای مسلمان منطقه است. سر جاهطلبی، دونفر با هم دعوا میکنند؛ عدهیی بیگناه پایمال خواهند شد. چهطور کسی میتواند بگوید که من پرچم دفاع از شماها را در دست دارم!؟ مگر چنین چیزی میشود؟ این حرف، دروغ است.
و اما موضع جمهوری اسلامی. این موضعی که مسؤولان جمهوری اسلامی اعلام کردهاند، (۳) صددرصد اسلامی و انقلابی است؛ چون نفی تجاوزطلبی و تقبیح حوادثی است که علیه مردم اتفاق افتاده است. بعضی سعی میکنند که کلمهی بیطرفی را به معنای غلطی معنا کنند. ما از اول انقلاب، در جنگ بین شرق و غرب، بیطرف نبودهایم. ما از اول انقلاب تا حالا، علیه شرق و غرب جنگیدهایم. مگر اینطور نیست؟ شرق و غرب هم علیه ما متحد شدهاند و جنگیدهاند. آن روزی که شرق و غرب هنوز با هم آشتی نکرده بودند و در دنیا شرق و غربی وجود داشت، شعار انقلاب ما (نه شرقی و نه غربی) بود؛ یعنی نفی هر دو و مخالفت با هر دو. این، معنایش بیطرفی نیست. ما هرگز به نفع چپ، با راست دشمنی پیدا نمیکردیم؛ به نفع راست هم با چپ دشمنی پیدا نمیکردیم.
دو اردوگاه و دوجناحند که به خاطر اهداف غلط و غیرالهی و نامقدس - از نظر ما و از نظر همهی انسانهای واقعبین - با هم میجنگند. جمهوری اسلامی، هر دو جناح را رد میکند؛ چون در هر دو طرف، انگیزهها مادّی است و به همین دلیل هم با یکدیگر تعارض پیدا کردهاند. آنها به دلیل مادّی بودن، با هم تعارض پیدا کردهاند. اینطور نیست که یکی الهی و یکی هم مادّی است. جنگ اسلام و کفر نیست. این، موضع ملت ایران ماست.
برای ملت عراق، بشدت نگران و ناراحتیم. در این چند روزه، هر وقت این خبرها میرسد - وقتی هم که نمیرسد، به یادش هستم - به خاطر این مردم بیچارهی مظلوم مسلمان بیپناهی که به دلیل قدرتطلبی و جاهطلبی از یک طرف، و خوی تجاوزگری و درندگی از طرف دیگر، پایمال میشوند، واقعاً قلباً ناراحت میشوم. در این قضایا باید موضع درست را دانست و شناخت.
غرض، اینها وظایف سنگین حوزههای علمیه است و نقش طلاب، انصافاً نقش بسیار مهمی است. من خواهش میکنم که شما آقایان، آن خصوصیات جوانی و آن شور و نشاط و جرأت و ابتکار و نوآوری جوانی را همراه با ضابطهگرایی و تدین و سنتهای اخلاقی حوزه - که احترام به بزرگتر است - ارج بنهید و مهم بدانید و حضور انقلابی خود را حفظ کنید.
کسی که در صحنههای انقلاب هیچ حاضر نبوده، از ارزش بسیار زیادی محروم است؛ این را بدانید. آن کسی که در طول جنگ، غالباً در میدان جنگ بوده، اگرچه حالا چهار ورق هم از ما عقب ماند، اما از ارزش بسیار والایی برخوردار است؛ که (فضّلاللَّه المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما). البته آن کسی هم که نرفته، لابد عذر و علت و جهتی داشته، یا مورد احتیاج نبوده است - (وکلّا وعداللَّه الحسنی) (۴) - اما آن کس که رفته و مصداق مجاهد قرار گرفته، قطعاً از ارزش والا و بالایی برخوردار است. در محاسبات وافکار و حسابهایتان، اینها را در نظر داشته باشید. البته معلوم است که اینها را محاسبه هم میکنید؛ ما هم تأکید میکنیم.
خداوند انشاءاللَّه به شما توفیق بدهد و تأییدتان کند. انشاءاللَّه به همهی ما توفیق بدهد که وظایفمان را بشناسیم و کارمان را انجام بدهیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۵۱۷
۲) انفال: ۳۶
۳) اشاره به جلسهی شورای عالی امنیت ملی ( ۲۹/۱۰/۱۳۶۹ ) است که در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی تشکیل شد و در آن، سیاست جمهوری اسلامی ایران مبنی بر بیطرفی در درگیری، مورد تأیید قرار گرفت.
۴) نساء: ۹۵
بیانات در دیدار مسئولان بنیاد شهید انقلاب اسلامی
تاریخ: 1369/10/23
بیانات در دیدار مسئولان بنیاد شهید انقلاب اسلامی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از همهی برادران و خواهرانی که افتخار خدمتگزاری به خانوادههای شهدا را پذیرفتهاند و این را برای خودشان یک انجام وظیفهی انقلابی دانستهاند و دنبال کردهاند، شخصاً صمیمانه متشکرم و دعا میکنم که خدای متعال کمکشان کند و توفیقشان بدهد.
بنای بنیاد شهید، از آغاز بر یک درک انقلابی از حوادث جاری جامعهی ما بود. اگر انقلاب، زنده و فعال و در صحنه و عرصهی سازندگیِ انقلابی و حقیقی نباشد و در مقابل دشمن، چهره جدی و مصممی نداشته باشد، شهیدش کجا بود، تا بنیاد شهید بخواهد. فرض بنیاد شهید، فرض حیات انقلاب است و با همین دید هم باید به بنیاد شهید نگاه کنند؛ هم کسانی که از بیرون نگاه میکنند و هم بخصوص کسانی که خودشان را زیر بار سنگین این کار عظیم درگیر و مشغول کردهاند و وظیفه را در این تشخیص دادهاند، که تشخیص خوب و مبارکی هم هست. امیدواریم که خدای متعال زحماتتان را ارج بگذارد و اجر بدهد و شماها را توفیق دهد، تا بتوانید راه را هرچه بهتر و درستتر و دقیقتر بپیمایید.
در باب بنیاد شهید، آنچه که من همیشه از سابق به آن توجه داشتهام و نگرانش هستم و در پیامهایی که گاهی در این هفت، هشت، ده سال اخیر در سالگردهای بنیاد و مناسبتهای مختلف دادهام، یا به بعضی از مسؤولان بنیاد - آقای کروبی و بقیهی آقایانی که گاهی با من ملاقات داشتهاند - یا در اجتماعاتی که گاهی جمعیتهای بنیاد آمدهاند، گفتهام، این است که سروکار بنیاد شهید، با یک مجموعهی انسانیِ ظریف و حساس است. این نهاد، با کمیتهی امداد و بنیاد مستضعفان و جانبازان فرق میکند؛ اگرچه جنبهی جانبازان بنیاد مستضعفان تقریباً همینطور است.
شما با مجموعهیی روبهرو هستید که در اخلاص و وفا و ایمان و عمل صالحشان - یعنی همین ملاکهای اصلی که ما در اختیار داریم - هیچ شکی نیست. اگر هم تردیدی باشد که فلان خانواده، آیا همان اخلاص اول را دارند یا نه، ما باید به خودمان مراجعه کنیم و سؤال نماییم که به چه علتی اینطوری شده است؟ والّا آن خانوادهیی که فرزندش را به میدان شهادت میفرستد و صبر میکند و سرش را بالا میگیرد و افتخار میکند، یا آن زنی که شوهرش میرود و افتخار میکند، یک موجود خودیِ انقلاب و انقلابی است؛ در این نباید بحثی داشت.
از طرفی، انسان هم است؛ یعنی ظرافتهای یک انسان و توقعات و ارزشهای یک خانوادهی شهید هم در او هست. این سه چیز است که هر کدام به تنهایی، رعایتهایی را ایجاب میکند. یعنی یک مجموعهی انسانی است که به خودی خود، رعایتهایی را لازم دارد؛ مجموعهیی که به دلیلی، توقع درستی دارند؛ مجموعهیی که به دلیل روشن و برهانی، اخلاصشان ثابت شده است. ببینید، چهقدر کار شماها سخت است.
اینکه ایشان (۱)مسایل فرهنگی را میگویند، اینها همان حرفهایی است که خود من مکرر به شما گفتهام. کار شما، بیش از آنچه که عملی و فیزیکی و محسوس باشد، کار فرهنگی است. من یک وقت گفتم، اگر بنیاد شهید، جسم و روح را معادل میداند، باید نصف امکاناتش را در اختیار روح - یعنی کار فرهنگی - بگذارد. البته کار فرهنگی، فقط درس دادن و گفتن نیست. گاهی شما به دست یک نفر قرصی میدهید، یا در دهان کسی لقمهیی میگذارید. این کار، فرهنگی است. وقتی که صحبت از کار فرهنگی میشود، ذهنتان فوراً به سمت مجله و روزنامه و امثال اینها نرود. نه، کار این خانم (۲) هم فرهنگی است. کاری که ایشان در بیمارستان میکنند، به نظر من خیلی اوقات، حتّی ممکن است فرهنگیتر از کتابی باشد که ما به دست یک نفر میدهیم.
کار فرهنگی را درست لخت کنیم و بفهمیم یعنی چه. کار فرهنگی، آن چیزی نیست که لباس فرهنگی دارد. لباس فرهنگی، یعنی نوشته و کاغذ و قلم و امثال اینها. این، فرهنگ میشود؛ اما کار فرهنگی نیست. کار فرهنگی، یعنی روح فرهنگی در آن باشد، یک حرکت فرهنگی باشد، رشد بدهد و فعل و انفعال را در ذهن و مغز و جان و عواطف انسان به وجود آورد. اگر شما مدرسه درست کردید، ولی این مدرسه در روح کودکی که هدف و آماج کار تبلیغی شماست، اثر مثبت نگذاشت، این کار چیست؟ میتوانید ادعا کنید که کار فرهنگی است؟ نه، این، ضد کار فرهنگی است. میخواهم حساسیت قضیه را توجه بکنید.
این آمارها ما را خوشحال میکند. من با خانوادههای شهدا ارتباط نزدیک دارم. گاهی یکی از آنها میگوید که من فلان جا رفتم، فلان کمک به من شد. واقعاً تمام وجود انسان، از اینکه خانوادهی شهیدی خوشحال و راضی باشند، احساس لذت میکند. همین که خانوادهیی اعلام رضایت میکند، مثل اینکه انسان وارد بهشت شده است؛ اصلاً هدف را پیدا میکند. بنابراین، هر آمار و رقم شما که یک ذره بالا و پایین برود، تأثیرگذارنده است؛ منتها میخواهم شما به عنوان برادر مسؤول توجه بکنید که این آمارها همه چیز نیست. اینها جسم است و روحی دارد؛ مواظب آن روحش باشید. آن روحش این است که شما در دانشگاه شاهد، یا در مدرسهی شاهد، حرکت و برخوردتان طوری باشد که آن هدف شما - که عبارت از جامعهی کودک شهیدزاده است - از لحاظ تصورات و افکار و آرزوها و عواطف و احساسات، در آن جهتی حرکت کند که شما میخواهید. یعنی یک ترازو در دستتان باشد و دایم بسنجید.
شما برای جهت روانشناسی که ما گفتیم، یک واحد روانشناسی تشکیل دادید، که کار خوبی است و اگر خوب کار بکنند، کار موفقی است؛ اما این را باید به آقای رحیمیان و به خود آقای کروبی عرض بکنم که به سراغ این بروید که در آمارگیریهای حقیقی و بدبینانه و سختگیرانهی نسبت به خود، واکنش کارهای خودتان را ببینید... د.
دو، سه نکتهی مهم هست که در جهت همین عرایضم مطرح میکنم:
اولاً، خانوادهی شهید نباید کارمند بشود. شما میفرمایید که ما قبلاً اینقدرحقوق میدادیم؛ حالا که تورم زیاد شده و این حقوق به جایی از آنها نمیرسد، باید مثلاً بیشتر بدهیم. گویی که ما از یک عده حقوقبگیرِ رسمی حرف میزنیم. به نظر نمیرسد که این روش، خیلی موفق باشد. این حقوقبگیری، چهقدر مثبت است؟ برای این خانواده، چه کاری خوب است که انجام بشود؟ نمیشود فکر کرد و بررسی نمود؟ شاید این هم جزو وظایف همین سازمان شما باشد. بررسی کنید، آیا میشود برای حقوق دادن به خانواده، جایگزین پیدا کرد؟
البته حقوق دادن، از یک نظر، برای او و برای ما آسانترین کارهاست؛ ولی معلوم نیست که بهترین کارها باشد. آسانترین، گاهی بهترین است و گاهی هم نه. شاید بشود کارهای بهتری کرد. مثلاً به یک نفر، به قدر حقوق ده ماهش را بدهیم، تا سرمایهیی درست کند و راه بیفتد.
در ذهنم هست که سابقها صحبت بود که برای خانوادههای شاهد، سرمایهگذاری بشود. خیلی خوب، یک سرمایهگذاری بشود و خودشان، ادارهی امور خودشان را به عهده بگیرند و دیگر بنیاد شهید نخواهد تا آخر، مرتب حقوق بدهد. این حقوق، بعد از چند سالی، چیز ثابتی میشود و یک ذره از گوشهاش نمیشود زد و تورم هم بالا میرود. من نمیدانم که اصل این قضیه، چهقدر بررسی شده است... ت.
یکی از آقایان به نکتهیی اشاره کردند که حرف بسیار درستی است. گفتند ماها واقعاً خدمتگزاران خانوادهی شهداییم. این روحیه و احساس خدمتگزاری، باید انشاءاللَّه در تمام سلسله مراتب این بنیاد تقویت بشود. یعنی این حالت هرگز پیش نیاید که در جایی، فرضاً مسؤول بنیاد شهیدی، مثل صاحبخانهیی رفتار کند که افرادی به او مراجعه میکنند و کاسهیی میآورند که برایشان یک ملاقه آش بریزد! همه مثل انبارداری باشند که صاحب اموال به دست یک نفر حواله داده و گفته است، برو این کالا را بگیر. در این جا، انباردار نمیتواند بگوید چرا زیاد شدید، چرا خیلی آمدید. در حقیقت، شما که انباردار هستید، برای همین کار در آنجا ایستادهاید، تا بیایند و شما تحویل بدهید و بروند. باید واقعاً این روحیه حاکم باشد، تا ما بتوانیم با خانوادههای شهدا، با همان ارج و منزلت شهادت برخورد کنیم... م. (۳)
علی ایّ حال، به نظر من، بنیاد شهید، یکی از برکات انقلاب و یکی از نشانههای حقانیت انقلاب و امام(رضواناللَّهتعالیعلیه) است. ایشان از همان اول، به این مسأله توجه کردند و اهمیت دادند و ما میدیدیم که چهطور نسبت به مسألهی شهدا و خانوادههای شهدا حساسند و نسبت به بنیادی که امور آنها را به عهده میگیرد، علاقهمند و مهتم هستند.
امیدواریم که انشاءاللَّه خداوند توفیق دهد و روح آن بزرگوار به شما کمک کند، تا این حرکت بسیار باارزش را تعقیب بکنید و خدمت بزرگی که به عهدهی شما و همهی ماست، در حقیقت بخوبی انجام بدهیم. من مجدداً از همهی شما برادران و از خواهر عزیزمان، به خاطر زحماتی که میکشید، تشکر میکنم و امیدوارم که فردایمان انشاءاللَّه بهتر از امروز و دیروزمان باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) حجةالاسلام رحیمیان
۲) خانم فاطمه کروبی
۳) از آنجا که این بیانات در جمع محدودی ایراد شده و بعضی از قسمتهای آن طبقهبندی شده است، لذا در حال حاضر این بخشها حذف میشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.
بیانات در دیدار فرماندهان نظامی و انتظامی
تاریخ: 1369/10/22
بیانات در دیدار فرماندهان نظامی و انتظامی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به شما برادران عزیز و مسؤولان نیروهای مسلح که در اینجا تشریف دارید، خوشآمد عرض میکنم و امیدوارم امروز که آییننامهی انضباطی رسماً برای کلیهی نیروهای مسلح ابلاغ میشود، انشاءاللَّه مقطع نویی برای جریان بهتر نیروهای مسلح در آینده باشد.
چند جمله از حساسیتهای مربوط به نظام فرماندهی در نیروهای مسلح عرض بکنم. اساساً محور اصلی نیروهای مسلح، فرماندهی است. همهی آنچه که در نیروهای مسلح، تأثیر و کارایی و بُرندگی دارد - چه آنچه مادّی است، چه آنچه انسانی است - بدون نظام فرماندهی، در حقیقت هیچ و پوچ و بیاثر و یا بسیار کم اثر خواهد بود. به همین جهت، این ستون فرماندهی در نیروهای مسلح را باید بسیار مستحکم و ثابت کرد.
در یک سازماندهی، فرماندهی یک امر صرفاً شخصی نیست و نمیتواند باشد. در مجموعهی یک سازمان، فرماندهی و سازمان، با یکدیگر ارتباط مستحکم دارند. فرماندهی بر عدههای سازمانیافتهی نظامی، با فرماندهیِ طبیعی بر یک مجموعه تودهی انسان بینظم و بیسازمان، تفاوت میکند. در مجموعههای نظامی، آن چیزی که فرماندهی را به معنای واقعی کارآمد میکند، سازماندهی درست و مستحکم و روان و کامل و زنده و پویاست. این دو، وقتی با هم همراه شد، آنگاه ما سازماندهی زنده و فعال و روان و دور از زواید، با یک فرماندهی قوی و کارآمد خواهیم داشت. آن وقت، آن مجموعه، مجموعهیی خواهد بود که قطعاً کارایی خواهد داشت و کارآمد خواهد بود.
چند سال قبل از این، من حرفی را از یک فرد نظامی سابقهدار و کارآمدی شنیدم و بعد آن را در عمل فرماندهان نیروهای مسلح، بارها مشاهده و تجربه کردم. او میگفت - و درست هم است - که فرماندهی باید جوهری از رهبری در خودش داشته باشد و بدون آن، فرماندهی نیست. فرماندهی، فقط فرمان دادن نیست که بکن یا نکن. فرماندهی، یک امر معنوی، یک نوع رهبری، یک نوع ادارهی همهجانبه و یک چیز متکی به ذهن و احساس و عمل و جسم و روح و با سازماندهی و شکل سازمانیِ صحیح است؛ همان چیزی است که در نیروهای مسلح، موجب کارایی کامل میشود. آن وقت، ابزارها به کار میافتد. اگر ابزارها کهنه است، نو میشود و اگر نو است، نگهداری میشود. ابزارها به وجود میآید و ساخته میشود. بدون این فرماندهی و این سازماندهی، ابزارهای نو هم از کار میافتد و به درد نمیخورد، ابزارهای کهنه هم زود از رده خارج میشود. کمااینکه نظایرش را هم در برخی از بخشهای تشکیلات نیروهای مسلحِ خود ما مشاهده کردید. شماها بیش از من، آن را در جنگ دیدید.
در جاهایی ابزار هم بوده، اما بیفایده بوده است. در برخی از کشورهای دیگر هم - مثل بعضی از همین کشورهای خلیج فارس - الان مشاهده میکنید که ابزارهای مدرن در اختیارشان است. آن چیزی که کسر دارند، ابزار نیست؛ اما به خاطر کمبود آنچه که در یک نیروی مسلح، کمبود واقعی است، وجودشان کالعدم و مثل صفر است. آن چیزی که هست، هیچچیز نیست. به همین خاطر مجبورند که دیگری بیاید از آنها دفاع کند و در آغوششان بگیرد و در بازوی خودش نگهدارد!
به نظر من، آن چیزی که روح این آییننامه است - که بعداً در اختیار آقایان قرار داده خواهد شد - حفظ رابطهی صحیح فرماندهی با اجزای این سازمان است. این رابطه را بایستی به صورت دقیق رعایت کنید و در ستون سلسله مراتب، تا پایینترین رده رعایت کنند. این خطاب، فقط به شما چند نفر آقایانی که در رأس نیروهای مسلح هستید، نیست؛ خطاب به فرماندهان قسمتها و یگانها تا آن پایین است. یعنی این هم یکی از خصوصیات فرماندهی در مجموعههای سازمانیافتهی درست است که فرماندهی، قائم به شخص نیست.
یک فرمانده، به تنهایی کارهیی نیست. فرماندهی، یک عمود و یک سلسله است. این سلسله بایستی محفوظ بماند و این، با رابطههای صحیح امکانپذیر است. فرماندهان در نیروهای مسلح، باید خصوصیات اصلیِ لازم برای فرماندهی را دارا باشند، یا دارا بشوند. این چیزی است که آقایان باید به آن، واقعاً اهمیت بدهند. این خصوصیات چیست؟ شماها این خصوصیات را میدانید، من هم اجمالی عرض خواهم کرد.
قبلاً این نکته را بگویم که امروز ما ملت ایران، واقعاً شایستهترین ملت برای ایجاد یک نیروی نظامیِ حقیقتاً کارآمد هستیم. شاید الان کمتر ملتی در منطقه و در سطح جهان وجود داشته باشد که به اندازهی ملت ما، لازم و سزاوار باشد که به فکر تقویت نیروهای مسلح خودش باشد. علت هم این است که ما تنها ملتی هستیم که به خودمان متکی هستیم. ما به هیچکس دیگر متکی نیستیم. ما به نیروی ذاتی و قدرتها و تواناییها و لیاقتهای خودمان متکی هستیم؛ باید هم متکی باشیم. اگر به این نیروها متکی نبودیم، موجودیت این کشور و این ملت، بشدت مورد تهدید و در خطر میبود.
معنای این حرف، آن نیست که اگر ملت ما و مجموعهی نظام ایران، از جایی کمک بخواهند، به آنها کمک داده نخواهد شد. خیر، شاید امروز آغوشهایی باز و دستهایی دراز هست که با کمترین اشارهیی، دوستیهایی را به جمهوری اسلامی ایران نشان بدهند و کمکهایی را ارایه نمایند؛ منتها آن دوستیها و آن کمکها، به قیمت گزافی تمام خواهد شد؛ به قیمت وابستگی، به قیمت از دست دادن ارزشهای اساسی که انقلاب برای آنها به وجود آمد، به قیمت از دست دادن این استقلال و این متکی نبودن به هیچ قدرتی. واقعاً اینطور است. بخصوص در دنیای امروز که دو قطبیگریِ بسیار شدیدی وجود دارد؛ قطب قدرتها و قطب وابستگان به قدرتها. فاصلهی اینها هم از لحاظ نیروی نظامی و سیاسی و اقتصادی، یک فاصلهی ژرف و ناپیمودنی است.
با این وضعی که امروز در دنیا هست، قدرتهایی که میتوانند به کسی کمک بدهند - چه اروپا که امروز میشود اسم آن را آورد، و چه امریکا - فقط به قیمت وابستگی به کسی کمک میدهند، و لاغیر. آن چیزی که معنایش کمک باشد، با داد و ستد و بده بستان، تفاوت میکند. بده بستان امر معقولی است؛ یعنی هر کس به قدر توان خودش، چیزی میدهد و چیزی میگیرد. کمک، آن چیزی است که امروز به عربستان سعودی میدهند و برای کویت تدارک میبینند و دیروز در جنگ با ما، به عراق میدادند. کمک، یعنی حمایت. طبیعی و بدیهی است که این، به قیمت وابستگی و از دست دادن شرف و ناموس ملی یک کشور و یک ملت انجام میگیرد.
برای ملت ایران، با این انقلاب و با آن پیشینه و با این ظرفیت عظیم فکری و علمی، چنین چیزی محال است و نظام جمهوری اسلامی، اصلاً بر مبنای دیگری به وجود آمده است. من در حال حاضر، کشور دیگری را با این خصوصیات نمیشناسم. هر کس به همان اندازهیی که به قدرتهای بزرگ متکی است، به همان اندازه، وابستگی هم دارد. همه هم متکیند؛ حتّی کشورهای اروپایی. همین کشورهای اروپایی که امروز در جهت ابرقدرتی پیش میروند، مجموع و تک تکشان، وابستهی به قدرت برتر امریکایند و بدون اجازهی امریکا، کارهای اساسی و حساس انجام نمیگیرد. شما خودتان نمونههایش را در مسایل مربوط به نیروهای مسلح اطلاع دارید و میدانید.
در زمان جنگ، کشوری رابطهاش با ما هم خوب بود، به ما هم احتیاج داشت. این کشور، برای ما ابزاری ساخته بود که در آن، امریکاییها شریک بودند؛ ولی از ترس امریکاییها، در تمام طول جنگ جرأت نکرد که آن ابزار را به ما بدهد! در حالی که به این کار احتیاج داشت و برایش هم خیلی خوب و مفید بود و اگر این کار را میکرد، میتوانست محبت ایران را جلب کند. الان در همین قضیهی برخوردهای خاورمیانه و خلیج فارس، مسأله همین است. یک شوروی بود که آن هم تمام شد و محتاجتر از آب درآمد و به یک صدقهبگیر از غربیها و بخصوص امریکا، تبدیل شد. گفت: (آنان که غنیترند، محتاجترند).
ما اگر بخواهیم، از آن چیزی که بین همهی آحاد ملت ایران مورد اشتراک است - یعنی حیثیت این کشور - دفاع کنیم، باید درصدد تقویت نیروهای مسلح باشیم. بعضیها حیثیت این کشور را به اسلام و تعالیم عالیهی اسلام و ارزشهای اسلامی میدانند - که اینها اکثریت این مردمند - یک عده هم هستند که ممکن است این حرفها را قبول نداشته باشند؛ لیکن آنها هم بالاخره حیثیت ملی این کشور را قبول دارند. هر کس که امروز این حیثیت را قبول دارد، باید درصدد تقویت نیروهای مسلح باشد.
البته دشمن حملههایی دارد؛ لیکن باز کارآمدترین روش استکبار، ضربهی نظامی است. آن وقتی که قدرتها میخواهند قدرتنماییشان را نشان بدهند، به ضربهی نظامی متوسل میشوند. آن وقتی که نتوانند چنین کنند، راههای بلند مدت را در پیش میگیرند. اما میدانید که همیشه روشهای بلند مدت و تدریجی، بعد از یأس از روشهای کوتاه مدت و فوری است. در کوتاه مدت که نتوانستند کاری بکنند، مجبورند سراغ مسایل مدت طلب بروند. بنابراین، بایستی این نیروهای مسلح، قوی و آماده باشند.
این کار - همانطور که گفتم - در درجهی اول، به سازماندهی مستحکم، خوب، منعطف، روان و آشنا با ارزشهای اسلامی احتیاج دارد. آمیختهی با این ارزشها و در کنار آن و یا در قلب آن، فرماندهییی با همهی خصوصیات لازم برای فرمانده، مورد نیاز است. این خصوصیات، در درجهی اول، ایمان است. فرماندهی بیایمان، به درد فرماندهی نمیخورد. به قدر ثقل کاری که به او محول میکنید، باید ظرفیت ایمانی داشته باشد. اگر نداشت، فایدهیی ندارد. بارها ما این را تکرار کردهایم و ضربهاش را هم خوردهایم. هرچه سطح کار بالاتر میآید، بایستی ایمان بیشتر باشد. منظورمان از ایمان، برخی از تظاهرات ایمانی به اسلام و این نظام و این حرکت نیست؛ حقیقتاً مؤمن باشد و باور آورده باشد.
فرمانده باید مسؤولیتپذیر باشد. فرماندهی که بگوید دیگر چه کار کنیم، اینگونه است، اینطوری شد، فرماندهی قادری نیست. باید آن مسؤولیتی را که به او سپرده میشود و او قبول میکند، حقیقتاً قبول کرده باشد و تبعات ناشی از آن مسؤولیت را بپذیرد. مترتب بر این مسؤولیتپذیری، دلسوزی و پشتکار و خستگیناپذیری است. فرماندهی تنبل و خستهبشو، فرماندهیی که از دنبال کردن کار، خیلی راحت صرفنظر میکند، هرگز فرماندهی موفقی نخواهد بود.
طبیعی است که فرماندهی یک یگان بزرگتر و یک سازمان وسیعتر، خصوصیات بیشتری از این قبیل لازم دارد و فرماندهی یک یگان کوچکتر، خصوصیات کمتری نیاز دارد. روشن است که هر کس به قدر مسؤولیتی که پذیرفته است، بایستی این خصوصیاتی را که عرض کردیم - یعنی تلاش و دلسوزی و دنبالگیری - همراه داشته باشد.
فرمانده باید از ارکان و اجزای مختلف حیطهی مأموریت خودش، دایماً بااطلاع باشد. فرماندهی غافل، فرماندهیی که نمیداند در بخشهای مختلف فرماندهی و حوزهی مأموریتی او چه میگذرد، قطعاً فرماندهی ناموفقی خواهد بود. راهش هم بازرسیهایی است که بایستی پیدرپی انجام بگیرد. ابزار بازرسی، در دست شماست. بازرسیها را باید فعال کنید. البته عرض کردیم که این حرف، فقط خطاب به شما نیست. شما این حرفها را به تمام سلسله مراتب فرماندهی، تا فرماندهی دسته، تا فرماندهی یک قسمت کوچک - که به قدر حیطهی کار خودش، بایستی مواظب باشد - منتقل خواهید کرد و باید بکنید. از یک فرماندهی، بیاطلاعی و ناآگاهی از حوزهی مأموریت خودش را نمیشود قبول کرد. تلاش، خبرگیری، سؤال، خسته نشدن از این قضیه و نظمپذیری به معنای حقیقی کلمه - همان چیزی که از اوایل، دایماً به عنوان سلسله مراتب تکرار شده است - باید وجود داشته باشد.
از اوایل انقلاب، دلسوزانی به این نتیجه رسیده بودند که علاج نیروهای مسلح، به سلسله مراتب است. البته میدانید که در آن وقت، ستون فقرات ارتش را شکسته بودند و داشتند میشکستند. یک عده از روی تعمد این کار را میکردند؛ برای اینکه نیروهای مسلح را بکلی متلاشی کنند. اوایل انقلاب، زمزمههای خائنانهی حاکی از یک بینش دروغ و غلط را دایماً ترویج میکردند. با اینکه امام هیچوقت نظامی نبودند و در سازمانهای نظامی حضور نداشتند، واقعاً این تصمیم جزو حکمتهای آن مرد بود.
من هر وقت راجع به برخی از اقدامات این بزرگوار فکر کردم، دیدم همان حکمتی که قرآن دربارهی لقمان و سایر پیامبران میگوید، به معنای واقعی در این مرد بود. حکیم، یعنی آن کسی که ماورای این ظواهر، چیزهایی را مشاهده میکند که چشمهای عادی و معمولی، از دیدن آن عاجزند. در مقایسهی با دیگر مردم، مثل پیر مجربی در مقابل جوان خام و تازه وارد است. همین ضربالمثلی که شنیدهاید: آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام آن بیند
اشاره به همین نکته است.
ایشان نسبت به دیگران، نسبت به ماها و نسبت به همین مسؤولانی که بودند و بودیم و میدیدیم، واقعاً اینطوری بود. او همیشه چیزی را در زیر جریانات احساس میکرد و میدید. گاهی انسان، با استدلال به چیزی میرسد؛ ولی او بدون استدلال به آن رسیده بود. واقعاً لطف و الهام خدایی بود. همانطور که خودش فرمود، دست قدرتی بود که او را هدایت میکرد.
آن بزرگوار، سلسله مراتب را با همین کلمه تکرار میکرد. این کلمه، یک تعبیر نظامی است و از محیط علمایی و آخوندی و حوزهیی - که ایشان در آن تربیت شده بود و هیچوقت هم در مسایل ارتش و سازمانهای نظامی نبود - خیلی دور است؛ اما بارها شنیدهاید که ایشان در اوایل و بعدها، این کلمه را خطاب به سپاه و ارتش، مکرر تکرار میکرد و میفرمود که سلسله مراتب را حفظ کنید. این، یعنی هر فرد در هرجا که قرار گرفته، نظمپذیری او اینطوری باشد که به زیردست خود، از روی فرماندهی، قاطعاً فرمان بدهد و از مافوق خود، فرمانپذیر باشد و آن را عمل کند و عمل به فرمان خودش را در چارچوب ضوابط از زیردست بخواهد. در همین آییننامه هم که شما ملاحظه کردید و میکنید، ضابطه وجود دارد. اطاعت، ضابطه دارد. جاهایی هست که زیردست باید از مافوق اطاعت نکند. این، مشخص است. فرماندهان باید به این نکات توجه کنند؛ آن وقت مسؤولیت را برعهده بگیرند. ...
باید مسؤول باشید. لذا من در رژیم گذشته - که حقیقتاً کمبودهای اصلی داشت - دیده بودم که میخواستند آن قالب ظاهری را حفظ کنند. یکی از ارکانش، همین مسألهی سلسله مراتب و توان فرماندهی بود؛ منتها در آن موقع، فساد جزو ذات دستگاه بود و ارکان رژیم، واقعاً ارکان فساد آلودهیی بود. رشوه، تا آن سطوح بالا و پایین، از همه جا در جریان بود. فسادهای اخلاقی و جنسی نمیگذاشت که آن بنا، درست سرپا بایستد؛ اما در همان حدی که آییننامههای جهانی مشابه بود، اینها دقت میکردند که آن جهات، از جمله سلسله مراتب را حفظ بکنند.
شاید به بعضی از برادران گفته باشم که در سال 49 در زندان، فردی نظامی را دیده بودم که برای پنج عدد پوکهی فشنگ که تحویل نداده بود، به حدود شش ماه محکوم شده بود! برای تمرین و مانور، به کوهستان رفته بود، تا تیراندازی کند. موقع برگشت، این چند عدد پوکه را کم آورده بود. البته در آن وقت، به دادگاه رفته بود و محاکمه و محکوم هم شده بود؛ منتها اواخر خدمتش بود و چون خدمتش هم حساس بود، او را نگهداشته بودند. خدمتش که تمام شد، رفت تصفیه حساب بکند، به او ورقه دادند و به زندان فرستادند! او باورش هم نمیآمد که اینقدر در زندان بماند. ما در زندان ارتش بودیم. آن وقتها، محکومان امنیتی و سیاسی را غالباً به زندانهای ارتشی میبردند. لااقل اوایل کار، اینطور بود. من در آنجا بودم که دیدم او را آوردند. گفتیم چه شده است؟ ماجرا را گفت. البته - همانطور که گفتم - ظلم، جزو خواص آن نظام بود و نمیتوانست ظلم نکند؛ لذا بالادستها غالباً معاف میشدند!
قبل از این قضیه، سال 46 - 45 هم که در مشهد زندان نظامی بودیم، شبیه همین ماجرا را دیده بودیم. یک ستون نظامی به جایی میرفتند و برخلاف آییننامه، افراد را همراه با مهمات در کامیون گذاشته بودند. بعد اشکالی پیش آمد و کامیون منفجر شد و چند نفری کشته شدند. پس از این واقعه، فرماندهی ستون و فرماندهی یگان و فرماندهی تیپ - آن وقت در اطراف مشهد چند تیپ بود - به خانهشان رفتند و در این میان، چند نفر بیچارهی پاییندست را به زندان آوردند و به یکی، دو سال محکوم شدند! متأسفانه بالادستها را رها میکردند و به پاییندستها میچسبیدند؛ مبنا این بود. لذا تا حدود زیادی، در آن پاییندستها انضباط وجود داشت. اصل انضباط، اصل درستی است.
طی سالهای گذشته، من این نکته را غالباً به برادران سپاه مکرر گفتهام که این چیزهایی که امروز به صورت آییننامههای شناختهشدهی نظامی در آمده، متعلق به کس خاصی نیست؛ اینها نتیجهی چندهزار سال نظامیگری در طول تاریخ و در سطح عالم است. لشکرکشیهای قدیم ایران، لشکرکشیهای اسکندر، لشکرکشیهای دوران اسلامی، لشکرکشیهای اروپاییها در اروپا، در این چیزی که جزو تجربیات ماست، تأثیر گذاشته است؛ منتها تدوینش کاری بوده که اول یک دستهی خاص، یا ملتی خاص توانستند آن را انجام دهند و امروز تکمیل شده است. این چیزهایی که امروز مشاهده میشود، مخصوص کس خاصی نیست؛ متعلق به رژیم گذشته و دستگاه پهلوی هم نیست. آنها عمل کنندگان و یادگیرندگانِ ناقص این مسایل بودند.
آییننامههای انضباطی، غالباً مثل بقیهی حقیقتها و نوامیس آفرینش و طبیعت است. البته نمیخواهیم اینها را خیلی هم کلیت بدهیم و مطلق کنیم. ممکن است در آنها نقصهایی هم وجود داشته باشد و حتماً هم دارد؛ اما شبیه قوانین طبیعت است و کشف شدنی است. بر اساس طول مدت، اینها کشف و تدوین و تکمیل شده و حالا هم به اختیار ما رسیده است. البته اصول و مبانی ارزشی، در اینها تأثیر تام و تمام دارد.
اگر همین آییننامهیی که الان ما به شما میدهیم، پهلوی آییننامههای دیگران بگذارید، میبینید که در کلیات تفاوتی ندارد. یک روح ارزشی اسلامی در این آییننامه سریان داده شده؛ ولی ساختها شبیه ساختهای معمول در دنیاست. البته آنجا که مکتبی، مجموعهی اندیشهیی و یا ارزشهایی بر یک مجموعه حکومت میکند، طبیعتاً ارزشها دخالت خواهد کرد؛ در اینجا هم دخالت میکند.
یکی از خصوصیات این آییننامهی انضباطی این است که نیروهای مسلح را از این جهت همسان میکند. انشاءاللَّه ما آن مجموعهی درجات سپاه را هم که ابلاغ بکنیم - که کمیته هم با آنها همراه است؛ گرچه در آینده دیگر نیروی انتظامی خواهد بود و شکل خاص خودش را خواهد داشت - روال هماهنگی و هموزنی خاصی در بین نیروهای مسلح به وجود خواهد آمد. برادران ما در ستاد فرماندهی کل، بیشترین همتشان را روی این قرار دادهاند که همسانی و هماهنگی ایجاد کنند. البته مأموریتها متفاوت است. پارهیی از خصوصیتها در سازمانها ناهمسان است. اصراری هم نیست که این خصوصیتها، یکسان بشود. به حسب مأموریتها، هر کس خصوصیتی دارد؛ لیکن آن چیزی که اصل است - یعنی ایمان و عمل صالح - بایستی در همهی نیروهای مسلح، به یک سطح برسد.
بعد از آن، ظواهر و تشریفات و مقررات و بقیهی امور سازمانی و اداری است که بایستی هرچه بیشتر با هم همرنگ بشوند. صددرصدش را نمیخواهیم، چون معلوم نیست که لازم یا خیلی هم مفید باشد؛ اما اصولاً - نه فروعاً - بایستی یکسان باشند. اگر بعضی از فروع یکسان نبودند، اشکالی هم ندارد. بههرحال، این آییننامه را با دقت و با مراقبت ابلاغ بکنید و در اجرای آن سختگیری نمایید.
البته من قبلاً نکتهیی را گفتم که در آییننامه بیاورند؛ ولی نمیدانم آوردهاند، یا نه. نکته این بود که در نیروهای مسلح، اهانت را ممنوع و ریشهکن کنید. هیچکس، به کس دیگر اهانت نکند. اینکه فرماندهی - هر کس هست؛ افسری، درجهداری - به سربازی اهانت کند، درست نیست.
من در آن رژیم دیده بودم که حتّی افسرهای ارشد، مورد اهانت قرار میگرفتند. یکی از فرماندهان معروف و از آن افراد خبیثِ خشن - که به درک واصل شده و نمیخواهم اسمش را بیاورم - در سال 42 در مشهد فرمانده بود. من هم در آن موقع زندانی بودم. ما را به آنجا بردند، تا تحویل بدهند. او من را دید و به طرفم آمد. در آن وقت، این شخص سرتیپ بود و سرهنگهایی دور و برش بودند. او آنچنان به اینها اهانت میکرد، که من تعجب کردم. فکر نمیکرد که لااقل جلوی منِ زندانیِ مخالفِ دستگاه - که به همین عنوان هم من را گرفتند آوردند و خیلی هم جوان بودم و طبعاً خصوصیات جوانی داشتم - نباید این حرفها را بزند. نه، ابایی نداشتند. آنهایی هم که مورد اهانت قرار میگرفتند، ظاهراً امتناعی نداشتند! من شبیه این قضیه را مکرر دیده بودم؛ آن یک موردش بود. در پایینترها هم من دیده بودم که فحش میدادند، اهانت میکردند و بد میگفتند. یک درجه فاصله، برای اهانت کردن کافی بود. البته ممکن بود که کسی شخصیت قویِ محکمی داشته باشد و مافوقش جرأت نکند به او خیلی فحش بدهد. چنین چیزهایی هم بود؛ لیکن اهانت کردن، کار خلافی محسوب نمیشد!
به زیردست خود اهانت میکردند و فحشهای اراذلمآبی میدادند. من واقعاً در پادگانها دیده بودم که مثل اراذل، به هم فحشهای عجیب و غریبی میدادند. ما که طلبه بودیم و این چیزها به گوشمان نخورده بود، به قدری تعجب میکردیم که این حرفهای رکیک، چهطور از دهن اینها خارج میشود. بعضی از این حرفها ممکن است حتّی به گوش خود ارتشیهایی هم که در اینجا هستند، سنگین بیاید. البته شاید خیلی از برادران ارتشی فعلی ما، درست هم یادشان نباشد و این خصوصیات را در آن زمانها، تجربه هم نکرده باشند.
من کسی را دیده بودم که به همدرجهی خودش در محیط نظامی فحاشی میکرد؛ چون فعلاً مأمور بر او، یا مافوقش بود. مثلاً با درجهی یکسان، این فرد افسر نگهبان بود؛ ولی او نبود. چیز بسیار شرمآوری بود! همین اهانتها، به کتک هم منتهی میشد و سربازان بیچاره را زیر مشت و لگد، بیرحمانه کتک میزدند. این کارها را ممنوع کنید. هر کسی هم کرد، مجازاتش کنید.
هیچ مانعی ندارد که اگر شما میخواهید به زیردست خود جملهی توبیخآمیزی بگویید، آن را با تعبیراتِ جمع به کار ببرید: شما این کار را اشتباه کردید، من شما را توبیخ میکنم، شما باید مورد شماتت قرار بگیرید. لازم نیست مثلاً بگویید، مردکِ فلان فلان شده، چرا این کار را کردی. در کلمات و برخوردها، مطلقاً اهانت را بربیندازید و ریشهکن کنید؛ چون خلاف شؤون اسلامی است. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: (انّی اکره لکم ان تکونوا سبّابین)(1). فحّاش نباشید، بددهنی چیز بدی است؛ لیکن سهلانگاری در این کارها هم بد است. رفیق و غیر رفیق را هم ملاحظه نکنید، در رودربایستی هم گیر نکنید؛ آییننامهی انضباطی را با قدرت تمام اعمال نمایید.
البته عرض کردم، آییننامهی انضباطی، سمبل انضباط است. اصل انضباط، فرماندهی خوب و آگاه و سَرِپا و حساس و دنبالگیر جزییات امور و البته در موارد خودش دارای انعطاف، اما بدون غفلت است. غفلت و سهلانگاری، غلط است. کسانی هم که زیردست شما هستند، باید همینطور باشند.
ما میخواهیم نیروهای مسلح - چه ارتش، چه سپاه و چه نیروهای انتظامی - اینطوری اداره بشوند. نیروی مسلح اسلامی، اینگونه است. اگر دیدید کسی حاضر نیست اینطوری کار بکند، بار سنگینی را از دوش او و خودتان بردارید و رهایش کنید برود. نگذارید که نیروهای مسلح، به خاطر بودن کسی که ناهماهنگ و ناجور است، لطمه و ضربه بخورد. کسانی هم که بر اثر درجات و دستههای خاصی که داشتند، به بینظمی و شلوغی عادت کردهاند - که بعضی از بینظمیها در بعضی از جاها هم به گوش میخورد - با انگشت نیرومند و آهنین همین آییننامههای نظامی، گوش اینها را بپیچانید. نه با انگشت خودتان که شخصی باشد؛ با انگشت قانون و آنچه که مقرر و موظف است.
امیدواریم که خداوند انشاءاللَّه به شما و ما و همه توفیق بدهد، تا بتوانیم این کار بزرگ را انجام بدهیم. امروز ادارهی نیروهای مسلح، واقعاً تکلیف بزرگ و سنگینی بر دوش همهی شما آقایان است. امیدوارم که انشاءاللَّه موفق و مؤید باشید.(2)
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) نهجالبلاغه، خطبهی 206
2) از آنجا که این بیانات در جمع محدودی ایراد شده و قسمتی از آن طبقهبندی شده است، لذا در حال حاضر این قسمت حذف میشود و در زمان مناسب، اقدام به درج آن خواهد شد.