بیانات مقام معظم رهبری
بیانات در گفتوگو با خبرنگار صداوسیما پس از شرکت در انتخابات
تاریخ: 1394/12/07
بیانات در گفتوگو با خبرنگار صداوسیما پس از شرکت در انتخابات
[PDF Mobile]
خبرنگار: سلامٌ علیکم.
معظّمٌله: سلام آقای حیاتی.
خبرنگار: از طرف جامعهی رسانهای کشور و بویژه رسانهی ملّی، خدمت حضرتعالی سلام عرض میکنم.
معظّمٌله: سلامٌ علیکم و رحمت الله.
خبرنگار: جنابعالی مثل دورههای گذشته و مثل همهی انتخابات قبلی، در اوّلین دقایق رأیگیری حضور پیدا کردید در پای صندوقهای رأی و رأی خودتان را به صندوق انداختید. بفرمایید که پیامتان برای ملّت ایران چیست؟
معظّمٌله: بسماللهالرّحمنالرّحیم. من هم سلام میکنم به آقای حیاتی و به همهی دوستان؛ برادران و خواهران خبرنگار. در معارف اسلامی و دستورات اسلامی، پیشروی و سرعت در عمل در کار خیر توصیه شده، فرمودهاند: فَاستَبِقُوا الخَیرات؛ یعنی همیشه در کار خیر پیشرو باشید. ما خواستیم که در این کار خیر و کار بزرگ -مسئلهی انتخابات که هم وظیفهی ما است هم حقّ ما است- شرکت کنیم؛ در اوّلین ساعات ممکن.
انتخابات حائز اهمّیّت است، همیشه؛ در بعضی از مقاطع اهمّیّت بیشتری دارد. توصیهی من به مردم عزیزمان این است که اوّلاً همانطور که قبلاً عرض کردیم، همه شرکت کنند در انتخابات؛ همه، هر کسی که ایران را دوست دارد، هر کسی که جمهوری اسلامی را دوست دارد، هر کسی که شکوه و عزّت و عظمت ملّی را دوست دارد، در این انتخابات شرکت کند.
ثانیاً توصیه میکنم به همهی مردم عزیزمان که سعی کنند استباق کنند یعنی سرعت بهخرج بدهند در انجام این وظیفه و احقاق این حق. این کار، این سرعت گرفتن در اینجا، شتابآلودگی نیست، شتابزدگی نیست؛ این پیشروی در کار خیر است؛ نگذارند برای ساعات آخر؛ اوّلاً به همین دلیل که گفتیم، هر چه زودتر انسان در کار خیر وارد بشود بهتر است، ثانیاً ممکن است خدای نکرده یک حادثهای پیش بیاید برای انسان، انسان از یک ساعت بعد که خبر ندارد! حالا که سالمیم، حالا که تواناییم، حالا که اشتغال مهمّی سرِ راهمان نیست که ما را باز بدارد از کار، همین حالا بیاییم وارد بشویم و کارمان را انجام بدهیم. بعضیها میگذارند آخر کار، یک وقت هم مانعی پیش میآید. چرا انسان این احتمال را ندیده بگیرد که مانعی ممکن است پیش بیاید؟ این هم توصیهی دوّم ما است.
توصیهی سوّم هم این است که واقعاً مردم قصد نیّت خیر بکنند، قصد خدایی بکنند؛ به قصد ایجاد اعتبار فزاینده برای کشور و استقلال کامل کشور در این کار بزرگ شرکت کنند که نتایجش هم همین هست؛ به عزّت ملّی، به استقلال ملّی پاسخ بدهند؛ یعنی این یک پاسخی به این نیاز بزرگ است. ما دشمنانی داریم و چشم طمع دوختهاند، بایستی این انتخاب ما جوری باشد که دشمنمان را مأیوس کند، ناامید کند؛ دقّت کنند، با بصیرت، با چشم باز رأی بدهند؛ انشاءالله خدای متعال هم به آنها اجر خواهد داد. این از جملهی حسناتی است که علاوهی بر اجر دنیوی کوتاه مدّت و بلند مدّت، اجر اخروی هم دارد؛ چه بهتر از این!
انشاءالله که همه موفّق و مؤیّد باشید و انشاءالله همهی ملّت ایران، در این انتخابات هم مثل انتخاباتهای گذشته توفیق پیدا کنند و مایهی پیشرفت کشور و عزّت کشور بشوند.
والسّلام علیکم و رحمتالله
خبرنگار: خیلی متشکّرم از حضرتعالی و پیامتان به ملّت ایران.
معظّمٌله: زنده باشید؛ خداحافظ شما.
بیانات در دیدار مردم نجفآباد
تاریخ: 1394/12/05
بیانات در دیدار مردم نجفآباد
در حسینیهی امام خمینی رحمهالله
[PDF Mobile]
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
به همهی برادران و خواهران عزیز نجفآبادی که حقیقتاً، بیملاحظه و بیتعارف نمونهای از مردان و زنان انقلابی، مؤمن، باوفا در تمام دورانهای انقلاب بودهاید و هستید خوشامد عرض میکنم، بخصوص به خانوادههای معظّم شهیدان و علمای محترم و اقشار مختلف عزیزی که تشریف دارید.
آنچه جناب آقای حَسناتی دربارهی نجفآباد گفتند، بهطور کامل مورد تصدیق و تأیید اینجانب است؛ بنده هم حقیقتاً شهادت میدهم که مردم نجفآباد امتیازی بر بسیاری از مناطق کشور دارند؛ در صداقتشان، در وفاداریشان، در سابقهشان نسبت به انقلاب. آنوقتی که مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی در غربت بود، نجفآباد محلّ شکوفایی تفکّرات این مبارزات بود. بنده در همان دوران -سالهای پیش از انقلاب- آمدم و از نزدیک نجفآباد را دیدم و شور مردم، شعور مردم، حضور مردم و فهمشان از مسائل انقلاب را؛ همهی قشرها؛ نهفقط قشر جوانِ آن روز یا قشر روشنفکرِ آن روز؛ با بعضی افراد روستایی و عامی هم انسان وقتی در[بارهی] مسائل انقلاب حرف میزد، میدید روشنند، آگاهند، پایبندند. رحمت خدا بر آن کسانی که در این راه زحمت کشیدند، تلاش کردند، مردم را آگاه کردند.
و انقلاب که پیروز شد، نجفآباد باز هم در صفوف مقدّم قرار داشت. اشاره کردند به لشکر نجف، شهید کاظمی(۲) و دیگر شهدای این لشکر؛ آن فرماندهان صادق، مؤمن، وفادار، غیور، کارآمد. بنده رفتم لشکر را در منطقهی عملیّات در خودِ جبهه بازدید کردم -بیش از یکبار- نشانههای همین خصوصیّات بارز را انسان در آنجا هم میدید. ایستادید، ایستادگی کردید، صدق و وفا بهخرج دادید، شهید دادید، جانباز دادید؛ اجر شما پیش خداوند محفوظ است؛ نام شما در لوحهی زرّین تاریخ انقلاب درخشنده است. راه را باید ادامه بدهید؛ هنوز به آخر منزل نرسیدهایم؛ باید همچنان پیش برویم، باید همچنان تلاش کنیم، باید همچنان جهاد کنیم؛ میدانها تفاوت کرده است امّا اصل جهاد برقرار است. اگر بتوانیم این امانت را به نسل بعد تحویل بدهیم وظیفهمان را انجام دادهایم. بحمدالله جوانهای شما فعّالند، پُرتلاشند، آگاهند؛ کشور هم مال جوانها است. امیدواریم انشاءالله خداوند متعال برکات شهدای شما، بزرگان شما، علمای بزرگی را که این شهر تحویل داده است -چه آنهایی که در نجفآباد بودند، چه آنهایی که در اصفهان بودند، چه آنهایی که در مشهد بودند، چه آنهایی که در قم بودند، [یعنی] صادرات عالِم و صادرات مجتهد از این شهر پُربرکت- برای شما محفوظ بدارد و نتایج این برکات را در کلّ کشور ببینیم.
من اشارهای هم بکنم به ایّام شهادتِ دُردانهی اهلبیت، فاطمهی زهرا، صدّیقهی طاهره (سلاماللهعلیها) که این روزها بنا بر روایت ۷۵ روز، ایّام شهادت آن بزرگوار است. امیرالمؤمنین این روزها با دل شکسته، با سینهی پُر از غم، با عزیزهی خود وداع میکند و ودیعهی گرانبهای پیغمبر را به او برمیگرداند؛ دل امیرالمؤمنین پُر از غم است امّا ارادهی او و همّت او مطلقاً کاستی نگرفته است؛ این درس است برای من و شما. گاهی دل از غم مالامال میشود -از این قبیل قضایا در زندگی انسان هست؛ چه زندگی فردی، چه زندگی اجتماعی- امّا عزم و اراده باید راسخ بماند، گام باید محکم برداشته بشود؛ غمهایی هست که کوهها را میشکند، [ولی] انسانِ مؤمن را نمیتواند بشکند؛ راه را باید ادامه داد.
من امروز بهمناسبت اینکه در آستانهی انتخابات هستیم و انتخابات، بسیار مهم است، چند نکته را مایلم در باب انتخابات عرض بکنم.
نکتهی اوّل اهمّیّت خود این انتخابات است؛ صرفاً این نیست که ما میرویم پای صندوق رأی و یک برگهی رأیی به نام کسی و کسانی میاندازیم در صندوق؛ مسئله این است که انتخابات در کشور ما قد برافراشتن ملّی است؛ ملّت با انتخابات در مقابل دشمن سینه سپر میکند، عرضِ اندام میکند؛ اهمّیّت انتخابات این است. وقتی دشمن مشاهده میکند که بعد از ۳۷ سال با اینهمه فشار، با این تحریمهای ظالمانه، با این تبلیغات غرضآلود و خباثتبار نتوانسته است مانع مردم از بیعت با نظام بشود، عظمت این انقلاب در چشم او هیبت پیدا میکند، ملّت ایران عظمت پیدا میکند؛ انقلاب او عظمت پیدا میکند؛ انتخابات این است. انتخابات بهمعنای حمایت از عزّت ملّی و استقلال ملّی و بهمعنای ایستادگی ملّت ایران است. ببینید، الان آقای حَسناتی دربارهی وفاداری و ایستادگی مردم نجفآباد گفتند؛ هم شما در دلتان احساس افتخار کردید، هم این حقیر در دلم احساس افتخار کردم؛ وقتیکه وفاداریِ یک مجموعه و ایستادگی و قدرت عزم و ارادهی آنها ظاهر میشود، هر بینندهای، هر شنوندهای احساس افتخار میکند؛ انتخابات، نشان دادنِ وفاداری ملّت ایران است. یک ملّتِ قریب به هشتاد میلیونی در این میدان پُر از دشمن، میدان مین، میدان مقابلهها و مبارزههای غرضآلود و خباثتآلود اینجور شجاعانه، اینجور دلیرانه حضور خودش را اعلام میکند؛ انتخابات این است. ببینید چقدر مهم است! هر که به عزّت ایران اسلامی علاقهمند است، در این انتخابات باید شرکت کند و میکند؛ حالا انشاءالله خواهید دید. دنیا روز جمعه خواهد دید که مردم ایران چطور مشتاقانه بهسمت انجام وظیفه و احقاق حق -که هم وظیفه است، هم حق است- حرکت میکند. به نظر من این نکته مهمترین نکتهای است که در باب انتخابات باید گفت و بنده مکرّر عرض کردهام و عرض میکنم؛ اصل انتخابات.
نکتهی دوّم این است که همچنانکه ما ملّت ایران در مقابل این انتخابات و در مقابل انتخاباتها در طول این ۳۷ سال حسّاس بودیم، بدخواهان ملّت ایران هم همینجور حسّاس بودند؛ آنها هم با ترفندهای مختلف میخواستند یک ایرادی بر این انتخاباتها وارد کنند؛ انواعواقسام ترفندها: یک مدّتی سعی میکردند بگویند انتخابات دروغ است، اصلاً انتخابات در ایران نیست؛ که خب، جلوی چشم همه، انتخابات بود؛ تبلیغات آن سالهای اوّل اینجوری بود. یک مدّتی سعی کردند که با تبلیغات، صریحاً مردم را از رفتن پای صندوق بازبدارند؛ حتّی در یک دورهای از انتخابات، رئیسجمهور آمریکا دو سه روز به انتخابات، صریحاً خطاب به ملّت ایران گفت نروید رأی بدهید! مردم چهکار کردند؟ لج کردند، آندفعه بیشتر از همیشه رأی دادند؛ این هم یک ترفند بود که مردم را با انواع حیَل و با تبلیغات مختلف، از رفتن پای صندوق بازبدارند. یک ترفند دیگر این بود که به مردم تفهیم بکنند که انتخاب شما فایدهای ندارد؛ شما اسم زید را مینویسید، اسم عمرو درمیآید؛ اینها را میگفتند، یادتان هست؛ حالا شاید جوانترها یادشان نباشد، ندیده باشند آن روزها را، امّا اغلب یادشان هست؛ این را بهصورت شعار درمیآوردند و میگفتند؛ متأسّفانه یک عدّه غافل هم در داخل کشور با آنها همنوایی میکردند؛ یک مدّتی هم اینجوری میگفتند. هیچکدام از اینها فایده نکرد؛ این ترفندها نتوانست مردم را سست کند؛ فهم مردم و درک مردم از اهمّیّت قضیّه را نتوانست تحتالشّعاع قرار بدهد؛ حالا راههای دیگری را هم دارند تجربه میکنند. البتّه دولتمردان آمریکایی به تجربه دریافتهاند که باید اظهارنظر نکنند؛ هرچه اظهارنظر کنند، مردم عکسش عمل میکنند، لذا این دفعه آنها ساکتند؛ دولتمردهای آمریکایی سکوت کردهاند، از ترس، هیچ حرف نمیزنند که نبادا یک چیزی بگویند، مردم عکسش عمل کنند، امّا ریزهخواران خوان استکبار که رفتهاند آنجا و شدهاند نانخور دولت آمریکا و دولت انگلیس، اینها مشغولند؛ در رادیوها، در رسانههای گوناگون، رسانههای دنیای مجازی و اینترنت و امثال اینها شب و روز مشغولند. یکی از کارها این است که نظرسنجیهای دروغین پخش کنند و از این نظرسنجیها نتیجه بگیرند که مردم علاقهای به انتخابات ندارند.
یکی از این ترفندهایی که اخیراً یاد گرفتهاند و دارند اعمال میکنند، ایجاد دوقطبیهای کاذب است؛ دوقطبیهای دروغین. این نکته، نکتهی مهمّی است؛ من یکقدری دربارهی این بیشتر صحبت کنم با شما برادران و خواهران عزیز: دوقطبی دروغین.
خب، انتخابات مسابقه است؛ معلوم است در مسابقه همه تلاش میکنند برنده بشوند، همه تلاش میکنند جلو بیفتند؛ طبیعت مسابقه، شور و نشاط و دوندگی و مانند اینها است؛ انتخابات مسابقه است؛ یکی جلو میافتد، یکی عقب میماند؛ این دشمنی نیست، این عناد نیست، این دوقطبی شدن نیست. مرتّباً در رادیوها و در تلویزیونها و در رسانههای گوناگونشان خبر از دوقطبی شدن ملّت ایران -یعنی دودستگیای که با همدیگر دشمنند و علیه هم تلاش میکنند- میدهند. بله، در ایران اسلامی یک دوقطبیای وجود دارد؛ دوقطبی انقلاب و استکبار. آن کسانی که تفالههای بازماندهی از دوران غلبهی استکبارند و هرکسی که دنبال آنها است، همفکر آنها است، بله، اینها با انقلاب بدند؛ این دوقطبی هست امّا قاطبهی ملّت ایران، قاطبهی انقلابی، علاقهمند به نظام اسلامی، عاشق امام و خاطرات امام -آنهایی که امام را حتّی یک لحظه هم ندیدند و بعد از رحلت امام به دنیا آمدند- و فرمایشات امام، صدای امام، توصیههای امام و اصولی که امام پایهگذاری کرده [هستند]؛ قاطبهی ملّت ایران به اینها علاقهمندند؛ بله، [بین] آن کسانی که به امام علاقهمندند، به انقلاب علاقهمندند، با کسانی که اصل انقلاب را قبول ندارند، اصل نظام را قبول ندارند، البتّه یک دوقطبی اینجوری هست. من البتّه به آنهایی که حتّی نظام را هم قبول ندارند، گفتم ایران را که قبول دارید؛ [پس] برای عزّت ایران بیایید؛ حالا بعضی گوش میکنند و بعضی هم گوش نمیکنند.
الان در این انتخابات، دو قطبی القا میکنند؛ دوقطبیهای القائی؛ اصلش آنجا است، اینجا هم گاهی تکرار میشود؛ امّا کسانیکه اطّلاع دارند از تبلیغات بیگانه، گوش میکنند، خبر میشوند، میدانند که این مال آنها است. دوقطبیِ مجلس دولتی و مجلس ضدّ دولتی؛ کأنّه در ایران یک عدّه طرفدار مجلس دولتیاند، یک عدّه طرفدار مجلس ضدّ دولتیاند؛ نه، ملّت ایران نه مجلس دولتی میخواهند، نه مجلس ضدّ دولتی میخواهند؛ ملّت ایران مجلسی میخواهند که به وظایف خودش آشنا باشد؛ بداند که چه بر عهدهی او است در قانون اساسی؛ متعهّد باشد، متدیّن باشد، شجاع باشد، مرعوب آمریکا نباشد؛ علاقهمند واقعی به پیشرفت کشور باشد، پیشرفت کشور را در تربیتِ علمیِ جوانانِ بااستعدادِ این کشور و این ملّت بداند. اینجور مجلسی را میخواهند؛ مجلسی که درد مردم را بشناسد، درد کشور را بشناسد، درصدد درمان و علاج آن دردها باشد -قانونگذاری یعنی این- مردم اینجور مجلسی را میخواهند. مجلس دولتی و مجلس ضدّ دولتی یعنی چه! اینها دوقطبیهای کاذب است. شما با یکایک ملّت ایران تماس بگیرید و بگویید آیا شما مجلسی میخواهید که دردهای کشور را، مشکلات کشور را، مشکلات مردم را بشناسد و بخواهد آن را حل کند یا مجلسی که طرفدار زید یا عمرو باشد. جواب چیست از طرف مردم؟ معلوم است که مردم آن اوّلی را میخواهند؛ برای مردم این مهم است؛ مجلس متدیّن، مجلس متعهّد، مجلس شجاع، مجلس فریبنخور که فریب ترفند دشمن را نخورد؛ مجلسی که به عزّت ملّی و استقلال ملّی اهمّیّت بدهد و عزّت ملّی را پایمال نکند، استقلال ملّی را پایمال نکند؛ بِایستد در مقابل طمعورزی و زیادهخواهی استکبار، در مقابل طمعورزی قدرتهایی که دستشان از ایران کوتاه شده و دارند تلاش میکنند که دوباره برگردند و زمام قدرت را در این کشور در دست بگیرند؛ اینجور مجلسی. مسئلهی اقتصاد درونزا را ما مطرح کردیم؛ مردم مجلسی میخواهند که برای اقتصاد درونزا، به معنای واقعی کلمه وقتگذاری کند، ریلگذاری کند و دولت موظّف بشود بر اساس این حرکت بکند؛ آنچه مردم میخواهند اینها است.
یک نکتهی دیگر این است که بنده از چندی پیش گفتم مراقب نفوذیها باشید؛ بعضیها بیخود، برآشفته شدند؛ برآشفتگی ندارد. آمریکاییها برای بعد از دوران مذاکرات هستهای، یک نقشه برای داخل ایران داشتند، یک نقشه برای منطقه. این برای ما روشن بود و روشن شد. نقشه برای ایران داشتند، هنوز هم دارند؛ نقشه برای منطقه داشتند، هنوز هم دارند؛ دارند تلاش هم میکنند؛ میدانند که در مقابل اهداف پلید آنها در منطقه چه کسی محکم ایستاده؛ این را هم میدانند و متوجّهند. خب، وقتیکه دشمن برای داخل کشور برنامه دارد، چهکار میکند؟ از نفوذی استفاده میکند. معنای نفوذی این نیست که حتماً رفته باشد پول گرفته باشد برای اینکه بیاید در فلان دستگاه نفوذ کند و خودش هم بداند چهکار دارد میکند؛ نه، گاهی نفوذی، نفوذی است، خودش هم نمیداند! امام (رضواناللهعلیه) فرمودند گاهی حرف دشمن با چند واسطه از دهان مردمان موجّه شنیده میشود. امام هوشیار بود، امام مجرّب بود. دشمن یک چیزی میگوید، یک چیزی میخواهد، این را با وسایل گوناگونی، با چند واسطه کاری میکند که از زبان فلان آدم موجّه که نه پولی از دشمن گرفته، نه تعهّدی به دشمن داده، بیرون بیاید. مگر ندیدیم اینها را؟ مگر تجربه نکردیم اینها را؟ در همین مجلس شورای اسلامی مگر ندیدیم که یک نمایندهای آمد نظام را متّهم کرد به دروغگویی! گفت ما ده سال است، سیزده سال است داریم به دنیا دروغ میگوییم، در تریبون مجلس شورای اسلامی! در این منبر عمومی! خب، او حرف دشمن را دارد میزند؛ دشمن به ما میگفت شما دروغ میگویید! حالا یکی از خود ما پیدا میشود میگوید نظام دارد دروغ میگوید! این نفوذی نیست؟ احیاناً خودش هم خبر ندارد و نمیداند. مجلسی داشتیم که در حال مذاکرات گرم دشوار هستهای در دورانی که رئیسجمهور محترم فعلی ما رئیس مذاکرات هستهای بود و داشتند با زحمت، با شدّت حرف میزدند، با طرفهای مقابل مجادله میکردند و درواقع مبارزه میکردند برای اینکه حرف ایران را سبز کنند، در مجلس طرح سهفوریّتی آوردند برای اینکه حرف طرف مقابل سبز بشود! همانوقت رئیس هیئت مذاکره که رئیسجمهور محترم فعلی ما است، گلایه کرد و گفت ما داریم آنجا مبارزه میکنیم، اینجا آقایان دارند طرح به نفع دشمن طرّاحی میکنند؛ خب، اینها نفوذ است؛ اینها چیست؟ [مگر] نفوذ شاخودم دارد که بعضی تا گفته میشود نفوذ، برآشفته میشوند که آقا، گفتید نفوذ، گفتید نفوذ؟ بله، باید مراقب بود. خب، پس دشمن در فکر نفوذ است؛ چه کسی باید مراقبت بکند؟ هم مردم باید آگاهانه مراقبت بکنند، هم مسئولان، سیاسیّون، شخصیّتهای سیاسی؛ آنها بیشتر لازم است مراقب باشند. مراقبت کنند آنچه میدانند خواست دشمن است انجام نگیرد. وقتی میبینید که دشمن یک حرفی میزند برای ایجاد دودستگی [مثلاً] از شما تعریف میکند، این میخواهد ایجاد تردید بکند؛ خب دشمن که دوست شما نیست، وقتی شما میبینید که دشمن یک چنین ترفندی را دارد به کار میبرد، بلافاصله و بیدرنگ ابراز بیزاری کنید، بگویید نخواستیم. شما که میگویید دشمن با این کار قصد تفرقهافکنی دارد، خب نگذارید ذهن مردم مردّد شود. این چیزها را باید توجّه داشت. برمیگردیم به فرمایشات امام؛ امام میگفتند آنوقتی که دشمن از شما تعریف کرد، در رفتار خودتان و کارهای خودتان تردید پیدا کنید و مراجعه کنید ببینید چه اشتباهی کردهاید که دشمن خوشش آمده و از شما تعریف میکند. دستورالعمل انقلاب اینها است، اینجوری باید عمل کرد، اینجوری باید پیش رفت؛ نباید غفلت کرد. ادارهی کشور کار آسانی نیست؛ پیش بردن یک ملّت به این بزرگی، با این عظمت و با این رشادت کار یکذرّه دوذرّه نیست؛ باید مواظب بود، باید مراقب بود، باید با چشم باز حرکت کرد، باید با عزم راسخ در مقابل دشمن حرکت کرد. این هم یک نکتهی مهمّی است که عرض کردم.
یک نکتهی دیگر این است که ما از ادبیّات سیاسی دشمن استفاده نکنیم؛ من این مسئله را، بخصوص به دوستان و برادران محترم خودمان در مشاغل گوناگون سیاسی و دولتی و غیر دولتی و مانند اینها تأکید میکنم؛ از ادبیّات دشمن استفاده نکنید. دشمنان انقلاب از روز اوّل آمدند تعبیر ادبیّات تندرو و میانهرو را مطرح کردند؛ فلانی تندرو است، فلان جریان تندرو است، فلان جریان میانهرو است. آن روز، از همه تندروتر هم از نظر آنها امام بزرگوار بود؛ امروز هم از همه تندروتر، به نظر آنها این بندهی حقیر هستم. میانهرو حرف قشنگی است امّا اسلام اینجوری حرف نمیزند؛ بفهمیم معارف اسلامی را. اسلام، طرفدار میانه و طرفدار (وسط) است: وَ کَذلِکَ جَعَلنٰکُم اُمَّةً وَسَطًا.(۳) امّا (وسط) در اسلام چیست؟ در مقابل تندرو است؟ نه، (وسط) در مقابل منحرف است: اَلیَمینُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّریقُ الوُسطیٰ هِیَ الجادَّة؛(۴) این نهجالبلاغه است. راه میانه یعنی راه مستقیم، راه جادّه. اگر از این راه مستقیم منحرف شدید -چه به این طرف و چه به آن طرف- این غیر میانه است. پس در مقابل میانهرو تندرو نیست؛ در مقابل میانهرو منحرف است. آن کسی میانهرو نیست که منحرف از راه و منحرف از جادّه است؛ امّا در جادّه، بعضیها تندتر میروند و بعضیها کندتر میروند. تند رفتن در صراط مستقیم چیز بدی نیست؛ سابِقوا اِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم؛(۵) جلوتر بروید. آنهایی که امروز در بیرون از مرزهای کشور میگویند تندرو، مقصودی دارند و معنایی مورد نظرشان است. دوستان ما و برادران ما در داخل مراقب باشند آنچه مقصود او است تکرار نکنند. آنهایی که میگویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّمتر و پایدارترند؛ حزباللّهیها را میگویند تندرو. میانهرو [هم] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد. در ادبیّات سیاسی آمریکا و انگلیس و امثال اینها، معنای تندرو و میانهرو این است: تندرو کسی است که پایبند انقلاب است، میانهرو کسی است که در مقابل خواستههای آنها تسلیم است. حالا چه کسی در مقابل آنها تسلیم است؟ خوشبختانه خودشان هم اعتراف دارند و میگویند در ایران میانهرو نداریم، همه تندروند. این حرف حرف درستی است؛ در ملّت ایران هیچکس طرفدار وابستگی به اینها نیست. گاهی غفلت میشود، لغزش بهوجود میآید و بعضی اشتباه میکنند، امّا قاطبهی ملّت ایران طرفدار انقلابند، دنبالهروِ انقلابند و پافشاری بر انقلاب میکنند؛ آنها به این میگویند تندرو. چرا ما تکرار کنیم حرف آنها را؟ به داعش هم میگویند تندرو؛ داعش تندرو است؟ داعش منحرف است؛ منحرف از اسلام است، منحرف از قرآن است، منحرف از صراط مستقیم است. ما به این معنا تندرو نداریم. توجّه کنند ادبیّاتی که دشمن به کار میبرد و معنای خاصّی را که در نظر دارد ما تکرار نکنیم.
من یک نکتهی دیگر هم عرض بکنم که نکتهی آخر باشد. برادران عزیز، خواهران عزیز، فرزندان عزیز من، جوانان! هرچه انتخاب کنید برای خودتان انتخاب کردهاید. انتخاب خوب شما به خود شما برمیگردد؛ اگر انتخاب با غفلت انجام بدهید که انتخاب بدی از آب دربیاید و از کار دربیاید، بدیاش به شما برمیگردد؛ خاصیّت کار این است. با اختیار و با اراده دارید یک اقدامی را انجام میدهید، سعی کنید کار را درست انجام بدهید. اگر درست و با دقّت انجام دادید، دو فایده میبرید: اوّلاً خدای متعال از شما راضی میشود که کار را درست انجام دادهاید؛ ثانیاً نتیجهی کار به احتمال زیاد نتیجهی درست خواهد بود. اگرچنانچه کار را با ملاحظه و با دقّت انجام بدهیم، ممکن هم هست یکوقتی نتیجه خوب از آب درنیاید امّا آن اجر اوّلی وجود دارد؛ وقتی کار را شما با دقّت و با بصیرت انجام دادید، خدای متعال از شما قبول میکند، ولو یک اشتباهی هم انسان در اثنا کرده باشد؛ امّا اگر بیدقّت انجام دادید، نه؛ خدای متعال هم ناراضی میشود، احتمال مصادف شدن با حق هم کم میشود. انتخاب که میخواهید بکنید، بشناسید و انتخاب کنید؛ بشناسید. به دینشان، به تعهّدشان، به وفاداریشان به انقلاب، به ایستادگیشان در راه انقلاب، به عزم و ارادهشان، به شجاعتشان و به مرعوب نشدنشان خاطرجمع بشوید، [آنوقت] رأی بدهید؛ چه در انتخابات مجلس شورای اسلامی، چه در انتخابات مجلس خبرگان؛ فرقی نمیکند، هر دو مهم است، که من قبلاً دربارهی اهمّیّت هر دو صحبت کردهام. آنجایی هم که نمیشناسید، نگویید من نمیشناسم پس رأی نمیدهم؛ نه، بروید سراغ کسانی که به دین آنها، به تعهّد آنها و به بصیرت آنها اطمینان دارید، از آنها سؤال کنید؛ این راه علاج است. بنابراین، راه روشن است، هدف روشن است، وظیفه و تکلیف روشن است، کار هم بزرگ است. و وقتی انسان کار بزرگ را و کار خدایی را درست انجام داد، اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم؛(۶) وقتی شما در راه نصرت الهی قدم زدید، خدای متعال قطعاً شما را نصرت خواهد کرد. در آن صورت، نتیجهی انتخابات نتیجهای خواهد بود که انشاءالله به نفع کشور است هرچه باشد. و بدانید من اعتقاد راسخ دارم با همهی تلاشی که دشمن دارد میکند -که در این ۳۷ سال، دشمن دائماً تلاش کرده است- برای ضربه زدن به انقلاب، و انقلاب و کشور دائماً بهرغم اَنف او(۷) پیش رفته است، بدانید بعد از این هم خدای متعال پیروزی نهایی را برای شما ملّت ایران و برای این کشور مقدّر فرموده است و انشاءالله شما به نتیجه خواهید رسید و خدای متعال دشمنان شما را مغلوب خواهد کرد و به فضل الهی دشمن نخواهد توانست به این انقلاب و به این نظام اسلامی هیچگونه ضربهای وارد کند.
از خداوند متعال علوّ مقام شهیدان عزیز را و علوّ مقام امام بزرگوار را که این راه را در مقابل ما گشودند، مسئلت میکنیم و توفیقات ملّت ایران را در همهی مسائلشان، بخصوص در این مسئلهای که انشاءالله دو روز بعد با آن مواجه هستند، از پروردگار عالم مسئلت میکنیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام مصطفی حَسناتی (امام جمعهی نجفآباد) مطالبی بیان کرد.
۲) شهید احمد کاظمی (فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
۳) سورهی بقره، بخشی از آیهی ۱۴۳؛ (و بدینگونه شما را امّتی میانه قرار دادیم ...)
۴) نهجالبلاغه، خطبهی ۱۶
۵) سورهی حدید، بخشی از آیهی ۲۱؛ ([برای رسیدن] به آمرزشی از پروردگارتان، بر یکدیگر سبقت جویید ...)
۶) سورهی محمّد، بخشی از آیهی ۷
۷) برخلاف میل و خواستهی او
بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی
تاریخ: 1394/11/28
بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی
[PDF Mobile]
در آستانهی سالروز قیام بیستونهم بهمن ۱۳۵۶ مردم تبریز
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطّاهرین.
خوشامد عرض میکنم به همهی برادران و خواهران عزیز، مخصوصاً به خانوادههای معزّز شهیدان، علمای محترم، مسئولین محترم، آحاد مردم و جوانان عزیزی که این راه طولانی را پیمودید و امروز فضای حسینیّهی ما را معطّر کردید به عطر ایمان و شور و انگیزهای که مخصوص شما است؛ این سلام درواقع به همهی مردم تبریز و به همهی مردم آذربایجان است.
حقیقتاً روز بیستونهم بهمن در هر سال برای ما -یعنی برای این حقیر- یک روز شیرین و مطلوب است و از نزدیک تجدید خاطره میکنیم با آنچه همواره از مردم عزیز آذربایجان و مردم تبریز دیدهایم و احساس کردهایم و آگاهیم؛ یعنی همان شور و انگیزه و ایمان و نشاط و بیداری. حُسن بزرگ یک مجموعه از مردم این است که آگاه باشند، بیدار باشند، ثابتقدم باشند، در فعّالیّت خود دارای ابتکار باشند، راه را بشناسند، از خطرات راه واهمه نکنند و پیش بروند، که اینها همه در شما مردم عزیز آذربایجان و مردم تبریز هست و دیده شده و مکرّراً تجربه شده است؛ خدا را شکر میکنیم. حقیقتاً بنده وقتی میبینم این شور و احساس و این گفتارها و بیانهای حاکی از ایمانِ عمیق و پرشور را، خدا را سپاس میگزارم، خدا را شکر میکنم؛ اینها نشانهی نصرت الهی است. خداوند متعال در قرآن به پیغمبرش میفرماید: هُوَ الَّذی اَیَّدَکَ بِنَصرِه وَ بِالمُؤمِنین؛(۲) خداوند تو را با نصرت خود و بهوسیلهی عزم و اراده و دستهای نیرومند مؤمنان و گامهای ثابت مؤمنان کمک کرد؛ نقش مؤمنین این است. نقش شما جوانها، شما مردم عزیز و پُرانگیزه یک چنین نقش عظیمی است که خدا در قرآن بیان میکند.
روز بیستونهم بهمن یک روز فراموشنشدنی است؛ البتّه مردم آذربایجان و مردم تبریز، روزهای فراموشنشدنی بسیاری دارند و مخصوص روز بیستونهم بهمن نیست. در تاریخ معاصر ما، در تاریخ نزدیک به ما و در دوران مشروطه، قبل از مشروطه، بعد از مشروطه، روزهایی هست که هرکدام از آنها اگر تبیین بشود، توصیف بشود، مایهی افتخار یک ملّت است؛ اینها مال شما است، مال آذربایجان است و مال تبریز است. البتّه ما کمکاری داریم؛ این حرکتهای عظیم مردمی باید در رشتههای گوناگون هنری و تبیینی و تبلیغی باز بشود، گفته بشود، تکرار بشود؛ ما یک مقداری در این زمینهها انصافاً کمکار هستیم. لکن بیستونهم بهمن، آنقدر زنده هست که هرچه هم کمکاری داشته باشیم، جلوهی آن کم نمیشود؛ اگر نگوییم روزبهروز بیشتر میشود. مردم تبریز یک حرکتی در روز بیستونهم بهمن انجام دادهاند که نقش آن در بیداری ملّت ایران و در حرکت عظیم ملّت ایران، یک نقش استثنائی بود.
خب، بحمدالله مردم آذربایجان متوقّف هم نشدهاند؛ در طول سالهای متمادی -از سال ۵۶ تا امروز که از آن روز تا حالا ۳۸ سال، ۳۹ سال میگذرد؛ در تمام این مدّت- این مردم در صفوف مقدّم جهاد و مبارزه و ایستادگی و فعّالیّت حضور داشتهاند؛ اینها ارزش است؛ این همان چیزی است که این ملّت احتیاج دارد، این همان چیزی است که آیندهی کشور وابستهی به آن است.
در مورد بیستودوّم بهمن هم، عین همین قضیّه صادق است؛ بیستودوّم بهمن باید روزبهروز، سالبهسال زندهتر، درخشانتر و برجستهتر شود؛ این نیاز کشور ما است. و من لازم است که از اعماق دل تشکّر کنم از ملّت بزرگ ایران بهخاطر حماسهای که امسال در بیستودوّم بهمن آفریدند. مراکزی که جمعیّتها را تخمین میزنند -تخمینهای نزدیک به واقع- برای من گزارش آوردند که امسال جمعیّت، تقریباً در همهی شهرهای کشور بهمیزان قابل توجّهی بیش از سال گذشته بود؛ در تبریز شما، یک درصدِ بالایی بیش از سال گذشته بود؛ در بعضی از شهرهای دیگر [هم] همینجور؛ اینها را مراکز مسئول و مرجعِ این کار برآورد میکنند و به ما گزارش میکنند. این خیلی مهم است، این خیلی باارزش است؛ این نشاندهندهی این است که مردم در عزم راسخ خود، اندکی خلل ایجاد نکردند؛ آنهم در موقعیّتی که قدرتهای مسلّط جهانی، قدرتهای ظالم و مستکبر عالم که متوجّه ایران اسلامی هستند، همهی تلاش خودشان را به کار میبرند که انقلاب را از یادِ مردم ببرند، یا بکلّی به فراموشی بسپرند یا آن را ضعیف کنند و کمرنگ کنند در ذهن مردم. این تلاشی است که امروز دارد با جدّیّت از سوی قدرتهای عالم دنبال میشود و در یکچنین شرایطی ملّت ایران درست عکس آنچه آنها میخواهند عمل میکند و پُرشورتر از هر سال، این مراسم را انجام میدهد.
خب، جشن انقلاب بر شما مردم مبارک باد و بحمدالله مبارک شد؛ جشن بیستودوّم بهمن یک جشن عمومی بود در سرتاسر کشور. من قبل از بیستودوّم بهمن عرض کردم که ما دو عید در پیشِرو داریم:(۳) یکی عید انقلاب است که بیستودوّم بهمن بود، یکی عید انتخابات است؛ انتخابات هم عید بزرگی است برای کشور. ما دربارهی انتخابات خیلی حرف زدیم؛ نه این انتخابات هفتهی آینده، در کلّ انتخاباتها در سراسر کشور، در طول زمان آنچه لازم است عرض کردهایم، باز هم عرض خواهیم کرد و باز هم خواهیم گفت. بنده از گفتن حقیقت خسته و ملول نخواهم شد و میگویم برای مردم آنچه لازم است انشاءالله.
انقلاب اسلامی دوران تحقیر ملّت ایران را خاتمه داد؛ قبلاً ملّت ایران بهوسیلهی بیگانگان و قدرتها تحقیر میشد؛ تحقیر علمی میشد، تحقیر سیاسی میشد، تحقیر اجتماعی میشد. آنچه را قدرتهای مسلّط و عمدتاً آمریکا در این سالهای آخر مایل بودند، به سران رژیم پهلوی دیکته میکردند و آنها هم عیناً همان را عمل میکردند؛ قبل از آمریکا هم انگلیسیها این نقش را در کشور ایفا میکردند؛ انقلاب اسلامی آمد این تحقیر غیر قابل تحمّل را برطرف کرد و به کشور و به ملّت عزّت داد، استقلال داد و انسانیّت او را مطرح کرد. وقتی یک ملّت احساس هویّت کرد، آنوقت استعدادها در او شکوفا میشود و شد؛ استعدادها شکوفا شد، کشور پیشرفت کرد. امروز کشور در ردیف عزّتمندترین کشورهای دنیا است؛ ملّت ایران جزو آبرومندترین ملّتهای دنیا است در چشم دشمنان خود، چه برسد به دوستان؛ این برای دشمنان ما قابل تحمّل نیست. این برای آمریکا که یک روزی اینجا مثل حیاطِ خلوتش بود و برای رژیم صهیونیستی که اینجا یک روز آرامشگاهش بود و میآمدند اینجا استراحت میکردند، غیر قابل تحمّل است؛ برای دشمنان ملّت ایران اینکه یک ملّتی صریحاً بِایستد و بدون هیچگونه ملاحظهای نظرات قاطع خود را علیه استکبار بیان بکند و به دیگر ملّتها جرئت بدهد، قابل تحمّل نیست، لذا هرچه میتوانند دارند تلاش میکنند. این تلاش دشمن تا کِی ادامه خواهد داشت؟ تا وقتیکه شما ملّت ایران به آنچنان قدرتی دست پیدا کنید که بتوانید آنها را مأیوس کنید؛ همهی تلاش دشمن مصروف این میشود که مانع رسیدن شما به این مرحله بشود. همهی دعواهایی که شما ملاحظه کردید بر سر مسئلهی هستهای راه انداختند، حرفهایی که در باب حقوق بشر میزنند، تهدیدهایی که میکنند، تحریمهایی که کردند و باز هم تهدید میکنند که تحریم میکنیم، برای این است که این ملّت را در این راهی که پُرشتاب دارد حرکت میکند، از شتاب بیندازند و آن را متوقّف کنند؛ البتّه انگیزهی ملّت ایران انگیزهای است که با این چیزها کم نخواهد شد، کمرنگ نخواهد شد.
خب، مسئلهی انتخابات در پیش است؛ من چیزهایی را که میبینم، چیزهایی را که احساس میکنم، باید با ملّت عزیزمان در میان بگذارم. بعضی از حرفها را باید به مسئولین محترم بگویم و میگویم، بعضی از حرفها را باید افکار عمومی ملّتمان مورد توجّه قرار بدهند و من وظیفه دارم آنها را به ملّتمان عرض بکنم: دشمن درصدد آن است که افکار عمومی ما را از اهداف خود و نیّات پلید خود غافل نگه دارد؛ برنامههایی را میچینند، قطعات جداگانهای را در جاهای مختلف تدارک میبینند تا این قطعات را به هم وصل کنند، آنوقت آن نقشه و توطئهی اصلی آنها تحقّق پیدا کند؛ ما باید نگذاریم. چه کسی باید نگذارد؟ ملّت. کشور مال شما است، کشور مال ملّت است، صاحب کشور، ملّت عزیز ما است؛ او باید نگذارد؛ منتها امثال این حقیر هم وظیفه داریم که ملّت عزیز را آگاه کنیم. من میبینم که در زمینهی انتخابات، دشمنان دارند تلاش میکنند؛ میخواهند انتخابات آنجوری که آنها میخواهند برگزار بشود. البتّه تهِ دلشان این بود که انتخابات برگزار نشود؛ چند سال قبل از این در یک دورهای تلاش هم کردند که بلکه بتوانند کاری کنند که انتخابات برگزار نشود؛ خدای متعال نگذاشت؛ از آن مأیوسند و میدانند که سعی آنها برای متوقّف کردن انتخابات کشور به جایی نخواهد رسید، لذا میخواهند اِعمال نفوذ کنند در انتخابات و هرجور میتوانند انتخابات را خراب کنند؛ مردم باید آگاه باشند و نقطهی مقابل آنچه آنها میخواهند، عمل کنند.
یکی از کارهایی که آنها امروز بجد دنبال میکنند این است که شورای نگهبان را تخریب کنند؛ ببینید برادران و خواهران عزیز! تخریب شورای نگهبان معنا دارد. آمریکاییها از اوّل انقلاب با چند نقطهی اساسی در کشور و در نظام جمهوری اسلامی بشدّت مخالف بودند که یکیاش شورای نگهبان بود؛ سعی کردند، تلاش کردند و از بعضی افراد داخلی غافل و بیتوجّه هم سوءاستفاده کردند بلکه بتوانند بساط شورای نگهبان را جمع کنند -البتّه نتوانستند و نمیتوانند- حالا درصددند تصمیمهای شورای نگهبان را زیر سؤال ببرند. معنای این کار چیست؟ جوانهای عزیز ما به این درست توجّه کنند؛ وقتی تصمیمهای شورای نگهبان زیر سؤال رفت و ادّعا شد که اینها غیر قانونی است، معنایش چیست؟ معنایش این است که انتخاباتی که پیش رو است، غیر قانونی است؛ وقتی انتخابات غیر قانونی شد، برخلاف قانون شد، نتیجهاش چیست؟ نتیجهاش این است مجلسی که بر اساس این انتخابات تشکیل خواهد شد، غیر قانونی است؛ معنای غیر قانونی بودن مجلس این است که در طول چهار سال هر قانونی که در این مجلس بگذرد، اعتبار ندارد و بیاعتبار است؛ یعنی کشور را چهار سال در خلأ مجلس و خلأ قانون نگه داشتن؛ معنای تخریب شورای نگهبان این است و دشمن این را میخواهد. البتّه آنکسانی که با دشمن در داخل همصدایی میکنند، بیشترشان ملتفت نیستند چهکار میکنند. من متّهم نمیکنم کسی را به خیانت؛ ملتفت نیستند، توجّه ندارند امّا واقع قضیّه این است. تخریب شورای نگهبان، اینکه شورای نگهبان را ما زیر سؤال ببریم و بگوییم که تصمیمگیریهایشان برخلاف قانون بوده است، تخریب شورای نگهبان نیست، تخریب انتخابات است، تخریب مجلس است، تخریب چهار سال قانونگذاری در مجلس است؛ دنبال این هستند. ببینید، نقشه را چه زیرکانه میکشند. این را من باید به افکار عمومی بگویم؛ افکار عمومی باید بدانند این را؛ آنکسی که علیه شورای نگهبان حرف میزند، خودش ملتفت نیست و توجّه ندارد که چهکار دارد میکند امّا کار این است. تلاش دشمن متمرکز است بر اینکه جمهوری اسلامی را از مردمسالاری دینی -این پدیدهی بینظیر، این پدیدهی بدیع، این پدیدهی جذّاب برای ملّتهای مسلمان- محروم کنند؛ تلاششان این است. اگر میتوانستند انتخابات را متوقّف میکردند که نتوانستند و نخواهند توانست؛ اگر میتوانستند شورای نگهبان را از بین میبردند یا نظارت او را بیاثر میکردند که نتوانستند. حالا که نتوانستند، به این راهها متوسّل شدند، از این راهها دارند وارد میشوند؛ باید حواسمان جمع باشد.
مجلس خیلی مهم است؛ مجلس شورای اسلامی جایگاه بسیار با اهمیّتی است. چرا؟ چون مجلس ریلگذار حرکتِ دولت است. دولتها را در نظر بگیرید مثل یک قطاری که بر روی یک ریلی باید حرکت کنند؛ این ریل را مجلس شورای اسلامی با قوانین خود میگذارد. البتّه در گذاشتن قانون، دولت و مجلس همکاری میکنند؛ دولت لایحه میدهد، مجلس لایحه را کم و زیاد میکنند، اصلاح میکنند، تصویب میکنند. این ریل گذاشته میشود و دولت باید روی این ریل حرکت بکند. اگر چنانچه مجلس به دنبال رفاه مردم، عدالت اجتماعی، گشایش اقتصادی، به دنبال پیشرفت علم، پیشرفت فنّاوری، به دنبال عزّت ملّی و استقلال ملّت باشد، ریلگذاری او به سمت این هدفها خواهد بود؛ اگر مجلس مرعوب غرب باشد، مرعوب آمریکا باشد، دنبال حاکمیّت جریان اشرافیگری باشد، ریلگذاری او در این جهتها خواهد بود؛ کشور را بدبخت خواهند کرد. اهمّیّت مجلس اینها است؛ اینها چیز کمی است؟ اهمّیّت مجلس همانطور که امام فرمودند به این است که در رأس امور است.(۴۴) معنای (رأس امور) این نیست که در سلسلهمراتب اجرائی، مجلس نقشی دارد یا نمایندهی مجلس نقشی دارد؛ نه، مجلس در سلسلهی مراتب اجرائی هیچ نقشی ندارد؛ دستگاه عظیم دولت است که اجرا میکند، امّا مجلس تعیینکنندهی مسیر است، مسیر را معیّن میکند؛ دولتها موظّفند و مجبورند برطبق قانون که در این مسیر حرکت کنند؛ روی این ریل حرکت کنند. خب، این ریل را چه کسی بنا است بگذارد؟ چه کسی بنا است این ریلکشی را بکند؟ به کدام سمت بنا است این ریل گذاشته بشود؟ این است که اهمّیّت نمایندگی مجلس و نمایندگان مجلس را روشن میکند. خب، البتّه دشمن همهجور کاری انجام میدهد. این مربوط به مجلس شورای اسلامی بود.
مجلس خبرگان از لحاظ اهمّیّت اصولی و اساسی و زیربنائی از این هم مهمتر است. مجلس خبرگان به مسائل جاری کشور کاری ندارد امّا مسئلهی تعیین رهبری است. چه کسی را رهبر خواهند کرد، چه کسی بنا است تصمیمگیر و سیاستگذار اصلی کشور باشد؟ این بستگی دارد به اینکه در مجلس خبرگان چه کسانی باشند. مجلس خبرگان آن مجلسی است که در وقت لازم رهبر را معیّن میکند؛ اگر مردمی باشند دلبستهی به انقلاب، دلباختهی ملّت، آگاه از توطئههای دشمن، ایستاده و پایدار در مقابل دشمن یکجور عمل میکنند، اگر خدای نکرده این چیزها نباشد، جور دیگری عمل میکنند. لذا الان دشمن بر روی مجلس خبرگان هم حسّاس است.
رادیوی انگلیسی دارد به مردم تهران دستورالعمل میدهد به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید! معنای این چیست؟ انگلیسیها دلشان تنگ شده برای دخالت کردن در ایران. یک روزی بود که پادشاه کشور وقتی میخواست تصمیم مهمّی بگیرد، سفیر انگلیس را صدا میکرد و از او میپرسید که این کار را بکنم یا نکنم. انگلیسها یک روزی اینجور در امور کشور دخالت میکردند؛ بعد هم آمریکاییها، یک مدّتی هم هر دو؛ امروز این دستها قطع شده است؛ امروز جلوی این دخالتها گرفته شده است به برکت انقلاب، به برکت بیداری مردم؛ دلشان تنگ شده، حالا از راه رادیو به مردم دارند دستور میدهند به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید. اینکه ما عرض میکنیم در انتخابات، مردم با بصیرت، با آگاهی، با دانایی وارد بشوند، بهخاطر این است؛ بدانند دشمن چه میخواهد؛ وقتی شما دانستی دشمن چه میخواهد، عکس او عمل میکنی؛ معلوم است. اهمّیّت این انتخابات بهخاطر این است که این انتخابات مثل همین راهپیمایی چند روز قبل -بیستودوّم بهمن- مظهر بیداری ملّت ایران است، مظهر دفاع از انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی است، مظهر دفاع از استقلال کشور است، مظهر دفاع از عزّت ملّی است. اینکه بنده به همهی ملّت ایران عرض میکنم که حضور پیدا کنید، شرکت کنید، اعلام نظر کنید بهخاطر این است؛ مسئله مهم است.
دشمنان ما دشمنان بیپروایی هستند؛ در رأس آنها شبکهی خطرناک و دور از انسانیّت صهیونیستی است که بر دولتها و بر قدرتهای غربی تسلّط دارند؛ بخصوص بر آمریکاییها. شبکهی صهیونیستی -نه رژیم صهیونیستی؛ خود رژیم صهیونیستی یک گوشهای از مجموعهی استکبار آمریکایی است- که تجّارند، پولدارهای درجهی یک دنیایند، تبلیغات دنیا دست اینها است، بانکهای دنیا دست اینها است، متأسّفانه بر بسیاری از کشورها مسلّطند؛ بر دولت آمریکا مسلّطند، بر سیاست آمریکا مسلّطند، بر سیاست بسیاری از کشورهای اروپایی مسلّطند؛ در مقابل اینها باید بیدار بود. آمریکاییها طبق نظر آنها عمل میکنند، برطبقِ میل آنها عمل میکنند.
الان بر سر همین قضیّهی هستهای و این مذاکرات هستهای -که خب حرفها گفته شد، مطالب گفته شد و این جریان طولانی انجام گرفت- همین دو روز قبل از این، مجدّداً بار دیگر یک مسئول آمریکایی گفت ما کاری میکنیم که سرمایهداران و سرمایهگذاران بزرگ دنیا جرئت نکنند بروند ایران سرمایهگذاری کنند. دشمنی را میبینید! آمریکا این است. یکی از هدفهای کسانی که دنبال این مذاکرات بودند -و انصافاً هم تلاش کردند و زحمت کشیدند؛ این کسانی که این مذاکرات را انجام دادند، حقیقتاً زحمت کشیدند، عرق ریختند، واقعاً صرف وقت کردند- گشایش اقتصادی با سرمایهگذاری خارجیها بود؛ [امّا] امروز آمریکاییها جلوی همین را میگیرند. چندین بار تا حالا گفتهاند؛ باز دیروز پریروز، دو سه روز قبل از این، یکی دیگرشان مجدّداً گفت ما کاری میکنیم که سرمایهگذارها جرئت نکنند بروند ایران سرمایهگذاری کنند. اینکه بنده ده بار گفتم به آمریکاییها نمیشود اعتماد کرد، معنایش این است؛ اینکه میگوییم اینها غیر قابل اعتمادند، معنایش این است.
سیاستمداران آمریکایی اعتراض میکنند که چرا در راهپیماییهای ایران و در اجتماعات ایران، مردم میگویند (مرگ بر آمریکا). خب [وقتی] شما اینجوری عمل میکنید، میخواهید مردم ایران چه بگویند؟ این گذشتهی شما است، این سابقهی شما است، این [هم] رفتار امروز شما است. دشمنی شما حتّی بدون پردهپوشی است. بله، در دیدارهای خصوصی لبخند میزنند، دست میدهند، حرفهای چربونرم میزنند، زبان خوش به کار میبرند؛ [امّا] این مربوط به دیپلماسی دیدارهای خصوصی است؛ اهمّیّتی ندارد، ارزشی ندارد، تأثیری در واقعیّت ندارد. واقعیّت این است که قرارداد را ببندند، مذاکرات را بکنند، دو سال چکوچانه بزنند، بعد که قضایا تمام شد بگویند حالا ما نمیگذاریم، و تهدید کنند که میخواهیم تحریم جدید بگذاریم برای اینکه سرمایهگذار خارجی بترسد، واهمه کند و نزدیک نیاید؛ تصریح هم میکنند به این! آمریکا این است؛ در مقابل این دشمن نمیشود انسان چشم خود را ببندد، نمیشود انسان حمل بر صحّت بکند. این [دربارهی] وفای به عهدشان و قابل اعتماد نبودنشان. ملّت عزیز ایران! طرف شما یک چنین عنصری است؛ بیدار باید بود، هشیار باید بود. ما نمیخواهیم برای خودمان دردسر بیخودی درست کنیم؛ بعضیها نگویند شما مدام آمریکا را وادار میکنید و تحریک میکنید؛ نه، آمریکا تحریک نمیخواهد، آمریکا دشمن است. آمریکا یک روز صاحب ایران بوده است، انقلاب آمده این [کشور] را از دستش بیرون آورده است؛ از پا نمیخواهد بنشیند تا وقتیکه دوباره خودش را مسلّط بکند. آمریکا این است.
علاج کار کشور عبارت است از بیداری مردم، حفظ انگیزههای ایمانی مردم، بهکار گرفتن جوانان پُرانگیزه و مؤمن، و تقویت درونی کشور؛ این تنها راه است. ملّت ایران باید از درون قوی بشود؛ اقتصادش قوی بشود، علمش قوی بشود، دستگاههای مدیریّتیاش قوی بشود و بالاتر از همه، ایمانش روزبهروز قویتر بشود. این راه علاج است؛ این همان راهی است که تا امروز ملّت ایران رفته است. و دشمنانی میخواستند این انقلاب را، آن روزی که یک نهال باریکی بود از زمین بکَنند و نابود کنند و نتوانستند، امروز همان نهال باریک تبدیل شده است به یک درخت تناور: کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّمآءِ * تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها؛(۵) امروز انقلاب این است. امروز دشمن غلط میکند که به فکر برافکندن انقلاب باشد. مردم اتّحاد خودشان را حفظ کنند، یکپارچگی خودشان را حفظ کنند، یکصدایی خودشان را در دفاع از انقلاب و اصول انقلاب و آرمانهای انقلاب حفظ کنند؛ مسئولین محترم کشور که علاقهمند به سرنوشت این کشورند، کار را بهخاطر خدا و برای رضای خدا برای مردم انجام بدهند؛ به نیروهای داخلی اعتماد کنند و تکیه کنند.
البتّه ما گفتهایم اقتصاد مقاوتی درونزا و برونگرا است. من هیچوقت نگفتم دُور کشور حصار بکشیم، امّا این درونزایی را فراموش نکنید؛ اگر اقتصاد ملّی از درون نجوشد و فوَران نکند، به جایی نخواهد رسید. بله، تعامل با دنیا در زمینههای اقتصادی خیلی خوب است امّا تعامل هوشمندانه و تعاملی که معنایش درونزایی اقتصاد باشد. راهش این است که ملّت بِایستد، مسئولین بِایستند و آگاهانه و هوشیارانه حرکت کنند. جوانهای عزیز! به توفیق الهی و به فضل الهی، شماها خواهید دید آن روزی را که آمریکا و بزرگتر از آمریکا و همهی متّحدین آمریکا، در قبال جمهوری اسلامی ایران هیچ غلطی نخواهند توانست بکنند.
خداوندا! رحمت و لطف خودت را بر این ملّت عزیز نازل کن. پروردگارا! این انگیزهها، این ایمانها و این شور معنوی فراوان را روزبهروز در این کشور افزایش بده. از شما برادران و خواهران عزیز تشکّر میکنم. به همهی مردم عزیز آذربایجان و مردم تبریز هم سلام میرسانم؛ مَندَنده سلام یِئتیرون.
۱) در ابتدای این دیدار، آیتالله محسن مجتهدشبستری (نمایندهی ولیّفقیه در استان) مطالبی ارائه کرد.
۲) سورهی انفال، بخشی از آیهی ۶۲
۳) بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران (۱۳۹۴/۱۱/۱۹)
۴) صحیفهی امام، ج ۱۷، ص ۱۱۵
۵) سورهی ابراهیم، بخشی از آیات ۲۴ و ۲۵؛ (... مانند درختی پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است؛ میوهاش را هر دم به اذن پروردگارش میدهد ...)
بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم
تاریخ: 1394/11/05
بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم
... حقیقتاً هم شهدای شما، هم خانوادهها، پدران، مادران و فرزندان آنان، حق بزرگی بر گردن همهی ملت ایران دارند. این شهدا امتیازاتی دارند؛ یکی این است که اینها از حریم اهل بیت در عراق و سوریه دفاع کردند و در این راه به شهادت رسیدند...
امتیاز دوم این شهدای شما این است که اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند، این دشمن میآمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیهی استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین، انقلاب اسلامی فدا کردند.
امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند. این هم یک امتیاز بزرگی است. این هم پیش خدای متعال فراموش نمیشود.(۱)
۱) جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم، روز دوشنبه ۱۳۹۴/۱۱/۵ با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش
تاریخ: 1394/11/19
بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش
به مناسبت روز نیروی هوایی؛ در حسینیهی امام خمینی رحمهالله
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین
برادران عزیز! خیلی خوشآمدید، و خرسندم از اینکه روز نوزدهم بهمن هر سال، یک وسیلهای است، یک بهانهای است برای اینکه با جمعی از شما عزیزان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دیدار کنیم. بحمدالله دستهگلی از مجموعهی بوستان خوشآبورنگ نیروی هوایی ارتش هر سال در اینجا حضور پیدا میکنند و فرصت پیدا میکنیم با آنها چند کلمه صحبت کنیم.
مناسبت امروز مناسبت مهمّی است؛ چون روز نوزدهم بهمن وقتی نیروی هوایی آن ارتش، خود را عرضهی بر انقلاب کرد و در حضور امام حاضر شد -آنجا هم یک نمونهای بودند؛ یک مشتی از خروار، یک دستهگلی از یک مجموعه- در واقع معادلات در کشور تغییر پیدا کرد و معادلات حاکم بر اذهان همه دگرگون شد؛ معلوم شد که تهدید ارتش علیه مردم که نظامیان ارشد وابستهی به دربار آن روز و خود دربار و پشتیبانان آمریکاییشان بر آن اصرار میکردند، یک توهّم است و واقعیّت ندارد. بنده آن روز حاضر بودم و از نزدیک دیدم انگیزهها را، شوقها را، آدمها را؛ پدیدهای بود و پدیدهی عجیبی بود. این پدیده را باید گرامی داشت؛ این حرکت پرمعنا و اثرگذار را نباید گذاشت که از تاریخ ما و از اذهان ما زدوده بشود. حوادث مهمّ تاریخ، حوادث اثرگذار تاریخ صرفاً یک خاطره نیست؛ در واقع یک درس است، یک ستارهی راهنما است. این حرکت نیروی هوایی آن روز، یک ستارهی راهنما است برای کلّ کسانی که در این مجموعه هستند و در آینده خواهند بود. الحمدلله نیروی هوایی بعد از آن حادثه هم نشان داد که در خطّ مستقیم و خوبی حرکت میکند؛ حقّاً و انصافاً اینجور است. بنده در طول سالهای متمادیای که با ارتش، با نیروهای مسلّح و با حوادث گوناگون آنها از نزدیک سروکار داشتم، این گواهی را قاطعاً میتوانم بدهم که نیروی هوایی در جمهوری اسلامی ایران بهمعنای حقیقی کلمه خوب عمل کرد، هم در عملیّات، هم در پشتیبانیها، هم در ساخت درونی، هم در تدارک وسایل و ابزارها. سالهای متمادی است که به ما چیزی نفروختهاند یا بهقدر قابل توجّهی نفروختهاند [امّا] نیروی هوایی توانسته خود را سرپا نگه دارد؛ انشاءالله بعد از این هم سرپا نگه خواهد داشت و روزبهروز هم قویتر خواهد شد.
یک نکتهی دیگر این است که این حرکت روز نوزدهم بهمن سال ۵۷ از سوی نیروی هوایی، بلافاصله از سوی مردم پاسخ داده شد. این هم یک درس است؛ یعنی شب بیستویکم و بیستودوّم بهمن، وقتیکه مقرّ نیروی هوایی از طرف لشکر گارد مورد تهدید قرار گرفت -حمله کردند؛ قصدشان هم این بود که نیروی هواییِ به تعبیر آنها متمرّد را تنبیه کنند- اینجا مردم به کمک نیروی هوایی شتافتند. ببینید، فوراً عکسالعمل نشان داده میشود؛ یعنی با مردم بودن، در خدمت مردم بودن، پیوسته به مردم بودن یک مجموعهی نظامی، فوراً جواب میدهد؛ یعنی مردم پشتیبان میشوند. خیلی فرق میکند که یک مجموعهی نظامی متّکی به مردم باشد یا نباشد؛ این خیلی تفاوت دارد. آنجا نتیجهی آن حرکت را بلافاصله دریافت کردند.
من یادم نمیرود نیمههای آن شب -که شب بیستویکم یا شب بیستودوّم بود و ماها در خیابان ایران در یک منزلی شبها میرفتیم و متفرّقاً بیتوته میکردیم- شنیدم صدای افرادی از داخل خیابان ایران میآید که مردم را به کمک میطلبیدند برای خیابان پیروزی که بیایید آنجا، لشکر گارد حمله کرده؛ این را من به چشم خودم دیدم. یعنی یک عدّهای همانجا رفته بودند برای کمک به نیروی هوایی؛ یک عدّهای هم راه افتاده بودند در سطح شهر -آن بخشی که من بودم خیابان ایران بود، بقیّهی جاها هم حتماً رفته بودند- و مردم را صدا میکردند و طلب میکردند که بیایید به نیروی هوایی کمک کنید؛ مردم هم میشتافتند و میرفتند و کمک میکردند. این هم یک نکته است؛ یعنی وقتی شما با مردمید، مردم پشت سر شما هستند و ارتشی که مردم پشت سرش باشند، هیچ دغدغهای در مواجههی با دشمن ندارد.
بحمدالله تفاوت نیروی هوایی [فعلی] با نیروی هوایی آن روز و نیروی هوایی قبل از انقلاب، از زمین تا آسمان است. نگویند که قبل از انقلاب، هواپیماهای نو و ساختِ کجا در اختیار نیروی هوایی بود، امروز آنجور هواپیماهایی را نداریم. بله، درست است که آن روز نیروی هوایی زرقوبرق داشت امّا پوک بود؛ امروز آن زرقوبرق را ممکن است آنچنان نداشته باشد امّا مستحکم است، استوار است، از درون جوشیده؛ امروز شما متّکی به خودتان هستید. در گزارش فرمانده محترم نیرو شنفتید که قطعه را شما میسازید، ابزار را شما میسازید، امکانات را شما میسازید، حرکت را شما با تدبیر خودتان انجام میدهید؛ آنروز اینجور نبود. بله، آن روز پولها را بیحسابوکتاب میگرفتند -که حالا امروز مسئولین دولتی برخورد کردهاند به بیحسابوکتابیِ آن پولهایی که آن روز میگرفتند- در مقابلش به هر قیمتی که میخواستند، ابزار در اختیار نیروی هوایی میگذاشتند. البتّه بعد از انقلاب هم یک عدّهای میخواستند افچهاردهها را که تازه خریده بودند، برگردانند که به حولوقوّهی الهی نگذاشتیم؛ میخواستند برگردانند تا همین ابزار هم نباشد. امروز نیروی هوایی دارای ابتکار است، دارای اقتدار است، تواناییاش قابل مقایسهی با آن روز نیست؛ و روزبهروز هم باید قویتر بشود.
وقتیکه یک ملّتی مورد تهدید دشمن قرار دارد، وظیفهی حاکمیّت در درجهی اوّل حفظ امنیّت آن ملّت است. اوّلین وظیفهی حاکمیّت این است که امنیّت کشور را، امنیّت ملّت را حفظ بکند. این امنیّت به انواع مختلفی حفظ میشود؛ یکیاش از طریق نظامی و تقویت نظامی است. امروز شما هر ابزاری را که بتواند امنیّت را پایدار کند و تضمینشده کند، بایست در اختیار داشته باشید؛ بعضیاش را میسازیم، بعضیاش را میخریم، بعضیاش را نگهداری میکنید. روزبهروز باید نیروی هوایی پیش برود؛ یعنی به هیچ حدّی قانع نباشد.
ارتباطتان با نظام و با این سیل عظیم مردم را -که مشاهده میکنید پشت سر نظام و پشت سر انقلاب همچنان بعد از ۳۷ سال دارند حرکت میکنند- هرچه مستحکمتر کنید. مردم دلگرم میشوند از اینکه ببینند نیروهای مسلّح با آنها، در کنار آنها، پیشرو آنها، حافظ آنها هستند. نیروهای مسلّح هم به مردم دلگرم میشوند که پشت سر آنها دارند حرکت میکنند و جانب آنها را دارند؛ این چند جمله [دربارهی نیروی هوایی].
ما دو عید در پیش داریم؛ یک عید انقلاب که روز بیستودوّم بهمن است و سه روز دیگر است؛ یک عید انتخاب؛ انتخابات هم در واقع عید است. این دو عید را باید گرامی بداریم. این دو عید دو عید پرمعنا و پرمضمون است برای ما. در مورد عید اوّل که عید انقلاب است -روز بیستودوّم بهمن- حقیقتاً ملّت ما در طول این ۳۷ سال، این روز را بهمعنای یک عید واقعی گرامی داشته است. عید یعنی آن مناسبتی که هر سال تکرار میشود؛ ریشهی (عید) از (عود) است؛ یعنی هر سال یک روزی را به یک مناسبتی تکرار میکنیم، تکرار شادمانه؛ این تکرار شادمانه نسبت به روز بیستودوّم بهمن که روز پیروزی انقلاب تعیین شده، هر سال با قوّت و قدرت ادامه داشته. این در ایران و در همهی جهان بینظیر است؛ یعنی کشورهایی داشتهایم که انقلاب کردهاند [امّا] سالگرد انقلاب با حضور مردم و با این حجم عظیم در سرتاسر کشور در هیچ جای دنیا نیست. این چیزی که عرض میکنم، یک واقعیّتی است، این یک اطّلاع است؛ حدس و تحلیل نیست؛ واقعیّت این است. در کشورهای انقلابی، سالگرد انقلاب را گرامی میدارند؛ یک عدّهای آنجا روی آن ایوان میایستند، یک عدّه هم میآیند جلویشان رژه میروند؛ این میشود سالگرد انقلاب؛ مردم هم مشغول کار خودشان هستند. در اینجا سالگرد انقلاب بهوسیلهی مردم اساساً بزرگداشت میشود و نگاهداشت میشود، گرامی داشته میشود. مردم هستند که میآیند در هوای سرد، مشکلات، یخبندان، باران، برف، همهجور وارد این میدان میشوند و خودشان را نشان میدهند؛ حضور مردمی. این سلسله تمامنشدنی است. شاید نیمی از کسانی که امسال در بیستودوّم بهمن شرکت میکنند، کسانی هستند که بیستودوّم بهمن [۵۷] را اصلاً ندیدهاند و سنّ آنها اقتضا نمیکند؛ مال بعد از بیستودوّم بهمن [۵۷] هستند امّا شرکت میکنند. در واقع این بازآفرینی انقلاب است؛ چون انقلاب ما با تیر و تفنگ و این چیزها نبود، با حضور تنِ مردم در خیابانها بود؛ مردم نه فقط با میلشان، نه [فقط] با ارادهشان، نه [فقط] با احساس و عاطفهشان، بلکه با جسمشان در عرصه و در صحنه آمدند. سخت هم بود؛ در مقابلش تیراندازی بود، در مقابلش کشتن بود، در مقابلش خطرهای گوناگون بود؛ این خطرها را تحمّل کردند و به خیابان آمدند. استمرار این ارادهی مستحکم و پولادین، نظام بیپایه و رژیم پوسیده و وابستهی پهلوی را ریشهکن کرد؛ یعنی حضور جسمی مردم، همراه با اراده و عزم و محبّت و پشتیبانی، در خیابانها و در صحنه؛ [اینها] نشانهی حضور است. این حضور را مردم در این ۳۷ سال حفظ کردهاند، امسال هم خواهید دید که به توفیق و فضل الهی حضور مردم در خیابانها حضور چشمگیر و دشمنشکنی خواهد بود.
نباید گذاشت این خاطره کهنه بشود؛ نباید گذاشت این حادثهی عظیم به دست غفلت و فراموشی سپرده بشود؛ انقلاب زنده است و ما در نیمهراه انقلابیم. عزیزان من! توجّه دارید که انقلاب یک حادثهی دفعی نیست؛ انقلاب یک دگرگونی است؛ این دگرگونی بتدریج انجام میگیرد. بله، حرکت انقلابی در اوّل لازم است، تشکیل نظام انقلابی لازم است امّا تا وقتیکه این انقلاب بتواند پایههای خود را محکم کند و اهداف خود را تحقّق ببخشد، تدریج وجود دارد، مرور زمان لازم دارد. اگرچنانچه آن هدفها از یاد رفت، آن حادثه فراموش شد، آنوقت آنجوری میشود که در خیلی از کشورهای بظاهر انقلابی دیده شد؛ بعضی انقلابها در نطفه خفه شد -مثل همینهایی که در زمان ما، همین چند سال اخیر، اتّفاق افتاد و واقعاً در نطفه خفه شد- بعضی هم بعد از به دنیا آمدن جوانمرگ شدند. علّتش همین بود؛ علّتش انحراف بود از هدفهایی که اعلام شده بود. آن هدفها بایستی باقی بمانند؛ هدفِ عدالت اجتماعی، هدفِ تحقّق زندگی اسلامی بهمعنای واقعی -که عزّت دنیا و آخرت در زندگی اسلامی است- هدفِ تشکیل یک جامعهی اسلامی که در آن جامعه، هم علم هست، هم عدل هست، هم اخلاق هست، هم عزّت هست، هم پیشرفت هست. هدف اینها است؛ ما به این هدفها هنوز نرسیدهایم و در نیمهراه این هدفها هستیم.
بایستی حادثهی انقلاب و حقیقت انقلاب، دائم در ذهن و دل ما زنده باشد؛ باقی باشد. جبههی دشمن اتّفاقاً، روی همین نقطه تکیه دارد. اینکه در خبرهای خارجی میبینید که فلان سیاستمدار آمریکایی گفته است که ما نظام جمهوری اسلامی را تغییر رژیم نمیخواهیم بدهیم [بلکه] تغییر رفتار میخواهیم بدهیم -میگویند دیگر؛ شنفتهاید- تغییر رفتار یعنی همین؛ یعنی تا حالا رفتار نظام جمهوری اسلامی رفتار انقلاب بود، رفتار انقلابی بود، در خدمت انقلاب بود، میخواهیم این را تغییر بدهیم. من به دیپلماتهای خودمان هم که چند ماه قبل از این، اینجا جمع بودند گفتم(۲) که اینها از اسم جمهوری اسلامی خیلی باکی ندارند؛ حتّی از اینکه یک عمامهبهسری در رأس جمهوری اسلامی باشد هم [باکی ندارند]؛ اگرچنانچه جمهوری اسلامی محتوای خود را از دست بدهد، اسلامی بودن را و انقلابی بودن را از دست بدهد، اینها با آن کنار میآیند. آنچه با آن دشمنی دارند عبارت است از محتوای جمهوری اسلامی؛ جبههی دشمن اینجور است. همهی تلاش آنها این است که حرکت جمهوری اسلامی را به سمت هدفهای الهی و اسلامی، هدفهای عزّتآفرین و قدرتآفرین از بین ببرند؛ دنبال این است که سلطهی خود را بر این کشور دوباره تجدید کند.
ما سالهای متمادی تحت سلطهی دشمن بودیم؛ در هر دورهای یک جور؛ در دورهی قاجار یک جور، در دورهی پهلوی یک جور. در دورهی قاجار تحت سلطهی دو رقیب بودیم: انگلیس و روس آنروز؛ آن روز هنوز شوروی هم نبود. این یک امتیاز میگرفت، او میآمد میگفت شما به این امتیاز دادهاید به من هم بدهید؛ او هم یک امتیاز [میگرفت]. بین دو قدرت، یک مسابقهی امتیازگیری در کشور راه افتاده بود؛ این بیعرضههای حاکم بر کشور هم ملّت را و اهداف ملّت را قربانی اینها کرده بودند. آن روز کشور ایران پانزده بیست میلیون هم بیشتر جمعیّت نداشت؛ همه چیز این ملّت را آنها قربانی کردند. در زمان آنها اینجور، در زمان پهلوی یک شکل دیگر که البتّه شکل بدتری بود؛ یعنی در خدمت هدفهای آنها قرار گرفتند و کشور را برای آنها باز کردند. [چون] فرهنگ ایرانی و اسلامی میتوانست ملّت را وادار به مقاومت کند، این فرهنگ را تغییر دادند. آن روحیّهای که در قضیّهی تنباکو توانست تو دهن کمپانی خارجی بزند، آن انگیزهای که در قضیّهی مشروطه توانست مردم را وارد صحنه بکند، در دوران پهلوی سعی کردند آن روحیّه و آن انگیزه را از بین ببرند؛ تلاششان این بود. رضاخان و محمّدرضا هم در خدمت آنها، هرکاری خواستند اینها کردند. البتّه خودشان هم اعتقادی نداشتند و بیاعتقاد بودند امّا هرچه آنها دستور دادند اینها انجام دادند. در طول سالهای متمادی، این وضع کشور بوده است.
این کشور بهخاطر جوهر اسلامی، بهخاطر استعداد ایرانی، بهخاطر امتیازات و اختصاصاتی که جامعهی ایرانی دارد و خیلی از جوامع همسایه و خیلی از جوامع دنیا ندارند، به خاطر این اختصاصات و بهخاطر ظهور یک رهبر فوقالعاده و استثنائی مثل امام بزرگوار، توانست خودش را از زیر بار اینهمه فشار خلاص کند، سرپا بِایستد، حرفش را بزند، کار خودش را بکند، حرکت خودش را بکند. میخواهند این را از بین ببرند؛ امروز جبههی دشمن دنبال این است.
درست است که امروز هیاهوی جنگ سختِ در دهن دشمن هم هست -ممکن هم هست؛ ما اگرچه بعید میدانیم امّا محال نمیدانیم- امّا آنچه فعلاً در دستور کار او است جنگ نرم است. هدف جنگ نرم این است که مؤلّفههای قدرت را از یک کشوری بگیرد و سلب کند؛ از نظام جمهوری اسلامی و ملّت ایران مؤلّفههای قدرت را بگیرد و او را تبدیل کند به یک ملّت ضعیف، به یک ملّت زبون، به یک ملّت تسلیمپذیر؛ هدف اینها است. بعد که یک ملّت تسلیمپذیر شد، دیگر اصلاً احتیاجی به جنگ سخت بهوجود نمیآید؛ اگر هم یکوقتی لازم شد، بیدغدغه میتوانند این کار را انجام بدهند، که امروز جرئت نمیکنند. آن روز که خدای نخواسته ملّت ایران دچار ضعف بشود، مؤلّفههای قدرت خود را از دست بدهد، این کار برایشان خیلی آسان خواهد بود. احیاء انقلاب در ذهنها، حفظ و حراست از تفکّر انقلابی و جهتگیری انقلابی در عمل، در بیان، در رفتار، در تصمیمگیریها و در مقرّرات و قوانین؛ اینها کارهایی است که میتواند جلوی آن وضعیّت دهشتناک را بگیرد؛ میتواند ملّت را در همین جادّهی استحکام و استقراری که دارد پیش ببرد. خب، این مربوط به مسائل عید انقلاب که انشاءالله در بیستودوّم بهمن، حضور مردم در خیابانها و در عرصههای گوناگون، به فضل الهی حضور مأیوسکنندهی دشمن خواهد بود. بعد هم عید انتخابات؛ انتخابات هم عید است.
بنده قبلاً راجع به انتخابات قدری صحبت کردهام؛(۳) حرف هم در مورد انتخابات زیاد هست. انتخابات تزریق خون تازه در کالبد نظام جمهوری اسلامی است؛ تجدید قوا و تجدید نیرو برای ملّت است. یک عدّهای میآیند مسئولیّتهایی را به عهده میگیرند و کارهایی را انجام میدهند؛ مقداری میتوانند، مقداری نمیتوانند، بعضی میتوانند، بعضی نمیتوانند؛ برای ملّت این حق قرار داده شده است که در یک مقطع معیّنی -در مورد مجلس یا ریاست جمهوری و غیره چهارساله، در مورد خبرگان با یک فاصلهی بیشتر- بیایند وسط میدان و تصمیمگیری کنند که این باشد و آن نباشد. انتخابات یعنی این؛ یعنی یک روح جدید، یک خون تازه و یک نفَس نو به کشور و به ملّت و به مردم دادن؛ انتخابات این است. اینکه بنده اصرار میکنم همه در انتخابات شرکت کنند برای این است. انتخابات وقتی همگانی شد و وقتی همه شرکت کردند، کشور عزّت پیدا میکند، نظام جمهوری اسلامی عزّت پیدا میکند، کشور بیمه میشود، نظام جمهوری اسلامی بیمه میشود. انتخابات، بیعت تازهای با آن هدفهای عالی است؛ این معنای انتخابات است. لذا برای همهی مردم فریضه میشود که در این حادثهی بزرگ شرکت کنند.
یکی از هدفهای دائمی جبههی دشمن -که در رأسش هم آمریکا است- از اوّل انقلاب تا امروز این بوده است که یک دوقطبیِ خطرناک بین مردم و نظام بهوجود بیاورد؛ درست عکس آن چیزی که جمهوری اسلامی بر اساس آن بنا شده است؛ یعنی آمیختگی کامل نظام با مردم. آنها خواستهاند این شکاف را بهوجود بیاورند؛ البتّه موفّق نشدهاند. انتخابات از جملهی مواردی است که دشمن را در این عرصه مأیوس میکند؛ یعنی نشاندهندهی ارتباط مستحکم نظام با مردم است و این دوقطبی مورد علاقهی دشمن را بکلّی از بین میبرد. به این اعتبار، انتخابات مصداق (اِن تَنصُرُوا الله) است.
قرآن میگوید: اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم؛(۴) اگر شما خدا را نصرت کردید، خدای متعال هم شما را نصرت خواهد کرد. نصرت کردن خدا چیست؟ چهجوری است؟ نصرت کردن خدا یعنی سعی در تحقّقِ ارادهی تشریعیِ الهی در روی زمین. جمهوری اسلامی بزرگترین مصداقش است؛ هرکسی که جمهوری اسلامی را به هر شکلی نصرت کند، (اِن تَنصُرُوا الله) است؛ خدا را نصرت کرده است. آنوقت جوابش چیست؟ یَنصُرکُم؛ خدا هم شما را نصرت میکند. مگر نشده اینجوری؟ مگر همین از اوّل انقلاب جواب نداده؟ مگر امتحان نشده؟ از اوّل انقلاب تا امروز چه کسانی با ما مواجه بودند؟ واقعاً یک نگاه دقیقی همه بکنند؛ البتّه اهل فکر و نظر این نگاه را میکنند. از اوّل انقلاب، قدرتهای مادّیِ درجهی یک دنیا روبهروی نظام جمهوری اسلامی بودند و نتوانستند کاری بکنند. انقلاب وقتی در یک کشوری وارد بشود، طبیعت انقلاب این است که یک مقدار آشفتگی و نابسامانی بهوجود میآورد. اینها در آن روزهای نابسامانی اوّل، سعی کردند کشور را تجزیه کنند؛ سعی کردند کودتا کنند، نشد؛ جنگ تحمیلی را راه انداختند و هشت سال جنگ بر این مملکت تحمیل کردند؛ از همان روزهای اوّل تحریم کردند؛ این تحریمهایی که شما میبینید، دنبالهی تحریمهای اوّلی است و البتّه روزبهروز هم تشدید کردند. خب، کدام کشور میتواند ایستادگی کند؟ کدام کشور میتواند در مقابل اینهمه تهدید مقاومت کند؟ امّا نظام جمهوری اسلامی و ایران اسلامی مقاومت کرد؛ نه فقط خود را نگه داشت، خود را تقویت کرد. امروز قدرت جمهوری اسلامی با روزهای اوّل قابل مقایسه نیست؛ بهعنوان یک قدرت منطقهای، در یک مواردی یک قدرت جهانی؛ در یک مسائلی کشور شما یک قدرت جهانی است؛ در عِداد(۵) قدرتهای جهانی است؛ نظر و رأیش در برخی از مسائل عالم از نظر و رأی قدرتهای درجهی یک دنیا مؤثّرتر است؛ امروز اینجوری است؛ تبدیل شده به یک چنین چیزی. یعنی نصرت الهی آمد، (اِن تَنصُرُوا الله)ای که شما کردید، دنبالش (یَنصُرکُم) را آورد، خدا یاری کرد شما را؛ اگر خدا یاری نمیکرد نمیشد. این (اِن تَنصُرُوا الله) را ادامه باید داد. حضور مردم در انتخابات، یکی از همین چیزها است.
من البتّه در باب انتخابات، زیاد حرف دارم. چیزهایی هم میگویند، حرفهایی این روزها زده میشود که بنده نمیخواهم بپردازم به آن حرفها که مایهی تشویش افکار عمومی و مایهی تردید دلهای مردم میشوند؛ حرفهای نامناسب و غلط، فقط با نگاه سیاسی به مسائل نگاه کردن، نگاه خدایی را بکلّی کنار گذاشتن؛ از این حرفها گاهی این روزها شنیده میشود. من نمیخواهم فعلاً به این چیزها بپردازم؛ آنچه من میخواهم عرض بکنم، این است که ملّت بداند عزّت او، افتخار او، اقتدار او، ایستادگی او در مقابل جبههی دشمن، به این است که وظایف انقلابی خودش را خوب انجام بدهد و یکی از مهمترینهایش انتخابات است؛ این خطاب به ملّت. یک خطاب هم به مسئولین دارم در مورد انتخابات. خب، مسئولین، مسئولین دولتی حقّاً زحمت میکشند، تلاش میکنند؛ هم برای برگزاری انتخابات، هم برای مسائل دیگر مشغول تلاشند و زحمت میکشند. من میخواهم بگویم مسائل تبلیغاتی و روزنامهای انتخابات، مسئولین کشور را از مسائل مستمر و دنبالهدار و اساسی غافل نکند. انتخابات خیلی مهم است؛ همینطور که گفتیم و خواهیم گفت، در نهایتِ اهمّیّت است امّا انتخابات یک مسئلهی مقطعی است، مال یک مقطع خاص است، این مقطع تمام میشود، آنچه باقی میماند، مسائل اساسی کشور است که یکی از این مسائل، مسئلهی اقتصاد کشور است؛ مقاومسازی کشور در قلمرو اقتصاد، در مجموعهی کار اقتصادی که دشمن نتواند از طریق اقتصاد بر کشور فشار وارد کند و خواستهی خودش و ارادهی خودش را تحمیل کند. ما اگر وابستهی به نفت نباشیم، ما اگر تولید داخلیمان را تقویت بکنیم، آن روزی که نفت از صد دلار میآید به بیستوچند دلار، دیگر تنمان نمیلرزد. ما اگر بتوانیم تولید داخلی را رونق بدهیم، رکود را از بین ببریم، آنوقتی که دشمن واردات فلان کالا را محدود میکند، ممنوع میکند، ما خم به ابرو نمیآوریم. اقتصاد درونی را باید تقویت کرد. کشور، کشور بزرگی است؛ ما یک کشور بزرگ و چهارفصل داریم، کشوری داریم با امکانات فراوان و مهمترین امکانات ما هم نیروی انسانی ما است؛ نیروی انسانی بااستعداد، کارآمد، جوان، پُرانگیزه. یکی از بیشترین رقم تحصیلکردهها را در کشورهای دنیا ما داریم؛ یکی از بیشترین رقم مهندسین دنیا را ما داریم؛ در بسیاری از رشتههای علمی جزو چهار پنج شش کشور اوّل دنیا هستیم. این نیروی انسانی چیز کمی نیست؛ این بالاترین منبع پیشرفت برای یک کشور است؛ آنوقت این سرزمین وسیع، این فصول مختلف، اقلیمهای مختلف در جاهای مختلف کشور، این منابع عظیمی که در این کشور وجود دارد، اینها همه امکاناتی است که به ما این قدرت را میبخشد که اقتصاد خودمان را اقتصاد مقاوم کنیم. وقتی شما اقتصاد خودتان را در درون مقاوم کردید، دیگران به جای اینکه شما را تحریم کنند، میآیند منّت شما را میکشند؛ وقتی دیدند شما از فشار اقتصادی، از تحریم اقتصادی خم به ابرو نمیآورید، عقبنشینی نمیکنید، مجبور به قبول شکست نمیشوید، آنوقت دیگر غلط میکنند تحریم کنند؛ میفهمند که کار بیفایدهای است. این اساس کار است. اینکه بنده میگویم (اقتصاد مقاومتی) و تکرار میکنم، بهخاطر این است. بنده از ده سال، دوازده سال پیش دارم این حرف را با صدای بلند میزنم که اگر اقتصاد کشور را در درون مقاومسازی بکنیم، عمدهی مشکلات ناشی از دشمن از بین خواهد رفت و برای اشتغالمان، برای جوانهایمان، برای رفع خیلی از آسیبهای اجتماعی که ناشی از بیکاری و رکود است، آنوقت دیگر راهحلهای روشنی پیدا خواهد شد.
توصیهی من به مسئولین محترم کشور این است که این جنجالهای روزنامهایِ مربوط به انتخابات، سر اینها را گرم نکند، مشغول نکند؛ به فکر اقتصاد باشید. منابع را به سمت آنجایی هدایت کنید که باید هدایت کرد؛ یعنی به سمت تولید؛ چه تولید کشاورزی، چه تولید صنعتی. کشورِ با این عظمت، با این بزرگی، با اینهمه محصولات متنوّع، آدم خجالت میکشد وقتی میبیند -حالا بنده در روزنامه میبینم، شماها در خیابان میبینید- انواع و اقسام میوهی خارجی را در خیابان! پرتقال ما، سیب ما روی درخت میماند، آنوقت برویم میوهی خارجی وارد کنیم؟ اینها را باید فکر کرد، اینها را باید کار کرد. ببرند منابع کشور را به سمت تولید، نه به سمت وابستگی بیشتر، نه به سمت واردات. آنوقت مسئلهای مثل مسئلهی انتخابات وقتی پیش میآید، همهی حواسها را پرت کند، همه [به آن] بپردازند؛ خب نه، این مسئله مسئلهی گذرا است؛ کسانی که باید فکر کنند دارند فکر میکنند، کسانی که باید عمل کنند دارند عمل میکنند؛ مسئولین کشور ذهنشان را به این چیزها مشغول نکنند. این چیزی است که من، هم به مردم عزیزمان عرض میکنم، هم به مسئولین محترم عرض میکنم: همهی سیاستهای ما، همهی رفتارهای ما باید با توجّه به وجود یک جبههی دشمنِ وسیع باشد؛ باید همهی توجّه ما به این باشد. هیچ انسانی را، هیچ مجموعهای را مردم ستایش نمیکنند وقتیکه از وجود دشمن غفلت کند؛ تعریف نمیکنند که دل اینها با همه خوش است. خب بله، او لبخند میزند، شما هم لبخند میزنی امّا مواظب باش که پشت این لبخند چیست! دشمنیها را نباید فراموش کرد، دشمنها را نبایستی از یاد برد. یک جبههی دشمن در مقابل ما وجود دارد. ما امروز در مسئلهی امنیّتمان، در مسئلهی اقتصادمان، در معیشتمان، در فرهنگمان، در مسئلهی جوانها، در مسئلهی آسیبهای اجتماعی باید توجّه کنیم که نقش این دشمن چیست و در همهی مسائل براساس این سیاستگذاری کنیم، براساس این قانونگذاری کنیم، براساس این اقدام کنیم، براساس این حرف بزنیم. غفلت از دشمن افتخار ندارد؛ بدانیم دشمن هست. بعضیها اعتراض میکنند که آقا، شما چرا دائماً میگویید دشمن دشمن؛ خب [اگر] نگوییم، یادمان میرود که دشمن داریم و آنوقت دشمن در غفلت ما میآید هر کار دلش خواست میکند.
هم دشمن را باید شناخت، هم دشمنیهای او را باید شناخت، هم به قول سعدی که میگوید -شبیه این عبارت- دشمن چون از همه کار فرو ماند، سلسلهی دوستی بجنباند؛ وقتی سلسلهی دوستی جنباند، آنوقت کاری کند که هیچ دشمنی نتواند کرد؛(۶) یعنی در لباس دوستی ضربه را وارد کند. همهی ما باید حواسمان به این چیزها باشد. خب، بحمدالله فعّالیّتهای مسئولین کشور خوب است، حقّاً و انصافاً دارند فعّالیّت میکنند، تلاش میکنند؛ منتها مراقبت مضاعف لازم است؛ چون این دشمن دشمن نابکاری است، دشمن وقیح و بیحیائی است.
آمریکا به سادهترین سؤالهای افکار عمومی دنیا امروز جواب نمیدهد. افکار عمومی دنیا از آمریکاییها میپرسند آیا شما خبر دارید که یک کشوری دارد یمن را ده ماه، یازده ماه بمباران میکند، شهرها را نابود میکند؟ اطّلاع دارید یا اطّلاع ندارید؟ اگر اطّلاع دارید چرا حمایت میکنید؟ اگر اطّلاع دارید چرا اعتراض نمیکنید؟ اگر اطّلاع دارید و این را جنایت میدانید، چرا هواپیماهای سوخترسانتان به آنها کمک میکنند؟ چرا کمک میکنید؟ چرا حمایت میکنید؟ شما که دم از حقوق بشر میزنید، جوابش را بدهید. اینکه هزاران کودک، هزاران زن و مرد، غیر نظامی، داخل خانهها، در بیمارستانها، در مدرسهها بدون هیچ دفاعی کشته بشوند، تروریسم نیست؟ این وقیحترین و بیرحمانهترین شکل تروریسم دولتی نیست؟ چرا از آن حمایت میکنید؟ آمریکاییها به این جواب نمیدهند؛ صافصاف به چشم مردم دنیا نگاه میکنند، ادّعای طرفداری از حقوق بشر هم میکنند! این حالا یمن است؛ مسئله، مسئلهی این یک سال اخیر است؛ آن طرف فلسطین است با ۶۰ سال، ۶۵ سال سابقه. میبینید مردم فلسطین را دارند چهکار میکنند، میبینید خانههایشان را خراب میکنند، میبینید مزرعههایشان را نابود میکنند، میبینید ساختمانسازی میکنند و عناصر صهیونیست را با تفنگ در آن خانهها مینشانند و مسلّح نگهشان میدارند؛ اینها را میبینید، [پس] چرا دفاع میکنید؟ چرا پول میدهید؟ چرا دائماً در قبال به قول خودتان لابی صهیونیستیِ داخل آمریکا کوتاه میآیید و دائماً تملّق میگویید؟ چرا؟ اینها سؤالات سادهی افکار عمومی است. به یک کلمه از این سؤالها جواب نمیدهند. آنوقت ادّعای دوستی میکنند، ادّعای علاقهمندی به حقوق بشر میکنند، ادّعای دموکراسی میکنند. در کشورهایی که همپیمان آمریکا در منطقهی ما هستند، اسم انتخابات را نمیشود آورد، اصلاً با پدیدهای به نام انتخابات آشنایی ندارند، اصلاً نمیفهمند انتخابات چیست، [امّا] آمریکای طرفدار دموکراسی با اینها عقد اخوّت بسته؛ [آنهم] چهجور! همهجور هم از آنها دفاع میکند. دشمن ما یکچنین دشمنی است؛ آمریکا یکچنین موجودی است. البتّه من بارها گفتهام که منظور، هیئت حاکمهی آمریکا است؛ منظور نظام آمریکایی است -به مردم آمریکا ما کاری نداریم- نظام آمریکا یک چنین نظامی است. وقیحانهترین کارهای خلاف را انجام میدهند، بعد هم تو روی آدم میخندند، و جوابی هم به این سؤالات نمیدهند! خب، اگر واقعاً جوابی دارند جواب بدهند به افکار عمومی عالم. وقتی یک کشوری در مقابل یکچنین دشمنی است، باید حواسش جمع باشد؛ ملّت ایران باید حواسش جمع باشد. به فضل الهی، حواس ملّت ایران جمع است و جمع بوده است، و این حرکت عظیم مردمی تاکنون توانسته است تدبیر این دشمن حیلهگر و غدّار و نابکار را خنثی بکند؛ بعد از این هم به فضل الهی این دشمن را خوار خواهد کرد.
عزیزان من! مسئولیّت خودتان را قدر بدانید، جوانی خودتان را قدر بدانید؛ شما جوانید، باانگیزهاید، مسئولیّت هم دارید، میتوانید کار کنید؛ در یکچنین فضائی، در یکچنین محیطی کار کردن عبادت است. با نیّت خالص برای خدا و برای پیشبرد کشور و ارتش و نیروی هوایی به سمت این هدفها کار کنید. هرچه بیشتر کار کنید، خدای متعال به عمر شما و به تلاش شما بیشتر برکت خواهد داد.
امیدواریم انشاءالله روح مطهّر امام بزرگوار و ارواح مطهّر شهدا، بخصوص شهدای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از همهی شماها و از همهی ما راضی باشند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار امیر سرتیپ خلبان حسن شاهصفی (فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران) گزارشی ارائه کرد.
۲) بیانات در دیدار وزیر، مسئولان وزارت امور خارجه و رؤسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور (۱۳۹۴/۸/۱۰)
۳) از جمله، بیانات در دیدار ائمّهی جمعهی سراسر کشور (۱۳۹۴/۱۰/۱۴)
۴) سورهی محمّد، بخشی از آیهی ۷
۵) شمار
۶) گلستان، باب هشتم (با اندکی تفاوت)
بیانات در دیدار پاسداران بازداشتکننده نظامیان متجاوز آمریکایی
تاریخ: 1394/11/04
بیانات در دیدار پاسداران بازداشتکننده نظامیان متجاوز آمریکایی
... بالاخره بچّهها شجاعت بهخرج دادند؛ فقط هم شجاعت نبود؛ شجاعتِ همراه با ایمان و همراه با درک بهنگام؛ یعنی در وقت عمل کردن. خیلی از کارهای ما انجام میگیرد، منتها نه در وقت خودش؛ وقتی یک کاری تأخیر افتاد، آنوقت دیگر فایدهای ندارد. شما بهلحظه عمل کردید؛ کارتان بسیار عالی بود، کارتان بسیار جالب بود و درست در وقت خودش هم این کار انجام گرفت. ... آنها را کشاند به آبهای ما که شماها را به جانشان بیندازد، اینطور دستهایشان را روی سرشان بگذارند و تسلیم بشوند. این حادثه کار خدا بود، در وقت خوبی [هم] انجام گرفت؛ شما هم عالی عمل کردید. زنده باشید انشاءالله.(۱)
۱) در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۲، دو فروند شناور رزمی آمریکایی حامل ده تفنگدار که بهصورت غیر قانونی وارد آبهای سرزمینی جمهوری اسلامی ایران در حوالی جزیرهی فارسی شده بودند، توسّط واحدهای شناوری رزمی منطقهی دوّم نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توقیف و سرنشینان آنها بازداشت شدند.
بیانات در دیدار هیأت علمی و دستاندرکاران برگزارى همایش ملى «فقه هنر»
تاریخ: 1394/10/21
بیانات در دیدار هیأت علمی و دستاندرکاران برگزارى همایش ملى «فقه هنر»
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
اوّلاً مژدهی بزرگی داده شد که حوزهی علمیّه وارد مقولهی مربوط به هنر از منظر شناخت فقهی شده است. روشن است که از حوزهی علمیّه انتظار نیست که سینماگر یا شاعر یا نقّاش یا مجسّمهساز یا معمار تربیت بکند -همانطور که آقای ژرفا در ضمن بیاناتشان اشاره کردند- امّا انتظار هست که مبانی اسلامی را در باب موضوع هنر که عرض خواهیم کرد چقدر اهمّیّت دارد بیان بکند؛ اوّل کشف کند و تحقیق کند و عمقیابی کند، بعد هم آن را تبیین کند برای مردم و برای جامعه. شما این کار را شروع کردهاید؛ این کار خیلی مبارکی است و من واقعاً، عمیقاً و صمیمانه از همهی شماها که به این فکر افتادهاید و این کار را کردهاید و بحمدالله فضلای خوب و برجستهای هم وارد این کار شدهاند، تشکّر میکنم.
کار را نیمهکاره نگذارید، متوقّف نگذارید؛ و بهمعنای حقیقی کلمه -همچنانکه ما در فقه معاملات، کار میکنیم، در فقه عبادات کار میکنیم، اخیراً مثلاً در فقه ارتباطات یا در فقه اقتصاد یا مثلاً فرض کنید که در فقه مسائل گوناگون اجتماعی کار میکنیم- در فقه هنر هم واقعاً کار کنیم؛ یعنی حقیقتاً ملّای ما بتواند در زمینهی هنر، هم در زمینهی اصل موضوع هنر بهمعنای کلّی قضیّه، هم شاخههای متنوّع و متعدّد هنر، نظر صریح و روشن بدهد. هیچ مانعی هم ندارد که اختلاف نظر وجود داشته باشد؛ کمااینکه در همهی ابواب فقهی هم اختلاف نظر بین فقها وجود دارد؛ یکی یک چیزی میگوید، یکی یک چیز دیگری میگوید؛ امّا برآیند همهی این اختلافها پیشرفت است. فقه امروز با فقه زمان شیخ طوسی یکسان نیست؛ بااینکه اینهمه اختلاف در نظرات وجود داشته امّا این فقه پیشرفت کرده؛ فنّیتر، عمیقتر، دقیقتر، جزئینگرتر در مسائل وارد شده؛ در این زمینه هم همینجور خواهد شد.
امّا مسئلهی هنر، خیلی مسئلهی مهمّی است. هنر جزو زندگی انسان است؛ در ذات خود، هنر یکی از لوازم وجود انسان است مثل خیلی از چیزهای دیگر. همهی شعبههای هنر همینجور است؛ آدمهایش مختلفند والّا این وجه مشترک در همهی هنرها وجود دارد که زاییدهی ذوق و تخیّل است؛ تخیّل قوی و ذوق وافی، هنر را بهوجود میآورد. البتّه مهارتها، تجربهها، کارشناسیها، همهی اینها در کنارش وجود دارد، [امّا] مایهی اصلی عبارت است از ذوق؛ لذا شما همینطور که ملاحظه میکنید در بین فقهای ما در حوزههای علمیّه بااینکه بحث هنر بهمعنای هنر هیچ مطرح نبوده، هنرمندان بزرگی در خود حوزه حضور پیدا کردهاند؛ ایشان(۲) میفرمایند به تفنّن، بعضی به تفنّن، بعضیها هم واقعاً حرفهای؛ مثلاً سیّدمحمّدسعید حَبّوبی شاعر حرفهای است و یک شاعر برجستهی عرب است. فرض بفرمایید سیّدمحمّد هندی یا سیّدرضا هندی که آن قصائد گوناگون مفصّل را گفته، یک شاعر حرفهای نجف است؛ اینها مال زمان قدیم هم نیستند. یا سیّد رضی؛ من سالها پیش یکوقتی از یک عرب باذوقی خواستم مقایسه کند بین شعر سیّدرضی و شعر یک نفر دیگر -که نمیخواهم اسم بیاورم، یک آدم معروف و شاعر معروف- گفت اصلاً قابل مقایسه نیست. او شعرشناس بود؛ بنده شعر عربی را نمیتوانم مثل یک عرب بشناسم و بفهمم که وزن شعر و بهاصطلاح اندازه و قوارهی شعر چقدر است؛ این را یک عربِ شاعر میتواند بفهمد. میگفت اصلاً قابل مقایسه نیست؛ یعنی شعر سیّد رضی در ردیف اوّل اشعار عرب قرار دارد. خب، یعنی میشود گفت این هم همان حرفهای [است]؛ یعنی خیلی تفنّنی هم نبوده؛ واقعاً حرفهای وارد شدند. و زیاد داریم؛ خود سیّد مرتضی شاعر است، محقّق حلّی شاعر است، پدر علّامه شاعر است؛ این علمای بزرگ ما همه شاعرند، منتها در مقولهی شعر وارد شدند؛ فرض کنید در مقولهی معماری وارد نشدند یا در مقولهی موسیقی وارد نشدند و از این قبیل. بنابراین این نشاندهندهی این است که وقتی این مایهی طبیعی، یعنی آن ذوق و تخیّل در جایی بهوجود آمد، این بُروز خواهد کرد ولو فضا فضای پرورانندهی این هم نباشد؛ مثل حوزههای علمیّه که اصلاً فضای اینجوریای نبوده است.
خب، بنابراین هنر یک امر انسانی است؛ نمیتوانیم ما بنشینیم بحث کنیم که آیا هنر از احکام خمسه کدام حکم را دارد؛ یک طبیعت انسانی است، یک حقیقت انسانی است، یک حقیقت بشری است؛ جلوههای مختلفی دارد مثل بقیّهی کارهایی که افراد بشر میکنند؛ آن جلوههای مختلف را باید رفت سراغش و دنبال احکام خمسه برای آنها باید گشت والّا اصل هنر یک پدیدهی انسانی است، یک امر مبارک است، یک امر ضروری است، یک امر حقیقی است.
فقه متکفّل همهی امور زندگی بشر است؛ ادّعای فقه این است. فقه متکفّل تبیین شرعی و اسلامی همهی اموری است که مورد ابتلاء انسان است در زندگی فردی و اجتماعیاش. خب، هنر یکی از همین امور است؛ بایست فقه به این بپردازد. بله، ما دیر به این فکر افتادیم، دیر شروع کردیم؛ این کارها خیلی قبلها باید انجام میگرفت. و حالا بحمدالله شماها شروع کردهاید و این کار را حتماً متوقّف نکنید و دنبال کنید. امّا اینکه حالا آیا افراد حوزه وارد مقولههای هنری بشوند یا نه -مثلاً فرض کنید سینما یا تئاتر یا بقیّهی [رشتهها]- این البتّه یک حرف دیگر است. بدیهی است که یک نفر طلبهای که وارد حوزهی علمیّه میشود، برای یک مقصودی وارد میشود که آن مقصود معنایش سینماگری نیست، همچنانکه معنایش تجارت نیست؛ همچنانکه معنایش معماری نیست؛ بدیهی است و این لزومی ندارد، امّا منعی هم وجود ندارد که حالا یک نفری اگرچنانچه ذوقش اقتضا کرد، برود وارد یک مقولهای بشود به شرطی که از کار اصلی خودش باقی نماند. بله، یک فقیه برجسته اگر بخواهد در زمینهی مسائل هنری اظهار نظر بکند، بایستی با مقولهی هنر آشنایی داشته باشد؛ اگر با این مقوله آشنایی [نداشته باشد] و نشناسد هنر را و نداند که هنر چیست و خصوصِ این مقولهی هنری چه حدّومرزهایی دارد، چه تعریفی دارد، بعید است که بتواند درست حکم را از آب دربیاورد؛ چون یکی از شرایط استنباط درست حکم، شناخت موضوع است؛ موضوع را باید خوب شناخت. اگر موضوع را نشناسیم، حکم بدرستی به دست نمیآید. بنابراین به نظر من جا برای این کار خیلی زیاد است؛ هم راجع به خود هنر و فلسفهی فقه هنر -که آقای علیدوست فرمودند و کاملاً درست است؛ یعنی این بحث قابل طرحی است- بعد هم فقه هنر با ورود در مسائل فقهی هنر، حدّومرزهای هنر را مشخّص کردن و نظر اسلام را گفتن.
اگر دربارهی اصل هنر بخواهیم نظر اسلام را بدانیم، به نظر میرسد که اسلام هنر را نهفقط قبول کرده بلکه تشویق کرده. قرآن یک اثر هنری است؛ شما ملاحظه میکنید؛ در آیات کریمهی قرآن جاهای زیادی وجود دارد که تقدّم و تأخّر در جملهبندی وجود دارد بهخاطر اینکه سجع آیه حفظ بشود. موارد متعدّدی در قرآن هست؛ با اینکه قرآن نه تقیّد به سجع بهمعنای مصطلح دارد، نه تقیّد به قافیه، [چون] شعر نیست و تقیّد به این چیزها ندارد امّا درعینحال زیبایی کلام یک جاهایی اقتضا کرده که یک جملهی معترضهای وسط بیاورند برای اینکه سجع آخر آیه که با بقیّهی آیات منطبق است برابر در بیاید و آن زیبایی را بدهد. یا وزن و موسیقی کلام؛ در آیات کریمهی قرآن، موسیقی کلمات یک چیز مغفولٌعنه واقع شده و به آن توجّه نمیشود. بعضیها دنبال وزن رفتهاند که آیات موزون قرآن را پیدا کنند -و پیدا کردهاند، زیاد هم هست آیاتی که خودش یک وزن عروضی است- امّا موسیقی کلمات قرآن، آنجایی هم که حتّی وزن ندارد، یک چیز عجیب است؛ بسیار گوشنواز است. کسی که با قرآن انس داشته باشد و آشنا باشد، میبیند. خب، قرآن یک اثر هنری است. پیغمبر اکرم از شعرایی که به حق [بودند]، ترویج کردند؛ قرآن از شاعری که (اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحت)(۳) باشد ترویج کرده؛ عرض کنم که ائمّهی ما بسیاریشان شعر میگفتند.
در مورد خواندن؛ یک روایتی در همین باب روایات غنا -که حالا ایشان(۴) اشاره کردند؛ ما هم مفصّل بحث کردیم در باب مسئلهی غنا- هست که یک نفر قرآن را با صدای خوشی [میخواند]؛ به پیغمبر گفتند این صدای خوشی دارد، قرآن را خوب میخوانَد. فرمود بخواند؛ وقتی شروع کرد خواندن، پیغمبر فرمود -آنطور که در ذهنم است- اینجوری قرآن را بخوانید؛ یعنی با صدای خوش. خب، این هنر است؛ هنر یعنی همین؛ این هنر موسیقی است و در انواع و اقسام، ترویج شده. یا مثلاً فرض کنید که در همین عبارتپردازیهایی که علمای ما دارند. شما ببینید اوایل کتابها چه سجعهای زیبایی [دارند]؛ در این اجازات مختلفی که علما به هم دادهاند -اجازهی اجتهاد، اجازهی روایت- ببینید چه عبارات زیبایی، چه سجعهای زیبایی را علما آوردهاند؛ اینها همین فقهایند. در عبارات کتابهایشان هم همینجور است؛ حالا آنچه فارسی نوشتند -بخصوص در این اواخر- خیلی برجسته نیست امّا مثلاً کتابهای مرحوم مجلسی از لحاظ فارسی هم نثرهای زیبایی است؛ خب، اینها همهاش هنر است. بنابراین اینکه ما بیاییم فکر کنیم که نظر اسلام با هنر آیا مساعد است یا مساعد نیست، به نظر من یک بحث واضحی است؛ این روشن است که اسلام مثل همهی پدیدههای زندگی انسان، نسبت به هنر نظر مساعد دارد.
امروز هم جوامع بشری با هنر آمیخته است؛ در متن زندگی بشر است؛ اینجور نیست که هنر یک چیز زائد یا تشریفاتیای باشد. مثلاً معماری؛ معماری یک هنر است؛ خب، معماری با زندگی انسان آمیخته است. انسان در یک ساختمانی که زندگی میکند، سبک معماری آن ساختمان در روح انسان، در فکر انسان، در ممشای انسان، در سبک زندگی انسان اثر میگذارد. اینها همهاش چیزهای واضح و روشنی است. بله، نسبت به شُعب گوناگون -در مورد غنا، در مورد مجسّمهسازی- باید حدّومرز مشخّص کرد. بعضی از این فتاوای معروف هم که در بین فقها معروف است، وقتی انسان عمقیابی میکند -مثل همان قضیّهی منزوحات بئر(۵) که تا یک زمانی یکجوری میگفتند، بعد بکلّی عوض شد- واقعاً همانجور است؛ یعنی روی احتیاط [بوده]. همین مسئلهی مجسّمهسازی یا همین مسئلهی غنا ازاینقبیل است. این حرف بسیار درستی است که آقای علیدوست بیان کردند. خب، مهمترین روایات هم ذیل همین آیهی شریفه است: لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِ عِلم: خب فقط (لَهو) نیست، (یُضِلَّ) هم هست. روایت دارد در چهارچوب آیه حرف میزند با ما؛ آیه میگوید: وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتَری لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِ عِلم؛(۶) پس شرط حرمت اینها است. روایت هم که تفسیر میکند، همین آیه را تفسیر میکند؛ چیز دیگری را که تفسیر نمیکند؛ همین را بیان میکند.
بنابراین خیلی حرفهای تازه و نو میشود در زمینههای گوناگون رشتههای هنری و شعبههای هنری بیان کرد. مثلاً فرض کنید در باب نمایش؛ این قضیهی تلبّس مرد به لباس زن، تلبّس زن به لباس مرد که یکی از این شبهههایی است که در ذهنها هست، واقعاً انسان [وقتی] در بحث فقهی وارد میشود و عمقیابی میکند، اصلاً معنای آنچه وجود دارد این نیست که اینجوری معنا بشود که نتیجهاش این باشد که [اگر] مثلاً زنی لباس مرد، یا مردی لباس زن بپوشد، در نمایش اشکالی داشته باشد. بنابراین به نظر من خیلی کار در این زمینه میشود کرد؛ کار هم کار فضلا است.
البتّه نکتهی مهمّی که بیان فرمودند آقایان، همین مسئلهی انضباط فقهی است. یعنی ما تحتتأثیر جوّ قرار نگیریم که حالا چون یک جوّی فرض کنید در یک بخشی از جامعه وجود دارد که فشار روی ما بیاورد که (آقا شما چرا فلانچیز را حرام میدانید، چرا فلانچیز را ممنوع میکنید)، ما تحتتأثیر آن جو بیاییم فکر کنیم؛ نه، این غلط است؛ واقعاً این رفتار کاملاً غیر صالحانه است؛ نخیر، کاملاً انضباط فقهی رعایت بشود و همانجور که ما بقیّهی احکام فقهی را از کتاب و سنّت استفاده میکنیم، به کتاب و سنّت مراجعه بکنیم و همانجور عمل بکنیم. اَمارات(۷) را در جای خود، اصول را در جای خود، همهی اینهایی که در اختیار فقهای شیعه قرار گرفته از این ذخایر عظیم فکری و این به اصطلاح روش استنباط و این اسلوب استنباط که جا افتاده است و تقویّت شده است و پخته شده است، از همهی جوانبش باید استفاده کنیم و در زمینهی هنر انشاءالله به یک نتایجی برسیم.
منتظر میمانیم که انشاءالله از نتایج این اجتماع شما، گردهمایی شما استفاده کنیم. و بعد هم اگر زنده ماندیم، ادامهی کار شما را -که انشاءالله کار تازهای را شروع کردهاید- شاهد باشیم. مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إلی یَوْمِ القِیَامَةِ؛(۸) این کار را شما در حوزه راه انداختید؛ انشاءالله بعد از این، آن کسانی که در این زمینه کار کنند و کارِ مورد مثوبت(۹) الهی باشد، قطعاً اجرش به شما هم خواهد رسید. برایتان آرزوی توفیق میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةالله
۱) این همایش به همّت دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیّهی قم، در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۳ گشایش مییابد. در ابتدای این دیدار، حجج اسلام والمسلمین احمد واعظی (رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیّهی قم)، ابوالقاسم علیدوست (دبیر علمی - محتوائی همایش) و سیّدابوالقاسم حسینی (ژرفا) گزارشی ارائه کردند.
۲) دبیر علمی - محتوائی همایش
۳) از جمله، سورهی شعرا، بخشی از آیهی ۲۲۷؛ (مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده ...)
۴) دبیر علمی - محتوائی همایش
۵) (بئر) به معنای چاه آب و (منزوحات) تعداد سطلهای آب است که به هنگام آلوده شدن آب چاه به نجاستی (مثلاً مردار حیوانی) از چاه کشیده میشود تا چاه پاک گردد.
۶) سورهی لقمان، بخشی از آیهی ۶؛ (.. سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بی [هیچ] دانشی از راه خدا گمراه کنند...)
۷) (اماره) دلیلی است که برای غالب انسانها و بهصورت طبیعی، ظنآور است و شارع مقدّس فقط به جهت همین خصوصیّت آن را معتبر کرده است.
۸) اصول کافی، ج ۹، ص ۳۷۲
۹) پاداش
بیانات در دیدار مردم قم
تاریخ: 1394/10/19
بیانات در دیدار مردم قم
بهمناسبت سالروز قیام نوزدهم دیماه ۱۳۵۶ مردم قم
در حسینیهی امام خمینی رحمهالله
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةالله فی الارضین.
خیلی خوشآمدید برادران و خواهران عزیز قمی! نام قم در تاریخ به همّت مردم قم ثبت شد به عنوان پیشروان و پیشرانان. هرچه از آن روزها تا امروز گذشته و سپری شده است، حوادث و تجربههای مردم عزیز قم آن مفهوم را تقویت کرده و استمرار بخشیده است. بحمدالله قم کانون انقلاب، مرکز انقلاب، خاستگاه انقلاب و انشاءالله جایگاه استمرار و تقویت روزافزون انقلاب است. خیلی خوشآمدید؛ انشاءالله که خداوند متعال به همهی شما اجر بدهد. این سرود زیبایی هم که خواندید، آن قسمت ترجیع باید فقط خطاب به ولیّعصر (ارواحنافداه) باشد و لا غیر. عادت کنیم که همهی اخلاص و همهی فداکاری و همهی محبّت و همهی قلب خود را به آن بزرگوار اهدا و تقدیم کنیم. دعای به آن بزرگوار مستوجب دعای آن بزرگوار برای دعاکننده است. این در روایات ما هست.
دربارهی نوزدهم دی که امروز اجتماع گرم و صمیمی شما عزیزان به آن مناسبت است، سخنان زیادی گفته شده است؛ در این سالها ما گفتیم، دیگران گفتند. بعضی از حرفها هم تکراری است، حرف جدیدی نیست لکن با همهی این احوال ماجرای نوزدهم دی کهنهشدنی نیست. اینکه ما یک چیزهایی را تکرار کنیم که قبلاً هم گفتیم، موجب نمیشود که این حادثه رنگ کهنگی به خود بگیرد، مثل حادثهی عاشورا؛ نمیخواهیم مقایسه کنیم اهمّیّت آن حادثه را با حوادث دیگر ولی در مقام تشبیه مثل حادثهی عاشورا است؛ هزار و دویست سیصد سال است که حادثهی عاشورا گفته میشود تکرار میشود، همهی حرفها بارها و بارها بر زبانها جاری میشود امّا حادثه کهنه نمیشود؛ حادثه مثل خورشید درخشان که هر روز هست امّا دارای کهنگی نیست، رنگ کهنگی ندارد؛ هر سال، هر ماه در زندگی این جامعه و جوامع اسلامی نورافشانی میکند، نور میدهد، انرژی میدهد، قوّت میدهد. این حادثه هم همینجور است؛ از جنس حادثهی عاشورا است. علّت هم این است که کاری که در نوزدهم دی انجام گرفت، کار بزرگی بود؛ کاری بود که هروقت شبیه این کار در میان هر ملّتی، هر جمعیّتی اتّفاق بیفتد، آثار آن شگفتآور خواهد بود. خب، زمینه در میان ملّت ایران آماده بود؛ بدون زمینهی آماده هیچ کاری به ثمر نمیرسد. بیانات امام در طول این سالهای مبارزات، و مبارزات کسانی که مبارزه کرده بودند، و تبیین و گسترش تفکّرات انقلابی در سراسر کشور، علاوهی بر اینها، وجهه و جایگاه روحانیّت و مرجعیّت در بین مردم که از قرنها پیش جاافتاده بود، همه زمینه بود لکن این زمینه احتیاج داشت به یک کلید راهاندازنده؛ آن کلید را قمیها زدند. کار بزرگی بود؛ به دفاع از امام بزرگوار وارد میدان شدند؛ میدان هم میدان متعارفی نبود؛ گلوله بود، تیراندازی بود، وحشت بود، سرکوبگری بود. بدون ترس، با شجاعت کامل، با درک بههنگام -که روی این کلمه من تکیه دارم: درک بهموقع، احساس تکلیف بهموقع؛ نه دیرتر از وقت لازم- وارد میدان شدند؛ خون بهناحقریختهی شهدای نوزدهم دی و شجاعت مردم قم و بههنگام واردشدن مردم قم، فهمیدن وظیفه در لحظهی لازم کار خودش را کرد؛ در واقع این کلیدی بود که زده شد، آن زمینه به جریان افتاد و ملّت بهپاخاست. بنابراین کار قمیها یک کار فراموش نشدنی است.
نمیخواهم من تاریخ را عرض بکنم. ما مسائل روز داریم؛ امروز باید ببینیم تکلیف ما برای فردا چیست. خب، انقلاب پیروز شد؛ پیروزی انقلاب برحسب محاسبات متعارف دنیا امر محالی بود. هیچکس باور نمیکرد که در کشوری مثل ایران با حسّاسیّتی که قدرتهای استکباری روی آن داشتند -اینجا استراحتگاه صهیونیستها بود، اینجا محلّ حضور مستشاران آمریکایی بود، اینجا جایی بود که بیگانگان در آن احساس آرامش و آسایش میکردند؛ تقریباً ده روز قبل از نوزدهم دی رئیسجمهور آمریکا در تهران در سخنرانیای گفت که ایران جزیرهی ثبات است؛ اینجوری روی این کشور حساب میکردند- در یک چنین جایی، در یکچنین کشوری، با اینچنین حکومت سرکوبگر و ظالم که بیمحابا با مردم روبهرو میشد، و با سایهی سنگین آمریکا بر این کشور بهحسب محاسبات عادی محال بود که یک انقلاب بر مبنای دین، بر مبنای اعتقاد دینی و ایمان مردم، به دست مردم، با رهبری مرجع تقلید و روحانی شاخص به پیروزی برسد؛ این محال بود. لذا بود که هیچ دستگاه اطّلاعاتی در دنیا نتوانست حدس بزند که این اتّفاق خواهد افتاد؛ چون اصلاً با محاسبات عادی جور نمیآمد. در یک چنین کشوری، یک انقلاب اینجوری رخ بدهد و این انقلاب هم ناکام نشود -حالا عرض خواهم کرد در مقایسهی با بعضی حوادث دیگر این کشور- انقلاب نظام درست کند، نظامسازی کند، جمهوری اسلامی به وجود بیاید و این جمهوری اسلامی همینطور بماند و روزبهروز قویتر، ریشهدارتر و ستبرتر بشود. هیچ قاعدهی مادّی و محاسبهی مادّیای چنین چیزی را قبول نمیکرد؛ ممکن نمیدانست امّا شد. اینکه شد، نشاندهندهی این است که بر این عالم کُون، بر این عالم وجود، قوانینی حاکم است که اهل مادّه آن قوانین را نمیشناسند؛ آن قوانین را نمیبینند؛ سُنَّةَ اللهِ فِی الَّذینَ خَلوا مِن قَبل.(۱) در جای دیگر: سُنَّةَ اللهِ الَّتی قَد خَلَت مِن قَبل.(۲) سنّت خدا یعنی قوانین الهی؛ قوانینی وجود دارد در عالم وجود، در سرتاسر این کُون عظیم. این قوانین مثل قوانین طبیعی، مثل قانون جاذبه، مثل قانون ستارگان و خورشید و ماه و آمد و رفتِ ماه و خورشید در شبانهروز، اینها قانون است؛ قانون طبیعی است. همینجور قوانینی در جوامع انسانی وجود دارد، این قوانین را اهل مادّه با چشمهای کمسو نمیتوانند درک بکنند امّا وجود دارد. خب، وقتی که ما زمینهی این قوانین را به دست خودمان فراهم کردیم، خدای متعال قانون را محَکَّم میکند. آتش سوزندگی دارد، باید شما زمینه را فراهم بکنید، آتش را روشن کنید، جسم غیر مرطوب را روی آتش بگیرید، آتش خواهد گرفت؛ زمینه را فراهم بکنید، قانون طبیعی کار خودش را خواهد کرد. باید زمینه را فراهم کرد؛ ملّت ایران این زمینه را فراهم کرد. این حرفها را بزرگان ما گفتهاند، هم قرآن مکرّر فرموده است، هم در کلمات ائمّه (علیهمالسّلام)، در کلمات رسول خدا، اینها وجود دارد. فَلَمّا رَأَی اللهُ صِدقَنا اَنزَلَ بِعَدُوِّنَا الکَبتَ وَ اَنزَلَ عَلَینا النَّصر.(۳) امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید: صادقانه وارد میدان بشوید، ایستادگی بکنید، خدای متعال دشمن شما را سرکوب خواهد کرد و به شما نصرت خواهد داد. این قاعدهی کلّی و قانون است. این قاعده در انقلاب تحقّق پیدا کرد؛ مردم صادقانه وارد میدان شدند و ایستادگی کردند.
خب، همینجا یک نتیجه بگیریم و آن این است که ما یک جبههی وسیع دشمن در مقابل خودمان داریم. جبههی وسیع دشمن از سردمداران رژیم صهیونیستی تا سردمداران دولت آمریکا، تا دیگر ایادی و عوامل استکبار جهانی، تا عوامل تکفیری، تا داعش؛ یعنی ببینید چه جبههی عظیمی است. یک طیف عظیم و نامتجانس؛ اینها همه دشمن نظام جمهوری اسلامیاند؛ [پس] یک جبههای وجود دارد. خیلی کارها هم میتوانند بکنند، حملات تبلیغاتی میکنند، تمام این دستگاههای رسانههای دنیا در مشت اینها است. علیه جمهوری اسلامی هرچه دلشان میخواهد میپراکنند. کلیدهای اقتصادی دست اینها است، قدرتهای سیاسی دست اینها است، نظامهای امنیّتی دست اینها است، سرویسهای اطّلاعاتی مال اینها است؛ اینها در مقابل نظام جمهوری اسلامی هستند. خب، یک عدّهای وقتی چشمشان به این جبهه میافتد، دلشان میریزد. این بهخاطر این است که از آن کلیدواژهی مهم سنّت الهی غفلت میکنند. خب، همین دشمنیها و بالاتر از این دشمنیها با خود انقلاب بود؛ انقلاب پیروز شد. امروز هم همان دشمنیها است؛ امروز هم شما اگرچنانچه به لوازمش عمل بکنید، شما پیروز خواهید شد؛ بروبرگرد ندارد. فَلَمّا رَأَی اللهُ صِدقَنا اَنزَلَ بِعَدُوِّنا الکَبت؛ این امروز هم صادق است. من و شما وقتی صادقانه وارد میدان بشویم، به لوازمش عمل بکنیم، ایستادگی کنیم، بصیرت به خرج بدهیم، بهموقع اقدام بکنیم، درست حرف بزنیم، درست عمل بکنیم، صادقانه وارد میدان بشویم، همان حرفی که امیرالمؤمنین فرموده وجود دارد: (اَنزَلَ بِعَدُوِّنا الکَبتَ وَ اَنزَلَ عَلَینا النَّصر؛ پیروزی مال ما است، کبت(۴) و سرکوبگری متعلّق به دشمن است. خب، پس تا اینجا مسئلهی انقلاب بهعنوان یک نقطهی اساسی و روشن، یک درس بزرگ برای آیندهی ما میدهد.
و امّا عرض کردیم این انقلاب در مقایسهی با حوادث دیگر؛ اگر مقایسه بکنیم با حوادث دیگری که در همین کشور اتّفاق افتاده است -حوادث دنیا هم همینجور- [یک حادثهی بینظیر است]. بنده حالا بخواهم وارد بشوم و مقایسه کنم با بعضی از انقلابهای بزرگ، طول خواهد کشید؛ یک مقدار هم قبلها یک وقتهایی عرض کردیم امّا با حوادث داخل کشور خودمان؛ مثلاً فرض بفرمایید انقلاب را مقایسه کنید با نهضت ملّی شدن صنعت نفت که یک حادثهی بزرگی بود در کشور؛ آنجا هم مردم وارد میدان شدند، آنجا هم مردم بودند، که به آن میگویند نهضت ملّی، معروف شده است در زبان سیاسیّون بهعنوان نهضت ملّی. درخواست نهضت ملّی چه بود؟ یک درخواست حدّاقلّی بود؛ دنبال استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی و استقلال همهجانبه نبود؛ نفت ما دربست در اختیار انگلیسها بود، در نهضت ملّی شدن صنعت نفت، درخواست این بود که نفت را از دست انگلیسیها بگیریم و دست خودمان باشد. خب، این چیز خیلی زیادی نبود، البتّه مهم بود امّا استقلال کامل نبود. در این نهضت هم مردم به میدان آمدند، حوادثی هم اتّفاق افتاد امّا نهضت دو سه سال بیشتر طول نکشید؛ دو سه سال بیشتر طول نکشید! دشمن توانست این نهضت را سرکوب کند، ادامه پیدا نکند. بعد که نهضت سرکوب شد، وضع نفت بدتر از قبل شد؛ یعنی کنسرسیومی که بعد از قضایای بیست و هشتم مرداد در کشور به وجود آوردند، خیلی وضعش بدتر بود از آنچه قبلاً وجود داشت؛ یعنی اگر قبلاً دست انگلیس بود، حالا دست انگلیس و آمریکا [بود]! وضع نفت چهارمیخه در اختیار دشمنان بود؛ تا آخر هم همینجور بود؛ تا قبل از انقلاب هم همینجور بود. خب ببینید، بحث انقلاب اسلامی بحث نفت نبود، بحث استقلال کامل بود؛ استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی؛ با این شعارها آمد به میدان؛ قابل مقایسهی با نهضت ملّی نیست امّا آن نهضت طاقت نیاورد؛ این نهضت، این انقلاب هم موفّق شد، هم باقی ماند، ماندگار شد.
مقایسهی با نهضت مشروطیّت؛ انقلاب را مقایسه کنیم با مسئلهی مشروطیّت. خب، مشروطیّت هم خیلی حادثهی مهمّی در این کشور بود امّا مطالبهی نهضت مشروطیّت و انقلاب مشروطیّت چه بود؟ محدودکردن حکومت مطلقهی مستبدّانهی پادشاهان؛ پادشاه بماند، همان خُردهفرمایشها را داشته باشد، منتها آن قدرت مطلقهای که در اختیار شاه بود محدود بشود؛ [مثلاً] یک مجلسی تشکیل بشود، این درخواست مشروطیّت بود. خیلی از مردم هم آمدند به میدان -افراد گوناگون آمدند- کشته دادند، شهید دادند امّا دشمن بر آن نهضت مسلّط شد و آن را در مشت گرفت، در اختیار گرفت و در واقع آن را نابود کرد. بعد از نابودکردن نهضت مشروطیّت، دیکتاتوری مضاعف شد! یعنی پانزده سال بعد از امضای مشروطیّت، رضاخان سر کار آمد؛ رضاخانی که دیکتاتوریاش قابل مقایسهی با هیچکدام از دیکتاتورهای قبلی نبود: ظالم، هتّاک، همهجوره دشمن؛ و نوکر اجنبی. دیگران حالا اگر مستبد بودند، اینجور تسلیم اجنبی نبودند؛ به دستور اجنبی آمد و به دستور اجنبی هم رفت؛ انگلیسها همهکاره بودند. یکوقتی آمد یکخردهای سروگوشی بجنبانَد، زدند تو سرش تمام شد و رفت. مشروطیّت با وجود درخواست حدّاقلّی، قابل دوام نبود، نماند، از بین رفت.
انقلاب اسلامی چه؟ انقلاب اسلامی نگفت حکومت سلاطین را محدود کنیم؛ گفت اصلاً سلطنت یعنی چه؟ معنای سلطنت چیست؟ یک ملّتی دارند زندگی میکنند، مملکت مال آنها است، چرا باید یکنفری بیاید مسلّط بر مردم باشد و فرمان او بر زندگی مردم جاری باشد؛ اصلاً انقلاب اصل سلطنت را، اصل حکومت مطلقه را آمد از بین برد. امّا انقلاب ماند؛ ببینید این ماندگاریها تحلیل دارد که چرا ماند؟ چرا با اینکه در نهضت ملّی هم مردم حضور داشتند -البتّه نه مثل انقلاب، تا حدود زیادی مردم بودند- با آن درخواست حدّاقلّی، قادر نشد بماند امّا انقلاب اسلامی با آن درخواست حدّاکثریِ استقلال ماند؟ چرا نهضت مشروطیّت با آن درخواست حدّاقلّیِ محدود شدنِ قدرت مطلقه نتوانست و طاقت نیاورد بماند امّا انقلاب اسلامی با این درخواست حدّاکثری و مطالبهی حدّاکثری که ریشهکنی سلطنت و رژیم پادشاهی در کشور بود آمد، موفّق شد و ماند؟
اینها تحلیل لازم دارد. تحلیل را شما جوانها بروید بکنید، برای من روشن است؛ جوانها بروند تحلیل کنند، بنشینند، فکر کنند و ببینند که اینجا چه چیزی نقشآفرینی کرد؟ کدام عنصر تأثیر گذاشت که آن نهضتها نتواند باقی بماند و نتواند به نتایج نهایی خودش برسد امّا این انقلاب توانست قدرتمندانه بایستد؟ علّت چه بود؟ اینها را بنشینند جوانهای ما تحلیل کنند. اگر ما بتوانیم تحلیل درستی از این حوادث پیدا کنیم، آنوقت دیگر این بذر ترس و رعب و ناامیدی که بعضی در دل مردم میپاشند بکلّی خواهد پوسید و از بین خواهد رفت؛ [اگر] بتوانیم درست بفهمیم، راه آیندهی این کشور کاملاً روشن خواهد شد. باقی ماندن، ماندگاری، طاقت آوردن برای یک حادثهی اجتماعی، خیلی عنصر مهمّی است. خب بله حوادثی در دنیا رخ میدهد که گاهی خیلی هم بزرگ [است] امّا زائلش میکنند، دشمن بر آن تسلّط پیدا میکند و آن را از بین میبرد؛ اینکه یک انقلاب بتواند بماند خیلی مهم است. البتّه اینها بحثهای طولانی لازم دارد و جوانها باید یک قدری بروند مطالعه کنند.
فرض کنید مثلاً انقلاب معروف فرانسه -که معروف به انقلاب کبیر فرانسه است- خب واقعاً انقلاب بود، یک انقلاب کامل و همهجانبه و با حضور مردم؛ با آن حوادث تلخ که اتّفاق افتاد، انقلاب بالاخره به پیروزی رسید امّا بقای این انقلاب به پانزده سال هم نرسید. انقلاب ضدّ سلطنت بود؛ کمتر از پانزده سال بعد از شروع انقلاب، سلطنت ناپلئون شروع شد؛ یک سلطنت مطلقهی کامل؛ بعد هم بکلّی انقلاب فراموش شد! همان کسانی که رفته بودند، خانوادهای که با انقلاب برافتاده بودند، همانها برگشتند، سلطنت کردند، سالهای متمادی حکومت کردند؛ بعد باز مردم یک سر و صدای دیگری کردند، دوباره همینجور؛ در حدود صد سال این کشمکش در فرانسه وجود داشت تا بالاخره آن جمهوریّتی که انقلاب به دنبال آن بود، بعد از حدود نود سال یا صد سال برقرار شد؛ نتوانستند نگه دارند انقلاب را؛ انقلاب شوروی هم یک جورِ دیگر، آن هم همینجور. اینکه یک انقلاب بتواند بماند، بتواند خودش را نگه دارد، بتواند با دشمنان خودش پنجه دربیفکند، بتواند بر آنها غالب بشود، خیلی مسئلهی مهمّی است؛ انقلاب ما تنها انقلابی است که این کار را توانسته است بکند، بعد از این هم باید بتواند بکند.
من به شما عرض بکنم، الان همهی مراکز فکر و اندیشهی سیاسی در دنیای استکبار -چه در آمریکا، چه در بعضی از کشورهای دیگر استکباری- متوجّه این است که چهکار کنند که بتوانند این درخت را، درخت تناور را که یک روزی یک نهال باریکی بود و نتوانستند آن را از بین ببرند و حالا درخت تناوری شده، ریشهکن کنند، سرنگون کنند؛ همهی همّت این است. توجه کنید تا مطلب در ذهنها بنشیند. خبرهایی که ما داریم، تحلیلهایی که برای ما میآید از طرف آنهایی که تحلیلهای آنها را به ما منعکس میکنند، دائم در فکر این هستند که چهکار کنند این انقلاب را از بین ببرند؛ حالا این انقلاب هم به توفیق الهی، به همّت شما مردم همینطور سرش را انداخته پایین و دارد به پیش میرود؛ روزبهروز قویتر، روزبهروز پیشرفتهتر.
همهی همّت آنان این است که این ماندگاری را یکجوری به هم بزنند؛ همهی همّت من و شما باید این باشد که این ماندگاری را افزایش بدهیم. از اوّل انقلاب دائم در فکر این بودند که این را از بین ببرند: جنگ تحمیلی بهخاطر همین بود؛ جنگهای قومیّتها در اطراف کشور بهخاطر همین بود؛ محاصرهی اقتصادی بهخاطر همین بود؛ تحریمهای شدیدی که در این سالهای اخیر برقرار کردند برای همین است؛ تشکیل گروههای تکفیری در شرق و در غرب کشور ما همه برای همین است که این انقلاب را از بین ببرند، این ماندگاری را که برای اینها بسیار بهتآور و سخت و دردآور است، از بین ببرند؛ همهی همّتشان این است.
هر روز هم یک ابتکاری درست میکنند؛ این کارهایی که در سال ۸۸ کردند، از ابتکارات جدید بود که ابتکار آمریکاییها بود. البتّه در چند جای دیگر تجربه کرده بودند، مخصوص ما نبود؛ در چند کشور دیگر این را تجربه کرده بودند، بعد آمدند همین تجربه را در کشور ما پیاده کنند که آنجور تودهنی خوردند. این ابتکار این بود که به بهانهی انتخابات، در یک کشوری که حالا در آن انتخابات هست و فرض کنیم یک دولتی سر کار است که مورد قبول آمریکا نیست و منافع آمریکا را آنچنان که آنها دلشان میخواهد تأمین نمیکند، انتخاباتی کردهاند و این دولت رأی آورده است؛ بعد بیایند آن اقلّیّتی را که رأی نیاورده است بکشانند داخل میدان، بیاورند در خیابان. و برای اینکه این اقلّیّت را برجسته کنند و دیده شود، یک رنگی را مشخّص میکنند؛ ارغوانی، گُلی، سبز و مانند اینها؛ آنچه به ما رسید سبزش بود که قبل از آن در جاهای دیگر، رنگهای قرمز و نارنجی و مانند اینها را درست کرده بودند که آن اقلّیّتی را که رأی نیاورده است با [این] ترفند بکشانند داخل خیابان. [چون] مردمند دیگر -واقعاً هم مردمند؛ منتها مردمی هستند که نامزد مورد نظر آنها رأی نیاورده است؛ در مردم بودنشان شکّی نیست- هرجا باشند، ایستادگی کنند؛ آنها هم مرتّب کمک کنند و اگر لازم شد پول بدهند، کمک سیاسی کنند، اگر لازم شد حتّی سلاح به دست آنها بدهند تا نتیجهی انتخابات را بههمبزنند. این کار را در چند کشور انجام دادند و موفّق شدند؛ آمدند اینجا هم انجام بدهند، خب نتوانستند؛ اینجا هم عین همان قضیّه بود.
البتّه دوستان ما آن اوقاتی که این قضایا اتّفاق افتاد، به بنده مرتّب توصیه کردند که اسم انقلاب رنگی را نیاورم؛ من هم چون معتقد به مشورتم -بالاخره مشاورین نظر دارند و اهل فکرند- اسم انقلاب رنگی نیاوردم امّا خب انقلاب رنگی بود؛ درواقع کودتای رنگی، یک کودتای رنگی ناموفّق. خب این خیلی مهم است؛ این اتّفاقی که در کشورهای دیگر -در چهار پنج کشور- آمریکاییها با پول، با امکانات انجام دادند و موفّق شدند؛ در جمهوری اسلامی موفّق نشد؛ بااینکه پشتیبانی کردند.
رئیسجمهور آمریکا اندکی قبل از آن قضایا به بنده نامه نوشته بود -نامهی دوّم- و کلّی اظهارات موافقانه با بندهی حقیر و با نظام جمهوری اسلامی [کرده بود]؛ بنده هم قصد داشتم جواب بدهم و نمیخواستم جواب ندهم؛ بعد که این قضایا اتّفاق افتاد، سریعاً موضعگیری کرد به نفع همان کسانی که علیه نظام، علیه انقلاب، علیه اسم اسلام در جمهوری اسلامی در خیابانهای تهران ظاهر شدند و تمام کارهایی را که مخالفین کردند، مورد تأیید اینها قرار گرفت؛ البتّه بیشتر از این میخواستند بکنند، نتوانستند. حالا هم یک عدّه از مخالفین رئیسجمهور فعلی آمریکا میگویند شما در سال ۸۸ حمایت کامل نکردید از آن کسانی که علیه جمهوری اسلامی بودند؛ ولی چرا، حمایت کردند؛ منتها خب ملّت ایران بموقع حرکت کرد، بموقع وارد صحنه شد، کار درست را انجام داد.
غرض این است که این ماندگاری مسئلهی مهمّی است؛ این ماندگاری را بایستی بهعنوان یک هدف در نظر داشت و در این فکر بود که چگونه تأمین خواهد شد. نگاه کنید ببینید عناصر ماندگاری انقلاب چیست، آن عناصر را باید تکتکِ ما تأمین کنیم، همهی ما باید تأمین کنیم. البتّه این را عرض کردم که تحلیل آن بهعهدهی شما جوانها است. این دورهی بعد از قضایای مذاکرات هستهای را خود آمریکاییها اسمگذاری کردهاند: (دورهی سختگیری بر ایران)، سختگیری باید بکنیم؛ خیلی خب، حالا سختگیری که بیشتر از سختگیریهای گذشته نیست. جوانان ایران، ملّت ایران، مسئولان کشور بایستی آگاهانه، هشیارانه، امیدوارانه، با شهامت، با توکّل به خدای متعال، با تکیهی بر نقاط قوّت فراوانی که دارد، در مقابل دشمنی دشمنان بایستند؛ این خیلی مهم است. هر لحظهای وظیفهای هست، آن وظیفه را باید شناخت و بایستی انجام داد. خب حالا در این زمینه یک قدری طولانی صحبت شد.
مسئلهی انتخابات را مطرح کنم؛ یکی از کارها همین انتخابات است. انتخابات درواقع یک نفس تازه دادن به ملّت ایران است؛ [ملّت ایران] یک نفس تازهای پیدا میکند، طبیعت انتخابات این است. اینکه ملّت ایران بیایند تکتک وارد میدان بشوند و رأی بدهند [که] آقا عقیدهی من این است، فلانی باید مسئول باشد -حالا چه در ریاست جمهوری، چه در مجلس شورای اسلامی، چه مجلس خبرگان؛ هر کدام از اینها جداگانه در جای خود اهمّیّت فراوانی دارد- هر فردی از آحاد ملّت که این احساس مسئولیّت را بکند، خودش یکی از آن عناصر حفظکنندهی انقلاب است. حضور مردم یکی از آن عناصری است که دشمن را ناکام میکند. اینکه ما تکیه میکنیم، تأکید میکنیم، اصرار میورزیم بر اینکه مردم همه شرکت کنند در انتخابات و من بارها این را قبلاً گفتهام -حالا چندبار یادم نیست- که حتّی آن کسانی که نظام را قبول ندارند، برای حفظ کشور، برای اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند. ممکن است کسی بنده را قبول نداشته باشد، عیبی ندارد امّا انتخابات مال رهبری نیست، مال ایران اسلامی است، مال نظام جمهوری اسلامی است. همه باید بیایند در انتخابات شرکت کنند؛ این موجب میشود که نظام جمهوری اسلامی تقویت بشود، پایداری آن و ماندگاری آن تأمین بشود، کشور در حصار امنیّت کامل باقی بماند -که خب بحمدالله امروز هست- این موجب میشود که ملّت ایران در چشم ملّتهای دیگر آبرو پیدا کند و اعتبارش بالا برود؛ در چشم دشمنانش ابّهت پیدا کند ملّت ایران؛ انتخابات این است. بنابراین اصل انتخابات حضور مردم در پای صندوقهای رأی و رأی دادن آنها است. همه باید شرکت کنند؛ شرکت در انتخابات آبروی نظام جمهوری اسلامی است، آبروی اسلام است، آبروی ملّت ایران است، آبروی کشور است. این مسئلهی اوّل است.
مسئلهی دوّم درست انتخاب کردن است. خب آراء و سلایق ممکن است مختلف باشد، عیبی ندارد امّا همه سعی کنند درست انتخاب کنند. سعیمان را بکنیم؛ ممکن است این سعی به نتیجه برسد و انتخاب درست باشد؛ ممکن است سعی ما به نتیجه نرسد و غلط انتخاب کنیم، عیبی ندارد؛ خدای متعال از ما قبول خواهد کرد، چون کار خودمان را کردهایم، تلاش خودمان را کردهایم، سعی خودمان را کردهایم. مثلاً حالا دو انتخابات در پیش داریم: انتخابات مجلس و انتخابات خبرگان.
خب مجلس خیلی مهم است؛ هم از لحاظ قوانین، هم از لحاظ ریلگذاری برای حرکت دولتها -این ریل را مجلس میگذارد تا این قطار حرکت کند و به سمت هدفها برود- هم در مسائل بینالمللی. ملاحظه میکنید که بحمدالله مجلس کنونی ما، در مسائل بینالمللی، مواضع خیلی خوبی میگیرد؛ این خیلی برای کشور مغتنم است. این کجا، و اینکه یک مجلس شورائی ما تشکیل بدهیم که در مقابل دشمنان بینالمللی و جبههی متّحد دشمنان، حرف آنها را بزند [کجا]؛ اینها خیلی با هم فرق میکند. این کجا که مجلسی داشته باشیم که چه در قضیّهی هستهای و چه در قضایای گوناگون دیگر، حرف دشمن را تکرار بکند؛ یا اینکه نه، مجلسی مستقل، آزاد و شجاع باشد؛ همانجوری که مردم شعار میدهند، داخل مجلس شعار بدهند؛ همانجوری که مردم میخواهند، در داخل مجلس موضعگیری کنند؛ این خیلی مهم است. مجلس شورای اسلامی، بنابراین، هم برای مسائل داخلی کشور، هم برای اعتبار جهانی و بینالمللی کشور، خیلی دارای اهمّیّت است و یکایک افراد نماینده دخیلند. شما میخواهید رأی بدهید، فلان شهر یک نماینده دارد، فلان شهر -مثلاً فرض کنید فلان استان- ده نماینده دارد؛ خب هرکدام از اینها نقشی دارند، فعّالیّتی دارند؛ انسان باید به شکل اطمینانبخشی به نتیجه برسد. به نظر بنده اینجور میرسد که چون یکایک افراد را ممکن است نشناسیم -خود بنده هم وقتی این فهرستها را میآورند که بیایم رأی بدهم، بعضی از آدمهای این فهرستها را نمیشناسم امّا اعتماد میکنم به آن کسانی که [اینها را] معرّفی کردهاند، و نگاه میکنم ببینم آن کسانی که این فهرست را معرّفی کردهاند چه کسانی هستند؛ اگر دیدم اینها آدمهای متدیّن و مؤمن و انقلابیای هستند، به حرفشان اعتماد میکنم و به [فهرست] آنها رأی میدهم؛ اگر دیدم نه، کسانی که این فهرست را دادهاند کسانی هستند که به مسائل انقلاب، به مسائل دین، به مسائل استقلال کشور خیلی اهمّیّتی نمیدهند، دلشان دنبال حرف آمریکا و غیر آمریکا است، به حرفشان اعتماد نمیکنم؛ به نظر من این راه خوبی است- نگاه کنیم ببینیم این فهرستی که به ما داده میشود برای مجلس شورای اسلامی یا مثلاً برای مجلس خبرگان، این فهرست را چه کسی دارد به ما میدهد. به افرادی اعتماد بکنیم که واقعاً به دینداری اینها و به تقیّد اینها اعتقاد داشته باشیم؛ بدانیم اینها متدیّنند، بدانیم انقلابیاند، بدانیم در خطّند، در راه امامند، امام را واقعاً قبول دارند؛ راهش این است که اینها را بدانیم. اگرچنانچه کسانی اینجور عمل بکنند و این تحقیق را بکنند، کار خودشان را انجام دادهاند؛ خدای متعال ثواب خواهد داد، ولو اینکه در یک مورد، اشتباه هم اتّفاق بیفتد. مثلاً آن کسی که من خیال کردم آدم خوبی است و به او رأی دادم، اتّفاقاً آدم مطلوبی نباشد ولی من تلاش خودم را کردهام و خدای متعال اجر خواهد داد.
مجلس خبرگان هم خیلی مهم است. مجلس خبرگان، بظاهر -اگر به چشم ظاهری نگاه کنیم- هر سالی دو مرتبه میآیند دور هم جمع میشوند، مینشینند بحثهای سیاسی و غیرسیاسی میکنند و بعد هم متفرّق میشوند؛ نباید به این چشم نگاه کرد به مجلس خبرگان. مجلس خبرگان بنا است که رهبر انتخاب کنند؛ [این] شوخی است؟ آن روزی که رهبر فعلی در دنیا نباشد یا رهبر نباشد، باید اینها رهبر انتخاب بکنند. چه کسی را انتخاب خواهند کرد؟ آیا کسی را انتخاب خواهند کرد که در مقابل هجمهی دشمن بِایستد، به خدا توکّل کند، شجاعت نشان بدهد، راه امام را ادامه بدهد؟ آیا چنین کسی را انتخاب میکنند یا کسی را انتخاب میکنند که جور دیگری است؟ این خیلی مهم است. کسی را شما میخواهید برای مجلس خبرگان انتخاب بکنید که در واقع، او رهبر را انتخاب خواهد کرد که کلید حرکت انقلاب در دست او است؛ این خیلی اهمّیّت دارد، این کار کوچکی نیست. لذا باید تحقیق کرد، باید اعتماد پیدا کرد. پس بنابراین، اصل انتخابات و شرکت در انتخابات بهعنوان یک اصل، یک مسئله است، مسئلهی انتخاب اصلح یا صالح هم یک مسئله است که این هم باید مورد توجّه قرار بگیرد.
مسئلهی شاخصهای انقلابیگری هم خیلی مهم است؛ یعنی واقعاً بدانیم شاخصها چیست، شاخصهای انقلابیگری را درست پیدا کنیم، در ذهن خودمان مشخّص بکنیم، از کسانی که مطّلعتر از ما هستند بپرسیم. اگر این کارها انجام بگیرد، این ماندگاری انقلاب، بدون تردید، خواهد بود.
دو خصوصیّت وجود دارد در عمل به این وظایف،: یک خصوصیّت همین است که انقلاب ماندگار خواهد شد. بدیهی است که ما، هم ریزش داریم، هم رویش داریم؛ بارها بنده گفتهام این را. کسانی هستند که یک روز انقلابی بودند، بعد فردا بهخاطر یک عارضهای، یا بحق یا بناحق، از انقلاب روبرمیگردانند. بعضیها هستند که یک کار خلاف توقّعشان انجام میگیرد -فرض کنید یک ظلمی در یک جایی بهشان میشود- حق با آنها است امّا این موجب میشود که از انقلاب روبرگردانند؛ این کار ناحق است. بعضیها هم بهخاطر مسائل شخصی، مسائل خانوادگی و مسائل گوناگون، از انقلاب روبرمیگردانند. این میشود ریزش؛ اینها ریزشهای انقلاب است. همهی انقلابها ریزش دارند، همهی نهضتهای اجتماعی ریزش دارند امّا در کنار این ریزشها رویش [هم] هست. من اطّلاعاتم کم نیست، من از خیلی جاها مطّلعم؛ بنده وقتی نگاه میکنم، رویشها را بیش از ریزشها میبینم؛ اینهمه جوان مؤمن، اینهمه تحصیلکردهی مؤمن، اینهمه افراد تحلیلگر مؤمن، اینهمه افراد کارآمد در مسائل فنّی و در مسائل علمی، همه مؤمن؛ اینها رویشهای انقلاب است. یک روزی در این کشور، مشکل ما [این] بود که همهی کسانی که میتوانستند در دانشگاههای ما درس بدهند، به پنج هزار نفر نمیرسیدند. اوّل انقلاب اینجوری بودیم؛ یک عدّهای رفته بودند، یک عدّهای نمیآمدند، یک عدّهای صلاحیّت نداشتند. [امّا] امروز ما دهها هزار نفر استاد مؤمن در عرصهی کارهای دانشگاهی داریم؛ استادان مؤمن، آنهایی که واقعاً به انقلاب پایبندند و معتقدند از بُن دندان؛ این چیز کمی نیست، چیز کوچکی نیست، اینها را انقلاب تربیت کرده است. اینهمه جوان مؤمنِ نویسنده، هنرمند، عالم، فنّاور، مبلّغ، سخنور؛ در عرصههای گوناگون، در مسائل داخلی در مسائل خارجی. اینها رویشهای انقلابند، رویشهای سرسبز و آماده؛ این خیلی باارزش است. بنابراین، اگر ما به وظایفمان در زمینهی انقلاب عمل کنیم، معنای این، ماندگاری افزایش این رویشها و انبوه شدن این رویشها است.
دوّم، آرامشی است که به دل انسان مینشیند. خدای متعال در قرآن دربارهی بیعت با پیغمبر میفرماید: لَقَد رَضِیَ اللهُ عَنِ المُؤمِنینَ اِذ یُبایِعونَکَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلوبِهِم فَاَنزَلَ السَّکینَةَ عَلَیهِم؛(۵) ای پیامبر ما! آنهایی که با تو بیعت کردند -خدای متعال میدانست که در دلهای اینها چیست- این بیعت با آن انگیزهی صادقانه موجب میشود که خدای متعال سکینه و آرامش را بر دلهای آنها نازل کند. وقتی سکینه بر دلها نازل شد، دغدغهها از بین خواهد رفت، نگرانیها از بین خواهد رفت، ناامیدی از بین خواهد رفت. امروز یکی از کارهای مهمّ دشمنان ایجاد ناامیدی و تزریق ناامیدی است؛ در بخشهای مختلف جوان را ناامید کنند، پیر را ناامید کنند، انقلابی سابق را ناامید کنند. این آرامش و سکینهی الهی، امید به انسان میدهد. بیعت با پیغمبر اینجوری است. شما امروز وقتی با انقلاب بیعت میکنید و بیعتتان را تازه میکنید و تجدید میکنید، با پیغمبر بیعت کردید. آنکسی که امروز با امام خمینی بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده. وقتی شما خطّ انقلابی امام را زنده نگه میدارید و نمیگذارید مندرس بشود، نمیگذارید رنگ کهنگی بگیرد، در واقع با پیغمبر بیعت کردید؛ با پیغمبر که بیعت کردید، آنوقت: اَنزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسولِه وَ عَلَی المُؤمِنینَ؛(۶) [این] در یک آیهی دیگر [است]؛ در این آیه: فَاَنزَلَ السَّکینةَ عَلَیهِم؛ خدای متعال آرامش را به دلها خواهد داد. وقتی آرامش داشتید، اطمینان قلب داشتید، آنوقت در عرصهی مقابلهی با دشمن دچار حیرت نمیشوید، دچار ناامیدی نمیشوید، دچار تزلزل نمیشوید؛ امروز براساس این سکینه و این آرامش، انسان میتواند یقین کند که ملّت ایران بر آمریکا و توطئههایش قطعاً پیروز خواهد شد.(۷)
انشاءالله که خدای متعال همهی شماها را موفّق بدارد؛ همهی ما را در این راه ثابتقدم بدارد؛ ما را جزو آن سربازانی قرار بدهد که برای ماندگاری انقلاب تلاش میکنیم و از بذل موجودی خودمان دریغ نداریم. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد الطاف و تفضّلات خودت را بر این ملّت نازل کن؛ روح مطهّر امام را از ما شاد کن؛ قلب مقدّس ولیّ عصر (ارواحنافداه) را از ما شاد بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) از جمله، سورهی احزاب، بخشی از آیهی ۳۸؛ (... [این] سنّت خدا است که از دیرباز در میان گذشتگان معمول بوده. ...)
۲) سورهی فتح، بخشی از آیهی ۲۳؛ (سنّت الهی از پیش همین بوده. ...)
۳) نهجالبلاغه، خطبهی ۵۶
۴) برزمین افکندن، شکستن
۵) سورهی فتح، بخشی از آیهی ۱۸؛ (براستی خدا هنگامی که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت میکردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد ...)
۶) سورهی توبه، بخشی از آیهی ۲۶؛ (آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستادهی خود و بر مؤمنان فرود آورد. ...)
۷) تکبیر و شعار مرگ بر آمریکا توسط حضّار
بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزاری انتخابات
تاریخ: 1394/10/30
بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزاری انتخابات
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.
خیلی خوشآمدید برادران و خواهران عزیز! این اجتماع صمیمی و گرم و متشکّل از زحمتکشان در یک امر بسیار مهم، حقیقتاً اجتماع مبارکی است. امیدواریم انشاءالله خداوند متعال با نظر لطف و رحمت به همهی شما، به یکایک شما توجّه بفرماید و شما را در این کار بزرگی که بر عهده دارید و در این دلگفتههای جناب آقای جنّتی هم تا حدودی ظاهر بود، مورد تأیید و لطف خودش انشاءالله قرار بدهد. ولادت حضرت عسکری را تبریک عرض میکنم؛ پدر بزرگوار ولیّمان و اماممان و سیّد و سالارمان (ارواحنا فداه). ورود به آستانهی ماه بهمن را هم تبریک عرض میکنم؛ ماه افتخار، ماه تحوّل عظیم تاریخ ملّت ایران، ماه حوادث بزرگ که انشاءالله خودمان را شایستهی آن کنیم که به این ماه و به حوادث آن ببالیم و افتخار کنیم.
دو سه کلمه در باب انتخابات عرض میکنم. خب، مطالبی را جناب آقای جنّتی (حفظهالله تعالی و ادامالله وجوده و برکاته) و همچنین جناب آقای رحمانی فضلی، وزیر محترم و زحمتکش کشور بیان فرمودند؛ مطالب خوبی بود، همهی مطالبی که فرمودند، مطالب دقیق و مهمّی بود؛ بنده هم چند جملهای عرض میکنم -حرفهایی قبلاً هم زدهایم، بعد هم اگر عمری باشد، باز فرصت هست و مطالبی را خواهیم گفت- چند کلمه هم اگر وقت باقی بود، دربارهی این مسئلهی اخیر، مسئلهی برجام و این توافق، عرض خواهم کرد.
در مورد انتخابات توجّه کنیم که انتخابات یک رقابت است، یک مسابقهی ملّی است بین آحاد کشور؛ اگر این مسابقه خوب و سالم و قوی برگزار شد، در بین این تیمهای مختلف هر تیمی ببرد، افتخارش مال فدراسیون خواهد بود. اینجوری است دیگر. وقتی تیمهای ورزشی خوب بازی کنند، چه تیم الف، چه تیم ب، چه تیم پ اگر برد، فدراسیون از بازی قوی و سالم اینها به خود میبالد. انتخابات هم همینجور است؛ اگر ملّت ایران، خوب، قوی، جازم و عازم وارد میدان بشود و صندوقهای رأی را از رأی خود و عزم خود پُر کند، ایران خواهد بالید، جمهوری اسلامی خواهد بالید و افتخار خواهد کرد؛ حالا هر که ببرد، هر که ببازد. در واقع بُرد و باختی برای ملّت وجود ندارد؛ ملّت در هر صورت برنده است. این نکتهی اساسی در باب انتخابات است.
خب، رقابت سالم و مسابقهی سالم چیست؟ رقابت سالم این است که همه خوب بازی کنند، همه خوب حرکت کنند. شرط اوّل همینطور که عرض کردیم، شرکت همگان است؛ همه بیایند. بنده در صحبت قبلی هم این را به همه گفتم که آن کسانی که ممکن است نسبت به نظام جمهوری اسلامی هم حتّی مسئله داشته باشند، نسبت به امنیّت کشور که دیگر مسئله ندارند، نسبت به اقتدار کشور که دیگر مسئله ندارند. خب، امروز این نظام، امنیّت کشور را حفظ کرده است، پیشرفت کشور را تسریع کرده است، به این ملّت عزّت داده است؛ اینها که دیگر قابل انکار نیست، اینها را که دوست دارند؛ [پس] وارد این میدان بشوند برای عزّت بخشیدن به ایران و ایرانی، برای استمرار امنیّت ملّی، برای تضمین پیشرفتی که بحمدالله از اوّل انقلاب شروع شده و تا امروز بیوقفه پیش رفته؛ برای اینها باید وارد بشوند. همه باید وارد بشوند. البتّه آنکسی که محض رضای خدا و برطبق وظیفه وارد میدان میشود، علاوه بر این خیرات، یک دستاورد دیگری هم دارد که بسیار عظیم است و آن دستاورد، رضای الهی است، رضای خدا است. این، شرط اوّل است: همه وارد بشوند و با نشاط وارد بشوند؛ و من به شما عرض بکنم که وارد هم میشوند. این ملّتی که ما دیدهایم و این آگاهی و بصیرتی که این ملّت از خود نشان داده، به فضل الهی، به اذن الهی، به توفیق الهی انشاءالله ملّت عزیزمان وارد خواهد شد.
یک عدّهای کمین کردهاند که با عدم ورود مردم در عرصهی انتخابات یا با تحریم انتخابات یا با سستکردنِ انتخابات -که حالا اشاره خواهم کرد- یک مچگیری از نظام جمهوری اسلامی بکنند؛ یک عدّهای کمین کردهاند. ملّت در مقابل این کمینکردههای نابکار، کارآمدیِ خودش را نشان داده است، امروز هم نشان خواهد داد. این حرف اوّل من و مهمترین حرف من در همهی دورههای انتخابات بوده است، الان هم هست: شرکت همگانی و بانشاط مردم.
مسئلهی دوّم که سلامت انتخابات و سلامت این رقابت را تأمین و تضمین میکند، این است که مردم با بصیرت، با فکر وارد بشوند و انسانهای صالح را انتخاب بکنند. آدمهایی را انتخاب بکنند که وقتی رفت در آن مسند نشست -حالا آن مسند هرچه باشد؛ چه مسند عضویّت در مجلس خبرگان باشد یا در مجلس شورای اسلامی باشد یا ریاست جمهوری باشد- خودش را سپر بلای مشکلات کشور قرار بدهد، فانی در خدمات و مصالح و منافع عمومی مردم باشد، کشور را به دشمن نفروشد، مصالح کشور را برای رودربایستی با این و آن زیر پا نگذارد؛ باید این را انتخاب کنند. این میشود یک انتخابات خوب.
بله، بنده گفتهام و باز هم میگویم که آن کسانی که حتّی نظام را قبول ندارند بیایند در انتخابات شرکت کنند، رأی بدهند، امّا نهاینکه کسی که نظام را قبول ندارد، بخواهند مجلس بفرستند. هیچجای دنیا چنین چیزی وجود ندارد که [وقتی] ما گفتیم آقا شما که نظام را قبول نداری بیا، بگوید خیلی خب، پس اجازه بدهید من به کسی رأی بدهم که او هم نظام را قبول ندارد؛ این معنی ندارد. در هیچجای دنیا در مراکز تصمیمگیری، آن کسی که اصل نظام کشور را قبول ندارد راه نمیدهند؛ [حتّی] یک جاهایی با اندک تهمتی طرف را کنار میزنند. همین کشور آمریکا که امروز خودش را نماد آزادی و مانند اینها معرّفی میکند و یک عدّه آدمهای سادهلوح هم قبول میکنند و ترویج میکنند، در آن دورانی که جریان چپ در دنیا وجود داشت -اینها البتّه حالا مطرح نیست- اینها هرکسی را به اندک بیانی که نشاندهندهی یک گرایش ضعیف به تفکّرات اقتصادیِ سوسیالیستی مثلاً بود، با قاطعیّت رد میکردند. کمونیست نبود، معتقد به کمونیسم هم نبود، معتقد به سوسیالیسم هم نبود، امّا [اگر] یک رگهی مختصری در مسائل اقتصادی نشان میداد، ردّش میکردند؛ همینجایی که حالا اسم آزادی و اسم دموکراسی و مانند اینها را میآورند و به ما اعتراض میکنند که شما چرا شورای نگهبان دارید. بیحیاها! بنابراین اینکه ما مقیّد باشیم کسی برود در مجلس که نظام را، مصالح کشور را، ارزشهای اساسی کشور را تأیید بکند، تقویت کند، دنبال بکند، یک حقّ عمومی است. این هم در انتخابات و در سلامت انتخابات مؤثّر است.
نکات دیگری هم وجود دارد: همه به قانون تمکین کنند. من خیلی خوشم آمد که دیدم آقایان محترم، هم جناب آقای جنّتی (حفظهالله)، هم جناب آقای رحمانی فضلی، روی مسئلهی قانونگرایی تکیه کردند؛ این توصیهی همیشهی ما است. بنده همیشه به دستاندرکاران ذیربط در قضیّهی انتخابات تأکیدم این است که میگویم پا را جای قرصی بگذارید؛ جای قرص، نقطهی قانونی است؛ قانون. مرّ قانون را رعایت کنید.
به نهادهای قانونی اهانت نشود؛ این را توجّه کنید. یک نهاد قانونی را که یک وظایفی دارد، نباید مورد افترا قرار بدهیم یا مورد اهانت قرار بدهیم. نهاد قانونی، نهاد قانونی است؛ نهاینکه اشتباه نمیکند؛ هر نهاد قانونیای مثل همهی آدمها، مثل این حقیرِ پُر از تقصیر و اشتباه ممکن است اشتباه کنیم امّا این موجب نمیشود که ما یک نهاد قانونی را مورد اهانت قرار بدهیم، در انظار عمومی، در تبلیغاتمان، در حرفهای خودمان تخفیف کنیم؛ نه، این باب اگر باز شد، هرجومرج خواهد شد. خب، سلیقهی جنابعالی این است، به فلان نهاد قانونی بیاحترامی میکنی، یکی دیگر سلیقهی دیگری دارد، به آن نهاد قانونیای که تو به آن وابسته هستی بیاحترامی میکند؛ این خوب است؟ این باب را باز نکنند.
اذهان عمومی را مشوّش نکنند که آقا، معلوم نیست چه خواهد شد، نمیدانیم چه خواهد شد. این کار بسیار غلطی است؛ قبلاً هم من تذکّر دادهام؛ بگذارید مردم همچنانکه حق است، همچنانکه واقع است، با شوق، با ذوق، با نشاط بروند به سمت انتخابات. تشویش افکار عمومی کار بسیار غلطی است؛ مردم را به انتخابات بدبین نکنند.
نامزدهای انتخاباتی به یکدیگر اهانت نکنند؛ خب، جنابعالی نامزد هستید، معتقدید که آدم صالحی هستید، آدم برجستهای هستید؛ بسیار خوب، از خودتان هرچه میخواهید تعریف کنید بکنید امّا به رقیبتان اهانت نکنید، به رقیبتان تهمت نزنید، از رقیبتان غیبت هم نکنید؛ تهمت و افترا یعنی نسبتی بدهید که واقعیّت ندارد، [امّا] غیبت یعنی نسبتی بدهید که واقعیّت دارد؛ غیبت هم نباید بکنید. بنابراین این هم یک وظیفه است و یک معیار است برای سلامت انتخابات. نمایندگان بروند آنچه را در وسعشان، در قدرتشان، در صلاحیّتشان هست، برای مردم بیان کنند؛ مردم هم نگاه میکنند، خوششان میآید رأی میدهند، خوششان نمیآید رأی نمیدهند؛ این میشود [انتخابات] سالم.
وعدههای غیر عملی ندهند؛ بعضی از نامزدها، وعدههایی به مردم میدهند که خودشان هم میدانند از دست آنها ساخته نیست؛ شما که نمیتوانی این وعده را عملی کنی، چرا به مردم وعده میدهی؟ چرا مردم را امیدوار میکنید به چیزی که میدانید نخواهد شد؟ گاهی وعدههای غیر قانونی میدهند! [میگویند] فلان عمل را انجام میدهیم درحالیکه میدانند آن عمل خلاف قانون است؛ یا خلاف قانون اساسی است، یا خلاف قانون عادی است؛ وعدههای اینجوری هم ندهند؛ شعارهای غیر قانونی ندهند. با مردم صادقانه باید برخورد کرد؛ همهی ملّت ما اینجور هستند که صداقت را احساس میکنند، درک میکنند؛ وقتی ما غیر صادقانه برخورد کردیم، ممکن است کسانی یک لَمحهای(۲) و لحظهای به اشتباه دچار بشوند لکن بعد حقیقت معلوم خواهد شد؛ باید صادقانه با مردم رفتار کرد، صادقانه باید با مردم حرف زد. این جزو آداب حتمی انتخابات سالم است.
یک عادتی هم در بعضی پیدا شده است که همینطور مدام تکرار میکنند (تندروها، تندروها)؛ خب بله، تندرَوی و کندرَوی -طرف افراط و تفریط- هر دو بد است، این معلوم است امّا [اینکه] تندروی چیست، کندروی چیست، خطّ میانه کدام است، چیزهای خیلی واضح و روشنی نیست، جزو مسائل بیّن نیست، تبیین لازم دارد. چون برای ما خیلی زیاد خبر میآید؛ این روزنامهها و مطبوعات گوناگون را هم آدم نگاه میکند، من میفهمم که بعضی وقتی میگویند تندروی، جریان حزباللّهی و مؤمن مورد نظرشان است؛ نه، جریان مؤمن را، جریان انقلابی را، جوانان حزباللّهی را متّهم نکنید به تندروی؛ اینها همان کسانی هستند که با همهی وجود، با همهی اخلاص در میدان حاضرند، آنجایی هم که دفاع از مرزها لازم باشد، دفاع از هویّت ملّی لازم باشد، مسئلهی جان دادن و خون دادن مطرح باشد، همینها هستند که به میدان میآیند. به صِرف اینکه یک جایی یک قضیّهای واقع بشود که مورد قبول و تأیید نباشد، فوراً پای حزباللّهیها را [وسط] بکشند، مثل قضیّهی سفارت عربستان که البتّه کار بسیار بدی بود، کار غلطی بود و هرکسی کرده باشد کار غلطی است؛ جماعت مؤمن را، جوانهای انقلابی را که هم انقلابیاند -چون بنده با این جوانها تا حدود زیادی و از دور و نزدیک اُنس دارم- هم خیلی اوقات عقلشان و فهمشان و تعقّلشان هم از بعضی از بزرگترها خیلی بیشتر است، خوب میفهمند، خوب تحلیل میکنند، خوب مسائل را تشخیص میدهند و سینهچاک انقلابند، سینهچاک اسلامند، به این بهانه ما تضعیف کنیم که فلان قضیّه در فلانجا اتّفاق افتاده است که اتّفاق بدی بوده! بله، سفارت عربستان که هیچ، در سفارت انگلیس هم که چند سال پیش، آن اتّفاق افتاد، بنده بدم آمد؛ اصلاً هیچ قابل قبول نیست اینجور عملیّات؛ این عملیّات عملیّات بسیار بدی است، به ضرر کشور و به ضرر اسلام و به ضرر همه است؛ این را بهانه قرار ندهند برای اینکه جوانهای انقلابی ما را مورد تهاجم قرار بدهند؛ این هم یک مسئله است.
بنابراین انتخابات، همینطور که آقای جنّتی درست فرمودند، یک نعمت بزرگ و یک فرصت بزرگ است؛ شکرگزاری لازم دارد این نعمت بزرگ؛ شکرگزاریاش به این است که همهی ما در هرجا که هستیم، سعی کنیم این را خوب برگزار کنیم، سالم برگزار کنیم و نگذاریم با رفتارهای ما، با حرفهای ما، با بعضی از نسنجیدهگوییهایی که گوشهوکنار انسان میشنود، این عمل بزرگ، این حرکت بزرگ، این افتخار بزرگ مشوّش و مُشوَّه(۳) بشود؛ این را حواسمان باشد؛ حادثهی بسیار بزرگی است.
شما هم دستاندرکار این کار بزرگ هستید؛ بدانید، بله، زحمات زیاد است، مشکلات زیاد است، توقّعات زیاد است، گاهی اوقات تیرهای تهمت هم به طرف شماها -هرجا که هستید؛ چه در هیئتهای اجرائی، چه در هیئتهای نظارت؛ چه در وزارت کشور، چه در شورای نگهبان- سرازیر میشود؛ اینها هست لکن بدانید اجرتان پیش خدا خیلی زیاد است؛ چون کار، کار بزرگی است. چون به کار بزرگی اشتغال دارید، [اگر] انشاءالله نیّتتان نیّت الهی باشد، انجام وظیفهی اسلامی و انقلابی باشد، اجرتان پیش خدای متعال بزرگ است؛ بنابراین از سختی این کار و از دشواری این راه واهمه نکنید و کار را با بهترین وجهی دنبال کنید. این راجع به انتخابات.
راجع به مسئلهی برجام؛ خب این هم حادثهای بود، حادثهی بزرگ و مهمّی هم بود؛ حقّاً و انصافاً هم زحمت کشیدند؛ نهاینکه حالا همهی خواستههای ما برآورده شد؛ نه، امّا همان مقداری که از خواستههای جمهوری اسلامی برآورده شد، این برادران عزیز -وزیر محترم خارجه، هیئت مذاکرهکننده، شخص رئیسجمهور محترم- انصافاً خیلی تلاش کردند؛ ما میدیدیم دائم در حال تلاش و حرصوجوش و حرکت و فکر و دنبال [کردن] و نشستن و جلسات طولانی و بیخوابی و امثال اینها [بودند]؛ انشاءالله خدای متعال به همهی آنها اجر بدهد و کارهایشان مورد سپاس الهی قرار بگیرد؛ این به جای خود محفوظ؛ لکن یک عدّهای دارند اینجور وانمود میکنند که کأنّه این دستاوردهایی که حالا مثلاً پیدا شد، آمریکا یک لطفی کرد به ما که این تحریمها را مثلاً برداشت؛ اینجور نیست. یک عدّهای از این فرصت میخواهند استفاده کنند، باز چهرهی منحوس استکبار را بزک کنند؛ این خیلی خطرناک است. چه لطفی؟ جنابعالی زحمت کشیدی، پول جمع کردی و یک خانه ساختی؛ قلدر محلّه میآید کلید خانه را از دست شما میگیرد، مثلاً نصف خانه را تصرّف میکند، شما را زیر فشار قرار میدهد؛ بعد شما با زحمت، با تلاش، با نیروی فکری، با نیروی بدنی، با نیروی عمومی، با تبلیغات، کاری میکنی که او از خانه بیرون برود امّا دو اتاق را باز برای خودش نگه بدارد؛ اینکه از خانه بیرون رفت، غصبش را کم کرد، منّتی دارد؟ آمریکاییها اینجور هستند. ما انرژی هستهای را با تواناییهای خودمان، با فکر دانشمندانمان، با پشتیبانیهای دولتهای مختلف[مان] پیش بردیم، چهار شهید دادیم در این راه، به این نقطه رساندیم؛ شوخی است؟ کاری کردیم که دشمن که یک روز حاضر نبود یک سانتریفیوژ در این کشور بچرخد، حالا مجبور شده بهخاطر واقعیّتهای موجود، تحمّل کند که چند هزار سانتریفیوژ وجود داشته باشد. این لطفی از طرف آنها نیست؛ این تلاش ملّت ایران است، تلاش دانشمندان است. [آنها] تحریم کردند برای اینکه مردم را عصبانی کنند و به خیابان بکشانند. بنده این را چند سال پیش گفتم؛(۴) بعضیها گفتند این تحلیل است؛ بله، شاید آن روز تحلیل بود امّا امروز خبر است؛ خودشان گفتند؛ افراد متعدّدی از آنها در بیانات مختلف گفتند هدف ما این است که مردم را از نظام جمهوری اسلامی، از دولت جمهوری اسلامی عصبانی کنیم. میخواستند مردم را به خیابان بکشانند؛ [امّا] مردم ما ایستادند؛ این مقاومت مردم، این ایستادگی مردم پشتوانهی کار سیاسی و دیپلماسی و مذاکره و این حرفها شد. دشمن مجبور شد؛ همین مقداری که عقبنشینی کرد، بهخاطر این بود که ملّت از خودش اقتدار نشان داد؛ دولت جمهوری اسلامی از خودش اقتدار نشان داد، عزّت نشان داد. البتّه من شخصاً معتقدم که میشد ما از این بهتر هم انجام بدهیم، خب، بالاخره توان و فرصت و امکانات همین اندازه را اقتضا کرد، ولی همین اندازه پیشرفتی که انجام گرفت، کار قابل توجّهی است، کار مهمّی است و این بهخاطر پشتیبانی ملّت، بهخاطر اقتدار ملّی، بهخاطر اتّصال فراوان نظام جمهوری اسلامی با آحاد مردم و بدنهی مردم بود.
این را هم عرض بکنم که مسئلهی هستهای و دعوای استکبار -که اصلش آمریکا است و آن بت بزرگ آمریکا است، بقیّهی دولتهای غربیای هم که در این زمینه وارد شدند، آن بتهای حاشیهای و دوروبری هستند- با ما در قضیّهی هستهای، فقط قضیّهی هستهای نبود، وَالّا میتوان سوگند یاد کرد که اینها میدانند که جمهوری اسلامی دنبال بمب هستهای نیست؛ این را میشود قسم خورد؛ مسئله مسئلهی دیگری است. این جزئی از یک حرکت عمومی است برای زیر فشار قرار دادن ملّت ایران، برای متوقّف کردن حرکت انقلابی ملّت ایران به سوی اهدافش، برای متوقّف کردن گسترهی نفوذ روزافزون نظام جمهوری اسلامی در منطقه و در جهان؛ این یک واقعیّتی است. نه اینکه ما دنبال کنیم این قضیّه را؛ طبیعت کار این است؛ حرف نو است، جذّاب است، دلهای پاک و نیّتهای صادق آن را میپسندد لذا نفوذ جمهوری اسلامی و اعتبار جمهوری اسلامی گسترش پیدا میکند، اینها متوحّش میشوند. هدف اینها این است که این را متوقّف کنند؛ هدف اینها این است که به ملّتها تفهیم کنند که جمهوری اسلامی ایران هم نتوانست بر اساس دین، یک نظامی را بر پا کند و ادامه بدهد و اداره کند؛ میخواهند این را نشان بدهند و هدف این است؛ این را باید همه متوجّه باشند؛ مسئولین هم باید متوجّه باشند، آحاد مردم ما هم توجّه داشته باشند.
آمریکا با زور و با تبلیغات دروغین میخواهد کار خود را پیش ببرد؛ باید در مقابل زور او و در مقابل تبلیغات دروغین او مقاومت کرد. الان هم همهی مسئولان -چه مسئولین دولتی، چه آن هیئت نظارتی که ما توصیه کردیم-(۵) مراقب باشند که طرف مقابل خدعه نکند؛ چون طرفْ اهل خدعه است، اهل خدعه کردن است. به لبخند و به ماسکی که او بر چهره زده نمیشود اعتماد کرد.
من به شما عرض بکنم، آمریکای دوران ریگان و آمریکای دوران بوش با آمریکای امروز هیچ فرقی ندارند، هیچ تفاوتی ندارند. همچنانکه آمریکای دوران ریگان یکوقتی لازم دانست و مناطق ما را در خلیج فارس، از روی حقد و غضب بمباران کرد، امروز هم [اگر] بتوانند همین کار را میکنند. آمریکا تفاوتی نکرده؛ سیاستهای آمریکا در مقابل اسلام و در مقابل جمهوری اسلامی، سیاستهای ثابتی بوده. البتّه روشهایشان متفاوت است؛ یکی این روش را دنبال میکند، یکی آن روش را دنبال میکند، امّا هدفشان یک چیز است؛ این را باید همه متوجّه باشند. لذا اهل خدعهاند و خدعه میکنند. مراقب خدعه کردن [آنها] باشند؛ مراقب باشند که آنچه آنها دارند انجام میدهند، منطبق باشد بر آنچه بهمعنای واقعی کلمه تعهّد کردهاند. این خدعهی طرف مقابل را نبایستی نادیده بگیرند. و اگرچنانچه خدعهای از طرف دیدند، آنوقت در مقابل، بایستی مقابلهبهمثل بکنند؛ یعنی اگرچنانچه طرف [مقابل] نقض عهد کرد، اینطرف هم باید نقض عهد بکند، ایستادگی باید بکند.
این حرکتی که جوانهای عزیز سپاه پاسداران ما در دریا کردند و در مقابل تجاوز دشمن از خودشان هویّت و قدرت نشان دادند -که تا حالا فرصت نشده که از اینها تشکّر بکنم؛ و واقعاً هم تشکّر میکنم از اینها- کار بسیار درستی کردند؛ دشمن تجاوز کرد به آبهای ما، اینها رفتند دشمن را محصور کردند. کسانی که مسئولین سیاست هستند، در همهی عرصههای جهانی همینجور عمل کنند؛ مراقب تجاوز دشمن باشند و ببینند کجا تجاوز میکند، کجا دارد از خطوط تجاوز میکند، و با قدرت جلویش را بگیرند.
یک نکتهی دیگری که من بارها تذکّر دادهام این است که حالا که تحریمها برداشته شد، آیا مشکل اقتصاد کشور و معیشت مردم و سفرههای مردم با برداشتن تحریمها حل خواهد شد؟ نه، مدیریّت لازم است، برنامه لازم است. من، هم در زمان این دولت، هم در زمان دولت قبل که بخشی از تحریمهای مهم تازه شروع شده بود و بخشی هم در انتظار زمان بود که شروع بشود گفتم که مشکلات اقتصادی کشور ممکن است بیست درصد، سی درصد، چهل درصد مربوط باشد به تحریمها [امّا] بقیّه مربوط به مدیریّت ما است؛ ما باید مدیریّت کنیم، ما بایستی درست عمل کنیم و راه عمل هم اقتصاد مقاومتی است. اقتصاد مقاومتی را همه تأیید کردند، همه تصدیق کردند، برایش برنامهریزی کردند -خوشبختانه دستگاههای دولتی، دوستان ما در دولت برنامههایی دارند برای پیگیری- بجد باید آن را پیگیری کنند و کشور را باید از لحاظ اقتصاد مقاوم کنند؛ وَالّا اگر چشم ما به تصمیم بیگانه باشد، به دست بیگانه باشد، به جایی نمیرسیم. نفت ما را امروز تقریباً به یکپنجمِ قیمت رساندهاند. نفت را که سرمایهی اصلی اقتصاد ما است متأسّفانه، تقریباً به یکپنجم قیمت رساندهاند. تازه همان ۱۰۰ دلار یا ۱۱۰ یا ۱۲۰ دلار هم قیمت واقعی نفت نبود؛ قیمت واقعی نفت از آن هم بیشتر است -این را هم من قبلها گفتهام-(۶) امّا همان [قیمتی] هم که بود، آن را تقریباً به یکچهارم یا به یکپنجم تقلیل دادهاند. اگر چشم انسان به دست دشمن باشد، این اتّفاقات زیاد میافتد. اینها تکانههای اجتنابناپذیری است که انسان در مقابلش اختیاری ندارد؛ ما باید اقتصاد را جوری بکنیم که در مقابل این تکانهها بتواند محکم بِایستد و تحت تأثیر قرار نگیرد.
الان هم که هیئات میآیند و میروند، مسئولین دولتی هوشیار باشند؛ اینجور نباشد که قرارداد بستن با هیئتهای تجاری و صنعتی و اقتصادیِ بیگانهای که میآیند و میروند، به صنعت داخل، به کار داخل، به کشاورزی داخل لطمه بزند. ما البتّه به مسئولین محترم هم این را در جلسات خصوصی گفتهایم که مراقبت باید بکنند. یعنی باید کشور روی پای خودش بِایستد. ما یک ملّت قوی و با تعداد زیادیم -ما نزدیک به هشتاد میلیون جمعیّتیم؛ این جمعیّت کمی نیست- دهها میلیون جوان تحصیلکرده در کشور ما هست؛ ما در همهی بخشها و در همهی قسمتها آدمهای توانا و دانا داریم؛ این هم که منابع زیرزمینی ما است، این هم تنوّع عجیبوغریبِ فصلی و اقلیمی کشور ما است؛ همهی اینها امکانات است، همهی اینها فرصت است. ما باید روی پای خودمان بِایستیم، به دیگران نبایستی اتّکاء بکنیم.
خب، دشمن، دشمن است و نقشههایش به ضرر ملّتها است؛ در این منطقه اینجور است. یادتان هست که چند سال قبل از این، آمریکاییها گفتند (خاورمیانهی جدید)؛ ما آنوقت درست نفهمیدیم چهکار میخواهند بکنند که اسمش را خاورمیانهی جدید میگذارند؛ حالا فهمیدیم خاورمیانهی جدید چیست: خاورمیانهی جنگ، خاورمیانهی تروریست، خاورمیانهی تعصّب و تحجّر، خاورمیانهی مشغول به هم؛ در سوریه جنگ است، در عراق جنگ است، در لیبی جنگ است، تروریسم در همهی این کشورها گسترده است، در ترکیه تروریسم است، در جاهای دیگر تروریسم است؛ این خاورمیانهی جدید است؛ این آن چیزی است که آنها دنبالش بودند. بله، انکار میکنند لکن انسان چشم دارد، انسان عقل دارد، نگاه میکند میبیند. جنگ شیعه و سنّی راه بیندازند، عناصر داخلی را در کشورها مسلّح کنند و به جان ملّتها و دولتها بیندازند. این آن خاورمیانهی جدید اینها است. آمریکا را بشناسند.
کشور ما بحمدالله به برکت تدیّن مردم، انقلابیگری مردم و بصیرت مردم، از دستاندازیها و تعرّضهای دشمنان سوگندخوردهی مردم تا حدود زیادی مصون مانده. بله، ضربه زدهاند، یک کارهایی کردهاند امّا نتوانستهاند ضربهی اساسی بزنند و به توفیق الهی نخواهند توانست ضربهی اساسی بزنند. و به توفیق الهی ملّت ایران آن روزی را که بر همهی سیاستهای استکباری فائق بیاید و به آرزوهای خود برسد، انشاءالله خواهد دید و تمام آن اهداف و آرمانهای بزرگ انقلاب اسلامی را انشاءالله ملّت ایران تجربه خواهد کرد. تلاش عمومی ما لازم است، تلاش مخلصانهی ما لازم است، همکاریهای ما لازم است، مهربانیهای ما نسبت به هم لازم است. با همدیگر باشیم، با همدیگر بسازیم، با همدیگر کار کنیم، اهداف را فراموش نکنیم، آرمانهای بلند را فراموش نکنیم، در همهی میدانها صمیمانه قدم برداریم. خدا با ملّت ایران است، و انشاءالله پیروزی از آنِ ملّت ایران است. خداوند انشاءالله همهی شما را موفّق و مؤیّد بدارد. خداوند شهدای عزیز ما و امام بزرگوار ما را با پیغمبر محشور کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) دهمین دورهی انتخابات مجلس شورای اسلامی و پنجمین دورهی انتخابات مجلس خبرگان رهبری، هفتم اسفند سال جاری بهطور همزمان برگزار میگردد. در ابتدای این دیدار، آیتالله احمد جنّتی (دبیر شورای نگهبان) و عبدالرّضا رحمانی فضلی (وزیر کشور) گزارشی ارائه کردند.
۲) لحظه، زمان کوتاه
۳) زشت
۴) ازجمله، بیانات در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی (۱۳۹۳/۱/۱)
۵) نامه به رئیسجمهور دربارهی الزامات اجرای برجام (۱۳۹۴/۷/۲۹)
۶) بیانات در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی (۱۳۷۹/۱/۶)
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى
تاریخ: 1394/10/08
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى
بهمناسبت سالروز ولادت پیامبر اکرم و امام جعفر صادق صلواتاللهعلیهما؛ در حسینیهی امام خمینی رحمهالله
بسماللهالرّحمنالرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.
تبریک عرض میکنم به شما حضّار گرامی و عزیز، مسئولین کشور، میهمانان مجمع وحدت اسلامی و سفرای محترم کشورهای اسلامی که در جلسه حضور دارید، ولادت باسعادت پیامبر مکرّم اسلام و فرزند بزرگوارش امام صادق (علیهالسّلام) را؛ همچنین تبریک عرض میکنم به همهی ملّت ایران و همهی امّت اسلامی، و به همهی آزادگان عالم و آن کسانی که برای فضیلت و اخلاق و تلاش و جهاد در راه فضیلت و اخلاق ارزش قائلند.
ولادت پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین بعثت آن بزرگوار، روحی بود که در کالبد دنیای مردهی آن روز دمیده شد. آن دنیا بظاهر زنده بود؛ حکومتها، سلطنتها، تلاشها، فعّالیّتها برقرار بود، امّا در آن دنیا مرگ انسانیّت بود، مرگ فضیلت بود. آنچه بود جفا بود، ظلم بود، تبعیض بود، قساوت بود؛ فضیلتها مرده بود و رسول اکرم، خودش و دعوتش در آن دنیا روحی دمیدند. اینکه عرض میکنیم دعوتش و خودش، چون خود پیغمبر هم تجسّم اسلام بود. از همسر مکرّم پیغمبر اسلام نقل شده است که گفت (کانَ خُلقُهُ القُرآن)؛(۲) قرآن مجسّم بود. پیغمبر و دینش در آن دنیای مرده روحی دمیدند. اِستَجیبوا للهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛(۳) حیات بود آنچه او آورد برای آن مردم و دنیای ظلمانی و مرگزده و آفتزده.
من و شما امروز این مراسم را گرامی میداریم. خب، گرامی داشتن با زبان و با نشستن دُور هم کار پسندیدهای است امّا این، آن چیزی نیست که از من و شما مدّعیان پیروی از اسلام و پیغمبر متوقَّع است؛ این کافی نیست. ما هم باید در صدد آن باشیم که در دنیای مردهی امروز و در دنیای آفتزدهی امروز روحی بدمیم. امروز هم دنیا دچار ظلم است، دچار قساوت است، دچار تبعیض است. امروز هم مرگ فضیلت، عزای بزرگ آدمیان است. فضیلتها بهوسیلهی ابزارهای قدرتهای مادّی سرکوب میشوند؛ عدالت سرکوب میشود؛ انسانیّت و اخلاق سرکوب میشود؛ خون انسانها به دست قدرتمندانِ بیمحابا بر زمین جاری میشود؛ ملّتهایی بهخاطر غارتزده بودن بهوسیلهی قدرتها، از گرسنگی جان میدهند. این وضع امروز دنیا است. این هم مثل همان جاهلیّت دوران قبل از ظهور اسلام است؛ این هم جاهلیّت است.
امروز، وظیفهی امّت اسلامی تنها این نیست که به یادبود ولادت پیغمبر یا بعثت پیغمبر جشن برپا کند؛ این کار کوچک و کمی است نسبت به آنچه وظیفهی او است. دنیای اسلام امروز وظیفه دارد مثل خود اسلام و مثل خود پیغمبر، روحی در این دنیا بدمد، فضای جدیدی ایجاد کند، راه تازهای را باز کند. ما به این پدیدهای که در انتظار آن هستیم میگوییم (تمدّن نوین اسلامی). ما باید دنبال تمدّن نوین اسلامی باشیم برای بشریّت؛ این تفاوت اساسی دارد با آنچه قدرتها دربارهی بشریّت فکر میکنند و عمل میکنند؛ این بهمعنای تصرّف سرزمینها نیست؛ این بهمعنای تجاوز به حقوق ملّتها نیست؛ این بهمعنای تحمیل اخلاق و فرهنگ خود بر دیگر ملّتها نیست؛ این بهمعنای عرضه کردن هدیّهی الهی به ملّتها است، تا ملّتها با اختیار خود، با انتخاب خود، با تشخیص خود راه درست را انتخاب کنند. راهی که امروز قدرتهای جهان ملّتها را به آن راه کشاندهاند، راه غلط و راه گمراهی است. این وظیفهی امروز ما است.
یک روزی مردم اروپا با استفاده از دانش مسلمین و فلسفهی مسلمین توانستند از این دانش و فلسفه استفاده کنند و یک تمدّنی را برای خودشان شالودهریزی کنند. این تمدّن البتّه تمدّن مادّی بود. از قرن شانزدهم و هفدهم میلادی اروپاییها شروع کردند به شالودهریزی یک تمدّن جدید، و چون مادّی بود از ابزارهای گوناگون بیمحابا استفاده کردند؛ [از طرفی] به سمت استعمار رفتند، به سمت مغلوب کردن ملّتها رفتند، به سمت غارت کردن ثروت ملّتها رفتند؛ از یک طرف هم خودشان را در درون تقویت کردند با علم و با فنّاوری و با تجربه، و این تمدّن را بر عالم بشریّت حاکم کردند. این کاری بوده است که اروپاییها در طول چهار پنج قرن انجام دادند. این تمدّنی که آنها به دنیا عرضه کردند، جلوههای زیبایی از فنّاوری و سرعت و سهولت و ابزارهای زندگی را در اختیار مردم گذاشت امّا خوشبختی انسانها را تأمین نکرد، عدالت را برقرار نکرد؛ بعکس، بر فرق عدالت کوبید، ملّتهایی را اسیر کرد، ملّتهایی را فقیر کرد، ملّتهایی را تحقیر کرد؛ در درون خود هم دچار تضادها شد، از لحاظ اخلاقی فاسد شدند، از لحاظ معنوی پوک و پوچ شدند. امروز خود غربیها به این معنا گواهی میدهند. یک سیاستمدار برجستهی غربی به من گفت دنیای ما دنیای پوچ و پوکی است و این را حس میکنیم. راست میگوید؛ این تمدّن ظاهر پُرزرقوبرقی داشت امّا باطن خطرناکی برای بشریّت داشت. امروز تضادهای تمدّن غربی خود را دارد نشان میدهد؛ در آمریکا یکجور، در اروپا یکجور، در مناطق تحت سلطهی اینها در سراسر دنیا هم یکجور.
امروز نوبت ما است، امروز نوبت اسلام است. وَ تِلکَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاس؛(۴) امروز نوبت مسلمین است که با همّت خود، تمدّن نوین اسلامی را شالودهریزی کنند. همچنانکه اروپاییها آنروز از دانش مسلمین استفاده کردند، از تجربهی مسلمین استفاده کردند، از فلسفهی مسلمین استفاده کردند، ما [هم] امروز از دانش جهان استفاده میکنیم، از ابزارهای موجود جهانی استفاده میکنیم برای برپا کردن تمدّن اسلامی، منتها با روح اسلامی و با روح معنویّت. این وظیفهی امروز ما است.
این عمدتاً خطاب به علمای دین و روشنفکران راستین است. بنده دیگر چندان امیدی به سیاستمدارها ندارم. قبلها تصوّر میشد که سیاستمداران دنیای اسلام در این راه بتوانند کمک کنند، [امّا] متأسّفانه این امید ضعیف شده است. امروز امید ما به علمای دین در سراسر دنیای اسلام و به روشنفکران راستین [است] که غرب را قبلهی خودشان ندانند؛ امید به آنها است و این ممکن است. نگویند این کار، شدنی نیست؛ این کار شدنی است، این کار عملی است. دنیای اسلام ابزارهای فراوانی دارد: ما جمعیّت خوبی داریم، سرزمینهای خوبی داریم، موقعیّت جغرافیایی برجستهای داریم، منابع طبیعی بسیاری در دنیای اسلام داریم. نیروهای انسانی بااستعداد و برجستهای در دنیای اسلام داریم که اگر اینها را با تعالیم اسلام مستقل بار بیاوریم، میتوانند آفرینشهای هنرمندانهی خودشان را در عرصهی علم، در عرصهی سیاست، در عرصهی فنّاوری و در عرصههای گوناگون اجتماعی نشان بدهند و ارائه بدهند.
جمهوری اسلامی یک نمونه است، یک منطقهی آزمایش و یک آزمون است برای دنیای اسلام. ما قبل از اینکه اسلام بر این کشور حاکم بشود، یک ملّت بهتماممعنا عقبافتاده بودیم، وابسته بودیم؛ از لحاظ علمی عقبافتاده، از لحاظ سیاسی عقبافتاده، از لحاظ اجتماعی عقبافتاده، در دنیای سیاست منزوی. امروز پیشرفتهای جمهوری اسلامی، دشمنان ما را هم وادار به اعتراف کرده است؛ امروز تقریباً بعد از گذشت ۳۵ سال از پیروزی انقلاب اسلامی، ما در رتبهی علمی، در رتبهی فنّاوری، در بسیاری از دانشهای نوین دنیا، در ردیف کشورهای پیشرفته قرار داریم. گزارشهایی که واقعیّت و حقّانیّت آنها اثبات شده است، به ما میگوید ما در یکجا رتبهی هفتم هستیم، در یکجا رتبهی ششم هستیم، در یکجا رتبهی پنجم هستیم. ملّت ایران به برکت اسلام توانست هویّت خود و شخصیّت خود را نشان بدهد؛ این قابل تعمیم است؛ شرطش این است که سایهی سنگین و شوم ابرقدرتها بر سر کشورها نباشد؛ این شرط اوّل است؛ البتّه هزینه دارد و هیچ کار بزرگی بیهزینه نیست. من در این مجلس سنگین و مهم که شخصیّتهای مهم و بزرگی در این مجلس حضور دارند، میخواهم این را بگویم که امّت اسلامی با یک تلاش مجاهدانه و مجدّانه میتواند تمدّن اسلامیِ باب این دوران را طرّاحی کند، شالودهریزی کند، به ثمر برساند و آن را در مقابل بشریّت قرار بدهد.
ما بِزور هیچکس را به اسلام دعوت نمیکنیم؛ ما بِزور هیچ کشوری را تحت سلطهی دنیای اسلام قرار نمیدهیم؛ ما مثل اروپاییها عمل نمیکنیم؛ ما مثل آمریکا عمل نمیکنیم. اروپاییها راه افتادند از یک جزیره در کنار اقیانوس اطلس رفتند تا اقیانوس هند، یک کشور عظیم مثل هند را و همچنین چند کشور اطراف آن را بِزور تصرّف کردند و غارت کردند و خودشان ثروتمند شدند و آنها را به خاک سیاه نشاندند؛ اینجوری پیش رفتند. امروز هم همان کار را با روشهای دیگر، با شیوههای دیگر دارند در دنیا انجام میدهند؛ با پول دیگران، با سرمایهی دیگران، با ثروت دیگران، با محصول کار دیگران برای خودشان پیشرفت درست میکنند و ظاهر خودشان را آرایش میدهند؛ البتّه باطن دارد خراب میشود؛ باطنشان دارد میپوسد؛ همانطور که عرض کردیم دارند پوک و پوکتر میشوند. آنچه شما مسلمانها به دست بیاورید، دشمنان شما را ناخشنود خواهد کرد؛ آنچه بر شما مصیبت وارد بشود، آنها را خرسند و خوشحال خواهد کرد؛ اِن تَمسَسکُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم وَ اِن تُصِبکُم سَیِّئَةٌ یَفرَحوا بِها؛(۵) اینجوری هستند، این [کلام] قرآن است. ما باید نگاهمان به آنها نباشد و به دست آنها، به لبخند آنها، به اخم آنها نگاه نکنیم؛ راهمان را پیدا کنیم و حرکت کنیم و پیش برویم؛ این وظیفهی ما و وظیفهی همه در دنیای اسلام است.
یکی از ابزارهای دشمنان، ایجاد تفرقه است بین ما؛ من اصرار دارم بر این موضوع تکیه کنم و تأکید کنم. برادران، خواهران، مسلمانان دنیای اسلام، اگر این صدا به گوش شما خواهد رسید! آن روزی که کلمهی سنّی و شیعه در ادبیّات آمریکاییها پیدا شد، ما نگران شدیم؛ اهل نظر همه نگران شدند. سنّی و شیعه به آمریکا چه ارتباط دارد؟ فلان سیاستمدار یهودی صهیونیست آمریکایی که جز شرارت علیه اسلام و مسلمین از او ممکن نیست سربزند، چهکار دارد که بیاید بین سنّی و شیعه در دنیای اسلام قضاوت بکند، راجع به سنّی یک چیزی بگوید، راجع به شیعه یک چیزی بگوید؟ از وقتی ادبیّات سنّی و شیعه در کلمات آمریکاییها ظهور پیدا کرد، اینجا کسانی که اهل فهم و دقّت بودند نگران شدند؛ فهمیدند که یک کار جدید در شُرف انجام است و تحقّق پیدا کرد. ایجاد جنگ بین شیعه و سنّی سابقه دارد؛ انگلیسیها در این کار ماهرند. ما سوابق زیادی داریم و اطّلاعات فراوانی داریم از گذشتهی ایجاد دعوا و اختلاف و کینه بین سنّی و شیعه که بهوسیلهی عوامل انگلیسی -چه در اینجا، چه در دولت عثمانی سابق، چه در کشورهای عربی- بهوجود میآمد برای اینکه اینها را به جان هم بیندازند؛ لکن نقشهای که امروز آمریکاییها در این زمینه دارند، نقشهی خطرناکتری است؛ آیا طرفداری از فرقهای در مقابل فرقهای دیگر در درون دنیای اسلام، ما را خوشحال میکند؟ اگر از ما طرفداری کردند، ما باید خرسند بشویم؟ نه، ما باید غصّهدار بشویم، ببینیم چه نقطهی ضعفی در ما دیدهاند که میخواهند از آن نقطهی ضعف استفاده کنند و ابراز طرفداریِ از ما میکنند.
اینها با اصل اسلام مخالفند؛ آنچه واقعیّت قضیّه است [همان است که] در ماجرای یازدهم سپتامبر آمریکا در نیویورک و آن قضیّهی انفجار برجها، رئیسجمهور وقت آمریکا گفت که جنگ صلیبی است؛ او راست گفت؛ او آدم بدی بود امّا این حرفش حرف راستی بود: دعوای بین اسلام و استکبار. البتّه او گفت مسیحیّت و [جنگ] صلیبی، امّا دروغ میگفت؛ مسیحیها در درون دنیای اسلام با امنیّت کامل زندگی میکردند و امروز هم در کشور ما اینجور است، در بعضی کشورهای دیگر هم اینجور است؛ مقصودش دعوای بین قدرت استکباری و قدرتهای مسلّط عالم با اسلام بود؛ این درست بود؛ آن حرف حرف صادقانهای بود. این آقایان فعلی حاکم بر آمریکا که میگویند ما با اسلام موافقیم، با فلان فرقهی اسلامی مخالفیم، با فلان فرقه مخالفیم، دروغ میگویند؛ اینها نفاق میورزند و ریاکاری میکنند؛ اینها هم با اصل اسلام مخالفند؛ و راه را در ایجاد دعوا و جنگ بین مسلمانها پیدا کردند.
یک روزی این اختلاف به عنوان پانایرانیسم و پانترکیسم و پانعربیسم و از این قبیل چیزها مطرح میشد که خیلی کاربرد نداشت؛ امروز به نام مذهب میخواهند اختلاف ایجاد کنند و جوانها را به جان هم بیندازند. آنوقت نتیجه این میشود که فرقههای تروریستی مثل داعش و امثال اینها با پول وابستگان به آمریکا، با کمک سیاسی آمریکا، با همراهیِ همپیمانان آمریکا تولّد پیدا میکنند و امکان نشاط پیدا میکنند و این فجایع را در دنیای اسلام بهوجود میآورند؛ نتیجه این میشود.
اینها دروغ میگویند اگر میگویند ما با شیعه مخالفیم، با سنّی موافقیم؛ نخیر. آیا فلسطینیها شیعهاند یا سنّیاند؟ چرا با فلسطینیها اینقدر بدند؟ چرا جنایت نسبت به فلسطینیها را مطلقاً مورد تعرّض قرار نمیدهند؟ غزّه چقدر کوبیده شد؟ سرزمینهای کرانهی باختری چقدر تحت فشار قرار گرفت و هماکنون تحت فشار قرار دارد؟ آنها که شیعه نیستند، آنها سنّیاند. برای آمریکاییها مسئله مسئلهی شیعه و سنّی نیست؛ هر مسلمانی که بخواهد با اسلام، با احکام اسلامی و قوانین اسلامی زندگی کند و برای آن مجاهدت کند و در راه آن حرکت کند، دشمن خود بهحساب میآورند.
با یک سیاستمدار آمریکایی مصاحبه کردند؛ مصاحبهگر از او میپرسد که دشمن آمریکا کیست؟ او در جواب میگوید دشمن آمریکا تروریسم نیست، دشمن آمریکا مسلمانها هم نیستند، دشمن آمریکا (اسلامگرایی) است؛ اسلامگرایی. یعنی مسلمان تا وقتی بیتفاوت راهش را بیاید و برود و انگیزهای نسبت به اسلام نداشته باشد، احساس دشمنی با او نمیکنند؛ امّا وقتی اسلامگرایی به میان آمد، پایبندی و تقیّد به اسلام و حاکمیّت اسلام به میان آمد، پایهریزیِ همان تمدّن اسلامی وقتی به میان آمد، دشمنیها شروع میشود؛ راست گفته، دشمن او اسلامگرایی است. لذا وقتی بیداری اسلامی در دنیای اسلام رخ میدهد، شما میبینید چقدر دستپاچه میشوند، تلاش میکنند، کار میکنند بلکه ضایعش کنند، بلکه نابودش کنند؛ یک جاهایی هم موفّق میشوند. البتّه من به شما عرض بکنم که بیداری اسلامی نابود شدنی نیست؛ بیداری اسلامی انشاءالله به فضل الهی، به حولوقوّهی الهی به اهداف خود خواهد رسید.
هدف آنها ایجاد جنگ داخلی بین مسلمانها است و متأسّفانه تا حدودی موفّق شدهاند. کشورهای اسلامی را یکی پس از دیگری دارند ویران میکنند -سوریه را ویران میکنند، یمن را ویران میکنند، لیبی را ویران میکنند- زیرساختهایشان را از بین میبرند، چرا؟ چرا ما تسلیم این توطئه بشویم؟ چرا آن چیزی که هدف آنها است، برای ما ناشناخته باقی بماند؟ بصیرت پیدا کنیم؛ اگر میخواهیم در این راه موفّق بشویم، باید بصیرت پیدا کنیم. امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) فرمود:اَلا وَ لا یَحمِلُ هذَا العَلَمَ اِلاّ اَهلُ البَصَرِ وَ الصَّبر؛(۶) باید بصیرت پیدا کرد، باید در این راه صبور بود. وَ اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئًا؛(۷) اگر با بصیرت حرکت کنیم و صبر کنیم و استقامت بهخرج بدهیم اثری نمیبخشد؛ امّا وقتیکه ما هم مثل آنها حرف بزنیم، مثل آنها کار بکنیم، آنوقت نتیجه این میشود.
در بحرین مسلمانها را چرا اینجور زیر فشار قرار میدهند؟ در نیجریه چرا [برای] آن شیخ مصلحِ تقریبیِ مؤمن(۸) اینجور فاجعهآفرینی میکنند و حدود هزار نفر از مردم دوروبر او را به قتل میرسانند و شش فرزند او را در دو سال به شهادت میرسانند؟ چرا دنیای اسلام در مقابل این فجایع ساکت میمانَد؟ چرا دنیای اسلام بمباران شبانهروزی قریب به یک سال در یمن را تحمّل میکند؟ نزدیک به یک سال است -ده ماه و اندکی است- که خانهی مردم یمن، بیمارستانشان، مدرسهشان، جادّهشان، افراد بیگناهشان، زن و مردشان زیر بمبها هستند؛ چرا؟ این به نفع دنیای اسلام است؟ سوریه یکجور، عراق یکجور. اهداف آنها اهداف خطرناکی است، اهداف آنها در اتاقهای فکر -به قول خودشان- طرّاحی میشود؛ ما باید بیدار باشیم.
عرض کردم که امید و تکلیف و مسئولیّت، متوجّه به علمای اسلام و به روشنفکران راستین در دنیای اسلام است؛ باید با مردمشان حرف بزنند، با سیاستمدارانشان هم حرف بزنند -بعضی از سیاستمداران دنیای اسلام وجدانهای بیداری دارند؛ این را ما از نزدیک تجربه کردیم- میتوانند نقش ایفا کنند. عرض من در این جلسه این است: ما از یادبود ولادت پیغمبر این بهره را ببریم که کاری را که اسلام در روز اوّل کرد که احیای دنیای مردهی آن زمان بود، وجههی همّت خودمان قرار بدهیم؛ و این احتیاج دارد به عقل، به خردمندی، به تدبّر، به بصیرت، به شناخت دشمن؛ دشمن را بشناسیم، توطئههای دشمن را بشناسیم، فریب دشمن را نخوریم. خداوند متعال باید به ما کمک کند، ما را در صراط مستقیم خودش قرار بدهد و ثابتقدم بدارد. شاعر عرب درست گفته است که:
الدَّهرُ یَقظان وَ الأَحداثُ لم یَنَم
فَما رُقادُکُم یا أَفضَلَ الأُمَم(۹)
وقتیکه دنیای قدرت، دنیای زر و زور با همهی امکانات خود متوجّه شما است، شما حق ندارید چُرت بزنید، حق ندارید خواب بروید.
پروردگارا! ما را آنچنان که پسند اسلام و دنیا است، راهرو در این صراط مستقیم قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین حسن روحانی (رئیسجمهور) مطالبی بیان کرد.
۲) شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج ۶، ص ۳۴۰
۳) سورهی انفال، بخشی از آیهی ۲۴؛ (... چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فراخواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت کنید ...)
۴) سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۱۴۰؛ (... و ما این روزها[ی شکست و پیروزی] را میان مردم به نوبت میگردانیم [تا مردم پند گیرند] ...)
۵) سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۱۲۰ (اگر به شما خوشی رسد، آنان را بدحال میکند؛ و اگر به شما گزندی رسد، بدان شاد میشوند؛ ...)
۶) نهجالبلاغه، خطبهی ۱۷۳
۷) سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۱۲۰؛ (... و اگر صبر کنید و پرهیزکاری نمایید، نیرنگشان هیچ زیانی به شما نمیرساند ...)
۸) شیخ ابراهیم الزّکزاکی
۹) احمد شوقی، با اندکی اختلاف.
بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور
تاریخ: 1394/10/14
بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الارضین.
خیلی جلسهی مطلوب و جذّابی است برای بنده؛ جلسهای که در آن شما برادران عزیز، ائمّهی محترم جمعه، کارگزاران معنوی و فرهنگی انقلاب در سراسر کشور در آن حضور دارید. کاش میتوانستیم با یکایک شما برادران عزیز بنشینیم و صحبت کنیم. افسوس که هم وقت و هم توان و نیروی کارآمد، آنچنان نیست که به بنده این توفیق را بدهد که بتوانم با شما یکایک بنشینیم، صحبت کنیم و از شما بشنویم. دوست میداشتم که بتوانم از خطبههای نماز جمعهی شما گاهی بشنوم. سابق به بعضی از شهرستانها که میرفتیم، مقیّد بودم خطبهی جمعهی آن شهرستان را که از رادیو پخش میشد بشنوم؛ حالا دیگر مسافرتهایمان هم کم شده، این توفیق هم کمتر به ما دست میدهد. بههرحال این جلسه برای من جلسهی مغتنمی است؛ شما را زیارت کردیم؛ گزارش جناب آقای تقوی را هم شنیدیم که مبسوط و مشروح و مفید بود. دو مطلب من عرض میکنم در این دیدار؛ یک مطلب دربارهی مسئلهی نماز جمعه است که مسئلهی مورد ابتلاء ما و شما است و مسئلهی بسیار مهمّی است؛ یک مسئله هم اجمالی در باب مسئلهی انتخابات است که نزدیک آن هستیم. چند جملهای دربارهی هرکدام از این دو مسئله عرض خواهیم کرد.
در مورد مسئلهی نماز جمعه باید عرض کنم که نماز جمعه یک قرارگاه است؛ قرارگاه ایمان، قرارگاه تقوا، قرارگاه بصیرت، قرارگاه اخلاق. از تعبیر قرارگاه نباید ما وحشت بکنیم، چون قرارگاه جزو تعبیرات و اصطلاحات مربوط به جنگ و مبارزه و این چیزها است. خب، این جنگ وجود دارد، بر ما تحمیل شده -ما درحال جنگیم، منتها جنگ نظامی نیست؛ جنگ معنوی است، جنگ اعتقادی و ایمانی است، جنگ سیاسی است- همچنانکه در دفاع مقدّس هشت سال بر ما جنگ را تحمیل کردند. ما که دنبال جنگیدن با همسایهمان نبودیم، بر ما تحمیل شد؛ حمله کردند. ما ابتدا حمله نمیکنیم؛ حتّی در جایی که دفاع لازم نباشد، دفاع هم نمیکنیم؛ لَئِن بَسَطتَ اِلَیَّ یَدَکَ لِتَقتُلَنی مآ اَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ اِلَیکَ لِاَقتُلَکَ اِنّی اَخافُ اللهَ رَبَّ العلَمین؛(۲) ما اینجوری هستیم. آنجایی که دفاع لازم است، چرا، وارد عرصهی دفاع میشویم. و خدا را شکر که ملّت ایران، نیروهای انقلاب، رهبر بزرگ و عزیزِ فقیدِ ما -که بحمدالله نامش، یادش، راهش زنده است- نشان دادند که در زمینهی دفاع، توانا هستند. ما در حال یک چنین نبردی هستیم؛ ما در حال یک چنین جهادی هستیم. به ایمان مردم ما حمله میکنند، به بصیرت مردم ما حمله میکنند، به تقوای ما حمله میکنند، به اخلاق ما حمله میکنند، ویروسهای گوناگونِ خطرناکِ معنوی را در میان ما پراکنده میکنند؛ خب، ما چه کار کنیم؟ باید دفاع کنیم. این، قرارگاه لازم دارد، مثل قرارگاههای میدان جنگ؛ نماز جمعه یکی از مهمترینِ این قرارگاهها است؛ قرارگاه ایمان است، قرارگاه تقوا است. با این چشم به نماز جمعه نگاه کنیم. شما هم فرمانده قرارگاهید؛ قرارگاههای میدان جنگ هرکدام فرماندهی دارند؛ فرمانده قرارگاه امامت جمعه، شخص امام جمعه است.
خب، عمدهی [هدف] در این قرارگاه تبیین است؛ مسئلهی تبیین. عمدهی هدف انبیای الهی تبیین بود؛ حقیقت را بیان کنند؛ چون آن چیزی که موجب میشود انسانها گمراه بشوند این است که حقیقت را نمیشناسند؛ عمده این است. از این قبیل هم هستند که حقیقت را میدانند امّا انکار میکنند، لکن عمدهی انحرافها ناشی از ندانستن حقیقت است و انبیای الهی آمدند تا حقیقت را بیان کنند، واضح کنند، ظاهر کنند، حجّت را تمام کنند بر مردم؛ مسئلهی تبیین این است. اَلعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنبیاء؛(۳) شما میراثبر انبیا هستید، از جمله در این قضیّه؛ مسئلهی تبیین.
نماز جمعه همچنانکه از اسم آن پیدا است، محلّ جمع است، محلّ اجتماع است؛ این هم یک فرصت بزرگی است برای تبیین کردن. گاهی شما ناچارید بروید به درِخانهی این، درِخانهی آن، یا اینکه از راههای غیرمستقیم استفاده کنید. این وسایل ارتباط جمعی که امروز وجود دارد، درست است که فراگیر است -اینترنت و شبکههای اجتماعی و بقیّهی چیزها خیلی فراگیر است- لکن نگاه روبهرو و چشمدرچشم و احساس حضور و شنیدن نفَس گوینده و مخاطب یک چیز دیگر است؛ اجتماع، دُور هم جمع شدن، یک چیز دیگر است. ممکن است چند صد هزار نفر یک حرفی را، یک پیامی را در اینترنت یا با پیامک بگیرند، امّا این خیلی فرق میکند با اینکه همین چند صد هزار نفر یکجا جمع بشوند، یک نفر با آنها حرف بزند، صحبت کند. این نگاه کردنِ روبهرو یک تأثیر فوقالعادهی دیگری دارد؛ این در اختیار شما است. نماز جمعه فرصت اجتماع است، محلّ تجمّع است؛ مردم را گرد هم جمع میکند؛ میتوانند با هم تبادل کنند؛ میتوانند قرار بگذارند؛ میتوانند اقدام کنند؛ اینها خیلی مهم است. کسانی که از دین بیگانه هستند -چه خارجیها، چه بعضی از عوامل بیچارهی خودمان در داخل که این امکانها را ندارند- حسرت میخورند که چطور نمیتوانند و وسیلهای ندارند برای اینکه مردم را یکجا جمع کنند، با هم حرف بزنند، با هم تبادل کنند؛ با عناوین مختلف میخواهند این کارها را انجام بدهند؛ تازه [مانند] این درنمیآید.
خب، حالا که اینجور شد، پس نماز جمعه قلب فرهنگی هر شهر است؛ مرکز فرهنگی هر شهر، نماز جمعه است؛ البتّه شرایطی دارد که حالا بعضی از اینها را عرض خواهیم کرد. جایی است که آنجا هدایتگری انجام میگیرد؛ من تأکید میکنم این هدایتگری صرفاً هدایتگری سیاسی نیست، هدایتگری سیاسی و فرهنگی است. ما گمان نکنیم که اگر فرض کنید در فلان مسئلهی سیاسی روز که محلّ ابتلاء هم هست، دادِ سخن دادیم و حرف زدیم و مطالب خودمان را با بیان شیوا بیان کردیم، قضیّه تمام شد؛ نه، ما هدایتگری فرهنگی را از هدایتگری سیاسی بنیانیتر میدانیم؛ هدایتگری سیاسی خیلی لازم است و از آن نباید صرف نظر کرد، امّا هدایتگری فرهنگی و فرهنگ مردم، اخلاق مردم [مهمتر است].
فرض بفرمایید که مسئلهی سبک زندگی که ما سه چهار سال پیش مطرح کردیم،(۴) یکی از مسائل مهم است. سبک زندگی شُعبی دارد؛ یکی از مهمترین اهداف دشمنان ملّت ایران و دشمنان اسلام این است که سبک زندگی مسلمانها را عوض کنند و شبیه به سبک زندگی خودشان بکنند. واقعیّتهای زندگی، در فکر انسان اثر میگذارد؛ رفتار روزانه در دل و روح انسان اثر میگذارد -هم روح خود انسان، هم روح مخاطبان و معاشران انسان- اینها میخواهند این را تغییر بدهند.
اسلام یک سبک زندگی برای ما آورده است. فرض بفرمایید ادب. یکی از کارهای مهم ادب است. فرنگیها در برخوردهای معمولیشان خیلی مقیّد به ادب نیستند؛ ما ایرانیها از قدیم معروف بودیم به اینکه در گفتارهایمان، در مخاطباتمان ملاحظهی ادب را میکنیم؛ احترام طرف مقابل را حفظ میکنیم. اینها میخواهند این را عوض کنند و متأسّفانه یک جاهایی هم موفّق شدهاند. فرض کنید شما با یکی مخالفید، میخواهید راجع به او حرف بزنید؛ دوجور میشود حرف زد: یکجور میشود هتّاکانه و بیباکانه و بیادبانه حرف زد؛ یکجور هم میشود مؤدّب حرف زد. شما ببینید در قرآن کریم در بسیاری از موارد وقتی صحبت از فاسقین است، صحبت از کافرین است، صحبت از بدهای اشرار عالم است، میفرماید: وَ لکنَّ اَکثَرَهُم لا یَعلَمون؛(۵) نمیگوید همهی آنها؛ ملاحظه میکنید؛ بالاخره یک اقلّی هستند بین همینها که اینها تعقّل دارند؛ قرآن کریم ملاحظهی حقّ آنها را میکند و (اَکثَرَهُم) میفرماید.
یک مسئله در همین سبک زندگی و عادات و روشهای خوب زندگی، مثلاً حالا کتابخوانی [است]. البتّه در این گزارشی که فرمودند، یک اشارهای به این معنا هست، منتها این خیلی مهم است که ما مردم را، جوانها را وادار کنیم به کتابخوانی. کتاب خواندن خیلی مهم است؛ کتاب خوب را هم معرّفی کنید. حتّی بنده تصوّر میکنم -حالا البتّه این را باید آقایانی که مسئول هستند، جوانبش را بررسی کنند- و فکر میکنم خوب است که محلهای نماز جمعه، مرکز نمایش کتابهای خوب و کتابهای روز و کتابهای مطلوب باشد؛ که بیایند ببینند این کتابها هست، اگر میخواهند از همانجا یا از جای دیگر تهیّه کنند. مردم را وادار کنیم به کتابخوانی؛ نخبگان را وادار کنیم به تولید کتاب؛ اینها یک چیزهایی است که لازم است. خب، این برخی از این مسائل بود.
یکی از مسائل مهم در باب نماز جمعه، جذب جامعهی جوان کشور است. ما با اینکه نسبتِ جوانهایمان الان از قبل -سالهای دههی ۶۰ و اوایل دههی ۷۰- اندکی کمتر است امّا درعینحال جامعهی ما بحمدالله جامعهی جوانی است؛ ما جوان زیاد داریم. جوانها را جذب کنید به نماز جمعه؛ جذب جوانها به نماز جمعه با گفتن اینکه (جوانها بیایید، جوانها تشویق بشوید) به اینجور چیزها درست نمیشود؛ باید جوان کشانده بشود از طریق دل، از طریق فهم. یکی از چیزهایی که جوان را جذب میکند به نماز جمعه، سخن متقن و متین است. حرف سست، چه در زمینهی سیاسی، چه در زمینهی فرهنگی، افرادی را که در آنجا هستند -حالا یک عدّهای عادت کردهاند، بهعنوان عادت میآیند نماز- آن جوانی را که دنبال حرف است که از این منبر بشنود، او را جذب نمیکند؛ حرف نو [بزنید]: (سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر).(۶) معنای حرف نو حرف بدعتآمیز نیست که بگوییم آقا بدعت! نه، سخن نو؛ شما فکر بکنید، تأمّل کنید، اندیشه کنید، کاوش کنید، سخنان نوِ جذّاب پیدا میکنید برای جوانها؛ آنوقت جوانها میآیند. میآیند در این جلسات شرکت میکنند؛ خودشان شرکت میکنند بدون اینکه شما به آنها بگویید.
برادران عزیز! یکی از چیزهایی که جوانها را جذب میکند احساس صمیمیّت است. جوان عاطفی است؛ با هدایت عاطفه و دل، خیلی کارها را انجام میدهد. اگر احساس صمیمیّت کند، احساس مهربانی کند، احساس راستی کند، میآید؛ احساس کبریا در من و شما بکند، نمیآید؛ احساس غرور بکند، احساس تظاهر بکند، نمیآید. این چیزها را باید درست کرد، آنوقت جوان میآید. وقتی جوانها آمدند، شما درواقع نیروی محرّکه و پیشران کشور را دارید تغذیه میکنید. جوان، نیروی پیشران کشور است؛ او را آنوقت تغذیه میکنید.
یکی از چیزهایی که در مورد ائمّهی جمعه به نظر بنده مهم است -که دنبال همین حرف قبلی است- رفتار طلبگی است، نه رفتار اداری. دستگاه امامت جمعه، یک دستگاه طلبگی است؛ دستگاه آخوندی است؛ دستگاه اداری نیست؛ شکل اداری به آن نباید داد. حضور مدیرانه در باب نماز جمعه جواب نمیدهد؛ حضور طلبگی و روحانیمآب و آخوندمآبانه جواب میدهد؛ رفتار رئیسمآب نباید باشد، رفتار روحانیمآب باید باشد؛ رفتار پدرانه، رفتار برادرانه، رفتار صمیمانه؛ این رفتار روحانی است.
[مسئلهی] بعدی هم ملاحظهی حق را کردن [است]. گاهی اوقات من میبینم بعضی از کسانی که مثلاً منبرهای عمومی نسبتاً بزرگی دارند، برای گفتن مطلب، ملاحظهی خواست مخاطب را میکنند؛ یکوقت او دلش میخواهد شما اینجوری حرف بزنید، شما [هم] اینجوری حرف میزنید؛ این غلط است. ما قبل از انقلاب هم داشتیم. در بین نیروهای اهل حرف و مثلاً مباحث نو و مباحث فکری اسلامی، کسانی بودند که نگاه میکردند ببینند این کسی که اینجا آمده از چه چیزی خوشش میآید؛ اگر از یک حرف مثلاً خاصّی ولو غلط هم بود خوشش میآمد، اینها میگفتند. این [کار] را نکنید، این غلط است. آنچه درست است بگویید، ولو به مذاق شنونده خوش نیاید؛ [کمااینکه] میتوان آن را با استدلال و با زبان گرم و نرم بیان کرد که همان حرفی که برخلاف مذاق او است و به کام او ممکن است تلخ هم باشد، به کام او شیرین کرد.
یک مسئلهی دیگر هم مسئلهی تکریم امامجمعه است. امامجمعه، هم خودش باید خود را تکریم کند، هم مردم باید او را تکریم کنند، هم دفتر مرکزی که در تهران است او را باید تکریم بکند. تکریم بهمعنای تشریفات نیست، بهمعنای فرش قرمز انداختن نیست؛ تکریم یعنی قدرشناسی؛ [اینکه] شما بهعنوان امامجمعه، خودتان قدر خودتان را بدانید و خودتان را تکریم بکنید؛ معنایش این است که دامن را از چیزهایی که انسان را آلوده میکند بالا نگه [دارید]. اینها چیزهای مهمّی است که بایست مورد توجّه قرار بگیرد.
بههرحال، فرصت امامت جمعه و توفیق اقامهی جمعه در کشور ما حقیقتاً توفیق بزرگی است. در بعضی از کشورهای اسلامی، معمول است که [خطبههای] نماز جمعه را دستگاههای اداری روی کاغذ مینویسند و میدهند به امامجمعه، آن امامجمعه هم میرود و در آن منبر همان کاغذ را میخواند. این نماز جمعه نیست به نظر ما؛ این خطبهی نماز جمعه نیست. این خواندن بخشنامهی فلان اداره است؛ فلان اداره که مخصوص مسائل مذهبی است، یک چیزی مینویسد و میگوید آقا، این را شما برو آنجا بخوان، او هم میرود آنجا میخواند. خطبهی نماز جمعه این نیست؛ خطبهی نماز جمعه آن است که از دل و مغز فعّال امامجمعه میجوشد و تراوش میکند، بر زبان او میآید و با بیان بلیغ و فصیحی، برحسب نیاز مردم، آن را به مردم منعکس میکند. هروقتی یک خلأیی وجود دارد، هروقتی یک نیازی وجود دارد؛ این نیاز را باید شناخت. باید آن چیزی را هم که این نیاز را برطرف میکند شناخت؛ آن داروی فکری، آن طعام فکری و تغذیهی فکریای هم که این نیاز را برطرف میکند و اشباع میکند طرف مقابل را باید شناخت و با بیان خوب بایستی بیان کرد. این آن چیزی است که به نظر من، در مورد مسئلهی امامت جمعه لازم است.
بههرحال ما قدردان نماز جمعه هستیم، از خدای متعال هم واقعاً متشکّریم. یکوقتی با ائمّهی جمعه، خدمت امام رفته بودیم؛ آن سالهای اوّل که تازه تشکیل شده بود و امام هم بنده را مفتخر کرده بودند به امامت جمعهی تهران، ما با ائمّهی جمعه خدمت ایشان رفتیم و بنده یک صحبتی کردم. آن جملهای که من گفتم که از دلم برآمده بود، این بود که گفتم همچنانکه خدای متعال برای مردم لیلةالقدر را قرار داد، و در تفسیر سورهی انّاانزلنا از ائمّه (علیهمالسّلام) نقل شده است که در حکومت بنیامیّه هزار ماه گذشت و مردم لیلةالقدر نداشتند -هزار ماه حکومت بنیامیّه بود، در آن هزار ماه لیلةالقدر نبود و مردم محروم بودند از این لیلةالقدر؛ این در روایات ما هست- همینطور ما از نماز جمعه در دوران حکومت طاغوت محروم بودیم. در بعضی از شهرها، بهعنوان همان روش قدیم، حکّام یک نفر را معیّن میکردند و میگذاشتند. البتّه در بعضی از شهرها هم مثل مشهد، امامجمعهی محترم و مکرّمی بود -مرحوم آقای حاج شیخ غلامحسین تبریزی که مرد بسیار: هم عالم، هم متّقی، هم زاهد [بود]- که ربطی به حکومت نداشت؛ ازاینقبیل هم داشتیم، لکن در خیلی از شهرهای دیگر، امامجمعه منصوب آن حکومتهای طاغوت بود؛ مردم هم نمیرفتند و اعتنا هم نمیکردند. آن نماز جمعهای که حاکم طاغوتی آن را بگذارد، برای مردم جذّاب نیست و مردم هم نمیرفتند. گفتم ما در سالهای متمادی محروم بودیم از نماز جمعه و شما نماز جمعه را به ما دادید، به ملّت ایران دادید. واقعاً نعمت بزرگی است. این راجع به مسئلهی امامت جمعه.
امّا مسئلهی انتخابات. البتّه تا انتخابات هنوز وقت هست -مثلاً فرض کنید چهل پنجاه روزی هنوز وقت داریم- ما هم مجال داریم تا مطالبی که داریم به مردم عرض کنیم. بنده مخالفم با اینکه دو سال قبل از انتخابات یا یک سال قبل از انتخابات، فضای کشور را ما انتخاباتی بکنیم؛ بنده مخالفم، امّا خیلیها این کار را کردند؛ این غلط است. وقتی فضا انتخاباتی شد، لازمهی فضای انتخاباتی رقابت و درگیری -ولو درگیری زبانی- و تبادل انواع و اقسام حرفهای احیاناً نامناسب و زشت به یکدیگر است. فضای انتخاباتی، انسان را از حقایق جاری جامعه و از نیازهای حقیقی جامعه غافل میکند. این کار، کار خوبی نیست، بنده مناسب نمیدانستم که از قبل راجع به انتخابات صحبتی بکنم؛ لکن حالا دیگر تقریباً فصل انتخابات است و بایستی مطالبی را گفت.
اوّلاً نفْس انتخابات خیلی اهمّیّت دارد؛ این نعمت بزرگی است. همانطور که در باب نماز جمعه عرض کردیم، در باب انتخابات هم عرض میکنم که انتخابات واقعاً نعمت بزرگی است. این هم از برکات نگاه روشن و عمیق امام بزرگوار ما بود. کسانی در همان زمان بودند که معتقد بودند [وقتی] حکومت اسلامی است، انتخابات لزومی ندارد؛ امام فرمود نه، انتخابات باید باشد و منشأ اثر باشد، مردم تصمیم بگیرند، مردم انتخاب کنند و آنچه مردم میخواهند بشود. نتیجهی این سیاست، این شد که مردم در کنار انقلاب و در وسط میدان باقی ماندند و تا امروز بحمدالله باقی ماندهاند؛ چون خود مردمند که دارند انتخاب میکنند، خود مردمند که دارند تصمیم میگیرند. انتخابات نعمت بزرگی است.
دشمنان ما که حاضرند برای خاطر تشفّی قلبهای سیاه و تاریکشان، شب را روز، و روز را شب جلوه بدهند، کشور را متّهم میکنند به دیکتاتوری و این حرفها. زمان امام (رضواناللهعلیه) هم میگفتند، اوایل انقلاب هم میگفتند: (دیکتاتوری نعلین). نعلین اصلاً قابل دیکتاتوری نیست! طبیعت نعلین طبیعت دیکتاتوری نیست؛ آن طبیعت چکمه است که طبیعت دیکتاتوری است. امام فرمود که ولایت فقیه جلوی دیکتاتوری را میگیرد؛ این فرمایش امام بود و خیلی حرف عمیق و پُرمغزی است؛ واقع قضیّه هم همین است. انتخابات از جملهی چیزهایی است که بحمدالله [در جمهوری اسلامی] هست. ما اینهمه هم انتخابات داشتهایم [امّا] دشمنان ما هم دریغ نکردند از اینکه بگویند اینجا دیکتاتوری است. [درحالیکه] دیکتاتورهای منطقه رفیقهای خودشان هستند و بر سرِ خوان غارت و یغمای ملّتها با هم شریکند و سهیمند، به آنها چیزی نمیگویند -مثل همین دولتهایی که مشاهده میکنید و میبینید و میدانید- امّا جمهوری اسلامی را متّهم میکنند. اگر انتخابات نبود، این دیگر تهمت نبود [بلکه] واقعیّت میشد؛ یعنی اگر حقیقتاً از مردم این حق گرفته میشد، حرف دشمن راست درمیآمد. بحمدالله این حق به مردم داده شده است، انتخابات هم هست، انتخابات هم بحمدالله آزاد است. وجود انتخابات، هم در جوّ داخلی یک احساس استقلال و هویّتی به مردم میدهد و احساس میکنند که همهچیز مال خودشان است -واقع قضیّه هم همین است؛ صاحب مملکت مردمند و خودشان تصمیم میگیرند، خودشان اقدام میکنند؛ هم در قوّهی مجریّه، هم در قوّهی مقنّنه، هم بالواسطه در مورد رهبری و بقیّهی مواردی که انتخابات است- هم مایهی آبرو و اعتبار در خارج از کشور است؛ در جوّ جهانی، حقیقتاً این انتخابات مایهی اعتبار و آبرو است. بنابراین خود انتخابات، فینفسه یک امر بسیار مهم و یک نعمت بزرگ است.
انتخابات را نباید خراب کرد. بعضیها خوششان میآید و کأنّه عادت دارند که از نزدیکی انتخابات، دائم بر کوس نامطمئن بودن انتخابات بدمند؛(۷) عادت کردهاند. این خیلی عادت بدی است، مرض بدی است، چرا؟ انتخابات انتخابات سالمی است. ممکن است در هر انتخابی، یک تخلّفی در یک گوشهای انجام بگیرد؛ این ممکن است، همیشه هم ازاینقبیل اتّفاق میافتد -خب در کارهای خود ما هم، کارهای شخصی و عمومی و خصوصیمان ممکن است تخلّفاتی اتّفاق بیفتد- امّا تخلّفاتی که نتایج انتخابات را تغییر بدهد، مطلقاً وجود ندارد؛ تخلّف سازمانیافته مطلقاً وجود ندارد؛ عدم رعایت مسئولان دولتی و غیردولتیِ انتخابات ابداً وجود ندارد. از اوّل انقلاب تا حالا هم همینجور بوده؛ مسئولان، مسئولانه به مسائل انتخابات [پرداختهاند و] همهی دولتهایی که در این بین بودهاند. دولتهایی که آمدهاند و رفتهاند، بعضیها از لحاظ گرایشهای سیاسی ۱۸۰ درجه با هم تفاوت داشتهاند امّا رفتار همهی آنها در مورد انتخابات، رفتار درستی بوده. [نباید] کسی ادّعا کند که در این انتخابات خیانت شد یا [تقلّب] شد. یکوقتی -شاید این را من قبلاً هم گفتهام- در مورد انتخابات تهران در یک دورهای، خیلی جنجال شد؛ سروصدا شد و اصرار شد بر اینکه این انتخابات ابطال بشود. بنده گفتم باید تحقیق کنید؛ در تهران دو سه میلیون از مردم آمدهاند در انتخابات شرکت کردهاند، ما رأی اینها را بکلّی باطل کنیم؟ این چه حرفی است! باید تحقیق کنیم ببینیم چهجوری است. تحقیق کردیم، معلوم شد که نه اینجور نیست. تحقیق مفصّل کردیم؛ بنده در آن سالها صریحاً نوشتم به شورای نگهبان که نخیر، انتخابات نباید دست بخورد. یعنی انتخابات حقّ مردم است، مال مردم است و ما نمیتوانیم انتخابات را متّهم کنیم به اینکه مثلاً فرض کنید که اینجور است یا آنجور است؛ نه، انتخابات انتخابات سالمی است، در همهی دورهها سالم بوده، حالا هم انشاءالله به توفیق الهی همینجور خواهد بود و چهارچوب قوانین و مقرّرات و وجود آدمهایی که مراقبند، مواظبند، موظّفند، نمیگذارد که انتخابات دچار این اختلال بشود. این یک مطلب.
امّا عرض کردیم انتخابات حقّالنّاس است؛(۸) این حقّالنّاس امر مهمّی است. خب در زبانها هم زیاد تکرار میشود که فلانی گفته انتخابات حقّالنّاس است و حقّالنّاس است و مدام تکرار میشود؛ منتها خب [باید] به عمق این حقّالنّاس برسیم. معنای حقّالنّاس بودن این نیست که فقط آن کسی که پای صندوق نشسته است باید این حقّالنّاس را رعایت کند که مثلاً فرض کنید آراء را عوضی نخواند یا کم و زیاد نکند؛ این یکی از مصادیق رعایت حقّالنّاس است. یک مطلب، مطلب حقّ داوطلب است؛ یکی از حقوق مردم، رعایت حقّ این داوطلبی است که میآید و وارد این میدان میشود و نامزد انتخابات میشود که اگر آدم صالحی است، ما او را رد نکنیم، میدان بدهیم به اینکه او بیاید. نقطهی مقابلش هم همینجور است؛ اگرچنانچه آدم ناصالحی است، راهش ندهیم؛ اگرچنانچه در این مجلس -حالا چه مجلس خبرگان، چه مجلس شورای اسلامی، چه در هرجایی که انتخابات هست- آدمی باشد که صلاحیّت قانونی ورود در اینجا را نداشته باشد و ما از این اغماض کنیم، صرفنظر کنیم، رعایت نکنیم، دقّت نکنیم و او وارد بشود، این هم باطل کردن حقّ مردم است، خراب کردن حقّ مردم است؛ این هم ضدّ حقّالنّاس است.
یکی از ابعاد دیگر حقّالنّاس بودن، حفظ امانت است؛ آن کسانی که آراء را در اختیار دارند، آن کسانی که آراء را میشمرند، آن کسانی که ثبت میکنند و گزارش میکنند، آن کسانی که جمع میبندند و خلاصه آن کسانی که ادارهی صندوقها به عهدهی آنها است، باید کمال امانت را رعایت کنند؛ یعنی در این زمینهها اندکتخلّفی، خیانت در امانت است.
یک بُعد دیگر حقّالنّاس بودن، پذیرش نتیجهی قانونی انتخابات است؛ [یعنی] وقتیکه به یک نتیجهای رسید و مراکز قانونی تصدیق کردند که این است، پذیرش این نتیجه [حقّالنّاس است]؛ ضدّ آن کاری که در سال ۸۸ انجام شد. خب در سال ۸۸ یک حرف منکر و مستنکَری(۹) را آمدند مطرح کردند که تقلّب شده است و باید این انتخابات برهم بخورد؛ حالا مردم چقدر شرکت کردند؟ چهل میلیون! چهل میلیون [نفر از] مردم شرکت کردند در یک انتخاباتی و رأی دادند به کاندیداهای مختلف، نامزدهای مختلف؛ این آقایان به ادّعای تقلّب [این را گفتند]. البتّه بنده با اینها خیلی مماشات کردم -حالا کارهای جزئیای که انجام گرفت طولانی است- مماشات کردیم، حرف زدیم، گفتیم بیایید، بگویید بروند صندوقها را نگاه کنند؛ هر تعداد صندوقی که شما میخواهید. اعتناء نکردند، گوش نکردند؛ بنا بر این نبود که زیر بار این حرف حق بروند؛ زیر بار حرف حق نرفتند و برای مملکت خسارت درست کردند. من نمیدانم بنا است که این خسارتهایی که در سال ۸۸ بر ما وارد شد کِی جبران بشود؟ واقعاً نمیدانم! هنوز جبران نشده. این هم یکی که نتیجهی انتخابات را همه بپذیرند.
یک مسئلهی دیگر، رعایت حق در سیاهههای پیشنهادی است؛ این سیاهههایی که پیشنهاد میکنند، فهرستهایی که برای نامزدها میدهند. آن کسانی که این فهرستها را میدهند، واقعاً رعایت حق را بکنند؛ مسئلهی رفیقبازی و جناحبازی و مانند این چیزها را دخالت ندهند و نگاه کنند ببینند که چه کسی واقعاً شایسته است؛ آن کسی را که شایسته است بگذارند و به مردم معرّفی کنند. این هم یک بخش و یک بُعد از رعایت حقّالنّاس است.
یک بُعد دیگر این است که مردمی که میخواهند رأی بدهند، اعتماد کنند به آن مجموعههایی که واقعاً قابل اعتمادند؛ بعضیها هستند که قابل اعتماد نیستند؛ کَالَّذِی استَهوَتهُ الشَّیٰطین؛(۱۰) گاهی اینجور نیست که از روی صفا و واقعیّت و علاقهمندی به انقلاب [باشد] -اساس کار، انقلاب است- و از روی علاقهمندی به انقلاب بیایند یک فهرست پیشنهادی را بدهند؛ نه، روی مقاصد دیگر -گاهی اوقات مقاصد فاسد- پیشنهادهایی میدهند. مردم توجّه کنند و ببینند که آن فهرستهایی را که پیشنهاد شده است از کجا پیشنهاد شده؛ از طرف چه کسی پیشنهاد شده؛ آن کسانی را که مورد اعتمادند، قابل اطمینانند، قابل اعتمادند انتخاب بکنند. این هم یکی از چیزها است. بنابراین مسئلهی حقّالنّاس که گفتیم این ابعاد را دارد -ابعاد دیگری هم دارد که حالا من نمیخواهم تفصیل بدهم- و واقعاً این به این معنا، حقّالنّاس است.
یک مسئلهی مهم دربارهی انتخابات، حضور حدّاکثری است که حالا من انشاءالله بعدها اگر عمر بود تا قبل از انتخابات، راجع به حضور حدّاکثری باز صحبت خواهم کرد. هرچه جمعیّت بیشتر در انتخابات شرکت کند، استحکام نظام و اعتبار کشور بالاتر خواهد رفت؛ هرچه بیشتر مردم شرکت کنند، اعتبار نظام بالا خواهد رفت. چون نظام، نظام مردمی است و واقع قضیّه این است که متّکی به عواطف مردم و احساسات مردم و انتخاب مردم و خواست مردم است. بنده این عقیده را [در مورد حضور] حدّاکثری از قبل هم داشتهام و همیشه هم رویش اصرار کردهام، این بار هم اصرار دارم و انشاءالله بیشتر هم دربارهاش صحبت میکنم.
یک مسئله مسئلهی نفوذ است؛ نفوذ. ما این مسئلهی نفوذ را در قضیّهی برجام و پس از برجام مطرح کردیم؛ این خیلی مسئلهی عجیب و خیلی مسئلهی مهمّی است. کسانی که در مسائل گوناگون دسترسی به اطّلاعات دارند، خوب میدانند که چه دامی برای کشور گستردهاند یا میخواهند بگسترانند برای نفوذ کردن در حصن و حصار اراده و فکر و تصمیم ملّت ایران، با انحاء مختلفِ تدابیر و سیاستها و توطئهها؛ این الان در جریان است؛ مردم در باب انتخابات باید خیلی متوجّه این باشند. اگر فرض کنیم عنصر نفوذی به شکلی وارد مجلس شورای اسلامی بشود یا وارد مجلس خبرگان بشود یا در ارکان دیگر نظام نفوذ بکند، مثل موریانه از داخل میجَود و پایهها را سست میکند و فرو میریزد؛ قضیّه اینجوری است. مسئلهی نفوذ خیلی مهم است که حالا من انشاءالله عرض خواهم کرد. البتّه در این زمینه روشنگری لازم است؛ روشنگریِ بدون اتّهام، بدون تهمت زدن، بدون مصداق معیّن کردن، امّا روشنگری اذهان مردم؛ چیز لازمی است. ببینید، یکی از آن چیزهایی که قرآن کریم خطاب به مخالفین، به یهود در آن روز، [میگوید] و بر آنها ایراد میگیرد این است: لِمَ تَلبِسونَ الحَقَّ بِالباطِلِ وَ تَکتُمونَ الحَقَّ وَ اَنتُم تَعلَمون؛(۱۱) یکی از ایرادهای بزرگ این است که شما باطل را با حق مخلوط میکنید، مشتبِه میکنید؛ (لبس) یعنی اشتباه، (تَلبِسونَ) [یعنی] مشتبِه میکنید حق را با باطل، وَ تکتُمونَ الحَقَّ، حق را کتمان میکنید. حقیقت را باید بیان کرد که این وظیفهی ما است.
برادران عزیز! امروز روز حسّاسی است، روزگار، روزگار فوقالعاده حسّاسی است. یک دستگاه پیگیر و یک جبههی فراگیر علیه انقلاب اسلامی مشغول کارند؛ پول به بازار میآورند، سلاح به بازار میآورند، توطئه میآورند، به قول خودشان اتاقهای فکر دارند و دائم دارند کار میکنند؛ علّت هم این است که احساس خطر میکنند. حق با آنها است، واقعاً باید احساس خطر کنند؛ چون فکر اسلامی از محدودهی نظام جمهوری اسلامی خارج شده. خودش خارج شده؛ من بارها مثال زدهام و گفتهام مثل هوای خوش، مثل باد لطیف، مثل بوی گُل؛ بوی گُل را که نمیشود در باغ محصور کرد، بوی گل میآید و اطراف باغ پخش میشود. تفکّر انقلابی، تفکّر اسلامی ناب، تفکّر اسلامی که دارای حاکمیّت است و نه اسلامی که صرفاً حرف زدن است و همینطور بظاهر و بهصورت تقدّسمآبانه یک احترام ظاهریای برایش قائلند و هیچ هم به آن عمل نمیکنند، اسلامی که منشأ اثر است در ساخت جامعه و نظام جامعه. این یک فکری است که امروز در دنیای اسلام منتشر شده است و یک جاهایی انسانهای قوی و کارآزمودهای را پرورش داده و تربیت کرده، لذا احساس خطر میکنند. فکر هم میکنند که کانون این حرکت عظیم و همهگیرِ اسلامی، جمهوری اسلامی است؛ باید اینجا را بمباران فکری و بمباران سیاسی بکنند و دارند میکنند؛ انواع و اقسام کارها را میکنند: پول خرج میکنند، توطئه میکنند، میروند و میآیند در سطوح مختلف که با جمهوری اسلامی، با ایران اسلامی چهکار کنیم. همهی کارهایی را هم که برایشان ممکن است انجام میدهند -ما خبر داریم؛ یعنی این چیزی که بنده عرض میکنم تحلیل نیست، اطّلاع است- از تحریکات داخلی، از تحریکات اشرار، از پول خرج کردن، از دامهای اخلاقی پهن کردن؛ انواع و اقسام کارها را دارند انجام میدهند برای اینکه بتوانند این نفوذ را انجام بدهند؛ بایستی به این توجّه داشت و این بسیار مهم است.
آمریکاییها به این انتخابات چشم طمع دوختهاند؛ اینها در ایران دنبال تحوّلند؛ ما هم دنبال تحوّلیم. بنده بارها گفتهام که جامعه نمیتواند ساکن بماند، باید پیش برویم، تحوّل پیدا کنیم، تغییر پیدا کنیم؛ منتها تحوّل ما بهسمت اسلامی شدن کامل [است]. چون الان اسم ما اسلامی است امّا خب خیلی راه داریم تا اسلامیِ کامل بشویم؛ مرتّب باید پیش برویم و روزبهروز نزدیکتر بشویم به آن اهدافی که نبیّ مکرّم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای جامعهی اسلامی معیّن و مقرّر کرده است؛ باید تلاش کنیم. ما هم معتقد به تحوّلیم امّا تحوّل آنها ضدّ تحوّل ما است؛ آنها که میخواهند تحوّل در ایران انجام بگیرد یعنی ما از آن اهداف، دائم دور بشویم؛ هرچه نزدیک شدیم دور بشویم، مدام عقبگرد کنیم و برویم بهسمتی که آنها میخواهند. چشم طمع دوختهاند به همهی حوادث داخلی کشور ما؛ در اینجا دو نفر از آدمهای شاخص که با همدیگر اختلاف نظر پیدا میکنند آنها چشم طمع میدوزند؛ و ازجمله به انتخابات؛ به انتخابات هم چشم طمع دوختهاند. ملّت ایران بایستی علیرغم دشمنان، حرکت خود را -چه در این انتخابات و چه در هر مسئلهی مهمّ دیگر اجتماعی- درست ضدّ خواست دشمن انجام بدهد و به دهان دشمن بکوبد.
خب، فعلاً همین مقدار کافی است؛ انشاءالله اگر عمری بود و مجال و فرصتی بود و حال و توانی بود، بعدها هم راجع به انتخابات باز عرایضی با مردم عزیزمان دارم که عرض خواهم کرد. حالا هم دیگر تقریباً ظهر است و وقت اذان و نماز؛ امیدواریم خدای متعال ما را از نمازگزاران محسوب فرماید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام سیّدرضا تقوی (رئیس شورای سیاستگذاری ائمّهی جمعهی سراسر کشور) گزارشی ارائه کرد.
۲) سورهی مائده، آیهی ۲۸؛ (اگر دست خود را بهسوی من دراز کنی تا مرا بکشی، من دستم را بهسوی تو دراز نمیکنم تا تو را بکشم، چراکه من از خداوند، پروردگار جهانیان میترسم.)
۳) کافی، ج ۱، ص ۳۲
۴) بیانات در اجتماع بزرگ جوانان استان خراسان شمالی (۱۳۹۱/۷/۲۳)
۵) از جمله، سورهی انعام، بخشی از آیهی ۳۷؛ (... و بیشتر آنان نمیدانند.)
۶) فرّخی سیستانی، دیوان، قصاید؛ (فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/ سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر)
۷) ادّعای آن را داشتن
۸) مصاحبه پس از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۹۲/۳/۲۴)
۹) زشت، ناپسند، ناخوشایند
۱۰) سورهی انعام، بخشی از آیهی ۷۱؛ (... مانند کسی که شیطانها او را در بیابان از راه به در بردهاند ...)
۱۱) سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۷۱
بیانات در ابتداى درس خارج فقه درباره پیادهروی اربعین
تاریخ: 1394/09/09
بیانات در ابتداى درس خارج فقه درباره پیادهروی اربعین
... این روزها روزهای نزدیک به اربعین است. پدیدهی بینظیر و بیسابقهای هم در این سالهای اخیر بهوجود آمده و آن، پیادهروی میان نجف و کربلا یا بعضی از شهرهای دورتر از نجف تا کربلا است؛ بعضی از بصره، بعضی از مرز، بعضی از شهرهای دیگر، پیاده راه میاُفتند و حرکت میکنند. این حرکت حرکت عشق و ایمان است؛ ما هم از دور نگاه میکنیم به این حرکت، و غبطه میخوریم به حال آن کسانی که این توفیق را پیدا کردند و این حرکت را انجام دادند:
گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی(۱)
این کسانی که این راه را طی کردند و این حرکت عاشقانه را و مؤمنانه را دارند انجام میدهند، واقعاً دارند حسنهای را انجام میدهند. این یک شعار بزرگ است، لا تُحِلّوا شَعائِرَ الله،(۲) این بلاشک جزو شعائرالله است. جا دارد که امثال بنده که محرومیم از اینجور حرکتها عرض بکنیم که (یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً).(۳) همانطور که عرض کردیم، این حرکت حرکت عشق و ایمان است؛ هم در آن ایمان و اعتقاد قلبی و باورهای راستین، تحریککننده و عملکننده است؛ هم عشق و محبّت. تفکّر اهلبیت و تفکّر شیعی همینجور است؛ ترکیبی است از عقل و عاطفه، ترکیبی است از ایمان و عشق؛ ترکیب این دو. این آنچیزی است که در سایر فِرَق اسلامی، خلأ آن محسوس است؛ سعی هم میکنند گاهی به یک نحوی این خلأ را پُر کنند، [امّا] نمیشود؛ چه کسی مثل خاندان پیغمبر -این عناصر برجسته، ممتاز، نورانی، ملکوتی- وجود دارد در بین معتقَداتِ(۴) شُعبِ دیگرِ اسلامی، که اینجور مردم به آنها عشق بورزند، به آنها تعامل کنند، با آنها حرف بزنند، به آنها سلام کنند و از آنها انشاءالله جواب بشنوند؛ چهکسی دیگر وجود دارد؟ این است که این یک فرصتی است در اختیار پیروان اهلبیت؛ این زیارت ائمّه (علیهمالسّلام)، این معاشقهی معنوی با این بزرگواران، این زیارتهای سرشار از مفاهیم عالی و ممتاز که در اختیار ما است.
بعضی دنبال سند میگردند برای بعضی از این زیارتها؛ من عرض میکنم بدون سند هم این زیارتها را میشود خواند. خب ما وقتی بخواهیم با اینها حرف بزنیم، با چه زبانی حرف بزنیم؟ کِی میتوانیم با این فصاحت، با این بلاغت، با این شیوایی کلمات پیدا کنیم، ترکیبات پیدا کنیم، مفاهیم پیدا کنیم در ذهن خودمان و با اینها حرف بزنیم؟ این زیارتها خیلی خوب است. البتّه این مانع از این نمیشود که انسانها همینطور [به شکل] دلی هم با این بزرگواران حرف بزنند -مثل کسی که با پدر خود یا با عزیز خود حرف میزند و شکایت میکند و حرف میزند- مانع از آنها نیست امّا این زیارتها و زیارتنامههایی که در اختیار ما هست هم واقعاً یکی از چیزهای مغتنمی است که بحمدالله در مکتب ما وجود دارد.
بههرحال کار بسیار مهمّی است، کار بزرگی است؛ این حرکت عظیمِ مردم از ایران، از کشورهای دیگر اسلامی، از هند، از اروپا، حتّی از آمریکا و کشورهای دیگر، از راههای دور، افرادی میآیند در این راهپیمایی شرکت میکنند؛ دو روز، سه روز بیشتر یا کمتر - در این راه، پای پیاده حرکت میکنند؛ مردم عراق هم انصافاً با کمال بزرگواری و محبّت پذیرایی میکنند از اینها؛ خیلی حرکت عظیم و پرمعنا و پرمغزی است و کسانی که موفّق میشوند باید مغتنم بشمارند.
البتّه این عرایض ما موجب نشود که بعضیها خارج از مقرّرات بخواهند بلند شوند راه بیفتند و حرکت کنند؛ نه، طبق همان مقرّراتی که دولت اسلامی معیّن کرده است؛ خب، دوستان ما در دولت نشستهاند فکر کردهاند، مقرّراتی و ضوابطی برای این کار در نظر گرفتهاند، این ضوابط حتماً مراعات بشود؛ جوری نباشد که کسانی خارج از این ضوابط بگویند (برویم همینطور حرکت کنیم، سر به بیابان بگذاریم -مثلاً- برویم)، اینجوری مطلوب نیست؛ این ضوابط را حتماً بایستی رعایت کنند. انشاءالله موفّق و مؤیّد باشید.
۱) حافظ (با اندکی تفاوت)
۲) سورهی مائده، بخشی از آیهی ۲؛ (...حرمت شعائر خدا را نگه دارید...)
۳) ای کاش با شما میبودیم و به فوز عظیم میرسیدیم.
۴) اعتقادات
بیانات در دیدار فرماندهان گردانهای بسیج
تاریخ: 1394/09/04
بیانات در دیدار فرماندهان گردانهای بسیج
در آستانهی روز بسیج مستضعفین؛ در حسینیهی امام خمینی رحمهالله
بسماللهالرّحمنالرّحیم (۱)
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّةالله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
خیلی مشرّف فرمودید برادران و خواهران عزیز و این حسینیّه را با نفسهای گرم خودتان و دلهای پرمحبّت خودتان و بخصوص با بیانات سرداران عزیزمان -جناب آقای جعفری و جناب آقای نقدی- معطّر کردید به عطر بسیج. عطر بسیج را باید درک کرد، باید استشمام کرد، باید حقیقت این پدیدهی عجیب و مبارک را بدرستی فهمید. یادبود روز تشکیل بسیج را هم به همهی شما تبریک عرض میکنیم و امیدواریم انشاءالله که یکایک شما برادران و خواهران و همچنین کسانی که تحت فرماندهی شما هستند، مشمول رضای حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) باشید، از شما راضی باشند، شما را دعا کنند و انشاءالله در دنیا و آخرت با این انوار مقدّسه در دلتان، با جسمتان، با جانتان محشور باشید.
چند مطلب را با استفاده از این فرصت ما اینجا عرض میکنیم. یک مطلب این است که پدیدهی بسیج، یک پدیدهی ابتکاری است؛ نه به این معنا که در کشورهای دیگر و در جاهای دیگر، نیروهای مقاومت مردمی وجود نداشتند؛ چرا، اینها را میدانیم لکن نیروهای مقاومت در کشورهای مختلف دنیا -در غرب و شرق و مانند اینها- معمولاً مربوطند به دوران اختناق، دوران فشار، دوران مبارزات؛ بعد از آنکه دوران مبارزات تمام شد، حالا یا خود این گروههای مقاومت به قدرت رسیدند یا دیگران با کمک اینها به قدرت رسیدند، این نیروی مقاومت تمام میشود و این تشکیلات مردمی به پایان میرسد؛ در دنیا اینجور است؛ کسانی که با مقاومتهای مردمی در آفریقا، در اروپا، در آسیا، در کشورهای مختلف آشنا هستند میدانند. در دورهی فرض بفرمایید تسلّط فرانسویها بر الجزائر، خب گروههای مردمیِ مقاومت تشکیل شد، سالها هم جنگیدند -شاید حدود هشت سال، ده سال، جنگ شدید داشتند- سختیهای زیادی هم متحمّل شدند لکن بعد که دولت انقلابی تشکیل شد، دیگر از این گروهها خبری نبود؛ بعضیشان به قدرت رسیدند، بعضیشان حزب تشکیل دادند، [ولی] چیزی به نام گروه مقاومت باقی نماند. یا مثلاً در فرانسهی دوران اشغال آلمان، گروههای مقاومت بودند -چپ، راست، میانه- خیلی هم میجنگیدند لکن بعد از آنکه اشغال برطرف شد و حکومت تشکیل شد، دیگر از گروهها خبری نبود؛ تمام شد، میرفتند. عرض کردیم، یا به قدرت میرسیدند -که همانهایی که به قدرت میرسیدند، به آفات قدرت هم دچار میشدند؛ این را بنده بالعیان در بعضی از کشورها دیدم؛ همان کسانی که در سنگرهای سخت، روی خاک، روی زمین، چند سال مبارزه کرده بودند تا به حکومت رسیده بودند، بعد در دوران حاکمیّتشان همانجور رفتار میکردند که مثلاً فرماندهی پرتغالی که قبل از اینها بر این کشور حاکم بود رفتار میکرد؛ رفتار اینها هم مثل رفتار آنها بود، فرقی نمیکرد؛ هدف از مبارزه رسیدن به قدرت بود؛ این را بنده در موارد متعدّدی خودم مشاهده کردم- و به این شکل میشد و در واقع تبدّل ماهیّت میدادند؛ یا نه، دیگران به قدرت میرسیدند، اینها مثلاً حزب تشکیل میدادند؛ مثل بعضی از احزابی که در همین کشورها هست که آن حزبها هم در واقع مبارزهشان مبارزهی برای رسیدن به قدرت بود. الان احزاب غربی و به تبع آنها احزاب در همهی دنیا، هدفشان رسیدن به قدرت است؛ یعنی یک حزب مبارزه میکند برای اینکه دولت را در اختیار بگیرد؛ بعد آن حزبِ دیگر مبارزه میکند تا دولت را از دست این دربیاورد. یعنی امروز احزاب -آنچه بهعنوان حزب در دنیا نامیده میشود- در واقع بستری برای رسیدگی به مفاهیم و معارف عالیهی مورد اعتقاد آن حزب نیست، مثل آن چیزی که ماها در اوّل انقلاب از حزب در ذهنمان بود، امروز در دنیا این نیست؛ هدف این است که یک گروهی باشند -مثل یک باشگاهی یا یک مجموعهای- که تلاش کنند خودشان را برسانند به قدرت؛ بعد که رسیدند به قدرت، همان آش و همان کاسهی حکومت قبلی است؛ تفاوتی نمیکند. بنابراین گروههای مقاومت، با پیروزیها حل میشدند، آب میرفتند، تمام میشدند. اینکه گروههای مقاومت، مثل یک جریان ممتد، مثل یک شطّ جوشان، در دوران پیروزی بمانند و روزبهروز بالندهتر بشوند، آگاهیهایشان بیشتر بشود، در میدانهای مختلفی که کشور به آنها احتیاج دارد بهطور متشکّل شرکت کنند، از لحاظ کمّیّت و از لحاظ کیفیّت توسعه پیدا کنند، به مفاهیم جدید دست پیدا کنند، در نبردهای نوتولّدیافته بتوانند نقش ایفا کنند، آنچنانکه بسیج ما است، این در دنیا بیسابقه است؛ چنین چیزی در دنیا سابقه ندارد.
این هم هنر امام بود؛ امام (رضواناللهعلیه) بسیج را تشکیل داد از متن مردم. بسیج، چیزی جدای از مردم نیست؛ بسیج، همین انسانهای موجود در اقشار مختلف مردمند -در دانشگاهند، در مزرعهاند، در بازارند، در دستگاههای گوناگون مسئول و غیرمسئولند- امّا بسیجیاند، جزو مجموعهی بسیجند. بسیج در واقع یک انتخاب ویژه از میان آحاد ملّت است؛ یک نماینده از مجموعهی ملّت است؛ بسیج این است. این را امام (رضواناللهعلیه) تشکیل داد و روزبهروز توسعه پیدا کرد؛ از آنها چیزهای عجیب و عظیم و برجستهای بُروز کرد. خیلی از این سرداران سپاهی ما -که یا شهید شدند، یا زندهاند بحمدالله، که از آنها چیزهای شگفتآوری میشنوید یا میخوانید در نوشتهجات- اینها بسیجیاند؛ اینها اوّل بهعنوان بسیج وارد شدند، موظّف نبودند؛ بهعنوان بسیجی وارد میدان دفاع مقدّس شدند و استعداد اینها بُروز کرد و تبدیل شدند به سرداران بزرگی مثل شهید باقری، مثل شهید کاظمی، مثل شهید بروجردی و دیگران و دیگران و دیگران؛ این در عرصهی جنگ. در عرصهی علم هم همینجور؛ بسیاری از این افرادی که در عرصهی علم و فنّاوری کارهای بزرگ انجام دادند، یا سابقهی بسیجی دارند، یا خودشان الان بسیجیاند؛ ولو اسمشان هم در فهرست سازمان بسیج نوشته نشده باشد، [ولی] خودشان را بسیجی میدانند؛ همین شهدای هستهای -رضایینژاد، احمدیروشن، شهریاری، علیمحمّدی، دیگران، دیگران- همانهایی که در مسائل فنّی فوقالعادهی هستهای نقشآفرینی کردند که ما اینها را از نزدیک دیدهایم، اینها همه در واقع عناصر بسیجند. بسیج تعریف مشخّصی دارد: آحاد مردمی، که با هدف والای الهی و با روحیّهی خستگیناپذیر، وسط میدان، هرجایی که لازم باشد حضور پیدا میکنند، استعداد خودشان را بُروز میدهند، آنچه دارند در صحنه میگذارند، و از خطرات این راه هم نمیترسند؛ یعنی جانشان را کف دست گرفتهاند. خب این حرف، در گفتن آسان است که (فلانی جانش را کف دستش گرفته) امّا در عمل به این آسانی نیست. بسیجی آن کسی است که برای این کار دشوار -یعنی بذل جان، حتّی بذل آن چیزهایی که از جان گاهی عزیزتر است- آمادگی دارد؛ این معنای بسیج است. این از اختصاصات کشور ما است، این مخصوص انقلاب اسلامی، و مربوط به جمهوری اسلامی است.
خب، یک خصوصیّت بسیج، گسترهی حضور است که این را باید حفظ کرد؛ در عرصهی نظامی، در عرصهی علمی، در عرصهی هنری -خب شهید آوینی یک بسیجی است؛ فرض بفرمایید فلان هنرمندِ متعهّدِ علاقهمند، چه در عالم هنرهای تجسّمی، چه در شعر، چه در ادبیّات و امثال اینها، این یک بسیجی است- چه در فنّاوری، چه اخیراً در مسائل اقتصادی که بنده هم به دولتیها سفارش کردم و گفتم بسیج داوطلب است که در اقتصاد مقاومتی حضور پیدا کند و نقشآفرینی کند. البتّه خیلی باید برادران عزیزِ فرماندهان بسیج و سپاه مراقب باشند که فعّالیّت اقتصادی از جاهای لغزنده است؛ (چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند)،(۲) حواسشان باشد. من بعد اشاره خواهم کرد، از دامهای دشمن، یکی همین مسائل مالی و اقتصادی و مانند اینها است که باید خیلی مراقبت کرد، خیلی باید مواظب بود. چون انسان همیشه در معرض امتحان است، این را بدانید؛ و میدانید، در معارف اسلامی واضح است. یعنی انسان وقتی بلعمباعورا هم بشود -کسی که دعای او از درگاه خدا ردخور ندارد و هرچه دعا کند مستجاب میشود- و به اینجا هم برسد، باز جای لغزش وجود دارد، ممکن است بلغزد. یک خطّی است که شما دارید میروید بالا؛ در همهی لحظات و آنات و قدمهای این خطّی که دارید میروید بالا، پرتگاه زیر پایتان است؛ در همهی آنات؛ هرچه بالاتر هم بروید، پرتگاه سختتر و سهمگینتر و خطرناکتر خواهد شد؛ باید مراقبت کرد که من آن مراقبت را هم عرض خواهم کرد. خب، پس گسترهی حضور هم -در همهی عرصههایی که ذکر کردیم و ذکر نکردیم که قابل حضور بسیجیان است- یکی از خصوصیّات است.
حضور بسیج بهمعنای حضور مردم است؛ وقتی بسیج یکجا حاضر است، معنایش این است که ملّت ایران حاضر است -همینطور که عرض کردیم- بسیج نمونه و مسطوره(۳) ملّت ایران است، یک نمونه و یک نشانهای است از مجموعهی ملّت ایران. خب، این حضور هم البتّه معلوم است که برای دفاع از آرمانها است، برای دفاع از ارزشها است، برای دفاع از هویّت انقلابی و دفاع از هویّت ملّی است، برای کمک به این ملّت و این کشور است در رسیدن به آن نقاطی که شایستهی آن است و آنها را به برکت انقلاب ترسیم کرده است و دارد حرکت میکند؛ حضور بسیج طبعاً به این معنا است؛ باید دفاع کند.
خب، وقتی میگوییم باید دفاع کند، یک سؤال به ذهن میرسد که مگر حملهای وجود دارد که دفاع کند؟ مگر دشمنی هست که باید دفاع کرد در مقابل آن دشمن؟ این سؤال به ذهن میآید. شماها جواب این سؤال را بروشنی میدانید؛ بله، دشمن هست؛ دشمن غدّار،(۴) زرنگ، دستوپادار، متقلّب، شیطانصفت در مقابل این حرکت عظیم وجود دارد؛ آن دشمن کیست؟ استکبار.
البتّه مظهر استکبار، امروز آمریکا است؛ یک روزی انگلیس بود. این دشمن، بیکار نیست، مشغول است؛ دائم مشغول است. این تحلیلی که در اوّل صحبتِ سردار جعفری عزیزمان بود، این کاملاً تحلیل درستی است. امروز درگیری جهانی، بین حرکت استکباری و حرکت ارزشی و استقلال ملّی و هویّتی است که مظهرش انقلاب اسلامی یا جمهوری اسلامی است؛ دعوا امروز در دنیا این است؛ نه اینکه دعواهای دیگری نیست؛ چرا، بالاخره بر سر یک جیفه(۵) هم سگها به جان هم میافتند، با هم دعوا میکنند، این هست لکن دعوای اصلی این است، خطّ اصلی و جبههی اصلی این است؛ لذا دشمن وجود دارد، دشمن حسّاس است.
این استکبار عرض کردیم، مظهرش امروز آمریکا است؛ امّا این دستگاه سیاسی استکبار است، استکبار فقط دستگاه سیاسی نیست؛ دستگاه مالی گاهی مهمتر و مؤثّرتر است؛ [مثل] این شرکتها و کمپانیهای بزرگ و پولدارهای بزرگ دنیا که عمدتاً هم صهیونیست هستند؛ مجموعهی استکبار اینها هستند؛ اینها دائم مشغولند. در واقع هم زر و هم زور، زر و زور؛ حالا مثلّث زر و زور و تزویر را گفتند که مثلّث درستی هم هست. قدیمها که ماها میگفتیم زر و زور و تزویر، منظورمان از تزویر، تزویر دینی بود. یعنی عناصری که تحت پوشش دین میآیند و زمینه را صاف میکنند؛ جادّه را صاف میکنند برای ورود لشکر زر و زور. امّا امروز منظورمان از تزویر فقط تزویر دینی نیست، تزویر سیاسی هم هست؛ یعنی دستگاههای سیاسی، دستگاههای دیپلماسی، بشدّت در حال تزویر، نقشهچینی و توطئه و برنامهریزی و طرّاحیاند؛ به چهرهی خندان ظاهر میشوند، با آغوش باز جلو میآیند و در همان حال مثل اینکه در بعضی از فیلمها دیدهاید، طرف را که بغل میگیرد، خنجر را هم در قلبش فرو میکند. بنابراین امروز تزویر شامل تزویر سیاسی و دیپلماسی و مانند اینها هم هست که باید به آن توجّه کرد. خب، این دشمنی است، این دشمنی در شکلهای مختلفی ممکن است ظاهر بشود. اینها را ما باید توجّه کنیم؛ یعنی باید دائم اینها را با خودمان تکرار کنیم، تمرین کنیم، از یاد نبریم تا بفهمیم چه کار باید بکنیم؛ همهمان -هم سیاستمداران کشور، مدیران کشور، شما بسیجیهای عزیز و دیگرانی که فعّالند، متفکّرند، اهل کارند- اینها را باید دائم در ذهن داشته باشیم.
یکجور دشمنی، دشمنیِ سخت است؛ بمبی بیندازند، تیری بزنند، تروریستی بفرستند. یکجور دشمنی، دشمنیهای نرم است که من از چندی پیش مسئلهی نفوذ را مطرح کردم؛ نفوذ خیلی مسئلهی مهمّی است. نفوذ که ما میگوییم، حالا بعضیها واکنش نشان میدهند؛ آقا! مسئلهی نفوذ جناحی شد، استفادهی جناحی کردند؛ من به این حرفها کاری ندارم. خب، استفادهی جناحی نکنند، بحث بیهوده دربارهی نفوذ نکنند، اسم نفوذ را بدون محتوای لازم مطرح نکنند؛ اینها را ما کاری نداریم ولی هر حرفی زده میشود، هر کار جدّی [میشود]، از اصل واقعیّت نفوذ غفلت نشود؛ غفلت نکنیم که دشمن درصدد نفوذ است. حالا من نفوذ را مقداری تشریح میکنم که نفوذ چیست و چگونه است؛ از اصل قضیّه غفلت نکنیم. جناحها همدیگر را متّهم نکنند؛ این بگوید آقا شما که گفتی مقصودت این بود، آن بگوید نه، شما که گفتی مقصودت این بود؛ خیلی خب، حالا مقصود هرچه بود. بالاخره واقعیّت فراموش نشود؛ دشمن دارد برای نفوذ طرّاحی میکند.
نفوذ دو جور است: یک نفوذ موردی است، نفوذ فردی است؛ یک نفوذ جریانی است. نفوذ موردی خیلی نمونه دارد، معنایش این است که فرض کنید شما یک دمودستگاهی دارید، یک مسئولی هستید؛ یک نفر را با چهرهی آرایششده، بزکشده، با ماسک در مجموعهی شما بفرستند؛ شما خیال کنید دوست است درحالیکه او دوست نیست، تا او بتواند کار خودش را انجام بدهد؛ گاهی جاسوسی است که این کمترینش است؛ یعنی کماهمّیّتترینش جاسوسی است، خبرکشی و خبردهی است؛ گاهی کارش بالاتر از جاسوسی است، تصمیم شما را عوض میکند. شما یک مدیری هستید، یک مسئولی هستید، تصمیمگیر هستید، میتوانید یک حرکت بزرگ یا مؤثّری انجام بدهید، اگرچنانچه این حرکت را اینجور انجام بدهید این به نفع دشمن است، او میآید کاری میکند که شما حرکت را اینجور انجام بدهید؛ یعنی تصمیمسازی. در همهی دستگاهها سابقه هم دارد؛ فقط هم دستگاههای سیاسی نیست، دستگاههای روحانی و دینی و مانند اینها هم همیشه وجود داشته. مرحوم آقای آسیّد حسن تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن بیرجند بود، رفته بود در بیرجند مانده بود؛ ملّای خیلی بزرگی بود، اگر در قم یا نجف میماند، حتماً مرجع تقلید میشد؛ مرد بسیار دانایی بود. ایشان خودش برای من نقل کرد؛ گفت آنوقتی که عراقیها با انگلیسها میجنگیدند -در [سال] ۱۹۱۸؛ قریب صد سال پیش- یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبهها گرم میگرفت، صحبت میکرد، با همه آشنا بود، با همه رفیق بود؛ اسمش را هم ایشان میگفت؛ من یادم نیست. گفت بعد که انگلیسها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرّف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبهها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر میشود چنین چیزی؟ بعد میگفت در بازار حُوِیش -بازار معروفی است در نجف- داشتم میرفتم، دیدم هفت هشت ده نفر افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند میآیند -آنوقت با اسب رفتوآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب، من کنار واایستادم که اینها بیایند رد شوند؛ وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت: آقای آسیّد حسن، حالت چطور است! نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم. گاهی نفوذ اینجوری است؛ نفوذ شخصی است؛ وارد خانهی کسی، وارد دستگاه کسی میشوند. در دستگاههای سیاسی هم الیماشاءالله از این قبیل وجود داشته است؛ امروز هم ممکن است باشد؛ البتّه خطرناک است.
منتها از این خطرناکتر، نفوذ جریانی است. نفوذ جریانی، یعنی شبکهسازی در داخل ملّت؛ بهوسیلهی پول که نقش پول و نقش امور اقتصادی اینجا روشن میشود. عمدهترین وسیله دو چیز [است]؛ یکی پول، یکی هم جاذبههای جنسی. افراد را جذب کنند، دور هم جمع کنند؛ یک هدف جعلی و دروغین مطرح کنند و افراد مؤثّر را، افرادی که میتوانند در جامعه اثرگذار باشند، بکشانند به آن سمت مورد نظر خودشان. آن سمت مورد نظر چیست؟ آن عبارت است از تغییر باورها، تغییر آرمانها، تغییر نگاهها، تغییر سبک زندگی؛ کاری کنند که این شخصی که مورد نفوذ قرار گرفته است، تحت تأثیر نفوذ قرار گرفته، همان چیزی را فکر کند که آن آمریکایی فکر میکند؛ یعنی کاری کنند که شما همانجوری نگاه کنی به مسئله که یک آمریکایی نگاه میکند -البتّه یک سیاستمدار آمریکایی، به مردم آمریکا کاری ندارد- همانجوری تشخیص بدهی که آن مأمور عالیرتبهی سیا تشخیص میدهد؛ در نتیجه همان چیزی را بخواهی که او میخواهد. بنابراین خیال او آسوده است؛ بدون اینکه لازم باشد خودش را به خطر بیندازد و وارد عرصه بشود، شما برای او داری کار میکنی؛ هدف این است، هدف نفوذ این است؛ نفوذ جریانی، نفوذ شبکهای، نفوذ گسترده؛ نه موردی. اگر این نفوذ نسبت به اشخاصی انجام بگیرد که اینها در سرنوشت کشور، سیاست کشور، آیندهی کشور تأثیری دارند، شما ببینید چه اتّفاقی میافتد؟ آرمانها تغییر پیدا خواهند کرد، ارزشها تغییر پیدا خواهد کرد، خواستها تغییر پیدا خواهد کرد، باورها تغییر پیدا خواهد کرد.
شما امروز وقتی نگاه میکنید، باور دارید که در مسئلهی فلسطین یک ظلم آشکار به یک ملّت دارد میشود؛ این را دارید میبینید؛ نگاه شما این نگاه است. آن کسی که در خانهی خود -یک فلسطینیِ عرب، چه مسلمان، چه مسیحی- مورد تعدّی قرار میگیرد، او محکوم میشود با نگاه آمریکایی. از نظر شما او مظلوم است؛ وقتی توانست تغییر نگاه شما را تأمین بکند، شما هم مثل او نگاه میکنید و میگویید که اسرائیل دارد از هویّت خودش دفاع میکنند! مگر اوباما نگفت؟ همان وقتی که اینها آتش را شبانهروز بر سر مردم غزّه میریختند، یک مردم بیدفاع را، خانهشان، زندگیشان، مزرعهشان، بچّهشان، مدرسهشان، بیمارستانشان را مورد تهاجم قرار میدادند، رئیسجمهور آمریکا گفت اسرائیل دارد از خودش دفاع میکند! یعنی نگاه این است. شبکهسازی و جریانسازی موجب میشود که آن کسی که مثلاً در داخل ایران دارد زندگی میکند یا در داخل فلان کشور دیگر، این نگاهش بشود آن نگاه؛ معنای نفوذ این است؛ ببینید چقدر خطرناک است.
آماج نفوذ هم چه کسانی هستند؟ عمدتاً نخبگان، عمدتاً افراد مؤثّر، عمدتاً تصمیمگیران یا تصمیمسازان، اینها آماج نفوذند؛ اینها هستند که سعی میشود روی اینها نفوذ انجام بگیرد؛ بنابراین نفوذ خطر است؛ نفوذ خطر بزرگی است. اینکه حالا یکی بگوید آن آقای زید از کلمهی نفوذ میخواهد استفادهی جناحی بکند، این مسئله را از اهمّیّت نمیاندازد. حالا بکند یا نکند، بیخود میکند استفادهی جناحی میکند؛ واقعیّت قضیّه این است؛ از این واقعیّت که نمیشود صرفنظر کرد.
مکمّل این نفوذ هم کارهای حاشیهای است؛ یکی از چیزهایی که مکمّل این نفوذ است، تخطئهی کسانی است که بر اصالتها، بر نگاه درست، بر ارزشها پای میفشارند؛ این مکمّل نفوذ است. نمیخواهم بگویم آن کسانی که بسیج را تخطئه میکنند، متّهم میکنند به افراطیگری و تندی و چه و چه، آگاهانه دارند با نفوذگران همکاری میکنند؛ همراهی میکنند؛ بنده این ادّعا را نمیکنم، خبر ندارم امّا واقع قضیّه این است که این کمک است. اینهایی که در بخشهای مختلف، با زبانهای مختلف، بسیج را متّهم میکنند به تندروی، به افراطیگری و چه و چه و چه، دارند در واقع نفوذ را تکمیل میکنند؛ پروژهی نفوذ بهوسیلهی اینها دارد تکمیل میشود؛ چون بسیج جزو آن خاکریزهای مستحکم است؛ بسیج یک خاکریز مستحکمی است؛ این خاکریز را نباید سست کرد.
من توصیه میکنم، نصیحت میکنم به همهی افرادی که جایگاهی دارند برای حرف زدن و میتوانند حرف بزنند، سعی نکنند اصالتهای کشور را، بنیانهای اساسی انقلاب را تضعیف کنند؛ تا کسی از اصالتها گفت، فوراً نگویند ایشان دارد تندروی میکند یا افراطیگری میکند، یا چه میکند، یا جناحیگری حرف [میزند]؛ نه، اینجوری نیست. اصالتها را تخطئه نکنند، تهمت افراطیگری نزنند؛ بیّنات انقلاب را انکار نکنند؛ بیّناتی در انقلاب هست؛ واضحاتی، محکماتی در انقلاب هست. خب، این بیست و چند جلد بیانات امام است؛ امام مظهر انقلاب بود، امام سخنگوی انقلاب بود، مبیّن حقایق انقلاب بود. خب نگاه کنند و ببینند امام بر روی چه چیزهایی تکیّه میکرد. بیّنات انقلاب را انکار نکنند؛ این، آن چیزهایی است که مهم است.
من بسیج را خیلی مهم میدانم؛ بسیج را یک پدیدهی بسیار مهم، اثرگذار، با برکت و البتّه آیندهدار [میدانم]؛ من معتقدم این تلاشهایی که میشود، کارهایی که میشود، تخریبهایی که انجام میگیرد، بسیج را سُست نمیکند؛ بسیج انشاءالله روزبهزور ریشهدارتر خواهد شد. بسیج یکروز یک نهال باریک و نازکی بود؛ امروز یک درخت تناوری است و بیشتر از این و بهتر از این خواهد شد به فضل الهی، لکن مراقب باشید این درخت تنومند دچار آفت نشود. اینجا من خطابم به شماها است؛ مراقب باشید. گاهی اوقات با ارّه میآیند سراغ یک درخت، خب میشود جلوی ارّه را گرفت؛ گاهی اوقات آفتی به درون درخت میخورد، این علاجش سختتر است.
یکی از آفتها در بسیج، غرور است. ما که حالا بسیجی هستیم -بهعنوان برگزیدگان، بهعنوان گل سرسبد، تعریف داریم دیگر؛ اینهمه تعریف کردیم- به دیگران به چشم تحقیر نگاه کنیم؛ این آفت است؛ این آفت است. هرچه بزرگتر میشوید، هرچه بالاتر میروید، تواضعتان بیشتر بشود؛ خشوعتان پیش خدای متعال بیشتر بشود. شما نگاه کنید، من و شما هم استغفار میکنیم و گاهی میگوییم: استغفرالله ربّی و اتوب الیه؛ استغفار ما را نگاه کنید، استغفار امام سجّاد را [هم] نگاه کنید. ما هم دعا میخوانیم؛ تضرّع ما در دعاهایمان را نگاه کنید چهجوری است، تضرّع امیرالمؤمنین در آن مناجات یا تضرّع امام حسین در دعای عرفه یا تضرّع امام سجّاد در صحیفهی سجّادیه را نگاه کنید؛ او کجا، ما کجا؛ امّا او هزار برابرِ ما در تضرّع جدّیتر است؛ در استغفار جدّیتر است. امیرالمؤمنین با آن عظمت، با آن مقام، با آن عبودیّت، با آن تقوا، در دعای کمیل ترس از عذاب خدا را مطرح میکند! هرچه بالاتر میروید، خودتان را در مقابل خدا و در مقابل خلق خدا [کوچکتر ببینید]؛ در دعای مکارمالاخلاق به ما یاد دادهاند که هرچه خودمان در چشم مردم بالاتر میرویم، در اِلّا حَطَطتَنی عِندَ نَفسی مثِلَها؛(۶) هرچه مقاممان پیش مردم بالاتر میرود، در نفْس خودمان به همان مقدار پایینتر برویم. توجّه کنیم به مسئولیّتمان، توجّه کنیم به کوتاهیهایمان، توجّه کنیم به ضعفهایمان، به نقصهایمان؛ ماها کم که نقص نداریم، من خودم را میگویم. خب، شما جوانها بهتر از ما هستید لکن همه نقص داریم؛ به نقصهای خودمان بیشتر باید [توجّه کنیم]. پس غرور یکی از آفتها است. مواظب باشید، بهخاطر اینکه من بسیجیام، من فدائیام، من حاضرم جانم را بدهم، غرور شما را نگیرد.
آفت دوّم غفلت است. یکی از چیزهایی که بر غرور مترتّب میشود، همین غفلت است. وقتی انسان خیلی مغرور شد به قدرت خود، به تواناییهای خود، به ارزشهای خود، کأنّه خاطرش جمع میشود و دچار غفلت میشود. غفلت نکنید، دچار غفلت نشوید. همیشه نگاهتان باز، چشمتان باز، نگاهتان دقیق [باشد].
یک آفت دیگر -که حالا به همین مقدار اکتفا کنم- ورود در مسابقهی زرق و برق زندگی است؛ یک مسابقهای است دیگر: دنبال زرق و برق زندگی دویدن، دنبال وسایل تجملّاتی بیشتر، دنبال زندگی بهتر، دنبال درآمد بیشتر. دویدن یک مسابقه است، اهل دنیا در این مسابقه واردند؛ حالا بعضیها زرنگترند در این مسابقه، میروند جلو تا میلیاردها بالا میکِشند، بعضیها به آن زرنگی نیستند. امّا اهل دنیا در مسابقهاند، کسانی که دنیاپرستند. در این مسابقه وارد نشوید. نگویید فلانی دارد، فلانی به دست آورده، من دستم خالی است، من هم باید داشته باشم؛ نه، این نه فقط از آفات بسیج، [که از] آفات هر مؤمن است. خیلیها را ما دیدیم آدمهای خوبی بودند، آدمهای علاقهمندی بودند، وقتی افتادند توی دنیا و زرق و برق و مانند اینها، یواشیواشیواش تیزیها کُند شد، تواناییها کم شد، انگیزهها ضعیف شد. انگیزه که ضعیف شد، ارادهها هم ضعیف میشود. اراده که ضعیف شد، در عمل خودش را نشان میدهد. [از دست] رفتند. آفتها این است.
امروز اولویّتهای بسیج چیست؟ در درجهی اوّل تقوا و طهارت؛ تقوا و طهارت. همهی کسانی که اهل معنا بودند -بزرگان اهل معنا- که ما گاهی خدمت بعضی از اینها رسیدیم، توصیّهشان این بود که گناه نکنید. بعضیها میگویند آقا چه ذکری را بخوانیم که مثلاً فرض کنید خیلی خوب باشد و به مقامات عالی [برسیم]؟ آنها میگفتند آقا ذکر پیشکش! گناه نکنید. قدم اوّل این است و اگر این قدم تأمین شد، خیلی از مشکلات شما -مشکلات روحی، مشکلات معنوی و مشکلات مادّی- برطرف خواهد شد. همه در معرض گناهیم، همه در معرض لغزشیم؛ عرض کردم. مراقب باشید. اگرچنانچه این مراقبت را شما داشتید -این مراقبت از خود را که اسم این مراقبت از خود تقوا است. تقوا که در قرآن این همه تکرار شده، یعنی همین مراقبت کردن از خود که گناه نکنید، که خلاف نکنید- خدای متعال به شما کمک خواهد کرد، شما را محکم نگه میدارد. خود این مراقبت موجب جلب رحمت الهی است، موجب برکت دادن به زندگی است. زندگی انسان، عمر انسان، آنات انسان، ساعات انسان برکت پیدا میکند بر اثر تقوا. این اوّلین توصیّهی من است.
توصیّهی دوّم بصیرت، بصیرت. این جملهی امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) را من بارها در سخنرانیها گفتم: الا ... وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر.(۷) اوّل اهل بَصَر، کسانی که دید درستی دارند، بصیرت دارند، صحنه را میفهمند. بصیرت را روزبهروز باید زیاد کرد، صحنهی داخلی را بشناسیم، بدانیم الان در داخل چه دارد میگذرد، کجاها است که انسان گاهی حضور دشمن را احساس میکند، کجاها است که میتواند انسان در آنجا با خاطر جمع، با دل آرام حرکت بکند. بصیرت؛ جایگاه خودمان را در دنیا بشناسیم؛ ما کجاییم امروز؟
عدّهای همهی تلاششان این است که خودی را، خود را تحقیر کنند، ملّت را تحقیر کنند؛ آقا ما چیزی نیستیم! این را به زبان گوناگون بیان میکنند، برمیدارند مفصّلاً از فلان کشور یا مردم فلان کشور یا رفتارهای فلان کشور تعریف و تمجید و مانند اینها میکنند، که اغلب هم خلاف واقع است، اغلب هم مثل این فیلمهای سینمایی [است]. در فیلمهای سینمایی وقتیکه پلیس میآید، یکی را میخواهد دستگیر کند، همان اوّل میگوید که مواظب باش؛ هرچه بگویی ممکن است علیهات در دادگاه به کار برود؛ یعنی اینقدر این پلیس آدم نجیبی است که به آدم متّهم -آدمی که احتمال دارد مجرم باشد- دارد همان اوّل نصیحت میکند که مواظب باش حرف زیادی از دهنت بیرون نیاید تا در دادگاه بر علیهات [بشود]؛ پلیس غربیها این است؟ پلیس آمریکاییها این است؟ این، فیلمهای هالیوودی است. پلیس آمریکا که به یک نفری دستبند میزند، بعد از آنکه دستبند زد، او را میزند؛ شلّیک میکند، میکُشد؛ یک نفر را بهخاطر اینکه اسلحهی اسباببازی تو جیبش است، شلّیک میکند میکُشد. پلیس این است؟ فیلم سینمایی بدروغ تزیین میکند؛ دادگاه را، پلیس را، دستگاه دولتی را، چه را، چه را، چه را؛ خب فیلم سینمایی است. بعضیها مقاله نوشتنشان، چیز نوشتنشان، حرف زدنشان، مثل همین فیلمهای سینمایی هالیوودی است؛ سعی میکنند دیگران را به آنچه ندارند، مزیّن نشان بدهند، آنها را بزک کنند؛ در واقع احساس خودکمبینی را در ملّت ما به وجود بیاورند؛ نه آقا، اینجوری نیست؛ ملّت ما ملّتی است بزرگ، از امتحانهای بزرگ هم موفّق و سربلند بیرون آمده، کارهای بزرگی هم کرده؛ ملّت ما همان ملّتی است که وقتی در جنگ اسیر میگرفت، آن اسیر را کتک نمیزد، آن اسیر را نمیکُشت، آن اسیر را درمان میکرد؛ از قمقمهی خودش آب به او میداد؛ ملّت ما اینجور ملّتی است. چندتا آدم نابابِ متّهم به جاسوسی -که امکان جاسوسیشان هم بود- از فلان کشور در دریا میگیرند، میآورند اینجا، بعد با لباس نو به خانه برشان میگردانند. ملّت ما اینجور ملّتی است. در برخوردش، در مهربانیاش، در انصافش، بعد در شجاعتش. ملّت ما آن ملّتی است که خودش را از زیر بار تحقیر چندقرنی خارج کرد، توانست در اوج عزّت حرف بزند؛ ما یکچنین ملّتی داریم؛ شوخی که نیست. کشورهای مختلف؛ کشورهایی که قدرتمندان دنیایند، دور هم مینشینند برای اینکه با ایران اسلامی چهکار کنیم؛ خب این قدرت این ملّت است؛ قدرت مادّی، قدرت نظامی، قدرت سیاسی، قدرت منطق، قدرت اخلاقی؛ نه اینکه ضعف نداریم، ضعف هم خیلی داریم امّا تواناییهایمان، ارزشهایمان، درخشندگیهایمان کم نیست؛ ملّت را چرا تحقیر میکنند؟ بعضیها مرتّباً عادت کردند دائم تحقیر کنند؛ کشور را، ملّت را، مسئولین را. بصیرت این است که انسان بداند، این حقایق را درک کند، جایگاه خودش را، جایگاه کشورش را، جایگاه ملّتش را، جایگاه منطق انقلاب را، جایگاه آن خطّ مستقیم و صراط مستقیمی که امام در کشور ترسیم کرد؛ جایگاه اینها را بداند؛ این، بصیرت است.
آمادگی، کمربستگی، پابهرکاب بودن؛ این هم یکی از شرایط لازم است و توصیههای لازمی است که ما به برادران و خواهران بسیجی باید بکنیم؛ آماده باید بود.(۸) خیلی ممنون، خیلی ممنون. میدانیم که شما آمادهاید؛(۹) خیلی خوب، کافی است. شما هم از خودتان یک رفع خستگی کردید،(۱۰) مدّتی ساکت شده بودید،(۱۱) یک خرده شعار دادید، خستگیتان برطرف شد؛ حالا توجّه کنید:
امروز در دنیا این نزاعی که وجود دارد یک نزاع واقعی است. طرفهای مقابل هم طرفهایی هستند که از ارزشهای انسانی خیلی فاصله دارند، خیلی. لذا قضایائی در همین دوروبر خود ما اتّفاق میافتد که ما نسبت به این قضایا نمیتوانیم بیتفاوت باشیم. اوّل، قضیّهی فلسطین است، مسئلهی فلسطین. مسئلهی فلسطین مسئلهی کوچکی نیست. خب، قریب شصت سال مثلاً یا شصت و چند سال از اشغال سرزمین فلسطین میگذرد؛ این مردم -فلسطینیها- چند نسل عوض شدند امّا آرمان فلسطین باقی است؛ دشمن سعیاش این است که آرمان فلسطین را از بین ببرد؛ آرمان فلسطین باقی است. متأسّفانه دولتهای عرب آنقدر به کارهای دیگر مشغولند که فرصت نمیکنند یا نمیخواهند -رودربایستیها نمیگذارد یا ملاحظات گوناگون دیگر؛ همپیمانیها با آمریکا و دیگران- که به مسئلهی فلسطین برسند؛ مسئلهی فلسطین خیلی مسئلهی مهمّی است، ما نمیتوانیم مسئلهی فلسطین را رها کنیم. امروز انتفاضهی مردم فلسطین در کرانهی باختری آغاز شده، مردم دارند میجنگند؛ قضاوت بوقهای استکباری قضاوت کاملاً ظالمانهای است. این کسی که خانهاش اشغال شده و در خانهی خود امنیّت جانی و مالی ندارد -میآیند خانه را با بولدوزر خراب میکنند، شهرکسازی میکنند، مزرعهاش را نابود میکنند- وقتی با سنگ حمله میکند، میگویند این تروریست است! [امّا] آن دستگاهی که زندگی این انسان، امنیّت این انسان، آبروی این انسان، ثروت این انسان، دنیای این انسان را دارد اینجور نابود میکند، او را میگویند مظلوم است، از خودش دارد دفاع میکند! خب، این خیلی [عجیب است]، این جزو عجایب دنیای امروز ما است. یکی آمده یک خانهای را غصب کرده است و صاحبخانه را از خانه بیرون کرده و به او دائم دارد ظلم میکند، به این میگویند از خودش دفاع نکند، از خودش دارد دفاع میکند؛ آن صاحبخانهی مظلوم را که امنیّتش را از دست داده، خانه را از دست داده، زن و فرزند و آبرو و حیثیّت و همهچیزش مورد تهدید هست، این اگرچنانچه برگردد یک دشنام به او بدهد یا یک سنگ به طرف او پرتاب بکند، به این میگویند تروریست! این چیز کوچکی است؟ این غلط کوچکی است؟ این خطای کوچکی است؟ ظلم کوچکی است که بشود از این گذشت؛ از این نمیشود گذشت. ما از حرکت مردم فلسطین با همهی وجود، تا هروقت بتوانیم و هرجور بتوانیم دفاع میکنیم.
مسائل دیگری هم که دور و بر ما هست، آنها هم همینجور است، آنها هم، اغلب این مسائلی که امروز دارد اتّفاق میافتد، مسائلی است که قضاوت عادلانهی منصفانهی انسانی یک چیز است، قضاوت مغرضانهی خباثتآلود غربیها و سیاستمدارانشان و دستگاههای تبلیغاتیشان یکجور دیگر است. مثلاً مسئلهی بحرین؛ مثلاً مسئلهی یمن؛ مثلاً مسئلهی سوریه.
در مسئلهی بحرین، مردم بحرین مگر چه میخواهند؟ مردم بحرین میگویند آقا به هر نفر از آحاد این ملّت یک رأی بدهید برای انتخاب دولت، برای انتخاب حکومت؛ هر نفر یک رأی. خب مگر شما نمیگویید (دموکراسی)؟ مگر نمیگویید ما مظهر دموکراسی هستیم؛ از دموکراسی میخواهیم دفاع کنیم؟ خیلی خب، دموکراسی واضحتر از این؟ نه فقط این را بهشان نمیدهند، بهشان فشار میآورند، بهشان اهانت میکنند، تحقیرشان میکنند؛ اکثریّت یک ملّت را -اینها اکثریّتند؛ این کسانی که این حرف را میزنند؛ هفتاد هشتاد درصدند- آن اقلّیّت ظالم، قدرت دستش است، هرکار میخواهد با اینها میکند؛ حتّی به مقدّسات اینها بیاحترامی میکند. در این محرّم، به کسی که منبر میرفت، به کسی که مدّاحی میکرد، به کسی که پرچم عزا میزد، به کسی که روضه میخواند تعرّض کردند؛ به کسی که یزید را لعنت میکرد -سبحانالله- تعرّض کردند که چرا یزید را لعنت میکنی! خب، در آبروی اینها همین بس که یزیدیاند، مدافع یزیدند؛ دیگر یزیدِ خبیثی که بیآبروتر از او در طول تاریخ اسلام کسی را نداریم، این را نباید لعنت کرد؟ لعنت خدا بر کسانی است که پیغمبر را، اولاد پیغمبر را، خاندان پیغمبر را اذیّت میکنند. این رفتار آنها است؛ این بحرین است.
یمن؛ الان ماههای متوالی است دارند مردم یمن را همینطور بمباران میکنند. خانه، کاشانه، بیمارستان، مدرسه؛ همینطور دارند [بمب] میریزند. مردمی که هیچ تقصیری ندارند، مردمی که هیچ گناهی ندارند، دارند بمباران میکنند؛ آنوقت دستگاههای مدّعی دموکراسی و حقوق بشر و مانند آن، از اینها دارند دائم دفاع میکنند و حمایت میکنند! دنیا این است؛ دنیای ظالم این است؛ دنیایی که شما در مقابلش ایستادید، استکباری که شما علیهاش شعار میدهید، این است.
در قضیّهی سوریه هم همینجور؛ که حالا در مورد قضیّهی سوریه این چندروزه حرف زدیم؛ گفتیم و در رسانهها پخش شده؛ اینها از خبیثترین و شقیترین تروریستها دارند دفاع میکنند، بهشان کمک میکنند؛ چه در سوریه، چه در عراق. یا کمک بیواسطه یا کمک باواسطه. اصرار بر اینکه بایستی تشکیل حکومت سوریه اینجوری باشد، اینجوری نباشد. خب به چه حقّی؟ هر ملّتی سرنوشت خودش را، حکومت خودش را، دولت خودش را خودش باید انتخاب بکند، شما چه کاره هستید؟ از آنطرف دنیا میآیید برای خاطر اغراض خبیث و خباثت آلود؛ دنیای استکبار اینچنین دنیائی است. در مقابل این دنیا، انسان بابصیرت میفهمد که باید چهکار کند، میفهمد که موضع او چه موضع حقّی است.
بسیج میتواند به دیگران تفهیم کند که مواضع سیاسی جمهوری اسلامی ایران -که امروز ما مواضع رسمی و سیاسی مسئولین دولتیمان و دستگاهمان در مورد سوریه، در مورد عراق، در مورد بحرین، در مورد یمن، در مورد فلسطین، مواضع روشن و آشکاری است- منطقیترین مواضعی است که میتواند یک انسانِ منصف و عاقل اتّخاذ بکند.
بسیج یک برکتی است برای نظام جمهوری اسلامی، یک ذخیره است، یک گنج است؛ یک گنج بیانتها؛ چون ملّت بیانتها است؛ یک گنج است. و من به شما عرض بکنم، به توفیق الهی ملّت عزیز ایران این گنجینهی با ارزش را اوّلاً حفظ خواهد کرد، ثانیاً استخراج خواهد کرد، ثالثاً به کمک این همّتها و این ارادهها و این بصیرتها به اوج تعالی و ترقّی که مورد نظرش هست، قطعاً خواهد رسید. و دشمنان مجبورند نگاه کنند و تماشا کنند و پیشرفت ملّت ایران را ببینند؛ و کاری از آنها برنیاید. و انشاءالله همینجور خواهد شد. رحمت خدا بر امام بزرگوار که این راه را در مقابل ما باز کرد. رحمت خدا بر شهیدان عزیز که با فداکاری خودشان درس عملی به ما دادند و به ما فهماندند که چگونه باید عمل بکنیم. و رحمت خدا بر شما عزیزان که بحمدالله با آمادگی خودتان امروز دل ملّت را شاد و آنها را امیدوار میکنید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) این دیدار بهمناسبت سالروز تشکیل بسیج (۱۳۵۸/۹/۵) برگزار شد. در ابتدای این دیدار، سرلشکر پاسدار محمّدعلی جعفری (فرمانده کلّ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) و سرتیپ پاسدار محمّدرضا نقدی (رئیس سازمان بسیج مستضعفین) گزارشی ارائه کردند.
۲) سعدی. گلستان، باب پنجم؛ (بگفت آنجا پریرویان نغزند / چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند)
۳) نمونه
۴) مکّار، حیلهگر
۵) مردار
۶) صحیفهی سجّادیّه
۷) نهجالبلاغه، خطبهی ۱۷۳
۸) شعار حضّار
۹) شعار حضّار
۱۰) خندهی حضّار
۱۱) با خندهی معظّمٌله
بیانات در دیدار رؤسای دانشگاهها، پژوهشگاهها، مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری
تاریخ: 1394/08/20
بیانات در دیدار رؤسای دانشگاهها، پژوهشگاهها، مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری
بسماللهالرّحمنالرّحیم (۱)
الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین.
خیلی خوشآمدید برادران و خواهران عزیز! جلسهی علم و عالم و دانشگاهی است و برای این حقیر، این یکی از بهترین و شیرینترین جلسات است. بیانات دو وزیر محترم را هم من با دقّت گوش کردم و شنیدم و بهرهمند شدیم. امیدواریم خداوند به شما و به ما توفیق بدهد که بتوانیم از اینجور جلسات و نشستها و گفتنها و شنیدنها یک فایدهای تولید کنیم برای کشور؛ [و] صِرف نشستن و دیدن و گفتن نباشد.
دربارهی اهمّیّت علم و اهمّیّت دانشگاه خیلی حرف زدهایم؛ هم ما گفتیم، هم دیگران گفتند؛ خوشبختانه سالها است دربارهی اهمّیّت علم و به تبع آن اهمّیّت دانشگاه حرف زده میشود. و همانطور که آقای دکتر هاشمی الان اشاره کردند، آرزوی ما این بود که اهمّیّت علم و لزوم پرداختن به علم در کشور، تبدیل بشود به گفتمان و حالا تقریباً همینجور شده؛ باید خدا را شکرگزاری کنیم.
علم مهمترین ابزار پیشرفت و اقتدار ملّی است؛ این را باید مسلّم گرفت؛ واقعاً همینجور است. علم برای یک ملّت مهمترین ابزار آبرو و پیشرفت و اقتدار است. دانشگاه هم مهمترین تربیتکنندهی مدیران آیندهی کشور است. خب، از این چه چیزی مهمتر؟ شما دارید مدیران آیندهی کشور را تربیت میکنید. اگر خوب تربیت کردید -که انشاءالله همینجور است- آیندهی کشور، خوب اداره خواهد شد؛ اگر نتوانستیم خوب اداره کنیم، کوتاهی کردیم، طبعاً آیندهی کشور، تحت تأثیر همین کوتاهیها قرار خواهد گرفت؛ یعنی اهمّیّت دانشگاه این است. البتّه دانشگاه با شکل کنونی یک پدیدهی غربی است -این را همه میدانیم- لکن دانشگاه به معنای تربیتکنندهی نوابغ و نخبهها، بههیچوجه غربی نیست؛ در کشور ما ریشهی هزار ساله دارد. بله، به این شکل کنونی از غرب وارد شده لکن این کشور مدارسی داشته که در آن ابنسیناها، فارابیها، محمّدبنزکریای رازیها، خوارزمیها تربیت شدند؛ در همین کشور. این اسمهایی که ما میآوریم، اسمهای معروف است؛ هزاران نام غیرمعروف وجود دارد از پزشک، مهندس، مخترع، ادیب، فیلسوف، عارف که همه در این مملکت پرورش پیدا کردند.
یک جملهای را من نقل کنم از جُرج سارتُن؛ چون دیگران که میگویند، باورپذیرتر میشود تا خود ما بگوییم! از این جهت بنده [میگویم]، وَالّا عادت ندارم دائم حرف این و آن را از فرنگیها و غربیها نقل کنم. امّا این جُرج سارتُن -که تاریخ علم را نوشته که معروف است و ترجمه شده و چاپ شده و لابد همه دیدهاید- میگوید: دانشمندان ایرانی، بیشترین سهم و نقش را در این تمدّن داشتهاند و آنگاه که آثار فرزانگان ایرانی را از این مجموعه برداریم، زیباترین بخش آن را کنار گذاشتهایم؛ [او] مورّخ علم است. یک حرف دیگر هم -که این را من از حافظهام نقل میکنم، چون خیلی سابق دیدهام، نمیتوانم روی کلماتش دقّت کنم- مال پییر روسو است که او هم تاریخ علوم را نوشته و این هم سالها است به فارسی ترجمه شده است؛ در دست همه است. سالها پیش من این را دیدم؛ عرض کردم میخواستم مراجعه کنم و دوباره ببینم، در حقیقت فرصت نکردم لکن آدرسش را یادداشت کردم؛ یادم هست که آدرسش را یک جایی نوشتم که این حرف را کجا زده؛ در همین کتاب (تاریخ علوم) است. او گفتگوی یک تاجر اروپایی -ایتالیایی یا فرض کنید فرانسوی- را نقل میکند با یک آدم خبرهی علمیِ آن روز؛ مال دوران قرون وسطی است. مشورت میکند و میگوید بچّهام را میخواهم بگذارم درس بخواند و عالم بشود؛ کدام کشور بگذارم، کدام دانشگاه بگذارم. آن شخص میگوید که اگر به چهار عمل اصلی ریاضیّات قانعی که برود چهار عمل اصلی را یاد بگیرد، در هرکدام از این مدارس اروپا که میخواهی بگذاری، فرقی نمیکند، بگذار؛ امّا اگر بیشتر از این میخواهی، باید بروی اندلس. اندلس آن روز دست مسلمانها بود. این تاریخ علم در اسلام [است]؛ آن اوّلی مربوط به ایران بود، این مربوط به اسلام [است]. یعنی یکچنین تاریخی ما داریم، یکچنین میراثی ما داریم؛ چه در محیط اسلامی، چه در محیط ایرانی. البتّه این را هم عرض بکنیم -حمل بر روحیّهی قومگرایی و ناسیونالیستی نشود- در بین کشورهای اسلامی قلّهی تولید فکر و تولید علم، باز هم ایران است؛ یعنی هیچجای دیگر ما نداریم شخصیّتهای بزرگی؛ مثلاً فرض کنید یک کسی مثل کِندی -که در بین فلاسفه یک نفر [است]- و از این قبیل، در ایران متعدّدند؛ یعنی اگر ما راجع به تاریخ علم اسلامی هم صحبت میکنیم، باز قلّهی آن مربوط به ایران است. این میراث ما است؛ این گذشتهی ما است؛ این تاریخ ما است.
دوران قاجار و پهلوی هم تاریخهای روشنی دارد. من البتّه متأسّفم از اینکه باسوادهای ما و کتابخوانهای ما از تاریخ نزدیک به ما و معاصر ما -چه تاریخ دورهی قاجار، چه تاریخ دورهی پهلوی- کمتر اطّلاع دارند؛ اطّلاعاتشان خیلی محدود است، وسیع نیست؛ جزئیّات را غالباً مطّلع نیستند. از اواسط دورهی قاجار به این طرف تا زمان دورهی پهلوی -که دیگر آن نهایتش بود- دلایل خاصّی وجود داشت که از این میراث معنوی در هنگام شکوفایی علم در دنیا، استفادهی درستی نشد.
خب، میدانید دوران ما، یعنی همین قرن اخیر و صد سال اخیر، دوران شکوفایی و رشد علم در دنیا است و هر کشوری به جایی رسیده، در همین ۱۰۰ سال، ۱۲۰ سال به جایی رسیده. ما در این دوران -که دانشگاه ما هم هشتاد و چند سال عمر دارد در کشور- میتوانستیم وقتی دانشگاه غربی و اروپایی را وارد کشور کردیم، از آن میراث استفاده کنیم؛ از آن روحیّه، از آن استعداد، از آن زمینهها و ظرفیّتهای موجود در کشورمان استفاده کنیم و دانشگاه را ایرانی بسازیم؛ دانشگاه را بومیسازی کنیم؛ میتوانستیم این کار را بکنیم، نکردیم؛ به دلایل خاصّ مربوط به حکومت پهلویها و حکومت قاجارها. یعنی از آن میراث ارجمند، در هنگام ورود دانش غربی به کشور استفاده نشد. امروز در کشور ما، در محیط دانشگاه ما، در محیط علمی ما، روحیّهی ساختن و اتّکاءبهنفْس و اعتمادبهنفْس و حرف داشتن و حرف زدن و مقالهی استنادی تولید کردن که دیگران در دنیا به آن استناد کنند، از این حرفها امروز در کشور ما زیاد است؛ آن روز نبود. آن روز ما نه توانستیم از اخلاق علمی و زمینهی علمی میراث خودمان استفاده کنیم، نه توانستیم از میراث معنوی و میراث اخلاقی محیط علمی خودمان استفاده کنیم. اینها شرح مفصّلی دارد که حالا من وارد آن شرحها نمیخواهم بشوم که اخلاق علمی ما در محیطهای علمی در گذشته چهجوری بود، بعد که شیوهی غربی وارد کشور شد اخلاق علمی ما چهجوری شد. در آن دورههای گذشته، شاگرد در مقابل معلّم دوزانو مینشست؛ به معلّمش اهانت نمیکرد. با اینکه محیطهای علمی و مانند اینها محیطهای آزادی بوده، الان هم حوزههای علمیّه همینجور است؛ درس که ما میدهیم، همهی طلبههایی که در درس نشستهاند حقّ اشکال کردن دارند، اشکال هم میکنند، داد میکشند، حرف میزنند؛ ایرادی هم ندارد، کسی هم این را عیب نمیداند؛ استاد هم موظّف است مؤدّبانه پاسخ بدهد. این بوده است در گذشته امّا درعینحال شاگرد در مقابل استاد خاشع بود، خاضع بود. این مال گذشتهی اخلاق علمی ما و اخلاق دانشگاهی دیرین ما است؛ لکن در دورهی جدید، تعداد معلّمهایی که از دست شاگردشان کتک خوردند -چه در مدارس متوسّطه، چه در دانشگاه- یا اساتیدی که به دست دانشجویشان چاقو خوردند، بعضی کشته شدند، کم نیست؛ یعنی اخلاق علمی بکلّی تغییر پیدا کرد. نه میراث علمی ما و ظرفیّت علمی ما منتقل شد، نه میراث اخلاق علمی ما و اخلاق دانشگاهی ما منتقل شد. دانشگاه اینجوری شکل گرفت.
خب، غربیها برای دانشگاه ما برنامهریزی داشتند. این هم که من عرض میکنم، از روی اطّلاع و محاسبه عرض میکنم؛ این حرف منبری و سخنرانی نیست؛ نه، این تحقیقشده است؛ کسانی که اهل تحقیق هستند در مسائل جامعهشناسی و اجتماعی یا مسائل سیاست خارجی و مانند اینها، کاملاً تحقیق کردهاند. غربیها برای آنچه آن را جهان سوّم مینامیدند، برنامهریزی کردند برای تربیت آدمهایی که در این کشورها با اخلاق آنها، با شیوهی آنها، با سبک زندگی آنها تربیت بشوند و رشد کنند و ادارهی آن کشور را به عهده بگیرند؛ این برنامهای بوده که آنها ریختند. برای دانشگاه ما هم آنها یک چنین برنامهای داشتند؛ یعنی میخواستند دانشگاه ما پلی باشد بهسمت سرازیر شدن هرآنچه غربیها مایلند در ایران اتّفاق بیفتد؛ نظر آنها این بود امّا نشد؛ یعنی دانشگاه ما در خدمت اهداف غرب عملاً قرار نگرفت؛ این یکی از مسائل بسیار مهم و نکات بزرگ کشور ما است. آنها میخواستند دانشگاه محلّ پمپاژ افکار غربی و سبک زندگی غربی باشد، خب تا حدودی هم در یک جاهایی موفّق شدند، در این تردیدی نیست -آن کسانی که در رأس کار بودند؛ بخصوص در همان دورهی تأسیس دانشگاه در زمان رضاخان، آنها کسانی بودند که سرتاپا معتقد به غرب و به تمدّن غربی بودند که حرفهایشان را شنیدهاید- امّا در نهایت موفّق نشدند؛ [چون] هویّت ایرانی کار خودش را کرد. هویّت ایرانی یک چیز عجیبی است در تاریخ؛ همهی کسانی که به ایران تهاجم کردند به یک نحوی، در ایران بعد از مدّتی حل شدند: زبانشان، آدابشان، فرهنگشان؛ تنها چیزی که مستثنی است، اسلام است که اسلام آمد ایران و در ایران غرق نشد، ماند و ایرانی اسلام را از بُن دندان قبول کرد؛ والّا در کشورهای مورد تهاجمِ عربهای مسلمان، هرجا رفتهاند زبان عوض شده است؛ مصر زبانش عوض شد، فلسطین زبانش عوض شد، شامات زبانش عوض شد، زبانشان عربی شد، [امّا] ایران زبانش عوض نشد، فارسی باقی ماند؛ یعنی یک چیز عجیبی است در ایران؛ این خصوصیّتی است که مال کشور ما است. اینجا هم همینجور شد، هویّت ایرانی کار خودش را کرد.
اوّلاً در داخل دانشگاه افرادی که ظواهر دینی را حفظ کردند، وجود داشتند؛ با اینکه این بشدّت مورد نفی طرف مقابل بود؛ یعنی رضاخان اصلاً با ظواهر دینی موافق نبود؛ آنهایی هم که دانشگاه را در ایران تشکیل دادند -که من نمیخواهم اسم آن رجال را حالا بیاورم- آنها هم همینجور، مثل خود رضاخان [بودند]؛ اصلاً آنها این فکرها را بیشتر توی کلّهی رضاخان تزریق کرده بودند؛ آنها اصلاً مایل نبودند که در دانشگاه کسی نماز بخواند، در دانشگاه کسی اسم خدا بیاورد امّا این اتّفاق افتاد؛ همینطور که اشاره کردند، انجمنهای اسلامی تشکیل شد، مسلمانهایی در داخل دانشگاه به مقام استادی رسیدند، دین را ترویج کردند، در مقابل افکار غیردینی ایستادند؛ یعنی از اینجا شروع شد. هرچه گذشت، این روحیّهی دینی و ایمانی در داخل دانشگاه تقویت شد تا رسید به نهضت اسلامی سال ۴۱؛ اینجا دانشگاه یک حرکت عظیمی در جهت دینی شدن، ایمانی شدن انجام داد، با اینکه آن روز کمونیستها هم بودند؛ آن روز کمونیستها و مارکسیستها در داخل دانشگاه خیلی فعّال بودند. حالا در مشهد که بنده زیاد مرتبط بودم از نزدیک میدیدم، در جاهای دیگر هم -تهران و بعضی جاهای دیگر که مسافرت میکردیم و با دانشجوها بنده ارتباط داشتم- حضور تفکّر مارکسیستی را در دانشگاهها میدیدم؛ و عجیب این است که کسانی که تفکّر مارکسیستی در داخل دانشگاه داشتند، با دستگاه همکاری میکردند در مقابل تفکّر رو به رشد اسلامی در داخل دانشگاه! کتابهایشان چاپ میشد، آزادانه فروش میرفت؛ درحالیکه کتابهای انقلابیّون مسلمان و جوانهای مسلمان -چه آن کتابهایی که خودشان تولید میکردند که البتّه کم بود، چه آن کتابهایی که میخواستند بخوانند- در کمال شدّت با آنها مقابله میشد و با کمال عسرت آن کتابها را میتوانستند به دست بیاورند. دستگاه پهلوی در دوران نهضت اسلامی، در واقع تمام توجّهش به حرکت اسلامی بود و با آن معارضه میکرد؛ [امّا] با چپها و مارکسیستها و مانند اینها مدارا میکردند، خب اینها هم به آن مدارا جواب دادند، خیلیهایشان رفتند در دفتر فرح پهلوی عضو شدند! خیلیهایشان رفتند در صداوسیما، در تلویزیون و رادیو عضو شدند، همکاری کردند، همان چپهای تند دههی ۳۰، در دههی ۴۰ شدند همکاران دستگاه! [امّا] حرکت دانشگاه به سمت تفکّر اسلامی روزبهروز پایدارتر، قویتر، عمیقتر شد.
تا رسیدیم به انقلاب. این حرکت البتّه حرکت مقاومت اسلامی بود، ریشهدار و دارای تفکّر؛ افکار مرحوم مطهّری یک نمونه از آن چیزهایی بود که در دانشگاه بین دانشجوها ترویج میشد. خب، انقلاب اسلامی که در سال ۵۷ به پیروزی رسید، دنیا را تکان داد؛ بدون مبالغه اینجور است؛ یعنی واقعاً پیروزی اسلام در ضمن یک انقلاب و تشکیل یک حکومت بر پایهی اسلام، اصلاً دنیا را -غرب و شرق را- تکان داد؛ بدیهی است تأثیری در دانشگاه میگذاشت و گذاشت؛ بسیاری از نیروهای داخل دانشگاه، چه در میان اساتید، چه در میان دانشجویان جزو صادقترین و فداکارترین یاران انقلاب بودند، این جزو سوابق تاریخی دانشگاه ما است، این مقطع را هرگز نباید فراموش کرد و از یاد برد. خب، این مال گذشته است.
در این ۳۷ سالی که از آن روزها میگذرد، ما افتوخیز زیاد داشتهایم، کارهای زیادی شده است، دانشگاه پیشرفت کرده، پسرفت کرده، جریانات گوناگون بر دانشگاه در برههای از زمان حاکم شدند؛ دانشگاه افتوخیز داشته است. این هم طبیعی است، یعنی با یک نگاه دقیق، خلاف انتظار نیست که وقتی حکومت در اختیار اسلام است، آن کسانی که اسلامی فکر میکنند، در درون خودشان سلایق و جریانهای گوناگونی به وجود بیاید و این منجر بشود به موجآفرینیهای گوناگون در داخل دانشگاه. البتّه مخالفین فکری هم در دانشگاه فعّال شدند، حتّی مارکسیستها! بنده چون کتاب زیاد میخوانم -کتابهایی که دستم میآید، همینطور مینشینم میخوانم- تعدادی کتاب دیدم که نشاندهندهی این بود که از درون دانشگاه میخواهند تفکّر مارکسیستی را باز دوباره سرِپا کنند، آن هم کِی؟ بعد از سقوط شوروی، بعد از زوال مارکسیسم و حکومتهای مارکسیستی در دنیا! [این کار] نگرفت و دانشگاه از آن استقبالی نکرد. بههرحال دانشگاه مراحل گوناگون و دورههای گوناگون را در این ۳۷ سال گذرانده؛ حالا امروز ماییم و دانشگاه.
ما چهکار کنیم که از این دانشگاه با این سوابق، با این تاریخ، با این زمینههای تاریخی، با این میراث، با این تجربهی خوب و آزمون خوبی که دانشگاه در دوران انقلاب داد و با مشکلاتی که در دانشگاه بهوجود آمد -همهی اینها را در کنار هم قرار بدهیم- بتوانیم برای ایجاد تمدّن نوین اسلامی بهره ببریم؟ چون هدف این است دیگر؛ هدف، ایجاد یک حاکمیّت اسلامی است که بتواند جامعه را به جامعهی مورد نظر و آرمانی اسلام تبدیل بکند؛ ما دنبال این هستیم دیگر، ما میخواهیم کشور خودمان -در درجهی اوّل، حالا بحث کشورهای دیگر و مسائل بینالمللی و جهانی را نمیکنیم- یک کشوری بشود که به آن خطوط آرمانی اسلام برسد که این خطوط آرمانی یک چیز مطلوب و شیرینی برای هر انسان متفکّری است؛ یعنی هرکسی که بنشیند فکر کند، مطالعه کند، از این وضع آرمانی جامعهی اسلامی لذّت میبرد؛ جامعهای که در آن، هم علم هست، هم پیشرفت هست، هم عزّت هست، هم عدالت هست، هم قدرت مقابلهی با امواج جهانی هست، هم ثروت هست؛ یک تصویر اینجوری؛ ما به این میگوییم تمدّن نوین اسلامی، میخواهیم کشورمان به اینجا برسد. دانشگاه [در این زمینه] چه نقشی میتواند ایفا کند و چهکار باید بکند؟ اوّلا نقشآفرینی دانشگاه لازم است، ثانیاً سؤال این است که: چه باید کرد؟ ما چهکار کنیم که بتوانیم به اینجا برسیم؟ البتّه این موضوعِ بحث امروز من نیست، چون بحث جلسهای و سخنرانیای نیست؛ اینها کارهای تحقیقاتی مفصّلی لازم دارد؛ من فقط میخواهم این را تذکّر بدهم که دانشگاه ما روی این فکر کند، شما بهعنوان مدیران دانشگاهها و مسئولان دستگاه آموزش عالی کشور روی این فکر کنید؛ مسئولیّت دانشگاه را بر این اساس قرار بدهید، برنامهها را بر این اساس بریزید که دانشگاه با این سوابقی که گفته شد، با این ریشهی عمیق تاریخی که گفته شد، با این آزمون بزرگی که از خودش در انقلاب نشان داد، این دانشگاه چه نقشی میتواند ایفا کند برای ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آنچنان جامعهای و آنچنان ایرانی؟ روی این باید فکر کنید؛ یعنی همهی کارها را بر این اساس باید قرار بدهید.
من فقط چند تذکّر میدهم؛ البتّه گزارشهایی که آقایان دادند، بخصوص گزارشی که آقای دکتر فرهادی دادند، گویا اینجور از این گزارش انسان استفاده میکند که همهی آن چیزهایی که جزو آرزوها و مطالبات ما است، اینها در دانشگاه تحقّق پیدا کرده؛ خب خیلی خوب است، این نشان میدهد همّت خوبی وجود دارد، منتها باید خروجیها را نگاه کرد. بنده بتدریج آدم با تجربهای شدهام در این مسائل گزارشگیری؛ گزارشها صرفاً آن چیزی که در گزارش به بنده یا به مدیر ارشد ارائه میشود، نیست؛ حواشیای دارد، گوشهکنارهایی دارد که گاهی محتوای گزارش را عوض میکند؛ اگر ما بخواهیم واقعیّتها را درست بفهمیم، بایستی برویم میدانی نگاه کنیم؛ یعنی مثلاً فرض کنید [گزارشی که] آقای دکتر فرهادی در زمینهی علم و در زمینهی تحقیق و پژوهش و پارک [فنّاوری] و کارهای دینی و ارزشی و مانند اینها ذکر کردند؛ واقعاً بروند میدانی نگاه کنند؛ ببینند چقدر از این آرزوها و این گزارشها روی زمین وجود دارد؛ این مهم است. گاهی اوقات گزارشهایی میرسد که انسان تردید پیدا میکند در تحقّق بعضی از این آرزوها؛ این نکتهی مهمّی است؛ من تذکّراتم بیشتر ناظر به این جهات است، همین چیزهایی که ایشان گفتند یا آقای دکتر هاشمی بیان کردند، همین چیزها لازم است، همینها بایستی تحقّق پیدا کند؛ امّا صِرف اینکه (میخواهیم بکنیم) یا (دستور دادهایم که بشود) یا (گزارش شده است که این شده است)، کافی نیست. اگر به اینجور گزارشی انسان دلخوش بکند، بعد یکوقت چشم باز میکنیم میبینیم که فاصلهی واقعیّت با آنچه ما خواستهایم زیاد شده. تذکّرات من راجع به این است.
من در دو بخش تذکّراتی را عرض میکنم: یکی مسائل مربوط به علم؛ یکی مسائل مربوط به جنبههای ارزشی و اخلاقی، در واقع انسانسازی و سازندگی نیروی انسانی؛ چون نیروی انسانی خیلی مهم است. دیروز یکی از دوستانی که الان در جلسه حضور دارند -از افراد وارد و مطّلع- به من میگفتند که ما از لحاظ نیروی انسانیِ آماده، جزو چهار پنج کشور اوّل دنیاییم؛ یعنی کشورهایی که جمعیّتشان دو برابر کشور ما یا گاهی بعضی سه برابر کشور ما است، این تعداد نیروی انسانی تحصیلکرده و درسخوانده ندارند که ما داریم. ایشان گفتند سی میلیون؛ حالا عددها ممکن است یک مقداری کم و زیاد بشود. خب این مهم است؛ این خیلی مهم است. ما این نیروی انسانی را چهجوری میخواهیم جهت بدهیم؟ جهت دادن مهم است. اگرچنانچه علم بود و جهت غلط، همین خواهد شد که امروز در دنیای عالِم، دنیای اهل تحقیق و پیشرفت علمی، امروز و دیروز در آنها مشاهده شده. خب شما ملاحظه کنید، استعمار بلای بزرگی بود که بر سر کشورهای منطقهی آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین فرود آمد؛ استعمار چیز عجیبی بود. این استعمار را چه چیزی بهوجود آورد؟ علم. قدرتهای اروپایی این توفیق را پیدا کرده بودند که چند صباحی زودتر از فلان کشورها، مثلاً فرض کنید که به اسلحهی خودکار آتشی دست پیدا کنند؛ همین موجب شد که یک کشوری مثل انگلیس -مثلاً یک جزیرهی دورافتاده- بتواند بر کشور عظیمی مثل هند مسلّط بشود. بروید نگاهی به تاریخ جهان را بخوانید -نوشتهی نِهرو(۲) است- ببینید بر هند چه گذشته؛ البتّه فقط آن کتاب نیست، خیلی در این زمینه [کتاب هست]. همین برمه، همین کشوری که امروز اسمش میانمار [است]؛ اینجا مرکز ثروت است. یک انگلیسی با داشتن یک تفنگ و یک اسلحهی کمری، دهها نفر را اسیر خودش میکرد که برای او کار کنند و جرئت نمیکردند نفَس بکشند. آنجا درختهای عظیم کائوچو و انواع و اقسام چوبهای قیمتی وجود داشت که اینها را غارت کردند بردند؛ اینها در نوشتههای تاریخی هست. عرض کردم، متأسّفانه تاریخ معاصر کمتر مورد توجّه جامعهی کتابخوان ما قرار میگیرد؛ بخوانید ببینید در هند چه گذشت از استعمار، در برمه چه گذشت، در منطقهی آفریقا چه گذشت، در آمریکای لاتین چه گذشت، در الجزایر و تونس و مانند اینها بهوسیلهی همین فرانسهی ظاهرالصّلاحِ منظّمِ مرتّبِ مؤدّب چه گذشت و استعمار چه کرد با اینها. خب این استعمار را چه چیزی بهوجود آورد؟ علم. علم وقتی جهت نداشت میشود استعمار. پدر میلیونها انسان را درآوردند بهوسیلهی علم. علم بیجهت، علم بی منطق اخلاقی و معنوی، خب میشود این. ما احتیاج داریم به اینکه اداره کنیم دستگاه خودمان را؛ خودمان را اداره کنیم، خودمان را هدایت کنیم، مراقب باشیم علم ما به آن سمت نرود؛ علم وقتیکه در راه خطا افتاد میشود بمب اتم. الان این کرهی زمین قابلیّت این را دارد که دهها بار کُنفَیَکون بشود؛ یعنی همان چیزهایی که خدای متعال در قرآن فرموده است که در قیامت پیش میآید، بهوسیلهی همین بمب اتمهایی که آمریکا و روسیه و بعضی کشورهای دیگر دارند، قابل تحقّق است، قابل انجام گرفتن است. این خطر بزرگی است برای بشریّت، برای تمدّن، برای انسان، برای مادّه و معنا؛ این بهخاطر علم است، علم گاهی اینجوری میشود. پس ما بایستی دستگاه علمی خودمان را مراقبت کنیم و یک راه جدیدی برای علم درست کنیم. آن چیست؟ آن عبارت است از سازندگی اخلاقی و معنوی در کنار علم؛ لذا تذکّرات ما، یک مقداری مربوط به مسائل علمی است، یک مقداری مربوط به آن مسائل اخلاقی و سازندگی اخلاقی و معنویِ نیروی انسانی است.
در مورد مسائل علمی، چند نکته من اینجا یادداشت کردهام؛ البتّه این نکات را قبلاً هم گفتیم، قبلاً هم بارها همین نکات را گفتم، در ضمن بیانات آقایان هم شاید بود لکن من تأکید میکنم؛ چون احساس میکنم نیاز هست که اینها گفته بشود و تحقّق پیدا کند. یکی مسئلهی علم نافع است. دنبال علمی باشیم که برای کشور لازم و نافع است؛ نه فقط برای حال کشور، بلکه برای ده سال بعد و بیست سال بعد کشور. ممکن است ما در بیست سال بعد، یک نیازی داشته باشیم که از امروز باید تحقیقاتِ آن نیاز شروع بشود. اگر امروز تحقیق نکردیم، اگر امروز خودمان را آماده نکردیم، آنوقتی که لازم داریم دستمان خالی خواهد بود. باید این نیازسنجی انجام بگیرد و نیازهای امروز هم مورد ملاحظه قرار بگیرد. دانشجویی و دانشآموزی و فراگیری علم و تعلیم علم، بر مبنای نفع آن و نیاز آن باشد. الان به من گزارش میدهند که بسیاری از همین مقالاتی که گفته شد -که خب تعداد مقالات زیاد است- به درد کشور نمیخورد؛ یعنی کار تحقیقیای مقالهنویس انجام داده امّا مفیدِ برای کشور نیست؛ یا مفیدِ برای هیچکس نیست، یا مفیدِ برای آن شرکت خارجیای است که بهنحوی سفارشدهندهی این مقاله است؛ شاید خود صاحبمقاله هم نداند که سفارشدهندهی این مقاله کیست! به نفع او است. این فایده ندارد. حتّی پایاننامههای دکتری -اینجور که به من گزارش کردهاند؛ من نمیخواهم تکیه کنم و حتماً بگویم اینجور است- به من اینجور گزارش کردهاند که با نگاه خوشبینانه، ده درصد پایاننامههای دکتری به درد مسائل کشور میخورد. خب پایاننامهی دکتری یک ذخیره است، یک گنج است؛ پایاننامههای دانشجویان واقعاً یک گنجینه و یک ذخیره است برای کشور. موضوع این پایاننامه چه باشد که برای کشور مفید باشد؟ این مسئلهی اوّل. در روایات ما هم راجع به علم نافع تکیه شده. خود اساتید هم در این جلسات ماه رمضان -که معمولاً هر سال یک جلسه با آقایان و خانمهای اساتید دانشگاه داریم، اینجا میآیند سخنرانی میکنند- چندین نفر از آنها تا حالا، من یادم است که راجع به این نافع نبودن بعضی از کارهای تحقیقی در کشور هشدار میدادند؛ بنده هم بارها این را گفتهام. پس اوّلین مطلب این است که علم باید، هم نیاز امروز را تأمین کند، هم نیاز آینده را؛ این آینده را حدس بزنید، محاسبه کنید ببینید چه چیزی لازم داریم.
راجع به این مسائل انرژی هستهای که در چند سال قبل از این -دو سه سال، سه چهار سال قبل از این- بحث بود، بعضیها میگفتند ما که اینهمه نفت داریم اتّفاقاً آمریکاییها هم همین را گفتند! آمریکاییها هم میگفتند ایران اینهمه نفت دارد، میخواهد چه کار کند انرژی هستهای را؟ بنده گفتم خب ما امروز دست به سیاهوسفید انرژی هستهای نزنیم، پسفردا که نفتمان تمام شد آنوقت [باید] برویم انرژی هستهای را گدایی کنیم از این و آن. خب بله دیگر؛ وقتی آنها داشته باشند، ما نداشته باشیم و احتیاج داشته باشیم، پدر ما را درمیآورند. دیدید سر این بیست درصد چه کردند؟ ما به اورانیوم غنیشدهی بیست درصد احتیاج داشتیم برای این رآکتور تهران -همین رآکتور کوچکی که در تهران هست که داروهای هستهای تولید میکند، برای این ما احتیاج [داشتیم]- [چون] داشت تمام میشد و گفتند چند ماه دیگر تمام میشود؛ یک ژستی گرفتند غربیها، یک قیافهای گرفتند، یک شروطی گذاشتند که واقعاً خفّتآور بود. به نظرم مال حدود سال ۸۹ یا ۹۰ بود. البتّه آخرش به نفع ما تمام شد؛ یعنی جوانهای ما وقتی دیدند که راجع به فروش بیست درصد که بفروشند و پولش را بگیرند، ناز میکردند، وقتی دیدند اینها اینجور دارند اذیّت میکنند، درصدد برآمدند خودشان بیست درصد را تولید کنند. رفتند زحمت کشیدند خودکُشون کردند و بیست درصد را خودشان تولید کردند. زحمت عمده هم تا بیست درصد است؛ یعنی در غنیسازی اورانیوم، از اورانیوم خام تا بیست درصد، راهِ دشوار و راهِ سربالا است؛ از ۲۰ درصد تا ۹۹ درصد، راهِ هموار است؛ یعنی کسی که به بیست درصد رسید، رسیدن به پنجاه درصد و هشتاد درصد و نود درصد برایش آسان است؛ اینکه آنها دستپاچه شدند بهخاطر همین است. خب چشمشان کور؛ میخواستند به ما بفروشند تا ما نرویم دنبال تولیدش. من گفتم که اگر این نفتی که ما داریم، ما نداشتیم [بلکه] آنها داشتند و به نفت احتیاج داشتیم، نفت را به ما بطریبطری میفروختند؛ ما حالا بشکهبشکه و تُن تُن میفروشیم، تُنی اینقدر تُنی اینقدر؛ اینها اگر ما احتیاج به این نفت داشتیم، همین نفت سیاه را به ما بطریبطری میفروختند؛ اینجوری است. آن روزی که ما به انرژی هستهای نیاز پیدا کنیم بهخاطر نبودن نفت یا یک [بُروز] مشکلی در نفت؛ فرض کنید مثلاً قیمت نفت آنقدر ارزان بشود -که الان میبینید دیگر؛ چطور راحت ارزان شد- که به تولیدش و به زحمت هزینهی تولیدش نیرزد، خب آنجا انسان چه کار میکند؟ از نفت چشم میپوشد. خب در یک چنین مواقعی ما احتیاج داریم به انرژی هستهای. از کجا بیاوریم؟ چه کسی به ما بدهد؟ این ممکن است ده سال دیگر، پنج سال دیگر، پانزده سال دیگر پیش بیاید؛ این را باید از حالا به فکر بود. همینجور باید [مدام] فکر کنید؛ یعنی باید نیازسنجی کنید برای آینده و برای امروز، و آنوقت [میشود] علم نافع؛ علمی که برای رفع این نیازها به درد میخورد. این یک نکته است که من لازم دانستم عرض بکنم.
یک نکته مسئلهی سرعت پیشرفت است. این پایگاههای استنادی که ذکر کردند رتبهی نوزدهم یا رتبهی هفدهم [ایران را] در دنیا، خب این درست است، همین را میگویند، ما داریم در میدان علم پیش میرویم؛ خیلی هم افتخار میکنیم، هرکس هم انکار کند اوقاتمان تلخ میشود که چرا انکار میکنند -این هم اینجا در پرانتز عرض بکنم؛ بعضیها که خودشان هم دانشگاهیاند، متأسّفانه میروند در دانشگاهها برای دانشجوها سخنرانی میکنند؛ میگویند این پیشرفتهای علمی که میگویند، دروغ است! خب، چه چیزی دروغ است؟ مرکز تحقیقاتی رژیم صهیونیستی از پیشرفت علمی ایران ابراز نگرانی میکند- این در دنیا منتشر شده؛ اینکه دیگر ما نیستیم؛ اینکه مورد اعتماد شما است، رژیم صهیونیستی است؛ دارد میگوید -اقلاًّ به حرف او اعتماد کنید. میروند میگویند (نخیر، این پیشرفتهای علمی که میگویند درست نیست) نه، پیشرفت علمی بلاشک وجود دارد، سرعتش هم خوب است- منتها ما با وجود همین پیشرفتی که داریم، عقبیم! این را که نباید خودمان فراموش کنیم؛ ما خیلی عقبیم! ما را سالهای سال عقب نگهداشتند. حالا مثلاً این فنّاوریهای جدید در آمریکا، الان حدود ۱۳۰ یا ۱۴۰ سال است که شروع شده؛ از بعد از جنگهای داخلی آمریکا که سال ۱۸۶۰ تا ۶۴ یا ۶۵ بوده؛ تا آنوقت، آمریکاییها از اروپا وارد میکردند؛ از آنجا به بعد، آمریکاییها روی پای خودشان ایستادند و شروع کردند به فنّاوریهای جدید. خیلی خب، پس ۱۵۰ سال از ما جلو هستند؛ ۱۳۰ یا ۱۴۰ سال از ما جلو هستند! و علم هم اینجوری است؛ وقتی انسان یک قدم جلو رفت، قدم دوّم سرعت مضاعف میشود. من بارها مثال زدهام؛ گفتم شما دو نفر دارید با همدیگر راه میروید، یک نفر اتّفاقاً یک دوچرخه پیدا میکند؛ خب، طبعاً از شما جلو میزند و با یک فاصلهای جلو میافتد؛ بعد او با دوچرخه که جلو افتاد، میرسد به یک اتومبیل و شما میرسید به دوچرخه؛ آنوقتی که شما به دوچرخه رسیدید، او به اتومبیل رسیده؛ خب سرعت اتومبیل چندین برابر دوچرخه است. به همین ترتیب او جلو میافتد؛ مرتّب سرعت، روزبهروز افزایش پیدا میکند و این فاصله روزبهروز زیاد میشود. این فاصله وجود دارد. ما باید به این سرعت پیشرفت خیلی اهّمیّت بدهیم. آنکه چشم دنیا را هم خیره کرد، سرعت پیشرفت ما بود که گفتند سرعت پیشرفت جمهوری اسلامی در علم -یعنی پیشرفت علمیاش- سیزده برابر متوسّط دنیا است؛ سیزده برابر! درست هم بود؛ البتّه الان نمیدانم چقدر است؛ این مال سه چهار سال قبل است. اینها را هم همان پایگاههای بینالمللی گفتهاند؛ اینها حرفهای ما نیست. خب، ما باید این سرعت را حفظ کنیم. اگر پیشرفت علم از دُور افتاد و این سرعت کم شد، آنوقت دیگر معلوم نیست چه خواهد شد؛ عقب میمانیم. بنابراین سرعت پیشرفت هم مهم است.
یک مسئلهی دیگر، مسئلهی پژوهش است؛ پژوهش خیلی مهم است. البتّه ما پژوهشگاههایی داریم، خوب هم هست امّا خود دانشگاهها باید پژوهشمحور بشوند؛ پژوهشگاه درست کنند، پژوهشکده درست کنند و خود دانشگاه بشود پژوهش[محور]. منافاتی هم ندارد که بیرون هم باشند، پژوهشگاهها و پژوهشکدههای بیرونی وجود داشته باشند امّا خود دانشگاهها بشوند پژوهشمحور. این هم یک نکته است.
یک مسئلهی دیگر، مسئلهی نقشهی جامع علمی است. خب، نقشهی جامع علمی بالاخره بعد از فرازونشیبهای زیاد، تصویب شد و ابلاغ شد و عمل شد؛ منتها این نقشهی جامع علمی را باید در اجزای مهم، اجرائی کنیم. این جزو همان چیزهایی است که شما تا در میدان نروید و ملاحظهی میدانی نکنید، نمیتوانید تشخیص بدهید که چقدر نقشهی جامع علمی عمل شد. چه رشتههایی اولویّت دارند؟ چه تعداد دانشجو برای رشتههای مورد اولویّت لازمند و برای رشتههایی که اولویّت ندارند لازم است؟ همهی اینها را باید نقشهی [جامع] علمی برای ما معیّن کند. در کدام مناطق از کشور، چه رشتههایی بایستی مورد توجّه قرار بگیرند براساس نیازها؟ خب، این طبعاً آمایش سرزمینی وزارت علوم را لازم دارد؛ وزارت علوم باید آمایش سرزمینیای را داشته باشد برای خودش تا بداند که در کجا، دانشگاه چه چیزی لازم دارد. دوستان، آقایان وزیران محترم که گزارش دادند، راجع به مأموریّتمحور کردن دانشگاهها بحث کردند؛ این بسیار فکر خوبی است؛ این را من تأکید میکنم که حتماً این کار انجام بگیرد؛ منتها این کار مقدّمات دارد. چهجوری میشود مأموریّتمحور کرد یک دانشگاه را در فلان شهرستان دور یا نزدیک، یا فلان مرکز استان؟ اینها چیزهایی است که جزئیّاتش را نقشهی علمی به ما بایستی بیان بکند.
یک موضوع دیگری که عرض بکنیم، مسئلهی کیفیّت آموزش عالی است. ما از لحاظ کمیّت پیشرفتهای خوبی داشتیم [ولی] از لحاظ کیفیّت نقایصی وجود دارد؛ شاخص باید معیّن بشود برای کیفیّت. البتّه در دنیا شاخصهایی هست، منتها این شاخصها لزوماً منطبق با نیازهای ما نیست؛ بعضی از شاخصهایشان خوب است، بعضی از شاخصهایشان منطبق با نیازهای ما یا با واقعیّات کشور ما نیست. باید مسئولین وزارت علوم بنشینند و خودشان شاخصهایی را برای پیشرفت کیفیّت مشخّص کنند.
یک مسئلهی بعدی -که ناچارم اینها را کوتاه و خلاصه عرض بکنم- مسئلهی شغل تحصیلکردگان ما است. خب، یکی از راههای ایجاد اشتغال برای تحصیلکردگان ما، همین مسئلهی ارتباط صنعت و دانشگاه است. صنعت و دانشگاه باید ارتباط پیدا کنند؛ هم برای صنعت خوب است، هم برای دانشگاه؛ برای دانشگاه، هم برای مدیریّت دانشگاه خوب است، هم برای دانشجو؛ این هنوز در کشور راه نیفتاده. بنده اطّلاع دارم از کارهایی که انجام گرفته و آقای دکتر فرهادی هم بعضیهایش را گفتند؛ مثلاً در زمینهی مسائل دفاعی که مستقیماً بنده آنجا وارد هستم میدانم، همکاریهای خیلی خوبی در زمینهی مسائل دفاعی با دانشگاههای مختلف وجود دارد، قراردادهایی بستهاند، کارهای خوبی دارد انجام میگیرد، منتها اینها کافی نیست؛ بنده شنیدهام ندیدهام که در کشورهای پیشرفته، در جلسهی دفاع دانشجوها، صاحبان صنعت میآیند شرکت میکنند، دفاع را گوش میکنند؛ از همانجا که این [دانشجو] دارد دفاع میکند، با او قرارداد میبندند؛ یعنی اینجور دانشجوی فارغالتّحصیل آمادهیبهکار را میقاپند. صنعت ما هم بایستی به این معنا توجّه بکند. این کار هم فعّالیّت لازم دارد؛ این فعّالیّت آقایان وزرا را در دولت لازم دارد؛ بنشینند با مسئولین صنعت، مسئولین بخش خصوصی، بخش دولتی، کاری کنند که بهطور واقعی و به معنای حقیقی کلمه و بهصورت جامع، یک همکاری بین دانشگاه و صنعت کشور [انجام بگیرد]. فقط هم صنعت نیست؛ بخشهای گوناگون مدیریّتی خصوصی و دولتی احتیاج به تحقیقات دانشگاهی دارند؛ [باید] در همهجا این کار انجام بگیرد. این هم [یک] مسئله است.
یک مسئله هم مسئلهی نقشآفرینی در اقتصاد مقاومتی است که اقتصاد دانشبنیان پایهی آن است. البتّه در این زمینه هم حرف زیاد زدهایم، دوستان هم مطالبی بیان کردهاند، دیگران هم گفتهاند لکن آنچه در واقعِ عمل باید اتّفاق بیفتد، هنوز اتّفاق نیفتاده. بنده این را عرض بکنم؛ تازه گزارش مسئولین دولتی برای برنامههای اجرائی اقتصاد مقاومتی دست بنده رسیده؛ تازه چند روز است! یعنی آنچه در واقع باید تحقّق پیدا کند در اقتصاد مقاومتی، هنوز ما با آن فاصله داریم. خب، شما در دانشگاه در این زمینه نقش ایفا کنید؛ یعنی واقعاً بروید سهم خودتان را پیدا کنید و آن سهم را به معنای واقعی کلمه عمل کنید.
اینها مربوط به مسائل علم بود. البتّه مسائل گوناگون دیگری هم هست، بنده هم بارها گفتهام این چیزها را، خود شماها هم میدانید لکن در تکرارش فایده است.
بخش دوّم، آن کار فرهنگی دانشگاهها است. بعضیها کار فرهنگی را در داخل دانشگاه با کنسرت و اردوهای مختلط اشتباه گرفتهاند؛ خیال میکنند کار [فرهنگی این است]؛ میگویند باید دانشجو شاد باشد! شاد بودن برای هر محیطی چیز خوبی است امّا چهجوری؟ به چه قیمتی؟ غربیها چقدر بهره بردهاند از این اختلاط دختر و پسر که ما بهره ببریم؟ یک روزی به ما میگفتند که در اروپا -آن روز اروپا را مطرح میکردند- حجاب نیست و زن و مرد با هم قاطیاند، هوس و شوق جنسی هم در آنجا طبعاً کنترلشده است. خب، حالا شما نگاه کنید ببینید همینجور است؟ آیا هوسها کنترلشده است یا هوسها تحریکشده است؟ اینهمه جنایت جنسی امروز دارد در آمریکا و در اروپا اتّفاق میافتد؛ به جنس مخالف هم دیگر حالا اکتفا نمیکنند! و از این بدتر هم خواهد شد. اسلام انسان را شناخته است که حکم حجاب را داده، حکم عدم اختلاط زن و مرد را داده. اسلام من و شما را شناخته؛ [انسان] مال خدا است و [او] آفرینندهی ما است. اردوی مختلط یعنی چه؟ کوهنوردی مختلط، اردوی مختلط، گاهی حتّی خارج از کشور! نه، کار فرهنگی ماهیّت دیگری دارد، مفهوم دیگری دارد. مسئولین فرهنگی دانشگاهها بفهمند چهکار میکنند.
باید کار فرهنگی دانشگاه اینجوری باشد که افرادی تربیت کند مؤمن، متخلّق -با اخلاق خوب- انقلابی؛ کار فرهنگی چیزی است که اینها را تأمین کند. کار فرهنگیِ درست آن چیزی است که جوان ما را انقلابی بار بیاورد. این کشور انقلاب کرده، به این انقلاب باید پابند بود؛ مبانی این انقلاب را بایستی جزو اصول زندگی خود قرار داد تا بتوانیم پیش برویم؛ معتقد به آرمانها، دوستدار کشور -کشورش را واقعاً دوست داشته باشد- دوستدار نظام، دارای بصیرت و عمق دینی و سیاسی. این جوان بایستی در نگاه دینی و نگاه سیاسی عمق داشته باشد تا به هر شبههی کوچکی پایش نلغزد، یا اشتباه نکند در زمینههای مسائل سیاسی. خیلیها در این حوادثی که در همین فتنهی سال ۸۸ اتّفاق افتاد لغزیدند؛ آدمهای بدی نبودند [امّا] لغزیدند بهخاطر کم بودن بصیرت. خب، شما وقتی میبینی که یک نفری میگوید: (انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است) باید چهکار کنی؟ شما که معتقد به نظامی، شما که جانت را حاضر شدی برای نظام و برای حفظ نظام بدهی، تا میبینی یک عدّهای دارند اینجوری شعار میدهند، باید چهکار کنی؟ این، نبودن بصیرت است؛ ملتفت نشدن به وظیفه در لحظهی لازم است. [باید] افرادی تربیت بشوند با اعتمادبهنفس، با انگیزه، سرشار از امید. درست گفتهاند که یأس بزرگترین ضرر است؛ مأیوس نباید بشوند، باید امیدوار باشند به آیندهی کشور؛ جای امید هم هست؛ جای یأس نیست؛ اینهمه ظرفیّت! بنده آن روز در دولت گفتم(۳) -یکی دو ماه پیش- و همهی آقایان تصدیق کردند؛ گفتم اینکه میگویند مثلاً فرض کنید رشد فلان کشور اروپایی یکونیم درصد یا یک درصد است -و این چیز عجیبی نیست- و ما توّقع داریم رشد ما هشت درصد، نُه درصد باشد، بهخاطر این است که آنها از همهی ظرفیّتهایشان استفاده کردهاند و ظرفیّت خالیماندهای ندارند، [امّا] ظرفیّتهای ما معطّلمانده است؛ ما میتوانیم به رشد ده درصد هم برسیم. این ظرفیّتها باید پر بشود؛ از این ظرفیّتها باید استفاده بشود. خب، جای امید نیست در کشوری که اینهمه ظرفیّت وجود دارد؟
[تربیت افرادی] با فهم درست از موقعیّت کشور؛ بفهمند کشور الان در چه وضعی است. همهی دنیا -دشمنان ما یکجور، دوستان ما یکجور- میگویند جمهوری اسلامی ایران کشور قدرتمندی است [امّا] این آقا در داخل میرود فلانجا سخنرانی میکند، میگوید آقا، ما کسی نیستیم، ما چیزی نیستیم، ما منزوی هستیم! خودکمتربین؛ حالا خودش را کم ببیند؛ ملّت را چرا کم میبیند؟ نظام جمهوری اسلامی و کشور را چرا کم میبیند؟ این خودکمبینی خیلی چیز خطرناکی است؛ احساس حقارت؛ که همهی دنیا میگویند کشور عزیزی است، کشور مقتدری است، گله دارند، ناراحتند که [ایران] نفوذ پیدا کرده، همهجا را گرفته، این آقا اینجا در داخل، در روزنامه یا در سخنرانی یا در فلان دانشگاه به دانشجوها میگوید نه، ما چیزی نیستیم، ما کسی نیستیم!
[تربیت افرادی] معتقد به استقلال؛ استقلال فکری، استقلال سیاسی، استقلال فرهنگی، استقلال اقتصادی؛ جوانی که تربیت میشود در کار فرهنگی، باید به معنای واقعی کلمه اعتقاد داشته باشد به استقلال کشورش؛ مؤمن به مبانی انقلاب و نظام، مؤمن به فرهنگ اسلامی، خوشبین، خوش روحیّه. کار فرهنگی این است. خب، این کار آسانی نیست؛ خیلی کار سختی است. این برنامهریزی میخواهد.
البتّه خبرهایی که به من از بعضی از دانشگاهها میرسد، اینها را نشان نمیدهد. کاری کنید فضا بیفتد دست جوانِ مؤمنِ انقلابیِ خوشروحیّهی باانگیزهی دارای احساس عزّتبهنفس و متدیّن. یکی از بزرگترین مسئولیّتهای شما این است: کاری کنید که این مجموعههای مؤمن و سرشار از ایمان به انقلاب و به اسلام حرف اوّل را بزنند؛ فضای غالب دست اینها باشد؛ این جزو وظایف شما است.
بالاخره توجّه داشته باشید برادران و خواهران عزیز من، دانشگاهیهای عزیز! بنده به دانشگاه علاقهمندم؛ من از دیرباز هم به دانشگاه معتقدم، هم بسیار علاقهمندم؛ بدانید دانشگاه و دانشجو امروز آماج بزرگترین توطئهها است؛ از اینکه ما دانشگاهی داشته باشیم که دانشجوی آن، استاد آن با روحیّهی انقلابی، با روحیّهی تهاجمی وارد میدان بشود، خطهای قرمز را که دشمنها برایش درست کردهاند به هم بزند، پیش برود، کشور را پیش ببرد، پرچم علم را بالا ببرد، شعارهای انقلابی را پُررنگ کند وحشت دارند؛ برای اینکه این اتّفاق نیفتد، دارند برنامهریزی میکنند؛ پولها خرج میکنند. دشمنان راه سلطهی آینده [را برنامهریزی میکنند]. آن شکل استعمار قدیمی، امروز دیگر عملی نیست؛ آن چیزی هم که به آن میگفتند (استعمار نو)، حالا یواشیواش کهنه شده؛ آن چیزی که لازم است و دنبالش هستند این است که تفکّرات در درون عناصر فعّال و هوشمند و نخبه در یک کشور جوری بشود که اهداف آنها را برآورده کند؛ دارند برای این سرمایهگذاری میکنند، دارند برای این پول خرج میکنند. به این دغدغهها باید توجّه کرد.
اساتید ارزشی خوبی هم [داریم]؛ خوشبختانه ما هزاران استاد مؤمن، انقلابی، علاقهمند داریم؛ قبلها هم بودند، در دوران دفاع مقدّس هم داشتیم امّا امروز چندین برابرِ آن روز بحمدالله ما اساتید مؤمن و انقلابی داریم؛ از اینها باید قدردانی کرد. امیدواریم خدای متعال به شما و به ما توفیق بدهد که بتوانیم از این کارها انجام بدهیم.
دیگر وقت تمام شد، ما هم امروز زیاد با شما صحبت کردیم؛ شما هم خوب گوش دادید. شنونده وقتیکه خوب دل میدهد -احساس میکنیم که شما الحمدلله همهتان دل دادید و گوش دادید- ما هم دیگر گفتیم، منتها من آنچه یادداشت کردهام، بیش از آن چیزی بود که به شما عرض کردم؛ منتها دیگر وقت نیست.
از خدای متعال میخواهیم انشاءالله همهی شما را موفّق و مؤیّد بدارد؛ توفیقاتش را بر شما نازل کند؛ انشاءالله این مسئولیّتهایی که امروز دارید؛ چه در دانشگاه بهعنوان رئیس، بهعنوان استاد؛ چه در دستگاههای ستادی وزارتها، چه در شورای عالی انقلاب فرهنگی، چه در مجلس، چه در نمایندگیها -مسئولیّتهای متعدّد و مختلفی که هرکدام دارید- پیش خداوند مایهی سرافرازی شما بشود.
والسّلام علیکم و رحمةالله
۱) در ابتدای این دیدار، آقای سیّدحسن قاضیزاده هاشمی (وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی) و آقای دکتر محمّد فرهادی (وزیر علوم، تحقیقات و فنّاوری) گزارشی ارائه کردند.
۲) جواهر لعل نهرو (سیاستمدار هندی و اوّلین نخستوزیر هند مستقل)
۳) بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت (۱۳۹۴/۶/۴)
بیانات در دیدار شرکتکنندگان در نهمین همایش ملی «نخبگان فردا»
تاریخ: 1394/07/22
بیانات در دیدار شرکتکنندگان در نهمین همایش ملی «نخبگان فردا»
در حسینیهی امام خمینی رحمهالله
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.
اوّلاً خیلی خوشآمدید جوانان عزیز! و دیدار شماها برای امثال بنده حقیقتاً انرژیبخش و همچنین امیدبخش است. وقتی انسان چهرههای جوان و آمادهی به کار و مصمّم و بااستعداد را مشاهده میکند، امیدی که خدای متعال بحمدالله در دل ما گذاشته و روزبهروز این امید بیشتر هم شده بارور میشود. امیدواریم انشاءالله همهی شماها و همهی جوانان این کشور مشمول هدایت الهی و لطف الهی قرار بگیرند و بتوانند برای آیندهی کشورشان و در مرحلهی بعد برای آیندهی بشریّت مفید باشند؛ انشاءالله.
خب، ما یک حرف تکراری داریم که نمیخواهیم حالا راجع به آن زیاد صحبت بکنیم و آن، ثروت عظیم نیروی انسانی است. ثروت واقعی یک کشور، نیروی انسانی آن کشور است؛ بخصوص اگر جوان و هوشمند باشد. بنده مکرّر در صحبتهای سالهای گذشته بر روی سطح بالای هوشیِ ایرانیان نسبت به متوسّط جهان صحبت میکردم؛ بعضی خیال میکردند این از روی احساس ناسیونالیستی و ملّتخواهی و مانند اینها است؛ درحالیکه اینجور نبود؛ بنده اطّلاعات آماری داشتم نسبت به این قضیّه و خوشبختانه در این دو سه سال اخیر، آدم میشنود از شخصیّتهای معروف دنیا -حتّی سیاستمدارها و دشمنان ملّت ایران- که به مناسبتهای مختلف، به ضریب هوشیِ بالای ملّت ایران اعتراف میکنند؛ اَلفَضلُ ما شَهِدَت بِهِ الاَعداء.(۲) سطح هوشیِ متوسّط کشور ما از متوسّط دنیا بالاتر است؛ خب جوان هم که خیلی داریم بحمدالله؛ این خیلی ثروت عظیمی است، این خیلی داراییِ ارزشمندی است و برای کشور فرصت است.
البتّه همهی کشورها و همهی رژیمهای گوناگون عالَم اینجور نیست که وجود جوانها را فرصت بدانند؛ نه، مثلاً رژیم پهلوی حضور جوانها و تحرّک جوانها را فرصت نمیدانست، تهدید میدانست -این هم از آن حرفهایی است که استدلال کاملاً متّکی به آمار، برای آن ممکن است که حالا مجالش اینجا نیست- آنها دلشان میخواست جوانها حضور نداشته باشند؛ نه حضور علمی، نه حضور سیاسی، نه حضور اجتماعی، و خیلی چیزها ترویج میشد برای اینکه این حضور را تضعیف کنند. جوان را واقعاً تهدید میدانستند. هر چه هم میتوانستند، خارج میفرستادند تا آنهایی که نخبه هستند، آنهایی که سرشان به تنشان میارزد به نظر آنها، بروند و اینجا نباشند. در جمهوری اسلامی اینجور نیست؛ جمهوری اسلامی متّکی به خود است، درونزا است، قدرت خود را در درون خود و در معنویّات خود و در موجودی خود میداند، لذا بزرگترین ثروت جمهوری اسلامی، در واقع نیروی انسانی او است؛ یعنی همین جوانهای هوشمند، متعهّد، علاقهمند، درسخوان و آیندهدار. خب، این جزو مسلّمات ما است.
امروز که حالا ما با شما تعدادی از جوانهای خوب کشورمان ملاقات داریم، من چند سفارش میخواهم بکنم به شما؛ سفارشهای پدرانه. شما جوانها جای فرزند من هستید -بعضیتان جای فرزند، بعضیتان جای نوه- و جا دارد که من پدرانه چند نکته را به شما عرض بکنم؛ چند سفارش مدیریّتی و کاری هم دارم، آنها را هم عرض خواهم کرد که مربوط به مسائل کاریِ مرتبط با شما جوانها است؛ یک هشدار و نگاه بیمناک هم دارم که آن را هم اگر انشاءالله وقت و مجال باقی ماند، با شما در میان میگذارم.
امّا آن سفارشهایی که پدرانه به شما عرض میکنم، اوّلش این است که شما موجودیِ خودتان را، یعنی این نخبگی را، از خدا بدانید؛ این نعمت خدا است، این موهبت الهی است، این یک نعمتی است که خدا به شما داده؛ شکر کنید خدا را، ارتباطتان را با خدا زیاد کنید، از خدای متعال متشکّر باشید و این تشکّر را بین خودتان و خدا، به زبان بیاورید. این بر توفیقات شما میافزاید، بر نعمت الهی که به شما داده میافزاید؛ از خدا بدانید. و از انقلاب بدانید؛ این هم یک نگاه و یک لایهی تفکّر دربارهی این موجودی است که این حرکت عظیم عمومی کشور در راه علم، از برکات انقلاب است. اگر انقلاب نبود، این چیزها نبود. حالا آقای ستّاری یک خاطرهای را از قول بنده خواندند،(۳) دنبالهاش این است که همان هواپیماهایی که به ما میگفتند تا ۳۰ روز، ۳۱ روز، همه بکلّی زمینگیر خواهد شد، تا امروز دارند کار میکنند؛ امروز سیوچند سال از آن روز دارد میگذرد جوانهای ما در نیروی هوایی، نیروهای فنّیمان، همّت کردند، وارد شدند؛ -که پدر خود ایشان یکی از همان جوانهای آن روز بود-(۴) دستهای معجزهگر خودشان را به کار انداختند، ذهنشان و فکرشان را به کار انداختند و همان هواپیماهایی که به ما گفته میشد اینها زمینگیر خواهند شد، تا آخر جنگ کار کردند، و تا امروز هم همانها دارند کار میکنند؛ همان سیصدوسیها، همان افچهاردهها، همان افچهارها، همان افپنجها، الان هستند و مشغول کارند. معجزهی دستها را انقلاب بهوجود آورد. آن برادرانی که به من میگفتند کار تمام شد، مردمان خوبی بودند -چند نفرشان هم شهید شدند- لکن تفکّرشان تفکّر انقلاب نبود، تفکّر مربوط به قبل از انقلاب بود و با آن دید نگاه میکردند. قطعات این هواپیماها را وقتی میخواستند تعمیر کنند، قطعههای دربسته را -یعنی یک قطعهی بزرگ که متشکّل است در درون خودش از مثلاً چهل پنجاه قطعه- حق نداشتند باز بکنند؛ این قطعهی دربسته را در هواپیما میگذاشتند میبردند آمریکا، آنجا عوض میکردند و برمیگرداندند. یعنی هُمافر ایرانی، افسر فنّی ایرانی حق نداشت دست بزند به این قطعه تا ببیند چه هست و چهجوری باید عمل کند؛ تفکّر قبل از انقلاب اینجوری بود. انقلاب آمد ورق را برگرداند؛ به ایرانی شخصیّت داد، هویّت داد، جرئت داد، او را تشویق کرد به اینکه نیروی درونی خودش را به کار بیندازد. نتیجه این شده که ما در بین اینهمه کشور دنیا در رتبهی پانزدهم علمی قرار بگیریم؛ این خیلی حرف بزرگی است. در بین دویست کشور دنیا که در این دویست کشور کشورهایی هستند که دویست سال، سیصد سال سابقهی صنعت و سابقهی کار علمی دارند، ایران بعد از انقلاب -قبل از انقلاب که هیچ؛ هیچچیز نبود- با فشار جنگ، با تحریم، با اینهمه مشکلات بتواند خودش را برساند به این سطح؛ این را انقلاب به ما داد.
این تواناییها را، [این] (هر کاری میتوانید بکنید) را از انقلاب و نیز از تأمینکنندگان امنیّت کشور بدانید. این شهید همدانی که چند روز قبل شهید شد،(۵) شما دیدید وقتی [پیکرش] رفت به همدان، همهی شهر آمدند و تشییع جنازهاش کردند؛ این قدردانی است. اینها اسمی هم ندارند؛ یک تعدادیشان معروف میشوند و شناخته میشوند، اکثرشان معروفیّتی هم ندارند امّا اینها دارند امنیّت را برای من و شما حفظ میکنند. اگر امنیّت نباشد، دانشگاه نیست، تحقیق نیست، پژوهش نیست، نخبهسازی نیست. آنجایی که امنیّت نیست، در واقع هیچچیز نیست؛ آنجا زندگی انسانها هم در خطر تهدید لحظهای و دائمی است. این آمادگیها را، این آموزشها را، این فرصتها را از این تأمینکنندگان امنیّت هم بدانید. توصیهی اوّل من این است. این را بهعنوان سفارش پدر پیری به شما جوانهای عزیز، از ما بپذیرید و یادتان باشد.
سفارش دوّم: روحیّهی جهادی را بر روحیّهی تافتهی جدابافته بودن ترجیح بدهید. یکی از خطراتی که گریبان کسانی را که یک امتیازی دارند میگیرد، این است که احساس کنند تافتهی جدابافتهاند، احساس کنند یک سر و گردن از همه بالاترند؛ این خطر بزرگی است، این یک خطر شخصیّتی است، یک بیماریِ شخصیّتی است؛ نگذارید این بیماری در شما رشد بکند و راهش هم این است که کار جهادی و روحیّهی جهادی را در خودتان تقویت کنید. روحیّهی جهادی یعنی کار را برای خدا انجام دادن، کار را وظیفهی خود دانستن، همهی نیروها را در راهِ کارِ درست به میدان آوردن؛ این روحیّهی جهادی است. برای اینکه این روحیّهی جهادی در شما تقویت بشود، حضورتان در اردوهای جهادی خیلی خوب است. نگویید وقتمان تلف میشود؛ نه، بیشترین و بهترین استفاده از وقت همین است. درستان را بخوانید، پژوهشتان را بکنید، کارتان را بکنید، در اردوهای جهادی هم که در دورهی سال، چند هفتهای انسان را مشغول میکند شرکت کنید. این شما را با متن مردم آشنا میکند، این شما را با مشکلات و معضلات جامعه که غالباً از چشم مسئولین دور میماند، آشنا میکند. بعضی از مسئولین خبر از واقعیّتهای جامعه ندارند، دُور خودشان و یک شعاع محدودی را فقط میبینند؛ [اینکه] در روستاها چه میگذرد، در شهرهای دور چه میگذرد، در خانوادههای فرودست چه میگذرد، اینها را اصلاً ملتفت نیستند. این را من در طول این تجربهی طولانی بیست سی ساله، مکرّر تجربه کردهام؛ این را دیدهام در بعضیها که به شما عزیزانم دارم عرض میکنم؛ خبر ندارند که چه هست. شما الان جوان هستید، نیرو دارید، حوصله دارید، وقت دارید، گرفتاری زیادی ندارید، از این فرصت استفاده کنید. یکی از فرصتها هم همین اردوهای جهادی است؛ این اردوهای جهادی بمراتب بهتر از اردوهایی است که متأسّفانه هنوز هم معمول است. با اینکه من هشدار دادهام، بعضیها اردو درست میکنند که بفرستند اروپا؛ اردوی دانشجویی به اروپا! یکی از غلطترین کارها این است؛ این اردوی جهادی، از آن بمراتب بهتر و شرافتمندانهتر و مفیدتر است. حضور در اردوهای جهادی، تماس مستقیم با مردم، احساس مسئولیّت پیدا میکنید. انسان وقتی خدمت کرد بهطور مستقیم، خدمت در چشم انسان عزیز میشود؛ نقاط ضعف را پیدا میکنید.
یک سفارش دیگری میکنم؛ یکی از چیزهایی که برای نخبههای ما پیش میآید [مهاجرت است]؛ چون همینطور که اشاره کردند، جوانهای نخبهی ما در کشورهای مختلف دنیا طلبکار و متقاضی کم ندارند، زیاد دارند، به دلایل مختلف؛ یکی از دلایلش این است که آنجاها جوان کم است، یا جوان بااستعداد کم است، یا جوان بیگانهای که طمعش کم باشد کم است؛ میخواهند جذب کنند. یک تصوّر خیالی از یک رفاه، در این مواقع ذهن انسان را پُر میکند؛ ممکن است خیالی باشد، توهّم باشد، ممکن هم هست واقعی باشد، واقعاً یک رفاهی در انتظار انسان باشد؛ اینجا را ترجیح بدهید. بهجای اینکه خودتان را در معدهی بیرحم جوامع بیگانه هضم کنید، در کشور خودتان سازنده و تنظیمکنندهی مغز و سلسله اعصاب و استخوانبندی جامعهی خودتان بشوید. این افتخار دارد؛ این شرف است؛ برای کشورتان کار کنید. میتوانید شما کشورتان را بسازید، میتوانید ضعفهایش را برطرف کنید؛ ما ضعفهای زیادی داریم. من خیلی ستایش میکنم از وضع کشور امّا شاید کمتر کسی به قدر من اطّلاع دارد از ضعفهایی که در کشور وجود دارد. میدانیم خیلی ضعف داریم؛ این ضعفها را باید برطرف کنیم؛ شما باید برطرف کنید. میتوانید شما آن کسی باشید که هندسهی صحیح سلامت این کشور را طرّاحی کنید؛ میتوانید بخشیاش را پیش ببرید. وقتی رفتید یکجایی، حالا گیرم یک پولی هم گیرتان آمد، امکانات رفاهی هم -فرضاً اگر واقعیّت داشته باشد- گیرتان آمد، امّا شما آنجا در معدهی آزمندِ اجتماعهای بیگانه هضم خواهید شد؛ [ولی] اینجا میتوانید منشأ اثر باشید.
توصیهی آخر -زیاد نمیخواهم طولانی کنم- مرعوب غرب هم نشوید. درست است که امروز غربیها از لحاظ علم و فنّاوری از ما خیلی جلوترند امّا شما مرعوب این جلوتر بودن نشوید. چرا؟ برای اینکه شما از آنها بالاتر هستید. آنکه شما میبینید امروز فنّاوری پیشرفته دارد و صنایع و اختراعات و مانند اینها دارد، ۲۰۰ سال است شروع کرده؛ شما ۳۵ سال است شروع کردهاید؛ انقلاب شما ۳۵ ساله است؛ شما در طول ۳۵ سال توانستهاید این همه راه بروید و این شتاب را در پیشرفتها پیدا کنید. آنها در طول ۳۵ سال اوّل استقلالهایشان [خیلی عقب بودند]؛ مثلاً کشور آمریکا؛ ۳۵ سال بعد از تاریخ استقلال از زیر یوغ انگلیسها آمریکا هیچ چیز نبود. آمریکای ۳۵ سال یا ۴۰ سال بعد از استقلال، با ایران ۳۵ سال بعد از پیروزی انقلاب، زمین تا آسمان فرق دارد؛ شما بمراتب از آنها جلوترید. عمر تمدّن مادّی آنها بمراتب کمتر خواهد بود برای شما که بخواهید به این رتبهی از تمدّن مادّی برسید؛ حالا جدای از معنویّات. مرعوب آنها نشوید. ۱۰۰ سال بعد از پیروزی آمریکاییها بر ارتش انگلیس و استقلال آمریکا، این مجسمهی آزادی معروف آمریکا ساخته شده. این مجسمه را آمریکاییها نساختند -اگر حافظهی من خطا نکرده باشد، قدیم دیدم- این مجسمه را یک مهندس فرانسوی از فرانسه آمد ساخت. یعنی صد سال بعد از استقلال، آمریکاییها هنوز از لحاظ علمی و فنّی و صنعتی به آنجایی نرسیده بودند که بتوانند این مجسمهی آزادی را بسازند؛ یک مهندسی از فرانسه آمد، این را طرّاحی کرد و ساخت. شما خیلی جلوترید؛ مرعوب نشوید. تواناییهای شما بمراتب بهصورت بالقوّه بیشتر از آنها است؛ پیش بروید، حرکت کنید.
نسل جوان دورهی ما یعنی شماها، میتوانید این افتخار را برای خودتان به ثبت برسانید که شما نسل جوانی بودید که توانستید کشور را به مراحل بزرگ پیشرفت علمی برسانید؛ این افتخار، خیلی افتخار بزرگی است. نسل جوانِ امروز، میتواند این افتخار را برای خودش جلب بکند که به جای اینکه به شکل تبعی دنبالهی دیگران باشد، عزّتمندانه توانسته پایههای استقلال علمی و پیشرفت علمی را در این کشور محکم کند و کار کند و تلاش کند. این افتخار میتواند برای نسل جوان دورهی ما و دورههای اوّلیّهی انقلاب باشد؛ خب، اینها توصیههای ما است به شما عزیزان، برادران، خواهران، فرزندان عزیز من و جوانهای عزیز.
چند توصیه هم توصیههای مدیریّتی و کاری است که هم برادران مسئول در بنیاد نخبگان و معاونت علمی و هم خود شماها مخاطب این توصیهها هستید. اوّل این است که بنیاد نخبگان را باید جدّی گرفت؛ بنیاد نخبگان یک بنیاد ملّی است؛ یک بنیاد راهبردی است؛ این را باید کاملاً جدّی گرفت. شنیدم که برخی کارهای بنیاد نخبگان به دانشگاهها سپرده میشود؛ این کار مصلحت نیست. دانشگاهها اگر میتوانستند کار بنیاد نخبگان را بکنند، این بنیاد را اصلاً ما راه نمیانداختیم. بعضی از دانشگاههای ما واقعاً برجستهاند، مرکز نخبههایند امّا کار بنیاد نخبگان را نمیتوانند بکنند. کار دانشگاه چیز دیگر است، کار بنیاد نخبگان چیز دیگر است. بنیاد نخبگان را جدّی بگیرید؛ یک بنیاد ملّی است، یک بنیاد راهبردی است؛ هم مسئولین بنیاد، هم مسئولین کشور، چه [سازمان] برنامه و بودجه، چه وزرای محترم مربوط، چه شوراهای علمی و مانند اینها که وجود دارند و چه شما جوانها. بنیاد خیلی مهم است.
یک توصیهی دوّمی دارم؛ برنامههای بنیاد نخبگان باید جوری باشد که نخبهی جوان احساس کند که وجودش مفید است. حالا به شما جوانها هم خواهم رسید؛ شما هم خودتان نقش دارید و در این زمینه میتوانید نقش ایفا کنید. باید برای جوان نخبه، میدان کار بهوجود بیاید؛ احساس کند مفید است؛ احساس مفید بودن بکند. این آن چیزی است که او را تشویق میکند به ادامهی راه؛ همچنانکه تشویق میکند به ماندن در خانهی خود و در کشور خود و کار کردن برای کشور خود. میدان کار ایجاد کنید؛ چهجوری میدان کار [ایجاد کنید]؟ یکی مسئلهی تکمیل فرایند تحصیلی است. بتوانند جوانها این فرایند تحصیلی خودشان را تکمیل کنند؛ تسهیل بشود حضور آنها در مراتب بالاتر علمی؛ تحصیلاتشان را بالا ببرند. مقرّرات دستوپاگیری ممکن است وجود داشته باشد در این مورد؛ این مقرّرات، مانع نشود.
یک مسئله تشکیل شرکتهای دانشبنیان است که حالا در این زمینه من بعداً عرض خواهم کرد. این شرکتهای دانشبنیان، چیز بسیار خوبی است. البتّه امروز من اطّلاع دارم، هزاران شرکت دانشبنیان در کشور هست لکن همین تعدادی که الان وجود دارد، میتواند به دهبرابر افزایش پیدا کند؛ دهبرابر. جوانها، آن کسانی که محصول علمی دارند، وجودشان در شرکتهای دانشبنیان، مفید است.
ایجاد هستههای علمی در دانشگاهها با محوریّت اساتید برجسته؛ یکی از کارها این است. این بنیاد میتواند در ارتباط با دانشگاهها، این کار را انجام بدهد. هستههای علمی تشکیل بشود در دانشگاههای مختلف؛ محورش هم یک یا چند استاد برجسته باشد. البتّه استادها باید دلسوز باشند؛ استادها باید متعهّد باشند؛ باید ایران را دوست بدارند. استادهایی را ما میشناسیم -البتّه بنده از دور میشناسم- که ایران را دوست نمیدارند؛ آبادی ایران، آیندهی ایران برایشان مهم نیست؛ اینجور استادی بهدرد نمیخورد. نمیتوانم در دل، به چنین استادی امید ببندم؛ استادی که کشورش را دوست ندارد، استادی که اتّحاد کشورش را دوست ندارد، استادی که سر کلاس درس حرفی میزند -ولو ارتباط به موضوع درسی هم ندارد- که نتیجهاش اختلافات قومی در کشور است و دانشجو را به آن سمت میراند، این استاد استاد مطلوبی نیست. استادی که اگر در دانشجو تعهّد مذهبی احساس بکند با او سر ستیز پیدا میکند، این استاد استاد خوبی نیست. استادانی که متعهّد باشند، دلسوز باشند، کشورشان را دوست بدارند، انقلابشان را دوست بدارند و برجستهی علمی باشند، بر محور یکچنین استادی اگر هستههای علمی بهوجود بیاید، این بسیار چیز مفیدی است؛ دانشجو را حرکت میدهد و دانشجو احساس میکند که مفید است، دارد پیش میرود.
انجمنهای علمی؛ بالاخره نخبهی جوان باید فرصت ظهور و بُروز پیدا بکند، احساس کند که وجود او به (نظر) آمده است، برای او ارج قائلند، روی وجود او حساب میکنند؛ این را باید در عمل احساس کند. بعد، بنیاد نخبگان عمدتاً و حالا دستگاههای دیگر هم در کنارش، رصد کنند، خروجی کار را ملاحظه کنند؛ چون اگر خروجی کار عیب داشته باشد، اشکال داشته باشد، پیدا است یک جایی اشکال در بین راه وجود دارد؛ عیبها را بشناسند، عیبها را علاج بکنند. یکی از توصیههای مهمّ بنده هم این است.
یک سفارش دیگری که در این زمینه میکنم، مربوط به اقتصاد مقاومتی است. خب شما میدانید اقتصاد مقاومتی که بحمدالله مطرح شد، سیاستهایش اعلام شد، مورد استقبال صاحبنظران اقتصادی و سیاسی و غیره قرار گرفت. اسم اقتصاد مقاومتی هم زیاد تکرار میشود؛ حالا چقدر اقتصاد مقاومتی در کشور پیشرفت کرده، بحث الان من نیست -من البتّه خیلی خشنود نیستم از مقدار پیشرفت این فکر و این بنیان مهم در کشور لکن بههرحال یک حرکتی وجود دارد- [امّا] یکی از پایههای محکم اقتصاد مقاومتی، اقتصاد دانشبنیان است؛ اساس کار در اقتصاد مقاومتی، اقتصاد دانشبنیان است؛ [زیرا] اقتصاد مقاومتی اقتصاد درونزا است، اقتصادی است که در داخل پایههای مستحکمی دارد که تکانههای بینالمللی و جهانی و اقتصادی آن را از جا درنمیبرد؛ این اقتصاد مقاومتی [است]، اقتصاد مقاوم. یکی از اساسیترین پایههای این اقتصاد عبارت است از اقتصاد دانشبنیان؛ اقتصادی که متّکی باشد به علم، این خیلی مهم است. خب، به نظر ما نخبههای جوان میتوانند در اقتصاد دانشبنیان که درواقع ستون اصلی اقتصاد مقاومتی است، نقش ایفا کنند. چطور نقش ایفا کنند؟ خب، این طرّاحی لازم دارد. چهجور جوانهای ما نقش ایفا کنند در اقتصاد مقاومتی؟ من جواب این سؤال را از شما میخواهم، بنشینید طرّاحی کنید، منتظر نمانید که دیگران طرّاحی کنند. شما جوانهای نخبه در یکی از اجتماعات خودتان موضوع را همین قرار بدهید: چگونگی نقشآفرینی نخبگان جوان در اقتصاد مقاومتی یا اقتصاد دانشبنیان. گروههایی بهوجود بیایند، گروههایی تقسیم بشوند، کار کنند، فکر کنند، مطالعه کنند، با دست پُر در این اجتماع شرکت کنند، راه بدهند، آنوقت بنیاد نخبگان از این طرحی که از درون خود نخبگان بیرون آمده، حمایت کند، پشتیبانی کند. به نظر من یک تحوّل بهوجود میآید؛ هم در زمینهی فکر کردن و اندیشیدن و کار کردن، هم در زمینهی واقعیّت، روی زمین؛ در زمینهی اقتصاد [هم] قطعاً تحوّل بهوجود میآید.
یک نکتهی دیگر هم -که این نکتهی آخر است- مسئلهی شناسایی و پرورش استعدادهای برتر در آموزشوپرورش [است]. خب، این طرح (شهاب)،(۶) اشاره کردند طرح خوبی است. من شنیدم طرح شهاب مورد بیتوجّهی و بیلطفی قرار گرفته؛ نگذارید، مراقبت کنید. شناسایی استعدادهای برتر در دوران تحصیلات ابتدائی و تحصیلات متوسّطه بسیار مهم است، این چیزی است که نخبهی حقیقی را به ما میشناسانَد، این چیزی است که نوابغ را به ما میشناساند. خب نوابغ در هر جامعهای معدودند؛ خیلی از نوابغ هستند که بهخاطر ناشناخته بودن، وجودشان بکل بیاثر میشود؛ اصلاً هضم میشوند، محو میشوند؛ چون شناسایی نشدهاند. گاهی انسان مشاهده میکند یک انسان بیسوادی در یک روستایی یک حرفی میزند، یک کاری میکند که نشاندهندهی نبوغ است؛ این اگر تربیت میشد، اگر شناسایی میشد، اگر استعداد او بهکار گرفته میشد و بهحساب میآمد، یک انسان برجستهای بود؛ [امّا] متأسّفانه شناخته نشده. نگذاریم این خسارت بر کشور وارد بیاید. این در دوران مربوط به آموزش و پرورش، کار بسیار مهمّی است؛ این طرح را دنبال بکنید. واقعاً وزیر محترم بروند بررسی کنند که طرح شهاب در چه وضعی است و آیا کارهای خودش را انجام میدهد یا نه.
امّا آن چیزی که به نظر من هشدار است، خطر است: ما در داخل کشور عناصر دلسردکننده داریم؛ مراقب باشید؛ مسئولین مراقب باشند. چهجوری دلسرد میکنند؟ موجودیها را نفی میکنند. حالا مراکز علمی که شاخصهای پیشرفت علمی را در دنیا معرّفی میکنند، مراکز مشخّصی هستند که همه میشناسید. اینها یک شهادتی میدهند بهنفع جمهوری اسلامی، این حضرات در داخل کشور، یا در روزنامه و مجلّه، یا در تریبونهای رسمی و غیر رسمی این دستاوردها را انکار میکنند، اینها را توهّم میشمرند! که گاهی اوقات میشنفیم. [این] توهّم نیست، واقعیّت است. سلّولهای بنیادی واقعیّت است، نانوی پیشرفته واقعیّت است، پیشرفتهای هستهای واقعیّت است؛ همهی دنیا آن را میدانند؛ [امّا اینها] منکر میشوند. حالا یک روزی، حدود پانزده شانزده سال قبل از این، اگر کسی منکر میشد اشکالی نبود، [چون] شروع کار بود، خبر نداشتند؛ [امّا] امروز همهی دنیا میدانند -یعنی مراکزی که باید بدانند- که ایران در یک حرکت عظیم، سریع، در جادّهی علم و فنّاوری دارد پیشرفت میکند؛ این را همهی دنیا میدانند، آنوقت کسانی بیایند جوانهای ما را دلسرد کنند؛ هم دلسردی از حال، هم دلسردی از آینده؛ [این که بگویند] (آقا چه فایده دارد؟ برای که؟ برای چه؟) اینها دلسردکننده است، اینها خیانت است. هرکس بکند، خیانت است. مدیری انجام بدهد، خیانت است؛ استادی انجام بدهد، خیانت است؛ نویسندهی روزنامه و مجلّهای انجام بدهد، خیانت است؛ خیانت به کشور است، خیانت به ناموس ملّی است.
یکی [دیگر] از خطرها: شناسایی کردن نخبهها برای عوامل بیرونی؛ این هم هست؛ از این هم بنده گزارشهایی دارم، خبرهایی دارم؛ بررسی میکنند، جستجو میکنند، نخبهها را پیدا میکنند؛ نه برای اینکه در داخل تشویق بشوند، تربیت بشوند؛ [بلکه] برای عوامل بیرونی، که به آنها معرّفی کنند، حلقهی واسطی بشوند برای مهاجرت نخبگان و به تعبیر رایج (فرار مغزها). این هم خیانت است؛ این خیانت است؛ این ولو ممکن است در پوشش دلسوزی برای این دانشجو انجام بگیرد امّا این دلسوزی نیست. اینکه ما دانشجو را تشویق کنیم و بگوییم (آقا! اینجا چیست؟ چه کسی به تو میرسد؟ چه کسی به تو اعتنا میکند؟ بگذار برو آنجا، زندگی کن، پیش برو، پیشرفت کن) این خیانت است، این پشتکردن به کشور و منافع کشور و آیندهی کشور است و وادارکردن یک جوان نخبه به این کار است.
یکی از هشدارهایی که واقعاً باید وزرای محترم به آن توجّه کنند، مقابلهی با عناصر متدیّن و انقلابی در دانشگاهها است. عناصری هستند متعهّد به انقلاب، پایبند انقلاب، پایبند به مسائل دینی و ظواهر دینی، کسانی با اینها از مسئولین -حالا بین خود دانشجوها سلایق مختلفی هست، اشکالی هم ندارد؛ ممکن است بگومگویی هم بینشان بشود، اهمّیّتی ندارد؛ محیط دانشگاه است- از طرف اساتید، مدیران، با یک چنین عنصری، با یک چنین جوانی، با پسری یا دختری که متعهّد و پایبند است، مقابله کند، این قابل قبول نیست؛ باید عناصر مؤمن تشویق بشوند. حالا ازاینقبیل مسائل وجود دارد.
جمعبندی من از همهی این حرفها، عبارت است از خوشبینی مستدل نسبت به آینده؛ نه فقط شعار، نه فقط رجزخوانی؛ واقعیّت این است. آیندهی کشور به توفیق الهی، به فضل پروردگار، آیندهی خوبی است؛ انبوه جماعت جوان این کشور، در دل خود نخبگان زیادی دارند؛ حالا عمده نخبگان دانشگاهی هستند، در بخشهای دیگر هم نخبگانی هستند که ولو دانشگاهی نیستند امّا بهمعنای حقیقی کلمه نخبهاند، میتوانند نقشآفرینی کنند. و این نخبهها کار خود را خواهند کرد؛ احساس مسئولیّت میکنند. بحمدالله اهداف انقلابی و شعارهای انقلابی زنده است؛ دشمن نتوانسته است شعارهای انقلابی را کمرنگ بکند؛ جوری است که اگر کسانی هم در دل با این شعارها همراه نیستند، در زبان ناچارند بهخاطر افکار عمومی، بهخاطر دل مردم و حضور مردم، با این شعارها همراهی کنند. شعارها بحمدالله زنده است؛ حرکت انقلابی حرکت زندهای است و این از استثناهای تاریخ است؛ هیچ انقلابی را در دنیا ما سراغ نداریم که در طول ۳۵ سال ۴۰ سال، با اینهمه مخالفت، با اینهمه دشمنی، آن خطّ مستقیم و صراط مستقیم خودش را توانسته باشد ادامه بدهد؛ وجود ندارد. حتّی انقلابهای بزرگی که در دنیا میشناسید -حالا به این تحوّلات کوچک و کودتاها و مانند آن که اسمش را انقلاب میگذارند کار نداریم؛ آنها اصلاً داخل در حساب نیستند- و انقلابهای واقعی که اتّفاق افتاده، نتوانستهاند راه خودشان را ادامه بدهند؛ هدفها تغییر پیدا کرده. همین هم هست که دشمنان ما را عصبانی میکند؛ همین است که امروز -اگر با خبرهای خارجی آشنا باشید- مکرّر میشنوید، گفته میشود که تا وقتی ایران دنبال انقلاب است، کار ما با ایران مشکل است؛ راست میگویند. و من اضافه میکنم تا وقتی این تفکّر انقلابی و حرکت انقلابی هست، به توفیق الهی پیشرفت ایران، نفوذ روزافزون ایران، هیمنه و تسلّط معنوی و روحی ایران در منطقه و فراتر از منطقه، روزبهروز انشاءالله بیشتر خواهد شد.(۷) خیلی متشکّر؛ ظاهراً این تکبیر، اعلام ختم جلسه هم بود!(۸)
خداوند انشاءالله شماها را حفظ کند؛ انشاءالله همهتان برای آیندهی انقلاب وجودهای بابرکتی باشید و انشاءالله سی سال دیگر چهل سال دیگر پنجاه سال دیگر که این کشور دست شماها است، مال شماها است، از این روزها با افتخار یاد کنید که توانسته شماها را اینجور در خط قرار بدهد و ثابتقدم نگه دارد و با آیندهی بهتری انشاءالله، شماها را توفیق بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةالله
۱) این دیدار بهمناسبت نهمین همایش ملّی (نخبگان فردا) -که از بیستویکم مهر ماه سال جاری به مدّت سه روز در تهران گشایش یافته است- برگزار میشود. در ابتدای این دیدار، آقای دکتر سورنا ستّاری (معاون علمی و فناوری رئیسجمهور و رئیس بنیاد ملّی نخبگان) گزارشی ارائه کرد.
۲) من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۳۸
۳) اشارهی رئیس بنیاد ملّی نخبگان به خاطرهای که معظّمٌله در دیدار ۱۳۸۸/۵/۵ نقل کرده بودند.
۴) تیمسار سرلشکر شهید منصور ستّاری (فرمانده نیروی هوایی ارتش)
۵) از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران که حین حضور مستشاری برای مقابله با گروههای تکفیری، در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۱۶ در سوریه به شهادت رسید.
۶) طرح (شهاب) -شناسایی و هدایت استعدادهای برتر- با هدف شناسایی استعدادهای برتر از بین دانشآموزان دورههای ابتدائی و متوسّطه در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۵ به تصویب هیئت امنای بنیاد ملّی نخبگان رسید.
۷) تکبیر حضّار
۸) خندهی حضّار