📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙
شعر جالبیه حتما بخونید
......
ﭘﺎﺳﺑﺎﻥ ﻣﺭﺩی ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﻳﺩ ﻭ ﮔﻔﺗﺎ ﮐﻳﺳﺗﯽ؟
ﮔﻔﺕ: ﻓﺭﺩی ﺑﯽ ﺧﻳﺎﻝ ﻭ ﻓﺎﺭﻍ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﺍﺯ ﺑﻬﺭ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺭﻗﺻﯽ ﻭ ﺑﺷکن ﻣﯽ ﺯﻧﯽ؟
ﮔﻔﺕ: ﭼﻭﻥ ﺩﺍﺭﺍی ﺷﻭﺭ ﻭ ﺷﻭﻕ ﻓﻭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﺍهل ﺧﺎک ﭘﺎک ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﻳﺎ ﺍﺭﺍک؟
ﮔﻔﺕ: ﺍهل ﺷﻬﺭ ﺁﺑﺎﺩ ﻭ ﺧﻭﺵ ﺁﺑﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﺧﻳﻠﯽ ﺷﺎﺩ ﻫﺳﺗﯽ، ﺑﺎﺩﻩ ﻻﺑﺩ ﺧﻭﺭﺩﻩ ﺍی
ﮔﻔﺕ: ﻫﻡ ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﺧﻭﺭ ﺑﻳﺯﺍﺭﻡ، ﻫﻡ ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﺍﺯ ﺟﺎﻡ ﻭﺻﺎﻝ ﻧﺎﺯﻧﻳﻧﯽ ﺳﺭﺧﻭﺷﯽ؟
ﮔﻔﺕ: ﺍﺯ ﺷﻬﻭﺕ ﭘﺭﺳﺗﯽ ﻫﻡ ﺩﮔﺭ ﺍﻓﺗﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﭘﺱ ﺷﺎﻳﺩ ﻗﻣﺎﺭی ﮐﺭﺩﻩ ، ﭘﻭﻟﯽ ﺑﺭﺩﻩ ﺍی
ﮔﻔﺕ: من ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺭﺩ ﻭ ﺑﺎﺧﺕ ﭘﺎ ﻧﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﭘﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﮐﺎﻥ ﻳﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺍی ﮐﺵ ﺭﻓﺗﻪ ﺍی؟
ﮔﻔﺕ: ﺩﺯﺩی ﻫﻡ ﻧﻣﯽ ﭼﺳﺑﺩ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﺁﺧﺭ ﻫﻳﭻ ﺳﺭﮔﺭﻣﯽ ﻧﺩﺍﺭی ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺏ؟
ﮔﻔﺕ: ﺳﺭﮔﺭﻡ ﻧﻣﺎﺯﻭ ﺳﺟﺩﻩ ﻭ ﺳﺟﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﻻﺑﺩ ﺛﺭﻭﺗﯽ ﺩﺍﺭی ﻭ ﺩﻟﺷﺎﺩی ﺑﻪ ﭘﻭﻝ؟
ﮔﻔﺕ: من ﻣﺳﺗﺿﻌﻑ ﻭ ﻣﺳﮑین ﻣﺎﺩﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﺁﻳﺎ ﺭﺍﺳﺗﯽ ﺁﻫﯽ ﻧﺩﺍﺭی ﺩﺭ ﺑﺳﺎﻁ؟
ﮔﻔﺕ: ﺧﻭﺩ ﭘﻳﺩﺍﺳﺕ ﺍین ﺍﺯ ﻭﺻﻠﻪ ی ﻟﺑﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﮔﻭﻳﺎ ﮐﺎﺭﻣﻧﺩ ﺳﺎﺩﻩ ﺍی ﻳﺎ ﮐﺎﺭﮔﺭ؟
ﮔﻔﺕ: ﺑﯽ ﮐﺎﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺑﻬﺭ ﮐﺎﺭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﻔﺕ: ﺑﯽ ﮐﺎﺭی ﻭ ﺑﯽ ﭘﻭﻟﯽ ﭘﺱ ﺍﻳﻥ ﺷﺎﺩی ﺯ ﭼﻳﺳﺕ؟
ﮔﻔﺕ: ﻳﮏ ﺯﻥ ﺩﺍﺷﺗﻡ، ﺍﻳﻧﮏ ﻁﻼﻗﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ!
با عرض شرمندگی بیت اول به دلیل بی جنبگی بعضی حذف کردم
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
..........
افشین یداللهی
بیا بیا؛ دلدار من؛درآ درآ ؛درکارمن
تویی تویی گلزار من؛بگو بگو اسرار من
ای فخر من سلطان من؛فرمانده وخاقان من
چون سوی من میلی کنی روشن شود چشمان من
هرجا روم با من روی؛هرمنزلی محرم شوی
روز وشبم مونس تویی؛دام مرا خوش آهویی
بیا بیا؛ دلدار من؛درآ درآ ؛درکارمن
تویی تویی گلزارمن؛بگو بگو اسرار من
ای فخرمن سلطان من فرمانده وخاقان من
چون سوی من میلی کنی روشن شود چشمان من
صبر مرا برهمزدی عقل مرا رهزن شدی
دل راکجا پنهان کنم؛ دل راکجا پنهان کنم ؛در دلبری تو بی حدی
چون میروی بی من مرو ای جانِ جان بی تن مرو
وزچشم من بیرون مشو؛ ای شعله تابان من
ای پا وسرکردی مرا ؛بی خواب وخور؛ کردی مرا
سرمست وخندان ازدر؛درآ ؛ای یوسف کنعان من
بیا بیا؛ دلدار من؛درآ درآ ؛درکارمن
تویی تویی گلزار من؛بگو بگو اسرار من
ای فخر من سلطان من؛فرمانده وخاقان من
چون سوی من میلی کنی روشن شود چشمان من
ای فخر من سلطان من؛فرمانده وخاقان من
چون سوی من میلی کنی روشن شود چشمان من
بیا بیا؛ دلدار من؛درآ درآ ؛درکارمن
تویی تویی گلزار من؛بگو بگو اسرار من
ای فخر من سلطان من؛فرمانده وخاقان من
چون سوی من میلی کنی روشن شود چشمان من
هرجا روم با من روی؛هرمنزلی محرم شوی
روز وشبم مونس تویی؛دام مرا خوش آهویی
بیا بیا؛ دلدار من؛درآ درآ ؛درکارمن
تویی تویی گلزارمن؛بگو بگو اسرار من
ای فخرمن سلطان من فرمانده وخاقان من
چون سوی من میلی کنی روشن شود چشمان من
صبر مرا برهمزدی عقل مرا رهزن شدی
دل راکجا پنهان کنم؛ دل راکجا پنهان کنم ؛در دلبری تو بی حدی
چون میروی بی من مرو ای جانِ جان بی تن مرو
وزچشم من بیرون مشو؛ ای شعله تابان من
ای پا وسرکردی مرا ؛بی خواب وخور؛ کردی مرا
سرمست وخندان ازدر؛درآ ؛ای یوسف کنعان من
بیا بیا؛ دلدار من؛درآ درآ ؛درکارمن
تویی تویی گلزار من؛بگو بگو اسرار من
ای فخر من سلطان من؛فرمانده وخاقان من
چون سوی من میلی کنی روشن شود چشمان من
ای فخر من سلطان من؛فرمانده وخاقان من
چون سوی من میلی کنی روشن شود چشمان من
عشاق جمالک احترقوا * فی بحر صفاتک قد غرقوا
فی باب نوالک قد وقفوا * و بغیر جمالک ما عرفوا
نیران الفرقه تحرقهم * أمواج الادمع تغرقهم
گر پای نهند به جای سر * در راه طلب، ز یشان بگذر
که نمیدانند ز شوق لقا *پا را از سر، سر را از پا
من غیر زلالک ما شربوا * و بغیر جمالک، ما طربوا
صدمات جمالک، تفنیهم * نفحات وصالک، تحییهم
کم قد احیوا، کم قدمات * عنهم، فیالعشق روایات
طوبی لفقیر رافقهم * بشر لحزین وافقهم
یارب، یارب که بهائی را * آن عمر تباه ریائی را
خطی ز صداقت ایشان ده * توفیق رفاقت ایشان ده
باشد که شود ز وفامنشان * نه اسم و نه رسم، نه نام و نشان
و، تا نفسم بود
و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود که این شعله بیدار
روشنگر شبهای بلند ققسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو هیهات ، که یک روز
بالله ، که، گر هیچ کسم است
حاشا ، که بجز عشق تو ، گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحایی اندوه تو ، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود
لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم
، ،
" فریدون مشیری "
ای بِکربَلا تو ذُوالفَقارم؛دوچشمِ مستِ تو قرارم
دو چشمِ مستِ تو قرارم؛وای خدا گَواهه من میمیرم
اگه بری تو از کنارم؛اگه بری تو از کنارم
می آید؛ صدایِ اَلعَطَش دوباره
رفته عمو که آب بیاره؛ رفته عمو که آب بیاره
وای بارونِ سنگ اگه بباره ؛اگه که مشکش بشه پاره
وای تمومِ بچه ها میدونن؛قولِ عمو نَشد نداره
قولِ عمو نَشد نداره
حیدرِکربلا؛ اَبَالفَضل؛ حیدرِکربلا ؛اَبَالفَضل
ضَربِ شمشیرِ تو شور محشر
ضَربِ شمشیرِ تو شور محشر
قوَّت بازویت ارثِ حیدر
برقِ چشمان تو آذرَخَشَن
رقصِ تیغِ تو طوفانِ سَر سبز
ای زاده ی مُرتضی ؛ای زاده ی مُرتضی ؛ای حیدرِ کَربلا ؛ای ساقی خیمه ها
ای زاده ی مُرتضی ؛ای زاده ی مُرتضی ؛ای حیدرِ کربلا ؛ای ساقی خیمه ها
یا قَمَرَالعَشیرَه ؛یاقَمَرَالعَشیرَه ؛ یا قَمَرَالعَشیرَه ؛یاقَمَرَالعَشیرَه؛ یا قَمَرَالعَشیرَه
یا قَمَرَالعَشیرَه ؛یاقَمَرَالعَشیرَه ؛ یا قَمَرَالعَشیرَه ؛یاقَمَرَالعَشیرَه؛ یا قَمَرَالعَشیرَه
رحمی آور براین قلبِ خسته؛ رحمی آور بر این قلبِ خسته
داغ هِجرِ تو پُشتم شکسته ؛ای کمان ابرویِ من نبینم
تیرِ دشمن بِچَشمت نشسته
رحمی آور براین قلبِ خسته ؛داغ هِجرِ تو پُشتم شکسته
ای کمان ابرویِ من نبینم ؛تیرِ دشمن بِچَشمت نشسته
آه بی رمق شد جانم ؛صد پارهِ شد قرآنم ؛وای ساقی عطشانم
آه بی رمق شد جانم ؛صد پارهِ شد قرآنم ؛وای ساقی عطشانم
یا قَمَرَالعَشیرَه ؛یاقَمَرَالعَشیرَه ؛ یا قَمَرَالعَشیرَه ؛یاقَمَرَالعَشیرَه؛ یا قَمَرَالعَشیرَه
یا قَمَرَالعَشیرَه ؛یاقَمَرَالعَشیرَه ؛ یا قَمَرَالعَشیرَه ؛یاقَمَرَالعَشیرَه؛ یا قَمَرَالعَشیرَه
ای امامِ شهیدان خمینی؛ ای امامِ شهیدان خمینی
ای علمدارِ راهِ حُسینی؛ یاحُسینَت گرفتهِ جهان را
شعله زد کاخ ِمستکبران را
ای امام ِشهیدانخمینی ؛ای امامِ شهیدان خمینی
ای علمدارِ راه حُسینی؛ یاحُسینَت گرفتهِ جهان را
یا حُسینَت گرفته جهان را
(( التماس دعا ))
دو سه شبه که چشمام به دَره
خدا کُنه که خوابم نبره
تو این قفس که زندونِ منه
دلم گرفته و منتظره
خدا کُنه که خوابم نبره
دو سه شبه که چشمام به دَره
خدا کُنه که خوابم نبره
تو این قفس که زندونِ منه
دلم گرفته و منتظره
خدا کُنه که خوابم نبره
می خوام که دل به دریا بزنم
به سینه حرفهایی جار بزنم
چرا کسی نمیگه بمن عشق و امیدم به کجا رفته
شبها که یکه تنها بمونم؛ با غصه ها تو دنیا بمونم
به کی آخه میتونه بگه اون که پشیمونه چرا رفته
دو سه شبه که چشمام به دَره
فردا دوبارهِ پائیز میشه باز
دل از غصه لبریز میشه باز
ای آسمونش بگو پشیمون میشی
بسوزِ عاشقی قسم که دل خون میشی
می خوام که دل به دریا بزنم
به سینه حرفهایی جار بزنم
چرا کسی نمیگه بمن عشق و امیدم به کجا رفته
شبها که یکه تنها بمونم ؛ با غصه ها تو دنیا بمونم
به کی آخه میتونه بگه اون که پشیمونه چرا رفته
دو سه شبه که چشمام به دَره....
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی صدا در کوچه لیلی نشست.
عشق آنشب مست مستش کرده بود.
گفت یارب ار چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دلخونم نکن منکه مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم.
گفت ای دیوانه در رگت پیدا و پنهان منم.
سالها با جور لیلی ساختی من کنارت بودمو نشناختی.......
شمع وپروانه منم؛ یارِ پیمانه منم
رسوایِ زمانه منم؛ دیوانه منم
رسوایِ زمانه منم؛ دیوانه منم
از خود بیگانه منم؛ مستِ میخانه منم
رسوایِ زمانه منم؛دیوانه منم
چون بادِ صبا در بِدرم؛با عشق وجنون همسفرم
شمعِ شبِ بی سحرم؛ از خود نبود خبرم
رسوایِ زمانه منم؛ دیوانه منم
تو ای خدایِ من ؛شِنو نوایِ من
زمین وآسمانِ تو می لرزد؛ به زیرِ پایِ من
مه وستارگانِ تو می سوزد؛ ز ناله هایِ من
رسوایِ زمانه منم؛ دیوانه منم
رسوایِ زمانه منم؛ دیوانه منم
وای از این شیدا دلِ من
مست و بی پروا دلِ من
سرمایه سودا دلِ من
رسوا دلِ من؛شیدا دلِ من
ناله ی تنها دلِ من؛شام بی فردا من
مجنونِ هر صحرا دلِ من
رسوا دلِ من؛شیدا دلِ من
رسوایِ زمانه منم؛ دیوانه منم
رسوایِ زمانه منم؛ دیوانه منم
| دلم گرفته ،دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز، نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شودخاموش نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شببوست، نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد ...قشنگ یعنی چه؟ -قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ی اشکال و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس و عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی هابرد مرا رساند به امکان یک پرنده شدن. ...چرا گرفته دلت مثل انکه تنهایی؟ - چقدرهم تنها ! -خیال می کنم دچار ان رگ پنهان رنگ ها هستی -دچار یعنی عاشق و فکرکن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار ابی دریای بیکرانباشد... |