داستان خیلی خیلی کوتاه و زیبا holidays کاربر برنزی | تعداد پست ها : 151 | تاریخ عضویت : خرداد 1389 پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. دست برد و از جیب کوچک جلیقهاش سکهای بیرون آورد. در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر را زیاد میکند، منصرف شد و رفت