مشاعره بهاری
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
نوروز شد و جهان برآورد نفس حاصل ز بهار عمر ما را غم و بس
از قافلهی بهار نامد آواز تا لاله به باغ سر نگون ساخت جَرَس
«ابوسعيد ابوالخير»
سوسنش سیم سپید از باغ بردارد همی
باز همچون عارض خوبان زمین اخضر شود
در هواى مجلس جمشید عهد
غلغل اندر طارم اعلى زدند
باد نوروزش همایون کاین ندا
قدسیان در عالم بالا زدند
منبع: tebyan.net
دلتنگ ز غربتیم و شادان باشیم
از آنکه درست عهد و پیمان باشیم
بادا که چو نوروز رسد دیگر بار
با سفرهی هفت سین در ایران باشیم
میان عهد تو و من اگر خلاف افتد
خوشا نسیم که اعلام آشتی با اوست
منبع: haftegy.ir
تا چین سر زلف بتان شد وطن دل
عزم سفرش از گذر حب وطن خاست
آن فتنه که چون آهوی وحشی رمد از من
گویی ز پی صید دل خسته من خاست
تا بامداد گردد، از شط و رودها
مرغان آب بانگ برآرند وز آبدان
منبع: tebyan.net
پوشیده ابر، دشت به دیبای ارمنی
از بامداد تا به شبانگاه می خوری
وز شامگاه تا به سحرگاه گل چینی
منوجهری دامغانی
یک قطره آب بود و با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمـد مـگسی پـدیـد و ناپیـدا شـد
منبع: tebyan.net
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
درود باد بر این موکب خجسته، درود
به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندُهی کند بدرود
ملک الشعرای بهار
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
یکى پنجه بگشاد بر شاخ بید
که مرغش در آمد چو ماهى بشست
اگر خرده اى از گل آمد پدید
به شکرانه در باخت برگى که هست
منبع: tebyan.net
تاریکی بیرون رفت و بهار طبیعت شکوفا شد
آقا جان پس تو کی میآیی تا دلم بهاری تر شود ( فی البداهه)