عملياتهاي دفاع مقدس > 61/01/02- فتحالمبين
در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهم ترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی می شد، آزاد سازی این شهر می توانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی بر متجاوز و اثبات برتری نظامی اش باشد
در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهم ترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی می شد، آزاد سازی این شهر می توانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی بر متجاوز و اثبات برتری نظامی اش باشد.
بر همین اساس، با توجه به این که منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که هم چنان در اشغال عراق قرار داشت، از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراک نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز که طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتح المبین قطعی و مسجل می پنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتح المبین، در حالی که قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت می شد، به تمام یگان های تحت امر قرارگاه مرکزی کربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند.
اهداف عملیات
مهم ترین اهدافی که در این عملیات دنبال می شد، عبارت بودند از:
- انهدام نیروی دشمن، حداقل بیش از دو لشکر.
- آزاد سازی حدود 5400 کیلومتر مربع از خاک ایران؛ از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید.
- خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه دشمن.
- تامین مرز بین المللی (حدفاصل پاسگاه طلائیه تا شلمچه).
- آزادسازی جاده اهواز – خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز – آبادان از برد توپخانه دشمن.
منطقه عملیات
منطقه عمومی عملیات بیت المقدس در میان چهار مانع طبیعی محصور است، که از شمال به رودخانه کرخه کور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه کارون و از غرب به هور الهویزه منتهی می شود.
منطقه مزبور به جز جاده نسبتا مرتفع اهواز – خرمشهر، فاقد هر گونه عارضه مهم برای پدافند است. همین امر موجب شد تا زمین منطقه – به دلیل مسطح بودن – برای مانور زرهی مناسب، و برای حرکت نیروهای پیاده – به دلیل در دید و تیر قرار داشتن – نامناسب باشد. نقاط حساس و استراتژیک منطقه شامل بندر و شهر خرمشهر، پادگان حمید، جفیر، جاده آسفالت اهواز – خرمشهر، شهر هویزه و رودخانه های کارون، کرخه کور و اروند بود.
استعداد دشمن
تا قبل از آغاز عملیات بیت المقدس، استعداد نیروهای دشمن به ترتیب زیر بود:
- لشکر 6 زرهی؛ از جنوب رودخانه کرخه تا هویزه.
- لشکر 5 مکانیزه؛ از غرب اهواز تا روستای سید عبود.
- لشکر 11 پیاده از سید عبود تا خرمشهر – تیپ های 22، 48، 44 مامور حفاظت از خرمشهر بودند.
- لشکر 3 زرهی در شمال خرمشهر.
با شروع عملیات نیز یگان های دیگری از ارتش عراق به منطقه اعزام شدند که در مجموع تمامی یگان هایی که در منطقه درگیری حضور یافتند، عبارت بودند از:
- لشکر 5 مکانیزه؛ شامل: تیپ های 26 و 55 زرهی و تیپ های 15 و 20 مکانیزه.
- لشکر 6 زرهی؛ شامل: تیپ های 16 و 30 زرهی و تیپ 25 مکانیزه .
- لشکر 3 زرهی؛ شامل: تیپ های 6،12 و 53 زرهی و تیپ 8 مکانیزه .
- لشکر 9 زرهی؛ شامل: تیپ های 35 و 43 زرهی و تیپ 14 مکانیزه .
- لشکر 10 زرهی؛ شامل: تیپ های 17 زرهی و 24 مکانیزه .
- لشکر 11 پیاده؛ شامل: سه تیپ سازمان 44، 48 و 49 پیاده و سه تیپ تحت امر 45 ، 113 و 22 پیاده.
- لشکر 12 زرهی؛ شامل: تیپ های 46 مکانیزه و 37 زرهی.
- لشکر 7 پیاده؛ شامل: تیپ های 19 و 39 پیاده.
- تیپ مستقل 10 زرهی.
- تیپ های مستقل 109، 419، 416، 90، 417، 601، 602، 605، 606، 409، 238 و 501 پیاده.
- تیپ های 31، 32 و 33 نیروی مخصوص.
- تیپ های 9، 10 و 20 گارد مرزی.
- تعداد 30 گروهان کماندو.
- تعداد 10 قاطع جیش الشعبی (هر قاطع 450 نفر).
- گردان تانک مستقل سیف سعد.
- گردان های شناسایی حطین، صلاح الدین، حنین.
- توپخانه دشمن نیز از 530 قبضه توپ در انواع مختلف تشکیل شده بود که به طور تقریبی عبارت بود از 30 گردان.
طرح عملیات
در طراحی عملیات، تهاجم از طریق عبور از رودخانه کارون و پیشروی به سوی مرز بین المللی و سپس آزادسازی شهر خرمشهر مد نظر قرار گرفته و چنین استدلال می شود که حمله به جناح دشمن، که عمدتا به سمت شمال آرایش گرفته بود، عامل موفقیت عملیات است.
هم چنین، شکستن خطوط اولیه دشمن و عبور از رودخانه و گرفتن سرپل در غرب کارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول و ادامه پیشروی به سمت مرز و تامین خرمشهر به عنوان اهداف مرحله دوم تعیین شدند.
بر همین اساس، محورهای عملیاتی هر یک از قرارگاه ها به ترتیب زیر مقرر گردید:
1- محور شمالی؛ قرارگاه قدس (با عبور از رودخانه کرخه).
2- محور میانی؛ قرارگاه فتح (با عبور از رودخانه کارون و پیشروی به سمت جاده اهواز – خرمشهر).
3- محور جنوبی؛ قرارگاه نصر (با عبور از کارون و پیشروی به سمت خرمشهر).
شرح عملیات
سرانجام عملیات بیت المقدس در 30 دقیقه بامداد روز 10 اردیبهشت 1361 با قرائت رمز عملیات بسم الله الرحمن الرحیم . بسم الله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابی طالب از سوی فرماندهی آغاز شد.
شهید آیت الله صدوقی و آیت الله مشکینی نیز که در کنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه کربلا حضور داشتند، هر یک به طور جداگانه، پیام هایی را به وسیله بی سیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت کردند.
عملیات بیت المقدس را به چهار دوره زمانی به شرح زیر می توان تقسیم کرد:
مرحله اول : در محور قرارگاه قدس (شمال کرخه کور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحکامات متعدد، پیشروی نیروها به سختی امکان پذیر بود و در این میان تنها تیپ های 43 بیت المقدس و 41 ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور کرده و منطقه ای در جنوب رودخانه کرخه کور را به عنوان سرپل تصرف کنند. عدم پوشش جناحین این یگان ها باعث شده بود که فشار شدید دشمن برآن ها وارد شود.
در محور قرارگاه فتح، یگان های خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر رسانده و به ایجاد استحکامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحرکات دشمن در جاده مذکور پرداختند.
در محور قرارگاه نصر، به دلیل تاخیر در حرکت و وجود با تلاق در کنار جاده اهواز – خرمشهر و هم چنین تمرکز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق کنند.
الحاق کامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و هم چنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور کار عملیات شب دوم قرار گرفت که با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، لیکن برخی رخنه ها همچنان باقی بود تا این که سرانجام پس از 5 روز، جاده اهواز – خرمشهر از کیلومتر 68 تا کیلومتر 103 تثبیت و کلیه رخنه ها ترمیم شد.
مرحله دوم: در این مرحله آزاد سازی خرمشهر از دستور کار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد که قرارگاه های فتح و نصر از جاده اهواز – خرمشهر به سمت مرز پیشروی کنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف سرپل در جنوب کرخه کور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد.
عملیات در این مرحله در ساعت 22:30 روز 16/2/1361 آغاز شد. نیروهای قرارگاه فتح در همان ساعات اولیه به جاده مرزی رسیدند. یگان های قرارگاه نصر نیز با اندکی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق کردند.
دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکر های 5 و 6 خود را به عقب کشاند. به نظر می رسید این عقب نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکرها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر.
در پی این عقب نشینی که از ساعات اولیه روز 18/2/1361 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن ها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه ای که توسط قرارگاه نصر به عنوان سرپل تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.
مرحله سوم: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حرکت خود را به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عمل کننده که متشکل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز 19/2/1361 عملیات خود را آغاز کردند؛ اما به دلیل هوشیاری دشمن و تمرکز نیرو در خطوط پدافندی اش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیق نیافتند. تکرار این عملیات در روز بعد نیز به شکست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگان ها داده شود. هم چنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (ع) از قرارگاه فجر نیز در حرکت بعدی استفاده شود.
مرحله چهارم عملیات از 1 تا 4 خرداد 1361:
سرانجام در ساعت 22:30 اول خرداد 1361 تلاش برای آزادی سازی خرمشهر با رمز «بسم الله القاسم الجبارین یا محمد بن عبدالله (ع)» آغاز شد در برابر تک سریع و غافلگیرانه، نیروهای عراقی دچار وحشت وسرگردانی شدید شدند و نتوانستند واکنش مهمی از خود نشان دهند و ارتباط یگان های دشمن با یکدیگر قطع شد. فرار افسران و درجه داران و سربازان عراقی از منطقه خرمشهر گویای از هم پاشیدگی سازمان یگان های دشمن بود.
در روز دوم خرداد نتیجه پیکار بسیار درخشان بود و قرارگاه کربلا به هدف خود که احاطه کامل خرمشهر بود، رسید. تعداد اسرای عراقی در این روز از 2830 نفر تجاوز کرد و یگان هایی از دشمن که در منطقه بین نهر عرایض و شلمچه مستقر بودند، به میزان زیاد منهدم شدند.
به وجود حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یکان های رزمنده، در صحنه عملیات بیت المقدس حضوری فعال داشتند و با بمباران پل شناور عراقی ها بر روی شط العرب و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزنده ای در آزاد سازی خرمشهر ایفا کردند.
در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیروها با ورود به شهر، آنرا از لوث وجود نیروهای عراقی پاک گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند.
از طرف دیگر جمعی از نیروهای عراقی با استفاده از تاریکی شب و قایق اقدام به فرار کردند که تعدادی از این قایق ها توسط تکاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفت و سرنشینان آن ها غرق شدند.
نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا نیم بعد ازظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه 3 بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقب نشینی کردند.
در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر خین جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکسته شد.
در ساعت 12 قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی که 24 ساعت در محاصره کامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا کشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند.
در ساعت 2 بعد از ظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد.
بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) اسارت، بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت و پیکره پاک آن از لوث وجود متجاوزان تطهیر گردید.
رزمندگان اسلام در اولین اقدام خود پس از آزاد سازی شهر، نماز شکر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه کردند. خبر آزاد سازی خرمشهر به سرعت در همه جا طنین افکند و ملت ایران اسلامی را که مدت ها در آرزوی شنیدن چنین خبر مسرت بخشی بودند، غرق در شادی و سرور کرد. مردم به خیابان ها ریختند و با پخش شیرینی به جشن و شادی پرداختند. در پایان آن روز امت شهید پرور ایران با حضور در مساجد، نماز شکر به جای آورده و با فرا رسیدن شب به یمن پیروزی حق بر باطل بر پشت بام ها ندای الله اکبر سردادند.
نتایج
- طی عملیات بیت المقدس 5038 کیلومتر مربع از اراضی اشغال شده از جمله شهرهای خرمشهر و هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز – خرمشهر آزاد شدند. علاوه بر این شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از تیررس توپخانه دشمن خارج گردیدند. هم چنین 180 کیلومتر از خط مرزی تامین شد.
- با فتح خرمشهر، برتری نظامی ایران بر عراق مورد تایید کارشناسان و تحلیل گران نظامی قرار گرفت.
- فتح خرمشهر موجب انفعال ارتش عراق شد؛ به گونه ای که نظامیان عراقی تا مدت زیادی نتوانستند از لاک دفاعی خارج شوند.
- عملیات بیت المقدس موجب شد تا کشورهای عرب منطقه به تقویت مالی و نظامی عراق مبادرت ورزند.
- طی این عملیات حدود نوزده هزار تن از نیروهای دشمن به اسارت درآمده و بالغ بر شانزده هزار تن کشته و زخمی شدند.
میزان انهدام یگان های دشمن
لشگر 3 زرهی و لشگرهای 11 و 15 پیاده: 80 درصد.
لشگرهای 9 و 10 زرهی: 50 درصد.
لشگر 7 پیاده: 40 درصد.
لشگر 5 مکانیزه و لشگرهای 6 و 12 زرهی: 20 درصد.
تیپ های 9، 10 و 20 گارد مرزی: 100 درصد.
تیپ 109 پیاده: 60 درصد
تیپ های 601، 602، 416، 419 پیاده: 50 درصد.
تیپ های 31، 32 و 33 نیروهای مخصوص به میزان زیاد.
عمليّات فتحالمبين- مرحله دوم
پس از پيروزي خيرهكننده مرحله اول عمليّات و قرار گرفتن نيروهاي اسلام در حالت تهاجمي، فرماتندهان سپاه و ارتش تصميم ميگيرند مرحله دوم عمليّات را با سرعت تمام آغاز كنند تا دشمن منهزم نتواند به بازسازي يگانهاي خود بپردازد.
با گرم شدن تنور عمليّات و پيروزيهاي درخشان، نيروهاي داوطلب مردمي، گروه گروه براي شركت در عمليّات به منطقه جنگي اعزام ميشوند. كثرت نيرو يكي از عوامل سرعت بخشيدن به مرحله دوم عمليّات ميشود. مرحله دوم عمليّات در كمتر از 24 ساعت، شروع ميشود و رزمندگان بار ديگر به مواضع دشمن متجاوز يورش ميبرند. اين در حالي است كه راديو بغداد مثل هميشه عمليّات ايران را شكست خورده اعلام كرده و پس از آن تهديد ميكند كه در صورت ادامه حمله از اسلحههاي گوناگون و جديد خود بهره خواهد گرفت.
در تاريخ 4/1/61 در ساعت يك بامداد و با رمز مبارك «يا زهرا (س)» نيروهاي اسلام هجومهاي ويرانگر خود را آغاز ميكنندو دشمن كه توان مقابله را در خود نميبيند، تيپهاي جديد را از ديگر مناطق به محل درگيري اعزام ميكند.
رزمندگان اسلام از سه محور (تنگه رقابيه، ارتفاعات ميشداغ و تنگه دليجان) بر دشمن هجوم ميبرند. در فاصله دو عمليّات دشمن بخشي از نيروهاي زرهي خود را از منطقه جنوب به طرف شمال اعزام ميكند و موفق ميشود امامزاده عباس و دشت عباس را تصرف كند.
رزمندگان اسلامك حدود 8 كيلومتر در خاك دشمن پيشروي ميكنند، ولي از دشمن اثري نميبينند. پس از مدتي اولين ميدان مين دشمن به عمق 300 متر ديده ميشود و بلافاصله آتش تيربار و دوشكا به شمت رزمندگان شليك ميگردد. نبردي سخت در ميگيرد و سرانجام در نزديكي صبح دشمن با تحمل شكستي سخت، اقدام به عقبنشيني ميكند.
در جريان مرحله دوم درگيري، لشكر يك مكانيزة عراق ضربات سختي را متحمل ميشود. با روشن شدن هوا، نيروي هوايي دشمن وارد عمل ميشود كه با پدافند قوي آتشباري ايران، تعدادي هواپيما ساقط ميشوند و بقيه با بمبارانهاي بيهدف، آسمان منطقه را ترك كرده و از معركه ميگريزند.
دشمن پس از عقبنشيني موقت، بار ديگر در منطقه و ارتفاعات حساس رقابيه اقدام به پاتك سنگين ميكند و با تمام قوا تلاش ميكند منطقه را در كنترل بگيرد، كه با مقاومت كمنظير قواي اسلام مواجه ميشود. در اين نبرد شديد تعدادي از تانكهاي دشمن مورد هدف قرار گرفته و در آتش ميسوزند و تعداد زيادي از فريبخوردگان ارتش عراق كشته ميشوند و تعدادي هم به اسارت رزمندگان اسلام در ميآيند.
بدين ترتيب بار ديگر دشت عباس و رقابيه از چنگ دشمن خارج ميشود. آرايش دشمن به هم ميخورد. نيروهاي عراقي به صورت سرگردان در منطقه پراكنده ميشوند و بناچار به جاي اول فراخوانده ميشوند. در نتيجه، توان رزمي آنان لحظه به لحظه با تهاجم نيروهاي ايران از زمين و هوا، تحليل رفته و نيروها گروه گروه خود را تسليم ميكنند. در پايان مرحله دوم عمليّات 65 درصد اهداف از پيش تعيين شده حاصل ميشود.
عمليّات فتحالمبين- مرحله سوم
دو روز پس از پايان مرحله دوم و با اعزامهاي گسترده نيروهاي داوطلب مردمي و هوشياري و برنامهريزي موفق فرماندهان سپاه و ارتش، سومين مرحله از عمليّات فتحالمبين در تاريخ 7/1/61 (در نيمه شب) آغاز ميشود.
دشمن در محور عمليّاتي شوش به دليل تك گستردهاش، بهتر از ديگر محورها عمل ميكند، زيرا در مقابل شوش، رادار و سايت 4 و 5 كه نقش مهمي در رهگيري و كنترل منطقه ايفا ميكند، وجود دارد و ارتش عراق با تمام توان سعي ميكند آن را نگه دارد. صدام ادعا ميكند كه اگر ايرانيها بتوانند سايت 4 و 5 را بگيرند، كليد بصره را به آنها خواهد داد.
براي آزادسازي اين اهداف استراتژيك، محور نصر كه در شمال شرق منطقه عمليّاتي عمل ميكرد، مأموريت مييابد دشمن را دور زده و در پشت سر آنها اقدام به عمليّات كند و محور مقابل دشمن (جبهة فجر) نيز مأمور ميشود كه با تمام قوا دشمن را از سمت مقابل مشغول كند.
اولين درگيري بين رزمندگان اسلام و محافظين سايت 5 در ساعت 20/3 آغاز ميشود. رزمندگان ديسگر محورها كه از تأخير بسيار زياد و درگيري نگران شده بودند، با رمز مبارك «يا زهرا (س)» حملة سهمگين خود را شروع ميكنند.
نيروهاي اسلام با استفاده از توپخانه دشمن كه تصرف كرده بودند و ساير آتشبارها، جهنمي از آتش براي دشمن فراهم ميكنند. در ساعت چهار بامداد، سايت 5 و در ساعت شش رادار به تصرف درميآيد و پيشروي به سوي سايت 4 ادامه مييابد. با هجوم بيامان، سايت 4 نيز در ساعت هفت صبح از چنگ متجاوزان عراقي آزاد ميشوند.
در اين لحظات، هر چهار محور فشار خود را افزايش ميدهند و نيروهاي وحشتزدة عراقي در عمليّات گازانبري نيروهاي اسلام گرفتار ميآيند. با انهدام گسترده نيروهاي زرهي دشمن، دود سياه رنگ حاصل از سوختن ادوات زرهي و مهمات دشمن، منطقه فتحالمبين را فرا ميگيرد، به طوري كه ديدهباني مشكل ميشود.
با حضور نيروهاي پياده ايران در پس مانده نيروهاي سرگردان دشمن، فرار و تسليم به اوج خود ميرسد. هوانيروز در اين نبرد بيامان با شكار تانكها و ديگر ادوات زرهي دشمن، كاري ميكند فراموشنشدني با آتش گرفتن تانكها و انبار مهمات، دشمن رو به هزيمت ميگذارد و در دشت وسيع منطقه پراكنده ميشود.
با الحاق كامل قواي ايران در نزديك مرز بينالمللي، راه هرگونه فرار بر نيروهاي عراقي بسته ميشود و بدين ترتيب نيروهاي آنان دستهدسته اسير شده و غنائم به دست رزمندگان اسلام ميافتد.
تنگه رقابيه و عين خوش مملو از اجساد دشمن ميشود. در آخرين مرحله، پس از رسيدن به اين دو تنگه، اهداف عمليّات به طور صددرصد حاصل و فتح ميشود و مهمترين مواضع پدافندي، در اختيار ايران قرار ميگيرد.
در اين شرايط كه شكست نيروهاي عراقي بسيار آشكار بود، راديو بغداد با شور و هيجان اعلام ميكند كه نيروهاي شجاع عراق همچنان در حال پيشروي به سوي دزفول و شوش هستند و قواي ايران راه فرار را در پيش گرفتهاند.
با اين پيروزي سپاه اسلام، شادي زايدالوصفي مردم و رزمندگان اسلام را در بر ميگيرد و مردم در تمام كشور با چراغاني و پخش نقل و شيريني، پيروزي فتحالمبين را همراه ايام نوروز جشن ميگيرند.
نتايج عمليّات
مناطق آزاد شده:
جاده دهلران، دشت عباس، عين خوش و مناطق دشت چنانه و زمينهاي سرخه. مناطق شمال غربي خوزستان به اسامي ابوصلبي خات، علي گره زرد، عين خوش، تينه، برتازه، رقابيه، ميش داغ، ارتفاعات 350 شاوريه، بلما، تپه چشمه و جوقينه، ارتفاع 202 و كمرسرخ.
خارج كردن شهرهاي دزفول، شوش، انديمشك، پايگاه چهارم هوايي، جاده سراسري انديمشك- اهواز و صدها روستا از زير آتش دشمن.
دستيابي به چاههاي نفت ابوغريب در ارتفاعات تينه.
تصرف و تأمين 5 پاسگاه مرزي.
تجهيزات منهدم شده دشمن:
18 فروند هواپيما.
3 فروند هليكوپتر.
361 دستگاه تانك و نفربر.
صدها دستگاه خودرو نظامي و مقدار قابل توجهي از انواع سلام سبك و سينگين.
يگانهاي منهدم شده دشمن:
لشكر 10 زرهي متشكل از تيپ 42 زرهي، تيپ 24 مكانيزه، تيپ 17 زرهي و گردان 6 از تيپ 5، لشكر مكانيزه شامل تيپ 1 مكانيزه، تيپ 27 مكانيزه، گردانهاي تانك اندلس، قرطبه، اشبيله و گردان 8 مكانيزه، تيپ 34 و 51 زرهي، تيپ 422، 96 و 93 پياده، تيپ 10 نيروهاي ويژه و تيپ 421 پياده.
غنايم: 150 دستگاه تانك.
170 دستگاه نفربر.
500 دستگاه خودرو.
165 قبضه توپ 182، 130 و 152 ميليمتري.
مقدار زيادي سلاح سبك و نيمه سنگين.
يك عدد كامل موشك سام 6 به همراه 3 فروند موشك.
مقدار قابل توجهي از انواع مهمات ئ...
تعداد كشته و زخمي دشمن:
25000 نفر.
تعداد اسرا: 15000 نفر.
امام خميني،فرمانده كل قوا، كه با اهتمام خاص به حوادث جنگ عنايت دارند، عمليّات را از طريق فرماندهان عالي جنگ تعقيب و هدايت مينمايند. در يكي از شبهاي عمليّاتي پيامي توسط فرمانده كل سپاه، براي زرمندگان مستقر در منطقه عمليّاتي فتحالمبين ارسال نموده و براي آنان دعا و آرزوي موفقيت ميكنند. رزمندگان اسلام با دريافت پيام امام، جاني دوباره گرفته و با روحيهاي عالي به دشمن متجاوز حمله ميكنند.
نتايج عمليّات
مناطق آزاد شده:
جاده دهلران، دشت عباس، عين خوش و مناطق دشت چنانه و زمينهاي سرخه. مناطق شمال غربي خوزستان به اسامي ابوصلبي خات، علي گره زرد، عين خوش، تينه، برتازه، رقابيه، ميش داغ، ارتفاعات 350 شاوريه، بلما، تپه چشمه و جوقينه، ارتفاع 202 و كمرسرخ.
خارج كردن شهرهاي دزفول، شوش، انديمشك، پايگاه چهارم هوايي، جاده سراسري انديمشك- اهواز و صدها روستا از زير آتش دشمن.
دستيابي به چاههاي نفت ابوغريب در ارتفاعات تينه.
تصرف و تأمين 5 پاسگاه مرزي.
تجهيزات منهدم شده دشمن:
18 فروند هواپيما.
3 فروند هليكوپتر.
361 دستگاه تانك و نفربر.
صدها دستگاه خودرو نظامي و مقدار قابل توجهي از انواع سلام سبك و سنگين.
يگانهاي منهدم شده دشمن:
لشكر 10 زرهي متشكل از تيپ 42 زرهي، تيپ 24 مكانيزه، تيپ 17 زرهي و گردان 6 از تيپ 5، لشكر مكانيزه شامل تيپ 1 مكانيزه، تيپ 27 مكانيزه، گردانهاي تانك اندلس، قرطبه، اشبيله و گردان 8 مكانيزه، تيپ 34 و 51 زرهي، تيپ 422، 96 و 93 پياده، تيپ 10 نيروهاي ويژه و تيپ 421 پياده.
غنايم: 150 دستگاه تانك.
170 دستگاه نفربر.
500 دستگاه خودرو.
165 قبضه توپ 182، 130 و 152 ميليمتري.
مقدار زيادي سلاح سبك و نيمه سنگين.
يك عدد كامل موشك سام 6 به همراه 3 فروند موشك.
مقدار قابل توجهي از انواع مهمات ...
تعداد كشته و زخمي دشمن:
25000 نفر.
تعداد اسرا: 15000 نفر.
جنگ تحمیلی عراق ومتحدانش بر علیه ایران از نظر روند تحولات و وقايع مهمي كه در دوره زماني مشخص بروز يافته به چند مقطع تقسيم ميشود. مقطع نخست، دوره زمينه سازي عراق براي جنگ است؛ مقطع دوم دوره پيشروي هاي عراق در خاك ايران و سپس زمينگير شدن آن است كه حدود يك سال از جنگ را شامل ميشود؛ مقطع سوم دوره آزادسازي نام گرفته كه در آن نيروهاي انقلابي و مردمي با همكاري ارتش چند عمليات بزرگ و موفق را طرحريزي و اجرا كردند كه در نتيجه آنها، ارتش عراق به عقب رانده شد و زمينهاي اشغالي از تصرف دشمن بيرون آمد. اين مقطع نيز يك سال طول كشيد و يكي از درخشانترين مقاطع جنگ محسوب ميشود.
در اين مقطع نوعي اجماع ملي بين طبقات و اقشار جامعه، جريانها و نخبگان سياسي ونظامي براي بيرون كردن دشمن و آزادسازي مناطق اشغالي به وجود آمد؛ و تمام توان كشور براي رسيدن به هدف مزبور بسيج شد. يكي از درخشانترين عملياتهاي انجام شده در مقطع آزادسازي،نبرد فتحالمبين است كه از آغاز تا پايان يك هفته به طول انجاميد همراه با دستاوردها و نتايج فراوان و چشمگير، كه موقعيت برتر سياسي را نيز براي جمهوري اسلامي در پي داشت.
در آستانه عمليات:
در آستانه عمليات فتحالمبين، روند تحولات سياسي كشور رو به بهبود نهاد و كاملا با اوضاع عمليات ثامنالائمه (ع) تفاوت داشت؛ منافقين در اثر ضربات پي در پي، بدنه و بخشي از كادر مركزي خود را از دست داده و ساير گروههاي ضدانقلاب نيز كه تلاش همه جانبهاي را براي در دست گرفتن قدرت آغاز كرده بودند، عملا از پاي درآمدند. روند تحولات نظامي نيز با توجه به وضعيت رو به اضمحلال دشمن پس از عمليات طريقالقدس و شكست در تنگه چزابه، به سود ايران تغيير كرده بود. عراقيها با نگراني از روند موجود، پيشنهاد مخفيانهاي براي پايان جنگ ارائه كردند.
تقاضاي برقراري صلح (!) كه رژيم بعث از مدتها قبل براي نجات خود ابراز كرده بود، با شروع عمليات فتحالمبين و بروز آثار پيروزي رزمندگان، مجددا مطرح شد، متعاقب آن، براي نجات صدام و توقف جنگ، تلاشهاي وسيعي از سوي كميته منتخب كنفرانس كشورهاي غيرمتعهد، كميته حسن نيت كنفرانس اسلامي، كميته كنفرانس اسلامي جهان اسلام و نيز تني چند از شخصيتهاي سياسي – مذهبي جهان اسلام صورت گرفت.
نكتههايي درباره عمليات:
طراحي عمليات فتحالمبين از جمله ابتكارات و نوآوريهاي رزمندگان در اين مقطع محسوب ميشود. در طراحي اين عمليات، عوامل متعددي دخالت داشتند. چگونگي آرايش و گسترش دشمن در منطقه عمدهترين شاخص تعيين كننده بود. ارتش عراق به هنگام ورود به خاك ايران به دليل دست نيافتن به اهداف از پيش تعيين شده، به اجبار خطوط پدافندي نامناسبي داشت،طوري كه خطوط ياد شده ضمن جناح دادن به نيروهاي اسلام عقبه يگانها را نيز در دسترس رزمندگان قرار ميداد. بر اين اساس طراحان عمليات ضمن بهرهگيري از نقاط ضعف دشمن، عمده فلشهاي اصلي عمليات را بر جناحهاي خطوط دشمن ترسيم كردند و دستيابي به عقبه آنان را به عنوان هدف برگزيدند. توجه به اين امر موجب شد تا در نخستين مراحل عمليات به دليل سقوط تعدادي از عقبه يگانها، جبهه دشمن متزلزل شود و در نتيجه، رزمندگان اسلام با سرعت بيشتر به اهداف خود دست يابند.
اجراي پي در پي مراحل عمليات از ديگر ويژگيهاي اين عمليات بود؛ هرگونه تاخير در اجراي مرحله دوم ميتوانست علاوه بر از دست دادن نتايج و دستاوردهاي مرحله اول، عمليات را ناكام بگذارد، اما اجراي مرحله دوم عمليات و تصرف تنگه رقابيه، منجر به تزلزل و فروپاشي نيروهاي دشمن و در نتيجه، فرار آنها به علت ترس از اسارت و انهدام شد.
مهندسي:
واحدهاي مهندسي جهادسازندگي، ارتش و سپاه به طور ادغامي وارد عمل شدند و جهاد سازندگي در اين راستا از كارآيي بالايي برخوردار بود. فعاليتهاي مهندسي در امر راهسازي، احداث خاكريز و مواضع پيش از عمليات آغاز شد و نقش بسزايي در پيشبرد اهداف رزمندگان ايفا كرد.
براي نمونه، كار سخت و دشوار واحدهاي مهندسي در محور ميشداغ كه به رغم كمبودهاي زياد، با تلاش شبانهروزي به مدت يك ماه صورت گرفت، به شكافته شدن تنگه ذليجان و احداث جاده براي عبور رزمندگان در اين منطقه منجر شد.
سازمان رزم سپاه:
سپاه پاسداران كه مسوؤليت فرماندهي و هدايت بسيج را نيز بر عهده داشت، به مرور زمان و متناسب با نيازهاي جبهه، سازمان خود را از نظر كمي و كيفي گسترش داد. سيستم اداره جنگ مردمي در عملياتهاي ثامنالائمه و طريقالقدس به صورت ابتدايي شكل گرفت و در عمليات فتحالمبين، با تغييرات عمدهاي گسترش يافت. در اين عمليات سپاه به طور چشمگيري سازمان خود را گسترش داد به گونهاي كه 12 تيپ را آماده و به ميدان وارد كرد در حالي كه در عمليات طريقالقدس تنها چهار تيپ وارد عمل شده بودند. همچنين در اين عمليات سپاه، براي نخستين بار، فرماندهي مشترك از بالاترين رده فرماندهي تا پايينترين واحدهاي رزمي به كار گرفته شد. ادغام نيروها از رزمندگان تا رده فرماندهان و تشكيل قرارگاههاي مشترك در وضع مطلوبي به اجرا درآمد. كامل كردن نقاط قوت و ضعف نيروها از سوي يكديگر نكته مهم در اين ادغام بود.
حضور مردم:
همچنين، در اين عمليات، مردم به طور بيسابقه و گستردهاي حضور يافتند و معنويت عميقي بر جبههها حاكم بود. حضور غيرقابل انتظار نيروهاي بسيجي را بايد يكي از دلايل گسترش كيفي و كمي نيروهاي رزم سپاه در اين عمليات دانست.
بيمارستان صحرايي:
در اين عمليات، براي نخستين بار در جريان جنگ تحميلي، بيمارستان صحرايي مجهز به اطاق عمل در اين عمليات به كار گرفته شد و بدين ترتيب با اقدامات و پيگيريهاي اوليه در اين بيمارستانها مجروحان زيادي از خطر مرگ نجات يافتند.
مشكلات دشمن:
نيروهاي دشمن پس از يك سال و اندي استقرار در مواضع دفاعي، در برابر تحقق «استراتژي بزرگ نظامي جمهوري اسلامي» كه در مناطق مختلف به مرحله اجرا گذارده ميشد، «سازمان و كنترل فرماندهي» خود را از دست دادند، در نتيجه، عليرغم داشتن نيرو، تجهيزات و امكانات مناسب در مناطق مختلف عملياتي، به علت استيصال روحي قادر به بهرهگيري از استعداد موجود خود نبودند. در اين ميان، ضعف روحي و درماندگي نيروهاي دشمن به گونهاي افزايش يافته بود كه آنها حتي در مواقع پاتك، بلافاصله پس از مواجهه با عكسالعمل رزمندگان اسلام، به فرار و عقبنشيني و يا تسليم مبادرت ميكردند.
از مشكلات ديگر دشمن در اين مرحله از جنگ، نداشتن نيروي احتياط بود. دشمن به خاطر انتخاب اهداف وسيع و نيز تعيين ماموريت براي كليه يگانهاي خود، پس از ناكامي و شكست، ميبايست تمامي توان و استعداد خود را در مواضع پدافندي به صورت ناكافي گسترش دهد. اين امر، موجب گرديد كه دشمن، فاقد نيروي احتياط كارآمده بوده و در مواقع ضروري عكسالعمل مناسبي را در برابر حملات رزمندگان اسلام از خود بروز ندهد.
سازمان رزم دشمن، متعاقب سلسله عمليات رزمندگان اسلام، از هم گسيخت، تا آنجا كه در عمليات ثامنالائمه، لشكر 3 زرهي و يگانهاي تحت امر آن، كه پس از اشغال خرمشهر و محاصره آبادان، در منطقه استقرار داشتند، در معرض تهاجم و انهدام قرار گرفتند. در عمليات طريقالقدس، باقي مانده لشكر 9 زرهي از بين رفت و همچنين، تيپ 26 زرهي وچندين يگان ديگر، منهدم شدند. در عمليات فتحالمبين، علاوه بر لشكرهاي 10 زرهي و 1 مكانيزه، نيروهاي موجود در منطقه، به همراه ساير نيروهايي كه دشمن از ساير مناطق جمع كرده و به منطقه اعزام نموده بود، منهدم شدند. در مجموع، تا قبل از عمليات بيتالمقدس، انهدام وسيعي از نيروها و تجهيزات دشمن صورت گرفت و تعداد بسياري از نيروهايش اسير شدند و امكانات زيادي به غنيمت گرفته شد.
در سندي كه در اين عمليات از دشمن به دست آمده درباره شيوه رزم نيروهاي خودي به نكات مهمي اشاره شده است. در قسمتي از اين سند، كه به لشكر 5 مكانيزه مربوط است و امضاي سرتيپ ماهر عبدالرشيد در زير آن ميباشد. آمده است:
«روش جنگ دشمن (ايراني) در آخرين نبردش در منطقه استحفاظي سپاه 4 (شوش و دزفول) ويژگيهاي زير را داشت:
1-نيروهاي پياده دشمن (ايراني)، چه از نظر اعتماد و چه از نظر كثرت نيروها ركن اساسي عمليات بودند و دشمن پس از اطمينان از پيروزي محدود، نيروي زرهي خود را وارد عمل كرد.
2-دشمن با نيروي اصلي خود به دو جناح نيروهاي ما هجوم آورد و جبهه را با نيروي كمتري تامين كرد.
3-دشمن در حملات خود، به هجوم شبانه و نخستين ساعتهاي شب تكيه داشت.
4-هدف دشمن در عمليات هجومي، رسيدن به قرارگاه يگانها و ستادها و مواضع توپخانه بود تا بدين ترتيب، تشكيلات فرماندهي و مراكز پشتيباني آتش را فلج كند.
5-دشمن همچون گذشته با اجراي آتش تهيه، به حمله اقدام نميكند، بلكه از آتش سنگين توپخانه و موثر خود در عمليات استفاده ميكند.
6-نيروهاي هوايي و هوانيروز دشمن هنوز موفق نشدهاند به برتري هوايي نسبت به نيروهاي خودي دست يابند، اما در اين عمليات، فعاليت بيشتري از خود نشان دادهاند.
اول فروردين ماه 1361 در حاليكه رزمندگان اسلام براي حمله آمادهاند و بيصبرانه منتظر شنيدن رمز عمليّات هستند، اما از اعلام شروع حمله خبري نميشود. سلحشوران اسلام همچنان منتظر ميمانند تا قرارگاه فرماندهي آغاز حمله را اعلام كند.
روز دوّم فروردين ماه، مقر فرماندهي سپاه و ارتش آماده صدور دستور عمليّات ميشود. استخاره برادر محسن رضايي، به قرآن كريم آية 17 سوره مباركه فتح را در مقابل ديدگان فرماندهان جنگ ميگذارد و بدين ترتيب عمليّات، فتحالمبين نامگذاري ميشود.
زماني كه عقربه ساعت روي 30 دقيقه بامداد قرار ميگيرد، پيام رمز شروع عمليّات توسط فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی(سردار محسن رضایی) و فرمانده نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ایران(سپهبد شهیدصیاد شیرازی)صادر ميشود.
عمليّات فتحالمبين- مرحله اول
بسماللهالرّحمنالرّحيم: بسمالله القاصم الجبارين. يا زهرا (س)، يا زهرا (س)، يا زهرا (س).
سرانجام با اين پيام مبارك، عمليّات فتحالمبين در تاريخ 2/1/61 در ساعت 30 دقيقه بامداد در غرب دزفول و شوش (بدون آتش تهيه) آغاز ميشود. اهداف اين عمليّات انهدام دشمن، آزادسازي ارتفاعات و مناطق جنوب كشور ميباشد.
رزمندگان سپاه، بسيج و ارتش جمهوري اسلامي ايران با شنيدن رمز عمليّات، از كمينگاههاي خود خارج شده و راه رسيدن به دشمن را در پيش ميگيرند. براي اين مهم چهار محور فجر، قدس، نصر و فتح در نظر گرفته ميشود. در همان ابتداي عمليّات، دو گردان از سپاه و دو گردان از ارتش بدون درگيري با دشمن، از خطوط مقدم نيروهاي عراق گذشته و اقدام به دور زدن توپخانه آنها ميكنند.
رزمندگان اسلام چنان هوشيارانه و با احتياط كامل از روي سنگرهاي دشمن عبور ميكنند كه حتي دشمن متوجه آنها نميشود. بدين ترتيب رزمندگان خود را به نزديك توپخانه عراق ميرسانند. دشمن مشكوك ميشود و در محور شمالي شروع به گلولهباران و شليك منور ميكند.
5/1 ساعت پس از آغاز حمله، فرماندهان توپخانه دشمن خبر ميدهند كه مورد حمله قرار گرفتهاند و توپخانه آنان در حال سقوط است، ولي از فرماندهي جواب داده ميشود هيچ علامتي كه نشان از عمليّات باشد، مشاهده نميشود. بار ديگر مسئول توپخانه با التماس از فرماندهان ردة بالا ميخواهد كه نيروي كمكي به محل اعزام دارند، ولي مجدداً مسئولين رده بالا اين ادعا را به تمسخر گرفته و آن را ناشي از مصرف بيش از حد مشروبات الكلي ميدانند.
در خاتمه به توپخانه گفته ميشود در جلوي شما چند گردان زرهي مستقرند و آنها هيچ گزارشي مبني بر حمله ايرانيها ندادهاند، شما چطور ادعا ميكنيد كه مورد حمله واقع شدهايد؟
درساعت يك و پنجاه دقيقه، اولين خاكريزهاي دشمن سقوط ميكند. همچنين خمپارهاندازهاي دشمن واقع در ارتفاعات كوتكابون محاصره شده و به تصرف در ميآيد. در ساعت 09/2 دقيقه به تمامي يگانها در حالي كه آتش تهيه وجود ندارد و دشمن نيز همچنان در بيخبري است، دستور سرعت عمل داده ميشود. ده دقيقه بعد از دستور قرارگاه فرماندهي ايران، دشمن متوجه حملة سرتاسري ايران شده و به تمامي نيروهاي خود دستور آمادهباش ميدهد.
در جبهه شمالي (قدس) با هجوم برقآساي رزمندگان اسلام، مواضع دشمن سقوط ميكند و تانكهاي آنها از مهلكه ميگريزند و فرصت مناسبي پيش ميآيد تا تحكيم موضاع موقتي انجام گيرد.
در جبهه جنوبي (فتح) نيز با حمله سريع نيروها، ارتباط يگانهاي دشمن در منطقه قطع ميشود و آنها با سردرگمي به هر سو پراكنده ميشوند تا از آتش رزمندگان اسلام در امان بمانند.
در جبهه مياني (فجر) رزمندگان اسلام (سهراه) شليبيه را محاصره ميكنند و پس از نبردي سنگين، مواضع دشمن سقوط كرده و فرصت نفوذ به عمق مواضع دشمن فراهم ميآيد.
در جبهه شمال شرقي منطقه عمليّاتي (نصر) عمليّات با موفقيت صورت ميگيرد و فرماندهان بعثي بدون مقاومت جدي از مهلكه فرار ميكنند.
بدين ترتيب نيروهاي عراقي از هر سو مورد هجوم قرار ميگيرند و مواضع آنها يكي پس از ديگري سقوط ميكند. عراقيها براي چندمين بار با توپخانههاي خود تماس ميگيرند تقاضاي اجراي آتش ميكنند، اما از آتش توپخانه خبري نميشود.
صداي تكبير رزمندگان اسلام چنان رعبي در دل عراقيها ميافكند كه گروه گروه تسليم ميشوند.
آرپيجيزنها و شكارچيان تانك با اقدامات متهورانه خود، حماسهاي فراموش نشدني خلق ميكنند. آرپيجيزنها خود را در مقابل گلوله مستقيم تانك قرار ميدهند و شكار آنها، منطقه را به آتش ميكشند. شليك بيامان شكارچيان تانك چنان است كه امان از دشمن گرفته ميشود.
تيپ يك لشكر 10 زرهي عراق كه عامل اصلي جنايت هويزه بود و با انجام پاتكهاي متعدد، تعداد زيادي از رزمندگان شجاع اسلام را به شهادت رسانده بود، هدف سنگينترين حملات بيامان رزمندگان قرار ميگيرد. اين حمله چنان است كه مقر تيپ مزبور به جهنمي از آتش مبدل ميشود.
به دستور صدام باقيمانده اين تيپ راه گريز را در پيش ميگيرند و تعداد زيادي هم به اسارت درميآيند.
نزديكي صيح، با روشن شدن هوا عراقيها چشم اميد به حمايت نيروي هوايي ميدوزند. رزمندگان اسلاك دستبردار نبوده و همچنان به دشمن ضربات سنگيني وارد ميكنند و در حالي كه جنگندههاي عراق با بمباران وسيع تلاش ميكنند ظفرمندان اسلام را وادار به عقبنشيني كنند، نيروهاي عملكنندة در محور شمالي و جبهه قدس، در ساعت 5/8 بامداد پادگان عين خوش و مناطق اطراف را كاملاً به تصرف خود درميآورند و پس از آن، دستور تحكيم و تثبيت مواضع صادر ميشود.
محور شمالي منطقه عين خوش و امامزاده عباس و جاده تداركاتي دهلران (كه در دست دشمن بود) سقوط ميكند.
در جبهه شمال شرقي تپههاي علي گرهزرد و شاوريه و توپخانه سنگين دشمن و سه راهي و ارتفاعات نادري به تصرف درميآيد.
در جبهه مياني (جنوب شرق) نيز خطوط و خاكريزهاي دشمن تسخير ميشود و توان رزمي دشمن تا سي درصد منهدم شده و اهداف ديگري هم محاصره ميشوند.
در جبهه جنوب نيز خطوط مقدم دشمن تسخير و پس از وارد كردن شرباتي به ماشين جنگي دشمن، تا دامنه ارتفاعات رقابيه فتح ميشود.
در اين مرحله مجموعاً 650 كيلومتر مربع از خاك ميهم اسلامي آزاد و بيش از 6000 نفر اسير و 10000 نفر كشته و زخمي ميشوند و چندين تيپ و گردان زرهي و مكانيزة دشمن نيز منهدم ميشود و توپخانة آنها سالم به غنيمت رزمندگان اسلام درميآيد.
بازتاب در رسانه های خارجی
پس از ناكامي صدام در جلوگيري از عمليّات فتحالمبين، يك روز مانده به شروع اين عمليّات، صدام حسين طي نامهاي به احمد سكوتره (رئيس كنفرانس اسلامي) كه تلاشهايي براي صلح انجام داده بود، شرط سوم ايران يعني معرفي متجاوز را ميپذيرد، اما فرماندهان نظامي و رزمندگان اسلام بدون توجه به اين تثبيت صدام، لحظهاي در اجراي اين عمليّات تأمل نكرده و در هر منطقه از سرزمينهاي تحت اشغال عراق دست به عمليّات كوبنده و قاطع ميزنند. عراق براي جلوگيري از اثرات تبليغات حمله و فتوحات آن آمار تلفات ايران هزاران كشته اعلام ميكند و تلفات و خسارات وارده به ارتش عراق را بسيار ناچيز ميخواند.
راديو بغداد طي اخبار و تفسيرهاي گوناگون اعلام ميكند كه نيروهاي ايران در تحركات اخير خود، به دفاع مستحكم عراق برخورد نموده و با دادن تلفات سنگين راه فرار را در پيش گرفتهاند... و اضافه ميكند كه در اين نبرد قهرمانانه تنها هفت سرباز عراقي كشته شدهاند.
اين ادعا زماني اعلام ميشود كه 650 كيلومتر مربع از خاك ايران آزاد و 6000 نفر از ارتش عراق اسير و نزديك به 10000 نفر كشته و زخمي شدهاند ( تا پايان مرحله دوم عمليّات).
راديو بغداد در ادامه اخبار سراسر كذب خود، بازهم به پخش اخبار دروغ پرداخته و ميگويد:
«منطقه عمليّاتي مملو از اجساد و ادوات زرهي ايرانيان است و آنها با دادن تلفات و اسير فراوان راه فرار را در پيش گرفتهاند، ما اين بار تلفات خود را تا پايان مرحله دوم، ده نفر اعلام ميكند».
اين در حالي است كه نيروهاي بعث در بسياري مواضع خود عقبنشيني كرده و با فرار تاريخي آنها، مقدمة مرحلة سوم فراهم شده است.
زماني كه مرحله سوم با موفقيت بينظير اجرا ميشود و قريب 25000 نفر كشته و زخمي و 15000 نفر اسير ميشوند و رزمندگان اسلام در نزديكي مرزهاي بينالمللي مستقر ميشوند، راديو بغداد با شوق و هيجان فراوان اعلام ميكند كه نيروهاي ايراني همچنان در حال عقبنشينياند و سربازان قدرتمند عراق با اقتدار كامل در حال پيشروي به سوي دزفول و شوش هستند.
در اين ميان آژانسهاي خبري و رسانههاي گروهي غرب اخبار را به نقل از اعلاميههاي نظامي عراق و آب و تاب نقل ميكنند.
راديو امريكا:
اين راديو در روز چهارم فروردين 1361 به نقل از روزنامه نيويورك تايمز و به گفته تحليلگران آمريكايي ميگويد:
«حمله بزرگي كه نيروهاي ارتش ايران عليه واحدهاي عراقي در منطقه دزفول آغاز كردند، شربهاي كاري به افراد لشكر زرهي عراق كه به جبهه نبرد منتقل شده بودند، فرود آورد. تحليلگران اين حمله را از نظر لجستيكي درخور توجه دانستهاند، اما حاضر نشدند ادعاي ايران را در مورد پيروزي قبول كنند.»
راديو عمان:
«عراق اعلام كرد كه نيروهايش طي نبردهاي 24 ساعت گذشته در جبهههاي نبرد هشتاد و يك نفر از نيروهاي ايراني را به قتل رساندهاند.
خبرگزاري عراق امروز به نقل از يك اطلاعيه نظامي گزارش داد كه در منطقه اهواز 62 نفر از نيروهاي ايران كشته شدهاند فرماندهي كل نيروهاي مسلح عراق ديشب اعلام كرده بود كه نيروهاي اين كشور در جبهههاي شوش و دزفول در استان خوزستان ايران 12 تيپ نظامي ايران را متلاشي كرده و تعداد زيادي را به اسارت خود درآوردهاند.» (4/1/61)
راديو رأسالخيمه:
«خبرگزاري عراق به نقل از گزارشگر خود در ميدانهاي نبرد، گزارش داد كه نيروهاي عراقي در نخستين ساعات بامدار اين روز، حمله گسترده و بزرگي را براي مقابله با نيروهاي ايران كه در منطقه شوش و دزفول، نيروهاي عراق را مورد تهاجم قرار دادند، شروع كردهاند. اين خبرگزاري ميافزايد: لشكر 77 ايران به طور كامل نابود شده است.» (4/1/61)
راديو بي.بي.سي:
« يك سخنگوي ارتش عراق اخبار مربوط به پيروزيهاي اخير ايران را در جبهههاي جنگ بياساس توصيف كرد. وي گفت كه ايران از ابتداي جنگ تا به حال مدعي چنين پيروزيهايي بوده است؛ اما واحدهاي نظامي عراق همچنان بر مواضع خود در داخل خاك ايران كاملاً مسلط هستند.»
بدنبال اطلاعيههاي نظامي سراسر كذب عراق، كشورهاي حوزه خليج فارس فقط اخبار واصله از شوراي فرماندهي بعث را پخش كرده و از پخش پيروزيهاي ايران خودداري ميكنند، اما صدام طي پيامهايي به سمينار اسلامي در سريلانكا اعلام ميكند كه عراق هيچ چشمداشتي به خاك ايران نداشته و طالب صلح است.
اين تصميم و پيام صدام براي بسياري از خبرگزاريها روشن ميكند كه قدرت انهدام و گستردگي عمليّات تا چه حد بوده است و چرا سردار قادسيه به موضع انفعال افتاده است.
به دنبال اظهارات صدام، خبرگزاريها بشدت تحت تأثير پيروزيهاي رزمندكان اسلام در عمليّات فتحالمبين قرار گرفته، بناچار گوشههايي از اين پيروزي بزرگ را بازگو ميكنند.
راديو بي.بي.سي:
«كارشناسان امور اطلاعاتی در غرب اظهار ميدارند اكنون روشن شده است كه ايران تا حدودي در جنگهاي اخير با عراق موفق بوده است. با اين حال عقيده بر آن است كه موفقيت ايران قاطع نبوده است.» (19/1/61)
راديو لندن: «در حالي كه پرزيدنت صدام حسين (رئيس جمهور عراق)، در مصاحبهاي كه با يك روزنامه فرانسوي، پيروزي ايزان در عقب راندن عراقيها را انكار كرده است، طبق گزارش افرادي كه در اين روز از صحنه جنگ عراق با ايران بازديد كردهاند، نيروهاي ايران آخرين حمله خود را عليه عراقيها در منطقه شوش از ايالت خوزستان انجام دادهاند و سپاه چهارم عراق را منهدم ساختهاند».
همين راديو ادامه ميدهد:
«خبرنگاراني كه در ايران به ديدار از جبهههاي جنگ رفتهاند، تأيير ميكنند كه نيروهاي عراقي در نبرد عظيمي در اطراف دزفول تلفات شديدي را متحمل شدهاند و ضايعات بسياري بر تجهيزات آنان وارد آمده است.
خبرنگاران ميگويند كه هر دو طرف از آغاز جنگ تاكنون درباره پيروزيهاي خود مبالغه كردهاند، اما اين روشن است كه نيروهاي ايران به موفقيت دست يافتهاند.» (12/1/61)
راديو آمريكا:
«به گزارش روزنامه واشنگتن پست، صدام حسين اعلام كرد كه نيروهاي عراق از مواضعي كه بيش از يك سال در داخل خاك ايران در تصرف نيروهاي عراقي بوده است، عقبنشيني كردهاند.»
سردار قادسيه كه هميشه در اطلاعيههاي نظامي خود دم از پيروزي ميزد اين بار به شكست خود اعتراف كرده و بناچار براي كاستن از فشار تبليغات، به هذيانگويي افتاده و دوباره دم از پيروزي ميزند.
روزنامه واشنگتنن پست در اين باره ميگويد:
«صدام حسين (رئيس جمهور عراق) عقبنشيني ارتشش را در جنگ خليج فارس رد كرده و مدعي پيروزي شده است. وي خطاب به گروهي از خبرنگاران فرانسوي در بغداد گرفت: در آنچه در جنگ به دست آمده نه تنها پيروزي براي عراق، بلكه براي انسانيت بوده است. (البته اين ادعا كارگر نيفتاده و پيروزي فتحالمبين همه را تحت تأثير قرار ميدهد.» (11/1/61)
مطبوعات انگليس:
روزنامه تايمز مالي ضمن گزارشي در مورد دستور عقبنشيني به نيروهاي بعث عراق اقرار ميكند كه صدام به گونهاي تحقيرآميز ناگزير به عقبنشيني شده است و اين در حالي است كه بطور همهجانبه پيروزيهاي ايران مورد تأيير قرار گرفته است. سپاه چهارم كه اينكه فرماندهي ارتش عراق به عقب رانده شدن آن اعتراف دارد، تصور ميرود بيشتر صدمات را در اثر حمله ايران متحمل شده باشد.
روزنامه ديلي تلگراف:
اين روزنامه از قول خبرنگاران خود در بغداد اعتراف ميكند كه دستور عقبنشيني از سوي صدام، ديپلماتهاي خارجي را در بغداد متوجه ساخته، زيرا تاكنون تمام اعلاميههاي نظامي رژيم عراق صحبت از پيروزيهاي مداوم ارتش صدام را داشته است. مقامات اطلاعاتي و رسمي آمريكايي تأييد كردند كه حداقل 20000 سرباز عراقي در حملههاي اخير ايران بشدت تار و مار شدهاند و..
پیام حضرت امام(ره)درباره عملیات
امام خميني،فرمانده كل قوا، كه با اهتمام خاص به حوادث جنگ عنايت دارند، عمليّات را از طريق فرماندهان عالي جنگ تعقيب و هدايت مينمايند. در يكي از شبهاي عمليّاتي پيامي توسط فرمانده كل سپاه، براي زرمندگان مستقر در منطقه عمليّاتي فتحالمبين ارسال نموده و براي آنان دعا و آرزوي موفقيت ميكنند. رزمندگان اسلام با دريافت پيام امام، جاني دوباره گرفته و با روحيهاي عالي به دشمن متجاوز حمله ميكنند.
«قلم قاصر است كه احساسات خويش را ابراز كنم... رحمت واسعه خداوند بر آن مادران و پدراني كه شما شجاعان نبرد در ميدان كارزار و مجاهدان با نفس در شبهاي نوراني را در دامن پاكشان تربيت نمودند. مژده باد بر شما جوانان برومند، در تحصيل رضاي پروردگار كه از بالاترين سنگرهاي روحاني و معنوي است. شما در دو سنگر روحاني و جسماني، ظاهري و باطني پيروزيد.
مبارك باد بر بقيهالله (ارواحنا له الفداء) وجود چنين رزمندگان ارزشمند و مجهدان في سبيلالله كه آبروي اسلام را حفظ و ملت ايران را روسفيد و مجاهدان راه خدا را سرافراز نموديد. ملت بزرگ ايران و فرزندان اسلام به شما سلحشوران افتخار ميكنند.
آفرين بر شما كه ميهن خود را بر بال فرشتگان نشانديد و در ميان ملل جهان سرافراز نموديد. مبارك باد بر ملت، چنين جوانان رزمندهاي و بر شما چنين ملت قدرداني كه به مجرد فتح و پيروزي توسط رزمندگان به دعا و شادي برخاستيد. اينجانب دور دست و بازوي قدرتمند شما را كه دست خداوند بالاي آن است، ميبوسم و به اين بوسه افتخار ميكنم... يا ليتني كنت معكم فافوز فوزاً عظيماً.» روح الله الموسوی الخمینی
پخش اين خبر وحشت شديدي را در دل نيروهاي متجاوز عراقي ايجاد ميكند. عمليّات فتحالمبين ارتش شكستخورده دشمن را كه زماني خود را شكستناپذير ميناميد، از ميان ميبرد و اين ارتش، اعتبار خود را از دست ميدهد و ديگر تواني براي عرض اندام نمييابد. شكستهاي پياپي و انهدام نيروها و امكانات ارتش عراق، توان مقابله و رجزخواني را در صدام ضعيف ميكند.
حسني مبارك (رئيس رژيم مصر) از آمريكا و غربيها ميخواهد كه در مقابل ايران كاري بكنند.
حسن (پادشاه مراكش) و جعفر نميري (پادشاه سودان) كه از حاميان صدام هستند، براي نجات صدام دست و پا ميزنند.
بدين ترتيب حاميان صدام به تلاش ميافتند و با به صدا درآوردن شيپور صلح، سعي در پيشگيري از عمليّاتي دارند كه قرار است در ساعت (س) به مرحله اجرا درآيد، زيرا هجوم نيروهاي اسلام و انقلاب اسلامي را غيرقابل كنترل ميدانند.
اين نداي صلحخواهي هواداران صدام زماني است كه قسمت وسيعي از خاك جمهوري اسلامي ايران از جمله شهرهاي نفتشهر، سومار، قصرشيرين، مهران، هويزه و خرمشهر در اشغال دشمن است و عراق به اصطلاح با رو كردن برگهاي برنده، سعي در حفظ موقعيت خود مينمايد، اما در اين ميان چشمها به دو شهر مظلوم و مقاوم هويزه و خرمشهر دوخته ميشود. ملت ايران از مسئولين خود ميخواهند كه نگذارند اين شهرها بيش از اين در اشغال دشمن بمانند. عراق با تمام تلاش، از جمله تمركز قواي كمكي در جنوب ميخواهد از عمليّات سرنوشتساز آتي ايران جلوگيري كند.
ضربه سخت عمليّات فتحالمبين چنان بود كه دشمن نتواسنت آن طور كه بايد دست به نقل و اناقال بزند. با تمام اين اوضاع، منطقه جنوب در محورهاي خرمشهر، به يك نقطه بحراني و لاينحل تبديل ميشود و ارتش عراق در دامي كه خود گسترده گرفتار ميآيد. اين نقطه بحران لحظه به لحظه به اوج خود نزديك و نزديكتز ميشود. نيروهاي عراقي ميدانهاي مين و ديگر موانع ايذايي را در منطقه گسترش ميدهند و با فراخوان تمامي سربازان احتياط و اعزام آنها به منطقه عمليّات، به زعم خود اطراف خرمشهر را دژي مستحكم و نفوذناپذير تبديل ميكنند. خاكريزها پي در پي احداث ميشوند. تعداد تيربارهاي تعبيه شده به چندين برابر ميرسد. افراد مستقر در پشت ميدانهاي مين براي ايجاد ميدان آتش افزايش مييابند.
شوروي (سابق) در ادامة كمك به عراق، تعداد زيادي از تانكهاي T.72 و هواپيما به عراق تحويل ميدهد.
آلمان غربي و ايتاليا به طور اضطراري موشك ضد زره مادون قرمز ميلان و ديگر جنگافزارها را به سمت عراق و براي حمايت از صدام ارسال ميدارند.
كويت، عربستان و ديگر كشورهاي ثروتمند حاشيه خليج فارس در ادامه كمكهاي خود، دلارهاي حاصل از نفت ملتهاي خود را به صدام ميدهند و...
همه چيز آماده است تا ايران نتواند در جبههها دست به تحركات گسترده و جديد بزند. اما عزم قاطع مردن و مسئولان جمهوري اسلامي ايران براي راندن اشغالگران از خاك خود جزم است و در اين راه هيچ ترديدي وجود ندارد.
بار ديگر نيروهاي داوطلب مردمي پس از كسب روحيه پيروزي عمليّات فتحالمبين، براي شركت در عمليّات و براي خلق حماسههاي فراموشنشدني عظيمتر و پايان دادن هرچه سريعتر به اشغال سرزمين خود، به جبهههاي نبرد هجوم ميآورند. به طوري كه تدارك و سازماندهي قدري مشكل ميشود.
29 سال بعد در کنار کرخه؛ حاشیه هایی از حضور فرمانده کل قوا در منطقه فتح المبین
اطراف رهبری باز هم پر شد از فرماندهان آن دوره جنگ و این دوره نیروهای مسلح.با پررویی خودم را رساندم جلو و دیدم رهبر به آقای موسوی جزایری دارد ماجراهایی را تعریف می کند: "...آن بالا از آن ارتفاعات مشرف بودیم به این دشت. عراقی ها این طرف مستقر بودند ". یکی پرسید: "با ظهیرنژاد بودید؟ " رهبر پاسخ داد: "بله. بنی صدر هم بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی اخیرا به طور سرزده در منطقه عملیاتی جنوب کشور حاضر شده و از منطقه عملیاتی فتح المبین بازدید کردند. حاشیه های بازدید رهبر انقلاب از منطقه عملیاتی فتح المبین بدین شرح است:
قبل از حرکت نمی دانستم کجا می رویم. یعنی نمی دانستم کجای خوزستان می رویم. یک نفر هم از شلمچه زنگ زد که اینجا شایع شده رهبر آمده شلمچه. فقط می دانستم می رویم جنوب، همین. سوار مینی بوس که شدیم موبایل ها را جمع کردند و دیگر خودمان بودیم و خودمان.
هواپیما بلند شد و موقع نشستن مهماندار گفت: به فرودگاه دزفول خوش آمدید. آن موقع به دست و پا افتادیم و مناطق عملیاتی نزدیک دزفول را بررسی کردیم ولی به نتیجه ای نرسیدیم.
هوا گرم بود، آن موقع شب 27 درجه. با اتوبوس رفتیم به هتل. من که پدرم یک عمری افسر نیروی هوایی بود، می دانستم پایگاه های نیروی هوایی چیزی به اسم هتل ندارند. جاهایی هست که مامورین را یا کادر نیروی هوایی که مسافرت می کنند را اسکان می دهند ولی هتل نیستند. حداکثر چیزی شبیه مسافرخانه اند.
بقیه ولی خوشحال بودند که نمرده اند و یکبار هم همراه رهبر رفته اند جایی و شب را در هتل می مانند! راهنمایی شدیم به طبقه چهارم، بی آسانسور. اتاق های دو نفره ای که فقط دو تا تخت داشت و دو تا پتو و قالیچه ای کوچک و یک جا لباسی سرپایی. دو جفت دمپایی پلاستیکی هم بود که یک جفتش لنگه به لنگه بود. دستشویی و حمام هم به صورت مشاع در راهرو. رفقایی که سربازی رفته اند می دانند این چیزهایی که ما دیدیم تقریبا همان سربازخانه است فقط تخت ها دو طبقه نبود!
یکی از رفقا قرار بود با سردار باقرزاده مصاحبه ای بکند برای سایت. او از همه اعصابش داغان تر بود. نمی دانست خودمان کجاییم، باقرزاده کجاست. با هر ترفندی بود با سردار تماس گرفت و راهی شد به آدرسی در بیابان تا سردار پیدایش کند و جایی برای مصاحبه پیدا کنند. رفیق مان رفته بود و در تاریکی شب وسط بیابان، رسیده بود به جایی که چند نفر از بچه های ستاد راهیان نور برای دیدار رهبر داربست می زدند و ساعت 12.5 شب برای شامِ آن بچه ها، سمبوسه آورده بودند و البته با سردار باقرزاده مصاحبه اش را انجام داده بود. می گفت باقرزاده از شدت خستگی وسط مصاحبه دو سه بار چشمانش رفت و برگشت و آنجا فهمیده بود دیدار، در منطقه عملیاتی فتح المبین است، دیدارِ فردا صبح. ما شنیده بودیم رهبر شاید برود طلاییه اما انگار رهبر گفته بودند «من از منطقه فتح المبین خاطره دارم و خودم آنجا بودم؛ برویم آنجا». خلاصه هر طور بود آن شب را با صدای جیرجیر تخت های اتاق 423 هتل پایگاه هوایی به صبح رساندیم. اتاق هایی که ساعت نداشت. ما هم که به خاطر داشتن موبایل، ساعت نمی بستیم. و حالا هم که موبایل نداشتیم، هر وقت می خواستیم بفهمیم ساعت چند است یا باید در ِ یکی دو اتاق دیگر را می زدیم یا لپ تاپ رفیق مان را روشن می کردیم و ساعت را می دیدیم. به هر حال صبح نماز خواندیم و راه افتادیم.
نیم ساعت از کسر خوابم را در اتوبوسی که به محل دیدار می بردمان، جبران کردم. اتوبوس که ترمز زد بیدار شدم. هیچ اثری از پلاکارد و خوش آمدگویی به رهبر آنجا نبود. هنوز مطمئن نبودم که آمده ایم همان جا که باید می آمدیم! کاروان ها از اتوبوس هایشان پیاده می شدند و جوان ها و نوجوان ها شعرخوانان می رفتند سمت محوطه. یک پاسدار هم یک بلندگوی دستی روی دوشش انداخته بود و می گفت: دوربین عکاسی، موبایل، ناخن گیر، چاقو، اشیای ممنوعه، ممنوعه. تحویل بدید لطفا. اگر ببرید همراهتان، برتان می گردانند. میکروفونِ بلندگو را هم از جلوی دهانش کنار نمی برد: آهای دوست عزیز مگر نگفتم موبایل نبر؟ ببین برای اونجا ترافیک درست کردی.
همراهان ما هم از اتوبوس پیاده شدند با دوربین های عکاسی و فیلم برداری و سه پایه و وسایل جانبی دیگر. جمع شدیم و حرکت کردیم به سمت ورودی محوطه. پاسداری که با بلندگوی دستی اطلاع رسانی می کرد تا ما را دید از همان پشت بلندگو گفت: دوربین، موبایل... ئه ئه! آقایون شما دیگه خیلی ممنوع هستیدها.
وسایل مان از خودمان بیشتر بود. از جای دیگری وارد شدیم و پیاده گز کردیم تا محل یادمان شهدای فتح المبین که مردم و جوان ها ایستاده بودند در صف بازدید بدنی. نوجوانی به دوستش با زبان ترکی گفت: حالا اینقدر لفتش می دهند که آقای خامنه ای می یاد و ما نمی بینیمش. به یکی از دوستان گفتم: اینها می دانند که رهبر قرار است بیاید اینجا؟
گفت: نه، حدس می زنند. پیش خودم فکر کردم چرا ما نتوانستیم حدس بزنیم ولی اینها حدس زده اند.
پسربچه ی 10- 11 ساله دیگری بلند به آنهایی که مردم را بازدید بدنی می کردند گفت: بابا تیر غیب که با خودمان نداریم، بذار بریم. مردی هم که دختر حدودا سه ساله اش را بغل کرده بود به او می گفت: الان می ریم باباجان عجله نکن، الان می ریم آقا را می بینی.
تقریبا همه کسانی که توی صف ها بودند می دانستند رهبر قرار است بیاید!
وسایل مان را از دستگاه رد کردیم و داخل شدیم. آنجا دیدم همان مرد دارد دختر بچه اش را آرام می کند. دختر گریه می کرد و وسط گریه هم چیزهایی می گفت که فقط پدرش می فهمید. مرد گفت: باباجان اشکال نداره، مگه نمی خوای آقا را ببینی خوب باید عروسکت اینجا بمونه. بریم یکی دیگه برات می خرم.
دخترک همچنان گریه می کرد. مرد گفت: اصلا بیا بریم آقا که آمد، به خود آقا بگو عروسکت را گرفتند. جلو رفتم دست به چانه دخترک گرفتم و گفتم: عموجان اشکال نداره، موقع برگشتن عروسکت را بردار. دخترک ولی به حرف ما توجهی نمی کرد. اشک از گوشه چشم هایش در می آمد و روی صورتش سر می خورد پایین. دلم برایش سوخت. همین طور برای پدرش که تقریبا هیچ راهی برای آرام کردن دخترک پیدا نمی کرد و این حال را فقط کسانی می فهمند که دختر کوچک داشته باشند. نمی توانستیم بایستیم و باید می رفتیم. دخترک ماند با پدری که جلویش نشسته بود و زانویش را زمین گذاشته بود و سعی می کرد آرامش کند.
مردم از صبح آمده بودند و وقتی بو برده بودند که رهبر هم قرار است بیاید، مانده بودند. وقتی رسیدیم فهمیدیم جایی به اسم جایگاه عکاس ها وجود ندارد که طبق معمول من هم همراه آنها بروم آن بالا و از آنجا مردم را ببینم. اطراف را از نظر گذراندم و فکر کردم اگر بروم بین داربست ها، آنجایی که چند نفر پاسدار همیشه می نشینند برای کنترل جمعیت، خوب باشد. به یکی از مسوولین گفتم و او هم قرار شد هماهنگی کند.
آن منطقه اطراف شوش بود و عده ای از مردم عرب زبان منطقه هم که خبردار شده بودند خودشان را رسانده بودند. گاه گاهی هم صدای شعارهای عربی شان را می شنیدیم. جایگاهی که برای سخنرانی رهبر درست شده بود جایگاه ساده ای بود با داربست، که با تورِ استتار اطرافش را پوشانده بودند. صندلی ای هم که قرار بود رهبر رویش بنشیند زیر آفتاب بود، مثل مردم. پشت سر رهبر هم می شد دشتی که ایران برای عملیات فتح المبین به عنوان یکی از محورها به آن حمله کرد. قرار بود رهبر از پشت محوطه بیاید و از پایین تپه بیاد بالا سمت جایگاه. اطراف را از نظر گذراندیم و عکس انداختیم.
سردار باقرزاده هم آمد. خوشحال بود و سرحال. داشت با یکی دو نفر از خبرنگارها صحبت می کرد که رفتم و کنارش ایستادم. یک نفر پرسید: سردار این عملیات فتح المبین از کجا تا کجا بوده؟ ما هر جا می رویم می گویند منطقه عملیاتی فتح المبین بوده. سردار هم قلم و کاغذ من را از دستم کشید و یک جایش نوشت : حد فاصل رودخانه کرخه، پل نادری، فکه، مناطق اطراف دهلران و جبل حمرین. بعد گفت: این پل نادری همانجایی است که بچه های ما جلوی پیشروی عراقی ها را گرفتند و نگذاشتند از کرخه بگذرند.
جایگاه بر روی یک تپه بنا شده بود. پشت آن، هنوز آثار سنگرهای حفره روباهی که ابداع صهیونیست ها بود و عراقی ها آن را ساخته بودند، وجود داشت. سردار باقرزاده قبل از ورود آقا، آنها را به ما نشان داد و گفت: وقتی عراقیها داخل این سنگرها می رفتند، دیگر هیچ بمب و موشکی به آن ها کارساز نبود. هنوز آثار بعثی ها بر روی دشت عباس بود.
سردار صحبت می کرد که صدای قاری بلند شد. قرآن که خوانده شد یک نفر رفت بالای جایگاه و از عملیات فتح المبین گفت و حسین خرازی و تنگه رقابیه، احمد کاظمی و تنگه زلیجان و محسن رضایی و پیام امام در عملیات فتح المبین که: «بروید شما پیروزید».
دیگر نزدیک آمدن رهبر بود. رفتم و با هماهنگی یکی از محافظ ها بین داربست ها ایستادم. تا چند دقیقه به پاسداری که کنارم بود توضیح می دادم برای چه اینجا هستم و طبق معمول قانع هم نشد. آخرش برای اینکه ماجرا را تمام کنم گفتم: شما وظیفه ای دارید و من هم. گاهی کارهای ما با هم تعارض دارد. گفت: پس قبول داری در انجام وظایف ما اخلال می کنی. گفتم: نه منظورم این است که شما در کار من اخلال می کنید!
یک مداح که نقش مجری را هم بازی می کرد، آمد پشت میکروفن و کمی برای مردم صحبت کرد و ازشان خواست آرام باشند و کمی عقب بروند و بنشینند. جوانی که آنطرف داربست بود، از من پرسید: این حرف ها را به ما می گوید؟ گفتم: فکر کنم. گفت: خودش جایش خوب است، پشتش فشار نیست می گه برید عقب.
گاهی می نشستم که یادداشتی روی کاغذهایم بنویسم. دیدم زیر پاهای مردم، عاقله مردی با شرایط ناجوری نشسته است. گفتم: عمو جان چرا اومدی جلو؟ عقب می ماندی خوب. گفت: گیر افتادم. از ساعت هفت و نیم صبح آمدم، خلوت بود آمدم جلو. از ساعت 9 دیگر نتوانستم از جایم تکان بخورم. ساعت را از یک نفر پرسیدم نزدیک 12 بود. بلند شدم دیدم جوان پاسداری که وظایف مان با هم کنتاکت داشت، با کسی درگیر است. گویا توی دست او موبایل دیده بود و بهش گیر داده بود. مرد می گفت سرهنگ سپاه است و عضو ستاد مرکزی راهیان نور ولی جوان پاسدار گوشش به حرف های سرهنگ بدهکار نبود. می گفت باید موبایلش را بدهد. آنقدر کَل کَل کردند تا یکی از محافظ ها آمد و موبایل سرهنگ را گرفت.
حواسم به سرهنگ بود که یک نفر از پشت داربست زد روی شانه ام. گفت: آقا شما خبرنگارید؟ تو را به خدا بنویس این نماینده ما پدرمان را درآورده. سه تا رئیس جمهور توی این مملکت عوض شده ولی اون هنوز نماینده است. از 20 سال پیش تا حالا اولین باره که می بینمش. اوناهاش اون جلو نشسته. خبرهاش همه از دربند و ولنجک تهران می رسه. اینجا پیداش نمی شه که. گفتم: خوب خودتان بهش رای دادید. گفت: نه بابا روستاهای اطراف به خاطر پدربزرگش که آدم محترمی بوده رای می دن بهش... جوان حرف می زد و گله می کرد. پرسیدم از کجا خبردار شدی رهبر می آید. گفت: بچه های هیات دیشب پیامک زدند. وسط حرف هایمان یک دفعه جایگاه شلوغ شد مردم شروع کردند به شعار دادن. فارسی و عربی قاطی شد.
رهبر که روی جایگاه آمد فریاد مردم بلند شد. داربست هایی که ما بین شان بودیم از جا تکان خورد. اگر برمی گشت اول ما از بین می رفتیم. جوان پاسدار گفت: بیا کمک. داربست ها را از این طرف ما هُل می دادیم و از آن طرف مردم. سرم را برگرداندم و دیدم رهبر برای مردم دست تکان می دهد. فرمانده کل ارتش، باقرزاده، فرمانده بسیج، رحیم صفوی، فرمانده کل سپاه، نماینده ولی فقیه در خوزستان و چند نفر دیگر روی جایگاه پشت سر رهبر بودند.
فریاد «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» توی دشت پخش می شد. مجری سعی کرد مردم را آرام کند. کمی روضه خواند و بعد روضه را عربی ادامه داد؛ از جایم بلند شدم. وقتی عربی می خواند مردم ساکت بودند و آدم هایی که پشت داربست اطراف ما بودند گریه می کردند. از اینجا فهمیدم مردمی که اطراف من هستند عرب اند، عرب های همین منطقه.
بلند شدم و دوباره نگاه کردم. یک دفعه دخترکی روی دوش پدرش وسط جمعیت توجه ام را جلب کرد. همان دخترکی بود که یکی دو ساعت پیش به خاطر عروسکش گریه می کرد. حالا روی دوش پدرش بود، نیشش تا بناگوش باز بود، عروسکش را بغل گرفته بود و رهبر را نگاه می کرد. معلوم نبود عروسک را چطور پس گرفته بودند. یکی از رفقای عکاس را صدا زدم و گفتم فلانی از آن دخترک عکس بگیر. نمی توانست روی داربست ها بایستد. کمکش کردم، کمرش را گرفتم و او هم عکسش را گرفت. چقدر ته دلم خوشحال بودم از خوشحالی دخترک و احتمالا پدرش و این حرف را تا کسی دختر کوچکی نداشته باشد، نمی فهمد.
مجری روضه را تمام کرد و با حالت دکلمه به عربی حرف هایی زد. رهبر خوب گوش کرد. وسط دکلمه، مردمِ عرب بلند می گفتند: احسنت. مجری که حرف هایش تمام شد عرب ها بلند شروع کردند به شعار دادن. همان کسی که گفته بود نماینده پدرمان را درآورده، آرام کردم و پرسیدم: اینها چه می گویند؟ گفت: داریم می گیم با روح، با خون فدای رهبر هستیم. رهبر به مردم گفت: ممنونم و دستش را آورد بالای چشمهایش، کنار پیشانی؛ و اینطوری رو به مجری از او تشکر کرد.
دوباره بلند شدم و انتهای جمعیت را نگاه کردم. یک نفر گفت: آقا با فشار خون ما بازی نکن، بشین بذار «آقا» رو ببینیم. با اشاره فهماندم که زود می نشینم. وسط مردم فیلم برداری که روی یک سکو بود، دو دستی دوربینش را بغل کرده بود و با التماس از مردم اطراف سکو می خواست مواظبش باشند و هل ندهند. ازدحام ولی زیاد بود. دو تا پسرک کوچک هم بودند که از وقتی رهبر آمد بالای جایگاه، مثل ابر بهار گریه می کردند. حال و روز مردم توضیح دادنی نبود.
مردم که آرام تر شدند رهبر شروع به صحبت کردند.
از شهدا یاد کردند، از مردم خوزستان و مسافران راهیان نور تشکر کردند. گفتند بازدید از مناطق جنگی کار خوب و با برکتی است. از نقش جوانان دوران دفاع مقدس گفتند و البته از جوان های امروز که دست کمی از آن جوان ها ندارند. وقتی رهبر از جوان ها تعریف کرد، چنان صدای تکبیری بلند شد که پرده گوش مان زنگ زد.
رهبر ایستادگی امروز مردم را با زمان جنگ مقایسه کرد و گفت: «گاهی اوقات جنگ نظامی آسانتر از جنگ فکری است؛ آسانتر از جنگ در عرصه های سیاسی است. ملت ایران نشان داد که در جنگ عرصه های سیاسی و امنیتی، بصیرتش و ایستادگی اش از ایستادگی در جنگ نظامی کمتر نیست.»
رهبر یک جای صحبت به جمعیت گفت: «جوان های عزیز، فرزندان من که اکثرتان آن موقع نبودید، این سرزمین زیبا یک روزی زیر پای چکمه پوشان دشمن بود و تبدیل به جهنمی از آتش شده بود... من قبلا در زمان جنگ اینجا آمده بودم و حضور دشمن را دیده بودم... آن چه ملت شما را نجات داد ایستادگی جوانان دلاور بود». و جوان ها دوباره تکبیر گفتند.
حرف های رهبر که تمام شد و به دعا رسید، یک نفر صدایم زد و من رفتم پشت جایگاه. گفت: «آقا احتمالا قرار است بروند جایی را هم ببینند. همان جایی که اول جنگ خودشان آمده بودند». گفتم: خوب؟ گفت: «خوب تو هم قرار است بیایی». دیدم رهبر از پشت جایگاه بیرون آمد و قدم زنان از تپه رفت پایین.
یکدفعه پسر رهبر را دیدم که گفت: «سلام، چرا ایستادید؟» من هنوز نمی دانستم چه کار باید بکنم. رفتم جلوتر. سر تیم حفاظت را دیدم که توی ناوشکن جماران هم مرا از ناو پیاده کرده بود. خودم را نزدیک پسر رهبر کردم که دچار همان اتفاق سابق نشوم. دویدم پایین و رفتم ته یک ون نشستم و پرده آن را کشیدم. راننده هم اول کمی غر زد که اینها کی هستند، ولی با آمدن یکی دو تا از عکاس ها و فیلم بردارها دیگر چیزی نگفت.
ماشین ها راه افتادند و ما از جاده خاکی ای که بین رمل ها بود، می گذشتیم. گرد و خاک ماشین های جلویی باعث می شد چیزی نبینیم. هوا گرم بود و نمی شد پنجره ها را هم از گرما باز کرد. ماشین توی چاله چوله های جاده خاکی بالا و پایین می شد و ما هم طبعا بین زمین و هوا بودیم. گاهی نه ما و نه راننده چیزی را نمی دیدیم؛ ولی اگر می ایستاد، راه افتادن دوباره در خاک هایی که ماشین های جلویی حسابی نرم شان کرده بودند، بعید بود. کمی جلوتر گرد و خاک ها خوابید. دو سه نفر که از چهره و لباس شان محلی به نظر می رسیدند وسط دشت بودند. پرده را کنار زده بودم و نگاه می کردم. یکی شان کف دست هایش را دو سه بار به هم زد و استفهاما و با اشاره پرسید: «رفت؟» و منتظر جواب ما نشد و با یک دست به پشت دست دیگرش زد و سرش را تکان تکان داد.
ماشین ها افتادند در جاده آسفالت و فرصت شد پنجره را باز کنیم و نفسی بکشیم. از کنار مردمی که آمده بودند مراسم، رد شدیم. و آنها نمی دانستند رهبر با این ماشین ها می رود یا با بالگردهایی که بعد از مراسم بلند شدند. بعضی ها از گرما زیر اتوبوس های پارک شده رفته بودند تا از آفتاب در امان باشند. کاروانِ ماشین ها در جاده ی آسفالته می رفتند سمت جایی که نمی دانستم کجاست.
یک جا هم دور زدند در جاده ای دیگر. ده دقیقه ای ماشین ها با سرعت راندند تا رسیدیم به جایی و سرعت ها کم شد. از صدای بیسیم محافظ همراه ماشین می شنیدم که یک نفر از یک نفر دیگر می پرسید برنامه هست؟ آن یکی می گفت منتفی شده. ساعت را پرسیدم و فهمیدم نزدیک اذان است. پیش خودم فکر کردم احتمالا به خاطر اینکه نزدیک وقت نماز است نایستند. یکی از همراهانمان گفت اینجا پل نادری است، این هم رودخانه کرخه. رودخانه دیگر دیده می شد. از بیسیم هر بار یک چیزی می گفتند. گوش مان به بیسیم بود که کاروان ماشین ها درست روی پل ایستاد. دیدیم رهبر همراه آقای موسوی جزایری که نماینده ولی فقیه در استان خوزستان است، روی پل ایستاده اند. آنها را که دیدیم ما هم از ماشین پریدیم پایین تا خودمان را برسانیم ببینیم ایشان چه خاطره ای می گویند.
اطراف رهبر باز هم پر شد از فرماندهان آن دوره جنگ و این دوره نیروهای مسلح. استاندار هم بود. با پررویی خودم را رساندم جلو و دیدم رهبر به آقای موسوی جزایری دارد ماجراهایی را تعریف می کند: «... آن بالا از آن ارتفاعات مشرف بودیم به این دشت. عراقی ها این طرف مستقر بودند». یکی نفر پرسید: «با ظهیرنژاد بودید؟» رهبر پاسخ داد: «بله. بنی صدر هم بود وقتی رفتیم آن طرف... این هم کرخه است». بعد هم رو کرد به آقای جزایری و گفت: «آن صالح مشطت که گفتید این طرف است یک مقداری پایین تر» و اشاره کردند به انتهای رودخانه.
همین موقع سرلشگر سلیمی، فرمانده سابق ارتش هم آمد. رهبر تا سرلشکر سلیمی را دید لبخند زد و با خنده، رودخانه را نشان داد و گفت: «کرخه است دیگه... کرخه». سرلشگر سلیمی آهی کشید و گفت: «قدم به قدمش خاطره است اینجا». رهبر یک طرف رودخانه را با دست نشان داد و گفت: «تمام منطقه اینجا نیروهای خودی گسترش پیدا کرده بود؛ یادتان هست، تمام اینجاها». سرلشگر سلیمی سر تکان داد و گفت: «بله آقا، بله». رهبر ادامه داد: «آن عکسی که داریم توی سنگر که ورشوزاده و اینها هستند شاید مثلا صد متر، دویست متر از پل آن طرف تر است. الان داشتم همان را می گفتم برای ایشون». سرلشگر سلیمی رو به بقیه جمع ادامه داد: «آن بنده خداها امکاناتی که خودشان را برسانند تا اهواز نداشتند. رفتیم داخل خانه و آقا رفتند آنجا، وضو گرفتند، دعا کردند.»... رهبر گفت: «بله آنجا کرخه کور بود، نزدیک اهواز...».
رهبر روی پل کنار نرده ایستاده بود و پشت به رودخانه؛ بقیه هم دورش جمع شده بودند و گوش می دادند. وقتی خواست برود، همه جا به جا شدند. بچه یکی از همراهان هم آنجا بود. رهبر به بچه اشاره کردند و گفتند: «مواظب باشید این یک وقت گم نشود». ما هم برگشتیم سوار ماشین ها شدیم و حرکت کردیم به سمت پایگاه هوایی. برنامه دیگر تمام شده بود.
نهار خوردیم و قرار شد ما چند نفری که در ماشین های همراه رهبر بودیم بعد از نهار برویم فرودگاه. محافظی که همراهمان بود با همان ون ما را برداشت که برویم هتل وسایل مان را برداریم و بعد، فرودگاه. محافظ که پایگاه را بلد نبود. سر ظهر هم کسی توی خیابان پیدا نمی شد سوال کنیم. خلاصه با روش های بدوی و سوال و جواب از یکی دو نفر نگهبان، بالاخره هتل را پیدا کردیم، وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. حالا همان مشکل قبلی را داشتیم و آن پیدا کردن فرودگاه بود. رفتیم تا رسیدیم به در پایگاه. دژبان داشت سوال و جواب می کرد در ماشین چه داریم و محافظ داشت توضیح می داد دیر شده، باند فرودگاه از کدام طرف است. بالاخره راضی کردیم یکی شان بیاید سوار شود و برساندمان به باند فرودگاه. رسیدیم و با ون رفتیم کنار هواپیما و از در عقب سوار شدیم. از آدم هایی که سوار هواپیما بودند، کم کم فهمیدم که این هواپیما همان هواپیمایی است که قرار است رهبر با آن برگردد تهران. چسبیدم به پنجره که ببینم رهبر کی می آید و چطور سوار می شود. چند نفر با لباس خلبانی و لباس نیروی هوایی جلوی پلکان هواپیما به صف ایستاده بودند. رهبر از ماشین پیاده شد جلوی صف رفت و خیلی آرام و با حوصله با خلبان ها دست داد. یکی از آن ها چیزی گفت و رهبر هم چفیه اش را درآورد و به او داد. چند ثانیه اگر می گذشت بالاخره یک برنامه ی بدون چفیه گیری را هم درک می کردیم.
خلبان دیگری دخترکی به بغل داشت آن را آورد و کنار رهبر ایستاد. رهبر دخترک را بوسید. دخترک همراه خلبان برگشت. رهبر پایش را روی پلکان هواپیما که گذاشت خلبان ها و فرمانده ها احترام نظامی گذاشتند. دیگر رهبر را نمی دیدم ولی احتمالا از پلکان بالا آمده بودند که صف نظامی ها به هم خورد.
هواپیما موتورهایش را روشن کرد و رفت سر باند. وقتی سرعت گرفت که پرواز کند، یادم آمد کسر خواب دارم صندلی را خواباندم و خوابیدم.
مهدی قزلی
خاطرات سفر یک گروه از فرماندهان عملیات در سالهای بعد از دوران دفاع مقدس به منطقه عملیات
« نمي دانم آزمايش كرده ايد وقتي مهماني بر انسان وارد مي شود هم از ديد مهمان و هم از ديد ميزبان چه حالي است من براي اينكه مقدمه حرف خودم را بگويم اين را تنظيم كردم باديدار به يادماندني خودم و همراهانم قبل از اينكه ما وارد منطقه و ماموريت افتخاري 2 معارف جنگ شويم روز پنج شنبه گذشته مخصوصا سفري را انجام دادم تا محلها را بررسي كنم و ببينم وضعيت چطور است محلهايي كه ديدم .1 نقطه رابيه و ميش داغ .2 عين خوش و دهلران .3 جسر نادري و پل كرخه .4 دامنه ارتفاعات ابوصليبيخات .
اينجا سومين نقطه اي بود كه وارد شديم .
وقتي فرماندهي و عقيدتي به استقبال ما آمدند گفتند محل پذيرايي ما حسينيه سيدالشهدا است با شنيدن اين خبر صفايي وجودم را فرا گرفت كه از بيان آن ناتوانم . اينجا رزمندگاني زندگي مي كردند و گريه مي كردند كه به خدا نزديك بودند. اين صفا كجاست عمليات فتح المبين عمليات سراپا حماسه . ايثار و معنويت بود. با دلايل و مدارك لازم ثابت مي كنم كه نقطه اوج رزمندگان براي جنگيدن در راه خدا عمليات فتح المبين بود در قياس با عمليات بيت المقدس شايد گفته شود كوچك تر است اما بايد ارزيابي كرد و ديد كه چقدر به خدا نزديك شديم . بايد ديد چقدر بهتر خدا را ديديم (ما در اين عمليات ) بهتر ديديم و دانستيم كه شخصيت ما در نظام چيست عطش جنگيدن در راه خدا پيدا بود. چرا كه اين عمليات با نام يا زهرا(س ) آغاز شد و به بركت اين نام خدا مي داند كه چه به وجودآمد عمليات فتح المبين نتيجه سه ماه تلاش مستمر بود. بعد از سه ماه تلاش موفق شديم به تدبير برسيم . قرار بود در اين عمليات . در فضاي 60 * 40 كيلومتر از چهار محور : .1 جسرنادري .2 محور ممله و پادگان عين خوش .3 محور شوش .4 محور تنگ رقابيه از طرف تنگ زليجان و ارتفاعات ميش داغ عمل كنيم . قرارگاه لشگر 77 ثامن الائمه كه از چهره ها و يگانهاي سرافراز ارتش و رزمندگان اسلام است در هفت تپه مستقر بود عقبه اش و يگانهايش در غرب كرخه بودند . در كنار آن همرزمان از سپاه تيپ 17 قم تيپ حضرت سجاد و گردانهاي مختلف حضور داشتند و همه آماده عمليات بودند. يك روز در هفت تپه جلسه داشتيم . همه فرماندهان بودند و پيشرفت كار را در قرارگاه كربلا كنترل مي كرديم و جايي كه لازم بود هدايت مي كرديم . جلسه عجيبي شد. برادران ارتش و سپاه يك يك آمدندو گزارش دادند. همه گزارشها منفي بود و مايوس كننده . جو بسيار نگران كننده اي به وجود آمد. نوبت رسيد به برادر عزيز صفار از قرارگاه فجر از سوي سپاه كه فرمانده تيپ 12 قم بود . با تواضع گفت : « از شما تعجب مي كنم از حال شما مگر ما با توكل به خدا جلو نيامديم » جوان 22 ـ 23 ساله اي در مقابل اساتيد و فرماندهان مي ايستد يك دفعه جو جلسه تغيير مي كند. شرمنده مي شوم ايشان گزارش مي دهد و ميزان پيشرفت شناسايي خودش را مي گويد جلسه قوت قلب گرفت چهار راه بحث بر سر اين بود كه از كجا شروع كنيم ارتش مي گفت از جسر نادري و از قرارگاه فتح و سپاه مي گفت نه از چهار محور با هم بايد شروع كرد. من همرزمان ارتش را صدا كردم و گفتم از هر چهار محور عمل مي كنيم . براي عمليات آماده شديم . كارشناسان گفتند نور ماه براي حمله مناسب نيست چون كارشناس بودند پذيرفتيم . گر چه مايل نبوديم تا آمديم تصميم گرفتيم كه آماده شويم . ديديم از قرارگاه فجر تماس گرفتند كه دشمن آتش سنگيني را شروع كرده و به ما فشار مي آورد. از يك طرف فشار دشمن و از طرف ديگر كمبود مهمات همه را نگران كرده بود آمديم دفع كنيم ديديم دشمن از رقابيه جلو آمده حالت عجيبي پيش آمد. از طرح سه ماهه ما اصلا دو محورش خراب شد چه بايد مي كرديم در قرارگاه كربلا به اين نتيجه رسيديم كه بايد نزد فرماندهي كل قوا برويم و دو تا سئوال مطرح كنيم . .1 چه بايد كرد .2 براي اين طرح ناقص ما استخاره كنيد . بين من و سردار رضايي هماهنگي شد كه من در منطقه بمانم و سردار رضايي به تهران برود.
قبل از دوازده و نيم بود كه از ابوغريب خبر دادند دشمن باچند تانك آمده . من پايم رغبت ندادكه بروم پاي بي سيم كه بگويم برگردند. گفتم: شايد ارتشي هاگوش كنند (بدليل سلسله مراتب نظام ) ولي با تك تك فرماندهان صحبت كردم گفتند قلب ما قوي است . ساعت 12 و نيم يك و نيم 2 و نيم شد و اينها همين طور پيش مي رفتند ساعت 3 و نيم صبح كه شد ديدم گفتند ما بيست متري دشمن هستيم رمز عمليات را با قدرت كامل گفتيم بعد از اعلام فرمان حمله تمام فرماندهان و عناصر ستاد رو به قبله دعاي توسل خواندند چه دعايي ! چه ضجه هايي ! چه زاري بود هر كس به حال خودش گريه مي كرد هر لحظه بر شدت گريه اضافه مي شد كه من سر و صداي بي سيم را نزديك صبح شنيدم فكر كردم گير افتاده اند گفتند ما فرمانده تيپ را گرفتيم و بعد هي اسير بود كه به عقب مي آمد. هر چه مي پرسيديم كه چي شده هيچ كس جواب نمي داد. گرفتار بودند آخر. گفتيم فرمانده تيپ دشمن را بياورند. فرمانده تيپ گفت : « ما مي دانستيم بعد از توفيق در مرحله اول شما حتما حمله مي كنيد اين بود كه به همه گفتم آماده باشند همه آماده پشت تيربار و در سنگرها بودند . تا اينكه ساعت 3 شد ديديم خبري نشد . ما گفتيم ساعت 3 حمله نكرديد پس ديگر حمله نمي كنيد لذا به همه استراحت داديم . خود من آن قدر احساس اطمينان مي كردم كه با لباس زير خوابيدم بعد ديدم طرف رانم درد مي كند (مرا مي زدند كه بيدار شوم و بعد هم اسير شدم ). » مواضع دشمن به سرعت سقوط مي كرد قرارگاه فرج و قرارگاه نصر اين منطقه را گرفتند ابتكار عمل از دست ما خارج شده بود. ما هر جا را مي گفتيم بگيريد مي گفتند ما از آنجا رد شديم به سردار رضايي گفتم اينجا جاي ما نيست و رفتيم جلو. تا چنانچه سوار بر وانت رفتيم و بعد تا تنگه برغازه آمديم گلوله تانك دشمن جلو ما را گرفت . بيست متري ما خورد و ما پريديم بيرون . عمليات حماسه انگيز با آزادسازي دو هزار كيلومتر از خاك و شانزده هزار اسير به پايان رسيد.
بعد از عمليات فتح المبين اواخر مسئوليت خودم در فرماندهي نيروي زميني احساسي به من دست داد كه يك تيپ به نام حضرت ابوالفضل با سه گردان تشكيل دهم و افسران و درجه داران ايماني وارد آن شوند و اين تيپ طوري بگيرد و خيالمان راحت شود. تيپ حضرت ابوالفضل تشكيل شد ،باسه گردان . براي اينكه از مجموعه هاي خوبي برخوردار شوند به مهندسي نزاجا پانزده روز مهلت داديم كه يك حسينيه بسازد و اين فضا و اطرافش را كه مي بينيد در عرض پانزده روز به وجود آمد. آمدم فرماندهي تيپ را خودم برعهده گرفتم تا فرماندهي نيروي زميني احساس كند اين تيپ براي خودش است . وقتي نماينده امام در شوراي عالي دفاع شدم اين تيپ منحل شد. شب انحلال من در تهران بودم . وقتي خبر انحلال آن را دادند حال عجيبي پيدا كردم . مانند شب عاشوراي امام حسين (عليه السلام ) شد و اكنون من از فرماندهي تيپ تشكر مي كنم و حسينيه تيپ اينجا بايد بماند به اين [عنوان آثار جنگ من به تيپ 45 تبريك مي گويم . از صميم قلب مي خواهم كه قدر اين نعمت را بدانند . بايستي به مرور و به تدريج وضع بهتري پيدا كند. »
از دو يا سه ماه قبل، تيم طراحي و شناسايي را از ارتش و سپاه سازمان داده بوديم که بروند کار کنند. دو چهرهاي که يادم هست، يکي برادر مرتضي صفار از سپاه بود که الان احتمالاً در بخشهاي آموزشي کار ميکند، يکي ديگر هم سرتيپ دو معين وزيري استاد دانشگاه فرماندهي و ستاد است. آنها را سازمان داديم که بروند و منطقه ي عمليات را شناسايي و بررسي کنند.
دشمن، منطقه ي عمليات را تحت تصرف خودش داشت. اين منطقه از شمال محدود ميشد به ارتفاعات سپتون و ميکشيد به طرف ارتفاعات شمال عين خوش به نام ممله . ممله يکي از ارتفاعات مرتفع آنجاست. از طرف مشرق و اطراف شوش، پشت رودخانه کرخه بوديم. از طرف جنوب ميخورد به صحرا و دشت نيخزر تا تنگ رقابيه و ارتفاعات ميشداغ. اين حدود منطقه عمليات ما بود. برآورد ما روي 2000 کيلومتر مربع بود. يعني وسيعترين منطقه ي عمليات را تا آن موقع پيشبيني کرده بوديم. چارهاي هم نداشتيم. نميشد کم و زيادش کرد. حداقل اينقدر لقمه را برآورد کرديم.
چند صحنه ي جالب، قبل از عمليات، پيش آمد. اولين مطلب اينکه، بر حسب فشاري که در چزابه به ما وارد شده بود، در نيروي زميني ارتش، مجبور شديم يک تيپ از لشکر 77 خراسان را در تنگه چزابه به کار بگيريم؛ به خاطر اينکه نيرو نداشتيم و تنگه داشت سقوط ميکرد. وقتي که خواستيم عمليات فتحالمبين را انجام دهيم، پيشبيني کرديم که اين تيپ در آنجا بجنگد. ولي اگر ميخواستيم آنها را جزو عمليات نياوريم، نيرو کم ميآمد و اگر ميخواستيم به کار بگيريم، چون جنگيده و تلفات داده بودند، احتمال داشت که ناتوان باشند. از همان اول زمزمهاي شروع شد در خود تيپ، از فرماندهي گرفته تا پايين که ما توان جنگيدن نداريم. ميگفتند اگر ما را آزاد کنند، براي اين است که برويم استراحت کنيم، يا خودمان را بازسازي کنيم.
ديديم، با اين انگيزه ي ضعيف، نميشود حتي دستور نظامي به آنها داد. بنابراين، بايد انگيزه در آنها ايجاد ميکرديم و بعد دستور ميداديم. تدبيري که به ذهن ما خطور کرد اين بود که گفتيم: شما را ميخواهيم ببريم پيش امام. ميتوانيم شما را با قطار ببريم پيش امام و بعد برگرديم. چون عمليات داريم، بايد سريع برگرديد.
موقعي ميتوانستيم اين قول را بدهيم که زمينهاش را فراهم ميکرديم. با حاج احمد آقا تماس گرفتيم و خواهش کرديم که به محضر حضرت امام سلام برسانيد و بگوييد وضع ما وضع خاصي است و يک تيپ بايد خدمتتان برسد و با شما ديدار کند، حتي اگر صحبت هم نفرموديد، مسألهاي نيست. آنان ديدار کنند تا روحيه بگيرند و ما بتوانيم اين تيپ را که در فشار صدمات و تلفات رزمي بوده، به کار بگيريم.
ايشان قبول کردند. تيپ را به طور کامل در کنار هفتتپه که نزديک ريل قطار است، مستقر کرديم. اولين نماز جماعت تيپي را برگزار کرديم که نماز ظهر و عصر بود. يکي از آقايان روحاني نماز را برگزار کرد و من هم از فرصت استفاده کردم و بين دو نماز خاطره ي شهيد خليفه سلطاني و آيه ي و لاتهنوا و لاتحزنوا را خواندم. متذکر شدم که مبادا سست شوند و فکر کنند کار تمام شده. گفتم: اينطور نيست. اوضاع طوري است که بايد بجنگيد و الحمدلله فرصت خوبي است تا برويد از محضر امام استفاده کنيد. ديداري تازه کنيد و بياييد و آماده شويد.
همه خوشحال شدند. چند نفري از سربازها لابهلاي نيروها بودند که خواستند زمزمهاي راهبيندازند. متوجه شديم و يقهشان را گرفتيم. به لطف خدا رفتند، ديدار انجام شد و آمدند توي خط و آماده شدند.
نکته ي ديگر، بحثها، بررسيها و مباحثاتي بود که در اتاق جنگ انجام ميشد. اتاق جنگ در منطقه ي هفت تپه و در قرارگاه لشکر 77 بود. آنها اتاق جنگ درست کرده بودند.
وعدههايمان را با بچههاي ارتش و سپاه در آنجا ميگذاشتيم.
در جلسات، به دليل بعضي موضعگيري فرماندهان ارتش و سپاه، بحثها طولاني ميشد البته نه موضعگيري خصمانه، موضعگيري تحليلي، نظريهها و سليقهها ما هم فرصت ميداديم که بحث را ادامه دهند تا مسأله حلاجي شود و همه متوجه شوند.
يک مقدار که گذشت، مشکلاتي در طرح عمليات پيش آمد . بچههاي سپاه، به شدت معتقد بودند که عمليات را بايد از چهار محور: عين خوش، پل نادري، شوش و رقابيه به طور همزمان شروع کنيم. بنابراين، بايد چهار تا سازماندهي داشته باشيم و چهار تا قرارگاه تشکيل شود و عمليات هدايت شود. بچههاي ارتش ميگفتند: اگر از چهار محور عمليات را انجام دهيم، اين خطر هست که در بعضي محورهاي عملياتي پيشرفت خوبي داشته باشيم ولي نيرو کم بيايد و نتوانيم ادامه دهيم، يا در مواقعي که اوضاع خراب ميشود و نيرو زياد داريم، اصلاً نخواهيم جلو برويم که کارمان ناقص ميماند. بنابراين، منطقي است که تمرکز نيرو را از دو محور بدهيم و در دو مرحله برسيم به کل اهداف عمليات.
بحثهاي زيادي شد. از نظر علمي، بچههاي ارتشي درست ميگفتند و از نظر تخصصي حرفشان درست بود ولي با روحيهاي که در جلسه بود، ميديديم اين روحيه مناسب بچههاي سپاه نيست. چون آنها براي نبرد انگيزه داشتند و ما با انگيزه ي آنها هماهنگ ميشديم. چون از نظر فرماندهي، توافق بين من و فرمانده سپاه شرط بود، گفتم: اشکال ندارد. ما ميتوانيم از اين طريق جلو برويم.
اين مسأله حل شد. نکته ي ديگر در مورد آماده شدن براي عمليات بود. شناساييها داشت انجام ميگرفت. شناسايي در محورهاي عينخوش و رقابيه روزبهروز بيشتر جواب ميداد. خيلي جالب بود، پل نادري و ارتفاعات سپتون بلتا خوب جواب ميداد. در محور شوش که آنطرف رودخانه کرخه بود و ما سرپلي در صالح مشطط داشتيم و نيروهاي لشکر 77 و لشکر 21 به آنجا رفته و پر شده بودند، شناسايي جواب نميداد. آنها به وسيله ي پل که خيلي هم ناقص بود، ترددشان انجام ميشد. خطرش اين بود که آنها را بيندازند توي آب. يک سرپل ديگر هم گرفته بوديم که خيلي وسيع بود، ولي نيرو نداشتيم که در آنجا بگذاريم . طرفهاي نيخزر بود و تپههاي 120. ميخواستيم طوري باشد که موقع حمله، عبور از آب نداشته باشيم؛ آنطور که دشمن در آنسو باشد و جا پاي ما معلوم شود. اينجا شناساييها جواب نميداد. مخصوصاً لشکر 77 خراسان اعلام کرد که ما به شدت مأيوس هستيم.
يأس عجيبي اتاق جنگ را گرفت. نگران بوديم. روي اين محور خيلي حساب ميکرديم؛ چون به دامنه ي ارتفاعات رادار و تپه ي ابوصليبي خات ختم ميشد. اگر به آن دست پيدا ميکرديم، جاده ي اصلي و مرکزي محور را زيرنظر ميگرفتيم و پيشروي به طرف چنانه و برغازه امکانپذير ميشد.
ديدم که همه غمگين هستند. من هم تحتتأثير قرار گرفته بودم. در همين موقع، برادر مرتضي صفار، اجازه خواست. نوبت او بود که برود شناسايي. او مسؤول شناسايي در آن محور بود. مقدمه ي جالبي گفت. عين جملات او در خاطرم نيست ولي چکيده ي صحبتها يادم هست که اثر رواني و روحي بر جلسه گذاشت. ايشان گفت: متأسفم که اين مطلب را ميگويم. شما همهچيز را گفتيد ولي ياري خدا را حساب نکرديم. ما روي اين مسأله بايد حساب کنيم. ما بايد بدانيم که خداوند کمکمان ميکند.
بعد، کالک شناسايياش را باز کرد. شيارها و راهکارها، همه را دقيق با قدم محاسبه کرده بود. در تمام قسمتها راه پيدا کرده بود تا براي آن موقع که حمله ميشود، بتوانند نفوذ کنند. اين را که گفت، همه حال گرفتند؛ با آن تذکر اعتقادي و انگيزه ي ايماني ايشان که البته از قلبش بر ميآمد.
مهم خود تذکر نيست. مهم چيزي است که انسان به آن معتقد است و به آن يقين دارد. چيزي که با آن آميخته و با آن زندگي کرده، همان را به زبان ميآورد؛ نه چيزي کمتر و نه چيزي بيشتر. قلبهاي زمينهدار و آماده و قلبهايي که اوضاع آنها خراب است، نياز به دلجويي و قوت قلب دارند. اين چارهساز است. از طرف ديگر، ما به صورت عملي هم زحمت کشيديم و زحمتمان هم در راه خدا والذين جاهدوا بود.
نکته بعدي، راجع به خود قرارگاه است. مانده بوديم قرارگاه مشترک را کجا بزنيم. يکي از نکات مهم در قرارگاه زدن، مسأله ارتباط است. قرارگاه در جايي باشد که ارتباط با محورهاي عملياتي برقرار باشد. ما آن موقع نسبت به مسأله ي ارتباط در فواصل دور، تجربه ي کمتري داشتيم. امکاناتي که بايد به کار گرفته شود، در دسترس مان نبود.
ديديم سادهتر است که قرارگاه در دزفول و در پادگان تيپ دو زرهي لشکر 92 باشد. رفتيم شناسايي هم کرديم. حتي در يکي از اتاقها، از سه ماه قبل، ماکت منطقه ي عمليات را درست کرديم. خيلي زحمتي کشيده بودند تا تاکتيکمان را روي ماکت پياده کنيم که از نظر آموزشي و تجسم عمليات خيلي خوب بود. ولي به شب عمليات که نزديک شديم، چند مشکل پيش آمد.
يک مشکل اينکه در بررسي روز عمليات، برخورد کرديم به اينکه موعد حمله را نزديک فروردين سال 61 پيشبيني کرده بوديم و ما آن موقع در اسفندماه بوديم. در آن شبها، ماه در شرايط کاملاً تاريک و ظلماني بود. اگر ميخواستيم بچهها را از چهار محور به عمليات بفرستيم، ممکن بود مسير را گم کنند يا راه را پيدا نکنند و اوضاع به هم خورد.
در جدول روشنايي، چه موقع ماه مناسب براي عمليات بود؟ حساب کرديم، روز هجدهم يا نوزدهم فروردينماه مناسب بود. يعني ميبايست مدتي صبر ميکرديم. اين مشکل را از نظر علمي، بايد با به تأخير انداختن زمان عمليات حل ميکرديم. مشکل ديگر اينکه، دشمن بو برده بود که ميخواهيم حمله کنيم و چون از استقرار و استحکامات خودش اطمينان داشت، ديد تنها جايي که ممکن است اذيت شود و مورد خطر قرار بگيرد، در غرب رودخانه کرخه است که ما در آنجا دو سرپل داشتيم. از آنجا ميتوانستيم حمله کنيم و ارتفاعات حساس ابوصليبي خات، ارتفاعات رادار يا سايتهاي رادار را بگيريم.
مردم منطقه نيز روي ارتفاعات رادار حساسيت داشتند. دشمن اين ارتفاعات را کليدي ميدانست. حتي شنيدم که صدام به زبان آورده بود که اگر ايرانيها توانستند ارتفاعات رادار را بگيرند، کليد بغداد يا بصره را به آنها ميدهم. اينقدر مغرور بود به استحکامات آنجا. به جاي اينکه ما عمليات را شروع کنيم، چند روز قبل از آغاز عمليات، دشمن شروع کرد. فشار عجيبي به نيروهاي ما آورد. اين فشار براي ما غيرقابل تحمل بود؛ چون پشت نيروهاي ما آب بود. تا آمديم بجنبيم ، دشمن از محور دوم عمليات را شروع کرد. در محور رقابيه دو تا چهار کيلومتر پيشروي کرد. پس آن، محور هم به هم خورد.
شايد دشمن يکي دو روز بيشتر وقت نميخواست تا دو محور را به هم وصل کند. معلوم بود که دارد حساب شده کار ميکند و ميخواهد ما را به موضع انفعالي بکشاند و ابتکار عمل را از ما بگيرد. اينجا بيشتر حالمان گرفته شد. بدبختانه، با طرحي که مصوبه ي همه ي ما بود، از چهار محوري که ميخواستيم حمله کنيم، فقط دو محور باقي ماند. اين دو محور هم به هيچ ترتيب با محاسبات و برآوردهاي عملياتي و معيارهاي تخصصي نميخورد. دو محوري که در طرف شرق بود. دو محور باقيمانده، يکي از طرف عينخوش بود و يکي هم طرفي است که ارتفاعات جلوي آن را گرفته و دشمن فکر ميکرد همان ارتفاعات براي پدافند کافي است و خودش را محکم ميدانست.
ببينيد نقش امام چه بود. آنهايي که شعورشان پايين است و موقعيت فرماندهي کل قوا را فقط از نظر حکومت اسلامي ميدانند که هيچ سابه ي نظامي و تخصص آن را ندارد، آنها ميگويند چطور ممکن است چنين کسي بتواند فرمانده باشد و فرماندهي کلقوا يک چيز تشريفاتي است. نقش حضرت امام در صحنههاي نبرد و سختيهاي انقلاب، نقش حياتي و تعيينکننده بود. منتها درک ما بايد عميقتر و با تحقيق توأم باشد.
آخرين بررسي مشترک من و فرمانده ي سپاه به اين نتيجه رسيد که بايد اين مطلب را به حضرت امام منتقل کنيم که وضع ما نگرانکننده است. ببينيم نظرشان چيست و در اين شرايط چه بايد کرد؟ متفقالقول شديم که اين کار درست است.
تصميم گرفتيم که بگوييم. چارهاي نداشتيم و گرفتار شده بوديم. چون هر دو نميتوانستيم برويم، با توافق هم، قرار شد آقاي محسن رضايي بروند و برگردند. زمان هم تنگ بود. حتي اگر با هواپيما هم ميرفت و برميگشت، باز هم نميشد. يک ساعت و نيم برود، يک ساعت و نيم برگردد و در تهران هم ترافيک هست.
اين صحنهها تاريخي است و بايد توجه کرد. يکدفعه يکي از خلبانهاي با روحيه ي انقلابي ارتش، به نام حقشناس گفت: من خلبان اف پنج هستم. ما مجاز نيستيم در کابين کمک خلبان يک نفر ديگر را سوار کنيم، بايد حتماً خلبان باشد. ولي من آمادگي دارم هر کدام از شما که خواستيد، سوار شويد. من شما را در مدت بيست دقيقه به تهران برسانم و از آنطرف هم در مدت بيست دقيقه بياورم. بقيه ي زمان صرف رفت و آمد تا جماران ميشود.
اين پيشنهاد جالبي بود. هواپيماي افپنج آموزشي آماده بود که دو نفر ميتوانند با آن پرواز کنند. کسي هم که ميخواهد برود توي کابين، بايد آزمايش بدهد، تست بدهد، چون ميخواهد با سرعت صوت پرواز کند و کشش ميخواهد. آقاي رضايي رفت و وقتي برگشت، گيج بود! چنين حالتي به ايشان دست داده بود. در مدت دو تا سه ساعت کارمان انجام شد. به امام مراجعه شد و نتيجه را هم آورد. جمع شديم و پرسيديم: نتيجه چه شد؟
گفت: رفتم خدمت حضرت امام و به ايشان گفتم وضعمان خيلي خراب است و واقعاً ماندهايم که چکار کنيم. مهمات کم داريم، دشمن به ما حمله کرده، نيروهايمان کم است، اصلاً منطقه، يک منطقه ي عجيب و غريبي است. خواهش ميکنيم که حداقل استخاره کنيد که حمله کنيم يا نه.
حضرت امام فرموده بودند: من استخاره نميکنم. ولي خودتان برويد به طلب خير قرآن را باز کنيد و نگران نباشيد.
مشکلتان حل ميشود. برويد اقدام کنيد.
فرموده بودند برويد عمليات کنيد، منتها نه به آن زباني که ما در واژههاي نظامي داريم که دستور يک فرمانده باشد. طبق دستور ايشان، قرآن به طلب خير باز شد. سوره ي فتح آمد. انسان چقدر بايد اعتقاد داشته باشد که قرآن را باز کند و سوه ي فتح بيايد. اين را با صداقت عرض کنم، هر چقدر الآن آيات سوره ي فتح را بخوانم، به اندازهاي که خداوند آن زمان به من توفيق قوت قلب و ازدياد ايمان و اعتقاد براي انجام تکليف داد، نميتوانم آن حالت را داشته باشم.
وقتي که موقع عمليات شد، همه گوش ميکردند که آيات قرآن و دعاي توسل خوانده شود. آيات را خواندند و ما قوت قلب گرفتيم. پس از آن فکر تخصصي را هم در خودمان کور کرديم. چارهاي نداشتيم. اگر ميخواستيم به آن اکتفا کنيم، همه ي جوابها منفي بود. آنهايي که در معيار تخصصي برآورد ميکردند، آنها را هم کنترل کرديم که نبايد اينطور باشد. به فرماندهان دستور قاطع داديم که آماده باشيد، فقط از آن دو محوري که هست، تا دير نشده، حمله کنيد. البته نيروها را جابهجا نکرديم. نيروهايي که در محور رقابيه بودند، سرجايشان ماندند.
قرارگاهها نامگذاري شدند: قرارگاه فتح در محور رقابيه، قرارگاه فجر در محور شوش، قرارگاه نصر در محور پل نادري و دزفول و ارتفاعات سپتون، قرارگاه قدس در محور عينخوش. چهار فرماندهي تشکيل داديم. فرماندهي و نيروها متشکل از ارتش و سپاه بودند.
از زيباترين صحنههايي که يادم هست، وحدت يکپارچگي قبل از عمليات بود. بازديدي داشتم از محور ميشداغ و تنگ زليجان . بچهها داشتند تمرکز نيرو ميکردند. از بچههايي که در اين صحنه خيلي زحمت کشيد نمونه ي ارتشي را بگوييم سرتيپ دو کريم عبادت بود. از بچههاي سپاه هم که اسوه بودند و در صحنه ،نقش مؤثري براي وحدت داشتند، برادر احمد کاظمي بود؛ فرمانده ي تيپ نجفاشرف. پانزده روز قبل براي بازديد رفته بودم. ايشان گفت: ما ميخواهيم اين کوه را بشکافيم و راهي پيدا کنيم. به آنطرف برويم و راه حمله را پيدا کنيم.
حقيقت، در قلبم گفتم که اين چه ميگويد؟ کوه را بشکافيم يعني چه؟! اين کوه را تا کي ميخواهند بشکافند ؟ پانزده روز بعد که رفتم، ديدم کوه شکافته شده است. ما را از مسير همان شکاف براي بررسي اوضاع بردند. وقتي برگشتم، بچهها داشتند تمرين عمليات و بدنسازي ميکردند. ديدم مثل اينکه همه با هم هستند. هر کار کردم که بتوانم بشناسم کدام ارتشي است و کدام سپاهي تشخيص مشکل بود. از روي دقت نظامي، متوجه شدم که ارتشيها کدامند و سپاهيها کدام. ارتشيها ژ ث داشتند و بسيجيها کلاشينکف. همه با هم توي ستون راهپيمايي ميکردند و خيلي جالب بود. اصلاً نشاط و حرکت در صحنه هويدا بود.
رسيديم به شب عمليات. ديديم که بچههاي سپاه نيستند و به قرارگاه مرکزي نيامدند. خبر دادند نظرشان اين است که به قرارگاه جلوتر برويم. در بين جاده ي شوش به طرف دزفول نه از مسير انديمشک، از آن مسيري که از طريق اهواز ميآييم کوتاهتر است در شمال جاده، فقط يک شيار زده بودند و روي آن را پوشانده بودند. هيچ چيز ديگر نبود. کنارش هم چند تا کانتينر گذاشته بودند که نفرات اضافه بشود. گفتند: اينجا جاي برکتداري است!
سريع هماهنگي و همکاري کرديم. امکانات بيسيم و ارتباطي را متمرکز کرديم و قرارگاه مشترک تاکتيکي را تشکيل داديم. آماده عمليات بوديم.
على ميركيانى فرمانده وقت تداركات لشکر ۲۷ محمدرسول الله:
«وقتى دشمن بچه ها را در منطقه امامزاده عباس با زرهى خودش زير فشار قرار داد، يكى از برادران ارتشى ما كه فرمانده يك دستگاه تانك بود، على رغم مخالفت ساير برادران تانك خودش را روشن كرد و گفت: بچه هاى ما دارند آن جلو قتل عام مى شوند. من با توكل به خدا به كمك آنها مى روم.
بعد هم سوار تانك شد و روى جاده منتهى به امامزاده عباس به حركت درآمد. او كار بسيار خطرناكى را انجام داده بود، چرا كه دشمن سطح جاده را بشدت زير آتش گرفته بود و هر لحظه امكان داشت تانك او مورد اصابت قرار گيرد. با اين حال آن دلاورمرد ارتشى بى واهمه همچنان به پيشروى خودش ادامه داد.
سرانجام آنچه از وقوع آن هراس داشتيم اتفاق افتاد و تانك او مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به آتش كشيده شد. هيچ وقت فراموش نمى كنم تانك غرق در شعله آتش با سرعتى كه دم به دم كمتر مى شد به راه خودش ادامه داد، لحظه اى بعد ديديم آن برادر قهرمان ارتشى، در حالى كه شعله هاى آتش از بدنش زبانه مى كشيد به زحمت از برجك تانك در حال حركت بيرون پريد. متأسفانه چون از قسمت جلوى تانك پائين پريده بود وقتى به زمين افتاد تانك درحال حركت از پيكر در حال سوختن او عبور كرد و ... هنوز هم افسوس مى خورم كه چرا حتى نام اين دلاورمرد را ندانستم.»
كار در دشت عباس گره خورده بود و نيروها زير آتش شديد دشمن بودند. تانك هاى عراقى خودروهاى تداركاتى را شكار مى كردند و نمى گذاشتند مهمات به رزمندگان برسد. در اين شرايط گلوله هاى آر.پى.جى۷ رزمندگان هم رو به اتمام بود و ...
شهيد امیرصياد شيرازى :
«چهار ـ پنج روز بعد از شروع عمليات، طراحى عمليات مال ما نبود. پيشروى از رزمندگان بود و تأييدش با ما. مى گفتيم، برويد «چنانه» را بگيريد، مى گفتند: الآن در «چنانه» هستيم. مى گفتيم ارتفاعات فلان را بگيريد، مى گفتند: ما از آنجا رد شديم، داريم ارتفاعات برقازه را مى گيريم. در اينجا شك كرديم! چون ارتفاعات برقازه آخرين نقطه هدف ما بود، گفتند ما رسيديم.
آنجا دو تا ارتفاع موازى هست، به آقاى رضايى گفتم: من باورم نمى شود كه اينها رسيده باشند. بين «سيبوره» و «برقازه» دو ـ سه كيلومترى فاصله است. هر دو هم مثل هم است. فكر مى كنند كه رسيده اند، به ايشان گفتم برويم سرى بزنيم. هنوز به منطقه وارد نشده بوديم كه بدانيم بچه ها تا كجا رفته اند و كجا دست ماست و كجا دست عراقى ها، با هلى كوپتر رفتيم ...» جالب اين كه تپه هاى برقازه با دادن فقط يك شهيد آزاد شد. در پايان سومين روز عمليات فتح المبين، رزمندگان ايرانى در سه راهى امامزاده عباس مستقر شدند تا راه نفوذ نيروهاى دشمن را ببندند، اما قرار نبود عمليات همين جا خاتمه پيدا كند. بنابراين رزمندگان ايرانى چون شيرى غران ساعت يك بامداد چهارم فروردين در مرحله دوم عمليات فتح المبين با رمز «يا حسين (ع)» به دل دشمن زدند.
با آزادسازى ارتفاعات و تنگه رقابيه سپاه چهارم عراق نيروهاى زرهى خود كه عازم دشت عباس بودند را فراخواند. آنها عازم دشت عباس بودند تا به تيپ ۲۷ حضرت رسول «ص» يورش برند. اين فراخوان موجب استيصال و سرگردانى عراقى ها در منطقه رقابيه شد.
ساعت ۳ و ۲۰ دقيقه سحرگاه هفتم فروردين، گردان سلمان فارسى تيپ ۲۷ با محافظين سايت ۵ درگير شد و فرمان حمله هم از قرارگاه كربلا با رمز «يا زهرا (س)» صادر شد.
دشمن كه از هر سو غافلگير شده بود، دست به عقب نشينى زد و رادار به دست رزمندگان افتاد و جاد ه هاى تداركاتى منطقه نيز آزاد شد.
تا اينجاى كار، دشمن ضربات سختى خورده بود و عمليات فتح المبين دستاوردهاى بسيارى به همراه داشت اما اين پايان كار نبود.
هدف اصلى مرحله چهارم و آخر عمليات ارتفاعات برقازه بود. عراقى ها نااميد و مأيوس از رويارويى با رزمندگان اسلام در هيچكدام از جبهه هاى مرحله چهارم كار درخورى از خود نشان ندادند. دشمن در بعضى جبهه ها مثل سه راهى امامزاده عباس و تنگه ابوقريب با سرعت پا به فرار گذاشته بود. گردان حبيب ابن مظاهر تيپ ۲۷ نيز تپه هاى استراتژيك «دوسلك» را تصرف كرد و پس از درگيرى با دشمن، برقازه را نيز فتح و قرارگاه تاكتيكى فرماندهى سپاه چهارم ارتش عراق را تصرف كرد.
به هر روى، عمليات فتح المبين در آخرين ساعات هشتم فروردين ۱۳۶۱ با تصرف و دستيابى به همه هدف هاى از پيش تعيين شده پايان يافت. براساس اطلاعات و آمار منتشر شده توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ۴ هزار عراقى كشته و ۱۵ هزار نفر اسير شدند. همچنين ۱۸ هواپيماى دشمن نابود شد و ۳۶۱ تانك و نفربر منهدم و ۳۲۰ دستگاه به غنيمت رزمندگان درآمد. ۵۰ عراده توپ منهدم و ۱۶ عراده به غنيمت گرفته شد و ۳۰۰ خودروى دشمن از بين رفته و ۵۰۰ دستگاه خودرو به دست رزمندگان ايرانى افتاد.
اين آمار تلفات دشمن به همراه ۲ هزار كيلومتر مربع سرزمين ايران عزيز از لوث وجود دشمن بعثى آزاد شد و عيدى گرانقيمتى بود كه رزمندگان و فرماندهان شجاع و دلير ايرانى به مردم تقديم كردند.
دشت عباس با نعمات بيكرانش پذيراى گله هاى گوسفند بود. يكى از چوپانان گفت: من نذر كردم اگر به منطقه خودم برگردم دوتا گوسفند قربانى كنم. همين الآن برايتان سر مى برم و پوست مى كنم.
برادران دسته دسته براى زيارت مى آمدند و مى رفتند. در صحن پوكه هاى انواع و اقسام گلوله هاى مختلف به چشم مى خورد. به نظر مى رسيد قبل از آزادى از دست غاصبان اين محل مقدس انبار مهمات دشمن بوده است.
نوروز 61 فرا رسيده و اخبار نويد بخشي از جبهه ها به گوش مي رسد؛ ميدان دفاع در مقابل دشمن در آستانه يك نبرد سنگين قرار دارد، ساعاتي قبل از غروب خورشيد مدافعين دين و ميهن و شرف از پروردگار خود ياري مي طلبند تا هجوم امشب آن ها را لبريز لطف و نصرت خويش كند.
به گزارش "سرويس فضاي مجازي " خبرگزاري فارس، شبكه خبر دانشجو به مناسبت ساگرد عمليات غرور آفرين فتحالمبين در مطلبي به قلم محمد گنجي، نوشت:در اولين ساعات بامداد امروز دوم فروردين، حمله ي بسيار سنگين و گسترده ي فتح المبين، در منطقه ي غرب رودخانه ي كرخه، دزفول و شوش با رمز يا زهرا آغاز مي شود، و تا دهم فروردين به طول مي انجامد. هدف از اين عمليات آزاد سازي منطقه ي غرب دزفول و جاده ي دزفول ـ دهلران و تأمين انديمشك، شوش، دزفول و جاده ي انديمشك ـ اهواز است. يكي از رزمندگان در مصاحبه اي مي گويد: «ساعت 3 به سنگر مزدوران رسيديم. پس از طي حدود 17 كيلومتر راه، اكثر برادرها خسته هستند، ولي با آرمان به خدا و نيروي الله هنوز رمقي در بدنشان هست كه به پيش بروند.» در محور شمالي دو قرارگاه و در محورهاي شرقي و جنوبي هر كدام يك قرارگاه وارد عمل مي شوند.
در حين درگيري هاي شديد، گردان حبيب بن مظاهر گم مي شود، اما در اوج سردرگمي و آشفتگيِ فرماندهان، ناگهان خود را در نقطه اي استراتژيك در مقابل دشمن مي بيند و ضربات سنگيني به نظاميان عراقي وارد مي كند. رزمندگان جان بر كف اسلام با قدرت هرچه تمام تر در حال پيشروي به سوي نيروهاي عراقي هستند.
در مرحله ي اول تنگه ي عين خوش را تيپ 14 امام حسين(ع) با فرماندهي حسين خرازي مسدود كرد و توپخانه ي دشمن را در منطقه ي «علي گره زد» با عمليات نفوذي يك گردان از تيپ 27 محمد رسول الله(ص) به فرماندهي محسن وزوايي منهدم كرد.
در مرحله ي دوم، تنگه ي رقابيه را دور زدند و دشمن را از پشت محاصره كردند.
فشار عمليات محسن رضايي را زير سرم مي برد. دشمن كه از همان مرحله ي اول موقعيت خود را در خطر ديده بود، براي خروج از محاصره، فشار شديدي وارد مي آورد تا تنگه ي عين خوش را باز كند، ليكن تيپ 14 امام حسين(ع) در منطقه ي عين خوش گرفتار محاصره ي دشمن مي شود. حسين خرازي و رزمندگان تحت امرش به شدت مقاومت مي كنند. برخي فرماندهان معتقدند تيپ 14 بايد عقب نشيني كند، اما خرازي مي گويد كه عقب نشيني در قاموس من نيست. فرمانده ي سپاه نيز موافق است و تأكيد مي كند كه رحيم صفوي بايد از قرارگاه فتح حمله كند تا دشمن فشار بر تيپ امام حسين(ع) را كاهش دهد. عاقبت اين تدبير جواب مي دهد و مشكل گشا مي شود.
در مرحله ي سوم، پيش روي به مقر فرماندهي دشمن آغاز شد و يگان 27 حضرت رسول(ص) به فرماندهي احمد متوسليان، سايت 4 و 5 را كه محل استقرار فرماندهي لشگر يك مكانيزه ي دشمن بود، به اشغال درمي آورد.
در مرحله ي چهارم با پاك سازي منطقه ي آزاد شده و تعقيب دشمن، ارتفاعات منطقه ي عملياتي به تصرف درآمد و دشمن به غرب رودخانه ي دويريج عقب رانده شد.
سپاه كه با حدود 32 گردان در عمليات طريق القدس شركت داشت، در فتح المبين با 135 گردان در ميدان نبرد حاضر مي شود و اولين لشگر زرهي خود را شكل مي دهد، تمام اهداف اين عمليات تأمين مي گردد و لشگر 10 زرهي و 1 مكانيزه ي عراق آسيب جدي مي بيند. ديگر نكته ي قابل توجه در اين عمليات وحدت مستحكم ميان نيروهاي بسيج، سپاه و ارتش مي باشد.
فتح المبين جوانان و مدافعان مؤمن و شجاع كشور، نشاط معنوي ملت و امام را افزون تر ساخته است، اما حضرت امام(ره) ـ در اوج اين فتح بزرگ ـ هوشيارانه مراقب است تا آفت غرور در مردم و رزمندگان نفوذ نكند. رهبر انقلاب در پيام تبريك فتح المبين پروردگار كريم را مبدأ همه ي فتوحات مي داند و مي گويد: «...بارالها! جوانان رزمنده ي ايراني فتح را از تو مي دانند و به قدرت خويش مغرور نيستند... .»
فتح المبين در واقع نمايش كاملي از جنگ فراگير مردمي است كه همه ي اركانش بر قوت و قدرتِ ايمان، ابتكار، تدبير و حماسه آفريني جوانان ملت ايران استوار است. افزايش قدرت عملياتي و ارتقاي مهارت هاي فرماندهي در جبهه ي ايران، اولين بار عراق را درباره ي قدرت ادامه ي اشغال ايران دچار ترديد مي كند.
حسن باقري در توضيحاتي راجع به اين عمليات مي گويد: «منطقه ي عمليات ما در مرحله ي اول، منطقه ي بسيار وسيعي بود، كه از مناطق غرب رودخانه ي كرخه شروع مي شد و سه راهي قهوه خانه، تپه چشمه، بِلِتا، شاووريه، جُفِينه و تمام اين ارتفاعات را تشكيل مي داد.»
حدود 17 هزار اسير و آزاد سازي منطقه ي بسيار وسيعي از خاك ميهن از جمله نتايج اين فتح بسيار به ياد ماندني است. آيت الله خامنه اي رئيس جمهور وقت مي گويد: «من در مقابل اين موجودهاي عزيزي كه يك چنين فداكاري كردند، يك چنين مجاهدتي كردند، يك چنين رهاوردي براي ملت ايران داشتند چه بگويم؟ امام بالاترين حرف را به اينان زدند و فرمودند كه من دست و بازوي شما را از دور مي بوسم و به اين بوسه افتخار مي كنم. من هم فكر مي كنم از اين سخن بالاتر و تمجيدي بزرگ تر نيست.»
با وجود نقاط قوتِ تحسين بر انگيز، جمع بندي فتح المبين همچنان نشان مي دهد كه برخي قرارگاه ها با قدري تأخير آغاز به كار كردند و به همين علت ارتباط بين آن ها ضعيف بوده است. چند تيپِ تازه تأسيس نيز به علت نداشتن تجربه ي عملياتي لازم عملكرد متفاوتي داشتند. فرماندهان اميدوارند كه اين نقاط ضعف در عمليات بعدي رفع شود.
بلافاصله بعد از عمليات فتح المبين اولين گروه مستشاران آمريكايي وارد عراق مي شوند و اطلاعات دقيق ماهواره اي را در مورد آرايش نظامي ايران، در اتاق جنگ صدام قرار مي دهد.
ريگان تأكيد مي كند كه اين جنگ ديگر به نفع آمريكا نيست. امام قاطع تر پاسخ مي دهد: «رئيس جمهور آمريكا گفته است كه ديگر اين جنگ را بايد از بين برد، براي اينكه ديگر اين جنگ به نفع آمريكا نيست. شما ببينيد كه اين چه اقراري است كه يك نفر آدم ـ رئيس جمهور يك كشورِ به اصطلاح ابر قدرت ـ چنين اقرار مي كند، كه جنگ تا به حال به نفع آمريكا بوده است، براي اينكه جنگ براي از بين بردن جمهوري اسلامي بوده است؛ حال كه مي بينيم اين كار شدني نيست و ممكن است كه جمهوري اسلامي رشد زياد بكند و ساير كشورهاي مسلمان هم بيدار بشوند، پس حالا يك خطري است براي آمريكا و ديگر به نفع آمريكا نيست. حالا تقاضا كرده است از همه ي اشخاصي كه دست اندركارند، كه بيايند و اين جنگ را يك طوري به صلح برگردانند.»
بي.بي.سي اعلام مي كند كه پيروزي ايران زنگ خطري براي كشورهاي منطقه است. اغلب كشورهاي عربي پس از پيروزي هاي ايران به حمايت مالي بيشتر از صدام مي پردازند. سوريه بر خلاف اين موجِ رو به گسترش، لوله ي نفت عراق را كه از اين كشور مي گذرد قطع مي كند و ايران تعهد مي كند كه نفت مورد نياز سوريه را تأمين كند... .
عمليات فتح المبين تلاش برای عملیات بعدی و...
تهيه و تنظيم: تقيخاني
با خاتمه يافتن عمليات طريقالقدس، تلاش براي اجراي عمليات بعدي و جلوگيري از قدرت تصميمگيري، تجديد سازمان و تقويت روحيه دشمن آغاز شد. در اين شرايط كه نيروهاي انقلابي وفادار به حضرت امام خميني(ره) ابتكار عمل در جنگ و پشت جبهه را در دست داشتند، دو منطقه «غرب دزفول» و «منطقه عمومي خرمشهر» (غرب كارون) نظر فرماندهي نظامي را به خود جلب كرده بود كه الزاماً ميبايست يكي از آنها جهت اجراي عمليات انتخاب ميشد. پس از مدتها بحث و بررسي، فرماندهان نيروي زميني ارتش، منطقه خرمشهر؛ و فرماندهان سپاه پاسداران منطقه غرب دزفول را براي انجام عمليات بزرگ آينده پيشنهاد كردند كه سرانجام منطقه پيشنهادي سپاه به دلايلي همچون تناسب يگانهاي خودي با وسعت اين منطقه، تناسب شرايط طبيعي اين منطقه با رزم قواي پياده و ... جهت انجام عمليات فتحالمبين برگزيده شد.
طرح مانور
منطقه موردنظر براي عمليات به چهار محور زير تقسيم شد كه در هر يك از آنها ميبايست يك قرارگاه عملياتي وارد عمل شود:
الف) محور تيشكن و چاه نفت:
قرارگاه قدس در اين محور مأموريت داشت تا از جناح لشگر 10 عراق وارد عمل شده و ارتفاعات كمرسرخ و 202، امامزاده عباس، شهر و پادگان و ارتفاعات عين خوش و در نهايت منطقه ابوغريب را به تصرف خود درآورد. اين قرارگاه در صورت موفقيت ميتوانست عقبه لشگر 10 را ببندد و به همين دليل نتيجه عمليات آن، بسيار اساسي و سرنوشتساز بود.
ب) محور غرب پل نادري:
در اين محور قرارگاه نصر موظف بود اهدافي همچون شاوريه، بلتا، جوفينه، علي گره زد، تپه چشمه، شهدا و كوت كاپون را تصرف و تأمين نمايد كه به دليل نوع درگيري اين قرارگاه (تك جبههاي)، پيشبيني نتايج عمليات در اين محور سخت و دشوار بود.
ج) محور غرب شوش:
دشمن در منطقه غرب شوش، به دليل وجود اهداف مهمي همچون سايت 4 و 5 و رادار از مستحكمترين مواضع و خطوط دفاعي برخوردار بود. قرارگاه فجر مأموريت داشت ضمن تصرف اهداف فوقالذكر، روي ارتفاعات ابوصليبي خات مستقر شود.
د) محور رقابيه:
تصرف تنگه رقابيه و منطقه دوسلك، وظيفه قرارگاه فتح بود كه در نتيجه آن، عقبه لشگر 1 عراق بسته ميشد. در صورت موفقيت نيروهاي اين قرارگاه و الحاق آنها با نيروهاي قرارگاه قدس، خط نهايي عمليات تأمين ميشد.
شرح عمليات
در ساعت 00:30 بامداد 2/1/1361، عمليات فتحالمبين با رمز مبارك «يا زهرا(س)» آغاز شد. حوادث و رويدادهاي عمليات در محورها و مراحل مختلف آن به شرح ذيل ميباشد:
مرحله اول (2/1/1361): درمحور قرارگاه قدس، تيپ 14 امام حسين(ع) در جناح راست موفق شد با حركت احاطهاي از شمال غربي و غرب رودخانه چيخواب ضمن تصرف منطقه عين خوش، عقبه دشمن در اين محور را مسدود كند. تيپ 41 ثارالله و تيپ 84 خرمآباد نيز در جناح چپ اين قرارگاه از شمال دشت عباس به طرف امامزاده عباس و تپه 202 پيشروي كرده و مواضع دشمن را به تصرف خود درآوردند ليكن اين مواضع در جريان پاتكهاي شديد دشمن مجدداً به اشغال نيروهاي عراقي درآمد.
در محور قرارگاه نصر؛ يگانهاي عمل كننده در سالت 01:30 بامداد با دشمن درگير شدند. در حالي كه واحدهاي ارتش عراق در اين محور به شدت مقاومت ميكردند يك گردان از تيپ 27 محمدرسولالله(ص) كه مأموريت تصرف «علي گره زد» و خاموش كردن آتش توپخانه مستقر در آن را بر عهده داشتند، تا اعماق خطوط دشمن نفوذ كرده و قرارگاه توپخانه دشمن را به تصرف درآوردند. در نتيجه، يگانهاي ديگر اين قرارگاه موفق شدند مواضع اصلي پدافندي دشمن در شمال محور پل نادري، سرخه فليه، سرخه صالح و تپه چشمه، كوت كاپون، سه راهي قهوهخانه و تپه شاوريه را به تصرف درآورند.
در محور قرارگاه فجر؛ به دليل مستحكم بودن خطوط پدافندي، حجم انبوه آتش و هوشياري دشمن نسبت به جهت تك و نيز انسداد اكثر راهكارهاي پيشبيني شده خودي، نيروهاي اين قرارگاه با روشن شدن هوا به موقعيت اوليه خود بازگشتند.
در محور قرارگاه فتح؛ مأموريت اين قرارگاه در آغاز عمليات، تنها اعزام گروههاي «آرپيجيزن» براي شكار اين تانكها محدود گرديد. برهمين اساس گروههاي موردنظر اعزام شدند، ليكن تنها موفق گرديدند حدود 20 تانك و نفربر دشمن را منهدم كنند.
مرحله دوم (4/1/1361): در اين مرحله، مأموريت اصلي به عهده قرارگاه فتح بود تا با تصرف تنگه رقابيه و عقبه لشگر 1 را تهديد كند و ضمن تهديد عقبه نيروهاي عراقي در منطقه قرارگاه فجر موجب كاهش فشار دشمن به قرارگاه قدس شود.
قرارگاههاي نصر و قدس نيز در اين مرحله مأموريت داشتند تا با ترسيم خطوط پدافندي خود، در مقابل پاتكهاي دشمن مقاومت كنند.
همچنين، قرارگاه فجر همچون مرحله اول مأموريت داشت تا به منظور جلب توجه دشمن به انجام عمليات ايذايي بپردازد و ذهن فرماندهان عراقي را از محور اصلي عمليات منحرف نمايد.
قرارگاه فتح از دو محور عمليات خود را آغاز كرد. يك تيپ پياده به همراه يك گردان زرهي با هدف تصرف ارتفاعات رقابيه، از حاشين تنگه رقابيه و آبگرفتگي وارد عمل شدند و دو تيپ نيز محور اصلي حركت خود را تنگه دليجان – به منظور دور زدن دشمن – قرار دادند و در نتيجه موفق شدند تنگه رقابيه، ارتفاعات رقابيه و ميشلاغ را به همراه تعداد زيادي از تجهيزات سنگين دشمن را به تصرف درآوردند. به دنبال آن نيروهاي عراقي از فشار خود در محور عين خوش كاسته و پاتكهاي سنگين را متوجه منطقه رقابيه كردند و به رغم اينكه خطوط پدافندي نيروهاي خودي در داخل تنگه تا آستانه سقوط پيش رفت، ليكن مقاومت نيروهاي خودي به حفظ و تأمين اهداف اين مرحله منجر شد.
مرحله سوم (7/1/1361): فرماندهان سپاه و ارتش پس از كسب نتايج موفقيتآميز در مرحله دوم عمليات، به اين نتيجه رسيدند كه نيروهاي دشمن به دليل از هم پاشيدگي سازمان و گسستگي در سيستم فرماندهي خود، احتمالاً از منطقه عملياتي فرار خواهند كرد. لذا تصميم گرفته شد هر چه سريعتر با انجام عمليات ديگري، قواي دشمن منهدم و خطوط پدافندي قواي خودي تصحيح و تقويت شود. بر همين اساس، پس از طراحي مانور اين مرحله از عمليات، نيروهاي خودي در بامداد روز هفتم حمله خود را آغاز كردند و همانگونه كه پيشبيني ميشد، دشمن براي مصون ماندن از انهدام و اسارت نيروهايش، بسياري از مواضع خود را به ناچار ترك كرده و به منتهياليه خطوط پدافندي خود در منطقه (چنانه، دوسلك و غرب ارتفاعات تينه) عقبنشيني نمود.
مرحله چهارم (8/1/1361): قرارگاه نصر به پاكسازي منطقه متصرفه در شرق ارتفاعات تينه پرداخته و پس از آن به كمك قرارگاه قدس شتافت. قرارگه قدس كه در روز گذشته ارتفاعات 202 تنگه ابوغريب را به تصرف درآورده بود، ميكوشيد از فرار نيروهاي در حال عقبنشيني عراق جلوگيري نمايد. قرارگاه فجر نيز مسؤوليت پاكسازي منطقه متصرفه خود را بر عهده داشت.
همچنين، نيروهاي قرارگاه فتح ضمن عبور از تنگه دليجان به سمت برغازه و دوسلك موفق شدند اين دو منطقه را به تصرف درآورده و با نيروهاي قرارگاه نصر الحاق نمايند و سپس به سمت مرزهاي بينالمللي پيشروي كنند.
در مجموع، طي اين مرحله از عمليات، ارتفاعات تينه، دوسلك و برغازه به تصرف كامل درآمدند و دشمن به غرب رودخانه دوبرج و تپه 182 عقب رانده شد.
لازم به ذكر است كه نيروهاي خودي در تلاش اصلي خود در اين مرحله كه دستيابي به عقبههاي دشمن و ممانعت از فرار نيروهاي آنان بود موفق نبودند و دشمن بسياري از نيروها و تجهيزات خود را از منطقه عملياتي خارج كرد.
اهداف عمليات
- آزادسازي بخش وسيعي از مناطق اشغال شده، همچون سايت 4 و 5، رادار و دهها روستاي منطقه
- انهدام دو لشگر عراق (10 زرهي و 1 مكانيزه)
- دستيابي به خطوط پدافندي مناسب و استفاده از حداقل نيروهاي خودي در آن خطوط
- خارج كردن شهرهاي شوش، انديمشك و دزفول از تيررس آتش توپخانه دشمن
- دور كردن آتش مؤثر دشمن از جاده اهواز – انديمشك
سازمان رزم خودي
قرارگاه مركزي كربلا با فرماندهي مشترك نيروي زميني ارتش و سپاه پاسداران، هدايت كلي عمليات را بر عهده داشت كه چهار قرارگاه فرعي زير تحت امر آن بود:
الف) قرارگاه قدس
ارتش: تيپ 84 پياده خرمآباد با 3 گردان، تيپ 2 زرهي لشگر 92 زرهي اهواز با 3 گردان
سپاه: تيپ 41 ثارالله(ع) با 6 گردان، تيپ 14 امام حسين(ع) با 9 گردان، عناصري از سپاه ايلام
ب) قرارگاه نصر
ارتش: تيپهاي 1، 2 و 3 لشگر 21 پياده حمزه با 10 گردان، تيپ 58 ذوالفقار با 4 گردان
سپاه: تيپ 27 محمد رسولالله(ص) با 9 گردان، تيپ 7 وليعصر(عج) با 9 گردان
ج) قرارگاه فجر
ارتش: لشگر 77 پياده خراسان با 3 تيپ
سپاه: تيپ 33 المهدي(عج) با 6 گردان، تيپ 46 فجر با 5 گردان، تيپ 17 عليابن ابيطالب(ع) با 6 گردان، تيپ امام سجاد(ع) با 11 گردان
د) قرارگاه فتح
ارتش: تيپ 1 لشگر 92 زرهي، تيپ 55 هوابرد، تيپ 37 زرهي شيراز
سپاه: تيپ 25 كربلا، تيپ 8 نجف با 8 گردان
در مجموع، حدود 100 گردان از سپاه و 35 گردان از ارتش در عمليات شركت كردند.
همچنين، واحدهايي از توپخانه هوانيروز و نيروي هوايي ارتش، مهندسي جهاد سازندگي و مهندسي سپاه و ارتش، پشتيباني عمليات را بر عهده داشتند.
استعداد دشمن
مسؤوليت پدافند از منطقه غرب دزفول بر عهده دو لشگر 10 زرهي و 1 مكانيزه ارتش عراق بوده و به تناسب ميزان هوشياري دشمن و آگاهي از عمليات نيروهاي ايران، بر استعداد آنها افزوده ميشد. در مجموع، تمامي يگانهايي كه قبل از شروع عمليات، در منطقه مستقر بودند؛ و نيز تمامي يگانهايي كه حين عمليات وارد منطقه گرديدند، عبارت بودند از: (3)
لشگر 10 زرهي؛ شامل: تيپهاي 17، 42، 51 و 60 زرهي، تيپ 24 مكانيزه، تيپهاي 55، 99، 423 و 505 پياده
لشگر 1 مكانيزه؛ شامل: تيپهاي 34 و 51 زرهي، تيپهاي 1 و 27 مكانيزه، تيپهاي 93، 96، 109 و 426 پياده
لشگر 3 زرهي؛ شامل: تيپهاي 6 و 12 زرهي، تيپ 8 مكانيزه
لشگر 6 زرهي؛ شامل: تيپ 25 مكانيزه
لشگر 9 زرهي؛ شامل: تيپهاي 14 مكانيزه و تيپهاي 35 و 43 زرهي
لشگر 7 پياده؛ شامل: تيپهاي 19 و 38 پياده
يگانهاي با مأموريتهاي ويژه: تيپهاي 10، 12، 13، 14، 15، 19، 603، 604 و 605
تيپهاي مستقل؛ تيپ مكانيزه گارد جمهوري، تيپ 10 زرهي، تيپهاي 91 و 92 پياده و تيپ 5 گارد مرزي
كماندو: 9 گروهان
توپخانه: 4 گردان از لشگر 10، 4 گردان از لشگر 1، 3 گردان از لشگر 3، گردان 217 = 12 گردان
موقعيت منطقه
منطقه عمومي فتحالمبين در غرب رودخانه كرخه واقع شده است و از شمال به ارتفاعات صعبالعبور تيشكن، دالپري، چاه نفت و تپه سپتون؛ و از جنوب به ارتفاعات ميشداغ، تپههاي رملي و چزابه (شيب)؛ و از شرق به مرز بينالمللي (در شمال و جنوب فكه) منتهي ميشود.
منطقه مزبور 2500 كيلومتر مربع وسعت دارد و از لحاظ جغرافيايي ناهموار است و علاوه بر ارتفاعات ياد شده، داراي تپههاي ماهور بسيار و بعضاً غيرقابل عبور ميباشد. اين بلنديها به دليل پستي زمين در شرق كرخه، روي شهرهاي شوش، هفت تپه و جاده اهواز – انديمشك كاملاً مشرف ميباشد.
جادههاي آسفالته دزفول به دهلران، عين خوش به چمسري، جاده تنگ ابوغريب، جاده امامزاده عباس به چاه نفت و پلهاي احداث شده روي رودخانههاي چيخواب و دويرج نيز از مهمترين راههاي مواصلاتي منطقه محسوب ميشود.
نتايج
- آزادسازي 2500 كيلومتر مربع از خاك جمهوري اسلامي؛ شامل دهها بخش و روستا، سايت 4 و 5 رادار، جاده مهم دزفول – دهلران و ...
- نزديك شدن نيروهاي خودي به مرز در منطقه غرب شوش و دزفول
- خارج شدن شهرهاي دزفول، انديمشك و شوش و مراكز مهمي همچون پايگاه هوايي دزفول از تيررس توپخانه دشمن
- انهدام بيش از 4 لشگر، 361 تانك و نفربر، 18 هواپيما، 300 خودرو، 50 توپ و 30 دستگاه مهندس ارتش عراق
- اغتنام 320 تانك و نفربر، 500 خودرو، 165 توپ، 50 دستگاه مهندسي و مقادير زيادي سلاح و تجهيزات انفرادي
- به اسارت درآمدن بيش از 15 هزار تن از نيروهاي دشمن
- كشته و مجروح شدن حدود 25 هزار تن از نيروهاي دشمن
جنگ ايران و عراق از نظر روند تحولات و وقايع مهمي كه در دوره زماني مشخص بروز يافته به چند مقطع تقسيم ميشود. مقطع نخست، دوره زمينه سازي عراق براي جنگ است؛ مقطع دوم دوره پيشروي هاي عراق در خاك ايران و سپس زمينگير شدن آن است كه حدود يك سال از جنگ را شامل ميشود؛ مقطع سوم دوره آزادسازي نام گرفته كه در آن نيروهاي انقلابي و مردمي با همكاري ارتش چند عمليات بزرگ و موفق را طرحريزي و اجرا كردند كه در نتيجه آنها، ارتش عراق به عقب رانده شد و زمينهاي اشغالي از تصرف دشمن بيرون آمد. اين مقطع نيز يك سال طول كشيد و يكي از درخشانترين مقاطع جنگ محسوب ميشود.
در اين مقطع نوعي اجماع ملي بين طبقات و اقشار جامعه، جريانها و نخبگان سياسي ونظامي براي بيرون كردن دشمن و آزادسازي مناطق اشغالي به وجود آمد؛ و تمام توان كشور براي رسيدن به هدف مزبور بسيج شد. يكي از درخشانترين عملياتهاي انجام شده در مقطع آزادسازي،نبرد فتحالمبين است كه از آغاز تا پايان يك هفته به طول انجاميد همراه با دستاوردها و نتايج فراوان و چشمگير، كه موقعيت برتر سياسي را نيز براي جمهوري اسلامي در پي داشت.
به گزارش سرويس فرهنگ وحماسه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)،مقاله حاضر به بيان بخشي از ويژگيهاي اين عمليات و مشكلات دشمن در آن ميپردازد.
در آستانه عمليات:
در آستانه عمليات فتحالمبين، روند تحولات سياسي كشور رو به بهبود نهاد و كاملا با اوضاع عمليات ثامنالائمه (ع) تفاوت داشت؛ منافقين در اثر ضربات پي در پي، بدنه و بخشي از كادر مركزي خود را از دست داده و ساير گروههاي ضدانقلاب نيز كه تلاش همه جانبهاي را براي در دست گرفتن قدرت آغاز كرده بودند، عملا از پاي درآمدند. روند تحولات نظامي نيز با توجه به وضعيت رو به اضمحلال دشمن پس از عمليات طريقالقدس و شكست در تنگه چزابه، به سود ايران تغيير كرده بود. عراقيها با نگراني از روند موجود، پيشنهاد مخفيانهاي براي پايان جنگ ارائه كردند.
تقاضاي برقراري صلح (!) كه رژيم بعث از مدتها قبل براي نجات خود ابراز كرده بود، با شروع عمليات فتحالمبين و بروز آثار پيروزي رزمندگان، مجددا مطرح شد، متعاقب آن، براي نجات صدام و توقف جنگ، تلاشهاي وسيعي از سوي كميته منتخب كنفرانس كشورهاي غيرمتعهد، كميته حسن نيت كنفرانس اسلامي، كميته كنفرانس اسلامي جهان اسلام و نيز تني چند از شخصيتهاي سياسي – مذهبي جهان اسلام صورت گرفت.
نكتههايي درباره عمليات:
طراحي عمليات فتحالمبين از جمله ابتكارات و نوآوريهاي رزمندگان در اين مقطع محسوب ميشود. در طراحي اين عمليات، عوامل متعددي دخالت داشتند. چگونگي آرايش و گسترش دشمن در منطقه عمدهترين شاخص تعيين كننده بود. ارتش عراق به هنگام ورود به خاك ايران به دليل دست نيافتن به اهداف از پيش تعيين شده، به اجبار خطوط پدافندي نامناسبي داشت،طوري كه خطوط ياد شده ضمن جناح دادن به نيروهاي اسلام عقبه يگانها را نيز در دسترس رزمندگان قرار ميداد. بر اين اساس طراحان عمليات ضمن بهرهگيري از نقاط ضعف دشمن، عمده فلشهاي اصلي عمليات را بر جناحهاي خطوط دشمن ترسيم كردند و دستيابي به عقبه آنان را به عنوان هدف برگزيدند. توجه به اين امر موجب شد تا در نخستين مراحل عمليات به دليل سقوط تعدادي از عقبه يگانها، جبهه دشمن متزلزل شود و در نتيجه، رزمندگان اسلام با سرعت بيشتر به اهداف خود دست يابند.
اجراي پي در پي مراحل عمليات از ديگر ويژگيهاي اين عمليات بود؛ هرگونه تاخير در اجراي مرحله دوم ميتوانست علاوه بر از دست دادن نتايج و دستاوردهاي مرحله اول، عمليات را ناكام بگذارد، اما اجراي مرحله دوم عمليات و تصرف تنگه رقابيه، منجر به تزلزل و فروپاشي نيروهاي دشمن و در نتيجه، فرار آنها به علت ترس از اسارت و انهدام شد.
مهندسي:
واحدهاي مهندسي جهادسازندگي، ارتش و سپاه به طور ادغامي وارد عمل شدند و جهاد سازندگي در اين راستا از كارآيي بالايي برخوردار بود. فعاليتهاي مهندسي در امر راهسازي، احداث خاكريز و مواضع پيش از عمليات آغاز شد و نقش بسزايي در پيشبرد اهداف رزمندگان ايفا كرد.
براي نمونه، كار سخت و دشوار واحدهاي مهندسي در محور ميشداغ كه به رغم كمبودهاي زياد، با تلاش شبانهروزي به مدت يك ماه صورت گرفت، به شكافته شدن تنگه ذليجان و احداث جاده براي عبور رزمندگان در اين منطقه منجر شد.
سازمان رزم سپاه:
سپاه پاسداران كه مسوؤليت فرماندهي و هدايت بسيج را نيز بر عهده داشت، به مرور زمان و متناسب با نيازهاي جبهه، سازمان خود را از نظر كمي و كيفي گسترش داد. سيستم اداره جنگ مردمي در عملياتهاي ثامنالائمه و طريقالقدس به صورت ابتدايي شكل گرفت و در عمليات فتحالمبين، با تغييرات عمدهاي گسترش يافت. در اين عمليات سپاه به طور چشمگيري سازمان خود را گسترش داد به گونهاي كه 12 تيپ را آماده و به ميدان وارد كرد در حالي كه در عمليات طريقالقدس تنها چهار تيپ وارد عمل شده بودند. همچنين در اين عمليات سپاه، براي نخستين بار، فرماندهي مشترك از بالاترين رده فرماندهي تا پايينترين واحدهاي رزمي به كار گرفته شد. ادغام نيروها از رزمندگان تا رده فرماندهان و تشكيل قرارگاههاي مشترك در وضع مطلوبي به اجرا درآمد. كامل كردن نقاط قوت و ضعف نيروها از سوي يكديگر نكته مهم در اين ادغام بود.
حضور مردم:
همچنين، در اين عمليات، مردم به طور بيسابقه و گستردهاي حضور يافتند و معنويت عميقي بر جبههها حاكم بود. حضور غيرقابل انتظار نيروهاي بسيجي را بايد يكي از دلايل گسترش كيفي و كمي نيروهاي رزم سپاه در اين عمليات دانست.
بيمارستان صحرايي:
در اين عمليات، براي نخستين بار در جريان جنگ تحميلي، بيمارستان صحرايي مجهز به اطاق عمل در اين عمليات به كار گرفته شد و بدين ترتيب با اقدامات و پيگيريهاي اوليه در اين بيمارستانها مجروحان زيادي از خطر مرگ نجات يافتند.
مشكلات دشمن:
نيروهاي دشمن پس از يك سال و اندي استقرار در مواضع دفاعي، در برابر تحقق «استراتژي بزرگ نظامي جمهوري اسلامي» كه در مناطق مختلف به مرحله اجرا گذارده ميشد، «سازمان و كنترل فرماندهي» خود را از دست دادند، در نتيجه، عليرغم داشتن نيرو، تجهيزات و امكانات مناسب در مناطق مختلف عملياتي، به علت استيصال روحي قادر به بهرهگيري از استعداد موجود خود نبودند. در اين ميان، ضعف روحي و درماندگي نيروهاي دشمن به گونهاي افزايش يافته بود كه آنها حتي در مواقع پاتك، بلافاصله پس از مواجهه با عكسالعمل رزمندگان اسلام، به فرار و عقبنشيني و يا تسليم مبادرت ميكردند.
از مشكلات ديگر دشمن در اين مرحله از جنگ، نداشتن نيروي احتياط بود. دشمن به خاطر انتخاب اهداف وسيع و نيز تعيين ماموريت براي كليه يگانهاي خود، پس از ناكامي و شكست، ميبايست تمامي توان و استعداد خود را در مواضع پدافندي به صورت ناكافي گسترش دهد. اين امر، موجب گرديد كه دشمن، فاقد نيروي احتياط كارآمده بوده و در مواقع ضروري عكسالعمل مناسبي را در برابر حملات رزمندگان اسلام از خود بروز ندهد.
سازمان رزم دشمن، متعاقب سلسله عمليات رزمندگان اسلام، از هم گسيخت، تا آنجا كه در عمليات ثامنالائمه، لشكر 3 زرهي و يگانهاي تحت امر آن، كه پس از اشغال خرمشهر و محاصره آبادان، در منطقه استقرار داشتند، در معرض تهاجم و انهدام قرار گرفتند. در عمليات طريقالقدس، باقي مانده لشكر 9 زرهي از بين رفت و همچنين، تيپ 26 زرهي وچندين يگان ديگر، منهدم شدند. در عمليات فتحالمبين، علاوه بر لشكرهاي 10 زرهي و 1 مكانيزه، نيروهاي موجود در منطقه، به همراه ساير نيروهايي كه دشمن از ساير مناطق جمع كرده و به منطقه اعزام نموده بود، منهدم شدند. در مجموع، تا قبل از عمليات بيتالمقدس، انهدام وسيعي از نيروها و تجهيزات دشمن صورت گرفت و تعداد بسياري از نيروهايش اسير شدند و امكانات زيادي به غنيمت گرفته شد.
در سندي كه در اين عمليات از دشمن به دست آمده درباره شيوه رزم نيروهاي خودي به نكات مهمي اشاره شده است. در قسمتي از اين سند، كه به لشكر 5 مكانيزه مربوط است و امضاي سرتيپ ماهر عبدالرشيد در زير آن ميباشد. آمده است:
«روش جنگ دشمن (ايراني) در آخرين نبردش در منطقه استحفاظي سپاه 4 (شوش و دزفول) ويژگيهاي زير را داشت:
1-نيروهاي پياده دشمن (ايراني)، چه از نظر اعتماد و چه از نظر كثرت نيروها ركن اساسي عمليات بودند و دشمن پس از اطمينان از پيروزي محدود، نيروي زرهي خود را وارد عمل كرد.
2-دشمن با نيروي اصلي خود به دو جناح نيروهاي ما هجوم آورد و جبهه را با نيروي كمتري تامين كرد.
3-دشمن در حملات خود، به هجوم شبانه و نخستين ساعتهاي شب تكيه داشت.
4-هدف دشمن در عمليات هجومي، رسيدن به قرارگاه يگانها و ستادها و مواضع توپخانه بود تا بدين ترتيب، تشكيلات فرماندهي و مراكز پشتيباني آتش را فلج كند.
5-دشمن همچون گذشته با اجراي آتش تهيه، به حمله اقدام نميكند، بلكه از آتش سنگين توپخانه و موثر خود در عمليات استفاده ميكند.
6-نيروهاي هوايي و هوانيروز دشمن هنوز موفق نشدهاند به برتري هوايي نسبت به نيروهاي خودي دست يابند، اما در اين عمليات، فعاليت بيشتري از خود نشان دادهاند.
پس از انجام پيروزمندانه عمليات طريقالقدس در تاريخ 8/9/1360 که به آزادسازى بستان منجر شد.
ضرورت طراحى عمليات ديگرى براى وارد کردن ضربههاى کوبندهتر به ارتش عراق جهت انهدام ماشين جنگىاش، بازپسگيرى منطقههاى اشغالى اطراف شوش، دزفول و انديمشک طرح عمليات فتحالمبين در ذهن فرماندهان جنگ شکل گرفت؛ با طراحى و انجام اين عمليات در تاريخ 2/1/1360 حماسه ديگرى در تاريخ جنگ رقم خورد.
عمليات فتحالمبين با رمز يا زهراء در منطقه عملياتى جبههى جنوبى شوش و دزفول آغاز شد، هدف از اين عمليات آزاد سازى منطقهى غرب دزفول و جادهى دزفول - دهلران و تامين امنيت انديمشک، شوش، دزفول و جادهى انديمشک - اهواز بود که با پشتيبانى 9 گردان زرهى و 124 گردان پيادهى سپاه و ارتش انجام گرفت.
آزادسازى منطقهاى به مساحت دو هزار و چهارصد کيلومتر از سرزمينهاى اشغال شدهى جمهورى اسلامى که شامل: دهها بخش، روستا و تنگهى مهم و استراتژيک بود بدون حمايت و پشتيبانى مهندسي- تدارکاتى امکان نداشت.و مهمتر از آن حفظ و نگهدارىاش بود. نيروهاى جمهورى اسلامى ايران در طى اين عمليات پنجاه دستگاه از ادوات مهندسى ارتش عراق را به غنيمت گرفتند، ادوات به غنيمت گرفته شده از اهميت فعاليتهاى پشتيبانى - مهندسى حکايت مىکرد. بالطبع نيروهاى جهادگر مىبايست چندين برابر مهندسى - رزمى ارتش عراق فعاليت مهندسى انجام مىدادند. بدون انجام فعاليتهاى مهندسى چون جادهسازي، پلسازى و احداث خاکريزها نيروهاى پياده نظام (124 گردان پياده) و 9 گردان زرهى امکان دستيابى به پيروزى را نداشتند.
و اين جا سوالى به ذهن خطور مىکند که بايد از فرماندهان نظامى پرسيد که آيا دستيابى به آن پيروزى عظيم بدون حمايت پشتيبانى - مهندسى جنگ جهاد ممکن بود؟
به گفتهى مهندس دلگرم معاونت فرهنگى ايثارگران وزارت جهاد کشاورزى در عمليات فتحالمبين انسجام نيروهاى پشتيبانى مهندسى جنگ از اهميت بالايى برخوردار بود بديهى است فرمان حضرت امام در فراخوانى حضور نيروها و به وجود آوردن چنان وحدت و انسجامى بسيار موثر بود.
فراخوانى حضرت امام تحولاتى را ايجاد کرد و نتايج حاصل از کار منسجم در منطقه آشکار شد. در اين عمليات از تمامى قشرهاى مردم در جبهه حضور پيدا کردند، به گونهاى که منطقه مملو از نيروهاى مردمى شد.
جهادسازندگى با استفاده از آن شور و هيجان در قالب کميتههاى مختلف و متعدد اقدام به سازماندهى نيروهاى تخصصى مىکرد، در قالب کميتهى بهداشت و درمان پزشکان و پيراپزشکان را سازماندهى کرد، در کميتهى عمران پلسازان - راهسازان و احداثکنندگان خاکريز را ساماندهى نمود، در قالب کميتهى فنى سنگرسازان منبع کاران و کميتهى فرهنگى کار تبليغات سنگرها، مساجد و پخش فيلم و تابلو نويسى و راهنمايى در جاده را برعهده گرفت، در قالب کميتهى ماشينآلات تعميرگاههاى بزرگى را در منطقه به وجود آوردند؛ با استفاده از نيروهاى مردمى و شوراىهاى روستايى حمايت و پشتيبانى خود را در همهى زمينهها از نيروهاى نظامى جمهورى اسلامى ايران به عمل مىآورد.
تشکيلات انسجام يافته جهاد در فتحالمبين عمليات به دو بخش تقسيم مىشد که شامل ستاد پشتيبانى جنگ جهاد در استانها و ستادهاى عملياتى پشتيباني- مهندسى جنگ جهاد در منطقه بود.
همواره در افکار عمومى و ارزشگزارى مردمى انسجام نمرهى قابل قبولى بدست مىآمده، در عمليات فتحالمبين بود که تشکيلات مهندسى جنگ جهاد نمرهى انسجام خود را بدست آورده، بعدها در طى يک فرآيند زمانى در جنگ آن را تکميل و تعميق و ارتقا بخشيد.
افرادى منسجم و تشکيلاتى به نام جهادگر که در اعتقاد و ايمان نيرومند و پايدار بودند با خلق و خوى نرم و انعطافپذير اما استوار و هوشيار در قالب پشتيبانى مهندسى جنگ جهاد سازماندهى شده بودند. و با بهرهمندى از علم و فنآورى روز دلسوزانه از دانش مهندسىشان استفاده مىکردند با کمال بردبارى و صبورى خلاقيتهاى مبتکرانهشان در بحرانىترين شرايط در عملياتهاى مختلف به نمايش مىگذاشتند.
تا توانگرى دانش را به جهانيان عرضه کنند اين گروه مخلص گرد هم آمده بودند، تا عمرشان را وقف خدمت به محرومين کنند، اما با تجاوز عراق به جمهورى اسلامى ايران ناچارا آنان براى پياده کردن فکر و قدرت خلاقهشان به جبههها عزيمت کردند. ساده زيستي، تواضع، عشق به محرومين باعث شده بود که جهادگران زهدورزانه و دنيا گريزانه را بکشند به اندک غذايى و زندگى فقيرانه بسنده کنند؛ اما در عين سادگى تلاش و کوشششان دشمن را به هراس انداخته بود.
آنان سعى مىکردند در راستاى پيروى از پيامبر اعظم خفيف الموونگى را پيشه خود سازند. و مبارزه با نفس را سرلوحهى کار و عملشان قرار دهند، از خداوند متعال طلب بخشش و آمرزش کنند، و با برگزارى دعا و نيايش نايرهى معنويت را در جبههها شعلهورتر نمايند. تا تاريخى زنده و جاودانه از فتحالمبين به يادگار بگذارند.
ارتش عراق در عمليات فتحالمبين چنان متزلزل شد که ديوار بلند قلعهى پوشالىاش فروريخت و بنابه نظر اکثر فرماندهان نظامى بويژه فرماندهى قرارگاه فتح اقدامات مهندسى عمليات فتحالمبين و تصرف تنگه رقابيه تير خلاص برپيکره ى سازمان نظامى عراق درفتح المبين محسوب مى شد .
وسعت و عظمت عمليات فتح المبين به قدرى است که ازآن بعنوان فتح الفتوح نام برده مىشود.
امام امت در پيامى چنين فرمودند «وجود چنين رزمند گان ارزشمند و و مجاهدان فى سبيل الله که آبروى اسلام را حفظ و ملت ايران را روسپيد و مجاهدان راه خدا را سرفراز نموديد.» در زير آتش سنگين نيروهاى ارتش عراق رانندگان فداکار سوار بر غول پيکران آهنين دست بر دندهها و چشم بر افقهاى دوردست مشغول فعاليتهاى مهندسى بودند؛ تا زمنيهى پيروزى رزمندگان اسلام را مهيا کنند، کار کردن در زير گرد و غبار، صداى جيرجير بلدوزرها و تابش شديد آفتاب که باعث ترکيدگى لبهاى آنان مىشد بسيار طاقتفرسا و غير قابل تحمل مىنمود.
اما جهادگران ايثارگر و سنگرسازان بىسنگر با فشردن دندانها به هم هدفمند به پيش مىتاختند، براى آنان هلهله، تشويق و ترغيبى در کار نبود، ولى اشتياق آنان به احداث جاده و خاکريز در سنگلاخها، و رملها، انگيزهاى دو چندان به آنان بخشيده بود، به گفته امير شهيد صياد شيرازى کارهاى ناشدنى را جهادگران شدنى کردند.به هنگام کار در تاريکىهاى شب ممکن بود هزاران نفر از نيروهاى جهاد ناپديد شوند اما جادههاى احداثى آنان ناجى گمشدگان بسيارى بود.
جادهى کاظمين در دل ارتفاعات سنگى ميش داق به طول بيست کيلومتر در کمتر از يک ماه آماده شد، وقتى از تنگهى رقابيهى جادهاى در مرکز فرماندهى ارتش عراق به پايان رسيد عراقىها باور نمىکردند که احداث جادهاى رملى تا چنين نقطهاى پيش رود. انسجام و وحدتى که در اين عمليات به وجود آمد ظرف شش ماه هزار کيلومتر جاده را جهادگران آماده کردند.
که به نامهاى عاشورا، نجف، کربلا، امام خمينى و شهيد بهشتي... نام گذارى شد.
در اين عمليات چندين جبههى وسيع گشوده شد و گستردگى عمليات يک فضاى بسيار عظيم معنوى و روحانى به وجود آورده بود که باعث تقويت روحيهى رزمندگان اسلام شد.
يکى از خاطرات به يادماندنى در اين عمليات خاطرهى جهادگرى از روستاى فتحآباد استان مرکزى بود که نامش فتح الله فتحآبادى بود او در روستاى فتحآباد متولد شده بود در عمليات فتحالمبين به شهادت رسيده بود.
اورژانسهاى متعددى توسط نيروهاى پشتيبانى - مهندسى جنگ جهاد در منطقهى عملياتى فتحالمبين احداث شد که با سقف بتنى 8 در 15 متر و داراى اتاق عمل، برق و آب لولهکشى بود، تمامى آنها در نقاط حساس و تقاطع جادههاى خط مقدم جبهه قرار داشتند و داراى اهميت به سزايى بودند.
تجهيز و تدارک تعميرگاههاى بزرگ براى ارتش و سپاه و تعمير خودروهاى سبک و نيمه سنگين و سنگين از جملهى بزرگترين فعاليتهاى مهندسى جنگ جهاد در عمليات فتحالمبين بود.
با وجود وسعت منطقهى عمليتاتى تامين تدارکات نيروهاى نظامى از شربت تا پوشاک بر عهدهى جهادگرانى بود که از اقصى نقاط روستاها آنها را تهيه و به جبهه ارسال مىکردندو اين همه تلاش بىوقفه نشان از اخلاص، سعه صدر و انعطاف جهادگران در خدمت به نيروهاى جمهورى اسلامى ايران داشت.
انسجام و وحدت باعث ساماندهى آن همه نظم در عمليات فتحالمبين شده بود اگر سپاه پاسداران انقلابى اسلامى با صد گردان و ارتش با 40 گردان در آن عمليات دلاورىهايشان را به نمايش گذاشتند، جهاد نيز با ده گردان مهندسى که متشکل بود از ستاد پشتيبانى مهندسى جنگ استانهاى (خراسان، سمنان، اصفهان، تهران، بوشهر، فارس، همدان، و آذربايجان شرقى و گيلان و مازندران ) که هر کدام داراى تخصصهاى مختلفى چون تعميراتي، مکانيکي، بهداشتي، فرهنگي، راهسازى و پلسازى بودند، و بيش از پنج هزار و پانصد نفر جهادگر در اين عمليات حضور داشتند که با تلاش مضاعف عمليات فتحالمبين را پشتيبانى کردند و خلاصهى عملکرد پشتيبانى و مهندسى رزمى جنگ جهاد سازندگى را مىتوان به شرح زير نام برد:
احداث و ترميم بيش از 910 کيلومتر جادهى عملياتى و تدارکاتى و ...
احداث 492 کيلومتر خاکريز
احداث 130 دهنه پل کوچک و بزرگ از جمله يک دهنه پل بشکهاى بهطول 200 متر در محور شوش
احداث بيش از 23 هزار و 400 مورد انواع سنگرهاى انفرادي، اجتماعى و ماشينآلات و ....
احداث 13 باند هلىکوپتر (بالگرد)
احداث و راهاندازى 2 سايت موشکى (زمينى به هوا) و نصب تمام سنگرهاى ديگر استحکامات مورد نياز آن
احداث و راهاندازى 2 قرارگاه فرماندهى و نصب 14 سنگر بتونى بزرگ در اين قرارگاه
احداث 5 مقر توپخانه با سکوهاى آتش و سنگرها و استحکامات مورد نياز
احداث و بهرهبردارى از 11 واحد اورژانس صحرايى
احداث و بهرهبردارى از 5 حلقه چاه عميق و نيمه عميق
راهاندازى بيمارستان شوش و افزايش ظرفيت آن از 17 به 70 تختخواب
نصب 50 دستگاه ژنراتور جهت رفع نيازمندىهاى رزمندگان اسلام
توزيع بيش از 20000 بلوک سيمانى جهت احداث سنگر در خطوط مقدم مختلف عملياتى
احداث 16 باب حمام صحرايى بزرگ و مجهز (6 تا 12 دوشه)
احداث 3 باب حسينيه
اگر از پنج هزار و پانصد جهادگر بخواهيم تاريخ عمليات فتحالمبين را بازنويسى کنند آن گاه چگونگى شاخصترين فعاليتهاى مهندسى جنگ جهاد بويژه در بخش تحقيقات مشخص مىشود.
تداوم عمليات فتحالمبين جز با پشتيبانى وسيع مهندسى و تدارکاتى امکانپذير نبود. بنابراين تعمير و نگهدارى جادههاى احداث شده و مرمت آنهايى که بر اثر اصابت گلولههاى توپ و خمپاره آسيب ديده بود،از جملهى فعاليتهايى است که نمىتوان به آسانى از آنها گذشت. که با لبخندهاى شيرين هر جهادگر در يک کلمه خداقوت نهفته بود، تجلى پيدا مىکرد.
خسارت وارده به نيروهاى ارتش عراق به حدى بود، بيش از 25 هزار نفر از نيروهاى دشمن کشته و زخمى و 7 هزار نفر اسير شدند و تمام يگانهاى درگير آن نيز دچار خسارت و تلفات شدند.
همچنين 320 دستگاه تانک و نفربر 500 دستگاه خودرو و 165 عدد توپ به غنيمت نيروى جمهورى اسلامى ايران درآمد و نزديک به 350 دستگاه تانگ و نفربر آنان نيز منهدم شد در اين عمليات 18 فروند از هواپيماهاى دشمن نيز سرنگون شد.
عمليات فتحالمبين بازتاب بسيار وسيعى در رسانههاى گروهى منطقه و جهانى داشت، چنان که بعد از پيروزى ايران در عمليات فتحالمبين خبرگزارى آسوشيتدپرس از واشنگتن گزارش داد.
«ايران پس از برترى يافتن بر نيروهاى عراقي، در جبههى جنگ و پس از فايق آمدن بر چريکهاى ضد دولتى (منافقين) اکنون کشورهاى نفتخيز خليج فارس را به وقوع انقلاب در آنها تهديد کرده است. سياست مداران امريکايى در محافل خصوصى خود گفتند آيتالله خمينى بر خلاف تصور ما سقوط نکرد..... وى در قدرت است.
راديو بىبى سى نيز طى دو روز متوالى با تاکيد بر پيروزى رزمندگان اسلام به نتايج و ابعاد رو به گسترش آن در منطقه اشاره و تاييد کرد.
«چشم انداز پيروزى نهايى ايران و سرانجام سقوط رژيم صدام حسين رابايد زنگ خطرى براى بسيارى از کشورهاى منطقه تلقى کرد چنين شکستى براى صدام حسين، مىتواند ملاحظات صرفا نظامى را بر تمامى منطقهاى حاکم کند اهميت سياسى و استراتژيک آن ساير قابل توجه است.
انجام عمليات فتحالمبين باعث آزادسازى بخش وسيعى از خاک کشور شد و علاوه بر خسارتهاى مادى و نظامى از نظر روانى نيز ارتش عراق را دچار شکست فاحشى کرد.
-کارنامه توصیفی عملیات هشت سال دفاع مقدس،نوشته ی علی سمیعی،نشر نمایندگی ولی فقیه درنیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی-1376
-خبرگزاری ایسنا
khamenei.ir-
hawzah.net-
navideshahed.com-
magiran.com-