راسخون

اشعار ولادت امام حسن (ع)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مرغ روحم یکه تازی می کند
با دل سرگشته بازی می کند
پر گشوده از درون تا به برون
تا سراید شرح شوق در درون
تا بگوید زاشتیاق وافرم
وز من و دلدادگی بر دلبرم
گوید از حال من وتوصیف یار
ازطلوع روی دلجوی نگار
آینه بندان ،چراغان هستی است
شب شب شور وسرور ومستی است
آسمان را نور افشانی کنید
دل مهیا بهر مهمانی کنید
خانه وحی است امشب غرق نور
می رسد بر گوش آوای سرور
شب شب دلهای شیدایی شده
خانه زهرا تماشایی شده
دیده ها محو تماشا گشته است
محو روی طفل مولا گشته است
نور می تابد به اقصای زمین
از سوی بیت امیرالمومنین
از زمین و آسمان آید ندا
چشم تو روشن علی مرتضی
ماه در ماه ضیافت شد پدید
حضرت حسن آفرین حسن آفرید
چهارمین معصوم و دوم مقتداست
هدیه ارزنده ماه خداست
حسن رویش را ندارد آفتاب
جذبه می گیرد ز رویش ماهتاب
حسن او حسن خدایش را نشان
سید جمله جوانان جنان
حسن خلقش همچنان پیغمبر است
جذبه چشمش بسان حیدر است
از سراپایش رسد بوی خدا
از شمیم دلکشش پر شد فضا
نور رویش نور وجه اللهی است
مستمندش صد کریم طایی است
برق شادی تابد از آیینه ها
دیدنی گشته سرای مرتضی
مهد نازش گشته آغوش رسول
ذکر لالایی به لبهای بتول
کیست این دردانه پیغمبر است
اولین دلبند و پور حیدر است
کیست این که صاحب خلق نکوست
حاصل تزویج نور ونور اوست
کیست این بر ماسو الله مقتداست
سبز پوش اهل بیت مصطفاست
مثنوی وصف او بی منتهاست
 او کریم آل طه مجتباست
کیست او دارو ندار فاطمه
مونس شبهای تار فاطمه
روشنی بخش دوچشم مادر است
رازدار رازهای مادر است
صبر را مقهور کرده صبر او
غربش باشد عیان از قبر او
در غریبی کس چنان او نیست نیست
چون حسن تنها ترین سردار کیست
چشمها از غربتش دریا بود
دیده گریان غمش زهرا بود
ماهی دریا  بگرید بهر او
سایه بانی هم ندارد قبر او
کاش چون شمع مزارش می شدم
در بقیع شب زنده دارش می شدم
کاش با مژگان چشم و اشکها
آب وجارو می زدم صحن و را
بهر هرکس غمگساری یا حسن
در مدینه سفره داری یا حسن
مستمند یک نگاهم کن نگاه
بشنو از دل سوز وآهم سوز وآه
رو به سوی تو برم دست نیاز
خانه تو همچنان باز است باز
من فقیر و تو کریمی  مجتبی
مشکل آوردم برت مشکل گشا
دستهایت صد گره وا میکند
دست تو والله غوفا می کند
 

 

شاعر : مجید رجبی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ما را نشانده اند سر سفرهٔ کریم
یکباره خوانده اند سر سفرهٔ کریم
از عرش هم تمام ملائک یکی یکی
گیسو فشانده اند سر سفرهٔ کریم
از بس کریم بود که انگشت بر دهن
یک عده مانده اند سر سفرهٔ کریم
حاتم که هیچ، طایفه ی حاتمان همه
خود را رسانده اند سر سفرهٔ کریم
مهمانِ خوانده هست ولی باز بیشتر
خیل نخوانده اند سر سفرهٔ کریم
...
اصلاً بهشت را به پشیزی نمی خرند
آن ها که مانده اند سر سفرهٔ کریم

 

شاعر : مهدی صفی یاری

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

دسته گل باغ خدا – عشق دلها حسن جان
مه رحمت زَنَد خنده      
به جمالت حسن جان
که صفا می دهد هستی  
 به وصالت حسن جان
دسته گل باغ خدا – عشق دلها حسن جان
حسنی تو که عالم را   
  به عطایت امید است
تو کریمی که با لطفت    
 شب ما صبح عید است
سید آل النُّجبا – عشق دلها حسن جان
گل یاسین گل طاها  
 گل کوثر گل نور
کرم و رحمت و احسان    
 ز تو گردیده مشهور
از تو شفا از تو صفا – عشق دلها حسن جان
لب تو مصطفی می بوسد    
 به هزاران بهانه
ز نشاط و طرب بوئید
 گل خود عاشقانه
 معجزه و عشق و وفا – عشق دلها حسن جان
حرم از قبله می پرستد   
 ره عشق و ولایت
که نمازخدا جویان  
ز تو دارد عنایت
کعبه و قرآن ودعا – عشق دلها حسن جان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

با غم عشق تو تا یار،دل زار من است      بهتر از خلد برین،گوشه‌ی بیت الحزن است
نه غم حور و نه اندیشه‌ی جنت دارم      از زمانی که مرا بر سر کویَت وطن است
قصه‌ی عشق من و حُسن تو ای مایه‌ی ناز     نُقل هر مجلس و زینت ده هر انجمن است
بعد از این یاد،کس از لیلی و مجنون نکند      حُسن اگر حُسن تو و عشق اگر عشق من است
تویی آن یوسف ثانی،که ز یک جلوه‌ی حُسن       محو دیدار تو،صد یوسفِ گل پیرهن است
از پی دیدن رخسار تو موسای کلیم        سال ها بر سر کویَت به عصا تکیه زن است
آدم و نوح وسلیمان و مسیحا و خلیل       همه را مِهر ولای تو،به گردن رَسَن است
خَلق گویند:بگو دلبر و معشوق تو کیست       که تو را در غم او این همه رنج و مِحَن است
چه بگویم که نَم از یَم نتوان وصف کند        دُرّه را ذَرّه نداند،چه بها و ثمن است
به مدیحش نتوان گفت که آن ماه جبین       سر و سیمین بدن و خسرو شیرین سخن است
ثمر باغ رسالت،گُهر بحر وجود     والی مُلکِ ولایت،ولی مُؤتمن است
اولین سِبط و دوم حجت و سِیّم سالار     چارمین عصمت حق و یکی از پنج تن است
نام نامیش حسن،خُلق گرامیش حسن      پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است
روی حسن،موی حسن،بوی حسن،خوی حسن      یک جهان جوهرحُسن‌است‌که‌ دریک‌بدن‌است
«ذاکر»از مدح همه خَلق،فرو بسته زبان        لیک در مدح حسن طوطی شکّر شکن است

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

چراغ و چشم رسول خدا امام حسن
به جن و انس و ملک مقتدا امام حسن
هزار بارم اگر سر جدا شود، دستم
ز دامن تو نگردد جدا امام حسن
در آن زمان که نبوديم ما، ز لطف خدا
ولايت تو عطا شد به ما امام حسن
عجيب نيست مسيحا اگر شود بيمار
ز خاک کوي تو گيرد شفا امام حسن
تمام ارض و سما سفره کرامت توست
کريم کيست به غير از شما امام حسن
فداي خلق کريمت شوم که دشمن هم
کند ز کثرت عفوت حيـا امـام حسن
هـزار مـرتبه جـانم فـداي آن پدري
که کرد با تـو مـرا آشنـا امـام حسن
ز کـوه طـور بـود زائـر مـدينه کليم
شود به کوي تو حاجت روا امام حسن
که گفته دور بقيع تو نيست زوّاري؟
ستـاده‌اند همـه انبيـا امـام حسن
بـه غـربتِ حرم بي‌چراغ تو سوگند
که هر دلي حرم توست يا امام حسن
بـه روز حشر کـه پيغمبران گرفتارند
تو را زنند خلايـق صـدا امـام حسن
دهان و صورت و چشم و لب تو را بوسيد
هـزار بـار رسـول خـدا امـام حسن
هماي قافِ اجابت هميشه رام کسي است
که در حريم تو خوانَد دعا امام حسن
کريـم آل محمّـد کـرامتي فـرما
که من به کوي تو باشم گدا امام حسن
ز پايداري و صلح و سکوت و صبر تو بود
ظهـور واقعـه کـربلا امــام حسن
سکوت توست نبرد و قيام تو همه صبر
گـرفت از تـو ولايت بقا امام حسن
ميان زخم تن و زخم دل تفاوت‌هاست
کـه زخـم دل نپذيـرد دوا امـام حسن
نه دشمنان، به خدا خيل دوستان کشتند
تو را ز زخم زبان، بارها امام حسن
به ننگ قتل تو هر چند «جعده» شد مشهور
«مغيره» کشت از اول تو را امام حسن
روا نبود که با آن هجوم زخم جگر
تو را کشند به زهر جفا امـام حسن
روا نبود تن پاک تو به دوش حسين
شـود نشـانه تيـر خطا امـام حسن
خدا گواست که مثل تو اي غريب وطن
ستم نديده کس از آشنا امام حسن
نـه جـراتي که بگريم کنار تربت تو
نه رخصتي که بگيرم عزا امام حسن
چو شمع سوخته با اشک بي‌صدا زوّار
ستاده دور مزارت بپـا امام حسن
چقـدر دور مـزار تـو بشنود شيعه
ز دشمنان شما نـاسزا امـام حسن
تمام ثروت «ميثم» بـوَد همـان دل او
که هست هر شب و هر روز با امام حسن

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امشب که ستاره علی پیدا شد
تابید و فروغ دیده زهرا شد
باب دگری باز شد از باغ بهشت
 تا چشم حسن به روی زهرا وا شد
***
تبریک که سبط مصطفی می آید
 زیبا گل باغ مرتضی می آید
ای اهل ولا کریم آل طاها
 یعنی که امام مجتبی می آید
***
اوصاف حسن به هر زبان باید گفت    
 مدحش به عیان و به نهان باید گفت
میلاد امام مجتبی را امشب  
تبریک به صاحب الزمان باید گفت

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

آمده نو گل ولا ، غنچه باغ مصطفی          
 نور دو چشم مرتضی ، نور دو چشم مرتضی
بگو به زهرا چشم تو روشن (2)
فروغ چشم من رسد ، زینت انجمن رسد   
حُسن رسد حَسن رسد ، حُسن رسد حَسن رسد
بگو به زهرا چشم تو روشن (2)
ماه جوانان جنان ، امام جمله انس وجان      
  قدم گذارد به جهان ،قدم گذارد به جهان
بگو به زهرا چشم تو روشن (2)
خلیفه پیمبری ، دسته گل پیمبری          
  به ما سوی تو سروری ، به ما سوی تو رهبری
بگو به زهرا چشم تو روشن (2)
یک نظری به ما نما، حاجت ما روا نما                 
 درد همه دوا نما ، درد همه دوا نما
بگو به زهرا چشم تو روشن (2)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

تا درحرم قرب تو یابد دل من راه

از یده فشانم دم و از سینه کشم آه
ای ماه مدینه       جانم به فدایت        مرغ دلم امشب      پرزد به هوایت
مظلوم حسن جان
دانی که به  دل آرزوی کوی تو دارم
با یاد بقیع تو شده خون دل زارم
با یاد مدینه       دل درتب و تاب است     یاد حرمی که    از کینه خراب است
مظلوم ...
امشب سر خوان تو گدا آمده آقا
 با دست تهی آمد ه ام ای شه والا
ای ابر کرامت      بنگر چو کویرم      یک عمر کنار      خوان تو فقیرم
مظلوم

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

غم و غصه از تو دلها جدا شد جدا شد
نیمه ماه عزیز خدا شد خدا شد
نو گل فاطمه از ره رسیده رسیده
دنیا همچون گل رویش ندیده ندیده
دنیا همچون گل رویش ندیده ندیده
تو دریا موج عشقت میزنه ای شه و دلبر
که آنم پسر حیدر دلبند پیمبر
یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن
جون زهرا به نگاه تو بسته تو بسته
چشم حیدر به نظاره نشسته نشسته
هر ملک نغمه شادی میخونه میخونه
این دلم عاشق عشقت میمونه میمونه
خدایا هستی من
فدای ناز قدمهاش
به فدای دونه دونه
غربت و غصه و دردهاش
یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن
نداره عالمی همچون تو شاهی تو شاهی
زندگیم قربون اسمت الهی الهی
اسم تو معنی اصل بهشته بهشته
عشق تو با دل و جونم سرشته سرشته
تو رویا کنار قبر غریب تو می شینم
با چشمام یه نگاه چشمای ناز تو می بینم
یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن
ای که بر ارض و سماوات امیری امیری
چی میشه دست منو تو بگیری بگیری
آقا جون حرف دل من همینه همینه
که بشم زائر شهر مدینه مدینه
دل من تا ابد دیوونه وار در شور و شینه
اسیر حرم شاه تو بین الحرمینه
یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین
شاعر:حسین سیب سرخی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اگر کریم تویی مابقی گدا هستند
همیشه در طلبت دست بر دعا هستند
طبیب را چه نیازی است، نسخه کافی نیست
تمام مردم این شهر مبتلا هستند
بگو که حاتم طائی بیاید آقا جان
بگو که مدعیان کرم کجا هستند؟
تویی که زندگی ات را سه بار بخشیدی
بقیه پیش تو در حد بچه ها هستند
کریم زاده همین است، دست او باز است
بقیه جیره خور سفرۀ شما هستند
تو ارث برده ای از آفتاب و آئینه
یتیم، اسیر، گدا با تو آشنا هستند
تو کافی است که لب تر کنی وگرنه همه
به وقت وصف تو در اصل با خدا هستند
خدا چقدر مرا دوست دارد آقا جان
وگرنه اینهمه مردم که بی شما هستند.
خدا کند که کریمان همیشه خوش باشند
که تکیه گاه دل خلق بینوا هستند

 

شاعر : مهدی صفی یاری

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ای کرم، خاک قدم‌هـای گدای در تو
ی فـدای نظر حُسن خـدا منظـر تـو
چشم ارباب کرم مانده به دست کرمت
آبـرو یافتـه خورشیـد ز گـرد حرمت
عرش، خشتی‌ست ز ایوان رفیع تو حسن
وسعت ملک الهی‌ست بقیع تو حسن
مهر تو شیرۀ جان، میوۀ باغ دل ماست
قبر بی‌شمع و چراغ تو چراغ دل ماست
پســــر اول زهــــرا و امـــام دوم
چارمین فـرد ز پنجـی و فـروغ سوم
بوسه‌های نبوی بـر دهنت گل کرده
آیت وحی خـدا از سخنت گل کرده
بوسه برداشته پیوسته دعا از لب تو
شانۀ عرش، نشـانِ نبـوی مرکب تو
حسنـی؛ حُسن خدای احـد ذوالمننی
در کمال و ادب و حسن و ملاحت حسنی
تو کریمی تو زعیمی تـو امامی تو ولی
کرده ده‌سال امامت به حسین‌بن‌علی
سینـه و شانـه و آغـوش محمّد جایت
گـل لبخنـد خـدا ریخته بـر سیمایت
وسعت ملک خدا سفرۀ مهمانی توست
خوش‌ترین ذکر خداوند، ثناخوانی توست
تـو ز طفلـی غــم ایـام، مکـرر دیدی
سوختی، آب شدی، داغ پیمبـر دیدی
شاهـد غـربت و تنهایی حیــدر بودی
تـا اُحـد گریه‌کنان همـره مادر بودی
تـو درِ خانــۀ آتـش زده را مـی‌دیدی
مادرت نقش زمین می‌شد و می‌لرزیدی
قاتلت اوست که در پیش دو چشمان ترت
تازیانــه زده بــر مــادر نیکـو سیـرت
قاتلت اوست که با خشم، لگد بر در زد
مـادرت نالـه کشیـد از جگـر و پرپر زد
دوست هم طعنـه زد و قلب تو آزرد به قهر
آخرین قاتـل تو زخم‌زبـان بـود نه زهر
زندگانیت همه خون جگـر خوردن بود
کوه انـدوه، سرشـانه خـود بـردن بـود
خورد شمشیر ستم تا که به فرق پدرت
زم آن تیغ شـد و رفت فرو در جگرت
گشت هر روز جسـارت به تو از اعدایت
بلکـه سجـاده کشیدنـد ز زیــر پــایت
نـه فقـط در غـم تو حیدر و زهرا گرید
بهـر تـو مـرغ هـوا، ماهـی دریـا گریـد
گر چـه در زندگی‌ات ظلم فراوان کردند
در عوض موقع تشییع تو جبران کردند
عـوض گـل کـه گذارنـد بـه آیات تنت
لاله‌هـا تیر شـد و رفـت فـرو در بـدنت
چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد
چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد
تیرهایی که بر آن نخـل گل یـاس زدند
همـه را بـر جگـر حضـرت عبـاس زدند
داغ‌هــا بـــر جگــر آل علــی بنهـادند
خوب بر ختم رسل اجـر رسـالت دادند
زخم‌هـا گشت نمایـان ز حجـاب کفنت
تـا حسین‌بن‌علـی تیــر کشیـد از بدنت 
سوزهـا را بـه درون جگـر خـود پوشید
تا که تیر از گلـوی کودک شش‌ماهه‌ کشید
تیر خصم از تن و تابوت گذشت و ناگاه
رفـت در دیــدۀ عبــاس و دل ثــارالله
شـد یکی از شـرر زهـر و ز تیر دشمن
تن صدچاک حسین و جگر پاک حسن
دل هـر سوخته‌دل گشت دیار غم‌شان
اشک «میثم» همه‌جا باد نثار غم‌شان
شاعر:غلامرضا سازگار

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در مدح تو باید كه ببندیم دهان را
وقتی كه بریدند ادیبانه زبان را
بازار سر زلف تو از بس كه شلوغ است
انگشت به لب كرده زلیخا صفتان را
وصف مژه ها و خم ابروت مرا كشت
زحمت نده صیاد دگر تیر و كمان را
با تكه كلافی به وصال تو رسیدم
زهرا به حسابم زده این سود كلان را
تا سفره ی احسان كرم خانه تان هست
سائل نخورد ثانیه ای غصۀ نان را
ما بهتر از این روضه بهشتی نشناسیم
بهتر كه بچسبیم همین نقد جهان را
با طشت نگو كوچه ی غم خون جگرت كرد
ترسم كه به زینب برساند جریان را

 

شاعر : وحید قاسمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ای مــــــــــــــــــاهی دریا برایت گریه كرده
پـــــــــــــــــیغمبر و زهرا برایت گریه كرده
عــــــــــالم محیط غربتت، زائر ندارد تربتت
مـــــــــــــظلوم حسن جان، مظلوم حسن جان
ای   اولین   مـــــــــــــــــظلوم عالم، بعد بابا
در خـــــــــــانه خود هم غریب از جور اعدا
شـــــــــریك زندگانیت، گردیده خصم جانیت
مـــــــــــــظلوم حسن جان، مظلوم حسن جان
بـــــــــــــــــــا آنهمه صِدق و صفا و پاكی دل
شــــد مُـــــــــــــــزد خوبیهای تو زهر هلاهل
پیوسته شد خون بر دلت، تا همسرت شد قاتلت
مـــــــــــــظلوم حسن جان، مظلوم حسن جان
هــــــــــــــــنگام تشییعت به جای ذكر و تكبیر
تـــــــــــــــابوت و تن با هم یكی گردیده از تیر
کــــــــــنار قبر مادرت، شد تیر باران پیکرت
خــــــــــــــــالی بودن صحن غم افزای بقیعت
بـــــــــــــــــــــر زائرینت بسته درهای بقیعت
سلام مـــــــــا به قبر تو، درود ملا به صبر تو
شـــــــــــــــــــبها بود زوار قبرت گرد صحرا
آبــــــــــــــی نمی ریزد بر آن جز اشک زهرا
فدای لطف و کرمات، ما را رسان در حرمت
مــــــــــــــظلوم حـــــــــــــسن جـــــــــان (2

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

یاس ها با نفس یاسمن افطار کنند
علی و فاطمه چون روح و تن افطارکنند
حسن آمد که در خانۀ او شاه و گدا
همه با ذکر غریب وطن افطارکنند
خود ماهی و اگر روز به بیرون بروی
تا ببینند تو را مرد و زن افطار کنند
تازه از نور فراوان تو در مکه که هیچ
روزه داران عراق و یمن افطار کنند
گوش کردم که میایی خبرت مستم کرد
چه کسی گفته فقط از دهن افطار کنند
تا شما پشت در بیت یتیمان هستی
اهل خانه همه با در زدن افطار کنند.

شاعر : مهدی رحیمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

نوشته دست حق برتارک جان

حسن تنهاترین سردارمیدان

نوشته باسرانگشت طلائی

بیاحاتم براین درگه گدایی

نوشته اودلی  صد پاره دارد

هزاران عاشق وآواره دارد

نوشته عاشقی باشدگناهش

ملک سوزدپرش ازسوزآهش

نوشته این چنین برروی شیشه

که عاشوراازاوبگرفته ریشه