راسخون

اشعار ولادت امام حسن (ع)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

از بس که حُسن نام تو شد مشق جوهرم
عطر بقیع می‌وزد از باغ دفترم

شوق بهشت سهم بقیه، ز من مخواه
از گندم مزار شما ساده بگذرم

مسکین، یتیم، اسیر، همه زود آمدند
مثل همیشه در صف این خانه آخرم

نقش است بر کتیبه‌ی خلقت هو الکریم
ثبت است بر جریده‌ی عالم هو الکرم

من خواب دیده‌ام پس از آبادی بقیع
نذر ضریح توست النگوی مادرم

آنقدر حلقه بر در این خانه کوفتم
حالا خودم کلون قدیمی این درم

گفتند سائلان که پس از تو کجا رویم
گفتی که این شما و سرای برادرم

این‌ها دو واژه‌اند که با هم غریبه‌اند
بر صفحه چون دو خط موازی: حسن، حرم

شاعر : میلاد حسنی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

بوسه به دیوار

دل‌خسته آمدم به درت تا گدا شوم

مهمان غربت حسن مجتبی(ع) شوم

من یاکریم گوشۀ صحنت... پرم بده

تا در بهشت خاکی مادر، رها شوم

با افتخار نوکری‌ات قد کشیده‌ام

یک روز می‌رسد که به پایت فدا شوم

گمنام کوچه‌های مدینه! خودت بگو

تا با غم مدینه کمی آشنا شوم

ای کاش! شعله‌ور شوم و در بقیع‌تان

شمع مزار نور دل مرتضی(ع) شوم

جای ضریح، بوسه به دیوار می‌زنم

رخصت بده که خادم صحن شما شوم

آرام گریه می‌کنم و دم نمی‌زنم

تا با سکوت مهدی(عج)  تو هم‌نوا شوم

این بار هم به خاطر سقا(ع) قبول کن

بعد از مدینه زائر کرب و بلا شوم

دل را گره زدم به درِ بستۀ حرم

مگذار از مسیر شهیدان جدا شوم

شاعر : نعیمه امامی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

زخم تو خورده نمک

زهر، کاری شده و بال و پرت می‌سوزد

زخم تو خورده نمک... چشم ترت می‌سوزد

 

نه از آن زهر، که از خاطرۀ کوچه و در

قد و بالای تو... پا تا به سرت می‌سوزد

 

ردِ خون روی درِ سوخته جا مانده هنوز

مادرت پشت در است و پدرت...! می‌سوزد

 

ظهرِ یک حادثه در کرب و بلا... می‌دانی...؟

با لب تشنه گلوی پسرت می‌سوزد

 

جان زینب نفسی تازه کن ای شاه غریب!

دارد انگار تمام جگرت می‌سوزد

 

از غم خواهر و آن بزم حرامی، جانت

شعله‌ور گشته همه دور و برت می‌سوزد

 

یادشان رفته که نان و نمکت را خوردند

 تار و پود کفنت پاره...، سرت می‌سوزد

 

نه حرم داری و نه صحن و سرایی آقا

جان شیعه ز دعای سحرت می‌سوزد

 

هر زمان مادر تو، فاطمه(س) را یاد کنیم

یک سبد یاس به باغ نظرت می‌سوزد

شاعر : نعیمه امامی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

بند اول:
مرهم نداری ، محرم نداری، واست بمیرم آقا همدم نداری
داری ولیکن ، خواهر برادر
تا هست حسین و زینب پس غم نداری
بارونم چشمام پرِ ابره آقا! ، حیرونم از این همه صبر آقا ، گریونم بی مضجعه قبر آقا
جبرائیل زائر هر شب تو
تا دنیاست جاریه مکتب تو
جانسوزه، سوز آه و تب تو ، مولانا
(مولانا یا امام مجتبی)(4)
بند دوم:
ای جان جانان ، ای روح و ریحان
ای گوشواره ی عرشِ حق حسن جان
طبعت منیعه ، سفره ت وسیعه
از خوان تو کرم میگیره سلیمان
چشم من ، دنبال حریم یاره
دست من ، تو دست کریم یاره
اونی که، عشق نوکریمه یاره
زخم عشق، به خدا که کاریه
مسکینم، درد من نداریه
خرجم کن، صدقه جاریه ، مولانا
(مولانا یا امام مجتبی)(4)
بند سوم:
هر دل که باشه ویروونه عشقه
باده گرفتن از این میخونه عشقه
دل بی قراره نذر نگاره
واسه تو جون سپردن قانون عشقه
هر کوچه پای قدمت شلوغه
اطراف خوان کرمت شلوغه
خواب دیدم صحن حرمت شلوغه
تعبیر خوابم اینه که دارم
واسه تو خشت و آجر میارم
گلدسته واسه صحنت می ذارم ، مولانا
(مولانا یا امام مجتبی)(4)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ما هرچه که هستیم غلام حسن هستیم 2 
دیوانه و سرگشته ی نام حسن هستیم 
یک بار نشد روزی مارا نرساند 2
شرمنده ی الطاف مدام حسن هستیم 2 
با مرد جزامی سر یک سفره نشسته است 
دیوانه ی این لطف و مرام حسن هستیم 2
اصلا به کسب ربط ندارد که همه عمر 
ریزه خوره دستان امام حسن هستیم 
صلح حسن از هر نظری عین قیام است 2
ما تابع این صلح و قیام حسن هستیم 2
(از صلح حسن هست حسینی شدن ما 
باید بنویسند حسن بر کفن ما 2))2

 

ما زنده از آنیم که آرام نگیریم 
ترسی به دل از فتنه ایام نگیریم 
از روز ازل نوکر این خانه شدیم و 
جز بر در این خانه سرانجام نگیریم 
(مجنون حسینیم همه شهر بدانند 
زشت است که مجنون حسن نام نگیریم) 2
هر کس به طریقی بشود مست ولی ما 
جز لب پیمانه ی او کام نگیریم 
هر وقت بنا شد که بسازند حرم را 
ما کارگری کرده و انعام نگیریم 
(روزی برسد صاحب زوار شود او 
مانند امامان حرم دار شود او) 2
او شاه کرم هست و برایش حرمی نیست 
بالاتر از این غم به خدا هیچ غمی نیست 
حکام عرب را چه به این خاک مطهر 
افسوس بقیع دست امیر عجمی نیست 
این بی حرم آن قدر کریم است و کریم است 
که بخشش صد حاتم طایی رقمی نيشت 
آقای بقیع چه غریب است خدایا 
در خانه ی خود کشته شدن داغ کمی نيست 
از ماتم او عرش خدا غرق عزا شد 
افسوس که این مرثیه را محتشمی نیست
(باید بسرایند همه از کرم او 
تجدید بنا میشود آخر حرم او) 2

شاعر : حسین سازور

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

((دیگه حرفام اشاره س، نفسم پر شراره س
دیگه از داغ مادر ، جیگرم پاره پاره س)) ۲بار

دارم میرم با یاد غم یار و (ماجرای کوچه) ۲بار
خزون شدم با خزون بهار و (ماجرای کوچه) ۲ بار
آتیش زده باز تموم دلارو (ماجرای کوچه) ۳بار

((برادرم عزا گرفته
کار دلم بالا گرفته)) ۲بار
یکی با سیلی عمر من رو
میون کوچه ها گرفته

((دیگه حرفام اشارس،نفسم پر شرارس
دیگه از داغ مادر ، جیگرم پاره پارس)) ۲ بار

 

شهر مدینه با همه وجودش (منو میسوزونه) ۲بار
چادری که خاکیه تار و پودش (منو میسوزونه)۲بار
یاد گلم با صورت کبودش (منو میسوزونه) ۳ بار

((یادمه اشک آسمونو
یاس کبود نیمه جونو)) ۲ بار
یادمه روی خاک کوچه
گوشواره های غرق خونو

دیگه چشماش نمیدید
دیگه دستاش میلرزید
توی چشمام تا خونه
جای اشک خون می جوشید

((دیگه حرفام اشارس،نفسم پر شرارس
دیگه از داغ مادر ، جیگرم پاره پارس)) ۲ بار

 

دلم با عشقت میگیره بهاء ، (ای غریب مدینه) ۲بار
معلم عشق خون خدا ، (ای غریب مدینه) ۲بار
شهید عاشورای کوچه ها ، (ای غریب مدینه) ۳ بار

((شیعه همیشه زیر دِینه
روی لبش شهادتینه)) ۲ بار
شیعه دلش همیشه بین
کوچه و گودال حسینه

(( دل عاشق اسیره 
برا عشقش میمیره )) ۲بار 
دل من تا میخونه
یاحسین پرمیگیره

شاعر : حاج محمود کریمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ببر "صبا" به نجف ، این صدای ما حسنی ها
بگو به حیدر کرار ، جای ما حسنی ها:

"چه گنبد و چه صفایی ، مبارک است علی جان
دوباره حسرت و گریه برای ما حسنی ها"

پوریا باقری

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

آواره ی عشق تو شدم در وطن از عمد
ماندم به هواخواهی تو در قرن از عمد
.
دائم گره پشت گره در کار من افتاد
بند است به دامان تو دستان من از عمد
.
من کشته آن برق ضریحم که نداری
کارم شده بر پنجره اش زل زدن از عمد
.
تو شاه کریمی و گدای تو منم من
خالیست ببین سفره ی ما اکثرا از عمد
.
توصیف جمال تو کسی کرد برایم
مستانه دریدم بخدا پیرهن از عمد
.
یک شب وسط شور حسین آخر هیئت 
شیرین سخنی کردم و گفتم حسن از عمد

محسن صرامی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

عیسی نبود اما دمش کار مسیحا کرد
یعنی که شهر مرده را با یک دم احیا کرد

ازآسمان عشق ما را تا خودش آورد
با یک اشاره قطره را راهی دریا کرد

موسای ما بی معجزه در شهر فرعون ها
آمد و راه مردمان نیل را واکرد

آمد و در امواج ظلمت، اوج تاریکی
خورشید را هدیه به قلب تیرگی ها کرد

شمشیر و تیر و خون همیشه حافظ دین نیست
گاهی بجای جنگ باید صلح امضا کرد

گاهی اگر که پای حفظ حق وسط باشد 
با قاتل توحید هم باید مدارا کرد

شاعر : محمود یوسفی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ای روزه داران رحمت یزدان عمیم است

ماه ضیافت سفره اش دست کریم است

از بخشش او ، می‌بارد اعجاز

از خنده ی او ، گل میشود باز

بوی گل سرخ ، عطر چمن شد

عید حسن شد ، عید حسن شد

******

روح الامین می آید از سوی سماوات

نازل شده نام حسن مانند آیات

شمس و قمر شد ، زائر به رویش

زهرا کشیده ، شانه به مویش

از شهد نامش ، شیرین دهن شد

عید حسن شد ، عید حسن شد

******

می ریزد از لب‌های او انوار توحید

پیغمبر ما لعل این دردانه بوسید

گهواره ی او ، شد کعبه ی جان

یوسف رسیده ، در شهر کنعان

جنت به خاک ، او بوسه زن شد

عید حسن شد ، عید حسن شد

شاعر : میثم مومنی نژاد

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

دوباره باز میخوام برم مدینه

دلم اسیر خاك اون زمینه

نمیتونم یه لحظه آروم باشم

آره آره جرم عاشقی همینه

آروم و قرار نداره سینه ی من

آقا بیا امشب دل مارو نشكن

بزار بمیرم به عشق تو یا حسن

مولا مولا مولا آقا آقا

زیبا زیبا زیبا ای گل زهرا

******

فاطمه به به چه گلی رو كاشته

كه تا حالا دنیا مثلش نداشته

خدا پای خلق جمال زیباش

گمونم اینه صد سالی وقت گذاشته

جمال قشنگش ماه بی نظیره

دل یوسفا به زلف اون اسیره

هركی نمیتونه بببینه بمیره

مولا مولا مولا آقا آقا

زیبا زیبا زیبا ای گل زهرا

******

خدای جود و كرمه این آقا

گشتم نبود مثل حسن به ولله

یه لقمه نون خشك سفره شونو

بخدا نمیدم به تموم دنیا

نوه ی عزیزو جون پیغمبره

آیینه ی سرتا به پای كوثره

اگه پا بده تو جنگ مثه حیدره

مولا مولا مولا آقا آقا

زیبا زیبا زیبا ای گل زهرا

شاعر : مجتبی صمدی شهاب

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

جلوه اش گاهی کریم العفو شد گاهی حسن
من گمان کردم عوض کرده ست خالق پیرهن

عقل را پای رسیدن نیست آنجایی که عشق
در مصاف تیغ ابرویش به تن دارد کفن

ابر لطفش در زمین نگذاشت فصلی جز بهار
از قدمهایش نمانده هیچ ردی جز چمن

چونکه او باشد شفیع ما به روز رستخیز
می شود بار گناه من به دوزخ طعنه زن

 صبح پیشانی او چون روز محشر سر زند
چاره ای بر ما نمی ماند به غیر از سوختن

کاسه ها لبریز خواهد شد اگر روزی شود
قطره ای از صبر او بین دو عالم سرشکن

حسن رو کرد و "خیال" هستیم از دست رفت
در بساطم نیست چیز دیگری جز باختن

شاعر : محمد بختیاری

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 مردی که غربت ست همه سوگواره اش
ریزد تمام عمر ز دل ها شراره اش
از کوچه ی شب ست هر آنچه کشیده ست
سبزی صورت و جگر پاره پاره اش
تابوت زخم های تنش را نهان نمود
دنیا ندید آن بدن پر ستاره اش
قاسم که مرد عرصه ی جنگاوری شده
باشد نمایشی ز جهاد هماره اش
بخشید با کرامت سبزش هر آنچه داشت
این است راه عشق نباشد کناره اش
باید که ساخت گنبد او را در آسمان
باید که کرد دست ملک را مناره اش
عمری که در مدینه ی غم خانه کرده است
تنها نسیم بانی بر یادواره اش
شعری سروده ام به هوای بقیع او...
شعری که بود غربت و غم استعاره اش
 

شاعر : مهرداد قصری فر

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

کوله بار فرشته ها پر بود، از شب بی ستاره ی یک مرد
خانه می ساخت برسر خورشید، سایه های غریب این شبگرد
راه می رفت روی بستر شب، آشنایی که رنگ غربت داشت
چشم هایش شبیه یک روزن، آسمان را به شهر می آورد
خنجری پا به پای حادثه بود، زخمی از کهنگی دهان بگشود
ارغوان بر زمین فرو افتاد، تکّه ای از بهار یک گل زرد
لرزه افتاد بر تن تاریخ، باز هم خاطرات سیلی و میخ
وَ زمین با تمام جوهر غم، غزلی تازه ساخت از سرِ درد
ماه در چشم بی کران پژمرد، آسمان، نور را به جاده سپرد
رقص ققنوس وار شب بود و، آخرین شعله های یک تب سرد
شعله هایی که بعد فهمیدند، نور اعجاز بر تنت بودند
وَ خزانی که با تو می رویید، بر تن تو بهار شد ای مرد
سرنوشت کدام غربت را، پیش چشمان تو ورق زده اند
آسمان جای چند سیلی داشت، که تو را داغ دار آن می کرد
تو کریمی شبیه باران ها، بعد بی رحمی زمستان ها
نور خود را به شهر ما برسان، از مسیر فرشته ها برگرد

شاعر : سارا سادات باختر

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را
ای آینه ی حسن خدا، یوسف مصری
با آمدنت تخته کند زود دکان را
بازار سر زلف تو  از بسکه شلوغ است
انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را
وصف مژه ها و خم ابروت مرا کشت
زحمت نده صیاد دگر تیروکمان را
با تکه کلافی به وصال تو رسیدم
زهرا به حسابم زده این سود کلان را
تا سفره ی احسان کرم خانه تان هست
سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را
زرتشت مسلمان شده ی چشم خمارت
انداختی از چشم همه دیرمغان را
ما بهتر از این روضه، بهشتی نشناسیم
بهترکه بچسبیم همین نقد جهان را
با طشت نگو، کوچه ی غم خون جگرت کرد
ترسم که به زینب برساند جریان را

 

شاعر : وحید قاسمی