راسخون

اشعار ولادت امام حسن (ع)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در بین گریه هاش تضرع زیاد شد
اشکش چکید و باز تلألؤ زیاد شد

قبل از نماز، نام تو می کرد زمزمه
بین جنون و عقل تنازع زیاد شد

تقصیر او نبود، که نامت کریم شد
نامت کریم گشت و توقع زیاد شد

ابن الکریم بودی و باب الکرم شدی
در پشتِ خانه ی تو تجمع زیاد شد

از خنده ی تو وحدت عالم کثیر شد
خندیدی آن قدر که تنوع زیاد شد

هر کس نوشت شرح حیاتِ تو گفته: در...
...بابُ الکرامتِ تو، تفرع زیاد شد

از بس جهاز و ناقه رساندی میان راه
تا زائران حج تمتع زیاد شد

روزی که در بقیع، حریمت خراب شد
غربت میان اهل تشیع زیاد شد

آیینه ی وجودیمان تار و تیره بود
تا نورتان رسید، تشعشع زیاد شد

از برکت دعای تو تا سینه زن شدیم
هیئت زیاد گشت و تواضع زیاد شد

ای پیر راه دست من خسته را بگیر
حالا که بین راه تقاطع زیاد شد

شاعر : محمد جواد شیرازی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

نشستم ببینم خدای کرم را
تماشا کنم صاحب این حرم را
تعالی ببخشم از او باورم را
بگیرم ز وی ذکر انگشترم را
طمع کرده ام پای او را ببوسم
غبار قدم های او را ببوسم
عطا او، سخا او، دوا او، شفا او
شده گوشوار حریم خدا او
نبی او، علی او، شه کربلا او
قبولی اعمال ما شیعه ها او
بهشت بدون حسن یک سراب است
حسن، منکرش مستحقّ عذاب است

شاعر : امیر عظیمی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

بخشش و جود و کرم در انحصار مجتبی ست
گردش مهر و ملک دور مدار مجتبی ست
خانه اش مهمان سرای مردم بیچاره بود
نان گرم و روی خوش اینها شعار مجتبی ست
در ملائک هیبتی مافوق اسرافیل نیست
او ولی خود بی گمان محو وقار مجتبی ست

هر شب از عرش خدا او میهمان دارد ولی
با جذامی ها نشستن افتخار مجتبی ست
او ولی الله باشد در قیام و در سکوت
افرینش مهره ای در اختیار مجتبی ست
"در حریم حضرت خورشید جای ذره نیست"
افتاب از شرم خود ایینه دار مجتبی ست
صلح او پایه گذار انقلاب عشق بود
در حقیقت کربلا هم یادگار مجتبی ست
مرد میدان جمل پی کرد چشم فتنه را
این فقط یک گوشه ای از اقتدار مجتبی ست

شاعر : حسن کردی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

به نامِ نامی خدای حسن
خالقِ عاشقان و حیِّ ذوالمن

وضو بگیرم زِ مِیِ عاشقی
 لب بگشایم و بگویم سخن

مدیحه گویم از سویدای دل
به عشقِ روی دلبرِ موتمن

اگر چه در ثنا و توصیف او
 قاصرم و بوَد زبانم الکن

با مددِ علی و اِذنِ احمد
 بگویم از حسن ، به هر انجمن

آمده زیبا پسری که عالم
زِ مقدم او شده باغ و گلشن

دود نمایید ، همه اسپند و عود
 به کوری حسود و هر اَهرمن

فاطمه مادر و علی پدر شد
درودِ ما به زهرا و بوالحسن

وَه چه رخی ، وَه چه  لبی ،چه مهی
 یوسفِ کنعانی گل پیروهن

عسل چکد ، زِ لعلِ لبهای این
 نگار نازنین سیمین بدن

بوسه رباید علیِّ مرتضی
 از لب این  کودک  شیرین  دهن

طعنه زند  طلعتِ گلچهره اش
 به سوسن و نسترن و یاسمن

عطرِ دلاویزِ خوشِ تنِ او
خوشبوتر و خوشتر ، زِ مشکِ خُتن

زلف چلیپایی او شام  تار
  سلسله  مویش ، شکن اندر شکن

شمس سما ز روی این قرص ماه
 گرفته نور و گشته گرم و روشن

به پیش طاق ابرویش واجب است
 سجده نمایند همه ی مرد و زن

هر آن که دیده  رخ  بی مثالش
 مات  جمالش  شده  گفته اَحسن

زاهد پاکیزه سرشت از بهشت
 سخن مگو ، خطبه مخوان ، دَم مزن

برای هر سینه زنِ حسینی
روی حسن ، بُوَد بهشتِ عدن

شاعر : حمیدرضا گلرخی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ای که تویی افضل مخلوقها
اعظمی از تمام معشوقها
تو معنی واقعی کریمی
کریمی و غریبی و رحیمی
به لوح دل تویی که شاه بیتی
رئوفی و کریم اهل بیتی
به هر زبان نام تو جاری شود
گره ز کار عالمی وا شود
اگر جهان حسین را عاشق است
حسین هم فقط تو را عاشق است
به چهره عباس کند دلبری
لیک تو داری نمک دیگری
اگر زبان در آورد قلب من
نیم حسین گوید و نیمی حسن
به این همه جود و کَرَم که داری
به حیرتم چرا حرم نداری
طلایه دار صلح و پاکی تویی
خون جگر چادر خاکی تویی
تو شاخه گل شکسته دیدی
تو باغبان دست بسته دیدی
مرد اگر دیده ز غم تر کند
راز دلش بیان به همسر کند
همسر تو نه راز دار تو بود
باعث صد گره به کار تو بود
مزار تو بسکه غریبانه است
نشان ز غربت تو در خانه است

شاعر : سعید خرازی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

هرچند وصله وصله ای ناجور باشد
«بی اعتنایی» از کریمان دور باشد

از بس کریمی حق بده وقت گدایی
حتی گدای خانه ات مغرور باشد

حالا که درحد حریمت نیست عالم
قبرت درون سینه ی پرشور باشد

شیعه به احداث حرم ها شوق دارد
تا چشم بد خواه حسودان کور باشد

معمار ایرانی تمام سعیش اینست
صحن و سرایت تا ابد مشهورباشد

چیزی نمانده در حرم هییت بگیریم
بالا سر شیعه نباید زور باشد

شاعر : وحید کردلو

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

روزگاریست که من عبدِ سرایت شده ام
همه دم زان که نمک گیر عطایت شده ام

تویی ارباب و منم نوکر دربار شما
دل خوشم زان که در این خانه گدایت شده ام

نفروشم به جهان خاک قدم های تو را
شکر لله ز ازل خاکِ عبایت شده ام

نورِ خورشید خجل میشود از نور رخت
منِ مجنون همه دم مستِ لقایت شده ام

همه از فیضِ دعاهای تو باشد به خدا
من اگر شیعه شدم یا که هدایت شده ام

تو کریمی و کرم می چکد از لعلِ لبت
تو کرم کردی و من مستِ ولایت شده ام

جانِ سالار شهیدان تو دعایم بنما
که منِ غمزده محتاجِ دعایت شده ام

خوش به حالش که فدایت شود ای نورِ خدا
کاش الساعه بپیچد که فدایت شده ام

بگذر از جرم من ای حضرت اربابِ کریم
چون که در نزد خدا نامه سیاهت شده ام

گفته بودی که بگیری همه دم دستِ مرا
تو وفا کردی و من ماتِ وفایت شده ام

منِ ماتم زده را باز هوایی بنما
منِ ماتم زده محتاجِ هوایت شده ام

شاعر:؟؟؟؟

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

گسترده اند ، سفره ی دارالنعیم را
سوزانده اند ، شعله ی داغ جحیم را

کوثر به جوش آمد و دریا خروش کرد
با خویش برد طعنه ی تلخ عقیم را...!

با هر حسن حسن ، حسناتم زیاد شد
طوری که ، محو کرده تمام بدیم را

کا«مـ«ـل شده است علـ»ـم« و قلـ»ـم« های کال ما
مهرت  گذاشت در پی ما ، حرف »مـیم»  را

از» من »   الی   «تو» در رمضان الکریم ها
بگشوده اند ، صد طرق مستقیم را

گویی برای بودن هم آفریده اند
دست من و عبای امام کریم را

بر روی شانه های پیمبر کشیده ای
...تصویر شاعرانه سیب دو نیم را

شیعه بدون لطف امامش شکستنی است
آقای مهربان ..! ، پدری کن یتیم را

ما با توائیم ... با تو ... وَ سوگند میخوریم
در روز حشر هم به تو پیوند می خوریم ...

شاعر : یاسر حوتی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

سلام ِ من به حَسَنْ شاهِ بی مِثال و قَرین

سلام ِ من به حَسَنْ نورِ چشم ِ اهلِ یقین

 

سلام ِ من به صفایَش به صُلحِ بی مَثَلَش

سلام ِ من به حَسَنْ پیشوایِ اهلِ یمین

 

سلام ِ من به تو ای جلوه گاهِ حضرت حق 

سلام ِ من به تو اُستادِ جبرئیلِ امین

 

سلام ِ من به تو ای قبله ی بدونِ حرم

سلام ِ من به تو ای نورِ آسمان و زمین

 

سلامْ میدَهَمَت ای سرورِ قلبِ نبی

اِی آنکه حبِّ تو باشد کلیدِ خُلدِ برین

 

هزارْ شُکرْ که هستم غلام ِ درگَهِ تان

نباشَدَم به جهان منصبی فراتر از این

شاعر : افشین منصوری فر

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

شکسته بالم، اگر طاقت پریدن نیست
از آسمان تو هم تاب دل بریدن نیست

هر آنکه میوه ی کالی ست در طریقت حق
بدون بندگی ات لایق "رسیدن" نیست

شکوه منظره ات در نـگـاه نقـاشـان
به هیچ بوم و دری قابل کشیدن نیست

فقط شنیده ام از جود و بخششت اما
هزار بار شنیدن که مثل دیدن نیست

بخر به عشق دلم را که خواهشی بر لب
برای عاشق دلخسته جز خریدن نیست...

شاعر : ابراهیم چاوشی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

صحن و حرم و گنبد و گلدسته نداری
بر روی کسی خانه ی در بسته نداری

آنقدر غریبی که در ایام شهادت
در هیچ خیابان علم و دسته نداری

بخشنده ای و کار به این که درِ خانه
مست آمده يا زاهد وارسته نداری

جانم به فداي تو كه در قلب سپاهت
حتي دو سه فرمانده ی دلبسته نداری

افسوس که جز گرد و غبار نفس باد
اطراف خودت زائر پیوسته نداری

در سینه ی هر شیعه حرم داری اگرچه
بالای سرت گنبد برجسته نداری

میترا سادات دهقانی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

تا بخشش عطای کریمان همیشگی ست

در این محیط بوی خوش نان همیشگی ست

 

آنها گدایشان غم فردا نمیخورد

اینجا بنای سفره احسان همیشگی ست

 

دست کریم خسته بخشش نمیشود

هر چند التماس گدایان همیشگی ست

 

آقایی و کمال حسن جان فاطمه

مانند آیه آیه قران همیشگی ست

 

از عرش و فرش بر در او صف کشیده اند

اینجاست رفت و امد مهمان همیشگی ست

 

در خشکسال زندگی و قحطی امید

در خانه اش ترنم باران همیشگی ست

 

لبخند او خلاصه هر مهربانی است

رو به گدا تبسم ایشان همیشگی ست

شاعر : حسن کردی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

جلوه ی هل اتی امام حسن
لطف و مهر و صفا امام حسن
حُسن و حجب و حیا امام حسن
چشمه سار سخا امام حسن

پای تا سر کرامتی مولا
در محبت قیامتی مولا

سکه ی معرفت به نام شماست
کرم و جود در مرام شماست
جوهر نور در کلام شماست
صلحتان پایه ی قیام شماست

تو حسینی حسین هم حسن است
سبز و سرخ عقیق از یمن است

خانه ی تو بهشت دل ها بود
باغ سبز خدا شکوفا بود
در نگاهت حضور پیدا بود
درِ دار الضیافه ات وا بود

هر کسی سایل درت می شد
مست از فیض محضرت می شد

جاهلی بد شروع و نیک انجام
با دلی پر رسیده بود از شام
بی ادب لب گشود بر دشنام
خنده کردی به روی او که : سلام

ای مسافر ز راه آمده ای ؟
خسته و بی پناه آمده ای 

ناسزا گفتی ام ، ثنا بدهم
مرکب و آب یا غذا بدهم
دردمندی اگر ، دوا بدهم
هرچه خواهی بخواه تا بدهم ...

آب شد از خجالت آن شامی
گفت : الحق که اصل اسلامی

به سوی حج چه ساده می رفتی
خسته پای پیاده می رفتی
که دل از دست داده می رفتی
با شکوه و اراده می رفتی

کعبه مشتاق استلام تو بود
حجرالاسودش غلام تو بود

صبر ، مبهوت بردباری تو
کس ندیده است بیقراری تو
کوثر و زمزم ، اشک جاری تو 
سیلی کوچه زخم کاری تو

جگرت را نه همسرت سوزاند
داغ جانسوز مادرت سوزاند

شاعر : کمیل کاشانی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

تنهایی یک مرد را اینجا نمی فهمند
حتی جواب خوب بودن را نمی فهمند

در بین آن شهری که ظلمت حاکمش گشته
همسفره ات باشند جذامی ها نمی فهمند

وقتی همه در فکر دنیایند و بی دین اند
تقسیم مالت با خدا آنها نمی فهمند

حتی به روی دوش پیغمبر تو را دیدند
اما چرا قدر تو را مولا نمی فهمند

تنهاترین سردار اسلامی و بی لشکر
وقتی که یارانت به جز دنیا نمی فهمند

مظلوم بودی آنقدر آقای ما آن قوم
در پیش جدّت دفن گردی را نمی فهمند

آنها که تیری می زدند بر جسم بی جانت 
حال حسین و زینب و سقا نمی فهمند

آخر به روی داغ تو مرهم نهد مهدی
تا او نیاید قدر تو آقا نمی فهمند

الهام نجفی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

از هر غریب در وطنِ خود غریب تر
از هرچه روضه، روضه ات آقا عجیب تر

زهر جفا چه کرد به جسم مطهرت
ای ناله های تو ز جگر پرلهیب تر

خوردی زمین و کاسه ی صبرت شکسته شد
گودال قتلگاه تو در هجره شیب تر

نشنیده ماند ناله ی ای وای مادرت
از بسکه بود همسر تو نانجیب تر

یک عمر یادِ آن در و دیوار بوده ای
از کودکی به جانِ تو غم ها نصیب تر

شاعر : رضا باقریان