راسخون

اشعار ولادت امام حسن (ع)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ما كوير و نگاه تو دريا

از كرم كن به خشكسالي ما

 

روزه داران يك نگاه توايیم

سفره دار قديمي دنيا

 

تو رسيدي و كوچه بند آمد

بار ديگر ز ازدحام گدا

 

بين اين خانواده تنها تو

ميشوي عشق ارشد مولا

 

پسرانش اگر چه مادري اند

از همه مادري تري آقا

 

وقت تقسيم نان و خرمايت

سمت تو دست آسمانيها

 

 

حضرت عشق مجتبای علي

كيسه بر دوش پا به پاي علي

 

نمك خنده هاي تو كافيست

بهر افطار روزه هاي علي

 

تا دوباره دل از پدر ببري

دو سه آيه بخوان براي علي

 

بين آغوش او بخواب آرام

تا بهاري شود هواي علي

 

از سر سفره ي تو نان مي خورد

در كرم خانه ات گداي علي

 

آيه ي وان يكاد نازل شد

بر جمال تو از خداي علي

 

 

جستجو مي كند هوايت را

چشم من گاه رد پايت را

 

جان ناقابلم فدائيه تو

*** رد نكن جان رو نمايت را

 

اي خداي كرم بيا پر كن

كاسه ي خالي گدايت را

 

تو كريمي اگر چه لشگر برد

از سر شانه ات عبايت را

 

تو رسيدي نشانمان دادي

بركتهاي بي نهايت را

 

جا بده مثل ساير مردم

گوشه ي سفره بي نوايت را

 

 

عاشقت ميل پرزدن دارد

ميل باغ و گل و چمن دارد

 

رنگ سبزي تمامي جنت

منعكس از رخ حسن دارد

 

من قسم ميخورم كه عشق او

سهم در سرنوشت من دارد

 

شيره ي جان فاطمه خوردن

اين چنين هم حسن شدن دارد

 

نه زمين بلكه در تمامي عرش

جلوه از نور خويشتن  دارد

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه

 

وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جدّ تو نبی بود، نه این طور بگویم

شک نیست که جدّ تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی است که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو می کشم ایام تو را - باید از اخلاق

یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد

ای حوصله محض چه تشبیه سخیفی ست

با حلمت اگر کوه برابر شده باشد

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آن چه بخواهی تو مقدر شده باشد

از عمر تو یک روز جمل آیه فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی است

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

دق داد محبان تو را گر چه سکوتت

غوغای تو روزی ست که محشر شده باشد

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخی ست که پرپر شده باشد

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمی ست که از غصه تو تر شده باشد

باور نتوان کرد که خاکی ست مزارت

جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد

ای جان علی ریشه غم را بکن از دل

هر چند که اندازۀ خیبر شده باشد

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

وقتش رسیده تا که قدری با خدا باشم

به اصل خود برگردم از غفلت جدا باشم

 

با اهل دنیا هر چه بودم دگر کافی است

حالا زمانش شد که با اهل ولا باشم

 

من فطرتم میل مناجات سحر دارد

در آسمان بندگی باید رها باشم

 

امشب که قرص کامل مهتاب را دیدم

مطلوب باشد گرم تسبیح و دعا باشم

 

دیدم هم اکنون که بساط عاشقی جور است

خوب است من هم در مدینه یک گدا باشم

 

با یک توسل بر نخی از چادر زهرا

خاک قدوم یوسف خیر النسا باشم

 

 

بیداری یا خواب است رویایی که می بینم

هست آسمان یا که زمین جایی که می بینم

 

بوی کرم می آورد دوش نسیم امشب

حل می شود اکنون معمایی که می بینم

 

با کاسه های خالی خود سائلان جمع اند

دور و بر سکوی زیبایی که می بینم

 

کیسه به دوشی از مسیر آشنا آمد

گویی غریبه نیست آقایی که می بینم

 

قدّ حسودان است کوتاه و نمی بینند

در ازدحام این قد و بالایی که می بینم

 

از دست عیسی نیز آری بر نمی آید

اعجازهای این مسیحایی که می بینم

 

آن ها که امروزند بند قرص نان تا شب

هرگز نمی بینند فردایی که می بینم

 

 

این سفره از روی زمین تا آسمان پهن است

از آسمان هم تا به بالاتر از آن پهن است

 

بالاتر از آن هم خبر آورده جبرائیل

نزد ملائک سفره این خاندان پهن است

 

از یک سر این سفره در یثرب نشانی است

آن یک سر سفره ولی تا بی نشان پهن است

 

این جا دهان میمانان لقمه بگذارند

این جا بساط مهر و لطف میزبان پهن است

 

وقتی که صاحب سفره فرزند علی باشد

جای تعجب نیست بهر دشمنان پهن است

 

هر قدر خواهی ببر کم که نمی آید

هر وقت خواهی بیا این آستان پهن است

 

 

از هر چه جز عشق تو بیزاری خوشم باشد

در سینه از مهرت نگهداری خوشم باشد

 

گویند بیکاران سراغ سائلی آیند

گر سائلی این است بی کاری خوشم باشد

 

حتی شده یک بار در ماه خدا آقا

مهمان من باشی به افطاری خوشم باشد

 

تنها همین که دوستت دارم الهی شکر

تنها همین که دوستم داری خوشم باشد

 

عصیان شکسته بال پروازم به سویت را

از دوش من بارم تو برداری خوشم باشد

 

وقتی سحرها آسمان ها هم صدای توست

با گوش جان تا صبح بیداری خوشم باشد

 

از گریه بر تو فاطمه خوشحال می گردد

پس در تمام زندگی زاری خوشم باشد

 

 

گر چه تو هم چون من گدایی مبتدی داری

اما به ما هم باز لطف بی حدی داری

 

باید بنای یک کرم خانه به پا سازند

در هر کجایی که تو رفت و آمدی داری

 

هم وارث صبر امیرالمومنین هستی

هم در شجاعت تو نشان احمدی داری

 

آدم به حُسن نور تو مرد عبادت شد

یعنی که هر جا نامت آید معبدی داری

 

رعشه به اندامت به هنگام نماز افتد

باران اشکی نیمه شب در مسجدی داری

 

یاد غریبی تو دیشب خواب می دیدم

دیدم که مانند حسینت گنبدی داری

 

آقا شما هم در مدینه گوشه بستر

هم کنج کوچه مقتلی و مشهدی داری

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

چه می شود که دوباره مجالمان بدهی

و وسعتی به فضای خیالمان بدهی

برای آن که بیاییم در بقیع شما

برای آن که بیاییم بالمان بدهی

چه می شود که برای گرفتن حاجت

برای این همه پاسخ سوالمان بدهی

کنار حج که دعای مدام این ماه است

سفر به شهر مدینه به فالمان بدهی

و چند ساعت دیگر از این ضیافت را

قنوت و اشک و دعا، حسّ و حالمان بدهی

برای آن که ضریحت به قم بنا گردد

چه می شود که شما هم مدالمان بدهی

شما ترنم زیبای شعر بارانی

تو آن دلی که ربودی دگر نمی رانی

رطب بده به گدایت برای افطارش

شفا بده به دل و سینه ی گرفتارش

کمک کنید نیفتد درون این دنیا

دعا کنید نیفتد به دوزخ آمارش

نوشته اند غلامت بهشت می آید

بهشت می برد او را خودش به اصرارش

هر آن که وقف تو شد با نگاه مادرتان

عجیب رونق خوبی گرفت بازارش

خرابه های دل و فکر و ذهن را آقا

سپرده ام به نگاهت به دست معمارش

شمیم یاس مدینه ز سمت خانه ی توست

برای آن که بیابد تو را طرفدارش

شفاعت است برایم قنوت سبز شما

حماسه است همیشه سکوت سبز شما  

کریم! این دل ما باز یاکریم شماست

و تحت لطف و عنایات مستقیم شماست

شما که خانه یتان این دل است حرفی نیست!!

دل رمیده ی من نیز در حریم شماست

و تا اجازه ندادی به غایتت برسد

نشسته گریه کنان در حرم مقیم شماست

نشسته گوشه ای از کوچه ی بنی هاشم

گدایتان که همان سائل قدیم شماست

نشسته تا که بیایی عنایتی بکنی

نشسته منتظر رحمت نسیم شماست

مدد نما که محرّم به قله ات برسم

تمام قیمت من گریه بر یتیم شماست

پدر و مادرم آقا فدای قاسمتان

چه بی حد است برای زمین مکارمتان

از این سیاهی دنیا حجاب می گیریم

جواب ادعیه را مستجاب می گیریم

برای آن که همیشه حوالیت باشیم

سه شب به روی سر خود کتاب می گیریم

کتاب را که به حقّ شما قسم دادیم

از این تلألو سبز، آفتاب می گیریم

و بعد از آن دو سه بیت از بقیع می خوانیم

برای شستن قبرت گلاب می گیریم

برای پنجره ها یک دخیل از احساس

و ذکر نام تو را بی حساب می گیریم

برای آن که بسازیم بارگاه تو را

برای دیدن مهدی شتاب می گیریم

چه خوب با همه ی شهر عاشقت باشیم

چه خوب تا ابد الدهر عاشقت باشیم

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

زمان فراهم مستی و باده نوشی شد

زمان آمدن مرد می فروشی شد

برای شیعه،فقط وقت رستگاری بود

میان خانه مولا هوا بهاری بود

در ازدهام ملائک میان کوچه تان

نزول میشود آیات سوره باران

اذان امدنت راشنیدم انگاری

زصوت ولحن غزل وار جبرئیل آری

تو آمدی و در این خانه شور معنی شد

ورق ورق همه آیات نور معنی شد

تو استناد جداگانه مباهله ای

وبهترین خدادر همین مغازله ای

که جود و فضل و کرا ماتتان مثل شده است

واز سخای شما مثنوی غزل شده است

به حرم جاه تو یا ذو الجلال والاکرام

عروض و قافیه و واژه لم یزل شده است

همین که آمدی از این حضور لاهوتیت

به کام مادرتان زندگی عسل شده است

ولحظه ای که نشستی بروی دست علی

تمام آینه ها محو این عمل شده است

قیامتی شد و عالم فقط تماشا کرد

که چشم تو به دل مرتضی چه غوغا کرد

تو را گرفت و کمی عاشقانه ها فرمود

و در سیاهی چشم تو عقده ها وا کرد

کمی برای تو از آخر قضیه سرود

واز دو چشم تو غربت نوشت و معنا کرد

کنار چشم تو یک گوشه ای در آن کوچه

نشست روضه گرفتید و یاد زهرا کرد

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ما اهل بارانیم و اهل روضه هاییم

عمریست محتاج گداهای شماییم

 

آواره های کوچه ی حُسن بهاریم

کاسه بدست سفره های هل اتاییم

 

از روز اول خادم این خانواده

تا شام آخر هم مقیم این حراییم

 

ما نسل در نسل عاشق این خانه هستیم

مانند یک دیوانه از عالم جداییم

 

تا دست بر دامان مولایی کریمیم

بر سفره های عالم و آدم خداییم

 

از اولش هم قلب ما دست شما بود

توفیق ما و سلب ما دست شما بود

 

تا پای احسان شما پرواز کردم

این نامه را با نام مولا باز کردم

 

رویم سیاه آقا اگر حرف شما را

با دست کوتاه از سر خود باز کردم

 

غیر از شما دست کسی باران صفت نیست

نادانی من بود اگر هم ناز کردم

 

در زیر باران زمستان عاشقی را

با رخصت از چشم شما آغاز کردم

 

وقتی که آغوش بهارت گرمتر شد

تا پای احسان شما پرواز کردم

 

ای عالم و آدم گرفتار بقیعت

ما را ببر تا پشت دیوار بقیعت

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

صدای شر شر باران شعر می آید

کسی دوباره به ایوان شعر می آید

 

غزل ،قصیده، نمیدانم، این که در راه است

 

چقدر ساده به دیوان شعر می آید

 زبان روزه پیاده نزول فرموده

خبر دهید که مهمان شعر می آید

 

همیشه در وسط قحطی از دل دریا

به یاریم به بیابان شعر می آید

 

غزل به وزن دو ابروی او اگر گویم

دو وزن تازه به اوزان شعر می آید

 

 

کمیت لنگ غزل می شود چو شعر کمیت

 

اگر نظر بنماید کریم اهل البیت

 

 

خبر رسیده که امشب کریم می آید

به خاک صاحب روحی عظیم می آید

 

کسی که نفحه باغ بهشت نفحه اوست

 

چقدر ساده سوار نسیم می آید

 

کسی که بودن او تا همیشه خواهد بود

کسی که زمزمه اش از قدیم می آید

 

کسی که پشت سر خشم او بدون شک

هزار دسته عذاب الیم می آید

 

  ز فیض چشم کریمش رحیم خواهد شد

دلی که مثل شیاطین رجیم می آید

 

اذان مغرب افطار پای سفره‌ی او

چقدر اسیر و فقیر و یتیم می آید

 


 اگر رسیده در این مه برای خاطر ماست

خدا برای سر سفره اش نمک می خواست

 


مدرسی که ادب هم بود مودب او

نشسته هر چه پیمبر به پای مکتب او

 

به گرد پای صعودم نمیرسی جبرییل

اگر کبوتر جانم شود مقرب او

 

  تمام عمر شده نام او مخاطب من

چه خوب می شد اگر می شدم مقرب او

 

  چه راکبی که فلک هم ندیده مانندش

چه راکبی که رسول خداست مرکب او

 

مسیر خانه‌ی‌شان چند کوچه بند آید

برای خواندن قرآن چو وا شود لب او

 

 

فقط نه اهل زمین دل سپرده‌اش هستند

که عرشیان خدا کشته مرده‌اش هستند

 

 

هوای بزم کریمانه نگاه شما

 

دوباره سائلتان را کشیده است اینجا
 
چه خوب می شد از نخل چشمتان امشب

برای سفره‌ی افطارمان دهی خرما

 

در آستین شما دست فضل حضرت حق

و بر زبان شما معجز بیان خدا

 

اگر رسد به سراب تو می شود سیراب

 

هر آنکه تشنه برون آید از دل دریا

قسم به مهر لب روزه دارتان عمریست

که مُهر مِهر شما خورده روی سینه‌ی ما

 

کجاست یوسف صدیق تا خودش بیند

خداست مشتری حُسن یوسف زهرا

 


دل برادرت آقا اگر چه خواهری است

دل کبوتری تو عجیب مادری است

 


ببار ابر کرامت که خوب می باری

چقدر چشمه ز چشمان خود کنی جاری

 

بریز ، کاسه به دستان تو فراوانند

تبرک همه‌ی سفره های افطاری

 

مساحت دل ما نذر باغبانی توست

به اختیار خودت هر چه بذر می کاری

 

زمان دیدن تو مادرت چه حالی داشت

شب تولد خود را به یاد می آری؟

 

چه زود فصل زمستان گیسویت آمد

چه دیده ای وسط کوچه های بی یاری

 

چه بود آنچه شکست و سپس زمین افتاد

چه هست اینکه تو باید ز خاک بر داری

 


ببین شکسته شده ای ببین که تا شده ای

از آن زمان که تو با شانه ات عصا شده ای

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

سرم را در عدم خاک تو کردند

تو را سینه مرا چاک تو کردند

 

تو را با ناز لولاک آفریدند

مرا اعراب لولاک تو کردند

 

تو را در حمد، مالک نام دادند

 

مرا هم جُزء املاک تو کردند

 

اگر ما را گِل از عشقت سرشتند

به آب چشم نمناک تو کردند

 

حدیث شمع را بر خاک لیلى

 

از آن بزم طربناک تو کردند

 

تو فهمیدى گدایت مستحق است

مرا ممنون ادراک تو کردند

 


چه روى دلگشائى دارى اى یار

عجب بزم صفائى دارى اى یار

 


مُقیم شال سبز دلبرانم

سرشکم کز گریبانى روانم

 

نرویَد از مزارم جُز لطافت

که منهم بهره‏مند از آسمانم

 

بجز خاک قدوم عشقبازان

نباشد در میان سُرمه دانم

 

خریدار غمم، مسکین دردم

گرفتار توأم سرگرم جانم

 

گدایت جبرئیل و عرش جایت

رسولى، بنده‏اى، ربّى ندانم

 

 

پریشانم اگر دیوانه هستم

سر زلفى پىِ یک شانه هستم

 


خزان با خط سبز تو بهار است

لبم با یاد لعل تو خمار است

 

حسن را مى‏سزد گر سجده سازم

امام نیزه‏ها مأموم یار است

 

قعودت بستر سرخ حسینى

میان صلح تو صد ذوالفقار است

 

جمل از پا فتاد از نیزه تو

دو دست تو دو دست کردگار است

 

شهید کربلا خود بارگاهى است

شهید مجتبى هم بى مزار است

 

نمى‏داند غمى جز بیقرارى

هر آنکس که اسیر این دیار است

 


دل از من بیقرارى از من اى یار

لطافت از تو زارى از من اى یار

 


بدانستم ز تو اکنون کرم چیست؟

ندارد فرق زَر یا که دِرَم چیست؟

 

هر آنجا که تویى میخانه آنجاست

به دنبال توأم دیگر حرم چیست؟

 

تو را مشتاق هستم هل اتایم

کنار روى تو دیگر ارم چیست؟

 

اگر پاى غم تو در میان است

بپرس از پاى خود که این سرم چیست؟

 

اگر که شاهد خلق گدایى

تو میدانى که روح و پیکرم چیست؟

 

سرم با دامن تو انس دارد

بگو دردانه چشم ترم چیست؟

 

 

بسوزان و به بادم دِه سحرگاه

 

که بر پایت نشینم گاه و بیگاه

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

 


نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

 


عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

 


آسمان غرق بوسه اش میکرد

گونه هایش ستاره کاری شد

 

 

آسمان خنده کرد و خانه وحی

 

از غم روزگار، عاری شد

 

 

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

 


چه صف کفر را به هم میریخت

بر دل کفر، زخم کاری شد

 


لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

 


. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

  و جهان غرق بیقراری شد

 


اسوه صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

 

***
زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

 


آن امامی  که تا سحر امشب

روی لبهای من غزل می ریخت

 


شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

 


آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و ذحل می ریخت

 

 

آن کریمی که در پیاله دهر

 

هرچه میریخت لم یزل می ریخت

 

 

از همان کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت

 


تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهره اجل می ریخت

 


شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگرجمل  می ریخت

 


آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

 

***
روی لبهایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

 


ای کریمی که پشت خانه تو

ملک لاهوت را گدا دیدیم

 


بخدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

 


ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

 


با تو ما در میان خوف و رجا

جبر در اختیار را دیدیم

 


صبر گاهی حماسه مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

 

. . .
در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امام حسن(ع)-ولادت

 

حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است

در تن عاطفه ام، باز توان آمده است

به! چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری!

که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است

چه نشستی که درِ میکده ها باز شده

آی مستان خدا! پیر مغان آمده است

بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر

حال که صحبت مستی به میان آمده است

روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید

نمکِ سفره ماه رمضان آمده است

سفره تکمیل شد و بزم خدا کامل گشت

سوره قدر شب پانزدهم نازل گشت

فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است

شب این شهر چنان روز منور شده است

زودتر از همه مژده به پیمبر دادند

نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است

نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت

رطب سفره افطار پیمبر شده است

طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار

میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است

سفره ماه مبارک، برکت دارد، لیک

با قدم های شما با برکت تر شده است

چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند

بر در خانۀ ارباب کریم آمده اند  

پادشاهیِ تو و من نیز همان مسکینی

که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی

قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم

سحری هم به کنار دل من بنشینی

مستجاب است دعای من آلوده اگر

پای هر برگ دعا از تو بود، آمینی

به صف مشتریانت نظر اندازی، گر

ته صف یوسف دل باخته را می بینی

کوه کن می شوم از شوق شکر خندهٔ تو

آب افتاده دهانم چه قدَر شیرینی!

ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی

اولین سید آل علی و زهرایی

حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو

میوۀ عرشیِ پیغمبر ما بودی تو

لقب سبزترین نور برازندۀ توست

قد یک عرش پر از عشق و صفا بودی تو

چند باری همه دارایی خود بخشیدی

از ازل در کرم، انگشت نما بودی تو

شبی افطار بیا خانه ی ما مهمان باش

چون که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو

اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر

مرد خاکی زمین اهل کجا بودی تو؟

ماورای همه افکار نگاه تو بُود

آخر عرش خدا، اول راه تو بود

گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی

گاه با آیۀ طفلین تو تفسیر شدی

گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها

گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی

زانو از غم به بغل گیری و سر بر زانو

به گمانم دگر از زندگیت سیر شدی

آه، آقای غریبم چه به روزت آمد

چه شد آخر که تو در کودکیت پیر شدی؟

قاب شد در نگهت چهره یاس نیلی

زده چشمان تو را برق شدید سیلی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

عاشق شدن ز خیمه ی لیلا شروع شده است

دیوانگی ز دامن صحرا شروع شده است

 

مجنون شدیم و دربدر کوچه ها شدیم

آوارگی ما  هم از اینجا شروع شده است

 

ما را به سمت کوچه ی عشاق برده اند

جایی که جلوه های تمنا شروع شده است

 

دیگر زمان دربدری ها تمام شد

حالا زمان عاشقی ما شروع شده است

 

تو آمدی و حضرت حیدر پدر شده

دوران مادرانه ی زهرا شروع شده است

 

 


ای ابتدای سوره ی کوثر خوش آمدی

ای اولین حسین پیمبر خوش آمدی

 

تو آمدی و شاخه ی طوبی ثمر گرفت

آخر دعای سبز پیمبر اثر گرفت

 

ای بانمک ترین پسر های فاطمه

تو آمدی و بوسه ز رویت پدر گرفت

 

ای قوت  همیشه ی بازوی مرتضی

فتح الفتوح کردی و لشگر جگر گرفت

 

وقتی که می زنی به دل لشگر جمل

دیگر نمی شود دم تیغت سپر گرفت

 

از دست نعره های بلندت به معرکه

دشمن فرار کرده و راه مفر گرفت

 

 

بالا بزن نقابت خودت را یل جمل

معنا بده به جمله احلی من العسل

 


روزه گرفته ایم که باران بیاورید

از سفره ی کریم کمی نان بیاورید

 

عمری است روزی ام ز سر سفره ی شماست

از این به بعد نان فراوان بیاورید

 

ما را غبار کوی شما زنده می کند

بر این دل سیاه کمی جان بیاورید

 

یا ایها الکریم، تصدّق... گدا رسید

بر این گدا رحمت و احسان بیاورید

 

زهرا به گریه بر حسنش شاد می شود

لطفی کنید دیده ی گریان بیاورید

 

 

ای بانی همیشه ی اشک و بکا حسن

 

ای روضه خوان اول کرببلا حسن

 

 

سر را بگیر و راه خدا را نشان بده

 

وقت نماز مغرب ما تو اذان بده

هرجا که سفره ی کرمی پهن می شود

 

از آن بساط روزی افطارمان بده

قرآن بخوان تا که مسلمان تو شویم

 

دل را شبیه مردک شامی تکان بده 

من گریه می کنم برای تو، پس تو هم

 

از کوری ام به روز قیامت امان بده

حالا که تو کریمی و آقای عالمی

ما را به کربلا ببر آنجا مکان بده

 

 

هر سفره ایی که سفره آقا نمی شود

هر بچه ایی که بچه ی مولا نمی شود

 

 

شان تو را خدای به موسی نداده است

 

از معجزات تو که به عیسی نداده است

شاهان روزگار گدای در تواند

 

رزق تو را به سفره ی آنها نداده است

صلحی که کرده ایی تو، کم از کربلا نداشت

 

دیگر به کس شبیه تو تقوا نداده است

باید عصای فاطمه باشی به کوچه ها

 

بی خود تو را خدای به زهرا نداده است

 

 

از اشک چشم توست اگر گریه می کنم

بر روضه های پاره جگر گریه می کنم

 

امیر حسین محمود پور .(فرشته های تبعیدی)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 امام حسن(ع)-مدح

 

آن را كه مبتلای حسن آفریده اند

غرق غم و بلای حسن آفریده اند

سینه زنیم و سینه ی ما جایگاه اوست

این سینه را سرای حسن آفریده اند

دیوانه وار نعره زنم مجتبی مدد

دل را پُر از هوای حسن آفریده اند

افراشته باد پرچم آقاییِ حسن

سر را به زیر پای حسن آفریده اند

باید كه با مرام حسن آشنا شوی

ما را به اقتدای حسن آفریده اند

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

چــــون نور جمال مجتبی پیدا شد                 بر روی جهان دری ز رحمت وا شد

شـــــد بیت علی منور از چهره او                مسرور  دل  محـمد  و  زهــــرا  شد

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مژده ای دل نور چشم مرتضی آمد خوش آمد

                                             شـــــــــــــــام میلاد امام مجتبی آمد خوش آمد

غـــــــم مخور ایدل که در ماه دعا و استجابت

                                             بـــــــــــــهر تاثیر دعا روح دعا آمد خوش آمد

 

                                                                               [ژولیده نیشابوری]

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ای مسیحای مسیحا پرور عالم حسن                   ای به دستت رشته عشق بنی آدم حسن

گر که بی نام و نشانم یا امام مجتبی                             خاک بوس آستانم یا امام مجتبی

یا حسن نا قابلم اما گرفتارتوأم                                یا حسن دستم تهی ، اما خریدار توأم

بر سر بازار حُسنت نقد جان آورده ام                      نیست قابل لیک هر چه بود آن آورده ام

زیر دستت گر چه بسیار است پور مرتضی                        زیر پا راهم نگاهی کن امام مجتبی

تو کریم اهل بیتی ، من گدای اهل بیت                    دست خالی رد مسازم ای صفای اهل بیت

خوب می دانم که می دانی چه هستم یا حسن

      ذرّه ام ، هیچم ولی دل بر تو بستم یا حسن