راسخون

اشعار ولادت امام حسن (ع)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

 

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم

شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

 

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

 

خورشید سفالی است که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

 

بو میکشم ایام تو را- باید از اخلاق

یک تکه تاریخ معطر شده باشد

 

ای حوصله محض چه تشبیه سخیفی است

با حلمت اگرکوه برابر شده باشد

 

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد

 

از عمر تو یک روز جمل آیه فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

 

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی است

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

 

دق داد محبان تو را گرچه سکوتت

غوغای تو روزی است که محشر شده باشد

 

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

 

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخیست که پرپر شده باشد

 

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

 

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمیست که از غصه تو تر شده باشد

 

باور نتوان کرد که خاکیست مزارت

جز آنکه ضریح تو کبوتر شده باشد

 

ای جان علی ریشه غم را بکن از دل

هرچند که اندازه خیبر شده باشد

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

چه میشود که دوباره مجالمان بدهی

و وسعتی به فضای خیالمان بدهی

 

برای آنکه بیاییم در بقیع شما

برای آنکه بیاییم بالمان بدهی

 

چه میشود که برای گرفتن حاجت

برای اینهمه پاسخ سوالمان بدهی

 

کنار حج که دعای مدام این ماه است

سفر به شهر مدینه به فالمان بدهی

 

و چند ساعت دیگر از این ضیافت را

قنوت و اشک و دعا، حس و حالمان بدهی

 

برای آنکه ضریحت به قم بنا گردد

چه میشود که شما هم مدالمان بدهی

 

 

رطب بده به گدایت برای افطارش

شفا بده به دل و سینه ی گرفتارش

 

کمک کنید نیفتد درون این دنیا

دعا کنید نیفتد به دوزخ آمارش

 

نوشته اند غلامت بهشت می آید

بهشت می برد او را خودش به اصرارش

 

هر آنکه وقف تو شد با نگاه مادرتان

عجیب رونق خوبی گرفت بازارش

 

خرابه های دل و فکر و ذهن را آقا

سپرده ام به نگاهت به دست معمارش

 

شمیم یاس مدینه ز سمت خانه ی توست

برای آنکه بیابد تو را طرفدارش

 

 

کریم این دل ما باز یاکریم شماست

و تحت لطف و عنایات مستقیم شماست

 

شما که خانه یتان این دل است حرفی نیست !!

دل رمیده ی من نیز در حریم شماست

 

و تا اجازه ندادی به غایتت برسد

نشسته گریه کنان در حرم مقیم شماست

 

نشسته گوشه ای از کوچه ی بنی هاشم

گدایتان که همان سائل قدیم شماست

 

نشسته تا که بیایی عنایتی بکنی

نشسته منتظر رحمت نسیم شماست

 

مدد نما که محرم به قله ات برسم

تمام قیمت من گریه بر یتیم شماست

 

 

از این سیاهی دنیا حجاب میگیریم

جواب ادعیه را مستجاب میگیریم

 

برای آنکه همیشه حوالیت باشیم

سه شب بروی سر خود کتاب میگیریم

 

کتاب را که به حق شما قسم دادیم

از این تلولو سبز آفتاب میگیریم

 

و بعد از آن دو سه بیت از بقیع می خوانیم

برای شستن قبرت گلاب میگیریم

 

برای پنجره ها یک دخیل از احساس

و ذکر نام تو را بی حساب میگیریم

 

برای آنکه بسازیم بارگاه تو را

برای دیدن مهدی شتاب میگیریم

 

چه خوب با همه ی شهر عاشقت باشیم

چه خوب تا ابد الدهر عاشقت باشیم

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

نا امیدی نرود دست تهی از در او

ای فقیران دلتان شاد کریم آمده است

نکند فرق به وقت کرمش دشمن و دوست

خانه هاتان  همه آباد کریم آمده است

**

بی‌نقاب آمده ای کوچه ؛به این رهگذران...

...حق بده  روی شما خیره شدن  هم دارد

رو بگیر ای پسر با نمک حضرت عشق

پیچش موی شما خیره شدن هم د ارد

**

هر زمان می رود از خانه برون

فاطمه دود کن اسپند که چشمش نزنند

گوشزد کن به ملائک که پی رفع بلا 

چارقل ختم بگیرند که چشمش نزنند

**

پشت در تا خجالت نکشد سائل او

قبل از اظهار نیازش کرمت را دیده  است

ندهد فرصت گفتار به محتاج فقیر

گوش این طایفه او از گدا نشنیدست

 

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

دلم از وحی نگاه تو مسلمان شده است

خم ابروی شما آیه ی قرآن شده است

من غزل از تو نگویم که کمیتم لنگ است

از کرامات تو دعبل شدن آسان شده است

تار گیسوی تو مانند ضریحی تا اوج

که شفا خانه ی دلهای پریشان شده است

اسم اعظم که بر انگشتری ات هست نگین

هر که آموخته یکباره سلیمان شده است

پس کرامات تو تا هست چه غم وقتی که

کافری از سر لطف تو مسلمان شده است

من که یک عمر مسلمان تو هستم دیگر

عجبی نیست بگویید که سلمان شده است

یک نفر آمده اینجا به امید کرمت

یک نفر آمده و دست به دامان شده است

پدرت گفت بیاییم در خانه ی تان

سائل این بار سفارش شده مهمان شده است

ما همه ریزه خور ایل وتبارت هستیم

لاجرم روزی ما سفره ی خوبان شده است

این فقط گوشه ای ازمهر دوچشمان شماست

سید ری هم اگر راهی ایران شده است

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

شد دوباره سالگرد عاشقی

آمده فصل نبرد عاشقی

نسل من عاشق ترین نسل هاست

ما همه هستیم مرد عاشقی

سال های سال عاشق بوده ایم

بهترین درد است درد عاشقی

کوچه کوچه  در مدینه می روم

می رسم بر دوره گرد عاشقی

تکیه بر دیوار باغ سیب داشت

بر رخش بنشسته گرد عاشقی

باغ پرٌ از سیب های سرخ بود

دور آنها سیب زرد عاشقی

تا سپیده با دل خود می زدم

در قمار عشق نرد عاشقی

 

عشق معنا می شود در این سخن

عشق یعنی مجتبی یعنی حسن

 

آمد و روی لب بابا نشست

خنده ها زیباتر از زیبا نشست

مژده ای مردم که مولا شد پدر

عاقبت دلشوره ی مولا نشست

کودکی زیباتر از قرص قمر

روی چین دامن زهرا نشست

در فضای خانه پر شد خنده ها

تا طنین گریه در آنجا نشست

چشم کودک وا شد و ختم رسل

بین چشمش پهنه ی دریا نشست

مرتضی از ذوق و شوق کودکش

دست و پا گم کرد و مدت ها نشست

از برای بوسه باران کردنش

خضر و نوح و حضرت عیسی نشست

 

طعم یک نخل رطب دارد لبش

مزه ی افطار شب دارد لبش

 

در نگاهش دسته دسته یاکریم

گیسویش  معراج آمال نسیم

کافی است ابروی خود را کج کند

هر سپاهی می شود در جا دو نیم

وقت خواندن از دو چشمانش خدا

گفت : بسم الله الرحمن الرحیم

ماجرای عشق ما تازه که نیست

قصه مربوط است به ایام قدیم

آن زمانی که علق بودیم ، نه

موقعی که تازه در آب و گلیم

الغرض امشب گدایت آمده

کاسه ی ما پر کن ای مرد کریم

ای تمام مهربانی خدا

یا کریم یا کریم و یا کریم

...

معدن جود و سخایی مجتبی

انتهای لا فتایی مجتبی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ما را غلام کوی حسن آفریده اند

مبهوت و مات روی حسن آفریده اند

 ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند

 مست از خم و سبوی حسن آفریده اند

خورشید را به این همه نقش و نگارها

از طلعت نکوی حسن آفریده اند

روشن ز نور روی مهش گشته روزها

شب را اسیر موی حسن آفریده اند

آری ز مقدمش همه جا بوی گل گرفت

گل را ز رنگ و بوی حسن آفریده اند

از انبیاء و اولیا همه را صف به صف ببین

مدهوش خلق و خوی حسن آفریده اند

میل نگاه هر چه گدایان شهر را

ولله سمت و سوی حسن آفریده اند

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

همدم یار شدن دیده تر می خواهد

پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد

 

عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست

قدم اول این راه جگر می خواهد

 

بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت

بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد

 

هرکه عاش شده خاکستر او بر باد است

عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد

 

هنر آن نیست نسوزی به میان اتش

پرزدن در وسط شعله هنر می خواهد

 

در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه

فقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد

 

ظرف آلوده ما در خور سهبای تونیست

این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد

 

زدن سکه سلطانی عالم تنها

یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد

 

تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست

پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست

 

 

در کرمخانه حق سفره به نام حسن است

عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است

 

بی حرم شد که بدانند همه مادری است

ورنه در زاویه عرش مقام حسن است

 

بس که آقاست به دنبال گدا می گردد

ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است

 

دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم

این مسلمانی ایران ز کلام حسن است

 

هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید

غربت از روز ازل باده جام حسن است

 

حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین

هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است

 

اوچهل سال بلا دید بماند اسلام

صبر شیرازه اصلی قیام حسن است

 

ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم

هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم

 

تاخدابا همه حسن خود املایت کرد

چون جلالیت خود آیت عظمایت کرد

 

تا که در صورت تو عکس خودش را بکشد

همچونان روی نبی این همه زیبایت کرد

 

تا که قرص قمر ماه علی کامل شد

پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد

 

تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود

باهمه جلوه تورا شاخه طوبایت کرد

 

ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت

بسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد

 

تاکه اثبات شود بر همگان ابتر کیست

پسر ارشد صدیقه کبرایت کرد

 

تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیان

صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد

 

بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواست

شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد

 

باتوسرچشمه کوثر شده زهرا یاهو

کوری عایشه مادر شده زهرا یاهو

 

انقطاع تو زهر سوز و گدازت پیدا

فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا

 

سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست

سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا

 

هرکه آمد به در خانه تو اقا شد

هرچه جود و کرم از سفره بازت پیدا

 

گریه دار است چرا زمزمه قرآنت

حزن زهراییت از صوت حجازت پیدا

 

آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی

ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا

 

وارث پیر مناجاتی نخلستانی

این هم از ناله شبهای درازت پیدا

 

محرم مادری و از سر گیسوی سپید

دردپنهانی و یک گوشه رازت پیدا

 

کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم

روضه خوان حرم وصحن خرابت باشم

 

روح تطهیر کجا وسوسه ناس کجا

دلبری پاک کجا خدعه خناس کجا

 

خون دلها وسط تشت به هم می گفتند

جگری تشنه کجا سوده الماس کجا

 

در چهل غمی که جگرت را سوزاند

ضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا

 

خانه ای سوخته و دست ز کار افتاده

ورم دست کجا گردش دسداس کجا

 

ای کفن پاره شده علقمه جایت خالی

بوسه تیر کجا دیده عباس کجا

 

داغ عباس چه آورد سر اهل حرم

غارت خیمه کجا جوری اجناس کجا

 

چون دل سوخته و جگرم می سوزد

تن وتابوت تورا تیر به هم می دوزد

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

   يا حسن جان

ما شيعه يِ آلِ مرتضا ميباشيم

از خاك بقيع و كربلا ميباشيم

يك عمر اگر حسين حسين ميگوئيم

مديون امام مجتبا ميباشيم

*****

ماهِ رمضان اگر خدا ميبخشد

محض ِ گُل ِ رويِ مجتبا ميبخشد

غصه نخوريد آخر ِ كار آقا

يك كرب و بلا به جمع ما ميبخشد

(شاعرش را نميشناسم)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مرغ روحم یکه تازی می کند

با دل سرگشته بازی می کند

پر گشوده از درون تا به برون

تا سراید شرح شوق در درون

تا بگوید زاشتیاق وافرم

وز من و دلدادگی بر دلبرم

گوید از حال من وتوصیف یار

ازطلوع روی دلجوی نگار

آینه بندان ،چراغان هستی است

شب شب شور وسرور ومستی است

آسمان را نور افشانی کنید

دل مهیا بهر مهمانی کنید

خانه وحی است امشب غرق نور

می رسد بر گوش آوای سرور

شب شب دلهای شیدایی شده

خانه زهرا تماشایی شده

دیده ها محو تماشا گشته است

محو روی طفل مولا گشته است

نور می تابد به اقصای زمین

از سوی بیت امیرالمومنین

از زمین و آسمان آید ندا

چشم تو روشن علی مرتضی

ماه در ماه ضیافت شد پدید

حضرت حسن آفرین حسن آفرید

چهارمین معصوم و دوم مقتداست

هدیه ارزنده ماه خداست

حسن رویش را ندارد آفتاب

جذبه می گیرد ز رویش ماهتاب

حسن او حسن خدایش را نشان

سید جمله جوانان جنان

حسن خلقش همچنان پیغمبر است

جذبه چشمش بسان حیدر است

از سراپایش رسد بوی خدا

از شمیم دلکشش پر شد فضا

نور رویش نور وجه اللهی است

مستمندش صد کریم طایی است

برق شادی تابد از آیینه ها

دیدنی گشته سرای مرتضی

مهد نازش گشته آغوش رسول

ذکر لالایی به لبهای بتول

کیست این دردانه پیغمبر است

اولین دلبند و پور حیدر است

کیست این که صاحب خلق نکوست

حاصل تزویج نور ونور اوست

کیست این بر ماسو الله مقتداست

سبز پوش اهل بیت مصطفاست

مثنوی وصف او بی منتهاست

 او کریم آل طه مجتباست

کیست او دارو ندار فاطمه

مونس شبهای تار فاطمه

روشنی بخش دوچشم مادر است

رازدار رازهای مادر است

صبر را مقهور کرده صبر او

غربش باشد عیان از قبر او

در غریبی کس چنان او نیست نیست

چون حسن تنها ترین سردار کیست

چشمها از غربتش دریا بود

دیده گریان غمش زهرا بود

ماهی دریا  بگرید بهر او

سایه بانی هم ندارد قبر او

کاش چون شمع مزارش می شدم

در بقیع شب زنده دارش می شدم

کاش با مژگان چشم و اشکها

آب وجارو می زدم صحن و را

بهر هرکس غمگساری یا حسن

در مدینه سفره داری یا حسن

مستمند یک نگاهم کن نگاه

بشنو از دل سوز وآهم سوز وآه

رو به سوی تو برم دست نیاز

خانه تو همچنان باز است باز

من فقیر و تو کریمی  مجتبی

مشکل آوردم برت مشکل گشا

دستهایت صد گره وا میکند

دست تو والله غوفا می کند

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

   حسن جان

صورتی داشت که نقاش ازل محو رخش

سیرتی داشت که خوبانِ جهان عبدِ درش

مادری داشت که حوران بهشتی حشمش

پدری داشت که عالم همگی خاک درش

پسری داشت که مُردَن چو عسل در نظرش

مثل و مانند حسن نیست به دنیا هرگز

(حسن بهاري)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

كريم ابن الكريم

خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد

خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد

خبری نیست که دریا صدف موسی شد

خبر آن است که گفتند علی بابا شد

 

امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید

که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید

 

شب چه روشن شده انگار زمین زر شده است

ماه در هاله ی خورشید شبش سر شده است

گوش عالم همه از هلهله ای کر شده است

آی جبریل بگو فاطمه مادر شده است

 

گیسویش باز گذارید که دل ها برده

پسرِ ارشد زهرا دلِ زهرا برده

 

جز لبت هیچ کجا شهد و نمک با هم نیست

غیر زهرا به نگاه تو کسی مَحرَم نیست

هر كه شد طالب تو در طلبِ دِرهَم نيست

هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست

 

الحق ای ماه كه رخسار خدايي داری

که خدایی رخ انگشت نمایی داری

 

تا که گیسوی شکن در شکنت در هم شد

خوب شد، روی همه حُسن فروشان کم شد

راهِ گلخانه ی تو جاده ی ابریشم شد

تا که آدم به خود آمد که چه شد، آدم شد

 

خوش به این ناز بنازید که دیدن دارد

این همه حُسن، به حق، سینه دریدن دارد

 

آسمان دامنی از ماه و زحل ریخته است

چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است

طرح اَبروی تو را دست ازل ریخته است

و خدا خود به لبان تو عسل ریخته است

 

دَمِ تو، کهنه شرابی ست که تاکم کرده

خوش به حال دل من، عشق هلاکم کرده

 

چشم تو باز شد و کار به محشر افتاد

یوسف از چشم زلیخای دل آخر افتاد

هرکه سر، پای تو نگذاشته با سر افتاد

هر که با عشق در افتاد، خودش ور افتاد

 

بعد از این کوچه ی ما کوچه ی بن بست شده

نه فقط چشم همه چشم خدا مست شده

 

تیغ صلح تو قد افراشت که دین خم نشود

کربلا جز به قعود تو مجسم نشود

هر که مجنون تو ای لیلی عالم نشود

چه خیالیست بهشتش به جهنم نشود

 

لطف زهراست که در دل دو هدیه داریم

هم حسینیه در آن هم حسنیه داریم

 

رو به چشم دلمان منظره ای وا کردی

تا افق های خدا پنجره ای وا کردی

با ضریحی که نداری گره ای وا کردی

عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی

 

کوچه ای تنگ و  دلی سنگ و  صدای سیلی

وای خون میچکد انگار ز جای سیلی

 

با همین زخم همین عقده و غم میسازیم

تا که یک روز برای تو حرم میسازیم

صحن هایی همه بر عشق قسم میسازیم

در حرم سینه زنان نوحه و دَم میسازیم

 

هرکه دارد غم آن زلفِ رها بسم الله

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله

(شاعرش را نميشناسم)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

  يا امام حسن مجتبي (ع)

اي مقتداي دستِ تمام كريم ها

مولاي سبز پوش ، امام كريم ها

 

اي چشمه سار فيض خدا كوثر لبت

اي جاي چشم فاطمه دور و بر لبت

 

عالم گداي ريزه خور خوان دست توست

روزي ميان سفره ي احسان دست توست

 

اول امام زاده ي دنيا خوش آمدي

ابن الكريم اُمّ ابيها خوش آمدي

 

اول پدر به حضرت حيدر تو گفته اي

پيش از همه به فاطمه مادر تو گفته اي

***

آغوش گرم فاطمه بوي بهار داشت

صبحي كه مادرانه تو را در كنار داشت

آن روز با لبان تو افطار خود گشود

بابا علي كه كام تو را انتظار داشت

قنداقه ات شميم دل انگيز خويش را

از عطر سيبِ سرخ خدا يادگار داشت

خورشيد با نگاه تو از خواب ميپريد

پيش از طلوع با تو و چشمت قرار داشت

پاي بساط سفره ي افطاريِ خدا

هفت آسمان ملائكه ي روزگار داشت

عالم به عشق ِ خالِ لبت آفريده شد

ورنه خدا به عالم و آدم چكار داشت

***

اي نازدانه كودكِ دلبند فاطمه

اي خنده ات بهانه ي لبخند فاطمه

 

تو چشم خود به روي نبي باز ميكني

جا دارد اينكه بَهر همه ناز ميكني

 

ناز و كرشمه سُنَتِ مانده ز عهدِ توست

شه بالِ سبز حضرت جبريل مهدِ توست

 

غوغاترين، عزيزترين، خوش قدم ترين

در بين ِ ايل ِ جود و سخا با كرم ترين

 

چشم ِ بد از قشنگيِ چشمت به دور باد

ملعونه ي حسوده الهي كه كور باد

(مصطفي متولي)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

   يا كريم آل الله

این خانواده آینه های خدائی اند

در انتهای جاده ی بي انتهائي اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند

اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

هر کس که می رسد سر اطعام می برند

فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند

یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز

اینها همان مقدمه ی آشنائی اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم

مشغول لحظه های شریف گدائی اند

 

سوگند ميخوريم كه پروانه زاده ايم

همسايه ي قديمي اين خانواده ايم

 

تو آسمان جودي ما يا كريم تو

پرواز ميكند دل ما تا حريم تو

احساس ميكنم به تو نزديك ميشوم

وقتي كه مي وزد سر راهم نسيم تو

وقت كرامت است كه از راه آمده است

آن آشناي كوچه نشين قديم تو

قرآن بي بديل ، حروف مقطّعه

كي ميرسم به فهم الف لام ميم تو

سوگند ميدهيم خدا را در اين سحر

بر پينه هاي رحمت دست كريم تو

 

ما را هميشه سائل دست شما كند

ما را به زير پاي شما خاك پا كند

 

دست مرا بگير كه عاشق ترم كني

سلمان خانواده ي پيغمبرم كني

من در قنوت نيمه شبت دور ميزنم

شايد مرا بگيري و انگشترم كني

آن شاخه ي گلم كه به دست تو داده اند

تا هركجا كه خواست دلت پرپرم كني

من آمدم كه بين سحرهاي اشتياق

بال مرا بگيري و خرج حرم كني

بال و پر شكسته به دردم نميخورد

انگار بهتر است كه خاكسترم كني

 

روزي آب و سفره ي نان مني حسن

ماهِ مباركِ رمضان مني حسن

 

اي در هواي پاك نگاهت سلام ها

نامت نداشت سابقه اي بين نامها

اي سبزي بهار خدا سير ميشوند

از عطر سفره هاي حضورت مشام ها

بيرون بيا و چشم مرا هم قدم بزن

هم سفره ي فروتن جمع غلام ها

در كوچه ات كسي به كسي جا نميدهد

مكثي نما به شوق چنين ازحام ها

سائل شدن كنار نگاه تو واجب است

وقتي گدا به چشم تو دارد مقام ها

 

تو سفره دار شهر خدا ما گداي تو

مثل كبوتريم و اسير هواي تو

 

آنكس كه پيش پاي شما خم نميشود

در خانه ي فرشته هم آدم نميشود

آقاي من بدون توسل به نام تو

حالي براي توبه فراهم نميشود

دست مرا بگير و به سمت خدا ببر

چيزي كه از بزرگيتان كم نميشود

آرامش تو باعث طوفان كربلاست

بي صلح تو قيام مُحَرم نميشود

هركس كه بر نجابتِ صلح و سكوت تو

مؤمن نميشود ، به جهنّم نميشود

 

تا كربلا رسيد صداي سكوت تو

اين قيل و قال ها به فداي سكوت تو

 

اي از هزار حاتم طائي كريم تر

لطف تو از تمام كريمان قديم تر

مي آوري به وجد تو پروردگار را

اي از زبان حضرت موسي كليم تر

تو ابتداي نسل طهوراي كوثري

هركس حسودتر به تو باشد عقيم تر

در اين مسير رو به خدايي نديده ايم

از رد پاي گيوه ي تو مستقيم تر

در كربلا به آينه ات سنگ ميزنند

هركس شبيه تر به تو جرمش عظيم تر

 

آقا تو در كلام خلاصه نميشوي

در حضرت و امام خلاصه نميشوي

 

اي ياكريم خسته چه كردند با پرت

اين زهر ِ پر شراره چه آورده بر سرت

از لحظه اي كه رنگ نگاهت كبود شد

رنگي دگر نرفته مناجات خواهرت

با اينكه اي غريب ، تو بودي امام شهر

اما كسي نخواند نمازي به پيكرت

تابوت را نشانه گرفتند به تيرها

آن هم كجا به پيش دو چشم برادرت

دلهاي ما به ياد تو اي بي حرمترين

پر ميزند به سمت بقيع مطهرت

 

تا كِي لبم به خاك بقيعت نميرسد

بر آستان پاكِ رفيعت نميرسد

(علي اكبر لطيفيان)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

  يا امام حسن (ع)

اي دل از اين نداري خود دست بر ندار

از چشم ِ نو بهاريِ خود دست بر ندار

يعني ز وضع جاري خود دست بر ندار

از حُسن ِ همجواريِ خود دست بر ندار

 

هر لحظه فرصت نفحاتي دوباره هست

وقتي كريم هست يقين كن كه چاره هست

 

گفتم بيايم از نفست زير و رو شوم

دنبال نانِ سفره ي تو كو به كو شوم

مثل ِ نسيم با كرمت رو به رو شوم

من هم به لطفِ عام تو با آبرو شوم

 

دستِ مرا بگير مرا يك ستاره نيست

در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست

 

يك خواستم عطاي تو چندين برابر است

لطف كم تو از سر دنيا فراتر است

اصلا كليد باغ بهشتي بر اين در است

از هر زبان كه ميشنوم نا مكرر است

 

يك قصه بيش نيست كه ما سر سپرده ايم

هر نانِ تازه را سر اين سفره خورده ايم

 

تو ميرسي و غنچه ي لبخند ميرسد

در خانه ي ولي خدا قند ميرسد

ارديبهشت در تب اسفند ميرسد

زيباترين نتيجه ي پيوند ميرسد

 

قدري بخند دور و بر تو حبيب هست

در غنچه اي هنوز و صد عندليب هست

(شاعرش را نميشناسم)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

يا حسن ابن علي (ع)

اول تو را سرشته و انسان درست کرد

شرح تو را نوشته و قرآن درست کرد

بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد

تا از من خراب مسلمان درست کرد

می خواست رحمتش همه جا را بغل کند

با اشک های چشم تو باران درست کرد

باید برای بندگی سجده هایمان 

یک مسجدی به نام حسن جان درست کرد

بالم اگر به درد پریدن نمی خورد

یک سایبان که می شود از آن درست کرد

 

من زنده ي نسیم مسیحا دم توأم

آدم اگر شدم به خدا آدم توأم

 

تو ابتدای نسل طهورای کوثری

تو رود خانۀ زهرای اطهری

باید علی و فاطمه ای ظرف هم شوند

تا اینکه آفریده شود چون تو گوهری

کار خداست این که پیمبر پسر نداشت

 وقتی توئی نیاز ندارد به دیگری

نسل مطهر نبوی، نسل دختری است

با این حساب تو حسن ابن پیمبری

گفتند زاده ی اسد الله غالبی

صبح جمل که شد همه دیدند حیدری

می خواستند پیش همه کوچکت کنند

کوری چشم عایشه ها از همه سری

یک روز اشک و گریه برای تو میکند....

...با شصت روز اشک حسینی برابری

 

ای ارشد تمام پسر های فاطمه

ای اولین حسین سحر های فاطمه

 

ای آسمان تر ازهمه بالا تر از همه 

ای بی کران تر از همه دریا تر از همه

سبحان ربيِّ همه ي سجده هاي من

پروردگار سبز مُبَرّي تر از همه

ديديم از تمام جهان مُرده تر شديم

پس آمديم نزد مسيحا تر از همه

تو زودتر به دامن زهرا نشسته ای

پس این توئی تو ،بچه ي زهرا تر ازهمه

ما از تو هیچ وقت نفرما ندیده ایم 

ای جمله ي همیشه بفرما تر ازهمه

 

ما سالهاست رهگذر کوچۀ توأیم

مانند یک فقیر سرِکوچۀ توأیم

 

مهتاب چشمهای تو خورشید پرور است

هرکس که طالعش حسنی نیست کافر است

اصلاً نیاز نیست قیامت به پا کنی

یک قاسمی خدا به تو داده که محشر است

اصلاً شما نیاز نداری به معرکه 

وقتی لب سکوت تو شمشیر حیدر است

 قسمت نبود تا که ببینند مردمان

بازوی تو ادامۀ فتّاح خیبر است

 

فردا ملک به نام تو تکبیر می زند

صاحب زمان به جای تو شمشیر می زند

 

امشب اگر نگات هوای قرن کند

امید می رود که نگاهی به من کند

زیبنده است بال و پر صد فرشته را

زهرا ببافد و تن تو پیرهن کند

کُشتی بگیر پیش همه با برادرت

شاید کسی بیاید وجانم حسن کند

بهتر همان که در به در هر گذر شود

بالی که روی بام تو فکر چمن کند

این یا کریم مثل همه قصد کرده است....

...بر روی گنبدی که نداری وطن کند

بعد از تو ای امیر کفن پاره ها کسی

لازم نکرده است تنم را کفن کند

(علی اکبر لطیفیان)