راسخون

.ღ خــلوت با خــدا... ღ.

siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

ای خدا ....
عزیز من شش غدیر پر از بغض واشک وآه من گذشت .......!
خدای من دعا مو بشنو حالم افتضاس ...
دیگه تحمل ندارم ...
نکنه ببرم ...
نکنه دیگه نتونم ادامه بدم خدااااااااااااااااااااااا اااااااااااااا
واااای دلم ....

 

siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

 

سر زلفت به کناری زن و رخسارگشا

تا جهان محو شود، خرقه کشد سوی فنا

به سر کوی تو ای قبله دل، راهی نیست

ورنه هرگز نشوم راهی وادیّ مِنا

از صفای گل روی تو هر آن کس برخورد

بَرکَند دل ز حریم و نکُند رو به صفا

طاق ابروی تو محراب دل و جان من است

من کجا و تو کجا؟ زاهد و محراب کجا؟

ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست

همه در امرِ تو هستند و تو فرمانفرما

خرقه صوفی و جام می و شمشیر جهاد

قبله‏گاهی تو و این جمله، همه قبله نما

رَسَم آیا به وصال تو که در جان منی؟

هجر روی تو که در جان منی، نیست روا

ما همه موج و تو دریای جمالی ای دوست

موج دریاست، عجب آنکه نباشد دریا

siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

کوچه ها و مغازه ها را بلد شدم.


رنگهای چراغ قرمز را ...


حتی جدول ضرب را.


و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم


اما گاهی میان آدم ها گم میشوم


خدایا...


آدمها را بلد نیستم.!

siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

َشَـوْقى‏ اِلَيْـكَ ذائِـداً عَنْ عِصْيانِكَ، وَامْنُنْ بِالنَّظَرِ اِلَيْكَ‏ عَلَىَّ، وَانْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَالْعَطْفِ اِلَىَّ، وَلا تَصْرِفْ عَنّى‏ وَجْهَـكَ، وَاجْعَـلْنى‏ مِـنْ اَهْلِ الْاِسْعـادِ وَالْحِظْوَةِ عِنْدَكَ، يامُجيبُ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.و اشتياقم را به سويت چنان كنى كه بازدارنده از نافرمانيت باشد و بر من منت نِه به اينكه بر من توجهىفرمايى و با ديده دوستى و عطوفت بر من بنگرى و رو از من مگردانى‏.و مرا از جمله سعادتمندان و بهره‏مندان نزد خود قرار دهى اى پاسخ دهنده اى مهربانترين مهربانان‏...---------------------------------------------------------------
 

------------اشتیاقی ده که مارادل بری تاز نـا فــرمانیــت ســازد بـری-------------------------------------------------------منّتی بنها ده برمن کن نظر عشق تو گردد بجانم شعله ور ---------------------------------------ازسر مهرومحبّت سـوی من کــن نگــاه ای دلبــردلجوی من --------------------------------------بـر نتاب ازمن رخ زیبـای خود بهــره هاگیرم من ازمولای خود -------------------------------------تاکـه ازاهـل سعادت ســازیم ازنـظــر هــر گــزمــرانیــانـدازیــم -------------------------------------------ایکه پاسخ میدهی بربنــدگان مهــربـا ن تـراز همـه ای مهــربان 

siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

نامه ای از خدا

 

نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام (ضحی 1,2-
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30) 
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4) 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73) 
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی. ( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118) 
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی. (انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای.(اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)
پس کجا می روی؟ (تکویر26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم. (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)