مسابقه مشاعره طنز2(باامتیازویژه)
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز
یکی از بزرگان اهل تمیز ، سوار بر خرش شد به بالای میز
یکی از بزرگان اهل تمیز
ز ترس مادرزنش رفت زیر میز
یکی از بزرگان اهل تمییز
خودش را بِکرد پیش ما چه عزیز
یکم قِر اومد گفتمش کِرم نریز
وگر نه کُنم دستِتو تو پریز
یه سوزن زَنم بِت کنی جیز و ویز
بری تا به میدون شهر تو تر و فرز و تیز
یا موزی گذارم به راهت خوری لیز و لیز
بیایی به سر بر زمین مثل زنبورِ ریز
یکی از بزرگان اهل تمییز
نمی ارزه حتی به قد پشیز
ز بس تنبله مثل ماست و مویز
فقط می خوره تند و یکریز
یکی از بزرگان اهل تمییز
نکرده قبض برقش رو واریز
شده صبر من از تو لبریز
کُنم یک پنادُر برای تو تجویز
فی البداهه : علیرضا قاسمی
یکی ازبزرگان اهل تمیز شب خورد شامی لذ یذ
گزینه هاروگذاشت زیرمیز.خخخخ
پاش سرخوردرفت زیرمیز
روزسیزدهم:
آمدی جانم به قربانت ولی حالاچرا.....
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
کاش می گفتی مرا بردي به آن بالا چرا ؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
لااقل دیشب سند را می رساندی پاسگاه حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
با وفا ، حالا که میخواهم کنم لالا چرا؟
این شعر رو تقدیم میکنم به همه عزیزان راسخون
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
جای بهتر نیست ؟ آمدی اینجا چرا
خُوب بشین پایین میای بالا چرا ؟
ای خدا یک عمر بَدی با ما چرا ؟
درس نخواندی تو مگر ، درجا چرا ؟
فحش و نفرین می دهی بیجا چرا ؟
خِنگ مولا جای انشا داده ای املا چرا ؟
حکم مردودیِ خود را کرده ای امضا چرا ؟
مارک چینی خورده بر اجناس و این کالا چرا ؟
میخ و چکش می فروشی جای این ، لولا چرا ؟
میخوری سوگند به جان من بخور ، مولا چرا ؟
گر اَماکن آمد و بُردت دگر ، غوغا چرا ؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
با همه هستی تو دشمن بی وفا آشنا چرا ؟
جای ایران رفته ای خارج بگو کنیا چرا ؟
میگرفتی زن ز ایران ، رفتی آفریقا چرا ؟
فی البداهه : علیرضا قاسمی