مسابقه مشاعره طنز2(باامتیازویژه)
مزن بر سر ناتوان دست زور که آن گُنَه ناکَرده روزی بیَندازَدَت در تـنور
این شعر رو تقدیم میکنم به همه عزیزان راسخون و آقا فرشون عزیز ... شاد باشید
مزن بر سر ناتوان دست زور
که کینه بگیرد به دل از غرور
زند بر سرت سنگی از راه دور
تو را بس نشاند به خاک و به گور
مزن بر سر ناتوان دست زور
کَنَد چاله ای در مسیر عبور
که تا تو بیفتی درش مثل مور
و یا دام گذارد بیفتی به تور
مزن بر سر ناتوان دست زور
چه مو مشکی باشه کچل یا که بور
تو را خواهد انداخت به دریای شور
به سرما تو راهم کُند لخت و عور
مزن بر سر ناتوان دست زور
که بدبخت میشی چشمتم کور
نبین ناتوان را چنین بس صبور
خدایا ز فرشون بلا ها به دور
علیرضا قاسمی
که روزی معلق شوی توی گور
مزن بر سر ناتوان دست زور
بشین و بخور قدری باش پسته شور
مزن بر سر ناتوان دست زور برو کار کن مگو پول زور
مزن بر سر ناتوان دست زور مکن شوهر با مرد پر زور
مزن بر سر ناتوان دست زور توانا بود هر که بود پر زوز
مزن بر سر ناتوان دست زور مکن مادر شوهر را توی گور
مزن بر سر ناتوان دست زور نلرزان مادر شوهر را توی گور
مزن بر سر ناتوان دست زور نگریان مادر شوهر را با دست زور
مزن بر سر ناتوان دست زور برو گم بشو گور به گور
مزن بر سر ناتوان دست زور
بگير گاز ماشين بشو ز مادرزن دور
مزن بر سر ناتوان دست زور که خود میزند بر سرش صبح وشوم
بزن برسرتوانا دست زور
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی بپیچد به دورت چو مار