اشعار کودکانه محرم
محرم
یک نفر نوحه می خواند
با صدایی پر از سوز
آب یخ توی هیئت
پخش می کردم آن روز
در کنار خیابان
خیمه پاره ای بود
بچه سبز پوشی
توی گهواره ای بود
تشنه بود آب می خواست
من به او آب دادم
بعد گهواره اش را
یک کمی تاب دادم
کاش در کربلا بود
یک نفر پیش آن ها
با همین آب یخ ها
با همین استکان ها
ای حسین ای کشته دین و نماز
بنده پاک خدای بی نیاز
ای حسین ای سرو آزاد جهان
دشمن ظلم همه غارتگران
ای حسین ای بنده پاک خدا
بهر قرآن کرده ای جان را فدا
تو حسینی، جدّ تو پیغمبر است
بر قلوب مؤمنان او رهبر است
خواستی تا دین حق یاری کنی
بهر حفظ دین حق کاری کنی
ظالمان گفتند با ما یارشو
با یزید و کافران همکارشو
دست رد بر سینه آنان زدی
دوربودی از گناهان و بدی
در نبردی نابرابر با سپاه کافران
جان خود کردی فدا ای جانِ جان
تو شهیدی زنده ای پاینده ای
تا ابد در خاطر ما زنده ای
کبوتر
چشم کبوتر
خیس است از غم
زیرا رسیده ماه محرم
او نیز، چون من
اندوه دارد
بر شانه از درد
یک کوه دارد
پر می زند باز
تا کربلایت
پیغامی از من
دارد برایت
یک قلب کوچک
در سینه دارد
قلبی شبیه
آیینه دارد
در قلب او هست
یک نام زیبا
آن نام زیبا
مولاست، مولا ...
شاعر: حمید هنر جو
یار امام برادرش
یارِ امام برادرش
حُر و علیاکبرش
برای ما مسلمونا
برای قرآن و خدا
تا باقی باشه دین ما
دین پیامبر خدا
حالا امامِ خوب ما
تنها میون دشمنا
کشته شدن دور و برش
حتی علی اصغرش
آخر شهید شد اون آقا
رفت آسمون پیش خدا
دشمنای دین خدا
اون آدمای بیحیا
بچهها رو، زدن کتک
هیچکی نیومد به کمک
کردن اسیر زود اونا رو
همه زن و بچهها رو
شهید شدن برای کی؟
اسیر شدن برای چی؟
شهید شدن مسلمونا
تشنه تو دشت کربلا
تا قدر دین رو بدونیم
همه مسلمون بمونیم
- شاعر: علی عباسی
سلام بر حسین علیه السلام
باران تیر و نیزه
ضربههای شمشیر
حسین یکی است
و دشمن بسیار
نیزهای بر کتف او
ضربهای بر پایش
ضربهای بر کمر
او به زمین میافتد
برمیخیزد
میافتد و برمیخیزد
و سرانجام
دیگر توان برخاستن ندارد
سی و سه زخم نیزه
سی و چهار زخم شمشیر
سلام بر حسین شهید!
سینه می زند بابا
توی کوچه مان امشب
بسته روی پیشانی
یک نوارِ «یا زینب»
فرشِ کوچکی را هم
او به کوچه آورده
شمع و شربت و پرچم
نذرِ بچه ها کرده
سینه می زنم من هم
با شعار یا «زهرا»
اسم دسته ما هست:
دخترانِ عاشورا
برای علی اصغر حسین (ع)
کودکی که پر کشید و رفت
خالی است جای کوچکش
خاک کربلا همیشه ماند
تشنهی صدای کوچکش
داشت غربتی همیشگی
چشم آشنای کوچکش
توی ذهن کربلا هنوز
مانده ردّپای کوچکش
حرفهای او بزرگ بود
مثل دستهای کوچکش
ناخدای قلبهای ماست
قلب با خدای کوچکش
برگرفته از کتاب بهار ماندنی_سروده یحیی علوی فرد
پرواز پرچم
محرم شد محرم شد
دل گل ها پر از غم شد
نگاه كوچه ی ما باز
پر از پرواز پرچم شد
سرودم یا علی اصغر
سلام ای غنچه ی پرپر
قلم لرزید و شد دفتر
زابر دیدگانم تر
سرودم یا علی اكبر
تو بودی مثل پیغمبر
نگاهم شد پر از خنجر
ندیدم من تو را دیگر ...
محمد عزیزی (نسیم)_سایت کیهان
آب از دور
آب از دور
| برگ هایم سبز و شاد |
| پای من در آب بود |
| خاک اما تشنه بود |
|
|
| بچه ای می گفت: آب |
| دست او از آب دور |
| اشک هایش شور شور |
|
|
| کاشکی با شاخه ام |
| آب بر می داشتم |
| پای رفتن داشتم |
|
|
| کاش می شد مال او |
| سهم من از آب رود |
|
دیگر او تشنه نبود |
منبع: موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا
غمت میکشد مرا
این روزها غم تو مرا میکشد حسین
شب های ماتم تو مرا میکشد حسین
تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست
سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین
از لحظهی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب ، محرّم تو مرا میکشد حسین
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا میکشد حسین
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا میکشد حسین
سالار سر بریدهی زینب سرم فدات
هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات
محرم
صدای طبل و زنجیر
می آید از خیابان
غمی نشسته امشب
به قلب پیر و جوان
صدای واحسینا
پیچیده در هر کجا
زنده شده دوباره
خاطره کربلا
گردیده یک عالمی
در سوگ او سیه پوش
مردم همه عزادار
با اشک و غم هم آغوش
آمد محرمُ باز
صدای اشک و ناله
روئیده در کربلا
گل های سرخ لاله
این شب ها
باز با یاد حسین
میهمانی داریم
در میان خانه
روضه خوانی داریم
روی منبر،آقا
آب را می بوید
اشك می افشاند
از حسین می گوید
از شجاعت هایش
مهربانی هایش
سجده اش در جبهه
جان فشانی هایش
آری این شبها ما
روضه خوانی داریم
باز با یاد حسین
میهمانی داریم
شاعر: بیژن شهرامی
حضرت علی اکبر
| حاشا که باز مثل تو پیدا شود علی |
| بعد از تو خاک برسر دنیا شود علی |
|
|
| از این درخت پر ثمر اصلا بعید نیست |
| یا مصطفی شود ثمرش یا شود علی |
|
|
| با چهره پیمبری آمد ز خیمه گاه |
| وقتش رسیده است که حالا شود علی |
|
|
| یک عمر قد و قامت او را نگاه کرد |
| یعنی که پیر شد پدرش تا شود علی |
|
|
| بیش از همه حسین دلش شور می زند |
| وقتی میان معرکه تنها شود علی |
|
|
| از بس که تیغ آمد و بر پیکرش نشست |
| دیگر توان نداشت زجا پا شود علی |
|
|
| بس که مختصر شده ای تو...گمان کنم |
| از در بین یک عبا بدنت جا شود علی |
|
|
فرشته ای از آسمان
آری حسینم
یک قهرمان بود
او یک فرشته
از آسمان بود
هم مهربان بود
هم با خدا بود
شیری دلاور
در کربلا بود
در راه اسلام
با ظلم جنگید
از خون پاکش
صد لاله روئید
او رفت و غصه
بر خانه در زد
از چهره ی شهر
لبخند پر زد
نویسنده:سالومه شریفی
کربلا
صبح تا شب یک سره
دوک می ریسد ننه
می گذارد زیر فرش
پول هایش را همه
می شمارد وقت خواب
دست رنجش را مدام
کاروان کربلا
می نماید ثبت نام
یک دو هفته دیگر او
می شود حاجت روا
چون کبوتر می کشد
پر به سوی کربلا
شاعر:بیژن شهرامی