راسخون

اشعار شهادت امام محمد باقر (ع)

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

یوسف رحیمی

امام باقر(ع)-مدح و مرثیه

 

 

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم

پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بال ها شبیه وبالند، ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند

بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم

تا بی کرانه های حضور خدائی ات

پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم

باشد اگر تمام جهان زیر پایمان

حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم

این حرفها نشانه‌ی تقصیر فهم ماست

حیران شدن میان صفات تو سهم ماست

دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!

از مرز عقلهای زمینی فراتری

آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد

ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو

آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو

مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها

کی می رسد به درک کمال تو بیت ها

ای باشکوه از تو سرودن سعادت است

این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است

هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد

خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد

محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی

جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد

چشم مدینه مات سلوک دمادمت

بوی بهشت می وزد از خاک مقدمت

محو خودت تمام سماوات می کنی

از بسکه عاشقانه مناجات می کنی  

دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد

مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم

با چهره‌ی محمدی ات آشنا شدیم

ای مظهر فضائل پیغمبر خدا

آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا

شایسته‌ی سلام و تحیّات احمدی

احیا کننده‌ی کلمات محمدی

نور علی و فاطمه در تار و پود توست

شور حسین و حلم حسن در وجود توست

قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست

تفسیر بی کران معانی حدیث توست

قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است

هر کس به آیه ای ز مقام تو عارف است

روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات

وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات

هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود

علمش به جز زیان و تباهی نمی شود

هر قطره که به محضر دریا نمی رسد

سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود

بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات

اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود

جابر شدن زراره شدن با نگاه توست

آقای من اگر تو نخواهی نمی شود

کون و مکان اداره شود با اراده ات

عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات

فردوس دل اسیر خیال تو می شود

آئینه محو حسن جمال تو می شود

دریاب با نگاه رحیمت دل مرا

وقتی که بی قرار وصال تو می شود

یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا

تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا

سائل کنار ساحل لطفت چگونه است

دستان با سخاوت دریا نمونه است

من را که مبتلای خودت می کنی بس است

اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است

قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد

دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است

در خلوت نماز شبت مثل فاطمه

شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است

شبهای جمعه سمت مدینه که می بری

دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است

امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو

از کاروان خسته و چشمان تر بگو

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

در موج خیز شیون و ناله دویده ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

گل زخمهای سلسله یادت نمی رود

هرگز غروب قافله یادت نمی رود

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

باقرم من که بدیدم غم دوران همه دم
دیدم آن آتش سوزان که روان شد به حرم

دیدم ان جا سر انگشتر جدم دعواست
دیدم آنجا چه کشید عمه ی خونین جگرم

یک طرف رأس برادر طرفی دست عمو
یک طرف تب کند از داغ برادر پدرم

یک طرف قاتل و یک جسم ز هم پاشیده
یک طرف نیزه و خونین ز عدو بال وپرم

یک طرف غارت و سیلی طرفی هلهله ها
یک طرف مادر شش ماهه که گفتا پسرم

یک طرف دختر ارباب و سری پر ز غبار
یک طرف ناله و شیون که امان از کمرم

باقرم من که مرا کرب و بلا پیر نمود
همه را دیده و گریان شده چشمان ترم

شاعر : سیروس بداغی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

میشود چشم من (پر ز اشک از غمت)2 یا باقر
گشته هفت آسمان (سیه از ماتمت)2 یا باقر
میزند زهر شرر (بر تن و جان تو)2 یا باقر
میروی سوی حق (ای به قربان تو)2 یا باقر
عالم علمی ، پور سجادی
قال باقر شد ، بهر ما هادی
صد هزار عابد ، عبدتان آقا
ما همه قطره ، تا تویی دریا
یا محمد باقر (3) یا مولا
******
می‌رسد بر مشام (عطر و بوی بقیع) 2 یا باقر
مرغ دل میزند (پر به سوی بقیع) 2 یا باقر
غربتت محرز است (در جوار نبی) 2 یا باقر
از این آل سعود (گله داره نبی) 2 یا باقر
می‌شود روزی ، قبرتان آباد
گریه و روضه ، در بقیع آزاد
میکنیم صحن و ، گنبدی احداث
ما غلامان ، حضرت عباس
یا محمد باقر (3) یا مولا
******
خاطره داری از (داغ دشت بلا)2 یا باقر
ما شنیدیم ولی (دیده ای روضه ها)2 یا باقر
دیده ای قتلگاه (رقص سرنیزه ها)2 یا باقر
دیده ای آتش و (غارت خیمه ها)2 یا باقر
پیکری بر خاک ، ناله ی افلاک
شد تن جدت ، بی سر و صد چاک
راس پاکش را ، یک حرامی برد
دیر سم اسب ، سینه می‌شد خرد
یا ابا عبدالله (3) ثارالله

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ای تمام روضه خوانها فدای تو
گریه کرده یک جهان با نوای تو
یادگار کربلا از بلا بخوان
تا که سینه زن شود دل برای تو
ذکر تو گشته یاحسین
لب تشنه سرجدا حسین
چشم خیس تو نوحه گراوست
ای که در دستت انگشتراوست
زهر غم به جان تو میزند شرر
میشوی تو راهی آخرین سفر
میروی و صادقت بی قرار و زار
بدرقه کند تو را بانگاه تر
او ماند و بی کسی خود
قلب او غرق ناله شد
بعد تو بانی گریه ها شد
روضه خوان غم کربلا شد
کی رود ز خاطرت خاطرات شام
کی رود ز خاطرت سنگ روی بام
کاروان بی کس و مجلس شراب
چوب خیرزان ولبهای یک امام
ای وای از آن همه ستم
ای وای از غربت حرم
از سه ساله بگو آن اسیر درد
با سر بی بدن تا سحرچه کرد

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

مولا مولا ، ای آبروی دین ، خورشید پنجمین
ای آسمونی پا نکش ، این قدر روی زمین
ای جان من ، چی شد که پاره جیگری
یاس بودی تو ، حالا شدی نیلوفری
لب تشنه ای ، تو این دمای آخری
حکایت غربت تست ، روضه ی ده سال منا
گریز روضه های تو ، میره به سمت کربلا
عزیز زهرا
*******


مولا مولا ، همراه کاروان ، همراه با زنان
سر بریده حسین دیدی ، تو بر روی سنان
سوختی هر دم ، با اشک و آه قافله
مردی توی ، بازار و بین هلهله
رو دستاته ، هنوزم جای سلسله
دیدی میون خیمه ها ، تشنگی و قحطی آب
گرفته خواب و از چشات ، صدای لای لای رباب
عزیز زهرا
******
کم کم آروم ، ذکر و دمش میاد ، فصل غمش میاد
آی نوکرا آماده شیم ، محرمش میاد
دلهای ما ، این روزا پر تاب و تابه
جون عشاق ، از انتظار روی لبه
ذکر لب ها ، امون از قلب زینبه
خدا نیاره روزی که ، داغ برادر ببینه
نبینه روی نیزه ای ، سر برادر می شینه
سالار زینب

شاعر : منصور عرب

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

عمریه میسوزم ، از داغ جسارت
به یاد غم کرببلا وقت اسارت
عمریه منو میده عذاب
خاطره های بزم شراب
یادمه هنوز گهوارهِ
خالیِ رو دستهای رباب
تو گوشمه صدایی لالایی علی جون
بس کن ربابِ عمه که قلبم شده خون
عمریه که میسوزم
به یادمه هنوزم
عطش و حال و روزم
امون امون از غریبی
******
امون امون ای دل ، از روضهِ گودال
کبوتری از زخم و عطش که رفته از حال
انگاری که شد محشر به پا
هلهله و شادی ای خدا
یه نشونه و چندین سوار
که میزدنش با نیزه ها
غریب خسته افتاد تو گودال غربت
کاش میشدم فداییش دارم همچو حسرت
هزار نفر میزدنش
ربوده شد پیرهنش
زخم روی زخم روی تنش
امون امون از غریبی

شاعر : ابوالفضل آلوئیان

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

باقر به علم شهره هرخاص وعام شد
مسموم زهر کینه ی کور هشام شد

هر چند زهر کین بشد اسباب مرگ او
مرگش زکربلا ز برایش پیام شد

آنگه که بین بستر بیماریش فتاد
با یاد کربلا وپدر تشنه کام شد

یادش بیامد آن دم آخر که جد او
هل من معین بگفت وپدر اشک تام شد

او پنج ساله بود به صحرای کربلا
دیدش که بهر قتل حسین ازدحام شد

آن دم که دید نعش شهیدان به قتلگاه
با عمه زبنبش به فغان هم کلام شد

کردی مواظبت زپدر عصر روز خون
آنگه که غرق آتش وغارت خیام شد

یاد آمدش اسارت وکوفی وشامیان
خونین جگر پدر زسوی اهل شام شد

بایاد کربلا جگر از زهر پاره شد
یا فاطمه به لب دگر عمرش تمام شد

شاعر : اسماعیل تقوایی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

باخون دل نوشته شدآه وواویلا
امام باقرکشته شدآه وواویلا
یاحجت ابن العسکری آجرک الله
امشب عزادارت شده حضرت زهرا
باگریه غم خوارت شده مهدی مولا
یاحجت ابن العسکری آجرک الله

 

زایرنداردتربتت حضرت باقر
جانهافدای غربتت حضرت باقر
یاحجت ابن العسکری آجرک الله
درسینه داغ وماتم کربلا داری
بهرحسین ابن علی غصه هاداری
یاحجت ابن العسکری آجرک الله
رنج اسارت دیده ای همره بابا
ظلم وجسارت دیده ای همره بابا
یاحجت ابن العسکری آجرک الله
دیدی بدشت کربلااشک بابارا
دیدی بروی نیزه هاراس سقارا
یاحجت ابن العسکری آجرک الله
دروازه ی کوفه شده جان توبرلب
خون میچکیدازمحمل عمه ات زینب
یاحجت ابن العسکری آجرک الله
دیدی که عمه ناله ی یااخامیزد
جدت میان خاک وخون دست وپامیزد
یاحجت ابن العسکری آجرک الله
والله ازلطف شماآبرودارم
بقیع ویران توراآرزودارم
یاحجت ابن العسکری آجرک الله
امشب دل زارمرانینوایی کن
مارابرای اربعین کربلایی کن
یاحجت ابن العسکری آجرک الله

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 دشت  بلا بود و دلم تنگ خدا بود
غرق نوا بود لبم محو دعا بود
سجده ی خوفی  به  در درگه جانان
سجده ی خوفم به روی خاک بلا بود
هر نفسم بی نفس تر از نفس قبل
ناجی انفاس من بوی شما بود
باقر آل نبی به شهر شررها
گاه نگاهش به زمین ، گاه هوا بود
وای سری روی نی غرق خروش است
زینب غمدیده غرق بغض ، خموش است
نیزه به دستی که نیزه بر سر ما زد
سنگ به اجسام ما ، بر پر ما زد
آمد و یک تکه سنگ پرت نمود و
سنگ به پیشانی سرور ما زد
با زدن سنگ به پیشانی ارباب
سنگ به پیشانی مادر ما زد
هیچ غذایی نخورده ایم پس از تو
طعنه به این پیکر لاغر ما زد
پیرزنی بت پرست در کَفَش آتش
حرف ز موی سر اکبر ما زد
وای سری روی نی غرق خروش است
زینب غمدیده غرق بغض ، خموش است
موی رقیه کشید و آه کشیدم
آه، رقیه دوید و آه کشیدم
با کرم سیلی دشمن نادان
آه، ز خوابش پرید و آه کشیدم
هر چه دوید از پی عمه ی زخمی
عمه ی خود را ندید و آه کشیدم
تا که سر عشق خویش بر سر نی دید
دل ز جهانش برید و آه کشیدم
با لگدی ایها العالم و آدم
قامت زینب خمید و آه کشیدم
وای سری روی نی غرق خروش است
زینب غمدیده غرق بغض ، خموش است

 

شاعر : جعفر ابوالفتحی

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 باقر آل پیمبر می دهد جان
در عزایش فاطمه شد دیده گریان
وااماما واماما واماما
زهر کینه زد شرر بر حاصل او
زین زهر آلوده گشته مقتل او
وااماما واماما واماما
----
سوزد از زهر جفا پا تاسر من
گشته یارب لحظه های آخر من
وااماما واماما واماما
گرچه زهر کین شرر زد بر دل من
خاطرات کودکی شد قاتل من
وااماما واماما واماما
من به طفلی بار محنت را کشیدم
کس نمی داند که با دیده چه دیدم
وااماما واماما واماما
با دوچشم پر زاشک از جور اعدا
غرق خون دیدم زمین کربلا را
من خودم دیدم حسین بی یار گشته
او اسیر فرقه خونخوار گشته
من نگه کردم به حال مضطر او
کشته شد بر روی دستش اصغر او
من خودم دیدم که دشمن از قفایش
می برید راس حسین را از قفایش
واحسیناواحسیناواحسینا
-----
داغ زهرا را دوباره تازه کردند
راس جدم را به روی نیزه کردند
ال طاها را عدو می کرد امیری
با چه جرمی برده اند ما را اسیری
بی حیاها ظالمانه وحشیانه
عمه ام را می زدند با تازیانه
واحسینا واحسینا واحسینا

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 از آن جفا که به من داشت خصم کین پرور
ببین که با من دلخون چه کرده ای مادر
گلی زگلشن آل رسول بودم من
که کرد دست خزان از جفا مرا پرپر
مرا عدو به چه جرم این همه نمود آزار
مگر نه اینکه منم نور چشم پیغمبر
مرا نشانده روی زین زهر آلودی
که زد شراره زهرش به پیکرم آذر
اگرچه زهر زده شعله بر دلم اما
بسوزد این جگر خسته ام زجای دگر
به کودکی جگرم سوخت چونکه من دیدم
به روی نیزه سر کوچک علی اصغر
نبود باورم این رأس طفل  شش ماهه است
چه کرده بود که رأسش جدا شد از پیکر
گذشت عمری و اما هنوز می گریم
چوخاطرات قدیم آیدم به  پیش نظر

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 من پنجمین شقایق باغ ولایتم
من باقر العلوم چراغ هدایتم
چشمم به جز جفا و مصیبت ندیده است
از خلق دون وفا و محبت ندیده است
بر روی دست من اثر بند مانده است
بر لب همیشه حسرت لبخند مانده است
در دل همیشه داغ گل یاس تازه است
داغ سر شکسته ی عباس تازه است
بر پای من ز شدت تاول نشانه هاست
بر پشت من اثر ز رد تازیانه هاست
دست من و رقیه به هم خصم بسته بود
من شاهدم که پهلوی آن گل شکسته بود...

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 من یادگار آخرین کربلایم
من داغدار محنت خون خدایم
دارم هزاران      غم بین سینه      پر می کشم      امشب از مدینه
واویلتا واویلتا   آه و واویلا
من دیده ام سوز عطش در خیمه ها را
راس شهیدان بر فراز نیزه هارا
دیدم حرم را       گردیده غارت      گشته نصیب       زینب اسارت
واویلتا واویلتا آه وواویلا
از خاطرات کودکی جان بر لبم من
جان می دهم اما به یاد زینبم من
دارد شراره        قلب کبابم       من داغدار       بزم شرابم
واویلتا واویلتا آه وواویلا

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

گشته مسموم ، از جفا امام ِ باقر
نور چشم ِ ، مصطفی امام ِ باقر
ای عالم ِ ای مُدبّر ، ای نور حیّ قادر ، مظلوم امام ِ باقر
در عزایت یا مولا ، گریه شد کار همه
آتش دلها شده ، ناله های فاطمه
یا مظلوم یا مظلوم ای پسر فاطمه
******
جان احمد ، حجت معبود سرمد
زهر کینه ، بر دل و جانت شرر زد
مظهر حق الیقینی ، پور زین العابدینی ، جان نثار راه دینی
جان ِ ما سینه زنها ، فدای ماتم تو
گیرم وضوی غم از ، چشمه ی زمزم تو
یا مظلوم یا مظلوم ای پسر فاطمه
******
دیدگانت ، از غم و از غصه تر بود
شاهدی بر ، اشک چشمان پدر بود
زاده ی مرد بُکایی ، همدم اشک عزایی ، یادگار کربلایی
گریه ی بابای تو ، زنده مینمود آقا
خاطرات گودال و ، سر ِ از تن جدا را
یا مظلوم یا مظلوم ای پسر فاطمه

mehdi0014 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 287351
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

هرکسی که تو کودکی،ببینه کابوس بدی،تا عمر داره یادش نمیره
حالا اگه به جای خواب،با گوشت و پوستش لمس کنه،آرزوشه روزی هزار دفه بمیره
*خودم دیدم،
جوونای خیمه،دویدن و رفتن،تشییع اکبر
*خودم دیدم،
زیره بغلای،حسین و گرفتن،سقا با خواهر
(ای که میگی به روضه خون
روضه ها رو سنگین نخون...سخته شنیدن)
(پنجاه وچار سالی میشه
این روضه ها تو سینمه،شنیدن کی بود مانند دیدن)
#منم اسیر غصه ها ،شاهد کل ماجرا،یادگار کرب و بلا#
********

 

هنوز تو گوشمه خدا،صدای گریهء علی،اصغر که دلهامون و سوزوند
هرچی که دست به دست میشد،بین رباب و عمه جون،آروم نمیشد هرکسی لالائی میخوند
*خودم دیدم،
زیر عبا بردش،به دشمنا رو زد،حرمله خندید
*خودم دیدم،
رو خاکا نیومد،خونای گلوشو،به عرش که پاشید
(ای که میگی به روضه خون
روضهء شیرخواره نخون...سخته شنیدن)
(رباب که آب خورد یادمه
بیرون خیمه ضجه هاش،شنیدن کی بود مانند دیدن)
#منم اسیر غصه ها،شاهد کل ماجرا،یادگار کرب و بلا#
********
الهی هیچ مسلمونی،اسیر نشه تا ببینه،ناموس شو تو ملأعام
جای تعجب نداره،حق داشت بابام سه مرتبه،بگه که سخت تر ندیدم از سفر شام
*خودم دیدم،
محل یهودی،تو چشای عباس،نگاه غیرت
*خودم دیدم،
عمه ها چه جوری،آستین گرفتن،جلوی صورت
(ای که میگی به روضه خون
روضه رو بی پروا نخون...سخته شنیدن)
(خودم دیدم بزم یزید،کنیز میخواست پستی پلید،شنیدن کی بود مانند دیدن)
#منم اسیر غصه ها،شاهد کل ماجرا،یادگار کرب و بلا#
********
سخته یکی تو یک سفر،همبازی شو از دست بده،جاش بذاره تو خاک غربت
یادم نمیره گریهء،سه ساله رو که آخرا،بابا بابا بابا میگفت دیگه با لکنت
*خودم دیدم،
طبق و آوردن،خم شد و لبای باباشو بوسید
*خودم دیدم،
سر و که بغل کرد،برای همیشه،رقیه خوابید
(ای که میگی به روضه خون
روضه ها رو بازش نکن...سخته شنیدن)
(یادم نمیره عمه جون،با دست براش قبر که میکند،شنیدن کی بود مانند دیدن)
#منم اسیر غصه ها، شاهد کل ماجرا یادگار کرب و بلا #

 

 

شاعر : عبدالله باقری