مشاعره رضوی
ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم
ما جلوه خواستیم ، خدا نیز داده شد
دريــــــای بکاييم، يا ضامن آهـــو!
تو گنـــــــج نهانـی، ما رنج عناييـم
ما بی سلیقه ایم ، تو حاجات ما بخواه
ور نه گدا مطالبه ی آب و نان کند ...
دل خسته و رستــه، از هر چه گسسته
خواهــان شماييم، يا ضامـن آهــــو!
وقتی نگاه ماه به گهواره ات فتاد
از شرم طرح چهره ی تو پای پس نهاد
مجنون شدند عاقل و دیوانه، ابر و باد
حرف جنون زدیم، زلیخا اشاره داد :
یوسف ترین قمر سر بازار آمده
هفت آسمـان نظـاره گـر او بـود کـه او
با شوکت و جـلالت و بـا فـَر رسیده است
آئینـه دار زُهــرۀ زهــرا رسیــد و بـاز
گفتنــد نـور زُهــرۀ ازهــر رسیده است
تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده ام
تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده ام
تازگی ها باورم شد اینکه مثل هر غریب
دورتر از خود دلی دارم که با آن زنده ام
هر کجا رفتم به چشمان من آمد خاک او
دور نزدیکی که از او سخت حیران زنده ام
گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من
با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده ام
کم نمی آرم که در امروز و در فردای خود
از سرانگشتان آن لطف فراوان زنده ام
سایه وار از خود ندارم هیچ دور از آفتاب
هر کجا باشم به خورشید خراسان زنده ام
مشتاق زيارت، تا جبههی طاعت
بر خاک تو ساييم، يا ضامن آهو!
وقتی خدا ز روح خودش بر جهان دمید
از لا مکان به کون و مکانش زمان دمید
خلق قدیم او که همان خلق نوری است
با اذن او به جملۀ ذرات جان دمید
در حضرت غریب غریبان غریب نیست
این ازدحام های مدام از غریبه ها
تو خود غریبه ای و غریبی نمی کنند
در محضر تو هیچ کدام از غریبه ها
آقا! جواب از تو، سلام از غریبه ها
آه سپیده، گریۀ شام از غریبه ها
امشب به روی مأذنه نقاره می زنم
چشمه شدم برای تو فوّاره می زنم
تا صبح، مِی به عشق تو همواره می زنم
طرحی برای این دل آواره می زنم
من شب اول قبرم چه حسابی دارم؟؟
گر بپرسند چه داری چه جوابی دارم؟؟
منم و وحشت قبری که ز هر سو برسد
کاش آن لحظه فقط ضامن آهو برسد
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
دلشوره ای شیرین سر بال و پرم هست
هشت آسمان آیینه در دور و برم هست
باران غم هرگز نمی گیرد سراغم
تا مهربانی های تو روی سرم هست
توروخواب دیدم ,تورویادمه
دلم کفتراتو بغل کرده بود
یه گوشه توی دفتر حاجتش
یه شاعر هواتو غزل کرده بود