مشاعره رضوی
وقت نظر بر گنبد و گلدستههای عرشیت
افتاده با عمامهها از سر کلاهم یا رضا !
ای من فدای پنجره فولاد چشمهات
از بغض من چرا گرهی وا نمیشود؟
ای بـوسهگاه خیـل مـلک آستانهات
وی داده کعبه تکیه به دیوار خانهات
مژگان توست تیر محبت کـه هر دلی
از ابتـدای خـلقت دل شـد نشانهات
تو را با نام آهو می شناسند
رضای حضرت هو می شناسند
تمام رعیت ملک عظیمت
به نام شاه خوشرو می شناسند
دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند
در خاطرم از تو اشتیاقی مانده است
طرح حرم و صحن و رواقی مانده است
ای ضامن دلهای غریبان اینجا
یک آهوی بیپناه باقی مانده است
تو آن نماز غریب همیشه ها هستى
كه كوچه هاى خراسان قضایتان كرده است
تا به دستِ كرم تو به نوایی نرسد
از سر ِ راه محال است گدا برخیزد
در لباس خادمان مهربانت، آفتاب
صبح ها، صحن حرم را آب و جارو می کند
دوست دارم ضامنم باشی که بر خیل ملک
سرفرازی همچو آن آهوی صحرایی کنم
دوست دارم وقت مردن با تماشای رخت
مرگ را از شوق دیدارت، تماشایی کنم
السلام علیک یا ایها الرئوف
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت
من دور گندم کرم تو کبوترم
ردّم نکن که از همه بی آبروترم
مرغ بی تاب نگاهم اکنون
بر سر گنبد پاک آقاست
چشمهایم به دلم می گوید:
راستی گنبد آقا زیباست
تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمیخواهد؟
دلم شکسته ، دلم را نمی خری آقا!؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا!؟
از تو یک عمر فقط لطف و محبت دیدم
یا رضـــــا گفتم و یک عالمه رحمت دیدم
السلام علیک یا ایها الرئوف