مشاعره رضوی
من می نشینم در حرم
آرام، پهلوی پدر
آنجا زیارتنامه را
می خواند او با چشم تر
رانده ز نيستان، مانده ز ميستان
تا از تو جداييم، يا ضامن آهو!
وقت زیارت است
پر می کشد دلم
همراه کفتران
من می روم حرم
مجبور مخيّر، ابداع مکرر
تقدير قضاييم، يا ضامن آهو!
وقتی که کوفه در دل مشهد ظهور کرد
حسی غریب مردم ما را جسور کرد
دستی رسید و شعله ی مظلوم اشک را
در چشمهای خسته ی بی ریشه کور کرد
در هوای شما رها هستم
از صـفای تو باصفا هستم
با توام از همه جدا هستم
بـنـده درگـه خــدا هستم
پادشاهم ولی گدا هستم
سـائــل درگه رضا هستم
مرغ بی تاب نگاهم اکنون
بر سر گنبد پاک آقاست
چشمهایم به دلم می گوید:
راستی گنبد آقا زیباست
تو آن نماز غریب همیشهها هستى
كه كوچههاى خراسان قضایتان كرده است
تا سایة الطاف رضا بر سر ماست
خورشید به سان ذرّه ای در برماست
تمام لحظه هایی که دل من شور می افتاد
صدایت می زدم روی لبانم نور می افتاد
دیر وقتیست دلم عرض ارادت دارد
ماه ذیعقده شد و قصد زیارت دارد
نور می آید از آن دور ،سفر نزدیك است
این چنین حضرت خورشید عنایت دارد
دست من خالی ولی حاجت زیاد
یا علی موسی الرضا رحمی نما
امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
انگار دلم تازه مسلمان شده آقا
از یاد برد نام بهشت ابدی را
هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا
آلوده مبادا، فرسوده مبادا
اين گونه که ماييم، يا ضامن آهو!
وجود بسته به یک گوشه ی نظاره ی او
فراتر از عدد، اوصاف بی شماره ی او
وجود، غرق یم رحمت هماره ی او
کشند شمس و قمر و منّت از ستاره ی او
صعود نور بر افلاک از مناره ی او
هزار معجزه پیدا به یک اشاره ی او