(صندلی داغ)میهمان shirdel2

 سلام جناب شیردل عزیز . تقبل الله

میشه یه خاطره از جبهه تعریف کنید؟ باتشکر

بنام خدا

سلام علیکم برادر عزیز و گرامی

طاعات و عبادات شما هم قبول درگاه حق باشد. از اینکه با تاخیر پاسخ را میدهم عذر خواهی می کنم چون وقت تنظیمی برای بنده تمام شده بود پست را برادرمان قفل کرده بودند که با درخواست بنده مجددا بازگشائی انجام شد و لذا عذر بنده را پذیرا باشید.

اما خاطره روز اول رفتن به خط مقدم جبهه در منطقه تنگه چذابه را بخوانید خالی از لطف نیست:

بعد از گذراندن یک دوره آموزشی کوتاه و با درخواست اکثر رزمندگان که می گفتند ما را به خط اول ببرید ،شبانه ما را حرکت دادند و نزدیک به خط مقدم از اتوبوس پیاده کردند ، زیرا بشدت خط اول توسط دشمن کوبیده می شد(یعنی خط زیر آتش بود).نیروها که پیاده شدند ظاهرا دشمن متوجه جابجائی شده بود و خط را زیر آتش گرفته بود به حدی که وقتی به ابتدای خط رسیدیم نیروهای مستقر در خط در حال خارج شدن و تحویل خط به گردان ما بودند  اظهار میکردند که این هجمه آتش در این خط بی سابقه بوده و اصلا نگران نباشید فقط به یک طریقی از تیررس خارج شوید و به داخل سنگرها و پناهگاه ها بروید. اما چشمتان روز بد نبیند وقتی با فرماندهان نزد نیروها آمدیم تا آنها را به سمت سنگرها برای نگهبانی و پاسخ دادن به آتش دشمن و پناهگاه ها هدایت کنیم دیدیم تقریبا هیچکدام از نیروها نیستند و فقط در تاریکی و زیر آتش شدید دشمن صداهای آنها را می شنیدیم که با دادو بیداد دنبال سنگر می گشتند و به زمین و زمان بد و بیراه می گفتند . به سرعت خودم را به چند نیروی رزمنده که صدایشان را شنیده بودم رفتم و دیدم در پائین خاکریز خط روی زمین خوابیده اند و آنقدر ترسیده اند که قادر به کنترل خود نیستند و ناگهان یکی از آنها تا صدای بنده را شنید شروع کرد به سر و صدا که شما آمریکائی هستید ، شما خیانتکارید ، چرا ما را بدون اینکه آتش جنگ را دیده باشیم به خط اول آورده اید و..... با هر مشقتی بود با کمک جند تن از فرماندهان و دوستان رزمنده شجاع بچه ها را از این طرف و آنطرف جمع کردیم و به داخل سنگرها بردیم . شاید برای شما عزیزانی که این مطالب را میخوانید باور کردنی نباشد که آن شب ما نتوانستیم نیروهای رزمنده داوطلب که تا دیروز می گفتند ما را به خط ببرید و چرا ما را در پشت خط نگه داشته اید را به داخل سنگرهای نگهبانی بالای خاک ریز ببریم تا بتوانیم به آتش دشمن پاسخ بدهیم .اما تقریبا خیالمان راحت بود که دشمن وقتی آتش زیادی روی خط میریزد یعنی ترسیده و فکر میکند عملیاتی در حال انجام است و لذا به هیچ عنوان در این مواقع حمله نخواهد کرد. خدا شاهد است که اگر در آن شب فقط چند نفر از نیروهای دشمن که به سلاح های جدید و آخرین سلاح های روز مجهز بود به سمت ما می آمدند به راحتی میتوانستند خط را از ما بگیرند و خود را با یک خیز بلند به منطقه بستان و دهلاویه برسانند. اما از آنجائیکه دشمن بعثی ترسو تر از این حرف ها بود و مجموعا مزدورانی بودند که اکثرا به زور به جبهه آمده بودن و هیچ انگیزه ای برای حمله و پیشروی نداشتند و از طرف دیگر عنایت خداوند متعال که عینه میتوانستیم آن عنایات را ببینیم ، باعث شد که در آن شب کوچکترین حادثه ای برای رزمندگان ما پیش نیامد .

البته بنده بخشی از خاطرات جبهه را در خاطرم مانده بود در تالار دین پژوهی و بخش دفاع مقدس نوشته ام.

https://rasekhoon.net/forum/thread/1046177/page1/

1- آیا حاضرید 20 سال در اوج شادی و رضایت زندگی کنید به شرطی که درست بعد از این مدت بمیرید؟

2- اگر بتونید نوع مرگتون رو انتخاب کنید چه جور مرگی رو انتخاب   کردین؟

1-  در جنگل، در حال قدم زدن با شخصی هستید، شخص همراه شما کیست؟

یار همیشه همراهم (همسر مهربانم)

2-  باز هم در جنگل، قدم می زنید، حیوانی را می بینید. می توانید بگویید چیست؟

حیوانات زیادی در جنگل هستند و ممکن هست یک مار باشد.

3-  چه تعامل یا ارتباطی بین شما و آن حیوان ایجاد می شود؟

کدوم تیم ها به فینال اروپا راه پیدا میکنن؟

1- اسپانیا

2-کرواسی

3-بلژیک

4-ژاپن

5-فرانسه

6-ایران

1- با این دو تا جمله چقدر موافقی؟(تلگرافی جواب نده. کلی طول کشید تایپشون کردم)

الف: محبت مثل سكه مي‌مونه كه اگه بيفته توي قلك قلب، نميشه درش آورد، اگر هم بخواي درش بياري بايد اون رو بشكني!!

برای خیلی از مردم محبت معنائی ندارد ،زیرا در زندگی از کسی مجبت ندیده اند اما آنهائی که بتوانند محبت را درک کنند هیچوقت نمی توانند محبت کننده را فراموش کنند.

ب: خوبي را از گل بياموز، زيرا حتي ته كفشي كه لگدمالش مي‌كند را هم خوش بو مي‌كند!!

کاش غرور و تکبر را کنار بگذاریم و با سادگی و صمیمیت با هم زندگی کنیم و جامعه ای خوب و صادق بسازیم نه جامعه ای که دروغ و فساد و دوروئی آنرا به لچن کشیده است.

2- جا خالی رو پر کن .
دوست دارم اولین کسی باشم که .کتابی تازه......بدست می آره و اون رو به دیگران هم..... می ده.
مادرم همیشه می گه که تو بهترین ....هستی ولی من قبول ندارم چون اون نمی دونه که من کمترین محبت های او را هم جبران نکرده ام.....

1-جلوی اسمشون یه رنگ بذار...
عادل:سبز
فرشید:فرمز
محمدرضا:آبی
حسین: سرخ
یاسر: بنفش
نیکناز: مشکی
شبنم:سفید
ندا: نارنجی
الهه: زرد
مهسا: صورتی
مهدیه: ارغوانی
زهرا: یاسی
فاطمه:  کبود
من: آلبالوئی                                              


2-یک شعر بخون که خیلی دوس داری:... مرا بگذار و بگذر

با سلامی دوباره؛

اگر به شما بگویند فقط همین امروز فرصت زندگی و زنده بودن دارید، چه می کنید؟ زندگی

چه میزان خود را آماده رفتن کرده اید؟ تا اندازه ای

به نظرتان کوله بندگیتان به اندازه کافی پر است؟ فکر نمی کنم خیلی کم دارم

به نظرتان آیا برای ظهور امام عصر (عج) قدمی برداشته اید؟ تلاشم را کرده ام اما قبول شده یا نه نمیدانم.

فکر می کنید در زمان ظهور جزء یاران ایشان باشید؟ خاک پای یاران هم نمی توانم باشم.

دوست دارید در کجا با ایشان روبرو شوید؟ اگر اجازه دهند در حرم آقا امام رضا (ع)

اولین جمله ای که به ایشان می گویید، چیست؟ دستم را بگیر آقا که خیلی به شما احتیاج دارم

بهترین جمله ای که از علمای اخلاق شنیده اید و آن را در زندگیتان به کار برده اید، چیست؟

چه چیزی باعث خوشحالی شما می شود؟ خیلی از چیزها مانند ظهور آقا امام زمان(عج) ، پیروزی کامل اسلام بر جهان و

چه چیزی باعث ناراحتی شما می شود؟ خیلی چیزها مانند فساد و دروغ و دوروئی و دور بودن از مولا و آقایمان