علم و دانش در نهج البلاغه
31. آگاهی و بصیرت، لازمه جنگ با دشمن
فُتِح بابُ الحرب بينكم و بين اهل القبله، و لا يَحمِلُ هذا العَلَم الّا اهلُ البصَر و الصبرِ و العلمِ بمواضع الحق.
باب جنگ ميان شما و اهل قبله باز شده است و اين پرچم را بر دوش نكشد، مگر كسى كه از بينش و شكيبايى و آگاهى به جايگاه هاى حق برخوردار باشد.31
32. دانش آموزى حتى از منافق
الحكمة ضالّة المؤمن، فخُذ الحكمة و لو من اهل النفاق.
حكمت، گمشده مؤمن است، پس آن را به دست آور، هر چند از اهل نفاق باشد.32
33. عالم زنده است گرچه بميرد
هلكَ خُزّان الاموال و هم أحياء، و العلماء باقون ما بَقى الدهرُ. اعيانُهم مفقودة، و امثالُهم فى القلوب موجودة.
مال اندوزان با آن كه زنده اند مرده اند و اهل علم تا دنيا هست زنده اند. پيكرهايشان از ميان مى رود، اما يادشان در دل هاست.33
34. با ارزش ترين ثروت
لا غِنى كالعقل .و لا فقرَ کالجهل
هيچ ثروتى چون عقل و هیچ فقری مانند نادانی نيست.34
35. فضیلت علم بر مال
العلمُ حاكمٌ و المالُ محكومٌ عليه.
دانش حكم فرماست، ولى مال فرمان بر.35
36. عالم حيوان نما
و آخَرُ قد تَسَمّى عالماً و ليس بِه... فالصورةُ صورةُ انسان، و القلبُ قلبُ حيوان، لا يَعرفُ بابَ الهدى فيتّبعَه، و لا بابَ العَمى فيصُدّ عنه و ذلك ميّت الأحياء.
(در مقابل بنده اى از بندگان خدا)، بنده ديگرى است كه عالم ناميده مى شود، اما عالم نيست، پس چهره چنين كسى چهره انسان، اما قلب او، قلب حيوان است. نه راه رسيدن به هدايت را مى شناسد تا به دنبال او برود و نه راه رسيدن به گمراهى را مى داند تا از آن روى برگرداند، پس انسانى با اين صفات، مرده اى است در ميان زندگان.36
37. دانشمند حقيقى
كلُّ عالمٍ غيرَه مُتعلِّمٌ.
هر دانشمندى جز خداوند يادگيرنده است.37
38. پرسیدن برای فهمیدن
قال عليه السلام لسائل سأله عن مُعضِلة: سَل تفقُّهاً، و لا تَسأل تعنُّتاً.
امام عليه السلام به شخصى كه از مساله مشكلى سوال كرد فرمود: براى فهميدن پرسش كن، نه براى آزار دادن.38
39. بپرسيد پيش از آن كه نيابيد!
ايها الناس! سَلونى قبلَ أن تفقِدونى، فَلَأنا بِطُرق السماء أعلمُ مِنّى بطرُق الارض.
اى مردم! از من بپرسيد پيش از آن كه از دستم دهيد؛ زيرا من به راه هاى آسمان داناترم از راه هاى زمين.39
40. راسخين در علم
إعلم أن الراسخين فى العلم هم الذين أغناهم عن إقتحام السُدَد المضروبة دونَ الغيوب، الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب، فمدح الله تعالى اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علماً، و سَمّى تركَهم التعمّق فيما لم يكلّفهم البحث عن كُنهِه رُسوخا.ً
بدان كه انسان هاى راسخ در علم كسانى هستند كه اقرار به همه غيب هاى پوشيده، آنان را از تجاوز از سدها و حدودى كه ميان آنان و حقايق غيبى زده شده بى نياز ساخته است، پس خداوند تعالى آنان را به جهت اعتراف به نادانى خود از وصول به آنچه احاطه علمى ندارند مدح فرموده و چشم پوشيدن و رها ساختن تعمق در آنچه را كه خداوند آنان را به بحث از حقيقت آنان تكليف نفرموده است رسوخ ناميده است.40
41. علم با عمل
إعقلوا الخبرَ اذا سمعتموه عقلَ رعاية لا عقلَ رواية، فإن رُواة العلم كثير، و رُعاته قليل.
هرگاه خبرى را شنيديد پيرامون آن تفكر كنيد، تفكر براى عمل نه براى نقل كردن؛ زيرا روايت كنندگان دانش بسيارند، اما عمل كنندگان به آن اندك اند.41
42. آبادى علم با ایمان
بالايمان يُعمَر العلمُ.
به وسيله ايمان علم آباد مى شود.42
43. احیا گران دانش
... هُم عَيشُ العلم، و موتُ الجهل.
آنها (اهل بیت پیامبر) مايه زندگانى علم و باعث مرگ جهل و نادانى هستند.43
44. جاهل دانا و دانشمند جاهل
إن الجاهلَ المتعلّم شبيهٌ بالعالم، و إن العالمَ المُتعسّف شبيهٌ بالجاهل المُتعنّت.
همانا نادان آموزنده، همانند دانشمند داناست، و دانشمندى كه بيراهه مى رود مانند جاهل ذليل است.44
45. نمى دانى لب مگشا!
دَع القولَ فيما لا تَعرِفُ، و الخطابَ فيما لم تُكلّف.
درباره آنچه كه نمى دانى و آنچه كه در مورد آن مسئول نیستی سخن نگو.45