علم و دانش در نهج البلاغه
16. ميراث ارجمند
العلمُ وراثةٌ كريمةٌ.
دانش ميراثى است ارجمند.16
17. بصیرت و دانش
من أبصَر فَهِم، و من فَهِم عَلِمَ.
هر كه خوب بنگرد، حق را فهميد، و هر كه حق را فهميد، دانشمند گرديد.17
18. ندانستن عيب نيست
لا يَستحِينّ أحدٌ منكم اذا سُئل عمّا لا يَعلم، أن يقولَ لا أعلمُ و لا يَستحينّ أحدٌ إذا لم يعلم الشىءَ أن يتعلّمَه.
از سفارشات امام عليه السلام: هيچ يك از شما نبايد در برابر پرسش از چيزى كه نمى داند شرم كند كه بگويد من نمى دانم، و نبايد كسى كه چيزى را نمى داند شرم كند از اين كه آن را بياموزد.18
19. گفتار از روی جهل
لا خيرَ فى الصَمت عن الحُكم، كما أنه لا خيرَ فى القول بالجهل.
در سكوت از حكمت و دانش خيرى نيست، چنانچه در گفتار از روى نادانى خيرى نيست.19
20. دو گرسنه اى كه سير نمى شوند
مَنهومان لا يَشبعان: طالبُ علمٍ و طالبُ دنيا.
دو گرسنه اند كه سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا.20
21. ظرف علم
كلّ وِعاءٍ يضيق بما جُعِل فيه، الّا وِعاء العلم، فانه يتّسعُ به.
هر ظرفى به آنچه در او گذاشته مى شود تنگ مى گردد، جز ظرف علم كه هر چه به آن اضافه گردد پهناور مى شود.21
22. فایده علم
يا كميل معرفة العلم دين يُدان بِه، به يكسبُ الانسان الطاعة فى حياته، و جميلَ الأحدوثة بعدَ وفاته.
اى كميل! آشنایی با علم دینی است که انسان به آن جزا داده می شود، به وسيله دانش انسان در دوران حياتش طاعت و بندگى خدا را به دست مى آورد، و پس از مرگش ذكر خيرى به جا گذارد.22
23. بستن راه هرگونه عذر
قطَعَ العلمُ عُذرَ المُتعلّلين.
علم، عذر بهانه آوران و آنها كه از مسئوليت شانه خالى مى كنند را قطع كرده است.23
24. عالم بى عمل
إن العالمَ العاملَ بغير علمه، كالجاهل الحائر الذى لا يستفيقُ من جهله، بل الحُجةُ عليه اعظم، و الحسرةُ له ألزم، و هو عند الله ألوَم.
عالمى كه به دانش خود عمل نكند، مانند جاهل سرگردانى است كه از نادانى اش بيدار نمى شود؛ بلكه حجت و برهان عليه او بزرگ تر و حسرت و اندوه او پيوسته تر است و اوست كه نزد خدا از همه بيشتر سرزنش مى شود.24
25. ترس از مرگ
بِالعلم يُرهَبُ الموتُ.
با دانش است كه از مرگ ترسيده مى شود.25
26. عمل كردن به علم
يا جابر قوام الدين و الدنيا بأربعه: عالمٌ مُستعملٍ علمَه، و جاهلٍ لا يستنكفُ أن يتعلّم، و جوادٍ لا يبخلُ بمعروفه، و فقيرٍ لا يبيعُ آخرتَه بدنياه؛ فاذا ضيّعَ العالم علَمه، استنكف الجاهل أن يتعلّم.
اى جابر! دين و دنيا به چهار كس پايدار است: عالمى كه به علم خويش عمل كند، نادانى كه از آموختن ننگ ندارد، بخشنده اى كه از بخشش به جا دريغ نكند و فقيرى كه آخرت خويش را به دنيا سودا نكند، پس اگر عالم به علم خويش عمل نكند، نادان هم از آموختن سرباز زند.26
27. خير واقعى
ليس الخيرُ أن يكثُرَ مالُك و ولُدك، ولكنّ الخيرَ أن يكثُرَ علمُك و أن يَعظُم حلمُك، و أن تُباهى الناسَ بعبادة ربك.
خير آن نيست كه دارايى و فرزندت زياد شود؛ بلكه خير آن است كه علمت افزون و حلم و بردبارى ات بزرگ گردد و بتوانى در ميان مردم به پرستش پروردگارت مباهات كنى.27
28. سينه مملو از دانش
يا كميل!... انّ هاهُنا لَعِلماً جَمّاً (و اشار بيده الى صدره) لو اصبتُ له حملة! بلى اصبتُ لَقِناً غيرَ مأمون عليه، مستعملا آلة الدين للدنيا، و مُستظهراً بِنعم الله على عباده، و بِحُجَجه على اوليائه؛ أو مُنقاداً لِحَمَلة الحقّ لا بصيرةَ له فى احنائه، ينقدح الشك فى قلبه لاول عارض من شبهة. ألا! لا ذا و لا ذاك! أو مَنهوماً باللذة، سَلِسَ القيادِ للشهوة، أو مُغرماً بالجمع و الإدّخار، لَيسَا مِن رُعاة الدين فى شىء؛ أقرب شىء شَبَهاً بهما الانعامُ السائمه! كذلك يموت العلم بموت حامليه.
اى كميل! بدان در اين جا (با دست اشاره به سينه مباركش كرد) دانش فراوانى است، اى كاش افراد شايسته اى مى يافتم و از اين دانش به آنها تعليم مى دادم. آرى! شاگردانى براى آموختن دارم، اما افرادى زود آموزند و غير مطمئن؛ زيرا دين را ابزار دنيا قرار مى دهند و از نعمت ها و برهان های خدا بر ضد بندگان خدا و اولیای الهی كمك مى گيرند، و يا افرادى تسليم و مطيع پيشوايان حق اند؛ اما بصيرتى ندارند؛ شبهه آنها را مى لرزاند و به شك مى اندازد.
آگاه باش نه اين طايفه به درد مى خورد و نه آن. و نه طايفه سوم كه حريص بر لذتهاى دنيا و مهارشان به دست شهوت است و نه طايفه چهارم كه پول پرست و شيفته اندوختن زر و سيم و دنبال پس انداز مال اند، پس اين دو طايفه هم به هيچ وجه نگهدار دين نيستند. شبيه ترين موجودات به آنها چارپايان هستند كه براى چرا رها شده اند. آرى! چنين است که علم با مرگ حاملشان مى ميرد.28
29. سخن حكيمانه را بپذير!
خُذ الحكمة أنّى كانت، فانّ الحكمة تكون فى صَدر المنافق فتلَجلَجُ فى صدره حتى تخرُج فتسكُنَ الى صَواحبها فى صدر المؤمن.
سخن حكيمانه هرجا بود دريافت كن؛ زيرا حكمت در سينه منافق است و بدين سو و آن سو مى چرخد تا از آن به درآيد و خود را به يارانش در سينه مؤمن برساند.29
30. استوار در علم و عمل
لا تجعلوا علمَكم جهلاً، و يقينَكم شكّاً. إذا علمتُم فاعمَلوا، و إذا تيقّنتُم فأقدِموا.
آگاهى خود را جهل، و يقينتان را شك قرار ندهيد، بنابراين هرگاه دانستيد عمل كنيد، و هر وقت يقين كردند، اقدام نماييد.30