ظلم در نهج البلاغه
31. زورگويى و ستم
الله الله فى عاجل البغى، و آجل وخامه الظلم.
برحذر باشيد از خدا، بترسيد از خدا، درباره نتايج دنيوى ظلم و وخامت اخروى آن.31
32. زمامداران ستمگر
آسى ان يلى امر هذه الامة سفهاؤها و فجّارها، فيتخذوا مال الله دُوَلا، و عباده خَوَلا، و الصالحين حَربا، و الفاسقين حزبا.
در نامه خود به مردم مصر مى فرمايد: مى ترسم حكومت اين امت را نابخردان و خطاكاران به دست بگيرند، پس مال خداوندى را براى خود و در ميان خود به جريان بياندازند و بندگان خدا را برده هاى خود بدانند و با شايستگان جامعه تخاصم و پيكار به راه اندازند و مردمان منحرف را حزب خود تلقى نمايند.32
33. شركت در امور
ايها الناس! انما يجمع الناسَ الرضا و السخطُ و انما عَقر ناقه ثمود رجل واحد، فعمّهم الله بالعذاب لمّا عمّوه بالرضا.
اى مردم! راضى بودن و ناراضى بودن به كارى، مردم را در آن كار شريك مى گرداند، ناقه ثمود را تنها يك مرد پى كرد؛ اما خداوند همه قوم ثمود را عذاب کرد؛ زيرا همه به كار آن مرد راضى بودند.33
34. رسيدگى به ستمديدگان
من كفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف، و التنفيس عن المكروب.
رسيدن به فرياد ستمديده و زدودن غم اندوهناك، از كفاره هاى گناهان بزرگ است.34