صفات خداوند در نهج البلاغه
92. پنهان و آشكار
كلّ سرّ عندك علانية، و كلّ غيب عندك شهادة.
هر پنهانى نزد تو آشكار و هر غايبى نزد تو حاضر است.92
93. پرهيز از معصيت در خلوتگاه
اتقوا معاصى الله فى الخلوات فانّ الشاهدَ هو الحاكم.
از معصيت خدا در خلوتگاه ها بپرهيزيد كه خدايى كه شاهد گناهان شماست خود قاضى و حاكم است.93
94. عجز قول از شناسايى خدا
الحمد لله الذى انحسرت الاوصاف عن كُنه معرفته، و ردعت عظمته العقول، فلم تجد مَساغاً الى بلوغ غاية ملكوته !
سپاس مخصوص خداوندى است كه وصف ها (از رسيدن) به كنه معرفت او درمانده اند و عظمتش عقول انسان ها را از رسيدن به ذات اقدسش طرد نموده است تا حدى كه راهى براى رسيدن به غايت ملكوت او در نيافته است.94
95. صفات ذات
سبحان من أدمج قوائم الذرة و الهمجة الى ما فوقهما من خلق.
پاك و منزه است خدايى كه موران كوچك و پشه هاى خرد و (حيوانات) بزرگ تر از آن ها را بر پاى خويش استوار ساخته است.95
96. خداى زمين و زمان
اللهم داحى المدحوّات، و داعم المسموكات، و جابل القلوب على فطرتها، شقيّها و سعيدها.
خداوند! اى گسترنده و رها كننده گسترده ها (براى كار خود) و اى برپا دارنده آسمان هاى بلند واى آفريننده دل ها - چه شقى و چه سعيد - بر فطرت اصلى خود.96
97. رضاى خداوندى
و انا اسأل الله بسعة رحمته و عظيم قدرته على اعطاء كل رغبة ان يوفقنى و اياك لما فيه رضاه من الاقامة على العذر الواضح اليه و الى خلقه.
در پايان عهدنامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: من از رحمت واسعه خداوندى و قدرت عظميش مسألت مى دارم كه خواسته هاى ما را عنايت فرمايد و من تو را موفق بدارد به آنچه رضاى او در آن است از پربرجا بودن در عتذار واضح در پيشگاه او و بندگانش.97
98. شايسته نيكوترين صفات
اللهم انت اهل الوصف الجميل، و التَعداد الكثير، إن تؤمّل فخيرُ مأمول، و ان تُرجَ فخيرٌ مرجوّ. اللهم و قد بسطتَ لى فيما لا أمدح به غيرك، و لا اثنى به على أحد سواك، و لا اوجّههُ الى معادن الخيبة و مواضع الريبة، و عدلتَ بلسانى عن مدائح الادميين، و الثناء على المربوبين المخلوقين ... اللهم و هذا مقام من افردك بالتوحيد الذى هو لك، و لم يرَ مستحقّا لهذه المحامد و الممادح غيرك.
خداوندا! تو شايسته وصف نيكو و داراى كمالات بى انتهايى، اگر انجام آرزويى از تو خواسته شد، تو بهترين كسى هستى كه آرزوى آرزومندان را برآورى و اگر برآورده شدن اميدى از تو خواسته نشود، تو گرامى ترين كسى هستى كه به او اميد ورزند. خداوند! تو به من چنان زبان گويا و فصيح عطا فرمودى كه جز تو، كس ديگرى را ثنا نمى گويم و آن را به مواضع نااميدى و موارد شك و ترديد (يعنى توجه به غير خدا) نمى گردانم. تو زبان مرا از اين كه به مدح يكى از آدميان بگشايم و به ثنا خوانى مخلوقات آفريده شده ات به كار بندم برگردانيدى...
خداوندا! اين مقام و موقعيت كسى است كه تنها تو را به توحيدى كه مخصوص به تو است مى ستايد و جز تو هيچ كس را سزاوار اين ستايش ها و ثناخوانى ها نمى داند.98
99. حكمت خداوند
جعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته، و اذعانهم لعزته.
حكمت خداوندى در اين مأموريت كمال بخش (حج)، سر فرود آوردن آزادانه مردم در برابر عظمت ربوبى و پذيرش عزت كبريايى او است.99
100. بى حدى خدا
لا يشمل بِحدّ، و لا يحسب بِعدّ؛ و انما تحدّ الادوات أنفسها، و تشير الآلات الى نظائرها.
مشمول هيچ حدى نمى شود و با شماره و عدد به حساب در نمى آيد، بلكه ادوات خود را محدود مى سازند و آلات و ابزارها به همانند خود اشاره مى كنند.100
101. عظمت آفرينش الهى
سبحانك ما أعظم ما نرى من خلقك! و ما اصغر كل عظيمة فى جنب قدرتك! و ما أهول ما نرى من ملكوتك! و ما أحقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك.
خدايا! تو را پاك و منزه مى دانيم، چه بزرگ وعظيم است آنچه از مخلوقات تو مشاهده مى كنيم و چه كوچك است عظمت مخلوقات تو در جنب قدرت تو، چه عظيم و هولناك است آنچه از قدرت و سلطنت تو مى بينيم و چه حقير و كوچك است انچه در اين باره مى بينيم در قبال آنچه از قدرت تو بر ما نهان است.101
102. ناتوانی در ستايش او
الحمد لله الذى لا يبلغ مدحتُه القائلون.
ستايش مخصوص خداوندى است كه هيچ گوينده و سخنورى توانايى ستودن او را بدان گونه كه شايسته ذات مقدس اوست ندارد.102
103. سوگند ستمگر
أحلفوا الظالم - اذا أردتم يمينه - بأنه برىء من حول الله و قوته؛ فانهُ اذا حلف بها كاذبا عوجل العقوبةُ، و اذا حلف بالله الذى لا اله الا هو لم يعاجل، لانه قد وحّد الله تعالى.
هرگاه خواستيد ستمگر را سوگند دهيد، چنين سوگندش دهيد كه بگويد از حول و قوه خدا به دور باشم، زيرا اگر به دروغ چنين سوگندى ياد كند بى درنگ سزايش را خواهد چشيد. اما اگر بگويد: سوگند به خدايى كه جزا و خدايى نيست. در كيفر او درنگ خواهد شد؛ زيرا خداى تعالى را به يگانگى ستوده است.103
104. محيط بر هر چيز
لا ان الاشياء تحويه او تهويه، او أن شيئا يحمله أو يعدلهُ. ليس فى الاشياء بوالج، و لا عنها بخارج.
چنان نيست كه اشياء او را احاطه كنند و با خود حركت دهند و يا چيزى او را بر دارد و در نتيجه، با خود كج و راستش كند؛ نه درون چيزهاست و نه بيرون از آن ها.104
105. اثبات صفات خدا
الحمد لله الدال على وجوده بخلقه، و بمحدث خلقه على أزليته؛ و باشتباههم على أن لا شبهَ له.
سپاس و ستايش خداوندى را است كه خلقش را دليل وجود خويش قرار داد و حادث بودن آفريدگانش را دليل بر ازليت خويش و همانندى آن ها را دليل بر همانند نداشتن خود.105
107. علم عظيم خدا
علمه بالاموات الماضين كعلمه بالاحياء الباقين، و علمه بما فى السموات العُلى كعلمه بما فى الارضين السُفلى.
علم او به مردگان گذشته، همچون علم او به زندگان آينده است و علم او به آنچه در آسمان هاى برين است، همانند علم اوست به آنچه در زمين هاى زيرين است.107