صفات خداوند در نهج البلاغه
16. خدا آشكار و نهان است
ظَهرٌ فبطنٌ، و بطنٌ فَعَلَنٌ.
آشكار است و پنهان و پنهان است و آشكار.16
17. شنواست اما نه با گوش
... السميع لا بأداة.
خدا شنواست؛ اما نه به واسطه ابزار شنيدن.17
18. عزت بخش ذليلان
فى صفة الله سبحانه: عزّ كلّ ذليل.
امام على عليه السلام در وصف خداى سبحان مى فرمايد: عزت بخش هر ذليل است.18
19. در وصف خداى سبحان
فى صفة الله سبحانه: أرانا من ملكوت قدرته، و عجائب ما نطقت به آثار حكمته، و اعتراف الحاجة من الخلق الى أن يقيمها بمساك قوته، ما دلّنا باظطرار قيام الحجة له على معرفته، فظهرت البدائع التى احدثها آثار صنعته، و أعلام حكمته، فصار كل ما خلق حجة له و دليلا عليه.
در وصف خداى سبحان مى فرمايد: از ملكوت قدرت خويش و شگفتى هايى كه نشانه هاى حكمتش گوياى آنهاست، چنان به ما نشان داد كه اين حجت ها و براهين وجود او لاجرم ما را به شناخت وى رهنمون مى شوند. پس، بدايعى كه آثار آفرينش او و نشانه هاى حكمتش پديد آورده اند آشكار است و آن چه آفريده حجت او و دليل و راهنما به سوى او هستند.19
20. خدا بينا است !
كل بصير غيره يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام.
هر بينايى، جز او از ديدن رنگ هاى ناپيدا و اجسام ناتوان است.20
21. خدا عزيز است
الحمد لله الذى لبس العزّ و الكبرياء و اختارهما لنفسه دونَ خلقه.
سپاس و ستايش خداى را سزد كه رداى عزت و كبريا پوشيده و اين دو صفت را براى خويش برگزيد نه براى مخلوقش21.
22. عظمت و نزديكى خدا به مخلوقات
سبق فى العلوّ فلا شىء أقرب منه، فلا استعلاؤه باعده عن شىء من خلقه، و لا قربه ساواهم فى المكان به.
در بلند مرتبگى بر همه چيز پيشى گرفته و چيزى برتر و بلند مرتبه تر از او نيست. نزديك از هر چيزى است و نزديك تر از او چيزى نيست. نه برترى اش او را از آفريدگانش دور كرده، و نه نزديكى اش آن ها را در مكان با او برابر كرده است.22
23. بيناست اما...
بصير لا يوصف بالحاسة.
بيناست، اما به داشتن حس بينايى وصف نمى شود.23
24. ذلت هر چيزى جز خدا
كل عزيز غيرُه ذليل.
هر عزيزى، جز او، ذليل است.24
25. تنها قوى خداست
كل قوى غيرُه ضعيف.
هر نيرومندى، جز او ناتوان است.25
26. در همه جا هست و نيست
فى صفة الله سبحانه: و لا كان فى مكان فيجوز عليه الانتقال.
در توصيف خداى سبحان مى فرمايد: در جاي خاصى نيست تا جا به جا شدن در حق او روا باشد.26
28. خدا لطيف است
لطيف لا يُوصَف بالخفاء.
لطيف است، اما به خفا و ناپيدايى وصف نمى شود.28
29. در خواست گذشت از خدا
اللهم احملنى على عفوك، و لا تحملنى على عدلك.
بار خدايا! با من از روى گذشت خويش رفتار كن، نه از روى دادگرى ات.29
30. اعتراف هستى به خدا
الحمدلله الذى بطن خفيات الامور، و دلّت عليه اعلام الظهور، و امتنع على عين البصير؛ فلا عين من لم يره تنكره، و لا قلب من أثبته يبصره، سبق فى العلو فلا شىء العى منه، و قرب فى الدنو فلا شىء اقرب منه، فلا استعلاؤه باعده عن شىء من خلقه، و لا قربه ساواهم فى المكان به. لم يطلع العقول على تحديد صفته، و لم يحجبها عن واجب معرفته، فهو الذى تشهد له اعلام الوجود، على اقرار قلب ذى الجحود.
ستايش خدايى را كه به امور پنهانى داناست و نشانه هاى آشكارى بر هستى او گواه اند و دين او با ديدگان بينايى ظاهرى ممكن نيست، پس، نه چشمى كه او را نديده است انكارش مى كند و نه دلى كه هستى او را اثبات مى كند به كنه ذاتش پى مى برد... اوست آن كه نشانه هاى هستى بر اقرار باطنى منكران او گواهى مى دهد.30
31. بخشايش خدا
كُن لله مطيعاً، و بذكره آنساً، و تمثل فى حال تولّيك عنه اقباله عليك يدعوك الى عفوه، و يتغمدّك بفضله، و انت متولّ عنه الى غيره !
فرمانبردار خداباش و با ياد او دمخور و در آن وقت كه از او روى مى گردانى، رويكرد او را به خود در نظر آر؛ او تو را، با آن كه از وى روى گردانده اى و به ديگرى روى آورده اى به عفو و بخشايش خويش فرا مى خواند و تو را غرق در فضل و كرم خود مى گرداند!31