حکومت و حکومت داری در نهج البلاغه
1. اسرار حكومتدارى
من كتابه للاشتر: ثم انظر فى حال كُتابك، فولّ على أمورك خيرهم، و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و أسرارك بأجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الكرامة، فيجترى بها عليك فى خلاف لك بحضرة ملا، و لا تقصر به الغفلة عن ايراد مكاتبات عمالك عليك، و اصدار جواباتها على الصوب عنك.
امام على عليه السلام در نامه به مالك اشتر فرمودند: به وضع مأمورين خود رسيدگى كن و كارهاى خود را به دست نيكان آنان بسپار! نامه هايى را كه نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست كسى بسپار كه در فضايل اخلاقى از همه شايسته تر باشد. كسى باشد كه احترامت به وى او را مغرور نسازد و در مخالفت با تو در حضور ديگران گستاخ نگردد. كسى باشد كه غفلت تو موجب نشود كه گزارش فرمانداران و نمايندگانت و نامه هاى آنان را به تو ندهد و جواب شايسته كه مناسب توست براى آنان صادر نكند.1
2. بدترين مردم نزد خدا
إن شرّ الناس عند الله امام جائر ضَلّ و ضُلّ به.
بدترين مردم نزد خدا، پيشواى منحرفى است كه خود گمراه است و موجب گمراهى ديگران مى شود.2
3. عبرت از سرگذشت زمامداران
الواجب عليك أن تتذكر ما مضى لمن تقدمك من حكومة عادلة، أوسنة فاضلة، أو أثر عن نبينا صلى الله عليه و آله أو فريضة فى كتاب الله فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فيها، و تجتهد لنفسك فى اتباع ما عهدت اليك فى عهدى هذا.
بر تو واجب است كه سرگذشت و رفتار زمامدارانى را كه پيش از تو از اين خاكدان گذشته اند به ياد بياورى، زمامدارانى كه حكومت دادگرانه گستردند و به سنت فاضله عمل نمودند و از آثار پيامبر صلى الله عليه و آله تبعيت نمودند و واجبات وارده در كتاب الهى را پيروى كردند، پس تبعيت كن از آن اعمالى كه ما انجام داديم و تو خود آن را مشاهده كردى و تلاش کن در پيروى از اين عهدنامه كه براى تو نوشتم.3
4. كيفر قتل عمد
يا مالك! فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام، فان ذلك مما يضعفه و يوهنه، بل يزيله و ينقله، و لا عذر لك عندالله و لا عندى فى قتل العمد، لأن فيه قود البدن.
اى مالك! حكومت خود را با ريختن خون ناحق تقويت مكن، چرا كه اين كار حكومتت را سست و متزلزل مى سازد، بلكه بنيان آن را مى كند و به ديگران منتقل مى نمايد و بدان هيچ گونه عذرى نزد خدا و من در قتل عمد پذيرفته نيست، زيرا كيفر آن قصاص و مرگ است.4
5. سنت پيشوايان را نقض مكن !
لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعت بها الالفة، و صلحت عليها الرعية.
هرگز سنت شايسته اى را كه پيشوايان اين امت به آن عمل كرده و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور مردم بدان اصلاح گرديده است نقض مكن. 5
6. كارمندانى چنين انتخاب كن !
يا مالك توخ منهم أهل التجرية و الحياء، من أهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة، فأنهم أكرم اخلاقا، و أصح أعراضا، و أقل فى المطامع اشراقا، و أغلب فى عواقب الامور نظرا.
اى مالك ! كارمندانى را كه اهل تجربه و شرم و حيا و از خانواده هاى صالح كه در اسلام پيشگام ترند انتخاب كن؛ زيرا اخلاق آنها كريم تر و خانواده شان پاك تر و كم طمع تر و در سنجش عواقب امور بيناترند.6
7. موقعيت خطرناك
صاحب السلطان كراكب الاسد يغبط بموقعه و هو أعلم بموضعه.
ملازم و نديم سلطان، همچون كسى است كه بر شير سوار باشد؛ مردم به موقعيت او غبطه مى خورند، در حالى كه خودش بهتر مى داند در چه وضعيتى (خطرناك) قرار دارد.7
8. رابطه اميران
الصق بذوى المرؤات و الاحساب و أهل البيوتات الصالحة و السوابق الحسنة ثم أهل النجدة و الشجاعة و السخاء و السماخة، فأنهم جماع من الكرم، و شعب من العرف.
به مالك اشتر نوشت: روابط خود را با افراد باشخصيت و اصيل، و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار كن، و پس از آن مردمانى كه داراى بزرگوارى و دلاورى و سخاوت و اهل گذشتند رابطه برقرار ساز كه آن ها كانون كرم و شعبه هايى از خوبى هستند.8
9. شرايط حاكم
لا ينبغى أن يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام، و أمامة المسلمين الخيل... و لا المعطل للسنة فيهلك الامة.
شايسته نيست كسى كه حاكم بر ناموس و خون و غنايم و احكام مسلمانان و متصدى رهبرى مسلمانان است بخيل باشد و يا كسى كه به سنت (پيامبر) عمل نكند و در نتيجه، امت را به نابودى كشاند.9
10. ميدان آزمايش مردان
الولايات مضامير الرجال.
زمامدارى ها، ميدان مسابقه و آزمايش مردان است.10
11. نهى از گماشتن حاجت
من كتابة الى قثم بن العباس، و هو عامله على مكة: و لا يكن لك ألى الناس سفير الا لسانك، و لا حاجب الا وجهك. و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائك بها، فأنها أن ذيدت عن ابوابك فى أول وردها لم تحمد فيما بعد على قضائها.
در نامه خود به قثم بن عباس كارگزارش در مكه: و از طرف تو براى مردم سفيرى جز زبانت نباشد و ما بين تو و مردم فاصله و پرده اى جز صورتت قرار مده و هيچ نيازمندى را از ديدار رويت محروم مكن ؛ زيرا اگر در آغاز از ورود بر تو منع گردد، پس از آن كه حاجتش برآورده گردد تو سزاوار سپاسگزارى نخواهى گشت.11
12. حالات زمامداران
ان من أسخف حالات الولاة عند صالح الناس أن يظن بهم حب الفخر، و يوضع أمرهم على الكبر.
از سخيف ترين حالات زمامداران نزد مردان صالح، زمانى است كه به آنها گمان برده شود كه دوستدار تفاخرند و امورشان را بر كبر و خود پسندى قرار مى دهند.12
13. پاسداران احكام خدا
السلطان وزعة الله فى أرضه.
فرمانروايان، پاسداران احكام خدا در زمين اويند.13
14. روزگار پس از على عليه السلام
أنه سيأتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء أخفى من الحق، و لا أظهر من الباطل، و لا أكثر من الكذب على الله و رسوله.
قطعى است كه پس از من روزگار براى شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود.14
15. سامان يافتن كار
ان فى سلطان الله عصمة لامركم فأعطوه طاعتكم غير ملومة و لا مستكرَه بها. و الله لتفعلنّ أو لينقلنّ الله عنكم سلطان الاسلام، ثم لا ينقله اليكم أبدا حتى يأرز الامر الى غيركم.
همانا سلطان خدا (حكومت و رهبرى دين حق) مايه نگهدارى و سامان يافتن كار شماست؛ پس بى درنگ و با ميل و اختيار او را اطاعت كنيد. سوگند به خدا كه يا اين كار را مى كنيد يا خداوند سلطان اسلام (حكومت حقه اسلامى) را از شما مى گيرد و ديگر هرگز آن را به شما منتقل نمى كند، تا به دست ديگرى سپرده شود.15