راسخون

غزلیات سنایی غزنوی

siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

تا گل لعل روی بنمودست

بلبل از خرمی نیاسودست

دیرگاهست تا چو من بلبل

عاشق بوستان و گل بودست

روز و شب گر بنغنوم چه عجب

پیش معشوق کس بنغنودست

من غلام زبان آن بلبل

کو گل لعل روش بستودست

ساقیا وقت گل چو گل می ده

وقت گل تو به کس نفرمودست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

ماه شب گمرهان عارض زیبای تست

سرو دل عاشقان قامت رعنای تست

همت کروبیان شعبدهٔ دست تست

سرمهٔ روحانیان خاک کف پای تست

رای همه زیرکان بستهٔ تقدیر تست

جان همه عاشقان سغبهٔ سودای تست

وصل تو سیمرغ گشت بر سر کوی عدم

خاطر بی خاطران مسکن و ماوای تست

بر فلک چارمین عیسی موقوف را

وقت خروج آمدست منتظر رای تست

موسا چون مست گشت عربده آغاز کرد

صبر به غایت رسید وقت تجلای تست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست

دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست

از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت

وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست

رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد

حلقه‌های زلف تو پای خردمندان ببست

ابروی مقرونت ای دلبر کمان اندر کشید

ناوک مژگانت ای جانان دل و جانم بخست

با چنان مژگان و ابرو با چنان رخسار و لب

بود نتوان جز صبور و عاشق و مخمور و مست

پارسایی را بود در عشق تو بازار سست

پادشاهی را بود در وصل تو مقدار پست

جز برای تو نسازم من ز فرق خویش پای

جز به یاد تو نیارم سوی رطل و جام دست

شادی و آرام نبود هر کرا وصل تو نیست

هر کرا وصل تو باشد هر چه باید جمله هست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست

وین چه کمالست باز کز شرف نام تست

جان همه جانها کوثر و تسنیم تست

نقل همه نقلها پسته و بادام تست

سرمهٔ چشم سپهر تربت درگاه تست

حلقهٔ گوش سروش صدمهٔ پیغام تست

تکیه گه جان و دل گه رخ و گه زلف تست

بوسه گه چشم و لب گه در و گه بام تست

تقویت عاقلان لطف به تقدیر تست

تربیت عاشقان ناز به اندام تست

تا تو به شوخی گری پخته شود کار خام

کانکه درین روزگار سوخته بر خام تست

لهو و هوس را همی عشق شمردند خلق

عشق نه آنست چیست آنکه به هنگام تست

گام برون نه یکی کز پی بوسیدنش

مردمک دیده‌ها منتظر گام تست

طبع سناییت را توسنی اندر سرست

رایض او تا تویی توسن او رام تست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست

کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست

بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین

چون ببازی جان و تن مقصود آنگه حاصلست

زینهار از روی غفلت این سخن بازی مدان

زان که سر در باختن در عشق اول منزلست

فرق کن در راه معنی کار دل با کار گل

کاین که تو مشغول آنی ای پسر کار گلست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست

بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست

هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور

با دم عیسی و دست موسی عمران تراست

در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست

بر دو رخ از نور یزدان حجت و برهان تراست

ای چراغ دل نمی‌دانی که اندر وصل و هجر

دوزخ بی مالک و فردوس بی رضوان تراست

در میان اهل دین و اهل کفر این شور چیست

گر مسلم بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست

از جمال و از بهایت خیره گردد سرو و مه

سرو بستانی تو داری ماه بی کیوان تراست

آنچه بت‌گر کرد و جادو دید جانا باطل است

در دو مرجان و دو نرگس کار این و آن تراست

گر من از حواری جنت یاد نارم شایدم

کانچه حورالعین جنت داشت صد چندان تراست

از همه خوبان عالم گوی بردی شاد باش

داوری حاجت نیاید ای صنم فرمان تراست

در همه جایی سنایی چاکر و مولای تست

گر برانی ور بخوانی ای صنم فرمان تراست

این چنین صیدی که در دام تو آمد کس ندید

گوی گردون بس که اکنون نوبت میدان تراست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

تا هلاک عاشقان از طرهٔ شبرنگ تست

وای مسکین عاشقی کو را دل اندر چنگ تست

عاشق مسکین چه داند کرد با نیرنگ تو

جادوی بلبل اسیر چشم پر نیرنگ تست

نافهٔ آهو غلام زلف عنبر بوی تست

عنبر سارا رهین خط سبز از رنگ تست

تا نهفته مشک باشد مر ترا در زیر سیم

دستهای عاشقان یکباره زیر سنگ تست

من به رنگ تو ندیدم هیچ کس را در جهان

بر تو عاشق باد هر کو در جهان همرنگ تست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست

بر دو لب هم درد و هم درمان تراست

گر دو صد یعقوب داری زیبدت

کانچه یوسف داشت صد چندان تراست

خندهٔ تو چون دم عیساست کو

هر چه در لب داشت در دندان تراست

چند گویی کان و کان یک ره ببین

کانچه در کانست در ارکان تراست

چند گویی جان و جان یک دم بخند

کانچه در جانست در مرجان تراست

از لطیفی آنت جان خواند از آنک

هر چه آنرا خواند جان بتوان تراست

هر زمان گویی همی چوگان من

گوی از آن کیست گر چوگان تراست

چون همی دانی که میدان آن تست

گوی هم می دان که در میدان تراست

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

صورت ار با تو نباشد گو مباش

خاک بر سر جسم را چون جان تراست

من ترا هرگز بنگذارم ولیک

گر تو بگذاری مرا فرمان تراست

هیچ مرغ آسان سنایی را نیافت

دولتی مرغی که این آسان‌تر است

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست

زین سبب کار دلم زارست گویی نیست هست

خصم تو بازار من بشکست و با خصم ای صنم

مر ترا پیوسته بازارست گویی نیست هست

تا به خروارست شکر لعل نوشین ترا

در دلم عشقت به خروارست گویی نیست هست

طرهٔ طرار تو دل دزدد از مردم همی

شد یقین کان طره طرارست گویی نیست هست

ماهرویا تا تو کردی رایت صحبت نگون

رایت صبرم نگونسارست گویی نیست هست

بوسه‌ای را زان لب چون لعل نوشینت به جان

چاکر مسکین خریدارست گویی نیست هست

نرگس خونخوار تو پیوسته خون ریزد همی

نرگست بس شوخ و خونخوارست گویی نیست هست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست

لیکن چه توان کرد که وقت تو کنونست

نشگفت اگر کبر تو هرگز نشود کم

چون خوبی دیدار تو هر روز فزونست

عالم ز جمال تو پرآوازه شد امروز

زیرا که جمال تو ز اندازه برونست

در زلف تو تاب و گره و بند و شکنجست

در چشم تو مکر و حیل و زرق و فسونست

تا من رخ چون چشمهٔ خورشید تو دیدم

چشمم ز غم عشق تو چون چشمهٔ خونست

ای رفته ز نزدیک سنایی خبرت هست

کز عشق تو حال من دل سوخته چونست

از مهر تو چون نقطهٔ خونست دلم زانک

بر ماه ترا دایرهٔ غالیه گونست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

تا خیال آن بت قصاب در چشم من است

زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است

تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ

بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است

جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم

جامه پر خون باشد آن کس را که در خون مسکن است

با من از روی طبیعت گر نیامیزد رواست

از برای آنکه من در آب و او در روغن است

گر زبان با من ندارد چرب هم نبود عجب

کانچه او را در زبان بایست در پیراهن است

جان آرامش همی بخشد جهانی را به لطف

گر چه کارش همچو گردون کشتن‌ست و بستن است

از طریق خاصیت بگریزد از آهن پری

آن پریروی از شگرفی روز و شب با آهن است

هر غمی را او ز من جانی به دل خواهد همی

پس بدین قیمت مر او را یک جهان جان بر من است

ترسم آن آرام دل با من نگردد رام از آنک

کودکی بس تند خوی و کره‌ای بس توسن است

بر وصالش دل همی نتوان نهاد از بهر آنک

گر مرا روزی ازو سورست سالی شیون است

هر چه زان خورشید رو آید همه دادست و عدل

جور ما زین گنبد فیروزهٔ بی روزن است

هر زمان هجران نو زاید جهان از بهر من

خود جهان گویی به هجر عاشقان آبستن است

جامه‌های جان همی دوزم ز وصلش تا مرا

تن چو تار ریسمان و دل چو چشم سوزن است

از پس هجران فراوان چون ندیدم در رهش

آن بتی را کافت آفاق و فتنهٔ برزن است

گفتم ای جان از پی یک وصل چندین هجر چیست

گفت من قصابم اینجا گرد ران با گردن است

گر چه باشد با سنایی چون گل رعنا دو روی

در ثنای او سنایی ده زبان چون سوسن است

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست

وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست

گر سیاهی نیست اندر نرگس تو گرد او

آن سیه مژگان زهرآلود همچون تیر چیست

گر شراب و شیر خواهی ریخته بر ارغوان

پنجه‌های دست رنگین پر شراب و شیر چیست

گر مثال دست شاه زنگ دارد زلف تو

پس دو دست شاه زنگی بسته در زنجیر چیست

آیتی بنبشته‌ای گرد لب یاقوت رنگ

اندر آن آیت بگو تا معنی و تفسیر چیست

دل ترا دادم توکل بر خدای دادگر

روی کردم سوی تو تا بر سرم تقدیر چیست

مر مر اگر کشته خواهی پس بکش یکبارگی

من کیم در کشتن من این همه تدبیر چیست

مر مرا چون زیر کردی در فراق روی خویش

وانگهی گویی خروش و نالهٔ چون زیر چیست

ای سنایی در فراقش صابری را پیشه گیر

جز صبوری کردن اندر عاشقی تدبیر چیست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

سبب عاشقان نه نیکوییست

آفت دلبران نه مه روییست

عشق ذات و صفات شرکت نیست

بت پرستیدن از سیه روییست

عشق هم عاشقست و هم معشوق

عشق دو رویه نیست یکروییست

مایهٔ عشق بی‌نصیبی دان

هر که گوید جز این سمر گوییست

قطع کردم سخن تمام نگفت

راحت عاشقان ز کم گوییست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

ماه رویا گرد آن رخ زلف چون زنجیر چیست

وندران زنجیر چندان پیچ و تاب از قیر چیست

گر بود زنجیر جانان از پی دیوانگان

خود منم دیوانه بر عارض ترا زنجیر چیست

گر شراب و شیر خواهی مضمر اندر یاسمین

تودهٔ عنبر فگنده بر شراب و شیر چیست

قبلهٔ جان ای نگار از صورت و روی تو نیست

از خیالت روز و شب در چشم من تصویر چیست

قد من گر چون کمان از عشق تو شد پس چرا

گرد آن دو نرگس بیمار چندان تیر چیست

آیتی کز فال عشق تو برآید مر مرا

اندر آن آیت به جز اندوه و غم تفسیر چیست

در ازل رفته‌ست تقدیری ز عشقت بر سرم

جز رضا دادن نگارا حیله و تدبیر چیست

ای سنایی چون مقصر نیستی در عشق او

در وفا و عهد تو چندین ازو تقصیر چیست

 
 
siryahya کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 158652
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

ای ساقی می بیار پیوست

کان یار عزیز توبه بشکست

برخاست ز جای زهد و دعوی

در میکده با نگار بنشست

بنهاد ز سر ریا و طامات

از صومعه ناگهان برون جست

بگشاد ز پای بند تکلیف

زنار مغانه بر میان بست

می خورد و مرا بگفت می خور

تا بتوانی مباش جز مست

اندر ره نیستی همی رو

آتش در زن بهر چه زی هست