طرح وقف، جوشش پایدار احسان
وقف میراث جاویدان
دستی از جنس نور جاری کرد چشمه ی " باقیات " را با عشق
جوهر آب و روح آینه داد دیمه زار حیات را با عشق
تا کند مشق سیره خوبان، قلم و دفتر و دوات آورد
قلم از "عدل" و دفتر از " نیکی" همچنانکه دوات را با "عشق"
پس قلم تک درخت سبزی شد رُسته بر سطرهای خالی تا
پُر کند از کتابت خورشید خاک شهر و دهات را با عشق
گفت: " دارایی جهان این است طُرفه ما یَملَکِ زمان این ست
"وقف" – میراث جاویدان – این است بنویس این صفات را با عشق"
نعمت "اهدنا الصِّراط" ت داد تا به شکرانه " نَستَعین" گویان
به قدم های " نَعبُد" و "اِیّاک" بروی این صراط را با عشق
اینچنین در سیاه ای از نور مُهر کردم به نامِ نامی "وقف" :
"به رضای خدا و خدمت خلق می نویسم برات را با عشق" . . .
عليرضا رجبعلي
به نظرم وقف یعنی توقف، توقف در مصرف اموال و دارایی چه مادی و چه معنوی، یک جا و در این دنیا. توقف برای خود و اجازه مصرف برای دیگران، برای نیازمندان واقعی.
وقف می تواند مادی باشد، وقف زمین یا خانه، یا می تواند ارزشی باشد. وقت گذاشتن برای دیگران.
ستايش خداوند رحيمي را سزاست که
نعم بي منتهي و انعام عامش وقف است بر کافه موجودات
ماند آن خنده برو وقف ابد
همچو جان و عقل عارف بيکبد
نور مهآلوده کي گردد ابد
گر زند آن نور بر هر نيک و بد
او ز جمله پاک واگردد به ماه
همچو نور عقل و جان سوي اله
وصف پاکي وقف بر نور مهاست
تا بشش گر بر نجاسات رهاست
زان نجاسات ره و آلودگي
نور را حاصل نگردد بدرگي
جان و اسباب از او عطا داري
پس دريغش از او چرا داري؟
جان و اسباب در رهش درباز
بر ره سيل و رود خانه مساز
وقف كن جسم و جان را بر غيب
تا بوي كليدش اندر جيب
هم بدان سو که گهِ درد دوا ميخواهي
وقف کن ديده و دل، روي به هر سوي مکن
وقف کرديم بر اين بادة جان کاسه سر
تا حريف سري و شبلي و ذاالنون باشيم
تو وقف کني خود را بر وقف يکي مرده
من وقف کسي باشم کو جان و جهان دارد
وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُممِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا
... و بدانید آنچه از کارهای نیک برای خود از پیش میفرستید، آن را نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت...
(مزمل/20)
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
يادم مي آيد يكروز يكي از بچه هاي كلاسمون مداد نداشت.
رفتم پيش آقاي معلم و مدادمو به ايشون دادم. گفتم آقا اين مداد خدمت شما باشد هركدوم از بچه ها لازم داشت بهش بديد تا استفاده كنه.
معلممون لبخندي زدنو گفتن بچه ها همينجا مي خواهم درس وقف رو به شما بدهم. به اينكار هرچند كه خيلي كوچكه وقف مي گويند.
اين عمل دوستتون هرگز از ياد ما نمي رود و خداوند هم از ايشون خشنود خواهد بود.
با خود شمیم باغهای سیب دارند
دستان تو اردیبهشتی بیقرارند!
دیگر چه ترس از برف و بوران زمستان
وقتی که اهل قریه مهمان بهارند!
گل میکند حتی کویر تشنه وقتی
آن ابرهای ناگهان، باران ببارند
این چشمههای تا خدا جاری چه زیبا
بر خاک خسته رد پا جا میگذارند
سرشاخههای وقف در باغ بهشت است
هر خوشهاش را صد برابر میشمارند
از آسمان رفتند اما تا همیشه
در ذهن گلها، ابر و باران ماندگارند
ای چشمهی سرشار از آواز برخیز
لبهای خشک قریهها چشم انتظارند!
دستی از جنس نور جاری کرد چشمه ی " باقیات " را با عشق
جوهر آب و روح آینه داد دیمه زار حیات را با عشق
تا کند مشق سیره خوبان، قلم و دفتر و دوات آورد
قلم از "عدل" و دفتر از " نیکی" همچنانکه دوات را با "عشق"
پس قلم تک درخت سبزی شد رُسته بر سطرهای خالی تا
پُر کند از کتابت خورشید خاک شهر و دهات را با عشق
گفت: " دارایی جهان این است طُرفه ما یَملَکِ زمان این ست
"وقف" – میراث جاویدان – این است بنویس این صفات را با عشق"
نعمت "اهدنا الصِّراط" ت داد تا به شکرانه " نَستَعین" گویان
به قدم های " نَعبُد" و "اِیّاک" بروی این صراط را با عشق
اینچنین در سیاه ای از نور مُهر کردم به نامِ نامی "وقف" :
"به رضای خدا و خدمت خلق می نویسم برات را با عشق" . . .
دوست دارم چشمه باشم راهیِ صحرا شوم !
نور باشم در دلّ آیینه ها پیدا شوم !
با الفبای رضای دوست باشم در تپش
مثل نبض عشق در متنِ غزل مانا شوم!
هرچه دیدم جز سراب وحشتِ هستی نبود !
چشم را باید بشویم تا مگر بینا شوم !
بیش از این باید بکوشم در طریقّ راستی
عبرت آموز نگاهِ مردم دنیا شوم !
آبِ تسکینی بپاشم شعله های فقر را
ذوالفقار عدل باشم، رهرو مولا شوم !
سهم بالِ آرزوی مردمِ افتاده را
آسمان در آسمان پروازِ شادی ها شوم !
ترک خواهش هست رمز جاودانه زیستن !
از چه رو دل بسته ی امروز یا فردا شوم ؟!
نام نیکو یادگار ماندگارِ آدم است !
کاش با عطر گلِ این پیرهن زیبا شوم !
چشمه ای جاری ست (وقف) و در سلوکِ منزلش
چلّه ای مهمان شوم تا عازم دریا شوم !
مصطفی جلیلیان مصلحی (استان خراسان رضوی)
وقف چشمه همیشه جاری و ساری و ماندگارو پسانداز آخرت است و هرگز از بین نمیرود
وقف مثل خورشید پشت ابر میمونه !!! ممکنه صد سال دیگه ما نباشیم و کسی ما رو نبینه، اما اثرش (وقف) جاودانه س، دیده نمیشیم اما احساس میشیم !