لطیفه بروز
آخرین باری که یه نفر از من اجازه گرفت
سه ماه پیش بود.
کنار خیابون تکیه داده بودم به ماشین
صاحبش اومد گفت: مهندس،اجازه میدین ما بریم 😖😖
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺎﻍ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻡ …
.
.
.
.
.
.
.
کم مخ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ
ﻣﻦ ﺟﺎﺩﻩ ﭼﺎﻟﻮﺳﻢ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒاش 😐
از شرایط زن گرفتن
یه شاخه نباتشو دارم😒
ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﻗﺴﻢ ﻣﯽ ﺩﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﯾﻦ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻦ ﻭ ﯾﻪ
ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﺘﻮﻧﻪ،
ﺭﻭ ﻫﺮ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺎﺭﯾﻦ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻧﮑﺸﯿﻦ .
.
.
.
.
.
.
.
ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺭﮎ ﻟﯿﺴﺎﻧﺴﻢ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭﺵ ﯾﻪ
الاغ ﮐﺸﯿﺪﻩ کجا ﺑﺒﺮﻡ ﺑﻬﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﺪﻥ....؟! 😐
یه مشت خل و چل دور هم جمع شدن گروه زدن😏
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
داعشو میگم😁
شما که عشقید ♥♥
اگه لیوان رو پسرخونه بشکنه ، میشه دست وپا چلفتی ..😑
اگر دختر خونه بشکنه فدای یه تار موش...😌
مادر بشکنه چشممون زدن ..😌
پدرخونه بشکنه اینو کی گذاشته اینجا 😕😕😂😂😂
کشاورزی فقیر شتر پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد
.
.
.
.
.
.
.
حالشو ندارم بقیشو تعریف کنم
.
پند اخلاقى : قلیون نكشيد
باز کجا ؟؟؟😒😒😒
.
.
.
.
سوالی که حتی اگه ۲سال خونه باشی و یهو بخوای از خونه خارج بشی حتما میشنوی !😂😂😂😂😂😂
دیشب دزد اومده بود خونمون داشت میگشت
بلند شدم گفتم دنبال چی میگردی؟
گفت : پول
گرفتم خوابیدم
بعد گفت حالا که اینطور شد مودمو میبرم !
هیچی دیگه نصف شبی رفتم پول واسش کارت به کارت کردم
😎😎بابای ﻣﻦ ﺁﺧﺮ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯿﻪ!
😎ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﻩ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ؛ﻣﺜﻼ ﻣﯿﮕﻪ:
.
.
.
.
.
.
میخوای فحشت بدم؟
ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﻧﻔﻬﻢ؟؟
ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭ؟؟؟
ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺍﺣﻤﻖ؟؟؟؟
توهین نمیکنه ها حق انتخاب بم میده😐
فلفل هیچ وقت فکر نمیکرد که چنین نقشی در تربیت کودکان ایرانی داشته باشه …
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
البته نباید زحمات قاشق داغ شده رو فراموش کنیم:-)
معلم: با "ایراد" جمله بساز
شاگرد: میخوام با دخترتون ازدواج کنم
معلم: اینکه "ایراد" نداره؟؟؟
شاگرد: پس مبارکه
بقیه بچه ها: ایشالا به پای هم پیر شین
شاگرد 😊
معلم 😳
😂😂😂😂
مرده می خوره به نرده زود بر میگرده
داریم آبگوشت میخوریم, گوش کوبُ گرفتم دستم تیریپ خاطره های کودکی....به بچه خواهرم میگم :دایی جون این گوش کوب سنش از منم بیشتره ....😎🍲
🎈🎈🎈
مادرم از اون ور میگه : فایدشم همین طور!! ☹️😐😂😂
ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﺳﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﯼ ﮐﻔﺶ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ . ﺍﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺭﻭﯼ
ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ! ﺩﻭﻣﯽ
ﻧﻮﺷﺖ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ! ﻭ ﺳﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﺵ
ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺍﺻﻠﯽ😆🙄😁