جوک و لطیفه های با مزه برای کودکان
جوک و لطیفه های با نمک را برای کودکان در رده های سنی پیش دبستانی و دبستان در ادامه مطلب بخوانید:
معلم : می تونی بگی چرا فلامینگو یک پاش رو بالا نگه میداره؟
شاگرد: چون اگر دوتاش رو بالا نگهداره ، می افته!
***************************
به یک حلزون میگن یک دروغ شاخدار بگو.
جوک برای کودکان
حلزونه میگه : دویدم و دویدم ، سر کوهی رسیدم!
***************************
معلم : چرا مردمان نخستین روی دیوار غار نقاشی می کردن؟
جوک برای کودکان
شاگرد: چون خواندن و نوشتن بلد نبودند!
****************************
قاضی به دزد میگه : خجالت نمی کشی، این دومین باره که اومدی دادگاه.
جوک برای کودکان
دزد به قاضی میگه : شما که باید بیشتر خجالت بکشین که هر روز این جا هستین!
لطیفه های با مزه برای کودکان
مشتری شکموی هتل، به رستوران رفت تا صبحانه بخورد. پیش خدمت پرسید: «برای صبحانه چی میل دارید قربان؟» مشتری گفت: «پنجاه تا تخم مرغ برایم نیمرو کنید!... برای من نوشیدنی چی می آورید؟» پیش خدمت گفت: «برای شما یک نوشیدنی خوب داریم: هواشناسی اعلام کرده امروز صبح سیل می آید!
پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میکرده، بهش میگن چرا گریه میکنی؟
میگه: دلم واسه خوانندهاش میسوزه، طفلکی لال بوده!
مسافر تاکسی به راننده گفت: «آقای راننده، شما می توانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟»
راننده گفت: «بله قربان... حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانی...» مسافر حرف راننده را قطع کرده گفت: «خیلی ممنون... می خواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته!
یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.
دوستش میگه: نه اگه غرقشم مامانم منو میکشه!
خانم خیلی مهربان و دختر کوچولوی خیلی مهربانش به پارک آمده بودند. آن ها از اغذیه فروشی پارک یک پیتزا خریدند اما کلاغ ها و گربه ها آمدند و بیشترش را خوردند.
خانم گفت: «حالا که همه سیر شده اند، بقیه اش را می گذاریم لب پنجره تا برادر و پدر بی زبانت بیایند بخورند!»
طرف جلوی یک عابر بانک ایستاده بود و التماس میکرد: تو میتونی دو میلیون تومان به من قرض بدی، می دونم که داری، کمکم کن، به خدا بهت بر می گردونم!
قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟
متهم: جناب قاضی! خودش میخواست، هر وقت من را میدید،میگفت یک سری به ما بزن!
فرمانده: سرباز! اگر رو به روی تو شمال باشد و سمت راستت شرق و سمت چپت غرب، پشت سرت چیست؟
سرباز: کوله پشتی، قربان!
دندان پزشک: دندان شما خراب است و باید کشیده شود.
مریض: چه قدر طول می کشد؟
دکتر: چند دقیقه.
مریض: هزینه اش چه قدر است؟
دکتر: سی هزار تومان.
مریض: برای چند دقیقه سی هزار تومان؟
دکتر: اگر دوست دارید می توانم بیشتر از چند دقیقه طولش بدهم.
مریض نیمه شب به دکترش زنگ زد: دکتر خواب آلود و سراسیمه گوشی را برداشت و گفت: «بله؟»
مریض گفت: دکتر جان! زنگ زدم بگویم حالم خیلی بهتر است. با خیال راحت بخوابید!
قاضی رو به دزد کرد و گفت: «جرم شما چیست؟»
دزد: من فقط خرید عید را کمی زودتر انجام دادم.
قاضی: خب این که جرم نیست! چه قدر زودتر؟
دزد: قبل از این که مغازه ها را باز کنند.
چند نفر با هم قرار گذاشتند که به خورشید سفر کنند. همه با تعجب به آن ها گفتند: « این غیر ممکن است. شما ذوب می شوید!
یکی از آن ها گفت: «خب مسئله ای نیست، شب می رویم!!»
معلم: «مریم! بگو ببینم چرا استخوان دایناسورهای قدیمی را توی موزه نگه می دارند؟»
مریم: «اجازه خانم! چون نمی توانند جدیدش را پیدا کنند!»
لطیفه برای کوچولو ها
بچه ها سلام امروز هم با هم قراره حسابی بخندیم پس با من همراه باشید.
تقویم:
سخنران، ببخشید که زیاد صحبت کردم. آخر من ساعت ندارم.
یکی از مهمان ها گفت: ساعت نداری تقویم که داری.
شباهت:
معلم: امیر جان با حمید یک جمله بساز.
امیر: شما چه قدرشبیه همید.
امرار معاش و نویسندگی:
سعید به دوستش محسن برادرت که برای زندگی به شهر دیگه رفته از چه راهی امرار معاش می کنه؟
محسن، از راه نویسندگی.
سعید چه می نویسد؟
محسن: هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.
پیش بینی ناهار و شام:
یه روز کتابم و دادم به دوستم از صفحه 78 می شه فهمید شام قرمه سبزی داشتند از صفحه 104 هم می شه فهمید بعدشم انار دون کردند.
انشا:
معلم از دانش آموز خواسته که انشا درباره یک مسابقه فوتبال بنویسد. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر.
معلم از او پرسید: چرا نمی نویسی؟
دانش آموز جواب داد : نوشته ام.
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد نوشته بود به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد.
منبع: tebyan.net
تو خیابون یه بنده خدایی رو دیدم
بخاطر آلودگی هوا ماسک زده بود
ماسک رو درآورد،
سیگار کشید و دوباره ماسکش رو گذاشت 😐
بزرگوار خیلی به سلامتیش اهمیت میداد !
***
به فامیل های ما بگی خدا رو شکر چند وقتیه
مدیرعامل مایکروسافت شدم
میگن خوبه، البته کارمند بانک بهتره
حقوقش سر ماه هست، عیدی و اینا هم میدن
لطیفه های خنده دار کودکانه
اعتیاد
خروسه رو معتاد می کنن، به جای قوقولی قوقول میگه شوشولی شوشول!
-------------------------------
دزدیدن هواپیما
بچه: بابا هواپیمای به این بزرگی رو چطور می دزدن؟
بابا: اول صبر می کنند بره بالا, کوچیک که شد بعد می دزدنش.
-------------------------------
دعوای جوجه و مرغ
جوجه ای با مادرش دعوا میکنه میره روی دیوار و داد میزنه پیشی بیا منو بخور.
-------------------------------
لامپ سوخته
یک لامپ برق سوخت، صاحبش به آن پماد سوختگی مالید.
-------------------------------
بچه همسایه
از یک نفر می پرسند: «چند تا بچه داری؟
چهار تا از انگشتانش را نشان می دهد می گوید: «سه تا»
همه تعجب می کنند و می گویند: «اینها که چهار تاست»
او انگشت کوچکش را نشان می دهد و می گوید: «این بچه همسایه مان است،ولی همیشه خانه ماست»
-------------------------------
صرف فعل
معلم: وقتی گفته می شود «من می روم، تو می روی، او می رود» چه زمانی است؟
شاگرد: این زمانی است که زنگ خورده و ناظم هم جلوی در ایستاده.
-------------------------------
سلمانی
کچلی به سلمانی میرود همه نگاهش می کنند
میگه : چیه ؟ اومدم آب بخورم !!
-------------------------------
نسخه دکتر
بیمار:آقای دکتر! انگشتم هنوز به شدت درد می کند!
دکتر: مگر نسخه دیروز را نپیچیدی؟
بیمار: چرا پیچیدم دور انگشتم ولی اثر نداشت؟
-------------------------------
حمام
معلم: چند وقت است كه حمام نرفتي؟
شاگرد: از موقعي كه اميركبير در حمام كشته شد
جوک و لطیفه کودکانه
اولی: چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند؟
دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی؟
*********جوک کودکانه خنده دار **********
برادر بزرگتر: پسر تو هیچ خجالت نمی کشی این هندوانه بزرگ را خوردی و فکر من نبودی؟
برادر کوچکتر: برعکس داداش همه اش به فکر تو بودم که مبادا یکدفعه سر برسی!
*********جوک کودکانه خنده دار **********
یک نفر سوار آسانسور می شود، می بیند نوشته اند: ظرفیت :12 نفر
با خودش می گوید :عجب! حالا 11 نفر دیگر را از کجا بیاورم؟
*********جوک کودکانه خنده دار **********
معلم از کاوه پرسید:
اگر دو دو تا بشه چهار تا، چهار چهار تا بشه شانزده تا، تو بگو شش شش تا چقدر می شه؟
کاوه با اعتراض جواب داد:
آقا انصاف داشته باشید. آسون آسون هاشو خودتون جواب می دهید، سخت هاشو باید من بگم.
*********جوک کودکانه خنده دار **********
سعید به دوستش:محسن برادرت که برای زندگی به شهر دیگه رفته از چه راهی امرار معاش می کنه؟
محسن، از راه نویسندگی.
سعید چه می نویسد؟
محسن:هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.
*********جوک کودکانه خنده دار **********
معلم: امیر جان با حمید یک جمله بساز.
امیر: شما چه قدرشبیه همید.
*********جوک کودکانه خنده دار **********
معلم از دانش آموز خواسته که انشا درباره یک مسابقه فوتبال بنویسد. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر.
معلم از او پرسید:چرا نمی نویسی؟
دانش آموز جواب داد :نوشته ام.
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد نوشته بود به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد.
*********جوک کودکانه خنده دار **********
یه پسره به دوستش میگه:بیا بریم دریا.
دوستش میگه:نه اگه غرقشم مامانم منو میکشه!
*********جوک کودکانه خنده دار **********
مسافر تاکسی به راننده گفت:«آقای راننده، شما می توانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟»
راننده گفت:«بله قربان... حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانی...» مسافر حرف راننده را قطع کرده گفت:«خیلی ممنون... می خواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته!
ممنون مطلب عالی بود.
باتشکر
با هم بخندیم نه به هم
(مترسک)
اولی :پارسال یه مترسک درست کردم هیچ پرند ه ای از بالای مزرعه ما رد نشد
دومی : این که چیزی نیست ما یه مترسک درست کردیم پرنده ها هر چه سالهای قبل برده بودند برگردوندن سر جاش.
کودکان از حرکات شاد و جالب لذت می برند. پس با کودکان با اخم و عصبانیت برخورد نکنید.
با شکلک در آوردن و حرکات کودکانه، کودک می خندند و شاد می شود .