راسخون

"هر روز یک داستان و حکایت از اهل بیت علیه السلام "

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 


 


 

 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 



 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در زمان امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه دو نفر به نام هاى احمد و عبّاس با يكديگر درباره گوشت مشاجره كردند كه كدام قسمت گوشت گوسفند لذيذتر و سالمتر است، كه به نتيجه نرسيديم، ناگهان خادم حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى  بر ما وارد شد و بدون آن كه ما سخنى بگوئيم و يا سؤالى كرده باشيم ، خادم حضرت قطعه گوشت گوسفندى كه كِتف و دست حيوان بود از جلوى ما برداشت و گفت :مولايم فرمود: آن قسمتى كه نزديك به سر و گردن باشد، سالمتر و لذيذتر است و آغشته به امراض نمى باشد، و امّا ران را نصيحت نمود كه حتى الامكان استفاده نشود.
احمد گويد، امام  بدون آن كه ما سؤالى كرده باشيم و يا پيامى داده باشيم، در جريان امور قرار داشت و براى تقويت قلوب و از بين بردن هر گونه شكّى پاسخ ما را مطرح فرمود و رفع مشاجره گرديد.


 

هداية الكبرى خصیبى، ص 332.

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 


ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

در يكى از سالها ابوحنيفه در زمان امام جعفر صادق  وارد مدينه گرديد و به قصد ديدار آن حضرت راهى منزلش شد؛ و در راهروى منزل حضرت به انتظار اجازه ورود، نشست .
در همين بين ، كودك خردسالى از منزل بيرون آمد، ابوحنيفه از او پرسيد: در شهر شما شخصى غريب كجا مى تواند ادرار و دفع حاجت كند؟
كودك كنار ديوار نشست و بر آن ديوار تكيه زد و سپس اظهار نمود: كنار نهر آب ، زير درختان ميوه دار، كنار ديوار مساجد، در مسير و محلّ عبور اشخاص ، رو به قبله و پشت به قبله نباشد؛ و غير از اين موارد هر كجاى ديگر باشد مانعى ندارد.
ابوحنيفه گويد: چنين جوابى از آن كودك براى من تعجّب آور بود، پرسيدم : نام تو چيست ؟
گفت : من موسى، پسر جعفر، پسر محمّد، پسر علىّ، پسر حسين پسر، علىّ، پسر ابوطالب هستم .
گفتم : گناه از چه كسى است و چگونه سرچشمه مى گيرد؟
فرمود: گناه و خطا يكى از اين چند حالت را دارد:
يا از طرف خداوند بايد باشد، كه صحيح و سزاوار نيست كه خداوند متعال سبب و باعث گناه بنده اش گردد؛ و سپس او را مورد عذاب قرار دهد.
يا آن كه از طرف خداوند و بنده مى باشد، كه آن هم صحيح نيست چون كه قبيح است شريكى مانند خداوند، شريك ضعيف خود را بر انجام گناه عذاب كند.
و يا آن كه گناه و خطا از خود انسان سر مى زند، كه حقّ مطلب نيز همين است .
پس اگر خداوند عذاب نمايد، حقّ دارد؛ و اگر عفو نمايد و ببخشد از روى فضل و كرم و محبّت او نسبت به بنده اش مى باشد.

 


اعيان الشّيعة : ج 2، ص 6،

إ علام الورى : ج 2، ص 29،

تحف العقول : ص 411،

مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 314.

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

حسن بن عبداللّه ، فردى زاهد و عابد بود و مورد توجّه عامّ و خاصّ قرار داشت .
روزى وارد مسجد شد، امام موسى كاظم  همين كه حضرت او را ديد فرمود: نزد من بيا.
چون حسن بن عبد اللّه خدمت امام آمد، حضرت به او فرمود: اى ابوعلىّ! حالتى كه در تو هست ، آن را بسيار دوست دارم و مرا شادمان كرده است و تنها نقص تو آن ست كه شناخت و معرفت ندارى ، لازم است آن را جستجو كنى و بيابى .
حسن اظهار داشت: يابن رسول اللّه ! فدايت گردم، معرفت چيست و چگونه به دست مى آيد؟
فرمود: برو نسبت به مسائل دين فقيه شو و اهل حديث باش .
حسن توضيح خواست كه از چه كسى معرفت بياموزم ؟
حضرت فرمود: از فقهاء و دانشمندان اهل مدينه بياموز، و چون مطلبى را فراگرفتى ، آن را نزد من آور تا راهنمائيت كنم .
حسن بن عبداللّه حركت نمود و مسائلى را از علماء فراگرفت و نزد حضرت باز گشت ، وقتى حضرت چنين حالتى را از او ديد، فرمود: برو معرفت را فراگير و آن را بشناس .
اين حركت چند بار تكرار شد، تا آن كه روزى امام موسى كاظم  در مزرعه اش بود، حسن با حضرت ملاقات كرد و گفت : فرداى قيامت در پيشگاه خداوند بر عليه تو شكايت مى كنم ، مگر آن كه مرا بر شناسائى حقيقت معرفت ، هدايت و راهنمائى كنى ؟
بعد از آن ، امام  فرمود: اوّلين امام و خليفه رسول اللّه اميرالمؤمنين علىّ  است ؛ و سپس امام حسن ، امام حسين ، امام علىّ ابن الحسين ، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق (صلوات اللّه و سلامه عليهم ). حسن گفت : يا ابن رسوال اللّه ! امام امروز كيست ؟
حضرت فرمود: من امام و حجّت خدا هستم.


اصول كافى : ج 1، ص 286، ح 8،

الثّاقب فى المناقب : ص 455، ح 383،

خرائج : ج 2، ص 650، ح 2

إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 18.

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 



ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 



 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

ghalbeiran2 کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 798
|
تاریخ عضویت : دی 1391 

alibeiki کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 1003
|
تاریخ عضویت : بهمن 1387 

شركت در مباهله :
اكثر راويان و مورخان و مفسران گفته اند: حضرت زهرا يكى از پنج نفرى است كه در مباهله پيامبر با مسيحيان نجران شركت داشته است و اين موضوع علاوه بر اين كه فضيلت بزرگى محسوب مى شود، از قوى ترين دلايل مى باشد كه روشن مى سازد (( اهل بيت معصوم )) پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهما السلام ) مى باشند و ديگر بستگان و زوجات پيامبر در اين خصوصيت شركتى ندارند. گروهى از مسيحيان نجران نزد پيامبر آمدند و در مورد عيسى با حضرت گفتگو كردند. پيامبر اين آيه را براى آنان تلاوت فرمود:
ان عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ؛ مثل خلقت عيسى كه بدون پدر خلق شده ، نزد خدا همچون مثل (خلقت ) آدم است كه خدا او را (بدون پدر و مادر) از خاك آفريد.
مسيحيان قانع نشدند و اعتراض كردند و آيه مباهله بر پيامبر نازل گرديد:
فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع اءبنائنا و اءبنائكم و نسائكم و اءنفسنا و اءنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين ؛ هر كس پس از آنچه از علم به تو رسيده ، در مورد عيسى با تو محاجه كرد، بگو: بياييد فرا خوانيم پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و جانهايمان را و جان هايتان را، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .
مباهله آن است كه دو طرفى كه با هم در موضوعى اختلاف و تخاصم دارند، عليه يكديگر نفرين كنند و از خدا بخواهند لعنت و عذاب را بر طرفى كه باطل است ، فرود آورد. اين كار فقط از پيامبران راستين كه ارتباط واقعى با خدا دارند بر مى آيد. مسيحيان نجران ابتدا قبول نمودند و قرار شد فرداى آن روز مباهله شود. وقتى از نزد پيامبر رفتند، بين خود به گفتگو نشستند و اسقف به آنان گفت : اگر فردا با فرزندان و اهل بيتش آمد، از مباهله با او بر حذر باشيد.
اگر با اصحابش آمد، چيزى نيست و پيامبر واقعى نخواهد بود. فرداى آن روز پيامبر همراه با امير مومنان على و فاطمه و حسن و حسين آمد و در برابر مسيحيان بر خاك نشست و به اهل بيت فرمود: هنگامى كه من دعا كردم ، شما آمين بگوييد.
مسيحيان از مشاهده هيات او بيمناك شدند و اعتراف كردند كه روش او مانند ساير انبياى راستين است و از خدا خواستند از مباهله منصرف گردد و با آنان مصالحه نمايد. اينان با پرداخت اموالى به عنوان مصالحه برگشتند

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

اذان ناتمام   

بعد از رحلت پيامبر ، بلال ديگر اذان نگفت . تا اينكه روزى حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود: من ميل دارم صداى اذان بلال را بشنوم .
پس بلال را حاضر كردند و او مشغول اذان گفتن شد: الله اكبر.
حضرت زهرا سلام الله عليها شروع به گريستن كرد. چون بلال گفت :
اشهد ان محمدا رسول الله
حضرت فاطمه سلام الله عليها فرياد بلندى كشيد و بى هوش شد.
اطرافيان فرياد زدند: اى بلال ! دست از اذان گفتن بردار كه دختر رسول الله از دنيا رفت .
پس از لحظاتى چند، حضرت زهرا سلام الله عليها به هوش آمد و به بلال فرمود: ادامه بده .
بلال گفت : مرا معاف دار، اى دخت رسول الله ! چون بر جان شما مى ترسم. پس آن حضرت بلال را معاف كرد و آن اذان ناتمام ماند .


 

من لا يحضره الفيقه ، حديث 907، ج 1 ص 297.

 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389