راسخون

"هر روز یک داستان و حکایت از اهل بیت علیه السلام "

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

و او نيز عذر مرا پذيرفت و شادمان شد و با خنده روئى با من مواجه گشت و احساس كردم كه از من راضى مى باشد؛ ولى اكنون از خداى خود وحشت دارم كه مبادا از من خشمگين و ناراضى باشد.
رسول خدا  با شنيدن چنين مطالبى اظهار نمود: اى دخترم ! همانا رضايت و خوشنودى شوهر همانند رضايت و خوشنودى خداوند متعال خواهد بود و غضب و ناراحتى شوهر سبب نارضايتى و ناراحتى خدا مى گردد.
و سپس افزود: هر زنى كه خداوند را همچون حضرت مريم عبادت و ستايش كند؛ وليكن شوهرش از او ناراضى باشد، عبادات و اعمال او مقبول درگاه خدا قرار نمى گيرد.
اى دخترم ! هر زنى كه زحمات و مشقّات خانه دارى را تحمّل كند و خانه دارى نمايد و براى رفاه و آسايش اعضاء خانواده اش تلاش ‍ نمايد، همانا او اهل بهشت خواهد بود.


 

ghalbeiran2 کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 798
|
تاریخ عضویت : دی 1391 

سلام. طرح خوبیه، باعث میشه بیشتر با کرامات اهل بیت آشنا بشیم.

اجرتون با ائمه اطهار

ghalbeiran2 کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 798
|
تاریخ عضویت : دی 1391 

و او نيز عذر مرا پذيرفت و شادمان شد و با خنده روئى با من مواجه گشت و احساس كردم كه از من راضى مى باشد؛ ولى اكنون از خداى خود وحشت دارم كه مبادا از من خشمگين و ناراضى باشد.
رسول خدا (ص) با شنيدن چنين مطالبى اظهار نمود: اى دخترم ! همانا رضايت و خوشنودى شوهر همانند رضايت و خوشنودى خداوند متعال خواهد بود و غضب و ناراحتى شوهر سبب نارضايتى و ناراحتى خدا مى گردد.
و سپس افزود: هر زنى كه خداوند را همچون حضرت مريم عبادت و ستايش كند؛ وليكن شوهرش از او ناراضى باشد، عبادات و اعمال او مقبول درگاه خدا قرار نمى گيرد.
اى دخترم ! هر زنى كه زحمات و مشقّات خانه دارى را تحمّل كند و خانه دارى نمايد و براى رفاه و آسايش اعضاء خانواده اش تلاش ‍ نمايد، همانا او اهل بهشت خواهد بود.


احقاق الحق، ج 19، ص 112 و 113

 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

خانه امام باقر  پر از جمعيّت (شیعیان) بود، ناگاه پيرمردى كه بر عصاى پيكاندارى تكيه داشت، پيش آمد تا به در اطاق ايستاد و پس از سلام و عرض ادب رو به امام باقر  كرد و گفت: اى فرزند رسول اللَّه! مرا به خود نزديك كن خداوند مرا قربان تو گرداند. بخدا سوگند من شما را و كسانى را كه شما را دوست دارند دوست دارم، و بخدا سوگند من شما و هر كه شما را دوست دارد به خاطر دنيا دوست ندارم. همانا من دشمن شما را دشمن مى‏دارم و از او كناره مى‏گيرم، و بخدا سوگند به خاطر خونى كه ميان ما ريخته شده، او را دشمن نمى‏دارم و از او كناره نمى‏گيرم. بخدا سوگند، همانا من حلال، شما را حلال و حرام شما را حرام مى‏دانم و چشم براه امر شمايم، پس آيا براى من اميدى دارى، خداوند مرا قربان تو گرداند؟ امام باقر  فرمود: نزد من بيا نزد من بيا، تا او را در كنارش نشاند و فرمود: اى پيرمرد! مردى نزد پدرم امام زين العابدين  آمد و به او همان را گفت كه تو به من، و پدرم به او فرمود: اگر بميرى بر رسول خدا و على و حسن و حسين و على بن الحسين عليهما السّلام وارد مى‏شوى و دلت خنك مى‏شود و درونت آرامش مى‏پذيرد و چشمت روشن مى‏شود و با كرام الكاتبين با روح و ريحان مورد استقبال قرار مى‏گيرى، اگر جانت به اين جا برسد- و با دست خود اشاره به گلويش كرد- و اگر هم زنده بمانى آن بينى كه چشمت را روشن كند و در والاترين مراتب بهشت با ما باشى. پيرمرد گفت: چه گفتى يا امام؟ ..

. ادامه دارد ...

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

قتیبه أعشى گويد: روزى يكى از كودكان امام صادق مريض شده بود، و من به قصد عيادتش حركت كردم، حضرت را جلوى منزلش اندوهگين و غمناك ديدم، عرضه داشتم: يابن رسول اللّه ! فدايت شوم، حال فرزندت چگونه است ؟
حضرت فرمود: با همان حالتى كه بوده است، هنوز مريضى و ناراحتى او بر همان حالت ادامه دارد. بعد از آن، حضرت سريع به داخل منزل خود رفت ؛ و چون ساعتى گذشت از منزل بيرون آمد در حالتى كه چهره اش باز و غم و اندوه در آن حضرت احساس نمى شد.
فكر كردم كه بحمداللّه حال كودك بهبود يافته است، لذا سؤ ال كردم: اى مولايم! بفرمائيد حال كودك چگونه است؟
فرمود: راهى را كه مى بايست برود، رفت.
عرض كردم: قربانت گردم، در آن هنگامى كه كودك زنده و مريض حال بود، شما را غمگين و محزون مشاهده كردم؛ ولى اكنون كه او وفات يافت، شما را در حالتى ديگر مشاهده مى كنم؟
حضرت فرمود: اى قتیبه! ما خانواده اى هستيم كه قبل از ورود بلا و مصيبت چاره انديشى مى نمائيم؛ ولى زمانى كه مصيبت اتفاق افتاد و واقع گرديد تسليم قضا و قدر الهى مى باشيم و راضى به رضاى او هستيم ، بنابر اين ديگر ناراحتى و اندوه معنائى ندارد.

 

 


 

 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

ابوهاشم جعفری می گوید: روزی به خدمت امام حسن عسكری  آمدم و می خواستم از آن حضرت نقره ای بگیرم و انگشتری بسازم و به آن تبرك بجوبم، نشستم و فراموشم شد چون برخواستم بروم، امام  انگشتری به من داد و فرمود: نقره می خواستی ما انگشتر دادیم، نگین و اجرت ساختن آن را سود كردی! گوارایت باد ای ابوهاشم!
گفتم: سرور من، گواهی می دهم تو ولی خدا و اما م من هستی كه اطاعتت را جزو دینم می دانم.
فرمود: خدا ترا بیامرزد ای ابوهاشم. 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امام باقر  فرمود: روزى عبدالملك بن مروان مشغول طواف كعبه الهى بود و امام سجّاد حضرت زين العابدين  نيز بدون آن كه كمترين توجّهى به عبدالملك نمايد، مشغول طواف گرديد و تمام توجّهش به خداى متعال بود.
عبدالملك با ديدن اين صحنه ، از اطرافيان خود سؤ ال كرد: اين شخص ‍ كيست، كه هيچ اعتنا و توجّهى به ما ندارد؟
به او گفتند: او علىّ بن الحسين ، زين العابدين است .
عبدالملك در همان جائى كه بود نشست و بدون آن كه حركتى كند دستور داد: او را نزد من آوريد.
چون حضرت را نزد عبدالملك آوردند، گفت: ياابن رسول اللّه ! من كه قاتل پدرت نيستم ؛ پس چرا نسبت به ما بى اعتنا و بى توجّه هستى ؟
حضرت فرمود: قاتل پدرم به جهت كارهاى ناشايستى كه داشت ، دنيايش ‍تباه گشت و با كشتن پدرم آخرتش نيز تباه گرديد، اگر تو هم دوست دارى كه همچون او دنيا و آخرتت تباه گردد، هر چه مى خواهى انجام بده .


ادامه دارد ...

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

عبدالملك عرضه داشت : خير، هرگز من چنان نمى كنم ؛ وليكن از تو مى خواهم تا در فرصت مناسبى نزد ما آئى ، تا از دنياى ما بهره مندشوى .
در اين هنگام ، امام سجّاد  روى زمين نشست و آن گاه دامن عباى خويش را گشود و به ساحت اقدس الهى اظهار داشت : خداوندا، موقعيّت و عظمت دوستان و بندگان مخلصت را به او نشان بده ، تا مورد عبرتش قرار گيرد.
ناگاه دامان حضرت پر از جواهرات گرانبها شد و همه چشم ها را بدان سو، خيره گشت .
سپس حضرت خطاب به عبدالملك كرد و فرمود: اى عبدالملك ! كسى كه اين چنين نزد خداوند متعال آبرومند و محترم باشد، چه احتياجى به دنياى شما دارد؟
و پس از آن اظهار داشت : خداوندا، آن ها را از من بازگير، كه مرا نيازى به آن ها نيست .

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 



ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

 

یكى از كنيزان امام حسين  خدمت حضرت رسيد، سلام كرد و دسته گلى تقديم آن حضرت نمود.

حضرت هديه آن كنيز را پذيرفت و در مقابل به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم .
انس كه ناظر اين برخورد انسانى بود از آن حضرت با شگفتى پرسيد:
چگونه در مقابل يك دسته گل بى ارزش او را آزاد كردى ؟! حضرت با تبسمى حاكى از رضايت خاطر بود فرمود:
خداوند اينگونه ما را ادب كرده ، چون در قرآن كريم مى فرمايد: «وَ إِذا حُيِّيتُمْ‏ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»
اگر كسى به شما نيكى كرد او را نيكى و رفتار شايسته ترى پاسخ دهيد.
و من فكر كردم، از هديه اين كنيز بهتر اين است كه در راه خدا آزادش ‍ كنم


 

بحار: ج 44، ص 194.به نقل از داستانهاي بحارالانوار – ج3

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 




 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 

امام صادق فرمود: پيامبر اكرم و مسلمانان از جنگى برمى‏گشتند در منزلى فرود آمدند و غذا خوردند. جبرئيل فرود آمد و فرمود: اى محمّد! برخيز و سوار شو.

حضرت، سوار شد و جبرئيل با او بود. به وسيله طىّ الارض به فدك رسيد.
هنگامى كه اهل فدك شنيدند سوارى به طرف آنها مى‏آيد، خيال كردند دشمن، آنها را غافلگير كرده لذا درهاى شهر را بستند و كليدها را به پير زنى كه در بيرون شهر زندگى مى‏كرد، سپردند، و به بالاى كوهها پناه بردند.
جبرئيل نزد پير زن آمد و كليدها را از وى گرفت و دروازه‏هاى شهر را باز كرد.
و پيامبر را در خانه‏هاى آنها گردانيد. جبرئيل فرمود: يا محمّد! اينجا را خداوند از آن تو قرار داده است؛ چون مسلمانان جنگ نكردند و خدا آن را به تو بخشيد و جبرئيل پيامبر را در خانه‏ها و كوچه‏هاى آنها گردانيد و درها را بست و كليدها را به پيامبر سپرد.
رسول خدا نيز آن را در غلاف شمشيرش قرار داد سپس سوار شد و باز هم زمين زير پاى او پيچيده شد و به يارانش ملحق گرديد. و هنوز آنها برنخاسته بودند.
حضرت فرمود: «به فدك رفتم و خداوند آن را به من بخشيد».
منافقين به حضرت، كنايه و طعنه زدند.
رسول خدا فرمود: «اين هم كليدهاى آن». بعد سوار شدند و به مدينه برگشتند.
پيامبر اكرم نزد حضرت فاطمه رفت و فرمود: دخترم! خدا فدك را به پدرت بخشيده و به او اختصاص داده است. و مسلمانان را در آن سهمى نيست. هر چه مى‏خواهى در باره آن انجام بده. چون من به مادرت خديجه، مهرش را مقروض بودم. فدك را عوض مهر مادرت به تو مى‏دهم. از آن تو و فرزندانت باشد. بعد پوستى را خواست و خطاب به على فرمود: «بنويس: رسول خدا فدك را به دخترش فاطمه بخشيد».
على، غلام پيامبر و ام ايمن شاهد اين جريان بودند. و پيامبر اكرم در مورد ام ايمن فرمود: «ام ايمن اهل بهشت است». اهل فدك آمدند و با حضرت بر بيست و چهار هزار دينار در سال، صلح كردند .


 

جلوه‏ هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 84و85

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 


ابو هاشم‏ جعفرى‏ گفت: حضرت ابومحمّد امام عسكرى  فرمود از گناهانى كه بخشيده نمى‏شود اين است كه شخص بگويد كاش مرا از همين يك گناه‏ بازخواست كنند. من با خود گفتم اين مطلب دقيقى است آدم بايد متوجه كارهاى خود باشد و كمال دقت را در باره تمام كارهاى خويش داشته باشد.امام روى به جانب من نموده فرمود: صحيح است آنچه به خاطرت گذشت بكار بند زيرا تشخيص شرك در ميان مردم از ديدن اثر پاى مورچه بر روى سنگ سخت در شب تار يا راه رفتن آن مورچه روى پلاس سياه مشكل‏تر است.


زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام

( ترجمه جلد 50 بحار الانوار الأنوار)، ص: 218

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389 



 

ria1365 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7868
|
تاریخ عضویت : مرداد 1389