0

خاطرات خوش راسخونی

 
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)


نقل قول amirhossein1392

یک خاطره متفاوت تعریف کنم.

خاطره از سفر مشهد و عدم دیدار در دفعه ی اول با داداش فرزاد

یک روز عصر با داداش فرزاد قرار گذاشتیم یکدیگر را ببینیم و به همین دلیل من عصر آن روز حرم رفتم. چون زود حرم رفته بودم و هوا سرد بود، مدتی در یکی از رواق ها رفتم تا قرآن بخوانم. مدتی گذشت و از بد شرابط و اینکه زیاد از مقررات قبل از نماز حرم مطلع نبودم حرم شلوغ شد و درهای بعضی صحن ها بسته شد. داداش فرزاد چند بار با من تماس گرفت ولی در حرم موبایلم به سختی خط می داد و قطع می شد. با سختی متوجه شدم ایشان صحن جمهوری اند و با هزار بدبختی خودم را به این صحن رساندم ولی بنده ایشان را در انبوه جمعیت نیافتم. باور کنید خیلی تلاش کردم. پدر و مادرم هم همراهم بودند.

من همان شب در اتاق چت پیغام دادم که چرا نتوانستم ولی فردا در اتاق چت اتفاق هایی افتاد که عده ای مرا بدقول دانستند. من شرایط داداش فرزاد را می دانستم ولی تلاشم را کردم ولی هرکاری کردم آن روز ایشان را پیدا نکردم. من با حرم زیاد آشنا نیستم و در هنگام نماز که جمعیت زیاد است و بعضی درب ها بسته می شود امکان پیدا کردن یک نفر مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه است.

ولی فردای آن روز با ایشان جلوی بست نواب صفوی قرار گذاشتم و به سختی ایشان را پیدا کردم و خلاصه با هم به گفت و گو پرداختیم و در مورد مسائل راسخون با هم صحبت کردیم.

باسلام ممنون که منومثه سوزن فرض نمودید.خخخخ آره یادته همه خدام به مانگاه میکردن وبهمون شک نموده بودن که ازچی صحبت میکنیم دربست نواب صفوی من خودم نظرم اینه که درپارک ملت قرارگذاشته بشه یاحداقل موقع نمازدرحرم قرارنذاریم چون خودمونم خودمونوپیدانمی کنیم.خخخخخ



 

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

پنج شنبه 11 دی 1393  9:18 AM
تشکرات از این پست
borkhar salma57 amirali123 nazaninfatemeh khodaeem1 shayesteh2000 f3080h517 nezarat_ravabet sayyed13737373 moradi92 tachberdee
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)

آجی سلماکلاتماس مسئولین راسخون که همش خاطره اسlaugh

نمی دونم چراآدم هول میشه laugh

اتفاقی برامنم شده که هول بشم .بعدازقطع تماس کلی خندم میگیره به حرفام.که وای چی گفتمlaugh

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

پنج شنبه 11 دی 1393  9:39 AM
تشکرات از این پست
salma57 amirali123 amirhossein1392 nazaninfatemeh khodaeem1 shayesteh2000 f3080h517 nezarat_ravabet sayyed13737373 moradi92 tachberdee
amirali123
amirali123
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 15244
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)

خاطره دوم :

 يه كاربري بود كه من از عكس كاربريش  خيلي خوشم اومده بود ..

من واقعا هر وقتي ميبينمش شاد مي شم و واسم خاطره خوبي شده ....

يادتون افتاد بعضي ها ؟ 

 

غزال خوش صدا توئی ، راسخون

شیرین تر از عسل توئی ، راسخون

بین تموم سایتهای اینترنت

 نگین بی بدل توئی ، راسخون

پنج شنبه 11 دی 1393  9:54 AM
تشکرات از این پست
salma57 amirhossein1392 nazaninfatemeh borkhar khodaeem1 shayesteh2000 f3080h517 sayyed13737373 moradi92 tachberdee omiddeymi1368
amirhossein1392
amirhossein1392
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 16034
محل سکونت : -

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)


نقل قول farshon

نقل قول amirhossein1392

یک خاطره متفاوت تعریف کنم.

خاطره از سفر مشهد و عدم دیدار در دفعه ی اول با داداش فرزاد

یک روز عصر با داداش فرزاد قرار گذاشتیم یکدیگر را ببینیم و به همین دلیل من عصر آن روز حرم رفتم. چون زود حرم رفته بودم و هوا سرد بود، مدتی در یکی از رواق ها رفتم تا قرآن بخوانم. مدتی گذشت و از بد شرابط و اینکه زیاد از مقررات قبل از نماز حرم مطلع نبودم حرم شلوغ شد و درهای بعضی صحن ها بسته شد. داداش فرزاد چند بار با من تماس گرفت ولی در حرم موبایلم به سختی خط می داد و قطع می شد. با سختی متوجه شدم ایشان صحن جمهوری اند و با هزار بدبختی خودم را به این صحن رساندم ولی بنده ایشان را در انبوه جمعیت نیافتم. باور کنید خیلی تلاش کردم. پدر و مادرم هم همراهم بودند.

من همان شب در اتاق چت پیغام دادم که چرا نتوانستم ولی فردا در اتاق چت اتفاق هایی افتاد که عده ای مرا بدقول دانستند. من شرایط داداش فرزاد را می دانستم ولی تلاشم را کردم ولی هرکاری کردم آن روز ایشان را پیدا نکردم. من با حرم زیاد آشنا نیستم و در هنگام نماز که جمعیت زیاد است و بعضی درب ها بسته می شود امکان پیدا کردن یک نفر مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه است.

ولی فردای آن روز با ایشان جلوی بست نواب صفوی قرار گذاشتم و به سختی ایشان را پیدا کردم و خلاصه با هم به گفت و گو پرداختیم و در مورد مسائل راسخون با هم صحبت کردیم.

باسلام ممنون که منومثه سوزن فرض نمودید.خخخخ آره یادته همه خدام به مانگاه میکردن وبهمون شک نموده بودن که ازچی صحبت میکنیم دربست نواب صفوی من خودم نظرم اینه که درپارک ملت قرارگذاشته بشه یاحداقل موقع نمازدرحرم قرارنذاریم چون خودمونم خودمونوپیدانمی کنیم.خخخخخ



سلام. من گفتم یک نفر و نگفتم تو. پیدا کردن هرشخصی در این جمعیت مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه است و همچنین این اصطلاحه. داداش من پارک ملت را از کجا می شناسم؟ تازه با ماشین شخصی که نیامدیم با قطار آمدیم.

 

اگر کسی را یافتی که در لبخندت غمت را دید، در سکوتت حرف هایت را شنید و در خشمت محبتت را فهمید؛ بدان او بهترین دارایی توست :)

پنج شنبه 11 دی 1393  10:10 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh salma57 borkhar amirali123 khodaeem1 shayesteh2000 f3080h517 nezarat_ravabet sayyed13737373 moradi92 tachberdee
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)


نقل قول amirhossein1392

یک خاطره متفاوت تعریف کنم.

خاطره از سفر مشهد و عدم دیدار در دفعه ی اول با داداش فرزاد

یک روز عصر با داداش فرزاد قرار گذاشتیم یکدیگر را ببینیم و به همین دلیل من عصر آن روز حرم رفتم. چون زود حرم رفته بودم و هوا سرد بود، مدتی در یکی از رواق ها رفتم تا قرآن بخوانم. مدتی گذشت و از بد شرابط و اینکه زیاد از مقررات قبل از نماز حرم مطلع نبودم حرم شلوغ شد و درهای بعضی صحن ها بسته شد. داداش فرزاد چند بار با من تماس گرفت ولی در حرم موبایلم به سختی خط می داد و قطع می شد. با سختی متوجه شدم ایشان صحن جمهوری اند و با هزار بدبختی خودم را به این صحن رساندم ولی بنده ایشان را در انبوه جمعیت نیافتم. باور کنید خیلی تلاش کردم. پدر و مادرم هم همراهم بودند.

من همان شب در اتاق چت پیغام دادم که چرا نتوانستم ولی فردا در اتاق چت اتفاق هایی افتاد که عده ای مرا بدقول دانستند. من شرایط داداش فرزاد را می دانستم ولی تلاشم را کردم ولی هرکاری کردم آن روز ایشان را پیدا نکردم. من با حرم زیاد آشنا نیستم و در هنگام نماز که جمعیت زیاد است و بعضی درب ها بسته می شود امکان پیدا کردن یک نفر مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه است.

ولی فردای آن روز با ایشان جلوی بست نواب صفوی قرار گذاشتم و به سختی ایشان را پیدا کردم و خلاصه با هم به گفت و گو پرداختیم و در مورد مسائل راسخون با هم صحبت کردیم.


امیرحسین برو خداروشکر کن لای در نموندی cheeky

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

پنج شنبه 11 دی 1393  10:56 AM
تشکرات از این پست
amirhossein1392 amirali123 borkhar shayesteh2000 salma57 nazaninfatemeh f3080h517 nezarat_ravabet sayyed13737373 moradi92 tachberdee
amirhossein1392
amirhossein1392
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 16034
محل سکونت : -

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)

یکی از خاطراتم مربوط به سال سوم راهنمایی می شه.

من یکی از دوستانم را به راسخون دعوت کردم. آن روز امتیاز یه خبرها هم فعال بود. باهم رقابت داشتیم و امتیاز از نون شب برای ما مهمتر بود. ولی بعد از اینکه این امتیاز را غیرفعال کردند دوستم هم رفت و دیگر نیامد. یادش گرامی.

اگر کسی را یافتی که در لبخندت غمت را دید، در سکوتت حرف هایت را شنید و در خشمت محبتت را فهمید؛ بدان او بهترین دارایی توست :)

پنج شنبه 11 دی 1393  11:06 AM
تشکرات از این پست
amirali123 khodaeem1 borkhar shayesteh2000 salma57 nazaninfatemeh f3080h517 nezarat_ravabet sayyed13737373 moradi92 omiddeymi1368 tachberdee
amirali123
amirali123
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 15244
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)

خاطره سوم :

قسمت اول

و اما دوستان  يه حاج آقايي بودند كه به خاطر حرف محبوب دلها بسيار ناراحت شده بودند بگم چي بود فقط نيمچه اشاره اي ميكنم ( پماد سوختگي ) ...خخخخ

خب ديگه من خودم رو به در و ديوار زدم ميگم در ديوار اونم از نوع بتني با ميلگرد 24 ....خخخخه عنايت ميفرمائيد البته اولش رو كه حاج خانم سلما به من گفتن كه مفهوم بد داره و ....

دو گراني من تازه افتاد ... عذر خواهي پشت عذر خواهي ... /پيام شخصي پشت سرهم .....  / پست در اتاق چت پشت سرهم .../ پيام من پشيمان شدم و سوء تفاهم هست پشت سرهم .... / ولي چي دريغ از يه جواب پيام دادن .... دلم واستون بگه هيچي ديگه ويگن عروس خانم زير لفظي ميخواد .... منم كه ول كن نبودم ..... واسشون تو قسمت شعر در وصف راسخون و راسخونيها .... شعر گفتم كه آقا من متوجه نبودم ...... ولي باز نديدن جواب و حتي تشكر ..... هيچي ديگه دوستان كه به من لطف داشتند اومدن داخل صحنه كه حاج آقا ديگه ببخشينش ديگه بخشش از بزرگتر ها هست .... بعد ايشون اومدند شرط گذاشتند كه بايد 5 نفر محبوب دلها رو معرفش باشند ( براي معذرت امير علي ) ......... داداش خدايي اومد - داداش فرزاد - داداش حسين - خانم سلما - خانم برخوار و خانم نازنين فاطمه و خانم شايسته  .......چند نفر ديگه هم اومدند ولي باز عفافه ( درست نوشتم )  نكرد ......  بعد حاج آقا عزتي ( كاربري مصباح ) اومدند و ايشون هم پادرميوني كردند و ديگه حاج آقاي اصل كاري من رو بخشيدند و تا اينجا كه خاطره خوبي  بود واسه من .......

 

 

غزال خوش صدا توئی ، راسخون

شیرین تر از عسل توئی ، راسخون

بین تموم سایتهای اینترنت

 نگین بی بدل توئی ، راسخون

پنج شنبه 11 دی 1393  11:30 AM
تشکرات از این پست
borkhar shayesteh2000 salma57 nazaninfatemeh f3080h517 amirhossein1392 nezarat_ravabet sayyed13737373 moradi92 tachberdee khodaeem1 yarabyarabyarab
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)

یادم میادیکباراتاق چت دعواشده بود(البته دوستان داشتن شوخی میکردن)یادم میادآقاامیرعلی بودن وآقای خدایی وآقای اشرفی.بحث توپ شدکه داشتن میگفتن کی به کی پاس میده وکی گل میزنه واینها.آقاامیرعلی برگشتن گفتن:(اگه منوبازی برندارین توپ خوردطرف من.من توپ روپس نمیدمها)من کلی اونروزبه این حرفشون خندم گرفته بود.

واقعاآدم گاهی بااین حرفای دوستان کلی دلش شادمیشه.حالاممکنه این خاطره ی من برابقیه جالب نباشه ولی من خودم هرچی یادم میفته کلی میخندم.که اینقدردوستان باهم مهربون هستن.

انشالله خداهمشونوحفظ کنه.

درضمن آقاامیرعلی هم طرزنوشتاریشون هم خیلی جالبه.آدم خندش میگیره

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

پنج شنبه 11 دی 1393  11:39 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh amirali123 f3080h517 salma57 amirhossein1392 shayesteh2000 nezarat_ravabet sayyed13737373 moradi92 tachberdee khodaeem1
shayesteh2000
shayesteh2000
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 6168
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه)

امان از امتیاز cool

 

یادمه اولین برتری من در راسخون مربوط میشه به تالار چت که در ماه اول ..جزو برترین های مهرماه اتاق چت اعلام شدم ..     (خوب بله از بس در اتاق چت ،فک زده بودم خداقبول کنه اونم در بدو ورودblush )

ومثل بقیه ی جایزه اولی ها زوق (ذوق)زده شده بودم cheeky

  یاطبیب القلوب heart

پنج شنبه 11 دی 1393  11:52 AM
تشکرات از این پست
borkhar amirali123 salma57 f3080h517 nazaninfatemeh nezarat_ravabet sayyed13737373 moradi92 tachberdee khodaeem1
amirali123
amirali123
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 15244
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایـــزه)

خاطره چهارم

قسمت دوم از خاطره سوم ....

آره دوستان اينطوري شد كه من با حاج آقا آشتي كردم .....خخخخ نه حاج آقا با من آشتي كردند .... اين درسته ... اما آشتي چه عرض كنم ملتفت كه هستين ... آقا من ميومدم پيام ميدام حاج آقا ( كاملا اتفاقي و غير عمد ها ) ( البته بعدا فهميدم ) جواب من رو نميداند يعني مثلا ميومدند سلام و احوال پرسي ....بعد غيب ميشدند ... آره ...من هم كه محبوب و شكستني....نه منظورم حساسه تا اينجا كه خاطره خوبه هست  ..... چند بار اين اتفاق باز تأكيد ميكنم ( غير عمدي ) جواب من  رو نميدادند كاربران ديگه هم شايد اينطوري بود ولي چون من همنشين خوبي هستم واسه همه ...خخ شيطان هم بدون اجازه اومده بود پيش من ديگه من خيلي ناراحت شدم ( بعد از مثلا 3 روز )  ...... حتي  كاربر فكر كنم خانم برخوار بود پيام شخصي دادند كه مگه حاج آقا آشتي نكردند و ....... هيچي ديگه منم يه پيام شخصي دادم و......ديگه .......

كاري كه نبايد شد ( خاطره بعد به خاطر سوءتفاهم ) .......... ديگه جون امير علي واقعي ميگم رفتم كه برنگردم به راسخون ديگه اون حد ناراحت بودم و حتي بعضي از دوستان هم متوجه بودند كه آخه چرا حاج آقا جواب نميدن و..... فكر كنم (99 ) درصد به ايشون هم دوستان پيام داده بودند كه من ناراحت شدم و...... دوستان خسته كه نشدين ميخوان يه جك بگم بخنديد ...خخخخ نه اينجا جاش نيست بعدا ميگم ....خخخخخ

من هم ديگه رفتم ... اون روز هم آسمون هم به خاطر ناراحت بودن امير علي داشت به شدت گريه ميكرد ..... هيچي ديگه رفتم خونه و بعد از يه 1.5 ساعت به گوشيم نگاه كردم ديدم چند بار از طرف راسخون با من تماس گرفتند و چون تو ويبره بود من نفهميده بودم پيام هم داده بودند كه امير علي گوشي رو بردار ديگه من هم با ماشين ميرفتم بيرون تو خيابون بودم و دوباره زنگ زده شد و حاج آقا ( چاكريم )  با هم صحبت كرديم و .... ايشون گفتند كه نه بابا به خاطر مشغله اين طوري شده و عمدي نبوده و ....... ناراحت نباشيد و با هم صحبت كرديم و همه چيز به خير و نيكي تموم شد ....

 

 

غزال خوش صدا توئی ، راسخون

شیرین تر از عسل توئی ، راسخون

بین تموم سایتهای اینترنت

 نگین بی بدل توئی ، راسخون

پنج شنبه 11 دی 1393  12:11 PM
تشکرات از این پست
salma57 nezarat_ravabet nazaninfatemeh borkhar sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 tachberdee khodaeem1 yarabyarabyarab
f3080h517
f3080h517
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1393 
تعداد پست ها : 2840
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایـــزه)

سلام

منم یه خاطره تعریف کنم.

روزای اول که عضو راسخون شده بودم تصمیم گرفتم چندتا عکس از طبیعت سیاهکل بزارم توی اتاق چت ولی مثل اینکه برای چندتا از کاربرا قابل رویت نبود.من نمی دونستم چطور درستش کنم.

چند دقیقه گذشت که دیدم تلفن زنگ زد.گوشی رو برداشتم فهمیدم از راسخونه.خیلی هول کرده بودم.

نمی دونم کی بودن ایشون ولی گفتن که عکس های شما برای چندتا از کاربران قابل دید نیست و روشی رو گفتن (الان یادم نیست چی بود) که مشکلو رفع کنم.منم از اون جایی که زیاد وارد نیستم با ترس و لرز گفتم 

بلد نیستم درستش کنم .ایشون با کمال تعجب گفتن الله اکبر!.....          

بعد از چند ثانیه گفتن که با کمک کس دیگری درستش کنم و خداحافظی کردن.

من خیلی خجالت کشیدم که کاری به اون سادگی رو بلد نبودم درست کنم.

 

 

نتیجه تصویری برای من یمنی هستم

 

بنده دیگرى مباش، که خدا، تو را آزاده آفریده است.

امام علی(ع)

 

پنج شنبه 11 دی 1393  12:29 PM
تشکرات از این پست
salma57 nazaninfatemeh borkhar nezarat_ravabet amirali123 sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 tachberdee khodaeem1
amirali123
amirali123
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 15244
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)


نقل قول borkhar

یادم میادیکباراتاق چت دعواشده بود(البته دوستان داشتن شوخی میکردن)یادم میادآقاامیرعلی بودن وآقای خدایی وآقای اشرفی.بحث توپ شدکه داشتن میگفتن کی به کی پاس میده وکی گل میزنه واینها.آقاامیرعلی برگشتن گفتن:(اگه منوبازی برندارین توپ خوردطرف من.من توپ روپس نمیدمها)من کلی اونروزبه این حرفشون خندم گرفته بود.

واقعاآدم گاهی بااین حرفای دوستان کلی دلش شادمیشه.حالاممکنه این خاطره ی من برابقیه جالب نباشه ولی من خودم هرچی یادم میفته کلی میخندم.که اینقدردوستان باهم مهربون هستن.

انشالله خداهمشونوحفظ کنه.

درضمن آقاامیرعلی هم طرزنوشتاریشون هم خیلی جالبه.آدم خندش میگیره


خخخخخخيادش بخير آره من خودم هم وقتي يادم ميافته كلي ميخندم آره دقيقا يادمه گفتم طرف من بيافته برميدارم نميدم ...خخخخ
 

 

غزال خوش صدا توئی ، راسخون

شیرین تر از عسل توئی ، راسخون

بین تموم سایتهای اینترنت

 نگین بی بدل توئی ، راسخون

پنج شنبه 11 دی 1393  12:55 PM
تشکرات از این پست
borkhar f3080h517 nazaninfatemeh sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 tachberdee khodaeem1 yarabyarabyarab
amirali123
amirali123
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 15244
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

خاطره پنجم :

يادمه تو اتاق چت بوديم كاربران سر يه موضوعي داشتند طرف خودشون رو ميگرفتند خانم ها طرف خودشون رو و اآقايون هم طرف خودشون فكر كنم طرف اصلي داداش خدايي بود و اون يكي اگه اشتباه نكنم خانم برخوار يا خانم نازنين فاطمه

منم كه دلم مثل گنجيشك كوجيكه و طاقت ناراحتي كسي رو ندارم واقعا دارم مي گم اومدم گفتم ديگه تمومش كنيد بياييد من آشتيتون بدم داداش خدايي شما دستت و رو بده به من خانم .......... شما هم ................( ديگه اشاره نميكنم ) نوشتم و تموم ساعت 2/30 بود كه زنگ زدن آقاي( فاميلي واقعي خودم )  گفتم بله .... .. گفتند چرا گوشي رو جواب نميدين ؟ منم اصولا به شماره ناشناس  جواب نميدم ( راستش رو ميگم ) ايشون باور نكردن فكر ميكردند كه من از اون پسر بد ها هستم ..خخخ گفتند  متولد كدوم ماهيد ؟ گفتم شما ؟ گفتند از طرف راسخوننند و ...... منم گفتم تو قسمت مشخصاتم زدم كه ... گفتند ميدونم ميخوام ببنم درست نوشتين يا نه ؟ منم گفتم آره  گفتند آقاي ( اسم واقعيم ) ميخوان ازدواج كنيد ؟ ..خخخخ گفتم نه من هنوز شرايظش رو ندارم مگه شما بنگاه ازدواج داريد و...... گفتن اين جور حرف ها رو نزنيد و بد هست ؟ من هم گفتم من كه حرف بدي نزدم ديگه ميگم چي نوشته بودم البته با اجازه نظارت راسخون ( همون داداش خدايي دستتو بده به من و آبجي دستتو ...........) دقيقا اينطوري حالا ديگه آشتي

هيچي ديگه متقاعدم كردند (با زور شمشير و اسلحه ها ) ...خخخ ( شوخي كردم ) گفتند كه مطالب رو برداشت بد ميكنند بعضي از دوستان و نميدونم كدوم كاربر ( كاربر نما ) راپورت داده بود ..خخخ ( شوخي ميكنم ) هيچي ديگه اولين بار بود كه صحبت ميكردم با مسئولين سايت ...... اينم واسم يه خاطره خوب بود

 

غزال خوش صدا توئی ، راسخون

شیرین تر از عسل توئی ، راسخون

بین تموم سایتهای اینترنت

 نگین بی بدل توئی ، راسخون

پنج شنبه 11 دی 1393  1:09 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh sayyed13737373 salma57 shayesteh2000 moradi92 tachberdee khodaeem1 yarabyarabyarab
sadeghmahdian
sadeghmahdian
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 359
محل سکونت : کرمان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

راستش نحوه آشنایی من با این سایت کاملا اتفاقی بود.

یه روز داشتم در مورد یه موضوعی جست وجو میکردم که دیدم نوشته پیش بینی مسابقات لیگ برتر برام خیلی جالب بود مخصوصا اون جایزه هاش بخاطر همین عضو شدم

و الان واقعا خوشحالم که تونستم با این سایت آشنا بشم و در اون عضو بشم

 

پنج شنبه 11 دی 1393  1:27 PM
تشکرات از این پست
amirhossein1392 nazaninfatemeh sayyed13737373 salma57 shayesteh2000 moradi92 tachberdee khodaeem1
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)


نقل قول alifanoodi

 

در مدتی که مدیر تالار پاتوق بودم؛ یه روز آقا سیّد که خیلی بهشون ارادت داریم اومدن توی طرح صندلی داغ پست گذاشته بودن ولی تعداد سؤالاتشون بیشتر از حدّ مجاز بود. منم پستشونو حذف کردم ولی قبل از حذف سؤالاتشونو کپی کرده بودم. بعد بهشون پیام دادم که پستشون به علت مغایرت با قوانین طرح حذف شده است. بعدش ایشون پیام دادن: آقای فنودی شما تمامی زحمات منو از بین بردید و ... . منم بعدش تمامی سؤالاتشونو بهشون دوباره دادم تا دوباره بذارن. ایشون هم خوش حال شدند.

خاطرات خوش راسخونی زیاده. یکی دیگش اینه که بهترین دوستان مجازی من در راسخون هستن.

 

آره یادمه حدود 1 ساعت و نیم وقت گذاشتم و 60 تا سوال نوشم تو 3 پس یهو پاک شدند منم خیلی ناراحت شدم بعدش به داداش علی(خیلی دوسش دارم تقریبا شبیه منه اخلاقش) پیام دادم همه زحمات منو به باد دادید که اونم گفت که سوال ها رو دارم و برام فرستاد یادش بخیر وقتی سوال ها رو فرستاد کلب خوشحال شدم

 

 

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

پنج شنبه 11 دی 1393  3:32 PM
تشکرات از این پست
salma57 nazaninfatemeh shayesteh2000 moradi92 alifanoodi amirali123 tachberdee khodaeem1
دسترسی سریع به انجمن ها