0

خاطرات خوش راسخونی

 
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی


نقل قول sayyed13737373

از خاطرات خوب من برمیگرده به تابستون امسال و سفر مشهد که تو اون سفر با داداش فرزاد و داداش خدایی وداداش حسین رضایی دیدار کردم البته به دلیل مشغله زیاد من به عنوان سرپرست کاروان وقتم خیلی کم بود و تونستم این بزرگواران رو در حد چند دقیقه ببینمشون.البته تو همون چند دقیقه اون قدر خندیدیم که صدای خندمون همه جا رو گرفته بودش


آره بنده هم گفته ایشونوتاییدمیکنم موقع خداحافظی ازمن ومدیرخدایی ایشون داشتندبجای رفتن به قسمت آقایون ازقسمت خانومهااشتباها"عبورمی کردند.خخخ سیدیادته؟خخخخ

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

سه شنبه 9 دی 1393  10:44 AM
تشکرات از این پست
sayyed13737373 borkhar ali_kamali salma57 nazaninfatemeh amirhossein1392 shayesteh2000 moradi92 khodaeem1 ravabet_rasekhoon tachberdee
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

پیروخاطره آقای میراکبری بانام کاربری"سید"

بنده هم ابتداجناب آفتاب رونمی شناختم وباکمک آبجی سلماایشونوشناسایی کردیم وبرام جالب بودکه بااون همه شوخیهایی که دراتاق چت باایشون نموده بودم درسالگردراسخون متوجه شدم که ایشون روحانی هستند.حاج آقابنده هم ازهمینجادراین پست ازتون معذرت میخواهم.

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

سه شنبه 9 دی 1393  10:47 AM
تشکرات از این پست
borkhar sayyed13737373 salma57 ali_kamali nazaninfatemeh amirhossein1392 tachberdee nezarat_ravabet shayesteh2000 moradi92 khodaeem1 ravabet_rasekhoon
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی


نقل قول farshon

 

آره بنده هم گفته ایشونوتاییدمیکنم موقع خداحافظی ازمن ومدیرخدایی ایشون داشتندبجای رفتن به قسمت آقایون ازقسمت خانومهااشتباها"عبورمی کردند.خخخ سیدیادته؟خخخخ

 

ای وای من یادته؟چه قدرم شلوغ بود حرم ماشاالله.

حواس نذاشتید شما دو تا برام که . یادته اون قدر خندیدیم ملت داشتن تماشامون میکردن (به نظرم به خودشون می گفتند اینا دیگه کی هستند؟)

یادش بخیر روز قبلش با بچه های کاروان استخر بودیم و ناهارشم با حاجیمون رفتیم حرم دو تایی غذا حضرتی قرمه سبزی خوردیم

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

سه شنبه 9 دی 1393  10:49 AM
تشکرات از این پست
borkhar ali_kamali salma57 farshon nazaninfatemeh amirhossein1392 tachberdee nezarat_ravabet shayesteh2000 moradi92 khodaeem1 ravabet_rasekhoon
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

منم همینجوروقتی متوجه شدم حاج اقا.حاج آقاهستنlaughخیلی متعجب شدم.والبته خیلی هم خجلfrown

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

سه شنبه 9 دی 1393  10:50 AM
تشکرات از این پست
sayyed13737373 ali_kamali salma57 farshon nazaninfatemeh amirhossein1392 tachberdee nezarat_ravabet shayesteh2000 moradi92 khodaeem1 ravabet_rasekhoon
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

یادش بخیر اولین باری که آقای منتظمی بهم زنگ زد خیلی شوکه شدم (حاجی یادتون هستش؟) چند ثانیه ای مکث کردم

یه بارم آقای نجاران تماس گرفتند با آقای منتظمی اشتباه گرفتمشون بعدش ایشونم چیزی نگفتند منم نگفتم که متوجه شدم.

یه بار داشتم کاتالوگ و بوگیر های راسخون رو بین دوستام پخش می کردم و در مورد راسخون توضیح می دادم وسط توضیح داداش فرزاد تماس گرفت منم توضیحو بی خیال شدم رفتم باهاش صحبت کردم فکر کنم یه 40 دقیقه ای شد.برگرشتم دوستام نبودند

یادش بخیر روز تولدم بودش و همراه اولیک روز تماس رایگان  داخل شبکه بهم هدیه داد منم زنگ زدم به یحیی و 1.30 ساعت با هم صحبت کردیم آخراش گوشم داشت صوت می کشید تازه بعدش به فرزاد زنگ زدم و با اونم حدود نیم ساعتی صحبت کردم

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

سه شنبه 9 دی 1393  10:59 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali farshon borkhar salma57 nazaninfatemeh amirhossein1392 tachberdee nezarat_ravabet shayesteh2000 moradi92 khodaeem1 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

خب حالا که بحث حاج آقا شد من هم موضوع رو بگم

تقریبا چند ماه ، شاید هم زودتر از سالگرد راسخون، متوجه شدیم که مسئول نظارت سایت با نام کاربری غیر از نظارت سایت، در اتاق چت انجمن با اهالی اتاق چت همراه هستند.

ولی اینکه ایشون روحانی هستند رو شاید یک ماه قبل از سالگرد راسخون متوجه شدم. 

خیلی خودمونی با دوستان برخورد می کردند و نمیشد تشخیص داد.

مثلا من گشت نامحسوس بودم اون زمان. وقتی شک کردم از آقای نجاران و از خود حاج آقا پرسیدم و تایید کردند.

ازشون خواستم که اجازه بدن معرفیشون کنم و بگم که روحانی هستند ولی ایشون قبول نکردند. حتی گفتم بعدا اهالی اتاق چت ناراحت می شن که چرا زودتر خودتون رو معرفی نکردین، ولی خب دیگه اصرار فایده نداشت. گاهی دلم میخواست وقتی حرفی در حضور ایشون زده میشه و گاهی نامناسب به نظر میرسه اخطار بدم ولی چون قول داده بودم چیزی نگفتم.

روزی که اسامی مسئولین همراه با عکس اونها ارسال شد دیگه خیالم راحت شد که بقیه هم از موضوع خبردار میشن. 

یکی از خاطرات جالب این روزها که هنوز هم ادامه دار هست مربوط به طرح ارسال هدیه برای حاج آقاست. ایشون تازه تشریف بردن منزل نو. و به ما (هشت نفر از هشت استان) یک سال مهلت دادند تا براشون هدیه منزل نو بفرستیم. (البته اوایل آدرس نمیدادن، الان وکیل گرفتند و ستاد راه انداختند که هدایا رو براشون ارسال کنیم) تازه محصولات فروشگاه رو هم اکثرا خریدند و نمیشه از فروشگاه راسخون براشون هدیه خرید. 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 9 دی 1393  11:06 AM
تشکرات از این پست
borkhar farshon ali_kamali sayyed13737373 nazaninfatemeh amirhossein1392 tachberdee shayesteh2000 moradi92 khodaeem1 ravabet_rasekhoon
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

یه زمانی مدیرای راسخون بانرم افزاری فکرکنم رایتکال بودجمعه ها باهم صحبت می کردیم درموردراههای رسیدن به خدانه ببخشیدخخخخ راههای اصلاح وبهبودانجمنهاوتالارامون که اونجاباجنابqodratآشناشدم خیلی برام جالب بودوچه خاطره خوش وارتباط خیلی نزدیک بامدیران واینکه می تونستیم صدای همدیگه روازاسپیکربشنویم اونجامن متوجه شدم که نام اصلی ایشون جناب کوروش هستش که خیلی برام جالب بود.یادش بخیر

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

سه شنبه 9 دی 1393  11:08 AM
تشکرات از این پست
salma57 ali_kamali sayyed13737373 borkhar nazaninfatemeh amirhossein1392 tachberdee shayesteh2000 khodaeem1 ravabet_rasekhoon moradi92
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی


نقل قول borkhar

یادش بخیر

اولی باری که وارداتاق چت شدم.هیچ کدوم ازآجیهانبودن جزآجی سلما.اول باایشون آشناشدم.

یادم میاداگه حضورآجیم نبودتواتاق چت منم تواتاق چت موندنی نمیشدم.laugh(هرچندباعث اعتراضاتی هم شده)wink

یادم میاداوایل آجی طهمورس روباآجی سلمااشتباه میگرفتم.میگفتم ای خدا!!!کجابه کجاس............آخرش آجی سلماکیه؟آجی طهمورس چی؟؟؟

درضمن من اوایل فکرمیکردم آجی نازنین هم خیلی خودشونومیگیرن وخیلی هم جدی هستن وبه زورمیشه باهاشون حرف زدlaughولی بعدمتوجه شدم اصلاایشون اینطوری که فکرمی کردم نیستن.heartدیگه الان که شدیم باهم دخترعمووآجی سادات بدلی.خیلیم آجیم روهم دوستش دارم

آجی اگه یادت باشه من هم بار و بندیلم رو بسته بودم که برم. یعنی خودم رو آماده می کردم که دوباره یه خداحافظی راه بندازم که شما وارد اتاق چت شدین و من باز دوباره برگشتم به اتاق چت. و بار و بنه ام هم زیر دست و پا و مخصوصا تو اسباب کشی اخیر گم شده. 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 9 دی 1393  11:55 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh amirhossein1392 borkhar tachberdee ali_kamali sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 khodaeem1 ravabet_rasekhoon
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

با سلام خدمت همه

یادمه یه همچین پستی رو اقای طاهرزاده تو گفتگوی ازاد زده بودن و اونجا پست گذاشته بودیم ولی دیدم این پست بیشتر رونق گرفته منم اومدم

*بهترین خاطره ام برمیگرده به وبلاگ عاشق رضا.ساختن وبلاگ و هر روز مطلب گذاشتن تو وبلاگ و نظرات وبلاگ برام خاطره است که تا عمر دارم یادم نمیره

*پست عاشقان امام رضا بعد از وبلاگم قشنگ ترین خاطره من از راسخونه خیلی وقتا دلتنگیامو تو این پست زدم

*یادش بخیر قرعه کشی سالگرد راسخون و کودتای اجی ها و اون سونامی ارور سایت  و دور همی های شبهای ماه مبارک رمضان و ...

*اقای اشرفی درست گفتن معمولا نام کاربری منو دوستان با دو نفر از کاربران سایت که اقا هستن اشتباه میگیرن همین اواخر یکی بهم گفت اقای نظریان البته فکر کنم کسی متوجه نشد بعدش بنده خدا اومدن تو صندوق عذرخواهی کردن گفتم مشکلی نیست پیش میاد ولی عکس کاربری کاملا مشخصه که اقا نیستم جوابشون برام خیلی جالب بود که گفتن فکر کردم دوست دارین خانوم باشینخدا خیرشون بده به این استدلالشون کلی خندیدم

*اجی برخوار جالب بود برام اولین نفری هستین که بهم گفته که خودمو میگیرم تا حالا کسی بهم نگفته بود اگه بخواین بدونین چرا همچین بودم اینجا نمیتونم بگم بعدا براتون میفرستم تو صندوق پیام ولی جالبه منم اوایل فکر میکردم شما اقا هستینcheeky

*یادش به خیر چه روزا و شبای خوبی با اجی طهمورس و اجیای دیگه  داشتیم

*یادش بخیر قضیه ارسال پیامک رایگان که هنوزم کسی حرف از ارسال پیامک میزنه من یاد اقای کیانی میفتم و خندم میگیره کلی زحمت دادم بهشون سر اینکه نمیتونستم پیامک ارسال کنم اخرش فکر کنم بعد از نزدیک به دوماه متوجه شدن این ارسال نشدن سر این هست که مخاطبی که براش پیامک میزدم پیامک تبلیغاتیش رو بسته wink

*جالبه رو این قضیه همه نظر مشترک دارن و اونم روحانی بودن حاج اقا منتظمی هست.یه باری به خودشونم گفتم اوایل که با نام کاربری افتاب میومدن من همش میگفتم ایشون به چه لهجه ای صحبت میکنن که میگن من نه منم ادبیاتشون برام جالب بود بعدا متوجه شدیم ایشون کارمند سایت هستن ولی جالب تر اون موقعی بود که فهمیدم ایشون روحانی هستن البته من قبل از ایشونم یه روحانی خوش اخلاق دیده بودم ولی دیگه ایشون بیش از اندازه خوش اخلاق بودن،اینکه یه روحانی بیان تو اتاق چت و خیلی خودمونی با دوستان صحبت کنن برام جالب بود همین جا ازشون تشکر کنم که با این اخلاق و رفتار خوبشون باعث شدن که دید منفی(البته متاسفانه) خیلیا به روحانیون تغییر بکنه

*یادش بخیر درس شجاعتی که اقای کیانی و اقا سید  و یه بنده خدای دیگه بهم دادن

یه سری از خاطره ها تلخ بود و بعدا شیرین شد ولی یه سری شیرین بود و بعدا تلخ شد. یاد همگی بخیر

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

سه شنبه 9 دی 1393  11:59 AM
تشکرات از این پست
amirhossein1392 borkhar salma57 tachberdee ali_kamali sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 farshon khodaeem1 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

گفتم خداحافظی، یاد خداحافظی خودم از سایت افتادم. این هم خاطره ای بود. 

دیگه تصمیم گرفتم اگر هم قرار شد روزی از سایت برم نرم و آهسته برم. مثل اونهایی که خیلی نرم و آهسته رفتند و دیگه خبری ازشون نیست. 

یاد کلاس انشاها بخیر.

چقدر التماس می کردم در کلاس انشا شرکت کنند ولی به دلیل اینکه شاگردام خیلی اذیتم کردند دیگه کلاس برگزار نمی کنم.

تازه به نمره هاشون اعتراض هم می کردند! 

یادش بخیر

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 9 دی 1393  11:59 AM
تشکرات از این پست
amirhossein1392 borkhar nazaninfatemeh tachberdee ali_kamali sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 khodaeem1 ravabet_rasekhoon papeli
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

نقل قول salma57

نقل قول borkhar

یادش بخیر

اولی باری که وارداتاق چت شدم.هیچ کدوم ازآجیهانبودن جزآجی سلما.اول باایشون آشناشدم.

یادم میاداگه حضورآجیم نبودتواتاق چت منم تواتاق چت موندنی نمیشدم.laugh(هرچندباعث اعتراضاتی هم شده)wink

یادم میاداوایل آجی طهمورس روباآجی سلمااشتباه میگرفتم.میگفتم ای خدا!!!کجابه کجاس............آخرش آجی سلماکیه؟آجی طهمورس چی؟؟؟

درضمن من اوایل فکرمیکردم آجی نازنین هم خیلی خودشونومیگیرن وخیلی هم جدی هستن وبه زورمیشه باهاشون حرف زدlaughولی بعدمتوجه شدم اصلاایشون اینطوری که فکرمی کردم نیستن.heartدیگه الان که شدیم باهم دخترعمووآجی سادات بدلی.خیلیم آجیم روهم دوستش دارم

آجی اگه یادت باشه من هم بار و بندیلم رو بسته بودم که برم. یعنی خودم رو آماده می کردم که دوباره یه خداحافظی راه بندازم که شما وارد اتاق چت شدین و من باز دوباره برگشتم به اتاق چت. و بار و بنه ام هم زیر دست و پا و مخصوصا تو اسباب کشی اخیر گم شده. 

laughیادش بخیرآجی.یادتونه توصندوق پیام گفتین من داشتم خداحافظی میکردم.جدی جدی منم باورم شده بودا.پیش خودم میگفتم اگه آجیم بره که من تنهامیشمlaugh

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

سه شنبه 9 دی 1393  12:05 PM
تشکرات از این پست
salma57 nazaninfatemeh tachberdee ali_kamali sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 amirhossein1392 khodaeem1
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

*اجی برخوار جالب بود برام اولین نفری هستین که بهم گفته که خودمو میگیرم تا حالا کسی بهم نگفته بود اگه بخواین بدونین چرا همچین بودم اینجا نمیتونم بگم بعدا براتون میفرستم تو صندوق پیام ولی جالبه منم اوایل فکر میکردم شما اقا هستین

laughجدی میگم آجی.یادمه همون اوایل یه جشنی هم تواتاق چت برگزارشدمن اصلادوست نداشتم باهاتون حرف بزنم.ولی آجی حالانظرم180درجه برگشته ها

اوایل دوست نداشتم کسی بفهمه خانوم هستم ولی بعدش لورفتم.wink

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

سه شنبه 9 دی 1393  12:10 PM
تشکرات از این پست
salma57 nazaninfatemeh tachberdee sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 ali_kamali amirhossein1392 khodaeem1
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

یادش بخیر

چقدرجشن گرفتیم تواتاق چت به خرج خودمون.laughبدون اینکه بچه های بالابفهمن خودمون پولشودادیم.

یادش بخیرچقدرجشن گرفتیم وجزمن وآجی سلماوآجی نازنین وآقای خدایی واشرفی وآقاسیدوآقاامیرحسین..............دیگه کسی نیومد

آجی یادته چقدردعوت نامه دادیم.

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

سه شنبه 9 دی 1393  12:13 PM
تشکرات از این پست
salma57 nazaninfatemeh tachberdee sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 ali_kamali amirhossein1392 khodaeem1
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی


نقل قول borkhar


laughیادش بخیرآجی.یادتونه توصندوق پیام گفتین من داشتم خداحافظی میکردم.جدی جدی منم باورم شده بودا.پیش خودم میگفتم اگه آجیم بره که من تنهامیشمlaugh

وای آجی چرا باور نمی کنی اون زمان فقط به خاطر شما موندم. جدی گفتم. بعدش دوباره جریانات دیگه ای پیش اومد که حضورم ادامه دار شد.الان هم که دیگه مودیر شدم و فعلا هستم در خدمتتون. 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 9 دی 1393  12:13 PM
تشکرات از این پست
borkhar nazaninfatemeh tachberdee sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 ali_kamali amirhossein1392 khodaeem1
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی

دیگه کسی از من خاطره نداره بگه .

ممنون از داداشها ی گل و آجی های بزرگوار.

حالاموندم خودم چی بگم همشو که گفتید .

فکرم به جایی نمیرسه.

 

سه شنبه 9 دی 1393  1:42 PM
تشکرات از این پست
borkhar nazaninfatemeh sayyed13737373 salma57 shayesteh2000 moradi92 ali_kamali farshon amirhossein1392 khodaeem1 tachberdee amirali123
دسترسی سریع به انجمن ها