خاطرات خوش راسخونی

سلام آقای آقایی

خوبید شما؟ واقعاً یادش بخیر. من که بادکنک هارو یادم نمیاد چون اتاق فرمان بودم و مشغول تست کردن ;-) 

سلام علیکم

ممنون. خاطره جالبی بود  دقیقاً خاطرم هست. البته بنده اون روز اتاق خودم نبودم برای همین همکاران وصل میکردن به محل های احتمالی :-) اما چون حین وصل کردن، موسیقی انتظار پخش نمی شه، احتمالاً تصور کردین که گوشی رو زمین گذاشتن :-)

اصلا به انتظار نمی رسید. یعنی هر ده ثانیه یک نفر جواب میداد. 

حتما یه موسیقی انتظار برای این تلفن راسخون بگذارین. ملوانان! پهلوانان!

خاطره هفتم :

سحريز خير اولسون ( صبحتون بخير )

آره يادمه زماني بود كه من و داداش خدايي و داداش فرزاد بود زياد هم زمان به اتاق چت ميومديم و با هم ديگه صحبت ميكرديم و كلي با هم ميخنديديم .... البته اونا كه از قبل بودن من به جمع تازشون وارد شده بودم و من رو قبول كرده بودند آره اين درسته ...........ديگه همه دوستان ميدونند معروف بوديم  و هستيم به سه ضلع طلايي مثلث اتاق چت .........خخخخ   درسته حاج خانم سلما .......

اين واسه من خيلي خاطره خوبي بود و خيلي خوشحال بودم  و هستم ......

یکی دیگه ازخاطرات خوشم درموردراسخون وملاقات بامدیران وکاربران اسبق وفعلی راسخون هست.واون کسی نیست جزجناب بیوفا که خیلی ایشون وهمچنین خودبنده می خواستم ازنزدیک ملاقاتی باهم داشته باشیم که خوشبختانه بعدازپیگیریهای فراوان من وایشون سرانجام درگمان کنم مهرماه 93بودهمدیگرروملاقات کردیم واولین کاری که کردم انداختن یه عکس دونفری درمحل حرم درب باب الجوادبودکه ایشونم خیلی خوشحال شدازشخصیت ظاهری من خوشش اومدوکلا"ستاره ام گرفتش حالاکه بعدا"بیان واین پستوبخونن مشخص خواهدشد.خخخخ ازم تقاضای بازدید هتل مشهوری رودراطراف حرم کردکه قبلا"توسایت دیده بود(البته هتل چمن خودمون نبودحاج آقاجریانشومی دونن،مگه نه حاج آقا؟خخخخ)بعدازمختصری صحبت وبازدیدهتل به محل اقامتشون رسوندمشون امااجازه ندادن که ایشونوتاهتل خودشون همراهی کنم.امیدوارم بتونم سایردوستان راسخونی روهم نیزملاقات کنم.

البته ملاقاتهای دیگری هم قبلا"باجناب خداپرست،آقای میراکبری ،آقای مرتجعی معروف به بیوفاداشتم.که واسه من خاطرات خوشی رورقم زده اندباحاج آقاهم که ایشون قراربودملاقاتشونوبه بنده اطلاع رسانی کنندنیزقرارگذاشتم اماظاهرا"ایشون باکاروان 100نفری بودندکه امکان ملاقات باایشون فراهم نشدالبته چندسری ایشون معذرت خواهی کردندکه نیازی به معذرت خواهی نیست حاج آقامن حسابومی ذارم به قسمت.خخخخخ

با سلام 

حدود یک سال ونیم پیش یک کاربر که سه تا پست بیشتر ارسال نکرده بود و دو یا سه روز  عضو راسخون شده بود . کاربر طلایی شده بود . 

من که خوب نفهمیدم چجوری این اتفاق افتاده . اما اینم هم خاطره بود 

پرسیدم گفتن مقاله فرستاده . تعجب کردم

یک کاربر هم عضویتش مرداد ماه سال 92 بود اما در تیر ماه سال 92 صندلی داغ حضور داشت . ا ینم خاطره مشکوک

من جواب اینا رو میدونم. البته با اجازه!

اینکه پستی ارسل نکنی و برنزی بشی که تعجب نداره، خیلی از دوستان هستند در جاهایی غیر از انجمن فعالیت دارند و امیتاز جمع می کنند. مثلا در بخش های مختلف مثل اخبار، مقالات، فروشگاه و غیره نظر میدهند و برای هر نظر مثل پست های انجمن 5 امتیاز دریافت می کنند، یا اینکه فقط در مسابقات شرکت می کنند و اگر در مسابقه ای برنده بشن امتیازشون زیاد میشه.

الان هم برای وبلاگ نویسان به ازای هر پستی که در وبلاگ ارسال می کنند امتیاز منظور میشه. فکر می کنم 5 امتیاز(شاید هم 6) یعنی امکان داره وبلاگ نویسان راسخونی که در انجمن هم پست نمی گذارند لان کاربر طلایی شده باشند بدون گذاشتن یک پست!

ولی یه مورد رو من یادمه کاربری دو سه روز از فعالیتش نگذشته بود کاربر طلایی شد! این هم مربوط بود به زمانی که رای دادن به محتوای سایت امتیاز داشت. یعنی شما یک خبر، مقاله و یا هر بخش دیگری رو باز می کردین و بهش رای می دادین یک امتیاز به شما اضافه میشد. این کاربر در همون یکی دو روز  به بیش از 10000 مطلب رای داده بود و کاربر طلایی شده بود.  از اون موقع امتیاز رای دهی به محتوا برداشته شد.

**

در مورد کاربر بعدی، یک کاربر بود که نام کاربری که برای بار اول نوشته بود از لحاظ املایی اشکال داشت، بعد از اینکه روی صندلی داغ نشست نام کاربری خودش رو عوض کرد و البته املای صحیحش رو به عنوان نام کاربری جدید انتخاب کرد. البته همه اینها با هماهنگی روابط عمومی صورت گرفت، فعالیتش رو مجدد آغاز کرد و البته صندلی داغش رو ببینید متوجه میشین.  با نام کاربری قبلی هم دیگه فعالیتی نمی کنند. 

من چند خاطره تاریخی دارم ولی خیلی خوش نیستند .

البته الان چون تاریخ انقضاش گذشته میشه به عنوان خاطره به یادماندنی ازش نام برد.

مثل الان که هنوز اخلاقم عوض نشده، هر جا می دیدم کسی براش سوالی پیش اومده، جواب می دادم.

مخصوصا در روابط عمومی و پل ارتباطی این اخلاق من بیشتر بروز می کنه.

یه بار یه نفر سوالی کرده بود در روابط عمومی، من هم با کمال آرامش رفتم و جواب دادم.

واقعا راهنماییش کردم.

دیدم بعدش پست زده و البته بی احترامی کرد و بعد هم گله که چرا وقتی من از یه نفر دیگه سوال کردم تو جواب دادی.

و البته به دلیل لحن بسیار تندش یه مدت نام کاربریش مسدود شد. بعدا با یک نام کاربری دیگه اومد التماس کرد که دیگه با انجمن کاری ندارم و نام کاربریم رو بخاطر وبلاگم فعال کنید. 

بعد از فعال شدن، فکر کنم بیش از ده بار دیگه در اتاق چت با این بنده خدا من دعوا کردم!!! دعوای دعواها! الان یه مدته دیگه در انجمن فعالیت نداره. 

ان شاءالله هر جا هست سالم و سلامت باشه. برای همه راسخونی ها آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

اوایل که اومده بودم انجمن بیشتر رو روفتار کاربران و مسئولان دقت می کردم. (گشت نامحسوس بودم حسابی)

یه بار یادمه همزمان 5 تاپیک از یک کاربر در لینک های چرخشی بود، جالب اینکه تاپیک هایی که ویژه میشد از جانب ایشون، شاید یکی دو ساعت از ارسالش نمی گذشت. (حالا با اختلاف هم بارگذاری شده بود. یعنی در 5 روز مختلف ولی خب روز آخر 5 تاش بود بعدا یکی یکی کم شد!)

عذاب اورترین برخورد این کاربر این بود که به پست هایی که میزد و ما جواب می دادیم تشکر نمیزد. واااای چقدر اون روزها از دست این کاربر من حرص می خوردم. 

بعد از یه مدت یه بار دیدم عکسی در پستش قرار داده که در راسخون بارگذاری شده و خلاصه مشکوک شدم بهش که احتمالا از کارکنان موسسه باشند.

یک بار مدیر ارشد انجمن به مسافرت رفتن (جزیره کیش) و برام جالب بود که کاربر مذکور هم ناپدید شده بود. گفتم احتمالا با هم به سفر کاری رفتند. 

یه روز صبح در رابطه با موضوع کاربر ذکر شده در پست بالایی و توهینش، با موسسه تماس گرفتم البته برای وساطت، دیدم سر و صدای زیادی از اون طرف خط شنیده میشد. بعدا معلوم شد آقای نجاران از سفر برگشته بودند.

خلاصه این کاربر هم همزمان با آقای نجاران دوباره فعالیتش رو شروع کرد.

باز فکر می کردم برادرشون هستند و یا یکی از دوستان نزدیک. وقتی از آقای نجاران در مورد این کاربر پرسیدم گفتند باهاش احساس یکی بودن می کنم. و نام کاربری دیگه آقای نجاران بدین نحو کشف شد. 

یادش بخیرزمانی که تازه اومده بودم راسخون.چقدروقت براراسخون میزاشتم.صبح ساعت8میومدم.تاکی.........تازه شباهم میومدم.یعنی کارماهم 24ساعته شده بود

یادم میاداوایل که اومده بودم آجیهاروکه میدیدم اینقدرباهم صمیمی هستن وصحبت می کنن.باخودم میگفتم:چه جالب ا.چه راحت باهم حرف میزنن.خوش به حالشون.کاشکی من روهم توجمعشون راه میدادن.اوایل حرف زدن باآجی هاخیلی برام سخت بود.انگارنمیتونستم باهاشون حرف بزنم.خیلی مودبانه حرف میزدم یادته آجی سلما

آره یادم میاد. ولی خب اوایل که اصلا نمی دونستیم آجی برخوار باید بگیم یا آقای برخوار یا داداش برخوار!

یه کم روابط فرق میکنه وقتی طرف هویتش برای طرف مقابل آشکار باشه. این نظر خودمه ها. لااقل اوایل آشنایی اینطوریه. 

الان که دیگه صمیمی شدیم. من در حال حاضر فقط رابطه صمیمی با شما رو یادم میاد. 

واااااااااااای یادش بخیر.برااولین بارتوقرعه کشی (جشن عیدغدیر)منوآجی نازنین برنده شدیم.چقدرمن تعجب کردم!!!آخه چنین چیزی واقعاتاریخی بود

آجی نازنین یادت میاد؟؟؟راستی جایزه اش چی بود؟به دستمون رسید؟؟

واقعا تاریخی بود.

اون روز من خودمو کشتم، تازه مهمون هم داشتم ولی هیچی برنده نشدم. البته فی سبیل الله بود جشنمون.

ولی خب سیستم قرعه کشی راسخون کلا با من لج افتاده. 

سلام به همه

 کلا دوبار بیشتر زنگ نزدم سایت اونم اوایل فعالیتم تو سایت بود یکیشو اینجا میگم ولی امیدوارم خودشون این پست رو نبینن شایدم دیگه تو سایت نباشن

یه بارش زنگ زدم یه اقایی گوشی رو برداشت درحین برداشتن من دیدم داره با کسی صحبت میکنن،حواسشون به حرف زدن بود گوشی رو برداشت گفت کیه؟ خندم گرفته بود فقط سلام دادم بعد اونوری ها خندیدن ایشونم  تازه متوجه شد چی گفته بنده خدا هول شد گفت بفرمایین تو.  منو میگین داشتم از خنده میمردم یه دفعه صدای اونور خطی ها اوج گرفت ،یکی اومد گوشی رو گرفت گفت یه لحظه گوشی.اخرش بامسئول مربوطه صحبت کردم ولی اصلا نفهمیدم چی گفتم و چی شنیدم

اجی برخوار برای اینکه نقل قول نزنم اینجا میگم.اره اجی واقعا تعجب داشت یه بارم سیستم اسم منو شما رو دید حداقل آرزو به دل نموندیم غافلگیر شدیما چون قرار نبود جایزه بدن.یادم نمیاد جایزه اش چی بود و گرفتیم یا نه