یادش بخیر.
یه زمانی آقای نجاران و آقای کیانی و آقای فرجام نشسته بودند رو صندلی داغ و من چقدر اون روزها مزاحمشون شدم. یادمه با کبریت صندلیشون رو داغ می کردم. بعدا آقای فنودی سوخت هسته ای آوردن و بقیه دوستان از این فن آوری استفاده می کردند. من هنوز هم کار با این نوع سوخت رو یاد نگرفتم. هنوز صندلی داغ ها رو با چوب کبریت داغ می کنم.
یه خاطره به یادماندنی و فراموش نشدنی هم در مورد شبهای ماه رمضان و شب نشینی در اتاق چت دارم که تا حالا غیر از خود مطلب چند بار تکرارش کردم.
قضیه مربوط میشه به حضور ناگهانی مسئول روابط عمومی در اتاق چت (در یکی از سحرهای ماه رمضان) البته جالبی این قضیه این بود که قبل از حضورشون بی خبر از همه جا داشتم در مورد کودتا و روابط عمومی و شکایت از بعضی ها صحبت می کردم. با ورود ایشون تقریبا شوکه شدم. ولی خب واحد شجاعت در انجمن رو همون شب پاس کردم. چه شبی بود!
کودتای آجی های راسخونی هم یکی از خاطرات شیرینی هست که فراموشش نمی کنم.
با آجی یاس عزیزم هم روزهای خوبی داشتم که هنوز هم منتظرم دوباره تکرار بشه ولی .....
اینو یادم رفت بگم!! شرکت در قرعه کشی فروشگاه با حسنه هم یکی از خاطراتی هست که هنوز تا یادش میفتم داغ دلم تازه میشه.
خودش غم انگیز بود ولی حواشی بعد از اون، با اعتراضات گاه و بیگاهی که هنوز هم تکرار میشه جالب و خاطره انگیز شده برام.