روزی نصرالدین زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن
مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
او گفت: نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ
وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ
وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ
وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ
وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ
وَ اسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ