نکاتی از کتاب ولایت فقیه حضرت امام (ره)
اتفاق عالمان شیعه بر ولایت فقیه
• عموم فقها در اثبات نوعی ولایت برای فقهای جامع الشرایط اجملا اتفاق نظر دارند.
• آیت الله ملا احمد نراقی از علمای عصر قاجاریه در کتاب "عوائد الایام" بیشتر و جامع تر از سایرین به این امر پرداخته. ایشان در دو چیز حق ولایت را برای فقیه برشمرده : 1- در همه مواردی که پیامبر(ص) وائمه (ع) در آن صاحب اختیار بوده اند ، مگر اینکه مواردی به دلیل شرعی استثنا شده باشد. 2- در همه اموری که به دین و دنیای بندگان خدا ارتباط دارد و باید انجام شود.
• بعد از نراقی امام خمینی (ره) تنها کسی است که به طور روشن و صریح به بررسی و اثبات این موضوع پرداخته است.یک بار به طور شفاهی و 13 جلسه و بار دیگرمبحث ولایت فقیه را در ج دوم از مجموعه 5 جلدی "کتاب البیع" با همان سبک نوشته است.
• امام علاوه بر تبیین سیاسی و اجتماعی به برنامه ریزی عملی برای تحقق ولایت فقیه پرداخته است.
• شیوه استدلال امام :
• اسلام دینی جامع است که قادر است تمامی مشکلات را حل کند مشروط به اینکه اندیشمندان و علمای اسلام به تلاش برخیزند.
• خلیفه برای اجرای حکومت است ، برای اجرای مقررات وقوانین است.
• ضرورت تشکیل حکومت اسلامی :1- عمل پیامبر درتشکیل حکومت ؛2- ضرورت استمرار اجرای احکام الهی ؛ 3- ماهیت و کیفیت قوانین اسلام که بدون حکومت قابل اجرا نیست.
• لزوم ایجاد زمینه برای حکومت اسلامی و پیاده شدن احکام اسلام ، لزوم وحدت امت اسلامی ، لزوم نجات مردم مظلوم و محروم از تکالیف الهی مسلمین و به خصوص علما می باشد که انجام یک انقلاب سیاسی را ضروری می سازد.
• حکومت اسلامی نوعی خاص از حکومت مشروطه است ، مشروط به قوانین اسلام. وظیفه قوه مقننه و مجالس قانون گذاری در واقع برنامه ریزی برای وزارتخانه ها و تشکیلات حکومت اسلامی در محدوده احکام اسلامی است و نه قانون گذاری مصطلح در سایر کشورها
• شرایط زمامدار : بعد از شرایط عامه ،عقل وتدبیر ، دو شرط اساسی وجود دارد : علم به قانون و عدالت.
ضرورت ولایت فقیه
• ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق می شود و چندان به برهان نیاز ندارد.
• نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهودیان شد و تبلیغات ضد اسلام را نخست آنها شروع کردند و ملاحظه می کنید دامنه آن تا به حال کشیده شده است.
• [استعمارگران] قصدشان این نبود که مردم را از اسلام دور کنند تا نصرانیت نضجی بگیرد ، چون اینها نه به نصرانیت اعتقاد داشتند و نه به اسلام....لکن فهمیدند آنچه سدی در مقابل منافع آنهاست اسلام و احکام اسلامی است و ایمانی که مردم دارند.
• دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند.
• اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالتند . دین کسانی است که آزادی و استقلال می خواهند . مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است . اما اینها اسلام را طور دیگر معرفی کردند.
• مثلا تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست....راجه به زندگی و اداره جامعه چیزی ندارد.
• [برای فهم بهتر] فرق میان اسلام و آنچه که به عنوان اسلام معرفی می کنند مانند فرق میان قرآن و کتب حدیث با رساله های عملیه است.
• نسبت اجتماعیات قران با آیات عبادی آن ، از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث که نزدیک به 50 کتاب است و همه احکام اسلام را در بردارد ، سه و چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است ... بقی مربوط به اجتماعیات ، اقتصادیات ، حقوق ، سیاست و تدبیر جامعه است.
• [بیگانگان] به وسطه اهمالی که در حوزه های روحانیت شده موفق گشته اند.
• سلطنت و ولایتعهدی همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقی و یمن برانداخته است.
• توطئه ای که دولت استعماری انگلیس در آغاز مشروطه کرد به دو منظور بود : یکی در همان موقع فاش شد ، این بود که نفوذ روسیه ی تزاری را در ایران از بین ببرد و دیگری همینکه با آوردن قوانین غربی احکام اسلامی را از میدان عمل و اجرا خارج کند.
• خود باختگی در برابر پیشرفت مادی استعمارگران [ عامل داخلی ]
• ثروت و قدرت مادی و تسخیر فضا نیاز به ایمان و اعتقاد و اخلاق اسلامی دارد تا تکمیل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گیرد.نه اینکه بلای جان انسان شود.
• ما معتقد به "ولایت" هستیم ، و معتقدیم پیغمبر (ص) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است . آیا تعیین خلیفه برای بیان احکام است ؟ بیان احکام خلیفه نمی خواهد.
• اینکه عقلا لازم است خلیفه تعیین کند ، برای حکومت است ، ما خلیفه می خواهیم تا اجرای قوانین بکند.قانون مجری لازم دارد.
• "ولی امر" متصدی قوه مجریه قوانین هم هست. اگر پیغمبر اکرم (ص) خلیفه تعیین نکند ، فما بلغت رسالته. رسالت خویش را به پایان نرسانده است.
• در زمان روسل اکرم (ص) اینطور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند ، بلکه آن را اجرا می کردند ، رسول الله (ص) مجری قانون بود.
• خلیفه قانون گذار نیست ، خلیفه برای این است که احکام خداوند را که رسول اکرم (ص) آورده اجرا نماید.
• اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره جزیی از ولایت است.چنانکه مبارزه و کوشش برای آن از اعتقاد به ولایت است.
• مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی لازمه اعتقاد به ولایت است.
• استعمارگران از 300-400 سال پیش زمینه تهیه کرده اند. از صفر شروع کرده اند تا به اینجا رسیده اند ، ماهم از صفر شروع می کنیم.
• اگر شما به سیاست استعمارگران کاری نداشته باشید و اسلام را همین احکامی که همیشه از آن بحث می کنید بدانید و هرگز از آن تخطی نکنید ، به شما کاری ندارند .شما هرچه می خواهید نماز بخوانید ، آنها نفت شما را می خواهند ، به نماز شما چه کار دارند.
• به همین جهت حکومت های دست نشانده آنها از صنعتی شده ما جلوگیری می کنند ، و یا صنایع مونتاژو وابسته تاسیس می کنند.
دلایل لزوم تشکیل حکومت
• مجموعه قوانین برای اصلاح جامعه کافی نیست . برای این که قانون مایه ی اصلاح و سعادت جامعه بشود به قوه ی اجراییه و مجری احتیاج دارد.به همین دلیل خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون ، یعنی احکام شرع ، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است.رسول اکرم(ص) در راس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمین قرار داشت.
• ولی امر متصدی قوه مجریه هم هست.
سنت پیامبر (ص)
اولا خود حکومت تشکیل داد.
ثانیا برای پس از خود به فرمان خدا "حاکم" تعیین کرده است.
ضرورت استمرار اجرای احکام
• بدیهی است که ضرورت اجرای احکام ، که تشکیل حکومت رسول اکرم را ضروری کرده ، منحصر ومحدود به زمان نیست ، و پس از رحلت پیامبر (ص) ادامه دارد.
• بدون تشکیل حکومت و بدون دستکاه اجرا واداراه ، که همه جریانات و فعالیت افراد را از طریق اجرای احکام تحت نظام عادلانه در اورد ، هرج و مرج به وجود می اید و فساد اجتماعی و اخلاقی به وجود می اید.
• بنابراین به ضرورت شرع و عقل ، آنچه در زمان پیامبر (ص) و امیرالمومنین لازم بوده عد از ایشان و در زمان ما نیز لازم است.
• هرکه اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده ، و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.
رویه امیرالمومنین(ع)
• در زمان امیرالمومنین نیز حکومت تشکیل شد .سازمان دولتی وجود داشت و اجرا صورت می گرفت.
ماهیت و کیفیت قوانین اسلام
• احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد.در این نظام حقوقی هرچه بشر نیاز داشته باشد فراهم است.
• با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می یابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است ، و بدون تاسیس یک دستگاه عظیم اجرا و اداره نمی توان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد.
بررسی نمومنه هایی ار احکام اسلامی
• احکام مالی
• مالیاتهایی که اسلام مقرر داشته تنها برای سد رمق فقرا و سادات فقیر نیست ، بلکه برای تشکیل حکومت و تامین مخارج ضروری یک حکومت بزرک است. مثلا خمس.جزیه که بر اهل ذمه مقرر شده و خراج که از ارضی کشاورزی وسیعی گرفته می شود.
• احکام دفاع ملی
• [این احکام]بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد.مثلا این حکم "و اعدوا لهم ما ..."این آیه دستور میدهد تا حد امکان نیرومند وآماده باشید تا دشمنان نتوانند به شما تجاوز نمایند . مما متحد و نیرومند و آماده نبودیم که دستخوش تجاوزات بیگانگان شده ایم و می شویم و ظلم می بینیم.
3. احکام حقوقی و احکام جزایی
• بسیاری از احکام بدون برقراری یک تشکیلات حکومتی تحقق نمی یابد.
• شرع و عقل حکم می کند تا نگذاریم وضع حکومت به همین وصرت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند.دلایل واضح است : چون برقراری نظام غیر اسلامی به معنای بی اجرا ماندن نظام سیاسی اسلام است و همچنین به این دلیل که هر نظام سیاسی غیر اسلامی شرک آمیز است . چون حاکمش طاغوت است.ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنها دور کنیم و از بین ببریم. و باز به این دلیل که موظفیم شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مومن و با فضیلت فراهم سازیم . و این شرایط درست ضد حاکمیت طاغوت و قدرتهای نارواست.
• این وظیفه ی مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی است که بایدانجام بدهند و انقلاب سیاسی اسلامی رابه پیروزی برسانند.
4. لزوم وحدت اسلامی
• ما برای اینکه وحدت امت اسلامی را تامین کنیم ، راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم.
• تشکیل حکومت برای حفظ نظام و وحدت مسلمین است ، چنانکه حضرت زهرا (س) در خطبه ی خود می فرماید که امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است.
5. لزوم نجات مردم مظلوم و محروم
• استعمارگران به دست عمال خود نظامات اقتصادی ظالمانه ای را تحمیل کرده اند که بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده اند : ظالم و مظلوم.
• ما وظیفه داریم مردم محروم را نجات دهیم . ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمومنین در وصیت به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و می فرماید : کونا للظالم خصما ، و للمظلوم عونا.
• امیرالمونین می فرماید من حکومت را به این دلیل قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرویمت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند.
طرز حکومت اسلامی
اختلاف آن با سایر حکومتها
• استبدادی نیست که رییس دولت مستبد وخود رای باشد.
• حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه ؛ بلکه "مشروطه " است.البته نه مشروط به معنای مصطلح آن که تصویب قوانین تابع آری اشخاص و اکثریت باشد.... مجموعه شرط همان احکام اسلام و قوانین اسلام است که باید رعایت شود.از این جهت حکومت اسلامی "حکومت قوانین الهی بر مردم " است .
• فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروطه سلطنتی و جمهوری : در آنها رژیمها به قانون گذاری می پردازند ، در صورتی که قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است.شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است.هیچ کس حق قانون گذاری ندارد.و هیچ قانونی جز حکم شارع مقدس را نمی توان به مورد اجرا گذاشت.به همین سبب در حکومت اسلامی به جای "مجلی قانون گذاری" که یکی از سه دسته حکومت کنندگان را تشکی میدهد ، " مجلی برنامه ریزان" وجود دارد که برای وزارت خانه های مختلف در پرتو اسلام برنامه ترتیب میدهد و با این برنامه ها کیفیت انجام خدمات عمومی را در سراسر کشور تعیین می کند.
• حکومت اسلام حکومت قانون است.حکومت منحصر به خداست و قانون حکم و فرمان خداست.قانون اسلام بر تمام افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد.
• پس روسل اکرم (ص) به حکم قانون و به تبعیت قانون حضرت امیرالمومنین را به خلافت تعیین کرد. نه به این خاطر که دامادش بود.بلکه چون مامور خداوند و تابع حکم خدا و مجری فرمان خدا بود.
• فقط قانون بر جامعه حکم فرمایی دارد.
• تبعیت از رسول اکرم (ص) هم به حکم خداست که می فرماید " و اطیعو الرسول".
• رای اشخاص ، حتی رای رسول اکرم نیز در قانون الهی هیچ دخالتی ندارد.همه تابع اراده الهی هستند.
• بسیاری از مفاسد از همان هیئت حاکمه و خانواده جاکم مستبد و هوسران سرچشمه می گیرد.
شرایط زمامدار
• پس شرایط عامه مثل عقل و تدبیر ، دو شرط اساسی وجود دارد : 1- علم به قانون 2- عدالت.( چند سال سئوال آمده است )
• آنچه مربوط به خلافت است و در زمان پیامبر و ائمه در باره آن بحث شده و بین مسلمانان هم مسلم بوده ، این است که خلیفه و حاکم مسلمانان اولا باید احکام اسلام را بداند و ثانیا عدالت داشته باشد و از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد.
• اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند ، لایق حکومت نیست.چون اگر تقلید کند حکومت شکسته می شود . اگر نکند نمی تواند حاکم و مجری قانون اسلام باشد.
• این مسلم است که " الفقها حکام علی السلاطین " . سلاطین اگرتابع اسلام باشند باید به تبعیت فقها در آیند . قوانین و احکام را از فقها بپرسند و در این صورت حکام حقیقی همان فقها هستند.پس بایستی حاکمیت رسما به فقها تعلق گیرد نه به کسانی که به خاطر حهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند.البته لازم نیست که صاحب منصبان و مرزبانان و کارمندان اداری ، همه قوانین اسلام را بدانند و فقیه باشند.بلکه کافی است قوانین و احکام مربوط به شغل خویش رابدانند.
• زمامدار بایستی از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد و عادل باشد ، و دامنش به معاصی آلوده نباشد.
• "قال لا ینال عهدی الظالمین"
شرایط زمامدار در دوره غیبت
• اگر خداوند شخص معینی را برای حکومت در زمان غیبت مشخص نکرده ، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (ع) موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده .این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده ای بیشماری از فقهای زمان ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند می توانند حکومت عدل عمومی را در عالم تشکیل بدهند.
ولایت فقیه
• اکر فرد لایقی که دارای دو خصلت باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد ، همان ولایتی را که پیامبر (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد ، وبر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
• این توهم که اختیارات حکومتی پیغمبر (ص) از علی (ع) بیشتربوده و یا اختیارات حکومتی حضرت علی (ع) از فقیه بیشتر است ، باطل و غلط است.
• همان اختیاراتی و ولایتی که حضرت رسول اکرم و دیگر ائمه (ص) ، در تدارک و بسیج سپاه ، تعیین ولات واستانداران ، گرفتن مالیات و صرف آن در امور مسلمین داشتند ، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است ، منتها شخص معینی نیست ،عنوان " عالم عادل " است.
ولایت اعتباری
• وقتی می گوییم ولایتی را که پیامبر (ص) و ائمه (ع) داشته اند بعد از غیبت ، فقیه عادل دارد ، این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام پیامبر و ائمه است ، زیرا اینجا صحبت از مقام نیست ، صحبت از وظیفه است.
• ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجرا و اداره ، بر خلاف تصوری که خیلی ها دارند ، امتیاز نیست بلکه وظیفه است.
• "ولایت فقیه " از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد.( امور اعتباری در برابر امور تکوینی ،اموری را گویند که به فرض و جعل وقرارداد ایجاد می شود و آ« را به واضع و جاعل آن نسبت می دهند. اگر واضع آن شارع باشد ، آن را "اعتبار شرعی " و اگر واضع آن مردم باشند آن را " اعتبار عقلایی " گویند.
• فقها " ولی مطلق " به این معنی نیستند که بر همه فقهای زمان خود ولایت داشته باشند و بتوانند فقیه دیگری را عزل یا نصب نمایند. در این معنا مراتب و درجات نیست که یکی در مرتبه بالا و دیگری در مرتبه ی پایین تر باشد.
• لازم است که فقها اجماعا یا انفرادا برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام ، حکومت شرعی نشکیل دهند.این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی و گرنه واجب کفایی است.در صورتی هم که ممکن نباشد ، ولایت ساقط نمی شود ، زیرا از جانب خدواند منصوبند.
• این طور نیست که حالا که نمی توانیم حکومت تشکیل دهیم کنار بنشینیم ؛ بلکه تمام اموری که مسلمین بدان محتاجند . از وظایفی است که حکومت اسلامی باید عهده دار آن شود ، هر مقدار که می توانیم باید انجام دهیم.
حکومت وسیله ای ...
• عهده دار شدن حکومت فی حد نفسه شان و مقام نیست ، بلکه وسیله انجام وظیفه ی اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه ی اسلامی است.
• بدیهی است که بدست آوردن حکومت تنها یک وسیله است ، نه اینکه یک مقام معنوی باشد ، زیرا اگر اینطور بود ، کسی نمی توانست آن را غصب کند یا رها کند.