یکى از یاران باوفا و صمیمى که از خواص و برگزیدگان اصحاب امیرالمؤمنین علیه السّلام بود و حضرت به مقدار قابلیت و استعدادش به او از علوم خویش افاضه می نمود، میثم تمار است ، او مردى بود زاهد که از شدت عبادت و زهد به شدت لاغر گشته بود. امیرالمؤمنین علوم فراوانى به او تعلیم فرموده بود که از جمله آنها اسرار غیبى است. میثم در ابتدا بردة زنى از قبیله بنى اسد بود، امیرالمؤمنین علیه السّلام او را آزاد نمود وبه او فرمود: نامت چیست ؟ گفت : سالم، حضرت فرمود: پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله وسلم به من خبر داد که نام تو که پدر و مادرت تو را به آن نامگذارى کرده اند، میثم است. میثم گفت : خدا و رسول او راست گفتند، شما هم یا امیرالمؤمنین راست گفتى ، بخدا که اسم من همین است. حضرت فرمود: نام سالم را رها کن و به همان نامى که پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم تو را نامگذارى کرده اند برگرد، به این جهت نامش میثم شد.
روزى حضرت به او فرمود: تو بعد از من گرفتار مى شوى و به دار آویخته شده و باحربه اى مورد ضرب قرار خواهى گرفت ، روز سوم از بینى و دهان تو خون جارى مىشود و ریش تو با آن رنگین خواهد شد، پس در انتظار آن خضاب باش ، تو دهمین نفرى هستى که بر درِ خانه عمرو بن حریث اعدام مى شوى، چوبة دار تو از همه آنها کوتاهتر وبه زمین نزدیکتر است. سپس فرمود: بیا تا آن درخت خرمائى که تو را بر شاخه آن به دار مى آویزند به تونشان دهم . سپس حضرت آن را به میثم نشان داد. از این به بعد، میثم مکرّر نزد آن درخت مى آمد و نماز مى خواند و در حالى که به آن درخت اشاره مى کرد مى گفت : چه مبارک درختى هستى ! من براى تو آفریده شده ام و تو براى من آبیارى شده اى ، همواره چنین مى کرد تا اینکه درخت را قطع کردند و او از مکان دار خود در کوفه آگاه شد.
در این میان که میثم به کنار آن درخت مى آمد، با عمروبن حریث که همسایه آن درخت بودملاقات کرد و به او گفت : من همسایه تو خواهم شد، خوب همسایه دارى کن !